قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره اعراف» ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۵ ب.ظ

176 . صفحه 176






بیستم خرداد :



نفیسه :


(آیه 196)- معبودهاى بى‏ارزش: در تعقیب آیه قبل که به مشرکان مى‏گفت: شما و بتهایتان نمى‏توانید کوچکترین زیانى به من برسانید، در این آیه به دلیل آن اشاره کرده، مى‏گوید: «ولىّ و سرپرست و تکیه گاه من خدایى است که این کتاب آسمانى را بر من نازل کرده است» (إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ).نه تنها من، «او همه صالحان و شایستگان را حمایت و سرپرستى مى‏کند و مشمول لطف و عنایتش قرار مى‏دهد» (وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ).



(آیه 197)- سپس بار دیگر به تأکید روى دلایل بطلان بت پرستى پرداخته، مى‏گوید:«معبودهایى را که غیر از خدا مى‏خوانید کارى از آنها ساخته نیست، نمى‏توانند شما را یارى کنند و نه خودشان را»(وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ)

 

(آیه 198)- و از این بالاتر «اگر از آنها هدایت خویشتن را در مشکلات بخواهید، آنها حتى حرف شما را نمى‏شنوند»! (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا یَسْمَعُوا).و حتى «آنها را مى‏بینى که (با چشمهاى مصنوعیشان) گویا به تو نگاه مى‏کنند، ولى در حقیقت نمى‏بینند» (وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ).مضمون دو آیه اخیر در آیات گذشته نیز آمده بود، و این تکرار به خاطر تأکید هر چه بیشتر روى مسأله مبارزه با بت پرستى و ریشه کن کردن نفوذ آن در روح و فکر مشرکان از طریق تلقین مکرر است.



(آیه 199)-وسوسه‏هاى شیطان: در اینجا شرایط تبلیغ و رهبرى و پیشوایى مردم را به طرز بسیار جالب و فشرده بیان مى‏کند و با آیات گذشته که اشاره به مسأله تبلیغ مشرکان داشت نیز تناسب دارد، نخست به سه قسمت از وظایف رهبران و مبلّغان به صورت خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شده، در آغاز مى‏گوید در طرز رفتار با مردم سختگیر مباش، عذرشان را بپذیر، و بیش از آنچه قدرت دارند از آنها مخواه و به هر حال «با آنها مدارا کن» (خُذِ الْعَفْوَ).سپس دومین دستور را به این صورت مى‏دهد:«مردم را به کارهاى نیک و آنچه را عقل و خرد، شایسته مى‏شناسد و خداوند آن را نیک معرفى کرده، دستور ده» (وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ).در مرحله سوم دستور به تحمل و بردبارى در برابر جاهلان داده، مى‏گوید:«از جاهلان روى بگردان و با آنها ستیزه مکن» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ).رهبران و مبلّغان در مسیر خود با افراد متعصب، لجوج، جاهل و بى‏خبر، و افرادى که سطح فکر و اخلاق آنها بسیار پایین است، رو برو مى‏شوند، از آنها دشنام مى‏شنوند، هدف تهمتشان قرار مى‏گیرند، سنگ در راهشان مى‏افکنند.راه پیروزى بر این مشکل گلاویز شدن با جاهلان نیست، بلکه بهترین راه تحمل و حوصله، نادیده گرفتن و نشنیده گرفتن این گونه کارهاست، و تجربه نشان مى‏دهد براى بیدار ساختن جاهلان و خاموش کردن آتش خشم و حسد و تعصبشان، این بهترین راه است.



(آیه 200)- در این آیه دستور دیگرى مى‏دهد که در حقیقت چهارمین وظیفه رهبران و مبلغان را تشکیل مى‏دهد و آن این که بر سر راه آنها همواره وسوسه‏هاى شیطانى در شکل مقام، مال، شهوت و امثال اینها خودنمایى مى‏کند.قرآن دستور مى‏دهد که: «و هرگاه وسوسه‏اى از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر که او شنونده و داناست»! (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

 

(آیه 201)- در این آیه راه غلبه و پیروزى بر وسوسه‏هاى شیطان را، به این صورت بیان مى‏کند که: «پرهیزکاران هنگامى که وسوسه‏هاى شیطانى، آنها را احاطه مى‏کند به یاد خدا (و نعمتهاى بى‏پایانش، به یاد عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا) مى‏افتند، در این هنگام (ابرهاى تیره و تار وسوسه از طرف قلب آنها کنار مى‏رود و) راه حق را به روشنى مى‏بینند و انتخاب مى‏کنند» (إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ).اصولا هر کس در هر مرحله‏اى از ایمان و در هر سن و سال گهگاه گرفتار وسوسه‏هاى شیطانى مى‏گردد، و گاه در خود احساس مى‏کند که نیروى محرک شدیدى در درون جانش آشکار شده و او را به سوى گناه دعوت مى‏کند، این وسوسه‏ها و تحریکها، مسلما در سنین جوانى بیشتر است.تنها راه نجات از آلودگى، نخست فراهم ساختن سرمایه «تقوا» است که در آیه فوق به آن اشاره شده، و سپس «مراقبت» و سر انجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا، یاد الطاف و نعمتهاى او، و مجازاتهاى دردناک خطاکاران است.

 

(آیه 202)- در آیه گذشته مشاهده کردیم که چگونه پرهیزکاران در پرتو ذکر خدا از چنگال وسوسه‏هاى شیطانى رهایى مى‏یابند، و این در حالى است که گناهکاران آلوده، که برادران شیطانند در دام او گرفتارند. این آیه در این باره چنین مى‏گوید: «و (ناپرهیزکاران را) برادرانشان (از شیاطین) پیوسته در گمراهى پیش مى‏برند، و باز نمى‏ایستند»! بلکه بى‏رحمانه حملات خود را بطور مداوم بر آنها ادامه مى‏دهند (وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ).


(آیه 203)- سپس حال جمعى از مشرکان و گنهکاران دور از منطق را شرح مى‏دهد و مى‏گوید هنگامى که آیات قرآن را براى آنها بخوانى آن را تکذیب مى‏کنند «و هنگامى که آیه‏اى براى آنها نیاورى (و در نزول وحى تأخیر افتد) مى‏گویند: (پس این آیات چه شد؟) چرا از پیش خود آنها را تنظیم نمى‏کنى»؟ مگر همه اینها وحى آسمانى نیست؟ (وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها).اما «به آنها بگو: من تنها از آنچه به سویم وحى مى‏شود پیروى مى‏کنم، و جز آنچه خدا نازل مى‏کند، چیزى نمى‏گویم» (قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحى‏ إِلَیَّ مِنْ رَبِّی).«این قرآن و آیات نورانیش وسیله بیدارى و بینایى از طرف پروردگار است» که به هر انسان آماده‏اى دید و روشنایى و نور مى‏دهد (هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ).«و مایه هدایت و رحمت براى افراد با ایمان و آنها که در برابر حق تسلیمند مى‏باشد» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

 


(آیه 204)- به هنگام شنیدن تلاوت قرآن خاموش باشید: این سوره (سوره اعراف) با بیان عظمت قرآن آغاز شده، و با آن پایان مى‏پذیرد، در این آیه دستور مى‏دهد:«هنگامى که قرآن تلاوت مى‏شود، با توجه، به آن گوش دهید و ساکت باشید، شاید مشمول رحمت خدا گردید» (وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).از ظاهر آیه استفاده مى‏شود که این حکم، عمومى و همگانى است و مخصوص به حال معینى نیست یعنى، شایسته و مستحب است که در هر کجا و در هر حال کسى قرآن را تلاوت کند، دیگران به احترام قرآن سکوت کنند و گوش جان فرا دهند و پیام خدا را بشنوند و در زندگى خود از آن الهام گیرند، زیرا قرآن تنها کتاب قرائت نیست، بلکه کتاب فهم و درک و سپس عمل است.تنها موردى که این حکم الهى شکل وجوب به خود مى‏گیرد موقع نماز جماعت است که مأموم به هنگام شنیدن قرائت امام باید سکوت کند و گوش فرا دهد.

 


آیه 205)- سپس در این آیه براى تکمیل دستور فوق به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد- و البته یک حکم عمومى است اگرچه روى سخن در آن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شده همانند بسیارى دیگر از تعبیرات قرآن- که: «پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف یاد کن» (وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً).سپس اضافه مى‏کند: «و آهسته و آرام نام او را بر زبان بیاور» (وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ).و این کار را همواره «صبحگاهان و شامگاهان تکرار کن» (بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).«و هرگز از غافلان و بى‏خبران از یاد خدا مباش» (وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ).یاد خدا همچون باران بهارى است که چون بر دل ببارد گلهاى بیدارى، توجه، احساس مسؤولیت، روشن‏بینى و هرگونه عمل مثبت و سازنده‏اى را مى‏رویاند.

 


(آیه 206)- سپس با این سخن سوره را پایان مى‏دهد که نه تنها شما باید در همه حال به یاد خدا باشید، فرشتگان مقرب پروردگار و «آنها که در مقام قرب، نزد پروردگار تواند هیچ گاه از عبادت او تکبر نمى‏ورزند،و همواره تسبیح او مى‏گویند و ذات پاکش را از آنچه شایسته مقام او نیست منزه مى‏شمارند و در پیشگاه او سجده مى‏نمایند» (إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ).



اعظم :


ایه 196: خداوند با نزول قرآن راه سعادت رو به ما نشون داده

قبلا گفتیم که تقریبا همه ادمها خلق و افرینش رو مخصوص خدا می دونن

ولی ادامه راه یعنی تربیت و هدایت باطنی و ظاهری موجودات یعنی ربوبیت خداوند رو قبول ندارن

 

در این ایه با اشاره به قران به عنوان کتاب هدایت از جانب خداوند بر صفت رب خداوند تاکید میکنه



ایه 197 و 198:

اشاره دوباره به ضعف بتها و معبودهای پوشالی

که در کمترین نیازها نیازمند یاری دیگرانند چه برسه به اینکه یاری هم بکنند



ایه 199:

این دستورالعمل گر چه بدای پیامبر بیان شده ولی در زندگی ما بسیار کاربرد داره

به خصوص در انر تربیت و خانواده

گذشت پیشه کردن

انر به خوبیها

دوری جستن از نادانان و در نیافتادن با اونا

 

ایه 200 و 201:

هر وقت وسوسه ای از جانب شیطان احساس کردیم

این وسوسه امر به نافرمانیها در مقابل دستور خداونده

دروغ بگو

غیبت کن

نگاه حرام کن

به مال دیگران دست درازی کن

گمان بد ببر

...

در همه این موارد رو به سوی خدا کن و از شیطان به خدا پناه ببر



ایه 204 :

گوش ظاهروگش دل دادن به ایات قران موقع قرایت ایات



ایه 205:

یاد کردن و خواندن خداوند در لحظه های سکوت بامدادان و شلوغ شامگاهان ضد غفلت هستش

یاد خداوند رو یش زمینه ذهنمون قرار بدیم

روی توجهمون رو به خدا کنیم

کسی کهدر همه حوادث و همه نعمتها دست خداوند رو می بینه در واقع غافل نیست

و به یاد خداونده



 ایه 206 : عدم تکبرورزی و ستودن خداوند به پاکی و خضوع و خشوع در مقابل او




جمع بندی سوره خیلی خوب بود

بازم ممنون از نفیسه جان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۵
* مسافر
سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ب.ظ

175 . صفحه 175






نوزدهم خرداد :

نفیسه :


(آیه 188)-اهل مکه به پیامبر(ص)گفتند:تو اگر با خدا ارتباط دارى آیا پروردگار تو را از گرانى و ارزانى اجناس در آینده با خبر نمى‏سازد که از این طریق بتوانى آنچه به سود و منفعت است تهیه کنى و آنچه به زیان است کنار بگذارى و یا از خشکسالى، و یا پرآبى مناطق مختلف آگاه سازد تا به موقع از مناطق خشک به سرزمینهاى پربرکت کوچ کنى؟! در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

اسرار نهان را فقط خدا مى‏داند- در آیه قبل عدم آگاهى هیچ کس جز خدا نسبت به زمان قیام «قیامت» مورد بحث بود و در این آیه سخن از نفى علم غیب بطور کلى در میان است.در نخستین جمله، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «به آنها بگو: من مالک و صاحب اختیار هیچ گونه سود و زیانى در باره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد»(قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).انسان در کارهاى خود، قدرت و نیرویى از خویش ندارد بلکه همه قدرتها از ناحیه خداست و اوست که این تواناییها را در اختیار انسان گذاشته است.پس از بیان این موضوع، اشاره به مسأله مهم دیگرى مى‏کند که مورد سؤال گروهى بود و آن اینکه به پیامبرش مى‏گوید به آنها بگو: من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم«زیرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم مى‏ساختم و هیچ گونه زیانى به من نمى‏رسید»(وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ).سپس مقام واقعى و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده مى‏گوید:«من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى که ایمان مى‏آورند هستم»(إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

 

(آیه 189)- کفران یک نعمت بزرگ! در اینجا به گوشه دیگرى از حالات مشرکان و طرز تفکر آنها و پاسخ به اشتباهاتشان اشاره شده است و از آنجا که آیه قبل اشاره به توحید افعالى خدا بود، آیات بعد مکمل آنها محسوب مى‏شود.نخست مى‏گوید: «او کسى است که (همه) شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها).این دو در کنار هم زندگى آرام بخشى داشتند، «اما هنگامى که زوج با همسر خود آمیزش جنسى کرد، بارى سبک برداشت (به گونه‏اى که در آغاز کار این حمل براى او مشکلى ایجاد نمى‏کرد، و با داشتن حمل) به کارهاى خود همچنان ادامه مى‏داد» (فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ).اما با گذشت شب و روز، حمل او کم‏کم سنگین شد «و چون سنگین شد»(فَلَمَّا أَثْقَلَتْ). در این هنگام دو همسر، انتظار فرزندى را مى‏کشیدند و آرزو داشتند خداوند فرزند صالحى به آنها مرحمت کند، لذا «متوجه درگاه خدا شدند و پروردگار خویش را چنین خواندند: بار الها! اگر به ما فرزند صالحى عطا کنى از شکرگزاران خواهیم بود» (دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).


 

(آیه 190)- «ولى هنگامى که خداوند فرزندى سالم با تناسب اندام و شایستگى کامل به آنها داد، آنها براى خدا در این نعمت بزرگ شرکایى قائل شدند، اما خداوند برتر و بالاتر از شرک آنهاست» (فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).


(آیه 191)- به دنبال این جریان، قرآن بار دیگر فکر و عقیده بت پرستى را با بیان روشن و کوبنده‏اى محکوم مى‏کند، و مى‏گوید: «آیا اینها موجوداتى را شریک خدا قرار مى‏دهند که قادر بر آفرینش چیزى نیستند، بلکه خودشان مخلوق اویند» (أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).


 

(آیه 192)- به علاوه «این معبودهاى ساختگى (در هیچ یک از مشکلات) قادر نیستند پرستش کنندگان خود را یارى کنند، و حتى قادر نیستند خود را نیز (در برابر مشکلات) یارى دهند»(وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ).


 

(آیه 193)- این معبودها آنچنان هستند که «اگر شما بخواهید آنها را هدایت کنید، از شما پیروى نخواهند کرد» و حتى عقل و شعور آن را ندارند (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا یَتَّبِعُوکُمْ).آنها که چنین هستند و نداى هادیان را نمى‏شنوند، چگونه مى‏توانند دیگران را هدایت کنند؟به هر حال «براى شما مساوى است، خواه آنها را، دعوت به سوى حق کنید و یا در برابرشان خاموش باشید» در هر دو صورت، این گروه بت پرستان لجوج، دست بردار نیستند (سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ).


(آیه 194)- این آیه و آیه بعد همچنان بحثهاى توحید و مبارزه با شرک را ادامه مى‏دهد، و پرستش غیر خدا را عملى سفیهانه و دور از منطق و عقل معرفى مى‏نماید و با چهار دلیل، منطق بت پرستان را ابطال مى‏کند.

نخست مى‏گوید:«آنهایى را که شما جز خدا مى‏خوانید (و عبادت مى‏کنید و از آنان یارى مى‏طلبید) بندگانى همچون خود شما هستند»! (إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ).بنابراین معنى ندارد که انسان در مقابل چیزى که مثل خود او محکوم قوانین طبیعت است، به سجده بیفتد و دست نیاز به سوى او دراز کند و مقدرات و سرنوشتش را در دست او بداند.سپس اضافه مى‏کند: اگر فکر مى‏کنید آنها قدرت و شعورى دارند «آنها را بخوانید باید جواب شما را بدهند اگر راست مى‏گویید» (فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).و این دومین دلیلى است که براى ابطال منطق آنها بیان شده.

 

(آیه 195)- در سومین بیان روشن مى‏سازد که آنها حتى از بندگان خود پست‏تر و ناتوانترند:خوب بنگرید «آیا آنها لااقل همانند شما پاهایى دارند که با آن راه بروند» (أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها).«یا دستهایى دارند که با آن چیزى را بگیرند و کارى انجام دهند» (أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها).«یا چشمهایى دارند که با آن ببینند» (أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها).«یا گوشهایى دارند که با آن بشنوند» (أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها).به این ترتیب آنها به قدرى ضعیفند، که حتى براى جابه‏جا شدن نیاز به کمک شما دارند و براى دفاع از موجودیت خود، نیازمند به حمایت هستند.سرانجام در پایان آیه ضمن تعبیر دیگرى که در حکم چهارمین استدلال است مى‏گوید: اى پیامبر! «بگو: این معبودهایى را که شما شریک خدا قرار داده‏اید بر ضد من بخوانید و همگى دست به دست هم دهید و براى من تا آنجا که مى‏توانید نقشه بکشید و در این کار هیچ گونه تأخیر روا مدارید» ببینیم با این حال کارى از همه شما ساخته است؟(قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ).یعنى اگر من دروغ مى‏گویم و آنها مقربان خدا هستند و من به حریم احترامشان جسارت کرده‏ام، پس چرا آنها بر من غضب نمى‏کنند.


 

خانم زینالی :



آیه 188: همه چیز دست خداست واو روزی می دهد از هر طریقی که صلاح بداند شکر وپذیرش نعمت را زیاد می کند


 


آیه 189 : به هنگام انتظار‌ تولد فرزنددست به دعا بردارید واز او فرزند صالح و با ایمان بخواهید وخود نیز یار هم وبا تقوا باشید



بعد از تولد حسن بچه را از خود وایرادش را از خدا ندانید که کفر است

 

آیه 190 : خوبی ها همه از اوست وبدیها از ما بخاطر رفتا ر واعمال نادرست

 


آیه 192 : همه چیز را ازاو بخواهید که او خداست نه شما جوگیر نشوید



آیه 193 : عمل خود را درست کنید ودرست رفتار کنید کودک شما نیاز به هدایت شما ندارد خدا هدایت کننده است



آیه 195 : هر چیزی غیر از خدا د. باور شما بت شماست بشکنید انرا وفقط به خدا دل ببندید خدا وسیله ساز است




اعظم :


ایه 188:

علم غیب به طور ذاتی و بالاصاله فقط از آن خدای متعال است و غیر او از انبیاء هر کس به آن مقداری از غیب احاطه دارد که خداوند به او تعلیم کرده باشد ،چون غیر خدا وجودش محدود است و ممکن نیست که به عالم غیب محیط شود.

 

ایه 189:

دعا برای رستگاری و صالح بودن فرزندان

 

ایه 190:

خیلی اوقات انسان برای رسیدن به نعمتی از خداوند درخواست میکنه و کلی دعا میکنه تا به نعمت برسه

عهد و نذری میکنه

ولی وقتی به نعمت رسید عهدهاشو فراموش میکنه

و اون نعمت رو از لیاقت خودش میدونه نه فضل و رحمت خداوند

 

ایه 190: گاهی همون نعمتی که کلی براش دعا کردین

و خداوند از فضلش بهمون عطا میکنه

مبشه مایه خسران و تباهی و کفرمون

 

چون به خدا نسبتش نمیدیم و شاکر نیستیم

 

ایه 191:

هر علت وسببی غیر خداوند رو در امور دخیل بدونیم از نادونی ماست

چون علت و سبب مادی هرگز سبب خلق و افرینش نمیشه

و افرینش تنها شایسته خداونده

 

ایه 192: اون علل مادی (هر گونه بتی حتی علم ....) قادر بر یاری کردن کسانی که اونا رو موثر میدونن نیستن

حتی برای خودشون هم مفید فایده نیستن

 

ایه 193: بتها و معبودهای خیالی ، علم و قدرت و توانایی استجابت را ندارند و درک و فهمی از دعای شما برایشان نیست و لذا چه آنها را بخوانید و چه سکوت کنیدتفاوتی نمی کند، در هر حال قادر به استجابت دعایتان و شنیدن آن نیستند

 

ایه 194:

بتها علم و قدرتی ندارند و قادر بر استجابت هم نیستند و از خود هیچ استقلال و تأثیری ندارند و هر چه هست از جانب خدای یکتاست .

 

ایه 195:

بنهایی که می پرستید در کوچکترین نیازهای خود نیازمند کمک شما هستن

اون وقت چه جور توقع یاری از اونا دارید .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۴
* مسافر
دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ

174 . صفحه 174



لَّهِ الْأَسْماءُ الْ



نوزدهم خرداد :

نفیسه :



(آیه 179)- نشانه‏هاى دوزخیان: در این آیه و دو آیه بعد مردم به دو گروه تقسیم شده‏اند و صفات هر کدام توضیح داده شده: «گروه دوزخیان و گروه بهشتیان».نخست درباره دوزخیان با سوگند و تأکید چنین مى‏گوید:«ما بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم» (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).گرچه خداوند همه را پاک آفریده، ولى گروهى با اعمال خویش خود را نامزد دوزخ مى‏کنند و سر انجامشان شوم و تاریک است و گروهى با اعمال خود، خود را نامزد بهشت مى‏سازند و عاقبت کارشان خوشبختى و سعادت است.سپس صفات گروه دوزخى را در سه جمله خلاصه مى‏کند:

نخست این که:«آنها قلبهایى دارند که با آن درک و اندیشه نمى‏کنند» (لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها).

دیگر این که: «چشمهاى روشن و حقیقت بین دارند اما با آن چهره حقایق را نمى‏نگرند» و همچون نابینایان از کنار آن مى‏گذرند (وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها).

سوم این که: «با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمى‏شنوند» و همچون کران خود را از شنیدن حرف حق محروم مى‏سازند (وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها).

«اینها در حقیقت همچون چهارپایانند» (أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ). چرا که امتیاز آدمى از چهارپایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنواست که متأسفانه آنها همه را از دست داده‏اند «بلکه آنها از چهارپایان گمراهتر و پست‏تر مى‏باشند» (بَلْ هُمْ أَضَلُّ).چرا که چهارپایان داراى این استعدادها و امکانات نیستند، ولى آنها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا امکان همه گونه ترقى و تکامل را دارند، اما بر اثر هوى پرستى و گرایش به پستیها این استعدادها را بلااستفاده مى‏گذارند.«آنها افراد غافل و بیخبرى هستند» و به همین جهت در بیراهه‏هاى زندگى سرگردانند (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ).چشمه آب حیات کنار دستشان، ولى از تشنگى فریاد مى‏کشند، درهاى سعادت در برابر رویشان باز است، اما حتى به آن نگاه نمى‏کنند.



(آیه 180)- در این آیه اشاره به وضع گروه بهشتى کرده، صفات آنان را بیان مى‏کند، نخست براى بیرون آمدن از صف دوزخیان مردم را به توجه عمیق به اسماء حسناى خدا دعوت نموده، مى‏فرماید: «براى خدا نامهاى نیکى است، خدا را به آنها بخوانید» (وَ لِحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها). منظور از «اسماء حسنى»، صفات مختلف پروردگار است که همگى نیک و همگى «حسنى» است.و منظور از خواندن خدا به اسماء حسنى تنها این نیست که الفاظ را بر زبان جارى کنیم و مثلا بگوییم یا عالم، یا قادر، یا ارحم الرّاحمین، بلکه در واقع این است که این صفات را در وجود خودمان به مقدار امکان پیاده کنیم، و به تعبیر دیگر متصف به اوصاف او و متخلق به اخلاقش گردیم، و نیز اگر در بعضى روایات مانند روایتى که از امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه نقل شده مى‏خوانیم: نحن و اللّه الاسماء الحسنى به خدا سوگند ما اسماء حسناى خدا هستیم، اشاره به آن است که پرتو نیرومندى از آن صفات الهى در وجود ما منعکس شده و شناخت ما به شناخت ذات پاکش کمک مى‏کند.سپس مردم را از این نکته برحذر مى‏دارد که اسامى خدا را تحریف نکنند و مى‏گوید: «آنها که اسماء خدا را تحریف کرده‏اند رها سازید، آنها به زودى به جزاى اعمال خویش گرفتار خواهند شد» (وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).منظور از الحاد در اسماء خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنیم، یا او را به اوصافى توصیف نماییم که شایسته آن نیست، همانند مسیحیان که قائل به تثلیث و خدایان سه گانه شده‏اند، و یا این که صفات او را بر مخلوقاتش تطبیق نماییم.

 


(آیه 181)- این آیه به دو قسمت که اساسى‏ترین صفات گروه بهشتیان است اشاره مى‏کند، مى‏فرماید: «و از کسانى که آفریدیم، امت و گروهى هستند که مردم را به حق هدایت مى‏کنند و به آن حکم مى‏کنند» (وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ).در واقع آنها دو برنامه ممتاز دارند، فکر، هدف، دعوت و فرهنگشان حق و به سوى حق است، و نیز عمل و برنامه‏ها و حکومتشان بر اساس حق و حقیقت مى‏باشد.

 

(آیه 182)- مجازات استدراج: در این آیه و آیه بعد یکى از مجازاتهاى الهى که به صورت یک سنّت درباره بسیارى از گنهکاران سرکش اجرا مى‏شود، بیان شده و آن «عذاب استدراج» است.

استدراج در دو مورد از قرآن مجید آمده است.یکى در آیه مورد بحث و دیگرى در آیه 44 سوره قلم و هر دو مورد در باره انکار کنندگان آیات الهى است.خداوند در این آیه مى‏فرماید: «آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردند تدریجا، مرحله به مرحله، از راهى که نمى‏دانند، در دام مجازات گرفتارشان مى‏کنیم» و زندگى آنها را درهم مى‏پیچیم (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ).



(آیه 183)- در این آیه همان مطلب را به این صورت تأکید مى‏کند: چنان نیست که با شتابزدگى چنین کسانى را فورا مجازات کنم، بلکه «به آنها مهلت و فرصت کافى (براى تنبه و بیدارى) مى‏دهم» و هنگامى که بیدار نشدند، گرفتارشان مى‏سازم (وَ أُمْلِی لَهُمْ). زیرا کسانى شتاب و عجله مى‏کنند که قدرت کافى ندارند و مى‏ترسند فرصت از دستشان برود «ولى نقشه من و مجازاتهایم آنچنان قوى و حساب شده است» که هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست (إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ).این آیه به همه گنهکاران هشدار مى‏دهد که تأخیر کیفر الهى را دلیل بر پاکى و درستى خود، و یا ضعیف و ناتوانى پروردگار، نگیرند، و ناز و نعمتهایى را که در آن غرقند، نشانه تقربشان به خدا ندانند، چه بسا این پیروزیها و نعمتهایى که به آنها مى‏رسد مقدمه مجازات استدراجى پروردگار باشد، خدا آنها را غرق نعمت مى‏کند و به آنها مهلت مى‏دهد و بالا و بالاتر مى‏برد، اما سر انجام چنان بر زمین مى‏کوبد که اثرى از آنها باقى نماند و تمام هستى و تاریخشان را درهم مى‏پیچد.از امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیه فوق چنین نقل شده که فرمود:«منظور از این آیه بنده گنهکارى است که پس از انجام گناه، خداوند او را مشمول نعمتى قرار مى‏دهد ولى او نعمت را به حساب خوبى خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش مى‏سازد»

 


(آیه 184)-مفسران اسلامى چنین نقل کرده‏اند: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که در مکّه بود، شبى بر کوه صفا برآمد و مردم را به سوى توحید و یکتاپرستى دعوت نمود، مخصوصا تمامى طوائف قریش را صدا زد و آنها را از مجازات الهى برحذر داشت، تا مقدار زیادى از شب گذشت، بت پرستان مکّه گفتند: «رفیق ما دیوانه شده، از شب تا صبح نعره مى‏کشید»! در این موقع آیه نازل شد و به آنها در این زمینه پاسخ دندانشکنى داد.

تهمتها و بهانه‏ها- در این آیه نخست خداوند به گفتار بى‏اساس بت پرستان دائر به جنون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین پاسخ مى‏گوید:«آیا آنها فکر و اندیشه خود را به کار نینداختند که بدانند همنشین آنها (پیامبر) هیچ گونه آثارى از جنون ندارد» (أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ).بیش از چهل سال در میان آنها رفت و آمد داشته، و همواره فکر، عقل و تدبیرش را دیده‏اند، چگونه یکباره چنین وصله‏اى را به وى چسباندند، و به دنبال این جمله مى‏گوید: «او فقط بیم دهنده آشکارى است» که جامعه خویش را از خطراتى که با آن رو برو است برحذر مى‏دارد (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ).

 


(آیه 185)- در این آیه براى تکمیل این بیان آنها را به مطالعه عالم هستى، آسمانها و زمین، دعوت مى‏کند و مى‏گوید: «آیا در حکومت آسمانها و زمین و مخلوقاتى که خدا آفریده از روى دقت و فکر نظر نیفکندند» (أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ).تا بدانند این عالم وسیع آفرینش با این نظام حیرت انگیز بیهوده آفریده نشده و هدفى براى آن بوده است، و دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حقیقت دنباله همان هدف آفرینش، یعنى تکامل و تربیت انسان است.سپس براى این که آنها را از خواب غفلت بیدار سازد، مى‏فرماید: آیا در این موضوع نیز اندیشه نکردند که: ممکن است پایان زندگى آنها نزدیک شده باشد، (اگر امروز ایمان نیاورند، و دعوت این پیامبر را نپذیرند، و قرآنى را که بر او نازل شده است با این همه نشانه‏هاى روشن قبول نکنند) به کدام سخن بعد از آن ایمان خواهند آورد»؟ (وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ).

 


(آیه 186)- سر انجام در این آیه سخن را با آنها چنین پایان مى‏دهد که «هر کس را خداوند (به خاطر اعمال زشت و مستمرش) گمراه سازد، هیچ هدایت کننده‏اى ندارد، و خداوند آنها را همچنان در طغیان و سرکشى رها مى‏سازد تا حیران و سرگردان شوند» (مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).این گونه تعبیرات مخصوص به گروهى است که آن چنان در برابر حقایق، لجوج و متعصب و معاندند که گویى پرده بر چشم و گوش و قلبشان افتاده، پرده‏هاى تاریکى که نتیجه اعمال خود آنهاست، و منظور از «اضلال الهى» نیز همین است.

 


(آیه 187)-طایفه قریش به چند نفر مأموریت دادند که به نجران سفر کنند، و از دانشمندان یهود که (علاوه بر مسیحیان) در آنجا ساکن بودند مسائل پیچیده‏اى را سؤال کنند، و در بازگشت آنها را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مطرح سازند (به گمان این که پیامبر از پاسخ آنها عاجز مى‏ماند) از جمله سؤالات این بود که در چه زمانى قیامت برپا مى‏شود، هنگامى که آنها این پرسش را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند، آیه مورد بحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

کى قیامت برپا مى‏شود؟ با این که براى آیه شأن نزول خاصى ذکر شده در عین حال پیوند روشنى نیز با آیات قبل دارد، زیرا در آیات قبل اشاره به مسأله قیامت و لزوم آمادگى براى چنین روزى شده بود، طبعا به دنبال چنین بحثى این سؤال براى بسیارى از مردم پیش مى‏آید که قیامت کى برپا خواهد شد، لذا قرآن مى‏گوید: «از تو درباره ساعت (روز رستاخیز) مى‏پرسند، که در چه زمانى وقوع مى‏یابد»؟ (یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها).سپس اضافه مى‏کند که اى پیامبر! در پاسخ این سؤال صریحا «بگو: این علم تنها نزد پروردگار من است، و هیچ کس جز او نمى‏تواند وقت آن را آشکار سازد» (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ).ولى دو نشانه سر بسته براى آن بیان مى‏کند، نخست مى‏گوید: «قیام ساعت در آسمانها و زمین، مسأله سنگینى است»(ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

حادثه‏اى ممکن است از این سنگین‏تر بوده باشد، در حالى که در آستانه قیامت، همه کرات آسمانى به هم مى‏ریزند، آفتاب خاموش، ماه تاریک، ستارگان بى‏فروغ و اتمها متلاشى مى‏گردند، و از بقایاى آنها جهانى نو با طرحى تازه ریخته مى‏شود.دیگر اینکه قیام ساعت، بدون مقدمات تدریجى، و به شکل انقلابى، تحقق مى‏یابد «و جز بطور ناگهانى به سراغ شما نمى‏آید» (لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً).بار دیگر مى‏گوید: «چنان از تو سؤال مى‏کنند که گویى تو از زمان وقوع قیامت با خبرى»!(یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها).

بعد اضافه مى‏کند که در جواب آنها «بگو: این علم تنها نزد خداست ولى بیشتر مردم از این حقیقت آگاهى ندارند»که چنین علمى مخصوص ذات پاک اوست، لذا پى‏درپى از آن مى‏پرسند (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).



خانم زینالی :

 

آیه 179 :وقتی سمع وبصروعقل مخلوق هدایت ودعوت خدا رادرک وپذیرش نکنندبدانند جهنم دنیا واخرت برای انهاست

 


آیه 180 : صفات ونامهای خدا راسعی کنیم در خود رشد وشکوفا کنیم که اگر غیر از این باشد اسیب شدیدی خواهیم خورد


 


هدایت برای انسان است وباید به حق هدایت کند

واگر غیر این باشد وپذیرش نباشد همیشه گرفتاریم

 


آیه 180 و 181 : وبواسطه عمل نادرست مجازات خواهیم شد

 

آیه 183 :طرح ونقشه خداحساب شده است ما باورمان نمی شود از کجا خورده ایم

 


آیه 184 : بیم دهنده برای کسی که پذیرش ندارد سنگین است چون سخنانش باب میل او نیست



غرور واستکبار در انسان باعث ندیدن حق می شود وخود بینی چون خود پذیرشی دارد تحمل اعتراض را ندارد وحق را سر گوب می کند واین در تمام جوامع عیان است

 


آیه 185 : زندگی انسانها به نظم زمین واسمان بسته است واگر به امر‌خدا این نظم بهم بخورد پایان زندگی است پس باید هشیار بود


آیه 186 :نداشتن پذیرش حق گمراهی وطغیان به دنبال داردوبعد سرگردانی

 


آیه 187 : با خواست خداست که نظم دنیا بهم بخورد و قیامت اشکار شود وحق را همه احساس کنند ومتوجه طغیانشان در دنیا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۳
* مسافر
يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ

173 . صفحه 173







هفدهم خرداد :
ضخیم

نفیسه :


(آیه 171)- آخرین سخن درباره قوم یهود: این آیه آخرین آیه‏اى است که در این سوره پیرامون زندگى بنى اسرائیل سخن مى‏گوید و در آن سرگذشت دیگرى را به جمعیت یهود یادآورى مى‏کند، سرگذشتى که هم درس عبرت است و هم دلیل بر سپردن یک پیمان، مى‏گوید: به خاطر بیاورید «هنگامى که کوه را بالاى سر آنها قرار دادیم، آنچنان که گویى سایبانى بر سر آنها بود»(وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ).«و آنچنان که آنها گمان بردند بر سرشان سقوط خواهد کرد» (وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ). وحشت و اضطراب سراسر وجودشان را گرفت، و به تضرع افتادند.در همان حال به آنها گفتیم «آنچه را از احکام به شما داده‏ایم با جدیت و قوت بگیرید» (خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ).«و آنچه در آن مانده است به خاطر داشته باشید تا پرهیزکار شوید» (وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ). از کیفر خدا بترسید و به پیمانهایى که در آن از شما گرفته‏ایم عمل کنید.

یعنى، تمام رسالت موسى (ع) و سایر انبیاء و مبارزات درگیریهاى مستمر و سخت آنان، و ناراحتیها و شداید طاقت فرسایى که تن به آن دادند، همه براى آن بوده است که فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاکى و تقوا در میان همه بطور کامل اجرا گردد.

 

(آیه 172)- پیمان نخستین و عالم ذر: این آیه اشاره‏اى به «توحید فطرى» و وجود ایمان به خدا در اعماق روح آدمى است و به همین جهت بحثهایى را که در آیات گذشته این سوره در زمینه «توحید استدلالى» بوده است تکمیل مى‏کند.خداوند روى سخن را در این آیه به پیامبر کرده، نخست چنین مى‏گوید:به خاطر بیاور «موقعى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّیه آنها را برگرفت و آشکار ساخت و آنها را گواه بر خویشتن نمود (و از آنها پرسید:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنها همگى گفتند: آرى! گواهى مى‏دهیم» (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا).سپس اشاره به هدف نهایى این سؤال و جواب و گرفتن پیمان از فرزندان آدم در مسأله توحید نموده، مى‏فرماید:این کار را خداوند به این جهت انجام داد «که در روز قیامت نگویید ما از این موضوع (توحید و شناسایى خدا) غافل بودیم» (أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ).


 

(آیه 173)- در این آیه اشاره به هدف دیگر این پیمان کرده، مى‏گوید: این پیمان را به خاطر آن گرفتیم که «نگویید: پدران ما پیش از ما بت پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم (و چاره‏اى جز تبعیت از آنها نداشتیم) آیا ما را به گناه افراد بیهوده کار مجازات مى‏کنى» (أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ).



(آیه 174)- آرى «این گونه ما آیات را توضیح مى‏دهیم و روشن مى‏سازیم (تا بدانند نور توحید از آغاز در روح آنها بوده) شاید با توجه به این حقایق به سوى حق باز گردند» (وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).منظور از این عالم و این پیمان همان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» و تکوین و آفرینش است، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت «نطفه» از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتى بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهى به صورت یک حس درون ذاتى به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه! بنابراین همه افراد بشر داراى روح توحیدند و سؤالى که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها داده‏اند نیز به همین زبان است.

 


(آیه 175)- دانشمندى که در خدمت فراعنه در آمد: در اینجا اشاره به یکى دیگر از داستانهاى بنى اسرائیل شده است.نخست روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید:«و بر آنها بخوان داستان آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى سر انجام خود را از آن تهى ساخت و گرفتار وسوسه‏هاى شیطان گشت و از گمراهان گردید» (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ).



(آیه 176)- در این آیه این موضوع را چنین تکمیل مى‏کند که «و اگر مى‏خواستیم (مى‏توانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم) و به وسیله آن آیات و علوم، مقام والا بدهیم» (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها).ولى مسلّم است که نگاهدارى اجبارى افراد در مسیر حق با سنّت پروردگار که سنّت اختیار و آزادى اراده است، سازگار نیست و نشانه شخصیت و عظمت کسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مى‏کند:ما او را به حال خود رها کردیم «و او به پستى گرایید و از هواى نفس پیروى کرد» (وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ).سپس این شخص را تشبیه به سگى مى‏کند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده، مى‏گوید:«او همانند سگ است که اگر به او حمله کنى دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنین است» (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ).او بر اثر شدت هوى پرستى و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطش نامحدود و پایان ناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستى مى‏رود، همچون یک «سگ هار» که بر اثر بیمارى هارى حالت عطش کاذب به او دست مى‏دهد و در هیچ حال سیراب نمى‏شود.سپس اضافه مى‏کند که:«این مثل (مخصوص به این شخص معین نیست، بلکه) مثالى است براى همه جمعیتهایى که آیات خدا را تکذیب کنند» (ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).«این داستان را براى آنها بازگو کن، شاید در باره آن بیندیشند» و مسیر صحیحى را پیدا کنند (فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).

بعلم باعورا دانشمند دنیاپرست و منحرف-

از بسیارى از روایات و کلمات مفسران مى‏شود که منظور از این شخص مردى به نام «بلعم باعورا» بوده، که در عصر موسى زندگى مى‏کرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مى‏شد،و حتى موسى از وجود او به عنوان یک مبلّغ نیرومند استفاده مى‏کرد، و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى‏رسید، ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد،تا آنجا که در صف مخالفان موسى قرار گرفت.

 


(آیه 177)- در این آیه و آیه بعد در واقع یک نتیجه کلى و عمومى از سرگذشت «بلعم» و علماى دنیاپرست گرفته، نخست مى‏گوید: «چه بد مثلى دارند آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردند» و چه بد عاقبت و سرنوشتى در انتظار آنهاست (ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).ولى آنها به ما ظلم و ستم نمى‏کردند، بلکه «بر خویشتن ستم روا مى‏داشتند» (وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ).چه ستمى از این بالاتر که سرمایه‏هاى معنوى علوم و دانشهاى خویش را که مى‏تواند باعث سر بلندى خود آنها و جامعه‏هایشان گردد در اختیار صاحبان «زر» و «زور» مى‏گذارند و به بهاى ناچیز مى‏فروشند.

 


(آیه 178)- اما به هوش باشید که رهایى از این گونه لغزشها و دامهاى شیطانى، بدون توفیق و هدایت الهى ممکن نیست «آن کس را که خدا هدایت کند (و توفیق را رفیق راهش سازد) هدایت یافته واقعى اوست» (مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی).«و کسانى را که خداوند گمراه سازد (و بر اثر اعمالشان به حال خود رها سازد یا وسائل پیروزى و موفقیت را در برابر وسوسه‏هاى شیطانى آنان بگیرد) زیانکار واقعى همانها هستند» (وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).

 


اعظم :



ایه 171: خیلی وحشتناکه کوه بالای سر ادم قرار بگیره

گستاخی و روحیه نافرمانی و لجبازی گاهی در ادم چنان قوی میشه که عجیب ترین و شدید ترین نشانه ها هم ادن دو متوجه ایمان و حق نمی کنه



ایه 172: پیمان الست :

 

انسان هر قدر هم دچار کبر و غرور باشد و هر چند رو به راه بودن وضع زندگیش مغرورش کرده باشد نمى‏تواند این معنا را حاشا کند که مالک وجود خود نبوده، و در تدبیر امور خود مستقل و بى‏نیاز نیست، چون اگر مالک وجود خود بود خویشتن را از مرگ و سایر آلام و مصائب زندگى نگه مى‏داشت، و اگر در تدبیر امور خود مستقل بود، هرگز ناچار نمى‏شد که در برابر اسباب طبیعى و وسائلى که او به خیال خود مدبر آنها و حاکم در آنها است خضوع کند، آنهم اسباب و وسائلى که خود آنها نیز مانند انسان بغیر خود محتاجند، و در برابر حکم حاکمى غیبى هر چند علیه‏شان باشد مطیع و منقادند، و حوائجشان بدست انسان برآورده نمى‏شود و انسان حاکم و مدبر آنها نیست.

پس احتیاج آدمى به پروردگارى که مالک و مدبر است جزو حقیقت و ذات انسان است، و فقر به چنین پروردگارى در ذات او نوشته شده، و ضعف بر پیشانیش مکتوب گشته، و این معنا بر هیچ انسانى که کمترین درک و شعور انسانى را داشته باشد پوشیده نیست، عالم و جاهل، صغیر و کبیر و شریف و وضیع همه در این درک مساویند.



ایه 173:

اگر گواهى بر ربوبیّت در عالم ذرّ یا فطرت نبود، انسان در دنیا به راحتى خداپرست نمى‏شد و همواره از نیاکان خود تقلید مى‏کرد. «او تقولوا انّما اشرک آبائُنا...»

 

ایه 175: دنیا پرستی و خود خواهی و ریاست طلبی سبب میشه کسی که تموم استعدادهای لازم برای تعالی رو داده

به کل از راه حق دور بشه

 

ایه 176:

گر مامی خواستیم او را به وسیله همین آیات به درگاه خود نزدیک می کردیم و تکامل انسان بوسیله آیات مذکور که اسباب ظاهری الهی است باعث هدایت انسان هست ، اما سعادت را برای انسان حتمی نمی سازد ،چون تمامیت تأثیر این اسباب به مشیت خدا وابسته است و مشیت خدای سبحان به سعادت کسی که ازذکر خدا اعراض کرده و آیات او را تکذیب نموده و به زندگی مادی گرایش یافته است ، تعلق نمی گیرد. خلود در زمین به معنای ملازمت دائمی و چسبیدن به آن است که کنایه از میل به بهره برداری از لذات دنیوی می باشد، به طوریکه در آن غوطه ور گشته و ازحلال و حرام آن پروایی نداشته باشد. چنین کسی که از هوای نفسش پیروی کند و به زیورهای دنیا مغرور گردد،خداوند او را گمراه می سازد و هرگز هدایت خدا شامل حال او نمی شود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۳
* مسافر
شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ

172 . صفحه 172

 



شانزدهم خرداد


نفیسه



(آیه 164)- این جمعیت از بنى اسرائیل در برابر این آزمایش بزرگ(صید ماهی در روز شنبه) که با زندگى آنان کاملا آمیخته بود به سه گروه تقسیم شدند:«گروه اول» که اکثریت را تشکیل مى‏دادند، به مخالفت با این فرمان الهى برخاستند.«گروه دوم» که قاعدتا اقلیت کوچکى بودند و در برابر گروه اول به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر قیام کردند.«گروه سوم»، ساکتان و بى‏طرفان بودند، که نه همگامى با گناهکاران داشتند و نه وظیفه نهى از منکر را انجام مى‏دادند.در آیه مورد بحث، گفتگوى این گروه را با نهى کنندگان شرح مى‏دهد، مى‏گوید: «و (به خاطر بیاور) هنگامى که جمعى از آنها به جمع دیگرى گفتند: چرا قومى را اندرز مى‏دهید که خداوند سر انجام آنها را هلاک مى‏کند و یا به عذاب دردناکى کیفر خواهد داد» (وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً).«گفتند: (این اندرزها) براى اعتذار و رفع مسؤولیت در پیشگاه پروردگار شماست به علاوه شاید آنها بپذیرند و از گناه باز ایستند، و تقوا پیشه کنند»! (قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).از جمله بالا چنین استفاده مى‏شود که: گاهى بیان حقایق و وظایف الهى بدون احتمال تأثیر نیز واجب مى‏شود و آن در موردى است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد کم‏کم به دست فراموشى سپرده مى‏شود و بدعتها جان مى‏گیرند و سکوت دلیل بر رضایت و موافقت محسوب مى‏شود، در این گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا و در همه جا گفته شود هر چند اثرى در گنهکاران نگذارد.


(آیه 165)- در این آیه مى‏فرماید: سر انجام دنیاپرستى بر آنان غلبه کرد و فرمان خدا را به دست فراموشى سپردند«اما هنگامى که تذکراتى را که به آنها داده شده بود فراموش کردند (لحظه عذاب فرا رسید، و) نهى کنندگان از بدى را رهایى بخشیدیم و کسانى را که ستم کردند، به خاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدى گرفتار ساختیم»(فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).چه کسانى رهایى یافتند؟از آن سه گروه (گنهکاران، ساکتان و اندرزدهندگان) تنها گروه سوم از مجازات الهى مصون ماندند و بطورى که در روایات آمده است آنها هنگامى که دیدند اندرزهایشان مؤثر واقع نمى‏شود ناراحت شدند و گفتند: ما از شهر بیرون مى‏رویم، شب هنگام به بیابان رفتند و اتفاقا در همان شب کیفر الهى دامان دو گروه دیگر را گرفت.


(آیه 167)- پراکندگى یهود! این آیه و آیه بعد اشاره به قسمتى از کیفرهاى دنیوى آن جمع از یهود است که در برابر فرمانهاى الهى قد علم کردند و حق و عدالت و درستى را زیر پا گذاردند.نخست مى‏گوید: به خاطر بیاور «زمانى که پروردگار تو اعلام داشت که بر این جمعیت گنهکار، عده‏اى را مسلط مى‏کند، که بطور مداوم تا دامنه قیامت آنها را در ناراحتى و عذاب قرار دهند» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ).از این آیه استفاده مى‏شود که این گروه سرکش، هرگز روى آرامش کامل نخواهند دید، هر چند براى خود حکومت و دولتى تأسیس کنند.و در پایان آیه اضافه مى‏کند که: «پروردگار تو هم مجازاتش براى مستحقان، سریع است، و هم (نسبت به خطاکاران توبه‏کار) آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).و این جمله نشان مى‏دهد که خداوند راه بازگشت را به روى آنان بازگذارده، تا کسى گمان نبرد که سرنوشت اجبارى توأم با بدبختى و کیفر و مجازات براى آنها تعیین شده است.


(آیه 168)- در این آیه به پراکندگى یهود در جهان اشاره کرده، مى‏گوید:«ما آنها را در زمین متفرق ساختیم به گروههاى مختلفى تقسیم شدند، بعضى از آنها صالح بودند (به همین دلیل هنگامى که فرمان حق و دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را شنیدند، ایمان آوردند) و جمعى دیگر ناصالح بودند» و حق را پشت سر انداختند و براى تأمین زندگى مادى خود از هیچ کارى فروگذار نکردند (وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ).باز در این آیه این حقیقت تجلى مى‏کند که اسلام هیچ گونه خصومتى با نژاد یهود ندارد و به عنوان پیروان یک مکتب و یا وابستگان به یک نژاد، آنها را محکوم نمى‏نماید بلکه مقیاس و معیار سنجش را اعمال آنها قرار مى‏دهد.سپس اضافه مى‏کند: «ما آنها را با وسائل گوناگون، نیکیها و بدیها آزمودیم شاید باز گردند» (وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).گاهى آنها را تشویق کردیم و در رفاه و نعمت قرار دادیم، تا حس شکرگزارى در آنها برانگیخته شود و به سوى حق بازآیند، و گاهى به عکس آنها را در شدائد و سختیها و مصائب فرو بردیم، تا از مرکب غرور و خودپرستى و تکبر فرود آیند و به ناتوانى خویش پى برند، شاید بیدار شوند و به سوى خدا بازگردند، و هدف در هر دو حال مسأله تربیت و هدایت و بازگشت به سوى حق بوده است.


(آیه 169)- در آیات گذشته سخن از نیاکان یهود بود، ولى در این آیه، بحث از فرزندان و اخلاف آنها به میان آمده است.نخست یادآور مى‏شود که: «پس از آنها، فرزندانى جاى آنها را گرفتند که وارث کتاب (آسمانى تورات) شدند اما با این حال متاع این دنیاى پست را گرفته» بر اطاعت خدا ترجیح مى‏دهند (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏).سپس اضافه مى‏کند: هنگامى که آنها در کشمکش وجدان از یک سو، و منافع مادى از سوى دیگر قرار مى‏گیرند، دست به دامن امیدهاى کاذب زده، «و مى‏گویند (ما این منفعت نقد را مشروع یا نامشروع به چنگ مى‏آوریم، خداوند رحیم و مهربان است) و به زودى ما مورد بخشش قرار خواهیم گرفت» (وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا).این جمله نشان مى‏دهد که آنها بعد از انجام چنین کارى یک نوع پشیمانى زود گذر و حالت توبه ظاهرى به خود مى‏گرفتند، ولى بطورى که قرآن مى‏گوید:

این ندامت و پشیمانى آنها به هیچ وجه ریشه نداشت به همین دلیل «اگر سود مادى دیگرى همانند آن به دستشان مى‏آمد، آن را نیز مى‏گرفتند» (وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ).در هر حال این جمله اشاره به رشوه خواریهاى جمعى از یهود، و تحریف آیات آسمانى به خاطر آن، و فراموش کردن احکام پروردگار به خاطر تضادّ با منافع آنها مى‏کند.لذا به دنبال آن مى‏فرماید: «آیا اینها به وسیله کتاب آسمانیشان (تورات) پیمان نبسته بودند که بر خدا (دروغ نبندند و احکام او را تحریف نکنند و) جز حق چیزى نگویند؟!» (أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ).

سپس مى‏گوید: اگر آنها از آیات الهى آگاهى نداشتند و دست به این اعمال خلاف مى‏زدند ممکن بود براى خودشان عذرى بسازند، ولى اشکال کار این است که: «آنها کرارا محتویات تورات را دیده و فهمیده بودند» (وَ دَرَسُوا ما فِیهِ). در عین حال آن را ضایع ساختند و فرمانش را پشت سر انداختند.سر انجام مى‏فرماید: اینها اشتباه مى‏کنند، و این اعمال و متاعها سودى براى آنها نخواهد داشت، بلکه «سراى آخرت براى پرهیزکاران بهتر است» (وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ).«آیا شما حقایقى را به این روشنى درک نمى‏کنید» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).


(آیه 170)- در این آیه در برابر گروه فوق اشاره به گروه دیگر مى‏کند که آنها نه تنها از هرگونه تحریف و کتمان آیات الهى برکنار بودند، بلکه به آن تمسک جسته و موبه‏مو آنها را اجرا کردند، قرآن این جمعیت را «مصلحان جهان» نام نهاده و اجر و پاداش مهمى براى آنها قائل شده و در باره آنها چنین مى‏گوید: «کسانى که تمسک به کتاب پروردگار جویند و نماز را برپا دارند (پاداش بزرگى خواهند داشت) زیرا ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم ساخت» (وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ).آیه فوق به خوبى نشان مى‏دهد که اصلاح واقعى در روى زمین بدون تمسک به کتب آسمانى و فرمانهاى الهى امکان پذیر نمى‏باشد، و این تعبیر بار دیگر این حقیقت را تأکید مى‏کند که دین و مذهب تنها یک برنامه مربوط به جهان ماوراء طبیعت و یا سراى آخرت نیست، بلکه آیینى است در متن زندگى انسانها،و در طریق حفظ منافع تمام افراد بشر و اجراى اصول عدالت و صلح و رفاه و آسایش و بالاخره هر مفهومى که در معنى وسیع «اصلاح» جمع است.



اعظم :




آیه 164 : این ایه برای من خیلی جالب بود چون گمان من بر این بود که اگه آدم احتمال میده که امر به معروفش موثر نباشه لازم نیست امر به معروف کنه که این آیه میگه اینطور نیست چون شاید احتمال تغییر باشه و ر ضمن این کار اجرای دستور الهی است


آیه 165 : مقصود از "فراموش کردن تذکرات " بی تاثیر شدن اونا در دل هستش

اولین بار که آدم خطایی میکنه دچار عذاب وجدان میشه ولی بعد هی کم کم بر نافرمانی و معصیت جسور تر میشه

یهودیان نافرمان اول یه حوضچه در روز شنبه درست می کردن که ماهیها برن توش بعد یکشنبه ماهیها رو می گرفتن انقدر این نافرمانی رو مرتکب شدن که دیگه درخود روز شنبه و علنی ماهی می گرفتن


آیه 166 : تبدیل به بوزینه شدند ... پس این قضیه که داروین می گفت میمونها به انسان تبدیل شدند . اینجا یه جورایی عکسشه یه نسلی از بوزینه ها آدمایی هستند که به میمون تبدیل شدند!

 


آیه 168 : باز هم سنت امتحان الهی برای ایمان آوردن

 

آیه 169 :اینکه گناه می کنن و می گن خداوند کریم و بخشنده است در این آیه نکوهش شده

امیدواری به خداوند در صورتی صحیح هستش که آدم در حالتی از خوف و رجا باشه

اما کسی که غرق در لذت دنیا هستش و به عاقبت کارش فکر نمی کنه و فقط می گه خدا کریمه امیدش صحح نیست


آیه 170 : اصلاح واقعی در جهان بدون تمسک به آیات اهی ممکن نیست مثل خیلی از آیات دیگه از میان همه عبادات به نماز اشاره می شود که یه رابطه قبلی و "تسلیم پذیری " در مقابل خداوند داره

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 166 سوره هود



نفیسه:



🌷در توضیح ادامه حیات انسانهای مسخ شده که دیروز در تفسیر آیه 166آمد میتوان این سوال را طرح کرد که آیا انسانهایی که مسخ شده اند،درهمان صورت مسخ شده نیزتولید مثل داشته ونسلشان تا به امروز باقی مانده است؟

جواب:این سؤال از عهده ی علوم تجربی و ژنتیک خارج است و اصولاً این علوم، توانایی اثبات مسائلی از این قبیل را ندارند. زیرا اگر انسان های مسخ شده باقی مانده باشند به صورت میمونی شبیه دیگر میمون ها هستند و اگر هم اختلافاتی در بعضی از میمون ها با دیگر همجنس های شان ثابت شود دلیلی بر ادامه نسل مسخ شدگان نیست.

اما در روایات اهل بیت (ع) به این موضوع اشاره شده است؛ امام علی بن الحسین(ع) می فرمایند: «مسخ شدگان تا سه روز زنده بودند،سپس خداوند باران و بادی فرستاد و همه را به دریا انداخت، هیچ مسخ شده ای بعد از سه روز زنده نمانده است و این حیواناتی که اکنون به شکل آنها می بینید، فقط شبیه آنانند نه آنکه خود آنان و یا از نسل آنان باشند.»[1] و اگر در بعضی از روایات علت حرمت گوشت سگ و خوک و میمون را مسخ شدن آنها نام می برد، منظورش این نیست که از نسل آنان اند، بلکه «به خاطر مضراتی که گوشت آنان دارد و به خاطر تعظیم عقوبت خداوند بر عده ای که به این شکل در آمده اند می باشد تا مردم با این گونه حیوانات انس نگیرند و عذاب الهی را سبک نشمارند.»[2]

[1] تفسیر صافی، ملامحسن فیض، ج 1، ص 620.

[2] سفینة البحار، ج 4، ص 375.🌷



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۳
* مسافر
جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ

171 . صفحه 171






پانزدهم خرداد :

نفیسه :





(آیه 160)- گوشه‏اى از نعمتهاى خدا به بنى اسرائیل: در این آیه اشاره به چند قسم از نعمتهاى خدا بر بنى اسرائیل مى‏کند. نخست مى‏گوید: «ما آنها را به دوازده گروه- که هر یک شاخه‏اى (از دودمان اسرائیل) بود- تقسیم کردیم» تا نظمى عادلانه و دور از برخوردهاى خشونت آمیز در میانشان حکومت کند (وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً).نعمت دیگر: «و هنگامى که قوم موسى (در بیابان سوزان، به سوى بیت المقدس در حرکت بودند و گرفتار عطش سوزان و تشنگى خطرناکى شدند) و از او تقاضاى آب کردند، به او وحى فرستادیم که عصایت را بر سنگ بزن و او چنین کرد، ناگهان دوازده چشمه از سنگ جوشید» (وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً).و آنچنان این چشمه‏ها در میان آنها تقسیم شد «که هر کدام به خوبى چشمه خود را مى‏شناختند» (قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ).نعمت دیگر این که، در آن بیابان سوزان که پناهگاهى وجود نداشت «ابر را بر سر آنها سایه افکن ساختیم» (وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ).بالاخره چهارمین نعمت این بود که «من و سلوى را (به عنوان دو غذاى لذیذ و نیروبخش) بر آنها فرو فرستادیم» (وَ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏) و به آنها گفتیم «از غذاهاى پاکیزه‏اى که در اختیار شما گذارده‏ایم بخورید» (کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ). و فرمان خدا را به کار بندید.اما آنها خوردند و کفران و ناسپاسى کردند، آنها «به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم روا داشتند» (وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).

 

 (آیه 161)- در تعقیب آیات گذشته در این آیه و آیه بعد به قسمت دیگرى از مواهب پروردگار به بنى اسرائیل و طغیانگرى آنان در برابر این مواهب اشاره شده است، نخست مى‏گوید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامى را که به آنها گفته شد در این سرزمین (بیت المقدس) ساکن گردید و از نعمتهاى فراوان آن، در هر نقطه و هرگونه که مى‏خواهید بخورید» و بهره گیرید (وَ إِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ وَ کُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ).«و بگویید: خداوندا! گناهان ما را بریز و از در بیت المقدس با خضوع و تعظیم وارد شوید» (وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً).که اگر این برنامه را انجام دهید «خطاهایى را که مرتکب شده‏اید مى‏بخشیم‏ و به نیکوکاران پاداش بیشتر و بهتر خواهیم داد» (نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئاتِکُمْ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ).«حطّه» به معنى نزول چیزى از طرف بالاست و این کلمه در واقع شعار آنها به هنگام ورود به بیت المقدس بود، یعنى «تقاضاى ما ریزش گناهانمان و یا ریزش باران عفو و رحمتت بر ماست».

 

 (آیه 162)- ولى با این که درهاى رحمت به روى آنها گشوده بود، و اگر از فرصت استفاده مى‏کردند مى‏توانستند، گذشته و آینده خود را اصلاح کنند «اما ستمکاران بنى اسرائیل (نه تنها استفاده نکردند بلکه) فرمان پروردگار را بر خلاف آنچه به آنها گفته شده بود عمل کردند» (فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ).«سر انجام به خاطر این نافرمانى و طغیان و ظلم و ستم (بر خویشتن و بر دیگران) عذابى از آسمان بر آنها نازل کردیم»(فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَظْلِمُونَ).

 

 (آیه 163)- یک سرگذشت عبرت انگیز!در اینجا صحنه دیگرى از تاریخ پرماجراى بنى اسرائیل که مربوط به جمعى از آنهاست که در ساحل دریایى زندگى مى‏کردند، آمده است، منتها روى سخن در آن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است، و به او مى‏گوید: «از قوم یهود معاصر خویش ماجراى شهرى را که در کنار دریا قرار داشت سؤال کن»(وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ).

طبق روایات این «قریه» بندرى به نام «ایله» بوده که امروز به نام بندر ایلات معروف است.و به یاد آنها بیاور«زمانى را که در روز شنبه (از قانون پروردگار) تجاوز مى‏کردند» (إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ).زیرا روز شنبه تعطیل آنها بود و وظیفه داشتند، دست از کار و کسب و صید ماهى بکشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند، اما آنها این دستور را زیر پا گذاردند. سپس قرآن آنچه را در جمله قبل سر بسته بیان کرده بود، چنین شرح مى‏دهد:به خاطر آنها بیاور «آن هنگام را که ماهیان در روز شنبه در روى آب آشکار مى‏شدند و در غیر روز شنبه ماهیان کمتر به سراغ آنها مى‏آمدند» (إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ).این موضوع خواه جنبه طبیعى داشته، و یا جنبه فوق العاده و الهى، وسیله‏اى بود براى امتحان و آزمایش این جمعیت، لذا قرآن مى‏گوید: «ما این چنین آنها را به چیزى که در برابر آن مخالفت مى‏کردند آزمایش مى‏کردیم» (کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).

چگونه دست به گناه زدند؟

 

این جمعیت،قانون شکنى را به این ترتیب شروع کردند که در آغاز از طریق حیله به اصطلاح شرعى- به وسیله کندن حوضچه‏ها و یا انداختن قلابها- کار خود را شروع کردند، این کار، گناه را در نظر آنها کوچک و آنان را در برابر شکستن احترام روز شنبه جسور ساخت، کم‏کم روزهاى شنبه بطور علنى و بى‏پروا به صید ماهى مشغول شدند و از این راه مال و ثروت فراوانى فراهم ساختند.



اعظم :



در این صفحه نعمتهایی که بر بنی اسراییل نازل شد عنوان شده

و ناشکری و ستم اونا رو ذکر کرده

 

انگار هر ناشکری زبانی و عملی (بعانه گیری و حرفهای بیخود و نا مریوط زدن ) و نادیده گرفتن نعمتهای خداوند

یه جور ظلم و ستم عظیم باشه

 

ایه 163 : بازها در موردش تو همین گروه نوشتم

ازمایشات الهی گاهی فقط برای سنجش میزان تسلیم پذیری ماست و شاید از لحاظ عقلی و منطقی نشه تحلیلش کرد

صید ماهی در روز شنبه برای یهود که اتفاقا (بر اساس حکمت الهی) در این روز بهتر و درشت تر و زیادتر بودند امتحانی بود برای نسون دادن این نکته به خود اونا که ببینید چقدر امر پروردگارتون رو زیر پا میذارید

انگار کسی که در خوشیها با نعمت ازمایش "شکرگزاری" میشه و نمی فهمه ازش امتحان سخت تری می گیرن

امتحانی که عقلش عاجزه از تحلیلش

 

در کل دوستان تجربه به من نشون داده که واقعا شکرگزاری نعمتهای ادم رو بیشتر میکنه

به عینه بهم ثابت شده

 

شکر نعمت نعمتت افزون کند

کفر نعمتت از کفت بیرون کند

 

تا چه حد درسته

 

کسایی که در اوج سختیها هم بازم نگاهشون به قول معروف به نیمه پر لیوان هستش و به خصوص تر اینکه اون نیمه پر رو نه از بابت لیاقت خودشون که فقط فیض و رحمتی از جانب خداوند می دونن

نعمتهای خداوتد برشون بیشتر میشه

خدلوندا توفیق شکر گزاری و تسلیم بودن در مقابل خودت در سختیها و راحتیها رو به ما عنایت فرما

 






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۳
* مسافر
پنجشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ

170 . صفحه 170






چهاردهم خرداد :



نفیسه :

 

 

(آیه 156)- در این آیه دنباله تقاضاى موسى (ع) از پروردگار و تکمیل مسأله توبه که در آیات قبل به آن اشاره شد چنین آمده است.خداوندا! «در این جهان و در سراى دیگر نیکى براى ما مقرر بدار» (وَ اکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ).سپس دلیل این تقاضا را چنین بیان مى‏کند: «ما به سوى تو بازگشت کرده‏ایم» (إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ). و از سخنانى که سفیهان ما گفته‏اند که شایسته مقام با عظمت تو نبود، پوزش طلبیده‏ایم.سر انجام خداوند دعاى موسى (ع) را به اجابت مى‏رساند و توبه او را مى‏پذیرد، ولى نه بدون قید و شرط، بلکه با شرایطى که در ذیل آیه آمده است، مى‏گوید:«خداوند فرمود: عذاب و کیفرم را به هر کس بخواهم (و مستحق ببینم) مى‏رسانم» (قالَ عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ).سپس اضافه مى‏کند:«اما رحمت من همه چیز را در برگرفته است» (وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ).ولى براى این که کسانى خیال نکنند، پذیرش توبه و یا وسعت رحمت پروردگار و عمومیت آن، بى‏قید و شرط و بدون حساب و کتاب است، در پایان آیه اضافه مى‏کند:«من به زودى رحمتم را براى (کسانى که سه کار را انجام مى‏دهند) مى‏نویسم، آنها که تقوا پیشه مى‏کنند، و آنها که زکات مى‏پردازند، و آنها که به آیات ما ایمان مى‏آورند» (فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ).

 

(آیه 157)- از چنین پیامبرى پیروى کنید: این آیه در حقیقت، مکمل آیه گذشته در باره صفات کسانى است که مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، یعنى پس از ذکر صفات سه گانه تقوا و اداء زکات و ایمان به آیات پروردگار، در این آیه صفات دیگرى به عنوان توضیح براى آنها ذکر مى‏کند و آن پیروى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است، زیرا ایمان به خدا از ایمان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیروى از مکتبش جدایى ناپذیر است، لذا مى‏گوید: «کسانى مشمول این رحمت مى‏شوند که از فرستاده پروردگار پیروى کنند»(الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ).

سپس براى این رسول، شش صفت علاوه بر مقام رسالت بیان مى‏کند:

1- او «پیامبر خداست» (النَّبِیَّ).«نبى» به کسى گفته مى‏شود که پیام خدا را بیان مى‏کند و به او، وحى نازل مى‏شود- هر چند مأمور به دعوت و تبلیغ نباشد- اما«رسول» کسى است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوى آیین خدا و ایستادگى در این مسیر مى‏باشد.

2- «پیامبرى که درس نخوانده و از میان توده جمعیت برخاسته، از سرزمین مکه امّ القرى» کانون اصلى توحید طلوع کرده است (الْأُمِّیَّ).

3- «پیامبرى که صفات و علامات و نشانه‏ها و دلائل حقانیت او را در (کتب آسمانى پیشین) تورات و انجیل مشاهده مى‏کنند» (الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ).

4- پیامبرى که محتواى دعوت او با فرمان عقل کاملا سازگار است «به نیکیها و آنچه خرد آن را مى‏شناسد و نزدش معروف است، دعوت مى‏کند، و از بدیها و زشتیها و آنچه نزد خرد ناشناس است، نهى مى‏نماید» (یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ).

 

5- محتواى دعوت او با فطرت سلیم هماهنگ است، «طیبات و آنچه را طبع سلیم مى‏پسندد، براى آنها حلال مى‏شمرد، و آنچه خبیث و تنفر آمیز باشد بر آنها تحریم مى‏کند» (وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ).

6- او بسان مدعیان دروغین نبوت و رسالت که هدفشان به زنجیر کشیدن توده‏هاى مردم و استعمار و استثمار آنهاست، نیست نه تنها بندى بر آنها نمى‏گذارد، بلکه «بارها را از دوش آنان بر مى‏دارد، و غل و زنجیرهایى را که بر دست و پا و گردنشان سنگینى مى‏کرد، مى‏شکند» (وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ).و چون این صفات ششگانه به ضمیمه مقام رسالت که مجموعا هفت صفت مى‏شود، روى هم رفته نشانه روشن و دلیل آشکارى بر صدق دعوت اوست اضافه مى‏کند:«پس کسانى که به او ایمان بیاورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش یارى کنند، و از نور آشکارى که با او نازل شده (یعنى قرآن مجید) پیروى کنند، بدون شک چنین افرادى رستگارانند» (فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

 

پنج دلیل براى نبوت در یک آیه!

نخست این که او «امّى» بود و درس نخوانده، اما با این حال کتابى آورد که نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت، بلکه نقطه بازگشت مهمى در تاریخ بشریت بود.

دوم این که: دلایل نبوت او با تعبیرات مختلف در کتب آسمانى پیشین وجود دارد آنچنان که انسان را به حقانیت او مطمئن مى‏سازد.

سوم این که: محتویات دعوت او با عقل و خرد سازگار است.

چهارم: محتویات دعوت او با طبع سلیم و فطرت هماهنگ است.

پنجم: اگر او از طرف خدا نبود، حتما به خاطر منافع خویش دست به چنین کارى مى‏زد و در این صورت نه تنها نباید غل و زنجیرها را از مردم بگشاید بلکه باید آنها را همچنان در جهل و بى‏خبرى نگهدارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار کند، در حالى که مى‏بینیم او زنجیرهاى گران را از دست و پاى بشریت گشود.زنجیر جهل و نادانى از طریق دعوت پى‏گیر و مستمر به علم و دانش.

زنجیر انواع تبعیضات و زندگى طبقاتى! و زنجیرهاى دیگر، هر یک از اینها به تنهایى دلیلى است بر حقانیت دعوت او و مجموع آنها دلیلى روشنتر.

بشارت ظهور پیامبر در کتب عهدین:

گرچه شواهد قطعى تاریخى و همچنین محتویات کتب مقدسه یهود و نصارى (تورات و انا جیل) نشان مى‏دهد که اینها کتابهاى آسمانى نازل شده بر موسى و عیسى (ع) نیستند و دست تحریف به سوى آنها دراز شده است بلکه بعضى از میان رفته‏اند و آنچه امروز به نام کتب مقدسه در میان آنهاست مخلوطى است از زائیده‏هاى افکار بشرى و قسمتى از تعلیماتى که بر موسى (ع) و عیسى (ع) نازل گردیده و در دست شاگردان بوده، ولى با این حال در همین کتب تحریف یافته عباراتى دیده مى‏شود که اشارات قابل ملاحظه‏اى به ظهور این پیامبر بزرگ دارد.

 


(آیه 158)- دعوت جهانى پیامبر: در حدیثى از امام مجتبى علیه السّلام چنین مى‏خوانیم: عده‏اى از یهود نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اى محمد تویى که گمان مى‏برى فرستاده خدایى و همانند موسى (ع) بر تو وحى فرستاده مى‏شود؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کمى سکوت کرد، سپس فرمود: آرى منم سیّد فرزندان آدم و به این افتخار نمى‏کنم، من خاتم پیامبران و پیشواى پرهیزکاران و فرستاده پروردگار جهانیانم.آنها سؤال کردند به سوى چه کسى؟ به سوى عرب یا عجم یا ما؟

خداوند آیه مورد بحث را نازل کرد، و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به تمام جهانیان با صراحت در ضمن آن شرح داد.نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد: «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً).این آیه همانند آیات بسیار دیگرى از قرآن مجید، دلیل روشنى بر جهانى بودن دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.سپس خدایى را که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى او دعوت مى‏کند با سه صفت معرفى مى‏کند: «خداوندى که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست» (الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).خداوندى که «معبودى شایسته پرستش، جز او وجود ندارد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).خداوندى که «زنده مى‏کند و مى‏میراند» و نظام حیات و مرگ به فرمان اوست (یُحیِی وَ یُمِیتُ).

 

و در پایان از همه مردم جهان دعوت مى‏کند که«به خدا و فرستاده او پیامبر درس نخوانده و قیام کننده از میان توده‏هاى جمعیت، ایمان بیاورید» (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ).«پیامبرى که (تنها دیگران را دعوت به این حقایق نمى‏کند، بلکه در درجه اول خودش به آنچه مى‏گوید، یعنى) به خدا و سخنان او ایمان دارد» (الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ).نه تنها آیاتى را که بر خودش نازل شده مى‏پذیرد، بلکه تمام کتب راستین انبیاء پیشین را نیز مى‏پذیرد.تمام تاریخ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به این حقیقت گواهى مى‏دهد، که او بیش از همه به تعلیمات خویش و آیات قرآن پاى بند بود و ایمان داشت.آرى! از چنین پیامبرى باید پیروى کنید، تا نور هدایت در قلب شما بتابد و در مسیر سعادت قرار گیرید، مى‏فرماید: «و از او پیروى کنید تا هدایت یابید» (وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).اشاره به این که ایمان به تنهایى کافى نیست، بلکه در صورتى مفید خواهد بود که با پیروى عملى تکمیل گردد.

 

 

(آیه 159)- در این آیه باز سخن پیرامون بنى اسرائیل و سرنوشت و رویدادهاى تاریخ آنهاست، نخست اشاره به واقعیتى مى‏کند که شبیه آن را در قرآن بسیار دیده‏ایم واقعیتى که حکایت از روح حق طلبى قرآن دارد، و آن احترام به موقعیت اقلیتهاى صالح است یعنى: چنان نبود که بنى اسرائیل یکپارچه فاسد و مفسد باشند و این نژاد عموما مردمى گمراه و سرکش معرفى شوند، بلکه در برابر اکثریت مفسده جو، اقلیتى وجود داشتند صالح و ناهماهنگ با کارهاى اکثریت، قرآن براى این اقلیت صالح اهمیت خاصى قائل شده است.مى‏گوید: «از قوم موسى (ع) گروهى هستند که دعوت به سوى حق مى‏کنند و حاکم به حق و عدالتند» (وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ).این آیه ممکن است اشاره به گروه کوچکى باشد که در برابر سامرى و دعوت او تسلیم نشدند و همه جا حامى و طرفدار مکتب موسى (ع) بودند و یا گروههاى صالح دیگرى که بعد از موسى (ع) به روى کار آمدند.



خانم زینالی :



آیه 156 :رحمت وعذاب در دست خداست وانقدر رحمان است که به هرکسی به اندازه عملش میدهد. هم معنوی هم مادی

 

رحمت بدون قید وشرط برای کسی است که تقوا داشته باشد وزکات (از مال خود به امر خدا بگذرد) بدهد




آیه 157 :پیامبری را که امی (معمولی مکتب نرفته)اگر سواد داشت بهانه می گرفتند که از خودش کتاب نوشته

 

بود پذیرفتند وبه او ایمان اوردند حلالش را حلال وحرامش را حرام دانستندواو را یاری کردند رستگارانند




آیه 158 :لازمه هدایت این است که پذیرش خدایی را داشته باشیم که مرگ وزندگی به دست اوست وبر زمین واسمان حکومت می کند




آیه 159 :

یومن بالله وکلمته

ایین وشریعتی که خداوند بر پیامبرانش نازل کرده وعمل به انرا واجب کرده وکسانی که انرا انجام دهند در هر زمانی هدایت می شوند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۳
* مسافر
چهارشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ

169 . صفحه 169

 



سیزدهم خرداد



نفیسه



(آیه 150)- عکس العمل شدید در برابر گوساله پرستان! در این آیه و آیه بعد ماجراى درگیرى موسى (ع) با گوساله پرستان به هنگام بازگشت از میعادگاه، که در آیه قبل تنها اشاره‏اى به آن شده بود تشریح گردیده.نخست مى‏گوید:«هنگامى که موسى خشمناک و اندوهگین به سوى قوم خود بازگشت (و صحنه زننده و نفرت انگیز گوساله پرستى را مشاهده نمود) به آنها گفت بد جانشینانى براى من بودید و آیین مرا ضایع کردید» (وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی).سپس موسى (ع) به آنها گفت:«آیا در فرمان پروردگار خود، عجله نمودید»(أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ).منظور این است که شما در برابر فرمان خدا نسبت به تمدید مدت سى شب به چهل شب، عجله به خرج دادید و در قضاوت شتاب نمودید، نیامدن مرا دلیل بر مرگ و یا خلف وعده گرفتید.

موسى (ع) در اینجا باید خشم شدید خود را آشکار سازد، در غیر این صورت بازگشت آنها به آسانى ممکن نبود.قرآن عکس العمل شدید موسى (ع) را در برابر این صحنه و در این لحظات بحرانى و توفانى چنین بازگو مى‏کند:«موسى بى‏درنگ الواح تورات را از دست خود بیفکند (و به سراغ برادرش هارون رفت) و سر و ریش او را گرفت و به سوى خود کشید»! (وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ).در حقیقت این واکنش از یک سو روشنگر حال درونى موسى (ع) و التهاب و بى‏قرارى و ناراحتى شدید او در برابر بت پرستى و انحراف آنها بود، و از سوى دیگر وسیله مؤثرى براى تکان دادن مغزهاى خفته بنى اسرائیل و توجه دادن آنها به زشتى فوق العاده اعمالشان.

 

سپس قرآن مى‏گوید:هارون براى برانگیختن عواطف موسى (ع) و بیان بى‏گناهى خود «گفت: فرزند مادرم! این جمعیت نادان مرا در ضعف و اقلیت قرار دادند آنچنان که نزدیک بود مرا به قتل برسانند (بنابراین من بى‏گناهم بى‏گناه) کارى نکن که دشمنان به شماتت من برخیزند و مرا در ردیف این جمعیت ظالم و ستمگر قرار مده» (قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

 


(آیه 151)- آتش خشم موسى کمى فرو نشست و به درگاه پروردگار متوجه شد و «عرض کرد: پروردگارا! من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت بى‏پایانت داخل کن، تو مهربانترین مهربانانى» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ).تقاضاى بخشش و آمرزش براى خود و برادرش نه به خاطر آن است که گناهى از آنها سرزده بلکه یک نوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى او و ابراز تنفر از اعمال زشت بت پرستان و همچنین سرمشقى است براى همگان تا فکر کنند جایى که موسى و برادرش که انحرافى پیدا نکرده بودند چنین تقاضایى از پیشگاه خدا کنند، دیگران باید حساب خود را برسند.

 


(آیه 152)- واکنش شدید موسى (ع) سر انجام کار خود را کرد، و گوساله پرستان بنى اسرائیل که اکثریت قوم را تشکیل مى‏دادند از کار خود پشیمان شدند ولى براى این که تصور نشود تنها این ندامت و پشیمانى براى توبه آنها از چنین گناه عظیمى کافى بوده است، قرآن چنین اضافه مى‏کند:«کسانى که گوساله را معبود خود انتخاب کردند به زودى خشم پروردگار و ذلت درندگى این جهان به آنها خواهد رسید» (إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).و نیز براى این که تصور نشود این قانون اختصاصى به آنها دارد، اضافه مى‏کند: «همه کسانى را که افترا (بر خدا) مى‏بندند این چنین کیفر مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ).

 


(آیه 153)- در این آیه این موضوع را تکمیل کرده، و به صورت یک قانون کلى چنین مى‏گوید: «اما آنها که اعمال بدى انجام دهند، سپس توبه کنند (و شرایط توبه همگى انجام گیرد) و ایمان خود را به خدا تجدید نمایند و از هرگونه شرک و نافرمانى بازگردند، پروردگار تو بعد از آن (آنها را مى‏بخشد، او) بخشنده و مهربان است»(وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).


(آیه 154)- در این آیه مى‏گوید:«هنگامى که آتش خشم موسى فرو نشست (و آن نتیجه‏اى را که انتظار داشت گرفت) دست کرد و الواح تورات را از زمین برداشت، الواحى که نوشته‏هاى آن سراسر هدایت و رحمت بود (اما هدایت و رحمت) براى کسانى که احساس مسؤولیت مى‏کردند و از خدا مى‏ترسیدند و در برابر فرمانش تسلیم بودند» (وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِی نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ).


(آیه 155)- نمایندگان بنى اسرائیل در میعادگاه خدا! در این آیه و آیه بعد بار دیگر قرآن به جریان رفتن موسى (ع) به میعادگاه «طور» با جمعى از بنى اسرائیل بازگشت نموده و قسمت دیگرى از همان حادثه را بازگو مى‏کند.نخست مى‏گوید:«موسى (ع) هفتاد نفر از قوم خود را براى میعاد ما انتخاب کرد» (وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا).ولى بنى اسرائیل چون کلام خدا را شنیدند، از موسى (ع) تقاضا کردند از او بخواهد خود را نشان دهد «در این هنگام زلزله عظیمى درگرفت (و جمعیت هلاک شدند و موسى (ع) مدهوش بر زمین افتاد، هنگامى که به هوش آمد) عرض کرد:پروردگارا! اگر تو مى‏خواستى مى‏توانستى آنها و مرا پیش از این هلاک کنى» (فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ).یعنى، من چگونه پاسخ قوم را بگویم که بر نمایندگان آنها چنین گذشته است.سپس گفت: پروردگارا! این درخواست نابه‏جا تنها کار جمعى از سفهاى ما بود، «آیا ما را به خاطر کار سفیهانمان هلاک مى‏کنى؟» (أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا).سپس موسى (ع) به دنبال این تضرع و تقاضا از پیشگاه خدا عرضه مى‏دارد:«این جز آزمایش تو چیز دیگرى نیست که هر که را بخواهى (و مستحق ببینى) با آن گمراه مى‏کنى و هر کس را بخواهى (و شایسته بدانى) هدایت مى‏نمایى» (إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ).

و در پایان آیه، موسى (ع) عرض مى‏کند: بار الها! «تنها تو ولىّ و سرپرست مایى، ما را ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترین آمرزندگانى» (أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ).از مجموع آیات و روایات استفاده مى‏شود که سر انجام هلاک شدگان بار دیگر زندگى را از سر گرفتند و به اتفاق موسى (ع) به سوى بنى اسرائیل بازگشتند، و آنچه را دیده بودند براى آنها بازگو نمودند و به تبلیغ و ارشاد آن مردم بى‏خبر پرداختند.

 


اعظم :


 

یه 150 : خیلی نکته های زیادی داره

خداوند باز هم قوم موسی رو امتحان کرد وعده ی شب موسی رو به چهل روز افزایش داد و بعد بر اثر این تغییر یه انحراف عظیم در اعتقادات مردم رخ داد ... انحراف در اصل و اون هم گوساله پرستی بود

اینقدر به پیامبر ایمان نداشتند که ایشون کاری رو با هوی و هوس خودش انجام نمی ده و دیر اومدنش در واقع امر پروردگارش بوده

جایی که انحرافات در اصل رخ میده الواح که یه سری قوانین و ... است رو باید کنار گذاشت و به درست کردن اصل پرداخت

 

آیه 150 : به خاطر مقام و موقعیّت و خویشاوندى، از لغزش دیگران چشم‏پوشى نکنیم. «اخذ برأس اخیه» گاهى توبیخ به موقع نزدیکان و در میان جمع، براى نشان دادن اهمیّت مطلب و هشدار و زهر چشم گرفتن از بیگانگان است. «اخذ برأس اخیه» چنانکه خداوند پیامبرش را چنین مورد خطاب قرار داده است. «لئن اشرکت لیحبطنّ عملک و لتکوننّ من الخاسرین»

 


آیه 150 : هنگام توبیخ دوستان، باید مواظب بود که دشمن از آن سوء استفاده نکند. «فلاتشمت بى الاعداء»

 


آیه 151: هر عملی که شائبه ذره ای غفلت در خود داشته باشد برای انبیاء سزاوار استغفار می باشد و در آخر هم برای جلب مغفرت پروردگار او را به وصف (ارحم الراحمین ) یاد می کند.




آآیه 152 : غضب اولیاى خدا، غضب خداست. «غضبان أسفاً - غضب من ربّهم»




آیه 152 :امام باقر علیه السلام ذیل این آیه فرمودند: هر کس در دین الهى بدعت گذارد، در همین دنیا ذلیل و خوار مى‏شود.

آیه 155:موسی (ع ) در دعای خویش نهایت تذلل و حیا را بکار برد و گفت : این امرتنها امتحانی ازجانب توست و امتحان تو، به گونه ایست که هر کس را بخواهی باآن هدایت می کنی و هر کس را که بخواهی گمراه می سازی و تو خدایی هستی که رحمتت بر غضبت پیشی گرفته و سنت تو چنین نیست که در عقاب بدکاران تعجیل کنی ، و آنگاه در مقام دعا حاجت خود را بین دو صفت ولایت و آمرزش خداوند قرار داد و این دو صفت را کافی دانست و به حاجت خود که زنده ساختن آن 70 نفر بود تصریح نکرد و در آخر گفت : خدایا تو بهترین آمرزندگانی ، پس با این دعای من شفاعت آنان را بکن ،یعنی از گناهشان درگذرو آنها را مجددا زنده گردان .

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۳
* مسافر
سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۲۳ ق.ظ

168 . صفحه 168





دوازدهم خرداد :

نفیسه :

 

(آیه 144)- الواح تورات! سر انجام در آن میعادگاه بزرگ، خداوند، شرایع و قوانین آیین خود را بر موسى (ع) نازل کرد. نخست به او «فرمود: اى موسى! من تو را با رسالتهاى خویش، و با سخن گفتنم (با تو) بر مردم برترى دادم و برگزیدم» (قالَ یا مُوسى‏ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی).اکنون که چنین است «آنچه را به تو دستور داده‏ام بگیر و در برابر این همه موهبت از شکرگزاران باش» (فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ).هدف آیه بیان دو امتیاز بزرگ موسى (ع) بر توده مردم است، یکى دریافت رسالات خدا، و دیگرى گفتگوى با پروردگار که هر دو مقام رهبرى او را در میان امت خویش تثبیت مى‏کرد.

 (آیه 145)- سپس اضافه مى‏کند که: «در الواحى که بر موسى (ع) نازل کردیم، از هر موضوعى پند و اندرز کافى و شرح و بیان مسائل مورد نیاز در امور دین و دنیا و فرد و اجتماع براى او نوشتیم» (وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ).سپس به او دستور دادیم که: «با نهایت جدّیّت و قوت اراده این فرمانها را برگیر» (فَخُذْها بِقُوَّةٍ).«و به قوم خود نیز فرمان ده که به نیکوترین آنها عمل کنند» (وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها).و نیز به آنها اخطار کن که مخالفت با این فرمانها و فرار از زیر بار مسؤولیتها و وظائف، نتیجه دردناکى دارد، و پایانش دوزخ است و «به زودى جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد» (سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ).از تعبیر «مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً» چنین استفاده مى‏شود که همه مواعظ و اندرزها و مسائل لازم در الواح موسى (ع) نبود، زیرا در آن زمان به مقدار استعداد مردم، احکام الهى نازل گشت، ولى هنگامى که مردم جهان به آخرین مرحله از تعلیمات انبیاء رسیدند، آخرین دستور که شامل همه نیازمندیهاى مادى و معنوى مردم بود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل گردید.ظاهر جمله «سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ» (به زودى خانه فاسقان را به شما نشان مى‏دهم) این است که منظور از آن، دوزخ مى‏باشد، که قرارگاه کسانى است که از اطاعت فرمان خدا و انجام وظائف خویش خارج شده‏اند.


(آیه 146)- سرنوشت متکبران- بحثى که از این آیه و آیه بعد آمده است در حقیقت یک نوع نتیجه گیرى از آیات گذشته در زمینه سرنوشت فرعون و فرعونیان و سرکشان بنى اسرائیل است، نخست مى‏فرماید: «به زودى کسانى را که در زمین، به غیر حق تکبر ورزیدند از آیات خود، منصرف مى‏سازیم» (سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ).سپس به سه قسمت از صفات این گونه افراد «متکبر و سرکش» و چگونگى «سلب توفیق حق پذیرى» از آنها اشاره کرده، مى‏فرماید:«و آنها اگر تمام آیات و نشانه‏هاى الهى را ببینند، ایمان نمى‏آورند»! (وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها).«و نیز اگر راه راست و طریق درست را مشاهده کنند، انتخاب نخواهند کرد» (وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا).و به عکس «اگر راه منحرف و نادرست را ببینند، آن را راه خود انتخاب مى‏کنند» (وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا).بعد از ذکر این صفات سه گانه که همگى حکایت از انعطاف ناپذیریشان در برابر حق مى‏باشد، اشاره به دلیل آن کرده، مى‏گوید: «اینها همه به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ).


(آیه 147)- این آیه کیفر چنین اشخاصى را بیان کرده، مى‏گوید: «آنها که آیات ما را تکذیب کنند و لقاى رستاخیز را منکر شوند اعمالشان بکلى حبط و نابود مى‏گردد» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ).و در پایان آیه چنین اضافه مى‏کند: این سرنوشت براى آنها، جنبه انتقامى ندارد، این نتیجه اعمال خود آنهاست، بلکه عین اعمال آنهاست که در برابرشان مجسم شده، «آیا آنها جز اعمالى را که انجام مى‏دادند، جزا داده مى‏شوند»؟ (هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ).این آیه یکى دیگر از آیاتى است که دلیل بر تجسم اعمال، و حضور خود اعمال نیک و بد در قیامت مى‏باشد.



آیه 148)- آغاز گوساله پرستى یهود: در این آیات، یکى از حوادث اسفناک و در عین حال تعجب آورى بود که بعد از رفتن موسى (ع) به میقات در میان بنى اسرائیل رخ داد، بازگو شده است و آن جریان گوساله پرستى آنهاست که به دست شخصى به نام «سامرى» و با استفاده از زیورآلات بنى اسرائیل، انجام گرفت.

نخست چنین مى‏گوید:«قوم موسى (ع) بعد از رفتن او به میقات، از زینت آلات خود گوساله‏اى که تنها جسد بى‏جانى بود با صداى مخصوص گاو براى خود انتخاب کردند» (وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى‏ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ).سپس قرآن به عنوان سرزنش آنها مى‏گوید: «آیا آنها نمى‏دیدند که (آن گوساله) با آنان سخن نمى‏گوید و به راه راست راهنمائیشان نمى‏کند؟! (أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا).یعنى، یک معبود واقعى حداقل باید نیک و بد را بفهمد و توانایى بر راهنمایى و هدایت پیروان خود داشته باشد، با عبادت کنندگان خویش، سخن بگوید و آنها را به راه راست هدایت کند و طریقه عبادت را به آنها بیاموزد.آنها در حقیقت به خودشان ظلم و ستم کردند، لذا در پایان آیه مى‏فرماید:«گوساله را معبود خود انتخاب کردند و ظالم و ستمگر بودند» (اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمِینَ)


(آیه 149)- ولى با مراجعت موسى، بنى اسرائیل به اشتباه خود پى بردند «و هنگامى که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گمراه شدند گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نکند و ما را نبخشد بطور مسلم از زیانکاران خواهیم بود» (وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).چگونه گوساله طلایى صدا کرد؟ جمعى از مفسران معتقدند که سامرى با اطلاعاتى که داشت، لوله‏هاى مخصوصى در درون سینه گوساله طلایى کار گذاشته بود که هواى فشرده از آن خارج مى‏شد و از دهان گوساله، صدایى شبیه صداى گاو بیرون مى‏آمد!


اعظم :



ایه 144 : امتیاز پیامبران بر مردم رسالتی است که خداوند به خاطر شایتگیشان به آنها داده و در مورد حضرت موسی بی واطه سخن گفتن خداوند با اوست


آیه 145 : در میان چند راه و برنامه، باید بهترین روش را انتخاب و با بهترین توان انجام داد. «بأحسنها»


ایه 146 : این آیه برا یمن جالب بود ... متکبران رنوشت شومی در همین دنیا دارند ... از انان سلب توفیق میشه و کلا به راه هدایت نمیان ... به نظر من از اونجایی که روح خیلی از عبادات "تسلیم" هستش و "خضوع" در مقابل اوامر الهی ... برای آدمی که خوی تکبر در وجودش هست این غیر ممکنه که بپذیره این خصوصیت را ... در سوره بقره و چندجای دیگه از قرآن دیدیم که خداوند با امتحاناتی ( صید روز شنبه و صاعقه و ... ) این خصوصیت پنهان قوم یهود رو بهشون نشون داد ... ما هم با ابتلائاتی که دچارش می شیم در همین سوره هم خوندیم از سختیها و رنجها و خوشیها و راحتیها و در همه اونها دت قدرت خداوند رو دیدنیا ندیدن درجه این روحیه تکبر رو در خودمون می تونیم اندازه بگیریم و خودخواهی های پنهان و آشکار ما به هر میزان که هت به همون قدر از حقیقت پذیری و بندگی دورترمون می کنه


آیه 147 : تکذیب آیات خداوند و روز معاد سبب حبط اعمال یعنی از بین رفتن آثار کار خوب آدمها می شه


ایه 147 : خیلی جالبه از میان همه خصوصیاتی که گوساله سامری داشت این دو خصوصیت که "لا یکلمهم " و " لایهدیهم " به اینها شاره میشه ... معبود باید بتونه قابلیت هدایت داشته باشه و این چیز هستش که هیچ بتی نداره



آیه 148 : یهود دارای خصوصیتی بودن که خیلی وقتها همون باعث گمراهی و تباهیشون شد و اون هم خاصیت "مادیگری" اونا بود .. این خصوصیت رو بارها دیدیم تقاضای داشتن بت (خدای جسمانی) مشاهده خداوند و .... این خصوصیت مادی گرایی اونا بهانه ای داد به دست سامری و گوساله سامری و انحراف یهود رو پایه گذاری کرد .... دقت کنیم این خصوصیت مادیگرایی الان به شدت در حال تبلیغه ... بت کردن "علم " و "عقل مادی" در دوران ما خیلی وقتها به همین تثبیت مادیگرایی در وجود ما ختم میشه .... همه چی رو ببینیم همه چی رو آزمایش کنیم و ..... اون چیزی رو که همین دیده ظاهر می بینه قبول کنیم و ..... من رد این تفکر و تلاشهایی برای تثبیت این مادیگرایی که نهایتش کفر و دور زدن ایمان هستش رو در بعضی اسباب بازیها و حتی نوع تربیت کودکی که تبلیغ میشه دیدم .... خیلی باید مراقب باشیم



آیه 149 :
1-برخى انسان‏ها تا نتیجه‏ى عملکرد خود را نبینند، متوجّه خطاى خود نمى‏شوند. «لمّا سُقِط...»
2- حتّى با سابقه گوساله‏ پرستى، از رحمت خدا مأیوس نباشیم. «لئن لم‏یرحمنا ربّنا»
3- انسان، بدون رحمت و مغفرت الهى در زیان است. «الخاسرین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۳
* مسافر
دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۲۳ ق.ظ

167 . صفحه 167

 

ضخیم

ضخیم
یازدهم خرداد :



نفیسه :



(آیه 138)- پیشنهاد بت سازى به موسى! در اینجا به قسمت حساس دیگرى از سرگذشت بنى اسرائیل که به دنبال پیروزى آنها بر فرعونیان واقع شد، اشاره شده است، نخست مى‏گوید:«ما بنى اسرائیل را از دریا (رود عظیم نیل) عبور دادیم» (وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ).«اما در مسیر خود به قومى برخورد کردند که با خضوع و تواضع، اطراف بتهاى خود را گرفته بودند» (فَأَتَوْا عَلى‏ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُمْ).افراد جاهل و بیخبر آنچنان تحت تأثیر این صحنه قرار گرفتند که بلافاصله نزد موسى آمدند و «گفتند: اى موسى! تو، هم براى ما معبودى قرار بده همانطور که آنها معبودانى دارند»! (قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ).موسى (ع) از این پیشنهاد جاهلانه و نابخردانه، بسیار ناراحت شد، به آنها رو کرد و «گفت: شما جمعیت جاهل و بى‏خبرى هستید»! (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).چرا که سر چشمه بت پرستى، جهل و نادانى بشر است.



(آیه 139)- در این آیه مى‏خوانیم که موسى (ع) براى تکمیل سخن خود به بنى اسرائیل گفت:«این جمعیت بت پرست را که مى‏بینید، کارشان به هلاکت مى‏انجامد و عملشان باطل و بى‏اساس است»(إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).یعنى، هم عملشان بیهوده و رنجهایشان بى‏نتیجه است و هم سر انجام یک قوم بت پرست و مشرک، به هلاکت و نابودى مى‏کشد.


(آیه 140)- و باز براى تأکید اضافه کرد: «آیا غیر از خدا معبودى براى شما بطلبم! همان خدایى که شما را بر جهانیان (مردم عصر خود) برترى داد»(قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ)


(آیه 141)- در این آیه خداوند یکى از نعمتهاى بزرگ خود را به بنى اسرائیل، یادآور مى‏شود، تا با توجه به این نعمت بزرگ حسّ شکرگزارى در آنها تحریک گردد، و بدانند شایسته پرستش و خضوع و عبادت، تنها ذات پاک اوست.نخست مى‏گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى که شما را از چنگال آل فرعون نجات دادیم آنها که مرتبا شما را شکنجه مى‏دادند و مجازات مى‏کردند» (وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ).سپس این عذاب و شکنجه مستمر را چنین شرح مى‏دهد که آنها «پسران شما را به قتل مى‏رسانیدند، و زنان و دخترانتان را (براى خدمتگزارى و بردگى) زنده نگه مى‏داشتند»(یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ).«و در این، آزمایش بزرگى از ناحیه خداوند براى شما بود» (وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ).

 



(آیه 142)- وعده‏گاه بزرگ! در این آیه اشاره به یکى دیگر از صحنه‏هاى زندگى بنى اسرائیل و درگیرى موسى با آنها شده است و آن جریان رفتن موسى به میعادگاه پروردگار و گرفتن تورات از طریق وحى و تکلم با خدا مى‏باشد، که به دنبال آن داستان گوساله پرستى بنى اسرائیل و انحراف از مسیر توحید ذکر شده است.نخست مى‏گوید: «ما با موسى (ع) سى شب وعده گذاشتیم، سپس با ده روز دیگر آن را کامل ساختیم، و وعده خدا با او در چهل شب پایان یافت» (وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً).

این چهل روز از آغاز ذیقعده شروع، و به دهم ذیحجه (عید قربان) ختم گردیده است.سپس چنین نقل مى‏کند که: «موسى به برادرش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من باش و در راه اصلاح آنها بکوش و هیچ گاه از طریق مفسدان پیروى مکن» (وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ).

حدیث «منزلت»:

بسیارى از مفسران اهل تسنن و شیعه در ذیل آیه مورد بحث اشاره به حدیث معروف منزلت کرده‏اند، با این تفاوت که مفسران شیعه آن را به عنوان یکى از اسناد زنده خلافت بلافصل على علیه السّلام گرفته، ولى بعضى از مفسران اهل تسنن ضمن عدم قبول آن، تاخت و تاز بى‏رحمانه و تعصب آمیزى به شیعه دارند.

 متن این حدیث چنین است: عده زیادى از صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در باره جریان جنگ تبوک چنین نقل کرده‏اند:«پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى تبوک حرکت کرد و على علیه السّلام را به جاى خود قرار داد، على علیه السّلام عرض کرد آیا مرا در میان کودکان و زنان مى‏گذارى (و اجازه نمى‏دهى با تو به میدان جهاد بیایم) پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا راضى نیستى که نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى (ع) باشى جز این که پیامبرى بعد از من نخواهد بود».

و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این سخن را تنها در جنگ تبوک نفرمود، بلکه در چندین مورد دیگر نیز این جمله از او شنیده شده است، از جمله این که:

1- پیامبر روزى به «امّ سلیم» فرمود: اى امّ سلیم! «على گوشتش از گوشت من، و خونش از خون من، و او نسبت به من همانند هارون است نسبت به موسى».

2- ابن عباس مى‏گوید: روزى عمر بن خطاب گفت: من و ابوبکر و جمعى از اصحاب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزد او بودیم و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تکیه بر على علیه السّلام کرده بود، دست بر شانه او زد سپس فرمود: «اى على! تو نخستین مردى هستى که به خدا ایمان آوردى و نخستین کسى هستى که اسلام را پذیرفتى، تو نسبت به من همانند هارون به موسى هستى».

به هر حال اگر با بى‏نظرى حدیث فوق را بررسى کنیم از این حدیث استفاده مى‏شود که على علیه السّلام تمام مناصبى را که هارون نسبت به موسى (ع) و در میان بنى اسرائیل داشت- به جز نبوت- داشته است.


(آیه 143)- تقاضاى مشاهده پروردگار! در این آیه و آیات بعد صحنه عبرت انگیز دیگرى از صحنه‏هاى زندگى بنى اسرائیل نشان داده شده است، و آن این که جمعى از بنى اسرائیل با اصرار و تأکید از موسى (ع) خواستند که خدا را مشاهده کنند و اگر او را مشاهده نکنند، هرگز ایمان نخواهند آورد، موسى (ع) از میان آنها هفتاد نفر را انتخاب کرد و همراه خود به میعادگاه پروردگار برد، در آنجا تقاضاى آنها را به درگاه الهى عرضه داشت، پاسخى شنید که همه چیز را براى بنى اسرائیل در این زمینه روشن کرد.

نخست مى‏گوید:«هنگامى که موسى (ع) به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! خود را به من نشان ده تا به تو بنگرم» (وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ).ولى به زودى این پاسخ را از پیشگاه پروردگار شنید که «گفت: هرگز مرا نخواهى دید» (قالَ لَنْ تَرانِی).«ولى به کوه بنگر، اگر به جاى خود ایستاد مرا خواهى دید»! (وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی).«هنگامى که خداوند بر کوه جلوه کرد آن را محو و نابود و همسان با زمین نمود»! (فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا).موسى (ع) از مشاهده این صحنه هول انگیز چنان وحشت زده شده که«مدهوش به روى زمین افتاد»(وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً).«و هنگامى که به هوش آمد، عرضه داشت: پروردگارا! منزهى تو، من به سوى تو باز مى‏گردم و توبه مى‏کنم و من نخستین مؤمنانم»(فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ).

 


آیا مشاهده خدا امکان پذیر است؟

در آیه فوق مى‏خوانیم که خداوند به موسى (ع) مى‏گوید: «به کوه بنگر اگر در جاى خود باقى ماند مرا خواهى دید» آیا مفهوم این سخن این است که به راستى خداوند قابل مشاهده است؟

پاسخ این است که این تعبیر در حقیقت کنایه از محال بودن چنین موضوعى است، همانند جمله حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ کافران در بهشت نمى‏روند مگر آن که شتر از سوراخ سوزن بگذرد (اعراف/ 40) و از آنجا که معلوم بوده کوه در برابر جلوه خداوند محال است پایدار بماند، چنین تعبیرى ذکر شده است.

همان گونه که قبل از آن نیز فرمود: «لَنْ تَرانِی) یعنى، هرگز مرا نخواهى دید نه در دنیا و نه در آخرت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۳
* مسافر