قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۵۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مباحثه آیات سوال برانگیز» ثبت شده است

شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۴ ب.ظ

585 . صفحه 585


دوم مرداد :


نفیسه :



هشتادمین سوره قرآن سوره عبس است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 42 آیه میباشد. ‏
محتواى سوره:
محتواى این سوره را مى‏توان در پنج موضوع خلاصه کرد:
1- عتاب شدید خداوند نسبت به کسى که در برابر مرد نابیناى حقیقت‏جو برخورد مناسبى نداشت.
2- ارزش و اهمیت قرآن مجید.
3- کفران و ناسپاسى انسان در برابر نعمتهاى خداوند.
4- بیان گوشه‏اى از نعمتهاى او در زمینه تغذیه انسان و حیوانات براى تحریک حس شکرگزارى بشر.
5- اشاره به قسمتهاى تکان دهنده‏اى از حوادث قیامت و سرنوشت مؤمنان و کفار در آن روز بزرگ.
نامگذارى آن به «عبس» به تناسب نخستین آیه سوره است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است:
«کسى که سوره عبس را بخواند روز قیامت در حالى وارد محشر مى‏شود که صورتش خندان و بشاش است».


(آیه 1)-
شأن نزول:
ده آیه آغاز سوره اجمالا نشان مى‏دهد که خداوند کسى را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر این که فرد یا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابیناى حق طلبى مقدم داشته است، اما این شخص مورد عتاب کیست؟ در آن اختلاف نظر است.
مشهور در میان مفسران عامه و خاصه این است که:
عده‏اى از سران قریش مانند عتبة بن ربیعه، ابوجهل، عباس بن عبدالمطلب، و جمعى دیگر، خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند و آن حضرت مشغول تبلیغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و امید داشت که این سخنان در دل آنها مؤثر شود. در این میان «عبد اللّه بن ام مکتوم» که مرد نابینا و ظاهرا فقیرى بود وارد مجلس شد، و از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله تقاضا کرد آیاتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعلیم دهد، و پیوسته سخن خود را تکرار مى‏کرد و آرام نمى‏گرفت، زیرا دقیقا متوجه نبود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با چه کسانى مشغول صحبت است.
او آنقدر کلام پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را قطع کرد که حضرت ناراحت شد، و آثار ناخشنودى در چهره مبارکش نمایان گشت و در دل گفت: این سران عرب پیش خود مى‏گویند: پیروان محمد نابینایان و بردگانند، و لذا از «عبد اللّه» رو برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در این هنگام این آیات نازل شد (و در این باره پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مورد عتاب قرار داد).
رسول خدا بعد از این ماجرا «عبد اللّه» را پیوسته گرامى مى‏داشت.
البته در آیه چیزى که صریحا دلالت کند که منظور شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است وجود ندارد و به فرض که شأن نزول فوق واقعیت داشته باشد این مطلب در حد ترک اولائى بیش نیست و کارى که منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى‏شود.
تفسیر:
عتاب شدید به خاطر بى‏اعتنائى به نابیناى حق طلب! با توجه به آنچه در شأن نزول آیات گفته شد، به سراغ تفسیر آیات مى‏رویم، نخست مى‏فرماید: «چهره درهم کشید، و روى برتافت» (عبس و تولى).


(آیه 2)- «از این که نابینائى به سراغ او آمده بود»! (ان جاءه الاعمى).


(آیه 3)- «تو چه مى‏دانى شاید او پاکى و تقوا پیشه کند»؟ (و ما یدریک لعله یزکى).


(آیه 4)- «یا (از شنیدن سخنان حق) متذکّر گردد و این تذکر به حال او مفید باشد» (او یذکر فتنفعه الذکرى).
و اگر صد در صد پاک و با تقوا نشود لااقل از تذکر پند مى‏گیرد و بیدار مى‏شود، و این بیدارى در او اجمالا اثر مى‏گذارد.


(آیه 5)- سپس این عتاب را ادامه داده، مى‏افزاید: «اما آن کس که توانگر است» (اما من استغنى).


(آیه 6)- «تو به او روى مى‏آورى»! (فانت له تصدى).
و اصرار به هدایت او دارى در حالى که او گرفتار غرور ثروت و خودخواهى است، غرورى که منشأ طغیان و گردنکشى است.


(آیه 7)- «در حالى که اگر او خود را پاک نسازد چیزى بر تو نیست» (و ما علیک الا یزکى).
وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است. خواه از آن پند گیرند یا ملال بنابراین به خاطر این گونه افراد نمى‏توانى نابیناى حق طلب را نادیده بگیرى، هر چند هدف تو هدایت این گردنکشان باشد.


(آیه 8)- بار دیگر تأکید و عتاب را از سرمى‏گیرد و همچنان به صورت خطاب مى‏فرماید: «اما کسى که به سراغ تو مى‏آید، و (براى هدایت و پاکى) کوشش مى‏کند» (و اما من جاءک یسعى).


(آیه 9)- «و از خدا ترسان است» (و هو یخشى).
و همین انگیزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده، تا حقایق بیشترى بشنود و به کار بندد، و خود را پاک و پاکیزه کند.

(آیه 10)- «تو از او غافل مى‏شوى» و به دیگرى مى‏پردازى (فانت عنه تلهى).این عتاب و خطاب خواه به شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باشد یا غیر او بیانگر این واقعیت مهم است که اسلام و قرآن اهمیت و احترام خاصى براى پویندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است. و به عکس موضع‏گیرى تند و خشنى در برابر آنها که بر اثر وفور نعمت الهى، مست و مغرور شده‏اند دارد.

(آیه 11)- در تعقیب آیات گذشته که در آن سخن از سرزنش کسى آمده بود که نسبت به نابیناى حق طلبى کم توجهى نموده بود، در اینجا به مسأله اهمیت قرآن مجید و مبدأ پاک آن و تأثیرش در نفوس پرداخته، مى‏فرماید: «هرگز» این کار را تکرار مکن و آن را براى همیشه فراموش نما (کلا).
چرا که «این (قرآن) تذکر و یادآورى است» (انها تذکرة).
این احتمال نیز وجود دارد که آیه فوق پاسخى باشد به تمام تهمتهاى مشرکان و دشمنان اسلام در مورد قرآن که گاه شعرش مى‏خواندند، و گاه سحر، و گاه نوعى کهانت، قرآن مى‏گوید: هیچ یک از این نسبتها صحیح نیست، بلکه این آیات وسیله‏اى است براى آگاهى و ایمان و دلیل آن در خودش نهفته است.

(آیه 12)- سپس مى‏افزاید: «و هرکس بخواهد از آن پند مى‏گیرد» (فمن شاء ذکره).
این تعبیر هم اشاره‏اى است به این که اکراه و اجبارى در کار نیست، و هم دلیلى است بر آزادى اراده انسان که تا نخواهد و تصمیم بر قبول هدایت نگیرد نمى‏تواند از آیات قرآن بهره گیرد.

(آیه 13)- سپس مى‏افزاید: این کلمات بزرگ الهى «در الواح پر ارزشى ثبت است» (فى صحف مکرمة).
تعبیر به «صحف» نشان مى‏دهد که آیات قرآن قبل از نزول بر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در الواحى نوشته شده بود، و فرشتگان وحى آن را با خود مى‏آوردند الواحى بسیار گرانقدر و پر ارزش.

(آیه 14)- بعد مى‏فرماید: این صحائف و الواح «و الاقدر و پاکیزه است»(مرفوعة مطهرة).
بالاتر از آن است که دست نااهلان به سوى آن دراز شود، و یا قادر بر تحریف آن باشند، و پاکتر از آن است که دست ناپاکان آن را آلوده کند، و نیز پاک است از هرگونه تناقض و تضاد و شک و شبهه.

(آیه 15)- از این گذشته، این آیات الهى «به دست سفیرانى است» (بایدى سفرة).

(آیه 16)- سفیرانى «والا مقام و فرمانبردار و نیکوکار» (کرام بررة).
منظور از «سفره» در اینجا فرشتگان الهى است که سفیران وحى یا کاتبان آیات او هستند.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «کسى که حافظ قرآن باشد و به آن عمل کند با سفیران بزرگوار فرمانبردار الهى خواهد بود».
این تعبیر به خوبى نشان مى‏دهد که حافظان و مفسران و عاملان به قرآن در ردیف این «سفره» و همگام آنها هستند، نه این که خود آنها مى‏باشند و این یک واقعیت است که وقتى این دانشمندان و حافظان، کارى شبیه کار فرشتگان و حاملان وحى انجام دهند در ردیف آنها قرار مى‏گیرند.

(آیه 17)- سپس مى‏افزاید: با وجود این همه اسباب هدایت الهى که در صحف مکرمه به وسیله فرشتگان مقرب خداوند، با انواع تذکرات، نازل شده، باز هم این انسان سرکش و ناسپاس تسلیم حق نمى‏شود «مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است»؟! (قتل الانسان ما اکفره).

(آیه 18)- و از آنجا که سرچشمه سرکشیها و ناسپاسیها غالبا غرور است براى در هم شکستن این غرور در این آیه مى‏فرماید: خداوند «او را از چه چیز آفریده است»؟ (من اى شى‏ء خلقه).

(آیه 19)- «او را از نطفه ناچیزى آفرید، و سپس اندازه‏گیرى کرد و موزون ساخت» (من نطفة خلقه فقدره).
دقت در آفرینش انسان از نطفه و اندازه‏گیرى تمام ابعاد وجودى او،اعضاء پیکرش، استعدادهایش و نیازهایش خود بهترین دلیل براى خداشناسى و معرفة اللّه است.
و چه بزرگ است آن خدائى که این موجود ضعیف را این همه قدرت و توانائى بخشید که مى‏تواند آسمان و زمین و اعماق دریاها را جولانگاه خود قرار دهد، و همه نیروهاى محیط خود را مسخر فرمان خویش سازد.

(آیه 20)- در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «سپس راه را براى او آسان کرد» (ثم السبیل یسره).
راه تکامل پرورش جنین در شکم مادر، و سپس راه انتقال او را به این دنیا سهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان این است که قبل از لحظات تولد آن چنان در شکم مادر قرار دارد که سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پایین رحم است، ولى هنگامى که فرمان تولد صادر مى‏شود ناگهان واژگونه مى‏گردد سر او به طرف پایین مى‏آید، و همین موضوع امر تولد را براى او و مادر سهل و آسان مى‏کند.
بعد از تولد نیز در مسیر نموّ و رشد جسمى در دوران کودکى، و سپس نموّ و رشد غرائز، و بعد از آن رشد در مسیر هدایت معنوى و ایمان، همه را از طریق عقل و دعوت انبیاء براى او سهل و آسان ساخته است.

(آیه 21)- سپس به مرحله پایانى عمر انسان بعد از پیمودن این راه طولانى اشاره کرده، مى‏فرماید: «بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود» (ثم اماته فاقبره).
دستور به دفن کردن بدن مردگان (بعد از غسل و کفن و نماز) دستورى است الهام بخش که مرده انسانها باید از هر نظر پاک و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!

(آیه 22)- بعد به مرحله رستاخیز انسانها پرداخته، مى‏افزاید: «سپس هرگاه که بخواهد او را زنده (و براى حساب و جزا محشور) مى‏کند» (ثم اذا شاء انشره).

(آیه 23)- در این آیه مى‏فرماید: با این همه مواهب الهى نسبت به انسان، از آن روز که به صورت نطفه‏اى بى‏ارزش بود تا آن روز که قدم در این دنیا گذارد، و راه خود را به سوى کمال طى کرد و سپس از این دنیا مى‏رود و در قبر پنهان مى‏گردد باز این انسان راه صحیح خود را پیدا نمى‏کند «چنین نیست که او مى‏پندارد، او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نکرده است» (کلا لما یقض ما امره).

(آیه 24)- انسان باید به غذاى خود بنگرد! از آنجا که آیات قبل سخن از مسأله معاد مى‏گفت، و آیات آینده نیز با صراحت بیشترى از این مسأله سخن مى‏گوید، به نظر مى‏رسد که آیات مورد بحث به منزله دلیلى است براى مسأله معاد که از طریق بیان قدرت خداوند بر همه چیز، و همچنین احیاى زمینهاى مرده به وسیله نزول باران- که خود نوعى معاد در عالم گیاهان است- امکان رستاخیز را اثبات مى‏کند.
در ضمن چون این آیات از انواع غذاهائى که خدا در اختیار انسان و چهارپایان قرار داده سخن مى‏گوید حس شکرگزارى انسان را بر مى‏انگیزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللّه دعوت مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «انسان باید به غذاى خویش (و آفرینش آن) بنگرد» (فلینظر الانسان الى طعامه).
نزدیکترین اشیاء خارجى به انسان غذاى اوست که با یک دگرگونى جزو بافت وجود او مى‏شود، و اگر به او نرسد به زودى راه فنا را پیش مى‏گیرد، و به همین دلیل قرآن از میان تمام موجودات روى مواد غذائى آن هم موادى که از طریق گیاهان و درختان، عاید انسان مى‏شود تکیه کرده است.
روشن است که منظور از «نگاه کردن» تماشاى ظاهرى نیست، بلکه نگاه به معنى دقت و اندیشه در ساختمان این مواد غذائى، و اجزاء حیاتبخش آن، و تأثیرات شگرفى که در وجود انسان دارد، و سپس اندیشه در خالق آنهاست.
و نیز دقیقا بنگرد که آنها را از چه راهى تهیه کرده، حلال یا حرام؟ مشروع یا نامشروع؟
در بعضى از روایات که از معصومین نقل شده آمده است که منظور از «طعام» در اینجا علم و دانشى است که غذاى روح انسان است، باید بنگرد که آن را از چه کسى گرفته؟
آرى! انسان باید درست بنگرد که سرچشمه اصلى علم و دانش او که غذاى روحانى اوست کجاست مبادا از سرچشمه آلوده‏اى تغذیه شود و روح و جان او را بیمار کند یا به هلاکت افکند.

(آیه 25)- سپس به شرح تفصیلى این مواد غذائى و منابع آن پرداخته، مى‏فرماید: «ما آب فراوان از آسمان فرو ریختیم» (انا صببنا الماء صبا).
آرى! آب که مهمترین مایه حیات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مى‏شود، و مى‏دانیم تمام نهرها، چشمه‏ها، قناتها و چاههاى آب، ذخائر آبى خود را از باران مى‏گیرند.

(آیه 26)- بعد از ذکر موضوع آب که یکى از ارکان مهم رویش گیاهان است، به سراغ رکن مهم دیگر یعنى «زمین» مى‏رود و مى‏افزاید: «سپس زمین را از هم شکافتیم» (ثم شققنا الارض شقا).
این شکافتن اشاره به شکافتن زمین به وسیله جوانه‏هاى گیاهان است، و به راستى این یکى از عجائب است که جوانه‏اى با آن همه نرمى و لطافت خاکهاى سخت را مى‏شکافد، و گاه در کوهستانها از لابلاى سنگها عبور کرده، سر بیرون مى‏آورد.
و احتمال دارد منظور از شکافتن زمین خرد شدن سنگهاى سطح آن در آغاز باشد.
به این ترتیب آیه اشاره به یکى از معجزات علمى قرآن است که نشان مى‏دهد اول بارانها فرو مى‏بارند، و سپس زمینها شکافته مى‏شوند و آماده زراعت مى‏گردند، نه تنها در روزهاى نخست این عمل صورت گرفته که امروز نیز ادامه دارد.

(آیه 27)- بعد از ذکر این دو رکن اساسى یعنى «آب» و «خاک» به هشت قسمت از روئیدنیها که از ارکان اساسى غذاى انسان یا حیوانات است اشاره کرده، مى‏فرماید: «و در آن دانه‏هاى فراوانى رویاندیم» (فانبتنا فیها حبا).دانه‏هاى غذائى که مایه اصلى تغذیه انسان و انواع حیوانات است، دانه‏هایى که اگر یک سال بر اثر خشکسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرا مى‏گیرد و انسانها همه در زحمت فرو مى‏روند.

(آیه 28)- و در مرحله بعد مى‏افزاید: «و (همچنین) انگور و سبزى بسیار» (و عنبا و قضبا).
ذکر «عنب» (انگور) از میان تمام میوه‏ها به خاطر مواد غذائى و حیاتى فراوانى است که در این میوه نهفته شده و آن را به صورت یک غذاى کامل درآورده است.
توجه داشته باشید که «عنب» هم به «انگور» گفته مى‏شود و هم به «درخت انگور» و در آیات قرآن بر هر دو اطلاق شده، ولى در اینجا مناسب همان انگور است.
 «قضب» در اینجا معنى گسترده‏اى دارد که هم سبزیهاى خوردنى را شامل مى‏شود، و هم میوه‏هاى بوته‏اى و هم ریشه‏هاى غذائى را.

(آیه 29)- سپس مى‏افزاید: «و زیتون و نخل فراوان» (و زیتونا و نخلا).
تکیه روى این دو میوه نیز دلیلش روشن است چرا که امروز ثابت شده که هم «زیتون» و هم «خرما» از مهمترین مواد غذائى نیروبخش و مفید و سلامت آفرین است.

(آیه 30)- و در مرحله بعد مى‏افزاید: «و باغهاى پردرخت» با انواع میوه‏هاى رنگارنگ (و حدائق غلبا).

(آیه 31)- سپس مى‏افزاید: «و میوه و چراگاه» (و فاکهة و ابا).
«ابّ» به معنى گیاهان خودرو و چراگاهى است که آماده چریدن حیوانات و یا چیدن گیاهان باشد.
در اینجا این سؤال پیش مى‏آید که در آیات گذشته بعضى از میوه‏ها بالخصوص مطرح شده بود، و در اینجا میوه بطور کلى مطرح شده، و از این گذشته در آیه قبل که سخن از باغها مى‏گفت ظاهرا نظر به میوه‏هاى باغها داشت، چگونه بار دیگر میوه در اینجا مطرح شده است؟
در پاسخ مى‏گوئیم: اما این که بعضى از میوه‏ها بالخصوص ذکر شده مانند انگور و زیتون و خرما (به قرینه درخت نخل) به خاطر اهمیت فوق العاده‏اى است که از میان میوه‏ها دارند، و اما این که چرا «فاکهه» (میوه) جداگانه از «حدائق» (باغها) ذکر شده؟ ممکن است به خاطر این باشد که باغها منافع دیگرى غیر از میوه نیز دارند، منظره زیبا، طراوت و هواى سالم و مانند آن.
از این گذشته برگ بعضى از درختان و ریشه و پوست بعضى دیگر، جزء مواد غذائى هستند (مانند چاى و دارچین و زنجبیل و امثال آن) به علاوه برگهاى بسیارى از درختان خوراک مناسبى براى حیوانات است و مى‏دانیم آنچه در آیات فوق آمده، هم خوراک انسان را شامل مى‏شود، هم خوراک حیوان را.

(آیه 32)- و لذا در این آیه مى‏افزاید: «تا وسیله‏اى براى بهره‏گیرى شما و چارپایانتان باشد» (متاعا لکم و لانعامکم).
«متاع» هر چیزى است که انسان از آن متمتع و بهره‏مند مى‏شود.

(آیه 33)- صیحه رستاخیز: بعد از ذکر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنیوى، به بیان معاد و گوشه‏اى از حوادث رستاخیز و سرنوشت مؤمنان و کافران مى‏پردازد، تا از یکسو اعلام کند که این مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پایانى دارد، و از سوى دیگر وجود اینها دلیلى است بر قدرت خداوند بر همه چیز و بر مسأله معاد.
مى‏فرماید: «هنگامى که آن صداى مهیب [- صیحه رستاخیز] بیاید» کافران و مجرمان در اندوه عمیقى فرو مى‏روند (فاذا جاءت الصاخة).
 «صاخّه» در اینجا اشاره به «نفخه دوم صور» است، همان صیحه عظیمى که صیحه بیدارى و حیات مى‏باشد و همگان را زنده کرده، به عرصه محشر دعوت مى‏کند.

(آیه 34)- و لذا بلافاصله بعد از آن مى‏افزاید: «در آن روز که انسان از برادر خود مى‏گریزد» (یوم یفر المرء من اخیه).همان برادرى که با جان برابر بود و همه جا به یاد او بود و در فکر او، امروز بکلى از او گریزان مى‏شود.

(آیه 35)- «و (همچنین) از مادر و پدرش» (و امه و ابیه).

(آیه 36)- «و زن و فرزندانش» (و صاحبته و بنیه).
و به این ترتیب انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مى‏نماید بلکه از آنها فرار مى‏کند و این نشان مى‏دهد هول و وحشت محشر آنقدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها و علائقش جدا مى‏کند.

(آیه 37)- در این آیه دلیل این فرار را بیان کرده، مى‏فرماید: «در آن روز هر کدام از آنها وضعى دارد که او را کاملا به خود مشغول مى‏سازد» (لکل امرئ منهم یومئذ شأن یغنیه).
در حدیثى آمده است که بعضى از خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از آن حضرت سؤال کردند که آیا در روز قیامت انسان به یاد دوست صمیمیش مى‏افتد؟
در پاسخ فرمود: «سه موقف است که هیچ کس در آنها به یاد هیچ کس نمى‏افتد: اول پاى میزان سنجش اعمال است تا ببیند آیا میزانش سنگین است یا سبک؟ سپس بر صراط است تا ببیند آیا از آن مى‏گذرد یا نه؟ و سپس به هنگامى است که نامه‏هاى اعمال را به دست انسانها مى‏دهند تا ببیند آن را به دست راستش مى‏دهند یا دست چپ؟ این سه موقف است که در آنها کسى به فکر کسى نیست، نه دوست صمیمى، نه یار مهربان، نه افراد نزدیک، نه دوستان مخلص، نه فرزندان، و نه پدر و مادر، و این همان است که خداوند متعال مى‏فرماید: در آن روز هر کسى به قدر کافى به خود مشغول است.»

(آیه 38)- سپس به چگونگى حال مؤمنان و کافران در آن روز پرداخته، مى‏گوید: «چهره‏هائى در آن روز گشاده و نورانى است» (وجوه یومئذ مسفرة).

(آیه 39)- «خندان و مسرور است» (ضاحکة مستبشرة).

(آیه 40)- «و صورتهائى در آن روز غبار آلود است» (و وجوه یؤمئذ علیها غبرة).

(آیه 41)- «و دود تاریکى آن را پوشانده است» (ترهقها قترة).

(آیه 42)- «آنان همان کافران فاجرند»! (اولئک هم الکفرة الفجرة).
از این آیات به خوبى استفاده مى‏شود که در صحنه قیامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهره‏هایشان نمایان مى‏گردد.
تعبیر به «وجوه» به خاطر این است که رنگ صورت بیش از هر چیزى مى‏تواند بیانگر حالات درونى باشد، هم ناراحتیهاى فکرى و روحى و هم ناراحتیهاى جسمانى.



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

سوره عبس   :



معصومه :



میخام بدونم تصور من از ترک اولی و گناه درست هست یا نه.
گناه, شرایط واضخی دارد ک برای تمام انسانها یکسان است, مثلا غیبت چه برای من چه برای شخص پیامبر گناه است(میزان گناه ممکن است متفاوت باشه)
اما ترک اولی بستگی ب مقام معنوی شخص داشته باشه.
ممکنه مثلا خوندن نماز شب برای من یک ثواب بسیار بالا داسته باشه درحالیکه نخوندنش هیچ عقابی نداشته باشه.
اما همین عمل برای رسول واجبه و ترکش عقاب داره.

دربین غیر معصومین هم چنین مسیله ای هست؟
ک مثلا امر خاصی(مثل انفاق) برای من واجب باشه, اما برای کس دیگه ای مستحب؟


اعظم :


درسته فکر میکنم همین باشه
و رعایت نکردن ترتیب در انجام واجبات
که یکی بر دیگری اولویت انجام داشته باشه

من دسترسی به کتاب و نت ندارم ولی فکر میکنم برداشتت درست باشه
ولی
فکر نمی کنم
واجبات برای همه واجبه


تسنیم:


فکر میکنم منظور این دوستمون این نیست که واجباتی که جزو احکام هستند مثلا نماز یومیه برای یکی واجب و برای یکی مستحب باشه
گمونم منظورشون اینه که برخی مستحبات برای اولیا و کسانی که درجات بالاتر ایمان و یقین دارند بصورت واجب درمیاد و برخی مکروهات براشون حرام درنظر گرفته میشه
که اگه منظور این باشه گمونم صدق میکنه
همونطور که اهل سلوک معتقدند مثلا" نماز شب برای کسی که بخواد به مراحل بالای تقوا و تهذیب نفس برسه واجب انگاشته میشه
واجب نه به این معنا که اگه ترک بشه معصیت کرده بلکه به این معنا که درصورت ترک چیزی که میخواد بهش داده نمیشه یا از مقامی که داره نزول میکنه


اعظم:


اون طوری اگه بخوایم حساب کنیم در مراحل سلوک و خودسازی و عرفان
که خیلی پیچیده هم میشه
گاهی هستن عرفایی که حتی خوردن یه ماده غذایی خاص رو چون مطابق هوای نفسشون میدونن از خوردنش امتناع میکنن

تسنیم:


سوال هم در مورد اولیا بود که آیا ترک اولی براشون هست یا نه
که به نظرم هست هرچتد که در مراتب پایینتر از پیامبران باشه
البته ما معتقدیم پیامبر ما و معصومین حتی دچار ترک اولی هم نشدند
انا در مورد اولیا الهی دیگه ترک اولی موجب تنزل از مقام و مرتبه شون میشه


معصومه :


ایا ما معتقدیم ک معصومین ترک اولی هم نداشتند؟؟
پس با تفسیر ایه ای ک من ذیلش سوال کردم تناقض میشه که.

تسنیم:


سوال کنید
تا جایی که من میدونم اینجوریه
منظورم ازمعصومین چهارده معصوم هست

معصومه:


پس ایاتی ازین دست ک گاهی پیامبر را عتاب میکند, چطور تفسیر میشه؟؟
تا حالا من هرجا دیدم, با ترک اولی خووندن اون عمل,  از مقام عصمت دفاع شده


تسنیم:


تا جایی که میدونم ترک اولی عملی است کهگرچه معصیت نیست اما باانجام اون، نبی دچار خطایی میشه که به خاطر مورد عتاب قرار میگیره و مقامش پایین میاد
مثلا حضرت یوسف که به خاطر نرفتن به استقبال پدر و پایین نیامدن از اسب، نبوت از فرزندانش برداشته شد و به برادر دیگرش منتقل شد
اما در مورد پیامبر اسلام چنین چیزی نداریم که به خاطر عملشون چیزی از مقام حضرت کم شده باشه
اینهااطلاعات من بود و بیشتر از این نمیدونم. گمونم بهتره سوالتون رو با شخص مطلعی مطرح کنید


اعظم:


من نمی دونم
دوستان اگه چیزی مطالعه کردن بگن



نفیسه :


درمورد سوال دوستمون،نظر به تحقیق مختصری که داشتم ابتدا عین پاسخ استاد حسین انصاریان رو در مورد فرق بین گناه و ترک اولی می آورم:
گناهان را از جهتی می توان به دو دسته تقسیم کرد: مطلق و نسبی. مطلق گناهانی است که از هرکس سرزند، گناه است و در خور مجازات می باشد مانند شرک و کفر و ظلم وتجاوز.
گناه نسبی آن است که گاه بعضی کارهای مباح و یا حتی مستحب شایسته مقام افراد بزرگ نیست و آن ها باید از این گونه اعمال چشم بپوشند و به کار مهم تر بپردازند. در غیر این صورت ترک اولی کرده اند.
خواندن نماز مستحبی یا تشییع جنازه امری مطلوب و پسندیده است ولی جلسةعلمی که در آن معارف الهی بیان می شود، مهم تر از آن دو است. پرداختن به نماز مستحبی که باعث ترک نمودن جلسة علمی گردد، ترک اولی است.
نمازی را که ما می خوانیم قسمتی از آن با حضور قلب و قسمتی بدون حضور قلب است. این گونه نماز شایسته مقام شخصی چون پیامبر و علی(ع) نیست. او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد. اگر غیر این کند حرامی مرتکب شده اما ترک اولی کرده است.
گاهی کاری افردی انجام می دهد،آن کار پسندیده و ارزشمند است و ثواب فراوان دارد اما اگر همان کار را فرد دیگری انجام دهد، نه تنها پسندیده و مطلوب نیست بلکه انجام دهندةآن مستوجب ملامت و سرزنش است مثلاً برای ساختن یک بیمارستان از مردم تقاضای کمک می شود، شخص کارگری مزد یک یا چند روزش را می بخشد. این عمل نسبت به او ایثار است و دارای ثواب و حسنه می باشد اما اگر یک ثروتمند این مقدار کمک کند، نه تنها پسندیده نیست بلکه در خور ملامت و مذمت و نکوهش است. با این که کار حرامی نکرده است. بنابراین ترک اولی ترک وانجام ندادن کاری توسط افراد خاصی است که توقع انجام آن عمل از آنان وجود داشت.

اینکه اشاره به نماز شب شب پیامبر شد که ترک اون برای ایشون ترک اولی است.به نظرم چون نماز شب بر پیامبر واجب بوده و ترک آن هم گناه به حساب میامده نه ترک اولی مثل نمازهای واجب یومیه ما یا هر واجب دیگه.اینجا ترک نماز شب پیامبر با عصمت ایشان منافات داره و میدونیم که در صورت انجام ترک اولی توسط معصومین خدشه ای در عصمتشون وارد نمیشه.
در جای دیگه این مطلب رو خوندم که معصومین معصوم از گناهند ولی میبینیم دعاهایی دارند که در آنها استغفار میکنند.در بسیاری از موارد این دعاها نمیتواند تنها جنبه آموزشی و نمایشی داشته باشد بلکه جنبه واقعی آن برتری دارد که بخاطر ترک اولی هایی بوده که ممکنه از آنها سرزده باشه.البته این موضوع در برخی جاها با قاطعیت بیان نشده بود ولی رد هم نشده بود.


صحبت از امور واجب هم شده بود.همانطور که میدونید ،امور واجب دو نوعند کفایی و عینی .واجب کفایی همون موردی هست که دوستمون اشاره کردن بر عده ای واجب و از عده ای سلب وجوب میشه .البته مشخصا نه یه عده ای خاصی بلکه همینکه گروه ای انجامش دادن ،از عهده دیگران ساقط میشه،مثل دفاع از وطن.اما واجب عینی بر همه واجبه به طور یکسان پیامبر و امت هم نداره.
واجبی که ما در موردش صحبت میکنیم اموری هستن که ترک اونها مستوجب توبیخ و عذاب خواهد شد.نه واجبی که به معنای شرط لازم تحقق امری یا حصول مطلبی است.مثل بیماری که برای درمان واجبه درویی رو بخوره.یا همونطور که در پیامها آمده بود: اهل سلوک برای نیل به مقام قرب الهی خوندن نماز شب براشون واجبه.
امیدوارم این مطالب تاحدی کمک کننده بوده باشه و رفع ابهام کرده باشه.

تسنیم :


ممنون خیلی مفید بود

نفیسه :


خواهش میکنم


اعظم :

متشکرم نفیسه جان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۴
* مسافر
سه شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

574 . صفحه 574



بیست و دوم تیر : 


نفیسه : 




vv

سوره مزّمّل هفتاد و سومین سوره قرآن است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 20 آیه مى‏باشد.

محتواى سوره:

محتواى این سوره را مى‏توان در پنج بخش خلاصه کرد:

بخش اول آیات آغاز سوره است که پیامبر را به قیام شبانه براى عبادت و تلاوت قرآن دعوت مى‏کند، و براى آمادگى پذیرش یک برنامه سنگین آماده مى‏سازد.

بخش دوم سوره او را به صبر و شکیبائى و مقاومت و مدارا با مخالفان در این مقطع خاص دعوت مى‏کند.

در بخش سوم بحثهائى پیرامون معاد، و ارسال موسى بن عمران به سوى فرعون و سرکشى و سپس عذاب دردناک او را بیان مى‏دارد.

بخش چهارم دستورات شدیدى را که در آغاز سوره پیرامون قیام شبانه آمده است به خاطر گرفتاریهاى مسلمانان تخفیف مى‏دهد.

و در بخش پنجم بار دیگر دعوت به تلاوت قرآن، و خواندن نماز و دادن زکات و انفاق فى سبیل اللّه و استغفار مى‏نماید.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است:

«هر کس سوره مزّمّل را بخواند سختیها در دنیا و آخرت از او برداشته مى‏شود».

و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس سوره مزّمّل را در نماز عشاء دوم (منظور همان نماز عشاء است زیرا گاه به مغرب عشاء اول گفته مى‏شود) یا در آخر شب بخواند، شب و روز، و همچنین خود این سوره، گواه او در روز قیامت خواهد بود، و خداوند او را حیات پاکیزه و مرگ پاکیزه‏اى خواهد داد»! مسلما این فضائل بزرگ در صورتى است که محتواى سوره دائر به قیام شبانه و تلاوت قرآن و صبر و استقامت و ایثار و انفاق عملى گردد، نه تلاوتى خالى از عمل.



(آیه 1)- اى جامه به خود پیچیده به پاخیز! همان گونه که از لحن آغاز این سوره بر مى‏آید دعوتى است آسمانى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى استقامت، و آمادگى جهت پذیرش یک وظیفه بزرگ و سنگین، که بدون خود سازى قبلى انجام. آن ممکن نیست.

مى‏فرماید: «اى جامه به خود پیچیده»! (یا ایها المزمل).


(آیه 2)- «شب را جز کمى به پا خیز»! (قم اللیل الا قلیلا).


(آیه 3)- «نیمى از شب را، یا کمى از آن کم کن» (نصفه او انقص منه قلیلا).


(آیه 4)- «یا بر نصف آن بیفزا» (او زد علیه).

«و قرآن را با دقت و تأمل بخوان» (و رتل القرآن ترتیلا).

به پا خیز که دوران «جامه به خود پیچیدن» و در گوشه انزوا نشستن نیست.

تعبیر به «ترتیل» که در اصل به معنى «تنظیم» و «ترتیب موزون» است، در اینجا به معنى خواندن آیات قرآن با تأنى و نظم لازم، و اداء صحیح حروف، و تبیین کلمات، و دقت و تأمل در مفاهیم آیات، و اندیشه در نتایج آن است.

همچنین روایاتى که در تفسیر «ترتیل» وارد شده همگى گواه بر این حقیقت است که نباید آیات قرآن را به عنوان الفاظى خالى از محتوا و پیام، تلاوت کرد، بلکه باید به تمام امورى که تأثیر آن را در خواننده و شنونده عمیق مى‏سازد توجه داشت، و فراموش نکرد که این پیام الهى است، و هدف تحقق بخشیدن به محتواى آن است.

ولى متأسفانه امروز بسیارى از مسلمانان از این واقعیت فاصله گرفته، و از قرآن تنها به الفاظى اکتفا نموده‏اند، بى‏آنکه بدانند این آیات براى چه نازل شده؟

درست است که الفاظ قرآن نیز محترم، است ولى نباید فراموش کرد که این الفاظ و تلاوت مقدمه بیان محتواست.

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر «ترتیل» مى‏خوانیم: «وقتى از کنار آیه‏اى مى‏گذرى که در آن نامى از بهشت است توقف کن و از خدا بهشت را بطلب (و خود را براى آن بساز) و هنگامى که از آیه‏اى مى‏گذرى که در آن نام دوزخ است از آن به خدا پناه بر». و خویشتن را از آن دور دار.


(آیه 5)- سپس هدف نهایى این دستور سخت و مهم را چنین بیان مى‏کند:

«ما به زودى سخنى سنگین را به تو القا خواهیم کرد» (انا سنلقى علیک قولا ثقیلا).

سنگین از نظر محتوا، و مفهوم آیات! و بیان مسؤولیتها.

سنگین از نظر تحمل آن بر قلوب و دلها، تا آنجا که قرآن در آیه 21 سوره حشر مى‏گوید: «اگر این قرآن را بر کوهها نازل مى‏کردیم آن را خاشع و از هم شکافته مى‏دیدى»! سنگین از نظر تبلیغ، و مشکلات راه دعوت! و برنامه‏ریزى و اجراى کامل آن! سنگین در ترازوى عمل و در عرصه قیامت.

ولى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و یاران اندکش با استمداد از تربیت قرآن مجید، و استعانت به نماز شب و استفاده از تقرب به ذات پاک پروردگار، توانستند بر تمام این مشکلات فائق آیند، و بار این «قول ثقیل» را بر دوش کشند و به منزل مقصود برسانند!

فضیلت نماز شب:

این آیات بار دیگر اهمیت شب زنده‏دارى، و نماز شب، و تلاوت قرآن را در آن هنگام که غافلان در خوابند گوشزد مى‏کند، عبادت در شب، مخصوصا در سحرگاهان و نزدیک طلوع فجر، اثر فوق العاده‏اى در صفاى روح، و تهذیب نفوس، و تربیت معنوى انسان، و پاکى قلب و بیدارى دل و تقویت ایمان و اراده، و تحکیم پایه‏هاى تقوا در دل و جان انسان دارد.به همین دلیل علاوه بر آیات قرآن در روایات اسلامى نیز تأکید فراوان روى آن شده است.

از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «سه چیز از عنایات مخصوص الهى است: عبادت شبانه (نماز شب) و افطار دادن به روزه داران، و ملاقات برادران مسلمان».


(آیه 6)- تأثیر نیایش در دل شب: این آیه ادامه بحث پیرامون عبادت شبانه، و آموزشهاى معنوى در پرتو تلاوت قرآن در دل شب است و در حقیقت به منزله بیان دلیلى است براى آنچه در آیات قبل آمده است، مى‏فرماید: «مسلما نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامت‏تر است» (ان ناشئة اللیل هى اشد وطئا و اقوم قیلا).

آیه فوق از آیاتى است که با تعبیرات پرمحتوایش رساترین سخن را در باره «عبادت شبانه» و نیایش سحرگاهان، و راز و نیاز با محبوب، در ساعاتى که اسباب فراغت خاطر از هر زمان فراهمتر است، و همچنین تأثیر آن در تهذیب نفس، و پرورش روح و جان انسانى، بیان کرده است، و نشان مى‏دهد که روح آدمى در آن ساعات آمادگى خاصى براى نیایش و مناجات و ذکر و فکر دارد.


(آیه 7)- در این آیه مى‏افزاید: این به خاطر آن است که «در روز تلاش و کوشش مستمر و طولانى خواهى داشت» (ان لک فى النهار سبحا طویلا).

دائما مشغول هدایت خلق و ابلاغ رسالت پروردگار، و حل مشکلات زندگى جمعى و فردى هستى، و مجال کافى براى عبادت و نیایش حاصل نمى‏شود، بنابراین عبادت شبانه را جانشین آن کن و آمادگى لازم براى این فعالیتهاى بزرگ و گسترده را از آن قیام شب به دست آور.


(آیه 8)- بعد از دستور قیام عبادت شبانه و اشاره اجمالى به آثار عمیق آن به ذکر پنج دستور که مکمّل آن است پرداخته، مى‏فرماید: «و نام پروردگارت را یاد کن» (و اذکر اسم ربک).

مسلم است منظور تنها ذکر نام نیست، بلکه توجه به معنى است چرا که یاد لفظى مقدمه یاد قلبى است، و ذکر قلبى روح و جان را صفا مى‏بخشد، و نهال معرفت و تقوا را در دل آبیارى مى‏کند.

در دستور دوم مى‏فرماید: «تنها به او دل ببند» و از غیر او قطع امید کن و خالصانه به عبادتش برخیز (و تبتل الیه تبتیلا).

«تبتل» آن است که انسان با تمام قلبش متوجه خدا گردد، و از ما سوى اللّه منقطع شود، و اعمالش را فقط به خاطر او به جا آورد و غرق در اخلاص گردد.


(آیه 9)- سپس به سومین دستور پرداخته مى‏افزاید: «همان پروردگار شرق و غرب که معبودى جز او نیست، او را نگاهبان و و کیل خود انتخاب کن» (رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا).

در اینجا بعد از مرحله «ذکر اللّه» و «اخلاص» مرحله توکل و واگذارى همه کارها به خدا فرا مى‏رسد، خداوندى که مشرق و مغرب عالم، یعنى، مجموعه جهان هستى در زیر سیطره حکومت و ربوبیت او قرار دارد، و تنها معبود شایسته پرستش، اوست.

این تعبیر در حقیقت به منزله دلیلى است براى موضوع توکل بر خدا، چگونه انسان بر او توکل نکند، و کار خویش را به او نسپارد، در حالى که در پهنه جهان هستى غیر از او حاکم و فرمانروا و منعم و مربّى و معبود نیست.


(آیه 10)- و بالاخره در چهارمین و پنجمین دستور مى‏فرماید: «و در برابر آنچه (دشمنان) مى‏گویند صابر و شکیبا باش، و بطرزى شایسته از آنان دورى گزین»! (و اصبر على ما یقولون و اهجرهم هجرا جمیلا).

و به این ترتیب در اینجا مقام «صبر» و «هجران» فرا مى‏رسد، چرا که در مسیر دعوت به سوى حق، بدگوئى دشمنان، و ایذاء و آزار آنان، فراوان است، و اگر باغبان بخواهد گلى را بچیند باید در برابر زبان خار صبر و تحمل داشته باشد.

به علاوه گاهى در اینجا بى‏اعتنائى و دورى لازم است، تا هم از شرشان در امان بماند و هم درسى از این طریق به آنان بدهد، ولى این هجران و دورى نباید به معنى قطع برنامه‏هاى تربیتى، و تبلیغ و دعوت به سوى خدا باشد. مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» در ذیل آیه مى‏گوید: «این آیه دلالت مى‏کند که مبلغین اسلام، و دعوت کنندگان به سوى قرآن، باید در مقابل ناملائمات شکیبائى پیشه کنند، و با حسن خلق، و مدارا، با مردم معاشرت نمایند، تا سخنان آنها زودتر پذیرفته شود».


(آیه 11)- در آیه قبل اشاره‏اى به کار شکنیها و سخنان ناروا و اذیت و آزار دشمنان اسلام بود در اینجا آنها را زیر رگبارى از تهدیدات شدید، دائر به عذابهاى دنیا و آخرت از سوى خداوند، قرار داده، و آنها را دعوت به تجدید نظر در برنامه‏هاى شوم خود مى‏کند، و هم به مسلمانان صدر اول در برابر هجوم سخت این دشمنان دلدارى مى‏دهد، و پایمردى مى‏بخشد.

نخست مى‏فرماید: «مرا با تکذیب کنندگان صاحب نعمت واگذار، و آنها را کمى مهلت ده»! (و ذرنى و المکذبین اولى النعمة و مهلهم قلیلا).

یعنى، طرف آنها تو نیستى، مجازات و کیفر آنها را به خود من واگذار، و کمى به آنها مهلت ده، تا هم اتمام حجت گردد، و هم ماهیت خود را آشکار سازند، و مى‏دانیم مدت کمى گذشت که مسلمانان نیرومند شدند، و ضربات سنگین و شکننده خود را در جنگهاى «بدر» و «حنین» و «احزاب» و مانند آن بر پیکر دشمن وارد آوردند و نیز مدت کمى بیشتر نگذشت که این گردنکشان از دنیا رفتند، و گرفتار عذاب الهى در برزخ شدند و عذاب قیامت نیز از آنها چندان دور نیست.


(آیه 12)- سپس در ادامه همین تهدید به صورت صریحتر مى‏گوید: «نزد ما غل و زنجیرها و (آتش) دوزخ است»! (ان لدینا انکالا و جحیما).

آرى! در برابر آزادى بى‏قید و شرط و تنعمى که در این دنیا داشتند بهره آنها در آنجا اسارت است و آتش!


(آیه 13)- و باز مى‏افزاید: «و غذائى گلوگیر و عذابى دردناک» (و طعاما ذا غصة و عذابا الیما).

غذائى بر عکس غذاهاى چرب و شیرین دنیاى آنها که به راحتى از گلو فرو مى‏رفت و گوارا بود، و زندگى دردناک در برابر آسایش بى‏حساب این مغروران خودخواه و مستکبر در این جهان.

با این که غذاى خشن و گلوگیر خود عذابى است الیم، بعد از آن عذاب الیم را جداگانه ذکر مى‏کند، و این نشان مى‏دهد ابعاد عذاب الیم آخرت از نظر شدت و عظمت بر هیچ کس جز خدا معلوم نیست، و لذا در حدیثى مى‏خوانیم که: روزى یکى از مسلمانان این آیه را تلاوت مى‏کرد، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله استماع مى‏فرمود: ناگهان شخص مزبور صیحه‏اى زد و مدهوش شد.


(آیه 14)- در این آیه به شرح روزى مى‏پردازد که این عذابها در آن ظاهر مى‏شوند، مى‏فرماید: «در آن روز که زمین و کوهها سخت به لرزه در مى‏آید و کوهها (چنان در هم کوبیده مى‏شود که) به شکل توده‏هائى از شن نرم در مى‏آید» (یوم ترجف الارض و الجبال و کانت الجبال کثیبا مهیلا).


(آیه 15)- سپس به مقایسه‏اى در میان بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مخالفت زورمندان عرب، و قیام موسى بن عمران در مقابل فرعونیان پرداخته، مى‏فرماید: «ما پیامبرى به سوى شما فرستادیم که گواه بر شماست، همان گونه که به سوى فرعون رسولى فرستادیم» (انا ارسلنا الیکم رسولا شاهدا علیکم کما ارسلنا الى فرعون رسولا).

هدف او، هدایت شما و نظارت بر اعمال شماست، همان گونه که هدف موسى بن عمران، هدایت فرعون و فرعونیان و نظارت بر اعمال آنها بود.


(آیه 16)- ولى «فرعون به مخالفت و نافرمانى آن رسول، برخاست و ما او را سخت مجازات کردیم»! (فعصى فرعون الرسول فاخذناه اخذا وبیلا).

نه لشکر عظیم او مانع از عذاب الهى شد، و نه وسعت مملکت و قدرت حکومت و اموال و ثروتشان جلو این کار را گرفت و سرانجام همگى در امواج خروشان نیل که به آن مباهات مى‏کردند غرق شدند، شما که در سطحى بسیار پائینتر از آنها قرار دارید درباره خود چه مى‏اندیشید؟


(آیه 17)- سپس روى سخن را به کفار زمان پیامبر اسلام کرده، به آنها چنین هشدار مى‏دهد: «شما (نیز) اگر کافر شوید چگونه خود را (از عذاب الهى) بر کنار مى‏دارید در آن روز که کودکان را پیر مى‏کند»! (فکیف تتقون ان کفرتم یوما یجعل الولدان شیبا).


(آیه 18)- در این آیه توصیف بیشترى درباره آن روز وحشتناک بیان کرده، مى‏افزاید: در آن روز «آسمان از هم شکافته مى‏شود، و وعده او شدنى و حتمى است» (السماء منفطر به کان وعده مفعولا).

وقتى آسمان و کرات آسمانى با آن همه عظمت نتوانند در برابر حوادث عظیم آن روز مقاومت کنند از این انسان ضعیف و ناتوان و آسیب پذیر چه کارى ساخته است؟


(آیه 19)- در پایان این بحث اشاره‏اى به تمام هشدارها و انذارهاى گذشته کرده، مى‏فرماید: «این هشدار و تذکرى است» (ان هذه تذکرة).

شما در انتخاب راه آزاد هستید، «پس هر کس بخواهد (هدایت شود و طالب سعادت ابدى باشد) راهى به سوى پروردگارش برمى‏گزیند» (فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا).

اگر پیمودن این راه از طریق اجبار و اکراه صورت گیرد، نه افتخارى است، نه فضیلتى، فضیلت آن است که انسان با اراده و اختیار خود این راه را انتخاب کرده، و بپوید.




..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

  آیه 1 سوره مزمل  :


این مسیله خیلی ذهن من رو درگیر کرده،

ایات ابتدایی مکالمه نسبتا خصوصی و دستورات شخصی خدا ب پیامبر است, نه حکم و قانون شرعی ست و نه حتی توصیه ب مابقی مسلمانان(ک مثلا برخیز  و بیشتر شب را عبادت کن, قرار است مسیولیت سنگینی را بپذیری و قول سنگینی بر تو خواهد امد) .

یک دستور از خدا ب رسولش.

اما چرا باید این دستورات اشکار شود و بصورت عبارات قران ثبت شود؟؟

هیچ بشر دیگری بعد از پیامبر قول سنگین(قولا ثقیلا) را درک نخواهد کرد .

حتما باید نکته ای باشد, 

غیر از فهم این اصل کلی ک برای مسیولیت های بزرگ باید ظرفیت روحی بزرگ هم داشت


اعظم :

فکر میکنم همون جمله اخرتت جوابت باشه 


یادم هست خاطره ای از دکتر چمران میگفتن که چرا اینقدر روی نماز شب و عبادات و تهجدهای شبانه حساسی و انجام میدی 

میگفت ادم زرنگ اونه که مدام به سرمایه اش اضافه  کنه 

نه هی از سرمایه اش خرج کنه 

کسی میتونه تو روزاونجور بدرخشه و کار انجام بده که ذخیره معنویش رو تو شب جور کرده باشه 


شاید شناختی هم از مسوولیت عظیم پیامبر بده 

و اینکه قرآن کلامی هستش که رسیدن به حد بالای معنای اون خیلی پیش زمینه ها میخواد



آیه 10 سوره مزمل :


معصومه :


مفهوم هجرا جمیلا رو نفهمیدم.

اگر معنی هجر را دوری بگیریم(ایا ترجمه دقیقی است؟)

شاید معنی این باشد ک دور باشید(تا مانند انها نشوید) اما قطع ارتباط نکنید.

صفت جمیلا چه چیزی را میخواهد اضافه کند؟

این دوری گزیدن چگونه زیبا (جمیلا) می شود؟


اعظم :


اینجا رو نمی دونم ولی جمیل رو در جایی که در مورد طلاق بود 

(چند روزی با نت گوشی هستم و نمی تونم جستجو کنم تو گوگل و ... )


این جدایی زیبا برای من خیلی معنا داشت چون هر چی طلاق میدیم با داد و بیداد و ابرو ریزی بود 


اینجا هم شاید دوری کردن زیبا چنین تعبیری داشته باشه 



نوعی دوری گزیدن که ازار و اذیتی هم نرسه از طرف اونها 



مثل اون حدیث که میگه مدا را کردن با مردم نیمی از عقله 


مردم کاملا عام هستش


نفیسه :


جایی در تفاسیر خوندم:

هجرجمیل مخالفت قلبی و ترک هواهای نفسانی دشمنان ولی در ظاهر ملایمت در معاشرت و مدارات در دعوه الی الحق که بالاترین چیزی که کلمه اسلام را بلند کرد همین اخلاق پیغمبر بود که حتی در فتح مکه تمام آنها را عفو فرمود و انتقام نکشید و گذشت نمود حتی خانه ابی سفیان را محل امن قرار داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۹
* مسافر
شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۷ ب.ظ

571 . صفحه 571


نوزدهم تیر : 



نفیسه : 


(آیه 11)- در آیه قبل اشاره شد که نوح از قوم خویش خواست از خداوند آمرزش بخواهند تا آمرزیده شوند حال این آیه و آیه بعد به دیگر نعمات میپردازد:«تا بارانهاى پربرکت آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد» (یرسل السماء علیکم مدرارا).

خلاصه هم باران رحمت معنوى و هم باران پربرکت مادى او شما را فرا مى‏گیرد.


(آیه 12)- سپس مى‏افزاید: «و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک مى‏کند» (و یمددکم باموال و بنین).

«و باغهاى سرسبز و نهرهاى آب جارى در اختیارتان قرار مى‏دهد» (و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا).

به این ترتیب یک نعمت بزرگ معنوى، و پنج نعمت بزرگ مادى به آنها وعده داده، نعمت بزرگ معنوى بخشودگى گناهان و پاک شدن از آلودگى کفر و عصیان است، اما نعمتهاى مادى: ریزش بارانهاى مفید و به موقع و پر برکت، فزونى اموال، فزونى فرزندان (سرمایه‏هاى انسانى)، باغهاى پر برکت، و نهرهاى آب جارى.

آرى! ایمان و تقوا طبق گواهى قرآن مجید هم موجب آبادى دنیا و هم آبادى آخرت است.


(آیه 13)- سپس بار دیگر به انذار باز مى‏گردد، مى‏گوید: «چرا شما (از خدا نمى‏ترسید و) براى خدا عظمت قائل نیستید»؟! (ما لکم لا ترجون لله وقارا).


(آیه 14)- «در حالى که شما را مراحل مختلف آفرید» (و قد خلقکم اطوارا).

نخست «نطفه» بى‏ارزشى بودید، چیزى نگذشت که شما را به صورت «علقه» و از آن پس به صورت «مضغه» درآورد، سپس شکل و اندام انسانى به شما داد، بعد لباس حیات در اندام شما پوشانید، و به شما روح و حس و حرکت داد.

نه تنها از نظر جسمانى اشکال مختلفى به خود مى‏گیرد، که چهره روح و جان شما نیز دائما در تغییر است، هر یک از شما استعدادى دارید، و در هر سرى ذوقى و در هر دلى عشقى است.

و به این ترتیب او در همه جا با شماست و در هر گام رهبرى و هدایت مى‏کند و با این همه لطف و عنایت او، این همه کفران و بى‏حرمتى چرا؟


(آیه 15)- حضرت «نوح» در بیانات عمیق و مستدل خود در برابر مشرکان لجوج نخست دست آنها را گرفته و به اعماق وجودشان برد، تا آیات انفسى را مشاهده کنند، سپس آنها را به مطالعه نشانه‏هاى خدا در عالم بزرگ آفرینش دعوت کرده و آنان را به سیر آفاقى مى‏برد.

نخست از آسمان شروع کرده، مى‏گوید: «آیا نمى‏دانید چگونه خداوند هفت آسمان را یکى بالاى دیگرى آفریده است»؟! (ا لم تروا کیف خلق الله سبع سماوات طباقا).

آسمانهاى هفتگانه یکى بالاى دیگرى قرار دارد، و بطورى که در تفسیر آسمانهاى هفتگانه در گذشته گفته‏ایم تمام آنچه را ما با چشم مسلح و غیر مسلح از ستارگان ثابت و سیار مى‏بینیم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم دیگر یکى ما فوق دیگرى بعد از آن قرار دارد که از دسترس علم و دانش انسان امروز بیرون است، و ممکن است در آینده این شایستگى را پیدا کند که آن عوالم عجیب و گسترده را یکى بعد از دیگرى کشف کند.


(آیه 16)- سپس مى‏افزاید: «و ماه را در میان آسمانها مایه روشنائى و خورشید را چراغ فروزانى قرار داده است» (و جعل القمر فیهن نورا و جعل الشمس سراجا)


(آیه 17)- باغبان هستى، شما را همچون گلى پرورش داد! سپس بار دیگر به آفرینش انسان باز مى‏گردد، مى‏افزاید: «و خداوند شما را همچون گیاهى از زمین رویانید»! (و الله انبتکم من الارض نباتا).

تعبیر به «انبات» و رویانیدن، در مورد انسان، بخاطر آن است که آفرینش نخستین انسان از خاک است، دوم این که، تمام مواد غذائى که انسان مى‏خورد و به کمک آن رشد و نمو مى‏کند از زمین است، یا مستقیما مانند سبزیها و دانه‏هاى غذائى و میوه‏ها، و یا بطور غیر مستقیم مانند گوشت حیوانات، و سوم این که، شباهت زیادى در میان انسان و گیاه وجود دارد و بسیارى از قوانینى که حاکم بر تغذیه و تولید مثل و نمو و رشد گیاهان است بر انسان نیز حکمفرماست.


(آیه 18)- بعد به سراغ مسأله معاد که یکى دیگر از مسائل پیچیده براى مشرکان بوده است رفته، مى‏فرماید: «سپس شما را به همان زمین باز مى‏گرداند، و بار دیگر شما را خارج مى‏سازد» (ثم یعیدکم فیها و یخرجکم اخراجا).

در آغاز خاک بودید بار دیگر به خاک برمى‏گردید، و همان کسى که قدرت داشت در آغاز شما را از خاک بیافریند توانائى دارد بار دیگر بعد از خاک شدن لباس حیات در اندامتان بپوشاند.


(آیه 19)- بار دیگر به آیات آفاقى و نشانه‏هاى توحید در عالم بزرگ باز مى‏گردد و از نعمت وجود زمین سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «و خداوند زمین را براى شما فرش گسترده‏اى قرار داد» (و الله جعل لکم الارض بساطا).

نه آن چنان خشن است که نتوانید بر آن استراحت و رفت و آمد کنید، و نه آن چنان نرم است که در آن فرو روید و قدرت حرکت نداشته باشید.

به علاوه بساطى است گسترده و آماده و داراى همه نیازمندیهاى زندگى شما.


(آیه 20)- نه تنها زمینهاى هموار همچون فرش گسترده‏اى است، بلکه کوهها به خاطر درّه و شکافهایى که در لابلاى آن وجود دارد و قابل عبور است نیز بساط گسترده‏اى مى‏باشد هدف این است «تا از راههاى وسیع و درّه‏هاى آن بگذرید» و به هر جا مى‏خواهید بروید (لتسلکوا منها سبلا فجاجا).

ولى نه آن انذارهاى نخستین و نه بشارتها و تشویقها و نه استدلالات منطقى هیچ یک در دل سیاه این قوم لجوج اثر نگذاشت.


(آیه 21)- لطف حق با تو مداراها کند ...

هنگامى که نوح آخرین تلاش خود را در طى صدها سال به کار زد، و آن قوم، جز گروه اندکى، همچنان بر کفر و بت‏پرستى و گمراهى و فساد اصرار ورزیدند از هدایت آنها مأیوس شد، رو به درگاه خدا آورد و تقاضاى مجازات براى آنها کرد.

چنانکه در این آیه مى‏خوانیم: «نوح (بعد از هدایت آنان) گفت: پروردگارا! آنها نافرمانى من کردند، و از کسانى پیروى نمودند که اموال و فرزندانشان چیزى جز زیانکارى بر آنها نیفزوده است» (قال نوح رب انهم عصونى و اتبعوا من لم یزده ماله و ولده الا خسارا).

اشاره به این که رهبران این قوم جمعیتى هستند که تنها امتیازشان اموال و فرزندان زیاد است، آن هم اموال و فرزندانى که جز در مسیر فساد به کار گرفته نمى‏شود.


(آیه 22)- سپس مى‏افزاید: «و (این رهبران گمراه) مکر عظیمى به کار بردند ...» (و مکروا مکرا کبارا).

آنها طرحهاى شیطانى عظیم و گسترده‏اى براى گمراه ساختن مردم، و ممانعت از قبول دعوت نوح ریخته بودند، که احتمال دارد همان مسأله بت پرستى بوده باشد، زیرا طبق بعضى از روایات بت‏پرستى قبل از نوح سابقه نداشت، بلکه قوم نوح آن را به وجود آوردند.


(آیه 23)- این آیه مى‏تواند گواه این مطلب باشد، زیرا بعد از اشاره سربسته به این مکر بزرگ مى‏افزاید: رؤساى آنها «گفتند: دست از خدایان و بتهاى خود برندارید» (و قالوا لا تذرن آلهتکم).

و هرگز دعوت نوح را به خداى یگانه نپذیرید، خدائى که هرگز دیده نمى‏شود، و با دست قابل لمس نیست!

مخصوصا روى پنج بت تأکید کردند و گفتند: «بتهاى ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر را هرگز رها نکنید و دست از دامنشان نکشید» (و لا تذرن ودا و لا سواعا و لا یغوث و یعوق و نسرا).

از قرائن چنین استفاده مى‏شود که این پنج بت امتیازات ویژه‏اى داشتند، و مورد توجه خاص آن قوم گمراه بودند، به همین دلیل رهبران فرصت طلب آنان نیز روى عبادت آنها تکیه مى‏کردند.


(آیه 24)- سپس نوح مى‏افزاید: خداوندا! «آنها (رهبران گمراه و خود خواه) گروه بسیارى را گمراه ساختند» (و قد اضلوا کثیرا).

خداوندا! «ظالمان را جز ضلالت میفزا» (و لا تزد الظالمین الا ضلالا).

منظور از افزودن ضلالت و گمراهى ظالمان و ستمگران، همان سلب توفیق الهى از آنهاست که سبب بدبختى آنها مى‏شود، و یا مجازاتى است که آنها به خاطر ظلمشان دریافت مى‏دارند که خدا نور ایمان را از آنها مى‏گیرد، و تاریکى کفر را جانشین آن مى‏سازد.


(آیه 25)- سرانجام در این آیه خداوند سخن آخر را در این زمینه چنین مى‏فرماید: «به خاطر گناهانشان غرق شدند، و در آتش دوزخ وارد گشتند و جز خدا یاورانى نیافتند» که در برابر خشم او از آنها دفاع کند (مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا فلم یجدوا لهم من دون الله انصارا).

تعبیر آیه نشان مى‏دهد که آنها بعد از غرق شدن بلافاصله وارد آتش شدند، و این عجیب است که از آب فورا وارد آتش شوند! و این آتش همان آتش برزخى است، چرا که طبق گواهى آیات قرآن گروهى بعد از مرگ در عالم برزخ مجازات مى‏شوند، و طبق بعضى از روایات «قبر» یا باغى از باغهاى بهشت است یا حفره‏اى از حفره‏هاى دوزخ!


(آیه 26)- این قوم فاسد و مفسد باید بروند! در این جا که همچنان ادامه سخنان نوح و شکایاتش از قوم به درگاه خدا و نفرین درباره آنهاست، مى‏فرماید: «نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را روى زمین باقى مگذار»! (و قال نوح رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا).

این سخن را هنگامى گفت که بطور کامل از هدایت آنها مأیوس شده بود، و آخرین تلاش و کوشش خود را براى ایمان آوردن آنها به کار زد و نتیجه‏اى نگرفت، و تنها گروهى اندک به او ایمان آوردند.

تعبیر به «على الارض» (بر صفحه زمین) نشان مى‏دهد که هم دعوت نوح جهانى بوده، و هم طوفان و عذابى که بعد از آن آمد.


(آیه 27)- سپس «نوح» براى نفرین خود استدلال مى‏کند و مى‏افزاید: «زیرا اگر آنها را باقى بگذارى بندگانت را گمراه مى‏کنند، و جز نسلى فاجر و کافر به وجود نمى‏آورند»! (انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الا فاجرا کفارا).

این نشان مى‏دهد که نفرین انبیاء، از جمله نوح (ع) از روى خشم و غضب و انتقامجوئى و کینه‏توزى نبود، بلکه روى یک حساب منطقى صورت گرفته است.


(آیه 28)- در پایان، نوح براى خودش و کسانى که به او ایمان آورده بودند چنین دعا مى‏کند: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم، و تمام کسانى را که با ایمان وارد خانه من شدند و جمیع مردان و زنان با ایمان را بیامرز و ظالمان را جز هلاکت میفزا» (رب اغفر لى و لوالدى و لمن دخل بیتى مؤمنا و للمؤمنین و المؤمنات و لا تزد الظالمین الا تبارا).

این طلب آمرزش براى این است که نوح مى‏خواهد بگوید گرچه من صدها سال تبلیغ مستمر داشتم، و هرگونه زجر و شکنجه را در این راه تحمل کردم، اما چون ممکن است ترک اولائى در این مدت از من سر زده باشد من از آن هم تقاضاى عفو مى‏کنم، و هرگز خود را در پیشگاه مقدست تبرئه نمى‏نمایم.


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 1 سوره نوح :



معصومه :


من یادمه جایی خوندم ک از میان ۱۲۴۰۰۰پیامبر, گاهی چندین پیامبر همزمان باهم بودند, چون هریک مشغول هدایت امت خودشون بودند.

اما در مورد حضرت نوح صحبت از دعوت جهانی میشه, با توجه ب شرایط ان زمان و محدودیت هاش چطور این دعوت کل زمین رو شامل میشده؟؟


اعظم :


گویا در این زمینه اختلاف نظر زیاده 

و با چیزایی که من این ور اونور دیدم این فرض که دعوت حضرت نوح منظقه ای بوده قویتر هستش 


اینجا رو ببین : 



http://www.setiz.blogfa.com/post-109.aspx


آیه 28 سوره نوح :


معصومه :


ترک اولای حضرت نوح چی بوده؟؟

منظور نفرین شون بوده؟



اعظم:


معنای ترک اولی برای پیامبران و برای حضرت نوح :



ترک اولی برای این بزرگواران به معنی انجام عمل خیر بدون اذن موردی از جانب خداوند متعال است. یعنی انبیای اولوالعزم حتّی امور خیر را هم بدون کسب اجازه از خداوند متعال نباید انجام دهند.« نوح به پروردگارش عرض کرد:پروردگارا ! پسرم از خاندان من است؛ و وعده ی تو (در مورد نجات خاندانم) حق است؛ و تو از همه ی حکم‏کنندگان برتری. ــ فرمود: اى نوح ! او از اهل تو نیست. او عمل غیر صالحى است‏.پس، آنچه را از آن آگاه نیستى، از من مخواه! من به تو اندرز مى‏دهم تا از جاهلان نباشى. ـــ عرض کرد:پروردگارا ! من به تو پناه مى‏برم که از تو چیزى بخواهم که از آن آگاهى ندارم. و اگر مرا نبخشى، و بر من رحم نکنى، از زیانکاران خواهم بود.»(هود:45 ـ 47) روشن است که درخواست نجات فرزند از بلا یا گمراهی نه تنها امر ناشایستی نیست بلکه امری پسندیده بوده که ناشی از عطوفت و رأفت است ؛ ولی حضرت نوح نباید آن را از خدا طلب می نمود. انبیای اولوالعزم حتّی بی اذن صریح خدا دعا هم نمی کنند و از او چیزی طلب نمی کنند ؛ و اگر چنین نمایند توبیخ می شوند.


آیه 12 سوره نوح :


معصومه :

و ی نکته جالب ک مکررا تو قران خوندم اینه ک فرزنذ زیاد همتراز مال زیاد, نماد توانایی مادی محسوب شده, در حالبکه الان در فرهنگ ما فرزند زیاد اصلا نماد قدرت نیست!



اعظم:


یه زمانی من خودم هم به این قضیه فکر کردم ولی دقیقا جوابی براش پیدا نکردم 


ولی جدیدا به این نتیجه رسیدم میل به جاودانگی در آدم خیلی زیاده واز اونجایی که خودش نمی تونه عمر جاودانه داشته باشه بسیار مایله در فرزندانش امتداد پیدا کنه 

یعنی کارهایی که خودش نکرده یا اخلاقهایی که نداشته ولی دوست داشته داشته باشه در فرزندانش تحقق پیدا کنه 


تمایل به داشتن وارث خیلی توی آدم زیاده 

دقت کن به آدمهای خیلی ثروتمند خیلی مایلند وارث مناسبی که بتونه اموالی که گرد آوردن رو حفظ کنه داشته باشن 

شاید از اونجایی که نسل مابه شدت "حال نگر " هستش و "عاقبت اندیش " و "مرگ اندیش " نیست کمتر به این مایل فکر کنه 


شاید خیلی بی ربط بود ولی چون چندوقتی بود که این مطالب توی ذهنم وول می خورد به طور خیلی خلاصه اینجا نوشتم 

 

شاید الان تعبیر بشه به جمعیت زیاد یه کشور یا یه قلمرو یا مستعمره یا حتی پیروان یه اعتقاد 

می بینی که الان ادمها به این تکاثر خیلی علاقمندن هنوز 

در شبکه های مجازی هم کاملا علاقمندی به این توسعه قلمرو کاملا حس می شه


نفیسه :


به نظرم یکی دیگر از علل اینکه سابقا کثرت فرزند هم رده  با فزونی مال می امده اینه که چون شغل اکثر قریب به اتفاق  مردم آن دوره کشاورزی و دامداری و باغداری و کارهایی از این دست بوده که نیاز به نیروی یدی بیشتر داشته، واضحه  هر چه شخص فرزند بیشتری میداشت نیروی کمکی نیز بیشتر میشد که میتونسته از نظر مادی درآمدزا باشه.برخلاف جامعه امروز که  فرزند بیشتر الزاما باعث درآمدزایی بیشتر نمیشود.



تسنیم :


سلام

من معمولا مطالب رو آف لاین میخونم و در بحثها مشارکت ندارم ولی الان درخصوص این موضوع به نظرم اومد نکاتی رو بگم



بحث فرزند و فرزند داشتن یکی از موضوعاتی هست که امروزه دیدگاهی متفاوت نسبت به دورانهای قبل در مورد اون وجود داره

در دنیای جدید(والبته در جوامعی مثل ما)به خیلی از دلایل که جای گفتنش اینجا نیست،داشتن فرزندان متعدد و خانواده گسترده یک مسئله با ابعاد منفی حساب میشه.

با این دیدگاه فرض بر این گرفته میشه که داشتن فرزند زیاد خوب نیست، با این فرض به دنبال این هستند که ببینند چرا این موضوع در گذشته یک امر مثبت و بافایده تلقی میشده! یعنی از قبل برای سوال یک مفروض ارزشی درنظر گرفته میشه!


اگه اشتباه نکنم در فلسفه و منطق اینجور استدلال کردن و دنبال دلیل گشتن یه اسمی داره که یادم نیست



به همین دلیل افرادی که دراینخصوص اظهارنظر میکنند،چه مطلع و کارشناس و چه افراد عادی،دنبال این هستند که چرا در قدیم این موضوع امتیاز مثبت داشته

و خب دلایلی هم براش متصور میشن مثل همون بحث کشاورزی و دامداری و... که البته غلط نیست، اما تنها دلیل هم نیست!


معصومه :


دو تا نگاه هست.

یکی این ک نظر شخصی افراد چی هست و 

ی نگاه دیگه بررسی بعد اجتماعی این موضوع در سیر تاریخه.

شرایط خاص اشخاص جامعه ما در حال حاضر و شرایط خاص خود جانعه مون در دهه ۶۰, ی موضوع مقطعیه.

اما در طول تاریخ جمعیت همیشه یک اهرم قدرت محسوب میشده, حتی الان.

همین الان جمعیت زیاد کشورهادر ابعاد سیاسی و اقتصادی تاثیر گذاره.


تسنیم :


به نظرم در گذشته و در جوامع سنتی اصولا" داشتن خانوده بزرگ و قوم و عشیره گسترده یکی از عوامل قدرتمندی بوده.

داشتن فرزندان زیاد هم در همین راستا محسوب میشده خصوصا داشتن فرزندان پسر

افراد با پیوندهای قومی و قبیله ای شون انسجام اجتماعی و امنیت اجتماعی بیشتری حس میکردند و این وابستگیها هویت اجتناعی اونها رو شکل میداده


تسنیم:


همینطوره

البته من هم درس علوم اجتماعی خوندم و نظرم چندان شخصی هم نیست


معصومه :


بنابراین بنظرم استدلال قران استدلال مربوط ب جوامع قدیم نیست.

کلی ست


تسنیم :


اتفاقا منم میخوام بگم که علیرغم تبلیغات مسموم این دو دهه در کشور ما و برخی کشورهای دیگه در مورد کاهش جمعیت،

جمعیت و وابستگیهای قومی و ملی یکی از عوامل قدرت محسوب میشه


تسنیم :


که اگر این موضوع اینقدر مهم نبود، در سیره و روایات معصومین اینقدر در مورد ارتباط با اقوام و خویشان و صله ارحام توصیه و تاکید نمیشد

حتی در مورد فرزند دار،شدن اینهمه توصیه نبود

حتی پیامبر بارها تاکید نمیکردند بر ادامه نسلشون از طریق فرزندان حضرت فاطمه


به نظرم موضوع جمعیت و وفاق اجتماعی که از هسته های خانواده شکل میگیره همیشه عامل قدرت بوده و هست و آموزه های دینی ما هم اون رو تایید کرده

اما متاسفانه مدتهاست که در جامعه نا عکس این تبلیغ میشه


سوده :


موضوع که فقط فرزند و ازدیاد نسل نیست. موضوع اصلی پرورش نسل هست. با اینهمه رذائل اخلاقی که امروزه به راحتی تو جامعه پراکنده شده حفظ و تربیت فرزند کار دشواریه. حتی صله ارحام هم نمیتونه به صورت گذشته باشه چون گاها حتی خواهر و برادرها هم خط مشی های متفاوتی تو زندگیشون دارن. من نمیتونم اجازه بدم بچم با هر کسی دوست بشه چون نمیدونم اون بچه هفت هشت ساله واقعا چی میدونه یا چی نمیدونه. کوچکترین حرکتی ممکنه کودک منو در جهتی بیدار کنه که تو این دوره و زمونه با این همه امکانات رسانه ای و مجازی به راحتی تو خطی بیوفته که بیرون اوردنش فوق العاده سخته. 

امروزه تعریف جامعه فقط مردم و خانواده ها نیستن که ،بلکه عضو جدید و فوق العاده موثر فضای مجازی رو داریم که بیشتر از فضای حقیقی وقت و روابط ما رو پر میکنه. فضایی که به همه جا در داره و گرچه مجازیه اما کنترلش هزاران بار سخت تر از فضای حقیقیه. تو این اوضاع همون یک یا نهایت دو بچه رو اصولی و خوب تربیت کنیم هنر خیلی زیادی کردیم. تازه مسئله اقتصاد و حمایت دولت رو هم در نظر نگرفتیم اصلا.


تسنیم:


من با نظر شما هم تا حدودی موافقم هم مخالف. اما اینجا صحبت در مورد نظر قرآن و روایات بود که منم برداشت خودمو گفتم

در کل ما از،سبک زندگی دینی و روایی دور شدیم و مشکلاتمون در همه زمینه ها ریشه در این مسئله داره. بقیه حرفها توجیهاتی هست که برای این دوری خودمون میاریم. حالا هرکدوم به یک نسبت

هرچقدر از فضای زندگی معنوی دور میشیم مشکلاتمون بیشتر میشه

من هم مثل شما هستم با همین دغدغه ها

ولی در همین جامعه هستند خانواده هایی با تعداد فرزندان بیشتر که دینی تر و قرآنی تر از من زندگی میکنند و با مشکلات کمتر

من اشکال رو در خودم میبینم نه در سبک زنذگی دینی



نفیسه :


موضوعی که مطرح کردم صرفا در مورد رابطه مستقیم مال و فرزند در گذشته بود که ممکنه این رابطه درحال حاضر صدق نکنه.اما در اینکه در روایات و احادیث داریم فرزند صالح برای پدر و مادر باقیات صالحات است،شکی نیست.و مسلما هرچه بیشتر باشن بهتره.به شرطی که صالح باشن.

اینجا در سوره نوح از قوم نوح خواسته میشود از خداوند آمرزش بخواهند تا او نیز آنها را با فزونی مال و فرزند یاری کند،به نظر من به مورد اول برمیگرده،که در تفسیر هم به سرمایه های انسانی به آنها اشاره شده.چون مسلما درک از برکات فرزند صالح رو نداشتن.البته ممکنه جاهای دیگه اشاره به کثرت فرزند باشه که منظور همون فرزند صالحه که باری از دوش والدینش برمیداره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۷
* مسافر
سه شنبه, ۸ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۱ ب.ظ

560 . صفحه 560

هشتم تیر : 



نفیسه :



سوره تحریم،شصت و ششمین سوره قرآن است.

این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 12 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

این سوره عمدتا از چهار بخش تشکیل شده است:

بخش اول که از آیه یک تا پنج ادامه دارد مربوط به ماجراى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با بعضى از همسرانش مى‏باشد.

بخش دوم که از آیه 6 تا 8 ادامه دارد خطابى است کلى به همه مؤمنان در مورد مراقبت در امر تعلیم و تربیت خانواده، و لزوم توبه از گناهان.

بخش سوم که تنها یک آیه است، خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مورد جهاد با کفار و منافقین است.

در بخش چهارم که شامل آیه 10 تا 12 مى‏باشد، خداوند براى تبیین بخشهاى قبل شرح حال دو نفر از زنان صالح (مریم و همسر فرعون) و دو نفر از زنان ناصالح (همسر نوح و همسر لوط) را بیان کرده است.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس سوره طلاق و تحریم را در نماز فریضه بخواند، خداوند او را در قیامت از ترس و اندوه پناه مى‏دهد، و از آتش دوزخ رهائى مى‏بخشد، و او را به خاطر تلاوت این سوره و مداومت بر آن، وارد بهشت مى‏کند، زیرا این دو سوره، از آن پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله است».



(آیه 1)-

شأن نزول:

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گاه که نزد «زینب بنت جحش» (یکى از همسرانش) مى‏رفت زینب او را نگاه مى‏داشت و از عسلى که تهیه کرده بود خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏آورد، این سخن به گوش «عایشه» رسید، و بر او گران آمده، مى‏گوید: من با «حفصه» (یکى دیگر از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) قرار گذاشتیم که هر وقت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزد یکى از ما آمد فورا بگوئیم، آیا صمغ «مغافیر» خورده‏اى؟! «مغافیر» صمغى بود که یکى از درختان حجاز به نام «عرفط» تراوش مى‏کرد و بوى نامناسبى داشت و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مقیّد بود که هرگز بوى نامناسبى از دهان یا لباسش استشمام نشود.

روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزد «حفصه» آمد، او این سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت.

حضرت فرمود: من «مغافیر» نخورده‏ام، بلکه عسلى نزد زینب بنت جحش نوشیدم، و من سوگند یاد مى‏کنم که دیگر از آن عسل ننوشم ولى این سخن را به کسى مگو- مبادا به گوش مردم برسد، و بگویند چرا پیامبر غذاى حلالى را بر خود تحریم کرده، و یا از کار پیامبر در این مورد و یا مشابه آن تبعیت کنند، و یا به گوش زینب برسد و او دل شکسته شود.

ولى سرانجام او این راز را افشا کرد، و بعدا معلوم شد اصل این قضیه توطئه‏اى بوده است، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخت ناراحت شد و پنج آیه اول این سوره نازل گشت- و ماجرا را چنان پایان داد که دیگر این گونه کارها در درون خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تکرار نشود.

تفسیر:

سرزنش شدید نسبت به بعضى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بدون شک مرد بزرگى همچون پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله تنها به خودش تعلق ندارد، بلکه به تمام جامعه اسلامى و عالم بشریت متعلق است، بنابر این اگر در داخل خانه او توطئه‏هایى بر ضد وى، هر چند به ظاهر کوچک و ناچیز، انجام گیرد نباید به سادگى از کنار آن گذشت.

آیه مورد بحث در حقیقت قاطعیتى است از سوى خداوند بزرگ در برابر چنین حادثه‏اى، و براى حفظ حیثیت پیامبرش.

نخست روى سخن را به خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مى‏کنى»؟! (یا ایها النبى لم تحرم ما احل الله لک تبتغى مرضات ازواجک).

معلوم است که این تحریم، تحریم شرعى نبود، بلکه بطورى که از آیات بعد استفاده مى‏شود سوگندى از ناحیه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یاد شده بود و مى‏دانیم که قسم خوردن بر ترک بعضى از مباحات گناهى ندارد.

بنابراین جمله «لم تحرّم» (جرا بر خود حرام مى‏کنى؟) به عنوان عتاب و سرزنش نیست بلکه نوعى دلسوزى و شفقت است.

سپس در پایان آیه مى‏افزاید: «و خداوند آمرزنده و رحیم است» (و الله غفور رحیم).

این عفو و رحمت نسبت به همسران است که موجبات آن حادثه را فراهم کردند که اگر راستى توبه کنند مشمول آن خواهند بود.


(آیه 2)- در این آیه اضافه مى‏کند: «خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته است» (قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم).

به این ترتیب که کفّاره قسم را بدهید و خود را آزاد سازید.

سپس مى‏افزاید: «و خداوند مولاى شماست و او دانا و حکیم است» (و الله مولاکم و هو العلیم الحکیم).

لذا او راه نجات از این گونه سوگندها را براى شما هموار ساخته، و طبق علم و حکمتش مشکل را براى شما گشوده است.

از روایات استفاده مى‏شود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از نزول این آیه برده‏اى آزاد کرد و آنچه را بر خود از طریق قسم حرام کرده بود حلال نمود.


(آیه 3)- در این آیه شرح بیشترى پیرامون این ماجرا داده، مى‏فرماید:

«به خاطر بیاورید هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى که وى آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى نمود» (و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض).

این راز دو مطلب بود: یکى نوشیدن عسل نزد همسرش زینب بنت جحش، و دیگرى تحریم نوشیدن آن بر خود در آینده بود، و منظور از همسر غیر رازدارش در این آیه «حفصه» بود، که او این سخن را شنید و به «عایشه» بازگو کرد.

به هرحال «هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه کسى تو را از این راز آگاه ساخت»؟ (فلما نباها به قالت من انبأک هذا).

«گفت: خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت» (قال نبأنى العلیم الخبیر).

از مجموع این آیه بر مى‏آید که بعضى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نه تنها او را با سخنان خود ناراحت مى‏کردند بلکه مسأله رازدارى که از مهمترین شرائط یک همسر باوفاست نیز در آنها نبود.


(آیه 4)- سپس روى سخن را به این دو همسر- که در توطئه بالا دست داشتند- کرده، مى‏گوید: «اگر شما از کار خود توبه کنید (و دست از آزار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بردارید به نفع شماست زیرا) دلهایتان با این عمل از حق منحرف گشته» و به گناه آلوده شده (ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما).

منظور از این دو نفر به اتفاق مفسران شیعه و اهل سنّت، «حفصه» و «عایشه» است که به ترتیب دختران «عمر» و «ابوبکر» بودند.

سپس اضافه مى‏کند: «و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید (کارى از پیش نخواهید برد) چرا که خداوند یاور اوست، و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان او هستند» (و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائکة بعد ذلک ظهیر).

این تعبیر، نشان مى‏دهد که تا چه حد این ماجرا در قلب پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و روح عظیم او تأثیر منفى گذاشت، تا آنجا که خداوند به دفاع از او پرداخته، و با این که قدرت خودش از هر نظر کافى است، حمایت جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان دیگر را نیز اعلام مى‏دارد.

«صالح المؤمنین» معنى وسیعى دارد که همه مؤمنان صالح و با تقوا و کامل الایمان را شامل مى‏شود، اما در این که مصداق اتم و اکمل. آن در اینجا کیست؟ از روایات متعددى استفاده مى‏شود که منظور امیر مؤمنان على علیه السّلام است.


(آیه 5)- در این آیه خداوند روى سخن را به تمام زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، با لحنى که خالى از تهدید نیست مى‏فرماید: «امید است اگر او شما را طلاق گوید پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، هجرت کننده، زنانى غیر باکره و باکره» (عسى ربه ان طلقکن ان یبدله ازواجا خیرا منکن مسلمات مؤمنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثیبات و ابکارا).

به این ترتیب به آنها هشدار مى‏دهد تصور نکنند که پیامبر هرگز آنها را طلاق نخواهد داد، و نیز تصور نکنند که اگر آنها را طلاق دهد همسرانى بهتر از آنان جانشین آنها نمى‏شود.

در آیه فوق قرآن شش وصف براى همسران خوب شمرده است که مى‏تواند الگوئى براى همه مسلمانان به هنگام انتخاب همسر باشد.


(آیه 6)- خانواده خود را از آتش دوزخ نجات دهید! به دنبال اخطار و سرزنش نسبت به بعضى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، خداوند در این آیه، روى سخن را به همه مؤمنان کرده، و دستوراتى در باره تعلیم و تربیت همسر و فرزندان و خانواده به آنها مى‏دهد.

نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید» (یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة).

نگهدارى خویشتن به ترک معاصى و عدم تسلیم در برابر شهوات سرکش است، و نگهدارى خانواده به تعلیم و تربیت و امر به معروف و نهى از منکر، و فراهم ساختن محیطى پاک و خالى از هرگونه آلودگى، در فضاى خانه و خانواده است.

این برنامه‏اى است که باید از نخستین سنگ بناى خانواده، یعنى از مقدمات ازدواج، و سپس نخستین لحظه تولد فرزند آغاز گردد، و در تمام مراحل با برنامه‏ریزى صحیح و با نهایت دقت تعقیب شود.

سپس مى‏افزاید: «فرشتگانى بر آن آتش گمارده شده، که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى‏کنند، و آنچه فرمان داده شده‏اند (بطور کامل) اجرا مى‏کنند» (علیها ملائکة غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون).

و به این ترتیب، نه راه گریزى وجود دارد و نه گریه و التماس و جزع و فزع مؤثر است.


(آیه 7)- در این آیه کفار را مخاطب ساخته، و وضع آنها را در آن روز بازگو مى‏کند مى‏فرماید: «اى کسانى که کافر شده‏اید! امروز عذرخواهى نکنید، چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مى‏شوید» (یا ایها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون).



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 1 سوره تحریم :


معصومه : 

کاش نظر اهل سنت در مورد این ایات و تفسیرشون رو.هم بدونیم.

بخصوص ک خداوند مستقیما عایشه رو مذمت کرده.

ایا توجیهی براش دارند؟؟؟


اعظم : 


من این رو در مورد تفسیر این آیات شنیده بودم (البته گویا روایات مختلفی در مورد این آیه وجودداره) : 


از ابن عباس در تفسیر این آیه «یا ایها النبى ...» نقل شده است که گفت: عائشه و حفصه یکدیگر را دوست مى‌داشتند و هر دو همسر رسول خدا بودند . حفصه پیش پدرش رفته تا با او سخن بگوید، در این زمان رسول خدا یکى از کنیزان خود را خواست و با او در خانه حفصه ماندند و آن روزى بود که عائشه (پیش رسول خدا) مى‌آمد. حفصه وقتى برگشت رسول خدا و آن کنیز را در خانه خود یافت، منتظر خروج آن‌ها ماند و حسادت او به شدت به جوش آمد، وقتى رسول خدا کنیزش را فرستاد، حفصه وارد شد و گفت: من آن کسى را که نزد تو بودم دیدم، به خدا قسم که مرا ناراحت کردی، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: به خدا سوگند که تو را راضى خواهم کرد، من رازى با تو در میان مى‌گذارم، آن را حفظ کن، حفصه گفت: آن راز چیست؟ فرمود: من پیش تو شهادت مى‌دهم که به خاطر رضایت تو همخوابى با او بر من حرام باشد.


حفصه و عائشه که علیه زنان رسول خدا همدست بودند، پس حفصه پیش عائشه رفت و راز را با او در میان گذاشت و گفت: بشارت باد که رسول خدا همخوابى با کنیزان را بر خود حرام کرد. وقتى راز رسول خدا را فاش کرد، خداوند رسولش را از این قضیه آگاه کرد و هنگامى که آن دو بر ضدّ رسول خدا همدست شدند، خداوند این آیه را نازل کرد که اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مى‏کنى؟! ..(نام کنیز ماریه قبطیه )



اینجا می تونی بخونی بعضی توضیحات رو 

چون خیلی از مفسران شیعه می گن دل عایشه مایل به کفر شد ...



http://www.askdin.com/showthread.php?t=15728


درواقع میگن قضیه حسادت زنانه بوده وکاملا طبیعی هستش

http://www.pasokhgoo.ir/node/13366


آیه 2 سوره تحریم :


معصومه : 

در مورد شکستن قسم, ایا دادن کفاره برای هر نوع شکستن قسمی صدق میکند؟؟؟ یا فقط درین مورد خاص بوده؟؟


اعظم : 


درموردخطاب "یا ایها النبی"....


خداوند پیغمبر خود را با عبارت ” یا أَیُّهَا النَّبِیُ‏”  مورد خطاب قرار داده اند و نه به عنوان رسول ، و این مطلب دلالت دارد که مساله مورد نظر مربوط به خود اوست و جزو رسالتهاى او براى مردم نمی باشد . بنابراین ، محروم کردن شراب عسل بر خود ، نه خدشه بر عصمت ایشان وارد می کند و نه مخل برنامه رسالت ایشان می باشد .



آیه 6 سوره تحریم :


معصومه : 



و ی سوال کلی تر ک شاید ابعاد خیلی گسترده ای داشته باشه و نشه فقط ذیل تفسیر یک ایه بهش پرداخت.

من موارد متعددی میبینم از ادم ها(مرد یا زن) که با عقاید قوی و ایمان بالا هستند اما فرزندانشون اصلا هم راستا با والدینشون نیستند.

هم از نزدیکان و اشنایان خودم , هم ادم های انقلابی ک همه مون میشناسیم, هم بزرگان تاریخ.

همیشه ب این موضوع فکر میکردم ک چرا بچه های این ادم ها با والدین شون زاویه دارند ک گاهی این مقدار زاویه به ۱۸۰ میرسه و میبینی بچه, پدرش رو انکار میکنه.

(کم نداریم تو انقلاب خودمون و همین الان در میان بزرگان و...)

خب یه اصل مهم به اسم اختیار و انتخاب هست که از موضوع سوال من خارجه.

ما پسر نوح رو داریم ک با پدرش کاملا مخالف بود و این نه نتیجه تربیت پدر, ک نتیجه انتخاب و اختیار خودش بود.

این علت رو بزاریم کنار.


علل تربیتی دیگه رو مدنظرم هست.


برای روشن شدن سوالم ی مثال میزنم.

یکی از سرداران جنگ, ک زمان جنگ واقعا تلاش های حیرت اوری داشتند, پسرشون پناهنده میشه و کلا براءت میکنه از پدرش.

بعد سالها تو مصاحبه هاش میگفت من پدر نداشتم, بابام هیچ وقت خونه نبود, همیشه تو جنگ بود, زندگی مون جنگی بود, ارامش نداشتیم ولی من بچه بودم...


خب شرایط خاص پدر ایجاب میکرده ک چنین زندگی داشته باشه, مادر هم شاید نتونسته نیازهای بچه ش رو تامین کنه و بچه بالکل از هرچی جنگه متنفر میشه و از نظام ک پدرش بخاطر اون میرفته جنگ متنفر میشه.

اما واقعا حضور چنین ادمی در جنگ ما واقعا موثر بوده, کلیدی بوده.

حالا تربیت فرزندش لنگ میزده.


اینجا اولویت با چیه؟؟!

با خونواده ؟ یا نظام؟


حالا مثال های ریز و درشت دیگه ای هم دارم, مثل مادری ک معلمه و تو کارش واقعا متبحره, اما بخاطر کارش نمیتونه ب تربیت بچه هاش برسه.

ایا تربیت مثلا ۱۰۰ تا بچه مدرسه مهمتره یا ۲ تا بچه خودش؟؟


گاهی من تو ایات میبینم ک اولویت با خانواده ست.

مثل ایه 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ و َأَهْلِیکُمْ



اعظم : 


نمیدونم جواب درستش چیه ولی خودم یه فکرایی دارم ان شاءالله بعد می نویسمش


اعظم : 



این صوت از خانم عبدالباقی هستش 

درمورد آیات ابتدایی سوره تحریم صحبت می کنن و جالبه


http://rasekhoon.net/media/show/411031/%D8%AA%D8%AF%D8%A8%D9%91%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D9%88-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D9%86/


البته درمورد نگاه قرآن به زن هستش ولی از دقیقه 15 به بعدش این ایه رو می گه



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۱
* مسافر
سه شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ق.ظ

553 . صفحه 553



اول تیر:



نفیسه : 




سوره جمعه شصت و دومین سوره قرآن است.

این سوره در «مدینه» نازل شده و 11 آیه دارد.‏

محتواى سوره:

این سوره در حقیقت بر دو محور اساسى دور مى‏زند:

نخست توجه به توحید و صفات خدا و هدف از بعثت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مسأله معاد، و دیگرى برنامه سازنده نماز جمعه و بعضى از خصوصیات این عبادت بزرگ.

فضیلت تلاوت سوره:

در فضیلت تلاوت این سوره- چه مستقلا و یا در ضمن نمازهاى یومیه- روایات بسیارى وارد شده است.

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره جمعه را بخواند خداوند به تعداد کسانى که در نماز جمعه شرکت مى‏کنند و کسانى که شرکت نمى‏کنند در تمام بلاد مسلمین به او ده حسنه مى‏بخشد».

قابل ذکر است، با این که عدول از سوره توحید و «قل یا ایها الکافرون» به سوره‏هاى دیگر در قرائت نماز جائز نیست این مسأله در خصوص نماز جمعه استثنا و عدول از آنها به سوره «جمعه» و «منافقون» جایز بلکه مستحب شمرده شده است.



(آیه 1)- این سوره نیز با تسبیح و تقدیس پروردگار شروع مى‏شود، و به قسمتى از صفات جمال و جلال و اسماء حسناى او اشاره مى‏کند که در حقیقت مقدمه‏اى است براى بحثهاى آینده.

مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا مى‏گویند» و با زبان حال و قال او را از تمام نقایص و عیوب پاک مى‏شمرند (یسبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).

خداوندى که «مالک و حاکم است، و از هر عیب و نقصى مبرّاست» (الملک القدوس).

خداوندى که «عزیز و حکیم است» (العزیز الحکیم).

و به این ترتیب نخست بر «مالکیت و حاکمیت» و سپس «منزه بودن او از هرگونه ظلم و ستم و نقص» تأکید مى‏کند، زیرا با توجه به مظالم بى‏حساب ملوک و شاهان واژه «ملک» تداعى معانى نامقدسى مى‏کند که با کلمه «قدّوس» همه شستشو مى‏شود.


(آیه 2)- بعد از این اشاره کوتاه و پرمعنى به مسأله توحید و صفات خدا، به مسأله بعثت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و هدف از این رسالت بزرگ که در ارتباط با عزیز و حکیم و قدوس بودن خداوند است پرداخته، مى‏گوید: «او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى‏خواند» (هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته).

و در پرتو این تلاوت، «آنها را تزکیه مى‏کند، و به آنها کتاب (قرآن) و حکمت مى‏آموزد» (و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة).

«هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند» (و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین).

پیامبر اسلام از میان همین گروه درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد، کتابى مثل قرآن با این محتواى عمیق و عظیم، محال است زائیده فکر بشر باشد آن هم بشرى که نه خود درس خوانده، و نه در محیط علم و دانش پرورش یافته است، این نورى است که از ظلمت برخاسته، و این خود معجزه‏اى است آشکار و سندى است روشن بر حقّانیت او.

در آیه فوق هدف این بعثت را در سه امر خلاصه کرده که یکى جنبه مقدماتى دارد و آن تلاوت آیات الهى است، و دو قسمت دیگر یعنى «تهذیب و تزکیه نفوس» و «تعلیم کتاب و حکمت» دو هدف بزرگ نهائى را تشکیل مى‏دهد.

آرى! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده است که انسانها را هم در زمینه علم و دانش، و هم اخلاق و عمل، پرورش دهد، تا به وسیله این دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند، و مسیر الى اللّه را پیش گیرند، و به مقام قرب او نائل شوند.


(آیه 3)- ولى از آنجا که پیامبر اسلام تنها مبعوث به این قوم «امى» نبود، بلکه دعوتش همه جهانیان را در بر مى‏گرفت در این آیه، مى‏افزاید: «و رسول است بر گروه دیگرى (از مؤمنان) که هنوز به آنها ملحق نشده‏اند» (و آخرین منهم لما یلحقوا بهم).

به این ترتیب آیه فوق تمام اقوامى را که بعد از صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به وجود آمدند از عرب و عجم شامل مى‏شود.

و از آنجا که همه این امور از قدرت و حکمت خداوند سرچشمه مى‏گیرد، در پایان آیه مى‏افزاید: «و او عزیز و حکیم است» (و هو العزیز الحکیم).


(آیه 4)- سپس به این نعمت بزرگ یعنى، بعثت پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله و برنامه تعلیم و تربیت او اشاره کرده، مى‏افزاید: «این فضل خداست که به هرکس بخواهد (و شایسته بداند) مى‏بخشد، و خداوند صاحب فضل عظیم است» (ذلک فضل الله یوتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم).


(آیه 5)- چارپائى بر او کتابى چند! در بعضى از روایات آمده است که یهود مى‏گفتند: اگر محمّد به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نیست، لذا به آنها گوشزد مى‏کند که اگر کتب آسمانى خود را دقیقا خوانده و عمل مى‏کردید این سخن را نمى‏گفتید، چرا که بشارت ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در آن آمده است.

مى‏فرماید: «کسانى که مکلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نکردند مانند درازگوشى هستند که کتابهائى حمل مى‏کند» آن را بر دوش مى‏کشد اما چیزى از آن  نمى‏فهمد (مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا).

این قوم از خود راضى که تنها به نام تورات یا تلاوت آن قناعت کردند، بى‏آنکه اندیشه در محتواى آن داشته باشند و عمل کنند همانند همین حیوانى هستند که در حماقت و نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است.

سپس در ادامه این مثل مى‏افزاید: «گروهى که آیات خدا را انکار کردند مثال بدى دارند» (بئس مثل القوم الذین کذبوا بآیات الله).

و در پایان آیه در یک جمله کوتاه و پر معنى مى‏فرماید: «و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى‏کند»؟ (و الله لا یهدى القوم الظالمین).

درست است که هدایت کار خداست، اما زمینه لازم دارد، و زمینه آن که روح حق طلبى و حق جوئى است باید از ناحیه خود انسانها فراهم شود، و ستمگران از این مرحله دورند.

در روایات اسلامى در نکوهش عالمان بى‏عمل تعبیرات تکان دهنده‏اى آمده است: از جمله، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «هرکس علمش افزوده شود ولى بر هدایتش نیفزاید، این علم، جز دورى از خدا، براى او حاصلى ندارد».

و بدون شک وجود چنین علما و دانشمندانى، بزرگترین بلا براى یک جامعه محسوب مى‏شود و سرنوشت مردمى که

عالمشان چنین باشد، سرنوشت خطرناکى است که به گفته شاعر عرب:

شبان، گوسفندان را از چنگال گرگ نجات مى‏دهد اما واى به حال گوسفندانى که شبانشان گرگان باشند.


(آیه 6)- گفتیم یهود خود را امتى برگزیده، و به اصطلاح تافته‏اى جدا بافته مى‏دانستند، حتى گاهى ادعا مى‏کردند که پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى‏کردند، چنانکه در آیه 18 سوره مائده آمده است.

قرآن در مقابل این بلند پروازیهاى بى‏دلیل، آن هم از ناحیه گروهى که حامل کتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند، مى‏گوید: به آنها «بگو: اى یهودیان! اگر گمان مى‏کنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى‏گوئید» تا به لقاى محبوبتان برسید (قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین).

چرا که دوست همیشه مشتاق لقاى دوست است، و مى‏دانیم که لقاى معنوى پروردگار در قیامت رخ مى‏دهد. اگر شما راست مى‏گوئى پس چرا این قدر به زندگى دنیا چسبیده‏اید؟ چرا این قدر از مرگ وحشت دارید؟


(آیه 7)- سپس به دلیل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره کرده، مى‏افزاید:

«ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمى‏کنند به خاطر اعمالى که از پیش فرستاده‏اند» (و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم).

«و خداوند ظالمان را به خوبى مى‏شناسد» (و الله علیم بالظالمین).

در حقیقت ترس انسان از مرگ به خاطر یکى از دو عامل است: یا به زندگى بعد از مرگ ایمان ندارد، و مرگ را هیولاى فنا و نیستى مى‏پندارد، و طبیعى است که انسان از نیستى و عدم بگریزد.

و یا این که به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاریک و سیاه و خالى از حسنات مى‏بیند که از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بیمناک است. و از آنجا که یهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ، عامل دوم بود.


(آیه 8)- ولى مسلما این وحشت و اضطراب مشکلى را حل نمى‏کند مرگ، شترى است که بر در خانه همه خوابیده است لذا قرآن مى‏گوید: اى پیامبر! به آنها «بگو: این مرگى که از آن فرار مى‏کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد» (قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقیکم).

«سپس به سوى کسى که داناى پنهان و آشکار است بازگردانده مى‏شوید آنگاه شما را از آنچه انجام مى‏دادید خبر مى‏دهد» (ثم تردون الى عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون).قانون مرگ از عمومى‏ترین و گسترده‏ترین قوانین این عالم است، انبیا بزرگ الهى و فرشتگان مقرب همه مى‏میرند، و جز ذات پاک خداوند در این جهان باقى نمى‏ماند، «کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام».

(الرحمن/ 26 و 27) هم مرگ از قوانین مسلم این عالم است، و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقیقا آگاه است.

بنابر این تنها راه براى پایان دادن به این وحشت، پاکسازى اعمال، و شستشوى دل از آلودگى گناه مى‏باشد که هر کس حسابش پاک است از محاسبه‏اش چه باک.


.................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  2 سوره جمعه :



معصومه :



این عبارت

 یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه 

به نظر تکرار زیادی در قران دارد ولی هنوز برای من معنی اش عمیق نشده, منظور از تزکیه چیست؟

تعلیم کتاب و حکمت چیست؟


ایا منظور از تعلیم کتاب, تعلیم قوانین اسلامی ست؟

و نکته جالبی ک قبلا خوانده بودم در مورد تقدم تزکیه ب تعلیم هست ک اول باید تزکیه انجام شود و بعد تعلیم



اعظم : 



حالا تا اونجایی که من میدونم تزکیه یعنی پاک کردن وجود از الودگیها 

یعنی خرابیهای وجودت روپاک کردن 

گرد الودگیها نگشتن 

این اولین کاره که یه ادمی که میخوادبیاد توراه باید انجام بده 

مصداق دیو چویرون رود فرشته در اید


شاید ادمی که میخواد خوب بشه ندونه چه کارهای خوبی رو باید انجام بده ولی خودش میدونه چه کاراییش بده معمولا 


اولا اونا رو بذاره کنار و دلش رو اماده کنه برای پذیرش و انجام خوبیها 


این برداشت منه از تزکیه


و اما تعلیم کتاب


با توجه به چبزایی که خوندم همین علمی هستش که باعث ارنقای معنوی میشه همین که کلیت و کاملش در قوانین اسلام اومده 


یه جورایی دونستن بکن نکن های دین


همیشه در قرآن تزکیه قبل از تعلیم اومده 


و فقط یه جا بعد تعلیم اومده اونم از زبان ابراهیم علیه السلام هستش در مقام دعا 



اگه پیگیر سخنرانیهای اقای عباسی باشین 

روی این تزکیه قبل علم خیلی سخنرانیهای جنجالی کردن 


ایشون میگن به طور خلاصه چون علم امروز در بشری پیگیری شده که قبلش تزکیه نکرده 

معمولا سرازبیراهه در میاره 

چون رشد سرطانی میکنه و علیه اخلاق به کار میره ...


میگه حتی علم به معنای عام امروزیش هم باید قبلش اونکه پیگیرش هست در خودش تزکیه کرده باسه 

و گرنه اون علمی نمیشه که درخدمت اخلاق بشریته 


و ضد اخلاق میشه حتی 

و مثالش هم همین هسته ایها و .... وروانشناسیهایی که سر از همجنسگرایی و انواع بردگیهای جنسی در میاره هستش




معصومه :


و حکمت یعنی چه؟؟؟



نفیسه :



حکمت شناخت حقایق است. چنان که هستند به قدر توانائى.

تفسیر نمونه:(برای حکمت معانی زیادی از قبیل معرفت و شناخت اسرار جهان هستی و آگاهی از حقایق قرآن و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و بالاخره معرفت و شناسایی خدا ذکر شده است که همه آنها در یک معنی وسیع جمع است .

حکمت از جمله بخشش‌های خداوند در دنیا به صالحان است. خداوند به برخی از بندگان که تشنه معرفت و جویای حقیقت‌اند، به پاس عبودیت‌شان، حکمت می‌بخشد و آنان را سیراب می‌کند. هیچ سرمایه‌ای به ارزش و بزرگی حکمت نیست.)

در تفسیر المیزان جلد دوم آمده :(لقمان حکیم از آن جهت حکیم بود و به آن حکیم گفته می شد که حقایق ناب مطابق با واقع در ابعاد مختلف اعتقادی، اخلاقی، عملی، با جان او عجین و در عملش متبلور بود. )


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۱
* مسافر
شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ق.ظ

550 . صفحه 550


بیست و نهم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 6)- در این آیه بار دیگر روى همان مطلبى تکیه مى‏کند که در نخستین آیه تکیه شده بود، مى‏فرماید: «براى شما (مسلمانان) در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکوئى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند» (لقد کان لکم فیهم اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر).

نه تنها برائت و بیزاریشان از بت پرستان و خط کفر، بلکه دعاهاى آنها و تقاضاهایشان در پیشگاه خدا نیز براى همه مسلمانان سرمشق است.

بدون شک این تأسى و پیروى نفعش قبل از هر کس به خود مسلمانان باز مى‏گردد لذا در پایان مى‏افزاید: «و هر کس سرپیچى کند (به خویشتن ضرر زده است) زیرا خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است» (و من یتول فان الله هو الغنى الحمید).

زیرا طرح دوستى با دشمنان خدا آنها را تقویت مى‏کند، و قوت آنها باعث شکست خود شماست.

همیشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانها، وسیله مؤثرى براى تربیت آنها بوده است، به همین دلیل، پیامبر و پیشوایان معصوم مهمترین شاخه هدایت را با عمل خود نشان مى‏دادند.


(آیه 7)- محبت به کفارى که سر جنگ ندارند: در اینجا همچنان بحث پیرامون قطع رابطه با مشرکان ادامه مى‏یابد، و از آنجا که این قطع رابطه یک نوع خلأ عاطفى براى جمعى از مسلمانان ایجاد مى‏کرد، خداوند براى پاداش آنها و رفع این کمبود به آنها بشارت داده، مى‏فرماید: «امید است خدا میان شما و کسانى از مشرکین که با شما دشمنى کردند (از راه اسلام) پیوند محبت برقرار کند» (عسى الله ان یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم مودة).

و این امر سرانجام تحقق یافت، سال هشتم هجرى فرا رسید و مکّه فتح شد و اهل مکّه به مصداق (یدخلون فى دین الله افواجا) گروه گروه مسلمان شدند، و آفتاب ایمان با گرمى محبت و دوستى تابیدن گرفت.به هرحال اگر کسانى که مورد علاقه مسلمانان هستند از خط مکتبى آنان جدا شوند نباید از بازگشت آنها مأیوس شد، چرا که خداوند بر همه چیز قادر است، اوست که مى‏تواند دلها را دگرگون سازد، و اوست که گناهان و خطاهاى بندگانش را مى‏بخشد، لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «و خداوند تواناست و آمرزنده و مهربان است» (و الله قدیر و الله غفور رحیم).


(آیه 8)- این آیه شرح و توضیحى است بر مسأله ترک رابطه دوستى با مشرکان، مى‏فرماید: «خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که با شما در امر دین پیکار نکردند و شما را از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى‏کند» (لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم).

«چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد» (ان الله یحب المقسطین).


(آیه 9)- «تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مى‏کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه‏هایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است» (انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فى الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا على اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون).

از دو آیه فوق یک اصل کلى و اساسى در چگونگى رابطه مسلمانان با غیر مسلمین استفاده مى‏شود، نه تنها براى آن زمان که براى امروز و فردا نیز ثابت است، و آن این که مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعیت و هر کشورى که موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضدّ اسلام و مسلمین قیام کنند، یا دشمنان اسلام را یارى دهند سرسختانه بایستند، و هر گونه پیوند محبت و دوستى را با آنها قطع کنند. اما اگر آنها در عین کافر بودن نسبت به اسلام و مسلمین بى‏طرف بمانند و یا تمایل داشته باشند، مسلمین مى‏توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند.

البته نه در آن حد که با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد که موجب نفوذ آنها در میان مسلمین گردد.


(آیه 10)-

شأن نزول:

در شأن نزول این آیه و آیه بعد آمده است که:

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در «حدیبیه» با مشرکان مکّه پیمانى امضا کرد یکى از موارد پیمان این بود که هرکس از اهل مکّه به مسلمانان بپیوندد او را بازگردانند، اما اگر کسى از مسلمانان اسلام را رها کرده به مکّه بازگردد مى‏توانند او را برنگردانند.

در این هنگام زنى به نام «سبیعه» اسلام را پذیرفت، و در همان سرزمین حدیبیه به مسلمانان پیوست، همسرش خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت: اى محمّد! همسرم را به من بازگردان، چرا که این یکى از مواد پیمان ماست، و هنوز مرکب آن خشک نشده.

آیه نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان کنید.

ابن عباس مى‏گوید: امتحانشان به این بود که باید سوگند یاد کنند هجرت آنها به خاطر کینه با شوهر، یا علاقه به سرزمین جدید، و یا هدف دنیوى نبوده بلکه تنها به خاطر اسلام بوده است.

آن زن سوگند یاد کرد که چنین است در اینجا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مهریه‏اى را که شوهرش پرداخته بود و هزینه‏هائى را که متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود:

طبق این ماده قرارداد تنها مردان را باز مى‏گرداند نه زنان را.

تفسیر:

جبران زیانهاى مسلمین و کفار- در آیات گذشته سخن از «بغض فى اللّه» و قطع پیوند با دشمنان خدا بود، اما در اینجا سخن از «حبّ فى اللّه» و برقرار ساختن پیوند با کسانى است که از کفر جدا مى‏شوند و به ایمان مى‏پیوندند.

نخست از زنان مهاجر، سخن مى‏گوید، و جمعا هفت دستور در این آیه وارد شده که عمدتا درباره زنان مهاجر، و قسمتى نیز درباره زنان کافر است.

1- نخستین دستور درباره آزمایش «زنان مهاجرات» است، روى سخن را به مؤمنان کرده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که زنان با ایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را (از خود نرانید، بلکه) آزمایش کنید» (یا أیها الذین آمنوا اذا جاءکم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن).

نحوه امتحان چنین بود که آنها را سوگند به خدا مى‏دادند که مهاجرتشان جز براى قبول اسلام نبوده، و یا با پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیعت کنند که راه شرک نپویند، و گرد سرقت و اعمال منافى عفت، و کشتن فرزندان، و مانند آن نروند، و سر تا پا تسلیم فرمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باشند.

البته ممکن است کسانى در آن سوگند و این بیعت نیز خلاف بگویند اما مقیّد بودن بسیارى از (مردم) حتّى مشرکان در آن زمان به مسأله بیعت و سوگند به خدا سبب مى‏شد که افراد کمتر دروغ بگویند.

لذا در جمله بعد مى‏افزاید: «خداوند به (درون دل آنها و) ایمانشان آگاهتر است» (الله اعلم بایمانهن).

2- در دستور بعد مى‏فرماید: «هرگاه (از عهده این امتحان برآمدند و) آنها را مؤمن یافتید، آنها را به سوى کفّار بازنگردانید» (فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الى الکفار).

3- در سومین مرحله که در حقیقت دلیلى است براى حکم قبل اضافه مى‏کند: «نه آنها بر کفار حلالند، و نه کفار براى آنها حلال» (لا هن حل لهم و لا هم یحلون لهن).

چرا که ایمان و کفر در یک جا جمع نمى‏شود، و پیمان مقدس ازدواج نمى‏تواند رابطه در میان مؤمن و کافر برقرار سازد.

4- از آنجا که معمول عرب بود که مهریه زنان خود را قبل مى‏پرداختند در چهارمین دستور مى‏افزاید: «و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با این زنان) پرداخته‏اند به آنان بپردازید» (و آتوهم ما انفقوا).

درست است که شوهرشان کافر است اما چون اقدام بر جدائى به وسیله ایمان از طرف زن شروع شده، عدالت اسلامى ایجاب مى‏کند که خسارات همسرش پرداخت شود.

البته این پرداخت مهر در مورد مشرکانى بود که با مسلمانان پیمان ترک مخاصمه در حدیبیه یا غیر آن امضا کرده بودند.

5- حکم دیگر که به دنبال احکام فوق آمده این است که مى‏فرماید:«و گناهى بر شما نیست که با آنها ازدواج کنید هر گاه مهرشان را به آنان بدهید» (و لا جناح علیکم ان تنکحوهن اذا آتیتموهن اجورهن).

باید توجه داشت که در اینجا زن بدون طلاق از شوهر کافر جدا مى‏شود، ولى باید عدّه نگهدارد.

6- اما هرگاه قضیه بر عکس باشد یعنى شوهر اسلام را بپذیرد و زن بر کفر باقى بماند، در اینجا نیز رابطه زوجیت به هم مى‏خورد و نکاح فسخ مى‏شود، چنانکه در ادامه همین آیه مى‏فرماید: «و هرگز زنان کافر را در همسرى خود نگه ندارید» (و لا تمسکوا بعصم الکوافر).

7- در آخرین حکم که در آیه ذکر شده سخن از مهر زنانى است که از اسلام جدا شوند و به اهل کفر بپیوندند، مى‏فرماید اگر کسى از زنان شما کافر شد و به بلاد کفر فرار کرد «حق دارید مهرى را که پرداخته‏اید مطالبه کنید همان گونه که آنها حق دارند مهر (زنانشان را که از آنان جدا شده‏اند) از شما مطالبه کنند» (و سئلوا ما انفقتم و لیسئلوا ما انفقوا).

و این مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است.

و در پایان آیه به عنوان تأکید بر آنچه گذشت، مى‏فرماید: «این حکم خداوند است که در میان شما حکم مى‏کند و خداوند دانا و حکیم است» (ذلکم حکم ا


نفیسه آشوری, [۱۷.۰۶.۱۶ ۲۳:۳۲]

لله یحکم بینکم و الله علیم حکیم).

احکامى است که همه از علم الهى سرچشمه گرفته، و آمیخته با حکمت است، و توجه به این حقیقت که همه از سوى خداست بزرگترین ضمانت اجرائى براى این احکام محسوب مى‏شود.


نفیسه آشوری, [۱۷.۰۶.۱۶ ۲۳:۳۳]

(آیه 11)- در این آیه در ادامه همین سخن مى‏فرماید: «و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند (اسلام را رها کرده به کفّار پیوستند) و شما در جنگى بر آنها پیروز شدید و غنائمى به دست گرفتید، به کسانى که همسرانشان رفته‏اند همانند مهرى را که پرداخته‏اند (از غنائم) بدهید» (و ان فاتکم شى‏ء من ازواجکم الى الکفار فعاقبتم فآتوا الذین ذهبت ازواجهم مثل ما انفقوا). و در پایان آیه، همه مسلمانان را به تقوا دعوت کرده، مى‏فرماید: «و از (مخالفت) خداوندى که همه به او ایمان دارید بپرهیزید» (و اتقوا الله الذى انتم به مؤمنون).

دستور به تقوا در اینجا ممکن است به خاطر این باشد که معمولا در تشخیص مقدار مهریه به گفته همسران اعتماد مى‏شود، چون راهى براى اثبات آن جز گفته خود آنها وجود ندارد، و امکان دارد وسوسه‏هاى شیطانى سبب شود که بیش از مقدار واقعى ادّعا کنند، لذا آنها را توصیه به تقوا مى‏نماید.


.................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

معصومه :


چند سوال:

در لغت شناسی کلمات قران ب کلمات مختلفی برمیخورم, مثلا مومنین و مسلمین.

کافرین و مشرکین.

تفاوت این کلمات بنظر مهم میرسه,

اگر اشتباه نکنم تفاوت مومن و مسلم در اسلام اوردن قلبی و لسانی است.

کافر یعنی کسی ک اعتقادی ب خدا ندارد و مشرک یعنی اعتقاد ب خدای یگانه ندلرد و برای خدا شریک قایل است.

ایا تفسیر من درست است؟؟

ومثلا منافق ب معنی کسی ک ب ظاهر ب اسلام ایمان اورده اما در دل دشمنی ذارد



اعظم : 



مومن و مسلمان درسته 

«اسلام» شکل ظاهرى قانونى دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند، در سلک مسلمانان وارد مى‏شود، و احکام اسلام بر او جارى مى‏گردد.

ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او.

مسلمان در صورتى مؤمن است که در باطن نیز مطیع باشد، و اگر تنها به زبان اظهار طاعت کرد مسلمان است نه مؤمن، لازمه ایمان اقرار قلبى با فروتنى، و تقرب آگاهانه است.


کافر: در لغت به کسی گفته می شود که چیزی را می پوشاند یا پنهان می کند همانگونه که خداوند در سوره حدید آیه شریفه 20 کشاورزان را کفار می خواند «...کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ...» زیرا کشاورزان بذر را در زمین پنهان می کنند. و اما در مورد معنی اصطلاحی آن، عده ای علیرقم این که می دانند خداوند وجود دارد و به او علم دارند ولی به دلایل دنیوی این علم باطنی را پنهان می کنند و از نظر دیگران می پوشانند از این رو آنها را کافر یعنی پنهان کننده می نامند.


مشرک: در لغت به معنای شریک قائل شدن است و در اصطلاح به کسانی گفته می شود که چند گانه پرست هستند و برای خداوند شریک قائلند.


کافر در مقابل مؤمن است و مشرک در مقابل موحد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۰
* مسافر
جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۹ ق.ظ

549 . صفحه 549




نفیسه آشوری, [۱۶.۰۶.۱۶ ۲۲:۲۳]

سوره ممتحنه شصتمین سوره قرآن میباشد. 

این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 13 آیه است.‏

محتواى سوره:

این سوره در حقیقت از دو بخش تشکیل مى‏گردد:

بخش اول از مسأله «حبّ فى اللّه» و «بغض فى اللّه» و نهى از طرح دوستى با مشرکان سخن مى‏گوید، و مسلمانان را به الهام گرفتن از پیامبر بزرگ خدا ابراهیم (ع) دعوت مى‏کند، و خصوصیات دیگرى را در این زمینه بر مى‏شمرد. این معنى در پایان سوره نیز تکرار و تأکید شده است.

بخش دوم پیرامون زنان مهاجر و آزمایش و امتحان آنها و احکام دیگرى در این رابطه بحث مى‏کند.

انتخاب نام «ممتحنه» براى این سوره نیز به خاطر مسأله آزمایش و امتحان مى‏باشد که در آیه 10 آمده است.

نام دیگرى براى سوره ذکر شده و آن سوره «مودّت» است به خاطر نهى از مودّت مشرکان در نخستین آیه سوره.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره ممتحنه را قرائت کند تمام مؤمنین و مؤمنات، شفیعان او در روز قیامت خواهند بود».

ناگفته پیداست این همه فضیلت و افتخار از آن کسانى است که تنها به تلاوت بى‏روح و فاقد علم و عمل قناعت نکنند.



(آیه 1)-

شأن نزول:

این آیه در باره «حاطب بن ابى بلتعه» نازل شده است.

جریان چنین بود که: زنى به نام «ساره» که وابسته به یکى از قبائل «مکّه» بود از مکّه به مدینه خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد. حضرت به او فرمود: آیا مسلمان شده‏اى و به اینجا آمده‏اى؟

عرض کرد: نه.

فرمود: پس چرا آمدى؟

عرض کرد: شما اصل و عشیره ما بودید، و سرپرستان من همه رفتند، و من شدیدا، محتاج شدم نزد شما آمده‏ام تا عطائى به من کنید و لباس و مرکبى ببخشید.

فرمود: پس جوانان مکّه چه شدند؟ (اشاره به این که آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مى‏کرد.)

گفت: بعد از واقعه بدر، هیچ کس از من تقاضاى خوانندگى نکرد- و این نشان مى‏دهد ضربه جنگ بدر تا چه حد بر مشرکان مکّه سنگین بود- حضرت دستور داد، لباس و مرکب و خرج راهى به او دادند، و این در حالى بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آماده فتح مکّه مى‏شد.

در این موقع «حاطب بن ابى بلتعه» (یکى از مسلمانان معروف که در جنگ بدر و بیعت رضوان شرکت کرده بود) نزد «ساره» آمد و نامه‏اى نوشت و گفت: آن را به اهل مکّه بده و ده دینار و به قولى ده درهم نیز به او داد.

«حاطب» در نامه به اهل مکّه نوشته بود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله قصد دارد به سوى شما آید، آماده دفاع از خویش باشید! جبرئیل این ماجرا را به اطلاع پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسانید، رسول خدا، على علیه السّلام و عمار و عمر و زبیر و طلحه و مقداد و ابو مرثد را دستور داد که به سوى مکّه حرکت کنند و فرمود: در یکى از منزلگاههاى وسط راه به زنى مى‏رسید که حامل نامه‏اى به مشرکین مکّه است، نامه را از او بگیرید. آنها در همان مکان که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده بود به او رسیدند، او سوگند یاد کرد که هیچ نامه‏اى نزد او نیست، ولى على علیه السّلام فرمود: نه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به ما دروغ گفته، و نه ما دروغ مى‏گوئیم، شمشیر را کشید و فرمود: نامه را بیرون بیاور، و الا به خدا سوگند گردنت را مى‏زنم! «ساره» که نامه را در میان گیسوانش پنهان کرده بود بیرون آورد، آنها نامه را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند.

حضرت صلّى اللّه علیه و آله به سراغ «حاطب» فرستاد، فرمود: این نامه را مى‏شناسى؟

عرض کرد: بلى، فرمود: چه چیز موجب شد به این کار اقدام کنى؟

عرض کرد: اى رسول خدا! به خدا سوگند از آن روز که اسلام را پذیرفته‏ام لحظه‏اى کافر نشده‏ام، ولى مسأله این است که تمام مهاجران کسانى را در مکّه دارند ولى من در میان آنها غریبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند، خواستم مزاحم خانواده من نشوند، در حالى که مى‏دانستم خداوند سرانجام آنها را گرفتار شکست مى‏کند.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عذرش را پذیرفت- اینجا بود که آیه نازل شد و درسهاى مهمى در زمینه ترک هرگونه دوستى نسبت به مشرکان و دشمنان خدا به مسلمانان داد.

تفسیر:

سرانجام طرح دوستى با دشمن خدا! چنانکه در شأن نزول دانستیم حرکتى از ناحیه یکى از مسلمانان صادر شد که هرچند به قصد جاسوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مى‏شد، لذا آیه به مسلمانان هشدار داد که از تکرار این گونه کارها در آینده بپرهیزند.

نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید» (یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء). یعنى آنها نه فقط دشمنان خدا هستند که با شما نیز عداوت و دشمنى دارند، با این حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مى‏کنید؟! سپس مى‏افزاید: «شما نسبت به آنها اظهار محبت مى‏کنید در حالى که آنها به آنچه از حق براى شما آمده (اسلام و قرآن) کافر شده‏اند، و رسول خدا و شما را به خاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مى‏رانند» (تلقون الیهم بالمودة و قد کفروا بما جاءکم من الحق یخرجون الرسول و ایاکم ان تؤمنوا بالله ربکم).

آنها هم در عقیده با شما مخالفند، و هم عملا به مبارزه برخاسته‏اند، و کارى را که بزرگترین افتخار شماست، یعنى ایمان به پروردگار، براى شما بزرگترین جرم و گناه شمرده‏اند، با این حال آیا جاى این است که شما نسبت به آنها اظهار محبت کنید.

سپس براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: «اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده‏اید» پیوند دوستى با آنها برقرار نسازید (ان کنتم خرجتم جهادا فى سبیلى و ابتغاء مرضاتى).

اگر به راستى دم از دوستى خدا مى‏زنید و به خاطر او از شهر و دیار خود هجرت کرده‏اید، و طالب جهاد فى سبیل اللّه و جلب رضاى او هستید این مطلب با دوستى دشمنان خدا سازگار نیست.

باز براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: «شما مخفیانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى‏کنید در حالى که من به آنچه پنهان یا آشکار مى‏سازید از همه داناترم»! (تسرون الیهم بالمودة و انا اعلم بما اخفیتم و ما اعلنتم).

بنابراین مخفى کارى چه فایده‏اى دارد با


علم خداوند به غیب و شهود.

و در پایان آیه، به عنوان یک تهدید قاطع، مى‏فرماید: «و هرکس از شما چنین کارى کند از راه راست گمراه شده است» (و من یفعله منکم فقد ضل سواء السبیل).

هم از راه معرفت خدا منحرف گشته که گمان کرده چیزى بر خدا مخفى مى‏ماند، و هم از راه ایمان و اخلاص و تقوا که طرح دوستى با دشمنان خدا ریخته و هم تیشه به ریشه زندگانى خود زده است که دشمنش را از اسرارش با خبر ساخته و این بدترین انحرافى است که ممکن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سرچشمه ایمان دست دهد.


(آیه 2)- در این آیه، براى تأکید و توضیح بیشتر، مى‏افزاید: شما براى چه طرح دوستى با آنها مى‏ریزید؟ با این که: «اگر آنها بر شما مسلّط شوند دشمنانتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى کردن به شما مى‏گشایند» (ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداء و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء).

شما براى آنها دلسوزى مى‏کنید در حالى که عداوتشان با شما آن چنان ریشه‏دار است که اگر بر شما دست یابند از هیچ کارى فروگذار نمى‏کنند.

و از همه بدتر این است که: «دوست دارند شما (از اسلام) به کفر بازگردید» و بزرگترین افتخار خود یعنى گوهر ایمان را از دست دهید (و ودوا لو تکفرون).


(آیه 3)- و در این آیه به پاسخگوئى افرادى مانند «حاطب بن ابى بلتعه» پرداخته، که در جواب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود: چرا اسرار مسلمانان را در اختیار مشرکان مکّه قرار دادى؟ گفت: خواستم از این طریق خویشاوندان و بستگانم را حفظ کنم! مى‏فرماید: «هرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودى به حالتان نخواهند داشت» (لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم).

چرا که اگر اولاد و بستگان بى‏ایمان باشند نه آبرو و سرمایه‏اى براى این دنیا خواهند بود و نه وسیله نجاتى در آخرت.

سپس مى‏افزاید: خداوند روز قیامت «میان شما جدائى مى‏افکند» (یوم القیامة یفصل بینکم).

اهل ایمان به سوى بهشت مى‏روند، و اهل کفر به سوى دوزخ.

و در پایان آیه، بار دیگر به همگان هشدار مى‏دهد که: «خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (و الله بما تعملون بصیر).

هم از نیّات شما آگاه است، و هم از اعمالى که بطور سرّى انجام مى‏دهید، و اگر در مواردى اسرار شما را مانند «حاطب بن ابى بلتعه» فاش نمى‏کند روى مصالحى است، نه این که نداند و آگاه نباشد.


(آیه 4)- ابراهیم براى همه شما اسوه بود! از آنجا که قرآن مجید، در بسیارى از موارد، براى تکمیل تعلیمات خود از الگوهاى مهمى که در جهان انسانیت وجود داشته شاهد مى‏آورد، در اینجا نیز به دنبال نهى شدیدى که از دوستى با دشمنان خدا در آیات قبل شده سخن از ابراهیم (ع) و برنامه اوج به عنوان پیشواى بزرگى که مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به میان مى‏آورد.

مى‏فرماید: «براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت» (قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه).

منظور از تعبیر «و الذین معه» (آنها که با ابراهیم بودند) مؤمنانى است که او را در این راه همراهى مى‏کردند، هر چند قلیل و اندک بودند.

سپس در توضیح این معنى مى‏افزاید: «در آن هنگامى که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم»! (اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منکم و مما تعبدون من دون الله).

ما نه شما را قبول داریم، و نه آئین و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بتهاى بى‏ارزشتان متنفریم.

و باز براى تأکید افزودند: «ما نسبت به شما کافریم» (کفرنا بکم).

البته این کفر همان کفر برائت و بیزارى است که در بعضى از روایات ضمن بر شمردن اقسام پنج گانه کفر به آن اشاره شده است. و سوّمین بار براى تأکید بیشتر افزودند: «و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است» (و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا).

و این وضع همچنان ادامه دارد «تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید» (حتى تؤمنوا بالله وحده).

و به این ترتیب با نهایت قاطعیت و بدون هیچ گونه پرده پوشى اعلام جدائى و بیزارى از دشمنان خدا کردند، و تصریح نمودند که این جدائى تا ابد ادامه دارد، مگر این که آنها مسیر خود را تغییر دهند و از خط کفر به خط ایمان روى آورند.

ولى از آنجا که این قانون کلى و عمومى در زندگى ابراهیم استثنائى داشته که آن هم به خاطر هدایت بعضى از مشرکان صورت گرفته، به دنبال آن مى‏فرماید: آنها هرگونه ارتباطشان را با قوم کافر قطع کردند و هیچ سخن محبت‏آمیزى به آنها نگفتند: «جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [- عمویش آزر] گفت: (وعده داد) که براى تو آمرزش طلب مى‏کنم، و در عین حال در برابر خداوند براى تو مالک چیزى نیستم» و اختیارى ندارم (الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لک و ما املک لک من الله من شى‏ء).

ابراهیم (ع) به این وعده خود عمل کرد ولى آزر ایمان نیاورد، و هنگامى که بر ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست و هرگز ایمان نمى‏آورد دیگر براى او استغفار نکرد و با او قطع رابطه نمود.

ابراهیم و پیروانش قویا با بت پرستان مخالف بودند و باید این درس را از آنها سرمشق گرفت، و داستان آزر شرائط خاصى داشته که اگر براى ما هم پیدا شود قابل تأسى است.

و از آنجا که مبارزه با دشمنان خدا با این صراحت و قاطعیت مخصوصا در زمانى که آنها از قدرت ظاهرى برخوردارند جز با توکل بر ذات خدا ممکن نیست، در پایان آیه مى‏افزاید: آنها گفتند: «پروردگارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوى تو بازگشتیم همه فرجامها به سوى توست» (ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر).


(آیه 5)- در این آیه به یکى دیگر از درخواستهاى ابراهیم و یارانش که در این زمینه، حساس و چشمگیر است اشاره کرده، مى‏گوید: «پروردگارا! ما را مایه گمراهى کافران قرار مده» (ربنا لا تجعلنا فتنة للذین کفروا).

این تعبیر ممکن است اشاره به اعمالى مانند اعمال «حاطب ابن ابى بلتعه» باشد که گاهى از افراد بى‏خبر سر مى‏زند و کارى مى‏کنند که سبب تقویت گمراهان مى‏گردد در حالى که گمان مى‏کنند کار خلافى نکرده‏اند.

و در پایان آیه مى‏افزاید: «پروردگارا! (اگر لغزشى از ما سرزد) ما را ببخش» (و اغفر لنا ربنا).

«چرا که تو عزیز و حکیمى» (انک انت العزیز الحکیم).

قدرتت شکست ناپذیر است و حکمتت نافذ در همه چیز.


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  5 سوره ممتحنه :


معصومه :



فتنه للذین کفروا یعنی گمراهی کافران؟ یا تقویت کافران؟

من این تیکه رو نفهمیدم.


و ی نکته جالب دیگه این ک خطاب اول این سوره ب مومنان است, نه مسلمانان.

نکته ظریفیه.

ب ظاهر  باید یک توصیه عقلی کلی یا یک دستور  ب مسلمانان باشه اما خطاب ب مومنین شده.



نفیسه : 



برداشتی که من از این قسمت ایه داشتم اینه که:

کافران فی نفسه گمراهند.این ایه از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام و یارانش از خداوند میخواهد که باعث گمراهی دیگری برای کافران نشوند یا به عبارتی بر گمراهی انان نیافزایند یا انرا تقویت نکنند.


اعظم : 


از تفسیر المیزان : 


 (ربـنـا لا تـجـعلنا فتنه للذین کفروا و اغفرلنا ربنا) - قسمت از آیه متن دعاى ایشان اسـت، و جـملات قبلى همان طور که گفتیم مقدمه بود. در این دعاى خود از خدا مى خواهند که از آثار سوء تبریشان از کفار پناهشان دهد، و ایشان را بیامرزد.


کـلمـه (فـتـنـه ) به معناى وسیله امتحان است، و معناى این که (فتنه براى کفار قرار گـیـرند) این است کفار بر آنان مسلط شوند، تا مورد امتحان قرار گرفته، آنچه فساد در وسـع خود دارند بیرون بریزند، ابراهیم و مؤمنین را به انواع آزارها شکنجه کنند که چرا به خدا ایمان آورده اید، و خدایان ما را رها کرده، از آنها و از عبادتشان بیزارى جسته اید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۴۹
* مسافر
يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۱۹ ب.ظ

425 . صفحه 425

بیست و پنجم بهمن :


نفیسه :



(آیه 51)-
شأن نزول:
در تفسیر آیه 28 و 29 همین سوره و بیان شأن نزول آنها گفتیم که جمعى از همسران پیامبر- بنا بر آنچه مفسران نقل کرده‏اند- به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند که بر نفقه و هزینه زندگى ما بیفزا از این گذشته در چگونگى تقسیم اوقات زندگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در میان آنها نیز با هم رقابتهایى داشتند که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را با آن همه گرفتارى و اشتغالات مهم در مضیقه قرار مى‏داد، هر چند آن حضرت کوشش لازم را در زمینه عدالت در میان آنها رعایت مى‏کرد.
آیه نازل شد و پیامبر را در تقسیم اوقاتش در میان آنها کاملا آزاد گذاشت.
تفسیر:
رفع یک مشکل دیگر از زندگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یک رهبر بزرگ الهى همچون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن هم در زمانى که در کوره حوادث سخت گرفتار است، و توطئه‏هاى خطرناکى از داخل و خارج براى او مى‏چینند، نمى‏تواند فکر خود را زیاد مشغول زندگى شخصى و خصوصیش کند، باید در زندگى داخلى خود داراى آرامش نسبى باشد تا بتواند به حل انبوه مشکلاتى که از هر سو او را احاطه کرده است با فراغت خاطر بپردازد.در عین حال گاه اختلاف میان همسران و رقابتهاى زنانه متداول آنها، طوفانى در درون خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر مى‏انگیخته، و فکر او را به خود مشغول مى‏داشته است.
اینجاست که خداوند یکى دیگر از ویژگیها را براى پیامبرش قائل شده، و براى همیشه به این ماجراها و کشمکشها پایان داد، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از این نظر آسوده خاطر و فارغ البال کرد.
و چنانکه در آیه مى‏خوانیم فرمود: (موعد) هر یک از این زنان را بخواهى مى‏توانى به تأخیر اندازى و هر کدام را بخواهى نزد خود جاى دهى» (تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ).
مى‏دانیم یکى از احکام اسلام در مورد همسران متعدد آن است که شوهر اوقات خود را در میان آنها بطور عادلانه تقسیم کند، و از این موضوع در کتب فقه اسلامى به عنوان «حق قسم» تعبیر مى‏کنند.
یکى از خصایص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این بود که به خاطر شرائط خاص زندگى، رعایت حق قسم به حکم این آیه از او ساقط بود هر چند او با این حال حتى الامکان مساوات و عدالت را رعایت مى‏کرد.
سپس مى‏افزاید: «و هرگاه بعضى از آنها را که بر کنار ساخته‏اى بخواهى نزد خود جاى دهى گناهى بر تو نیست» (وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ).
و به این ترتیب نه تنها در آغاز، اختیار با توست، در ادامه کار نیز این تخییر برقرار است.
«این حکم الهى براى روشنى چشم آنها و این که غمگین نشوند و همه آنها راضى به آنچه در اختیارشان مى‏گذارى گردند نزدیکتر است» (ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ).
چرا که این یک حکم عمومى درباره همه آنهاست که از ناحیه خدا براى مصالح مهمى تشریع شده، بنابراین آنها باید با رضا و رغبت به آن تن دهند.
در پایان آیه مطلب را با این جمله ختم مى‏کند: «خدا آنچه را در قلوب شماست مى‏داند، و خداوند (از همه اعمال و مصالح بندگان باخبر) است، و در عین حال حلیم است» و در کیفر آنها عجله نمى‏کند (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً).
آرى! خدا مى‏داند شما در برابر کدامین حکم قلبا رضا و تسلیم دارید، و در برابر کدامین ناخشنود هستید.

(آیه 52)- یک حکم مهم دیگر در ارتباط با همسران پیامبر در این آیه حکم دیگرى از احکام مربوط به همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیان شده، مى‏فرماید:
«بعد از این دیگر زنى بر تو حلال نیست، و نمى‏توانى همسرانت را به همسران دیگرى مبدّل کنى [بعضى را طلاق دهى و همسر دیگرى به جاى او برگزینى‏] هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه که به صورت کنیز در ملک تو در آید، و خداوند ناظر و مراقب بر هر چیز است» و با این حکم فشار قبایل عرب را در اختیار همسر از آنان از تو برداشتیم (لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رَقِیباً).


(آیه 53)-
شأن نزول:
هنگامى که رسول خدا با «زینب بنت جحش» ازدواج کرد، ولیمه نسبتا مفصلى به مردم داد.
انس که خادم مخصوص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود مى‏گوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به من دستور داد که اصحابش را به غذا دعوت کنم، من همه را دعوت کردم، دسته دسته مى‏آمدند و غذا مى‏خوردند و از اتاق خارج مى‏شدند، تا این که عرض کردم: اى پیامبر خدا! کسى باقى نمانده که من او را دعوت نکرده باشم، فرمود: اکنون که چنین است سفره را جمع کنید، سفره را برداشتند و جمعیت پراکنده شدند، اما سه نفر همچنان در اتاق پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ماندند و مشغول بحث و گفتگو بودند.
آیه نازل شد و دستورات لازم را بیان کرد و نیز از بعضى قرائن استفاده مى‏شود که گاهى همسایگان و سایر مردم طبق معمول براى عاریت گرفتن اشیائى نزد بعضى از زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏آمدند براى حفظ حیثیت همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آیه نازل شد و به مؤمنان دستور داد که هرگاه مى‏خواهند چیزى از آنها بگیرند از پشت پرده بگیرند. در روایت دیگرى آمده است که بعضى از مخالفان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: به خدا سوگند هرگاه او چشم از جهان بپوشد ما با همسران او ازدواج خواهیم کرد! آیه نازل شد و ازدواج با زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را بعد از او بکلى ممنوع ساخت، و به این توطئه نیز پایان داد.
 تفسیر:
باز روى سخن در این آیه به مؤمنان است و بخشى دیگر از احکام اسلام مخصوصا آنچه مربوط به آداب معاشرت با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و خانواده نبوت بوده است ضمن جمله‏هاى کوتاه و گویا و صریح بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هرگز در اتاقهاى پیامبر سر زده داخل نشوید، مگر این که براى صرف غذا به شما اجازه داده شود، (آن هم مشروط به این که به موقع وارد شوید) نه این که از مدتى قبل بیایید و در انتظار وقت غذا بنشینید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ).
مسلما این حکم اختصاص به پیامبر ندارد، در هیچ مورد بدون اجازه نباید وارد خانه کسى شد. به علاوه به هنگامى که دعوت به طعام مى‏شوند باید وقت شناس باشند و مزاحمت بى‏موقع براى صاحب خانه فراهم نکنند.
سپس به دومین حکم پرداخته، مى‏گوید: «ولى هنگامى که دعوت شدید وارد شوید، و هنگامى که غذا خوردید پراکنده شوید» (وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا).
در سومین حکم مى‏فرماید: پس از صرف غذا «مجلس انس و گفتگو (در خانه پیامبر و هیچ میزبان دیگرى) تشکیل ندهید» (وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ).
البته ممکن است میزبان خواهان چنین مجلس انسى باشد در این صورت مستثناست.
سپس علت این حکم را چنین بیان مى‏کند: «این کار پیامبر را آزار مى‏داد، اما او از شما شرم مى‏کرد، ولى خداوند از بیان حق شرم نمى‏کند و ابا ندارد» (إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ). البته پیامبر خدا نیز از بیان حق در مواردى که جنبه شخصى و خصوصى نداشت هیچ ابا نمى‏کرد ولى بیان حق اشخاص از ناحیه خودشان زیبا نیست اما از ناحیه کسان دیگر جالب و زیباست.
سپس چهارمین حکم را در زمینه «حجاب» چنین بیان مى‏دارد: «و هنگامى که چیزى از متاع و وسائل زندگى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بخواهید از پشت حجاب (پرده) بخواهید» (وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ).
روشن است قرار گرفتن همسران پیامبر در معرض دید مردم (هرچند با حجاب اسلامى باشد) کار خوبى نبود لذا دستور داده شده که از پشت پرده یا پشت در بگیرند.
قرآن بعد از این دستور فلسفه آن را چنین بیان مى‏فرماید: «این براى پاکى دلهاى شما و آنان بهتر است» (ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ).
پنجمین حکم را به این صورت بیان مى‏فرماید: «شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید» (وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ).
گرچه عمل ایذائى در خود این آیه منعکس است ولى مفهوم آیه عام است و هرگونه اذیت و آزار را شامل مى‏شود.
سرانجام ششمین و آخرین حکم را در زمینه حرمت ازدواج با همسران پیامبر بعد از او چنین بیان مى‏کند: «شما هرگز حق ندارید که همسران او را بعد از او به همسرى خویش در آورید که این کار در نزد خدا عظیم است» (وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً).



(آیه 54)- این آیه به مردم شدیدا هشدار داده، مى‏گوید: «اگر چیزى را آشکار کنید یا پنهان دارید خداوند از همه امور آگاه است» (إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً).
گمان نکنید خدا از برنامه‏هاى ایذائى شما نسبت به پیامبرش با خبر نیست، چه آنها که بر زبان جارى کردند و چه آنها که در دل تصمیم داشتند همه را به خوبى مى‏داند، و با هر کس متناسب کار و نیّتش رفتار مى‏کند.


دوستانی که علاقمند به دانستن در مورد تعدد زوجات پیامبر هستن تفسیرهایی که در مورد سوره احزاب هستش نکات خوب و جالبی داره .(در کل می گم ها نه فقط تفسیرهای اینجا )

پیامبر از عنفوان جوانی یعنی 25 سالگی که با حضرت خدیجه سلام الله علیها که 40 ساله بودن و بیوه ازدواج کردن تا 53 سالگی که ایشون فوت می کنن ازدواج دیگه ای نداشتن
بقیه ازدواجهاشون هم که هر کدوم به مصلحتهایی بودن در 10 سال آخر عمر شریفشون بوده با زنان بیوه و مسن بوده به جز عایشه که اونم خیلی واضح و مبرهن هستش که دلایل سیاسی عظیمی داشته



آیه 52 به شخصه برای من خیلی از گره های ذهنی رو در مورد مردان و نحوه خلقتشون و اینکه امتحان بزرگی در زمینه کنترل شهوت



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  52 سوره احزاب   :



هانیه:



برعکس این ایه منو اذیت می کنه ... اول یک سوال چرادر ترجمه اینه از کنیز نام برده شده ؟ این مالکیتی که می گه نم یتوونه فقط مخصوص همسرانشون باشه؟


اعظم :


تفسیر :


یک حکم مهم دیگر در ارتباط با همسران پیامبر در این آیه حکم دیگرى از احکام مربوط به همسران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بیان شده ، مى فرماید(بعد از این دیگر زنى بر تو حلال نیست ، و حق ندارى همسرانت را به همسران دیگرى تبدیل کنى ، هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنهائى که به صورت کنیز در اختیار تو قرار گیرند، و خداوند ناظر و مراقب بر هر چیز است )) (لا یحل لک النساء من بعد و لا ان تبدل بهن من ازواج و لو اعجبک حسنهن الا ما ملکت یمینک و کان الله على کل شى ء رقیبا). مفسران و فقهاى اسلام در تفسیر این آیه بحثهاى فراوانى دارند، و روایات مختلفى نیز در این زمینه در منابع اسلامى وارد شده است ، ما قبلا آنچه را که از ظاهر آیه در ارتباط با آیات گذشته و آینده - قطع نظر از گفته هاى مفسران به نظر مى رسد ذکر مى کنیم بعد به سراغ مطالب دیگر مى رویم . ظاهر تعبیر ((من بعد)) این است که بعد از این ، ازدواج مجدد براى تو حرام است ، بنابراین ((بعد یا به معنى )) بعد زمانى است یعنى بعد از این زمان دیگر همسرى انتخاب مکن ، یا بعد از آنکه همسرانت را طبق فرمان الهى در آیات گذشته مخیر در میان زندگى ساده در خانه تو و یا جدا شدن کردى و آنها با میل و رغبت ترجیح دادند که به همسرى با تو ادامه دهند، دیگر بعد از آنها نباید با زن دیگرى ازدواج کنى . و نیز نمى توانى بعضى از آنها را طلاق داده ، و همسر دیگرى بجاى او برگزینى ، به تعبیر دیگر نه بر تعداد آنها بیفزاى و نه افراد موجود را عوض کن . ۱ - فلسفه این حکم این محدودیت براى شخص پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقصى محسوب نمى شود و حکمى است که فلسفه بسیار حساب شده اى دارد زیرا: طبق شواهدى که از تواریخ استفاده مى شود پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از ناحیه افراد و قبائل مختلف تحت فشار بود که از آنها همسر بگیرد، و هر یک از قبائل مسلمان افتخار مى کردند که زنى از آنها به همسرى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در آید، حتى چنانکه گذشت بعضى از زنان بدون هیچگونه مهریه ، حاضر بودند خود را به عنوان ((هبه )) در اختیار آن حضرت بگذارند و بى هیچ قید و شرط با او ازدواج کنند. البته پیوند زناشوئى با این قبائل و اقوام تا حدى براى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و اهداف اجتماعى و سیاسى او مشکل گشا بود، ولى طبیعى است اگر از حد بگذرد، خود مشکل آفرین مى شود، و هر قوم و قبیله اى چنین انتظارى را دارد، و اگر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بخواهد به انتظارات آنها پاسخ گوید و زنانى را هر چند به صورت عقد، و نه به صورت عروسى ، در اختیار خود گیرد، دردسرهاى فراوانى ایجاد مى شود. لذا خداوند حکیم با یک قانون محکم جلو این کار را گرفت و او را از هر گونه ازدواج مجدد و یا تبدیل زنان موجود نهى کرد. در این وسط شاید افرادى بودند که براى رسیدن به مقصود خود به این بهانه متوسل مى شدند که همسران تو غالبا بیوه هستند، و در میان آنها زنان مسنى یافت مى شوند که هیچ بهره اى از جمال ندارند، شایسته است که با زنى صاحب جمال ازدواج کنى ، قرآن مخصوصا روى این مساله نیز تکیه و تاکید مى کند که حتى اگر زنان صاحب جمالى نیز باشند حق ازدواج با آنها نخواهى داشت . بعلاوه حق شناسى ایجاب مى کرد که بعد از وفادارى همسرانش با او و ترجیح دادن زندگى ساده معنوى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را بر هر چیز دیگر، خداوند براى حفظ مقام آنها چنین دستورى را به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بدهد. و اما در مورد کنیز که مجاز شده به خاطر آنست که مشکل و گرفتارى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از ناحیه زنان آزاد بود، لذا ضرورتى نداشت که این حکم در این مورد محدود شود هر چند پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از این استثناء نیز طبق گواهى تاریخ استفاده نکرد. این چیزى است که از ظاهر آیه به نظر مى رسد.



در مورد کنیز به طورمفصل در سوره نساء بحث کردیم




یه نکته ای درمورد آیه 52 هستش که در مورد نگاه کردن به زن قبل ازاردواج به قصد ازدواج ازش برداشت میشه :

آیا قبل از ازدواج مى توان به همسر آینده نگاه کرد؟ جمعى از مفسران جمله و لو اعجبک حسنهن را دلیل بر حکم معروفى گرفته اند که در روایات اسلامى نیز به آن اشاره شده ، و آن اینکه : کسى که مى خواهد با زنى ازدواج کند مى تواند قبلا به او نگاه کند، نگاهى که وضع قیافه و اندام او را براى وى مشخص کند. فلسفه این حکم این است که انسان با بصیرت کامل همسر خود را انتخاب کند، و از ندامت و پشیمانیهاى آینده که پیمان زناشوئى را به خطر مى افکند جلوگیرى شود، چنانکه در حدیثى از پیامبر اسلام آمده است که به یکى از یاران خود که که مى خواست با زنى ازدواج کند فرمود: انظر الیها فانه اجدر ان یدوم بینکما: ((قبلا به او نگاه کن که این سبب مى شود مودت و الفت میان شما پایدار شود)). <۱۲۵> در حدیثى دیگر از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که : در پاسخ این سؤ ال که : ((آیا مرد مى تواند به هنگام تصمیم بر ازدواج با زنى او را به دقت بنگرد، و به صورت و پشت سر او نگاه کند))؟ فرمود: نعم لا باس ان ینظر الرجل الى المراءة اذا اراد ان یتزوجها، ینظر الى خلفها و الى وجه ها: ((آرى مانعى ندارد هنگامى که مردى بخواهد با زنى ازدواج کند به او نگاه کند و به صورت و پشت سر او بنگرد)). <۱۲۶> البته احادیث در این زمینه فراوان است ، ولى در بعضى از آنها تصریح شده که نباید در این هنگام نگاه از روى شهوت ، و به قصد لذت بردن باشد. این نیز روشن است که این حکم مخصوص مواردى است که انسان به راستى مى خواهد در باره زنى تحقیق کند که اگر شرایط در او جمع بود با او ازدواج کند، اما کسى که هنوز تصمیم بر ازدواج نگرفته ، تنها به احتمال ازدواج ، یا به عنوان جستجوگرى ، نمى تواند به زنان نگاه کند. البته بعضى در آیه فوق این احتمال را داده اند که اشاره به نگاههائى باشد که بى اختیار و تصادفا به زنى مى افتد، در این صورت آیه دلالتى بر حکم مزبور ندارد و مدرک این حکم تنها روایات خواهد بود، ولى جمله ((ولو اعجبک حسنهن )): هر چند زیبائى آنها اعجاب تو را برانگیزد با نگاههاى تصادفى و زود گذر هماهنگ نیست ، بنابراین دلالتش بر حکم فوق بعید به نظر نمى رسد.


هانیه :


ممنون اعظم جان از پاسخ تون :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۱۹
* مسافر
شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ق.ظ

410 . صفحه 410



دهم بهمن :



نفیسه :



(آیه 51)- از آنجا که در آیات گذشته، سخن از بادهاى پربرکتى در میان بود که پیشقراولان بارانهاى رحمت‏زا هستند، در این آیه اشاره به بادهاى زیانبار کرده، مى‏گوید: «و اگر ما بادى بفرستیم (داغ و سوزان یا سرد و خشک و یا توأم با سموم) و بر اثر آن، زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند (مأیوس شده و) پس از آن راه کفران پیش مى‏گیرند» و به این راه همچنان ادامه مى‏دهند (وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ).
آنها افراد ضعیف و کم ظرفیتى هستند و آن چنانند که قبل از آمدن باران مأیوس و بعد از نزول آن، بسیار شادند، و اگر روزى باد سمومى بوزد و زندگى آنان موقتا گرفتار مشکلاتى گردد، فریادشان بلند مى‏شود و زبان به کفر مى‏گشایند.
به عکس مؤمنان راستین که از نعمت خدا شادند و شکرگزار و در مصائب و مشکلات صبورند و شکیبا، دگرگونیهاى زندگى مادى هرگز در ایمان آنها، کمترین خللى وارد نمى‏کند، و همچون کوردلان ضعیف الایمان با وزش یک باد مؤمن و با وزش باد دیگر کافر نمى‏شوند.


(آیه 52)- در این آیه و آیه بعد به تناسب بحثى که در آیه قبل آمد، مردم را به چهار گروه تقسیم مى‏کند:
گروه مردگان، یعنى آنها که هیچ حقیقتى را درک نمى‏کنند هر چند ظاهرا زنده‏اند.
و گروه ناشنوایان که آمادگى براى شنیدن سخن حق ندارند.
و گروهى که از دیدن چهره حق محرومند.
و سرانجام گروه مؤمنان راستین که دلهایى دانا، و گوشهایى شنوا، و چشمهایى بینا دارند.
نخست مى‏گوید: «تو نمى‏توانى سخنان حق خود را به گوش مردگان برسانى» و اندرزهاى تو در دل آنان که دلمرده‏اند اثر ندارد (فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏).
و نیز «تو نمى‏توانى سخنت را به گوش کران برسانى مخصوصا هنگامى که روى مى‏گردانند و پشت مى‏کنند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ).


(آیه 53)- و همچنین «تو نمى‏توانى نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنى» (وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).
«تنها سخنان حقت را مى‏توانى به گوش کسانى برسانى که به آیات ما ایمان مى‏آورند و در برابر حق تسلیمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).قرآن غیر از «حیات» و «مرگ» مادى و جسمانى و همچنین «شنوایى» و «بینایى» ظاهرى، نوع برترى از حیات و مرگ و دید و شنود، قائل است که ریشه اصلى سعادت یا بدبختى انسان در آن است. و این آیات از آن سخن مى‏گوید.


(آیه 54)- در این آیه به یکى دیگر از دلائل توحید که دلیل فقر و غنا است اشاره مى‏کند و بحثهایى را که در سرتاسر این سوره، پیرامون توحید آمده تکمیل مى‏نماید، مى‏گوید: «خداوند همان کسى است که شما را (در حالى که ضعیف و ناتوان بودید) آفرید، سپس بعد از ناتوانى،قوت بخشید (و دوران جوانى و شکوفایى نیروها آمد) و باز بعد از قدرت ضعف و پیرى قرار داد» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً).
آرى «او هر چه بخواهد مى‏آفریند و دانا و تواناست» (یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ).
در آغاز آن چنان ضعیف و ناتوان بودید که حتى قدرت نداشتید مگسى را از خود دور کنید یا آب دهان خویش را نگه دارید، این از نظر جسمانى، و از نظر فکرى به مصداق «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً هیچ چیز نمى‏دانستید» حتى پدر و مادر مهربانى را که دائما مراقب شما بودند نمى‏شناختید.
ولى کم کم داراى رشد و قدرت شدید، اندامى نیرومند و فکرى قوى و عقلى توانا و درکى وسیع پیدا کردید.
و با این حال نمى‏توانستید این قدرت را نگه دارید و درست همانند انسانى که از دامنه کوه بلندى به فراز قلّه رسیده از طرف دیگر سراشیبى را شروع کردید، و باز به قعر درّه ضعف و ناتوانى جسمى و روحى رسیدید.
این دگرگونیها و فراز و نشیبها، بهترین دلیل بر این حقیقت است که نه آن قوت از شما بود، و نه آن ضعف، بلکه هر دو از ناحیه دیگرى بود.
آخرین جمله آیه که اشاره به علم و قدرت خداست، هم بشارت است و هم انذار که خدا از همه اعمال و نیّات شما آگاه است و نیز توانایى بر پاداش و کیفر شما دارد.


(آیه 55)- در اینجا بار دیگر به مسأله رستاخیز بازمى‏گردد و صحنه دردناک دیگرى از حال مجرمان را در آن روز مجسّم مى‏سازد.
مى‏گوید: «و روزى که قیامت بر پا شود، مجرمان سوگند یاد مى‏کنند که جز ساعتى (در عالم برزخ) درنگ نکردند»! (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ).
آرى «این چنین از درک حقیقت بازگردانده مى‏شوند» (کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ).


(آیه 56)- این آیه پاسخ مؤمنان آگاه را به سخنان مجرمان ناآگاهى که از وضع برزخ و قیامت اطلاع درستى ندارند بازگو مى‏کند.
مى‏فرماید: «ولى کسانى که علم و ایمان به آنها داده شده، مى‏گویند: شما به فرمان خدا تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید، و اکنون روز رستاخیز است، اما شما نمى‏دانستید» (وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
مقدم داشتن «علم» بر «ایمان» به خاطر آن است که علم پایه ایمان است.


(آیه 57)- به هرحال هنگامى که مجرمان خود را با واقعیات دردناک روز قیامت رو برو مى‏بینند در مقام عذرخواهى و توبه بر مى‏آیند، ولى قرآن مى‏گوید:
«در آن روز عذرخواهى ظالمان سودى به حالشان ندارد و توبه آنان نیز پذیرفته نیست» (فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ).
یکى از عذرهاى آنها این است که گناهان خود را به گردن سردمداران کفر و نفاق بیندازند.
و گاه در مقام عذر خواهى سعى مى‏کنند انحراف خود را به گردن شیطان بیندازند و او را بر وسوسه‏هایش ملامت کنند.


(آیه 58)- این آیه در حقیقت اشاره‏اى است به کل مطالبى که در این سوره بیان شد مى‏فرماید: «ما براى مردم در این قرآن از هرگونه مثال و مطلبى بیان کردیم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ).
وعد و وعید، امر و نهى، بشارت و انذار، آیات آفاقى و انفسى، دلائل مبدأ و معاد و اخبار غیبى، و خلاصه از هرچیز که در نفوس انسانها ممکن است اثر مثبت بگذارد بیانى داشتیم.
در حقیقت، قرآن بطور کلى، و سوره روم که اکنون در مراحل پایان آن هستیم بالخصوص مجموعه‏اى است از مسائل بیدار کننده براى هر قشر و گروه و براى هر طرز فکر و عقیده.
ولى با این حال گروهى هستند که هیچ یک از این امور در قلوب تاریک و سیاهشان اثرى نمى‏گذارد، «و اگر آیه‏اى براى آنها بیاورى کافران مى‏گویند: شما اهل باطل هستید» و اینها سحر و جادوست! (وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ).
تعبیر به «مبطلون» تعبیر جامعى است که همه برچسبها و نسبتهاى نارواى مشرکان به انبیا و طرفداران حق را در برمى‏گیرد.


(آیه 59)- این آیه دلیل مخالفت این گروه را به روشنى بیان مى‏کند، مى‏گوید: این نفوذناپذیرى و لجاجت بى‏حد و حساب و دشمنى با هر حقیقت، به خاطر آن است که آنها حس تشخیص و درک خود را بر اثر کثرت گناه و لجاجت از دست داده‏اند، و ابدا چیزى درک نمى‏کنند، آرى «این چنین خداوند بر دلهاى کسانى که علم و آگاهى ندارند مهر مى‏نهد» (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).
قابل توجه این که در آیات گذشته، علم پایه ایمان شناخته شده، و در این آیه جهل پایه کفر و عدم تسلیم در برابر حق.


(آیه 60)- این آیه که آخرین آیه سوره روم است، دو دستور مهم و یک بشارت بزرگ به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد، تا او را در این مبارزه پى‏گیر و مستمر در برابر این لجوجان جاهل، و بى‏خردان سرسخت، به استقامت دعوت کند.
نخست مى‏گوید: «اکنون که چنین است (در برابر همه حوادث، همه آزارها و کارشکنیها و نسبتهاى ناروا) شکیبایى و صبر پیشه کن» (فَاصْبِرْ).که شکیبایى و صبر و استقامت کلید اصلى پیروزى است.
و براى این که پیامبر را در این راه دلگرمتر کند مى‏افزاید: «وعده خدا بطور مسلم حق است» (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
دومین دستور، دستور به تسلط بر اعصاب و حفظ متانت و آرامش، و به اصطلاح از جا در نرفتن در این مبارزه سخت و پى‏گیر است، مى‏فرماید: «و هرگز نباید کسانى که ایمان و یقین ندارند تو را خشمگین و عصبانى کنند» (وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ).
وظیفه تو بردبارى و تحمل و حوصله هر چه بیشتر و حفظ متانتى که شایسته یک رهبر در برابر این گونه افراد است، مى‏باشد.
این سوره با وعده پیروزى مؤمنان بر دشمنان آغاز شد، و با وعده پیروزى نیز پایان مى‏گیرد، ولى شرط اصلى آن را صبر و استقامت شمرده است.


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  51 سوره رومم  :



مریم :

نعمت ها را کفران می کنند

منظور از نعمت,,, نعمت ولی خدا و رسول الله و نعمت هدایت هست؟!



نفیسه:


نظر شخصی من اینه اینگونه افراد در شداید زندگی راه ناشکری رو در پیش میگیرن برای نعماتی که بهشون اعطا شده و حتی ممکن است همه چیز رو منکر شن. در نتیجه نعمت ایمان رو هم از دست میدن و کافر میشن.


درسهایی از سوره شریفه ی  روم

18-و له الحمد فی السموات و الارض و عشیا و حین تظهرون
3،4-یکی از نشانه های اعجاز قرآن،پیشگوییهای صادقانه و محقق آن است.
6-سرچشمه تخلف از وعده یا عجز است یا جهل و یا پشیمانی که خداوند از آنها منزه است.
7-دنیا ظاهر و باطنی دارد و آخرت باطن دنیاست.
9-تحولات تاریخی براساس قوانین ثابت است که میتوان از گذشته برای امروز وفردا درس گرفت.امام صادق (ع) درباره معنای"اولم یسیروا فی الارض" فرمودند: "مراد تدبر و سیر در تاریخ اقوام گذشته در قران است".
10-سقوط  انسان مراحلی دارد:ابتدا گناه ،سپس تکذیب و آنگاه استهزاء.
12-به سرمستی امروز تبهکاران ننگرید که روز غم انگیزی در پیش دارند.
15-شرط رستگاری و ورود به بهشت ایمان و عمل صالح است.
17-بعضی زمانها برای ذکر خداوند مناسبتر است.
19-در معاد شک نکنید ،زیرا کار خداوند میراندن و برانگیختن است.
20-بهترین راه خداشناسی،تفکر در آفرینش است و یکی از این تفکرات،خودشناسی است که مقدمه ی خداشناسی میشود.
20-در خاک،حس و حرکت نیست ولی در انسان هست و این نشانه قدرت و عظمت پروردگار است.
21-هدف از ازدواج ،تنها ارضای غریزه ی  جنسی نیست ،بلکه رسیدن به یک آرامش جسمی و روانی است.در نتیجه همسر باید عامل آرامش باشد نه مایه تشنج و اضطراب.
22-انسان عالم و فهمیده،از اختلاف رنگها و زبانها به معرفت الهی میرسد.زیرا یکسان بودن شکل و رنگ همه انسانها،با ابتکار و نوآوری و بدیع بودن خداوند سازگار نیست.این در حالی است که جاهل،رنگ و زبان را وسیله ی تحقیر و تفاخر قرار میدهد.
29-خداوند کسانی را گمراه میکند که به جای پیروی از علم و عقل ،پیرو هوسهای خود باشند.
30-انحراف یک عارضه است.زیرا گرایش به دین حق ،در نهاد هر انسانی نهفته است.
31،32-شرک تنها پرستیدن خورشید و ماه و بت نیست .هرکس که عامل تفرقه در دین خدا شود،مشرک است.
36-انسان دور از خدا کم ظرفیت است.با اندکی نعمت مست میشود و با کمی تلخی وغم به بن بست میرسد.درصورتیکه خداوند از مردم تحمل و ظرفیتی میخواهد که از دست رفتن نعمتها آنان را نگران و به دست آوردن نعمتها آنها را سرمست نکند.
38-در انفاق و کمک خویشان بر دیگران مقدمند.
39-مقدار و کمیت پول مهم نیست،انگیزه و هدف پرداخت مهم است.رشدی که از ربا حاصل میشود کاذب و ظاهری است ولی پرداخت  خالصانه زکات موجب ازیاد و رشد است.
48-اعمال انسان در طبیعت تاثیر میگذارد.اعمال ناروای انسان مانع سودبخشی آب و خاک و عامل بروز پدیده های ناگوار است.
42-یک جامعه و اکثریت منحرف به قهر الهی مبتلا خواهند شد.گرچه تعدادی خوبان نیز در آنها باشند(اکثرهم مشرکین).هرگاه در منطقه ای اکثریت مردم فاسد شدند،جهاد یا هجرت از آنجا لازم است.
57-توبه و عذرخواهی در دنیا کارساز است و در قیامت هیچ کارایی ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۳
* مسافر
سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

406 . صفحه 406


ششم بهمن :



نفیسه :




(آیه 16)- «و اما آنان که به آیات ما و لقاى آخرت کافر شدند، در عذاب الهى احضار مى‏شوند» (وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).




(آیه 17)- تسبیح و حمد در همه حال براى خداست: بعد از بحثهاى فراوانى که در آیات گذشته در مورد مبدأ و معاد و بخشى از پاداش مؤمنان و کیفر مشرکان آمد در این آیه به تسبیح و حمد پروردگار و تنزیه و تقدیس او از هرگونه شرک و نقص و عیب پرداخته، مى‏فرماید: «منزّه است خداوند به هنگامى که شام مى‏کنید و هنگامى که صبح مى‏کنید» (فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ).




(آیه 18)- «و حمد و ستایش مخصوص ذات پاک اوست در آسمان و زمین (منزه است) به هنگام عصر، و هنگامى که وارد ظهر مى‏شوید» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ).

به این ترتیب در دو آیه فوق چهار وقت براى «تسبیح» پروردگار بیان شده:
آغاز شب،طلوع صبح،عصرگاهان و به هنگام زوال ظهر.



(آیه 19)- در این آیه باز به مسأله معاد بازمى‏گردد، و از طریق دیگرى به استبعاد منکران چنین پاسخ مى‏گوید: «زنده را از مرده، و مرده را از زنده، خارج مى‏کند و زمین را پس از مردنش حیات مى‏بخشد، و به همین گونه روز قیامت (از گورها) بیرون آورده مى‏شوید» (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ).

یعنى «صحنه معاد» و «صحنه پایان دنیا» که یکى خروج «زنده از مرده» است و دیگرى «مرده از زنده» مرتبا در برابر چشم شما تکرار مى‏شود، بنابراین چه جاى تعجب که در پایان جهان همه موجودات زنده بمیرند و در رستاخیز همه انسانها به زندگى جدیدى باز گردند؟! اما «خروج حىّ از میت» در مورد زمینهاى مرده براى همه روشن است که در فصل زمستان زمین به صورت مرده در مى‏آید، اما در فصل بهار با تعادل هوا و فرو ریختن قطرات حیاتبخش باران جنبشى در زمین پیدا مى‏شود، و این صحنه معاد است که در این جهان مى‏بینیم. و اما در مورد خارج ساختن «مرده از زنده» آن هم چیز پوشیده و پنهانى نیست ولی در مورد بیرون آمدن موجود «زنده از مرده» گرچه طبق مسلمات علم امروز در حال حاضر حداقل در آزمایشهاى بشرى و مشاهدات روزمره موردى دیده نشده است. ولى مسلما در آغاز که این کره خاکى یک پارچه آتش بود، موجود زنده‏اى وجود نداشت، بعدا در شرایط خاصى که علم هنوز آن را به درستى کشف نکرده است موجودات زنده از مواد بى‏جان با یک جهش بزرگ متولد شدند، اما این موضوع در شرایط فعلى کره زمین در آنجا که در دسترس علم و دانش بشر است دیده نمى‏شود.
اما آنچه براى ما محسوس و کاملا قابل لمس و درک است این است که موجودات مرده دائما جزء اندام موجودات زنده مى‏شوند و لباس حیات در تن مى‏پوشانند، آب و غذایى که ما مى‏خوریم موجود زنده‏اى نیست، اما جزء بدن ما که شد تبدیل به یک موجود زنده مى‏شود، و سلولهاى تازه‏اى بر سلولهاى بدن ما افزوده مى‏گردد.
بنابراین مى‏توان گفت: دائما در نظام عالم طبیعت زندگى از دل مرگ و مرگ از دل زندگى بیرون مى‏آید به همین دلیل خدایى که آفریننده طبیعت است قادر به احیاى مردگان در جهان دیگر مى‏باشد.



(آیه 20)- آیات خدا در آفاق و انفس! در اینجا نکات جالبى از دلائل توحید و نشانه‏هاى پروردگار را در نظام عالم هستى بازگو کرده، و بحثهاى گذشته را تکمیل مى‏نماید.

نخست به سراغ آفرینش انسان که اولین و مهمترین موهبت الهى بر اوست مى‏رود و مى‏گوید: «یکى از نشانه‏هاى او این است که شما را از خاک آفرید، سپس شما انسانهایى شدید که در روى زمین منتشر گشتید» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ).
در این آیه به دو نشانه عظمت الهى اشاره شده: یکى آفرینش انسان از خاک که ممکن است اشاره به آفرینش نخستین انسان یعنى آدم بوده باشد، یا آفرینش همه انسانها از خاک چرا که مواد غذایى تشکیل دهنده وجود انسان، همه مستقیما یا بطور غیرمستقیم از خاک گرفته مى‏شود.
دوم: تکثیر نسل انسان و انتشار فرزندان آدم در سراسر روى زمین است.



(آیه 21)- این آیه نیز بخش دیگرى از آیات انفسى را که در مرحله بعد از آفرینش انسان قرار دارد مطرح کرده، مى‏فرماید: «و از نشانه‏هاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها).

و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مى‏کند: «و در میان شما مودّت و رحمت قرار داد» (وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً).
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
و از اینجا مى‏توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهى مى‏زنند وجود ناقصى دارند، چرا که یک مرحله تکاملى آنها متوقف شده مگر آن که به راستى شرایط خاص و ضرورتى ایجاب تجرّد کند.



(آیه 22)- این آیه معجونى از آیات آفاقى و انفسى است: نخست به مسأله خلقت آسمانها و زمین اشاره کرده، مى‏گوید: «از نشانه‏هاى بزرگ خدا آفرینش آسمانها و زمین است» (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

آسمانها با آن همه کرات، با آن همه منظومه‏ها و کهکشانها، آسمانهایى که اندیشه بلند پرواز انسان از درک عظمت آن عاجز و فکر از مطالعه آن خسته مى‏شود و هر قدر علم و دانش انسان پیش مى‏رود نکته‏هاى تازه‏اى از عظمتش آشکار مى‏گردد.
سپس سخن را به یکى از آیات بزرگ انفسى منتقل ساخته، مى‏گوید:
«و اختلاف زبانها و رنگهاى شما» نیز از آیات عظمت اوست! (وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ).
که براى سازمان یافتن اجتماع بشر خداوند صداها و رنگها را مختلف قرار داده است و همچنین زبانها و نژادها را.
قرآن در پایان آیه مى‏گوید: «در این امور نشانه‏هایى است براى عالمان و اندیشمندان» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ).
چرا که آنها بیش از هرکس از این اسرار آگاه مى‏شوند.



(آیه 23)- باز هم نشانه‏هاى عظمت او در برون و درون: به دنبال بحثهاى گذشته پیرامون آیات پروردگار در آفاق و انفس در اینجا به گفتگو پیرامون بخش دیگرى از این آیات بزرگ مى‏پردازد.

نخست پدیده «خواب» را به عنوان یک پدیده مهم آفرینش و نمودارى از نظام حکیمانه آفریننده آن مورد توجه قرار داده، مى‏گوید: «و از نشانه‏هاى او خواب شما در شب و روز است، و تلاش و کوشش شما براى بهره گیرى از فضل پروردگار» و تأمین معاش (وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ).
و در پایان مى‏افزاید: «در این امور نشانه‏هایى است براى آنها که گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ).
این موهبت بزرگ الهى سبب مى‏شود که جسم و روح انسان به اصطلاح سرویس شود، و با بروز حالت خواب که یک نوع وقفه و تعطیل کار بدن است آرامش و رفع خستگى حاصل گردد، و انسان حیات و نشاط و نیروى تازه‏اى پیدا کند.
مسلما اگر خواب نبود روح و جسم انسان بسیار زود پژمرده و فرسوده مى‏شد، و بسیار زود پیرى و شکستگى به سراغ او مى‏آمد.



(آیه 24)- این آیه که پنجمین قسمت از آیات عظمت خدا را بیان مى‏کند باز به سراغ آیات آفاقى مى‏رود، و مسأله باران و رعد و برق و حیات زمین را پس از مرگ مورد توجه قرار داده، مى‏گوید: «و از نشانه‏هاى خدا این است که برق را که هم مایه ترس است هم مایه امید، به شما نشان مى‏دهد» (وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).

«ترس» از خطرات ناشى از برق که گاه به صورت «صاعقه» در مى‏آید و «امید» از نظر نزول باران که غالبا بعد از رعد و برق به صورت رگبار فرو مى‏ریزد.سپس مى‏افزاید: «و از آسمان آبى نازل مى‏کند که زمین را بعد از مرگش حیات مى‏بخشد» (وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏افزاید: «در این امور آیات و نشانه‏هایى است براى جمعیتى که تعقل و اندیشه مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
آنها هستند که مى‏فهمند در این برنامه حساب شده دست قدرتى در کار است و هرگز نمى‏تواند معلول تصادفها و ضرورتهاى کور و کر باشد.




..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 16 سوره روم  :

مریم :



احضار شدن در عذاب جالب بود,,,


یعنی چی؟!؟


نفیسه :


ترجمه این آیه از تفسیر نور: ‏
‏و امّا کسانی که کافر بوده‌اند و آیات ما را تکذیب کرده‌اند و به فرا رسیدن قیامت ایمان نداشته‌اند ، آنان به عذاب دوزخ گرفتار می‌گردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُحْضَرُونَ » : احضار شدگان . آمادگان و حاضران .
و نیز ترجمه المیزان از این آیه به این صورت است:
و اما آنهایى که کفر ورزیده و آیات ما و روز دیدار آخرت را تکذیب کردند ایشان در عذاب احضار خواهند شد.
(در کل به نظرم منظور  این است که برای عذاب شدن احضار میشوند در واقع دچار عذاب میگردند).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۲
* مسافر