قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء هفدهم» ثبت شده است

يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۵۵ ب.ظ

341 . صفحه 341



اول آذر :



نفیسه :



(آیه 73)- معبودانى ضعیفتر از یک مگس! در این آیه ترسیم جالب و گویایى از وضع بتها و معبودهاى ساختگى، و ضعف و ناتوانى آنها، بیان مى‏کند، و بطلان اعتقاد مشرکان را به روشنترین وجهى آشکار مى‏سازد.
روى سخن را به عموم مردم کرده، مى‏گوید: «اى مردم! در اینجا مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهید» و دقیقا به آن بیندیشید (یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ).
«کسانى را که شما غیر از خدا مى‏خوانید هرگز نمى‏توانند مگسى بیافرینند هر چند براى این کار اجتماع کنند و دست به دست یکدیگر بدهند» (إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ).همه بتها و همه معبودهاى آنها و حتى همه دانشمندان و متفکران و مخترعان بشر اگر دست به دست هم بدهند قادر بر آفرینش مگسى نیستند.
بنابراین چگونه مى‏خواهید شما اینها را هم ردیف پروردگار بزرگى قرار دهید که آفریننده آسمانها و زمین و هزاران هزار نوع موجود زنده در دریاها و صحراها و جنگلها و اعماق زمین است.
سپس اضافه مى‏کند: نه تنها قادر نیستند مگسى بیافرینند بلکه از مقابله با یک مگس نیز عاجزند چرا که «اگر مگس چیزى از آنها را برباید نمى‏توانند آن را باز پس گیرند»! (وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ).
آرى! «هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان» هم این عابدان و هم آن معبودان (ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ).


(آیه 74)- قرآن بعد از بیان مثال زنده فوق، نتیجه گیرى مى‏کند که: «خدا را آن گونه که باید بشناسند نشناختند» (ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ).
به قدرى در معرفت و شناسایى خدا، ضعیف و ناتوانند که خداوند با آن عظمت را تا سرحد این معبودهاى ضعیف و بى‏مقدار تنزل دادند، و آنها را شریک او شمردند، که اگر کمترین معرفتى درباره خدا داشتند بر این مقایسه خود مى‏خندیدند.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند قوى و شکست‏ناپذیر است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).
او بر همه چیز قادر و تواناست و هیچ کس را قدرت مقابله با او نیست.


(آیه 75)-
شأن نزول:
بعضى از مشرکان مانند «ولید بن مغیره» (که مغز متفکر آنان محسوب مى‏شد) به هنگام مبعوث شدن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با تعجب و انکار مى‏گفتند:
أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا: «آیا از میان همه ما وحى الهى بر محمّد (این یتیم فقیر و تهى دست امت ما) نازل شده است»؟
آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت که: انتخاب انبیاء و فرشتگان براى رسالت روى معیار شایستگى و معیار معنویت آنها بوده است.
تفسیر:
با توجه به این که در آیات گذشته سخن از توحید و شرک و معبودهاى پندارى مشرکان در میان بود، و با توجه به این که جمعى از مردم، فرشتگان یا بعضى از پیامبران را براى عبادت برگزیدند، قرآن در این آیه مى‏گوید:
همه رسولان الهى، بندگان سر بر فرمان او هستند «خداوند از فرشتگان، رسولانى بر مى‏گزیند و همچنین از انسانها» (اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ). از فرشتگان رسولانى همچون جبرئیل، و از انسانها فرستادگانى همچون پیامبران بزرگ الهى. و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
یعنى چنان نیست که خداوند مانند انسانها از کار رسولانش در غیابشان بى‏خبر باشد، بلکه در هر لحظه از وضع آنها با خبر است.


(آیه 76)- سپس اشاره به مسؤولیت در ابلاغ رسالت از یک سو و مراقبتهاى الهى نسبت به آنها از سوى دیگر کرده، مى‏گوید: «خداوند آنچه را در پیش روى آنها و آنچه پشت سر آنهاست مى‏داند» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).
هم از آینده آنها آگاه است و هم از گذشته و آنچه را پشت سر نهاده‏اند.
«و همه کارها به خدا باز مى‏گردد» و همه در برابر او مسؤولند (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
تا مردم بدانند فرشتگان و پیامبران الهى نیز بندگانى هستند سر بر فرمان خدا، و داراى مسؤولیت در پیشگاه او، و از خود چیزى ندارند جز آنچه خدا به آنها داده است، نه این که معبودان و خدایانى باشند در برابر اللّه.


(آیه 77)- پنج دستور سازنده و مهم! در این آیه و آیه بعد روى سخن را به افراد با ایمان کرده و یک سلسله دستورات کلى و جامع را که حافظ دین و دنیا و پیروزى آنها در تمام صحنه‏هاست بیان مى‏دارد و با این حسن ختام، «سوره حج» پایان مى‏گیرد.
نخست به چهار دستور مهم اشاره کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! رکوع کنید، و سجده به جا آورید، و پروردگارتان را عبادت کنید، و کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).


(آیه 78)- سپس پنجمین دستور را در زمینه جهاد صادر کرده، مى‏گوید:
«و در راه خدا جهاد کنید و حقّ جهادش را ادا نمایید» (وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ).
«جهاد» در اینجا به معنى هرگونه جهاد و کوشش در راه خدا و تلاش براى انجام نیکیها، و مبارزه با هوسهاى سرکش (جهاد اکبر) و پیکار با دشمنان ظالم و ستمگر (جهاد اصغر) است.
«حقّ جهاد» نیز معنى وسیعى دارد که از نظر کیفیت و کمیت و مکان و زمان و سایر جهات از جمله خلوص نیّت، همه را شامل مى‏شود.
و از آنجا ممکن است این تصور پیدا شود، این همه دستورات سنگین که هر یک از دیگرى جامعتر و وسیعتر است چگونه بر دوش ما بندگان ضعیف قرار داده شده است؟ در دنباله آیه مى‏فرماید: «او شما را برگزید» (هُوَ اجْتَباکُمْ). و اینها همه دلیل لطف الهى نسبت به شماست. اگر برگزیدگان خدا نبودید این مسؤولیتها بر دوش شما گذارده نمى‏شد.
و در تعبیر بعد مى‏فرماید: «او کار سنگین و شاقى در دین (اسلام) بر شما نگذارده است» (وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ). یعنى اگر درست بنگرید اینها تکالیف شاقى نیستند، بلکه با فطرت پاک شما هماهنگ و سازگارند.
در سومین تعبیر مى‏گوید: از این گذشته «از آیین پدرتان ابراهیم» پیروى کنید (مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ).
سپس تعبیر دیگرى در این زمینه دارد مى‏گوید: «او شما را در کتابهاى پیشین، مسلمان نامید و همچنین در این کتاب آسمانى» (هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا).
و مسلمان کسى است که این افتخار را دارد که در برابر همه فرمانهاى الهى تسلیم است. سرانجام پنجمین و آخرین تعبیر شوق آفرین را درباره مسلمانان کرده و آنها را به عنوان الگو و اسوه امتها معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: «هدف این بوده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شاهد و گواه بر شما باشد و شما هم گواهان بر مردم»! (لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ).
در پایان این آیه بار دیگر وظائف پنجگانه پیشین را در تعبیرات فشرده‏ترى به عنوان تأکید چنین باز گو مى‏کند: «اکنون (که چنین است و شما داراى این امتیازات و افتخارات هستید) نماز را بر پا دارید، زکات را بدهید و به (آیین حق و ذیل عنایت) پروردگار تمسک جویید» (فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ).
که «مولى و سرپرست و یار و یاور شما اوست» (هُوَ مَوْلاکُمْ).
«چه مولى و سرپرست خوبى، و چه یار و یاور شایسته‏اى» (فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ).
یعنى اگر به شما فرمان داده شده تنها به ذیل عنایت پروردگار تمسک جویید به خاطر آن است که او برترین و بهترین مولى و شایسته‏ترین یار و یاور است.





درسهایی از سوره شریفه حج

78-هو مولاکم فنعم المولی و نعم النصیر
1،2-تنها ایمان به قیامت کافی نیست بلکه همواره باید به یاد آن روز سخت باشیم تا دلداده و وابسته دنیا نگردیم.
4-شیطان فقط کسانی را گمراه میکند که تن به دوستی او داده اند.
9-بی شک کیفرهای الهی با رفتارهای ناپسند انسان تناسب دارد و کیفر تکبر،خواری ورسوایی است.
16-قران وسیله هدایت بشر است و این خداوند بزرگ است که انسان را هدایت میکند. کسی از هدایت قران بهره مند میگردد که نور پروردگار بر دلش بتابد و به او ایمان آورد.
18-تمام هستی تسلیم امر پروردگار عالم است.مراقب باشیم ما انسانها وصله ناهمگونی در این مجموعه عظیم نباشیم.
25-حرمت مراکز دینی و محلهای عبادت باید حفظ شود و از هرگونه رفتار ناشایست نسبت به عبادت کنندگان باید جلوگیری به عمل آید.
26-خدمت به مسجد ونظافت و نظیر آن کاری ابراهیمی است.
35-زمینه وبستر همه کمالات انسانی،تقوا وپروای از خداست که باعث تقویت روحیه صبر و پایداری در انسانها میشود.
37-آن ذات لایتناهی نیازی به عبادت هرچند بی عیب ونقص ما ندارد.هر دستور عبادی کلاسی است برای رشد و کمال خود انسان در جهت تقرب به معبود.
40-یکی ازبرنامه های دشمنان نابودی مراکز دینی است.زیرا این مراکز همواره مردم را به یاد خدا انداخته و اجازه زیر بار ظلم رفتن را به آنها نمیدهد.
41-خالقمان را با خود مقایسه نکنیم.رحمت او بر غضبش سبقت دارد و به محض گناه انسان، او را کیفر نمیکند.
52-برنامه ریزی شیطان و یارانش برای ایجاد شک و تردید در آیات خداوند ،یک جریان دایمی است.مومنان نیز برای مقابله باید برنامه ریزی مناسبی کنند.
54-دانش حقیقی آن است که به آدمی قدرت تشخیص حق از باطل بدهد و او را در برابر حق فروتن سازد.


55-شک و تردید اگر مقدمه تحقیق و فهم حقیقت شود ارزشمند است. ولی اگر تا پایان عمر استمرار یابد، موجب انحراف و گمراهی در بشر میگردد.
58-مهم حرکت در راه خداست ،اینکه سرانجام انسان به مرگ بیانجامد یا شهادت ،در ید اختیار او نیست.
60-عفو و رحمت در کنار کیفر و مجازات از اخلاق الهی است.
62-حق حقیقی خداوند است و معیار شناخت حق آن چیزی است که از سوی او به بشر رسیده است.
68-مجادله تا جایی پذیرفته است که بیانگر حق باشد.اما اگر یکی از طرفین از روی لجاجت بر عقیده خود پافشاری کند،باید آن را رها کرد و به خدا واگذار نمود.
71-ظلم وستم فقط در حیطه امور اجتماعی نیست بلکه هرگونه اعمال سلیقه در امور دینی نیز میتواند نوعی ستم به خود،مکتب وآیین باشد.
72-کسی که ازدلیل و منطق بهره ای ندارد،برای دفاع از افکار غیرمنطقی خود دست به حمله و هجوم میزند که نشان دهنده ضعف و ناتوانی او در منطق و استدلال است.
73-آفریده های خداوند را کوچک نشماریم هرچند پشه یا مگس باشند.
77-عبادت خالق به همراه خدمت به خلق راه سعادت را برای انسان هموار میسازد.
78-تنها به نام اسلام و مسلمانی اکتفا نکنیم زیرا ایمان بدون عمل کارساز و موثر نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۵
* مسافر
شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۴۹ ب.ظ

340 . صفحه 340



سی ام آبان :


نفیسه :


(آیه 65)- این آیه به نمونه دیگرى از این قدرت بى‏پایان در زمینه تسخیر موجودات براى انسانها اشاره کرده، مى‏فرماید: «آیا ندیدى که خداوند آنچه را در زمین است مسخر شما کرد» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ). و همه مواهب و امکانات آن را در اختیار شما قرار داد تا هر گونه بخواهید از آن بهره بگیرید.

«و همچنین کشتیها را در حالى که در دریاها به فرمان او به حرکت در مى‏آیند» و سینه آبها را مى‏شکافند و به سوى مقصدها پیش مى‏روند (وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).
از این گذشته «خداوند آسمان را در جاى خود نگه مى‏دارد تا بر زمین جز به فرمان او فرود نیفتد» (وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ).
لذا در پایان آیه اضافه مى‏کند: «خداوند نسبت به مردم مهربان و رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).


(آیه 66)- سرانجام در این آیه از قدرت پروردگار در مهمترین مسأله جهان هستى، یعنى مسأله حیات و مرگ سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: «و او کسى است که شما را زنده کرد» خاک بى‏جان بودید لباس حیات بر شما پوشانید (وَ هُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ).
«سپس (بعد از طى دوره حیات) شما را مى‏میراند» (ثُمَّ یُمِیتُکُمْ). و به همان خاک که از آن برخاستید باز مى‏گردید.
«و دیگر بار (در رستاخیز) حیاتى نوین به شما مى‏بخشد» (ثُمَّ یُحْیِیکُمْ). و سر از خاک مرده بر مى‏آورید و آماده حساب و جزا مى‏شوید.
اما با این حال «این انسان (در برابر این همه نعمتهایى که خدا در زمین و آسمان در جسم و جان به او ارزانى داشته) کفران کننده و ناسپاس است» و با دیدن این همه نشانه‏هاى روشن، ذات پاک او را انکار مى‏کند (إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ).


(آیه 67)- هر امتى عبادتى دارد: در بحثهاى گذشته گفتگوهایى پیرامون مشرکان داشتیم، از آنجا که مشرکان بطور خصوص و مخالفان اسلام بطور عموم، جر و بحثهایى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پیرامون مسائل و احکام تازه اسلام داشتند و نسخ و دگرگونى قسمتهایى از احکام شرایع پیشین را نقطه ضعفى براى شریعت اسلام مى‏پنداشتند در حالى که این دگرگونیها نه تنها ضعف نبود بلکه یکى از برنامه‏هاى تکامل ادیان محسوب مى‏شد، لذا در این آیه مى‏فرماید «براى هر امتى عبادتى قرار دادیم تا آن عبادت را (در پیشگاه خدا) انجام دهند» (لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ).
آیه گویاى این حقیقت است که امتهاى پیشین هر کدام برنامه‏اى مخصوص به خود داشتند که در آن شرایط خاص از نظر زمان و مکان و جهات دیگر کاملترین برنامه بوده است، ولى مسلما با دگرگون شدن آن شرایط لازم بود احکام تازه‏ترى جانشین آنها شود.
لذا به دنبال این سخن اضافه مى‏کند: «پس نباید در این امر با تو به نزاع برخیزند» (فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ).
به سوى پروردگارت دعوت کن که بر هدایت مستقیم قرار دارى» و راه راست همین است که تو مى‏پویى (وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِیمٍ).
هرگز گفتگوها و ایرادهاى بى‏پایه آنان در روحیه تو کمترین اثرى نگذارد که دعوتت به سوى خداست، و مسیر تو هدایت، و راهت مستقیم است!


(آیه 68)- «و اگر آنها با تو به جدال برخیزند (و سخنان تو در دل آنها اثر نگذارد در پاسخ آنها) بگو: خدا از اعمالى که شما انجام مى‏دهید آگاهتر است» (وَ إِنْ جادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ).


(آیه 69)- «و خداوند روز قیامت در میان شما در آنچه اختلاف داشتید داورى مى‏کند» (اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ). در صحنه قیامت که صحنه بازگشت به توحید و یکپارچگى و بر طرف شدن اختلافات است حقایق را براى همه شما آشکار مى‏سازد.


(آیه 70)- و از آنجا که قضاوت و داورى در قیامت نسبت به اختلافات و اعمال بندگان نیاز به علم و آگاهى وسیعى به همه آنها دارد، در این آیه اشاره به علم بى‏پایان خدا کرده، چنین مى‏گوید: «آیا نمى‏دانى که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمین است مى‏داند»؟ (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
آرى «همه اینها در کتابى ثبت است» (إِنَّ ذلِکَ فِی کِتابٍ).
کتاب علم بى‏پایان خداوند، کتاب عالم هستى و جهان علت و معلول،جهانى که چیزى در آن گم نمى‏شود و نابود نمى‏گردد.
و لذا در آخرین جمله مى‏فرماید: «این بر خداوند آسان است» (إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ). چرا که همگى موجودات با تمامى خصوصیاتشان نزد او حضور دارند.


(آیه 71)- باز قرآن سخن از مشرکان و برنامه‏هاى غلط آنها مى‏گوید.
و از آنجا که یکى از روشنترین دلائل بطلان شرک و بت پرستى این است که هیچ گونه دلیل عقلى و نقلى بر جواز این عمل دلالت نمى‏کند، در این آیه مى‏فرماید:
«و آنها غیر از خدا چیزهایى را مى‏پرستند که هیچ گونه دلیلى خداوند براى آن نازل نکرده است» (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).
در واقع این ابطال اعتقاد بت پرستان است که معتقد بودند خدا اجازه بت پرستى را به آنها داده، و این بتها شفیعان درگاه او مى‏باشند.
سپس اضافه مى‏کند: آنها معبودهایى را مى‏پرستند که: «علم و دانشى به حقانیت آنها ندارند» (وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ). یعنى نه از طریق دستور الهى، و نه از طریق دلیل عقل هیچ حجت و برهانى براى کار خود مطلقا ندارند.
بدیهى است کسى که در اعتقاد و اعمال خود متکى به دلیل روشنى نیست، ستمگر است، هم به خویش ستم کرده، و هم به دیگران، و به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى هیچ کس قدرت دفاع از او ندارد، لذا در پایان آیه مى‏گوید:
«و براى ستمکاران یاور و راهنمایى نیست» (وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ).


(آیه 72)- سپس به عکس العمل بت پرستان در برابر آیات خدا، و شدت لجاجت و تعصب آنها در یک جمله کوتاه اشاره کرده، مى‏گوید: «و هنگامى که آیات روشن ما (که بهره گیرى از آن براى هر صاحب عقلى آسان است) بر آنها خوانده مى‏شود، در چهره کافران آثار انکار را به خوبى مشاهده مى‏کنى» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ).
در حقیقت هنگام شنیدن این آیات بینات، تضادى در میان منطق زنده قرآن و تعصبات جاهلانه آنها پیدا مى‏شود، و چون حاضر به تسلیم در برابر حق نیستند، بى‏اختیار آثار آن در چهره‏هاشان به صورت علامت انکار نقش مى‏بندد.نه تنها اثر انکار و ناراحتى در چهره‏هاشان نماینان مى‏شود، بلکه بر اثر شدت تعصب و لجاج «نزدیک است برخیزند و با مشتهاى گره کرده خود به کسانى که آیات ما را بر آنها مى‏خوانند حمله کنند»! (یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا).
قرآن در برابر این بى‏منطقان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد: «به آنها بگو: آیا (مى‏خواهید) من شما را به بدتر از این خبر دهم! (بدتر از این) همان آتش سوزنده [دوزخ‏] است»! (قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ النَّارُ).
یعنى اگر به زعم شما این آیات بینات الهى شر است، چون با افکار منحرف و نادرستتان هماهنگ نیست، من، بدتر از این را به شما معرفى مى‏کنم، که همان مجازات دردناک الهى است که در برابر این لجاج و عناد سر انجام دامانتان را خواهد گرفت.
همان آتش سوزانى «که خداوند به کافران وعده داده، و بد سرانجامى است» (وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ). در حقیقت در برابر این آتش مزاجان پرخاشگر که شعله‏هاى عصبیت و لجاج، همواره در درونشان افروخته است، پاسخى جز آتش دوزخ نیست! چرا که همیشه مجازات الهى تناسب نزدیکى با چگونگى گناه و عصیان دارد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۹
* مسافر
جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

339 . صفحه 339


بیست و نهم آبان :


نفیسه :



(آیه 56)-این آیه به حاکمیت مطلقه پروردگار در روز رستاخیز اشاره، کرده مى‏گوید: «حکومت و فرمانروایى در آن روز مخصوص خداست» (الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ).

البته این اختصاص به روز قیامت ندارد، امروز و همیشه حاکم و مالک مطلق خداست، منتهى در صحنه قیامت بیش از هر زمان این حقیقت آشکار مى‏گردد که حاکم و مالک تنها اوست.
و چون مالک حقیقى اوست، حاکم حقیقى هم او خواهد بود، لذا «او در میان همه انسانها (اعم از مؤمن و کافر) حکومت و داورى مى‏کند» (یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ).
و نتیجه آن همان است که قرآن به دنبال این سخن فرموده: «پس آنها که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند در باغهاى پرنعمت بهشت قرار دارند» باغهایى که همه مواهب در آن جمع است و هر خیر و برکتى که بخواهند در آن موجود است (فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).


(آیه 57)- «اما آنها که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، عذاب خوارکننده‏اى براى آنهاست» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ).
عذابى که آنها را پست و حقیر مى‏کند و در برابر آن همه گردنکشیها و خود برتربینیها و استکبار در برابر خلق خدا آنها را به پایینترین مرحله ذلت مى‏کشاند.


(آیه 58)- و از آنجا که در آیات گذشته سخن از مهاجرانى به میان آمد که از خانه و کاشانه خود به خاطر نام «اللّه» و حمایت از آیین او بیرون رانده شدند، در این آیه از آنها به عنوان یک گروه ممتاز یاد کرده، مى‏گوید: «و کسانى که در راه خدا هجرت کردند، سپس شربت شهادت نوشیدند و یا به مرگ طبیعى از دنیا رفتند خداوند به همه آنها روزى نیکویى مى‏دهد (و از نعمتهاى ویژه‏اى برخوردار مى‏کند) چرا که او بهترین روزى دهندگان است» (وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).
بعضى از دانشمندان شأن نزولى براى این آیه ذکر کرده‏اند که خلاصه‏اش چنین است: «هنگامى که مهاجران به مدینه آمدند بعضى از آنها به مرگ طبیعى از دنیا رفتند، در حالى که بعضى شربت شهادت نوشیدند، در این هنگام گروهى تمام فضیلت را براى شهیدان قائل شدند، آیه فوق نازل شد و هر دو دسته را مشمول بهترین نعمتهاى الهى معرفى کرد، لذا بعضى از مفسران از این تعبیر چنین نتیجه گرفتند که مهم جان دادن در راه خداست چه از طریق شهادت باشد و چه از طریق مرگ طبیعى، هر کس براى خدا و در راه خدا بمیرد مشمول ثواب شهیدان است.


(آیه 59)- و در این آیه نمونه‏اى از این رزق حسن را بازگو کرده، مى‏گوید:
«خداوند آنها را در محلى وارد مى‏کند که از آن راضى و خشنود خواهند بود» (لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ).
اگر در این جهان از منزل و مأواى خود به ناراحتى تبعید و اخراج شدند خداوند در جهان دیگر آنها را در منزل و مأوایى جاى مى‏دهد که از هر نظر مورد رضایت آنهاست.و در پایان مى‏فرماید: «و خداوند دانا و بردبار است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ). از اعمال بندگانش با خبر و در عین حال بردبار است و در مجازات و کیفر عجله نمى‏کند تا مؤمنان در این میدان آزمایش پرورش یابند و آزموده شوند.


(آیه 60)-
شأن نزول:
در بعضى از روایات آمده است که جمعى از مشرکان مکّه با مسلمانان روبرو شدند در حالى که فقط دو شب به پایان ماه محرم باقى مانده بود، مشرکان به یکدیگر گفتند: یاران محمّد صلّى اللّه علیه و آله در ماه محرم دست به پیکار نمى‏زنند و جنگ را حرام مى‏دانند و به همین دلیل حمله را آغاز کردند، مسلمانان نخست با اصرار از آنها خواستند که در این ماه حرام جنگ را آغاز نکنند، ولى آنها گوش ندادند، ناچار براى دفاع از خود وارد عمل شدند و مردانه جنگیدند و خداوند آنها را پیروز کرد.
تفسیر:
پیروزمندان کیانند؟ در آیات گذشته سخن از مهاجران فى سبیل اللّه بود و وعده‏هاى پاداش بزرگى که خداوند در قیامت به آنها داده است.
براى این که تصور نشود که وعده الهى، مخصوص آخرت است در این آیه سخن از پیروزى آنها- در سایه لطف الهى- در این جهان مى‏گوید.
مى‏فرماید: «مسأله چنین است و هرکس در برابر ستمى که به او شده به همان اندازه دست به مجازات زند، سپس بر او ظلم شود، خداوند او را یارى خواهد کرد» (ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ).
اشاره به این که دفاع در مقابل ظلم و ستم، یک حق طبیعى است و هر کس مجاز است به آن اقدام کند.
و از آنجا که همیشه قصاص و مجازات باید با عفو و رحمت، آمیخته شود تا افرادى که از کار خود پشیمان گشته‏اند و سر تسلیم فرود آورده‏اند زیر پوشش آن قرار گیرند در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند بخشنده و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ). این درست به آیات قصاص مى‏ماند که از یک طرف به اولیاى دم اجازه قصاص مى‏دهد، و از سوى دیگر دستور عفو را به عنوان یک فضیلت (در مورد کسانى که شایسته عفوند) در کنار آن مى‏گذارد.


(آیه 61)- و از آنجا که وعده نصرت و یارى هنگامى دلگرم کننده و مؤثر است که از شخص قادر و توانایى بوده باشد، لذا در این آیه گوشه‏اى از قدرت بى‏پایان خدا را در پهنه عالم هستى چنین بازگو مى‏کند: «این به خاطر آن است که خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مى‏کند» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ). دائما از یکى مى‏کاهد و طبق نظام معینى بر دیگرى مى‏افزاید، نظامى پایدار و کاملا حساب شده که هزاران بلکه میلیونها سال برقرار است.
و در پایان آیه مى‏گوید: «و خداوند شنوا و بیناست» (وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
تقاضاى کمک مؤمنان را مى‏شنود، و از حال و کار آنها آگاه است و در موقع لزوم، لطفش به یارى آنها مى‏شتابد، همان‏گونه که از اعمال و نیات دشمنان حق با خبر است.


(آیه 62)- در این آیه که در واقع دلیلى است براى آنچه قبلا گذشت، مى‏گوید: «این به خاطر آن است که خداوند حق است، و آنچه را غیر از او مى‏خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ است» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
اگر مى‏بینید لشکریان حق پیروز مى‏شوند، باطل عقب نشینى مى‏کند، لطف خدا به یارى مؤمنان مى‏شتابد و کافران را تنها مى‏گذارد، به خاطر آن است که آنها باطلند و اینان حق، آنها برخلاف نظام عالم هستى هستند و سرنوشتشان فنا و نیستى است و اینها هماهنگ با قوانین جهان هستى.


(آیه 63)- نشانه‏هاى خدا در صحنه هستى! در آیات گذشته، سخن از قدرت بى‏پایان خداوند و حقانیت او بود، در اینجا نشانه‏هاى مختلفى از این قدرت گسترده و حقانیت مطلقه را بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «آیا ندیدى که خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمین (خشکیده و مرده) به واسطه آن سبز و خرّم مى‏گردد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً).
زمینى که آثار حیات از او رخت بربسته بود و چهره‏اى عبوس و زشت و تیره داشت با نزول قطرات حیات بخش باران، زنده شد و آثار حیات در آن نمایان گشت و لبخند زندگى در چهره او آشکار.
آرى «خداوندى (که به سادگى این همه حیات و زندگى مى‏آفریند) لطیف و خبیر است» (إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).
خداوند به مقتضاى لطفش باران را مى‏فرستد، و به مقتضاى خبیر بودنش اندازه‏اى براى آن قائل است که اگر از حد بگذرد سیل است و ویرانى، و اگر کمتر از حد باشد خشکسالى و پژمردگى و این است معنى لطیف بودن و خبیر بودن خداوند.


(آیه 64)- نشانه دیگرى که براى قدرت بى‏پایان و حقانیت ذات پاک او مى‏آورد این است که مى‏گوید: «آنچه در آسمانها، و آنچه در زمین است از آن خداست» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
خالق همه اوست، و مالک همه نیز اوست، و به همین دلیل بر همه چیز توانایى دارد.
و نیز به همین دلیل «خداوند تنها غنى و بى‏نیاز (در عالم هستى) و شایسته هر گونه حمد و ستایش است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
پیوند این دو صفت (غنىّ و حمید) با هم یک پیوند بسیار حساب شده است، چرا که اولا بسیارند کسانى که غنى هستند اما بخیلند و استثمارگر و انحصار طلب و غرق غفلت و غرور، ولى غنى بودن خداوند توأم است با لطف و بخشندگى، و جود و سخاى او نسبت به بندگان که او را شایسته حمد و ستایش مى‏کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۵
* مسافر
پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۴۰ ق.ظ

338 . صفحه 338


بیست و هشتم آبان :


نفیسه :


(آیه 47)- در این آیه چهره دیگرى از جهالت و بى‏خبرى کوردلان بى‏ایمان را ترسیم کرده، مى‏گوید: «آنها با عجله از تو تقاضاى عذاب مى‏کنند» و مى‏گویند: اگر راست مى‏گویى پس چرا مجازات الهى دامان ما را نمى‏گیرد؟ (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ).
در پاسخ به آنها بگو: زیاد عجله نکنید: «خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد کرد»! (وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ).
براى او یک ساعت و یک روز و یک سال فرق نمى‏کند: «چرا که یک روز در نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سالهایى است که شما مى‏شمرید» (وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).



(آیه 48)- در این آیه باردیگر روى همان مسأله‏اى که در چند آیه قبل تکیه شده بود تأکید مى‏کند و به کافران لجوج این چنین هشدار مى‏دهد: «چه بسیار شهرها و آبادیها که به آنها مهلت دادم در حالى که ستمگر بودند (مهلت دادم تا این که بیدار شوند و هنگامى که بیدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند) اما ناگهان آنها را زیر ضربات مجازات گرفتم» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها).
آنها نیز مثل شما از دیر شدن عذاب، شکایت داشتند و مسخره مى‏کردند و آن را دلیل بر بطلان وعده پیامبران مى‏گرفتند.
آرى! «همه به سوى من بازمى‏گردند» (وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ) و تمام خطوط به خدا منتهى مى‏شود و همه این اموال و ثروتها مى‏ماند و وارث همه اوست.



(آیه 49)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از تعجیل کافران در عذاب الهى بود و این مسأله‏اى است که تنها به مشیت ذات پاک خداوند مربوط مى‏شود و حتى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را در آن اختیارى نیست، این آیه خطاب به پیامبر چنین مى‏گوید: «بگو:
اى مردم! من تنها براى شما انذار کننده آشکارى هستم» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ).



(آیه 50)- این آیه و آیه بعد چهره‏اى از مسأله بشارت و چهره‏اى از انذار را ترسیم مى‏کند و از آنجا که همواره رحمت واسعه خدا بر عذاب و کیفرش پیشى دارد نخست از بشارت، سخن مى‏گوید: «پس کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش خدا و روزى پر ارزشى در انتظار آنهاست» (فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ).
نخست با آب آمرزش و مغفرت الهى شستشو داده و پاک مى‏شوند، خاطرى آسوده و وجدانى آرام از این ناحیه پیدا مى‏کنند. سپس مشمول انواع الطاف و نعمتهاى ارزشمند او مى‏گردند.
«رِزْقٌ کَرِیمٌ» مفهوم وسیعى دارد که تمام نعمتهاى گرانبهاى معنوى و مادى را شامل مى‏شود.


(آیه 51)- و در این آیه اضافه مى‏کند: آنها که در (محو) آیات ما تلاش کردند، و چنین مى‏پنداشتند که مى‏توانند بر اراده حتمى ما غالب شوند، اصحاب دوزخند» (وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).



(آیه 52)- وسوسه‏هاى شیاطین در تلاشهاى انبیا: از آنجا که در آیات گذشته سخن از تلاش و کوشش مشرکان و کافران براى محو آیین الهى و استهزاء و سخریه آنها نسبت به آن در میان بود، در اینجا هشدار مى‏دهد که این توطئه‏هاى مخالفان برنامه تازه‏اى نیست، همیشه این القائات شیطانى در برابر انبیاء بوده و هست.
نخست چنین مى‏گوید: «و ما هیچ رسول و پیامبرى را پیش از تو نفرستادیم مگر این که هرگاه آرزو مى‏کرد (و طرحى براى پیشبرد اهداف الهى خود مى‏کشید) شیطان، القائاتى در آن طرح مى‏کرد» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ).
اما خداوند پیامبر خود را در برابر هجوم این القائات شیطانى تنها نمى‏گذاشت «پس خداوند القائات شیطان را از میان مى‏برد، سپس آیات خود را استحکام مى‏بخشید» (فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ).
و این کار براى خدا آسان است چرا که «خداوند دانا و حکیم مى‏باشد» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ). و از همه این توطئه‏ها و نقشه‏هاى شوم باخبر است و طرز خنثى کردن آنها را به خوبى مى‏داند.



(آیه 53)- ولى همواره این توطئه‏هاى شیطانى مخالفان، میدان آزمایشى براى آگاهان و مؤمنان و کافران تشکیل مى‏داد، لذا در این آیه اضافه مى‏کند: این ماجراها «براى این بود که خداوند القاى شیطان را آزمونى براى آنها که در قلبشان بیمارى است و آنها که سنگدلند قرار دهد» (لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ).
«و ظالمان (بیدادگر) در عداوت و مخالفت شدیدى دور از حق قرار گرفته‏اند» (وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ).



(آیه 54)- و نیز «هدف از این ماجرا این بود آنها که عالمند و آگاه (حق را از باطل تشخیص دهند، و برنامه‏هاى الهى را از القائات شیطانى جدا سازند و در مقایسه با یکدیگر) بدانند که آیین خدا حق است، و از سوى پروردگار تو است، در نتیجه به آن ایمان آورند و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد» (وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ).
البته خدا این مؤمنان آگاه و حق طلب را در این مسیر پرخطر تنها نمى‏گذارد بلکه «خداوند افرادى را که ایمان آوردند به سوى صراط مستقیم هدایت مى‏کند» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).



(آیه 55)- در تعقیب آیات گذشته که از تلاش و کوشش مخالفان براى محو آیات الهى سخن مى‏گفت در اینجا اشاره به ادامه این تلاشها از ناحیه افراد متعصب و سرسخت مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «کافران همواره درباره قرآن (و آیین توحیدى تو) در شک هستند، تا آن که روز قیامت بطور ناگهانى فرا رسد، یا عذاب روز عقیم [- روزى که قادر به جبران گذشته نیستند] به سراغشان آید» (وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ).
بدیهى است منظور از «کافران» در اینجا همه آنها نیستند چرا که بسیارى در ادامه راه بیدار شدند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و صفوف پیوستند، منظور سران آنها و افراد لجوج و فوق‏العاده متعصب و کینه‏توزند که هرگز ایمان نیاوردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۷:۴۰
* مسافر
چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۹ ق.ظ

337 . صفحه 337



بیست و هفتم آبان :

نفیسه :



(آیه 39)- نخستین فرمان جهاد: هنگامى که مسلمانان در مکّه بودند مشرکان پیوسته آنها را آزار مى‏دادند، و مرتبا مسلمانان کتک خورده با سرهاى شکسته خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏رسیدند و شکایت مى‏کردند (و تقاضاى اذن جهاد داشتند) اما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آن‏ها مى‏فرمود: صبر کنید، هنوز دستور جهاد به من داده نشده تا این که هجرت شروع شد و مسلمین از مکّه به مدینه آمدند، خداوند این آیه را که متضمن اذن جهاد است نازل کرد و این نخستین آیه‏اى است که درباره جهاد نازل شده.
در آیه قبل ذکر شد که خداوند وعده دفاع از مؤمنان را داده، در این آیه مى‏گوید: «خداوند به کسانى که جنگ از طرف دشمنان بر آنها تحمیل شده اجازه جهاد داده است، چرا که آنها مورد ستم قرار گرفته‏اند» (أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا).
سپس این اجازه را با وعده پیروزى از سوى خداوند قادر متعال تکمیل کرده، مى‏فرماید: «و خداوند قدرت بر یارى کردن آنها را دارد» (وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ).
شما باید آنچه در توان دارید در این عالم اسباب به کار گیرید و در آنجا که قدرت شما پایان مى‏گیرد در انتظار یارى خدا باشید، و این همان برنامه‏اى بود که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در تمام مبارزاتش به کار مى‏گرفت و پیروز مى‏شد.


(آیه 40)- فلسفه تشریع جهاد- سپس توضیح بیشترى درباره این ستمدیدگانى که اذن دفاع به آنها داده شده است مى‏دهد، و منطق اسلام را در زمینه این بخش از جهاد روشنتر مى‏سازد، مى‏گوید: «همان کسانى که به ناحق از خانه و شهر خود اخراج شدند» (الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ).
«جز این که مى‏گفتند: پروردگار ما خداوند یکتاست»! (إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ).
سپس یکى از فلسفه‏هاى تشریع جهاد را این چنین بازگو مى‏کند: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نکند دیرها و صومعه‏ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى‏شود، ویران مى‏گردد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً).
اصولا هرگونه دعوت به خدا پرستى بر ضدّ جبّارانى است که مى‏خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پیدا کنند تمام این مراکز را با خاک یکسان خواهند کرد.
و در پایان آیه بار دیگر وعده نصرت الهى را تکرار و تأکید کرده، مى‏گوید:
«و خداوند کسانى را که یارى او کنند (و از آیین) و مراکز عبادتش دفاع نمایند) یارى مى‏کند» (وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ).
و بدون شک این وعده خدا انجام شدنى است چرا که «او قوى و قادر و غیر قابل شکست است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).
مدافعان خط توحید تصور نکنند در این میدان مبارزه حق و باطل، و در برابر انبوه عظیم دشمنان سرسخت تنها و بدون تکیه‏گاهند.


(آیه 41)- این آیه که تفسیرى است در مورد یاران خدا که در آیه قبل وعده یارى به آنها داده شده است چنین مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیم نماز را بر پا مى‏دارند و زکات را ادا مى‏کنند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏نمایند» (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ).
آنها هرگز پس از پیروزى، همچون خودکامگان و جباران، به عیش و نوش و لهو و لعب نمى‏پردازند، و در غرور و مستى فرو نمى‏روند، بلکه پیروزیها و موفقیتها را نردبانى براى ساختن خویش و جامعه قرار مى‏دهند ارتباطشان با خدا محکم و با خلق خدا نیز مستحکم است چرا که «صلاة» (نماز) سمبل پیوند با خالق است، و «زکات» رمزى براى پیوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منکر پایه‏هاى اساسى ساختن یک جامعه سالم محسوب مى‏شود و در همین چهار صفت براى معرفى این افراد کافى است و در سایه آن سایر عبادات و اعمال صالح و ویژگیهاى یک جامعه با ایمان و پیشرفته فراهم است.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «و پایان همه کارها از آن خداست» (وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
یعنى، همانگونه که آغاز هر قدرت و پیروزى از ناحیه خدا مى‏باشد سرانجام نیز تمام اینها به او باز مى‏گردد که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».
در این آیات به دو قسمت مهم از فلسفه‏هاى جهاد اشاره شده است.
نخست جهاد «مظلوم» در برابر «ظالم و ستمگر» که حقّ مسلّم طبیعى و فطرى و عقلى اوست که تن به ظلم ندهد، برخیزد و فریاد کند.
دیگر جهاد در برابر طاغوتهایى است که قصد محو نام خدا را از دلها و ویران ساختن معابدى که مرکز بیدارى افکار است دارند.


(آیه 42)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از مشکلات طاقت فرسایى بود که دشمنان اسلام براى مؤمنان فراهم ساخته بودند، در این آیه از یک سو دلدارى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مى‏دهد و از سوى دیگر عاقبت شوم کافران را روشن ساخته، مى‏گوید: «و اگر تو را تکذیب کنند (غمگین مباش) چرا که پیش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود، پیامبرانشان را تکذیب کردند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ).


(آیه 43)- «و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط» این دو پیامبر بزرگ را تکذیب نمودند (وَ قَوْمُ إِبْراهِیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ).


(آیه 44)- «و اصحاب مدین (قوم شعیب) و نیز موسى (از سوى فرعونیان) تکذیب شد» (وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسى‏).
همانگونه که این مخالفتها و تکذیبها موجب سستى این پیامبران بزرگ در دعوتشان به سوى توحید و حق و عدالت نگشت، مسلما در روح پاک و پر استقامت تو نیز اثر نخواهد گذارد.
ولى این کافران کوردل تصور نکنند براى همیشه مى‏توانند به این برنامه‏هاى ننگین ادامه دهند: «اما من (در گذشته) به کافران مهلت دادم (تا امتحان خود را کاملا بدهند، و بر آنها اتمام حجت شود، و غرق ناز و نعمت گردند) سپس آنها را زیر ضربات مجازات گرفتم» (فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ).
«دیدى چگونه (عمل آنها را) انکار نمودم» و چگونه به آنان پاسخ گفتم؟(فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
نعمتهاى آنها را گرفتم و نقمت و بدبختى به آنها دادم، حیاتشان را گرفتم و مرگ در عوض آن دادم.


(آیه 45)- در این آیه، چگونگى مجازات خدا را که در جمله قبل سربسته بود بطور گسترده بیان کرده، مى‏فرماید: «چه بسیار شهرها و آبادیها که ما آنها را هلاک کردیم در حالى که آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ).
«پس آنها بر سقفهاى خود فرو ریختند» (فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها).
یعنى شدت حادثه به قدرى بود که نخست سقفها فرو ریخت و بعد دیوارها به روى سقفها! «و چه بسیار چاههاى پر آبى که (صاحبانش نابود و) آبهایش در زمین فرو رفته بود و معطل و بى‏مصرف ماندند» (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) نه کسى از آنها آبى مى‏کشد و نه تشنه‏اى از آن سیراب مى‏گردد.
«و چه بسیار قصرهاى پر شکوه و کاخهاى سر به آسمان کشیده و به صورت زیبا گچکارى شده» ویران گشتند و صاحبانش به دیار عدم شتافتند (وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ).
و به این ترتیب هم مساکن پر زرق و برق و مستحکم آنها بى‏صاحب ماند و هم آبهایى که مایه آبادى زمینهایشان بود.


(آیه 46)- سیر در ارض و بیدارى دلها: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اقوام ظالم و ستمگرى بود که خداوند آنها را به کیفر اعمالشان رسانید و شهر و دیارشان را ویران ساخت، در این آیه به عنوان تأکید روى این مسأله مى‏گوید: «آیا آنها سیر در زمین نکردند تا دلهایى داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند؟ یا گوشهاى شنوایى که نداى حق را بشنوند» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها).
آرى! ویرانه‏هاى کاخهاى ستمگران و مساکن ویران شده جباران و دنیا پرستان که روزى در اوج قدرت مى‏زیستند، هر یک در عین خاموشى هزار زبان دارند و با هر زبانى هزاران نکته مى‏گویند.
سپس براى این که حقیقت این سخن آشکارتر گردد، قرآن مى‏گوید: چه بسیارند کسانى که ظاهرا چشم بیان و گوش شنوا دارند اما در واقع کوران و کرانند، «چرا که چشمهاى ظاهر نابینا نمى‏شود، بلکه دلهایى که در سینه‏ها جاى دارد، بینایى را از دست مى‏دهد» (فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ).
در حقیقت آنها که چشم ظاهرى خویش را از دست مى‏دهند، کور و نابینا نیستند و گاه روشن دلانى هستند از همه آگاه‏تر، نابینایان واقعى کسانى هستند که چشم قلبشان کور شده و حقیقت را درک نمى‏کنند! لذا در روایتى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «بدترین نابینایى، نابینایى دل است»!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۹
* مسافر
سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۹ ق.ظ

336 . صفحه 336


بیست و ششم آبان :


نفیسه :


(آیه 31)- از آنجا که در آیه قبل تأکید روى مسأله توحید و اجتناب از هرگونه بت و بت پرستى شده بود، در اینجا نیز همین مسأله مهم را دنبال کرده، مى‏گوید:

مراسم حج و گفتن لبیک را در حالى انجام دهید که: «قصد و برنامه شما خالص براى خدا باشد، و هیچ گونه شرکى در آن راه نیابد» (حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ).
آیه فوق مسأله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرک اصلى در حجّ و عبادات بطور کلى یاد آور مى‏شود، چرا که روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتى است که هیچ گونه انگیزه غیر خدایى و شرک در آن نباشد.
سپس ترسیم بسیار گویا و زنده‏اى از وضع حال مشرکان و سقوط و بدبختى و نابودى آنها مى‏کند و چنین مى‏گوید: «و کسى که شریک براى خدا قرار دهد، گویى از آسمان سقوط کرده، و پرندگان در وسط هوا او را مى‏ربایند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خوارى مى‏افتد) و یا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تند باد او را به جاى دور دستى پرتاب مى‏کند» (وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ).
در حقیقت آسمان کنایه از «توحید» است و شرک سبب سقوط از این آسمان مى‏گردد، مسلما کسى که از آسمان سقوط مى‏کند، قدرت تصمیم گیرى را از دست مى‏دهد، با سرعت و شتابى که هر لحظه فزونى مى‏گیرد به سوى نیستى پیش مى‏رود و سرانجام در چنگال شیطان و هوى و هوسهاى سرکش محو و نابود مى‏گردد.


(آیه 32)- این آیه بار دیگر یک جمع بندى روى مسائل حج و تعظیم شعائر الهى کرده، مى‏گوید: «مطلب چنین است» که گفته شد (ذلِکَ).
«و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد و (به نشانه‏هاى آئین خدا و پرچمهاى اطاعت او) احترام بگذارد این از تقواى دلهاست» (وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ).
«شعائر اللّه» به معنى «نشانه‏هاى پروردگار» است که شامل سرفصلهاى آئین الهى و برنامه‏هاى کلى و آنچه در نخستین برخورد با این آیین چشمگیر است و از جمله مناسک حجّ مى‏باشد که انسان را به یاد خدا مى‏اندازد.
کوتاه سخن این که تمام آنچه در برنامه‏هاى دینى وارد شده و انسان را به یاد خدا و عظمت آئین او مى‏اندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلهاست.


(آیه 33)- از بعضى از روایات چنین استفاده مى‏شود که گروهى از مسلمانان عقیده داشتند هنگامى که شترى یا یکى دیگر از چهارپایان به عنوان قربانى تعیین مى‏شد و از راههاى دور و نزدیک آن را با خود به سوى احرامگاه، و از آنجا به سوى سرزمین مکّه مى‏آوردند، نباید بر آن مرکب سوار شد، و نباید شیر آن را بدوشند و از آن استفاده کنند، و بکلى آن را از خود جدا مى‏پنداشتند، قرآن این تفکر خرافى را نفى کرده، مى‏گوید: «در آن (حیوانات قربانى) منافعى براى شماست تا زمان معینى [روز ذبح آنها] فرا رسد» (لَکُمْ فِیها مَنافِعُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).
در پایان آیه در مورد سرانجام کار قربانى چنین مى‏گوید: «سپس محل آن خانه قدیمى و گرامى (کعبه) است» (ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
و به این ترتیب مادام که حیوانات مخصوص قربانى به محل قربانگاه نرسیده‏اند مى‏توان از آنها بهره گرفت و پس از وصول به قربانگاه باید وظیفه قربانى کردن را درباره آنها انجام داد.


(آیه 34)-در ارتباط با آیات گذشته و از جمله دستور قربانى ممکن است این سؤال پیش آید که این چگونه عبادتى است که در اسلام تشریع شده که براى خدا و براى جلب رضاى او حیوانات را قربانى کنند مگر خداوند نیاز به قربانى دارد؟ و آیا این کار در ادیان دیگر نیز بوده است یا مخصوص مشرکان بوده؟
قرآن براى روشن ساختن این مطلب چنین مى‏گوید: این منحصر به شما نیست که مراسم ذبح و قربانى براى خدا دارید «براى هر امتى قربانگاهى قرار دادیم تا نام خدا را (به هنگام قربانى) بر چهارپایانى که به آنها روزى داده‏ایم ببرند» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ).
و لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداى شما معبود واحدى است» و برنامه او هم برنامه واحدى است (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
اکنون که چنین است: «در برابر (فرمان) او تسلیم شوید» (فَلَهُ أَسْلِمُوا).
«و بشارت ده متواضعان و تسلیم شوندگان (در برابر فرمانهاى پروردگار) را» (وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ).


(آیه 35)- در این آیه صفات «مخبتین» (تواضع کنندگان) را در چهار قسمت- که دو قسم جنبه معنوى و روانى دارد و دو قسمت جنبه جسمانى- توضیح مى‏دهد:
نخست مى‏گوید: «همانها که چون نام خدا برده مى‏شود دلهایشان پر از خوف (پروردگار) مى‏گردد» (الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
نه این که از غضب او بى‏جهت بترسند، و یا در رحمت او شک و تردید داشته باشند، بلکه این ترس به خاطر مسؤولیتهایى است که بر دوش دارند و شاید در انجام آن کوتاهى کرده‏اند، این ترس به خاطر درک مقام با عظمت خداست.
دیگر این که: «آنها در برابر حوادث دردناکى که در زندگیشان رخ مى‏دهد صبر و شکیبایى پیش مى‏گیرند» (وَ الصَّابِرِینَ عَلى‏ ما أَصابَهُمْ).
عظمت حادثه هر قدر زیاد و ناراحتى آن هر قدر سنگین باشد در برابر آن زانو نمى‏زنند لب به کفران نمى‏گشایند و خلاصه ایستادگى مى‏کنند و پیش مى‏روند و پیروز مى‏شوند.سوم و چهارم این که: «آنها نماز را بر پا مى‏دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند» (وَ الْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
از یک سو ارتباطشان با خالق جهان محکم است و از سوى دیگر پیوندشان با خلق خدا مستحکم.


(آیه 36)- قربانى براى چیست؟ باز در اینجا سخن از مراسم حج و شعائر الهى و مسأله قربانى است، نخست مى‏گوید: «شترهاى چاق و فربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار دادیم» (وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).
آنها از یک سو به شما تعلق دارند، و از سوى دیگر از شعائر و نشانه‏هاى خداوند در این عبادت بزرگ هستند، چرا که قربانى حجّ یکى از مظاهر روشن این عبادت است.
سپس اضافه مى‏کند: «در آنها براى شما خیر و برکت است» (لَکُمْ فِیها خَیْرٌ).
از یک سو از گوشت آنها استفاده مى‏کنید و دیگران را اطعام مى‏نمائید و از سوى دیگر به خاطر این ایثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوى آن بهره‏مند خواهید شد و به پیشگاه او تقرب مى‏جوئید.
سپس کیفیت قربانى کردن را در یک جمله کوتاه چنین بیان مى‏کند: «نام خدا را (هنگام قربانى کردن) در حالى که به صف ایستاده‏اند بر آنها ببرید» (فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها صَوافَّ).
بدون شک ذکر نام خدا به هنگام ذبح حیوانات یا نحر کردن شتر کیفیت خاصى ندارد و هر گونه نام خدا را ببرند کافى است.
منظور از واژه «صَوافَّ» این است که دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى که ایستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر، زیاد تکان به خود ندهد و فرار نکند.
طبیعى است هنگامى که مقدارى خون از تن او مى‏رود دستهایش سست مى‏شود و به روى زمین مى‏خوابد، و لذا در ذیل آیه مى‏فرماید: «هنگامى که پهلویشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخورید و مستمندان قانع و فقیران را نیز از آن اطعام کنید» (فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ). جمله «فَکُلُوا مِنْها» (از آن بخورید) ظاهر در این است که واجب است «حجاج» چیزى از قربانى خود را نیز بخورند، و شاید این براى رعایت مساوات میان آنها و مستمندان باشد.
سرانجام آیه را چنین پایان مى‏دهد: «این گونه ما آنها را مسخّرتان ساختیم تا شکر خدا را به جا آورید» (کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
و راستى این عجیب است حیوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آن چنان تسلیم است که اجازه مى‏دهد انسانى پاهاى او را محکم ببندد، و او را نحر کند.


(آیه 37)- این آیه در واقع پاسخى است به این سؤال که خدا چه نیازى به قربانى دارد؟ و اصولا فلسفه قربانى کردن چیست؟ مگر این کار نفعى به حال خدا دارد مى‏فرماید: «نه گوشتها و نه خونهاى آنها هرگز به خدا نمى‏رسد» (لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها).
اصولا خدا نیازى به گوشت قربانى ندارد، او نه جسم است نه نیازمند، او وجودى است کامل و بى‏انتها از هر جهت.
«بلکه آنچه به او مى‏رسد تقوا و پرهیزکارى و پاکى اعمال شماست» (وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْکُمْ).
به تعبیر دیگر: هدف آن است که شما با پیمودن مدارج تقوا در مسیر یک انسان کامل قرار گیرید و روز به روز به خدا نزدیکتر شوید، قربانى درس ایثار و فدا کارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا به شما مى‏آموزد، و درس کمک به نیازمندان و مستمندان.
این تعبیر که «خون آنها نیز به خدا نمى‏رسد» ظاهرا اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است که هرگاه حیوانى را قربانى مى‏کردند خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و دیوار کعبه مى‏پاشیدند، و بعضى از مسلمانان ناآگاه بى‏میل نبودند که در این برنامه خرافى از آنها تبعیت کنند، آیه فوق نازل شد و آنها را نهى کرد.سپس بار دیگر به نعمت تسخیر حیوانات اشاره کرده، مى‏گوید: «این گونه (خداوند) چارپایان را مسخر شما کرد تا خدا را به خاطر این که شما را هدایت کرده بزرگ بشمرید و تکبیر گویید» (کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداکُمْ).
هدف نهایى این است که به عظمت خدا آشنا شوید، و لذا در پایان آیه مى‏گوید: «و بشارت ده نیکوکاران را» (وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ).

آنها که از این نعمتهاى الهى در طریق اطاعت او بهره مى‏گیرند و وظائف خود را به نیکوترین وجه انجام مى‏دهند و مخصوصا از انفاق در راه خدا کوتاهى نمى‏کنند.


(آیه 38)- و از آنجا که مقاومت در برابر خرافات مشرکان که در آیات قبل به آن اشاره شد ممکن است آتش خشم این گروه متعصب و لجوج را بر انگیزد و سبب درگیریهاى کوچک و بزرگ شود خداوند در این آیه مؤمنان را به کمک خود دلگرم ساخته، مى‏گوید: «خداوند از کسانى که ایمان آورده‏اند دفاع مى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا).
بگذار طوائف و قبائل عرب و یهود و نصارا و مشرکان شبه جزیره دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود کنند، ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است، وعده بقاى اسلام تا دامنه قیامت! این وعده الهى حکمى است جارى و سارى در تمام اعصار و قرون، مهم آن است که ما مصداق «الَّذِینَ آمَنُوا» باشیم که دفاع الهى به دنبال آن حتمى است.
و در پایان آیه موضع مشرکان و هم مسلکان آنها را در پیشگاه خدا با این عبارت روشن مى‏سازد «خداوند هیچ خیانکار کفران کننده‏اى را دوست ندارد»! (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ). همانها که براى خدا شریک قرار دادند، و حتى به هنگام گفتن «لبیک» تصریح به نام بتها نمودند.



اعظم :



ایه 31:
 (حنیف ) یعنی چیزی که از دو طرف افراط و تفریط به جانب وسط تمایل داشته ومعتدل باشد. و مراد از حنیف بودن مردم برای خدا این است که مردم از جانب بتها به سوی خدا مایل گردند و به او شرک نورزند


ایه 31: چه تشبیه جالب و قابل تاملی برای انسان مشرک


ایه 32:
 چون حقیقت تقوی و از مصادیق تقوی آن است که انسان از ناخشنودی و سخط الهی احتراز کند و از محرمات او اجتناب نمایدکه این عمل امری معنوی و قائم به دل انسان است .


ایه 34:
ل مساءله ((قربانى )) همیشه سؤ ال انگیز بوده است ، البته این سؤ الات بیشتر به خاطر مسائل خرافى پیش مى آمد که با این عبادت آمیخته شده ، مانند قربانى کردن مشرکان براى بتها با برنامه هاى خاصى که داشتند، ولى ذبح حیوان به نام خدا و براى جلب رضاى او که سمبلى براى آمادگى انسان براى فداکارى و قربانى شدن در راه او است ، سپس استفاده کردن از گوشت آن براى اطعام فقراء و مانند آن امرى است منطقى و کاملا قابل درک


ایه 36:
(قانع ) یعنی فقیری که هر چه به او بدهند قناعت می کند، خواه درخواست هم بکند یا نه . اما (معتر) فقیری است که برای سؤال و درخواست حاجت نزد انسان بیاید


ایه 36: (قانع ) یعنی فقیری که هر چه به او بدهند قناعت می کند، خواه درخواست هم بکند یا نه . اما (معتر) فقیری است که برای سؤال و درخواست حاجت نزد انسان بیاید


ایه 38:
ی مشرکان خائن و ناسپاس رادوست نمی دارد زیرا مؤمنان رعایت امانت خدا (دین الهی ) را کردند و نعمت او راشکرگزاردند اما مشرکین در امانت دین و دعوت حقه پیامبر ص ـ که خداوند آن رادر فطرتشان به ودیعه نهاده بود تا به سعادت دنیا و آخرت برسند ـ خیانت ورزیدند و دربرابر نعمتهای ظاهری و باطنی که خدا روزی ایشان کرده بود کفران و ناسپاسی کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۹
* مسافر
دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ق.ظ

335 . صفحه 335


بیست و پنج آبان :


نفیسه :


(آیه 24)- در آیه قبل به دو مورد از مواهبی که خداوند در آخرت به مومنان صالح ارزانی میکند اشاره کردیم و بالاخره این آیه به چهارمین و پنجمین مورد که صرفا جنبه روحانى دارد میپردازد،اینکه آنها «به سخنان پاکیزه هدایت مى‏شوند» (وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ). سخنانى روح پرور، و جمله‏ها و الفاظى نشاط آفرین و کلماتى پر از صفا و معنویت که روح را در مدارج کمال سیر مى‏دهد.
و همچنین «به سوى راه خداوند حمید و شایسته ستایش هدایت مى‏گردند» (وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِیدِ). راه شناسایى خدا و نزدیک شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او، راه عشق و عرفان.
آرى! خداوند مؤمنان را با هدایت کردن به سوى این معانى به آخرین درجه لذات روحانى سوق مى‏دهد.


(آیه 25)- مانعان خانه خدا! در آیات گذشته سخن از کفار بطور مطلق در میان بود، ولى در این آیه اشاره به گروه خاصى از آنان شده است که داراى تخلفات و گناهان سنگین مخصوصا در رابطه با «مسجد الحرام» و «مراسم پر شکوه حج» هستند.
نخست مى‏گوید: «کسانى که کافر شدند و مردم را از راه خدا، جلوگیرى مى‏کنند ...» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
همچنین مردم با ایمان را «از (کانون بزرگ توحید) مسجد الحرام باز مى‏دارند، همان مرکزى که آن را براى همه مردم یکسان قرار داده‏ایم، چه آنها که در آن سرزمین زندگى مى‏کنند و چه آنها که از نقاط دور به سوى آن مى‏آیند» مستحق عذابى دردناکند (وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ).
«و هر کس بخواهد در این سرزمین از طریق حق منحرف گردد، و دست به ظلم و ستم بیالاید ما از عذاب دردناک به او مى‏چشانیم» (وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ).
در واقع این گروه از کافران علاوه بر انکار حق، مرتکب سه جنایت بزرگ شده‏اند:
1- جلوگیرى از راه خدا و ایمان و طاعت او.
2- جلوگیرى از عبادت کنندگان و زوّار خانه خدا و قرار دادن امتیازى براى خود.
3- در این سرزمین مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مى‏زنند.


(آیه 26)- دعوت عام براى حجّ! به تناسب بحثى که در آیه گذشته پیرامون مسجد الحرام و زائران خانه خدا آمد در اینجا نخست به تاریخچه بناى کعبه به دست ابراهیم خلیل (ع) و سپس مسأله وجوب حجّ، و فلسفه آن، و بخشى از احکام این عبادت بزرگ اشاره مى‏کند، ابتدا از داستان تجدید بناى کعبه شروع کرده، مى‏گوید: «و (به خاطر بیاور) زمانى را که محل خانه کعبه را براى ابراهیم آماده ساختیم» تا در آن مکان اقدام به بناى خانه کعبه کند (وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ).
منظور از «بوّأنا» این است که خداوند مکان خانه کعبه را که در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ویران و آثارش محو گشته بود به ابراهیم (ع) نشان داد، توفانى وزید و خاکها را به عقب برد و پایه‏هاى خانه آشکار گشت، یا قطعه ابرى آمده و در آنجا سایه افکند، و یا به هر وسیله دیگر خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهیم معلوم و آماده ساخت، و او با همیارى فرزندش اسماعیل آن را تجدید بنا نمود.
سپس اضافه مى‏کند، هنگامى که خانه آماده شد به ابراهیم خطاب کردیم:
این خانه را کانون توحید کن، و «چیزى را شریک من قرار مده، و خانه‏ام را براى طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجود کنندگان پاک کن» (أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ).
در حقیقت ابراهیم (ع) مأمور بود خانه کعبه و اطراف آن را از هرگونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هرگونه بت و مظاهر شرک پاک و پاکیزه دارد، تا بندگان خدا در این مکان پاک جز به خدا نیندیشند، و مهمترین عبادت این سرزمین را که طواف و نماز است در محیطى پیراسته از هرگونه آلودگى انجام دهند.


(آیه 27)- بعد از آماده شدن خانه کعبه براى عبادت کنندگان، خدا به ابراهیم (ع) دستور مى‏دهد: «و مردم را دعوت عمومى به حجّ کن، تا پیاده و سواره بر مرکبهاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بیایند» (وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ).
در روایتى مى‏خوانیم: «هنگامى که ابراهیم چنین دستورى را دریافت داشت عرض کرد: خداوندا! صداى من به گوش مردم نمى‏رسد، اما خدا به او فرمود: «علیک الاذان و علىّ البلاغ! تو اعلام کن و من به گوش آنها مى‏رسانم»!


(آیه 28)- در این آیه در یک عبارت بسیار فشرده و پرمعنى به فلسفه‏هاى مختلف حجّ پرداخته، مى‏فرماید: آنها به این سرزمین مقدس بیایند «تا منافع خویش را با چشم خود ببیند» (لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ).
کلمه «منافع» تمام منافع و برکات معنوى و نتایج مادى، فوائد فردى و اجتماعى، فلسفه‏هاى سیاسى و اقتصادى و اخلاقى همه را شامل مى‏شود.
آرى! باید مسلمانان از همه نقاط جهان از میان تمام قشرها به آنجا رو آورند تا شاهد و ناظر این منافع باشند.
سپس اضافه مى‏کند: و آنها بیایند و قربانى کنند «و نام خدا را در ایام معینى (که از دهم ذى الحجه شروع و به سیزدهم پایان مى‏یابد) بر چهارپایانى که به آنها روزى داده است (به هنگام ذبح) ببرند» (وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ).
اشاره به این که آنها همیشه از جمله به هنگام ذبح قربانى تمام توجهشان به خدا و قبول درگاه اوست و استفاده از گوشت آن تحت الشعاع آن قرار دارد.
قربانى کردن حیوانات در حقیقت رمزى است براى آمادگى براى قربانى شدن در راه خدا، همان گونه که در سرگذشت ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) و قربانى او آمده است، آنها با این عمل اعلام مى‏کنند که در راه او آماده هر گونه ایثارند حتى بذل جان.
به هر حال قرآن با این گفتار برنامه شرک آلود بت پرستان را نفى مى‏کند که به هنگام قربانى نام بتها را مى‏بردند، و این مراسم توحیدى را به شرک آلوده مى‏ساختند.و در پایان آیه مى‏فرماید: «پس از گوشت حیوانات قربانى، هم خودتان بخورید و هم بینوایان فقیر را اطعام نمایید» (فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ).

(آیه 29)- بخش مهم دیگرى از مناسک حجّ: در تعقیب بحثهایى که پیرامون مناسک حج در آیات پیشین گذشت، در اینجا به بخش دیگرى از این مناسک اشاره کرده، نخست چنین مى‏گوید: «بعد از آن باید آلودگیها (و زوائد بدن) را بر طرف سازند» (ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ).
«و به نذرهاى خود وفا کنند» (وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ).
«و بر گرد خانه گرامى کعبه، طواف کنند» (وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
منظور از «طواف» در اینجا «طواف نساء» است.

(آیه 30)- این آیه به عنوان یک جمع بندى اشاره به بحثهاى آیات گذشته کرده، مى‏گوید: برنامه حجّ و مناسک آن «این است» که گفته شد (ذلِکَ).
بعد براى تأکید بر اهمیت وظائفى که بیان گردید اضافه مى‏کند: «و هر کس برنامه‏هاى الهى را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ کند براى او نزد پروردگارش بهتر است» (وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
«حرمات» در اینجا اشاره به «اعمال و مناسک حجّ» است و ممکن است احترام خانه کعبه خصوصا و حرم مکه عموما نیز بر آن افزوده شود.
سپس به تناسب احکام «احرام» به حلال بودن چهارپایان اشاره کرده، مى‏گوید: «و چهارپایان (همچون شتر و گاو و گوسفند) بر شما حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مى‏شود» و دستور منعش صادر خواهد گشت (وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعامُ إِلَّا ما یُتْلى‏ عَلَیْکُمْ).
در پایان این آیه دو دستور دیگر در رابطه با مراسم حج و مبارزه با سنتهاى جاهلیت بیان کرده، مى‏گوید: «پس از پلیدیها (یعنى) از بتها اجتناب کنید» (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ).
دستور دوم این است که: «از سخن باطل و بى‏اساس بپرهیزید» (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ).
آیه فوق اشاره به کیفیت «لبیک» گفتن مشرکان در مراسم حجّ در جاهلیت است زیرا آنها «لبیک» را که آئینه تمام نماى توحید و یگانه پرستى است آن چنان تحریف کرده بودند که مشتمل بر زننده‏ترین تعبیرات شرک آلود شده بود.
ولى توجه آیه به اعمال مشرکان مانع از کلى بودن مفهوم آن که پرهیز از هر گونه بت در هر شکل و صورت، و پرهیز از هر گفتار باطل به هر نوع و کیفیت است نمى‏باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۸
* مسافر
يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ق.ظ

334 . صفحه 334


بیست و چهارم آبان :


نفیسه :


(آیه 16)- این آیه اشاره به یک جمع بندى در آیات گذشته کرده، مى‏گوید:

«و این گونه ما قرآن را به صورت آیات بینات و نشانه‏هاى روشن نازل کردیم» (وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ). دلائلى براى معاد و رستاخیز همچون بررسى دوران جنینى انسان، و رشد گیاهان و زنده شدن زمینهاى مرده.
ولى با این همه، داشتن دلائل روشن به تنهایى کافى نیست بلکه آمادگى پذیرش حق نیز لازم است، به همین دلیل در پایان آیه مى‏گوید: «و خداوند هر کس را بخواهد هدایت مى‏کند» (وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ).


(آیه 17)- این آیه به شش گروه از پیروان مذاهب مختلف که یک گروه مسلم و مؤمنند، و پنج گروه غیر مسلمان اشاره کرده، مى‏فرماید: «کسانى که ایمان آورده‏اند، و یهود، و صابئان، و نصارا، و مجوس، و مشرکان، خداوند در میان آنها روز قیامت داورى مى‏کند، و حق را از باطل جدا مى‏سازد» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
مگر نه این است که یکى از نامهاى قیامت «یوم الفصل» روز جدایى حق از باطل است و «یوم البروز» روز آشکار شدن مکتومها، و روز پایان گرفتن اختلافات است.
آرى! خدا در آن روز به همه این اختلافات پایان مى‏دهد: «چرا که خداوند از همه چیز آگاه و با خبر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ).

(آیه 18)- همه موجودات جهان در پیشگاه او سجده مى‏کنند: از آنجا که در آیات گذشته سخن از مبدء و معاد بود، این آیه با طرح مسأله توحید و خداشناسى، حلقه مبدء و معاد را تکمیل مى‏کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «آیا ندیدى تمام کسانى که در آسمانها و تمام کسانى که در زمین هستند براى خدا سجده مى‏کنند، و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ).
«و نیز بسیارى از مردم (براى او سجده مى‏کنند) در حالى که بسیارى دیگر (ابا دارند و) مستحق عذابند» (وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ).
سپس اضافه مى‏کند: اینها نزد پروردگار بى‏ارزشند «و هر کس را خدا بى‏ارزش سازد هیچ کس نمى‏تواند او را گرامى دارد» و مشمول سعادت و ثواب کند (وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ).
آرى! «خداوند هر کار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مى‏دهد» مؤمنان را گرامى و منکران را خوار مى‏سازد (إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ).
با توجه به آنچه در آیه مورد بحث آمده موجودات عالم داراى دو گونه سجودند، «سجود تکوینى» و «سجود تشریعى».
خضوع و تسلیم بى‏قید و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانین آفرینش و نظام حاکم بر این جهان همان سجود تکوینى آنهاست که تمام ذرات موجودات را شامل مى‏شود، حتى سلولهاى مغز فرعونها و نمرودها و منکران لجوج، و تمام ذرات وجود آنها مشمول این سجود تکوینى هستند.

به گفته جمعى از محققان تمامى ذرات جهان داراى نوعى درک و شعورند،و به موازات آن در عالم خود، حمد و تسبیح خدا مى‏گویند، و سجود و صلاة دارند و اگر این نوع درک و شعور را نپذیریم لا اقل تسلیم و خضوع آنها در برابر همه نظامات هستى به هیچ وجه قابل انکار نیست.
اما «سجود تشریعى» همان نهایت خضوعى است که از صاحبان عقل و شعور و درک و معرفت در برابر پروردگار تحقق مى‏یابد.


(آیه 19)-
شأن نزول:
«روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على علیه السّلام و حمزه، و عبیدة بن حارث بن عبد المطلب) به میدان نبرد آمدند و به ترتیب «ولید بن عتبه» و «عتبة بن ربیعه» و «شیبة بن ربیعه» را از پاى در آوردند.
آیه نازل شد و سر نوشت این مبارزان را بیان کرد.
ولى وجود شأن نزول خاص هرگز مانع عمومیت مفهوم آیه نمى‏شود.
تفسیر:
دو گروه متخاصم در برابر هم! در آیات گذشته به گروه مؤمنان و طوائف مختلفى از کفار اشاره شده بود، و مخصوصا آنها را به صورت شش گروه بیان کرد، در اینجا مى‏فرماید: «این دو دسته (مؤمنان و غیر مؤمنان) در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند» (هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ).
سپس چهار نوع مجازات کافرانى را که دانسته و آگاهانه حق را انکار کردند بیان مى‏کند:
نخست از لباس آنها شروع کرده، مى‏گوید: «پس کسانى که کافر شدند لباسهایى از آتش براى آنها بریده مى‏شود» (فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ).
این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که واقعا قطعاتى از آتش به صورت لباس براى آنها بریده و دوخته مى‏شود! و یا کنایه از این باشد که آتش دوزخ از هر سو آنها را مانند لباس احاطه مى‏کند.
دیگر این که: «مایع سوزان و جوشان حمیم دوزخ بر سر آنها ریخته مى‏شود» (یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ).


(آیه 20)- و این آب سوزان و جوشان در بدن آنها آن چنان نفوذ مى‏کند که «هم درونشان را ذوب مى‏نماید و هم پوستها و برونشان) را»! (یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ).

(آیه 21)- سوم این که: «تازیانه‏ها یا گرزهایى از آهن سوزان براى آنها آماده است» (وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ).


(آیه 22)- و «هرگاه بخواهند از دوزخ و غم و اندوههاى آن خارج شوند آنها را به آن باز مى‏گردانند، و (به آنان گفته مى‏شود) بچشید عذاب سوزان را»! (کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ).
و این چهارمین مجازات آنهاست.


(آیه 23)- این آیه و آیه بعد حال مؤمنان صالح را بیان مى‏کند تا از طریق مقایسه، وضع هر دو گروه کاملا مشخص شود، و در اینجا پنج نوع پاداش آنها را باز گو کرده، نخست مى‏گوید: «خداوند کسانى را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند در باغهایى از بهشت وارد مى‏کند که از زیر درختانش نهرها جارى است» (إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
گروه اول در شعله‏هاى آتش سوزان غوطه‏ورند و اینها در باغهاى بهشت در کنار نهرهاى جارى آرمیده‏اند.
سپس به زینت و لباس آنها پرداخته، مى‏گوید: «آنها با دستبندهایى از طلا و مروارید زینت مى‏یابند و لباسشان در آنجا از حریر است» (یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ).
و این دو پاداش دیگر آنهاست. و اگر در این جهان از پوشیدن اینگونه لباسها و زینتها ممنوع بودند به خاطر آن بود که مایه غرور و غفلت مى‏شد و سبب محرومیت گروه دیگر مى‏گشت، ولى در آنجا که این مسائل مطرح نیست این ممنوعیتها برداشته مى‏شود و جبران مى‏گردد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۸
* مسافر
شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ق.ظ

333 . صفحه 333



بیست و سوم آبان :


نفیسه :


(آیه 6)- در این آیه و آیه بعد به عنوان جمع بندى و نتیجه گیرى کلى، هدف اصلى از بیان دو دلیل اثبات معاد (که در آیه قبل آمد)را ضمن بازگویى پنج نکته تشریح مى‏کند:
1- نخست مى‏گوید: «آنچه (در آیات قبل از مراحل مختلف حیات در مورد انسانها و جهان گیاهان) بازگو شد براى این است که (بدانید) خداوند حق است» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ).
و چون او حق است نظامى را که آفریده نیز حق است، بنابراین نمى‏تواند بیهوده و بى‏هدف باشد. و چون این جهان بى‏هدف نیست و از سوى دیگر هدف اصلى را در خود آن نمى‏یابیم یقین پیدا مى‏کنیم که معاد و رستاخیزى در کار است.
2- این نظام حاکم بر جهان حیات به ما مى‏گوید: «و اوست که مردگان را زنده مى‏کند» (وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى‏).
همان کسى که لباس حیات بر تن خاک مى‏پوشاند، و نطفه بى‏ارزش را به انسان کاملى مبدل مى‏سازد، و زمینهاى مرده را جان مى‏دهد او مردگان را حیات نوین مى‏بخشد.
3- هدف دیگر این است که بدانید «خدا بر هر چیز تواناست» و چیزى در برابر قدرت او غیر ممکن نیست (وَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
آیا کسى که مى‏تواند خاک بى‏جان را تبدیل به نطفه کند و آن را در مراحل حیات پیش ببرد قادر نیست که انسان را بعد از مرگ به زندگى جدید باز گرداند؟


(آیه 7)-
4-و باز همه اینها براى این است که بدانید: «رستاخیز آمدنى است و شکّى در آن نیست» (وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها).
5- و اینها همه مقدمه‏اى است براى آخرین نتیجه و آن این که: «خداوند تمام کسانى را که در قبرها آرمیده‏اند زنده مى‏کند» (وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ).
در نتیجه رستاخیز و بعث مردگان نه تنها امکان‏پذیر است بلکه قطعا تحقق خواهد یافت.


(آیه 8)- باز هم مجادله به باطل: در اینجا نیز سخن از مجادله کنندگانى است که پیرامون مبدء و معاد به جدال بى‏پایه و بى‏اساس مى‏پردازند.
نخست مى‏گوید: «گروهى از مردم کسانى هستند که درباره خدا بدون هیچ علم و دانش و هدایت و کتاب روشنى به مجادله بر مى‏خیزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ).
در حقیقت بحث و جدال علمى در صورتى مى‏تواند ثمربخش باشد که متکى به یکى از این دلائل گردد. عقل یا کتاب یا سنّت.
جمله «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ» درست همان تعبیرى است که در آیه سوم گذشت. و ظاهرا آیه گذشته ناظر به حال پیروان گمراه و بى‏خبر است در حالى که این آیه ناظر به رهبران این گروه گمراه مى‏باشد.


(آیه 9)- سپس در یک عبارت کوتاه و پرمعنى به یکى از علل انحراف و گمراهى این رهبران ضلالت پرداخته، مى‏گوید: «آنها با تکبر و بى‏اعتنایى (نسبت به سخنان الهى و دلائل روشن عقلى) مى‏خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند» (ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
سپس کیفر شدید آنها را در دنیا و آخرت به این صورت تشریح مى‏کند: «بهره آنها در این دنیا رسوائى و بدبختى است، و در قیامت عذاب سوزنده را به آنها مى‏چشانیم» (لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَرِیقِ).


(آیه 10)- و به او مى‏گوئیم: «این نتیجه چیزى است که دستهایت از پیش براى تو فرستاده است» (ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ).
«و خداوند هرگز به بندگان ظلم و ستم نمى‏کند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ).
نه کسى را بى‏جهت کیفر مى‏دهد، و نه بر میزان مجازات کسى بدون دلیل مى‏افزاید، و برنامه او عدالت محض و محض عدالت است.


(آیه 11)- آنها که بر لب پرتگاه کفرند! در آیات گذشته سخن از دو گروه در میان بود گروه پیروان گمراه، و رهبران گمراه کننده، اما در اینجا سخن از گروه سومى است که همان افراد ضعیف الایمان هستند.
قرآن در توصیف این گروه چنین مى‏گوید: «و بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى‏پرستند» اما ایمان قلبى آنها بسیار سطحى و ضعیف است (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ). و با کوچکترین چیزى ایمانشان بر باد فنا مى‏رود.
سپس قرآن به تشریح تزلزل ایمان آنها پرداخته، مى‏گوید: «پس آنها چنانند که اگر (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیرى به آنان برسد حالت اطمینان پیدا مى‏کنند! (و آن را دلیل بر حقانیت اسلام مى‏گیرند) اما اگر به وسیله گرفتاریها و پریشانى و سلب نعمت مورد آزمایش قرار گیرند دگرگون مى‏شوند» و به کفر رو مى‏آورند! (فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ).
گوئى آنها دین و ایمان را به عنوان یک وسیله نیل به مادیان پذیرفته‏اند که اگر این هدف تأمین شد دین را حق مى‏دانند و گر نه بى‏اساس! و در پایان آیه اضافه مى‏کند: و به این ترتیب «آنها هم دنیا را از دست داده‏اند و هم آخرت را» (خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ).
و «این همان خسران و زیان آشکار است» که انسان هم دینش بر باد رود و هم دنیایش (ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ).

(آیه 12)- این آیه به عقیده شرک آلود این گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحید و ایمان به خدا اشاره کرده، مى‏گوید: «او جز خدا کسى را مى‏خواند که نه زیانى مى‏تواند به او برساند و نه سودى» (یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ).
اگر دلیل معیار حقانیت دین را اقبال و ادبار دنیا مى‏گیرد، پس چرا به سراغ بتهایى مى‏رود که موجوداتى هستند بى‏خاصیت و فاقد هرگونه اثر در سرنوشت انسانها؟! آرى! «این گمراهى بسیار عمیقى است» (ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ).
فاصله آن از خط صراط مستقیم آن چنان زیاد است که امید بازگشتشان به سوى حق بسیار کم است.


(آیه 13)- باز مطلب را از این فراتر برده، مى‏گوید: «او کسى را مى‏خواند که زیانش از نفعش نزدیکتر است»! (یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ).
چرا که این معبودهاى ساختگى در دنیا فکر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوق مى‏دهند، و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى‏آورند.
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «چه بد مولا و یاورى هستند این بتها، و چه بد مونس و معاشرى» (لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ).


(آیه 14)- و از آنجا که روش قرآن این است که مسائل نیک و بد را در مقایسه با هم بیان مى‏کند تا نتیجه گیرى آن کاملتر و روشنتر باشد در این آیه مى‏فرماید:
«خداوند کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهایى از بهشت وارد مى‏کند که نهرها از زیر درختانش جارى است» (إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
برنامه آنها روشن، خط فکرى و عملى آنها مشخص، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبیاء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود.
آرى! «خدا هر چه را اراده کند انجام مى‏دهد» (إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ).
این پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است، همان گونه که مجازات مشرکان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است.

(آیه 15)-
شأن نزول:
گروهى از قبیله «بنى اسد» و «بنى غطفان» که با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله پیمان بسته بودند گفتند: ما مى‏ترسیم خدا سر انجام محمّد صلّى اللّه علیه و آله را یارى نکند و در نتیجه رابطه ما با هم پیمانهایمان از یهود قطع شود و آنها به ما مواد غذائى ندهند، آیه نازل شد و به آنها اخطار کرد و آنها را سخت مذمت نمود.
تفسیر:
رستاخیز پایان همه اختلافات! از آنجا که در آیات گذشته سخن از گروه ضعیف الایمان بود در این آیه نیز چهره دیگرى از آنها را ترسیم کرده، مى‏گوید:
«هر کسى گمان مى‏کند که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یارى نخواهد کرد و (از این نظر عصبانى است، هر کارى از دستش ساخته است بکند) ریسمانى به سقف خانه خود بیاویزد و خود را از حلق آویز، و نفس خود را قطع کند (و تا لبه پرتگاه مرگ پیش رود) ببیند آیا این کار خشم او را فرو مى‏نشاند» (مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغِیظُ).
این آیه به یک نکته روانى در ارتباط با افراد کم حوصله و عصبانى و ضعیف الایمان اشاره مى‏کند که آنها وقتى کارشان ظاهرا به بن بست مى‏رسد فورا دستپاچه مى‏شوند و تصمیمهاى جنون آمیز مى‏گیرند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۸
* مسافر
جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۷ ق.ظ

332 . صفحه 332


بیست و دوم آبان :



نفیسه :


سوره حجّ بیست و دومین سوره قرآن مجید است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و 78 آیه دارد.‏
محتواى سوره:
این سوره به خاطر بخشى از آیاتش که پیرامون حجّ سخن مى‏گوید به نام «سوره حجّ» نامیده شده است.
و از آنجا که دستور حجّ آن هم با ذکر قسمتى از جزئیات آن، و همچنین دستور جهاد، تناسب با وضع مسلمانان در مدینه دارد، آیات این سوره از جهاتى شبیه سوره‏هاى «مدنى» است.
از نظر محتوا مطالب این سوره را به چند بخش مى‏توان تقسیم کرد:
1- آیات فراوانى از آن در زمینه «معاد» و دلائل منطقى آن، و انذار مردم غافل از صحنه‏هاى قیامت، و مانند آن است.
2- بخش قابل ملاحظه‏اى نیز از مبارزه با شرک و مشرکان، سخن مى‏گوید.
3- در بخش دیگر مردم را به بررسى سرنوشت عبرت‏انگیز گذشتگان و عذابهاى دردناک الهى که بر آنها نازل شد دعوت کرده.
4- و بخش دیگر پیرامون مسأله حج و سابقه تاریخى آن است.
5- بخشى از آن پیرامون مبارزه با دشمنان مهاجم، است.
6- و سرانجام قسمتى از آن پند و اندرزهایى است در زمینه‏هاى مختلف زندگى و تشویق به نماز و زکات و توکل و توجه به خداوند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم:
«هر کس سوره حج را بخواند خداوند پاداش حج و عمره را به او مى‏دهد به تعداد تمام کسانى که در گذشته و آینده حج و عمره به جا آورده یا خواهند آورد»! بدون شک این ثواب و فضیلت عظیم تنها براى تلاوت لفظى نیست، تلاوتى است اندیشه‏ساز، و اندیشه‏اى است عمل پرور.



(آیه 1)- زلزله عظیم رستاخیر: این سوره با دو آیه تکان دهنده و هیجان‏انگیز پیرامون رستاخیز و مقدمات آن شروع مى‏شود، آیاتى که بى‏اختیار انسان را از این زندگى گذراى مادى بیرون مى‏برد، و به آینده هول‏انگیزى که در انتظار اوست متوجه مى‏سازد.
نخست عموم مردم را بدون استثناء مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى مردم! از پروردگارتان بترسید، و پرهیز کارى پیشه کنید که زلزله رستاخیز، جریان مهم و عظیمى است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ).
خطاب «یا أَیُّهَا النَّاسُ»، دلیل روشنى است بر این که هیچ گونه تفاوت و تبعیضى از نظر نژاد و زبان و اعصار و قرون و مکانها و مناطق جغرافیایى و طوائف و قبائل در آن نیست، و مؤمن و کافر، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، مرد و زن امروز و آینده همه در آن شریکند.


(آیه 2)- این آیه نمونه‏هایى از بازتاب این وحشت عظیم را در چند جمله بیان کرده، مى‏گوید: «روزى که آن را مى‏بینید [زلزله رستاخیز آن چنان وحشت سرا پاى همه را فرا مى‏گیرد که‏] هر مادر شیردهى، کودک شیر خوارش را فراموش مى‏کند» (یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ).
«و هر باردارى (در آن صحنه باشد) جنین خود را سقط مى‏کند» (وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها).
سومین بازتاب این که: «مردم را به صورت مستان مى‏بینى، در حالى که مست نیستند!» (وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى‏ وَ ما هُمْ بِسُکارى‏).
«ولى عذاب خدا شدید است» (وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ).


(آیه 3)- پیروان شیطان! از آنجا که در آیات گذشته ترسیمى از وحشت عمومى مردم به هنگام وقوع زلزله قیامت بود در این آیه حال گروهى از بى‏خبران را منعکس مى‏کند که چگونه از چنین حادثه عظیمى غافلند.
مى‏گوید: «گروهى از مردم بدون هیچ علم و دانشى درباره خدا به مجادله بر مى‏خیزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
گاه در اصل توحید و یگانگى حق و نفى هر گونه شریک جدال مى‏کنند، و گاه در قدرت خدا نسبت به مسأله احیاى مردگان و بعث و نشور، و در هر صورت هیچ گونه دلیلى بر گفته‏هاى خود ندارند.
سپس اضافه مى‏کند: این گونه افراد که تابع هیچ گونه منطق و دانشى نیستند «از هر شیطان سر کش و متمردى تبعیت مى‏کنند» (وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ).
نه از یک شیطان که از همه شیطانها! اعم از شیاطین انس و جن که هر یک از آنها براى خود نقشه و برنامه و حیله و دامى دارند.


(آیه 4)- در این آیه مى‏گوید:«بر او نوشته و مقرر شده است که هر کس حلقه اطاعت و ولایتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مى‏سازد و به آتش سوزان راهنمائیش مى‏کند» (کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ).


(آیه 5)- دلائل معاد در عالم جنین و گیاهان: از آنجا که در آیات گذشته گفتگو از تردید مخالفان در «مبدء» و «معاد» بود در این آیه به دو دلیل محکم و منطقى براى اثبات معاد جسمانى استدلال شده است، یکى از طریق توجه به تحولات دوران جنینى، و دیگرى از طریق تحولات زمین به هنگام نمو گیاهان.
نخست همه انسانها را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى مردم! اگر در رستاخیز شکّ دارید (به این نکته توجه کنید که:) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد، از خون بسته شده و سپس از مضغه [چیزى شبیه گوشت جویده شده‏] که بعضى داراى شکل و خلقت است و بعضى بدون شکل» (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ).
همه اینها به خاطر آن است «تا براى شما آشکار سازیم» که بر هر چیز قادریم (لِنُبَیِّنَ لَکُمْ).
«و جنینهایى را که بخواهیم تا مدت معینى در رحم (مادران) قرار مى‏دهیم» (وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى). تا دوران تکاملى خود را طى کنند، و آنچه را بخواهیم ساقط مى‏کنیم و از نیمه راه از مدار خارجش مى‏سازیم.
«از آن پس (یک دوران انقلابى جدید آغاز مى‏شود و) ما شما را به صورت طفل (از شکم مادر) بیرون مى‏فرستیم» (ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا).
به این ترتیب دوران زندگى محدود و وابسته شما در شکم مادر پایان مى‏پذیرد، و قدم به محیطى وسیعتر، مملو از نور و صفا و امکانات بسیار فزونتر مى‏گذارید.

باز چرخهاى حرکت تکاملى شما متوقف نمى‏شود، و همچنان سریع در این راه به پیشروى ادامه مى‏دهید «سپس هدف این است که به حدّ رشد و بلوغ (و کمال جسم و عقل) برسید» (ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ).
در اینجا جهل تبدیل به دانایى، و ضعف و ناتوانى تبدیل به قدرت و توانایى و وابستگى مبدل به استقلال مى‏شود.
ولى این چرخ باز متوقف نمى‏گردد هر چند «در این میان بعضى از شما مى‏میرند و بعضى آن قدر عمر مى‏کنند که به بدترین مرحله زندگى (و پیرى) مى‏رسند» (وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ).
«آنچنان که بعد از علم و آگاهى، چیزى نمى‏دانند!» (لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً).
این ضعف و ناتوانى و پژمردگى دلیل بر فرا رسیدن یک مرحله انتقالى جدید است، همان گونه که سستى پیوند میوه با درخت دلیل بر رسیدگى آن و وصول به مرحله جدایى است.
سپس به بیان دلیل دوم که زندگى و حیات گیاهان است پرداخته، مى‏گوید:
«زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده مى‏بینى، اما هنگامى که آب باران بر آن فرو مى‏فرستیم، به حرکت در مى‏آید و مى‏روید، و از هر نوع گیاهان زیبا مى‏رویاند» (وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).


1- سرچشمه‏ى شک غفلت از قدرت خداوند است. «اِن کنتم فى رَیب فانّا خَلقناکم»
2- با کفّار، مستدلّ، منطقى وقابل فهم سخن بگوییم. «اِن کنتم فى‏رَیب... فانّا خَلقناکم»
3- از راه محسوسات، مى‏توان با معقولات آشنا شد. «اِن کنتم فى‏رَیب... فانّا خَلقناکم»
4- معاد، هم جسمانى است و هم روحانى. «اِن کنتم فى‏رَیب من البَعث فانّا خَلقناکم»
5 - منشأ انسان و مادّه اوّلیه‏ى او از خاک است. «خَلقناکم من تُراب»
6- انسان، پیش از مرگ، هفت مرحله را طى مى‏کند. (تراب، نطفه، علقه، مضغه، طفولیّت، بلوغ، پیرى) «خلقناکم من تُراب ثمّ من نُطفة ...»
7- دوران مُضغه (که انسان در رحم مادر به شکل لخته گوشتى است) دوران شکل‏گیرى انسان است. «مُضغة مُخَلّقة»
8 - کسى که در دنیا از خاکِ بى‏جان انسان آفرید، پس در قیامت هم مى‏تواند. «لنُبیّن لکم»
9- زندگى داراى دو منحنى صعود و نزول است. صعود از خاک تا رسیدن به مرحله «اشدّکم» و منحنى نزول رسیدن به مرحله «أرذل العُمُر»
10- تمام مراحل خلقت، از استقرار نطفه تا تولد طفل، به دست خداست. «خلقنا - نُقرّ فى الارحام - نُخرجکم طفلاً»
11- تحوّلات طبیعى، نیاز به زمان دارد. (در آیه چندبار کلمه «ثمّ» که براى فاصله زمانى است، تکرار شده است)
12- استقرار نطفه و یا سِقط آن با خواست خداست. «نُقِرّ فى الارحام ما نشاء»
13 - مدّت حمل، از جانب خدا زمان‏بندى شده است. «الى أجل مسمّى‏»
14- تولّد انسان، به اراده‏ى خداوند است. «نُخرجکم»
15- همه‏ى انسان‏ها روز اوّل یکسانند. «طفلاً» نه «اطفالا» بعد به خاطر تغذیه و تربیت هرکدام داراى اخلاق و رفتارى مخصوص مى‏گردند.
16- مرگ، مخصوص پیران نیست. «و منکم مَن یُتوفّى»
17- انسان با مرگ محو نمى‏شود. «یُتوفّى»
18- ارزش انسان و زندگى او در پرتو علم و آگاهى و عقل اوست. (قرآن دلیل پست‏ترین مرحله عمر را فراموش کردن دانسته‏ها و اندوخته‏هاى علمى مى‏داند). «أرذل العُمُر لکیلا یعلم من بعد علم شیئاً»
19- زوجیّت و نر و ماده بودن، در گیاهان نیز مطرح است. «من کلّ زوجٍ بَهیج»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۷
* مسافر