قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ق.ظ

552. صفحه 552



سی و یکم خرداد : 


نفیسه :


(آیه 6)- من بشارت ظهور «احمد» را آورده‏ام! در این آیه به مسأله رسالت حضرت عیسى (ع) و کارشکنى و تکذیب بنى اسرائیل در مقابل او اشاره کرده، مى‏افزاید «و (به یاد آورید) هنگامى را که عیسى بن مریم گفت: اى بنى اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم، این در حالى است که تصدیق کننده کتابى که قبل از من فرستاده شده [- تورات‏] مى‏باشم» (و اذ قال عیسى ابن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدى من التوراة).

«و بشارت دهنده به رسولى که بعد از من مى‏آید و نام او احمد است» (و مبشرا برسول یأتى من بعدى اسمه احمد).

بنابراین من حلقه اتّصالى هستم که امت موسى و کتاب او را به امت پیامبر آینده (پیامبر اسلام) و کتاب او، پیوند مى‏دهم.

گرچه جمعى از بنى اسرائیل به این پیامبر موعود ایمان آوردند، اما گروه عظیمى سرسختانه در برابر او ایستادند، و حتّى معجزات آشکار او را انکار کردند و لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «هنگامى که او [- احمد] با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنان آمد گفتند: این سحرى است آشکار»! (فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین).

عجب این که: طایفه یهود، قبل از مشرکان عرب، این پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را شناخته بودند، اما با این همه بسیارى از بت‏پرستان، ایمان آوردند ولى بسیارى از یهود بر لجاج و عناد و انکار باقى ماندند.


(آیه 7)- در آیه قبل خواندیم که چگونه گروهى معاند و لجوج على رغم بشارت پیامبر پیشین حضرت مسیح (ع) درباره ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله، و على رغم توأم بودن دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله با «بینات» و دلائل روشن و معجزات، چگونه به مقابله و انکار برخاستند، در اینجا عاقبت کار این افراد، و سرنوشت آنها را تشریح مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «چه کسى ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالى که دعوت به اسلام مى‏شود» (و من اظلم ممن افترى على الله الکذب و هو یدعى الى الاسلام).

آرى! چنین کسى که دعوت پیامبر الهى را دروغ، معجزه او را سحر و آئین او را باطل مى‏شمرد ستمکارترین مردم است، چرا که راه هدایت و نجات را به روى خود و سایر بندگان خدا مى‏بندد.

در پایان آیه مى‏افزاید: «و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمى‏کند» (و الله لا یهدى القوم الظالمین).


(آیه 8)- مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند! سپس براى این که نشان دهد دشمنان حق قادر نیستند آئین او را برچینند ضمن تشبیه جالبى مى‏فرماید: «آنان مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولى خداوند نور خود را کامل مى‏کند هر چند کافران خوش نداشته باشند»! (یریدون لیطفؤا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون).

آرى! همان گونه که خداوند اراده کرده بود این نور الهى روز به روز در گسترش است و دامنه اسلام هر زمان نسبت به گذشته وسیعتر مى‏شود، و آمارها نشان مى‏دهد که جمعیت مسلمانان جهان على رغم تلاشهاى مشترک «صهیونیستها»، «صلیبیها» و دیگر دشمنان اسلام رو به افزایش است.


(آیه 9)- در این آیه براى تأکید بیشتر با صراحت مى‏گوید: «او کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاده تا او را بر همه ادیان غالب سازد هر چند مشرکان کراهت داشته باشند» (هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون).

و سرانجام اسلام هم از نظر منطق، و هم از نظر پیشرفت عملى بر مذاهب دیگر غالب شد، و دشمنان را از قسمتهاى وسیعى از جهان عقب زد و جاى آنها را گرفت و هم اکنون نیز در حال پیشروى است.

البته مرحله نهائى این پیشروى به عقیده ما با ظهور حضرت مهدى- عج- تحقق مى‏یابد که این آیات خود دلیلى بر آن ظهور عظیم است.


(آیه 10)- تجارتى پرسود و بى‏نظیر! یکى از اهداف مهم این سوره، دعوت به ایمان و جهاد است، این آیه و سه آیه بعد نیز تأکیدى است به این دو اصل، با مثال لطیفى که انگیزه حرکت الهى را در جان انسان به وجود مى‏آورد.

نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! آیا شما را به تجارتى راهنمائى کنم که شما را از عذاب دردناک رهائى مى‏بخشد»؟ (یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم على تجارة تنجیکم من عذاب الیم).


(آیه 11)- سپس به شرح آن تجارت پرسود پرداخته، مى‏افزاید: «و آن این که به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید» (تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم).

بدون شک خدا نیازى به این تجارت پرسود ندارد، بلکه تمام منافع آن دربست به مؤمنان تعلق مى‏گیرد، لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «این براى شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید» (ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون).

ایمان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از ایمان به خدا جدا نیست، همان گونه که جهاد با جان، از جهاد با مال نمى‏تواند جدا باشد، و اگر مى‏بینیم جهاد با مال مقدم داشته شده نه به خاطر آن است که از جهاد با جان مهمتر مى‏باشد، بلکه به خاطر این است که مقدمه آن محسوب مى‏شود چرا که ابزار جهاد از طریق کمکهاى مالى فراهم مى‏گردد.


(آیه 12)- تا اینجا سه رکن اساسى از ارکان این تجارت بزرگ مشخص شد «خریدار» خداست و «فروشنده» انسانهاى با ایمان، «و متاع» جانها و اموالشان، اکنون نوبت به رکن چهارم مى‏رسد که بهاى این معامله عظیم است.

مى‏فرماید: اگر چنین کنید «گناهانتان را مى‏بخشد و شما را در باغهائى از بهشت داخل مى‏کند که نهرها از زیر درختانش جارى است و در مسکنهاى پاکیزه در بهشت جاویدان جاى مى‏دهد، و این پیروزى عظیم است» (یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الانهار و مساکن طیبة فى جنات عدن ذلک الفوز العظیم).

در مرحله پاداش اخروى نخست به سراغ آمرزش گناهان مى‏رود چرا که بیشترین ناراحتى فکر انسان از گناهان خویش است، همچنین این تعبیر نشان مى‏دهد که نخستین هدیه الهى به شهیدان راهش این است که تمام گناهانشان را مى‏بخشد.


(آیه 13)- در این آیه به دو شاخه از مواهب الهى در دنیا نیز اشاره کرده، مى‏فرماید: «و (نعمت) دیگرى که آن را دوست دارید به شما مى‏بخشد، و آن یارى خداوند، و پیروزى نزدیک است» (و اخرى تحبونها نصر من الله و فتح قریب).

چه تجارت پرسود و پربرکتى؟ که سراسرش فتح و پیروزى و نعمت و رحمت است.

سپس به همین دلیل به مؤمنان در مورد این تجارت بزرگ تبریک مى‏گوید و مى‏افزاید: «و مؤمنان را بشارت ده» به این پیروزى بزرگ (و بشر المؤمنین).


(آیه 14)- همچون حواریون باشید! در این آیه که آخرین آیه سوره صف مى‏باشد باز تکیه و تأکید روى امر «جهاد» است که محور اصلى سوره را تشکیل مى‏دهد، منتهى از طریقى دیگر این مسأله را تعقیب مى‏کند، و مطلبى مهمتر از عنوان بهشت و نعمتهاى بهشتى ارائه داده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! یاوران خدا باشید» (یا ایها الذین آمنوا کونوا انصار الله).

خدائى که تمام قدرتها از او سرچشمه مى‏گیرد و به او باز مى‏گردد.

سپس به یک نمونه تاریخى اشاره مى‏کند تا بدانند این راه بدون رهرو نبوده و نیست، مى‏افزاید: «همان گونه که عیسى بن مریم به حواریون گفت: چه کسانى در راه خدا یاوران من هستند»؟! (کما قال عیسى ابن مریم للحواریین من انصارى الى الله).

و «حواریون (در پاسخ با نهایت افتخار) گفتند: ما یاوران خدائیم» (قال الحواریون نحن انصار الله).و در همین مسیر با دشمنان حق به مبارزه برخاستند «در این هنگام گروهى از بنى اسرائیل ایمان آوردند (و به حواریون پیوستند) و گروهى کافر شدند» (فآمنت طائفة من بنى اسرائیل و کفرت طائفة).

اینجا بود که نصرت و یارى ما به کمک آنها شتافت «ما کسانى را که ایمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تأیید کردیم، و سرانجام بر آنان پیروز شدند» (فایدنا الذین آمنوا على عدوهم فاصبحوا ظاهرین).

شما نیز حواریون محمد صلّى اللّه علیه و آله هستید، و به این افتخار مفتخرید که یاوران اللّه و رسول خدا مى‏باشید، و همان گونه که حواریون بر دشمنان غلبه کردند شما نیز پیروز خواهید شد.

حواریّون کیانند؟

در قرآن مجید پنج بار از حواریون مسیح (ع) یاد شده که دو بار در همین سوره است، این تعبیر اشاره به دوازده نفر از یاران خاص حضرت مسیح است که نام آنها در انجیلهاى کنونى (انجیل متّى و لوقا باب 6) ذکر شده است.

در حدیثى آمده است که پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که در «عقبه» با جمعى از اهل مدینه که براى بیعت آمده بودند رو به رو شد فرمود: دوازده نفر از خودتان را انتخاب و به من معرفى کنید که اینها نماینده قوم خود باشند، همان گونه که حواریون نسبت به عیسى بن مریم بوده‏اند و این نیز اهمیت مقام آن بزرگواران را نشان مى‏دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۱
* مسافر
يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ق.ظ

551 . صفحه 551



سی ام خرداد : 


نفیسه : 




(آیه 12)- شرایط بیعت زنان: در تعقیب آیات گذشته که احکام زنان مهاجر را بیان مى‏کرد در این آیه حکم بیعت زنان را با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شرح مى‏دهد.

بطورى که مفسران نوشته‏اند این آیه روز فتح مکّه نازل شد، هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر کوه صفا قرار گرفته بود از مردان بیعت گرفت، زنان مکّه که ایمان آورده بودند براى بیعت خدمتش آمدند، آیه نازل شد و کیفیت بیعت با آنان را شرح داد.

روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «اى پیامبر! هنگامى که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند، دزدى و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند تهمت و افترائى پیش دست و پاى خود نیاورند، و در هیچ کار شایسته‏اى مخالفت و نافرمانى تو نکنند، با آنها بیعت کن و براى آنها از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است» (یا ایها النبى اذا جاءک المؤمنات یبایعنک على ان لا یشرکن بالله شیئا و لا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یأتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لا یعصینک فى معروف فبایعهن و استغفر لهن الله ان الله غفور رحیم).

در مورد چگونگى بیعت بعضى نوشته‏اند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد ظرف آبى آوردند، و دست خود را در آن ظرف آب گذارد و زنان هم دست خود را در طرف دیگر ظرف مى‏گذاردند، و بعضى گفته‏اند: پیامبر از روى لباس با آنها بیعت مى‏کرد.


(آیه 13)- چنانکه دیدیم این سوره با مسأله قطع رابطه از دشمنان خدا آغاز شد و با همین امر نیز پایان مى‏گیرد، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! با قومى که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نکنید» (یا ایها الذین آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله علیهم).

شما نباید آنها را به دوستى برگزینید و اسرار خود را در اختیار آنها بگذارید.

تعبیر «قوما غضب اللّه علیهم» مفهوم وسیع و گسترده‏اى دارد که همه کفار و مشرکین را شامل مى‏شود، و تعبیر به «غضب» در قرآن مجید منحصر به «یهود» نیست، بلکه در مورد منافقان نیز آمده است (فتح/ 6).

سپس به ذکر مطلبى مى‏پردازد که در حکم دلیل بر این نهى است، مى‏فرماید:

«آنان از (نجات در) آخرت مأیوسند همان گونه که کافران مدفون در قبرها مأیوس مى‏باشند» (قد یئسوا من الآخرة کما یئس الکفار من اصحاب القبور).

زیرا مردگان کفار در جهان برزخ نتائج کار خود را مى‏بینند و راه بازگشت براى جبران ندارند لذا بکلى مأیوسند، این گروه از زندگان نیز به قدرى آلوده گناهند که هرگز امیدى به نجات خویش ندارند، درست همانند مردگان از کفار.



ر

سوره صف،سوره شصت و یکم قران کریم است.

این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 14 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

این سوره در حقیقت بر دو محور اساسى دور مى‏زند:

یکى برترى اسلام بر تمام آئینهاى آسمانى، و تضمین بقاء و جاودانگى آن از سوى خداوند، و دیگر لزوم جهاد در طریق حفظ و پیشرفت این آئین.

اما در یک نظر مى‏توان به سه بخش دیگر نیز اشاره کرد.

1- دعوت به هماهنگى گفتار و کردار و پرهیز از سخنان بى‏عمل.

2- یادآورى از پیمان شکنى بنى اسرائیل و بشارت مسیح به ظهور اسلام.

3- اشاره فشرده‏اى به زندگى حواریین مسیح و الهام از آنها.

انتخاب نام «صف» براى سوره به خاطر تعبیرى است که در آیه چهارم این سوره آمده، گاهى نیز به عنوان سوره «عیسى» و یا سوره «حواریین» نامیده شده است.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم:

«هر کس سوره عیسى (سوره صف) را بخواند حضرت مسیح بر او درود مى‏فرستد و تا در دنیا زنده است براى او استغفار مى‏کند و در قیامت رفیق او است».


(آیه 1)- آغاز این سوره نیز تسبیح خداوند است و به همین جهت آن را جزء سوره‏هاى «مسبّحات» (سوره‏هائى که با تسبیح خدا شروع مى‏شود) شمرده‏اند.

مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، همه تسبیح خدا مى‏گویند» (سبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).

چرا تسبیح او نگویند و از هر عیب و نقصى منزهش نشمرند با این که «او شکست ناپذیر، و حکیم است» (و هو العزیز الحکیم).


(آیه 2)-

شأن نزول:

جمعى از مؤمنان پیش از آنکه حکم جهاد نازل شود مى‏گفتند: اى کاش خداوند بهترین اعمال را به ما نشان مى‏داد تا عمل کنیم، چیزى نگذشت که خداوند به آنها خبر داد که «افضل اعمال، ایمان خالص و جهاد است» اما این خبر آنها را ناخوشایند آمد و تعلل ورزیدند، آیه نازل شد و آنها را ملامت کرد.

تفسیر:

این آیه به عنوان ملامت و سرزنش از کسانى که به گفته‏هاى خود عمل نمى‏کنند، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا سخنى مى‏گوئید که عمل نمى‏کنید»؟! (یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون).


(آیه 3)- سپس در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگوئید که عمل نمى‏کنید» (کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون).

آیه فوق هرگونه تخلف از عهد و پیمان و وعده، و حتى به گفته بعضى نذر را نیز شامل مى‏شود.

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «وعده مؤمن به برادرش نوعى نذر است، هر چند کفاره ندارد، و هر کس تخلف وعده کند با خدا مخالفت کرده، و خویش را در معرض خشم او قرار داده، و این همان است که قرآن مى‏گوید:«یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون».


(آیه 4)- در این آیه مسأله اصلى را که مسأله جهاد است پیش کشیده، مى‏فرماید: «خداوند کسانى را دوست مى‏دارد که در راه او پیکار مى‏کنند گوئى بنائى آهنین‏اند» (ان الله یحب الذین یقاتلون فى سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص).

بنابراین نفس پیکار مطرح نیست، آنچه مهم است این که پیکار «فى سبیل اللّه» باشد و آن هم با اتحاد و انسجام کامل همانند سدّى فولادین.

از مهمترین عوامل پیروزى در برابر دشمنان انسجام و به هم پیوستگى صفوف در میدان نبرد است، نه تنها در نبردهاى نظامى که در نبرد سیاسى و اقتصادى نیز جز از طریق وحدت کارى ساخته نیست.


(آیه 5)- در تعقیب دو دستورى که در آیات قبل درباره «هماهنگى گفتار و کردار» و «وحدت صفوف» آمده بود در این آیه براى تکمیل این معنى به گوشه‏اى از زندگى دو پیامبر موسى و عیسى علیهما السّلام اشاره مى‏کند که متأسفانه نمونه‏هاى روشنى از «جدائى گفتار و عمل» و «عدم انسجام صفوف» در زندگى پیروان آن دو دیده مى‏شود، با سرنوشت شومى که به دنبال آن پیدا کردند.

نخست مى‏فرماید: «به یاد آورید هنگامى را که موسى به قومش گفت: اى قوم من! چرا مرا آزار مى‏دهید با این که مى‏دانید من فرستاده خدا به سوى شما هستم»؟! (و اذ قال موسى لقومه یا قوم لم تؤذوننى و قد تعلمون انى رسول الله الیکم).

این آزار اشاره به نسبتهاى ناروائى است که به موسى مى‏دادند و خداوند موسى را از آن مبرا ساخت، در آیه 69 سوره احزاب مى‏خوانیم: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! همانند کسانى نباشید که موسى را آزار دادند و خداوند او را (از آنچه در حق او مى‏گفتند) مبرا ساخت».

ولى این عمل بدون مجازات نماند چنانکه در پایان آیه مورد بحث مى‏خوانیم: «هنگامى که آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت، و خدا فاسقان را هدایت نمى‏کند» (فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لا یهدى القوم الفاسقین).

از این تعبیر استفاده مى‏شود که هدایت و ضلالت، هر چند از ناحیه خداوند است اما زمینه‏ها و مقدمات و عوامل آن، از ناحیه خود انسان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۰
* مسافر
شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ق.ظ

550 . صفحه 550


بیست و نهم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 6)- در این آیه بار دیگر روى همان مطلبى تکیه مى‏کند که در نخستین آیه تکیه شده بود، مى‏فرماید: «براى شما (مسلمانان) در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکوئى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند» (لقد کان لکم فیهم اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر).

نه تنها برائت و بیزاریشان از بت پرستان و خط کفر، بلکه دعاهاى آنها و تقاضاهایشان در پیشگاه خدا نیز براى همه مسلمانان سرمشق است.

بدون شک این تأسى و پیروى نفعش قبل از هر کس به خود مسلمانان باز مى‏گردد لذا در پایان مى‏افزاید: «و هر کس سرپیچى کند (به خویشتن ضرر زده است) زیرا خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است» (و من یتول فان الله هو الغنى الحمید).

زیرا طرح دوستى با دشمنان خدا آنها را تقویت مى‏کند، و قوت آنها باعث شکست خود شماست.

همیشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانها، وسیله مؤثرى براى تربیت آنها بوده است، به همین دلیل، پیامبر و پیشوایان معصوم مهمترین شاخه هدایت را با عمل خود نشان مى‏دادند.


(آیه 7)- محبت به کفارى که سر جنگ ندارند: در اینجا همچنان بحث پیرامون قطع رابطه با مشرکان ادامه مى‏یابد، و از آنجا که این قطع رابطه یک نوع خلأ عاطفى براى جمعى از مسلمانان ایجاد مى‏کرد، خداوند براى پاداش آنها و رفع این کمبود به آنها بشارت داده، مى‏فرماید: «امید است خدا میان شما و کسانى از مشرکین که با شما دشمنى کردند (از راه اسلام) پیوند محبت برقرار کند» (عسى الله ان یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم مودة).

و این امر سرانجام تحقق یافت، سال هشتم هجرى فرا رسید و مکّه فتح شد و اهل مکّه به مصداق (یدخلون فى دین الله افواجا) گروه گروه مسلمان شدند، و آفتاب ایمان با گرمى محبت و دوستى تابیدن گرفت.به هرحال اگر کسانى که مورد علاقه مسلمانان هستند از خط مکتبى آنان جدا شوند نباید از بازگشت آنها مأیوس شد، چرا که خداوند بر همه چیز قادر است، اوست که مى‏تواند دلها را دگرگون سازد، و اوست که گناهان و خطاهاى بندگانش را مى‏بخشد، لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «و خداوند تواناست و آمرزنده و مهربان است» (و الله قدیر و الله غفور رحیم).


(آیه 8)- این آیه شرح و توضیحى است بر مسأله ترک رابطه دوستى با مشرکان، مى‏فرماید: «خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که با شما در امر دین پیکار نکردند و شما را از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى‏کند» (لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم).

«چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد» (ان الله یحب المقسطین).


(آیه 9)- «تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مى‏کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه‏هایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است» (انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فى الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا على اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون).

از دو آیه فوق یک اصل کلى و اساسى در چگونگى رابطه مسلمانان با غیر مسلمین استفاده مى‏شود، نه تنها براى آن زمان که براى امروز و فردا نیز ثابت است، و آن این که مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعیت و هر کشورى که موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضدّ اسلام و مسلمین قیام کنند، یا دشمنان اسلام را یارى دهند سرسختانه بایستند، و هر گونه پیوند محبت و دوستى را با آنها قطع کنند. اما اگر آنها در عین کافر بودن نسبت به اسلام و مسلمین بى‏طرف بمانند و یا تمایل داشته باشند، مسلمین مى‏توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند.

البته نه در آن حد که با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد که موجب نفوذ آنها در میان مسلمین گردد.


(آیه 10)-

شأن نزول:

در شأن نزول این آیه و آیه بعد آمده است که:

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در «حدیبیه» با مشرکان مکّه پیمانى امضا کرد یکى از موارد پیمان این بود که هرکس از اهل مکّه به مسلمانان بپیوندد او را بازگردانند، اما اگر کسى از مسلمانان اسلام را رها کرده به مکّه بازگردد مى‏توانند او را برنگردانند.

در این هنگام زنى به نام «سبیعه» اسلام را پذیرفت، و در همان سرزمین حدیبیه به مسلمانان پیوست، همسرش خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت: اى محمّد! همسرم را به من بازگردان، چرا که این یکى از مواد پیمان ماست، و هنوز مرکب آن خشک نشده.

آیه نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان کنید.

ابن عباس مى‏گوید: امتحانشان به این بود که باید سوگند یاد کنند هجرت آنها به خاطر کینه با شوهر، یا علاقه به سرزمین جدید، و یا هدف دنیوى نبوده بلکه تنها به خاطر اسلام بوده است.

آن زن سوگند یاد کرد که چنین است در اینجا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مهریه‏اى را که شوهرش پرداخته بود و هزینه‏هائى را که متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود:

طبق این ماده قرارداد تنها مردان را باز مى‏گرداند نه زنان را.

تفسیر:

جبران زیانهاى مسلمین و کفار- در آیات گذشته سخن از «بغض فى اللّه» و قطع پیوند با دشمنان خدا بود، اما در اینجا سخن از «حبّ فى اللّه» و برقرار ساختن پیوند با کسانى است که از کفر جدا مى‏شوند و به ایمان مى‏پیوندند.

نخست از زنان مهاجر، سخن مى‏گوید، و جمعا هفت دستور در این آیه وارد شده که عمدتا درباره زنان مهاجر، و قسمتى نیز درباره زنان کافر است.

1- نخستین دستور درباره آزمایش «زنان مهاجرات» است، روى سخن را به مؤمنان کرده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که زنان با ایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را (از خود نرانید، بلکه) آزمایش کنید» (یا أیها الذین آمنوا اذا جاءکم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن).

نحوه امتحان چنین بود که آنها را سوگند به خدا مى‏دادند که مهاجرتشان جز براى قبول اسلام نبوده، و یا با پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیعت کنند که راه شرک نپویند، و گرد سرقت و اعمال منافى عفت، و کشتن فرزندان، و مانند آن نروند، و سر تا پا تسلیم فرمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باشند.

البته ممکن است کسانى در آن سوگند و این بیعت نیز خلاف بگویند اما مقیّد بودن بسیارى از (مردم) حتّى مشرکان در آن زمان به مسأله بیعت و سوگند به خدا سبب مى‏شد که افراد کمتر دروغ بگویند.

لذا در جمله بعد مى‏افزاید: «خداوند به (درون دل آنها و) ایمانشان آگاهتر است» (الله اعلم بایمانهن).

2- در دستور بعد مى‏فرماید: «هرگاه (از عهده این امتحان برآمدند و) آنها را مؤمن یافتید، آنها را به سوى کفّار بازنگردانید» (فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الى الکفار).

3- در سومین مرحله که در حقیقت دلیلى است براى حکم قبل اضافه مى‏کند: «نه آنها بر کفار حلالند، و نه کفار براى آنها حلال» (لا هن حل لهم و لا هم یحلون لهن).

چرا که ایمان و کفر در یک جا جمع نمى‏شود، و پیمان مقدس ازدواج نمى‏تواند رابطه در میان مؤمن و کافر برقرار سازد.

4- از آنجا که معمول عرب بود که مهریه زنان خود را قبل مى‏پرداختند در چهارمین دستور مى‏افزاید: «و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با این زنان) پرداخته‏اند به آنان بپردازید» (و آتوهم ما انفقوا).

درست است که شوهرشان کافر است اما چون اقدام بر جدائى به وسیله ایمان از طرف زن شروع شده، عدالت اسلامى ایجاب مى‏کند که خسارات همسرش پرداخت شود.

البته این پرداخت مهر در مورد مشرکانى بود که با مسلمانان پیمان ترک مخاصمه در حدیبیه یا غیر آن امضا کرده بودند.

5- حکم دیگر که به دنبال احکام فوق آمده این است که مى‏فرماید:«و گناهى بر شما نیست که با آنها ازدواج کنید هر گاه مهرشان را به آنان بدهید» (و لا جناح علیکم ان تنکحوهن اذا آتیتموهن اجورهن).

باید توجه داشت که در اینجا زن بدون طلاق از شوهر کافر جدا مى‏شود، ولى باید عدّه نگهدارد.

6- اما هرگاه قضیه بر عکس باشد یعنى شوهر اسلام را بپذیرد و زن بر کفر باقى بماند، در اینجا نیز رابطه زوجیت به هم مى‏خورد و نکاح فسخ مى‏شود، چنانکه در ادامه همین آیه مى‏فرماید: «و هرگز زنان کافر را در همسرى خود نگه ندارید» (و لا تمسکوا بعصم الکوافر).

7- در آخرین حکم که در آیه ذکر شده سخن از مهر زنانى است که از اسلام جدا شوند و به اهل کفر بپیوندند، مى‏فرماید اگر کسى از زنان شما کافر شد و به بلاد کفر فرار کرد «حق دارید مهرى را که پرداخته‏اید مطالبه کنید همان گونه که آنها حق دارند مهر (زنانشان را که از آنان جدا شده‏اند) از شما مطالبه کنند» (و سئلوا ما انفقتم و لیسئلوا ما انفقوا).

و این مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است.

و در پایان آیه به عنوان تأکید بر آنچه گذشت، مى‏فرماید: «این حکم خداوند است که در میان شما حکم مى‏کند و خداوند دانا و حکیم است» (ذلکم حکم ا


نفیسه آشوری, [۱۷.۰۶.۱۶ ۲۳:۳۲]

لله یحکم بینکم و الله علیم حکیم).

احکامى است که همه از علم الهى سرچشمه گرفته، و آمیخته با حکمت است، و توجه به این حقیقت که همه از سوى خداست بزرگترین ضمانت اجرائى براى این احکام محسوب مى‏شود.


نفیسه آشوری, [۱۷.۰۶.۱۶ ۲۳:۳۳]

(آیه 11)- در این آیه در ادامه همین سخن مى‏فرماید: «و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند (اسلام را رها کرده به کفّار پیوستند) و شما در جنگى بر آنها پیروز شدید و غنائمى به دست گرفتید، به کسانى که همسرانشان رفته‏اند همانند مهرى را که پرداخته‏اند (از غنائم) بدهید» (و ان فاتکم شى‏ء من ازواجکم الى الکفار فعاقبتم فآتوا الذین ذهبت ازواجهم مثل ما انفقوا). و در پایان آیه، همه مسلمانان را به تقوا دعوت کرده، مى‏فرماید: «و از (مخالفت) خداوندى که همه به او ایمان دارید بپرهیزید» (و اتقوا الله الذى انتم به مؤمنون).

دستور به تقوا در اینجا ممکن است به خاطر این باشد که معمولا در تشخیص مقدار مهریه به گفته همسران اعتماد مى‏شود، چون راهى براى اثبات آن جز گفته خود آنها وجود ندارد، و امکان دارد وسوسه‏هاى شیطانى سبب شود که بیش از مقدار واقعى ادّعا کنند، لذا آنها را توصیه به تقوا مى‏نماید.


.................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

معصومه :


چند سوال:

در لغت شناسی کلمات قران ب کلمات مختلفی برمیخورم, مثلا مومنین و مسلمین.

کافرین و مشرکین.

تفاوت این کلمات بنظر مهم میرسه,

اگر اشتباه نکنم تفاوت مومن و مسلم در اسلام اوردن قلبی و لسانی است.

کافر یعنی کسی ک اعتقادی ب خدا ندارد و مشرک یعنی اعتقاد ب خدای یگانه ندلرد و برای خدا شریک قایل است.

ایا تفسیر من درست است؟؟

ومثلا منافق ب معنی کسی ک ب ظاهر ب اسلام ایمان اورده اما در دل دشمنی ذارد



اعظم : 



مومن و مسلمان درسته 

«اسلام» شکل ظاهرى قانونى دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند، در سلک مسلمانان وارد مى‏شود، و احکام اسلام بر او جارى مى‏گردد.

ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او.

مسلمان در صورتى مؤمن است که در باطن نیز مطیع باشد، و اگر تنها به زبان اظهار طاعت کرد مسلمان است نه مؤمن، لازمه ایمان اقرار قلبى با فروتنى، و تقرب آگاهانه است.


کافر: در لغت به کسی گفته می شود که چیزی را می پوشاند یا پنهان می کند همانگونه که خداوند در سوره حدید آیه شریفه 20 کشاورزان را کفار می خواند «...کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ...» زیرا کشاورزان بذر را در زمین پنهان می کنند. و اما در مورد معنی اصطلاحی آن، عده ای علیرقم این که می دانند خداوند وجود دارد و به او علم دارند ولی به دلایل دنیوی این علم باطنی را پنهان می کنند و از نظر دیگران می پوشانند از این رو آنها را کافر یعنی پنهان کننده می نامند.


مشرک: در لغت به معنای شریک قائل شدن است و در اصطلاح به کسانی گفته می شود که چند گانه پرست هستند و برای خداوند شریک قائلند.


کافر در مقابل مؤمن است و مشرک در مقابل موحد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۰
* مسافر
جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۹ ق.ظ

549 . صفحه 549




نفیسه آشوری, [۱۶.۰۶.۱۶ ۲۲:۲۳]

سوره ممتحنه شصتمین سوره قرآن میباشد. 

این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 13 آیه است.‏

محتواى سوره:

این سوره در حقیقت از دو بخش تشکیل مى‏گردد:

بخش اول از مسأله «حبّ فى اللّه» و «بغض فى اللّه» و نهى از طرح دوستى با مشرکان سخن مى‏گوید، و مسلمانان را به الهام گرفتن از پیامبر بزرگ خدا ابراهیم (ع) دعوت مى‏کند، و خصوصیات دیگرى را در این زمینه بر مى‏شمرد. این معنى در پایان سوره نیز تکرار و تأکید شده است.

بخش دوم پیرامون زنان مهاجر و آزمایش و امتحان آنها و احکام دیگرى در این رابطه بحث مى‏کند.

انتخاب نام «ممتحنه» براى این سوره نیز به خاطر مسأله آزمایش و امتحان مى‏باشد که در آیه 10 آمده است.

نام دیگرى براى سوره ذکر شده و آن سوره «مودّت» است به خاطر نهى از مودّت مشرکان در نخستین آیه سوره.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره ممتحنه را قرائت کند تمام مؤمنین و مؤمنات، شفیعان او در روز قیامت خواهند بود».

ناگفته پیداست این همه فضیلت و افتخار از آن کسانى است که تنها به تلاوت بى‏روح و فاقد علم و عمل قناعت نکنند.



(آیه 1)-

شأن نزول:

این آیه در باره «حاطب بن ابى بلتعه» نازل شده است.

جریان چنین بود که: زنى به نام «ساره» که وابسته به یکى از قبائل «مکّه» بود از مکّه به مدینه خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد. حضرت به او فرمود: آیا مسلمان شده‏اى و به اینجا آمده‏اى؟

عرض کرد: نه.

فرمود: پس چرا آمدى؟

عرض کرد: شما اصل و عشیره ما بودید، و سرپرستان من همه رفتند، و من شدیدا، محتاج شدم نزد شما آمده‏ام تا عطائى به من کنید و لباس و مرکبى ببخشید.

فرمود: پس جوانان مکّه چه شدند؟ (اشاره به این که آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مى‏کرد.)

گفت: بعد از واقعه بدر، هیچ کس از من تقاضاى خوانندگى نکرد- و این نشان مى‏دهد ضربه جنگ بدر تا چه حد بر مشرکان مکّه سنگین بود- حضرت دستور داد، لباس و مرکب و خرج راهى به او دادند، و این در حالى بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آماده فتح مکّه مى‏شد.

در این موقع «حاطب بن ابى بلتعه» (یکى از مسلمانان معروف که در جنگ بدر و بیعت رضوان شرکت کرده بود) نزد «ساره» آمد و نامه‏اى نوشت و گفت: آن را به اهل مکّه بده و ده دینار و به قولى ده درهم نیز به او داد.

«حاطب» در نامه به اهل مکّه نوشته بود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله قصد دارد به سوى شما آید، آماده دفاع از خویش باشید! جبرئیل این ماجرا را به اطلاع پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسانید، رسول خدا، على علیه السّلام و عمار و عمر و زبیر و طلحه و مقداد و ابو مرثد را دستور داد که به سوى مکّه حرکت کنند و فرمود: در یکى از منزلگاههاى وسط راه به زنى مى‏رسید که حامل نامه‏اى به مشرکین مکّه است، نامه را از او بگیرید. آنها در همان مکان که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده بود به او رسیدند، او سوگند یاد کرد که هیچ نامه‏اى نزد او نیست، ولى على علیه السّلام فرمود: نه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به ما دروغ گفته، و نه ما دروغ مى‏گوئیم، شمشیر را کشید و فرمود: نامه را بیرون بیاور، و الا به خدا سوگند گردنت را مى‏زنم! «ساره» که نامه را در میان گیسوانش پنهان کرده بود بیرون آورد، آنها نامه را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند.

حضرت صلّى اللّه علیه و آله به سراغ «حاطب» فرستاد، فرمود: این نامه را مى‏شناسى؟

عرض کرد: بلى، فرمود: چه چیز موجب شد به این کار اقدام کنى؟

عرض کرد: اى رسول خدا! به خدا سوگند از آن روز که اسلام را پذیرفته‏ام لحظه‏اى کافر نشده‏ام، ولى مسأله این است که تمام مهاجران کسانى را در مکّه دارند ولى من در میان آنها غریبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند، خواستم مزاحم خانواده من نشوند، در حالى که مى‏دانستم خداوند سرانجام آنها را گرفتار شکست مى‏کند.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عذرش را پذیرفت- اینجا بود که آیه نازل شد و درسهاى مهمى در زمینه ترک هرگونه دوستى نسبت به مشرکان و دشمنان خدا به مسلمانان داد.

تفسیر:

سرانجام طرح دوستى با دشمن خدا! چنانکه در شأن نزول دانستیم حرکتى از ناحیه یکى از مسلمانان صادر شد که هرچند به قصد جاسوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مى‏شد، لذا آیه به مسلمانان هشدار داد که از تکرار این گونه کارها در آینده بپرهیزند.

نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید» (یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء). یعنى آنها نه فقط دشمنان خدا هستند که با شما نیز عداوت و دشمنى دارند، با این حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مى‏کنید؟! سپس مى‏افزاید: «شما نسبت به آنها اظهار محبت مى‏کنید در حالى که آنها به آنچه از حق براى شما آمده (اسلام و قرآن) کافر شده‏اند، و رسول خدا و شما را به خاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مى‏رانند» (تلقون الیهم بالمودة و قد کفروا بما جاءکم من الحق یخرجون الرسول و ایاکم ان تؤمنوا بالله ربکم).

آنها هم در عقیده با شما مخالفند، و هم عملا به مبارزه برخاسته‏اند، و کارى را که بزرگترین افتخار شماست، یعنى ایمان به پروردگار، براى شما بزرگترین جرم و گناه شمرده‏اند، با این حال آیا جاى این است که شما نسبت به آنها اظهار محبت کنید.

سپس براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: «اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده‏اید» پیوند دوستى با آنها برقرار نسازید (ان کنتم خرجتم جهادا فى سبیلى و ابتغاء مرضاتى).

اگر به راستى دم از دوستى خدا مى‏زنید و به خاطر او از شهر و دیار خود هجرت کرده‏اید، و طالب جهاد فى سبیل اللّه و جلب رضاى او هستید این مطلب با دوستى دشمنان خدا سازگار نیست.

باز براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: «شما مخفیانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى‏کنید در حالى که من به آنچه پنهان یا آشکار مى‏سازید از همه داناترم»! (تسرون الیهم بالمودة و انا اعلم بما اخفیتم و ما اعلنتم).

بنابراین مخفى کارى چه فایده‏اى دارد با


علم خداوند به غیب و شهود.

و در پایان آیه، به عنوان یک تهدید قاطع، مى‏فرماید: «و هرکس از شما چنین کارى کند از راه راست گمراه شده است» (و من یفعله منکم فقد ضل سواء السبیل).

هم از راه معرفت خدا منحرف گشته که گمان کرده چیزى بر خدا مخفى مى‏ماند، و هم از راه ایمان و اخلاص و تقوا که طرح دوستى با دشمنان خدا ریخته و هم تیشه به ریشه زندگانى خود زده است که دشمنش را از اسرارش با خبر ساخته و این بدترین انحرافى است که ممکن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سرچشمه ایمان دست دهد.


(آیه 2)- در این آیه، براى تأکید و توضیح بیشتر، مى‏افزاید: شما براى چه طرح دوستى با آنها مى‏ریزید؟ با این که: «اگر آنها بر شما مسلّط شوند دشمنانتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى کردن به شما مى‏گشایند» (ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداء و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء).

شما براى آنها دلسوزى مى‏کنید در حالى که عداوتشان با شما آن چنان ریشه‏دار است که اگر بر شما دست یابند از هیچ کارى فروگذار نمى‏کنند.

و از همه بدتر این است که: «دوست دارند شما (از اسلام) به کفر بازگردید» و بزرگترین افتخار خود یعنى گوهر ایمان را از دست دهید (و ودوا لو تکفرون).


(آیه 3)- و در این آیه به پاسخگوئى افرادى مانند «حاطب بن ابى بلتعه» پرداخته، که در جواب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود: چرا اسرار مسلمانان را در اختیار مشرکان مکّه قرار دادى؟ گفت: خواستم از این طریق خویشاوندان و بستگانم را حفظ کنم! مى‏فرماید: «هرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودى به حالتان نخواهند داشت» (لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم).

چرا که اگر اولاد و بستگان بى‏ایمان باشند نه آبرو و سرمایه‏اى براى این دنیا خواهند بود و نه وسیله نجاتى در آخرت.

سپس مى‏افزاید: خداوند روز قیامت «میان شما جدائى مى‏افکند» (یوم القیامة یفصل بینکم).

اهل ایمان به سوى بهشت مى‏روند، و اهل کفر به سوى دوزخ.

و در پایان آیه، بار دیگر به همگان هشدار مى‏دهد که: «خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (و الله بما تعملون بصیر).

هم از نیّات شما آگاه است، و هم از اعمالى که بطور سرّى انجام مى‏دهید، و اگر در مواردى اسرار شما را مانند «حاطب بن ابى بلتعه» فاش نمى‏کند روى مصالحى است، نه این که نداند و آگاه نباشد.


(آیه 4)- ابراهیم براى همه شما اسوه بود! از آنجا که قرآن مجید، در بسیارى از موارد، براى تکمیل تعلیمات خود از الگوهاى مهمى که در جهان انسانیت وجود داشته شاهد مى‏آورد، در اینجا نیز به دنبال نهى شدیدى که از دوستى با دشمنان خدا در آیات قبل شده سخن از ابراهیم (ع) و برنامه اوج به عنوان پیشواى بزرگى که مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به میان مى‏آورد.

مى‏فرماید: «براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت» (قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه).

منظور از تعبیر «و الذین معه» (آنها که با ابراهیم بودند) مؤمنانى است که او را در این راه همراهى مى‏کردند، هر چند قلیل و اندک بودند.

سپس در توضیح این معنى مى‏افزاید: «در آن هنگامى که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم»! (اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منکم و مما تعبدون من دون الله).

ما نه شما را قبول داریم، و نه آئین و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بتهاى بى‏ارزشتان متنفریم.

و باز براى تأکید افزودند: «ما نسبت به شما کافریم» (کفرنا بکم).

البته این کفر همان کفر برائت و بیزارى است که در بعضى از روایات ضمن بر شمردن اقسام پنج گانه کفر به آن اشاره شده است. و سوّمین بار براى تأکید بیشتر افزودند: «و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است» (و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا).

و این وضع همچنان ادامه دارد «تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید» (حتى تؤمنوا بالله وحده).

و به این ترتیب با نهایت قاطعیت و بدون هیچ گونه پرده پوشى اعلام جدائى و بیزارى از دشمنان خدا کردند، و تصریح نمودند که این جدائى تا ابد ادامه دارد، مگر این که آنها مسیر خود را تغییر دهند و از خط کفر به خط ایمان روى آورند.

ولى از آنجا که این قانون کلى و عمومى در زندگى ابراهیم استثنائى داشته که آن هم به خاطر هدایت بعضى از مشرکان صورت گرفته، به دنبال آن مى‏فرماید: آنها هرگونه ارتباطشان را با قوم کافر قطع کردند و هیچ سخن محبت‏آمیزى به آنها نگفتند: «جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [- عمویش آزر] گفت: (وعده داد) که براى تو آمرزش طلب مى‏کنم، و در عین حال در برابر خداوند براى تو مالک چیزى نیستم» و اختیارى ندارم (الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لک و ما املک لک من الله من شى‏ء).

ابراهیم (ع) به این وعده خود عمل کرد ولى آزر ایمان نیاورد، و هنگامى که بر ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست و هرگز ایمان نمى‏آورد دیگر براى او استغفار نکرد و با او قطع رابطه نمود.

ابراهیم و پیروانش قویا با بت پرستان مخالف بودند و باید این درس را از آنها سرمشق گرفت، و داستان آزر شرائط خاصى داشته که اگر براى ما هم پیدا شود قابل تأسى است.

و از آنجا که مبارزه با دشمنان خدا با این صراحت و قاطعیت مخصوصا در زمانى که آنها از قدرت ظاهرى برخوردارند جز با توکل بر ذات خدا ممکن نیست، در پایان آیه مى‏افزاید: آنها گفتند: «پروردگارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوى تو بازگشتیم همه فرجامها به سوى توست» (ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر).


(آیه 5)- در این آیه به یکى دیگر از درخواستهاى ابراهیم و یارانش که در این زمینه، حساس و چشمگیر است اشاره کرده، مى‏گوید: «پروردگارا! ما را مایه گمراهى کافران قرار مده» (ربنا لا تجعلنا فتنة للذین کفروا).

این تعبیر ممکن است اشاره به اعمالى مانند اعمال «حاطب ابن ابى بلتعه» باشد که گاهى از افراد بى‏خبر سر مى‏زند و کارى مى‏کنند که سبب تقویت گمراهان مى‏گردد در حالى که گمان مى‏کنند کار خلافى نکرده‏اند.

و در پایان آیه مى‏افزاید: «پروردگارا! (اگر لغزشى از ما سرزد) ما را ببخش» (و اغفر لنا ربنا).

«چرا که تو عزیز و حکیمى» (انک انت العزیز الحکیم).

قدرتت شکست ناپذیر است و حکمتت نافذ در همه چیز.


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  5 سوره ممتحنه :


معصومه :



فتنه للذین کفروا یعنی گمراهی کافران؟ یا تقویت کافران؟

من این تیکه رو نفهمیدم.


و ی نکته جالب دیگه این ک خطاب اول این سوره ب مومنان است, نه مسلمانان.

نکته ظریفیه.

ب ظاهر  باید یک توصیه عقلی کلی یا یک دستور  ب مسلمانان باشه اما خطاب ب مومنین شده.



نفیسه : 



برداشتی که من از این قسمت ایه داشتم اینه که:

کافران فی نفسه گمراهند.این ایه از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام و یارانش از خداوند میخواهد که باعث گمراهی دیگری برای کافران نشوند یا به عبارتی بر گمراهی انان نیافزایند یا انرا تقویت نکنند.


اعظم : 


از تفسیر المیزان : 


 (ربـنـا لا تـجـعلنا فتنه للذین کفروا و اغفرلنا ربنا) - قسمت از آیه متن دعاى ایشان اسـت، و جـملات قبلى همان طور که گفتیم مقدمه بود. در این دعاى خود از خدا مى خواهند که از آثار سوء تبریشان از کفار پناهشان دهد، و ایشان را بیامرزد.


کـلمـه (فـتـنـه ) به معناى وسیله امتحان است، و معناى این که (فتنه براى کفار قرار گـیـرند) این است کفار بر آنان مسلط شوند، تا مورد امتحان قرار گرفته، آنچه فساد در وسـع خود دارند بیرون بریزند، ابراهیم و مؤمنین را به انواع آزارها شکنجه کنند که چرا به خدا ایمان آورده اید، و خدایان ما را رها کرده، از آنها و از عبادتشان بیزارى جسته اید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۴۹
* مسافر
پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۹ ب.ظ

548 . صفحه 548


بیست و هفتم خرداد :


نفیسه :



(آیه 17)- در این آیه نتیجه کار دو گروه شیطان و اتباعش و منافقان و دوستانشان از اهل کفر را روشن ساخته، مى‏افزاید: «سرانجام کارشان این شد که هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن مى‏مانند، و این است کیفر ستمکاران»! (فکان عاقبتهما انهما فى النار خالدین فیها و ذلک جزاء الظالمین).این یک اصل کلى است که عاقبت همکارى کفر و نفاق، و شیطان و یارانش، شکست و ناکامى و عذاب دنیا و آخرت است، در حالى که همکارى مؤمنان و دوستانشان همکارى مستمر و جاودانى و سرانجامش پیروزى و برخوردارى از رحمت واسعه الهى در هر دو جهان است.



(آیه 18)- در این آیه روى سخن را به مؤمنان کرده، به عنوان یک نتیجه‏گیرى از ماجراى شوم و دردناک «بنى نضیر» و منافقان و شیطان، مى‏فرماید:
«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از (مخالفت) خدا بپرهیزید، و هرکس باید بنگرد تا براى فردایش چه چیز از پیش فرستاده»؟ (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد).
در حقیقت سرمایه اصلى انسان در صحنه قیامت کارهائى است که از پیش فرستاده، و گرنه غالبا کسى به فکر انسان نیست که براى او چیزى بعد از مرگ او بفرستد، و یا اگر بفرستند ارزش زیادى ندارد.
سپس بار دیگر براى تأکید مى‏افزاید: «از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون).
آرى! تقوا و ترس از خداوند سبب مى‏شود که انسان براى فرداى قیامت بیندیشد، و اعمال خود را پاک و پاکیزه و خالص کند.


(آیه 19)- این آیه به دنبال دستور به تقوا و توجه به معاد، تأکید بر یاد خدا کرده، چنین مى‏فرماید: «و همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند، و خدا نیز آنها را به خود فراموشى گرفتار کرد» (و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم).
خمیر مایه تقوا دو چیز است: یاد خدا یعنى توجه به مراقبت دائمى «اللّه» و حضور او در همه جا و همه حال، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى که هیچ کار صغیر و کبیرى وجود ندارد مگر این که در آن ثبت مى‏شود، و به همین دلیل توجه به این دو اصل (مبدأ و معاد) در سر لوحه برنامه‏هاى تربیتى انبیا و اولیاء قرار داشته، و تأثیر آن در پاکسازى فرد و اجتماع کاملا چشمگیر است. اصولا یکى از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان خود فراموشى است، چرا که ارزشها و استعدادها و لیاقتهاى ذاتى خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشى مى‏سپرد، و این مساوى با فراموش کردن انسانیت خویش است، و چنین انسانى تا سر حد یک حیوان درّنده سقوط مى‏کند، و همّتش چیزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود! و اینها همه عامل اصلى فسق و فجور بلکه این خود فراموشى بدترین مصداق فسق و خروج از طاعت خداست.
لذا در پایان آیه مى‏گوید: «آنها فاسقانند» (اولئک هم الفاسقون).


(آیه 20)- در این آیه به مقایسه این دو گروه (گروه مؤمنان با تقوا، و متوجه به مبدأ و معاد، و گروه فراموشکاران خدا که گرفتار خود فراموشى شده‏اند) پرداخته، مى‏گوید: «هرگز دوزخیان و بهشتیان یکسان نیستند» (لا یستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة).
نه در این دنیا، نه در معارف، نه در نحوه تفکّر، نه در طرز زندگى فردى و جمعى و هدف آن، و نه در آخرت و پاداشهاى الهى، خط این دو گروه در همه جا، و همه چیز، از هم جداست، یکى به یاد خدا و قیامت و احیاى ارزشهاى والاى انسانى، و اندوختن ذخائر براى زندگى جاویدان است، و دیگرى غرق شهوات و لذات مادى و گرفتار فراموشى همه چیز و اسیر بند هوى و هوس.
و به این ترتیب انسان بر سر دو راهى قرار دارد یا باید به گروه اول بپیوندد یا به گروه دوم و راه سومى در پیش نیست.
و در پایان آیه به صورت یک حکم قاطع مى‏فرماید: «اصحاب بهشت رستگار و پیروزند» (اصحاب الجنة هم الفائزون).
نه تنها در قیامت رستگار و پیروزند که در این دنیا نیز پیروزى و آرامش و نجات از آن آنهاست، و شکست در هر دو جهان نصیب فراموشکاران است.


(آیه 21)- اگر قرآن بر کوهها نازل مى‏شد از هم مى‏شکافتند! در تعقیب آیات گذشته که از طرق مختلف براى نفوذ در قلوب انسانها استفاده مى‏کرد، و مسائل سرنوشت ساز انسانها را در زنده‏ترین صورتش بیان نمود در این آیه که ناظر به همه آیات قرآن مجید است پرده از روى این حقیقت بر مى‏دارد که نفوذ قرآن بقدرى عمیق است که اگر بر کوهها نازل مى‏شد آنها را تکان مى‏داد، اما عجب از این انسان سنگدل که گاه مى‏شنود و تکان نمى‏خورد! نخست مى‏فرماید: «اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى‏کردیم مى‏دیدى در برابر آن خاشع مى‏شود، و از خوف خدا مى‏شکافد» (لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله).
«و اینها مثالهائى است که براى مردم مى‏زنیم شاید در آن بیندیشید» (و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون).
بعضى این آیه را بر ظاهرش حمل کرده‏اند و گفته‏اند: تمام موجودات این جهان، از جمله کوهها، براى خود نوعى درک و شعور دارند و اگر این آیات بر آنها نازل مى‏شد به راستى از هم متلاشى مى‏شدند، گواه این معنى را آیه 74 سوره بقره مى‏دانند که در توصیف گروهى از یهود مى‏گوید: «سپس دلهاى شما بعد از این ماجرا سخت شد، همچون سنگ! و یا سخت‏تر! چرا که پاره‏اى از سنگها مى‏شکافد و از آنها نهرها جارى مى‏شود، و پاره‏اى از آنها شکاف بر مى‏دارد و آب از آن تراوش مى‏کند و پاره‏اى از خوف خدا به زیر مى‏افتد»!


(آیه 22)- در آیات بعد به ذکر قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا- که توجه به هر یک در تربیت نفوس و تهذیب قلوب تأثیر عمیق دارد- مى‏پردازد، و ضمن سه آیه پانزده صفت و به تعبیر دیگر هجده صفت از اوصاف عظیم او را بر مى‏شمرد و هر آیه با بیان توحید الهى و نام مقدس «اللّه» شروع مى‏شود که انسان را به عالم نورانى اسماء و صفات حق رهنمون مى‏گردد.
مى‏فرماید: «او خدائى است که معبودى جز او نیست، داناى آشکار و نهان است و او رحمان و رحیم است» (هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمن الرحیم).در اینجا قبل از هر چیز روى مسأله توحید که خمیرمایه همه اوصاف جمال و جلال و ریشه اصلى معرفت الهى است تکیه مى‏کند، و بعد از آن روى علم و دانش او نسبت به غیب و شهود.
سپس روى رحمت عامه او که همه خلایق را شامل مى‏شود «رحمن» و رحمت خاصه‏اش که ویژه مؤمنان است «رحیم» تکیه شده، تا به انسان امید بخشد. و او را در راه طولانى تکامل و سیر الى اللّه که در پیش دارد یارى دهد.


(آیه 23)- در این آیه علاوه بر تأکید روى مسأله توحید هشت وصف دیگر ذکر کرده، مى‏فرماید: «او خدائى است که معبودى جز او نیست» (هو الله الذى لا اله الا هو).
«حاکم و مالک اصلى اوست» (الملک).
«از هر عیب منزه است» (القدوس).
«به کسى ستم نمى‏کند» و همه از ناحیه او در سلامتند (السلام).
سپس مى‏افزاید: او براى دوستانش «امنیت بخش است» (المؤمن).
او حافظ و نگاهدارنده و «مراقب (همه چیز) است» (المهیمن).
 «او قدرتمندى شکست ناپذیر است» (العزیز).
«که با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى‏کند» (الجبار).
سپس مى‏افزاید: «و شایسته عظمت است» و چیزى برتر و بالاتر از او نیست (المتکبر).
از آنجا که عظمت و بزرگى تنها شایسته مقام خداست این واژه به معنى ممدوحش تنها درباره او به کار مى‏رود و هرگاه در غیر مورد او به کار رود به معنى مذموم است.
و در پایان آیه، بار دیگر روى مسأله توحید که سخن با آن آغاز شده بود تکیه کرده، مى‏فرماید: «خداوند منزه است از آنچه شریک براى او قرار مى‏دهند» (سبحان الله عما یشرکون).


(آیه 24)- و در آخرین آیه سوره در تکمیل این صفات به شش وصف دیگر اشاره کرده، چنین مى‏فرماید: «او خداوندى است خالق» (هو الله الخالق).
«آفریننده‏اى بى‏سابقه» (البارى).
«و صورتگرى» بى‏نظیر (المصور).
و سپس از آنجا که اوصاف خداوند منحصر به این اوصاف نیست، بلکه اوصافش همچون ذاتش بى‏پایان است، مى‏افزاید: «براى او نامهاى نیک است» (له الاسماء الحسنى).
و به همین دلیل از هرگونه عیب و نقص، منزه و مبراست، «و آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او مى‏گویند» و او را از هر عیب و نقصى پاک مى‏شمرند (یسبح له ما فى السماوات و الارض).
و سرانجام براى تأکید بیشتر، روى موضوع نظام آفرینش به دو وصف دیگر از اوصافش که یکى از آنها قبلا آمد، اشاره کرده، مى‏فرماید: «و او عزیز و حکیم است» (و هو العزیز الحکیم).
اولى نشانه کمال قدرت او بر همه چیز، و غلبه بر هر مانع است، و دومى اشاره به علم و آگاهى از نظام آفرینش و تنظیم برنامه دقیق در امر خلقت و تدبیر است.
و به این ترتیب در مجموع این آیات سه گانه علاوه بر مسأله توحید- که دو بار تکرار شده- هفده وصف از اوصاف خدا آمده است بدین ترتیب:
عالم الغیب و الشهاده- رحمان- رحیم- ملک- قدّوس- سلام- مؤمن- مهیمن- عزیز- جبّار- متکبّر- خالق- بارئ- مصوّر- حکیم- داراى اسماء الحسنى- کسى که همه موجودات عالم تسبیح او مى‏گویند.
و به این ترتیب، این آیات دست پویندگان راه معرفت اللّه را گرفته منزل به منزل پیش مى‏برد، از ذات پاک او شروع مى‏کند، و بعد به عالم خلقت مى‏آورد، و باز در این سیر الى اللّه از مخلوق نیز به سوى خالق مى‏برد، قلب را مظهر اسماء و صفات الهى و مرکز انوار ربانى مى‏کند و در لابلاى این معارف و انوار، او را مى‏سازد و تربیت مى‏نماید شکوفه‏هاى تقوا را بر شاخسار وجودش ظاهر ساخته و لایق قرب جوارش مى‏کند.
آیات آخر این سوره آیاتى است فوق العاده با عظمت و الهام بخش در حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس آخر سوره حشر را بخواند، گناهان گذشته و آینده او بخشوده مى‏شود»!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۹
* مسافر
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۸ ب.ظ

547 . صفحه 547



بیست و ششم خرداد :


نفیسه :



(آیه 10)- در این آیه سخن از گروه سومى از مسلمین به میان مى‏آورد که با الهام از قرآن مجید در میان ما به عنوان «تابعین» معروف شده‏اند، و بعد از مهاجران و انصار که در آیات قبل سخن از آنها به میان آمد سومین گروه عظیم مسلمین را تشکیل مى‏دهند.

مى‏فرماید: « (همچنین) کسانى که بعد از آنها [- مهاجران و انصار] آمدند و مى‏گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمى» (و الذین جاؤ من بعدهم یقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رؤف رحیم).
به این ترتیب «خودسازى» و «احترام به پیشگامان در ایمان» و «دورى از کینه و حسد» از ویژگیهاى آنهاست.
تعبیر به «اخوان» (برادران) و استمداد از خداوند رءوف و رحیم در پایان آیه همه حاکى از روح محبت و صفا و برادرى است که بر کل جامعه اسلامى باید حاکم باشد و هرکس هر نیکى را مى‏خواهد تنها براى خود نخواهد.
این آیه تمام مسلمین را تا دامنه قیامت شامل مى‏شود، و بیانگر این واقعیت مى‏باشد که اموال «فیى‏ء» منحصر به نیازمندان مهاجرین و انصار نیست، بلکه سایر نیازمندان مسلمین را در طول تاریخ شامل مى‏شود.
صحابه در میزان قرآن و تاریخ-
در اینجا بعضى از مفسران بدون توجه به اوصافى که براى هر یک از «مهاجران» و «انصار» و «تابعین» در آیات فوق آمده باز اصرار دارند که همه «صحابه» را بدون استثنا پاک و منزه بشمرند، و کارهاى خلافى که احیانا در زمان خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یا بعد از او از بعضى از آنان سرزده با دیده اغماض بنگرند، و هرکس را در صف مهاجران و انصار و تابعین قرار گرفته چشم بسته محترم و مقدس بدانند.
در حالى که آیات فوق پاسخ دندان شکنى به این افراد مى‏دهد، و ضوابط «مهاجران» راستین و «انصار» و «تابعین» را دقیقا معین مى‏کند. در «مهاجران» اخلاص، و جهاد، و صدق را مى‏شمرد.
و در «انصار» محبت نسبت به مهاجران، و ایثار، و پرهیز از هرگونه بخل و حرص را ذکر مى‏کند.
و در «تابعین» خودسازى و احترام به پیشگامان در ایمان، و پرهیز از هرگونه کینه و حسد را بیان مى‏نماید.
بنابراین ما در عین احترام به پیشگامان در خط ایمان پرونده اعمال آنها را چه در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، و چه در طوفانهاى شدیدى که بعد از او در جامعه اسلامى در گرفت، دقیقا تحت بررسى قرار مى‏دهیم، و بر اساس معیارهائى که در همین آیات از قرآن دریافته‏ایم، درباره آنها قضاوت و داورى مى‏کنیم، پیوند خود را با آنها که بر سر عهد و پیمان خود باقى ماندند محکم مى‏سازیم، و از آنها که در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یا بعد از او رابطه خود را گسستند مى‏بریم، این است یک منطق صحیح و هماهنگ با حکم قرآن و عقل.


(آیه 11)-
شأن نزول:
جمعى از منافقان مدینه مانند «عبد اللّه بن ابىّ» و یارانش مخفیانه کسى را به سراغ یهود «بنى نضیر» فرستادند و گفتند: شما محکم در جاى خود بایستید، از خانه‏هاى خود بیرون نروید، و دژهاى خود را محکم سازید، ما دو هزار نفر یاور از قوم خود و دیگران داریم و تا آخرین نفس با شما هستیم، طایفه بنى قریظه و سایر هم پیمانهاى شما از قبیله غطفان نیز با شما همراهى مى‏کنند.
همین امر سبب شد که یهود بنى نضیر بر مخالفت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تشویق شوند، اما در این هنگام یکى از بزرگان بنى نضیر به نام «سلام» به «حى بن اخطب» که سرپرست برنامه‏هاى بنى نضیر بود گفت: اعتنائى به حرف «عبد اللّه بن ابى» نکنید، او مى‏خواهد شما را تشویق به جنگ محمد صلّى اللّه علیه و آله کند، و خودش در خانه بنشیند و شما را تسلیم حوادث نماید.
حیى گفت: ما جز دشمنى محمد صلّى اللّه علیه و آله و پیکار با او چیزى را نمى‏شناسیم، «سلام» در پاسخ او گفت: به خدا سوگند من مى‏بینم سرانجام ما را از این سرزمین بیرون مى‏کنند، و اموال و شرف ما بر باد مى‏رود کودکان ما اسیر، و جنگجویان ما کشته مى‏شوند.
این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد که، سرانجام این ماجرا را بازگو مى‏کند.
تفسیر:
نقش منافقان در فتنه‏هاى یهود- بعد از بیان ماجراى طایفه یهود «بنى نضیر» در آیات گذشته، و شرح حال سه گروه از مؤمنان در اینجا به شرح حال گروه دیگرى یعنى منافقان و نقش آنها در این ماجرا مى‏پردازد.
نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «آیا منافقان را ندیدى که پیوسته به برادران کافرشان از اهل کتاب مى‏گفتند: هرگاه شما را (از وطن) بیرون کنند ما هم با شما بیرون خواهیم رفت، و هرگز سخن هیچ کس را درباره شما اطاعت نخواهیم کرد، و اگر با شما پیکار شود یاریتان خواهیم نمود» (الم تر الى الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب لئن اخرجتم لنخرجن معکم و لا نطیع فیکم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنکم).
و به این ترتیب این گروه از منافقان به طایفه یهود سه مطلب را قول دادند که در همه دروغ مى‏گفتند.
و به همین دلیل قرآن با صراحت مى‏گوید: «خداوند شهادت مى‏دهد که آنها دروغگویانند» (و الله یشهد انهم لکاذبون).
آرى! همیشه منافقان دروغگو بوده‏اند، و غالبا دروغگویان منافقند.


(آیه 12)- سپس براى توضیح بیشتر درباره دروغگوئى آنها مى‏افزاید: «اگر آنها را بیرون کنند با آنان بیرون نمى‏روند» (لئن اخرجوا لا یخرجون معهم).
«و اگر با آنها پیکار شود یاریشان نخواهند کرد» (و لئن قوتلوا لا ینصرونهم).
«و اگر (به گفته خود عمل کنند و) یاریشان کنند پشت به میدان کرده فرار مى‏کنند»! (و لئن نصروهم لیولن الادبار).
«سپس کسى آنان را یارى نمى‏کند» (ثم لا ینصرون).


(آیه 13)- در این آیه به تشریح علّت این شکست پرداخته، مى‏گوید:
«وحشت از شما در دلهاى آنها بیش از ترس از خداست» (لانتم اشد رهبة فى صدورهم من الله).
چون از خدا نمى‏ترسند از همه چیز وحشت دارند، مخصوصا از دشمنان مؤمن و مقاومى چون شما.
«این به خاطر آن است که آنها گروهى نادانند» (ذلک بانهم قوم لا یفقهون).


(آیه 14)- سپس به بیان نشانه روشنى از این ترس درونى پرداخته، مى‏افزاید: «آنها هرگز با شما به صورت گروهى نمى‏جنگند جز در دژهاى محکم یا از پشت دیوارها» (لا یقاتلونکم جمیعا الا فى قرى محصنة او من وراء جدر).
آرى! آنها چون از دژ ایمان و توکل بر خدا بیرون هستند جز در پناه دیوارها و قلعه‏هاى محکم جرأت جنگ و رویاروئى با مؤمنان ندارند! سپس مى‏افزاید: اما این نه به خاطر آن است که آنها افرادى ضعیف و ناتوان و ناآگاه به فنون جنگند بلکه به هنگامى که درگیرى رخ مى‏دهد «پیکارشان در میان خودشان شدید است» اما در برابر شما ضعیف (بأسهم بینهم شدید).
و در ادامه همین آیه، به عامل دیگرى براى شکست و ناکامى آنها پرداخته، مى‏فرماید: به ظاهر آنها که مى‏نگرى «آنها را متحد مى‏پندارى در حالى که دلهایشان پراکنده است، این به خاطر آن است که آنها قومى هستند که تعقل نمى‏کنند» (تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتى ذلک بانهم قوم لا یعقلون).
به این ترتیب انسجام ظاهرى افراد بى‏ایمان و پیمان و وحدت نظامى و اقتصادى آنها هرگز نباید ما را فریب دهد، چرا که در پشت این پیمانها و شعارهاى وحدت، دلهاى پراکنده‏اى قرار دارد، و دلیل آن هم روشن است، زیرا هر کدام حافظ منافع مادى خویشند، و مى‏دانیم منافع مادى همیشه در تضاد است، در حالى که وحدت و انسجام مؤمنان بر اساس اصولى است که تضاد در آن راه ندارد، یعنى اصل ایمان و توحید و ارزشهاى الهى.


(آیه 15)- قرآن همچنان بحث پیرامون داستان یهود بنى نضیر و منافقان را ادامه داده، و با دو تشبیه جالب، موقعیت هر کدام از این دو گروه را مشخص مى‏سازد. نخست مى‏فرماید: داستان یهود بنى نضیر «همچون کسانى است که کمى پیش از آنان بودند (همانها که در این دنیا) طعم تلخ کار خود را چشیدند و براى آنها عذابى دردناک است» (کمثل الذین من قبلهم قریبا ذاقوا وبال امرهم و لهم عذاب الیم).
اما این گروه چه کسانى بودند که سرگذشت عبرت انگیزى قبل از ماجراى بنى نضیر داشتند؟
بسیارى از مفسران آن را اشاره به ماجراى یهود «بنى قینقاع» مى‏دانند که بعد از ماجراى بدر واقع شد، و منجر به بیرون راندن این گروه از یهود از مدینه گردید، آنها نیز مانند یهود «بنى نضیر» افرادى ثروتمند و مغرور و در میان خود جنگجو بودند، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمانان را تهدید مى‏کردند، ولى سرانجام چیزى جز بدبختى و در به درى در دنیا و عذاب الیم آخرت عائدشان نشد.


(آیه 16)- با طناب پوسیده شیطان به چاه نروید! در این آیه به تشبیهى درباره منافقان پرداخته، مى‏گوید: داستان آنها نیز «همچون شیطان است که به انسان گفت: کافر شو (تا مشکلات تو را حل کنم) اما هنگامى که کافر شد گفت: من از تو بیزارم، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم» (کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انى برى‏ء منک انى اخاف الله رب العالمین).
منظور از «انسان» مطلق انسانهائى است که تحت تأثیر شیطان قرار گرفته، فریب وعده‏هاى دروغین او را مى‏خورند و راه کفر مى‏پویند، و سرانجام شیطان آنها را تنها گذاشته و از آنان بیزارى مى‏جوید! آرى! چنین است حال منافقان که دوستان خود را با وعده‏هاى دروغین و نیرنگ به وسط معرکه مى‏فرستند، سپس آنها را تنها گذارده فرار مى‏کنند چرا که در نفاق وفادارى نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۸
* مسافر
سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۸ ب.ظ

546 . صفحه 546


بیست و پنجم خرداد :


نفیسه :



(آیه 4)- از آنجا که ذکر  ماجرایی که در آیات قبل گذشت علاوه بر بیان قدرت پروردگار و حقانیت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله باید هشدارى براى تمام کسانى باشد که اعمالى مشابه یهود بنى نضیر دارند تا مسأله در آنها خلاصه نشود در این آیه مطلب را تعمیم داده، مى‏افزاید: «این مجازات (دنیا و آخرت) از آن جهت دامنگیرشان شد که با خدا و رسولش به دشمنى برخاستند» (ذلک بانهم شاقوا الله و رسوله).

«و هرکس به دشمنى با خدا برخیزد (خداوند مجازاتش مى‏کند زیرا) خدا مجازات شدیدى دارد» (و من یشاق الله فان الله شدید العقاب).


(آیه 5)- در این آیه به پاسخ ایرادى مى‏پردازد که یهود بنى نضیر- چنانکه در شأن نزول نیز گفتیم- به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله متوجه مى‏ساختند، در آن موقع که دستور داد قسمتى از نخلهاى نزدیک قلعه‏هاى محکم یهود را ببرند (تا محل کافى براى نبرد باشد، یا براى این که یهود ناراحت شوند و از قلعه‏ها بیرون آیند و درگیرى در خارج قلعه روى دهد).آنها گفتند: اى محمّد! مگر تو نبودى که از این گونه کارها نهى مى‏کردى؟
آیه نازل شد و گفت: «هر درخت با ارزش نخل را قطع یا آن را به حال خود واگذاشتید همه به فرمان خدا بود»! (ما قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة على اصولها فباذن الله).
«و هدف این بود که فاسقان را خوار و رسوا کنند» (و لیخزى الفاسقین).


(آیه 6)-
شأن نزول:
از آنجا که این آیه و آیه بعد نیز تکمیلى است بر آیات گذشته، شأن نزول آن نیز ادامه همان شأن نزول است.
توضیح این که: بعد از بیرون رفتن یهود «بنى نضیر» از مدینه، باغها و زمینهاى کشاورزى و خانه‏ها و قسمتى از اموال آنها در مدینه باقى ماند، جمعى از سران مسلمین خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسیدند و طبق آنچه از سنت عصر جاهلیت به خاطر داشتند عرض کردند: برگزیده‏هاى این غنیمت، و یک چهارم آن را برگیر و بقیه را به ما واگذار، تا در میان خود تقسیم کنیم! آیات مورد بحث نازل شد و با صراحت گفت: چون براى این غنائم، جنگى نشده و مسلمانان زحمتى نکشیده‏اند تمام آن تعلق به رسول اللّه (رئیس حکومت اسلامى) دارد و او هرگونه صلاح بداند تقسیم مى‏کند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این اموال را در میان مهاجرین که دستهاى آنها در سرزمین مدینه از مال دنیا تهى بود و تعداد کمى از انصار که نیاز شدیدى داشتند تقسیم کرد.
تفسیر:
حکم غنائمى که بدون جنگ به دست مى‏آید در این آیه حکم غنائم بنى نضیر را بیان مى‏کند، و در عین حال روشنگر یک قانون کلى در زمینه تمام غنائمى است که بدون دردسر و زحمت و رنج عائد جامعه اسلامى مى‏شود که از آن در فقه اسلامى به عنوان «فیى‏ء» یاد شده است.
مى‏فرماید: «و آنچه را خدا از آنان [- یهود] به رسولش بازگردانده (و بخشیده) چیزى است که شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نکشیدید) نه اسبى تاختید، و نه شترى» (و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب).
سپس مى‏افزاید: چنان نیست که پیروزیها همیشه نتیجه جنگهاى شما باشد، «ولى خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلّط مى‏سازد، و خدا بر همه چیز تواناست» (و لکن لله یسلط رسله على من یشاء و الله على کل شى‏ء قدیر).
آرى! پیروزى بر دشمن سرسخت و نیرومندى همچون یهود بنى نضیر با امدادهاى غیبى خداوند صورت گرفت، تا بدانید خداوند بر همه چیز قادر است، اینجاست که مسلمانان مى‏توانند در چنین میدانهائى هم درس معرفة اللّه بیاموزند، و هم نشانه‏هاى حقانیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را ببینند، و هم برنامه اخلاص و اتکاء به ذات پاک خدا را در تمام مسیر راهشان یاد گیرند.


(آیه 7)- این آیه مصرف «فیئ» را که در آیه قبل آمده است به وضوح بیان مى‏کند و به صورت یک قاعده کلى مى‏فرماید: «آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا، و رسول، و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است» (ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله و للرسول و لذى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل).
یعنى این همانند غنائم جنگهاى مسلحانه نیست که تنها یک پنجم آن در اختیار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سایر نیازمندان قرار گیرد، و چهار پنجم از آن جنگجویان باشد.
و نیز اگر در آیه قبل گفته شد که تمام آن متعلق به رسول خداست مفهومش این نیست که تمام آن را در مصارف شخصى صرف کند، بلکه چون رئیس حکومت اسلامى، و مخصوصا مدافع و حافظ حقوق نیازمندان است قسمت عمده را در مورد آنها مصرف مى‏کند.
پس این مصارف ششگانه ذکر اولویتهائى است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مورد اموالى که در اختیار دارد باید رعایت کند، و به تعبیر دیگر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله این همه ثروت را براى شخص خودش نمى‏خواهد بلکه به عنوان رهبر و رئیس حکومت اسلامى در هر موردى لازم است مصرف مى‏کند.
این نکته نیز قابل توجه است که این حق بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به امامان معصوم علیهم السّلام و بعد از آنها به نواب آنها یعنى مجتهدان جامع الشرایط مى‏رسد، چرا که احکام اسلام تعطیل بردار نیست، و حکومت اسلامى از مهمترین مسائلى است که مسلمانان با آن سر و کار دارند و قسمتى از پایه‏هاى این حکومت بر مسائل اقتصادى نهاده شده است و بخشى از مسائل اقتصادى اصیل اسلامى همینهاست.
سپس به فلسفه این تقسیم حساب شده پرداخته، مى‏افزاید: این به خاطر آن است «تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد» و نیازمندان از آن محروم نشوند! (کى لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم).
این آیه یک اصل اساسى را در اقتصاد اسلامى بازگو مى‏کند و آن این که جهت‏گیرى اقتصاد اسلامى چنین است که در عین احترام به «مالکیت خصوصى» برنامه را طورى تنظیم کرده که اموال و ثروتها متمرکز در دست گروهى محدود نشود که پیوسته در میان آنها دست به دست بگردد.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید) و آنچه نهى کرده خوددارى نمائید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است» (و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب).
این جمله هر چند در ماجراى غنائم بنى نضیر نازل شده، ولى محتواى آن یک حکم عمومى در تمام زمینه‏ها و برنامه‏هاى زندگى مسلمانهاست، و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و بر طبق این اصل همه مسلمانان موظفند اوامر و نواهى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به گوش جان بشنوند و اطاعت کنند، خواه در زمینه مسائل مربوط به حکومت اسلامى باشد یا غیر آن.


(آیه 8)- سه گروه مهاجران و انصار و تابعان و صفات برجسته هر کدام! قرآن همچنان بحث آیات گذشته پیرامون مصارف ششگانه «فیى‏ء»- اموال و غنائمى که بدون جنگ عائد مسلمین مى‏شود- را ادامه مى‏دهد، که در حقیقت تفسیرى براى یتیمان و مسکینها و بیش از همه تفسیر «ابن السبیل» است.
مى‏فرماید: این اموال «براى فقیران مهاجرانى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند» (للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم و اموالهم).
«آنها فضل خداوند و رضاى او را مى‏طلبند و خدا و رسولش را یارى مى‏کنند، آنها راستگویانند» (یبتغون فضلا من الله و رضوانا و ینصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون).
در اینجا سه وصف مهم براى مهاجران نخستین بیان کرده که در «اخلاص» و «جهاد مستمر» و «صدق همه جانبه» خلاصه مى‏شود.


(آیه 9)- در این آیه به یکى دیگر از مصارف این اموال پرداخته، و در ضمن آن توصیف بسیار جالب و بلیغى در باره طایفه انصار مى‏کند، و بحثى را که در آیه قبل درباره مهاجران بود با آن تکمیل نموده، مى‏فرماید: «و براى کسانى است که در این سرا [- سرزمین مدینه‏] و در سراى ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند» (و الذین تبوؤا الدار و الایمان من قبلهم).
تعبیر به «تبوّءوا» نشان مى‏دهد که انصار نه تنها خانه‏هاى ظاهرى را آماده پذیرائى مهاجران کردند که خانه دل و جان و محیط شهر خود را تا آنجا که مى‏توانستند آماده ساختند و اینها همه قبل از هجرت مسلمانان مکه بوده است، و مهم همین است.
سپس به سه توصیف دیگر که بیانگر کل روحیات انصار مى‏باشد پرداخته، چنین مى‏گوید: آنها چنان هستند که: «هر مسلمانى را به سویشان هجرت کند دوست مى‏دارند» (یحبون من هاجر الیهم).
و در این زمینه تفاوتى میان مسلمانان از نظر آنها نیست، بلکه مهم نزد آنان مسأله ایمان و هجرت است، و این دوست داشتن یک ویژگى مستمر آنها محسوب مى‏شود.دیگر این که: «و در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى‏کنند» (و لا یجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا). نه چشم داشتى به غنائمى که به آنها داده شده است دارند، و نه نسبت به آنها حسد مى‏ورزند و نه حتى در درون دل احساس نیاز به آنچه به آنها اعطا شده مى‏کنند.
و در مرحله سوم مى‏افزاید: «و آنها را بر خود مقدم مى‏دارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند» (و یؤثرون على أنفسهم و لو کان بهم خصاصة).
و به این ترتیب «محبت» و «بلندنظرى» و «ایثار» سه ویژگى پرافتخار آنهاست.
«ابن عباس» مفسر معروف اسلامى، مى‏گوید: پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله روز پیروزى بر یهود بنى نضیر به انصار فرمود: «اگر مایل هستید اموال و خانه‏هایتان را با مهاجران تقسیم کنید، و در این غنائم با آنها شریک شوید، و اگر مى‏خواهید اموال و خانه‏هایتان از آن شما باشد و از این غنائم چیزى به شما داده نشود»؟! انصار گفتند: هم اموال و خانه‏هایمان را با آنها تقسیم مى‏کنیم، و هم چشم داشتى به غنائم نداریم، و مهاجران را بر خود مقدم مى‏شمریم، آیه فوق نازل شد و این روحیه عالى آنها را ستود.
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر روى این اوصاف کریمه، و بیان نتیجه آن مى‏افزاید: «و کسانى که از بخل و حرص نفس خویش بازداشته شده‏اند، رستگارانند» (و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون).
در حدیثى مى‏خوانیم که امام صادق علیه السّلام فرمود: «شح از بخل شدیدتر است، بخیل کسى است که در مورد آنچه دارد بخل مى‏ورزد، ولى شحیح هم نسبت به آنچه در دست مردم است بخل مى‏ورزد و هم آنچه خود در اختیار دارد، تا آنجا که هر چه را در دست مردم ببیند آرزو مى‏کند آن را به چنگ آورد، خواه از طریق حلال باشد یا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده نیست».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۸
* مسافر
دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ب.ظ

545 . صفحه 545


بیست و چهارم خرداد :


نفیسه :



(آیه 22)- در این آیه که آخرین آیه از سوره مجادله، و از کوبنده‏ترین آیات قرآن است، به مؤمنان هشدار مى‏دهد که جمع میان «محبت خدا» و «محبت دشمنان خدا» در یک دل ممکن نیست، و باید از میان این دو یکى را برگزینند، اگر راستى مؤمنند باید از دوستى دشمنان خدا بپرهیزند و الا ادعاى مسلمانى نکنند! مى‏فرماید: «هیچ گروهى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارند نمى‏یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند» (لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم).

محبت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسیار خوب است، و نشانه زنده بودن عواطف انسانى است، اما هنگامى که این محبت رو در روى محبت خدا قرار گیرد ارزش خود را از دست مى‏دهد.
سپس به پاداشهاى بزرگ این گروه که قلبشان بطور کامل در اختیار عشق خداست پرداخته، و پنج موضوع را که بعضى به صورت امداد و توفیق است، و بعضى به صورت نتیجه و سرانجام کار بیان مى‏کند.
در بیان قسمت اول و دوم مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته، و با روحى از ناحیه خودش آنان را تقویت فرموده است» (اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه).
و در سومین مرحله مى‏فرماید: «خداوند آنها را در باغهائى از بهشت داخل مى‏کند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مى‏مانند» (و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها).
و در چهارمین مرحله مى‏افزاید: «خداوند از آنها خشنود است و آنها نیز از خداوند خشنودند» (رضى الله عنهم و رضوا عنه).
در برابر مواهب مادّى قیامت و جنات و حور و قصور این بزرگترین پاداش روحانى است که به این گروه از مؤمنان داده مى‏شود.
احساس رضایت مولا و معبودشان که آنها را پذیرفته، لذتبخش‏ترین احساسى است که به آنها دست مى‏دهد، و نتیجه‏اش خشنودى کامل آنها از خداست.
و در آخرین مرحله به صورت یک اعلام عمومى- که حاکى از نعمت و موهبت دیگرى است- مى‏فرماید: «آنها حزب اللّه‏اند، بدانید حزب اللّه پیروزان و رستگارانند» (اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون).
نه تنها پیروزى در سراى دیگر و نیل به انواع نعمتهاى مادى و معنوى در قیامت، بلکه همان گونه که در آیات قبل آمد در این دنیا نیز به لطف الهى بر دشمنان پیروزند، و در پایان جهان نیز حکومت حق و عدالت در دست آنهاست.


ر



سوره حشر پنجاه و نهمین سوره قران است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 24 آیه است.‏
محتواى سوره:
این سوره- که بیشتر ناظر به داستان مبارزه مسلمانان با جمعى از یهود به نام «یهود بنى نضیر» است- از سوره‏هاى مهم و بیدارگر و تکان دهنده قرآن مجید است، و تناسب بسیار نزدیکى با آخرین آیات سوره قبل دارد که وعده پیروزى در آن به «حزب اللّه» داده شده است.
محتواى این سوره را مى‏توان در شش بخش خلاصه کرد:
در بخش اول که تنها یک آیه است سخن از تسبیح و تنزیه عمومى موجودات در برابر خداوند عظیم و حکیم است.
در بخش دوم که از آیه 2 تا 10 مى‏باشد ماجراى درگیرى مسلمانان را با یهود پیمان شکن مدینه بازگو مى‏کند.
در بخش سوم که از آیه 11 تا 17 را تشکیل مى‏دهد داستان منافقان مدینه آمده است که با یهود در این برنامه همکارى نزدیک داشتند.
بخش چهارم مشتمل بر یک سلسله اندرزها و نصایح کلى نسبت به عموم مسلمانان است.
بخش پنجم که فقط یک آیه است، توصیف بلیغى است از قرآن.
و بالاخره در بخش ششم قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا و اسماء حسناى او را بر مى‏شمرد که به انسان در طریق معرفة اللّه کمک شایان مى‏کند.
ضمنا نام این سوره از آیه دوم آن گرفته شده که سخن از «حشر» یعنى اجتماع یهود براى کوچ کردن از مدینه، و یا حشر مسلمین براى بیرون راندن آنها به میان آمده است.
و بالاخره این سوره نیز یکى از سوره‏هاى «مسبّحات» است، که با تسبیح خداوند شروع شده، و اتفاقا پایان آن نیز با تسبیح الهى است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره حشر را بخواند تمام بهشت و دوزخ و عرش و کرسى و حجاب و آسمانها و زمینهاى هفتگانه و حشرات و بادها و پرندگان و درختان و جنبندگان و خورشید و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى‏فرستند، و براى او استغفار مى‏کنند، و اگر در آن روز یا در آن شب بمیرد شهید مرده است».
بدون شک اینها همه آثار اندیشه در محتواى سوره است که از قرائت آن ناشى مى‏شود و در زندگى انسان پرتو افکن مى‏گردد.


(آیه 1)-
شأن نزول:
در مورد نزول پنج آیه اول این سوره شأن نزول مفصلى ذکر کرده‏اند که فشرده آن چنین است:
در سرزمین مدینه سه گروه از یهود زندگى مى‏کردند «بنى نضیر» و «بنى قریظه» و «بنى قینقاع» و گفته مى‏شود که آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در کتب مذهبى خود خوانده بودند که پیامبرى از سرزمین مدینه ظهور مى‏کند به این سرزمین کوچ کردند، و در انتظار این ظهور بزرگ بودند.
هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به مدینه هجرت فرمود با آنها پیمان عدم تعرض بست، ولى آنها هر زمان فرصتى یافتند از نقض این پیمان فروگذار نکردند.
از جمله این که بعد از جنگ «احد»- غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد- «کعب بن اشرف» با چهل مرد سوار از یهود به مکّه آمدند و یکسر به سراغ قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگى متحدا بر ضد محمّد صلّى اللّه علیه و آله پیکار کنند.
این خبر از طریق وحى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید.
دیگر این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله روزى با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوى قبیله بنى نضیر که در نزدیکى مدینه زندگى مى‏کردند آمد و مى‏خواست از آنها کمک یا وامى بگیرد، و شاید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و یارانش مى‏خواستند در زیر این پوشش وضع «بنى نضیر» را از نزدیک بررسى کنند، مبادا مسلمانان غافلگیر شوند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در بیرون قلعه یهود بود و با «کعب بن اشرف» در این زمینه صحبت کرد، در این هنگام در میان یهودیان بذر توطئه‏اى پاشیده شد، و با یکدیگر گفتند:
یک نفر پشت بام رود و سنگ عظیمى بر او بیفکند و ما را از دست این مرد راحت کند! یکى از یهود اعلام آمادگى کرد و به پشت بام رفت.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از طریق وحى آگاه شد برخاست و به مدینه آمد، و اینجا بود که پیمان شکنى یهود بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مسلم شد، و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.
در بعضى از روایات نیز آمده که یکى از شعراى بنى نضیر به هجو و بدگوئى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرداخت و این خود دلیل دیگرى بر پیمان شکنى آنها بود.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى این که ضربه کارى قبلا به آنها بزند به «محمّد بن مسلمه» که با «کعب بن اشرف» بزرگ یهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى این کار را کرد.
کشته شدن «کعب بن اشرف» تزلزلى در یهود ایجاد کرد. به دنبال آن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستور داد مسلمانان براى جنگ با این قوم پیمان شکن حرکت کنند، هنگامى که آنها با خبر شدند، به قلعه‏هاى مستحکم و دژهاى نیرومند خود پناه بردند، و درها را محکم بستند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد بعضى درختان نخل را که نزدیک قلعه‏ها بود بکنند یا بسوزانند.
این کار فریاد یهود را بلند کرد گفتند: اى محمّد! تو پیوسته از این گونه کارها نهى مى‏کردى، پس این چه برنامه‏اى است؟
آیه پنجم این سوره نازل شد و به آنها پاسخ گفت که این یک دستور خاص الهى بود.
محاصره چند روز طول کشید و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى پرهیز از خونریزى به آنها پیشنهاد کرد که سرزمین مدینه را ترک گویند آنها نیز پذیرفتند، مقدارى از اموال خود را برداشته و بقیه را رها کردند باقیمانده اموال و اراضى و باغات و خانه‏هاى آنها به دست مسلمانان افتاد.
تفسیر:
این سوره با تسبیح و تنزیه خداوند و بیان عزت و حکمت او شروع مى‏شود، مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏گوید، و او عزیز و حکیم است» (سبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض و هو العزیز الحکیم).
و این در حقیقت مقدمه‏اى است براى بیان سرگذشت یهود «بنى نضیر» همانها که در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند.
تسبیح عمومى موجودات زمین و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها و حیوانات و گیاهان و جمادات ممکن است با زبان قال باشد یا با زبان حال، چرا که نظام شگفت انگیزى که در آفرینش هر ذره‏اى به کار رفته با زبان حال بیانگر علم و قدرت و عظمت و حکمت خداست.
و از سوى دیگر به عقیده جمعى از دانشمندان هر موجودى در عالم خود سهمى از عقل و درک و شعور دارد هر چند ما از آن آگاه نیستیم، و به همین دلیل با زبان خود تسبیح خدا مى‏گوید، هر چند گوش ما توانایى شنوائى آن را ندارد.


(آیه 2)- بعد از بیان این مقدمه به داستان رانده شدن یهود بنى نضیر از مدینه پرداخته، مى‏فرماید: «او (خداوند) کسى است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه‏هایشان بیرون راند»! (هو الذى اخرج الذین کفروا من اهل الکتاب من دیارهم لاول الحشر).
منظور از «حشر» در اینجا اجتماع و حرکت مسلمانان از مدینه به سوى قلعه‏هاى یهود، و یا اجتماع یهود براى مبارزه با مسلمین است، و از آنجا که این نخستین اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان «لأوّل الحشر» نامیده شده، و این خود اشاره لطیفى است به برخوردهاى آینده با یهود «بنى نضیر» و یهود «خیبر» و مانند آنها.
سپس مى‏افزاید: «شما هرگز گمان نمى‏کردید که آنها (از این دیار) خارج شوند و خودشان نیز گمان مى‏کردند که دژهاى محکمشان آنان را از عذاب الهى مانع مى‏شود» (ما ظننتم ان یخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله).
آنها چنان مغرور و از خود راضى بودند که تکیه‏گاهشان دژهاى نیرومند و قدرت ظاهریشان بود، ولى از آنجا که خدا مى‏خواست بر همه روشن سازد که چیزى در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد حتى بدون آن که جنگى رخ دهد آنها را از آن سرزمین بیرون راند! لذا در ادامه آیه مى‏فرماید: «اما خداوند از آنجا که گمان نمى‏کردند به سراغشان آمد، و در دلهایشان ترس و وحشت افکند، به گونه‏اى که خانه‏هاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران مى‏کردند» (فاتاهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدیهم و ایدى المؤمنین).
آرى! خدا این لشکر نامرئى، یعنى لشکر ترس را که در بسیارى از جنگها به یارى مؤمنان مى‏فرستاد بر قلب آنها چیره کرد، و مجال هرگونه حرکت و مقابله را از آنها سلب نمود، آنها خود را براى مقابله با لشکر برون آماده کرده بودند بى‏خبر از آن که خداوند لشکرى از درون به سراغشان مى‏فرستد.
و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى مى‏فرماید: «پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم»! (فاعتبروا یا اولى الابصار).


(آیه 3)- این آیه مى‏افزاید: «و اگر نه این بود که خداوند ترک وطن را بر آنان مقرّر داشته بود آنها را در همین دنیا مجازات مى‏کرد» (و لو لا ان کتب الله علیهم الجلاء لعذبهم فى الدنیا).بدون شک جلاى وطن و رها کردن قسمت عمده سرمایه‏هائى که یک عمر فراهم کرده بودند خود براى آنها عذابى دردناک بود.
بنابراین منظور از جمله فوق این است که اگر این عذاب براى آنها مقدر نشده بود عذاب دیگرى که همان قتل و اسارت به دست مسلمانان بود بر سر آنها فرود مى‏آمد، خدا مى‏خواست آنها در جهان آواره شوند، و اى بسا این آوارگى براى آنها دردناکتر بود، زیرا هر وقت به یاد آن همه دژها و خانه‏هاى مجلل و مزارع و باغات خود مى‏افتادند که در دست دیگران است و خودشان بر اثر پیمان‏شکنى و توطئه بر ضد پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله در مناطق دیگر محروم و سرگردانند گرفتار آزار و شکنجه‏هاى روحى فراوانى مى‏شدند.
اما این تنها عذاب دنیاى آنها بود، لذا در پایان این آیه مى‏افزاید: «و براى آنها در آخرت نیز عذاب آتش است» (و لهم فى الآخرة عذاب النار).
چنین است دنیا و آخرت کسانى که پشت پا به حق و عدالت زنند و بر مرکب غرور و خودخواهى سوار گردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۷
* مسافر
يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ب.ظ

544 . صفحه 544


بیست و سوم خرداد :


نفیسه :



(آیه 12)-

شأن نزول:
نقل کرده‏اند: جمعى از اغنیاء خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏آمدند و با او نجوا مى‏کردند (این کار علاوه بر این که وقت گرانبهاى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را مى‏گرفت مایه نگرانى مستضعفین و موجب امتیازى براى اغنیاء بود) در اینجا این آیه نازل شد و به آنها دستور داد که قبل از نجوا کردن با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صدقه‏اى به مستمندان بپردازند، اغنیاء وقتى چنین دیدند از نجوا خوددارى کردند. آیه بعد نازل شد (و آنها را ملامت کرد و حکم آیه اول را نسخ نمود) و اجازه نجوا به همگان داد- ولى نجوا در مورد کار خیر و اطاعت پروردگار.
تفسیر:
یک آزمون جالب! در بخشى از آیات گذشته سخن از مسأله نجوا بود، باز همین بحث را ادامه داده، نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که مى‏خواهید با رسول خدا نجوا کنید پیش از نجوایتان صدقه‏اى در راه خدا بدهید» (یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجواکم صدقة).
سپس مى‏افزاید: «این براى شما بهتر و پاکیزه‏تر است» (ذلک خیر لکم و اطهر).
این صدقه هم براى متمکنان «خیر» بود، زیرا موجب ثوابى مى‏شد، و هم براى نیازمندان، چرا که وسیله کمکى به آنها محسوب مى‏گشت.
و اما «اطهر» بودنش از این نظر بود که قلوب اغنیا را از حب مال مى‏شست، و قلوب نیازمندان را از کینه و ناراحتى.
ولى از آنجا که اگر وجوب صدقه قبل از نجوا عمومیت مى‏داشت فقرا از طرح مسائل مهم یا نیازهاى خود در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به صورت نجوا محروم مى‏شدند، در ذیل آیه حکم صدقه را از این گروه برداشته، مى‏فرماید: «و اگر توانائى نداشته باشید خداوند آمرزنده و مهربان است» (فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم).
و به این ترتیب آنها که تمکن مالى داشتند دادن صدقه قبل از نجوا براى آنان واجب بود، و آنها که نداشتند بدون آن مى‏توانستند با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نجوا کنند.


(آیه 13)- جالب این که دستور فوق تأثیر عجیبى گذاشت و آزمون جالبى شد و همگى جز یک نفر از دادن صدقه و نجوا خوددارى کردند، و او امیر مؤمنان على علیه السّلام بود اینجا بود که آنچه لازم بود روشن شود شد و آنچه باید مسلمانان از این دستور بفهمند و درس گیرند گرفتند.
لذا آیه مورد بحث نازل گردید و این حکم را نسخ کرد و فرمود: «آیا ترسیدید فقیر شوید که از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى کردید»؟! (أ أشفقتم أن تقدموا بین یدى نجواکم صدقات).
معلوم مى‏شود حب مال در دل شما از علاقه به نجواى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیشتر است، و نیز معلوم مى‏شود در این نجواها غالبا مسائل حیاتى مطرح نمى‏شد، و گرنه چه مانعى داشت که این گروه قبل از نجوا صدقه‏اى مى‏دادند و نجوا مى‏کردند، بخصوص این که مقدار خاصى براى صدقه نیز تعیین نشده بود و مى‏توانستند با مبلغ کمى این مشکل را حل کنند.
سپس مى‏افزاید: «اکنون که این کار را نکردید (و خود به تقصیر خویشتن پى بردید) و خداوند توبه شما را پذیرفت، نماز را بر پا دارید و زکات را ادا کنید، و خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید، و (بدانید) خداوند از آنچه انجام مى‏دهید با خبر است» (فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلاة و آتوا الزکاة و اطیعوا الله و رسوله و الله خبیر بما تعملون).


(آیه 14)- حزب شیطان! در اینجا بخشى از توطئه‏هاى منافقان را بر ملا مى‏سازد، و آنها را با نشانه‏هایشان به مسلمانان معرفى مى‏کند، و ذکر این معنى بعد از آیات نجوا شاید به این مناسبت است که در میان نجوا کنندگان با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله افراد منافقى نیز وجود داشتند که از این کار به عنوان پوششى براى توطئه‏هاى خود و اظهار نزدیکى به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله استفاده مى‏کردند همین امر سبب شد که قرآن به صورت یک امر کلى با آن برخورد کند.
نخست مى‏فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که طرح دوستى با گروهى که مورد غضب خدا بودند ریختند»؟! (ا لم تر الى الذین تولوا قوما غضب الله علیهم).
سپس مى‏افزاید: «آنها نه از شما هستند و نه از آنان» یهود (ما هم منکم و لا منهم).
نه در مشکلات و گرفتاریها یاور شما هستند، و نه دوست صمیمى آنها، بلکه منافقانى هستند که هر روز چهره عوض مى‏کنند، و هر لمحه به شکلى در مى‏آیند.
باز در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «سوگند دروغ یاد مى‏کنند (که از شما هستند) در حالى که خودشان مى‏دانند» دروغ مى‏گویند (و یحلفون على الکذب و هم یعلمون).
این راه و رسم منافقان است که پیوسته براى پوشانیدن چهره زشت و منفور خود به سوگندهاى دروغ پناه مى‏برند، در حالى که عملشان بهترین معرف آنهاست.


(آیه 15)- بعد به عذاب دردناک این منافقان لجوج اشاره کرده، مى‏فرماید:
«خداوند عذاب شدیدى براى آنها فراهم ساخته است» (اعد الله لهم عذابا شدیدا).
و بدون شک این عذاب عادلانه است «چرا که آنها اعمال بدى انجام مى‏دادند» (انهم ساء ما کانوا یعملون).


(آیه 16)- سپس براى توضیح بیشتر در مورد نشانه‏هاى این منافقان مى‏گوید: «آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند» (اتخذوا ایمانهم جنة فصدوا عن سبیل الله).
قسم یاد مى‏کنند که مسلمانند و هدفى جز اصلاح ندارند در حالى که زیر پوشش این قسم به انواع فساد و خرابکارى و توطئه مشغولند، و در حقیقت از نام مقدس خدا براى جلوگیرى از راه خدا بهره مى‏گیرند.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «از این رو براى آنان عذاب خوار کننده‏اى است» (فلهم عذاب مهین).
آنها مى‏خواستند با این سوگندهاى دروغین آبرو براى خود فراهم کنند ولى خدا آنها را به عذاب خوار کننده و شدیدى مبتلا مى‏سازد.


(آیه 17)- و از آنجا که منافقان غالبا به اموال و فرزندان (سرمایه‏هاى اقتصادى و نیروهاى انسانى) خود براى حل مشکلات تکیه مى‏کنند قرآن در این آیه مى‏گوید، «هرگز اموال و اولادشان، آنها را از عذاب الهى حفظ نمى‏کند» (لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شیئا).
بلکه همین اموال طوق لعنتى برگردن آنها مى‏شود و مایه عذاب دردناکشان.
و باز در پایان آیه آنها را با این جمله تهدید مى‏کند: «آنها اهل آتشند و جاودانه در آن مى‏مانند» (اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون).


(آیه 18)- و عجب این که این منافقان در قیامت هم دست از منافقگرى خود برنمى‏دارند چنانکه در این آیه مى‏فرماید: به خاطر بیاورید «روزى را که خداوند همه آنها را بر مى‏انگیزد (و اعمالشان را بر آنها عرضه مى‏دارد و در دادگاه عدلش از آنها سؤال مى‏کند) ولى آنان براى خدا نیز سوگند (دروغ) یاد مى‏کنند همان گونه که (امروز) براى شما یاد مى‏کنند» (یوم یبعثهم الله جمیعا فیحلفون له کما یحلفون لکم).
قیامت تجلیگاه اعمال و روحیات انسان در این دنیاست، و از آنجا که منافقان این روحیه را همراه خود به قبر و برزخ برده‏اند در صحنه قیامت نیز آشکار مى‏شود، و بر طبق عادت گذشته سوگند دروغین یاد مى‏کنند.
سپس مى‏افزاید: «و گمان مى‏کنند کارى مى‏توانند انجام دهند» (و یحسبون انهم على شى‏ء). ولى این یک پندار موهوم و خیالى خام بیش نیست! و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «بدانید آنها دروغگویانند» (الا انهم هم الکاذبون).
و به این ترتیب کوس رسوائى آنها را همه جا مى‏زنند.


(آیه 19)- در این آیه سرنوشت نهائى این منافقان تیره‏دل را چنین بیان مى‏کند: «شیطان بر آنها مسلط شده، و یاد خدا را از خاطر آنها برده است» (استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله).
به همین دلیل «آنان حزب شیطانند» (اولئک حزب الشیطان).
«بدانید حزب شیطان زیانکارانند» (ألا ان حزب الشیطان هم الخاسرون).
آرى! منافقان دروغگو و مغرور به مال و مقام سرنوشتى جز این ندارند که دربست در اختیار شیطان و وسوسه‏هاى او قرار مى‏گیرند، و خدا را بکلى فراموش مى‏کنند، نه تنها منحرف مى‏شوند که در زمره عمّال شیطان و اعوان و انصار لشکر و حزب او براى گمراه ساختن دیگران قرار مى‏گیرند.


(آیه 20)- در ادامه بیان صفات و نشانه‏هاى منافقان در اینجا که آخرین آیات سوره مجادله است نشانه‏هاى دیگرى از آنها را مطرح مى‏کند، و سرنوشت حتمى آنها را که شکست و نابودى است روشن مى‏سازد.
نخست مى‏فرماید: «کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى‏کنند آنها در زمره ذلیل‏ترین افرادند» (ان الذین یحادون الله و رسوله اولئک فى الاذلین).


(آیه 21)- این آیه در حقیقت دلیلى است براى این معنى، مى‏فرماید: «خدا چنین مقرّر داشته که من و رسولانم پیروز مى‏شویم» (کتب الله لاغلبن انا و رسلى).
و هیچ شک و تردیدى در آن نیست.
«چرا (چنین نباشد، در حالى) که خداوند قوى و شکست ناپذیر است» (ان الله قوى عزیز).
به همان اندازه که خداوند قدرتمند است دشمنانش ضعیف و ذلیلند، و اگر مى‏بینیم در آیه قبل تعبیر به «اذلّین» (ذلیل‏ترین افراد) شده دلیلش همین بوده است.
در طول تاریخ این پیروزى فرستادگان الهى در چهره‏هاى گوناگونى نمایان شده: در عذابهاى مختلفى همچون طوفان نوح، و صاعقه عاد و ثمود، و زلزله‏هاى ویرانگر قوم لوط، و مانند آن، و در پیروزى در جنگهاى مختلف، مانند غزوات «بدر» و «حنین» و فتح «مکه» و سایر غزوات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله.
و از همه مهمتر پیروزى منطقى آنها بر مکاتب شیطانى و دشمنان حق و عدالت بوده است.


اعظم :


دقت کردین این سوره چه نکته های جالبی داره


مثلا ایه 11
یه اداب معاشرته


ایه 12:
معمولا وقتی کاری پولی میشه دیگه هر کسی به بهانه الکی انجامش نمیده

اونوقت کسایی انجامش میدن که واقعا لازم دارن اوم عمل رو
حکایت صدقه دادن قبل از صحبت با پیامبر ....


جالبه میگن فقط حضرت علی علیه السلام صدقه دادن و نجوی کردن با پیامبر
....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۷
* مسافر
شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۶ ب.ظ

543 . صفحه 543


بیست و دوم خرداد :


نفیسه :



(آیه 7)-این آیه براى تأکید بر حضور خداوند در همه جا و آگاهى او بر همه چیز سخن را به مسأله «نجوى» (گفتگوهاى در گوشى) مى‏کشد، مى‏فرماید: «آیا نمى‏دانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمین است مى‏داند» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).

سپس مى‏افزاید: «هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى‏کنند مگر این که خداوند چهارمین آنهاست، و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى‏کنند مگر این که خداوند ششمین آنهاست» (ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ).
«و نه تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن، مگر این که او همراه آنهاست هر جا که باشند» (وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا).
«سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه مى‏سازد چرا که خداوند به هر چیزى داناست» (ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
منظور از این که خداوند چهارمین یا ششمین آنهاست این است که او در همه جا حاضر و ناظر و از همه چیز آگاه است، و گرنه ذات پاکش نه مکان دارد و نه هرگز توصیف به اعداد مى‏شود، بلکه شبیه و نظیر و مثل و مانند ندارد.


(آیه 8)-
شأن نزول:
در مورد این آیه دو شأن نزول نقل شده که هر کدام مربوط به یک قسمت از آیه است.
نخست این که: جمعى از یهود و منافقان در میان خودشان جدا از مؤمنان نجوا مى‏کردند و گاه با چشمهاى خود اشاره‏هاى ناراحت کننده‏اى به مؤمنان داشتند، و همین باعث غم و اندوه مؤمنان مى‏شد، هنگامى که این کار را تکرار کردند مؤمنان شکایت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نمودند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که هیچ کس در برابر مسلمانان با دیگرى نجوا نکند، اما آنها گوش ندادند، باز هم تکرار کردند، آیه نازل شد (و آنها را سخت بر این کار تهدید کرد).
همچنین نقل شده که: گروهى از یهود خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و به جاى «السّلام علیک» گفتند: «السّام علیک یا ابا القاسم» (که مفهومش مرگ بر تو یا ملالت و خستگى بر تو باد، است).
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در جواب آنها فرمود: «و علیکم همین بر شما باد».
عایشه مى‏گوید: من متوجه این مطلب شدم و گفتم: «علیکم السّام و لعنکم اللّه و غضب علیکم مرگ بر شما، خدا لعنت کند شما را، و غضب کند»! پیامبر به من فرمود: مدارا کن و از خشونت و بدگوئى بپرهیز.
گفتم: مگر نمى‏شنوى مى‏گویند: «مرگ بر تو»! فرمود: مگر تو هم نشنیدى که من در جواب «علیکم» گفتم! اینجا بود که خداوند آیه نازل کرد که هنگامى که این گروه نزد شما مى‏آیند تحیتى مى‏گویند که خدا چنان تحیتى به شما نگفته است.
تفسیر:
«نجوا» از شیطان است! در اینجا همچنان ادامه بحثهاى نجواست.
نخست مى‏فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که از نجوا [- سخنان در گوشى‏] نهى شدند سپس به کارى که از آن نهى شده بودند باز مى‏گردند، و براى انجام گناه و تعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى‏پردازند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى‏ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ).
از این تعبیر به خوبى استفاده مى‏شود که قبلا به آنها هشدار داده شده بود که از نجوا بپرهیزند کارى که ذاتا تولید نگرانى و بدگمانى در دیگران مى‏کند.
در ادامه این سخن به یکى دیگر از اعمال خلاف منافقان و یهود اشاره کرده، مى‏فرماید: «و هنگامى که نزد تو مى‏آیند تو را تحیّتى (و خوشامدى) مى‏گویند که خدا به تو نگفته است» (وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ).
منظور از «تحیت الهى» در این آیه همان جمله «السّلام علیک»، یا «سلام اللّه علیک» مى‏باشد که شبیه آن در آیات قرآن در مورد پیامبران و بهشتیان و غیر آنها کرارا آمده است: از جمله در آیه 181 سوره صافات مى‏خوانیم: «و سلام على المرسلین سلام بر تمام رسولان پروردگار».
سپس مى‏افزاید: آنها نه فقط مرتکب این گناهان بزرگ مى‏شوند، بلکه آن چنان از باده غرور سرمست هستند که «در دل مى‏گویند: (اگر اعمال ما بد است پس) چرا خداوند ما را به خاطر گفته‏هایمان عذاب نمى‏کند»؟! (وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ).
به این ترتیب هم عدم ایمان خود را به نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ثابت کردند و هم عدم ایمان به احاطه علمى خداوند.
ولى قرآن در یک جمله کوتاه به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «جهنم براى آنان کافى است (و نیازى به مجازات دیگر نیست، همان جهنمى که به زودى) وارد آن مى‏شوند و چه بد فرجامى است» (حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِیرُ).
البته این تعبیر نفى عذاب دنیوى را درباره آنها نمى‏کند.


(آیه 9)- و از آنجا که مؤمنان نیز گهگاه به خاطر ضرورتها یا تمایلاتى به نجوا مى‏پرداختند در این آیه روى سخن را به آنها کرده، و براى این که در این کار آلوده به گناهان منافقان و یهود نشوند مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که نجوا مى‏کنید به گناه و تعدى و نافرمانى رسول (خدا) نجوا نکنید، (محتواى نجواى شما باید پاک و الهى باشد) به کار نیک و تقوا نجوا کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى‏).
«و از خدائى که همگى نزد او جمع مى‏شوید بپرهیزید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
از این تعبیر به خوبى استفاده مى‏شود که اصل نجوا اگر در میان مؤمنان باشد، سوء ظنى برنیانگیزد، تولید نگرانى نکند و محتواى آن توصیه به نیکیها و خوبیها باشد مجاز است.


(آیه 10)- لذا در این آیه مى‏افزاید: «نجوا تنها از سوى شیطان است» (إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّیْطانِ).
«مى‏خواهد با آن مؤمنان را غمگین سازد» (لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا).
«ولى (باید بدانند که شیطان) نمى‏تواند هیچ گونه ضررى به آنها برساند جز به فرمان خدا» (وَ لَیْسَ بِضارِّهِمْ شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
چرا که هر مؤثرى در عالم هستى است تأثیرش به فرمان خداست.
«پس مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند» و از هیچ چیز جز او نترسند و بر غیر او دل ننهند (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
بدین ترتیب «نجوا» گاه حرام است و این در صورتى است که موجب اذیت و آزار و هتک حیثیت مسلمانى گردد و چنین نجوائى نجواى شیطانى است که هدفش غمگین ساختن مؤمنان است.
در مقابل گاه حکم وجوب به خود مى‏گیرد، و این در صورتى است که مسأله سرى لازمى در میان باشد که افشاى آن خطرناک، و عدم ذکر آن نیز موجب تضییع حق و یا خطرى براى اسلام و مسلمین است.
و گاه متصف به استحباب مى‏شود و آن در جائى است که انسان براى انجام کارهاى نیک و بر و تقوا به سراغ آن رود، و همچنین حکم کراهت و اباحه. ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در کار نباشد نجوا کردن کار پسندیده‏اى نیست، و بر خلاف آداب مجلس است زیرا نوعى بى‏اعتنائى یا بى‏اعتمادى نسبت به دیگران محسوب مى‏شود.


(آیه 11)-
شأن نزول:
نقل کرده‏اند که: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در یکى از روزهاى جمعه در «صفّه» (سکوى بزرگى که در کنار مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قرار داشت) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بودند، و جا تنگ بود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عادتش این بود که مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فراوان مى‏کرد، در این هنگام گروهى از بدریون وارد شدند، در حالى که دیگران قبل از آنها اطراف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را پر کرده بودند، هنگامى که مقابل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدند سلام کردند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پاسخ فرمود سپس به حاضران سلام کردند آنها نیز پاسخ گفتند، آنها روى پاى خود ایستاده بودند، و منتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هیچ کس تکان نخورد! این امر بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخت آمد، رو به بعضى از کسانى که اطراف او نشسته بودند کرد و فرمود: فلان و فلانى برخیزید، چند نفر را از جا بلند کرد تا واردین بنشینند (و این در حقیقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پیش کسوتان در ایمان و جهاد بود.)
ولى این مطلب بر آن چند نفر که از جا برخاستند ناگوار آمد، منافقان گفتند:
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسم عدالت را رعایت نکرد! در اینجا آیه نازل شد و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد.
تفسیر:
احترام به پیش کسوتان در مجالس در تعقیب دستورى که در آیات گذشته در مورد ترک نجوا در مجالس، و محدود ساختن آن به موارد معین آمده، در این آیه یکى دیگر از آداب مجلس را بازگو کرده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که به شما گفته شود:
مجلس را وسعت بخشید (و به تازه واردها جا دهید) وسعت بخشید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا).
که اگر چنین کنید: «خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مى‏بخشد» و در این جهان نیز به قلب و جان و رزق و روزى شما وسعت مى‏دهد (یفسح الله لکم).
و از آنجا که گاهى مجلس آن چنان مملوّست که بدون برخاستن بعضى جا براى دیگران پیدا نمى‏شود، و یا اگر جائى پیدا مى‏شود مناسب حال آنها نیست در ادامه آیه مى‏افزاید: «و هنگامى که گفته شود: برخیزید برخیزید» (و اذا قیل انشزوا فانشزوا).
نه تعلل جوئید و نه به هنگامى که بر مى‏خیزید ناراحت شوید، چرا که گاه تازه واردها از شما براى نشستن سزاوارترند به خاطر خستگى مفرط، یا کهولت سن، و یا احترام خاصى که دارند، و یا جهات دیگر.
سپس به بیان پاداش انجام این دستور الهى پرداخته مى‏افزاید: اگر چنین کنید «خداوند کسانى را که ایمان آورده‏اند و کسانى را که علم به آنها داده شده درجات عظیمى مى‏بخشد» (یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات).
اشاره به این که اطاعت این دستورات دلیل بر ایمان و علم و آگاهى است، و نیز اشاره به این که اگر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به بعضى دستور داد از جا برخیزند و به تازه واردان جا دهند براى یک هدف مقدس الهى و احترام به پیشگامان در ایمان و علم بوده است.
و از آنجا که گروهى این آداب را با طیب خاطر و از صمیم دل انجام مى‏دهند، و گروه دیگرى با کراهت و ناخشنودى، یا براى ریا و تظاهر، در پایان آیه مى‏افزاید:
 «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (و الله بما تعملون خبیر).
این آیه نشان مى‏دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى‏برد، دو چیز است:
ایمان و علم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۶
* مسافر