قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء سیزدهم» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۲۴ ب.ظ

261 . صفحه 261



دوازدهم شهریور :


نفیسه :



(آیه 43)- مجازاتهاى روز حساب آنقدر وحشتناک است که ستمگران، از شدت هول «گردنهاى خود را برافراشته، سر به آسمان بلند کرده، و حتى پلکهاى چشمهاشان بى‏حرکت مى‏ماند و دلهایشان (از شدت نگرانى و پریشانى) بکلى تهى مى‏شود» (مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ).

آنها که خود را «عقل کل» مى‏پنداشتند و دیگران را بى‏خرد مى‏انگاشتند، آنچنان عقل و هوش خود را از دست مى‏دهند که نگاهشان نگاه دیوانگان بلکه مردگان است، نگاهى خشک، بى‏تفاوت، بى‏حرکت و پر از ترس و وحشت! به راستى قرآن هنگامى که مى‏خواهد منظره‏اى را مجسم نماید در کوتاهترین عبارت کاملترین ترسیم‏ها را مى‏کند که نمونه آن آیه کوتاه بالاست.


(آیه 44)- سپس براى این که تصور نشود مجازاتهاى الهى به گروه خاصى مربوط است به عنوان یک دستور کلى به پیامبرش مى‏فرماید: «همه مردم را از روزى که عذاب دردناک پروردگار به سراغشان مى‏آید انذار کن (هنگامى که ظالمان نتائج وحشتناک اعمال خود را مى‏بینند، پشیمان مى‏شوند و به فکر جبران مى‏افتند و) عرض مى‏کنند: پروردگارا! ما را تا مدت کوتاه دیگرى مهلت ده» (وَ أَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِیبٍ).
تا از این مهلت کوتاه استفاده کرده، «دعوت تو را اجابت نماییم و از پیامبرانت پیروى کنیم» (نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ).
منظور از این روز، روز نزول پاره‏اى از بلاها و مجازاتهاى دنیوى است، همانند عذابهایى که بر قوم لوط و قوم عاد و ثمود و قوم نوح و فرعونیان نازل گردید و از میان رفتند.
اما فورا دست رد بر سینه آنها زده مى‏شود و به آنها این پیام تکان دهنده را مى‏دهند: چنین چیزى محال است، دوران عمل پایان گرفت «آیا شماها نبودید که در گذشته سوگند یاد مى‏کردید، هرگز زوال و فنایى براى حیات و قدرت شما نیست» (أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ).


(آیه 45)- «شما همانها نبودید که در کاخها و منازل و مساکن کسانى که به خویشتن ستم کرده بودند سکونت جستید» (وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
«و براى شما این واقعیت به خوبى آشکار شده بود که ما بر سر آنها چه آوردیم» (وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ).
«و براى شما مثالها (ى تکان دهنده از حالات امتهاى پیشین) ذکر کردیم» (وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ).
اما هیچ یک از این درسهاى عبرت در شما مؤثر نیفتاد و همچنان به اعمال ننگین و ظلم و ستم خویش ادامه دادید.


(آیه 46)- توطئه‏هاى ستمگران به جایى نمى‏رسد: در آیات گذشته به قسمتى از کیفرهاى ظالمان اشاره شده، در اینجا نیز نخست اشاره به گوشه‏اى از کارهاى آنها کرده، سپس قسمتى دیگر از کیفرهاى سخت و دردناکشان را بیان مى‏کند مى‏فرماید: «آنها مکر خود را به کار زدند و (تا آنجا که قدرت داشتند) به توطئه و شیطنت پرداختند» (وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ).
خلاصه کارى نبود که دشمنان تو براى محو و نابودى اسلام، انجام ندهند.
«و همه مکرها (و توطئه‏هایشان) نزد خدا آشکار است» (وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ).
به هر حال نگران مباش، این نیرنگها و نقشه‏ها و طرحهاى آنها اثرى در تو نخواهد کرد «هر چند مکرشان چنان باشد که کوهها را از جا بر کند» (وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ).


(آیه 47)- بار دیگر روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، به عنوان تهدید ظالمان و بدکاران مى‏فرماید: «گمان مبر که خداوند وعده‏اى را که به پیامبران داده مخالفت مى‏کند» (فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ).
چرا که تخلف از کسى سر مى‏زند که یا قادر و توانا نباشد، و یا کیفر و انتقام در قاموس او نیست، ولى «خداوند هم تواناست و هم صاحب انتقام» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقامٍ).
این آیه در حقیقت مکمّل آیه‏اى است که قبلا داشتیم وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).
یعنى اگر مى‏بینى ظالمان و ستمگران، مهلتى یافته‏اند نه به خاطر غفلت پروردگار از اعمال آنهاست و نه به خاطر آن است که از وعده خود تخلف خواهد کرد، بلکه همه حسابهاى آنها را یک روز رسیده و کیفر عادلانه آنها را خواهد داد.


(آیه 48)- در این آیه اضافه مى‏کند: این مجازات «در روزى خواهد بود که این زمین به زمین دیگرى و آسمانها (به آسمانهاى دیگرى) مبدّل مى‏شود» (یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ).
در آن روز همه چیز پس از ویرانى، نو مى‏شود، و انسان با شرایط تازه در عالم نوى گام مى‏نهد، عالمى که همه چیزش با این عالم متفاوت است، وسعتش، نعمتها و کیفرهایش، و در آن روز هر کس هرچه دارد با تمام وجودش «در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مى‏گردند»! (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار) «بروز» انسانها در برابر خداوند در قیامت به معنى ظهور تمام وجود انسان و درون و برونش در آن صحنه است. البته تعبیر بروز و ظهور در مقایسه با تفکر ما است، نه با مقایسه به علم خدا! به هر حال توصیف خداوند در این حال به «قهاریت» دلیل بر تسلط او بر همه چیز و سیطره او بر درون و برون همگان مى‏باشد.


(آیه 49)- در این آیه حال مجرمان را به نحو دیگرى ترسیم مى‏کند، مى‏فرماید: «و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجیر مى‏بینى» که دستها و گردنهایشان را به هم بسته است (وَ تَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ).
این غل و زنجیرها تجسمى است از پیوند عملى و فکرى این گنهکاران در این جهان که دست به دست هم مى‏دادند، و به کمک هم مى‏شتافتند و در طریق ظلم و فساد با یکدیگر رابطه و پیوند و همکارى داشتند و این ارتباط در آنجا به صورت زنجیرهایى مجسم مى‏شود که آنان را به یکدیگر مرتبط مى‏سازد.


(آیه 50)- سپس به بیان لباس آنها مى‏پردازد که خود عذاب بزرگى است براى آنان، و مى‏گوید: «لباسهایشان از قطران [ماده چسبنده بد بوى قابل اشتعال‏] است و صورت آنها را (شعله‏هاى) آتش مى‏پوشاند» (سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
به این ترتیب به جاى لباس، بدنهاى آنها را از نوعى ماده سیاه رنگ بدبوى قابل اشتعال مى‏پوشانند، لباسى که هم زشت و بدمنظر است و هم بدبو، و هم خود قابل سوختن و شعله‏ور شدن و با داشتن این عیوب چهارگانه بدترین لباس محسوب مى‏شود چرا که لباس را براى آن مى‏پوشند که زینت باشد و هم انسان را از گرما و سرما حفظ کند، این لباس به عکس همه لباسها هم زشت است و هم سوزاننده و آتش زننده.


(آیه 51)- اینها براى آن است، «تا خداوند هر کس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد»! (لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ).
جالب این که نمى‏گوید: «جزاى» اعمالشان را به آنها مى‏دهد، بلکه مى‏گوید: آنچه را انجام داده‏اند به عنوان جزا به آنها خواهند داد و این آیه با این تعبیر خاص دلیل دیگرى بر مسأله تجسم اعمال است.
و در پایان مى‏فرماید: «خداوند سریع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ).
کاملا روشن است هنگامى که اعمال انسان از میان نرود و با تغییر چهره به سراغ آدمى بیاید دیگر حسابى از آن سریعتر نخواهد بود، و در واقع حسابش همراه خودش است! در بعضى از روایات مى‏خوانیم: «خداوند به اندازه یک چشم بر هم زدن حساب همه خلایق را مى‏رسد».
اصولا محاسبه پروردگار نیاز به زمان ندارد و آنچه در روایت فوق آمده، در حقیقت براى اشاره به کوتاهترین زمان است.


(آیه 52)- و از آنجا که آیات این سوره و همچنین تمامى این قرآن جنبه دعوت به توحید و ابلاغ احکام الهى به مردم و انذار آنها در برابر تخلفاتشان دارد، در آخرین آیه این سوره مى‏فرماید: «این (قرآن) ابلاغ عمومى براى همه مردم است» (هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ).
«تا همه به وسیله آن انذار شوند» (وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ).
«و بدانند او خداى یکتاست» (وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).
و منظور این است که: «صاحبان مغز و اندیشه پند گیرند» (وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ).


آغاز و ختم سوره ابراهیم-
همان گونه که دیدیم سوره «ابراهیم» از بیان نقش حساس قرآن در خارج ساختن انسان از ظلمات جهل و شرک به نور علم و توحید، آغاز شد، و با بیان نقش قرآن در انذار همه توده‏ها و تعلیم توحید و تذکر اولوا الالباب پایان مى‏گیرد.
این «آغاز» و «پایان» بیانگر این واقعیت است که همه آنچه را مى‏خوانیم در همین قرآن است، و به گفته امیر مؤمنان على علیه السّلام فیه ربیع القلب و ینابیع العلم «بهار دلها و سرچشمه علوم و دانشها همه در قرآن است».
و همچنین درمان همه بیماریهاى فکرى و اخلاقى و اجتماعى و سیاسى را باید در آن جست «فاستشفوه من ادوائکم».
این بیان دلیل بر این است که بر خلاف سیره بسیارى از مسلمانان امروز که به قرآن به عنوان یک کتاب مقدس که تنها براى خواندن و ثواب بردن نازل شده مى‏نگرند کتابى است براى دستورالعمل در سراسر زندگى انسانها.
و بالاخره کتابى است که هم دانشمند را تذکر مى‏دهد، و هم توده مردم از آن الهام مى‏گیرند.
فراموش کردن این کتاب بزرگ آسمانى و روى آوردن به مکتبهاى انحرافى شرق و غرب یکى از عوامل مؤثر عقب افتادگى و ضعف و ناتوانى مسلمین است. ان شاء الله از این توفیق الهی روزانه بی بهره نباشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۴
* مسافر
چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۱۳ ب.ظ

260 . صفحه 260



یازدهم شهریور :

نفیسه :


(آیه 34)-در ادامه ایه قبل میفرماید:"و قسمتى از هر چیزى که شما از او تقاضا کردید و (از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختى) به آن نیاز داشتید در اختیار شما قرارداد". (وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ).

و به این ترتیب «اگر نعمتهاى الهى را بخواهید بشمرید هرگز نمى‏توانید شماره کنید» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).
چرا که نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آنچنان سر تا پاى وجود و محیط زندگى شما را فراگرفته که قابل احصا نیستند.
اما با این همه لطف و رحمت الهى «باز این انسان ستمگر است و کفران کننده نعمت» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ).
نعمتهایى که اگر به درستى از آنها استفاده مى‏کرد مى‏توانست سراسر جهان را گلستان کند.
در حقیقت قرآن مى‏گوید اى انسان! همه چیز به قدر کافى در اختیار توست،اما به شرط این که ظلوم و کفار نباشى، به حق خود قناعت کنى و به حقوق دیگران تجاوز ننمایى!


(آیه 35)- دعاهاى سازنده ابراهیم بت شکن: از آنجا که در آیات گذشته از یک سو بحث از مؤمنان راستین و شاکران در برابر نعمتهاى خدا در میان بود، به دنبال آن در اینجا گوشه‏اى از دعاها و درخواستهاى ابراهیم بنده مقاوم و شاکر خدا را بیان مى‏کند تا سرمشق و الگویى باشد براى آنها که مى‏خواهند از نعمتهاى الهى بهترین بهره را بگیرند.
نخست مى‏گوید: «و (به خاطر بیاورید) زمانى را که ابراهیم (به پیشگاه خدا) عرضه داشت، پروردگارا! این شهر «مکّه» را سرزمین امن و امان قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً).
چرا که نعمت «امنیت» نخستین شرط براى زندگى و سکونت انسان در یک منطقه است.

(آیه 36)- چرا که من مى‏دانم بت پرستى چه بلاى بزرگ و خانمانسوزى است، و با چشم خود قربانیان این راه را دیده‏ام «پروردگارا! این بتها بسیارى از مردم را گمراه ساخته‏اند» (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ).
آن هم چه گمراهى خطرناکى که همه چیز خود حتى عقل و خرد خویش را در این راه باخته‏اند.
خداوندا! من دعوت به توحید تو مى‏کنم، و همه را به سوى تو مى‏خوانم، «پس هر کس از من پیروى کند او از من است، و هر کس نافرمانى من کند (اگر قابل هدایت و بخشش است درباره او محبت کن چرا که) تو بخشنده و مهربانى» (فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
در حقیقت ابراهیم با این تعبیر مى‏خواهد به پیشگاه خداوند چنین عرض کند که حتى اگر فرزندان من از مسیر توحید منحرف گردند، و به بت توجه کنند از من نیستند، و اگر بیگانگان در این خط باشند آنها همچون فرزندان و برادران منند.
این دعاى ابراهیم، همه موحدان و مبارزان راه توحید را شامل مى‏شود.


(آیه 37)- سپس دعا و نیایش خود را این چنین ادامه مى‏دهد: «پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى‏آب و علفى، در کنار خانه‏اى که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپاى دارند» (رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ).
پس از آن که خداوند به ابراهیم، پسرى از کنیزش «هاجر» داد و نامش را «اسماعیل» گذاشت، حسادت همسر نخستینش «ساره» تحریک شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل کند، از ابراهیم خواست که آن مادر و فرزند را به نقطه دیگرى ببرد، و ابراهیم طبق فرمان خدا در برابر این درخواست تسلیم شد.
اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین مکّه که در آن روز یک سرزمین خشک و خاموش و فاقد همه چیز بود آورد، و در آنجا گذارد، و با آنها خداحافظى کرد و رفت.
سپس ابراهیم دعاى خودش را این چنین ادامه مى‏دهد:
خداوندا! اکنون که آنها در این بیابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسکن گزیده‏اند «تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهایشان بیفکن» (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ).
«و آنها را از انواع میوه‏ها (ثمرات مادى و معنوى) بهره‏مند کن، شاید شکر نعمتهاى تو را ادا کنند» (وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ).


(آیه 38)- و از آنجا که یک انسان موحد و آگاه مى‏داند که علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا مى‏داند، و گاهى مطالبى در درون جان اوست که نمى‏تواند همه را بر زبان آورد، لذا به دنبال تقاضاهاى گذشته چنین عرض مى‏کند: «پروردگارا! تو آنچه را که ما پنهان مى‏داریم و یا آشکار مى‏سازیم به خوبى مى‏دانى» (رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ).
«و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفى نمى‏ماند» (وَ ما یَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ).اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگین هستم تو مى‏دانى، و اگر قطره‏هاى اشکم آشکارا از چشمم سرازیر مى‏شود تو مى‏بینى.
و اگر به هنگام جدایى از همسرم، به من مى‏گوید: الى من تکلنى «مرا به که مى‏سپارى»؟! تو از همه اینها آگاهى، و آینده این سرزمین و آینده آنها که سخت به هم گره خورده است همه در پیشگاه علمت روشن است.


(آیه 39)- سپس به شکر نعمتهاى خداوند که یکى از مهمترین آنها در حق ابراهیم همان صاحب دو فرزند برومند شدن به نام اسماعیل و اسحاق، آن هم در سن پیرى بود، اشاره کرده، مى‏گوید: «حمد و سپاس خدایى را که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید» و دعاى مرا به اجابت رسانید (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ).
«آرى! خداى من حتما دعاها را مى‏شنود» (إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ).


(آیه 40)- و باز به تقاضا و نیایش و دعا ادامه مى‏دهد و عرض مى‏کند:
«پروردگارا! مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز چنین کن» اى خداى من (رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی).
«پروردگارا! و دعاى ما را بپذیر» (رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ).


(آیه 41)- و آخرین تقاضا و دعاى ابراهیم در اینجا این است که: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى که حساب برپا مى‏شود ببخش و بیامرز» (رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ).
به این ترتیب تقاضاهاى هفتگانه ابراهیم از امنیت شروع مى‏شود، و به آمرزش پایان مى‏پذیرد، و جالب این که اینها را نه تنها براى خود مى‏طلبد، که براى دیگران نیز همین تقاضاها را دارد، چرا که مردان خدا هرگز «انحصار طلب» نبوده و نخواهند بود!




(آیه 42)- روزى که چشمها از حرکت باز مى‏ایستد: از آنجا که در آیات گذشته سخن از «روز حساب» به میان آمد، به همین مناسبت در اینجا وضع ظالمان و ستمگران را در آن روز مجسم مى‏سازد.ضمنا با بیان این بخش از مسائل معاد، بخشهاى توحیدى گذشته تکمیل مى‏گردد.
نخست با لحنى تهدید آمیز (تهدیدى نسبت به ظالمان و ستمگران) چنین آغاز مى‏کند: اى پیامبر! گمان مبر که خداوند، از آنچه ظالمان انجام مى‏دهند، غافل است» (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).
این سخن در حقیقت پاسخى است به سؤال کسانى که مى‏گویند اگر این عالم خدایى دارد، خدایى عادل و دادگر، پس چرا ظالمان را به حال خود رها کرده است؟
قرآن در برابر این سؤال مى‏گوید: خدا هرگز غافل نیست، اگر به فوریت آنها را مجازات نمى‏کند به خاطر آن است که این جهان میدان و محل آزمایش و پرورش انسانهاست، و این هدف بدون آزادى ممکن نیست.
سپس مى‏گوید: «خدا مجازات آنها را به روزى تأخیر مى‏اندازد که در آن روز، چشمها (از شدت ترس و وحشت) از حرکت مى‏ایستد و به یک نقطه دوخته شده، بى‏حرکت مى‏مانند» (إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ).

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۱۳
* مسافر
سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۳ ب.ظ

259 . صفحه 259


دهم شهریور :


نفیسه :



(آیه 25)-در ایه قبل پنج خصوصیت از شجره طیبه امده بود و این ایه به سه ویژگی دیگر ان اشاره میکند:

6- این شجره طیبه شجره‏اى پربار است نه همچون درختانى که میوه و ثمرى ندارند بنابراین مولد است و «میوه خود را مى‏دهد» (تُؤْتِی أُکُلَها).
7- اما نه در یک فصل یا دو فصل، بلکه در هر فصل، یعنى «در هر زمان» که دست به سوى شاخه‏هایش دراز کنى محروم بر نمى‏گردى (کُلَّ حِینٍ).
8- میوه دادن او نیز بى‏حساب نیست بلکه مشمول قوانین آفرینش است و طبق یک سنت الهى «و به اذن پروردگارش» این میوه را به همگان ارزانى مى‏دارد (بِإِذْنِ رَبِّها).
اکنون درست بیندیشیم و ببینیم این ویژگیها و برکات را در کجا پیدا مى‏کنیم؟
مسلما در کلمه توحید و محتواى آن، و در یک انسان موحد و با معرفت.
مردان بزرگ و با ایمان این کلمات طیبه پروردگار، حیاتشان مایه برکت است، مرگشان موجب حرکت، آثار آنها و کلمات و سخنانشان و شاگردان و کتابهایشان و تاریخ پرافتخارشان، و حتى قبرهاى خاموششان همگى الهام بخش است و سازنده و تربیت کننده.
آرى «خداوند براى مردم مثلهایى مى‏زند شاید متذکر شوند» (وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).


(آیه 26)- و از آنجا که یکى از بهترین راهها براى تفهیم مسائل استفاده از روش مقابله و مقایسه است بلافاصله نقطه مقابل «شجره طیبه» را چنین بیان مى‏کند: اما «مثل کلمه خبیثه و ناپاک همانند درخت خبیث و ناپاک و بى‏ریشه است که از روى زمین کنده شده (و در برابر طوفانها هر روز به گوشه‏اى پرتاب مى‏شود و) قرار و ثباتى براى آن نیست» (وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ).
جالب این که در وصف «شجره طیّبه» قرآن با تفصیل سخن مى‏گوید و اما به هنگام شرح «شجره خبیثه» با یک جمله کوتاه از آن مى‏گذرد.
این یک نوع لطافت بیان است که انسان در مورد ذکر «محبوب» به همه خصوصیات بپردازد اما هنگامى که به ذکر «مبغوض» مى‏رسد با یک جمله کوبنده از آن بگذرد!


(آیه 27)- از آنجا که در آیات گذشته در دو مثال گویا، حال «ایمان» و «کفر» و «مؤمن» و «کافر» و بطور کلى «هر پاک» و «ناپاک» تجسم یافت، در این آیه به نتیجه کار و سرنوشت نهایى آنها مى‏پردازد.
نخست مى‏گوید: «خداوند کسانى را که ایمان آورده‏اند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابت و پایداریشان ثابت قدم مى‏دارد هم در این جهان و هم در جهان دیگر» و برزخ که امکان لغزش کم و بیش در آن وجود دارد (یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ).
چرا که ایمان آنها یک ایمان سطحى و متزلزل و شخصیت آنها یک شخصیت کاذب و متلون نبوده است.
در اینجا در برابر مشکلات و وسوسه‏ها، در ایمان و پاکى ثابت مى‏مانند و دامانشان از ننگ آلودگیها مبرّا خواهد بود، و در آنجا در نعمتهاى بى‏پایان خدا جاودان خواهند ماند.
سپس به نقطه مقابل آنها پرداخته، مى‏گوید: «و خداوند ظالمان را گمراه مى‏سازد و خدا هر چه بخواهد انجام مى‏دهد» (وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ).
بارها گفته‏ایم هر جا سخنى از هدایت و ضلالت است و به خدا نسبت داده مى‏شود، گامهاى نخستین آن از ناحیه خود انسان برداشته شده است، کار خدا همان تأثیرى است که در هر عمل آفریده، و نیز کار خدا اعطاء مواهب و نعمتها یا سلب نعمتهاست که به مقتضاى شایستگى و عدم شایستگى افراد مقرر مى‏دارد.




(آیه 28)- سرانجام کفران نعمتها: در اینجا روى سخن به پیامبر است و در حقیقت ترسیمى از یکى از موارد «شجره خبیثه» در آن به چشم مى‏خورد.نخست مى‏فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که نعمت خدا را تبدیل به کفران کردند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً).
«و سرانجام قوم خود را به دار البوار و سرزمین هلاکت و نیستى فرستادند» (وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ).
اینها همان ریشه‏هاى شجره خبیثه و رهبران کفر و انحرافند.
گرچه مفسران گاهى این نعمت را به وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تفسیر کرده‏اند، و گاهى به ائمه اهل بیت علیهم السّلام و کفران کنندگان این نعمت را گاهى «بنى امیه» و «بنى مغیره» و گاهى همه کفار عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله معرفى نموده‏اند، ولى مسلما مفهوم آیه وسیع است و اختصاص به گروه معینى ندارد و همه کسانى را که نعمتى از نعمتهاى خدا را کفران کرده و از آن سوء استفاده کنند شامل مى‏شود.


(آیه 29)- قرآن سپس «دار البوار» را چنین تفسیر مى‏کند: «جهنم است که در شعله‏هاى سوزانش فرو مى‏روند و بدترین قرارگاههاست» (جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ).


(آیه 30)- در این آیه به یکى از بدترین انواع کفران نعمت که آنها مرتکب مى‏شدند اشاره کرده،مى‏گوید: «و آنها براى خدا شریکهایى قرار دادند تا (مردم را به این وسیله) از راه او گمراه سازند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ).
و چند روزى در سایه این شرک و کفر و منحرف ساختن افکار مردم از آیین و طریق حق بهره‏اى از زندگى مادى و ریاست و حکومت بر مردم ببرند.
اى پیامبر! «به آنها بگو: (از این زندگى دنیا و بى‏ارزش مادى) بهره بگیرید اما (بدانید) سر انجام کار شما به سوى آتش (دوزخ) است» (قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ).
با این که نه این زندگى شما زندگى است که بدبختى است و نه این ریاست و حکومت شما ارزشى دارد که تبهکارى و دردسر و مصیبت است.


(آیه 31)- عظمت انسان از دیدگاه قرآن: در تعقیب آیات گذشته که از برنامه مشرکان و کسانى که کفران نعمتهاى الهى کردند سخن مى‏گفت، در اینجا سخن از برنامه بندگان راستین و نعمتهاى بى‏انتهاى اوست که بر مردم نازل شده.
نخست مى‏گوید: «به بندگان من که ایمان آورده‏اند بگو: نماز را بر پاى دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم در پنهان و آشکار انفاق کنند» (قُلْ لِعِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً).
چرا که ایمان در صورتى ریشه‏دار است که در عمل متجلّى شود و انسان را از یک سو به خدا نزدیک کند و از سوى دیگر به بندگانش! «پیش از آن که روزى فرا رسد که نه در آن خرید و فروش است و نه دوستى» نه با مال مى‏توانند از کیفر خدا رهایى یابند و نه با پیوندهاى مادى! (مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خِلالٌ).


(آیه 32)- سپس به معرفى خدا از طریق نعمتهایش مى‏پردازد، آن گونه معرفى که عشق او را در دلها زنده مى‏کند، و انسان را به تعظیم در برابر عظمت و لطفش وا مى‏دارد زیرا این یک امر فطرى است که انسان نسبت به کسى که به او کمک کرده و لطف و رحمتش شامل اوست علاقه و عشق پیدا مى‏کند و این موضوع را ضمن آیاتى چند چنین بیان مى‏دارد:
«خداوند همان کسى است که آسمانها و زمین را آفریده است» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
«و از آسمان آبى فرستاد که به وسیله آن میوه‏هاى مختلف را خارج ساخت و از آنها به شما روزى داد» (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ).
«و کشتى را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ).
هم از نظر مواد ساختمانیش که در طبیعت آفریده است و هم از نظر نیروى محرکش که بادهاى منظم سطح اقیانوسهاست.
«تا این کشتیها بر صفحه اقیانوسها به فرمان او به حرکت در آیند» (لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ). و سینه آبها را بشکافند و به سوى ساحل مقصود پیش روند، و انسانها و وسائل مورد نیازشان را از نقطه‏اى به نقاط دیگر به آسانى حمل کنند.همچنین «نهرها را در تسخیر شما درآورد» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ).
تا از آب حیاتبخش آنها زراعتهایتان را آبیارى کنید، و هم خود و دامهایتان سیراب شوید، و هم در بسیارى از اوقات، صفحه آنها را به عنوان یک جاده هموار مورد بهره‏بردارى قرار داده، با کشتیها و قایقها از آنها استفاده کنید، و هم از ماهیان آنها و حتى از صدفهایى که در اعماقشان موجود است، بهره گیرید.




(آیه 33)- نه تنها موجودات زمین را مسخّر شما ساخت بلکه «خورشید و ماه را که دائما در کارند سرگشته فرمان شما قرار داد» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ).
نه فقط موجودات این جهان، بلکه حالات عارضى آنها را نیز به فرمان شما آورد، همان گونه که «شب و روز را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ).
خلاصه انسان از دیدگاه قرآن آن قدر عظمت دارد که همه این موجودات به فرمان «اللّه» مسخر او گشته‏اند یعنى،یا زمام اختیارشان به دست انسان است، و یا در خدمت منافع انسان حرکت مى‏کنند.



اعظم : 



آیه 24 صفحه قبل در مورد "کلمه طیبه " صحبت شده بود و اما بیان تفیر المیزان از این کلمه : 👇


مراد از این کلمه ، کلمه توحید و شهادت به وحدانیت خداست و این عقیده و استقامت بر آن قول حقی است که دارای اصلی ثابت است و از هر تغیرو زوال و بطلانی محفوظ می ماند و آن اصل خدای متعال و یا زمینه حقایق است که دارای شاخه هایی است که بدون هیچ مانع و حائلی از آن ریشه جوانه می زند و آن شاخه ها عبارتند از معارف حقه و اخلاق پسندیده و اعمال صالح که مؤمن حیات طیبه خود را بوسیله آنها تأمین نموده واین عقاید و اعمال با سیر نظام وجودی عالم سازگاری و موافقت دارد.


کلمه طیبه = توحید و اعتقاد و گواهی دادن به آن ⬅️ اخلاق پسندیده و همه اصول و معارف حق



ایه 26 : گفته شد کلمه طیبه توحید است در اینجا در مقابل ان کلمه خبیثه ، شرک به خداست که به درختی تشبیه شده که ازریشه کنده گردیده و در نتیجه اصل ثابت و قرار و آرام معینی ندارد و چون خبیث و پلید است جز شر و ضرر اثر دیگری نخواهد داشت




ایه 27:
اهل ایمان واقعی مثل همون کلمه طیبه می شن " قرار " دارن ، " محکم" ن
ثبات قدم دارن



ایه 27:
 انسان اگر ایمان آورد، خدا او را بیمه مى‏کند و اگر به درخت خبیثه و مکتب باطل دل دهد، خدا او را رها مى‏کند. «یثبّت اللَّه الذین امنوا... یضلّ اللَّه الظالمین»



ایه 27: قهر الهى به راهى وابسته است که انسان انتخاب مى‏کند. «یُضل اللَّه الظالمین



ایه 28 : هر چند ظاهر آیه به سران کفر و پیوان اصلی کلمه خبیثه اشاره داره ولی در اشل کوچیک کفران نعمتهایی که همه ما به نوعی انجام میدیم و شکر نعمتهایی که داریم رو به جا نمیاریم همه اینها ما و خانواده ما رو گاهی به سقوط میکشونه ... اهم این نعمتها نعمت ایمان ، وجود 14 معصوم که چراغ هدایتن ، سلامتی ، آب و ....



آیه 30 : خداوند افرادى را به حال خود رها مى‏کند.«قل تمتّعوا»



آیه 30 : هر رفاهى نشانه‏ى مهر نیست، شاید وسیله و مقدّمه‏ى قهر الهى باشد. «تمتّعوا»



ایه 31:
 ایمان قلبى کافى نیست، نماز، انفاق و عمل صالح لازم است. «آمنوا یقیموا الصلوة وینفقو



ایه 31:
 اگر دنبال تجارت هستید در دنیا با خدا معامله کنید، زیرا که در قیامت هیچ دادوستدى نیست. «یومٌ لا بیعٌ فیه»



ایه 31:
مورد انفاق، تنها مال نیست، از هر چه داریم باید انفاق کنیم. (چه علم و ثروت، چه آبرو و قدرت) « ممّا رزقناهم»



ایه 32: در میان همه‏ى نعمت‏هاى خداوند، آب یکى از مهم‏ترین آنهاست. «ماءً - فى البحر انهار»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۰۳
* مسافر
دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۶ ق.ظ

258 . صفحه 258


نهم شهریور :


نفیسه :



(آیه 19)- آفرینش براساس حق است: به دنبال بحث از باطل در آیه قبل و این که همچون خاکستر پراکنده و بى‏قرار است که دائما با وزش باد از نقطه‏اى به نقطه دیگر منتقل مى‏شود، در این آیه سخن از حق و استقرار آن به میان آمده است.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان الگویى براى همه حق طلبان جهان کرده، مى‏گوید: «آیا ندیدى که خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
«حقّ» به معنى «مطابقت و هماهنگى» است. و در اینجا ساختمان عالم آفرینش، آسمان و زمین، همگى نشان مى‏دهد که در آفرینش آنها، نظام و حساب و حکمت و هدفى بوده است، نه خداوند به آفرینش آنها نیاز داشته و نه کمبودى را با آن مى‏خواهد در ذات خود برطرف سازد چرا که او بى‏نیاز از همه چیز است.
سپس اضافه مى‏کند دلیل بر این که نیازى به شما و ایمان آوردن شما ندارد این است که: «اگر اراده کند شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى (به جاى شما) مى‏آورد» (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ).
خلقى که همه ایمان داشته باشند و هیچ یک از کارهاى نادرست شما را انجام ندهند.


(آیه 20)- «و این کار براى خدا به هیچ وجه مشکل نیست» (وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ).
شاهد این سخن آن که در سوره نساء آیه 131- 133 مى‏خوانیم: «اگر شما کافر شوید (به خدا زیانى نمى‏رساند) چرا که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است ... هرگاه بخواهد شما را اى مردم مى‏برد و گروه دیگرى مى‏آورد، و خداوند بر این کار تواناست».


(آیه 21)- در چند آیه قبل اشاره‏اى به مجازات سخت و دردناک منحرفان لجوج و بى‏ایمان شده بود در اینجا همین معنى را تعقیب و تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «و در قیامت همه آنها (جباران و ظالمان و کافران اعم از تابع و متبوع، پیرو و پیشوا) در پیشگاه خداوند ظاهر مى‏شوند» (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً).
و «در این هنگام ضعفاء (یعنى پیروان نادانى که با تقلید کور کورانه، خود را به وادى ضلالت افکندند) به مستکبران (و رهبران گمراه) مى‏گویند: ما پیروان شما بودیم آیا (اکنون که به خاطر رهبرى شما به این همه عذاب و بلا گرفتار شده‏ایم) حاضرید شما سهمى از عذاب الهى را بپذیرید و از ما بردارید»؟ (فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ).
اما آنها بلافاصله مى‏گویند: «اگر خدا ما را (به سوى نجات از این کیفر و عذاب) هدایت مى‏کرد ما هم شما را راهنمایى مى‏کردیم» (قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ).
ولى افسوس که کار از این حرفها گذشته است، «بر ما یکسان است چه بى‏تابى و جزع کنیم و چه صبر و شکیبایى، راه نجاتى براى ما وجود ندارد» (سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ).


(آیه 22)- گفتگوى صریح شیطان و پیروانش! در این آیه به صحنه دیگرى از مجازاتهاى روانى جباران و گنهکاران و پیروان شیاطین در روز رستاخیز پرداخته چنین مى‏گوید: «و شیطان هنگامى که کار حساب بندگان صالح و غیر صالح پایان پذیرفت (و هر کدام به سرنوشت و پاداش و کیفر قطعى خود رسیدند) به پیروان خود چنین مى‏گوید: خداوند به شما وعده حق داد و من نیز به شما وعده دادم (وعده‏اى پوچ و بى‏ارزش چنانکه خودتان مى‏دانستید) سپس از وعده‏هاى خود تخلف جستم» (وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ).
و به این ترتیب شیطان نیز با سایر مستکبرانى که رهبران راه ضلالت بودند هم آواز شده و تیرهاى ملامت و سرزنش خود را به این پیروان بدبخت نشانه‏گیرى مى‏کند.
و بعد اضافه مى‏کند: «من بر شما تسلط و اجبار و الزامى نداشتیم، تنها این بود که از شما دعوت کردم، شما هم با میل و اراده خود پذیرفتید» (وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی).
«بنابراین مرا هرگز سرزنش نکنید، بلکه خویشتن را سرزنش کنید» که چرا دعوت شیطنت آمیز و ظاهر الفساد مرا پذیرفتید (فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ).
خودتان کردید که لعنت بر خودتان باد! به هر حال «نه من مى‏توانم (در برابر حکم قطعى و مجازات پروردگار) به فریاد شما برسم و نه شما مى‏توانید فریادرس من باشید» (ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ).

«من اکنون (اعلام مى‏کنم که) از شرک شما درباره خود که از قبل داشتید (و این که اطاعت مرا هم ردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزارم و کافرم» (إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ).
اکنون فهمیدم که این «شرک در اطاعت» هم مرا بدبخت کرد و هم شما را، همان بدبختى و بیچارگى که راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد.
بدانید «براى ستمکاران قطعا عذاب دردناکى است» (إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که وسوسه‏هاى شیطان هرگز اختیار و آزادى اراده را از انسان نمى‏گیرد بلکه او یک دعوت کننده بیش نیست، و این انسانها هستند که با اراده خودشان دعوت او را مى‏پذیرند.


(آیه 23)- در این آیه به دنبال بیان حال جباران عنید و بى‏ایمان و سرنوشت دردناک آنها، به ذکر حال مؤمنان و سر انجام آنها پرداخته، مى‏گوید: «و آنها را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به باغهاى بهشت وارد مى‏کنند باغهایى که نهرها از زیر درختانش جارى است» (وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«جاودانه به اذن پروردگارشان در آن (باغهاى بهشت) مى‏مانند» (خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).
«و تحیت آنان در آنجا سلام است» (تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ).
سلامت از هرگونه ناراحتى و گزند روحى و جسمى.


(آیه 24)- شجره طیبه و شجره خبیثه: در اینجا صحنه دیگرى از تجسم حق و باطل، کفر و ایمان، طیب و خبیث را ضمن یک مثال جالب و بسیار عمیق و پرمعنى بیان کرده، و بحثهاى آیات گذشته را که در این زمینه بود تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «آیا ندیدى چگونه خدا مثالى براى کلام پاکیزه زده، و آن را به شجره طیبه و پاکى تشبیه کرده است»؟ (أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ).
سپس به ویژگیهاى این شجره طیّبه (درخت پاکیزه و پربرکت) مى‏پردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات کوتاهى اشاره مى‏کند.
1- موجودى است داراى رشد و نمو «شجره» نه بى‏روح، و نه جامد و بى‏حرکت.
2- این درخت پاک است و «طیب» از هر نظر، میوه‏اش شکوفه و گلشن و نسیمى که از آن برمى‏خیزد همه پاکیزه است.
3- این شجره داراى نظام حساب شده‏اى است ریشه‏اى دارد و شاخه‏ها و هر کدام مأموریت و وظیفه‏اى دارند.
4- «اصل و ریشه آن ثابت و مستحکم است» بطورى که توفانها و تند بادها نمى‏تواند آن را از جا برکند (أَصْلُها ثابِتٌ).
5- شاخه‏هاى این شجره طیبه در یک محیط پست و محدود نیست بلکه بلند آسمان جایگاه اوست، این شاخه‏ها سینه هوا را شکافته و در آن فرو رفته، آرى «شاخه‏هایش در آسمان است» (وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ).
روشن است هر قدر شاخه‏ها برافراشته‏تر باشند از آلودگى گرد و غبار زمین دورترند و میوه‏هاى پاکترى خواهند داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۳۶
* مسافر
يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۲۶ ق.ظ

257 . صفحه 257


هشتم شهریور :


نفیسه :


(آیه 11)- تنها بر خدا توکل کنید! در این آیه و آیه بعد پاسخ پیامبران را از بهانه جوییهاى مخالفان لجوج که در آیات گذشته آمده مى‏خوانیم.

در مقابل ایراد آنها که مى‏گفتند: چرا از جنس بشر هستید، «پیامبرانشان به آنها گفتند: مسلما ما تنها بشرى همانند شما هستیم، ولى خدا بر هر کس از بندگانش بخواهد منت مى‏گذارد» و موهبت رسالت را به آنها مى‏بخشد (قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
سپس به پاسخ سؤال سوم مى‏پردازد بى‏آنکه از ایراد دوم پاسخ گوید. گویى ایراد دوم آنها در زمینه استناد به سنت نیاکان آنقدر سست و بى‏اساس بوده که هر انسان عاقلى با کمترین تامّل جواب آن را مى‏فهمد، به علاوه در آیات دیگر قرآن، پاسخ این سخن داده شده است.
آرى! در پاسخ سؤال سوم چنین مى‏گوید که آوردن معجزات، کار ما نیست که به صورت یک خارق العاده‏گر، گوشه‏اى بنشینیم و هر کس به میل خودش معجزه‏اى پیشنهاد کند و مسأله خرق عادت تبدیل به یک بازیچه بى‏ارزش شود، بلکه: «ما نمى‏توانیم معجزه‏اى جز به فرمان خدا بیاوریم» (وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
به علاوه هر پیامبرى حتى بدون تقاضاى مردم به اندازه کافى اعجاز نشان مى‏دهد تا سند اثبات حقانیت او گردد.
سپس براى این که پاسخ قطعى به تهدیدهاى گوناگون بهانه جویان نیز بدهند با این جمله موضع خود را مشخص مى‏ساختند و مى‏گفتند: «همه افراد با ایمان باید تنها بر خدا تکیه کنند» همان خدایى که قدرتها در برابر قدرتش ناچیز و بى‏ارزش است (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).


(آیه 12)- بعد به استدلال روشنى براى مسأله توکل، پرداخته و مى‏گفتند:
«چرا ما بر «اللّه» توکل نکنیم (و در همه مشکلات به او پناه نبریم؟ چرا ما از قدرتهاى پوشالى و تهدیدها بترسیم) در حالى که او ما را به راههاى سعادتمان هدایت کرده» (وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا).
و سپس چنین ادامه مى‏دادند: اکنون که تکیه گاه ما خداست، تکیه گاهى شکست ناپذیر مافوق همه چیز «بطور قطع، ما در برابر تمام آزار و اذیتهاى شما ایستادگى و شکیبایى خواهیم کرد» (وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَیْتُمُونا).
و بالاخره گفتار خود را با این سخن پایان مى‏دادند که: «و همه توکل کنندگان باید تنها بر اللّه توکل کنند» (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ).
منظور از «توکل» این است که در برابر عظمت مشکلات، انسان احساس حقارت و ضعف نکند، بلکه با اتکاى بر قدرت بى‏پایان خداوند، خود را پیروز و فاتح بداند، و به این ترتیب توکل امید آفرین، نیروبخش و تقویت کننده، و سبب فزونى پایدارى و مقاومت است.


(آیه 13)- برنامه و سرنوشت جباران عنید: همان گونه که راه و رسم افراد بى‏منطق است، هنگامى که به ضعف و ناتوانى گفتار و عقیده خود آگاه شدند، استدلال را رها کرده، و تکیه به زور و قدرت و قلدرى مى‏کنند در اینجا نیز مى‏خوانیم هنگامى که پیامبران منطق متین و رساى خود را- که در آیات قبل گذشت- بیان کردند. «کافران (لجوج و بهانه‏جو)، به پیامبران خود گفتند: سوگند یاد مى‏کنیم که شما را از سرزمینمان خارج مى‏سازیم، مگر این که به آیین ما (و بت پرستى) باز گردید»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا).
این مغروران بى‏خبر، گویى همه سرزمینها را مال خود مى‏دانستند و براى پیامبرانشان حتى به اندازه یک شهروند حق قائل نبودند و لذا مى‏گفتند: «أَرْضِنا» (سرزمین ما!) در حالى که خداوند زمین و تمام مواهبش را براى صالحان آفریده است.
سپس اضافه مى‏کند: «در این حال، پروردگار (به پیامبران دلدارى و اطمینان خاطر مى‏داد و) به آنها وحى فرستاد که: ما ظالمان را هلاک مى‏کنیم» (فَأَوْحى‏ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ).
بنابراین از این تهدیدها هرگز نترسید و کمترین سستى در اراده آهنین شما راه نیابد.



(آیه 14)- و از آنجا که منکران ستمگر، پیامبران را تهدید به تبعید از سرزمینشان مى‏کردند خداوند در مقابل به آنها چنین وعده مى‏دهد که: «و شما را در زمین بعد از (نابودى) آنها سکونت خواهیم داد» (وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
«ولى این (موفقیت و پیروزى نصیب همه کس نمى‏شود بلکه) براى کسى است که از مقام (عدالت) من بترسد (و احساس مسؤولیت کند) و از عذاب من بیمناک باشد» و آن را جدّى تلقى کند (ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ).


(آیه 15)- و در این هنگام که پیامبران کارد به استخوانشان رسیده بود و تمام وظیفه خود را در برابر قوم خویش انجام داده بودند و آنها که باید ایمان بیاورند ایمان آورده و بقیه در کفر پافشارى داشتند و مرتبا رسولان را تهدید مى‏کردند، در این موقع آنها از خداوند «تقاضاى فتح و پیروزى (بر کفّار) کردند» (وَ اسْتَفْتَحُوا).
خداوند هم دعاى این مجاهدان راستین را به هدف اجابت رسانید «و (سرانجام) هر گردنکش منحرفى نومید و نابود شد» (وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ).


(آیه 16)- سپس به نتیجه کار این جباران عنید از نظر مجازاتهاى جهان دیگر در ضمن دو آیه به پنج موضوع اشاره مى‏کند:
1- «به دنبال این نومیدى و خسران- و یا به دنبال چنین کسى- جهنم و آتش سوزان خواهد بود» (مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ).
2- «و از آب بدبوى متعفّنى نوشانده مى‏شود»! (وَ یُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ).
«صدید» چرکى است که میان پوست و گوشت جمع مى‏شود یعنى از یک آب بدبوى متعفن بدمنظره همانند چرک و خون به او مى‏نوشانند.



(آیه 17)- سوم: این مجرم گناهکار و جبار عنید، هنگامى که خود را در برابر چنین نوشابه‏اى مى‏بیند «به زحمت جرعه جرعه آن را سر مى‏کشد، و هرگز مایل نیست آن را بیاشامد» بلکه به اجبار در حلق او مى‏ریزند (یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ).
4- آنقدر وسائل عذاب و شکنجه و ناراحتى براى او فراهم مى‏گردد که «از هر سو مرگ به سوى او مى‏آید ولى با این همه هرگز نمى‏میرد» تا مجازات زشتیهاى اعمال خود را ببیند (وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ).
5- و با این که تصور مى‏شود مجازاتى برتر از اینها که گفته شد نیست، باز اضافه مى‏کند: «و به دنبال آن عذاب شدیدى است» (وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ).
و به این ترتیب آنچه از شدت مجازات و کیفر در فکر آدمى بگنجد و حتى آنچه نمى‏گنجد در انتظار این ستمگران خودخواه و جباران بى‏ایمان و گنهکار است، و اینها نتیجه و اثر طبیعى اعمال خود انسانهاست، بلکه تجسمى است از کارهاى آنان در سراى دیگر که هر عملى به صورت مناسب خود مجسم مى‏شود.


(آیه 18)- خاکسترى بر سینه تندباد! در این آیه مثل بسیار رسایى براى اعمال افراد بى‏ایمان بیان شده که بحث آیات گذشته را در زمینه عاقبت کار کفار تکمیل کرده، مى‏فرماید: «اعمال کسانى که به پروردگارشان کافر شدند همچون خاکسترى است در مقابل تندباد در یک روز توفانى»! (مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ).
منظور از «أَعْمالُهُمْ» همه اعمال آنهاست حتى اعمال ظاهرا خوبشان که در باطن رنگ شرک و بت پرستى داشت.
همان گونه که خاکستر در برابر تندباد، آن هم در یک روز طوفانى آنچنان پراکنده مى‏شود که هیچ کس قادر بر جمع آن نیست، همین گونه منکران حق «توانایى ندارند که چیزى از اعمالى را که انجام داده‏اند به دست آورند» و همگى بر باد مى‏رود و دستهایشان خالى مى‏ماند (لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى‏ شَیْ‏ءٍ).
«و این همان گمراهى دور و دراز است» (ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ).


اعظم :




ایه 11. گرچه انسان‏ها همه در شکل و ظاهر یکسانند، اما دلیل بر این نیست که در باطن و معنویت نیز یکسانند. «ان نحن الاّ بشر مثلکم ...»


ایه 12: لازمه پیمودن راه خدا، تحمّل سختى‏هاست. «سبلنا - لنصبرنّ»


ایه 12:
 هم باید بر خدا توکل کرد و هم باید در برابر مخالفان صبر و مقاومت نمود. «نتوکل على اللَّه... ولنصبرنّ»



ایه 13: تهدید و تبعید، سیاست زورگویانِ بى‏منطق است. «لنخرجنکم ...»



ایه 14 : شرط پیروزى بر ستمگران، داشتن تقواست. «خاف مقامى و خاف وعید»


ایه 16 و 17 و 18 :
پناه می بریم از عذاب جهنم به خود خداوند
خداوندا توفیق ایمان و عمل صالح عطا کن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۶
* مسافر
شنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۲۶ ق.ظ

256 .صفحه 256



هفتم شهریور :


نفیسه :



(آیه 6)- در این آیه به یکى از آن ایام اللّه و روزهاى درخشان و پربارى که در تاریخ بنى اسرائیل وجود داشته و ذکر آن تذکرى براى مسلمانان است، اشاره کرده مى‏گوید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: نعمت خدا را متذکر شوید آن زمان که شما را از چنگال آل فرعون رهایى بخشید» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ).
«همانها که شما را به بدترین وجهى عذاب مى‏کردند، پسرانتان را سر مى‏بریدند و زنانتان را (براى خدمت و کنیزى) زنده نگه مى‏داشتند» (یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ).
و در طول تاریخ شیوه هر استعمارگرى چنین بوده است که قسمتى از نیروهاى فعال و پرخاشگر و پرمقاومت را نابود مى‏کردند، یا با انواع اعتیادها و آلودگیها آنها را عملا بى‏اثر مى‏ساختند، و قسمت دیگرى را تضعیف کرده و در مسیر منافع خود به کار مى‏انداختند.
«و در این آزمایش بزرگى از پروردگارتان براى شما بود» (وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ).
نه تنها در مورد بنى اسرائیل که در مورد همه اقوام و ملتها، روز رسیدنشان به آزادى و استقلال و کوتاه شدن دست طاغوتها از «ایام اللّه» است.


(آیه 7)- سپس اضافه مى‏کند: «و (این را هم به خاطر بیاورید) که پروردگار شما اعلام کرد اگر شکر نعمتهاى مرا به جا آورید من بطور قطع نعمتهاى شما را افزون مى‏کنم و اگر کفران کنید عذاب و مجازات من شدید است» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ).
این آیه ممکن است دنباله کلام موسى به بنى اسرائیل باشد و نیز ممکن است یک جمله مستقل و خطاب به مسلمانان بوده باشد، ولى به هر حال از نظر نتیجه چندان تفاوت ندارد و به عنوان درسى سازنده براى ما در قرآن مجید آمده است.
شکر مایه فزونى نعمت و کفر موجب فناست- بدون شک خداوند در برابر نعمتهایى که به ما مى‏بخشد نیازى به شکر ما ندارد، و اگر دستور به شکرگزارى داده آن هم موجب نعمت دیگرى بر ما و یک مکتب عالى تربیتى است.
حقیقت شکر تنها تشکر زبانى نیست، بلکه شکر داراى سه مرحله است نخستین مرحله آن است که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟ این توجه و ایمان و آگاهى پایه اول شکر است، و از آن که بگذریم مرحله زبان فرامى‏رسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شکر عملى آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف کنیم که اگر نکنیم کفران نعمت کرده‏ایم.
و از اینجا رابطه میان «شکر» و «فزونى نعمت» روشن مى‏شود، چرا که هرگاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف کردند،عملا ثابت کرده‏اند که شایسته و لایق‏اند و این لیاقت و شایستگى سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر مى‏گردد.


(آیه 8)- این آیه تأیید و تکمیلى است براى بحث شکرگزارى و کفران که در آیه قبل گذشت، و آن در ضمن سخنى از زبان موسى بن عمران نقل شده است، مى‏فرماید: «و موسى به بنى اسرائیل یادآور شد که اگر شما و تمام مردم روى زمین کافر شوید (و نعمت خدا را کفران کنید هیچ زیانى به او نمى‏رسانید) چرا که او بى‏نیاز و ستوده است» (وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).
در حقیقت شکر نعمت و ایمان آوردن به خدا مایه افزونى نعمت شما و تکامل و افتخار خودتان است و گر نه خداوند آنچنان بى‏نیاز است که اگر تمام کائنات کافر گردند، بر دامان کبریایى او گردى نمى‏نشیند.


(آیه 9)- سپس به سرنوشت گروههایى از اقوام گذشته در طى چندین آیه مى‏پردازد، همانها که در برابر نعمتهاى الهى راه کفران را پیش گرفتند، و در برابر دعوت رهبران الهى به مخالفت و کفر برخاستند و منطق آنان و سر انجام کار آنها را شرح مى‏دهد تا تأکیدى باشد بر آنچه در آیه قبل گفته شد، مى‏فرماید: «آیا خبر کسانى که قبل از شما بودند به شما نرسیده»؟ (أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).
این جمله ممکن است دنباله گفتار موسى بوده باشد که در آیه قبل آمده، و ممکن است بیان مستقلى از ناحیه قرآن خطاب به مسلمانان باشد، و از نظر نتیجه تفاوت چندانى ندارد.
سپس اضافه مى‏کند: «اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود و آنها که بعد از آنان بودند» (قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
«همانها که جز خدا آنان را نمى‏شناسد» و از اخبار آنها کسى غیر او آگاه نیست (لا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ).
سپس به عنوان توضیحى در زمینه سرگذشت آنها مى‏گوید: «پیامبرانشان با دلائل روشن به سوى آنها آمدند ولى آنها (از سر تعجب و انکار) دست بر دهان گذاشتند و گفتند: ما به آنچه شما به خاطر آن فرستاده شده‏اید کافریم» (جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ).
چرا که «ما درباره آنچه شما ما را به سوى آن دعوت مى‏کنید، شک و تردید داریم» و با این شک و تردید چگونه امکان دارد، دعوت شما را بپذیریم! (وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ).



(10)- آیا در خدا شک است؟ از آنجا که در آیه قبل گفتار مشرکان و کافران را در زمینه عدم ایمانشان که استناد به شک و تردید کرده بودند بیان شده، در این آیه بلافاصله با دلیل روشنى که در عبارت کوتاهى آمده شک آنها را نفى مى‏کند و چنین مى‏گوید: «پیامبرانشان به آنان گفتند: آیا در وجود خدایى که آفریننده آسمانها و زمین است شکى است»؟! (قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
ممکن است «فاطِرِ» اشاره به شکافتن توده ابتدایى ماده جهان باشد که در علوم روز مى‏خوانیم که مجموع ماده عالم، یک واحد به هم پیوسته بود سپس شکافته شد و کرات آشکار گشت.
به هر حال قرآن در اینجا مانند غالب موارد دیگر براى اثبات وجود خدا و صفات او تکیه بر نظام عالم هستى و آفرینش آسمانها و زمین مى‏کند.
سپس به پاسخ دومین ایراد منکران مى‏پردازد که ایراد به مسأله رسالت پیامبران است، مى‏فرماید: این مسلم است که آفریدگار دانا و حکیم، هرگز بندگانش را بدون رهبر، رها نمى‏کنند، بلکه «از شما (با فرستادن پیامبران) دعوت مى‏کند تا از گناه و آلودگیها پاکتان سازد و گناهانتان را ببخشد» (یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ).
«و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد»! تا راه تکامل خویش را بپیمایید و حداکثر بهره لازم را از این زندگى ببرید (وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).
در حقیقت دعوت پیامبران براى دو هدف بوده، یکى آمرزش گناهان و دیگرى ادامه حیات تا زمان مقرر که این دو در واقع علت و معلول یکدیگرند، چه این که جامعه‏اى مى‏تواند به حیات خود ادامه دهد که از گناه و ظلم پاک باشد.

با این همه باز کفار لجوج این دعوت حیاتبخش که آمیخته با منطق روشن توحید بود نپذیرفتند و با بیانى که آثار لجاجت و عدم تسلیم در برابر حق از آن مى‏بارید، به پیامبران خود چنین «پاسخ گفتند: شما جز بشرى مثل ما نیستید»! (قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا).
به علاوه «شما مى‏خواهید ما را از آنچه نیاکان ما مى‏پرستیدند بازدارید» (تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا).
از همه اینها گذشته «شما دلیل روشنى براى ما بیاورید» (فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).



اعظم :



ایه6: آزمایش و بلا در استاى تربیت انسان واز شئون ربویت الهى است. «بلاء من ربکم»


ایه 6: آزادى، از مهم‏ترین نعمت‏هاى الهى است. «نعمةاللَّه...اذ انجاکم»


آیه 6: با مقایسه ‏ى حوادث تلخ و شیرین و زمان آزادى‏ها و شکنجه‏ ها، قدر نعمت‏هاى خدا را بشناسیم. «اذکروا نعمة اللَّه»


ایه 7 : حقیقت شکر بکار بردن نعمت در جهتی است که منعم اراده کرده و این امر موجب ظهوراحسان منعم می گردد و شکر نعمت بازگشتش به ایمان و تقواست ، یعنی فردمؤمن و متقی سپاسگزار نعمت حق خواهد بود و چنین شکری باعث مزیدنعمت می گردد،



ایه 7: امام صادق علیهالسلام می فرماید :
((کمترین شکر این است که نعمت را از خدا بدانى ، بى آنکه قلب تو مشغول به آن نعمت شود، و خدا را فراموش کنى ، و همچنین راضى بودن به نعمت او و اینکه نعمت خدا را وسیله عصیان او قرار ندهى ، و اوامر و نواهى او را با استفاده از نعمتهایش زیر پا نگذارى ))


ایه 7 : یه نکته جالبی وجود داشت
در فعل " لیزیدنکم "
می گن دو برداشت ازش مبشه یکی اینکه شکر نعمت نعمتت افزون کند

یکی اینکه خودتون رو بزرگ می کنه و زیادو باعث برتری خودتون میشه


ایه 8: با ایمان و عمل خود، بر خداوند هیچ منّتى نگذاریم که او نیازى به اعمال ما ندارد. «لغنّى حمید»


ایه 9 : قسمت‏هایى از تاریخ بشر مجهول وناشناخته است. «لایعلمهم الااللَّه»


ایه 9:
 کفّار تنها مخالف شخص انبیا نبودند، بلکه با مکتب آنان مخالف بودند. «کفرنا بما اُرسلتم به»


ایه 10:
 عناد و گردنکشى در برابر حق، درد بى‏درمان است. تمام انبیا با معجزه به سراغ مردم مى‏رفتند، ولى لجاجت برخى مردم سبب مى‏شد که همواره معجزه‏ى تازه‏اى که طبق هوس آن‏ها باشد از پیامبران درخواست کنند. «فأتونا بسلطان مبین»


ایه 10 : عمر هر انسانى، از پیش اندازه‏گیرى و تعیین شده است. «الى اجل مسمّىً»


ایه 10 :
 قوم آن رسولان به جای آنکه به آنها ایمان آورند گفتند: شما بشری مانند ماهستید که می خواهید ما را از روش و آیین پدرانمان باز دارید؟ اگر راست می گویید دلیل قاطعی بر نبوت خود ارائه دهید . و معنای کلامشان این است که به فرض هم که بپذیریم که مقتضای عنایت الهی این است که ما را بسوی مغفرت و رحمت خود دعوت کند، این امر فقطنبوت عامه را اثبات می کند، اما از کجا معلوم می شود که این دعوت به دست شخص شما انجام شده باشد، چون شما هم مانند ما یک بشری عادی هستید،اگر راست می گویید با آیتی خارق العاده و معجزه ای قاطع ، نبوت خاصه خود رااثبات کنید و علت عدم پذیرش آنها هم این بود که تغییر سنت های قومی وروشهایی که مطابق مطامع دنیوی آنها بود، برایشان دشوار بود و نمی توانستندآنها را به راحتی زیر پا بگذارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۶
* مسافر
جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۲۰ ق.ظ

255 . صفحه 255


ششم شهریور :


نفیسه :


(آیه 43)- در این آیه- همان گونه که این سوره در آغاز از نام قرآن و کتاب اللّه شروع شده- با تأکید بیشترى روى معجزه بودن قرآن، سوره رعد را پایان مى‏دهد، مى‏گوید: «این کافران مى‏گویند تو پیامبر نیستى» (وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا).
هر روز بهانه‏اى مى‏تراشند، هر زمان تقاضاى معجزه‏اى دارند و آخر کار هم باز مى‏گویند تو پیامبر نیستى! در پاسخ آنها «بگو: همین کافى است که دو کس میان من و شما گواه باشد یکى اللّه و دیگرى کسانى که علم کتاب و آگاهى از قرآن نزد آنهاست»! (قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ).
هم خدا مى‏داند که من فرستاده اویم، و هم آنها که از این کتاب آسمانى من یعنى قرآن آگاهى کافى دارند.
و این تأکیدى است مجدد بر اعجاز قرآن از جنبه‏هاى مختلف.




سوره ابراهیم :



نفیسه :


این سوره داراى 52 آیه است که در «مکّه» نازل شده به استثناى آیات 28 و 29، که طبق گفته بسیارى از مفسران در «مدینه» درباره کشتگان مشرکان در بدر نازل گردیده است.
محتواى سوره: چنانکه از نام سوره پیداست، قسمتى از آن درباره قهرمان توحید ابراهیم بت شکن (بخش نیایشهاى او) نازل گردیده است.
بخش دیگرى از این سوره اشاره به تاریخ انبیاى پیشین همچون نوح، موسى و قوم عاد و ثمود، و درسهاى عبرتى که در آنها نهفته است مى‏باشد.
خلاصه این سوره مجموعه‏اى است از بیان اعتقادات و اندرزها و موعظه‏ها و سرگذشتهاى عبرت انگیز اقوام پیشین و بیان هدف رسالت پیامبران و نزول کتب آسمانى.
فضیلت تلاوت این سوره:
از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که فرمود: «کسى که سوره ابراهیم و حجر را بخواند، خداوند به تعداد هر یک از آنها که بت مى‏پرستیدند و آنها که بت نمى‏پرستیدند، ده حسنه به او مى‏بخشد».
همان گونه که بارها گفته‏ایم پاداشهایى که در باره تلاوت سوره‏هاى قرآن وارد شده پاداشى است در برابر خواندن توأم با اندیشه و سپس عمل.



(آیه 1)- بیرون آمدن از ظلمتها به نور: این سوره همانند بعضى دیگر از سوره‏هاى قرآن با حروف مقطعه شروع شده است. نکته‏اى که تذکر آن را در اینجا لازم مى‏دانیم این است که از 29 سوره‏اى که با حروف مقطعه آغاز شده، درست در 24 مورد از آنها بلافاصله سخن از قرآن مجید به میان آمده است که نشان مى‏دهد پیوندى میان این دو یعنى حروف مقطعه و قرآن برقرار است، و ممکن است خداوند بخواهد با این بیان روشن کند که این کتاب بزرگ آسمانى با این محتواى پرعظمت که رهبرى همه انسانها را به عهده دارد از مواد ساده‏اى به نام «حروف الفبا» تشکیل یافته و این نشانه اهمیت این اعجاز است.
به هر حال بعد از ذکر حروف «الف، لام، راء» (الر).
مى‏فرماید: «این کتابى است که بر تو نازل کردیم به این منظور که مردم را از گمراهیها به سوى نور خارج کنى» (کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
در حقیقت تمام هدفهاى تربیتى و انسانى، معنوى و مادى نزول قرآن، در همین یک جمله جمع است: «بیرون ساختن از ظلمتها به نور»! از ظلمت جهل به نور دانش، از ظلمت کفر به نور ایمان، از ظلمت ستمگرى و ظلم به نور عدالت، از ظلمت فساد به نور صلاح، از ظلمت گناه به نور پاکى و تقوا، و از ظلمت پراکندگى و تفرقه به نور وحدت.
و از آنجا که سر چشمه همه نیکیها، ذات پاک خداست،و شرط اساسى درک توحید، توجه به همین واقعیت است بلافاصله اضافه مى‏کند: همه اینها «به اذن پروردگارشان (پروردگار مردم) مى‏باشد» (بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).

سپس براى توضیح و تبیین بیشتر هدایت به سوى نور مى‏فرماید: «به سوى راه خداوند عزیز و حمید» (إِلى‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ).
خداوندى که عزتش دلیل قدرت اوست، و حمید بودنش نشانه مواهب و نعمتهاى بى‏پایان او مى‏باشد.



(آیه 2)- در این آیه به عنوان معرفى خداوند، درسى از توحید بیان کرده، مى‏گوید: «همان خداوندى که آنچه در آسمان و زمین است از آن اوست» (اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
و در پایان آیه توجه به مسأله معاد- بعد از توجه به مبدأ- داده، مى‏گوید:
«واى بر کافران از عذاب شدید» رستاخیز (وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ).

(آیه 3)- و در این آیه بلافاصله کافران را معرفى مى‏کند و با ذکر، سه قسمت از صفات آنها وضعشان را کاملا مشخص مى‏سازد بطورى که هر کس در اولین برخورد بتواند آنها را بشناسد.
نخست مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که زندگى پست این جهان را بر زندگى آخرت مقدم مى‏شمرند» (الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ).
و همه چیز حتى ایمان و حق را فداى منافع پست و شهوات و هوسهاى خود مى‏سازند.
سپس مى‏گوید: آنها به این مقدار هم قانع نیستند بلکه علاوه بر گمراهى خودشان سعى در گمراه ساختن دیگران هم دارند: «آنها (مردم را) از راه خدا باز مى‏دارند» (وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
بلکه علاوه بر آن «سعى مى‏کنند آن را دگرگون نشان دهند» (وَ یَبْغُونَها عِوَجاً).
در حقیقت آنها هوسها را زینت مى‏دهند، مردم را تشویق به گناه مى‏نمایند، و از درستى و پاکى مى‏ترسانند. و با تمام قوا مى‏کوشند دیگران را همرنگ خود سازند و با افزودن خرافات، و انواع تحریفها، و ابداع سنتهاى زشت و کثیف به این هدف برسند.
روشن است «این افراد (با داشتن این صفات و اعمال) در گمراهى بسیار دورى هستند» (أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ).
همان گمراهى که بازگشتشان به راه حق بر اثر بعد و دورى مسافت به آسانى امکان پذیر نیست ولى اینها همه محصول اعمال خود آنهاست!

(آیه 4)- در آیات گذشته سخن از قرآن مجید و اثرات حیاتبخش آن بود، در این آیه همین موضوع در بعد خاصى تعقیب شده و آن وحدت لسان پیامبران و کتب آسمانى آنها با زبان نخستین قومى است که به سوى آنها مبعوث شده‏اند مى‏فرماید: «و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر به زبان قوم خودش» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ).
زیرا پیامبران در درجه اول با قوم خود، همان ملتى که از میان آنها برخاسته‏اند، تماس داشتند و نخستین شعاع وحى به وسیله پیامبران بر آنها مى‏تابید، و نخستین یاران و یاوران آنها از میان آنان برگزیده مى‏شدند، بنابراین پیامبر باید به زبان آنها و لغت آنها سخن بگوید «تا حقایق را به روشنى براى آنان آشکار سازد» (لِیُبَیِّنَ لَهُمْ).
لذا دعوت پیامبران از طریق تبیین و روشنگرى و تعلیم و تربیت با همان زبان معمولى و رایج صورت مى‏گرفته است، نه از طریق یک اثر مرموز و ناشناخته در قلبها.
سپس اضافه مى‏کند: «بعد (از تبیین دعوت الهى براى آنها) خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى‏کند و هر کس را بخواهد هدایت مى‏نماید» (فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
اشاره به این که هدایت و ضلالت در نهایت امر، کار پیامبران نیست، کار آنها ابلاغ و تبیین است، این خداست که راهنمایى و هدایت واقعى بندگانش را در دست دارد.
ولى براى این که تصور نشود معنى این سخن جبر و الزام و سلب آزادى بشر است، بلافاصله اضافه مى‏کند: «و او عزیز حکیم است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).

به مقتضاى عزت و قدرتش، بر هر چیز تواناست، اما به مقتضاى حکمتش بى‏جهت و بى‏دلیل کسى را هدایت و یا کسى را گمراه نمى‏سازد، بلکه گامهاى نخستین با نهایت آزادى اراده در راه سیر الى اللّه از ناحیه بندگان برداشته مى‏شود و سپس نور هدایت و فیض حق بر قلب آنها مى‏تابد.
همچنین آنها که با لجاجت و تعصب و دشمنى با حق و غوطه‏ور شدن در شهوات و آلوده شدن به ظلم و ستم، شایستگى هدایت را از خود سلب کرده‏اند، از فیض هدایت محروم، و در وادى ضلالت، گمراه مى‏شوند و به این ترتیب سر چشمه هدایت و ضلالت به دست خود ماست.

(آیه 5)- در این آیه به یکى از نمونه‏هاى ارسال پیامبران در مقابل طاغوتهاى عصر خود به منظور خارج کردن آنان از ظلمتها به نور اشاره کرده، مى‏فرماید: «و ما موسى را با آیات خود (معجزات گوناگون) فرستادیم و به او فرمان دادیم که قوم خودت را از ظلمات به سوى نور بیرون آر»! (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
سپس به یکى از مأموریتهاى بزرگ موسى اشاره کرده، مى‏فرماید: «ایام الهى و روزهاى خدا را به یاد قوم خود بیاور» (وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ).
«بِأَیَّامِ اللَّهِ» تمام روزهایى است که داراى عظمتى در تاریخ زندگى بشر است.
هر روز که فصل تازه‏اى در زندگى انسانها گشوده، و درس عبرتى به آنها داده و ظهور و قیام پیامبرى در آن بوده، یا طاغوت و فرعون گردنکشى در آن به قعر درّه نیستى فرستاده شده، خلاصه هر روز که حق و عدالتى بر پا شده و ظلم و بدعتى خاموش گشته، همه آنها از ایام اللّه است.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «ایام اللّه، روز قیام مهدى موعود- عج- و روز رجعت و روز قیامت است».
در پایان آیه مى‏فرماید: «در این سخن و در همه ایام اللّه، آیات و نشانه‏هایى است براى هر انسان شکیبا و پراستقامت و شکرگزار» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
به این ترتیب افراد با ایمان نه در مشکلات و روزهاى سخت دست و پاى خود را گم مى‏کنند، و تسلیم حوادث مى‏شوند و نه در روزهاى پیروزى و نعمت گرفتار غرور و غفلت مى‏گردند.



خلاصه سوره رعد :


نفیسه :



امروز به یاری پروردگار اخرین ایه سوره رعد را همانند دیگر ایات ان تلاوت کردیم.امیداست بهره دنیوی و اخروی کافی را از ان برده باشیم.ذیلا به چند نکته از این سوره که در حد فهمم برایم قابل توجه بود به اختصار اشاره میکنم:
برای مومنان اندیشمند و متفکر،گردش شب وروز وکوه و رود وحتی چگونگی خلقت میوه مایه بسی عبرت است(3).
اینکه چگونه از یک اب وخاک و افتاب،میوه های گوناگون ورنگ به رنگ به بارمیاد اسباب تفکر خردمندان است(4).
خداوند دانای نهان واشکاراست برای ذات مقدسش اگاهی از این دو تفاوتی ندارد(10 ، 9).
فرشتگانی وجود دارند که از انسان حفاظت میکنند اما این نگهبانی بی قید وشرط نیست و تا بدانجا پیش میرود که انسان در ورطه گناهی نیافتد که مستوجب عذاب و مجازات گردد(11).
حتی رعد نیز خالقش را می ستاید(13).
کسانی که غیر او را میخوانند همچون تشنگانی هستند که از فرط تشنگی دو دست خود را از اب پر کرده تا به سمت دهان ببرند و عطش خود را فرونشانند اما قادر به اینکار نیستند(14).
همه مخلوقات زمین و اسمان خواسته و ناخواسته خالقشان را سجده میکنند حتی غیرمومنان .هرچند ظاهرا تمایل به اینکار ندارند اما ذره ذره وجودشان از نظر قوانین افرینش تسلیم فرمان او میباشند(15).
کف روی اب رودخانه ها باطل ونابودشدنی است.کف به کناری میرود و انچه که میماند اب پاکی است که حقه وبرای مردم سودمند،اینگونه است حق و باطل(17).
اشخاصی که دعوت خداوند را لبیک نگویند اگر هست ونیست خود را نیز فدا نمایند باز هم مانع عذاب سخت پروردگار نخواهد شد(18).
صبر،نماز،انفاق،دفع بدی به وسیله نیکی کافی است تا انسان را به بهشت عدن ورحمت خدا رهنمون شوند(24 ،23 ،22).
شکستن پیمان خداوند،فساد در زمین توسط دشمنان خدا،انان را به ورطه ی لعن و عذاب میکشاند(25).

روزی به دست خداوند رازق میباشد هر چند مردم به دنیا دلخوشند اما واقعیت اینست که اخرت بسیار بهتر از دنیاست(26).
کافی است به درگاه حق رو کنی خدا هدایتت میکند(27).
یاد الله ،ذکر او دلت را ارام میکند(28).
ایمان وعمل صالح سرانجامی خوش و منزلگاهی نیکو به دنبال دارد(29).
سنت استدراج یکی از سنت های خداوند برای مهلت دادن به کافران برای افزایش عذاب انهاست(33).
کافران دنیا واخرت بدی خواهند داشت اگر چه ظاهر دنیای انها خوب به نظر می اید اما همین گمراهیشان کم عذابی نیست(34).
سرانجام پرهیزگاران باغات بهشتی با خصوصیات منحصر به فردش است ولی عاقبت کافران اتش است(35).
پروردگار ما به محو یا اثبات هرچیزی مختار است و دارای علمی است که از هر گونه تغییر و تبدیل وتحریف محفوظ میباشد(39).
وظیفه پیامبرمان تنها تبلیغ بود و کار خدا حساب کشیدن است(40).
چه بسا کسانی بوده اند که مکرها کرده، غافل از اینکه خداوند به تمام توطئه ها اگاه بوده وخیلی زود عاقبت کار خود را دیده اند(42).
گواه مکفی رسالت پیامبر،خدا و عالمان قرانند(43).


اعظم :


ایه 5 : (المیزان ) مراد از ایام الله (3)،روزهایی است که در آنها امر خدای تعالی به ظهور می رسد و همه اسباب دنیوی از کار می افتد، مانند روز مرگ و روز قیامت و یا ایامی که عذاب الهی درآن نازل شده و یا روزهایی که نعمتهای الهی در آن روز ظهور یافته ، مانند روزی که حضرت نوح (ع ) و مؤمنان قومش از کشتی به سلامت بیرون آمدند یا روزی که ابراهیم (ع ) از آتش نجات یافت ، چون اینگونه ایام در حقیقت هیچ نسبتی باغیر خدا ندارند، بلکه ایام خداو منسوب به حضرت حقند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۰
* مسافر
پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۴۲ ب.ظ

254 . صفحه 254

پنجم شهریور :


نفیسه :


(آیه 35)- بار دیگر در این آیه سخن از معاد و مخصوصا از نعمتهاى بهشتى و کیفرهاى دوزخى به میان آمده است.
نخست مى‏گوید: «توصیف بهشتى که به پرهیزکاران وعده داده شده (این است که) نهرهاى آب از زیر درختانش جارى است» (مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
دومین وصف باغهاى بهشت این است که: «میوه‏هاى آن دائمى و همیشگى است» (أُکُلُها دائِمٌ).
نه همچون میوه‏هاى این جهان که فصلى است و هر کدام در فصل خاصى آشکار مى‏شود بلکه گاهى بر اثر آفت و بلا ممکن است در یک سال اصلا نباشد.
و همچنین «سایه آنها» نیز همیشگى است (وَ ظِلُّها).
از این جمله روشن مى‏شود که باغهاى بهشت خزان ندارند، و نیز از آن معلوم مى‏شود که تابش نور آفتاب یا همانند آن در بهشت هست.
و در پایان آیه بعد از بیان این اوصاف سه گانه بهشت مى‏گوید: «این است سرانجام پرهیزکاران، ولى سر انجام کافران آتش است»! (تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ).
در این تعبیر زیبا، نعمتهاى بهشتى با لطافت و به تفصیل بیان شده، اما در مورد دوزخیان در یک جمله کوتاه، و خشک و خشن مى‏گوید: «عاقبت کارشان جهنم است»!

(آیه 36)- خدا پرستان و احزاب! در این آیه اشاره به عکس العمل متفاوت مردم در برابر نزول آیات قرآن شده است که افراد حقیقت جو و حق طلب چگونه در برابر آنچه بر پیامبر نازل مى‏شد تسلیم و خوشحال بودند و معاندان و افراد لجوج به مخالفت بر مى‏خاستند.
نخست مى‏گوید: «آنها که کتاب آسمانى در اختیارشان قرار داده‏ایم از آنچه بر تو نازل مى‏شود خوشحالند» (وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ).
یعنى حق طلبان یهود و نصارى و مانند آنها از نزول این آیات بر تو خوشحال و خشنودند، چرا که از یک سو آن را هماهنگ با نشانه‏هایى که در دست دارند مى‏بینند و از سوى دیگر مایه آزادى و نجات آنها از شرّ خرافات و عالم نمایان یهود و مسیحیت و امثال آنهاست که آنان را به قید و بند کشیده، و از آزادى فکرى و تکامل انسانى محروم داشته بودند.
سپس اضافه مى‏کند: «ولى جمعى از احزاب قسمتى از آیاتى را که بر تو نازل شده است انکار مى‏کنند» (وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ).
منظور از این گروه همان جمعیت از یهود و نصارى بوده‏اند که تعصبهاى قومى و مذهبى و مانند آن بر آنها غلبه داشته، و در برابر کتب آسمانى خودشان نیز تسلیم نبودند، آنها در حقیقت «احزاب» و گروههایى بودند که تنها خط حزبى خودشان را دنبال مى‏کردند.
یا اشاره به مشرکان بوده باشد که آیین و مذهبى نداشتند بلکه احزاب و گروههاى پراکنده‏اى بودند که مخالفت با قرآن و اسلام آنها را متحد ساخته بود.

در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که، به مخالفت و لجاجت این و آن اعتنا مکن بلکه در خط اصیل و صراط مستقیم خود بایست و «بگو: من تنها مأمورم که اللّه و خداى یگانه یکتا را بپرستم و هیچ شریکى براى او قائل نشوم، فقط به سوى او دعوت مى‏کنم و بازگشت من (و همگان) به سوى اوست» (قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ).
اشاره به این که، موحد راستین و خدا پرست حقیقى جز تسلیم در برابر همه فرمانهاى خدا هیچ خط و برنامه‏اى ندارد.


(آیه 37)- قرآن همچنان مسائل مربوط به نبوت را دنبال مى‏کند، در این آیه مى‏فرماید: «همان گونه (که بر اهل کتاب و پیامبران پیشین کتاب آسمانى فرستادیم) این قرآن را نیز بر تو نازل کردیم در حالى که مشتمل بر احکام روشن و آشکار است» (وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا).
منظور از توصیف قرآن به صفت «عربى» این است که احکامش واضح و آشکار و جاى سوء استفاده و تعبیرهاى مختلف ندارد.بعد با لحنى تهدید آمیز و قاطع، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مى‏گوید:
«و اگر از هوى و هوسهاى آنها بعد از آن که آگاهى بر تو آمده پیروى کنى (به کیفر الهى مجازات خواهى شد و) هیچ کس در برابر خدا قدرت حمایت از تو و نگهداریت را نخواهد داشت» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ).
گرچه احتمال انحراف، مسلما در پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با آن مقام عصمت و معرفت و آگاهى وجود نداشته، اما این تعبیر روشن مى‏سازد که خدا با هیچ کس ارتباط خصوصى و به اصطلاح خویشاوندى ندارد، و حتى اگر پیامبر، مقامش والا است به خاطر تسلیم و عبودیت و ایمان و استقامت اوست.


(آیه 38)- این آیه در حقیقت پاسخى است به ایرادات مختلفى که دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشتند از جمله این که: گروهى مى‏گفتند مگر پیامبر ممکن است از جنس بشر باشد، و همسر اختیار کند و فرزندانى داشته باشد، قرآن به آنها پاسخ مى‏گوید:
این امر تازه‏اى نیست «ما پیش از تو پیامبران بسیارى فرستادیم و براى آنها همسران و فرزندان قرار دادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً).
دیگر این که آنها انتظار دارند که هر معجزه‏اى را پیشنهاد مى‏کنند و هر چه هوى و هوسشان اقتضا مى‏کند انجام دهى- چه ایمان بیاورند یا نیاورند- ولى آنها باید بدانند: «هیچ پیامبرى نمى‏تواند معجزه‏اى جز به فرمان خداوند بیاورد» (وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
سومین ایراد این بود که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده و احکامى از تورات یا انجیل را دگرگون ساخته.
آیه در آخرین جمله خود به آنها پاسخ مى‏گوید که: «براى هر زمانى حکم و قانونى مقرر شده» تا بشریت به مرحله بلوغ نهایى برسد و آخرین فرمان صادر شود (لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ).
بنابراین جاى تعجب نیست که یک روز تورات را نازل کند، و روز دیگر انجیل را، و سپس قرآن را، چرا که بشریت در زندگى متحول و متکامل خود، نیاز به برنامه‏هاى متفاوت و گوناگونى دارد.


(آیه 39)- این آیه به منزله تأکید و استدلالى است بر آنچه در ذیل آیه قبل گفته شد و آن این که هر حادثه و هر حکم و فرمانى، زمان معینى دارد و اگر مى‏بینى بعضى از کتاب آسمانى جاى بعض دیگر را مى‏گیرند به خاطر آن است که «خداوند هر چیزى را بخواهد محو مى‏کند (همان گونه که به مقتضاى اراده و حکمت خویش) امورى را اثبات مى‏نماید، و کتاب اصلى و ام الکتاب نزد اوست»(یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ).

(آیه 40)- سرانجام به عنوان تأکید بیشتر در مورد مجازاتهایى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وعده مى‏داد و آنها انتظارش را مى‏کشیدند و حتى ایراد مى‏کردند که چرا این وعده‏هاى تو عملى نمى‏شود، مى‏فرماید: «و اگر پاره‏اى از آنچه را به آنها وعده دادیم (از پیروزى تو و شکست آنها و رهایى پیروان تو و اسارت پیروان آنها) در دوران حیاتت به تو نشان دهیم و یا تو را پیش از آن که این وعده‏ها تحقق پذیرد از دنیا ببریم در هر صورت وظیفه تو ابلاغ رسالت است و وظیفه ما گرفتن حساب از آنهاست» (وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ).
لوح محو و اثبات و امّ الکتاب-
جمله «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ ...» یک قانون کلى را بیان مى‏کند که در منابع مختلف اسلامى نیز به آن اشاره شده است، و آن این که: تحقق موجودات و حوادث مختلف جهان دو مرحله دارد: یکى مرحله قطعیت که هیچ گونه دگرگونى در آن راه ندارد (و در آیه فوق از آن تعبیر به «ام الکتاب»، کتاب مادر شده است) و دیگرى مرحله غیر قطعى به تعبیر دیگر «مشروط» است که در این مرحله دگرگونى در آن راه دارد، و از آن تعبیر به مرحله محو و اثبات مى‏شود.
گاهى نیز از این دو، تعبیر به «لوح محفوظ» و «لوح محو و اثبات» مى‏شود، گویى در یکى از این دو لوح، آنچه نوشته شده است به هیچ وجه دگرگونى در آن راه ندارد و کاملا محفوظ است و اما دیگرى ممکن است، چیزى در آن نوشته شود و سپس محو گردد و به جاى آن چیز دیگرى نوشته شود.

از امام باقر علیه السّلام چنین نقل شده که فرمود:«قسمتى از حوادث حتمى است که حتما تحقق مى‏پذیرد، و قسمت دیگرى مشروط به شرائطى است در نزد خدا که هر کدام را صلاح بداند مقدم مى‏دارد و هر کدام را اراده کند محو مى‏کند، و هر کدام را اراده کند اثبات مى‏نماید».

(آیه 41)- انسانها و جامعه‏ها از میان مى‏روند و خدا مى‏ماند: از آنجا که در آیات گذشته روى سخن با منکران رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود در اینجا نیز همان بحث تعقیب شده است.
نخست مى‏گوید: این مغروران لجوج «آیا ندیدند که ما پیوسته به سراغ زمین مى‏آییم و از اطراف (و جوانب) آن کم مى‏کنیم»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها).
روشن است که منظور از «زمین» در اینجا «اهل زمین» است، یعنى، آیا آنها به این واقعیت نمى‏نگرند که پیوسته اقوام و تمدّنها و حکومتها در حال زوال و نابودى هستند؟
و این هشدارى است به همه مردم اعم از نیک و بد حتى علماء و دانشمندان که ارکان جوامع بشرى هستند و با از میان رفتن یک تن آنها گاهى دنیایى به نقصان مى‏گراید، هشدارى است گویا و تکان دهنده! سپس اضافه مى‏کند: «حکومت و فرمان از آن خداست و هیچ کس را یاراى ردّ احکام او یا جلوگیرى از فرمان او نیست» (وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ).
«و او سریع الحساب است» (وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ).

(آیه 42)- در این آیه بحث فوق را ادامه مى‏دهد و مى‏گوید: تنها این گروه نیستند که با توطئه‏ها و مکرها به مبارزه با تو برخاسته‏اند بلکه «آنها که پیش از این گروه بودند نیز چنین توطئه‏ها و مکرها داشتند» (وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
اما نقشه‏هایشان نقش بر آب و توطئه‏هایشان به فرمان خدا خنثى شد، چرا که او از همه کس به این مسائل آگاهتر است، بلکه «تمام طرحها و نقشه‏ها از آن خداست» (فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً).
اوست که از کار و بار هر کس آگاه است و «مى‏داند هر کسى چه کارى مى‏کند» (یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ).
و سپس با لحنى تهدید گونه آنها را از پایان کارشان بر حذر مى‏دارد و مى‏گوید:
«کافران به زودى خواهند دانست که پایان کار و سرانجام نیک و بد در سراى دیگر از آن کیست»؟ (وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۴۲
* مسافر
چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۳۴ ب.ظ

253 . صفحه 253



چهارم شهریور :


نفیسه :



(آیه 29)- این آیه با ذکر سرنوشت و پایان کار افراد با ایمان،مضمون آیات قبل را چنین تکمیل مى‏کند: «آنهایى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترین زندگى براى آنهاست و سرانجام کارشان بهترین سرانجامها خواهد بود» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ).
ذکر خدا چیست و چگونه است؟
گفته‏اند «ذکر دو گونه است: ذکر قلبى و ذکر زبانى و هر یک از آنها دو گونه است یا پس از فراموشى است و یا بدون فراموشى».
و به هر حال در آیه فوق منظور از ذکر خدا که مایه آرامش دلهاست تنها این نیست که نام او را بر زبان آورد و مکرر تسبیح و تهلیل و تکبیر گوید، بلکه منظور آن است که با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهیش و حاضر و ناظر بودنش گردد، و این توجه، مبدأ حرکت و فعالیت در وجود او به سوى جهاد و تلاش و نیکیها گردد و میان او و گناه سدّ مستحکمى ایجاد کند، این است حقیقت «ذکر» که آن همه آثار و برکات در روایات اسلامى براى آن بیان شده است.
در حدیث مى‏خوانیم از وصایایى که پیامبر به على علیه السّلام فرمود این بود:
«اى على! سه کار است که این امت طاقت آن را ندارند (و از همه کس ساخته نیست) مواسات با برادران دینى در مال، و حق مردم را از خویشتن دادن، و یاد خدا در هر حال، ولى یاد خدا (تنها) سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر نیست، بلکه یاد خدا آن است که هنگامى که انسان در برابر حرامى قرار مى‏گیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید».


(آیه 30)-
شأن نزول:
ممکن است این آیه را پاسخ به گفتار مشرکان که در سوره فرقان آمده است بدانیم که در برابر دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که مى‏گفت: «براى رحمان سجده کنید، گفتند: رحمان کیست»؟ ما رحمان را نمى‏شناسیم! اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ (فرقان/ 60).
تفسیر:
هر کار کنى این لجوجان ایمان نمى‏آورند! بار دیگر قرآن به بحث نبوت باز مى‏گردد. و قسمت دیگرى از گفتگوهاى مشرکان و پاسخ آنها را در زمینه نبوت بازگو مى‏کند:
نخست مى‏گوید: «همان گونه (که پیامبران پیشین را براى هدایت اقوام گذشته فرستادیم) تو را نیز به میان امتى فرستادیم که قبل از آنها امتهاى دیگرى آمدند و رفتند» (کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ).
«و هدف این بود که آنچه را بر تو وحى کرده‏ایم بر آنها بخوانى» (لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ).
«در حالى که آنها به رحمان کفر مى‏ورزند» (وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ).
به خداوندى که رحمتش همگان را در بر گرفته و فیض گسترده و عامش کافر و مؤمن و گبر و ترسا را شامل شده است.
«بگو: (اگر نمى‏دانید) رحمان آن خداوندى که فیض و رحمتش عام است، پروردگار من است» (قُلْ هُوَ رَبِّی).
«هیچ معبودى جز او نیست، من بر او توکل کردم، و بازگشتم به سوى او است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ).


(آیه 31)-
شأن نزول:
بعضى از مفسران بزرگ گفته‏اند: این آیه در پاسخ جمعى از مشرکان «مکّه» نازل شده است، که در پشت خانه کعبه نشسته بودند و به دنبال پیامبر (ص) فرستادند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله (به امید هدایت آنان) نزد آنها آمد، عرض کردند:
اگر دوست دارى از تو پیروى کنیم این کوههاى مکّه را به وسیله قرآنت عقب بران تا کمى این زمین تنگ و محدود ما گسترش یابد! تو به گمان خود کمتر از داود نیستى که خداوند کوهها را براى او مسخّر کرده بود، یا این که باد را مسخّر ما گردان، همان گونه که مسخّر سلیمان بود، و نیز جدت «قصى» (جد طایفه قریش) را زنده کن، زیرا عیسى (ع) مردگان را زنده مى‏کرد و تو کمتر از عیسى نیستى! در این هنگام آیه نازل شد که شما همه آنچه را مى‏گویید از سر لجاجت است نه براى ایمان آوردن!
تفسیر:
همان گونه که در شأن نزول آمد، این آیه پاسخ به بهانه جویانى است که از سر لجاجت نه براى ایمان آوردن از پیامبر درخواست معجزات اقتراحى مى‏کردند، مى‏فرماید: «حتى اگر به وسیله قرآن کوهها به حرکت درآیند و زمینها، قطعه قطعه شوند، و به وسیله آن با مردگان صحبت شود» باز هم ایمان نخواهند آورد! (وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏).
«ولى همه این کارها در اختیار خداست» و هر اندازه لازم بداند انجام مى‏دهد (بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً).
اما شما طالب حق نیستید و اگر بودید همان مقدار از نشانه‏هاى اعجاز که از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صادر شده براى ایمان آوردن کاملا کافى بود.

سپس اضافه مى‏کند: «آیا کسانى که ایمان آورده‏اند نمى‏دانند که اگر خدا بخواهد همه مردم را بالاجبار هدایت مى‏کند» (أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعاً).
ولى هرگز او چنین نخواهد کرد، چرا که این گونه ایمان اجبارى بى‏ارزش و فاقد معنویت و تکاملى است که انسان به آن نیاز دارد.
بعد اضافه مى‏کند: «در عین حال کافران همواره مورد هجوم مصائب کوبنده‏اى به خاطر اعمالشان هستند» (وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ). که این مصائب به صورت بلاهاى مختلف و همچنین جنگهاى کوبنده مجاهدان اسلام بر آنها فرود مى‏آید.
و اگر این مصائب در خانه آنان فرود نیاید «به نزدیکى خانه آنها وارد مى‏شود» (أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ). تا عبرت بگیرند و تکانى بخورند و به سوى خدا باز گردند.
و این هشدارها همچنان ادامه خواهد یافت «تا فرمان نهایى خدا فرا رسد» (حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ).
این فرمان نهایى ممکن است اشاره به مرگ، یا روز قیامت باشد و یا به گفته بعضى «فتح مکه» که آخرین قدرت دشمن را درهم شکست.
و به هر حال وعده خدا قطعى است، «و خداوند هیچ گاه از وعده خود تخلف نخواهد کرد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ).


(آیه 32)- در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: تنها تو نیستى که با تقاضاهاى گوناگون و پیشنهاد معجزات اقتراحى از طرف این گروه کافر به استهزاء و سخریه کشیده شده‏اى، این یک سابقه طولانى در تاریخ انبیاء دارد «و بسیارى از رسولان پیش از تو نیز مورد استهزاء واقع شدند» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ).
ولى ما این کافران را فورا مجازات نکردیم، «بلکه به آنها مهلت دادیم» (فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا).
شاید بیدار شوند و به راه حق بازگردند و یا حد اقل اتمام حجت کافى بر آنها بشود. چرا که اگر آنها بدکار و گنهکارند مهربانى خداوند و لطف و کرم و حکمت او جایى نرفته است! ولى به هر حال این مهلت و تأخیر به آن معنى نیست که مجازات و کیفر آنان فراموش شود، لذا «پس (از این مهلت) آنها را گرفتیم، دیدى مجازات من چگونه بود»؟! این سرنوشت در انتظار قوم لجوج تو نیز هست (ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ).


(آیه 33)- چگونه خدا را با بتها قرین مى‏سازید؟! در این آیه بار دیگر به بحث درباره توحید و شرک باز مى‏گردد و مردم را با این دلیل روشن مخاطب مى‏سازد که: «آیا کسى که بالاى سر همه ایستاده (و حافظ و نگهبان و مراقب همه است) و اعمال همه را مى‏بیند» همچون کسى است که هیچ یک از این صفات را ندارد؟ (أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ).
سپس به عنوان تکمیل بحث گذشته و مقدمه‏اى براى بحث آینده، مى‏فرماید: «و آنها براى خدا شریکهایى قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ).
بلافاصله از چند طریق به آنها پاسخ مى‏دهد.
نخست مى‏گوید: «بگو: این شریکها را نام ببرید» (قُلْ سَمُّوهُمْ).
یعنى چگونه یک عده موجودات بى‏نام و نشان و بى‏ارزش و بى‏اثر را در ردیف پروردگار قادر متعال قرار مى‏دهید؟
دوم این که چگونه چنین شریکى وجود دارد که خداوند که به پندار شما شریک آنهاست از وجودشان هیچ گونه اطلاعى ندارد با این که علمش همه جهان را در برگرفته «آیا به او خبر مى‏دهید از چیزى که وجود آن را در زمین نمى‏داند» (أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ).

سوم این که: خود شما هم در واقع در دل، ایمان به چنین چیزى ندارید، «تنها به یک سخن ظاهرى تو خالى» که در آن هیچ مفهوم صحیحى نهفته نیست قناعت کرده‏اید (أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ).
به همین دلیل این مشرکان هنگامى که در تنگناهاى سخت زندگى قرار مى‏گیرند به سراغ «اللّه» مى‏روند چرا که در دل مى‏دانند کارى از بتها ساخته نیست.
چهارم این که: این مشرکان درک صحیح و درستى ندارند، و چون پیرو هوى و هوس و تقلیدهاى کور کورانه‏اند، قادر به قضاوت عاقلانه و صحیح نیستند، و به همین دلیل به این گمراهى و ضلالت کشیده شده‏اند «بلکه در نظر کافران، دروغهایشان زینت داده شده (و بر اثر ناپاکى درون، چنین مى‏پندارند که واقعیتى دارد) و آنها از راه (خدا) باز داشته شده‏اند» (بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ).
«و هر کس را خدا گمراه سازد، راهنمایى براى او وجود نخواهد داشت» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).
«اضلال الهى» به معنى عکس العمل کارهاى نادرست و غلط خود انسان است که او را به گمراهیها مى‏کشاند، و از آنجا که این خاصیت را خدا در این گونه اعمال قرار داده، به خدا نسبت داده مى‏شود.


(آیه 34)- و در این آیه به مجازاتهاى دردناک آنها در دنیا و آخرت که طبعا شامل شکست و ناکامى و سیه روزى و آبروریزى و غیر آن مى‏شود، اشاره کرده چنین مى‏گوید: «براى آنها در زندگى دنیا مجازاتى است و مجازات آخرت سخت‏تر و شدیدتر است» (لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ).
چرا که دائمى و همیشگى و جسمانى و روحانى و توأم با انواع ناراحتیها است: و اگر گمان کنند راه فرار و وسیله دفاعى در برابر آن دارند، سخت در اشتباهند چرا که: «هیچ چیز در برابر خداوند نمى‏تواند از آنها دفاع کند» (وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ).


اعظم :




ایه 29 :
تو ایه27 گفتش خداونداونایی که به سوی او بیان هدایت می کنه
تو 28 گفت اونا کسایی هستن که خدا رویاد می کنند و دلهاشون با یاد خدا ارومه
حالا باز تو این ایه 29 اینا رو تعریف میکنه (الان خیلی ها هستن میگن ما همیشه یاد خدا می کنیم و دم ازدوستی و پیوندبا خدا میزنن ) اینجا میگه یاد خدا با ایمان و عمل صالح هستش که فرجام خوب داره نه هر یاد کردنی


ایه 29 : المیزان : ه آنها به رحمان کفر می ورزند و این صفت را برای آن آورد تا بفهماند کفار در حقیقت رحمت عام الهی را کفران نموده اند، رحمتی که اگر آنرا بپذیرند متضمن سعادت دنیا و آخرت آنهاست


ایه 31: انتظار نداشته باشید که همه مردم ایمان بیاورند. «لو یشاءاللَّه لهدى الناس جمیعاً


ایه 31: علت نزول بلاها، کردار خود ماست. «بما صنعوا قارعه»


ایه 31: هشدارهاى الهى گاه به صورت مستقیم و نسبت به خودماست و گاه بطور غیر مستقیم و نسبت به دیگران و مناطق اطراف ماست و نا باید از عذاب دیگران درس عبرت بگیریم. «او تحّل قریباً من دارهم»


ایه31: عناد ولجاجت، درد بى‏درمان جوامع بشرى است. (اگر کسى طالب و جویاى حقّ باشد، یک معجزه هم براى ایمان آوردن کافى است) «قرآناً سُیّرت به، قطّعت به، کلّم به»


ایه 32: به مهلت الهى مغرور نشویم، که قهر او یکدفعه مى‏رسد. «ثُمّ اخذتهم»


ایه 32: اینکه ادم تاریخ گذشتگان و سختیهایی که اهل ایمان در راه دینشون کشیدن رو بدونه در مقاومت و پایداری که در ایمانش میکنه تاثیر زیادی داره


ایه 33: خداوند با طرح سؤال، عقل و فطرت انسان را به قضاوت مى‏طلبد. زیرا عقل و فطرت با شرک سازگار نیست. «أفمن... ام تنبئونه»


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 31 و 33 سوره رعد :


معصومه :

من خیلی وقت ها ب ایه هایی مشابه ۳۱ و۳۳
برمیخورم که جملات دوبخشی مثل اگر... آنگاه.
آیا این ... یا ....ان
برمیخورم که فقط بخش اولش در ایه هست و بخش دوم که اتفاقا مهمتره حذف شده.
میخاستم بدونم این تکنیک زبان عربیه؟
یا تکنیک قران؟
وچطور بخش حذف شده را میشه حدس زد.

مثلا ما در فارسی حذف ب قرینه معنوی یا حذف های دیگه داریم که قسمت حذف شده رو بصورت اتوماتیک میشه حدس زد اما مثلا ایه ۳۱ سخت بود حدس زدن ادامه عبارت.


معصومه:


ایه ۳۱ برای من خیلی جای فکر داشت.
اولش مبهم بود در ترجمه.
بعد در تفسیرش کلی سوال و جواب پیش اومد.

چرا از فعل یایس(ناامید شدن) برای الذین امنوا استفاده شده؟
چرا کسانی که ایمان اورده اند امید داشتند (یا دارند) که خدا بالاجبار کسی رو هدایت کنه؟



اعظم :


ولی در مورد این قضیه که مومنین امیدوار به هدایت بقیه بودن به نظر من طبیعیه که این طور باشه ... پیامبر در صدر همه مومنین واقعا به هدایت همه امیدوار بوده

با توجه به اینکه این امر با توجه به چیزایی که تو وجود آدمهاست (عناد ، لجاجت و .... ) غیر ممکن هستش فقط در صورتی واقعا تحقق پیدا می کرد که خداوند اجبار به ایمان می کرد آدمها رو .... (همون آیاتی که بود در مورد اینکه اگه خدا می خواست همه رو امه واحده قرار می داد و آیات مشابه .... )

اتفاقا در اشل و ابعاد کوچیک الان بیشتر ماها که حالا نه مومن ولی فکر می کنیم در راه حقیم به شدت دوست داریم آدمهای دیگه هم بیان تو خط ایمان ... و اصلا این یه اصل هستش انگار در همه آدمها که به محض اینکه احساس می کنن در راهی هستن که راه درسته می خوان بقیه رو هم بیارن تو خط خودشون ....


امیدوار ب هدایت بودن
با امیدوار به هدایت شدن اجباری فرق میکنه

منظورم اینه که چرا هدایت اجباری؟


اعظم :



متوجه شدم الان سوالت چیه اون پست اخرم قبل رپلای من بود

معصومه جان میشه ترجمه ای مکه از این عبارت گرفتی رو برام بفرستی یعنی دقیقا چی ترجمه کردی ؟ (افلم یایئس الذین آمنوا ان لو یشاء اللّه لهدى الناس ‍ جمیعا )


از تفسیر المیزان در مورد معنایی که از این جمله دریافت میشود :


سه وجه در معناى آیه: (افلم ییأس الذین امنوا ان لو یشاء الله لهدى الناس جمیعا)

این آیه تفریع بر مطالب قبل است، و در معناى آن سه وجه گفته اند:

1 - بعضى گفته اند: کلمه (یاس ) بر اساس لغت هوازن به معناى (علم ) است و نیز بعضى گفته اند که این معنا بر مبناى لغت (حى ) که قبیله اى از نخع مى باشند است. و استدلال کرده اند به شعریکى از شعراى نخع به نام (سحیم بن وثیل رباحى ) که گفته است:

 

اقول لهم بالشعب اذ یاسروننى

 
الم تیاسوا انى ابن فارس زهدم

و نیز استدلال کرده اند به شعر (رباح بن عدى ) که گفته است:

 

الم ییاس الاقوام انى انا ابنه

 
و ان کنت عن ارض العشیره نائی

و بنابراین لغت، حاصل تفریع این نمى شود که وقتى اسباب، قدرت هدایت اینان را ندارند، حتى قرآن هم اگر کوهها را از جاى برکند و زمین را پاره پاره کند و مردگان را به زبان آورد باز نمى تواند ایشان را هدایت کند. و چون امر همه اش به دست خداست لذا واجب است مؤمنین بدانند که خدا هدایت کفار را نخواسته، چون اگر او مى خواست همه مردم را هدایت مى کرد، چه مؤمنین را و چه کفار را، اما او کفار را هدایت نکرد و در نتیجه ایشان راه نیافتند، و نخواهند یافت.

2 - بعضى دیگر گفته اند: معناى کلمه (یاس ) همان معناى (ناامیدى ) است، چیزى که هست جمله (افلم یایئس ) معناى علم را هم متضمن است، و مقصود بیان این جهت است که مؤمنین لازم است بدانند که خدا هدایت کفار را نخواسته، و اگر مى خواست همه مردم را هدایت مى کرد، و ایشان از اینکه کفار هدایت شوند براى همیشه ناامید باشند.

پس در حقیقت تقدیر کلام این مى شود: (افلم یعلم الذین آمنوا ان اللّه لم یشا هدایتهم و لویشاء لهدى الناس جمیعا او لم ییاءسوا من اهتدائهم و ایمانهم ) یعنى: آیا کسانى که ایمان آورده اند هنوز نمى دانند که خدا هدایت کفار را نخواسته و اگر مى خواست همه مردم را هدایت مى کرد؟ و آیا هنوز از هدایت و ایمان کفار ماءیوس نشده اند؟

آنگاه به منظور اختصار، معناى علم در (یاس ) تضمین شده و از متعلق علم تنها جمله شرطیه یعنى (لو یشاء اللّه لهدى الناس ‍ جمیع) به آن نسبت داده شده است.

3 - بعضى دیگر گفته اند: جمله (افلم یایئس ) همان معناى ظاهرى خود را دارد و متضمن معناى علم نیست، و جمله (ان لو یشاء اللّه ) هم مربوط به آن نیست، بلکه متعلق است به جمله (آمنو)، البته با تقدیر حرف باء، و متعلق (ییاءس ) هم محذوف شده، و تقدیر کلام چنین است: (افلم یایئس الذین آمنوا بان لو یشاء اللّه لهدى الناس جمیعا من ایمانهم ) یعنى: آیا هنوز ماءیوس نشده اند آنها که ایمان دارند به اینکه اگر خدا بخواهد همه مردم را هدایت مى کند از اینکه کفار ایمان آورند؟

این بود سه وجهى که در معناى آیه گفته شده، و از همه معتدل تر وجه وسطى است. و به هر حال، آیه شریفه خالى از اشاره به این نکته نیست که مؤمنین آرزو مى کردند شاید کفار ایمان بیاورند و شاید هم این امید ایشان ناشى از گفتار کفار بود که مى گفتند: (لو لا انزل علیه آیه من ربه )، لذا پیش خود امیدوار شدند که شاید آیتى غیر از قرآن نازل بشود و در نتیجه کفار ایمان بیاورند و لذا از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) درخواست کردند که خواسته کفار را اجابت کند. خداى تعالى با آیه مورد بحث، و در آیات دیگرى در کلام مجیدش ایشان را از ایمان آوردن آنان ماءیوس نمود. و این گونه آیات هم در مکه و هم در مدینه نازل شده، مانند، آیه شریفه سوره یس که مکى است و مى فرماید: (و سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون ) و آیه ششم سوره بقره که مدنى است و مى فرماید: (ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون

من خودم هم برداشتم اینه با توجه به اینکه کفار تقاضای معجرات عجیب و غریب می کردند اونا امیدوارن بودن اگه این معجزات به وقوع بپیونده واقعا اینها ایمان بیارن لذا خواستار چنین معجزاتی از پیامبر بودن نه برای ایمان خودشان برای انکه بلکه اونا ایمان بیارن ....



معصومه :


قسمت بعدی ایه در مورد مصیبت های کوبنده برای کافرین حرف میزنه.
اما می دونیم که گاهی هم خداوند نعمت میده و رها میکنه تا ضلالت اون بیشتر شه و تو بدبختی (ناشی از ول کردن خدا) غرق تر شه.
اما ظاهر این ایه حرف از مصیبت های کوبنده داره که همیشگی ست.
ظاهرا در تضاده با رفاه و خوشی که ما الان در کفار میبینیم.

بنظرم باید لغت به لغت کلمات و افعال دقت بشه.




اعظم :



معصومه جان تفسیر المیزان رو دیدم این قسمت پایانی رو با توجه به شان نزول و قسمت اول آیه در مورد مشرکین صدر اسلام عنوان کرده بود در زیر عین متن رو میذارم :


دقّت در اینکه این سوره مکى است، - به شهادت مضامین آیاتش - و همچنین دقّت در حوادثى که بعد از بعثت و قبل از هجرت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) رخ داده، و بررسى حوادثى که بعد از هجرت تا قبل از فتح اتفاق افتاده، این معنا را به دست مى دهد که منظور از جمله (الذین کفروا - کسانى که کافر شدند) همان کفار عرب از اهل مکه و غیر ایشان است که در ابتداى دعوت اسلام آن را رد نموده، انکار و عناد را به نهایت رسانده، در انگیختن فتنه و فساد پافشارى نمودند.

و مقصود از (آنانکه مصیبت ها بر سرشان آمد کفار اطراف مکه است که جنگ ها و قتل و غارتها از پایشان درآورد. و مقصود از (آنها که مصائب در نزدیکى هاى خانه هاشان فرود آمد) اهل مکه اند که حوادث ناگوار در پیرامون شهرشان اتفاق مى افتاد، و دودش به چشم آنها نیز مى رفت و وحشت و اندوه و سایر آثار سوء آن خواب و خوراک را از ایشان سلب مى نمود. و مقصود از (عذابى که وعده شان داده ) عذاب شمشیر است که در روزهاى بدر و احد و سایر غزوات با آن روبرو شدند.

و باید دانست این عذابى که خداوند در این آیه کفار را بدان تهدید نموده غیر آن عذابیست که در سوره یونس که تفسیرش گذشت بدان انذار کرده و فرمود: (و لکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون ) تا آنجا که براى بار دوم فرمود: (و قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون ) زیرا آیه سوره یونس تهدیدى است عمومى درباره همه امت، و اما این آیات تهدید و وعیدى است در خصوص کفار قریش و غیر ایشان که در ابتداى دعوت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) علیه دعوتش قیام مى نمودند.

قبلا هم در جلد اول این کتاب در سوره بقره در تفسیر آیه (ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون )

گفتیم: که منظور از (الذین کفرو) هر جا که در قرآن بطور مطلق آمده باشد معاندین از مشرکین عرب است، که در ابتداى دعوت اسلام علیه آن قیام مى کردند، همچنانکه مقصود از (الذین آمنو) هر جا که بدون قید آمده باشد سابقین در اسلامند، که در اول دعوت اسلام ایمان آوردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۳۴
* مسافر
سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۱۰ ب.ظ

252 . صفحه 252


سوم شهریور :


نفیسه :



(آیه 19)- برنامه اولو الالباب: در اینجا ترسیم و تجسّمى از جزئیات برنامه‏هاى سازنده طرفداران حق به چشم مى‏خورد که بحث آیات گذشته را تکمیل مى‏نماید نخست به صورت یک استفهام انکارى مى‏فرماید: «آیا کسى که مى‏داند آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسى است که نابیناست»؟
(أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمى‏).
این تعبیر اشاره لطیفى است به این که ندانستن این واقعیت به هیچ وجه امکان پذیر نیست مگر این که چشم دل انسان بکلى از کار افتاده باشد.
و لذا در پایان آیه اضافه مى‏کند: «تنها کسانى متذکر مى‏شوند که اولوا الالباب و صاحبان مغز و اندیشه‏اند» (إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).


(آیه 20)- سپس به عنوان تفسیر «أُولُوا الْأَلْبابِ» ریز برنامه‏هاى طرفداران حق را بیان کرده، و قبل از هر چیز انگشت روى مسأله وفاى به عهد و ترک پیمان شکنى گذارده، مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که به عهد الهى وفا مى‏کنند و پیمان را نمى‏شکنند» (الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ).
«عهد اللّه» (عهد الهى) معنى وسیعى دارد که شامل عهدهاى فطرى و پیمانهایى که خدا به مقتضاى فطرت از انسان گرفته مى‏شود و هم پیمانهاى عقلى یعنى، آنچه را که انسان با نیروى تفکر و عقل از حقایق عالم هستى و مبدأ و معاد درک مى‏کند، هم پیمانهاى شرعى یعنى آنچه را که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمانهاى خداوند و ترک معصیت و گناه، پیمان گرفته همه را شامل مى‏گردد.


(آیه 21)- دومین ماده برنامه آنها، حفظ پیوندها و پاسدارى از آنهاست، چنانکه مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که پیوندهایى را که خداوند امر به حفظ آن کرده برقرار مى‏دارند» (وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ).
انسان ارتباطى با خدا، ارتباطى با پیامبران و رهبران، ارتباطى با سایر انسانها اعم از دوست و همسایه و خویشاوند و برادران دینى و همنوعان دارد، و ارتباطى نیز با خودش، همه این پیوندها را باید محترم شمرد.در حقیقت انسان یک موجود منزوى و جدا و بریده از عالم هستى نیست بلکه سر تا پاى وجود او را پیوندها و علاقه‏ها و ارتباطها تشکیل مى‏دهد.
سومین و چهارمین برنامه طرفداران حق آن است که: «آنها از پروردگارشان، خشیت دارند و از بدى حساب (در دادگاه قیامت) مى‏ترسند» (وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ).


(آیه 22)- پنجمین برنامه آنها استقامت است، در برابر تمام مشکلاتى که در مسیر اطاعت و ترک گناه و جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد آن هم صبر و استقامتى براى جلب خشنودى پروردگار، و لذا مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که به خاطر جلب رضایت پروردگارشان صبر و استقامت به خرج دادند» (وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ).
این جمله دلیل روشنى است بر این که صبر و شکیبایى و بطور کلى هرگونه عمل خیر در صورتى ارزش دارد که «ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ» و براى خدا باشد، و اگر انگیزه‏هاى دیگرى از قبیل ریاکارى و جلب توجه مردم و یا حتى براى ارضاى غرور خود، کارى را انجام دهد بى‏ارزش است.ششمین برنامه آنها این است که «آنها نماز را بر پا مى‏دارند» (وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
چه چیز مهمتر از این است که انسان هر صبح و شام رابطه و پیوند خود را با خدا تجدید کند، با او به راز و نیاز برخیزد و به یاد عظمت او و مسؤولیتهاى خویش بیفتد، و در پرتو این کار، گرد و غبار و زنگار گناه را از دل و جان بشوید.
و به دنبال آن هفتمین برنامه حقجویان را با این عبارت بیان مى‏کند: آنها کسانى هستند که «از آنچه به آنان روزى داده‏ایم در پنهان و آشکار انفاق مى‏کنند» (وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً).
نماز پیوند انسان را با «خدا» و زکوة پیوند او را با «خلق» محکم مى‏کند.
بالاخره هشتمین و آخرین برنامه آنها این است که: «آنها به وسیله حسنات، سیئات خود را از میان مى‏برند» (وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ).


و هر اندازه گناه و لغزش آنها بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بیشترى انجام مى‏دهند، تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشویند.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که آنها بدى را با بدى تلافى نمى‏کنند، بلکه سعى دارند اگر از کسى نسبت به آنها بدى برسد، با انجام نیکى در حق وى، او را شرمنده و وادار به تجدید نظر کنند.
و در پایان آیه پس از ذکر برنامه‏هاى مختلف گذشته اشاره به عاقبت کار «اولوا الالباب» و اندیشمندان و طرفداران حق و عاملان به این برنامه‏ها کرده، مى‏فرماید: «عاقبت نیک سراى دیگر براى آنهاست» (أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ).


و هر اندازه گناه و لغزش آنها بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بیشترى انجام مى‏دهند، تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشویند.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که آنها بدى را با بدى تلافى نمى‏کنند، بلکه سعى دارند اگر از کسى نسبت به آنها بدى برسد، با انجام نیکى در حق وى، او را شرمنده و وادار به تجدید نظر کنند.
و در پایان آیه پس از ذکر برنامه‏هاى مختلف گذشته اشاره به عاقبت کار «اولوا الالباب» و اندیشمندان و طرفداران حق و عاملان به این برنامه‏ها کرده، مى‏فرماید: «عاقبت نیک سراى دیگر براى آنهاست» (أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ).


(آیه 23)- این آیه در توضیح این سرانجام نیک و عاقبت خیر مى‏گوید:
سرانجام کار آنها «باغهاى جاویدان بهشت است که هم خودشان وارد آن مى‏شوند و هم پدران و همسران و فرزندان صالح آنها» (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ).
و چیزى که این نعمتهاى بزرگ و بى‏پایان را تکمیل مى‏سازد، این است که «فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مى‏شوند» (وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ).


(آیه 24)- و به آنها مى‏گویند: «سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان» (سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ).
آن صبرها و استقامتهاى شما در راه انجام وظائف و مسؤولیتها و تحمل شدائد و مصائب بوده که این سلامت را به وجود آورد، در اینجا در نهایت امنیت و آرامش خواهید بود.
و در پایان مى‏فرماید: «چه پایان نیک و چه عاقبت خوبى»؟ (فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).
از آیات قرآن و روایات به خوبى استفاده مى‏شود که بهشت درهایى دارد که اشاره به اعمال و کارهایى است که سبب ورود به بهشت مى‏شوند. و جالب این که در قرآن مى‏خوانیم: جهنم «هفت» در دارد، و طبق روایات، بهشت داراى «هشت» در است اشاره به این که طرق وصول به سعادت و بهشت جاویدان از طرق وصول به جهنم بیشتر است، و رحمت خدا بر غضب او پیشى مى‏گیرد.


(آیه 25)- دنیا پرستان تبهکار! از آنجا که نیک و بد همواره در مقایسه با یکدیگر به خوبى روشن مى‏گردد پس از ذکر صفات «اولوا الالباب» در اینجا بخشى از صفات اصلى مفسدان و آنها که عقل و اندیشه واقعى خود را از دست داده‏اند بیان مى‏دارد، مى‏گوید: «و آنها که عهد الهى را بعد از محکم کردن مى‏شکنند، و پیوندهایى را که خدا فرمان به برقرارى آن داده، قطع مى‏کنند، و در روى زمین افساد مى‏نمایند، لعنت و مجازات سراى دیگر از آنهاست» (وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).
در حقیقت تمام مفاسد عقیدتى و علمى آنها در سه جمله فوق، خلاصه شده است:
1- شکستن پیمانهاى الهى که شامل پیمانهاى فطرى، و پیمانهاى عقلى، و پیمانهاى تشریعى مى‏شوند.
2- قطع رابطه‏ها رابطه با خدا، رابطه با رهبران الهى، رابطه با خلق، و رابطه با خویشتن.
3- آخرین قسمت که ثمره دو قسمت قبل است، فساد در روى زمین است.


(آیه 26)- در این آیه اشاره به این مى‏کند که روزى و زیادى و کمى آن، به دست خداست: «خداوند روزى را براى هر کس بخواهد وسیع، و براى هر کس بخواهد تنگ قرار مى‏دهد» (اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
اشاره به این که آنها به خاطر جلب درآمد بیشتر در روزى زمین فساد مى‏کنند، پیوندهاى خدایى را مى‏برند، و عهد الهى را مى‏شکنند تا درآمد و بهره بیشترى از زندگى مادى پیدا کنند، توجه به این حقیقت ندارند که روزى و کم و زیاد آن به دست خداست.
سپس اضافه مى‏کند که: پیمان شکنان و مفسدان فى الارض «تنها به زندگى دنیا خشنود و خوشحالند در حالى که زندگى دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزى بیش نیست» (وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ).


(آیه 27)- از آنجا که در این سوره بسیارى از بحثها پیرامون توحید و معاد و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، این آیه بار دیگر به سراغ مسأله دعوت پیامبر اسلام مى‏رود و یکى از ایرادات منکران لجوج را بیان کرده، مى‏گوید: «و کافران مى‏گویند:
چرا معجزه‏اى از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است» (وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
آنها انتظار دارند که پیامبر به صورت یک «خارق العاده‏گر» در گوشه‏اى بنشیند و هر یک از آنها از در وارد شوند، و هر معجزه‏اى مایل هستند پیشنهاد کنند او هم بلافاصله به آنها ارائه دهد، و تازه آنها اگر مایل نبودند ایمان نیاورند! قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: اى پیامبر! به اینها «بگو: که خداوند هر که را بخواهد گمراه مى‏کند و هر کس که به سوى او باز گردد مشمول هدایتش قرار مى‏دهد» (قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ).
اشاره به این که کمبود شما از ناحیه اعجاز نیست، بلکه کمبود شما از درون وجود خودتان است، لجاجتها، تعصبها، جهالتها، و گناهانى که سد راه توفیق مى‏شود مانع از ایمان شماست.
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد.


(آیه 28)- در این آیه تفسیر بسیار جالبى از «مَنْ أَنابَ» (آنها که به سوى خدا بازگشته‏اند) بیان کرده،مى‏فرماید: «اینان کسانى هستند که ایمان آورده‏اند و دلهایشان به ذکر خدا مطمئن و آرام است» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ).
و بعد به عنوان یک قاعده کلى و اصل جاویدان و فراگیر مى‏فرماید: «آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش مى‏گیرد» (أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).


اعظم :



آیه 19 : عقلى که انسان را به حقانیّت کتاب آسمانى نرساند، عقل‏نیست. «انّما یتذکّر اولوا الالباب»


آیه 19 : کسایی که می دونن اون چیزهایی که از طرف خداوند رسیده حق هستش ، مسلما اهل عمل به دستورات حق هستن ... دستوراتی مثل نماز ، انفاق ، صبردر برابر مصائب .... ( تعجب برانگیز ه که بعضی از ما خودمون رو مسلمان می دونیم ، اما برای زندگی خودمون روش افرادی را بر می گزیننیم که خداوند آنها را نابینا خوانده و این نهایت شقاوت برای ماست که به شیوه افراد کافر و جهال عمل کنیم)


آیه 20 : توضیح عهدالله توضیح خوبی بود در تفاسیر


آیه 21 : المیزان : مراد از امر، در اینجا امر تشریعی است ، چون حساب و مؤاخذه مبتنی براحکام نازله در شریعت است که این احکام ، خود احکام فطرت را تأیید می کندنه آنکه فقط مبتنی بر فطرت باشد چون حجت الهی فقط با فطرت تمام نمی شودبلکه باید طریق وحی نیز به فطرت منضم شود هرچند که حسن و قبح بسیاری ازاحکام مثل زشتی ظلم یا نیکوئی عدل برای همه به حکم فطرت واضح و آشکاراست


آیه 22 : خیلی ها ممکنه بنا به شرایط در برابر سختیها صبر کنن ( یا از موضع ضعف یا از موضغ قدرت ) ولی صبری صبر درست هستش که به خاطر خدا باشه (وجه ربهم )


آیه 22 : صبر به خاطر خدا ، اقامه نماز ، انفاق در آشکارا و پنهان و دفع بدی با نیکی از ویژگیهای خردمندان هستش ، مقایسه کنیم با معیارهای بشر امروز برای خردمندی و با عقلی ...


آیه 23 : شرط ورود به بهشت "صلاحیت" هستش نه ارتباطات فامیلی ....


آیه 24 : این عاقبت سرانجام اعمال صالحی است که در همه مراحل زندگی بر آن مداومت داشته اند و در هر زمانیکه سایرین منحرف می گشتند آنها خویشتنداری نموده و خود را از معصیت دور می داشتند و مصائب را تحمل نموده و صبر توأم با خوف و خشیت می نمودند.


آیه 24 : چقدر "صبر" مهمه خیلی .... همه اقسام صبر ( صبر در براب رطاعت ، معصیت و مصیبت ) همه هم به خاطر خداوند


آیه 25 : نتیجه بر مدار حق نبودن "فسار در زمین " هستند ... یه جایی تو سوره بقره داشتیم مثالهاش رو " یهلک الحرث و النسل ) اصولا سرانجام نبودن در مسیر طاعت الهی نتیجه ای جر فساد و نابودی در زمین نداره ... هر چند هم بهش برچسبهای عقلانی بچسبونیم ... عقل اونیه که خداوند گفته و خردمند اونی هستش که خداوند تعریف مرده در همون آیه های آغازین صفحه و اهمش در آیه 22


آیه 25 : شادمانی در دنیا وقتی آخرت رو توش لحاظ نکنیم ارزشی نداره و کار غیر اهل ایمانه .... و کار نا خردمندان


آیه 26 : روزى بدست خداست نه به زرنگى، دو رنگى، پیمان شکنى و قطع روابطى که احیاناً مستلزم انفاق و بخشش است. «اللَّه یبسط الرزق»


آیه 26 : رزقِ کم هم براساس اندازه‏ى حکیمانه مقدّر مى‏شود.«یقدر» بجاى «یضیق»


آیه 27 : اگر چه هدایت مردم بدست خداست، ولى هدایت خداوند شامل کسانى مى‏شود که در خود، آمادگى به وجود آورده باشند. «یهدى من اناب»


ایه 28 : این ایه و ایه قبل جمع جالبی داره
میگه هدایت مال اونایی هستش که دلشون با یاد خدا ارومه


ایه 28 : المیزان : در این آیه حالت کسانی را که بسوی خدا رجوع می کنند توضیح داده و می فرماید: آنها کسانی هستند که ایمان آوردندو قلبشان با یاد حق آرام گرفت ، پس در آنها آمادگی و استعداد پذیرش عطیه هدایت الهی وجود دارد، همانطور که فسق و اعراض از حق ، در مورد ضلالت ،زمینه را برای اضلال الهی آماده می کند و آنگاه قاعده ای عمومی را بیان می نمایدو آن اینکه (فقط با یاد خدا دلها آرامش می یابد)و ذکر در اینجا شامل همه انحاءذکر می شود، اعم از لفظی یا غیر آن و علت آن است که آدمی در زندگی خودهدفی جز رسیدن به سعادت و آرامش ندارد و بیم او درزندگی از برخورد باناملایمات و سلب نعمات است و تنها سببی که نعمت و سلب آن بدست اوست همانا خدای سبحان است که بازگشت همه امور بسوی اوست ، پس یاد او برای هر نفسی مایه انبساط خاطر و آرامش است و نفس به چیزی جز یاد او آرام نمی گیرد جز آنکه از حقیقت حال خود غافل شده و در اثر از دست دادن بصیرت و رشد، دیگر از ذکر حق گریزان باشد که چنین نفسی از نعمت طمأنینه و سکون محروم خواهد بود، چون یاد خدا تنها مایه آرامش دلهاست (نسو الله فنسیهم )(17)،(خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنها را فراموش کرد).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۱۰
* مسافر