252 . صفحه 252
سوم شهریور :
نفیسه :
(آیه 19)- برنامه اولو الالباب: در اینجا ترسیم و تجسّمى از جزئیات برنامههاى سازنده طرفداران حق به چشم مىخورد که بحث آیات گذشته را تکمیل مىنماید نخست به صورت یک استفهام انکارى مىفرماید: «آیا کسى که مىداند آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسى است که نابیناست»؟
(أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمى).
این تعبیر اشاره لطیفى است به این که ندانستن این واقعیت به هیچ وجه امکان پذیر نیست مگر این که چشم دل انسان بکلى از کار افتاده باشد.
و لذا در پایان آیه اضافه مىکند: «تنها کسانى متذکر مىشوند که اولوا الالباب و صاحبان مغز و اندیشهاند» (إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).
(آیه 20)- سپس به عنوان تفسیر «أُولُوا الْأَلْبابِ» ریز برنامههاى طرفداران حق را بیان کرده، و قبل از هر چیز انگشت روى مسأله وفاى به عهد و ترک پیمان شکنى گذارده، مىگوید: «آنها کسانى هستند که به عهد الهى وفا مىکنند و پیمان را نمىشکنند» (الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ).
«عهد اللّه» (عهد الهى) معنى وسیعى دارد که شامل عهدهاى فطرى و پیمانهایى که خدا به مقتضاى فطرت از انسان گرفته مىشود و هم پیمانهاى عقلى یعنى، آنچه را که انسان با نیروى تفکر و عقل از حقایق عالم هستى و مبدأ و معاد درک مىکند، هم پیمانهاى شرعى یعنى آنچه را که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمانهاى خداوند و ترک معصیت و گناه، پیمان گرفته همه را شامل مىگردد.
(آیه 21)- دومین ماده برنامه آنها، حفظ پیوندها و پاسدارى از آنهاست، چنانکه مىفرماید: «آنها کسانى هستند که پیوندهایى را که خداوند امر به حفظ آن کرده برقرار مىدارند» (وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ).
انسان ارتباطى با خدا، ارتباطى با پیامبران و رهبران، ارتباطى با سایر انسانها اعم از دوست و همسایه و خویشاوند و برادران دینى و همنوعان دارد، و ارتباطى نیز با خودش، همه این پیوندها را باید محترم شمرد.در حقیقت انسان یک موجود منزوى و جدا و بریده از عالم هستى نیست بلکه سر تا پاى وجود او را پیوندها و علاقهها و ارتباطها تشکیل مىدهد.
سومین و چهارمین برنامه طرفداران حق آن است که: «آنها از پروردگارشان، خشیت دارند و از بدى حساب (در دادگاه قیامت) مىترسند» (وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ).
(آیه 22)- پنجمین برنامه آنها استقامت است، در برابر تمام مشکلاتى که در مسیر اطاعت و ترک گناه و جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد آن هم صبر و استقامتى براى جلب خشنودى پروردگار، و لذا مىفرماید: «آنها کسانى هستند که به خاطر جلب رضایت پروردگارشان صبر و استقامت به خرج دادند» (وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ).
این جمله دلیل روشنى است بر این که صبر و شکیبایى و بطور کلى هرگونه عمل خیر در صورتى ارزش دارد که «ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ» و براى خدا باشد، و اگر انگیزههاى دیگرى از قبیل ریاکارى و جلب توجه مردم و یا حتى براى ارضاى غرور خود، کارى را انجام دهد بىارزش است.ششمین برنامه آنها این است که «آنها نماز را بر پا مىدارند» (وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
چه چیز مهمتر از این است که انسان هر صبح و شام رابطه و پیوند خود را با خدا تجدید کند، با او به راز و نیاز برخیزد و به یاد عظمت او و مسؤولیتهاى خویش بیفتد، و در پرتو این کار، گرد و غبار و زنگار گناه را از دل و جان بشوید.
و به دنبال آن هفتمین برنامه حقجویان را با این عبارت بیان مىکند: آنها کسانى هستند که «از آنچه به آنان روزى دادهایم در پنهان و آشکار انفاق مىکنند» (وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً).
نماز پیوند انسان را با «خدا» و زکوة پیوند او را با «خلق» محکم مىکند.
بالاخره هشتمین و آخرین برنامه آنها این است که: «آنها به وسیله حسنات، سیئات خود را از میان مىبرند» (وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ).و هر اندازه گناه و لغزش آنها بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بیشترى انجام مىدهند، تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشویند.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که آنها بدى را با بدى تلافى نمىکنند، بلکه سعى دارند اگر از کسى نسبت به آنها بدى برسد، با انجام نیکى در حق وى، او را شرمنده و وادار به تجدید نظر کنند.
و در پایان آیه پس از ذکر برنامههاى مختلف گذشته اشاره به عاقبت کار «اولوا الالباب» و اندیشمندان و طرفداران حق و عاملان به این برنامهها کرده، مىفرماید: «عاقبت نیک سراى دیگر براى آنهاست» (أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ).و هر اندازه گناه و لغزش آنها بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بیشترى انجام مىدهند، تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشویند.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که آنها بدى را با بدى تلافى نمىکنند، بلکه سعى دارند اگر از کسى نسبت به آنها بدى برسد، با انجام نیکى در حق وى، او را شرمنده و وادار به تجدید نظر کنند.
و در پایان آیه پس از ذکر برنامههاى مختلف گذشته اشاره به عاقبت کار «اولوا الالباب» و اندیشمندان و طرفداران حق و عاملان به این برنامهها کرده، مىفرماید: «عاقبت نیک سراى دیگر براى آنهاست» (أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ).(آیه 23)- این آیه در توضیح این سرانجام نیک و عاقبت خیر مىگوید:
سرانجام کار آنها «باغهاى جاویدان بهشت است که هم خودشان وارد آن مىشوند و هم پدران و همسران و فرزندان صالح آنها» (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ).
و چیزى که این نعمتهاى بزرگ و بىپایان را تکمیل مىسازد، این است که «فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مىشوند» (وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ).(آیه 24)- و به آنها مىگویند: «سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان» (سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ).
آن صبرها و استقامتهاى شما در راه انجام وظائف و مسؤولیتها و تحمل شدائد و مصائب بوده که این سلامت را به وجود آورد، در اینجا در نهایت امنیت و آرامش خواهید بود.
و در پایان مىفرماید: «چه پایان نیک و چه عاقبت خوبى»؟ (فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).
از آیات قرآن و روایات به خوبى استفاده مىشود که بهشت درهایى دارد که اشاره به اعمال و کارهایى است که سبب ورود به بهشت مىشوند. و جالب این که در قرآن مىخوانیم: جهنم «هفت» در دارد، و طبق روایات، بهشت داراى «هشت» در است اشاره به این که طرق وصول به سعادت و بهشت جاویدان از طرق وصول به جهنم بیشتر است، و رحمت خدا بر غضب او پیشى مىگیرد.(آیه 25)- دنیا پرستان تبهکار! از آنجا که نیک و بد همواره در مقایسه با یکدیگر به خوبى روشن مىگردد پس از ذکر صفات «اولوا الالباب» در اینجا بخشى از صفات اصلى مفسدان و آنها که عقل و اندیشه واقعى خود را از دست دادهاند بیان مىدارد، مىگوید: «و آنها که عهد الهى را بعد از محکم کردن مىشکنند، و پیوندهایى را که خدا فرمان به برقرارى آن داده، قطع مىکنند، و در روى زمین افساد مىنمایند، لعنت و مجازات سراى دیگر از آنهاست» (وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).
در حقیقت تمام مفاسد عقیدتى و علمى آنها در سه جمله فوق، خلاصه شده است:
1- شکستن پیمانهاى الهى که شامل پیمانهاى فطرى، و پیمانهاى عقلى، و پیمانهاى تشریعى مىشوند.
2- قطع رابطهها رابطه با خدا، رابطه با رهبران الهى، رابطه با خلق، و رابطه با خویشتن.
3- آخرین قسمت که ثمره دو قسمت قبل است، فساد در روى زمین است.(آیه 26)- در این آیه اشاره به این مىکند که روزى و زیادى و کمى آن، به دست خداست: «خداوند روزى را براى هر کس بخواهد وسیع، و براى هر کس بخواهد تنگ قرار مىدهد» (اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
اشاره به این که آنها به خاطر جلب درآمد بیشتر در روزى زمین فساد مىکنند، پیوندهاى خدایى را مىبرند، و عهد الهى را مىشکنند تا درآمد و بهره بیشترى از زندگى مادى پیدا کنند، توجه به این حقیقت ندارند که روزى و کم و زیاد آن به دست خداست.
سپس اضافه مىکند که: پیمان شکنان و مفسدان فى الارض «تنها به زندگى دنیا خشنود و خوشحالند در حالى که زندگى دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزى بیش نیست» (وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ).(آیه 27)- از آنجا که در این سوره بسیارى از بحثها پیرامون توحید و معاد و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، این آیه بار دیگر به سراغ مسأله دعوت پیامبر اسلام مىرود و یکى از ایرادات منکران لجوج را بیان کرده، مىگوید: «و کافران مىگویند:
چرا معجزهاى از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است» (وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
آنها انتظار دارند که پیامبر به صورت یک «خارق العادهگر» در گوشهاى بنشیند و هر یک از آنها از در وارد شوند، و هر معجزهاى مایل هستند پیشنهاد کنند او هم بلافاصله به آنها ارائه دهد، و تازه آنها اگر مایل نبودند ایمان نیاورند! قرآن در پاسخ آنها مىگوید: اى پیامبر! به اینها «بگو: که خداوند هر که را بخواهد گمراه مىکند و هر کس که به سوى او باز گردد مشمول هدایتش قرار مىدهد» (قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ).
اشاره به این که کمبود شما از ناحیه اعجاز نیست، بلکه کمبود شما از درون وجود خودتان است، لجاجتها، تعصبها، جهالتها، و گناهانى که سد راه توفیق مىشود مانع از ایمان شماست.
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد.(آیه 28)- در این آیه تفسیر بسیار جالبى از «مَنْ أَنابَ» (آنها که به سوى خدا بازگشتهاند) بیان کرده،مىفرماید: «اینان کسانى هستند که ایمان آوردهاند و دلهایشان به ذکر خدا مطمئن و آرام است» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ).
و بعد به عنوان یک قاعده کلى و اصل جاویدان و فراگیر مىفرماید: «آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش مىگیرد» (أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).
اعظم :
آیه 19 : عقلى که انسان را به حقانیّت کتاب آسمانى نرساند، عقلنیست. «انّما یتذکّر اولوا الالباب»
آیه 19 : کسایی که می دونن اون چیزهایی که از طرف خداوند رسیده حق هستش ، مسلما اهل عمل به دستورات حق هستن ... دستوراتی مثل نماز ، انفاق ، صبردر برابر مصائب .... ( تعجب برانگیز ه که بعضی از ما خودمون رو مسلمان می دونیم ، اما برای زندگی خودمون روش افرادی را بر می گزیننیم که خداوند آنها را نابینا خوانده و این نهایت شقاوت برای ماست که به شیوه افراد کافر و جهال عمل کنیم)
آیه 20 : توضیح عهدالله توضیح خوبی بود در تفاسیر
آیه 21 : المیزان : مراد از امر، در اینجا امر تشریعی است ، چون حساب و مؤاخذه مبتنی براحکام نازله در شریعت است که این احکام ، خود احکام فطرت را تأیید می کندنه آنکه فقط مبتنی بر فطرت باشد چون حجت الهی فقط با فطرت تمام نمی شودبلکه باید طریق وحی نیز به فطرت منضم شود هرچند که حسن و قبح بسیاری ازاحکام مثل زشتی ظلم یا نیکوئی عدل برای همه به حکم فطرت واضح و آشکاراست
آیه 22 : خیلی ها ممکنه بنا به شرایط در برابر سختیها صبر کنن ( یا از موضع ضعف یا از موضغ قدرت ) ولی صبری صبر درست هستش که به خاطر خدا باشه (وجه ربهم )
آیه 22 : صبر به خاطر خدا ، اقامه نماز ، انفاق در آشکارا و پنهان و دفع بدی با نیکی از ویژگیهای خردمندان هستش ، مقایسه کنیم با معیارهای بشر امروز برای خردمندی و با عقلی ...
آیه 23 : شرط ورود به بهشت "صلاحیت" هستش نه ارتباطات فامیلی ....
آیه 24 : این عاقبت سرانجام اعمال صالحی است که در همه مراحل زندگی بر آن مداومت داشته اند و در هر زمانیکه سایرین منحرف می گشتند آنها خویشتنداری نموده و خود را از معصیت دور می داشتند و مصائب را تحمل نموده و صبر توأم با خوف و خشیت می نمودند.
آیه 24 : چقدر "صبر" مهمه خیلی .... همه اقسام صبر ( صبر در براب رطاعت ، معصیت و مصیبت ) همه هم به خاطر خداوند
آیه 25 : نتیجه بر مدار حق نبودن "فسار در زمین " هستند ... یه جایی تو سوره بقره داشتیم مثالهاش رو " یهلک الحرث و النسل ) اصولا سرانجام نبودن در مسیر طاعت الهی نتیجه ای جر فساد و نابودی در زمین نداره ... هر چند هم بهش برچسبهای عقلانی بچسبونیم ... عقل اونیه که خداوند گفته و خردمند اونی هستش که خداوند تعریف مرده در همون آیه های آغازین صفحه و اهمش در آیه 22
آیه 25 : شادمانی در دنیا وقتی آخرت رو توش لحاظ نکنیم ارزشی نداره و کار غیر اهل ایمانه .... و کار نا خردمندان
آیه 26 : روزى بدست خداست نه به زرنگى، دو رنگى، پیمان شکنى و قطع روابطى که احیاناً مستلزم انفاق و بخشش است. «اللَّه یبسط الرزق»
آیه 26 : رزقِ کم هم براساس اندازهى حکیمانه مقدّر مىشود.«یقدر» بجاى «یضیق»
آیه 27 : اگر چه هدایت مردم بدست خداست، ولى هدایت خداوند شامل کسانى مىشود که در خود، آمادگى به وجود آورده باشند. «یهدى من اناب»
ایه 28 : این ایه و ایه قبل جمع جالبی داره
میگه هدایت مال اونایی هستش که دلشون با یاد خدا ارومهایه 28 : المیزان : در این آیه حالت کسانی را که بسوی خدا رجوع می کنند توضیح داده و می فرماید: آنها کسانی هستند که ایمان آوردندو قلبشان با یاد حق آرام گرفت ، پس در آنها آمادگی و استعداد پذیرش عطیه هدایت الهی وجود دارد، همانطور که فسق و اعراض از حق ، در مورد ضلالت ،زمینه را برای اضلال الهی آماده می کند و آنگاه قاعده ای عمومی را بیان می نمایدو آن اینکه (فقط با یاد خدا دلها آرامش می یابد)و ذکر در اینجا شامل همه انحاءذکر می شود، اعم از لفظی یا غیر آن و علت آن است که آدمی در زندگی خودهدفی جز رسیدن به سعادت و آرامش ندارد و بیم او درزندگی از برخورد باناملایمات و سلب نعمات است و تنها سببی که نعمت و سلب آن بدست اوست همانا خدای سبحان است که بازگشت همه امور بسوی اوست ، پس یاد او برای هر نفسی مایه انبساط خاطر و آرامش است و نفس به چیزی جز یاد او آرام نمی گیرد جز آنکه از حقیقت حال خود غافل شده و در اثر از دست دادن بصیرت و رشد، دیگر از ذکر حق گریزان باشد که چنین نفسی از نعمت طمأنینه و سکون محروم خواهد بود، چون یاد خدا تنها مایه آرامش دلهاست (نسو الله فنسیهم )(17)،(خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنها را فراموش کرد).