قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۵۸ ق.ظ

597 . صفحه 597


چهاردهم مرداد :


نفیسه :





نود و پنجمین سوره قران ،سوره تین است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 8 آیه میباشد.‏
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره در حقیقت بر محور آفرینش زیباى انسان، و مراحل تکامل، و انحطاط او دور مى‏زند، و این مطلب با سوگندهاى پر معنائى در آغاز سوره شروع شده است، و بعد از شمردن عوامل پیروزى و نجات انسان، سرانجام تأکید بر مسأله معاد و حاکمیت مطلقه خداوند پایان مى‏گیرد.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «هرکس این سوره را بخواند خداوند دو نعمت را مادامى که در دنیاست به او مى‏بخشد: سلامت و یقین، و هنگامى که از دنیا برود به تعداد تمام کسانى که این سوره را خوانده‏اند ثواب یک روز روزه به عنوان پاداش به او مى‏بخشد».


(آیه 1)- در آغاز این سوره به چهار سوگند پرمعنى برخورد مى‏کنیم که مقدمه براى بیان معنى پراهمیتى است.
مى‏فرماید: «قسم به انجیر و زیتون [- یا قسم به سرزمین شام و بیت المقدس‏]» (و التین و الزیتون).

(آیه 2)- «و سوگند به طور سینین» (و طور سینین).

(آیه 3)- «و قسم به این شهر امن» [- شهر مکه‏] (و هذا البلد الامین).
«تین» در لغت به معنى «انجیر» و «زیتون» همان زیتون معروف است که ماده روغنى مفیدى از آن مى‏گیرند.
در این که آیا منظور سوگند به همین دو میوه معروف است یا چیز دیگر؟
بعضى آن را اشاره به همان دو میوه معروف مى‏دانند که خواص غذائى و درمانى فوق العاده زیادى دارد، بعضى دیگر معتقدند که منظور از آن، دو کوهى است که شهر «دمشق» و «بیت المقدس» بر آنها قرار گرفته، چرا که این دو سرزمین، محل قیام بسیارى از انبیا و پیامبران بزرگ خداست، و این تفسیر با سوگندهاى سوم و چهارم که از سرزمینهاى مقدسى یاد مى‏کند هماهنگ است.
و اما «هذا البلد الامین» مسلما اشاره به سرزمین «مکّه» است سرزمینى که حتى در عصر جاهلیت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده مى‏شد، و کسى در آنجا حق تعرض به دیگرى نداشت.
و هرگاه این دو قسم (تین و زیتون) را بر معنى ابتدائى آنها حمل کنیم یعنى انجیر و زیتون معروف، باز سوگند پرمعنائى است زیرا:
«انجیر» داراى ارزش غذائى فراوانى است و لقمه‏اى است مغذى و مقوى براى هر سن و سال و خالى از پوست و هسته و زوائد.
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام آمده است: «انجیر بوى دهان را مى‏برد، لثه‏ها و استخوانها را محکم مى‏کند، مو را مى‏رویاند درد را برطرف مى‏سازد، و با وجود آن نیاز به دارو نیست.»
و نیز فرمود: «انجیر شبیه‏ترین اشیا به میوه بهشتى است.»
و غذاشناسان و دانشمندان بزرگ براى زیتون و روغن آن اهمیت فوق العاده‏اى قائلند، و معتقدند کسانى که مى‏خواهند همواره سالم باشند باید از این اکسیر حیاتى استفاده کنند.
روغن زیتون دوست صمیمى کبد آدمى، و براى رفع عوارض کلیه‏ها و سنگهاى صفراوى، و قولنجهاى کلیوى، و کبدى و رفع یبوست بسیار مؤثر است.روغن زیتون سرشار از انواع ویتامینها است و داراى فسفر، کلسیم و پتاسیم و منگنز است در حدیثى از امام علىّ بن موسى الرضا علیه السّلام آمده است: «روغن زیتون غذاى خوبى است، دهان را خوشبو و بلغم را برطرف مى‏سازد، رنگ صورت را صفا و طراوت مى‏بخشد، اعصاب را تقویت کرده، بیمارى و درد و ضعف را از میان مى‏برد و آتش خشم را فرو مى‏نشاند».

(آیه 4)- ما انسان را در بهترین صورت آفریدیم! بعد از ذکر این قسمهاى پرمحتواى چهارگانه به جواب قسم پرداخته، مى‏فرماید: «مسلما ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم» (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم).
«تقویم» به معنى درآوردن چیزى به صورت مناسب، و نظام معتدل و کیفیت شایسته است، و گستردگى مفهوم آن اشاره به این است که خداوند انسان را از هر نظر موزون و شایسته آفرید، هم از نظر جسمى، و هم از نظر روحى و عقلى، چرا که هرگونه استعدادى را در وجود او قرار داده، و او را براى پیمودن قوس صعودى بسیار عظیمى آماده ساخته، و با این که انسان «جرم صغیرى» است، «عالم کبیر» را در او جا داده و آنقدر شایستگیها به او بخشیده که لایق خلعت «و لقد کرمنا بنى آدم ما فرزندان آدم را کرامت و عظمت بخشیدیم» شده است.

(آیه 5)- ولى همین انسان با تمام این امتیازات اگر از مسیر حق منحرف گردد چنان سقوط مى‏کند که به «اسفل سافلین» کشیده مى‏شود، لذا در آیه مورد بحث، مى‏فرماید: «سپس او را به پایین‏ترین مرحله بازگرداندیم» (ثم رددناه اسفل سافلین).
چرا چنین نباشد در حالى که موجودى است مملوّ از استعدادهاى سرشار که اگر در طریق صلاح از آن استفاده کند بر بالاترین قله افتخار قرار مى‏گیرد، و اگر این همه هوش و استعداد را در طریق فساد به کار اندازد بزرگترین مفسده را مى‏آفریند و طبیعى است که به «اسفل سافلین» کشیده شود.

(آیه 6)- ولى در این آیه، مى‏افزاید: «مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند که براى آنها پاداشى تمام نشدنى است» (الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون).

(آیه 7)- در این آیه، این انسان ناسپاس و بى‏اعتنا به دلائل و نشانه‏هاى معاد را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «پس چه چیز سبب مى‏شود که بعد از این همه (دلائل روشن) روز جزا را انکار مى‏کنى»؟! (فما یکذبک بعد بالدین).
ساختمان وجود تو از یکسو، و ساختمان این جهان پهناور از سوى دیگر، نشان مى‏دهد که زندگى چند روزه دنیا نمى‏تواند هدف نهائى آفرینش تو و این عالم بزرگ باشد.
اینها همه مقدمه‏اى است براى جهانى وسیعتر و کاملتر، و به تعبیر قرآن در آیه 62 سوره واقعه «نشئه اولى» خود خبر از «نشئه دیگرى» مى‏دهد، چرا انسان متذکر نمى‏شود.

(آیه 8)- و در آخرین آیه سوره، مى‏فرماید: «آیا خداوند بهترین حکم کنندگان و داوران نیست»؟! (ا لیس الله باحکم الحاکمین).
در حدیثى آمده است هنگامى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله سوره «و التین» را تلاوت مى‏فرمود وقتى به آیه «ا لیس الله باحکم الحاکمین» مى‏رسید، مى‏فرمود: «بلى و انا على ذلک من الشّاهدین آرى خداوند بهترین حکم کنندگان است و من بر این امر گواهم».




سوره علق،سوره نود و ششم قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 19 آیه است.‏
محتوا و فضیلت سوره:
مشهور در میان مفسران این است که این سوره نخستین سوره‏اى است که بر پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نازل شده، و محتواى آن نیز مؤید همین معنى است.
در آغاز به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دستور قرائت و تلاوت مى‏دهد و سپس از آفرینش این انسان با عظمت، از یک قطعه خون بى‏ارزش، سخن مى‏گوید.
در مرحله بعد از تکامل انسان در پرتو لطف و کرم پروردگار، و آشنائى او به علم و دانش و قلم بحث مى‏کند.
و در مرحله بعد، از انسانهاى ناسپاسى که على رغم این همه موهبت و اکرام الهى راه طغیان را پیش مى‏گیرند سخن به میان مى‏آورد.
و سرانجام به مجازات دردناک کسانى که مانع هدایت مردم و اعمال نیکند اشاره مى‏کند و سوره را با دستور سجده و تقرب به درگاه پروردگار پایان مى‏دهد.
در فضیلت تلاوت این سوره از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود:
«هر کس در روز یا شب سوره «اقرا باسم ربّک» را بخواند، و در همان شب یا روز بمیرد شهید از دنیا رفته است و خداوند او را شهید مبعوث مى‏کند و در صف شهیدان جاى مى‏دهد، و در قیامت همچون کسى است که با شمشیر در راه خدا همراه پیامبر خدا جهاد کرده است.».
این سوره به مناسبت تعبیرهاى مختلفى که در آغاز آن است به نام سوره «علق»، «اقرا»، «قلم» نامیده شده.


(آیه 1)-
شأن نزول:
در روایات آمده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به کوه «حرا» رفته بود جبرئیل آمد و گفت: اى محمّد بخوان! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من قرائت کننده نیستم.
جبرئیل او را در آغوش گرفت و فشرد، و بار دیگر گفت: بخوان! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله همان جواب را تکرار کرد، بار دوم نیز جبرئیل این کار را کرد، و همان جواب را شنید، و در سومین بار گفت: (اقرأ باسم ربک الذى خلق ...) (تا آخر آیات پنج گانه).
این سخن را گفت و از دیده پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پنهان شد.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که با دریافت نخستین اشعه وحى سخت خسته شده بود به سراغ خدیجه آمده، و فرمود: «زمّلونى و دثّرونى مرا بپوشانید و جامه‏اى بر من بیفکنید تا استراحت کنم».
«طبرسى» در «مجمع البیان» نیز نقل مى‏کند که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به خدیجه فرمود: هنگامى که تنها مى‏شوم ندائى مى‏شنوم (و نگرانم!).
خدیجه عرض کرد: خداوند جز خیر درباره تو کارى نخواهد کرد، چرا که به خدا سوگند تو امانت را ادا مى‏کنى، صله رحم به جا مى‏آورى، در سخن گفتن راستگو هستى.
«خدیجه» مى‏گوید: بعد از این ماجرا ما به سراغ «ورقة بن نوفل» رفتیم (او از آگاهان عرب و عمو زاده خدیجه بود) رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله آنچه را دیده بود براى «ورقه» بیان کرد، ورقه گفت: هنگامى که آن منادى به سراغ تو مى‏آید دقت کن ببین چه مى‏شنوى؟ سپس براى من نقل کن .پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در خلوتگاه خود این را شنید که مى‏گوید: اى محمّد بگو: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه ربّ العالمین- تا- و لا الضّالّین، و بگو: لا اله الّا اللّه، سپس حضرت به سراغ ورقه آمد و مطلب را براى او بازگو کرد.
«ورقه» گفت: بشارت بر تو، باز هم بشارت بر تو، من گواهى مى‏دهم تو همان هستى که «عیسى بن مریم» بشارت داده است! و تو شریعتى همچون «موسى» دارى تو پیامبر مرسلى، و به زودى بعد از این روز مأمور به جهاد مى‏شوى و اگر من آن روز را درک کنم در کنار تو جهاد خواهم کرد! هنگامى که «ورقه» از دنیا رفت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «من این روحانى را در بهشت (بهشت برزخى) دیدم در حالى که لباس حریر بر تن داشت، زیرا او به من ایمان آورد و مرا تصدیق کرد».
البته در بعضى از کلمات مفسرین، یا کتب تاریخ، مطالب ناموزونى درباره این فصل از زندگى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به چشم مى‏خورد که مسلما از احادیث مجعول و اسرائیلیات است.
به نظر مى‏رسد این گونه روایات ضعیف و رکیک، ساخته و پرداخته دشمنان اسلام است که خواسته‏اند هم اسلام را زیر سؤال برند و هم شخص پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را.
تفسیر:
بخوان به نام پروردگارت! در نخستین آیه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید» (اقرأ باسم ربک الذى خلق).
قابل توجه این که در اینجا قبل از هر چیز تکیه روى مسأله «ربوبیت» پروردگار شده است، و مى‏دانیم «رب» به معنى «مالک مصلح» است کسى که هم صاحب چیزى است و هم به اصلاح و تربیت آن مى‏پردازد.
سپس براى اثبات ربوبیت پروردگار روى مسأله خلقت و آفرینش جهان هستى تکیه شده، چرا که بهترین دلیل بر ربوبیت او خالقیت اوست، کسى عالم را تدبیر مى‏کند که آفریننده آن است.
این در حقیقت پاسخى است به مشرکان عرب که «خالقیت» خدا را پذیرفته بودند، اما ربوبیت و تدبیر را براى بتها قائل بودند! به علاوه ربوبیت خداوند و تدبیر او در نظام هستى بهترین دلیل بر اثبات ذات مقدّس اوست.

(آیه 2)- سپس از میان مخلوقات روى مهمترین پدیده جهان خلقت و گل سرسبد آفرینش یعنى «انسان» تکیه کرده، و آفرینش او را یادآور شده، مى‏فرماید:
«همان کس که انسان را از خون بسته‏اى خلق کرد» (خلق الانسان من علق).
از آنجا که نطفه بعد از گذراندن دوران نخستین در عالم جنین، به شکل قطعه خون بسته چسبنده‏اى در مى‏آید که در ظاهر بسیار کم ارزش است، مبدأ آفرینش انسان را در این آیه همین موجود ناچیز مى‏شمرد، تا قدرت نمائى عظیم پروردگار روشن شود که از موجودى چنان بى‏ارزش مخلوقى چنین پرارزش آفریده است.
بعضى نیز گفته‏اند: منظور از «علق» در اینجا «گل» آدم است که آن هم حالت چسبندگى داشت، بدیهى است خدائى که این مخلوق عجیب را از آن قطعه «گل چسبنده» به وجود آورد، شایسته هرگونه ستایش است.
گاه «علق» را به معنى موجود «صاحب علاقه» دانسته‏اند که اشاره‏اى است به روح اجتماعى انسان، و علقه آنها به یکدیگر که در حقیقت پایه اصلى تکامل بشر و پیشرفت تمدّنها را تشکیل مى‏دهد.
بعضى نیز «علق» را اشاره به «نطفه نر» (اسپرم) مى‏دانند که شباهت زیادى به «زالو» دارد، این موجود ذره بینى در آب نطفه شناور است، و به سوى «نطفه زن» در رحم پیش مى‏رود، و به آن مى‏چسبد، و از ترکیب آن دو، نطفه کامل انسان به وجود مى‏آید.
درست است که در آن زمان این گونه مسائل هنوز شناخته نشده بود، ولى قرآن مجید از طریق اعجاز علمى پرده از روى آن برداشته است.
از میان این تفسیرهاى چهارگانه تفسیر اول روشنتر به نظر مى‏رسد، هر چند جمع میان چهار تفسیر نیز مانعى ندارد.

(آیه 3)- بار دیگر براى تأکید مى‏افزاید: «بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است» (اقرأ و ربک الاکرم).تعبیر این آیه در حقیقت پاسخى است به گفتار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در جواب جبرئیل که گفت: من قرائت کننده نیستم، یعنى «از برکت پروردگار فوق العاده کریم و بزرگوار، تو توانائى بر قرائت و تلاوت دارى».


(آیه 4)- سپس به توصیف خداوندى که اکرم الاکرمین است پرداخته، مى‏فرماید: «همان کسى که به وسیله قلم تعلیم نمود» (الذى علم بالقلم).


(آیه 5)- «و به انسان آنچه را نمى‏دانست یاد داد» (علم الانسان ما لم یعلم).
در حقیقت این آیات نیز پاسخى است به همان گفتار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود «من قرائت کننده نیستم» یعنى همان خدائى که به وسیله قلم انسانها را تعلیم داد، و به انسان آنچه را نمى‏دانست آموخت، قادر است که به بنده‏اى درس نخوانده همچون تو نیز قرائت و تلاوت را بیاموزد.
جمله «الذى علم بالقلم» تاب دو معنى دارد، نخست این که: خداوند نوشتن و کتابت را به انسان آموخت و قدرت و توانائى این کار عظیم را که مبدأ تاریخ بشر، و سرچشمه تمام علوم و فنون و تمدّنهاست، در او ایجاد کرد.
دیگر این که: منظور این است که علوم و دانشها را از این طریق و با این وسیله به انسان آموخت.
و در هر حال تعبیرى است پر معنى که در آن لحظات حساس نخستین نزول وحى در این آیات بزرگ و پر معنى منعکس شده است.
پایه اسلام از همان آغاز بر علم و قلم گذارده شده، و بى‏جهت نیست که قومى چنان عقب مانده بقدرى در علوم و دانشها پیش رفتند که علم و دانش را- به اعتراف دوست و دشمن- به همه جهان صادر کردند، و به اعتراف مورخان معروف اروپا این نور علم و دانش مسلمین بود که بر صفحه اروپاى تاریک قرون وسطى تابید، و آنها را وارد عصر تمدن ساخت.
چقدر نازیباست ملّتى این چنین، و آئینى آن چنان، در میدان علم و دانش عقب بمانند و نیازمند دیگران و حتى وابسته به آنها شوند.


(آیه 6)- در تعقیب آیات گذشته- که در آن اشاره به نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار نسبت به انسان شده بود، و لازمه یک چنین نعمت گسترده‏اى سپاسگزارى انسان تسلیم او در برابر خداوند است- در این آیه مى‏فرماید: «چنین نیست (که نعمتهاى الهى روح شکرگزارى را همیشه در او زنده کند، بلکه) به یقین انسان طغیان مى‏کند» (کلا ان الانسان لیطغى).


(آیه 7)- «به خاطر این که خود را بى‏نیاز ببیند» (ان رآه استغنى).
این طبیعت غالب انسانهاست، طبیعت کسانى که در مکتب عقل و وحى پرورش نیافته‏اند که وقتى به غلط خود را مستغنى مى‏پندارند، شروع به سرکشى و طغیان مى‏کنند. نه خدا را بنده‏اند، نه احکام او را به رسمیت مى‏شناسند، نه به نداى وجدان گوش فرا مى‏دهند، و نه حق و عدالت را رعایت مى‏کنند.
به هرحال چنین به نظر مى‏رسد که هدف آیه این است که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله انتظار نداشته باشد مردم به زودى دعوتش را پذیرا شوند، بلکه باید خود را براى انکار و مخالفت مستکبران طغیانگر، آماده سازد، و بداند راهى پرفراز و نشیب در پیش روى اوست.


(آیه 8)- سپس این طاغیان مستکبر را مورد تهدید قرار داده، مى‏فرماید:
«و به یقین بازگشت (همه) به سوى پروردگار تو است» (ان الى ربک الرجعى).
و اوست که طغیانگران را به کیفر اعمالشان مى‏رساند.
و همان گونه که بازگشت همه چیز به سوى اوست، و همه مى‏میرند «و میراث آسمان و زمین براى ذات پاک او مى‏ماند» (آل عمران/ 180).
در آغاز نیز همه چیز از ناحیه او بوده، و جاى این نیست که انسان خود را بى‏نیاز بشمرد و مغرور گردد، و طغیان کند.


(آیه 9)- سپس به قسمتى از کارهاى طغیانگران مغرور، ممانعت آنها از سلوک راه حق و پیمودن طریق هدایت و تقوا پرداخته، مى‏افزاید: «به من خبر ده آیا کسى که نهى مى‏کند» (ا رایت الذى ینهى).


(آیه 10)- «بنده‏اى را به هنگامى که نماز مى‏خواند» آیا مستحق عذاب الهى نیست؟ (عبدا اذا صلى).
در احادیث آمده است: «ابوجهل» از اطرافیان خود سؤال کرد: آیا محمّد در میان شما نیز (براى سجده) صورت به خاک مى‏گذارد؟
گفتند: آرى! گفت: سوگند به آنچه ما به آن سوگند یاد مى‏کنیم، اگر او را در چنین حالى ببینم با پاى خود گردن او را له مى‏کنم! به او گفتند: ببین، او در آنجا مشغول نماز خواندن است! ابو جهل حرکت کرد تا گردن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را زیر پاى خود بفشارد، ولى هنگامى که نزدیک آمد عقب نشینى کرده و با دستش گوئى چیزى را از خود دور مى‏کرد! به او گفتند: این چه وضعى است که در تو مى‏بینیم؟
گفت: ناگهان میان خودم و او خندقى از آتش دیدم و منظره‏اى وحشتناک و همچنین بال و پرهائى مشاهده کردم! در اینجا پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «قسم به کسى که جانم در دست اوست اگر به من نزدیک شده بود فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه مى‏کردند و عضو عضو او را مى‏ربودند»!- اینجا بود که آیات فوق نازل شد.


(آیه 11)- در این آیه براى تأکید بیشتر، مى‏افزاید: «به من خبر ده اگر این بنده (نمازگزار) به راه هدایت باشد» (ا رایت ان کان على الهدى).


(آیه 12)- «یا مردم را به تقوا فرمان دهد» (او امر بالتقوى).
آیا نهى کردن او سزاوار است؟ و آیا مجازات چنین کسى جز آتش دوزخ مى‏تواند باشد؟!


(آیه 13)- «به من خبر ده اگر (این طغیانگر که رهروان راه حق را از نماز و هدایت و تقوا باز مى‏دارد) حق را انکار کند و به آن پشت نماید» آیا مستحق مجازات الهى نیست؟ (ا رایت ان کذب و تولى).


(آیه 14)- «آیا او ندانست که خداوند (همه اعمالش را) مى‏بیند» و همه را براى حساب و جزا ثبت و ضبط مى‏کند؟ (ا لم یعلم بان الله یرى).


(آیه 15)- به دنبال بحثى که در آیات گذشته پیرامون طغیانگران کافر و مزاحمت آنها نسبت به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و نمازگزاران آمده بود، در اینجا آنها را زیر رگبار شدیدترین تهدیدها گرفته، مى‏فرماید: «چنان نیست» که او مى‏پندارد (کلا).
گمان مى‏کند مى‏تواند پا بر گردن پیغمبر به هنگام سجده بگذارد و او را از این برنامه الهى باز دارد.
 «اگر دست (از این جهل و غرور خود) بر ندارد ناصیه‏اش [- موى پیش سرش‏] را گرفته» و با ذلّت و خوارى به سوى عذاب مى‏کشانیم (لئن لم ینته لنسفعا بالناصیة).

(آیه 16)- «همان ناصیه دروغگوى خطاکار را»! (ناصیة کاذبة خاطئة).
در روایتى مى‏خوانیم: هنگامى که سوره «الرحمن» نازل شد پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله به یارانش فرمود: چه کسى از شما این سوره را بر رؤساى قریش مى‏خواند؟
حاضران در پاسخ کمى سکوت کردند، چرا که از آزار سران قریش بیمناک بودند.
«عبد اللّه بن مسعود» برخاست و گفت: اى رسول خدا! من این کار را مى‏کنم ...
ابن مسعود که جثه‏اى کوچک داشت و از نظر جسمانى ضعیف بود برخاست و نزد سران قریش آمد، آنها را در گرد کعبه جمع دید، تلاوت سوره الرحمن را آغاز کرد.
«ابوجهل» برخاست و چنان سیلى به صورت او زد که گوش او پاره شد، و خون جارى گشت! ابن مسعود گریان به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد، هنگامى که چشم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر او افتاد، ناراحت شد، ناگهان جبرئیل نازل شد در حالى که خندان و مسرور بود.
فرمود: اى جبرئیل چرا مى‏خندى در حالى که ابن مسعود گریان است؟
عرض کرد: به زودى دلیل آن را خواهى دانست.
این ماجرا گذشت، هنگامى که مسلمانان روز جنگ بدر پیروز شدند ابن مسعود در میان کشته‏هاى مشرکان گردش مى‏کرد، چشمش به ابو جهل افتاد، در حالى که آخرین نفسهاى خود را مى‏کشید، ابن مسعود روى سینه او قرار گرفت هنگامى که چشمش به او افتاد، گفت: اى چوپان ناچیز! بر جایگاه بلندى قرار گرفته‏اى! ابن مسعود گفت: «الاسلام یعلو و لا یعلى علیه اسلام برترى مى‏گیرد و چیزى بر اسلام برترى نخواهد گرفت».
ابوجهل به او گفت: به دوستت محمّد بگو: احدى در زندگى در نظر من از او مبغوضتر نبود و حتى در حال مرگم! هنگامى که این سخن به گوش پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله رسید فرمود: فرعون زمان من، از فرعون موسى بدتر بود، چرا که او در واپسین لحظات عمر گفت: من ایمان آوردم، ولى این طغیانش بیشتر شد! سپس ابوجهل رو به ابن مسعود کرد و گفت: سر مرا با این شمشیر قطع کن که تیزتر است، هنگامى که ابن مسعود سرش را جدا کرد نمى‏توانست آن را بردارد و به خدمت رسول خدا آورد- موى پیش سر او را گرفت و روى زمین کشید و خدمت پیامبر آورد، و مضمون آیه در این دنیا نیز تحقق یافت.


(آیه 17)- در روایتى از ابن عباس آمده است: روزى ابوجهل نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد در حالى که حضرت نزدیک مقام ابراهیم مشغول نماز بود، صدا زد مگر من تو را از این کار نهى نکردم؟
حضرت صلّى اللّه علیه و آله بر او بانگ زد و او را از خود راند.
ابو جهل گفت: اى محمّد! بر من بانگ مى‏زنى، و مرا مى‏رانى؟ تو نمى‏دانى قوم و عشیره من در این سرزمین از همه بیشتر است.
در اینجا آیه مورد بحث نازل شد: «سپس هر که را مى‏خواهد صدا بزند» تا یاریش کند (فلیدع نادیه).


(آیه 18)- «ما هم به زودى مأموران دوزخ را صدا مى‏زنیم» تا او را به دوزخ افکنند (سندع الزبانیة).
تا معلوم شود که از این غافل بى‏خبر کارى ساخته نیست، و در چنگال مأموران عذاب همچون پر کاهى در وسط یک طوفان سهمگین است!


(آیه 19)-{این آیه سجده واجب دارد}-در آخرین آیه این سوره که آیه سجده است، مى‏فرماید: «چنان نیست» که آن طغیانگر مى‏پندارد و اصرار بر ترک سجده تو دارد (کلا).
«هرگز او را اطاعت مکن و سجده نما و (به خدا) تقرّب جوى» (لا تطعه و اسجد و اقترب)
ابوجهل‏ها کوچکتر از آنند که بتوانند مانع سجده تو شوند، و یا در راه پیشرفت آئینت سنگ بیندازند و مانع ایجاد کنند، تو با توکل بر پروردگار و نیایش و عبادت و سجده، در این مسیر گام بردار و هر روز به خداى خود نزدیک و نزدیکتر شو.
ضمنا از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که «سجده» باعث قرب انسان در درگاه خداست، و لذا در حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که فرمود: «نزدیکترین حالت بنده به خداوند زمانى است که در سجده باشد».
البته مى‏دانیم طبق روایات اهل بیت عصمت علیهم السّلام چهار سجده واجب در قرآن داریم «الم سجده» و «فصلت» و «النجم» و در اینجا (سوره علق) و بقیه سجده‏هاى قرآن مستحب است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی