قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳۰ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

400 . صفحه 400



سی ام دی :



نفیسه:


(آیه 31)- و این هم سرنوشت آلودگان! سرانجام دعاى لوط مستجاب شد، فرشتگانى که مأمور عذاب بودند قبل از آن که به سرزمین لوط (ع) براى انجام مأموریت خود بیایند به سرزمینى که ابراهیم (ع) در آن بود براى اداى رسالتى دیگر، یعنى بشارت ابراهیم (ع) به تولد فرزندان رفتند.
آیه مى‏گوید: «و هنگامى که فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) براى ابراهیم آوردند، گفتند: ما اهل این شهر و آبادى را [و به شهرهاى قوم لوط اشاره کردند] هلاک خواهیم کرد، چرا که اهل آن ستمگرند» (وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ).


(آیه 32)- هنگامى که ابراهیم این سخن را شنید نگران لوط پیامبر بزرگ خدا شد و «گفت: در این آبادى لوط است»! (قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً).
سرنوشت او چه خواهد شد؟! اما فورا در پاسخ او «گفتند: (نگران مباش) ما به کسانى که در آن هستند آگاه‏تریم» (قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها). ما هرگز تر و خشک را با هم نمى‏سوزانیم و برنامه ما کاملا دقیق و حساب شده است.و افزودند: «او و خانواده‏اش را نجات مى‏دهیم جز همسرش که در میان قوم (گنهکار) باقى خواهد ماند»! (لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ).


(آیه 33)- گفتگوى فرشتگان با ابراهیم در اینجا پایان گرفت و آنها روانه دیار لوط (ع) شدند.
قرآن مى‏گوید: «هنگامى که فرستادگان ما نزد لوط آمدند از دیدن آنها بد حال و دلتنگ شد» (وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِی‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً).
آنها به صورت جوانانى خوش قیافه بودند، و آمدن چنین میهمانانى در چنان محیط آلوده‏اى، ممکن بود براى لوط موجب درد سر و احتمالا آبرو ریزى نزد میهمانان شود.
ولى میهمانان که ناراحتى او را درک کردند به زودى خود را معرفى نموده و او را از نگرانى بیرون آوردند: «گفتند: نترس، و غمگین مباش (کارى از این بى‏شرمان ساخته نیست و به زودى همگى نابود خواهند شد) ما تو و خانواده‏ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقى مى‏ماند»و هلاک مى‏شود (وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ).


(آیه 34)- بعد براى این که سرنوشت این گروه آلوده به ننگ را در برنامه مأموریت خود روشنتر سازند افزودند: «ما بر اهل این شهر و آبادى عذابى از آسمان به خاطر فسق و گناهشان فرو خواهیم ریخت»! (إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).


(آیه 35)- در اینجا چگونگى عذاب دردناک آنها توضیح داده نشده، همین اندازه مى‏فرماید: «ما از آن آبادیها (از ویرانه‏هاى در هم ریخته و شهرهاى بلا دیده و نابود شده) آنها درس عبرت و نشانه روشنى براى کسانى که اندیشه مى‏کنند باقى گذاردیم» (وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
ولى در آیه 84 سوره اعراف و همچنین آیه 82 سوره هود آمده است که نخست زلزله شدیدى شهرهاى آنها را بکلى زیر و رو کرد و سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ریخت.



(آیه 36)- هر گروه ستمگر به نوعى مجازات شدند: بعد از داستان لوط و قومش نوبت به اقوام دیگرى همچون «قوم شعیب» و «عاد» و «ثمود» و «فرعون» مى‏رسد.
نخست مى‏گوید: «ما به سوى مدین برادرشان شعیب را فرستادیم» (وَ إِلى‏ مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً).
تعبیر به برادر، اشاره به نهایت محبت این پیامبران نسبت به امتهایشان و عدم سلطه‏جویى آنها است.
«مدین» شهرى است در جنوب غربى «اردن» که امروز به نام «معان» خوانده مى‏شود، در شرق «خلیج عقبه» قرار گرفته، و حضرت شعیب و قومش در آنجا مى‏زیستند.
«شعیب» مانند سایر پیامبران بزرگ خدا دعوت خود را از اعتقاد به مبدأ و معاد که پایه و اساس هر دین و آیین است آغاز کرد، «گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید و به روز قیامت امیدوار باشید» (فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ).
اعتقاد به این دو اصل مسلما در تربیت و اصلاح انسان تأثیر فوق العاده‏اى خواهد داشت.
دستور سوم «شعیب» یک دستور جامع عملى بود که تمام برنامه‏هاى اجتماعى را در برمى‏گیرد گفت: «سعى در فساد در زمین مکنید» (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).
«فساد» مفهوم وسیعى دارد که هرگونه نابسامانى و ویرانگرى و انحراف و ظلم را در برمى‏گیرد و نقطه مقابل آن صلاح و اصلاح است.


(آیه 37)- اما آن گروه به جاى این که اندرزهاى این مصلح بزرگ را به گوش جان بشنوند در مقام مخالفت برآمده «او را تکذیب کردند» (فَکَذَّبُوهُ).
«و به این سبب زلزله آنها را فرا گرفت»! (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ).
«و بامدادان در خانه‏هاى خود به رو افتاده و مرده بودند»! (فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ).


(آیه 38)- این آیه سخن از قوم «عاد» و «ثمود» مى‏گوید، بى‏آنکه از پیامبر آنها (هود و صالح)، و گفتگوهایشان با این دو قوم سرکش سخنى به میان آورد، چرا که اقوامى بودند شناخته شده و داستان پیامبرشان در آیات دیگر قرآن کرارا آمده است.
مى‏فرماید: «ما طایفه عاد و ثمود» را هلاک کردیم (وَ عاداً وَ ثَمُودَ).
سپس مى‏افزاید: «و مساکن (ویران شده) آنان براى شما آشکار است» و ویرانه‏هاى شهرهایشان در سرزمین حجر و یمن بر سر راهتان (وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ).
سپس به علت اصلى بدبختى آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «شیطان اعمالشان را براى آنها آراسته بود، از این رو آنان را از راه (خدا) باز داشت» (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).
«در حالى که بینا بودند» (وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ).
فطرت آنها بر توحید و تقوا بود، و پیامبران الهى نیز بقدر کافى راه را به آنها نشان داده بودند.


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 32 سوره عنکبوت  :




معصومه : 


من نگرفتم منظپر از غابرین چیه؟
همسر لوط چرا این لقب رو گرفت؟



نفیسه :


«غابر» از ماده «غُبور» به معنى باقیمانده چیزى است؛ هرگاه جمعیتى از نقطه‏اى حرکت کنند و کسى از آنها باقى بماند، به او «غابر» مى‏ گویند. به همین جهت است که به باقیمانده خاک ، «غبار» مى‏ گویند و به باقیمانده شیر در پستان حیوان ، «غبرة» گفته مى‏ شود.
پس این کلمه هم بار معنایی بد و نامناسب ندارد و تنها بیانگر اینست که همسر لوط (علیه السلام) به همراه لوط از شهر بیرون نرفت و با قوم نادان باقی ماند و همانند آنها به عذاب سنگ گرفتار شد، در واقع از {باقیماندگان} بود.



معصومه :



بازم سوال.
من تا حالا فکر میکردم چون همسر لوط ادم خوبی نبوده, ب عذاب مبتلا شده.
ولی الان با این تفسیر کلمه غابرین ذهنم عوض شد.
چرا همسر لوط همراه نشد و ماند؟؟


مریم :


کسانی از عذاب رها شدن که ایمان اوردن, همسر لوط ایمان نیاورد و برای همین هم نتونست همراه باشه با اهل ایمان, پس کنار کسانی موند که هم مسلک خودش بودن,, و تمام هم کیشان اون گرفتار عذاب شدن!



اعظم :



این یه همراه نبودن معمولی نبوده
به قول مریم جان از نوع
ایمان نیاوردن بوده
به هر حال قبل عذاب اتمام حجتی کرده حضرت لوط علیه السلام
ولی مثل انبیاء سایر اقوام به سخره گرفته شده
موندن با گروهی کافر و بی ایمان
یعنی یا از اونایی یا به کار اونا راضی هستی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۲
* مسافر
سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

399 . صفحه 399



بیست و نهم دی :



نفیسه :



(آیه 24)- طرز پاسخ مستکبران به ابراهیم (ع):
حال نوبت آن است که ببینیم این قوم گمراه در برابر دلائل سه گانه ابراهیم (ع) در زمینه توحید و نبوت و معاد چه گفتند؟ آنها قطعا پاسخ منطقى نداشتند و لذا مانند همه زورمندان قلدر بى‏منطق تکیه بر قدرت شیطانیشان کردند، و فرمان قتل او را صادر نمودند.
چنانکه قرآن مى‏گوید: «اما جواب قوم او [ابراهیم‏] جز این نبود که گفتند: او را بکشید یا بسوزانید»! (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ).
سرانجام پیشنهاد اول پذیرفته شد چون معتقد بودند بدترین نوع اعدام همان سوزاندن به آتش است.
در اینجا سخنى در مورد چگونگى آتش سوزى ابراهیم به میان نیامده است، همین اندازه در دنباله آیه مى‏خوانیم: «ولى خداوند او را از آتش رهایى بخشید» (فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ).
شرح ماجراى آتش سوزى در سوره انبیا آیه 68- 70 آمده است.
در پایان مى‏افزاید: «در این ماجرا نشانه‏هایى است براى کسانى که ایمان مى‏آورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).


(آیه 25)- به هرحال ابراهیم (ع) از آن آتش عظیم به صورت خارق العاده‏اى به لطف پروردگار رهایى یافت، ولى نه تنها دست از بیان هدفهاى خود برنداشت بلکه شتاب و سرعت و حرارت بیشترى به آن داد.
ابراهیم «گفت: شما غیر از خدا بتهایى براى خود انتخاب کرده‏اى که مایه دوستى و محبت میان شما در زندگى دنیا باشد سپس روز قیامت از یکدیگر بیزارى مى‏جویید و یکدیگر را لعن مى‏کنید و جایگاه شما آتش است و هیچ یار و یاورى براى شما نخواهد بود» (وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
پرستش براى هر قوم و قبیله‏اى به اصطلاح رمز وحدت بود و نیز پیوندى میان آنها و نیاکانشان ایجاد مى‏کرد. از این گذشته سران کفار پیروان خود را دعوت به پرستش بتها مى‏کردند و این حلقه اتصالى بین «سران» و «پیروان» بود.
ولى در قیامت همه این پیوندهاى پوچ و پوسیده و پوشالى از هم گسسته مى‏شود و هریک گناه را به گردن دیگرى مى‏اندازد.


(آیه 26)- در این آیه اشاره به ایمان لوط و هجرت ابراهیم مى‏کند، مى‏گوید:
«و لوط به او [ابراهیم‏] ایمان آورد» (فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ).
«لوط» خود از پیامبران بزرگ خدا بود- مى‏گویند: پسر خواهر ابراهیم بود- و از آنجا که پیروى یک فرد بزرگ به منزله پیروى یک امت و ملت است، خداوند در اینجا مخصوصا از ایمان لوط آن شخصیت والاى معاصر ابراهیم سخن مى‏گوید: تا روشن شود اگر دیگران ایمان نیاوردند مهم نبود.
سپس مى‏افزاید: «و (ابراهیم) گفت: من بسوى پروردگارم هجرت مى‏کنم که او صاحب قدرت و حکیم است» (وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
ابراهیم (ع) از سرزمین بابل- به اتفاق لوط و همسرش ساره- به سوى سر زمین شام، مهد انبیا و توحید، حرکت کرد، تا بتواند در آنجا دعوت توحید را وسعت بخشد.


(آیه 27)- در این آیه سخن از مواهب چهار گانه‏اى است که خداوند بعد از این هجرت بزرگ به ابراهیم داد.
نخست فرزندان لایق و شایسته بود، فرزندانى که بتوانند چراغ ایمان و نبوت را در دودمان او روشن نگهدارند، مى‏گوید: «و (در اواخر عمر) اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
دیگر این که: «نبوّت و کتاب آسمانى را در دودمانش قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ).
سوم این که: «و پاداش او را در دنیا دادیم» (وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا).
این پاداش ممکن است اشاره به امور مختلفى باشد: مانند نام نیک و لسان صدق در میان همه امتها، چرا که همه به ابراهیم (ع) به عنوان یک پیامبر عظیم الشأن احترام مى‏گذارند، به وجود او افتخار مى‏کنند و شیخ الانبیایش مى‏نامند.
آبادى سرزمین مکه به دعاى او یکى دیگر از این پاداشها است.
چهارم این که: «او در آخرت از صالحان است» (وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ). و این یک مجموعه کامل از افتخارات را تشکیل مى‏دهد.


(آیه 28)- آلوده دامنان خیره سر! بعد از بیان گوشه‏اى از ماجراى ابراهیم (ع) به سراغ ذکر بخشى از سرگذشت پیامبر هم عصرش لوط (ع) پرداخته، مى‏فرماید: «و لوط را فرستادیم (به خاطر بیاور) هنگامى که به قومش گفت: شما عمل بسیار زشتى انجام مى‏دهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است» (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ).
«الْفاحِشَةَ» در اینجا کنایه از «همجنس گرایى» است.


(آیه 29)- «لوط» (ع) این پیامبر بزرگ سپس مقصد خود را فاش‏تر بیان ساخت و گفت: «آیا شما به سراغ مردان مى‏روید»؟! (أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ).
«و آیا راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى‏کنید»؟! (وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ).
«و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى‏دهید» (وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ).اکنون ببینیم پاسخ این قوم گمراه و ننگین در برابر سخنان منطقى حضرت لوط (ع) چه بود.
قرآن مى‏گوید: «اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مى‏گویى عذاب الهى را براى ما بیاور» (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).


(آیه 30)- در اینجا بود که لوط (ع) دستش از همه جا کوتاه شد، رو به درگاه خدا آورد و با قلبى آکنده از غم و اندوه «عرض کرد: پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یارى فرما» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ).
قومى که روى زمین را به فساد و تباهى کشیده‏اند، اخلاق و تقوا را بر باد داده‏اند، عفت پاکدامنى را پشت سر انداخته‏اند، شرک و بت پرستى را با فساد اخلاق و ظلم و ستم آمیخته‏اند و نسل انسان را به فنا و نیستى تهدید کرده‏اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۲
* مسافر
دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

398 . صفحه 398


بیست و هشتم دی :



نفیسه :


(آیه 15)- در این آیه آمده :«ما او (نوح) و سرنشینان کشتى را رهایى بخشیدیم، و آن را آیتى براى جهانیان قرار دادیم» (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَةِ وَ جَعَلْناها آیَةً لِلْعالَمِینَ).


(آیه 16)- سپس به دنبال ماجراى فشرده نوح (ع) و قومش به سراغ داستان ابراهیم (ع) دومین پیامبر بزرگ اولوا العزم مى‏رود و مى‏فرماید: «ما ابراهیم را (نیز فرستادیم) هنگامى که به قومش گفت: خداى یگانه را پرستش کنید و از او بپرهیزید که این براى شما بهتر است اگر بدانید» (وَ إِبْراهِیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
چرا که دنیایتان را از آلودگیهاى شرک و گناه و بدبختى نجات مى‏دهد، و آخرت شما نیز سعادت جاویدان است.


(آیه 17)- سپس ابراهیم (ع) به دلائل بطلان بت پرستى مى‏پردازد و با چند تعبیر مختلف که هرکدام متضمن دلیلى است، آیین آنها را شدیدا محکوم مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «شما غیر از خدا فقط بتهایى (از سنگ و چوب) را مى‏پرستید» (إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً).
مجسمه‏هایى بى‏اراده، بى‏عقل و شعور و فاقد همه چیز که چگونگى منظره آنها خود دلیل گویایى بر بطلان عقیده بت پرستى است.
بعد از این فراتر مى‏رود و مى‏گوید: نه تنها وضع این بتها نشان مى‏دهد که معبود نیستند، بلکه شما نیز مى‏دانید که «دروغى به هم مى‏بافید» و نام معبود را بر این بتها مى‏گذارید (وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً).
سپس به دلیل سومى مى‏پردازد که پرستش شما نسبت به این بتها یا به خاطر منافع مادى است و یا سرنوشتتان در جهان دیگر، و هرکدام باشد باطل است، چرا که «آنهایى را که غیر از خدا پرستش مى‏کنید، مالک هیچ رزقى براى شما نیستند» (إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً).
شما خود قبول دارید که بتها خالق نیستند، بلکه خالق، خداست بنابراین روزى دهنده نیز اوست «پس روزى را تنها نزد خدا بطلبید» (فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ).
و چون روزى دهنده اوست «او را پرستش کنید و شکر او را به جا آورید» (وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ).
و اگر زندگى سراى دیگر را مى‏طلبید بدانید «که بسوى او بازگشت داده مى‏شوید» و نه به سوى بتها! (إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
بتها نه در اینجا منشأ اثرى هستند و نه آنجا.


(آیه 18)- سپس ابراهیم (ع) به عنوان تهدید، و همچنین بى‏اعتنایى نسبت به آنها، مى‏گوید: «اگر شما (مرا) تکذیب کنید (جاى تعجب نیست) امتهایى پیش از شما نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند» و به سرنوشت دردناکى گرفتار شدند (وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ).
«وظیفه رسول و فرستاده خدا جز ابلاغ آشکار نیست» خواه پذیرا شوند یا نشوند (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
منظور از امتهاى پیشین، قوم نوح و اقوامى بودند که بعد از آنها روى کار آمدند.


(آیه 19)- در اینجا قرآن داستان ابراهیم را موقتا رها کرده و بحثى را که ابراهیم در زمینه توحید و بیان رسالت خویش داشت به وسیله ذکر دلیل بر معاد تکمیل مى‏کند.
مى‏گوید: «آیا این منکران معاد، ندیدند چگونه خداوند آفرینش را آغاز مى‏کند سپس آن را باز مى‏گرداند»؟ (أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏افزاید: «این کار براى خدا سهل و آسان است» (إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
چرا که تجدید حیات در برابر ایجاد روز نخست مسأله ساده‏ترى محسوب مى‏شود، گرچه ساده و مشکل در برابر کسى که قدرتش بى‏انتهاست مفهومى ندارد.


(آیه 20)- قرآن همچنان بحث معاد را تعقیب مى‏کند و در این آیه مردم را به «سیر آفاقى» در مسأله معاد دعوت مى‏کند در حالى که آیه قبل، بیشتر جنبه «سیر انفسى» داشت.
مى‏فرماید: «بگو: در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد مى‏کند» (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ).
چرا که او با خلقت نخستین، قدرتش را بر همگان ثابت کرده است، آرى «خداوند بر هر چیز تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
هم این آیه و هم آیه قبل از آن، امکان معاد را از طریق وسعت قدرت خداوند اثبات مى‏کند.

(آیه 21)- سپس به ذکر یکى از مسائل مربوط به معاد مى‏پردازد، و آن مسأله رحمت و عذاب است مى‏گوید: «او در قیامت هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) مجازات مى‏کند، و هر کس را بخواهد (و لایق ببیند) مورد رحمت قرار مى‏دهد، و به سوى او بازگشت مى‏کنید» (یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ).
با این که رحمت الهى بر غضبش پیشى گرفته اما در اینجا نخست سخن از عذاب مى‏گوید بعد رحمت، چرا که در مقام تهدید است.


(آیه 22)- در تکمیل این بحث که عذاب و رحمت به دست خداست، و بازگشت همه به سوى اوست، مى‏افزاید: اگر تصور کنید مى‏توانید از قلمرو حکومت خداوند بیرون روید و چنگال مجازات گریبان شما را نگیرد، سخت در اشتباهید چرا که «شما نمى‏توانید بر اراده خداوند چیره شوید و از دست قدرت او در زمین یا آسمان فرار کنید» (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ). و اگر تصور کنید سرپرست و یاورى از شما دفاع مى‏کند، آن هم اشتباه محض است زیرا «براى شما جز خدا، ولى و یاورى نیست» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
و به این ترتیب قرآن تمام درهاى فرار از چنگال مجازات الهى را به روى این مجرمان مى‏بندد.


(آیه 23)- لذا در این آیه بطور قاطع مى‏فرماید: «و کسانى که به آیات خدا و لقاى او کافر شدند از رحمت من مأیوسند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی).
سپس براى تأکید مى‏افزاید: «و براى آنها عذاب دردناکى است» (وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
این «عذاب الیم» لازمه مأیوس شدن از رحمت خداست.

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 19 سوره عنکبوت :


مریم :


یعنی چی...!؟؟ خداوند خلقت را آغاز می کند و آن را برمی گرداند؟؟؟


اعظم :


با چیزایی که من حوندم
فکر میکنم منظور خلقت موجودات و مرگ اوناست

ایا دقت نظر نمی کنید که موجودات افریده میشن و بعدش می میرن و از بین میرن

در مورد همه موجودات


مریم:


یعنی اینکه همه ی موجودات زنده یه روز میمیرن دلیل بر بودن معاده؟؟؟


اعظم :


باید دوباره یه دقتی رو کلمه یعید و مشابهاتش در قرآن بگردم
تو تفسیر ندیدم چیزی



نفیسه :


در تفسیر نور برای این آیه آمده: « یُبْدِئُ » : می‌آغازد . مراد آفرینش و ایجاد نخستین است ، یا مراد زنده شدن زمینهای مرده و روئیدن گیاهان و تولّد اطفال از نطفه و غیره است . « یُعِیدُهُ » : مراد از إعاده ، حیات را به ممات تبدیل کردن و زنده گرداندن دوباره و رستاخیز مردگان است . یا این که اشاره به چرخه سالیانه حیات و ممات گیاهان و درختان و حیوانات و انسانها است .‏



اعظم :

چیزایی که منم خوندم

خلاصه اش میشه همین که نفیسه جان نوشتن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۲
* مسافر
يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

397 . صفحه 397


بیست و هفتم دی :



نفیسه :


(آیه 7)- این آیه توضیح و تکمیلى است براى آنچه بطور سربسته در آیه قبل تحت عنوان «جهاد» آمده بود، در اینجا حقیقت جهاد را شکافته و چنین بازگو مى‏کند: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنها را مى‏پوشانیم» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ).
بنابراین نخستین فایده این جهاد بزرگ (ایمان و عمل صالح) تکفیر و پوشاندن گناهان است که عائد خود انسان مى‏شود، همان‏گونه که ثواب آن هم از آن خودشان مى‏باشد.
چنانکه قرآن در پایان آیه مى‏گوید: «و ما بطور قطع آنها را به بهترین اعمالى که انجام دادند پاداش مى‏دهیم» (وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ).


(آیه 8)-
شأن نزول:
«بعضى از مردانى که در مکّه بودند ایمان و اسلام را پذیرفتند هنگامى که مادران آنها از این مسأله آگاه شدند تصمیم گرفتند که غذا نخورند، آب ننوشند، تا فرزندانشان از اسلام بازگردند! گرچه هیچ کدام از این مادران به گفته خود وفا نکردند و اعتصاب غذا را شکستند، ولى آیه نازل شد و خط مشى روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمینه مسأله ایمان و کفر به دست همگان داد.
تفسیر:
برترین توصیه نسبت به پدر و مادر: یکى از مهمترین آزمایشهاى الهى مسأله «تضاد» خط ایمان و تقوا، با پیوندهاى عاطفى و خویشاوندى است، قرآن در این زمینه تکلیف مسلمانان را به روشنى بیان کرده است.
نخست به عنوان یک قانون کلى- که از ریشه‏هاى عواطف و حق شناسى سرچشمه مى‏گیرد- مى‏فرماید: «و ما به انسان توصیه کردیم نسبت به پدر و مادرش نیکى کند» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً).
بنابراین هرکس شایسته نام انسان است باید در برابر پدر و مادر حق شناس باشد، و احترام و تکریم و نیکى به آنها را در تمام عمر فراموش نکند، هرچند با این اعمال هرگز نمى‏تواند دین خود را به آنها ادا کند.
سپس براى این که کسى تصور نکند که پیوند عاطفى با پدر و مادر مى‏تواند بر پیوند انسان با خدا و مسأله ایمان حاکم گردد، با یک استثنا صریح مطلب را در این زمینه روشن کرده، مى‏فرماید: «و اگر آن دو (پدر و مادر) تلاش و کوشش کنند و به تو اصرار ورزند که براى من شریکى قائل شوى، که به آن علم ندارى، از آنها اطاعت مکن» (وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما). و در پایان آیه مى‏افزاید: «بازگشت همه شما به سوى من است پس من شما را از اعمالى که انجام مى‏دادید آگاه مى‏سازم» (إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ). و پاداش و کیفر آن را بى‏کم‏وکاست در اختیارتان خواهم گذاشت.
این جمله در حقیقت تهدیدى است براى کسانى که راه شرک را مى‏پویند، و کسانى که دیگران را به این راه دعوت مى‏کنند.


(آیه 9)- این آیه بار دیگر حقیقتى را که قبلا در مورد کسانى که ایمان و عمل صالح دارند بیان شد، تکرار و تأکید کرده، مى‏فرماید: «کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند آنها را در زمره صالحان داخل خواهیم کرد» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ).
اصولا عمل انسان به انسان رنگ مى‏دهد، عمل صالح انسان را از نظر روحى به رنگ خود در مى‏آورد و در زمره «صالحان» وارد مى‏کند، و عمل سوء در زمره بدان و «ناصالحان».


(آیه 10)- در پیروزیها شریکند اما در مشکلات نه! از آنجا که در آیات گذشته بحثهاى صریحى از «مؤمنان صالح» و «مشرکان» آمده بود در این آیه به گفتگو پیرامون گروه سوم یعنى «منافقان» مى‏پردازد، مى‏گوید: «و از مردم کسانى هستند که مى‏گویند: به خدا ایمان آورده‏ایم! اما هنگامى که در راه خدا شکنجه و آزار مى‏بینند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مى‏شمارند» و از آن سخت وحشت مى‏کنند (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ).
«ولى هنگامى که پیروزى از سوى پروردگارت (براى شما) بیاید، مى‏گویند:
ما هم با شما بودیم» و در این پیروزى شریکیم (وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ).
آیا اینها گمان مى‏کنند خدا از اعماق قلبشان با خبر نیست؟
«آیا خداوند به آنچه در سینه‏هاى جهانیان است آگاهتر نیست»؟ (أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ).


(آیه 11)- در این آیه باز براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «بطور قطع خداوند مؤمنان را مى‏شناسد، و نیز بطور یقین خداوند منافقان را نیز مى‏شناسد» (وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ).
اگر ساده لوحانى فکر مى‏کنند مى‏توانند با اخفاى حقایق از قلمرو علم خدا دور بمانند سخت در اشتباهند.
«منافقین» معنى وسیعى دارد و افراد ضعیف الایمانى را که با مختصر فشارى تغییر عقیده مى‏دهند نیز شامل مى‏شود.


(آیه 12)- این آیه به یک نمونه از منطقهاى سست و پوچ مشرکان اشاره کرده، مى‏گوید: «کافران به مؤمنان گفتند: شما بیایید از راه و آیین ما پیروى کنید و (اگر گناهى داشته باشید) ما گناه شما را به دوش مى‏گیریم» (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ).
امروز نیز بسیارى از وسوسه‏گران را مى‏بینیم که هنگام دعوت به یک عمل خلاف مى‏گویند اگر گناهى دارد به گردن ما! در حالى که مى‏دانیم هیچ کس نمى‏تواند گناه دیگرى را به گردن بگیرد، چرا که خداوند عادل است و کسى را به جرم دیگرى مجازات نمى‏کند.
لذا در جمله بعد با صراحت مى‏گوید: «آنها هرگز چیزى از خطاها و گناهان اینها را بر دوش نخواهند گرفت، آنها دروغ مى‏گویند» (وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).


(آیه 13)- سپس براى این که تصور نشود این دعوت کنندگان به کفر و شرک و بت پرستى و ظلم، در برابر این عملشان مجازاتى ندارند در این آیه مى‏افزاید، «آنها بارهاى سنگین گناهانشان را بر دوش مى‏کشند، و بارهاى دیگرى را اضافه بر بارهاى سنگین خودشان»! (وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ).
این بار گناه اضافى همان بار گناه اضلال و اغوا کردن و تشویق دیگران به گناه است، همان بار سنت بد گذاردن.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «آنها بطور قطع در روز قیامت از افتراها و دروغهایى که مى‏بستند سؤال مى‏شوند» و باید خود جوابگوى آن باشند (وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ).


(آیه 14)- اشاره‏اى به سرگذشت نوح و ابراهیم: از آنجا که بحثهاى گذشته سخن از آزمایش عمومى انسانها بود از اینجا به بعد بخشهایى از آزمایشهاى سخت انبیا و اقوام پیشین را منعکس مى‏کند.
نخست از اولین پیامبر اولوا العزم یعنى نوح (ع) شروع مى‏کند و در عبارتى کوتاه آن بخش از زندگانیش را که بیشتر متناسب وضع مسلمانان آن روز بود بازگو مى‏کند.
مى‏گوید: «و ما نوح را به سوى قومش فرستادیم و او در میان آنها هزار سال- مگر پنجاه سال- درنگ کرد» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً).
شب و روز مشغول تبلیغ و دعوت به سوى توحید بود، یعنى 950 سال! به سوى خدا فرا خواند، و از این تلاش پى‏گیر خسته نشد اما با این همه جز گروه اندکى ایمان نیاوردند- حدود هشتاد نفر طبق نقل تواریخ یعنى بطور متوسط هر دوازده سال یک نفر!.
بنابراین شما در راه دعوت به سوى حق و مبارزه با انحرافات خسته نشوید که برنامه شما در مقابل برنامه نوح (ع) سهل و آسان است.
ولى ببینید پایان این قوم ستمگر و لجوج به کجا رسید: «سرانجام طوفان عظیم آنها را فرو گرفت، در حالى که ظالم و ستمگر بودند» (فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ).




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۲
* مسافر
شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۱ ق.ظ

396 . صفحه396


بیست و ششم دی :


نفیسه :


(آیه 85)- شأن نزول: هنگامى که پیامبر(ص)به قصد هجرت از «مکّه» به سوى مدینه مى‏آمد به سرزمین «جحفه» که رسید،به یاد موطنش «مکّه» افتاد، آثار این شوق که با تأثر و اندوه آمیخته بود در چهره مبارکش نمایان گشت.
در اینجا پیک وحى خدا جبرئیل نازل شد و پرسید آیا به راستى به شهر و زادگاهت اشتیاق دارى؟
پیامبر فرمود: آرى! جبرئیل عرض کرد: خداوند این پیام را براى تو فرستاده:«إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ)."آن کس که این قرآن را بر تو فرض کرده است تو را به سرزمین اصلیت باز مى‏گرداند".و مى‏دانیم این وعده بزرگ سرانجام تحقق یافت.
بنابراین آیه فوق یکى از پیشگوئیهاى اعجازآمیز قرآن است که چنین خبرى را بطور قطع و بدون هیچ قید و شرط بیان کرده و بعد از مدت کوتاهى تحقق یافت.
تفسیر: وعده بازگشت به حرم امن خدا- در شأن نزول آمد که این آیه طبق مشهور در سرزمین «جحفه» در مسیر پیامبر(ص)به سوى مدینه نازل شد،او مى‏خواهد به «یثرب» برود و آن را «مدینة الرسول» کند، اما با این حال عشق و دلبستگى او به مکه سخت او را آزار مى‏دهد.
اینجاست که نور وحى به قلب پاکش مى‏تابد و بشارت بازگشت به سرزمین مألوف را به او مى‏دهد،و مى‏گوید: «همان کسى که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جایگاه و زادگاهت باز مى‏گرداند» (إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ).
غم مخور همان خدایى که موسى را در طفولیت به مادرش بازگرداند، همان خدایى که او را بعد از یک غیبت ده ساله از مصر به زادگاه اصلیش باز گردانید،همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به مکه باز مى‏گرداند،و چراغ توحید را با دست تو در این سرزمین مقدس برمى‏افروزد. سپس مى‏افزاید در برابر خیره سرى مخالفان سرسخت «بگو: پروردگار من از همه بهتر مى‏داند چه کسى هدایت را (از سوى او) آورده، و چه کسى در ضلال مبین است» (قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى‏ وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
راه هدایت روشن است و گمراهى آنها آشکار، آنها بیهوده خود را خسته مى‏کنند، خدا به خوبى مى‏داند و دلهاى حق طلب نیز از این واقعیت آگاه است.


(آیه 86)- این آیه به یکى دیگر از بزرگترین نعمتهاى پروردگار به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرداخته، و مى‏گوید: «تو هرگز این امید را نداشتى که این کتاب (بزرگ آسمانى) به تو القاء گردد، لکن رحمت پروردگار تو چنین ایجاب کرد» (وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقى‏ إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ).
سپس مى‏افزاید: اکنون به شکرانه این نعمت بزرگ «هرگز از کافران پشتیبانى مکن» (فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ).


(آیه 87)- دو آیه پایان این سوره تأکیدى است بر مسأله توحید با تعبیرها و استدلالات گوناگون، توحیدى که خمیرمایه تمام مسائل دینى است.
در این دو آیه چهار دستور به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داده شده و چهار توصیف از پروردگار به عمل آمده است، و مجموع بحثهایى را که در آیات این سوره آمده تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «نباید (کفار) تو را از آیات خداوند بعد از آن که بر تو نازل شد باز دارند» (وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ).
گرچه نهى متوجه کفار است، اما مفهومش عدم تسلیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر کارشکنیها و توطئه‏هاى آنهاست.
و به این ترتیب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد هنگامى که آیات الهى نازل شد باید با قاطعیت روى آن بایستى و به سوى مقصد با قدمهاى محکم پیش بروى که خدا همراه تو و پشتیبان تو است.
به دنبال این دستور که جنبه نفى داشت، دستور دوم را که جنبه اثبات دارد صادر کرده، و مى‏گوید «و به سوى پروردگارت دعوت کن» (وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّکَ).
خداوندى که مالک تو و صاحب اختیار توست، و مربى و پرورش دهنده تو مى‏باشد.
سومین دستور بعد از دعوت به سوى اللّه، نفى هرگونه شرک و بت پرستى است، مى‏گوید: «و قطعا از مشرکان مباش» (وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
که راه توحید آشکار است و نورانى، و رهروان آن بر صراط مستقیمند.


(آیه 88)- بالاخره چهارمین دستور، تأکید مجددى است بر نفى هرگونه شرک، مى‏فرماید: «و هیچ معبود دیگرى را با خدا مخوان» (وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
این دستورهاى پى در پى که هر کدام دیگرى را تأکید مى‏کند، اهمیت مسأله توحید را در برنامه‏هاى اسلامى روشن مى‏سازد.
به دنبال این دستورات چهارگانه، توصیفهاى چهارگانه‏اى از خدا مى‏کند، که آنها نیز تأکید پى در پى در مسأله توحید است.
نخست مى‏گوید: «هیچ معبودى جز او نیست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«همه چیز جز ذات پاک او فانى و نابود مى‏شود» (کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ).
و هنگامى که دانستیم تنها چیزى که در این عالم باقى مى‏ماند ذات پاک خداست روشن مى‏شود هر چیز به نحوى با ذات پاک او پیوند و ارتباط داشته باشد از آن نظر فنا و هلاک براى او نیست.
«حکم و حاکمیت (در جهان تکوین و تشریع) مخصوص ذات پاک اوست» (لَهُ الْحُکْمُ).
«و همه به سوى او باز گردانده مى‏شوید» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
توصیفهاى سه گانه اخیر مى‏تواند دلیلى بر اثبات توحید و ترک هرگونه بت پرستى باشد که در توصیف اول آمده است.


درسهایی از سوره شریفه قصص


70-و هو الله لا اله الا هو له الحمد فی الاولی و الاخره
5- سرانجام مستضعفان،پیشوایان و وارثان زمین خواهند بود.
8-وقتی خواست خداوند بر چیزی مقدر شود،حتی اگر فرعونیان با تمام قدرت خود در پی رفع آن برآیند،بازهم ناتوان میمانند.نمونه بارز آن داستان موسی(ع) است.آنجا که فرعون هزاران نوزاد را سر برید تا به گمان خود دشمن وعده داده شده اش را نابود کند.اما موسی را زیر چتر حمایت خود میگیرد و بدین ترتیب دشمنش را پرورش میدهد.
12-باز خواست و اراده خداوند در این آیه خودنمایی میکند که مادر را از بین آنهمه دایه به کودک میرساند.
14-نیکی به دیگران و نیکوکار بودن،زمینه دریافت الطاف ویژه الهی را فراهم میکند.
17-شکرانه بازوی توانا،یاری مظلومان و پرهیز از همکاری با ظالمان و مجرمان است.
26-دو عنصر توانایی و امانت داری و به عبارت دیگرتخصص و تعهد،دو ویژگی لازم برای سپردن مسوولیت ها به افراد است.
47،48-برخی افراد برای توجیه اعمال نادرست خود،تحت هر شرایطی بهانه جویی میکنند تا خود را به اصطلاح تبرئه نمایند.مثلا در این دو آیه آمده وقتی زمان مجازات گنهکاران فرارسید،گفتند چرارسولی نفرستادی تا از او پیروی کنیم و وقتی پیامبر(ص) فرستاده شد گفتند چرا معجزاتی همچون موسی(ع)ندارد.درحالیکه اشخاصی همچون اینها معجزات موسی را سحر و جادو خوانده و آنها را انکار کردند.در واقع نمیخواستند از هوی نفس خود دست برداشته و ایمان آورند.منطق افراد بهانه جو در تمام اعصار اینگونه است.
49-بارها خداوند برای اثبات حقانیت قرآن،مشرکان را به تحدی خوانده است.جالب اینکه آنها بدون پاسخگویی به این تحدی یا بی آنکه حتی بتوانند در این مبارزه پیروز شوند،قرآن را انکار میکنند.
59-بعد از اینکه اتمام حجت شد و پیامبران فرستاده شدند، ظلم و ستم کردن بندگان زمینه را برای نزول عذاب فراهم میکند.
60-متاع زندگی دنیا زودگذر و فانی است.اما نعمتهای بی پایان جهان دیگر و مواهب معنویش در این دنیا پایدارتر میباشد، پس نباید آنها را فدای زرق وبرق و زینت دنیا کرد.
71،72-نعمت روز برای تلاش و کار و از پی روزی رفتن است و نعمت شب برای کسب آرامش آفریده شده است.هرگونه اختلال در آنها میتواند منجر به مشکلات بسیار بزرگ گردد.اینکه همه چیز مرتب است از فضل خداست که باید شکرگزارش باشیم.
76-غرور ثروت میتواند مومن را به آغوش کفر بکشد و تمام سابقه نیکش به باد فنا دهد.
77-حضرت علی(ع)میفرمایند:"ای فرزند آدم! هرچه بیش از مقدار خوراکت به دست میاوری خزانه دار دیگران در مورد آن خواهی بود".این فرمایش حضرت بسیار جای تامل و تفکر دارد. باور این سخن و عمل به آن میتواند بسیاری از گرسنگان را سیر ،برهنگان را پوشانده و بی خانمانان را سرپناه دهد و....
83-برتری جویی یا استکبار و فساد در زمین که منظور انجام گناهان است، دو عاملی هستند که سبب محرومیت انسان از مواهب سرای  آخرت میشود و تنها پرهیزکاران به این مواهب دست میابند.
84-فضل خداوند ایجاب میکند که هرگاه بنده ای کار نیک انجام داد بیش از آن را به وی پاداش دهد و عدلش میطلبد که هرگاه کسی مرتکب گناهی گردید جز به همان مقدار کیفر ننماید.این اخلاق الهی میتواند برای ما هم الگو باشد.
16-رب انی ظلمت نفسی فاغفرلی






سوره عنکبوت بیست ونهمین سوره قرآن کریم است.این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 69 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
بطور کلى مى‏توان گفت بحثهاى این سوره در چهار بخش خلاصه مى‏شود:
1- بخش آغاز این سوره که پیرامون مسأله «امتحان» و «وضع منافقان» است و این دو پیوند ناگسستنى با هم دارند.
2- بخش دیگرى که در حقیقت براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندک نخستین از طریق بیان گوشه‏هایى از سرنوشت پیامبران بزرگى همچون نوح و ابراهیم و لوط و شعیب است.
3- بخش دیگرى از توحید، نشانه‏هاى خدا در عالم آفرینش، و مبارزه با شرک، سخن مى‏گوید.
4- قسمت دیگرى از این سوره بر محور ضعف و ناتوانى معبودهاى ساختگى، و عابدان «عنکبوت صفت» آنها و همچنین عظمت قرآن و دلائل حقانیت پیامبر اسلام و لجاجت مخالفان و نیز یک سلسله مسائل تربیتى همچون نماز، نیکى به پدر و مادر، و اعمال صالح دور مى‏زند.
نامگذارى این سوره به «سوره عنکبوت» از آیه 41 آن گرفته شده که بت پرستان را که تکیه بر غیر خدا مى‏کنند تشبیه به عنکبوت مى‏کند که تکیه‏گاهش، تارهاى سست و بى‏بنیاد است.
فضیلت تلاوت سوره: از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «هر کس سوره عنکبوت را بخواند به تعداد تمام مؤمنان و منافقان، ده حسنه براى او نوشته مى‏شود».
مخصوصا درباره تلاوت سوره عنکبوت و روم در ماه رمضان در شب بیست و سوم، فضیلت فوق‏العاده‏اى وارد شده است تا آنجا که در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس سوره عنکبوت و روم را در ماه رمضان شب بیست و سوم تلاوت کند به خدا سوگند اهل بهشت است، و من هیچ کس را از این مسأله استثنا نمى‏کنم، و نمى‏ترسم که خداوند در این سوگند قاطع من گناهى بر من بنویسد، و مسلما این دو سوره در پیشگاه خدا بسیار ارج دارد».
بدون شک محتواى پربار این دو سوره و درسهاى مهم توحیدى آن، و برنامه‏هاى سازنده عملى که در این سوره ارائه شده است کافى است که هر انسانى را که اهل اندیشه و الهام و عمل باشد به بهشت جاویدان سوق دهد.


(آیه 1)- باز در آغاز این سوره به حروف مقطّعه «الف- لام- میم» (الم).
برخورد مى‏کنیم که تاکنون بارها تفسیر آن را بیان کرده‏ایم.


(آیه 2)- آزمایش الهى یک سنت جاویدان: بعد از ذکر حروف مقطعه به یکى از مهمترین مسائل زندگى بشر که مسأله شداید و فشارها و آزمونهاى الهى است اشاره کرده، مى‏گوید: «آیا مردم گمان کردند همین اندازه که اظهار ایمان کنند (و شهادت به توحید و رسالت پیامبر دهند) به حال خود واگذارده خواهند شد و آنها امتحان نمى‏شوند»؟! (أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ).


(آیه 3)- بعد بلافاصله به ذکر این حقیقت مى‏پردازد که امتحان یک سنّت همیشگى و جاودانى الهى است، امتحان مخصوص شما جمعیت مسلمانان نیست، سنتى است که در تمام امتهاى پیشین جارى بوده است، مى‏فرماید: «ما کسانى را که قبل از آنها بودند آزمایش کردیم» (وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).آنها را نیز در کوره‏هاى سخت امتحان افکندیم، آنها نیز همچون شما در فشار دشمنان بى‏رحم و جاهل و بى‏خبر و متعصب و لجوج قرار داشتند.
باید هم چنین باشد چرا که در مقام ادعا هرکس مى‏تواند خود را برترین مؤمن، بالاترین مجاهد، و فداکارترین انسان معرفى کند، باید وزن و قیمت و ارزش این ادعاها از طریق آزمون روشن شود.
آرى «باید خدا بداند چه کسانى راست مى‏گویند، و چه کسانى دروغگو هستند» (فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ).
بدیهى است خدا همه اینها را مى‏داند، منظور از «علم» در اینجا ظهور آثار و شواهد عملى است، یعنى باید علم خدا درباره مردم عملا در خارج پیاده شود، و تحقق عینى یابد، و هرکس آنچه را در درون دارد بیرون ریزد، تا ثواب و جزا و کیفر مفهوم داشته باشد.


(آیه 4)- فرار از حوزه قدرت خدا ممکن نیست! در آیات گذشته سخن از آزمایش عمومى مؤمنان بود، و این آیه تهدید شدیدى براى کفار و گنهکاران است، تا گمان نکنند اگر مؤمنان را تحت فشار قرار دادند و مجازاتهاى الهى فورا دامان آنها را فرو نگرفت خدا از آنها غافل است.
مى‏فرماید: «آیا کسانى که سیئات را انجام مى‏دهند گمان کردند بر ما پیشى خواهند گرفت (و از چنگال کیفر ما رهایى خواهند یافت؟) چه بد قضاوتى کردند»! (أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ).
مهلت الهى آنها را مغرور نکند که این نیز براى آنها آزمونى است و فرصتى براى توبه و بازگشت.


(آیه 5)- سپس بار دیگر به سراغ برنامه‏هاى مؤمنان و اندرز به آنها مى‏رود مى‏گوید: «هرکس امید لقاء پروردگار دارد (باید آنچه در توان دارد از اطاعت فرمان او مضایقه نکند) زیرا زمانى را که خداوند تعیین کرده (سرانجام) فرا مى‏رسد» (مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ). آرى! این وعده الهى تخلف‏ناپذیر است.
و از این گذشته خداوند سخنان شما را مى‏شنود و از اعمال و نیات شما آگاه است که «او شنوا و داناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
لقاى پروردگار در قیامت، نه یک ملاقات حسى است که یک لقاى روحانى و یک نوع شهود باطنى است، چرا که در آنجا پرده‏هاى ضخیم عالم ماده از مقابل چشم جان انسان کنار مى‏رود، و حالت شهود به انسان دست مى‏دهد.


(آیه 6)- این آیه در حقیقت تعلیلى است براى آنچه در آیه قبل گذشت، مى‏گوید: این که دستور داده شده مؤمنان به «لقاء اللّه» آنچه در توان دارند فرو گذار نکنند به خاطر این است که «هرکسى جهاد و تلاش و کوششى کند (و تحمل مصائب و مشکلاتى نماید) در حقیقت براى خود جهاد کرده است، چرا که خدا از همه جهانیان بى‏نیاز است» (وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ).
برنامه آزمون الهى، جهاد با هواى نفس، و مبارزه با دشمنان سرسخت براى حفظ ایمان و پاکى و تقوا، به سود خود انسان است.


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 86سوره قصص :


مریم :


از این مدل آیات توی قران هست... اینکه مخاطبش پیغمبره! از مشرکان طرفداری نکن!  کفار تورا از ابات خدا بازندارند... مشرک نباش.... نمیفهمم... چرا خدا توی قران این مدلی با رسولش حرف میزنه!! خداوند با علم بی نهایتش میدونه که این آیات دستاویزی میشن برای ایراد گرفتن بر پیغمبر... اصلا چرا باید با این لحن شدید رف بزنه و اینجوری به پیغمبر تذکر بده! پیغمبر که مبرای از هر نوع لغو و گناه و اشتباهه... پس این تذکرای تند ... من رو خیلی آزار میدن!


اعظم :


ان شاءاله چیزایی می نویسم


مریم : 


یه چیزایی خوندم در مورد اینکه خدا اینا رو میگه به در تا دیوار بشنوه! مخاطبش رو پیامبرشقرار میده تا بقیه حساب کار دستشون بیاد... ولی میدونی اعظم جون... میگم اینکه خدا علم محضه... خب باید بدونه که این ایات میشه دستاویزی برای اینکه پیامبرش رو کم بشمارن! نمیفهمم! راستش انتطار میره که توی ایاتش خیلی بیشتر هوای رسولش رو داشته باشه! ولی بیشتر از اینکه هواش رو داشته باشه به نطرم تندهنسبت بهش!


اعظم :

http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/62903/1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۱
* مسافر
جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۱ ق.ظ

395 . صفحه 395


بیست و پنجم دی :


نفیسه :



(آیه 78)- اکنون نوبت آن رسیده است که ببینیم مرد یاغى و ستمگر بنى اسرائیل(قارون) به واعظان دلسوز چه پاسخ گفت؟
قارون با همان حالت غرور و تکبرى که از ثروت بى‏حسابش ناشى مى‏شد چنین «گفت: من این ثروت را به وسیله دانشى که نزد من است به دست آورده‏ام»! قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِی.
این مربوط به شما نیست که من با ثروتم چگونه معامله کنم! در اینجا قرآن پاسخ کوبنده‏اى به قارون- و قارونها- مى‏دهد که «آیا او نمى‏دانست خداوند اقوامى را قبل از او هلاک کرد که از او نیرومندتر (و آگاهتر) و ثروتمندتر بودند»؟.( أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً).
تو مى‏گویى آنچه دارى از طریق علم و دانشت دارى، اما فراموش کردى که از تو عالمتر و نیرومندتر و ثروتمندتر فراوان بودند، آیا توانستند از چنگال مجازات الهى رهایى یابند؟
و در پایان آیه با یک جمله کوتاه و پرمعنى هشدار دیگرى به او مى‏دهد و مى‏فرماید: به هنگام نزول عذاب الهى «مجرمان از گناهانشان سؤال نمى‏شوند» (وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ).اصلا مجالى براى پرسش و پاسخ نیست، عذابى است قاطع و دردناک و کوبنده و ناگهانى.
یعنى امروز آگاهان بنى اسرائیل به قارون نصیحت مى‏کنند و مجال اندیشه و پاسخ به او مى‏دهند اما هنگامى که اتمام حجت شد و عذاب الهى فرا رسید، دیگر مجالى براى اندیشه یا سخنان ناموزون و کبرآلود نیست، عذاب الهى همان و نابودى همان!


(آیه 79)- جنون نمایش ثروت! معمولا ثروتمندان مغرور گرفتار انواعى از جنون مى‏شوند، یک شاخه آن «جنون نمایش ثروت» است، آنها از این که ثروت خود را به رخ دیگران بکشند لذت مى‏برند، از این که سوار مرکب راهوار گران قیمت خود شوند و از میان پا برهنه‏ها بگذرند و گرد و غبار بر صورت آنها بیفشانند و تحقیرشان کنند احساس آرامش خاطر مى‏کنند! به هر حال قارون از این قانون مستثنى نبود، بلکه نمونه بارز آن محسوب مى‏شد، قرآن در یک جمله آن را بیان کرده، مى‏فرماید: «پس قارون با تمام زینت خود در برابر قومش (بنى اسرائیل) ظاهر شد» (فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ).
در اینجا- طبق معمول- مردم دو گروه شدند: اکثریت دنیا پرست که این صحنه خیرکننده قلبشان را از جا تکان داد و آه سوزانى از دل کشیدند و آرزو که اى کاش به جاى قارون بودند، حتى یک روز، و یک ساعت، و یک لحظه! چه زندگى شیرین و جذابى چه عالم نشاط انگیز و لذت بخشى؟
چنانکه قرآن مى‏گوید: «کسانى که طالب زندگى دنیا بودند گفتند: اى کاش ما هم مثل آنچه به قارون داده شده است داشتیم»! (قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ).
«به راستى که او بهره عظیمى (از نعمتها) دارد»! (إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ). آفرین بر قارون و بر این ثروت سرشارش! چه جاه و جلالى؟
در حقیقت در اینجا کوره عظیم امتحان الهى داغ شد، از یک سو قارون در وسط کوره قرار گرفته، و باید امتحان خیره‏سرى خود را بدهد، و از سوى دیگر دنیا پرستان بنى اسرائیل در گرداگرد این کوره قرار گرفته‏اند.


(آیه 80)- ولى در مقابل این گروه عظیم گروه اندکى عالم و اندیشمند، پرهیزگار و با ایمان که افق فکرشان از این مسائل برتر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، کسانى که شخصیت را با معیار زر و زور نمى‏سنجیدند، کسانى که این مغزهاى پوک را تحقیر مى‏کردند آرى گروهى از آنها در آنجا بودند.
چنانکه قرآن مى‏گوید: «و کسانى که علم و آگاهى به آنها داده شده بود صدا زدند: واى بر شما! (چه مى‏گویید؟) ثواب و پاداش الهى براى کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند بهتر است» (وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً).
و سپس افزودند: «اما جز صابران آن را دریافت نمى‏کنند» (وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ).


(آیه 81)- قارون با این عمل، طغیان و سرکشى خود را به اوج رسانید، ولى در تواریخ و روایات در اینجا ماجراى دیگرى نقل شده است که نشانه نهایت بى شرمى قارون است و آن این که: روزى موسى (ع) به قارون گفت: خداوند به من فرمان داده که زکات مالت را بگیرم، قارون سرباز زد، و براى تبرئه خویش به مبارزه با موسى (ع) برخاست و جمعى از ثروتمندان بنى اسرائیل را نیز با خود همراه ساخت.
یک فکر شیطانى به نظرش رسید، گفت: باید به سراغ زن بدکاره‏اى از فواحش بنى اسرائیل بفرستیم تا به سراغ موسى برود و او را متهم کند که با او سر و سرّى داشته! به سراغ آن زن فرستادند او نیز این پیشنهاد را پذیرفت، این از یکسو.
از سوى دیگر قارون به سراغ موسى آمد و گفت: خوب است بنى اسرائیل را جمع کنى و دستورات خداوند را بر آنها بخوانى، موسى پذیرفت و آنها را جمع کرد.
گفت: خداوند به من دستور داده که جز او را پرستش نکنید، صله رحم به جا آورید و چنین و چنان کنید، و در مورد مرد زناکار دستور داده است اگر زناى محصنه باشد، سنگسار شود! در اینجا گفتند: حتى اگر خود تو باشى! گفت: آرى! حتى اگر خود من باشم! در اینجا وقاحت را به آخرین درجه رساندند و گفتند: ما مى‏دانیم که تو خود مرتکب این عمل شده‏اى و فورا به دنبال آن زن بدکاره فرستادند.
موسى (ع) رو به او کرد و گفت: به خدا سوگندت مى‏دهم حقیقت را فاش بگو! زن بدکاره با شنیدن این سخن تکان سختى خورد، لرزید و منقلب شد و گفت: اکنون که چنین مى‏گویى من حقیقت را فاش مى‏گویم، اینها از من دعوت کردند تو را متهم کنم، ولى گواهى مى‏دهم که تو پاکى و رسول خدایى!
سپس دو کیسه پولى را که به او داده بودند نشان داد و گفتنیها را گفت.
موسى (ع) به سجده افتاد و گریست، در اینجا بود که فرمان مجازات قارون زشت سیرت توطئه‏گر صادر شد.
چنانکه قرآن مجید مى‏گوید: «ما او و خانه‏اش را در زمین فرو بردیم» (فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ).
عجبا! فرعون در امواج نیل فرو مى‏رود، و قارون در اعمال زمین، آبى که مایه حیات است مأمور نابودى فرعونیان مى‏شود، و زمینى که مهد آرامش است گورستان قارون و قارونیان.
مسلم است که در آن خانه، قارون تنها نبود، او و اطرافیانش، او و هم سنگرانش.
«و گروهى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کنند، و خود نیز نمى‏توانست خویشتن را یارى دهد»! (فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ).


(آیه 82)- این آیه دگرگونى عجیب تماشاچیان دیروز را که از مشاهده جاه و جلال قارون به وجد و سرور آمده بودند منعکس مى‏کند که به راستى عجیب و آموزنده است، مى‏گوید: «و آنها که دیروز آرزو داشتند که به جاى او باشند (آنگاه که صحنه فرو رفتن او و ثروتش را به قعر زمین دیدند) مى‏گفتند: واى بر ما! گویى خدا روزى را بر هرکس از بندگانش بخواهد گسترش مى‏دهد و بر هرکس بخواهد تنگ مى‏گیرد» و کلید آن تنها در دست اوست (وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ).
لذا در مقام شکر این نعمت برآمدند و گفتند: «اگر خداوند بر ما منت نگذارده بود، ما را هم به قعر زمین فرو مى‏برد»! (لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا).
«اى واى! مثل این که کافران هرگز رستگار نمى‏شوند» (وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ). الان حقیقت را با چشم خود مى‏بینیم، و نتیجه غرور و غفلت و سرانجام کفر و شهوت را.


(آیه 83)- نتیجه سلطه جویى و فساد در ارض: بعد از ذکر ماجراى تکان دهنده ثروتمند جنایتکار یعنى قارون، در این آیه بیانى آمده است که در حقیقت یک نتیجه گیرى کلى از این ماجراست، مى‏فرماید: آرى «این سراى آخرت را (تنها) براى کسانى قرار مى‏دهیم که اراده برترى جویى در زمین و فساد را ندارند» (تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً).
آنچه سبب محرومیت انسان از مواهب سراى آخرت مى‏شود در حقیقت همین دو است «برترى جویى» (استکبار) و «فساد در زمین» که همه گناهان در آن جمع است.
لذا قرآن در پایان آیه مى‏فرماید: «و عاقبت نیک براى پرهیزکاران است» (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ).
«عاقبت» به مفهوم وسیع کلمه، سرانجام نیک، پیروزى در این جهان، بهشت و نعمتهایش در جهان دیگر است.


(آیه 84)- بعد از ذکر این واقعیت که سراى آخرت و نعمتهایش از آن سلطه جویان و مستکبران نیست بلکه مخصوص پرهیزکاران متواضع و حق طلب است، در این آیه به بیان یک قانون کلى- که آمیزه‏اى است از «عدالت» و «تفضل» در مورد پاداش و کیفر- پرداخته، مى‏گوید: «کسى که کار نیکى انجام دهد براى او پاداشى بهتر از آن است» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها).
این همان مرحله «تفضل» الهى درباره نیکوکاران است یعنى خداوند همچون مردم تنگ چشم نیست که به هنگام رعایت عدالت، سعى مى‏کنند مزد و پاداش درست به اندازه عمل باشد او گاهى چندین برابر از لطف بى‏کرانش پاداش عمل را مى‏دهد و حداقل آن ده برابر است.
سپس به ذکر مجازات بدکاران پرداخته، مى‏گوید: «و به کسانى که کارهاى بدانجام دهند، مجازات بدکاران جز (به مقدار) اعمالشان نخواهد بود» (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
و این مرحله «عدل» پروردگار است، چرا که ذره‏اى بیش از آنچه انجام داده‏اند کیفر نمى‏شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۱
* مسافر
پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۱ ق.ظ

394 . صفحه 394





بیست و چهارم دی :


نفیسه :




(آیه 71)- نعمت بزرگ روز و شب: در اینجا سخن از بخش عظیمى از مواهب الهى مى‏گوید که هم دلیلى است بر مسأله توحید و نفى شرک- و از این نظر بحث گذشته را تکمیل مى‏کند- و هم نمونه‏اى است از نعمتهاى خداوند که به خاطر آن شایسته حمد و ستایش است.نخست به نعمت بزرگ نور و روشنایى روز که مایه هر جنبش و حرکت است اشاره کرده، مى‏فرماید: «بگو: به من خبر دهید اگر خداوند شب را تا قیامت بر شما جاودان سازد آیا معبودى جز خدا مى‏تواند روشنایى براى شما بیاورد؟ آیا نمى‏شنوید»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ).


(آیه 72)- این آیه سخن از نعمت «ظلمت و تاریکى» به میان مى‏آورد، مى‏فرماید: «بگو: به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند چه معبودى غیر از اللّه است که شبى براى شما بیاورد تا در آن آرامش یابید؟ آیا نمى‏بینید»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ).


(آیه 73)- و در این آیه که در حقیقت نتیجه گیرى از دو آیه قبل است مى‏فرماید: «و از رحمت الهى است که براى شما شب و روز قرار داد، تا از یک سو در آن آرامش پیدا کنید، و از سوى دیگر براى تأمین زندگى و بهره گیرى از فضل خداوند تلاش کنید، و شاید شکر نعمت او را به جا آورید» (وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
آرى! گستردگى دامنه رحمت خدا ایجاب مى‏کند که تمام وسائل حیات شما را تأمین کند.


(آیه 74)- بار دیگر پس از ذکر گوشه‏اى از دلائل توحید و ابطال شرک به سراغ همان سؤالى مى‏رود که در آیات گذشته نیز مطرح شده بود.
مى‏فرماید: «روزى را (به خاطر بیاورید) که خداوند آنها را ندا مى‏دهد و مى‏گوید کجایند شریکانى که براى من مى‏پنداشتید»؟! (وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).



(آیه 75)- در این آیه مى‏فرماید: در آن روز «از هر امتى گواهى بر مى‏گزینیم» (وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً).
سپس به مشرکان بى‏خبر و گمراه «مى‏گوییم: دلیل خود را (بر شرکتان) بیاورید»؟! (فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ).
اینجاست که همه مسائل آفتابى مى‏شود «و آنها مى‏دانند که حق براى خداست» (فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ).
«و تمام آنچه را افترا مى‏بستند از (نظر) آنها گم خواهد شد»! (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
این گواهان به قرینه آیات دیگر قرآن، همان پیامبرانند که هر پیامبرى گواه امت خویش است، و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که خاتم انبیاست گواه بر همه انبیا و امتها.


(آیه 76)- ثروتمند خودخواه بنى اسرائیل: سرگذشت عجیب موسى و مبارزه او با فرعون در بخشى از آیات این سوره مشروحا گذشت.
در این بخش از آیات این سوره سخن از درگیرى دیگر بنى اسرائیل با مردى ثروتمند و سرکش از خودشان به نام قارون به میان مى‏آورد.
معروف است که او از بستگان نزدیک موسى (ع) بود، و از نظر اطلاعات و آگاهى از تورات معلومات قابل ملاحظه‏اى داشت، نخست در صف مؤمنان بود، ولى غرور ثروت او را به آغوش کفر کشید و به قعر زمین فرستاد، او را به مبارزه با پیامبر خدا وادار نمود و مرگ عبرت‏انگیزش درسى براى همگان شد.
نخست مى‏گوید: «قارون از قوم موسى بود اما بر آنها ستم و ظلم کرد» (إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَیْهِمْ).
علت این بغى و ظلم آن بود که ثروت سرشارى به دست آورده بود.
قرآن مى‏گوید: «ما آنقدر اموال و ذخائر و گنج به او دادیم که حمل خزائن او براى یک گروه زورمند، مشکل بود» (وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ).
ببینیم بنى اسرائیل به قارون چه گفتند؟
قرآن مى‏گوید: «به خاطر بیاور زمانى را که قومش به او گفتند: این همه خوشحالى (آمیخته با غرور و غفلت و تکبر) نداشته باش که خدا شادى کنندگان مغرور را دوست نمى‏دارد» (إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ).



(آیه 77)- بعد از این نصیحت، چهار اندرز پرمایه و سرنوشت ساز دیگر به او مى‏دهند که مجموعا یک حلقه پنج‏گانه کامل را تشکیل مى‏دهد.
نخست مى‏گویند:"در آنچه خدا به تو داده است سراى آخرت را جستجو کن" (وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ).
اشاره به این که مال و ثروت برخلاف پندار بعضى از کج‏اندیشان، چیز بدى نیست، مهم آن است که ببینیم در چه مسیرى به‏کار مى‏افتد. و قارون کسى بود که با داشتن آن اموال عظیم، قدرت کارهاى خیر اجتماعى فراوان داشت ولى چه سود که غرورش اجازه دیدن حقایق را به او نداد.
در نصیحت دوم افزودند: «و سهم و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن» (وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا).
این یک واقعیت است که هر انسان سهم و نصیب محدودى از دنیا دارد، یعنى اموالى که جذب بدن او، یا صرف لباس و مسکن او مى‏شود مقدار معینى است، و مازاد بر آن به هیچ وجه قابل جذب نیست.
مگر یک نفر چقدر مى‏تواند غذا بخورد؟ چه اندازه لباس بپوشد؟ چند مسکن و چند مرکب مى‏تواند داشته باشد؟ و به هنگام مردن چند کفن با خود مى‏تواند ببرد؟ پس بقیه خواه و ناخواه سهم دیگران است و انسان امانت‏دار آنها! و چه زیبا فرمود: امیر مؤمنان على علیه السّلام: «اى فرزند آدم! هر چه بیش از مقدار خوراکت به دست مى‏آورى خزانه‏دار دیگران در مورد آن خواهى بود»! سومین اندرز این که: «همان‏گونه که خدا به تو نیکى کرده است تو هم نیکى کن» (وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ).
و به تعبیر دیگر همان‏گونه که خدا به تو بخشیده است به دیگران ببخش.
بالاخره چهارمین اندرز این که: نکند که این امکانات مادى تو را بفریبد و آن را در راه فساد و افساد به‏کار گیرى! «هرگز فساد در زمین مکن که خدا مفسدان را دوست ندارد» (وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ).
این نیز یک واقعیت است که بسیارى از ثروتمندان بی ایمان گاه بر اثر جنون افزون‏طلبى و گاه براى برترى‏جویى دست به فساد مى‏زنند جامعه را به محرومیت و فقر مى‏کشانند همه‏چیز را در انحصار خود مى‏گیرند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۱
* مسافر
چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۱ ق.ظ

393 . صفحه 393



بیست و سوم دی :



نفیسه :



(آیه 60)- این آیه پاسخ سومى است براى گفتار بهانه‏جویانى که مى‏گفتند:
اگر ایمان بیاوریم عرب بر ما هجوم مى‏کند و زندگانى ما را به هم مى‏ریزد.
قرآن مى‏گوید: آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنیا و زینت آن است» (وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها).
«ولى آنچه نزد خداست (از نعمتهاى بى‏پایان جهان دیگر، و مواهب معنویش در این دنیا) بهتر و پایدارتر است» (وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏).
چرا که تمام نعمتهاى مادى دنیا داراى عوارض ناگوار و مشکلات گوناگونى است و هیچ نعمت مادى خالص از ضرر و خطر یافت نمى‏شود.
به‏علاوه نعمتهایى که در نزد خود است به خاطر جاودانگى آنها و زود گذر بودن مواهب این دنیا قابل مقایسه با متاع دنیا نیست، بنابراین هم بهتر و هم پایدارتر است. به این ترتیب در یک مقایسه ساده هر انسان عاقلى مى‏فهمد که نباید آن را فداى این کرد، لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «آیا اندیشه نمى‏کنید»؟! (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).


(آیه 61)- در آیات گذشته سخن از کسانى بود که به خاطر تمتع و بهره گیرى از نعمتهاى دنیا کفر را بر ایمان و شرک را بر توحید ترجیح داده‏اند، در اینجا وضع این گروه را در قیامت در برابر مؤمنان راستین مشخص مى‏کند.
نخست با یک مقایسه که به صورت استفهام مطرح شده، وجدان همگان را به داورى مى‏طلبد و مى‏گوید: «آیا کسى که به او وعده نیک داده‏ایم، و به آن خواهد رسید همانند کسى است که متاع زندگى دنیا به او داده‏ایم سپس روز قیامت (براى حساب و جزا) از احضار شدگان خواهد بود»؟(أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِیهِ کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ).


(آیه 62)- و به دنبال این سخن، صحنه‏هاى رستاخیز را در برابر کفار مجسّم مى‏کند صحنه‏هایى که از تصورش مو بر بدن راست مى‏شود و اندام را به لرزه در مى‏آورد.
مى‏گوید: «روزى را (به خاطر بیاورید) که خداوند آنها را ندا مى‏دهد و مى‏گوید: کجا هستند همتایانى که براى من مى‏پنداشتید»؟! (وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).
این سؤال یک نوع سرزنش و مجازات است.


(آیه 63)- اما به جاى این که آنها به پاسخ پردازند معبودهایشان به سخن درمى‏آیند و از آنها اظهار تنفر و بیزارى مى‏کنند، زیرا مى‏دانیم معبودان گاه بتهاى سنگ و چوبى بودند، و گاه مقدسینى همچون فرشتگان و مسیح، و گاه جن و شیاطین، در اینجا گروه سوم به سخن مى‏آیند که سخن آنها را در این آیه مى‏خوانیم:
"گروهى (از معبودان) که فرمان عذاب درباره آنها مسلم شده، مى‏گویند:
پروردگارا! ما اینها [عابدان‏] را گمراه کردیم (آرى) ما آنها را گمراه کردیم همان گونه که خودمان گمراه شدیم (ولى آنها به میل خویش به دنبال ما آمدند) ما (از آنها) به سوى تو بیزارى مى‏جوییم، آنان در حقیقت ما را نمى‏پرستیدند بلکه هواى نفس خود را پرستش مى‏کردند"! (قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ).


(آیه 64)- به دنبال سؤالى که از آنها درباره معبودهایشان مى‏شود و آنها در پاسخ عاجز مى‏مانند، به آنان «گفته مى‏شود: شما معبودهایتان را (که شریک خدا مى‏پنداشتید) بخوانید» تا به یارى شما برخیزند! (وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ).
آنها با این که مى‏دانند در آنجا کارى از دست معبودان ساخته نیست، بر اثر شدت وحشت و یا به خاطر اطاعت فرمان خدا دست تقاضا به سوى معبودانشان دراز مى‏کنند و «آنها را به کمک مى‏خوانند» (فَدَعَوْهُمْ).
ولى پیداست «جوابى به آنها نمى‏دهند» و دعوت آنها را لبیک نمى‏گویند (فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ).
در این هنگام است که «عذاب الهى را در برابر چشم خود مى‏بینند» (وَ رَأَوُا الْعَذابَ).
«و آرزو مى‏کنند که اى کاش هدایت یافته بودند» (لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ).
چرا که هر دست و پایى در آنجا کنند جز ناکامى و رسوایى نتیجه‏اى نخواهد داشت، چون تنها راه نجات ایمان و عمل صالح بوده که آنها فاقد آنند.


(آیه 65)- به دنبال سؤال از معبودهاى آنها، سؤال دیگرى از عکس العمل آنان در برابر پیامبران مى‏شود، مى‏فرماید: «و روزى را (به خاطر بیاورید) که خداوند آنها را ندا مى‏دهد و مى‏گوید: چه پاسخى به پیامبران (من) گفتید»؟! (وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ).
و مسلما آنها پاسخى ندارند، آیا بگویند دعوت آنها را اجابت کردیم که این دروغ است و دروغ در آن صحنه خریدار ندارد؟ یا بگویند تکذیبشان کردیم، به آنها تهمت زدیم، ساحرشان نامیدیم مجنونشان خواندیم؟! بر ضد آنها دست به پیکار مسلحانه زدیم. هر چه بگویند مایه بدبختى و رسوایى است!


(آیه 66)- لذا در این آیه مى‏فرماید: «در آن روز همه اخبار بر آنها پوشیده مى‏ماند» و هیچ پاسخى براى گفتن در اختیار ندارند (فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ).
«حتى نمى‏توانند از یکدیگر سؤالى کنند» و پاسخى از هم بشنوند (فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ).
و به این ترتیب همه خبرها بر آنها پوشیده مى‏شود، هیچ پاسخى در برابر این سؤال که جواب پیامبران را چه دادید پیدا نمى‏کنند.


(آیه 67)- و از آنجا که روش قرآن این است که همیشه درها را به روى کافران و گنهکاران باز مى‏گذارد تا در هر مرحله‏اى از فساد و آلودگى باشند بتوانند به راه حق برگردند، در این آیه مى‏افزاید: «اما کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد امید است از رستگاران باشد» (فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى‏ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ).


(آیه 68)- این آیه در حقیقت دلیلى است بر نفى شرک و بطلان عقیده مشرکان، مى‏فرماید: «و پروردگار تو هر چه را بخواهد خلق مى‏کند، و (هر چه را بخواهد) برمى‏گزیند» (وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ).
آفرینش به دست اوست و تدبیر و اختیار و گزینش نیز به اراده و فرمان اوست.
«آنها در برابر او اختیارى ندارند» (ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ).
اختیار آفرینش با اوست، اختیار شفاعت به دست او، و اختیار ارسال پیامبران نیز به اراده اوست، خلاصه اختیار همه چیز بستگى به مشیت ذات پاک او دارد. با این حال چگونه آنها راه شرک مى‏پویند و چگونه به سوى غیر خدا مى‏روند؟! لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از همتایانى که براى او قائل مى‏شوند» (سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).


(آیه 69)- این آیه که سخن از علم گسترده خداوند مى‏گوید در حقیقت تأکیدى است و یا دلیلى است براى آنچه در آیه قبل از اختیار و مشیت گسترده خداوند بیان شد.
مى‏فرماید: "و پروردگار تو مى‏داند آنچه را سینه‏هاشان پنهان مى‏دارد، و آنچه را که آشکار مى‏کنند" (وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ).
این احاطه او بر همه چیز دلیلى است بر اختیار او نسبت به همه چیز و ضمنا تهدیدى است براى مشکان که گمان نکنند خدا از نیات و توطئه‏هاى آنها آگاه نیست.


(آیه 70)- این که در حقیقت، حکم نتیجه‏گیرى و توضیح براى آیات گذشته در زمینه نفى شرک دارد، چهار وصف از اوصاف الهى را منعکس مى‏کند که همه فرع بر خالقیت و مختار بودن اوست.
نخست مى‏گوید:"و او خدایى است که معبودى جز وى نیست" (وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
بنابراین آنها که به بهانه شفاعت و مانند آن دست به دامن بتها مى‏زنند، سخت در اشتباهند.
دیگر این که تمام نعمتها چه در این جهان و چه در آن جهان همه از ناحیه اوست، و این لازمه خالقیت مطلقه او مى‏باشد، لذا مى‏افزاید: «هر حمد و ستایشى براى اوست در این جهان و جهان دیگر» (لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى‏ وَ الْآخِرَةِ).
سوم این که: "حاکمیت (نیز) از آن اوست" (وَ لَهُ الْحُکْمُ).
بدیهى است وقتى خالق و مختار او باشد، حاکمیت تکوین و تشریع نیز در اختیار او خواهد بود.
چهارم این که: « و همه شما (براى حساب و پاداش و کیفر) به سوى او بازگردانده مى‏شوید» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
اوست که شما را آفریده، و اوست که از اعمال شما آگاه است و اوست که حاکم یوم الجزاء مى‏باشد، بنابراین حساب و جزاى شما نیز به دست او خواهد بود.



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 66 سوره قصص :


مریم:



این آیه رو نفهمیدم!(آیه 66 )


اعظم :



وقتی ادم میخواد جوابی به سوالی بده که از نظر سوال کننده جواب قانع کننده ای باشه نا احتمالا از تنبیه در امون باشه


به خاطره هاش توسل میکنه که بلکه چیزی یادش بیاد که جواب درست باشه
یا مثلا تقبلی از یه جایی بهش برسه
یا مشورت میکنه و ....

تو این ایه میگه راه همه این اسباب بر پاسخ دهنده بسته میشه
نمی تونن راهی به اخبار پیدا کنن که اونا رو دستاویز خودشون قرار بدن و عذر تراشی کنن
بین خودشون هم نمیتونن کلامی و پرسشی رد و بدل کنن و راه گفتگو و مشورت هم بر اونا بسته است
خلاصه هیچ دلیل قانع کننده ای بر رددعوت انبیا ندارند


مریم :


یعنی مغزشون کامل هنگ میکنه!
عالی بود...ممنون



اعظم :



یه چیزی تو همین مایه ها
مثلا ببین می پرسن امامت کی بوده
طرف میدونه باید اسم اماماش رو بگه
و تو این دنیا مثلا میدونسته میکن 12 تا امام هستش
کلی اسما اونا رو بلد بوده
حتی مثلا معلم دینی بوده (مثال)
ولی چون عملا اونا رو امام خودش قرار نداده بوده

و مثلا همیشه در راه و روش زندگیش کسای دیگه ای رو پیشوای خودش قرار داده بوده

چیزی رو به خاطر نمیاره
اون وقت اماماش رو کسایی میگه که عملا ار اونا پیروی میکرده

(پناه می برم به خدا از اون روز به خودش )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۱
* مسافر
سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۱۳ ق.ظ

392 . صفحه 392


بیست و دوم دی :


نفیسه :



(آیه51)-

شأن نزول:‏
در مورد نزول این آیه و چهار آیه بعد از آن روایات گوناگونى نقل شده که قدر مشترک همه آنها ایمان آوردن گروهى از علماى یهود و نصارى و افراد پاکدل به آیات قرآن و پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و سلّم است.
از جمله: از «سعید بن جبیر» نقل شده که: این آیات درباره هفتاد نفر از کشیشهاى مسیحى نازل شده که «نجاشى» آنها را براى تحقیق از «حبشه» به «مکّه» فرستاد، هنگامى که پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و سلّم سوره یس را براى آنها تلاوت کرد اشک شوق ریختند و اسلام آوردند.
تفسیر:
حق طلبان اهل کتاب به قرآن تو ایمان مى‏آورند! از آنجا که در آیات گذشته سخن از بهانه‏هایى بود که مشرکان براى عدم تسلیم در مقابل حقایق قرآن مطرح مى‏کردند، در اینجا از دلهاى آماده‏اى سخن مى‏گوید که با شنیدن این آیات، حق را پیدا کرده و به آن سخت وفادار ماندند، و جان و دل تسلیم آن شدند، در حالى که قلبهاى تاریک جاهلان متعصب کمترین اثرى از خود نشان نداد! مى‏فرماید: «و ما آیات قرآن را یکى بعد از دیگرى براى آنها آوردیم شاید متذکر شوند». (وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).


(آیه 52)- ولى «کسانى که قبلا کتاب آسمانى به آنها داده‏ایم (از یهود و نصارى) به آن [قرآن‏] ایمان مى‏آورند» (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ).چرا که آن را هماهنگ با نشانه‏هایى مى‏بینند که در کتب آسمانى خود یافته‏اند.


(آیه 53)- سپس مى‏افزاید:"و هنگامى که (این آیات) بر آنها خوانده مى‏شود مى‏گویند: به آن ایمان آوردیم، اینها مسلما حق است، و از سوى پروردگار ما است"(وَ إِذا یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا).
سپس اضافه مى‏کند: نه تنها امروز تسلیم سخنان پروردگاریم که «ما پیش از این هم مسلمان بودیم» (إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ).


(آیه 54)- سپس قرآن به پاداش عظیم این گروه تقلید شکن و حق طلب پرداخته چنین مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که اجر و پاداششان را به خاطر صبر و شکیبائیشان دوبار دریافت مى‏دارند»! (أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا).
یک بار به خاطر ایمان به کتاب آسمانى خودشان که به راستى نسبت به آن وفادار و پایبند بودند، و یک بار هم به خاطر ایمان آوردن به پیامبر اسلام، پیامبر موعودى که کتب پیشین از او خبر داده بود.
سپس به یک رشته از اعمال صالح آنها که هر یک از دیگرى ارزنده‏تر است اشاره مى‏کند این اعمال عبارتند از «دفع سیئات به وسیله حسنات» «انفاق از نعمتهاى الهى» و «برخورد بزرگوارانه با جاهلان» که به انضمام «صبر و شکیبایى» که در جمله قبل آمد، چهار صفت ممتاز مى‏شود.
نخست مى‏گوید: «آنها به وسیله نیکیها، بدیها را دفع مى‏کنند» (وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ).
دیگر این که: «از آنچه به آنان روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
نه تنها از اموال و ثروتشان که از علم و دانش و نیروى فکرى و جسمى و وجاهت اجتماعیشان که همه مواهب و روزیهاى الهى است در راه نیازمندان مى‏بخشد.


(آیه 55)- و بالاخره آخرین امتیاز عملى آنان این است که: «هرگاه سخن لغو و بیهوده‏اى را بشنوند از آن روى مى‏گردانند» (وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ).
هرگز «لغو» را با «لغو» پاسخ نمى‏گویند، و جهل را با جهل جواب نمى‏دهند، بلکه به بیهوده گویان «مى‏گویند: اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان»! (وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ).
سپس مى‏افزاید: آنها با جاهلان بیهوده گو و کسانى که با سخنان موذیانه سعى مى‏کنند اعصاب افراد با ایمان و نیکوکار را در هم بریزند، وداع مى‏گویند و گفتارشان این است: «سلام بر شما ما طالب جاهلان نیستیم»! (سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ).
ما نه اهل زشت گویى و جهل و فسادیم، و نه خواهان آن، ما خواهان دانشمندان روشن ضمیر و علماى عامل و مؤمنان راستین هستیم.
آرى! این بزرگوارانند که مى‏توانند رسالت ایمان را در خود پذیرا شوند و در برابر انواع ناملایمات براى رسیدن به سر منزل ایمان مقاومت به خرج دهند.


(آیه 56)- هدایت تنها به دست خداست! این آیه پرده از روى این حقیقت برمى‏دارد که: «تو نمى‏توانى کسى را که دوست دارى هدایت کنى، ولى خداوند هرکس را بخواهد هدایت مى‏کند، و او از هدایت یافتگان آگاهتر است» (إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ).
منظور از هدایت در اینجا «ارائه طریق» نیست، چرا که ارائه طریق کار اصلى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است و بدون استثناء راه را به همه نشان مى‏دهد، بلکه منظور از هدایت در اینجا «ایصال به مطلوب» و رسانیدن به سر منزل مقصود است.
به هرحال این آیه یک نوع دلدارى براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است که به این واقعیت توجه کند نه اصرار بر شرک از ناحیه گروهى از بت پرستان مکّه بى‏دلیل است، و نه ایمان مخلصانه مردم حبشه یا نجران و امثال سلمانها و بحیراها. و هرگز از عدم ایمان گروه اول نگرانى به خود راه ندهد.


(آیه 57)- در این آیه سخن از کسانى مى‏گوید که در دل به حقانیت اسلام معترف بودند ولى روى ملاحظات منافع شخصى، حاضر به قبول ایمان نبودند مى‏فرماید: «آنها گفتند: ما اگر هدایت را همراه تو پذیرا شویم (و از آن پیروى کنیم) ما را از سرزمینمان مى‏ربایند»! (وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا).
این سخن را کسانى مى‏گویند که قدرت پروردگار را ناچیز مى‏شمرند و نمى‏دانند چگونه او یارانش را یارى و دشمنانش را در هم مى‏شکند.
لذا قرآن در پاسخ آنها چنین مى‏گوید: «آیا ما حرم امنى در اختیار آنها قرار ندادیم که ثمرات هر چیزى (از هر شهر و دیارى) به سوى آن آورده مى‏شود رزقى است از جانب ما»؟! (أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبى‏ إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا).
«ولى بیشترشان نمى‏دانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
خداوندى که سرزمین شوره‏زار و سنگلاخ بى‏آب و درختى را حرم امن قرار داد، و آن‏چنان دلها را متوجه آن ساخت که بهترین محصولات از نقاط مختلف جهان را به سوى آن مى‏آورند، قدرت خود را به‏خوبى نشان داده است.
بنابراین چگونه ممکن است خداوند بعد از اسلام شما را از آن محروم سازد، دل قوى دارید و ایمان بیاورید.


(آیه 58)- دلبستگیهاى دنیا شما را نفریبد! در آیات گذشته سخن از این بود که بعضى از کفّار متوسل به این عذر مى‏شدند که اگر ما ایمان بیاوریم، عرب به ما حمله مى‏کند و ما را از سرزمینمان بیرون مى‏راند.
در اینجا دو پاسخ دیگر به آن داده شده است.
نخست مى‏فرماید: به فرض که شما ایمان را نپذیرفتید و در سایه کفر و شرک زندگى مرفّه و مادّى پیدا کردید، اما فراموش نکنید: «ما بسیارى از شهرهایى را که مست و مغرور نعمت و زندگى مرفّه بودند نابودشان کردیم» (وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَها).
آرى! غرور نعمت آنها را به طغیان دعوت کرد، و طغیان سرچشمه ظلم و بیدادگرى شد، و ظلم ریشه زندگانى آنها را به آتش کشید.
"پس این خانه‏ها و دیار آنهاست که بعد از آنان جز مدت قلیلى کسى در آن سکونت نکرد" (فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا).
آرى! شهرها و خانه‏هاى ویران آنها همچنان خالى و خاموش و بدون صاحب مانده است و اگر کسانى به سراغ آن آمدند افراد کم و در مدت کوتاهى بود.
«و ما وارث آنها بودیم»! (وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ).
جمله فوق اشاره‏اى است به مالکیت حقیقى خداوند نسبت به همه‏چیز، که اگر مالکیت اعتبارى بعضى اشیاء را موقتا به بعضى انسانها واگذار کند، چیزى نمى‏گذرد که همه زائل مى‏گردد و او وارث همگان خواهد بود.


(آیه 59)- این آیه در حقیقت جواب سؤال مقدرى است و آن این که: اگر چنین است که خداوند طغیانگران را نابود مى‏کند، پس چرا مشرکان مکّه و حجاز که طغیانگرى را به حد اعلا رسانیده بودند و جهل و جنایتى نبود که مرتکب نشوند با عذابش نابود نکرد.
قرآن مى‏گوید: «و پروردگار تو هرگز شهرها و آبادیها را هلاک نمى‏کرد تا این که در کانون و مرکز آنها پیامبرى بفرستد که آیات ما را بر آنان بخواند» (وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى‏ حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا).
آرى، تا اتمام حجت نکنیم و پیامبران را با دستورات صریح نفرستیم مجازات نخواهیم کرد.
تازه بعد از اتمام حجت مراقب اعمال آنها هستیم، اگر ظلم و ستمى از آنها سرزد و مستوجب عذاب شدند مجازاتشان مى‏کنیم «و ما هرگز شهرهاى را هلاک نمى‏کردیم مگر آن‏که اهلش ظالم و ستمگر باشند» (وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى‏ إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۴ ، ۰۸:۱۳
* مسافر
دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۷ ق.ظ

391 . صفحه 391


بیست و یکم دی :


نفیسه :


(آیه 44)-آیه ذیل به بیان این حقیقت مى‏پردازد که آنچه را درباره موسى و فرعون با تمام ریزه کاریهاى دقیق آن بیان کردیم، خود دلیلى است بر حقانیت قرآن تو، چرا که تو در این صحنه‏ها هرگز حاضر نبودى و این ماجرا را با چشم ندیدى بلکه این لطف خدا بود که این آیات را براى هدایت مردم بر تو نازل کرد.
مى‏گوید: «و تو در جانب غربى نبودى هنگامى که ما فرمان نبوت را به موسى دادیم، و تو از شاهدان (این ماجراها) محسوب نمى‏شدى» (وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ).


(آیه 45)- سپس مى‏افزاید: «ولى ما اقوامى را در اعصار مختلف خلق کردیم، و زمانهاى طولانى بر آنها گذشت» که آثار انبیا از دلهایشان محو شد پس تو را با کتاب آسمانیت فرستادیم (وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ).
«تو هرگز در میان مردم مدین اقامت نداشتى تا (از وضع آنان آگاه باشى و) آیات ما را براى آنها [مشرکان مکّه‏] بخوانى» (وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا).
«ولى ما بودیم که تو را فرستادیم» و این آیات را در اختیارت قرار دادیم (وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ).


(آیه 46)- باز براى تأکید همین معنى مى‏افزاید: «تو در کنار طور نبودى زمانى که ما ندا دادیم» و فرمان نبوّت را به نام موسى صادر کردیم (وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا).
«ولى این رحمتى از سوى پروردگارت بود (که این اخبار را در اختیار تو نهاد) تا به وسیله آن قومى را انذار کنى که پیش از تو هیچ انذار کننده‏اى براى آنها نیامده است شاید متذکر شوند» (وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).


(آیه 47)- هر روز به بهانه‏اى از حق مى‏گریزند! از آنجا که در آیات گذشته سخن از ارسال پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان انذار کننده و بیم دهنده بود در این آیه به لطفى که بر وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مترتب است اشاره کرده، مى‏گوید: «هرگاه ما (پیش از فرستادن پیامبرى) آنها را به خاطر اعمالشان مجازات مى‏کردیم، مى‏گفتند: پروردگارا! چرا رسولى براى ما نفرستادى تا آیات تو را پیروى کنیم و از مؤمنان باشیم» اگر به خاطر این نبود مجازات آنها به جهت اعمال و کفرشان حتى نیاز به ارسال پیامبر نداشت (وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
در حقیقت آیه اشاره به این نکته است که راه حق روشن است، و هر عقلى حاکم به بطلان شرک و بت پرستى است، و زشتى بسیارى از اعمال آنها همچون مظالم و ستمها از مستقلات حکم عقل مى‏باشد.


(آیه 48)- سپس به بهانه جوئیهاى آنها اشاره مى‏کند که آنها بعد از ارسال رسل نیز دست از بهانه گیرى برنداشتند، و باز به راههاى انحرافى خود ادامه دادند.
مى‏گوید: «پس هنگامى که حق از نزد ما براى آنها آمد گفتند: چرا به این پیامبر مثل همان چیزى که به موسى داده شد اعطا نگردیده است»؟! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى‏).
چرا عصاى موسى در دست او نیست؟ چرا ید بیضا ندارد؟ چرا دریا براى او شکافته نمى‏شود؟ چرا دشمنانش غرق نمى‏شوند؟ چرا و چرا؟! ...
قرآن به پاسخ این بهانه جویى‏ها پرداخته، مى‏گوید: «مگر (بهانه جویانى همانند اینها) معجزاتى را که در گذشته به موسى داده شده انکار نکردند»؟! (أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ).
«گفتند: این دو (موسى و هارون) دو نفر ساحرند که دست به دست هم داده‏اند (تا ما را گمراه کنند) و گفتند: ما به هر کدام از آنها کافریم»! (قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُون).


(آیه 49)- به هرحال مشرکان لجوج اصرار داشتند که چرا پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و سلّم معجزاتى همچون موسى نداشته است؟ و از سوى دیگر نه به گفته‏ها و گواهى تورات درباره علائم پیامبر صلى اللّه علیه و سلّم اعتماد مى‏کردند، و نه به قرآن مجید و آیات پرعظمتش.
لذا قرآن، روى سخن را به پیامبر صلى اللّه علیه و سلّم کرده، و مى‏گوید: "بگو: اگر شما راست مى‏گویید (که این دو کتاب از سوى خدا نیست) کتابى روشنتر و هدایت‏بخشتر از آنها از سوى خدا بیاورید تا من از آن پیروى کنم". (قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
اگر چیزى در دست پیامبر اسلام جز این قرآن نبود براى اثبات حقانیت دعوتش کفایت مى‏کرد، ولى آنها حق طلب نیستند بلکه مشتى بهانه‏جویانند.


(آیه 50)- سپس اضافه مى‏کند: «اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند بدان که آنان از هوسهاى خود پیروى مى‏کنند»! (فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ).
«و آیا گمراهتر از آن کسى که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته کسى پیدا مى‏شود»؟ (وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ).
«مسلما خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى‏کند»! (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
در روایات متعددى آیه فوق به کسانى تفسیر شده است که امام و رهبر الهى را نپذیرفته‏اند و تنها به آراى خویش تکیه مى‏کنند.
این روایات در حقیقت از قبیل مصداق روشن است و به تعبیر دیگر انسان نیازمند به هدایت الهى است، این هدایت گاهى در کتاب آسمانى منعکس مى‏شود،و گاه در وجود پیامبر و سنّت او، و گاه در اوصیاى معصومش، و گاه در منطق عقل و خرد.
مهم آن است که انسان در خط هدایت الهى باشد و نه هواى نفس، تا بتواند از این انوار هدایت بهره‏مند گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۷
* مسافر