قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ق.ظ

550 . صفحه 550


بیست و نهم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 6)- در این آیه بار دیگر روى همان مطلبى تکیه مى‏کند که در نخستین آیه تکیه شده بود، مى‏فرماید: «براى شما (مسلمانان) در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکوئى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند» (لقد کان لکم فیهم اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر).

نه تنها برائت و بیزاریشان از بت پرستان و خط کفر، بلکه دعاهاى آنها و تقاضاهایشان در پیشگاه خدا نیز براى همه مسلمانان سرمشق است.

بدون شک این تأسى و پیروى نفعش قبل از هر کس به خود مسلمانان باز مى‏گردد لذا در پایان مى‏افزاید: «و هر کس سرپیچى کند (به خویشتن ضرر زده است) زیرا خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است» (و من یتول فان الله هو الغنى الحمید).

زیرا طرح دوستى با دشمنان خدا آنها را تقویت مى‏کند، و قوت آنها باعث شکست خود شماست.

همیشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانها، وسیله مؤثرى براى تربیت آنها بوده است، به همین دلیل، پیامبر و پیشوایان معصوم مهمترین شاخه هدایت را با عمل خود نشان مى‏دادند.


(آیه 7)- محبت به کفارى که سر جنگ ندارند: در اینجا همچنان بحث پیرامون قطع رابطه با مشرکان ادامه مى‏یابد، و از آنجا که این قطع رابطه یک نوع خلأ عاطفى براى جمعى از مسلمانان ایجاد مى‏کرد، خداوند براى پاداش آنها و رفع این کمبود به آنها بشارت داده، مى‏فرماید: «امید است خدا میان شما و کسانى از مشرکین که با شما دشمنى کردند (از راه اسلام) پیوند محبت برقرار کند» (عسى الله ان یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم مودة).

و این امر سرانجام تحقق یافت، سال هشتم هجرى فرا رسید و مکّه فتح شد و اهل مکّه به مصداق (یدخلون فى دین الله افواجا) گروه گروه مسلمان شدند، و آفتاب ایمان با گرمى محبت و دوستى تابیدن گرفت.به هرحال اگر کسانى که مورد علاقه مسلمانان هستند از خط مکتبى آنان جدا شوند نباید از بازگشت آنها مأیوس شد، چرا که خداوند بر همه چیز قادر است، اوست که مى‏تواند دلها را دگرگون سازد، و اوست که گناهان و خطاهاى بندگانش را مى‏بخشد، لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «و خداوند تواناست و آمرزنده و مهربان است» (و الله قدیر و الله غفور رحیم).


(آیه 8)- این آیه شرح و توضیحى است بر مسأله ترک رابطه دوستى با مشرکان، مى‏فرماید: «خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که با شما در امر دین پیکار نکردند و شما را از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى‏کند» (لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم).

«چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد» (ان الله یحب المقسطین).


(آیه 9)- «تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مى‏کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه‏هایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است» (انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فى الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا على اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون).

از دو آیه فوق یک اصل کلى و اساسى در چگونگى رابطه مسلمانان با غیر مسلمین استفاده مى‏شود، نه تنها براى آن زمان که براى امروز و فردا نیز ثابت است، و آن این که مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعیت و هر کشورى که موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضدّ اسلام و مسلمین قیام کنند، یا دشمنان اسلام را یارى دهند سرسختانه بایستند، و هر گونه پیوند محبت و دوستى را با آنها قطع کنند. اما اگر آنها در عین کافر بودن نسبت به اسلام و مسلمین بى‏طرف بمانند و یا تمایل داشته باشند، مسلمین مى‏توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند.

البته نه در آن حد که با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد که موجب نفوذ آنها در میان مسلمین گردد.


(آیه 10)-

شأن نزول:

در شأن نزول این آیه و آیه بعد آمده است که:

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در «حدیبیه» با مشرکان مکّه پیمانى امضا کرد یکى از موارد پیمان این بود که هرکس از اهل مکّه به مسلمانان بپیوندد او را بازگردانند، اما اگر کسى از مسلمانان اسلام را رها کرده به مکّه بازگردد مى‏توانند او را برنگردانند.

در این هنگام زنى به نام «سبیعه» اسلام را پذیرفت، و در همان سرزمین حدیبیه به مسلمانان پیوست، همسرش خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت: اى محمّد! همسرم را به من بازگردان، چرا که این یکى از مواد پیمان ماست، و هنوز مرکب آن خشک نشده.

آیه نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان کنید.

ابن عباس مى‏گوید: امتحانشان به این بود که باید سوگند یاد کنند هجرت آنها به خاطر کینه با شوهر، یا علاقه به سرزمین جدید، و یا هدف دنیوى نبوده بلکه تنها به خاطر اسلام بوده است.

آن زن سوگند یاد کرد که چنین است در اینجا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مهریه‏اى را که شوهرش پرداخته بود و هزینه‏هائى را که متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود:

طبق این ماده قرارداد تنها مردان را باز مى‏گرداند نه زنان را.

تفسیر:

جبران زیانهاى مسلمین و کفار- در آیات گذشته سخن از «بغض فى اللّه» و قطع پیوند با دشمنان خدا بود، اما در اینجا سخن از «حبّ فى اللّه» و برقرار ساختن پیوند با کسانى است که از کفر جدا مى‏شوند و به ایمان مى‏پیوندند.

نخست از زنان مهاجر، سخن مى‏گوید، و جمعا هفت دستور در این آیه وارد شده که عمدتا درباره زنان مهاجر، و قسمتى نیز درباره زنان کافر است.

1- نخستین دستور درباره آزمایش «زنان مهاجرات» است، روى سخن را به مؤمنان کرده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که زنان با ایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را (از خود نرانید، بلکه) آزمایش کنید» (یا أیها الذین آمنوا اذا جاءکم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن).

نحوه امتحان چنین بود که آنها را سوگند به خدا مى‏دادند که مهاجرتشان جز براى قبول اسلام نبوده، و یا با پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیعت کنند که راه شرک نپویند، و گرد سرقت و اعمال منافى عفت، و کشتن فرزندان، و مانند آن نروند، و سر تا پا تسلیم فرمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باشند.

البته ممکن است کسانى در آن سوگند و این بیعت نیز خلاف بگویند اما مقیّد بودن بسیارى از (مردم) حتّى مشرکان در آن زمان به مسأله بیعت و سوگند به خدا سبب مى‏شد که افراد کمتر دروغ بگویند.

لذا در جمله بعد مى‏افزاید: «خداوند به (درون دل آنها و) ایمانشان آگاهتر است» (الله اعلم بایمانهن).

2- در دستور بعد مى‏فرماید: «هرگاه (از عهده این امتحان برآمدند و) آنها را مؤمن یافتید، آنها را به سوى کفّار بازنگردانید» (فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الى الکفار).

3- در سومین مرحله که در حقیقت دلیلى است براى حکم قبل اضافه مى‏کند: «نه آنها بر کفار حلالند، و نه کفار براى آنها حلال» (لا هن حل لهم و لا هم یحلون لهن).

چرا که ایمان و کفر در یک جا جمع نمى‏شود، و پیمان مقدس ازدواج نمى‏تواند رابطه در میان مؤمن و کافر برقرار سازد.

4- از آنجا که معمول عرب بود که مهریه زنان خود را قبل مى‏پرداختند در چهارمین دستور مى‏افزاید: «و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با این زنان) پرداخته‏اند به آنان بپردازید» (و آتوهم ما انفقوا).

درست است که شوهرشان کافر است اما چون اقدام بر جدائى به وسیله ایمان از طرف زن شروع شده، عدالت اسلامى ایجاب مى‏کند که خسارات همسرش پرداخت شود.

البته این پرداخت مهر در مورد مشرکانى بود که با مسلمانان پیمان ترک مخاصمه در حدیبیه یا غیر آن امضا کرده بودند.

5- حکم دیگر که به دنبال احکام فوق آمده این است که مى‏فرماید:«و گناهى بر شما نیست که با آنها ازدواج کنید هر گاه مهرشان را به آنان بدهید» (و لا جناح علیکم ان تنکحوهن اذا آتیتموهن اجورهن).

باید توجه داشت که در اینجا زن بدون طلاق از شوهر کافر جدا مى‏شود، ولى باید عدّه نگهدارد.

6- اما هرگاه قضیه بر عکس باشد یعنى شوهر اسلام را بپذیرد و زن بر کفر باقى بماند، در اینجا نیز رابطه زوجیت به هم مى‏خورد و نکاح فسخ مى‏شود، چنانکه در ادامه همین آیه مى‏فرماید: «و هرگز زنان کافر را در همسرى خود نگه ندارید» (و لا تمسکوا بعصم الکوافر).

7- در آخرین حکم که در آیه ذکر شده سخن از مهر زنانى است که از اسلام جدا شوند و به اهل کفر بپیوندند، مى‏فرماید اگر کسى از زنان شما کافر شد و به بلاد کفر فرار کرد «حق دارید مهرى را که پرداخته‏اید مطالبه کنید همان گونه که آنها حق دارند مهر (زنانشان را که از آنان جدا شده‏اند) از شما مطالبه کنند» (و سئلوا ما انفقتم و لیسئلوا ما انفقوا).

و این مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است.

و در پایان آیه به عنوان تأکید بر آنچه گذشت، مى‏فرماید: «این حکم خداوند است که در میان شما حکم مى‏کند و خداوند دانا و حکیم است» (ذلکم حکم ا


نفیسه آشوری, [۱۷.۰۶.۱۶ ۲۳:۳۲]

لله یحکم بینکم و الله علیم حکیم).

احکامى است که همه از علم الهى سرچشمه گرفته، و آمیخته با حکمت است، و توجه به این حقیقت که همه از سوى خداست بزرگترین ضمانت اجرائى براى این احکام محسوب مى‏شود.


نفیسه آشوری, [۱۷.۰۶.۱۶ ۲۳:۳۳]

(آیه 11)- در این آیه در ادامه همین سخن مى‏فرماید: «و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند (اسلام را رها کرده به کفّار پیوستند) و شما در جنگى بر آنها پیروز شدید و غنائمى به دست گرفتید، به کسانى که همسرانشان رفته‏اند همانند مهرى را که پرداخته‏اند (از غنائم) بدهید» (و ان فاتکم شى‏ء من ازواجکم الى الکفار فعاقبتم فآتوا الذین ذهبت ازواجهم مثل ما انفقوا). و در پایان آیه، همه مسلمانان را به تقوا دعوت کرده، مى‏فرماید: «و از (مخالفت) خداوندى که همه به او ایمان دارید بپرهیزید» (و اتقوا الله الذى انتم به مؤمنون).

دستور به تقوا در اینجا ممکن است به خاطر این باشد که معمولا در تشخیص مقدار مهریه به گفته همسران اعتماد مى‏شود، چون راهى براى اثبات آن جز گفته خود آنها وجود ندارد، و امکان دارد وسوسه‏هاى شیطانى سبب شود که بیش از مقدار واقعى ادّعا کنند، لذا آنها را توصیه به تقوا مى‏نماید.


.................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

معصومه :


چند سوال:

در لغت شناسی کلمات قران ب کلمات مختلفی برمیخورم, مثلا مومنین و مسلمین.

کافرین و مشرکین.

تفاوت این کلمات بنظر مهم میرسه,

اگر اشتباه نکنم تفاوت مومن و مسلم در اسلام اوردن قلبی و لسانی است.

کافر یعنی کسی ک اعتقادی ب خدا ندارد و مشرک یعنی اعتقاد ب خدای یگانه ندلرد و برای خدا شریک قایل است.

ایا تفسیر من درست است؟؟

ومثلا منافق ب معنی کسی ک ب ظاهر ب اسلام ایمان اورده اما در دل دشمنی ذارد



اعظم : 



مومن و مسلمان درسته 

«اسلام» شکل ظاهرى قانونى دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند، در سلک مسلمانان وارد مى‏شود، و احکام اسلام بر او جارى مى‏گردد.

ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او.

مسلمان در صورتى مؤمن است که در باطن نیز مطیع باشد، و اگر تنها به زبان اظهار طاعت کرد مسلمان است نه مؤمن، لازمه ایمان اقرار قلبى با فروتنى، و تقرب آگاهانه است.


کافر: در لغت به کسی گفته می شود که چیزی را می پوشاند یا پنهان می کند همانگونه که خداوند در سوره حدید آیه شریفه 20 کشاورزان را کفار می خواند «...کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ...» زیرا کشاورزان بذر را در زمین پنهان می کنند. و اما در مورد معنی اصطلاحی آن، عده ای علیرقم این که می دانند خداوند وجود دارد و به او علم دارند ولی به دلایل دنیوی این علم باطنی را پنهان می کنند و از نظر دیگران می پوشانند از این رو آنها را کافر یعنی پنهان کننده می نامند.


مشرک: در لغت به معنای شریک قائل شدن است و در اصطلاح به کسانی گفته می شود که چند گانه پرست هستند و برای خداوند شریک قائلند.


کافر در مقابل مؤمن است و مشرک در مقابل موحد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی