قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء نهم» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ق.ظ

181 . صفحه 181

 



بیست و پنجم خرداد :


نفیسه :



(آیه 34)- در این آیه مى‏گوید مشرکان استحقاق عذاب الهى را دارند:«چرا خداوند آنها را عذاب نکند و حال آن که مانع از رفتن مؤمنان به مسجد الحرام مى‏شوند»(وَ ما لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).و این اشاره به زمانى است که مسلمانان در مکّه بودند و حق نداشتند آزادانه در کنار خانه خدا نماز جماعت اقامه کنند و یا اشاره به ممانعتهایى است که بعدا از انجام مراسم حجّ و عمره نسبت به مؤمنان به عمل مى‏آوردند.عجیب این که این مشرکان آلوده خود را صاحب اختیار و سرپرست این کانون بزرگ عبادت مى‏پنداشتند ولى قرآن اضافه مى‏کند: «آنها هرگز سرپرستان این مرکز مقدّس نبودند» (وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ).«تنها کسانى حق این سرپرستى را دارند که موحّد و پرهیزکار باشند» (إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ).

«ولى غالب آنها از این واقعیت بى‏خبرند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون). گرچه این حکم درباره مسجد الحرام گفته شده است، ولى در واقع شامل همه کانونهاى دینى و مساجد و مراکز مذهبى مى‏شود که «متولیان» و «متصدیان» آنها باید از پاکترین و پرهیزکارترین و فعالترین مردم باشند که این کانونها را پاک و زنده و مرکز تعلیم و تربیت و بیدارى و آگاهى قرار دهند.

 

(آیه 35)- عجیبتر این که آنها مدعى بودند که نماز و عبادتى دارند و به کارهاى احمقانه خود، نعره زدنها و کف زدنها در اطراف خانه خدا، نام نماز مى‏گذاشتند، لذا قرآن اضافه مى‏کند:«نماز آنها در کنار خانه خدا (کعبه) چیزى جز سوت کشیدن و کف زدن نبود» (وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً).در تاریخ مى‏خوانیم که گروهى از اعراب در زمان جاهلیت به هنگام طواف خانه کعبه لخت مادرزاد مى‏شدند، و سوت مى‏کشیدند و کف مى‏زدند و نام آن را عبادت مى‏گذاشتند.در تعقیب این جمله مى‏گوید اکنون که همه کارهاى شما حتى نماز و عبادتتان این چنین ابلهانه و زشت و شرم‏آور است مستحق مجازاتید «پس بچشید عذاب الهى را به خاطر این کفرتان»(فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).

 

(آیه 36)-این آیه و آیه بعد در مورد جنگ بدر و کمکهاى مالى مردم مکّه نازل شده است، زیرا هنگامى که مشرکان مکّه به وسیله قاصد ابو سفیان از جریان آگاه شدند اموال فراوانى جمع و جور کردند تا به جنگجویان خود کمک کنند، اما سر انجام شکست خوردند و کشته شدند و به سوى آتش دوزخ شتافتند و آنچه را در این راه مصرف کرده بودند مایه حسرت و اندوهشان شد.مفهوم آیه یک مفهوم جامع است که تمام کمکهاى مالى دشمنان حق و عدالت را براى پیشرفت مقاصد شومشان در همه زمانها در بر مى‏گیرد.نخست مى‏گوید:«کافران و دشمنان حق اموالشان را انفاق مى‏کنند تا مردم را از راه خدا باز دارند» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).اما این صرف اموال هیچ گاه پیروزى براى آنها نمى‏آفریند «به زودى این اموال را انفاق مى‏کنند اما سر انجام مایه حسرت و اندوهشان خواهد بود»(فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً).«سپس مغلوب (طرفداران حق) مى‏شوند» (ثُمَّ یُغْلَبُونَ).

نه تنها در زندگى این جهان گرفتار حسرت و شکست مى‏شوند بلکه در سراى دیگر نیز این «کافران دسته جمعى به سوى دوزخ مى‏روند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ).

 

(آیه 37)- پس از آن که در آیه قبل سه نتیجه شوم انفاقهاى مالى دشمنان حق بازگو شد، در این آیه مى‏فرماید:این حسرت و شکست و بدبختى «براى آن است که خداوند مى‏خواهد ناپاک را از پاک (در این جهان و جهان دیگر) جدا سازد» (لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ).این یک سنت الهى است که براى همیشه «پاک» و «ناپاک» «مخلص» و «ریاکار» «مجاهد راستین» و «دروغین» «کارهاى الهى» و «شیطانى» «برنامه‏هاى انسانى» و «ضد انسانى» ناشناخته نمى‏مانند، بلکه سر انجام صفوف از یکدیگر مشخص مى‏گردد، و حق جلوه خود را نشان خواهد داد.سپس اضافه مى‏کند: «تا خداوند ناپاکها را به یکدیگر ضمیمه کند و همه را متراکم سازد، و در یک جا در جهنم قرار دهد» (وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلى‏ بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ).خبیث و ناپاک از هر گروه و در هر شکل و لباس سر انجام شکل واحدى خواهند داشت، و پایان کار همه آنها زیان و خسران خواهد چنانکه قرآن مى‏گوید:«آنها زیانکارانند» (أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).

 

(آیه 38)- مى‏دانیم روش قرآن این است که بشارت و انذار را با هم توأم مى‏کند یعنى همان گونه که دشمنان حق را تهدید به مجازاتهاى سخت و دردناک مى‏نماید، راه بازگشت را نیز به روى آنها باز مى‏گذارد.این آیه همین روش را تعقیب مى‏کند، و به پیامبر دستور مى‏دهد:«به افرادى که کافر شده‏اند بگو: اگر (از مخالفت و لجاجت و طغیان و سرکشى) باز ایستند و به سوى آیین حق باز گردند گذشته آنها بخشوده خواهد شد»(قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ).از این آیه استفاده مى‏شود که با قبول اسلام، گذشته هر چه باشد مورد عفو قرار مى‏گیرد.سپس اضافه مى‏کند: اما «اگر (از روش نادرست خود باز نایستند) و به اعمال سابق بازگردند سنت خداوند در مورد پیشینیان در باره آنها نیز انجام مى‏شود» (وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ).منظور از این سنّت همان سرنوشتى است که دشمنان حق در برابر انبیاء، و حتى خود مشرکان مکّه در برابر پیامبر در جنگ بدر به آن گرفتار شدند.

 

(آیه 39)- از آنجا که در آیه قبل دشمنان را براى بازگشت به سوى حق دعوت کرده بود، و این دعوت ممکن بود این فکر را براى مسلمانان ایجاد کند که دیگر دوران جهاد پایان یافته و هیچ راهى جز انعطاف و نرمش در پیش نیست، براى رفع این اشتباه اضافه مى‏کند:«با این دشمنان سرسخت مبارزه کنید و پیکار را همچنان ادامه دهید تا فتنه برچیده شود و دین یکپارچه براى خدا باشد» (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ).در ذیل آیه بار دیگر در برابر شدت عمل دست دوستى و محبت را به سوى آنها دراز مى‏کند و مى‏گوید: «اگر از راه و روش خود دست بردارند خداوند به آنچه عمل مى‏کنند آگاه است» و با لطف و مرحمت خاصّ خویش با آنان رفتار خواهد کرد (فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).در تفسیرهاى اهل سنت و تفاسیر مختلف شیعه از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده که فرمود: «تأویل و تفسیر نهایى این آیه هنوز فرا نرسیده است، و هنگامى که قائم ما قیام کند کسانى که زمان او را درک کنند تأویل این آیه را خواهند دید، به خدا سوگند که در آن موقع دین محمد صلّى اللّه علیه و آله به تمام نقاطى که شب پوشش آرام بخش خود را بر آن مى‏افکند خواهد رسید تا در سراسر روى زمین مشرک و بت پرستى باقى نماند».

 

(آیه 40)- «اما اگر باز به سرپیچى خود ادامه دهند و در برابر دعوت حق تسلیم نشوند بدانید پیروزى براى شما و شکست در انتظار آنهاست، زیرا خداوند مولى و سرپرست شماست» (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاکُمْ).«او بهترین مولى و رهبر و بهترین یار و یاور است» (نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ).

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۰
* مسافر
يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ق.ظ

180 . صفحه 180

 



بیست و چهارم خرداد :


نفیسه :



(آیه 26)- بار دیگر قرآن دست مسلمانان را گرفته و به گذشته تاریخشان باز مى‏گرداند و به آنها حالى مى‏کند که در چه پایه‏اى بودید و اکنون در چه مرحله‏اى قرار دارید تا درسى را که در آیات قبل به آنها آموخت به خوبى درک کنند.مى‏گوید: «به خاطر بیاورید آن زمان را که شما گروهى کوچک و ناتوان بودید و در چنگال دشمنان گرفتار، و آنها شما را به ضعف و ناتوانى کشانده بودند»!(وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ).«آن چنان که مى‏ترسیدید مشرکان و مخالفان شما را بسرعت بربایند» (تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ).این تعبیر، نهایت ضعف و کمى نفرات مسلمانان را در مکّه قبل از هجرت در برابر مشرکان نیرومند و یا بعد از هجرت در مقابل قدرتهاى بزرگ آن روز همانند ایران و روم آشکار مى‏سازد.«ولى خداوند شما را پناه داد» (فَآواکُمْ).«و با یارى خود شما را تقویت کرد» (وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ).«و از روزیهاى پاکیزه شما را بهره‏مند ساخت» (وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).«شاید شکر نعمت او را به جا آرید» (لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).

 

(آیه 27)-نقل شد، که پیامبر دستور داد یهود «بنى قریظه» را محاصره کنند این محاصره 21 شب ادامه یافت لذا ناچار شدند پیشنهاد صلحى همانند صلحى که برادرانشان از طائفه«بنى نضیر» کرده بودند بکنند به این ترتیب که از سرزمین مدینه کوچ کرده و به سوى شام بروند.پیامبر از این پیشنهاد امتناع کرد و فرمود: تنها باید حکمیّت «سعد بن معاذ» را بپذیرید آنها تقاضا کردند که پیامبر «ابولبابه» را نزد آنها بفرستد و «ابولبابه» با آنها سابقه دوستى داشت و خانواده و فرزندان و اموالش نزد آنها بود.پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ابولبابه را نزد آنها فرستاد آنها با «ابولبابه» مشورت کردند که آیا صلاح است حکمیت «سعد بن معاذ» را بپذیرند؟ ابولبابه اشاره به گلوى خود کرد یعنى اگر بپذیرید کشته خواهید شد.پیک وحى خدا جبرئیل این موضوع را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خبر داد.ابولبابه مى‏گوید: هنوز گام برنداشته بودم متوجه شدم که من به خدا و پیامبر خیانت کردم- این آیه و آیه بعد در باره او نازل شد.در این هنگام «ابولبابه» سخت پریشان گشت بطورى که خود را با طنابى به یکى از ستونهاى مسجد پیامبر بست. هفت شبانه روز گذشت نه غذا خورد و نه آب نوشید آن چنان که بى‏هوش به روى زمین افتاد خداوند توبه او را پذیرفت.

نخست خداوند روى سخن را به مؤمنان کرده و مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ).خیانت به خدا و پیامبر آن است که اسرار نظامى مسلمانان را در اختیار دیگران بگذارند، و یا دشمنان را در مبارزه خود تقویت کنند.سپس مى‏گوید: «در امانات خود نیز خیانت نکنید در حالى که مى‏دانید» این کار گناه بزرگى است! (وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).«خیانت» به معناى خوددارى از پرداخت حقّى است که انسان پرداختن آن را تعهد کرده و امانت گرچه معمولا به امانتهاى مالى گفته مى‏شود ولى در منطق قرآن مفهوم وسیعى دارد که تمام شؤون زندگى اجتماعى و سیاسى و اخلاقى را در برمى‏گیرد.

 

(آیه 28)- در این آیه به مسلمانان هشدار مى‏دهد که مواظب باشند علاقه به امور مادى و منافع زود گذر شخصى پرده بر چشم و گوش آنها نیفکند و مرتکب خیانتهایى که سرنوشت جامعه آنها را به خطر مى‏افکند نشوند، مى‏گوید: «و بدانید اموال و اولاد شما وسیله آزمایش و امتحان شما هستند» (وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ).باید اگر یک روز لغزشى از ما سر زد «ابولبابه» وار در مقام جبران لغزش برآییم و حتى اموالى که سبب چنین لغزشى شده است در این راه قربانى کنیم.و در پایان آیه به آنها که از این دو میدان امتحان پیروز بیرون مى‏آیند بشارت مى‏دهد که: بدانید «پاداش بزرگ نزد پروردگار است» (وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ).هر قدر عشق به فرزند بزرگ جلوه کند، و هر اندازه اموالى که مورد نظر است زیاد و مهم و جالب باشد، باز اجر و پاداش پروردگار از آنها برتر و عالى‏تر و بزرگتر است.

 

(آیه 29)- ایمان و روشن بینى: در آیات گذشته یک سلسله دستورات حیات بخش که ضامن سعادت مادى و معنوى بود بیان شد ولى به کار بستن آنها جز در سایه تقوا میسّر نیست، لذا در این آیه به چهار نتیجه و ثمره براى تقوا و پرهیزکارى اشاره شده است، نخست مى‏فرماید:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اگر تقوا پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید به شما نورانیت و روشن بینى خاصى مى‏بخشد که بتوانید حق را از باطل به خوبى تشخیص دهید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً).لذا در حالات مردان و زنان پرهیزکار روشن بینى‏هایى مشاهده مى‏کنیم که هرگز از طریق علم و دانش معمولى قابل درک نیست، آنها بسیارى از حوادث را که در لابلاى آشوبهاى اجتماعى ریشه آن ناشناخته است به خوبى مى‏شناسند و چهره‏هاى منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فریبنده مى‏بینند.از سوى دیگر به کار افتادن نیروها و انرژیها و هدر رفتن این سرمایه‏ها در راه گناه موجب مى‏شود که مردم از نظر درک و اطلاع، در سطحى پایین قرار گیرند و افکار منحطى داشته باشند هر چند در صنایع و زندگى مادى پیشروى کنند.سپس مى‏گوید: علاوه بر تشخیص حق از باطل نتیجه پرهیزکارى این است که «خداوند گناهان شما را مى‏پوشاند و آثار آن را از وجود شما برمى‏دارد» (وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ).به علاوه «شما را مشمول آمرزش خود قرار مى‏دهد» (وَ یَغْفِرْ لَکُمْ).و پاداشهاى فراوان دیگرى در انتظار شماست که جز خدا نمى‏داند زیرا «خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است» (وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).

 این چهار اثر، میوه‏هاى درخت تقوا و پرهیزکارى هستند و وجود رابطه طبیعى در میان تقوا و پاره‏اى از این آثار مانعى از آن نمى‏شود که همه آنها را به خدا نسبت بدهیم.«تکفیر سیئات» اشاره به آثار روانى و اجتماعى گناهان دارد که در پرتو تقوا و پرهیزکارى از میان مى‏رود، و «غفران» اشاره به مسأله عفو و بخشش خداوند و رهایى از مجازات است.

 

(آیه 30)-گروهى از قریش و اشراف مکّه از قبایل مختلف در «دارالندوه»(محل انعقاد جلسات مشورتى بزرگان مکّه) اجتماع کردند تا در باره خطرى که از ناحیه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را تهدید مى‏کرد بیندیشند.(مى‏گویند) در اثناء راه پیرمرد خوش ظاهرى به آنها برخورد کرد که در واقع همان شیطان بود (یا انسانى که داراى روح و فکر شیطانى) از او پرسیدند کیستى؟گفت: پیرمردى از اهل نجد هستم خواستم خیرخواهى خود را از شما دریغ ندارم.گفتند: بسیار خوب داخل شو! او هم همراه آنها به دار الندوه وارد شد.یکى از حاضران رو به جمعیت کرد و گفت: در باره این مرد (اشاره به پیامبر اسلام) باید فکرى کنید، زیرا به خدا سوگند بیم آن مى‏رود که بر شما پیروز گردد. یکى پیشنهاد کرد او را «حبس» کنید تا در زندان جان بدهد ....پیر مرد نجدى این نظر را ردّ کرد.دیگرى گفت: او را از میان خود بیرون کنید تا از دست او راحت شوید.

پیرمرد نجدى گفت: به خدا سوگند این هم عقیده درستى نیست.«ابوجهل» گفت: من عقیده‏اى دارم که غیر از آن را صحیح نمى‏دانم!گفتند: چه عقیده‏اى؟گفت: از هر قبیله‏اى جوانى شجاع و شمشیر زن را انتخاب مى‏کنیم و به دست هر یک شمشیر برنده‏اى مى‏دهیم تا در فرصتى مناسب دسته جمعى به او حمله کنند.

پیرمرد نجدى (با خوشحالى) گفت: به خدا رأى صحیح همین است و این پیشنهاد به اتفاق عموم پذیرفته شد.جبرئیل فرود آمد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که شب را در بستر خویش نخوابد.

 

پیامبر شبانه به سوى غار (ثور) حرکت کرد و سفارش نمود على علیه السّلام در بستر او بخوابد- تا کسانى که از درز در مراقب بستر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند او را در بسترش خیال کنند و تا صبح مهلت دهند و او از منطقه خطر دور شود.هنگامى که صبح شد و به خانه ریختند و جستجو کردند على علیه السّلام را در بستر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دیدند و به این ترتیب خداوند نقشه‏هاى آنان را نقش بر آب کرد.پیامبر سه روز در غار ماند- و هنگامى که دشمنان همه بیابانهاى مکّه را جستجو کردند و خسته و مأیوس بازگشتند او به سوى مدینه حرکت کرد.

سرآغاز هجرت- این آیه اگرچه اشاره به جریان هجرت دارد ولى مسلما در مدینه نازل شده است.نخست مى‏گوید: «به خاطر بیاور زمانى را که مشرکان مکّه نقشه مى‏کشیدند که تو را یا به زندان بیفکنند و یا به قتل رسانند و یا تبعید کنند»(وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ).سپس اضافه مى‏کند:«آنها نقشه مى‏کشند و چاره مى‏اندیشند، و خداوند هم چاره جویى و تدبیر مى‏کند و خداوند بهترین چاره جویان و مدبّران است» (وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ).

 آنها حداکثر نیروى فکرى و جسمانى خویش را براى نابود کردن پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به کار بردند، و حتى یکصد شتر که در آن روز سرمایه عظیمى بود براى یافتن پیامبر جایزه تعیین کردند و افراد بسیارى کوهها و بیابانهاى اطراف مکّه را زیر پاگذاردند، و حتى تا دم در غار آمدند ولى خداوند با یک وسیله بسیار ساده و کوچک- چند تار عنکبوت- همه این طرحها را نقش بر آب کرد، و با توجه به این که مسأله هجرت سر آغاز مرحله نوینى از تاریخ اسلام بلکه تاریخ بشریت بود نتیجه مى‏گیریم که خداوند به وسیله چند تار عنکبوت مسیر تاریخ بشریت را تغییر داد! این منحصر به جریان هجرت نیست بلکه تاریخ انبیاء نشان مى‏دهد که همواره خداوند براى درهم کوبیدن گردنکشان از ساده‏ترین وسائل استفاده مى‏کرده گاهى از وزش باد، و زمانى از انبوه پشه‏ها، و گاهى از پرنده کوچک ابابیل، و مانند اینها، تا ضعف و ناتوانى بشر را در برابر قدرت بى‏پایانش آشکار سازد، و او را از فکر طغیان و سرکشى باز دارد.

 

(آیه 31)- بیهوده گویان! در آیه گذشته نمونه‏اى از منطق عملى «مشرکان» خرافى مکّه بیان شد، در اینجا نمونه‏اى از منطق فکرى آنها منعکس شده است تا روشن شود که آنها نه داراى سلامت فکر بودند و نه درستى عمل، بلکه همه برنامه‏هایشان بى‏اساس و ابلهانه بود! نخست مى‏گوید:«هنگامى که آیات ما بر آنها خوانده شود مى‏گویند آن را شنیدیم (اما چیز مهمّى نیست) اگر بخواهیم مثل آن را مى‏گوییم»! (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا).«اینها (که محتواى مهمى ندارد) همان افسانه‏هاى پیشینیان است»! (إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).این سخن را در حالى مى‏گفتند که بارها به فکر مبارزه با قرآن افتاده، و از آن عاجز گشته بودند و به خوبى مى‏دانستند که توانایى بر معارضه با قرآن ندارند.

 

(آیه 32)- در این آیه منطق عجیب دیگرى را بازگو مى‏کند، مى‏گوید:

به خاطر بیاور «هنگامى را که (دست به دعا برمى‏داشتند و) مى‏گفتند: خداوندا! اگر این (آیین و این قرآن) حق و از ناحیه توست بارانى از سنگ از آسمان بر سر ما فرود آورد»!(وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ).«یا به عذاب دردناک (دیگرى) ما را گرفتار کن» (أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ).این سخن را به خاطر آن مى‏گفتند که بر اثر شدت تعصّب و لجاجت چنان مى‏پنداشتند که آیین اسلام صد در صد بى‏اساس است و گر نه کسى که احتمال حقّانیت آن را مى‏دهد چنین نفرینى به خود نمى‏کند.

 

(آیه 33)- در آیات گذشته دو ایراد از ناحیه مخالفان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شد که یکى از آنها باطل بودنش واضح بوده، لذا قرآن به پاسخ آن نپرداخته، و آن این که گفتند: «ما اگر بخواهیم مى‏توانیم مثل قرآن را بیاوریم».ایراد دوم آنها این بود که اگر این آیات حق است و از طرف خداست پس باید ما را مجازات کند و بلا بر ما فرود آرد قرآن در اینجا به آنها چنین پاسخ مى‏دهد:«هیچ گاه خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالى که تو در میان آنها هستى» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ).سپس اضافه مى‏کند:«همچنین خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالى که استغفار کنند» و از او تقاضاى عفو نمایند (وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ).مفهوم آیه اختصاص به مردم عصر پیامبر ندارد بلکه یک قانون کلى درباره همه مردم است، لذا در حدیث معروفى از حضرت على علیه السّلام مى‏خوانیم: «در روى زمین دو وسیله امنیت از عذاب الهى بود یکى از آنها (که وجود پیامبر بود) برداشته شد. هم اکنون به دومى (یعنى استغفار) تمسک جویید سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».

 


اعظم :


ایه 26:

یاد اوری دوران ضعف گذشته و مقایسه اون با دوران پیروز و قوت امروز مایه ایجاد شکرگزاری در انسان هستش

 

ایه 27:

خیانت کردن با ابمان داشتن در تناقضه

 

ایه 27 : امانتدای اونقدر مهمه که در حدیثی از پیامبر داریم که نماز و روزه مردم شما را نفریبد که ممکنه از روی عادت باشه

مردم را با راستگویی و ادای امانت بشناسین

 

ایه 28:

امتحان با مال و فرزند همه گیره

کسی ازش در نمیره

یکی با داشتنش یکی با نداشتنش

یکی با تصمیم به داشتن و نداشتنش

با کم و زیادش

با .....

خلاصه جز امتحانهای سخت خداونده

 

ایه 28:

خیلی از حرامخواریها دله دزدیها و حق خوریها و ناعدالتیها به خاطر عشق به مال و فرزنده

حتی در ابعاد کوچیک وقتی به خاطر دوست داشتن فرزند خودمون بین اون و دوستاش بد داروی می کنیم تا ابعاد بزرگ

 

ایه 29 :

ادمی که نقوا داره

مطابق امیال نفسانیش کار نمی کنه و مطابق دستور خداوند میش میره

تو همین دنیا جایزه اش رو می گیره

قوه تشخیص راه درست از راه غلط

....

ممکنه حتی کسی سواد درست و حسابی نداشته باشه ولی تقوای درونیش تو زندگیش راه درست رو از غلط بهش نشون بده

درست زندگی کنه

 

....

تقوا تو اون امتحان ایه قبل هم ادم رو یاری میکنه که پیروز شه

 

ایه 30 :

یاداوری کمک های غیبی خداوند و دست قهار خداوند در حل مشکلات و سختیها کلی به ادم امیدواری ادامه راه میده

 

ایه 31:

الان هم این حرف رو میزنن

 

ایه 32:

ادم لجباز تا مرز دعا برای نابودی خودش پیش میره

حاضره حتی بمیره ولی ادعاش به کرسی بشینه

 

خیلی عجیبه

 

واقعا جزء صفات منفوره

لجبازی و عناد در مقابل حق

 

ایه 33:

استغفار مانع بلاست

 

چقدر اون روایتی که نفیسه جان ذیل این ایه نوشتن جالب بود

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۰
* مسافر
شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ق.ظ

179 . صفحه 179

 



بیست و سوم خرداد :


نفیسه :



(آیه 17)- سپس براى این که مسلمانان از پیروزى بدر مغرور نشوند و تنها بر نیروى جسمانى خودشان تکیه نکنند بلکه همواره دل و جان خود را به یاد خدا و مددهاى او گرم و روشن نگاه دارند مى‏گوید:«این شما نبودید که دشمنان را در میدان بدر کشتید بلکه خداوند آنها را به قتل رساند» (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ).«و تو اى پیامبر! نیز خاک و ریگ در صورت آنها نپاشیدى بلکه خدا پاشید» (وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏).در دنباله آیه اشاره به نکته مهم دیگرى مى‏کند و آن این که: میدان بدر یک میدان آزمایش براى مسلمانان بود «و خدا مى‏خواست مؤمنان را از سوى خود به وسیله این پیروزى امتحان خوبى کند» (وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً).و با این جمله آیه را تمام مى‏کند که «خداوند هم شنوا و هم داناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).یعنى خدا صداى استغاثه پیامبر و مؤمنان را شنید و از صدق نیّت و اخلاص آنها آگاه و با خبر بود، و به همین دلیل همگى را مشمول لطف قرار داد و بر دشمن پیروز ساخت، و در آینده نیز خدا بر طبق نیّات و میزان اخلاص و اندازه پایمردى و استقامت مسلمانان با آنها رفتار خواهد کرد.

 

(آیه 18)- در این آیه براى تأکید و تعمیم این موضوع مى‏فرماید:«سرنوشت مؤمنان و کافران و عاقبت کارشان همان بود که شنیدید» (ذلِکُمْ).سپس به عنوان ذکر علت مى‏گوید: «خداوند نقشه‏هاى کافران را (در برابر مؤمنان) ضعیف و سست مى‏کند» تا نتوانند آسیبى به آنها و برنامه‏هایشان برسانند (وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرِینَ).

 

(آیه 19)- بعد از پایان جنگ بدر آیه نازل شد و به مؤمنان چنین گفت:«اگر شما فتح و پیروزى مى‏خواهید، پیروزى به سراغ شما آمد و اگر (از مخالفت) خوددارى کنید، براى شما بهتر است و اگر بازگردید، ما هم باز خواهیم گشت» (إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ).«و جمعیت شما هر چند زیاد باشد، شما را (از یارى خدا) بى‏نیاز نخواهد کرد و خداوند با مؤمنان است»! (وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ).بنابراین که مخاطب در آیه مؤمنان باشند تفسیر آیه چنین است:بعد از جنگ بدر- چنانکه دیدیم- میان بعضى از مسلمانان ضعیف الایمان بر سر تقسیم غنائم جنگى گفتگو واقع شد آیات آغاز سوره نازل گردید و آنها را توبیخ کرد و غنایم را دربست در اختیار پیامبر گذارد، و او هم بطور مساوى در میان مسلمانان تقسیم کرد سپس براى تعلیم و تربیت مؤمنان، حوادث جنگ بدر را به یاد آنها آورد که چگونه خداوند آنها را در برابر یک گروه نیرومند پیروز کرد.این آیه نیز همان مطلب را دنبال مى‏کند که اگر شما مسلمانان از خداوند تقاضاى فتح و پیروزى کردید خدا دعاى شما را مستجاب کرد و پیروز شدید.و اگر از اعتراض و گفتگو در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خوددارى کنید به سود شماست.و اگر به همان روش اعتراض آمیز خود باز گردید ما هم باز مى‏گردیم و شما را در چنگال دشمن تنها رها مى‏سازیم، و جمعیت شما هر چند زیاد هم باشد بدون یارى خدا کارى از پیش نخواهید برد و خداوند با مؤمنان راستین و مطیع فرمان او و پیامبرش مى‏باشد.

 

(آیه 20)- شنوندگان ناشنوا! این آیه در زمینه دعوت مسلمانان به اطاعت کامل از پیامبر اسلام در جنگ و صلح و در همه برنامه‏ها چنین مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت خدا و پیامبرش کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).و باز براى تأکید اضافه مى‏کند:«هیچ گاه از اطاعت فرمان او روى گردان نشوید در حالى که سخنان او و اوامر و نواهیش را مى‏شنوید»(وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ).لحن آیه نشان مى‏دهد که بعضى از مؤمنان از وظیفه خود در این زمینه کوتاهى کرده بودند.

 

(آیه 21)- در این آیه بار دیگر روى همین مسأله تکیه کرده، مى‏گوید:«همانند کسانى نباشید که مى‏گفتند شنیدیم ولى در حقیقت نمى‏شنیدند»(وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ).

 

(آیه 22)- از آنجا که گفتار بدون عمل و شنیدن بدون ترتیب اثر یکى از بزرگترین بلاهاى جوامع انسانى و سر چشمه انواع بدبختیهاست بار دیگر در این آیه روى همین مسأله تکیه کرده و با بیان زیباى دیگر بحث را ادامه داده، مى‏گوید:«بدترین جنبندگان نزد خدا افرادى هستند که نه گوش شنوا دارند و نه زبان گویا، و نه عقل و درک، کر و لال و بى‏عقلند» (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ).از آنجا که قرآن کتاب عمل است نه یک کتاب تشریفاتى همه جا روى نتایج تکیه مى‏کند، در این آیه نیز کسانى که ظاهرا گوشهاى سالم دارند ولى در مسیر شنیدن آیات خدا و سخنان حق و برنامه‏هاى سعادت بخش نیستند، آنها را فاقد گوش مى‏داند و کسانى که زبان سالمى دارند امّا مهر سکوت بر لب زده نه دفاعى از حق مى‏کنند و نه مبارزه‏اى با ظلم و فساد نه ارشاد جاهل و نه امر به معروف و نه نهى از منکر و نه دعوت به راه حق بلکه این نعمت بزرگ خدا را در مسیر بیهوده گویى یا تملق و چاپلوسى در برابر صاحبان زر و زور و یا تحریف حق و تقویت باطل به کار مى‏گیرند همچون افراد لال و گنگ مى‏داند و آنان که از نعمت هوش و عقل بهره‏مندند اما درست نمى‏اندیشند همچون دیوانگان مى‏شمرد!

 

(آیه 23)- در روایات آمده است که جمعى از بت پرستان لجوج نزد پیامبر آمده، گفتند: اگر جدّ بزرگ ما «قصىّ بن کلاب» را زنده کنى و گواهى به نبوت تو دهد ما همگى تسلیم خواهیم شد- آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.آیه مى‏گوید: خداوند هیچ گونه مضایقه در دعوت آنها به سوى حق ندارد اگر آنها آمادگى مى‏داشتند و «خدا از این نظر خیر و نیکى در آنها مى‏دید حرف حق را به هر صورت بود به گوش آنها مى‏رسانید» (وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ). ولى آنها دروغ مى‏گویند و بهانه مى‏گیرند و هدفشان شانه خالى کردن از زیر بار حقّ است.«و اگر با این حال (خداوند خواسته آنها را بپذیرد و) سخنان حق را بیش از این به گوش آنها بخواند (و یا جدّشان قصىّ بن کلاب را زنده کند و گواهى او را بشنوند) باز رو گردان مى‏شوند و اعراض مى‏کنند» (وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).این جمله‏ها در باره کسانى است که بارها سخنان حق را شنیده‏اند و آیات روح پرور قرآن به گوش آنها رسیده و محتواى عالى آن را فهمیده‏اند ولى باز بر اثر تعصّب و لجاجت در مقام انکار بر آمدند.این آیه جواب دندان شکنى است براى پیروان مکتب جبر، و نشان مى‏دهد که سر چشمه همه سعادتها از خود انسان شروع مى‏شود.

 

(آیه 24)- دعوت به سوى حیات و زندگى: در تعقیب آیات گذشته که مسلمانان را به علم و عمل و اطاعت و تسلیم دعوت مى‏کرد در اینجا همان هدف از راه دیگرى دنبال مى‏شود.نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اجابت کنید دعوت خدا و پیامبر را به هنگامى که شما را به چیزى مى‏خواند که شما را زنده مى‏کند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ).آیه فوق با صراحت مى‏گوید که دعوت اسلام، دعوت به سوى حیات و زندگى در تمام زمینه‏هاست و مردم عصر جاهلیت تنها از حیات مادى و حیوانى برخوردار بودند.سپس مى‏گوید: «و بدانید که خداوند میان انسان و قلب او حائل مى‏شود، و این که همه شما نزد او در قیامت اجتماع خواهید کرد» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).خداوند در همه جا حاضر و ناظر و به همه موجودات احاطه دارد، در عین این که با موجودات این جهان یکى نیست از آنها جدا و بیگانه هم نمى‏باشد، مرگ و حیات، علم و قدرت، آرامش و امنیّت، توفیق و سعادت همه در دست او و به قدرت اوست و به همین دلیل انسان نه چیزى را مى‏تواند از او مکتوم دارد و نه کارى را بى‏توفیق او انجام دهد و نه سزاوار است به غیر او روى آورد و از غیر او تقاضا کند، چرا که او مالک همه چیز و محیط به تمام وجود انسان است!

 

(آیه 25)- سپس اشاره به عواقب شوم عدم پذیرش دعوت حیات بخش خدا و پیامبر مى‏کند و مى‏گوید: «از فتنه‏اى بپرهیزید که تنها دامن ستمکاران شما را نمى‏گیرد» بلکه همه را فرا خواهد گرفت (وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً).در آیه مورد بحث «فتنه» به معناى بلاها و مصائب اجتماعى است که دامن همه را مى‏گیرد، ومفهوم آن این است: افراد جامعه نه تنها موظفند وظایف خود را انجام دهند بلکه موظفند دیگران را هم به انجام وظیفه وا دارند زیرا اختلاف و پراکندگى و ناهماهنگى در مسائل اجتماعى موجب شکست برنامه‏ها خواهد شد و دود آن در چشم همه مى‏رود.در پایان آیه با زبان تهدیدآمیز مى‏گوید:«بدانید خداوند مجازاتش شدید است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ).

 

اعظم :


ایه 17:

تا خواست خداوند نباشد اسباب ظاهری عمل نخواهد کرد

 

ایه 17:

برای چندمین بار تا اینجای قرآن ذکر کردیم که سنت امتحان الهی همیشه برقراره

در سختیها و راحتیها

فقر و دارایی

پیروزی و شکست

در این ایه پیروزی در جنگ بدر رو امتحانی برای مومنین ذکر می کند

 

ایه 18:

در مقابل اراده خداوند کید و حیله کافران بر باد است

 

ایه 19:

وقتی خداوند خیر رو برای گروهی در نظر داشته باشه کثرت افراد گروه مقابل تاثیری در اراده خداوند بر اون خیر نداره

 

ایه 20 :

اگر چه این ایه در مورد جنگ بوده

ولی یه فرمان عام هستش

ماها هم که سخن رسول رو از طریق احادیثشون میشنویم

ملزم به اطاعت و عدم سرپیچی هستیم

 

و قطعا تمام بلاهایی که سرمون میاد ناشی از نافرمانیهامون هستش

 

ایه 21:

وقتی می شنوید، ولی اطاعت نمی کنید، گویا اصلانشنیده اید و تصدیق ظاهری هم بدون ایمان و اطاعت هیچ فایده ای نداشته و فرقی با نشنیدن و تصدیق نکردن ندارد.

 

ایه 22:

به نظرتون بدترین جنبدگان نزد خداوند کی ها هستند ؟

تو این ایه جوابش هست

 

کسانی که مانند کرها سخن حق را نمی شنوند ومانند لالها آن راتصدیق نمی کنند و هیچ تفکری هم نمی نمایند و لذا راهی به سوی پذیرش حق ندارند و هیچ خیری در آنها نیست .

 

خداوندا ما را در ردیف این موجودات قرار نده

 

A .T, [13.06.15 13:12]

ایه 23:

همه خیرها و شرها به درون خود ادم و اراده خود فرد بر می گرده

 

خداوند اگر خیری رو در بنده ای ببینه اونو از هدایت محروم نمی کنه

نه ظالم هستش و نه بخیل

 

A .T, [13.06.15 13:18]

ایه 24:

دستورات دین که از طریق پیامبر و امامان به ما رسیده یک سلسله دستور خشک و بی روح نیست

اگر دستورات اونا رو با گوش جان بشنویم و عمل کنیم

حیات واقعی و زندگی واقعی رو تجربه خواهیم کرد

حیات واقعی در سایه عمل و اطاعت از دستورات خدا ورسول هستش

 

اونچه در دوری از این دستورات در دنیا در حال رخ دادنه

یه جور زیستن مادی هستش

مردگان متحرک

 

A .T, [13.06.15 13:20]

ایه 24 :

از اونجایی که همه انسانها مخلوق خداوند هستن

خداوند بر همه افکار و وجود ما احاطه کامل داره

و بین ما و قلب ما حایله

کنایه از تسلط کامل خداوند بر وجود ما

و اگاهیش از درون ما

 

A .T, [13.06.15 13:24]

ایه 25:

،در این آیه می خواهد همه مؤمنان را از فتنه ای که مخصوص به ستمکاران از ایشان بوده و مربوط به کفار ومشرکان نیست ، بیم دهد و بگوید که اثر این فتنه همه را در بر خواهد گرفت ،پس واجب است که همه با امر به معروف و نهی از منکر به قطع ریشه آن فتنه بپردازندتا اختلافات داخلی که وحدت ، آنها را تهدید می کند و باعث فرقه فرقه شدن آنهامی شود، از بین برود، چون در غیر این صورت هر دسته ای که غالب شوند، زمام امور را بدست می گیرند و مسلم است که این غلبه ، غلبه فساد است نه غلبه کلمه حق و دین حنیفی که خداوند همه مسلمانان را در آن شریک ساخته ، پس فتنه همان اختلاف و تفرقه بین امت است که آثار آن گریبانگیر همه مردم می گردد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۰
* مسافر
جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ق.ظ

178 . صفحه 178


بیست و دوم خرداد :


نفیسه :


(آیه 9)- درسهاى آموزنده در میدان بدر: نخست به یارى فرشتگان اشاره کرده، مى‏گوید:«به خاطر بیاورید زمانى را که (از شدت وحشت و اضطراب که از کثرت نفرات دشمن و فزونى تجهیزات جنگى آنها براى شما پیش آمده بود) به خدا پناه بردید و دست حاجت به سوى او دراز کردید و از وى تقاضاى کمک نمودید» (إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ).در پاره‏اى از روایات آمده که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز با مسلمانها در استغاثه و یارى طلبیدن از خداوند هم صدا بود، دست خود را به سوى آسمان بلند کرده بود و عرضه مى‏داشت: اللّهمّ انجزلى ما وعدتنى، اللّهمّ ان تهلک هذه العصابة لا تعبد فى الارض:«خداوندا! وعده‏اى را که به من داده‏اى تحقق بخش، پروردگارا! اگر این گروه مؤمنان نابود شوند پرستش تو از زمین برچیده خواهد شد» و آن قدر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به این استغاثه و دعا ادامه داد که عبا از دوشش بر زمین افتاد.در این هنگام «خداوند تقاضاى شما را پذیرفت و فرمود: من شما را با یک هزار نفر از فرشتگان که پشت سر هم فرود مى‏آیند، کمک و یارى مى‏کنم»(فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ).

 

(آیه 10)- سپس براى این که کسى خیال نکند پیروزى به دست فرشتگان و مانند آنهاست، مى‏گوید:«خداوند این کار را قرار نداد مگر براى بشارت و اطمینان قلب شما» (وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ).«و گر نه پیروزى جز از ناحیه خداوند نیست» و مافوق همه این اسباب ظاهرى و باطنى اراده و مشیت اوست (وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).زیرا هیچ کس نمى‏تواند در برابر اراده او ایستادگى کند و یارى خود را جز در مورد افراد شایسته قرار نخواهد داد «چرا که خداوند توانا و حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).

 

(آیه 11)- سپس دومین نعمت خود را به مؤمنان یادآور مى‏شود، مى‏گوید:«به خاطر بیاورید هنگامى را که شما را در خواب سبکى فرو برد که مایه آرامش و امنیت روح و جسم شما از ناحیه خداوند گردید»(إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ).و به این ترتیب مسلمانان در آن شب پراضطراب، از این نعمت بزرگى که فرداى آن روز در میدان مبارزه به آنها کمک فراوانى کرد بهره گرفتند.سومین موهبتى را که در آن میدان به شما ارزانى داشت این بود «که آبى از آسمان براى شما فرو فرستاد»(وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً).«تا به وسیله آن شما را پاک و پاکیزه کند و پلیدى شیطان را از شما دور سازد» (لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ).به علاوه «خدا مى‏خواست با این نعمت دلهاى شما را محکم دارد» (وَ لِیَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِکُمْ). و نیز «مى‏خواست (در آن شن‏زار که پاى شما فرو مى‏رفت، و لغزنده بود) به وسیله ریزش باران گامهاى شما را محکم کند» (وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ).

 

(آیه 12)- دیگر از نعمتهاى پروردگار بر مجاهدان جنگ بدر، ترس و وحشتى بود که در دل دشمنان افکند و روحیه آنها را سخت متزلزل ساخت در این باره مى‏فرماید: «به خاطر بیاور هنگامى را که پروردگار تو به فرشتگان وحى فرستاد، من با شما هستم و شما افراد با ایمان را تقویت کنید و ثابت قدم بدارید» (إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى الْمَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا).«و به زودى در دلهاى کافران ترس و وحشت مى‏افکنم» (سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ).و این راستى عجیب بود که ارتش نیرومند قریش در برابر سپاه کوچک مسلمانان آنچنان روحیه خود را باخته بود که جمعى از درگیر شدن با مسلمانان بسیار وحشت داشتند.سپس فرمانى را که در میدان بدر به وسیله پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به مسلمانان داده بود، به یاد آنها مى‏آورد، و آن این بود که هنگام نبرد با مشرکان از ضربه‏هاى غیر کارى بپرهیزید و نیروى خود را در آن صرف نکنید، بلکه ضربه‏هاى کارى بر پیکر دشمن فرود آرید «ضربه بر بالاتر از گردن، (بر مغزها و سرهاى آنها) فرود آرید» (فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ).«و دست و پاى آنها را از کار بیندازید» (وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ).

 

(آیه 13)- بعد از همه گفتگوها براى این که کسى این فرمانهاى شدید و دستورات قاطع و کوبنده را بر خلاف آیین جوانمردى و رحم و انصاف تصور نکند، مى‏فرماید: اینها استحقاق چنین چیزى را دارند «زیرا آنان از در عداوت و دشمنى و عصیان و گردنکشى در برابر خدا و پیامبرش درآمدند»لِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).گفته مى‏شود، «و هر کس از در مخالفت و دشمنى با خدا و پیامبرش درآید (گرفتار مجازات دردناک در دنیا و آخرت خواهد شد) زیرا خداوند (همان گونه که رحمتش وسیع و بى‏انتهاست) مجازاتش شدید و دردناک است»َ مَنْ یُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ).

 

(آیه 14)- سپس براى تأکید این موضوع مى‏گوید: «این مجازات دنیا را بچشید (مجازات ضربه‏هاى سخت در میدان جنگ و کشته شدن و اسارت و شکست و ناکامى و در انتظار مجازات سراى دیگر باشید) زیرا عذاب آتش در انتظار کافران است»(ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکافِرِینَ عَذابَ النَّارِ).

 

(آیه 15)- فرار از جهاد ممنوع! این آیه روى سخن را به مؤمنان کرده و یک دستور کلّى جنگى را به آنها توصیه و تأکید مى‏کند، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که با کافران در میدان جهاد رو برو شدید به آنها پشت مکنید و فرار اختیار ننمایید»(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ).

 

(آیه 16)- اصولا فرار از جنگ یکى از بزرگترین گناهان در اسلام محسوب مى‏شود به همین جهت در این آیه مجازات دردناک فرار کنندگان از میدان جهاد را با ذکر استثناهاى آن شرح مى‏دهد، مى‏فرماید:«هر کس که به هنگام مبارزه با دشمن پشت به آنها کند (مگر در صورتى که هدف کناره‏گیرى از میدان براى انتخاب یک روش جنگى بوده باشد و یا به قصد پیوستن به گروهى از مسلمانان و حمله مجدّد) چنین کسى گرفتار غضب پروردگار خواهد شد» (وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ).همان گونه که مشاهده مى‏کنیم در این آیه دو صورت از مسأله فرار، استثناء شده که در ظاهر شکل فرار دارد اما در باطن شکل مبارزه و جهاد.و در پایان آیه مى‏فرماید: نه تنها فرارکنندگان گرفتار خشم خدا مى‏شوند، بلکه«جایگاه آنها دوزخ و چه بد جایگاهى است» (وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).در میان امتیازات فراوانى که على علیه السّلام داشت و گاهى خودش به عنوان سرمشق براى دیگران به آن اشاره مى‏کند همین مسأله عدم فرار از میدان جهاد است آنجا که مى‏فرماید: «فانّى لم افرّ من الزّحف قطّ و لم یبارزنى احد الّا سقیت الارض من دمه»!: «من هیچ گاه از برابر انبوه دشمن فرار نکردم (با این که در طول عمرم در میدانهاى زیاد شرکت جستم) و هیچ کس در میدان جنگ با من رو برو نشد مگر این که زمین را از خونش سیراب کردم».


اعظم :


 

ایه 16 :

دعا و استغاثه به درگاه خداوند بی تاثیر نیست

خداوند اسباب زیادی برای هدایت و یاری دلرد

 

ایه 9 و 10 :

اسباب بهانه است

پیروزی و فتح تنها نزد خداست

اسباب برای دلخوشی است

مومتین واقعی پشت همه اسباب دست یاری خداوند رو واضح می بینن و به اسباب دل نمی بندن

 

 

ایه 11:

خواب ارام و سبک وقتی در دل مشکلاتی

نعمتی از جاتب خداونده که ارامش رو به روح و روان ادم برگردونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۰
* مسافر
پنجشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۱ ق.ظ

177 . صفحه 177

 




نفیسه :



محتوای سوره:

"انفال" معنى بهره ها و غنائم جنگ و ثروت هاى عمومى است. نام دیگر سوره انفال، «فاضحه» است.1

انفال نام هشتمین سوره قرآن مجید مى باشد که از آیه اوّل این سوره گرفته شده است. بعضى موضوعات مطرح شده در این سوره عبارتند از: انفال و غنائم، صفات مؤمنان واقعى، داستان جنگ بدر، واقعه تاریخى شب هجرت رسول خدا(ص) از مکّه به مدینه، حکم اسیران جنگى، احکام جهاد، حکم خمس، خرافات مشرکان و راه شناخت منافقان و مبارزه با آنان. این سوره 75 آیه دارد و در مدینه نازل شده است.

 

فضیلت سوره انفال:

در فضیلت این سوره از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: هر کس سوره های «انفال» و «توبه» را قرائت نماید من شفاعت کننده و گواهی دهنده برای او، در روز قیامت خواهم بود، مبنی بر اینکه او از نفاق به دور است و به تعداد همه مردان و زنان منافق در دنیا، به او ده حسنه داده می شود و ده گناه از او پاک می شود و ده درجه بالا برده می شود و عرش و حاملان آن در ایام زندگی او در دنیا بر او درود می فرستند.3

امام جعفر صادق علیه السلام: هر کس سوره های «انفال» و «توبه» را قرائت کند هرگز نفاق وارد قلب او نمی شود و در زمره شیعیان از امر حسابرسی فراغت یابند.3

ابی بن کعب از نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده است:

که هر کس سوره انفال و توبه را بخواند روز قیامت من شفیع و گواه او خواهم بود او از نفاق بری است و به عدد هر منافقی در دنیا، ده حسنه به او داده می شود و ده گناه از او برداشته می شود و ده درجه بر درجاتش افزوده می شود و عرش و حاملان آن در ایام زندگی برایش طلب رحمت می کنند و روز قیامت از خوان های بهشت می خورد تا مردم از حساب تمام شوند.4

 

آثار و برکات سوره:

1) غالب شدن بر خصم

نقل از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله: هر کس سوره انفال را بنویسد و آن را با خود همراه داشته باشد، در برابر هر حاکم زورمندی قرار گیرد، می تواند حق خود را بستاند و حاجتش برآورده می شود و هیچ کس بر او تعدّی و تجاوز نمی کند و با هر کسی منازعه کند بر او غالب می شود، این نوشته مایه حفظ و امان او می شود. 5

2) ادای قرض

هر کس آیه 66 سوره انفال را به مدت یک هفته در عقب هر نماز واجبی بخواند، به طوری که ابتدای آن نمازی که این آیات بعد از آن خوانده می شود اگر روز جمعه باشد، خداوند بار وام را از گردن او برمی دارد. 6

(1) درمان با قرآن، ص41

(2)جمع البیان، ج5، ص6

(3)تفسیرالعیاشی، ج2، ص46

(4) درمان با قرآن،ص 43

(5) تفسیرالبرهان، ج2، ص639

(6)خواص الآیات،ص69

منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی،محسن آشتیانی، سید محسن موسوی؛» و «درمان با قرآن، محمدرضا کریمی»

 

(آیه 1)-از «ابن عباس» چنین نقل شده که: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در روز جنگ «بدر» براى تشویق جنگجویان اسلام جوایزى براى آنها تعیین کرد، هنگامى که جنگ «بدر» پایان پذیرفت، جوانان براى گرفتن پاداش افتخارآمیز خود به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شتافتند. در این موقع میان دو نفر از انصار مشاجره لفظى پیدا شد و راجع به غنائم جنگ با یکدیگر گفتگو کردند، آیه نازل شد و صریحا غنائم را متعلق به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله معرفى کرد که هرگونه بخواهد با آن رفتار کند.آیه پیرامون غنائم جنگى صحبت مى‏کند و به صورت قانون کلى، یک حکم وسیع اسلامى را بیان مى‏دارد، خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «از تو درباره انفال سؤال مى‏کنند» (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ).«بگو: انفال مخصوص خدا و پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) است» (قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ).بنابراین «تقوا را پیشه کنید و در میان خود اصلاح کنید و برادرانى را که با هم ستیزه کرده‏اند آشتى دهید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ).«و اطاعت خدا و پیامبرش کنید، اگر ایمان دارید» (وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).

یعنى، تنها ایمان با سخن نیست، بلکه جلوه‏گاه ایمان، اطاعت بى‏قید و شرط در همه مسائل زندگى از فرمان خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.

 


انفال چیست؟ مفهوم اصلى انفال نه تنها غنائم جنگى بلکه همه اموالى را که مالک خصوصى ندارد- مثل بیشه‏زارها، جنگلها، درّه‏ها و سرزمینهاى موات- شامل مى‏شود و تمام این اموال متعلق به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قائم مقام اوست، و به تعبیر دیگر متعلق به حکومت اسلامى است و در مسیر منافع عموم مسلمین مصرف مى‏گردد.نکته دیگر این که در شأن نزول خواندیم در میان بعضى از مسلمانان مشاجره‏اى در مورد غنائم جنگى واقع شد و براى قطع این مشاجره نخست ریشه آن که مسأله غنیمت بود زده شد و بطور دربست در اختیار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قرار گرفت، سپس دستور اصلاح میان مسلمانان و افرادى که با هم مشاجره کردند، به دیگران داد.اصولا «اصلاح ذات البین» و ایجاد تفاهم و زدودن کدورتها و دشمنیها و تبدیل آن به صمیمیت و دوستى، یکى از مهمترین برنامه‏هاى اسلامى است.و در تعلیمات اسلامى به اندازه‏اى به این موضوع اهمیت داده شده که به عنوان یکى از برترین عبادات معرفى گردیده است.امیر مؤمنان على علیه السّلام در آخرین وصایایش به هنگامى که در بستر شهادت بود به فرزندانش فرمود: «من از جدّ شما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: اصلاح رابطه میان مردم از انواع نماز و روزه مستحب هم برتر است».

 

(آیه 2)- پنج صفت ویژه مؤمنان: در آیه گذشته به تناسب گفتگویى که در امر غنایم میان بعضى از مسلمانان روى داده بود سخن از تقوا و پرهیزکارى و ایمان به میان آمد، براى تکمیل این موضوع به پنج قسمت از صفات برجسته مؤمنان اشاره کرده که سه قسمت آن، جنبه معنوى و باطنى دارد و دو قسمت آن جنبه عملى و خارجى، سه قسمت اول عبارتند از «احساس مسؤولیت» و «تکامل ایمان» و «توکل» و دو قسمت دیگر عبارتند از «ارتباط با خدا» و «ارتباط و پیوند با خلق خدا».نخست مى‏گوید:«مؤمنان تنها کسانى هستند که هر وقت نام خدا برده شود، دلهاى آنها (به خاطر درک عظمت او و احساس مسؤولیت در پیشگاهش) ترسان مى‏گردد» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).سپس دومین صفت آنها را چنین بیان مى‏کند: آنها همواره در مسیر تکامل پیش مى‏روند و لحظه‏اى آرام ندارند «و هنگامى که آیات خدا بر آنها خوانده شود بر ایمانشان افزوده مى‏شود» (وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً).آنها همچنان مردگان زنده نما در جا نمى‏زنند و در یک حال رکود و یکنواختى مرگبار نیستند، هر روز که نو مى‏شود فکر و ایمان و صفات آنها هم نو مى‏شود.سومین صفت بارز آنها این است که: «تنها بر پروردگار خویش تکیه و توکل مى‏کنند» (وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).مفهوم توکل خودسازى و بلند نظرى و عدم وابستگى به این و آن و ژرف نگرى است، استفاده از عالم اسباب جهان طبیعت و حیات، عین توکل بر خداست، زیرا هر تأثیرى در این اسباب است به خواست خدا و طبق اراده اوست.

 

(آیه 3)- پس از ذکر این سه قسمت، از صفات روحانى و نفسانى مؤمنان راستین مى‏گوید: آنها در پرتو احساس مسؤولیت و درک عظمت پروردگار و همچنین ایمان فزاینده و بلندنگرى توکل، از نظر عمل داراى دو پیوند محکمند، پیوند و رابطه نیرومندى با خدا و پیوند و رابطه نیرومندى با بندگان خدا «آنها کسانى هستند که نماز را (که مظهر رابطه با خداست) برپا مى‏دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم در راه بندگان خدا انفاق مى‏کنند» (الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).تعبیر به «اقامه نماز» (به جاى خواندن نماز) اشاره به این است که نه تنها خودشان نماز مى‏خوانند بلکه کارى مى‏کنند که این رابطه محکم با پروردگار همیشه و در همه جا برپا باشد.

 

(آیه 4)- در این آیه موقعیت و مقام والا و پاداشهاى فراوان این گونه مؤمنان راستین را بیان مى‏کند، نخست مى‏گوید: «مؤمنان حقیقى تنها آنها هستند»(أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا).سپس سه پاداش مهم آنها را بیان مى‏کند: «آنها درجات مهمى نزد پروردگارشان دارند»(لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ).درجاتى که میزان و مقدار آن تعیین نشده، و همین ابهام دلالت بر فوق العادگى آن دارد.به علاوه آنها «مشمول مغفرت (و رحمت و آمرزش) او خواهند شد» (وَ مَغْفِرَةٌ). «و روزیهاى کریم (یعنى مواهب بزرگ و مستمر و همیشگى که نقص و عیبى در آن راه ندارد و حد و حسابى براى آن نیست) در انتظارشان مى‏باشد» (وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ)

 

(آیه 5)- در آیه اول این سوره خواندیم که پاره‏اى از مسلمانان تازه کار از چگونگى تقسیم غنائم «بدر» تا حدى ناراضى بودند، در این آیه خداوند به آنها مى‏گوید: این تازگى ندارد که چیزى ناخوشایند شما باشد در حالى که صلاحتان در آن است، همان گونه که اصل جنگ بدر که فعلا گفتگو بر سر غنائم آن است براى بعضى ناخوشایند بود و دیدید سر انجام چه نتایج درخشانى براى مسلمانان دربرداشت.آیه مى‏گوید: این ناخشنودى پاره‏اى از افراد از طرز تقسیم غنائم بدر «همانند آن است که خداوند تو را به حق از خانه و جایگاهت در مدینه بیرون فرستاد در حالى که بعضى از مؤمنان کراهت داشتند»(کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ).

 

(آیه 6)- این گروه ظاهربین و کم حوصله در مسیر راه به سوى بدر «مرتبا با تو مجادله و گفتگو در این فرمان حق داشتند، و با این که این واقعیت را دریافته بودند» که این فرمان خداست، ولى باز دست از اعتراض خویش برنمى‏داشتند (یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ).و آنچنان ترس و وحشت سراسر وجود آنها را فراگرفته بود که «گویى به سوى مرگ رانده مى‏شوند و مرگ و نابودى خویش را با چشم خود مى‏بینند» (کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ).ولى حوادث بعد نشان داد که آنها چقدر گرفتار اشتباه و ترس و وحشت بى‏دلیل بودند، و این جنگ چه پیروزیهاى درخشانى براى مسلمانان به بار آورده، با دیدن چنین صحنه‏اى چرا بعد از جنگ بدر، در مورد غنائم زبان به اعتراض مى‏گشایند.

 

(آیه7)-غزه بدر نخستین جنگ مسلحانه اسلام وکفر:در این آیه نخست اشاره به وعده پیروزى اجمالى خداوند در جریان جنگ بدر شده، و مى‏گوید: «به یاد بیاورید هنگامى را که خداوند به شما وعده داد که یکى از دو گروه (کاروان تجارى قریش یا لشکر آنها) در اختیار شما قرار خواهد گرفت» (وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ).اما شما براى پرهیز از دردسرهاى جنگ و تلفات و ناراحتیهاى ناشى از آن«دوست مى‏داشتید کاروان در اختیارتان قرار بگیرد، نه لشکر قریش» (وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ).یعنى، گروهى از شما روى حس راحت طلبى یا علاقه به منافع مادى، ترجیح مى‏دادند که با مال التجاره دشمن رو برو شوند، نه با سربازان مسلح، در حالى که پایان جنگ نشان داد، صلاح و مصلحت قطعى آنها در این بود که قدرت نظامى دشمن را درهم بکوبند، تا راه براى پیروزیهاى بزرگ آینده هموار گردد.

لذا به دنبال آن مى‏گوید:«خدا مى‏خواهد به این وسیله حق را با کلمات خود تثبیت کند (و آیین اسلام را تقویت نماید) و ریشه کافران را قطع کند» (وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ).این تنها درسى براى مسلمان آن روز نبود، بلکه مسلمانان امروز نیز باید از این تعلیم آسمانى الهام بگیرند، هرگز به خاطر مشکلات و ناراحتیها و زحمات طاقت فرسا از برنامه‏هاى اصولى چشم نپوشند و به سراغ برنامه‏هاى غیر اصولى و ساده و کم زحمت نروند.

 

(آیه 8)- در این آیه باز هم بطور آشکارتر پرده از روى مطلب بر مى‏دارد که هدف اصلى این برنامه (درگیرى مسلمانان با لشکر دشمن در میدان بدر) این بود که حق (یعنى توحید و اسلام و عدالت و آزادى بشر از چنگال خرافات و اسارتها و مظالم) تثبیت و جاى گیر شود و باطل (یعنى شرک و کفر و بى‏ایمانى و ظلم و فساد) ابطال گردد و از میان برود، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند» (لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۱
* مسافر
چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۵ ب.ظ

176 . صفحه 176






بیستم خرداد :



نفیسه :


(آیه 196)- معبودهاى بى‏ارزش: در تعقیب آیه قبل که به مشرکان مى‏گفت: شما و بتهایتان نمى‏توانید کوچکترین زیانى به من برسانید، در این آیه به دلیل آن اشاره کرده، مى‏گوید: «ولىّ و سرپرست و تکیه گاه من خدایى است که این کتاب آسمانى را بر من نازل کرده است» (إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ).نه تنها من، «او همه صالحان و شایستگان را حمایت و سرپرستى مى‏کند و مشمول لطف و عنایتش قرار مى‏دهد» (وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ).



(آیه 197)- سپس بار دیگر به تأکید روى دلایل بطلان بت پرستى پرداخته، مى‏گوید:«معبودهایى را که غیر از خدا مى‏خوانید کارى از آنها ساخته نیست، نمى‏توانند شما را یارى کنند و نه خودشان را»(وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ)

 

(آیه 198)- و از این بالاتر «اگر از آنها هدایت خویشتن را در مشکلات بخواهید، آنها حتى حرف شما را نمى‏شنوند»! (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا یَسْمَعُوا).و حتى «آنها را مى‏بینى که (با چشمهاى مصنوعیشان) گویا به تو نگاه مى‏کنند، ولى در حقیقت نمى‏بینند» (وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ).مضمون دو آیه اخیر در آیات گذشته نیز آمده بود، و این تکرار به خاطر تأکید هر چه بیشتر روى مسأله مبارزه با بت پرستى و ریشه کن کردن نفوذ آن در روح و فکر مشرکان از طریق تلقین مکرر است.



(آیه 199)-وسوسه‏هاى شیطان: در اینجا شرایط تبلیغ و رهبرى و پیشوایى مردم را به طرز بسیار جالب و فشرده بیان مى‏کند و با آیات گذشته که اشاره به مسأله تبلیغ مشرکان داشت نیز تناسب دارد، نخست به سه قسمت از وظایف رهبران و مبلّغان به صورت خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شده، در آغاز مى‏گوید در طرز رفتار با مردم سختگیر مباش، عذرشان را بپذیر، و بیش از آنچه قدرت دارند از آنها مخواه و به هر حال «با آنها مدارا کن» (خُذِ الْعَفْوَ).سپس دومین دستور را به این صورت مى‏دهد:«مردم را به کارهاى نیک و آنچه را عقل و خرد، شایسته مى‏شناسد و خداوند آن را نیک معرفى کرده، دستور ده» (وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ).در مرحله سوم دستور به تحمل و بردبارى در برابر جاهلان داده، مى‏گوید:«از جاهلان روى بگردان و با آنها ستیزه مکن» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ).رهبران و مبلّغان در مسیر خود با افراد متعصب، لجوج، جاهل و بى‏خبر، و افرادى که سطح فکر و اخلاق آنها بسیار پایین است، رو برو مى‏شوند، از آنها دشنام مى‏شنوند، هدف تهمتشان قرار مى‏گیرند، سنگ در راهشان مى‏افکنند.راه پیروزى بر این مشکل گلاویز شدن با جاهلان نیست، بلکه بهترین راه تحمل و حوصله، نادیده گرفتن و نشنیده گرفتن این گونه کارهاست، و تجربه نشان مى‏دهد براى بیدار ساختن جاهلان و خاموش کردن آتش خشم و حسد و تعصبشان، این بهترین راه است.



(آیه 200)- در این آیه دستور دیگرى مى‏دهد که در حقیقت چهارمین وظیفه رهبران و مبلغان را تشکیل مى‏دهد و آن این که بر سر راه آنها همواره وسوسه‏هاى شیطانى در شکل مقام، مال، شهوت و امثال اینها خودنمایى مى‏کند.قرآن دستور مى‏دهد که: «و هرگاه وسوسه‏اى از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر که او شنونده و داناست»! (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

 

(آیه 201)- در این آیه راه غلبه و پیروزى بر وسوسه‏هاى شیطان را، به این صورت بیان مى‏کند که: «پرهیزکاران هنگامى که وسوسه‏هاى شیطانى، آنها را احاطه مى‏کند به یاد خدا (و نعمتهاى بى‏پایانش، به یاد عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا) مى‏افتند، در این هنگام (ابرهاى تیره و تار وسوسه از طرف قلب آنها کنار مى‏رود و) راه حق را به روشنى مى‏بینند و انتخاب مى‏کنند» (إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ).اصولا هر کس در هر مرحله‏اى از ایمان و در هر سن و سال گهگاه گرفتار وسوسه‏هاى شیطانى مى‏گردد، و گاه در خود احساس مى‏کند که نیروى محرک شدیدى در درون جانش آشکار شده و او را به سوى گناه دعوت مى‏کند، این وسوسه‏ها و تحریکها، مسلما در سنین جوانى بیشتر است.تنها راه نجات از آلودگى، نخست فراهم ساختن سرمایه «تقوا» است که در آیه فوق به آن اشاره شده، و سپس «مراقبت» و سر انجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا، یاد الطاف و نعمتهاى او، و مجازاتهاى دردناک خطاکاران است.

 

(آیه 202)- در آیه گذشته مشاهده کردیم که چگونه پرهیزکاران در پرتو ذکر خدا از چنگال وسوسه‏هاى شیطانى رهایى مى‏یابند، و این در حالى است که گناهکاران آلوده، که برادران شیطانند در دام او گرفتارند. این آیه در این باره چنین مى‏گوید: «و (ناپرهیزکاران را) برادرانشان (از شیاطین) پیوسته در گمراهى پیش مى‏برند، و باز نمى‏ایستند»! بلکه بى‏رحمانه حملات خود را بطور مداوم بر آنها ادامه مى‏دهند (وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ).


(آیه 203)- سپس حال جمعى از مشرکان و گنهکاران دور از منطق را شرح مى‏دهد و مى‏گوید هنگامى که آیات قرآن را براى آنها بخوانى آن را تکذیب مى‏کنند «و هنگامى که آیه‏اى براى آنها نیاورى (و در نزول وحى تأخیر افتد) مى‏گویند: (پس این آیات چه شد؟) چرا از پیش خود آنها را تنظیم نمى‏کنى»؟ مگر همه اینها وحى آسمانى نیست؟ (وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها).اما «به آنها بگو: من تنها از آنچه به سویم وحى مى‏شود پیروى مى‏کنم، و جز آنچه خدا نازل مى‏کند، چیزى نمى‏گویم» (قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحى‏ إِلَیَّ مِنْ رَبِّی).«این قرآن و آیات نورانیش وسیله بیدارى و بینایى از طرف پروردگار است» که به هر انسان آماده‏اى دید و روشنایى و نور مى‏دهد (هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ).«و مایه هدایت و رحمت براى افراد با ایمان و آنها که در برابر حق تسلیمند مى‏باشد» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

 


(آیه 204)- به هنگام شنیدن تلاوت قرآن خاموش باشید: این سوره (سوره اعراف) با بیان عظمت قرآن آغاز شده، و با آن پایان مى‏پذیرد، در این آیه دستور مى‏دهد:«هنگامى که قرآن تلاوت مى‏شود، با توجه، به آن گوش دهید و ساکت باشید، شاید مشمول رحمت خدا گردید» (وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).از ظاهر آیه استفاده مى‏شود که این حکم، عمومى و همگانى است و مخصوص به حال معینى نیست یعنى، شایسته و مستحب است که در هر کجا و در هر حال کسى قرآن را تلاوت کند، دیگران به احترام قرآن سکوت کنند و گوش جان فرا دهند و پیام خدا را بشنوند و در زندگى خود از آن الهام گیرند، زیرا قرآن تنها کتاب قرائت نیست، بلکه کتاب فهم و درک و سپس عمل است.تنها موردى که این حکم الهى شکل وجوب به خود مى‏گیرد موقع نماز جماعت است که مأموم به هنگام شنیدن قرائت امام باید سکوت کند و گوش فرا دهد.

 


آیه 205)- سپس در این آیه براى تکمیل دستور فوق به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد- و البته یک حکم عمومى است اگرچه روى سخن در آن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شده همانند بسیارى دیگر از تعبیرات قرآن- که: «پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف یاد کن» (وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً).سپس اضافه مى‏کند: «و آهسته و آرام نام او را بر زبان بیاور» (وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ).و این کار را همواره «صبحگاهان و شامگاهان تکرار کن» (بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).«و هرگز از غافلان و بى‏خبران از یاد خدا مباش» (وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ).یاد خدا همچون باران بهارى است که چون بر دل ببارد گلهاى بیدارى، توجه، احساس مسؤولیت، روشن‏بینى و هرگونه عمل مثبت و سازنده‏اى را مى‏رویاند.

 


(آیه 206)- سپس با این سخن سوره را پایان مى‏دهد که نه تنها شما باید در همه حال به یاد خدا باشید، فرشتگان مقرب پروردگار و «آنها که در مقام قرب، نزد پروردگار تواند هیچ گاه از عبادت او تکبر نمى‏ورزند،و همواره تسبیح او مى‏گویند و ذات پاکش را از آنچه شایسته مقام او نیست منزه مى‏شمارند و در پیشگاه او سجده مى‏نمایند» (إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ).



اعظم :


ایه 196: خداوند با نزول قرآن راه سعادت رو به ما نشون داده

قبلا گفتیم که تقریبا همه ادمها خلق و افرینش رو مخصوص خدا می دونن

ولی ادامه راه یعنی تربیت و هدایت باطنی و ظاهری موجودات یعنی ربوبیت خداوند رو قبول ندارن

 

در این ایه با اشاره به قران به عنوان کتاب هدایت از جانب خداوند بر صفت رب خداوند تاکید میکنه



ایه 197 و 198:

اشاره دوباره به ضعف بتها و معبودهای پوشالی

که در کمترین نیازها نیازمند یاری دیگرانند چه برسه به اینکه یاری هم بکنند



ایه 199:

این دستورالعمل گر چه بدای پیامبر بیان شده ولی در زندگی ما بسیار کاربرد داره

به خصوص در انر تربیت و خانواده

گذشت پیشه کردن

انر به خوبیها

دوری جستن از نادانان و در نیافتادن با اونا

 

ایه 200 و 201:

هر وقت وسوسه ای از جانب شیطان احساس کردیم

این وسوسه امر به نافرمانیها در مقابل دستور خداونده

دروغ بگو

غیبت کن

نگاه حرام کن

به مال دیگران دست درازی کن

گمان بد ببر

...

در همه این موارد رو به سوی خدا کن و از شیطان به خدا پناه ببر



ایه 204 :

گوش ظاهروگش دل دادن به ایات قران موقع قرایت ایات



ایه 205:

یاد کردن و خواندن خداوند در لحظه های سکوت بامدادان و شلوغ شامگاهان ضد غفلت هستش

یاد خداوند رو یش زمینه ذهنمون قرار بدیم

روی توجهمون رو به خدا کنیم

کسی کهدر همه حوادث و همه نعمتها دست خداوند رو می بینه در واقع غافل نیست

و به یاد خداونده



 ایه 206 : عدم تکبرورزی و ستودن خداوند به پاکی و خضوع و خشوع در مقابل او




جمع بندی سوره خیلی خوب بود

بازم ممنون از نفیسه جان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۵
* مسافر
سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ب.ظ

175 . صفحه 175






نوزدهم خرداد :

نفیسه :


(آیه 188)-اهل مکه به پیامبر(ص)گفتند:تو اگر با خدا ارتباط دارى آیا پروردگار تو را از گرانى و ارزانى اجناس در آینده با خبر نمى‏سازد که از این طریق بتوانى آنچه به سود و منفعت است تهیه کنى و آنچه به زیان است کنار بگذارى و یا از خشکسالى، و یا پرآبى مناطق مختلف آگاه سازد تا به موقع از مناطق خشک به سرزمینهاى پربرکت کوچ کنى؟! در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

اسرار نهان را فقط خدا مى‏داند- در آیه قبل عدم آگاهى هیچ کس جز خدا نسبت به زمان قیام «قیامت» مورد بحث بود و در این آیه سخن از نفى علم غیب بطور کلى در میان است.در نخستین جمله، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «به آنها بگو: من مالک و صاحب اختیار هیچ گونه سود و زیانى در باره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد»(قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).انسان در کارهاى خود، قدرت و نیرویى از خویش ندارد بلکه همه قدرتها از ناحیه خداست و اوست که این تواناییها را در اختیار انسان گذاشته است.پس از بیان این موضوع، اشاره به مسأله مهم دیگرى مى‏کند که مورد سؤال گروهى بود و آن اینکه به پیامبرش مى‏گوید به آنها بگو: من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم«زیرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم مى‏ساختم و هیچ گونه زیانى به من نمى‏رسید»(وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ).سپس مقام واقعى و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده مى‏گوید:«من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى که ایمان مى‏آورند هستم»(إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

 

(آیه 189)- کفران یک نعمت بزرگ! در اینجا به گوشه دیگرى از حالات مشرکان و طرز تفکر آنها و پاسخ به اشتباهاتشان اشاره شده است و از آنجا که آیه قبل اشاره به توحید افعالى خدا بود، آیات بعد مکمل آنها محسوب مى‏شود.نخست مى‏گوید: «او کسى است که (همه) شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها).این دو در کنار هم زندگى آرام بخشى داشتند، «اما هنگامى که زوج با همسر خود آمیزش جنسى کرد، بارى سبک برداشت (به گونه‏اى که در آغاز کار این حمل براى او مشکلى ایجاد نمى‏کرد، و با داشتن حمل) به کارهاى خود همچنان ادامه مى‏داد» (فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ).اما با گذشت شب و روز، حمل او کم‏کم سنگین شد «و چون سنگین شد»(فَلَمَّا أَثْقَلَتْ). در این هنگام دو همسر، انتظار فرزندى را مى‏کشیدند و آرزو داشتند خداوند فرزند صالحى به آنها مرحمت کند، لذا «متوجه درگاه خدا شدند و پروردگار خویش را چنین خواندند: بار الها! اگر به ما فرزند صالحى عطا کنى از شکرگزاران خواهیم بود» (دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).


 

(آیه 190)- «ولى هنگامى که خداوند فرزندى سالم با تناسب اندام و شایستگى کامل به آنها داد، آنها براى خدا در این نعمت بزرگ شرکایى قائل شدند، اما خداوند برتر و بالاتر از شرک آنهاست» (فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).


(آیه 191)- به دنبال این جریان، قرآن بار دیگر فکر و عقیده بت پرستى را با بیان روشن و کوبنده‏اى محکوم مى‏کند، و مى‏گوید: «آیا اینها موجوداتى را شریک خدا قرار مى‏دهند که قادر بر آفرینش چیزى نیستند، بلکه خودشان مخلوق اویند» (أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).


 

(آیه 192)- به علاوه «این معبودهاى ساختگى (در هیچ یک از مشکلات) قادر نیستند پرستش کنندگان خود را یارى کنند، و حتى قادر نیستند خود را نیز (در برابر مشکلات) یارى دهند»(وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ).


 

(آیه 193)- این معبودها آنچنان هستند که «اگر شما بخواهید آنها را هدایت کنید، از شما پیروى نخواهند کرد» و حتى عقل و شعور آن را ندارند (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا یَتَّبِعُوکُمْ).آنها که چنین هستند و نداى هادیان را نمى‏شنوند، چگونه مى‏توانند دیگران را هدایت کنند؟به هر حال «براى شما مساوى است، خواه آنها را، دعوت به سوى حق کنید و یا در برابرشان خاموش باشید» در هر دو صورت، این گروه بت پرستان لجوج، دست بردار نیستند (سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ).


(آیه 194)- این آیه و آیه بعد همچنان بحثهاى توحید و مبارزه با شرک را ادامه مى‏دهد، و پرستش غیر خدا را عملى سفیهانه و دور از منطق و عقل معرفى مى‏نماید و با چهار دلیل، منطق بت پرستان را ابطال مى‏کند.

نخست مى‏گوید:«آنهایى را که شما جز خدا مى‏خوانید (و عبادت مى‏کنید و از آنان یارى مى‏طلبید) بندگانى همچون خود شما هستند»! (إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ).بنابراین معنى ندارد که انسان در مقابل چیزى که مثل خود او محکوم قوانین طبیعت است، به سجده بیفتد و دست نیاز به سوى او دراز کند و مقدرات و سرنوشتش را در دست او بداند.سپس اضافه مى‏کند: اگر فکر مى‏کنید آنها قدرت و شعورى دارند «آنها را بخوانید باید جواب شما را بدهند اگر راست مى‏گویید» (فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).و این دومین دلیلى است که براى ابطال منطق آنها بیان شده.

 

(آیه 195)- در سومین بیان روشن مى‏سازد که آنها حتى از بندگان خود پست‏تر و ناتوانترند:خوب بنگرید «آیا آنها لااقل همانند شما پاهایى دارند که با آن راه بروند» (أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها).«یا دستهایى دارند که با آن چیزى را بگیرند و کارى انجام دهند» (أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها).«یا چشمهایى دارند که با آن ببینند» (أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها).«یا گوشهایى دارند که با آن بشنوند» (أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها).به این ترتیب آنها به قدرى ضعیفند، که حتى براى جابه‏جا شدن نیاز به کمک شما دارند و براى دفاع از موجودیت خود، نیازمند به حمایت هستند.سرانجام در پایان آیه ضمن تعبیر دیگرى که در حکم چهارمین استدلال است مى‏گوید: اى پیامبر! «بگو: این معبودهایى را که شما شریک خدا قرار داده‏اید بر ضد من بخوانید و همگى دست به دست هم دهید و براى من تا آنجا که مى‏توانید نقشه بکشید و در این کار هیچ گونه تأخیر روا مدارید» ببینیم با این حال کارى از همه شما ساخته است؟(قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ).یعنى اگر من دروغ مى‏گویم و آنها مقربان خدا هستند و من به حریم احترامشان جسارت کرده‏ام، پس چرا آنها بر من غضب نمى‏کنند.


 

خانم زینالی :



آیه 188: همه چیز دست خداست واو روزی می دهد از هر طریقی که صلاح بداند شکر وپذیرش نعمت را زیاد می کند


 


آیه 189 : به هنگام انتظار‌ تولد فرزنددست به دعا بردارید واز او فرزند صالح و با ایمان بخواهید وخود نیز یار هم وبا تقوا باشید



بعد از تولد حسن بچه را از خود وایرادش را از خدا ندانید که کفر است

 

آیه 190 : خوبی ها همه از اوست وبدیها از ما بخاطر رفتا ر واعمال نادرست

 


آیه 192 : همه چیز را ازاو بخواهید که او خداست نه شما جوگیر نشوید



آیه 193 : عمل خود را درست کنید ودرست رفتار کنید کودک شما نیاز به هدایت شما ندارد خدا هدایت کننده است



آیه 195 : هر چیزی غیر از خدا د. باور شما بت شماست بشکنید انرا وفقط به خدا دل ببندید خدا وسیله ساز است




اعظم :


ایه 188:

علم غیب به طور ذاتی و بالاصاله فقط از آن خدای متعال است و غیر او از انبیاء هر کس به آن مقداری از غیب احاطه دارد که خداوند به او تعلیم کرده باشد ،چون غیر خدا وجودش محدود است و ممکن نیست که به عالم غیب محیط شود.

 

ایه 189:

دعا برای رستگاری و صالح بودن فرزندان

 

ایه 190:

خیلی اوقات انسان برای رسیدن به نعمتی از خداوند درخواست میکنه و کلی دعا میکنه تا به نعمت برسه

عهد و نذری میکنه

ولی وقتی به نعمت رسید عهدهاشو فراموش میکنه

و اون نعمت رو از لیاقت خودش میدونه نه فضل و رحمت خداوند

 

ایه 190: گاهی همون نعمتی که کلی براش دعا کردین

و خداوند از فضلش بهمون عطا میکنه

مبشه مایه خسران و تباهی و کفرمون

 

چون به خدا نسبتش نمیدیم و شاکر نیستیم

 

ایه 191:

هر علت وسببی غیر خداوند رو در امور دخیل بدونیم از نادونی ماست

چون علت و سبب مادی هرگز سبب خلق و افرینش نمیشه

و افرینش تنها شایسته خداونده

 

ایه 192: اون علل مادی (هر گونه بتی حتی علم ....) قادر بر یاری کردن کسانی که اونا رو موثر میدونن نیستن

حتی برای خودشون هم مفید فایده نیستن

 

ایه 193: بتها و معبودهای خیالی ، علم و قدرت و توانایی استجابت را ندارند و درک و فهمی از دعای شما برایشان نیست و لذا چه آنها را بخوانید و چه سکوت کنیدتفاوتی نمی کند، در هر حال قادر به استجابت دعایتان و شنیدن آن نیستند

 

ایه 194:

بتها علم و قدرتی ندارند و قادر بر استجابت هم نیستند و از خود هیچ استقلال و تأثیری ندارند و هر چه هست از جانب خدای یکتاست .

 

ایه 195:

بنهایی که می پرستید در کوچکترین نیازهای خود نیازمند کمک شما هستن

اون وقت چه جور توقع یاری از اونا دارید .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۴
* مسافر
دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ

174 . صفحه 174



لَّهِ الْأَسْماءُ الْ



نوزدهم خرداد :

نفیسه :



(آیه 179)- نشانه‏هاى دوزخیان: در این آیه و دو آیه بعد مردم به دو گروه تقسیم شده‏اند و صفات هر کدام توضیح داده شده: «گروه دوزخیان و گروه بهشتیان».نخست درباره دوزخیان با سوگند و تأکید چنین مى‏گوید:«ما بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم» (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).گرچه خداوند همه را پاک آفریده، ولى گروهى با اعمال خویش خود را نامزد دوزخ مى‏کنند و سر انجامشان شوم و تاریک است و گروهى با اعمال خود، خود را نامزد بهشت مى‏سازند و عاقبت کارشان خوشبختى و سعادت است.سپس صفات گروه دوزخى را در سه جمله خلاصه مى‏کند:

نخست این که:«آنها قلبهایى دارند که با آن درک و اندیشه نمى‏کنند» (لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها).

دیگر این که: «چشمهاى روشن و حقیقت بین دارند اما با آن چهره حقایق را نمى‏نگرند» و همچون نابینایان از کنار آن مى‏گذرند (وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها).

سوم این که: «با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمى‏شنوند» و همچون کران خود را از شنیدن حرف حق محروم مى‏سازند (وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها).

«اینها در حقیقت همچون چهارپایانند» (أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ). چرا که امتیاز آدمى از چهارپایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنواست که متأسفانه آنها همه را از دست داده‏اند «بلکه آنها از چهارپایان گمراهتر و پست‏تر مى‏باشند» (بَلْ هُمْ أَضَلُّ).چرا که چهارپایان داراى این استعدادها و امکانات نیستند، ولى آنها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا امکان همه گونه ترقى و تکامل را دارند، اما بر اثر هوى پرستى و گرایش به پستیها این استعدادها را بلااستفاده مى‏گذارند.«آنها افراد غافل و بیخبرى هستند» و به همین جهت در بیراهه‏هاى زندگى سرگردانند (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ).چشمه آب حیات کنار دستشان، ولى از تشنگى فریاد مى‏کشند، درهاى سعادت در برابر رویشان باز است، اما حتى به آن نگاه نمى‏کنند.



(آیه 180)- در این آیه اشاره به وضع گروه بهشتى کرده، صفات آنان را بیان مى‏کند، نخست براى بیرون آمدن از صف دوزخیان مردم را به توجه عمیق به اسماء حسناى خدا دعوت نموده، مى‏فرماید: «براى خدا نامهاى نیکى است، خدا را به آنها بخوانید» (وَ لِحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها). منظور از «اسماء حسنى»، صفات مختلف پروردگار است که همگى نیک و همگى «حسنى» است.و منظور از خواندن خدا به اسماء حسنى تنها این نیست که الفاظ را بر زبان جارى کنیم و مثلا بگوییم یا عالم، یا قادر، یا ارحم الرّاحمین، بلکه در واقع این است که این صفات را در وجود خودمان به مقدار امکان پیاده کنیم، و به تعبیر دیگر متصف به اوصاف او و متخلق به اخلاقش گردیم، و نیز اگر در بعضى روایات مانند روایتى که از امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه نقل شده مى‏خوانیم: نحن و اللّه الاسماء الحسنى به خدا سوگند ما اسماء حسناى خدا هستیم، اشاره به آن است که پرتو نیرومندى از آن صفات الهى در وجود ما منعکس شده و شناخت ما به شناخت ذات پاکش کمک مى‏کند.سپس مردم را از این نکته برحذر مى‏دارد که اسامى خدا را تحریف نکنند و مى‏گوید: «آنها که اسماء خدا را تحریف کرده‏اند رها سازید، آنها به زودى به جزاى اعمال خویش گرفتار خواهند شد» (وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).منظور از الحاد در اسماء خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنیم، یا او را به اوصافى توصیف نماییم که شایسته آن نیست، همانند مسیحیان که قائل به تثلیث و خدایان سه گانه شده‏اند، و یا این که صفات او را بر مخلوقاتش تطبیق نماییم.

 


(آیه 181)- این آیه به دو قسمت که اساسى‏ترین صفات گروه بهشتیان است اشاره مى‏کند، مى‏فرماید: «و از کسانى که آفریدیم، امت و گروهى هستند که مردم را به حق هدایت مى‏کنند و به آن حکم مى‏کنند» (وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ).در واقع آنها دو برنامه ممتاز دارند، فکر، هدف، دعوت و فرهنگشان حق و به سوى حق است، و نیز عمل و برنامه‏ها و حکومتشان بر اساس حق و حقیقت مى‏باشد.

 

(آیه 182)- مجازات استدراج: در این آیه و آیه بعد یکى از مجازاتهاى الهى که به صورت یک سنّت درباره بسیارى از گنهکاران سرکش اجرا مى‏شود، بیان شده و آن «عذاب استدراج» است.

استدراج در دو مورد از قرآن مجید آمده است.یکى در آیه مورد بحث و دیگرى در آیه 44 سوره قلم و هر دو مورد در باره انکار کنندگان آیات الهى است.خداوند در این آیه مى‏فرماید: «آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردند تدریجا، مرحله به مرحله، از راهى که نمى‏دانند، در دام مجازات گرفتارشان مى‏کنیم» و زندگى آنها را درهم مى‏پیچیم (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ).



(آیه 183)- در این آیه همان مطلب را به این صورت تأکید مى‏کند: چنان نیست که با شتابزدگى چنین کسانى را فورا مجازات کنم، بلکه «به آنها مهلت و فرصت کافى (براى تنبه و بیدارى) مى‏دهم» و هنگامى که بیدار نشدند، گرفتارشان مى‏سازم (وَ أُمْلِی لَهُمْ). زیرا کسانى شتاب و عجله مى‏کنند که قدرت کافى ندارند و مى‏ترسند فرصت از دستشان برود «ولى نقشه من و مجازاتهایم آنچنان قوى و حساب شده است» که هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست (إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ).این آیه به همه گنهکاران هشدار مى‏دهد که تأخیر کیفر الهى را دلیل بر پاکى و درستى خود، و یا ضعیف و ناتوانى پروردگار، نگیرند، و ناز و نعمتهایى را که در آن غرقند، نشانه تقربشان به خدا ندانند، چه بسا این پیروزیها و نعمتهایى که به آنها مى‏رسد مقدمه مجازات استدراجى پروردگار باشد، خدا آنها را غرق نعمت مى‏کند و به آنها مهلت مى‏دهد و بالا و بالاتر مى‏برد، اما سر انجام چنان بر زمین مى‏کوبد که اثرى از آنها باقى نماند و تمام هستى و تاریخشان را درهم مى‏پیچد.از امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیه فوق چنین نقل شده که فرمود:«منظور از این آیه بنده گنهکارى است که پس از انجام گناه، خداوند او را مشمول نعمتى قرار مى‏دهد ولى او نعمت را به حساب خوبى خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش مى‏سازد»

 


(آیه 184)-مفسران اسلامى چنین نقل کرده‏اند: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که در مکّه بود، شبى بر کوه صفا برآمد و مردم را به سوى توحید و یکتاپرستى دعوت نمود، مخصوصا تمامى طوائف قریش را صدا زد و آنها را از مجازات الهى برحذر داشت، تا مقدار زیادى از شب گذشت، بت پرستان مکّه گفتند: «رفیق ما دیوانه شده، از شب تا صبح نعره مى‏کشید»! در این موقع آیه نازل شد و به آنها در این زمینه پاسخ دندانشکنى داد.

تهمتها و بهانه‏ها- در این آیه نخست خداوند به گفتار بى‏اساس بت پرستان دائر به جنون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین پاسخ مى‏گوید:«آیا آنها فکر و اندیشه خود را به کار نینداختند که بدانند همنشین آنها (پیامبر) هیچ گونه آثارى از جنون ندارد» (أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ).بیش از چهل سال در میان آنها رفت و آمد داشته، و همواره فکر، عقل و تدبیرش را دیده‏اند، چگونه یکباره چنین وصله‏اى را به وى چسباندند، و به دنبال این جمله مى‏گوید: «او فقط بیم دهنده آشکارى است» که جامعه خویش را از خطراتى که با آن رو برو است برحذر مى‏دارد (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ).

 


(آیه 185)- در این آیه براى تکمیل این بیان آنها را به مطالعه عالم هستى، آسمانها و زمین، دعوت مى‏کند و مى‏گوید: «آیا در حکومت آسمانها و زمین و مخلوقاتى که خدا آفریده از روى دقت و فکر نظر نیفکندند» (أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ).تا بدانند این عالم وسیع آفرینش با این نظام حیرت انگیز بیهوده آفریده نشده و هدفى براى آن بوده است، و دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حقیقت دنباله همان هدف آفرینش، یعنى تکامل و تربیت انسان است.سپس براى این که آنها را از خواب غفلت بیدار سازد، مى‏فرماید: آیا در این موضوع نیز اندیشه نکردند که: ممکن است پایان زندگى آنها نزدیک شده باشد، (اگر امروز ایمان نیاورند، و دعوت این پیامبر را نپذیرند، و قرآنى را که بر او نازل شده است با این همه نشانه‏هاى روشن قبول نکنند) به کدام سخن بعد از آن ایمان خواهند آورد»؟ (وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ).

 


(آیه 186)- سر انجام در این آیه سخن را با آنها چنین پایان مى‏دهد که «هر کس را خداوند (به خاطر اعمال زشت و مستمرش) گمراه سازد، هیچ هدایت کننده‏اى ندارد، و خداوند آنها را همچنان در طغیان و سرکشى رها مى‏سازد تا حیران و سرگردان شوند» (مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).این گونه تعبیرات مخصوص به گروهى است که آن چنان در برابر حقایق، لجوج و متعصب و معاندند که گویى پرده بر چشم و گوش و قلبشان افتاده، پرده‏هاى تاریکى که نتیجه اعمال خود آنهاست، و منظور از «اضلال الهى» نیز همین است.

 


(آیه 187)-طایفه قریش به چند نفر مأموریت دادند که به نجران سفر کنند، و از دانشمندان یهود که (علاوه بر مسیحیان) در آنجا ساکن بودند مسائل پیچیده‏اى را سؤال کنند، و در بازگشت آنها را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مطرح سازند (به گمان این که پیامبر از پاسخ آنها عاجز مى‏ماند) از جمله سؤالات این بود که در چه زمانى قیامت برپا مى‏شود، هنگامى که آنها این پرسش را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند، آیه مورد بحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

کى قیامت برپا مى‏شود؟ با این که براى آیه شأن نزول خاصى ذکر شده در عین حال پیوند روشنى نیز با آیات قبل دارد، زیرا در آیات قبل اشاره به مسأله قیامت و لزوم آمادگى براى چنین روزى شده بود، طبعا به دنبال چنین بحثى این سؤال براى بسیارى از مردم پیش مى‏آید که قیامت کى برپا خواهد شد، لذا قرآن مى‏گوید: «از تو درباره ساعت (روز رستاخیز) مى‏پرسند، که در چه زمانى وقوع مى‏یابد»؟ (یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها).سپس اضافه مى‏کند که اى پیامبر! در پاسخ این سؤال صریحا «بگو: این علم تنها نزد پروردگار من است، و هیچ کس جز او نمى‏تواند وقت آن را آشکار سازد» (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ).ولى دو نشانه سر بسته براى آن بیان مى‏کند، نخست مى‏گوید: «قیام ساعت در آسمانها و زمین، مسأله سنگینى است»(ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

حادثه‏اى ممکن است از این سنگین‏تر بوده باشد، در حالى که در آستانه قیامت، همه کرات آسمانى به هم مى‏ریزند، آفتاب خاموش، ماه تاریک، ستارگان بى‏فروغ و اتمها متلاشى مى‏گردند، و از بقایاى آنها جهانى نو با طرحى تازه ریخته مى‏شود.دیگر اینکه قیام ساعت، بدون مقدمات تدریجى، و به شکل انقلابى، تحقق مى‏یابد «و جز بطور ناگهانى به سراغ شما نمى‏آید» (لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً).بار دیگر مى‏گوید: «چنان از تو سؤال مى‏کنند که گویى تو از زمان وقوع قیامت با خبرى»!(یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها).

بعد اضافه مى‏کند که در جواب آنها «بگو: این علم تنها نزد خداست ولى بیشتر مردم از این حقیقت آگاهى ندارند»که چنین علمى مخصوص ذات پاک اوست، لذا پى‏درپى از آن مى‏پرسند (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).



خانم زینالی :

 

آیه 179 :وقتی سمع وبصروعقل مخلوق هدایت ودعوت خدا رادرک وپذیرش نکنندبدانند جهنم دنیا واخرت برای انهاست

 


آیه 180 : صفات ونامهای خدا راسعی کنیم در خود رشد وشکوفا کنیم که اگر غیر از این باشد اسیب شدیدی خواهیم خورد


 


هدایت برای انسان است وباید به حق هدایت کند

واگر غیر این باشد وپذیرش نباشد همیشه گرفتاریم

 


آیه 180 و 181 : وبواسطه عمل نادرست مجازات خواهیم شد

 

آیه 183 :طرح ونقشه خداحساب شده است ما باورمان نمی شود از کجا خورده ایم

 


آیه 184 : بیم دهنده برای کسی که پذیرش ندارد سنگین است چون سخنانش باب میل او نیست



غرور واستکبار در انسان باعث ندیدن حق می شود وخود بینی چون خود پذیرشی دارد تحمل اعتراض را ندارد وحق را سر گوب می کند واین در تمام جوامع عیان است

 


آیه 185 : زندگی انسانها به نظم زمین واسمان بسته است واگر به امر‌خدا این نظم بهم بخورد پایان زندگی است پس باید هشیار بود


آیه 186 :نداشتن پذیرش حق گمراهی وطغیان به دنبال داردوبعد سرگردانی

 


آیه 187 : با خواست خداست که نظم دنیا بهم بخورد و قیامت اشکار شود وحق را همه احساس کنند ومتوجه طغیانشان در دنیا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۳
* مسافر
يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ

173 . صفحه 173







هفدهم خرداد :
ضخیم

نفیسه :


(آیه 171)- آخرین سخن درباره قوم یهود: این آیه آخرین آیه‏اى است که در این سوره پیرامون زندگى بنى اسرائیل سخن مى‏گوید و در آن سرگذشت دیگرى را به جمعیت یهود یادآورى مى‏کند، سرگذشتى که هم درس عبرت است و هم دلیل بر سپردن یک پیمان، مى‏گوید: به خاطر بیاورید «هنگامى که کوه را بالاى سر آنها قرار دادیم، آنچنان که گویى سایبانى بر سر آنها بود»(وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ).«و آنچنان که آنها گمان بردند بر سرشان سقوط خواهد کرد» (وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ). وحشت و اضطراب سراسر وجودشان را گرفت، و به تضرع افتادند.در همان حال به آنها گفتیم «آنچه را از احکام به شما داده‏ایم با جدیت و قوت بگیرید» (خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ).«و آنچه در آن مانده است به خاطر داشته باشید تا پرهیزکار شوید» (وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ). از کیفر خدا بترسید و به پیمانهایى که در آن از شما گرفته‏ایم عمل کنید.

یعنى، تمام رسالت موسى (ع) و سایر انبیاء و مبارزات درگیریهاى مستمر و سخت آنان، و ناراحتیها و شداید طاقت فرسایى که تن به آن دادند، همه براى آن بوده است که فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاکى و تقوا در میان همه بطور کامل اجرا گردد.

 

(آیه 172)- پیمان نخستین و عالم ذر: این آیه اشاره‏اى به «توحید فطرى» و وجود ایمان به خدا در اعماق روح آدمى است و به همین جهت بحثهایى را که در آیات گذشته این سوره در زمینه «توحید استدلالى» بوده است تکمیل مى‏کند.خداوند روى سخن را در این آیه به پیامبر کرده، نخست چنین مى‏گوید:به خاطر بیاور «موقعى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّیه آنها را برگرفت و آشکار ساخت و آنها را گواه بر خویشتن نمود (و از آنها پرسید:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنها همگى گفتند: آرى! گواهى مى‏دهیم» (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا).سپس اشاره به هدف نهایى این سؤال و جواب و گرفتن پیمان از فرزندان آدم در مسأله توحید نموده، مى‏فرماید:این کار را خداوند به این جهت انجام داد «که در روز قیامت نگویید ما از این موضوع (توحید و شناسایى خدا) غافل بودیم» (أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ).


 

(آیه 173)- در این آیه اشاره به هدف دیگر این پیمان کرده، مى‏گوید: این پیمان را به خاطر آن گرفتیم که «نگویید: پدران ما پیش از ما بت پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم (و چاره‏اى جز تبعیت از آنها نداشتیم) آیا ما را به گناه افراد بیهوده کار مجازات مى‏کنى» (أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ).



(آیه 174)- آرى «این گونه ما آیات را توضیح مى‏دهیم و روشن مى‏سازیم (تا بدانند نور توحید از آغاز در روح آنها بوده) شاید با توجه به این حقایق به سوى حق باز گردند» (وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).منظور از این عالم و این پیمان همان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» و تکوین و آفرینش است، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت «نطفه» از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتى بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهى به صورت یک حس درون ذاتى به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه! بنابراین همه افراد بشر داراى روح توحیدند و سؤالى که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها داده‏اند نیز به همین زبان است.

 


(آیه 175)- دانشمندى که در خدمت فراعنه در آمد: در اینجا اشاره به یکى دیگر از داستانهاى بنى اسرائیل شده است.نخست روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید:«و بر آنها بخوان داستان آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى سر انجام خود را از آن تهى ساخت و گرفتار وسوسه‏هاى شیطان گشت و از گمراهان گردید» (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ).



(آیه 176)- در این آیه این موضوع را چنین تکمیل مى‏کند که «و اگر مى‏خواستیم (مى‏توانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم) و به وسیله آن آیات و علوم، مقام والا بدهیم» (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها).ولى مسلّم است که نگاهدارى اجبارى افراد در مسیر حق با سنّت پروردگار که سنّت اختیار و آزادى اراده است، سازگار نیست و نشانه شخصیت و عظمت کسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مى‏کند:ما او را به حال خود رها کردیم «و او به پستى گرایید و از هواى نفس پیروى کرد» (وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ).سپس این شخص را تشبیه به سگى مى‏کند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده، مى‏گوید:«او همانند سگ است که اگر به او حمله کنى دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنین است» (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ).او بر اثر شدت هوى پرستى و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطش نامحدود و پایان ناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستى مى‏رود، همچون یک «سگ هار» که بر اثر بیمارى هارى حالت عطش کاذب به او دست مى‏دهد و در هیچ حال سیراب نمى‏شود.سپس اضافه مى‏کند که:«این مثل (مخصوص به این شخص معین نیست، بلکه) مثالى است براى همه جمعیتهایى که آیات خدا را تکذیب کنند» (ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).«این داستان را براى آنها بازگو کن، شاید در باره آن بیندیشند» و مسیر صحیحى را پیدا کنند (فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).

بعلم باعورا دانشمند دنیاپرست و منحرف-

از بسیارى از روایات و کلمات مفسران مى‏شود که منظور از این شخص مردى به نام «بلعم باعورا» بوده، که در عصر موسى زندگى مى‏کرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مى‏شد،و حتى موسى از وجود او به عنوان یک مبلّغ نیرومند استفاده مى‏کرد، و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى‏رسید، ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد،تا آنجا که در صف مخالفان موسى قرار گرفت.

 


(آیه 177)- در این آیه و آیه بعد در واقع یک نتیجه کلى و عمومى از سرگذشت «بلعم» و علماى دنیاپرست گرفته، نخست مى‏گوید: «چه بد مثلى دارند آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردند» و چه بد عاقبت و سرنوشتى در انتظار آنهاست (ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).ولى آنها به ما ظلم و ستم نمى‏کردند، بلکه «بر خویشتن ستم روا مى‏داشتند» (وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ).چه ستمى از این بالاتر که سرمایه‏هاى معنوى علوم و دانشهاى خویش را که مى‏تواند باعث سر بلندى خود آنها و جامعه‏هایشان گردد در اختیار صاحبان «زر» و «زور» مى‏گذارند و به بهاى ناچیز مى‏فروشند.

 


(آیه 178)- اما به هوش باشید که رهایى از این گونه لغزشها و دامهاى شیطانى، بدون توفیق و هدایت الهى ممکن نیست «آن کس را که خدا هدایت کند (و توفیق را رفیق راهش سازد) هدایت یافته واقعى اوست» (مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی).«و کسانى را که خداوند گمراه سازد (و بر اثر اعمالشان به حال خود رها سازد یا وسائل پیروزى و موفقیت را در برابر وسوسه‏هاى شیطانى آنان بگیرد) زیانکار واقعى همانها هستند» (وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).

 


اعظم :



ایه 171: خیلی وحشتناکه کوه بالای سر ادم قرار بگیره

گستاخی و روحیه نافرمانی و لجبازی گاهی در ادم چنان قوی میشه که عجیب ترین و شدید ترین نشانه ها هم ادن دو متوجه ایمان و حق نمی کنه



ایه 172: پیمان الست :

 

انسان هر قدر هم دچار کبر و غرور باشد و هر چند رو به راه بودن وضع زندگیش مغرورش کرده باشد نمى‏تواند این معنا را حاشا کند که مالک وجود خود نبوده، و در تدبیر امور خود مستقل و بى‏نیاز نیست، چون اگر مالک وجود خود بود خویشتن را از مرگ و سایر آلام و مصائب زندگى نگه مى‏داشت، و اگر در تدبیر امور خود مستقل بود، هرگز ناچار نمى‏شد که در برابر اسباب طبیعى و وسائلى که او به خیال خود مدبر آنها و حاکم در آنها است خضوع کند، آنهم اسباب و وسائلى که خود آنها نیز مانند انسان بغیر خود محتاجند، و در برابر حکم حاکمى غیبى هر چند علیه‏شان باشد مطیع و منقادند، و حوائجشان بدست انسان برآورده نمى‏شود و انسان حاکم و مدبر آنها نیست.

پس احتیاج آدمى به پروردگارى که مالک و مدبر است جزو حقیقت و ذات انسان است، و فقر به چنین پروردگارى در ذات او نوشته شده، و ضعف بر پیشانیش مکتوب گشته، و این معنا بر هیچ انسانى که کمترین درک و شعور انسانى را داشته باشد پوشیده نیست، عالم و جاهل، صغیر و کبیر و شریف و وضیع همه در این درک مساویند.



ایه 173:

اگر گواهى بر ربوبیّت در عالم ذرّ یا فطرت نبود، انسان در دنیا به راحتى خداپرست نمى‏شد و همواره از نیاکان خود تقلید مى‏کرد. «او تقولوا انّما اشرک آبائُنا...»

 

ایه 175: دنیا پرستی و خود خواهی و ریاست طلبی سبب میشه کسی که تموم استعدادهای لازم برای تعالی رو داده

به کل از راه حق دور بشه

 

ایه 176:

گر مامی خواستیم او را به وسیله همین آیات به درگاه خود نزدیک می کردیم و تکامل انسان بوسیله آیات مذکور که اسباب ظاهری الهی است باعث هدایت انسان هست ، اما سعادت را برای انسان حتمی نمی سازد ،چون تمامیت تأثیر این اسباب به مشیت خدا وابسته است و مشیت خدای سبحان به سعادت کسی که ازذکر خدا اعراض کرده و آیات او را تکذیب نموده و به زندگی مادی گرایش یافته است ، تعلق نمی گیرد. خلود در زمین به معنای ملازمت دائمی و چسبیدن به آن است که کنایه از میل به بهره برداری از لذات دنیوی می باشد، به طوریکه در آن غوطه ور گشته و ازحلال و حرام آن پروایی نداشته باشد. چنین کسی که از هوای نفسش پیروی کند و به زیورهای دنیا مغرور گردد،خداوند او را گمراه می سازد و هرگز هدایت خدا شامل حال او نمی شود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۳
* مسافر
شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ

172 . صفحه 172

 



شانزدهم خرداد


نفیسه



(آیه 164)- این جمعیت از بنى اسرائیل در برابر این آزمایش بزرگ(صید ماهی در روز شنبه) که با زندگى آنان کاملا آمیخته بود به سه گروه تقسیم شدند:«گروه اول» که اکثریت را تشکیل مى‏دادند، به مخالفت با این فرمان الهى برخاستند.«گروه دوم» که قاعدتا اقلیت کوچکى بودند و در برابر گروه اول به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر قیام کردند.«گروه سوم»، ساکتان و بى‏طرفان بودند، که نه همگامى با گناهکاران داشتند و نه وظیفه نهى از منکر را انجام مى‏دادند.در آیه مورد بحث، گفتگوى این گروه را با نهى کنندگان شرح مى‏دهد، مى‏گوید: «و (به خاطر بیاور) هنگامى که جمعى از آنها به جمع دیگرى گفتند: چرا قومى را اندرز مى‏دهید که خداوند سر انجام آنها را هلاک مى‏کند و یا به عذاب دردناکى کیفر خواهد داد» (وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً).«گفتند: (این اندرزها) براى اعتذار و رفع مسؤولیت در پیشگاه پروردگار شماست به علاوه شاید آنها بپذیرند و از گناه باز ایستند، و تقوا پیشه کنند»! (قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).از جمله بالا چنین استفاده مى‏شود که: گاهى بیان حقایق و وظایف الهى بدون احتمال تأثیر نیز واجب مى‏شود و آن در موردى است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد کم‏کم به دست فراموشى سپرده مى‏شود و بدعتها جان مى‏گیرند و سکوت دلیل بر رضایت و موافقت محسوب مى‏شود، در این گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا و در همه جا گفته شود هر چند اثرى در گنهکاران نگذارد.


(آیه 165)- در این آیه مى‏فرماید: سر انجام دنیاپرستى بر آنان غلبه کرد و فرمان خدا را به دست فراموشى سپردند«اما هنگامى که تذکراتى را که به آنها داده شده بود فراموش کردند (لحظه عذاب فرا رسید، و) نهى کنندگان از بدى را رهایى بخشیدیم و کسانى را که ستم کردند، به خاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدى گرفتار ساختیم»(فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).چه کسانى رهایى یافتند؟از آن سه گروه (گنهکاران، ساکتان و اندرزدهندگان) تنها گروه سوم از مجازات الهى مصون ماندند و بطورى که در روایات آمده است آنها هنگامى که دیدند اندرزهایشان مؤثر واقع نمى‏شود ناراحت شدند و گفتند: ما از شهر بیرون مى‏رویم، شب هنگام به بیابان رفتند و اتفاقا در همان شب کیفر الهى دامان دو گروه دیگر را گرفت.


(آیه 167)- پراکندگى یهود! این آیه و آیه بعد اشاره به قسمتى از کیفرهاى دنیوى آن جمع از یهود است که در برابر فرمانهاى الهى قد علم کردند و حق و عدالت و درستى را زیر پا گذاردند.نخست مى‏گوید: به خاطر بیاور «زمانى که پروردگار تو اعلام داشت که بر این جمعیت گنهکار، عده‏اى را مسلط مى‏کند، که بطور مداوم تا دامنه قیامت آنها را در ناراحتى و عذاب قرار دهند» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ).از این آیه استفاده مى‏شود که این گروه سرکش، هرگز روى آرامش کامل نخواهند دید، هر چند براى خود حکومت و دولتى تأسیس کنند.و در پایان آیه اضافه مى‏کند که: «پروردگار تو هم مجازاتش براى مستحقان، سریع است، و هم (نسبت به خطاکاران توبه‏کار) آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).و این جمله نشان مى‏دهد که خداوند راه بازگشت را به روى آنان بازگذارده، تا کسى گمان نبرد که سرنوشت اجبارى توأم با بدبختى و کیفر و مجازات براى آنها تعیین شده است.


(آیه 168)- در این آیه به پراکندگى یهود در جهان اشاره کرده، مى‏گوید:«ما آنها را در زمین متفرق ساختیم به گروههاى مختلفى تقسیم شدند، بعضى از آنها صالح بودند (به همین دلیل هنگامى که فرمان حق و دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را شنیدند، ایمان آوردند) و جمعى دیگر ناصالح بودند» و حق را پشت سر انداختند و براى تأمین زندگى مادى خود از هیچ کارى فروگذار نکردند (وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ).باز در این آیه این حقیقت تجلى مى‏کند که اسلام هیچ گونه خصومتى با نژاد یهود ندارد و به عنوان پیروان یک مکتب و یا وابستگان به یک نژاد، آنها را محکوم نمى‏نماید بلکه مقیاس و معیار سنجش را اعمال آنها قرار مى‏دهد.سپس اضافه مى‏کند: «ما آنها را با وسائل گوناگون، نیکیها و بدیها آزمودیم شاید باز گردند» (وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).گاهى آنها را تشویق کردیم و در رفاه و نعمت قرار دادیم، تا حس شکرگزارى در آنها برانگیخته شود و به سوى حق بازآیند، و گاهى به عکس آنها را در شدائد و سختیها و مصائب فرو بردیم، تا از مرکب غرور و خودپرستى و تکبر فرود آیند و به ناتوانى خویش پى برند، شاید بیدار شوند و به سوى خدا بازگردند، و هدف در هر دو حال مسأله تربیت و هدایت و بازگشت به سوى حق بوده است.


(آیه 169)- در آیات گذشته سخن از نیاکان یهود بود، ولى در این آیه، بحث از فرزندان و اخلاف آنها به میان آمده است.نخست یادآور مى‏شود که: «پس از آنها، فرزندانى جاى آنها را گرفتند که وارث کتاب (آسمانى تورات) شدند اما با این حال متاع این دنیاى پست را گرفته» بر اطاعت خدا ترجیح مى‏دهند (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏).سپس اضافه مى‏کند: هنگامى که آنها در کشمکش وجدان از یک سو، و منافع مادى از سوى دیگر قرار مى‏گیرند، دست به دامن امیدهاى کاذب زده، «و مى‏گویند (ما این منفعت نقد را مشروع یا نامشروع به چنگ مى‏آوریم، خداوند رحیم و مهربان است) و به زودى ما مورد بخشش قرار خواهیم گرفت» (وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا).این جمله نشان مى‏دهد که آنها بعد از انجام چنین کارى یک نوع پشیمانى زود گذر و حالت توبه ظاهرى به خود مى‏گرفتند، ولى بطورى که قرآن مى‏گوید:

این ندامت و پشیمانى آنها به هیچ وجه ریشه نداشت به همین دلیل «اگر سود مادى دیگرى همانند آن به دستشان مى‏آمد، آن را نیز مى‏گرفتند» (وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ).در هر حال این جمله اشاره به رشوه خواریهاى جمعى از یهود، و تحریف آیات آسمانى به خاطر آن، و فراموش کردن احکام پروردگار به خاطر تضادّ با منافع آنها مى‏کند.لذا به دنبال آن مى‏فرماید: «آیا اینها به وسیله کتاب آسمانیشان (تورات) پیمان نبسته بودند که بر خدا (دروغ نبندند و احکام او را تحریف نکنند و) جز حق چیزى نگویند؟!» (أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ).

سپس مى‏گوید: اگر آنها از آیات الهى آگاهى نداشتند و دست به این اعمال خلاف مى‏زدند ممکن بود براى خودشان عذرى بسازند، ولى اشکال کار این است که: «آنها کرارا محتویات تورات را دیده و فهمیده بودند» (وَ دَرَسُوا ما فِیهِ). در عین حال آن را ضایع ساختند و فرمانش را پشت سر انداختند.سر انجام مى‏فرماید: اینها اشتباه مى‏کنند، و این اعمال و متاعها سودى براى آنها نخواهد داشت، بلکه «سراى آخرت براى پرهیزکاران بهتر است» (وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ).«آیا شما حقایقى را به این روشنى درک نمى‏کنید» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).


(آیه 170)- در این آیه در برابر گروه فوق اشاره به گروه دیگر مى‏کند که آنها نه تنها از هرگونه تحریف و کتمان آیات الهى برکنار بودند، بلکه به آن تمسک جسته و موبه‏مو آنها را اجرا کردند، قرآن این جمعیت را «مصلحان جهان» نام نهاده و اجر و پاداش مهمى براى آنها قائل شده و در باره آنها چنین مى‏گوید: «کسانى که تمسک به کتاب پروردگار جویند و نماز را برپا دارند (پاداش بزرگى خواهند داشت) زیرا ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم ساخت» (وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ).آیه فوق به خوبى نشان مى‏دهد که اصلاح واقعى در روى زمین بدون تمسک به کتب آسمانى و فرمانهاى الهى امکان پذیر نمى‏باشد، و این تعبیر بار دیگر این حقیقت را تأکید مى‏کند که دین و مذهب تنها یک برنامه مربوط به جهان ماوراء طبیعت و یا سراى آخرت نیست، بلکه آیینى است در متن زندگى انسانها،و در طریق حفظ منافع تمام افراد بشر و اجراى اصول عدالت و صلح و رفاه و آسایش و بالاخره هر مفهومى که در معنى وسیع «اصلاح» جمع است.



اعظم :




آیه 164 : این ایه برای من خیلی جالب بود چون گمان من بر این بود که اگه آدم احتمال میده که امر به معروفش موثر نباشه لازم نیست امر به معروف کنه که این آیه میگه اینطور نیست چون شاید احتمال تغییر باشه و ر ضمن این کار اجرای دستور الهی است


آیه 165 : مقصود از "فراموش کردن تذکرات " بی تاثیر شدن اونا در دل هستش

اولین بار که آدم خطایی میکنه دچار عذاب وجدان میشه ولی بعد هی کم کم بر نافرمانی و معصیت جسور تر میشه

یهودیان نافرمان اول یه حوضچه در روز شنبه درست می کردن که ماهیها برن توش بعد یکشنبه ماهیها رو می گرفتن انقدر این نافرمانی رو مرتکب شدن که دیگه درخود روز شنبه و علنی ماهی می گرفتن


آیه 166 : تبدیل به بوزینه شدند ... پس این قضیه که داروین می گفت میمونها به انسان تبدیل شدند . اینجا یه جورایی عکسشه یه نسلی از بوزینه ها آدمایی هستند که به میمون تبدیل شدند!

 


آیه 168 : باز هم سنت امتحان الهی برای ایمان آوردن

 

آیه 169 :اینکه گناه می کنن و می گن خداوند کریم و بخشنده است در این آیه نکوهش شده

امیدواری به خداوند در صورتی صحیح هستش که آدم در حالتی از خوف و رجا باشه

اما کسی که غرق در لذت دنیا هستش و به عاقبت کارش فکر نمی کنه و فقط می گه خدا کریمه امیدش صحح نیست


آیه 170 : اصلاح واقعی در جهان بدون تمسک به آیات اهی ممکن نیست مثل خیلی از آیات دیگه از میان همه عبادات به نماز اشاره می شود که یه رابطه قبلی و "تسلیم پذیری " در مقابل خداوند داره

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 166 سوره هود



نفیسه:



🌷در توضیح ادامه حیات انسانهای مسخ شده که دیروز در تفسیر آیه 166آمد میتوان این سوال را طرح کرد که آیا انسانهایی که مسخ شده اند،درهمان صورت مسخ شده نیزتولید مثل داشته ونسلشان تا به امروز باقی مانده است؟

جواب:این سؤال از عهده ی علوم تجربی و ژنتیک خارج است و اصولاً این علوم، توانایی اثبات مسائلی از این قبیل را ندارند. زیرا اگر انسان های مسخ شده باقی مانده باشند به صورت میمونی شبیه دیگر میمون ها هستند و اگر هم اختلافاتی در بعضی از میمون ها با دیگر همجنس های شان ثابت شود دلیلی بر ادامه نسل مسخ شدگان نیست.

اما در روایات اهل بیت (ع) به این موضوع اشاره شده است؛ امام علی بن الحسین(ع) می فرمایند: «مسخ شدگان تا سه روز زنده بودند،سپس خداوند باران و بادی فرستاد و همه را به دریا انداخت، هیچ مسخ شده ای بعد از سه روز زنده نمانده است و این حیواناتی که اکنون به شکل آنها می بینید، فقط شبیه آنانند نه آنکه خود آنان و یا از نسل آنان باشند.»[1] و اگر در بعضی از روایات علت حرمت گوشت سگ و خوک و میمون را مسخ شدن آنها نام می برد، منظورش این نیست که از نسل آنان اند، بلکه «به خاطر مضراتی که گوشت آنان دارد و به خاطر تعظیم عقوبت خداوند بر عده ای که به این شکل در آمده اند می باشد تا مردم با این گونه حیوانات انس نگیرند و عذاب الهی را سبک نشمارند.»[2]

[1] تفسیر صافی، ملامحسن فیض، ج 1، ص 620.

[2] سفینة البحار، ج 4، ص 375.🌷



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۳
* مسافر