112 . صفحه 112
هفدهم فروردین :
نفیسه :
24.ولى بنى اسرائیل هیچ یک از این پیشنهادها را نپذیرفتند و به خاطر ضعف و زبونى که در روح و جان آنها لانه کرده بود، صریحا به موسى خطاب کرده، گفتند: «ما تا آنها در این سرزمینند هرگز و ابدا وارد آن نخواهیم شد تو و پروردگارت که به تو وعده پیروزى داده است بروید و با عمالقه بجنگید هنگامى که پیروز شدید ما را خبر کنید ما در اینجا نشستهایم»این آیه نشان مىدهد که بنى اسرائیل جسارت را در مقابل پیامبر خود به حداکثر رسانیده بودند.
25.در این آیه مىخوانیم که موسى بکلى از جمعیت مأیوس گشت و دست به دعا برداشت و جدایى خود را از آنها با این عبارت تقاضا کرد:«پروردگارا! من تنها اختیاردار خود و برادرم هستم، خداوندا! میان ما و جمعیت فاسقان و متمردان جدایى بیفکن» تا نتیجه اعمال خود را ببینند و اصلاح شوند.البته کارى که بنى اسرائیل کردند یعنى رد صریح فرمان پیامبرشان در سر حد کفر بود و اگر مىبینیم قرآن لقب «فاسق» به آنها داده است به خاطر آن است که فاسق معنى وسیعى دارد و هر نوع خروج از رسم عبودیت و بندگى خدا را شامل مىشود.
26.سر انجام دعاى موسى به اجابت رسید و بنى اسرائیل نتیجه شوم اعمال خود را گرفتند زیرا از طرف خداوند به موسى چنین وحى فرستاده شد که:«این جمعیت از ورود در این سرزمین مقدس که مملو از انواع مواهب مادى و معنوى بود تا چهل سال محروم خواهند ماند»«به علاوه در این چهل سال باید در بیابانها سرگردان باشند»سپس به موسى مىگوید: هر چه بر سر جمعیت این سرزمین در این مدت بیاید به جا است«هیچ گاه در باره فاسقان از این سرنوشت غمگین مباش»
27.نخستین قتل در روى زمین! از این آیه به بعد داستان فرزند آدم، و قتل یکى به وسیله دیگرى، شرح داده شده است و شاید ارتباط آن با آیات سابق- که درباره بنى اسرائیل بود- این باشد که انگیزه بسیارى از خلافکاریهاى بنى اسرائیل مسئله «حسد» بود، و خداوند در اینجا به آنها گوشزد مىکند که سر انجام حسد چگونه ناگوار و مرگبار مىباشد که حتى به خاطر آن برادر دست به خون برادر خود مىآلاید! نخست مىفرماید: «اى پیامبر! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان».ذکر کلمه «بالحقّ» ممکن است اشاره به این باشد که سرگذشت مزبور در «عهد قدیم» (تورات) با خرافاتى آمیخته شده است، اما آنچه در قرآن آمده عین واقعیتى است که روى داده است.سپس به شرح داستان مىپردازد و مىگوید:«در آن هنگام که هر کدام کارى براى تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد»و همین موضوع سبب شد برادرى که عملش قبول نشده بود دیگرى را تهدید به قتل کند، و«سوگند یاد نماید که تو را خواهم کشت»!اما برادر دوم او را نصیحت کرد که اگر چنین جریانى پیش آمده گناه من نیست بلکه ایراد متوجه خود تو است که عملت با تقوا و پرهیزکارى همراه نبوده است و «گفت: خدا تنها از پرهیزکاران مىپذیرد»
28.سپس اضافه کرد: حتى «اگر تو، به تهدیدت جامه عمل بپوشانى و دست به کشتن من دراز کنى، من هرگز مقابله به مثل نخواهم کرد و دست به کشتن تو دراز نمىکنم» «چرا که من از خدا مىترسم» و هرگز دست به چنین گناهى نمىآلایم»
29.به علاوه من نمىخواهم بار گناه دیگرى را به دوش بکشم «بلکه مىخواهم تو بار گناه من و خویش را به دوش بکشى» و مسلما با قبول این مسؤولیت بزرگ «از دوزخیان خواهى بود و همین است جزاى ستمکاران»
30.پرده پوشى بر جنایت! در این آیه و آیه بعد دنباله ماجراى فرزندان آدم تعقیب شده، نخست مىگوید: «سرانجام، نفس سرکش قابیل او را مصمم به کشتن برادر کرد و او را کشت»سپس مىگوید: «و بر اثر این عمل زیانکار شد»چه زیانى از این بالاتر که عذاب وجدان و مجازات الهى و نام ننگین را تا دامنه قیامت براى خود خرید.
31.در روایتى از امام صادق علیه السّلام نقل شده، هنگامى که قابیل برادر خود را کشت، او را در بیابان افکنده بود، و نمىدانست چه کند! چیزى نگذشت که درندگان به سوى جسد هابیل روى آوردند، در این موقع همانطور که قرآن مىگوید:«خداوند زاغى را فرستاد که خاکهاى زمین را کنار بزند (و با پنهان کردن جسد بىجان زاغ دیگر، و یا با پنهان کردن قسمتى از طعمه خود، آنچنان که عادت زاغ است) به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادر خویش را به خاک بسپارد»سپس قرآن اضافه مىکند در این موقع قابیل از غفلت و بىخبرى خود ناراحت شد و «فریاد برآورد که اى واى بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوانتر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم»اما به هر حال «سرانجام از کرده خود نادم و پشیمان شد»البته این ندامت دلیل بر توبه او از گناه نخواهد بود.در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «خون هیچ انسانى به ناحق ریخته نمىشود مگر این که سهمى از مسؤولیت آن بر عهده قابیل است که این سنت شوم آدمکشى را در دنیا بنا نهاد».
اعظم :
آیه 24 : نهایت بی ادبی در مقابل دستور خداوند که از زبان پیامبر جاری شده بود (تو و پروردگارت برین جنگ کنین ما همین جا میشینیم ....) ...............ادب از مقوله های مهم اخلاقی هستش ....ادب آدم رو بزرگ می کنه و در رحمت الهی رو به روی آدم باز می کنه ...ادب شاخه های مختلفی داره یکیش ادب در کلام هستش ... خیلی خوبه که آدم همیشه در کلامش ادب رو رعایت کنه
یاد این شعر افتادم : از خدا جوییم توفیق ادب ... بی ادب محروم ماند از لطف رب
حدیث من باب ادب زیاد داریم ... یکی از مهمتریناش همونه که بهترین ارثی که پدران برای فرزندان می ذارن ادب هستش ... به نظر من که با این همه علم و تکنولوژی بشر تو این زمینه و ارث گذاشتن این مقوله مدام در حال سقوط هستش و خیلی از جنبه های ادب تو تربیت کودکان دیگه لحاظ نمیشه ... گستاخی به نظر من در کودکان الان خیلی زیاد شده
امام على علیه السلام :
عَلَیْکُمْ بِالاَدَبِ ، فَاِنْ کُنْتُمْ مُلوکا بَرَزْتُمْ وَ اِنْ کُنْتُمْ وَسَطا فُقْتُمْ ، وَ اِنْ اَعْوَزَتْکُمُ الْمَعیشَةُ عِشْتُمْ بِاَدَبِکُم؛
ادب بیاموزید، زیرا که [در این صورت] اگر پادشاه باشید، برجسته مىشوید، اگر میانه باشید، سرآمد مىشوید و اگر تنگدست باشید، با ادبتان گذران زندگى مىکنید.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20 ، ص304 ،ح483
آیه 25 : خدا نکنه ولی خداوند و اونی که از طرف خداوند مامور به نجات آدمها شده بگه " خدایا بین ما و قوم فاسقمون جدایی بنداز " ... بلای عظیمیه دور شدن از ولی و گویی ما هم دچارش شدیم ... اهدنا الصراط المستقیم
آیه 25 : حتی پیامبر هم نمی تونه برای کسی کاری کنه وقتی خود طرف نخواد که هدایت بشه "من فقط احتیار دار خودم و برادرم هستم "
آیه 26 : چهل سال سرگردونی در بیابون .... نتیجه اون بی ادبی و گستاخی و تمرد از فرمان پیامبر خداوند
آیه 26 : نوشتن تا تموم اون آدمای متمرد نمردن از سرگردونی در نیومدن یعنی کل اون آدمای نافرمان تو چهل سال از بین رفتن و نسل بعدی اونا وارد مصر شدن ... عذاب سنگین و بدیه .... این عاقبت بخیر نشدن
آیه 27 : مهم نیست پسر پیغمبر باشی یا نباشی تا عملت مورد پذیرش واقعا بشه ...تنها عمل متقین پذیرفته شده است
آیه 27 : در روایات هستش که هابیل که دامدار بود بهترین گوسفند (یا شتر) ش رو برای قربانی اورد و قابیل بدترین گندمهاش رو برای انفاق اورد .... لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون
ایه 28: خدا ترسی و تقوا عامل بازدارنده از گناهه
آیه 30 : نفس اماره ای که به بدی امر می کنه ... خداوندا کمکمون کن از این نفس ... ان االنفس لاماره بالسوء الاما رحم ربی
آیه 31: دقت که کنیم از حیوونها هم می تونیم درس بگیریم