قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء هفدهم» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۵ ب.ظ

331 . صفحه 331


بیست و یکم آبان :

نفیسه :



(آیه 102)- در این آیه چهار نعمت بزرگ الهى را که شامل حال گروه سعادتمند مومنان راستین است بر مى‏شمرد:
نخست این که «آنها صداى آتش را نمى‏شنوند» (لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها).
و چون از جهنم دورند هرگز این صداهاى وحشتناک به گوششان نمى‏خورد.
دیگر این که: «آنها در آنچه بخواهند و مایل باشند بطور جاودان متنعمند» (وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ).
یعنى آنجا محدودیت این جهان را ندارد، هر نعمت مادى و معنوى که بخواهند بدون استثناء در دسترس آنهاست، آن هم نه یک روز و دو روز بلکه در یک عمر جاویدان!


(آیه 103)- سوم این که: «فزع اکبر آنها را غمگین نمى‏کند» (لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ).
«فزع اکبر» (وحشت بزرگ) را بعضى اشاره به وحشتهاى روز قیامت دانسته‏اند که از هر وحشتى بزرگتر است.
بالاخره آخرین لطف خدا درباره کسانى که در آیات فوق به آنها اشاره شده این است که «فرشتگان رحمت به استقبال آنها مى‏شتابند» (و به آنها تبریک و شاد باش مى‏گویند و بشارت مى‏دهند) این همان روزى است که به شما وعده داده مى‏شد» (وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).


(آیه 104)- آن روز که آسمانها در هم پیچیده مى‏شود! در آیه قبل خواندیم، مؤمنان راستین از «فزع اکبر» (وحشت بزرگ) غمگین نمى‏شوند این آیه توصیفى از آن روز وحشت‏انگیز کرده است، و در حقیقت علت عظمت این وحشت را مجسم مى‏سازد، مى‏گوید: این امر «روزى، تحقق مى‏یابد که ما آسمان را در هم مى‏پیچیم همان گونه که طومار نامه‏ها در هم پیچیده مى‏شود»! (یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ).
در این آیه تشبیه لطیفى نسبت به در نوردیدن طومار عالم هستى در پایان دنیا شده است، در حال حاضر این طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مى‏شود و هر یک در جایى قرار دارد، اما هنگامى که فرمان رستاخیز فرا رسد، این طومار عظیم با تمام خطوط و نقوشش، در هم پیچیده خواهد شد.
سپس اضافه مى‏کند: «همان گونه که ما در آغاز آن را ایجاد کردیم باز هم بر مى‏گردانیم» و این کار مشکل و سختى در برابر قدرت عظیم ما نیست (کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «این وعده‏اى است که ما داده‏ایم و قطعا آن را انجام خواهیم داد» (وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ).
از بعضى روایات استفاده مى‏شود که منظور از بازگشت خلق به صورت اول آن است که انسانها بار دیگر پا برهنه و عریان- آن گونه که در آغاز آفرینش بودند- باز مى‏گردند و این یکى از چهره‏هاى بازگشت آفرینش به صورت نخست است.


(آیه 105)- حکومت زمین از آن صالحان خواهد بود: بعد از آن که در آیات گذشته به قسمتى از پاداشهاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در این آیه و آیه بعد به یکى از روشنترین پاداشهاى دنیوى آنها که «حکومت روى زمین» است با بیان شیوایى اشاره کرده، مى‏گوید: «و در زبور بعد از ذکر چنین نوشتیم که سرانجام بندگان صالح من وارث (حکومت) زمین خواهند شد» (وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ).
«ارض» به مجموع کره زمین گفته مى‏شود و سراسر جهان را شامل مى‏گردد.
منظور از «زبور» کتاب داود، و «ذکر» به معنى تورات است، و به این ترتیب معنى آیه چنین مى‏شود، «ما، در زبور، بعد از تورات، چنین نوشتیم که این زمین را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد».
سؤال دیگرى که در اینجا باقى مى‏ماند این است که بندگان صالح خدا «عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» کیانند؟
کلمه «صالحون» معنى گسترده و وسیعى دارد، که علاوه بر ایمان و توحید همه شایستگیها از آن به ذهن مى‏آید، شایستگى از نظر عمل و تقوا، شایستگى از نظر علم و آگاهى، شایستگى از نظر قدرت و قوت، و شایستگى از نظر تدبیر و نظم و درک اجتماعى.
در بعضى از روایات صریحا این آیه تفسیر به یاران حضرت مهدى- عج- شده است: که بیان یک مصداق عالى و آشکار است، و عمومیت مفهوم آیه را محدود نمى‏سازد.
نظام آفرینش دلیل روشنى بر پذیرش یک نظام صحیح اجتماعى در آینده، در جهان انسانیت خواهد بود، و این همان چیزى است که از آیه مورد بحث و احادیث مربوط به قیام «مصلح بزرگ جهانى» حضرت مهدى- ارواحنا فداه- استفاده مى‏شود.


(آیه 106)- این آیه به عنوان تأکید بیشتر مى‏گوید: «در این سخن ابلاغ روشنى است براى گروهى که خدا را (با اخلاص) پرستش مى‏کنند» (إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِینَ).


(آیه 107)- پیامبر رحمت براى جهانیان: از آنجا که آیات گذشته بشارت حکومت روى زمین را به بندگان صالح مى‏داد و چنین حکومتى مایه رحمت براى همه مردم جهان است در این آیه به رحمت عامّه وجود پیامبر (ص) اشاره کرده،مى‏گوید: «ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم» (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ).
عموم مردم دنیا اعم از مؤمن و کافر همه مرهون رحمت تو هستند، چرا که نشر آیینى را به عهده گرفتى که سبب نجات همگان است.


(آیه 108)- و از آنجا که مهمترین مظهر رحمت و محکمترین پایه و اساس آن مساله توحید و جلوه‏هاى آن است در این آیه چنین مى‏گوید: «به آنها بگو: تنها چیزى که بر من وحى مى‏شود این است که معبود شما معبود واحدى است» (قُلْ إِنَّما یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
«پس آیا شما حاضرید (در برابر همین اصل اساسى توحید) تسلیم شوید» و بتها را کنار بگذارید؟! (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
در واقع در این آیه، سه نکته بنیادى مطرح شده است، نخست این که پایه اصلى رحمت توحید است توحید در اعتقاد، در عمل، توحید در کلمه، توحید صفوف، و توحید در قانون و در همه چیز.
نکته دیگر این که تمام دعوت پیامبر اسلام (ص) در اصل توحید خلاصه مى‏شود و توحید روحى است که در کالبد تمام دین دمیده شده.
و آخرین نکته این که: مشکل اصلى تمام جوامع و ملل، آلودگى به شرک در اشکال مختلف و بیرون آمدن از شرک و مظاهر آن و بالا زدن آستین براى شکستن بتها است، نه فقط بتهاى سنگى و چوبى، که بتها از هر نوع مخصوصا طاغوتهاى انسانى!


(آیه 109)- این آیه مى‏گوید: اگر (با این همه تلاش باز به دعوت و پیام ما توجه نکردند و) روى گردان شوند، بگو: من به همه شما بطور یکسان (از عذاب الهى) اعلام خطر مى‏کنم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلى‏ سَواءٍ).
سپس این تهدید را به صورت آشکارترى بیان کرده، مى‏گوید: «و من نمى‏دانم آیا وعده عذاب که به شما داده شده است نزدیک است یا دور»؟! (وَ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ ما تُوعَدُونَ).
فکر نکنید این وعده دور است، شاید هم نزدیک و بسیار هم نزدیک باشد.
این عذاب و مجازاتى که در اینجا به آن تهدید شده‏اند ممکن است عذاب قیامت و یا مجازات دنیا و یا هر دو باشد، در صورت اول علم آن مخصوص خداست و در صورت دوم و سوم ممکن است اشاره به جزئیات و زمان آن باشد که حتى پیامبران از جزئیات آن آگاه نیستند.


(آیه 110)- این تصور را نیز به مغز خود راه مى‏دهید که اگر تأخیرى در مجازات شما شود به خاطر این است که خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نیست، نه، او همه را مى‏داند «او هم سخنان آشکار را و هم آنچه را کتمان مى‏کنید مى‏داند» (إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ).
اصولا پنهان و آشکار براى شما که علمتان محدود است مفهوم دارد، اما براى آن کس که علمش بى‏پایان است غیب و شهود یکى است و سر و علن در آنجا یکسان مى‏باشد.


(آیه 111)- و نیز اگر مى‏بینید مجازات الهى فورا دامن شما را نمى‏گیرد بواسطه آن نیست که او از کار شما آگاه نباشد «و من نمى‏دانم شاید این آزمایشى براى شماست» (وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ).
«و مایه بهره گیرى (از لذائذ این جهان) تا مدّتى» معین، سپس با شدت هر چه تمامتر شما را بگیرد و مجازات کند (وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ).
در واقع براى تأخیر مجازات الهى در اینجا دو فلسفه بیان شده است: نخست مسأله امتحان و آزمایش است، خدا هرگز در عذاب عجله نمى‏کند، تا خلق را آزمایش کافى کند و اتمام حجت نماید.
دوم این که افرادى هستند که آزمایش آنها تمام شده و کلمه مجازاتشان قطعى گردیده است، اما براى این که سخت کیفر ببینند نعمت را بر آنها گسترده مى‏سازد تا کاملا غرق نعمت شوند، و درست در همان حال که سخت در لذائذ غوطه‏ورند تازیانه عذاب را بر آنها بکوبد تا دردناکتر باشد، و رنج محرومان و ستمدیدگان را به خوبى احساس کنند.


(آیه 112)- این آیه که آخرین آیه سوره انبیاء است همچون نخستین آیه این سوره سخن از غفلت مردم بى‏خبر مى‏گوید، و به عنوان نقل قول از پیامبر (ص) در یک عبارت نفرین مانند ناراحتى او را از این همه غرور و غفلت منعکس مى‏کند و مى‏گوید: پیامبر بعد از مشاهده این همه اعراض و رویگردانى «عرض کرد:
پروردگار من! به حق داورى فرما» و این گروه طغیانگر را طبق قانون عدالتت کیفر ده! (قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ).
در دومین جمله روى سخن را به مخالفان کرده و مى‏گوید: «و پروردگار همه ما خداوند رحمان است و ما از پیشگاه مقدسش در برابر نسبتهاى ناروایى که شما به او مى‏دهید استمداد مى‏طلبیم» (وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ).


درسهایی از سوره شریفه انبیاء

87-لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
1-دادگاه قیامت ورسیدگی به حساب به سراغ مردم خواهد آمد،هرچند که آنها نسبت به وقوعش بی اعتنا باشند.
6-بهانه جویی و لجاجت شیوه همه مشرکان و کافران در طول تاریخ است.روحیه تکبر و خودخواهی مانع پذیرش حق توسط آنها میگردد.
10-قران عامل رشد وبیداری بشری است.غفلت انسان از خود وسرمایه های درونیش،بزرگترین خطری است که وی راتهدید میکند.این درحالی است که قران انسان را از غفلت بیرون می آورد.
13-از قهر الهی نمیتوان فرار کرد،پس در صدد اصلاح رفتارمون برآییم.
14،15-عاقبت ظلم،پشیمانی است ،اما زمانیکه دیگر سودی ندارد.
16،17-هستی هدفدار آفریده شده است و انسان نمیتواند آن را به بازیچه گرفته و هرگونه که میخواهد رفتار کند.
18-بروز و ظهور باطل،براساس سنت اختیار و مهلت دادن خداوند میباشد ولی سرانجام باطل رفتنی است وحق پایدار خواهد ماند.
19،20-ریشه ی ترک عبادت ،تکبر میباشد.وقتی تکبر در برابر دیگر انسانها مذموم ونکوهیده است.بروز این صفت رذیله در برابر خالق جبار چه معنایی دارد؟
33-برنامه دقیق طلوع و غروب خورشید وماه ،از نظم و تدبیر شگفت انگیز دستگاه آفرینش الهی حکایت دارد.اما بسیاری از افراد بشر،علیرغم آنکه زیبایی طلوع وغروب خورشید را میبینند،اما حاضر نیستند در برابر عظمت خالق آن خضوع نمایند.
35-هم تلخیها وسختیها و نداشتنها وسیله ی آزمایش است و هم شیرینیها و راحتیها و داشتنها. غنی و فقیر ونیز توانا وضعیف همه در حال آزمایشند.
42-اگر انسان از یاد خدا اعراض کند،رحمت الهی را از خود دور کرده و خود را در معرض قهر خداوند قرارمیدهد.


44-بهره مندی کافران از نعمتهای دنیا نشانه لطف الهی به آنان نیست.خداوند همه موجودات دنیا را از نعمتهای خود بهره مند میسازد و در این رابطه میان مومن و کافر هم تفاوتی قایل نمیشود.
50-اگر هنگام تلاوت قران قصد پند گرفتن داشته باشیم،این کتاب برای ما سودمند و مبارک خواهد بود.
57-کارهای بزرگ نیاز به طراحی وبرنامه ریزی دارد.پیامبران نیز با برنامه ریزی منطقی،همراه با توکل و تکیه بر خدا کارهای خود راپیش میبرند.
69-طبیعت و قوانین آن،مخلوق خداوند و محکوم به اراده اوست.او هم مسبب ساز است وهم سبب سوز.آتش که سبب سوزاندن است به خواست و اراده پروردگار سرد وسلامت میگردد.
79-هستی شعور دارد وبه تسبیح آفریدگار خود مشغول است،هرچند که ما برای آن گوش شنوایی نداریم وتسبیح موجودات را درک نمیکنیم.
89،90-در هیچ حالی نباید از رحمت الهی مایوس شد.وظیفه ما دعاست و درخواست گشایش در کارها.اگر خدا مصلحت بداند،دعای ما رابه اجابت میرساند.
94-در جهان بینی الهی،هیچ کار نیک و مفیدی از سوی خداوند بی پاسخ نمی ماند ونادیده گرفته نمیشود،گرچه دیگران آن را نبینند و از آن آگاه نشوند.
95-تا زنده هستیم در فکر انجام کارهای نیک و جبران خطاهای گذشته باشیم زیرا پس از مرگ فرصتی دوباره نخواهیم یافت.
101،102-آنانکه در دنیا غرایز خود را از کارهای حرام بازداشته و آن را کنترل میکنند،خداوند نیز در قیامت عمل آنها را جبران نموده و از آنچه بخواهند و نفسشان طلب کند بهره مندشان میسازد.
104-برپایی قیامت برای خداوند،به آسانی در هم پیچیدن طومار یک نامه است.
111-عمر دنیا کوتاه و دوران کامیابی و لذت جویی محدود و موقت است.پس بجاست که فریفته دنیا نشویم واز عاقبت خطاهای خویش بیمناک باشیم.


اعظم :



ایه 102:
انسان در دنیا، هر چند هم در رفاه و کامیابى باشد، ولى خواسته یا ناخواسته ممکن است خبرهاى ناگوار و حوادث تلخ به گوشش برسد و از لذّت و عیش او بکاهد، امّا در قیامت، اهل بهشت به دور از هر خبر بد و سر و صداى ناهنجار و ناله و فریاد گرفتاران، با عیش کامل به کامروایى مشغولند.


ایه 103: در نهج البلاغه مى خوانیم امیر مؤ منان على ( علیه السلام ) فرمود: فبادروا باعمالکم تکونوا مع جیران الله فى داره ، رافق بهم رسله ، و ازارهم ملائکته ، و اکرم اسماعهم ان تسمع حسیس نار جهنم ابدا: ((به اعمال نیک مبادرت ورزید تا از همسایگان خدا در سراى او باشید، در جائى که پیامبران را رفیق آنها قرار داده ، و فرشتگان را به زیارتشان میفرستد، خدا آنچنان این گروه را گرامى داشته که حتى گوشهایشان صداى آتش دوزخ را نمى شنود)).


ایه 104:
شاید از این ایه بشه در اورد که افرینش خلقت اول بار به چه صورت بوده ( ذهن خودم)



ایه 107:
 خطاب به رسولخدا ص می فرماید تو رحمتی هستی که به سوی همه جماعتهای بشری فرستاده شده ای چون برگزیدن و عمل به دین تو تأمین کننده سعادت دنیا وآخرت ایشان است و تو از حیث آثار حسنه ای که در نتیجه قیام تو، به دعوت حقه درجوامع بشری واقع شد، برای اهل دنیا رحمت هستی


ایه 109 :(نفسیر نور)

1-نباید انتظار داشت که همه‏ى مردم سخن حقّ را بپذیرند که این هدف براى انبیا نیز محقّق نشده است. «فاِن تولّوا»


2-در مقابل لجاجت و اعراض مردم، مسئولیّت خود را از دست ندهیم. «فان تولّوا فقل»


3- همه مردم بطور یکسان مخاطب هشدارهاى پیامبران هستند و در این میان، جنسیّت، نژاد و زبان مطرح نیست. «آذنتکم على سواء»
(آرى در تبلیغ، همه مردم را با دیده‏ى یکسان بنگریم) «على سواء»


 4-هر چه را نمى‏دانیم، با صراحت بگوییم، نمى‏دانم. «اِن أدرى»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۵
* مسافر
چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

330 . صفحه 330

بیستم آبان :

نفیسه :



(آیه 91)- مریم بانوى پاکدامن: در این آیه به مقام مریم و عظمت و احترام او و فرزندش حضرت مسیح (ع) اشاره شده است، مى‏گوید: «و به یاد آور زنى را که دامان خود را پاک نگه داشت» (وَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها).
«سپس ما از روح خود در او دمیدیم» (فَنَفَخْنا فِیها مِنْ رُوحِنا).
«و او و فرزندش [مسیح‏] را نشانه بزرگى براى جهانیان قرار دادیم» (وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَةً لِلْعالَمِینَ).


(آیه 92)- امت واحده! از آنجا که در آیات گذشته نام گروهى از پیامبران الهى و بخشى از سر گذشت آنها آمده، در اینجا به عنوان یک جمع بندى و نتیجه گیرى کلى چنین مى‏گوید: «این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امّت واحدى بودند» و پیرو یک هدف (إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
برنامه آنها یکى و هدف و مقصد آنها نیز یکى بوده است، هر چند با اختلاف زمان و محیط، داراى ویژگیها و روشها و به اصطلاح تاکتیکهاى متفاوت بودند. این یگانگى و وحدت برنامه‏ها و هدف، به خاطر آن بوده که همه از یک مبدأ سر چشمه مى‏گرفته، از اراده خداوند واحد یکتا، و لذا بلافاصله مى‏گوید: «و من پروردگار شما هستم، پس تنها مرا پرستش کنید» (وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ).
در واقع توحید عقیدتى و عملى انبیاء از توحید منبع وحى سر چشمه مى‏گیرد.

(آیه 93)- در این آیه اشاره به انحراف گروه عظیمى از مردم از این اصل واحد توحیدى کرده چنین مى‏گوید: «و آنها کار خود را در میان خود به تفرقه و تجزیه کشاندند» (وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ).
کارشان به جایى رسید که در برابر هم ایستادند، و هر گروه، گروه دیگرى را لعن و نفرین مى‏کرد و از او برائت و بیزارى مى‏جست، به این نیز قناعت نکردند به روى همدیگر اسلحه کشیدند و خونهاى زیادى را ریختند، و این بود نتیجه انحراف از اصل اساسى توحید و آیین یگانه حق.
و در آخر آیه اضافه مى‏کند: «اما همه آنها سرانجام به سوى ما باز مى‏گردند» (کُلٌّ إِلَیْنا راجِعُونَ).
این اختلاف که جنبه عارضى دارد بر چیده مى‏شود و باز در قیامت همگى به سوى وحدت مى‏روند.

(آیه 94)- در این آیه نتیجه هماهنگى با «امت واحده» در طریق پرستش پروردگار، و یا انحراف از آن و پیمودن راه تفرقه را چنین بیان مى‏فرماید: «پس هر کس چیزى از اعمال صالح را انجام دهد در حالى که ایمان داشته باشد، تلاش و کوشش او مورد ناسپاسى قرار نخواهد گرفت» (فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ).
و براى تأکید بیشتر اضافه مى‏کند: «و ما اعمال صالح او را قطعا خواهیم نوشت» (وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ).
این آیه همانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، شرط قبولى اعمال صالح را ایمان مى‏شمرد.

(آیه 95)- کافران در آستانه رستاخیز: در آیه قبل سخن از «مؤمنان نیکوکار و صالح العمل» بود و در این آیه، به افرادى اشاره مى‏کند که در نقطه مقابل آنها قرار دارند، آنها که تا آخرین نفس به ضلالت و فساد ادامه مى‏دهند، مى‏فرماید: «و حرام است بر شهرهایى که آنها را (به جرم گناهانشان) نابود کردیم (به دنیا باز گردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت» (وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ).
در حقیقت آنها کسانى هستند که بعد از مشاهده عذاب الهى، یا بعد از نابودى و رفتن به جهان برزخ، پرده‏هاى غرور و غفلت از برابر دیدگانشان کنار مى‏رود آرزو مى‏کنند اى کاش براى جبران این همه خطاها بار دیگر به دنیا باز مى‏گشتند ولى قرآن با صراحت مى‏گوید: بازگشت آنها بکلى حرام، یعنى ممنوع است و راهى براى جبران باقى نمانده است.

(آیه 96)- به هر حال این بى‏خبران دائما در غرور و غفلتند، و این بدبختى تا پایان جهان همچنان ادامه دارد.
چنانکه قرآن مى‏فرماید: «تا زمانى که راه بر یأجوج و مأجوج گشوده شود و آنها (در سراسر زمین پخش شوند، و) از هر بلندى و ارتفاعى با سرعت بگذرند» (حَتَّى إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ).

(آیه 97)- و بلافاصله مى‏گوید: «و وعده حق [قیامت‏] نزدیک مى‏شود» (وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ).
«در آن هنگام چشمهاى کافران از وحشت از حرکت باز مى‏ماند» و خیره خیره به آن صحنه نگاه مى‏کنند (فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا).
در این هنگام پرده‏هاى غرور و غفلت از برابر دیدگانشان کنار مى‏رود و فریادشان بلند مى‏شود «اى واى بر ما! ما از این صحنه در غفلت بودیم» (یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا).
و چون نمى‏توانند با این عذر، گناه خویش را بپوشانند و خود را تبرئه کنند با صراحت مى‏گویند: «نه، بلکه ما ظالم و ستمگر بودیم»! (بَلْ کُنَّا ظالِمِینَ).
اصولا چگونه ممکن است با وجود این همه پیامبران الهى و کتب آسمانى و این همه حوادث تکان دهنده، و همچنین درسهاى عبرتى که روزگار به آنها مى‏دهد در غفلت باشند، آنچه از آنها سر زده تقصیر است و ظلم بر خویشتن و دیگران.

(آیه 98)- هیزم جهنم! در تعقیب آیات گذشته که از سرنوشت مشرکان ستمگر بحث مى‏کرد در اینجا روى سخن را به آنها کرده و آینده آنها و معبودهایشان را چنین ترسیم مى‏کند: «شما و آنچه را غیر از خدا مى‏پرستید آتشگیره جهنّمید»! (إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ).
آتشگیره جهنم و هیزمى که شعله‏هاى آن را تشکیل مى‏دهد خود شما و خدایان ساختگى شماست، و همچون قطعه‏هاى هیزم بى‏ارزش یکى پس از دیگرى در جهنم پرتاب مى‏شوید! سپس اضافه مى‏کند: «شما وارد بر آن مى‏شوید» (أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ).
اول بتها را در آتش مى‏افکنند، سپس شما بر آنها وارد مى‏شوید، گویى خدایانتان با آتشى که از وجودشان بر مى‏خیزد از شما پذیرایى مى‏کنند.


(آیه 99)- سپس به عنوان نتیجه گیرى کلى مى‏فرماید: «اگر این بتها، خدایانى بودند هرگز وارد آتش دوزخ نمى‏شدند» (لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها).
ولى بدانید نه تنها وارد دوزخ مى‏شوند بلکه «جاودانه در آن خواهند بود» (وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ).


(آیه 100)- براى توضیح بیشتر پیرامون وضع دردناک، این «عابدان گمراه»، در برابر آن «معبودان بى‏ارزش» مى‏گوید: «آنها در دوزخ، فریادها و ناله‏هاى دردناک دارند» (لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ).
ممکن است این زفیر و ناله غم انگیز تنها مربوط به عابدان نباشد، بلکه شیاطینى که معبودشان بودند نیز در این امر با آنها شریک باشند.
جمله بعد، یکى دیگر از مجازاتهاى دردناک آنها را باز گو مى‏کند و آن اینکه «آنها در دوزخ چیزى نمى‏شنوند» (وَ هُمْ فِیها لا یَسْمَعُونَ).
این جمله ممکن است اشاره به این باشد که آنها سخنى که مایه سرور و خوشحالیشان باشد مطلقا نمى‏شنوند، و تنها مستمع ناله‏هاى جانکاه دوزخیان،و فریادهاى فرشتگان عذاب هستند.
بعضى گفته‏اند منظور این است که اینها صداى هیچ کس را مطلقا نمى‏شنوند گویى تنها آنها در عذابند و این خود مایه مجازات بیشترى است.

(آیه 101)- این آیه حالات مؤمنان راستین و مردان و زنان با ایمان را باز گو مى‏کند تا در مقایسه با یکدیگر وضع هر دو مشخص‏تر شود.
نخست مى‏گوید: «کسانى که به خاطر ایمان و اعمال صالحشان وعده نیک به آنها از قبل داده‏ایم از این آتش هولناک و وحشتناک دورند» (إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ).
اشاره به این که ما به تمام وعده‏هایى که به مؤمنان در این جهان داده‏ایم وفا خواهیم کرد که یکى از آنها دور شدن از آتش دوزخ است.

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 96 سوره انبیا :


اعظم :




اینکه این یاجوج و ماجوج کین و زمان اومدنشون کی هستش و چه ربطی به قیامت داره
جای سواله ؟



نفیسه :



اصلی ترین منبع اطلاعات در مورد یأجوج و مأجوج قرآن است و در کتب عهد عتیق نیز به این قوم اشاره ای شده است. مفسران و تاریخ دانان با استفاده از این دو منبع و بررسی شواهد تاریخی به حدس هایی در مورد این قوم یا اقوام رسیده اند.
قرآن در دو جا از یأجوج و مأجوج یاد می کند و می فرماید: "ذو القرنین به میان دو کوه رسید و در آنجا قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند گفتند ای ذوالقرنین یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند آیا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی..." بعد از این که قرآن چگونگی ساخت این سد را شرح می دهد  در ادامه می فرماید: "[پس] آنها (طایفه یأجوج و مأجوج) قادر نبودند از آن بالا روند و نمی توانستند نقبی [سوراخی] در آن ایجاد کنند".(سوره کهف)
از این آیات استفاده می شود که یأجوج و مأجوج گروهی ظالم بودند که با تأسیس سدی که ذوالقرنین آن را بین دو کوه نصب کرد، ظلم آنان پایان یافت.
قرآن در آیه دیگری می فرماید: "تا آن زمان که یأجوج و مأجوج گشوده شوند و آنها از هر محل مرتفعی به سرعت عبور کنند و وعده حق[قیامت] نزدیک می شود..."(سوره انبیاء).
این آیه پیش‏بینى کرده است که در آخرالزمان، یاجوج و ماجوج دوباره از کوه‏ها سرازیر شوند. آنچه از قرآن در مورد این قوم فهمیده می شود به همین دو آیه محدود است. البته طبق روایات ما در کتاب خصال شیخ صدوق جلد دوم ،جریان خروج یاجوج و ماجوج مربوط به قیامت است.در این کتاب از پیامبر (ص) حدیثی نقل شده مبنی بر اینکه قیامت اتفاق نمی افتد مگر این که قبل از آن اتفاقاتی رخ می دهد که یکی از آنها خروج یاجوج و ماجوج است،بنابراین، در آخر دنیا وقتی قیامت شروع می شود و خورشید کم کم فروغش را از دست می دهد و کوه ها متلاشی می شود، در آن هنگام سد ذوالقرنین متلاشی می شود و قوم یاجوج و ماجوج خروج می کنند و قیامت برپا می شود.هرچند موضوع مرتبط به آیات پایانی سوره انبیاء است اما بهتر دیدم مطرح کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۴
* مسافر
سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

329 . صفحه 329

نوزدهم آبان :

نفیسه :



(آیه 82)- این آیه یکى دیگر از مواهب انحصارى سلیمان (ع) را بازگو مى‏کند: «و گروهى از شیاطین (را نیز مسخّر او قرار دادیم، که در دریا) برایش غوّاصى مى‏کردند و کارهایى غیر از این (نیز) براى او انجام مى‏دادند» (وَ مِنَ الشَّیاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِکَ).
«و ما آنها را (از تمرد و سرکشى در برابر فرمان او) نگاه مى‏داشتیم» (وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظِینَ).
آنها افرادى با هوش، فعال، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند.


(آیه 83)- ایّوب را از گرداب مشکلات رهایى بخشیدیم: در اینجا از سرگذشت آموزنده یکى دیگر از پیامبران بزرگ خدا سخن مى‏گوید او «ایّوب» و دهمین پیامبرى است که در سوره انبیاء اشاره به گوشه‏اى از زندگانى او شده است.
«ایوب» سرگذشتى غم‏انگیز، و در عین حال پرشکوه و با ابهت دارد، صبر و شکیبایى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجیب بود، به گونه‏اى که «صبر ایوب» یک ضرب المثل قدیمى است.
مى‏فرماید: «و ایّوب را (به یاد آور) هنگامى که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): بدحالى و مشکلات به من روى آورده و تو مهربانترین مهربانانى»! (وَ أَیُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ).


(آیه 84)- این آیه مى‏گوید: «به دنبال این دعاى ایّوب، خواسته‏اش را اجابت کردیم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ).
«و خانواده او را به او بازگرداندیم، و همانندشان را به آنها افزودیم» (وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از ناحیه ما (بر آنها) باشد و هم یادآورى و تذکرى براى عبادت کنندگان پروردگار» (رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکْرى‏ لِلْعابِدِینَ). تا مسلمانان بدانند مشکلات هر قدر زیاد باشد و گرفتاریها هر قدر فراوان و دشمنان هر قدر فشرده باشند باز با گوشه‏اى از لطف پروردگار همه اینها برطرف شدنى است، نه تنها زیانها جبران مى‏شود بلکه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نیز بر آن مى‏افزاید.


(آیه 85)- اسماعیل و ادریس و ذا الکفل: قرآن در اینجا اشاره به مقام شکیبایى سه نفر دیگر از پیامبران الهى کرده، مى‏گوید: اسماعیل و ادریس و ذا الکفل را (به یادآور) که همه آنها از صابران و شکیبایان بودند» (وَ إِسْماعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ).
هر یک از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و یا مشکلات طاقت فرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر این حوادث زانو نزدند و هر یک الگویى بودند از استقامت و پایمردى.


(آیه 86)- سپس بزرگترین موهبت الهى را در برابر این صبر و استقامت براى آنان چنین بیان مى‏کند: «و ما آنها را در رحمت خود داخل کردیم، چرا که آنها از صالحان بودند» (وَ أَدْخَلْناهُمْ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ).


(آیه 87)- نجات یونس از آن زندان وحشتناک: این آیه و آیه بعد نیز گوشه‏اى از سرگذشت پیامبر بزرگ «یونس» را بیان کرده، مى‏گوید: «و ذا النون را به یاد آر هنگامى که خشمگین (بر قوم بت پرست و نافرمان خویش) از میان آنها رفت» (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً).
«او گمان مى‏کرد که ما (زندگى را) بر او تنگ نخواهیم کرد» (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ).
او گمان مى‏کرد تمام رسالت خویش را در میان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترک اولایى در این زمینه نکرده، در حالى که اولى این بود که بیش از این در میان آنها بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شاید بیدار شوند و به سوى خدا آیند سرانجام به خاطر همین ترک اولى او را در فشار قرار دادیم، نهنگ عظیمى او را بلعید «پس او در آن ظلمتهاى متراکم صدا زد خداوندا! جز تو معبودى نیست» (فَنادى‏ فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ).
«خداوندا! پاک و منزهى، من از ستمکاران بودم»! (سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ). هم بر خویش ستم کردم و هم بر قوم خود، مى‏بایست بیش از این، ناملایمات و شداید و سختیها را پذیرا مى‏شدم، تن به همه شکنجه‏ها مى‏دادم شاید آنها به راه آیند.


(آیه 88)- «سرانجام ما دعاى او را اجابت کردیم و از غم و اندوه رهائیش بخشیدیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ).
آرى «و این گونه ما مؤمنان را نجات مى‏بخشیم» (وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ).
این یک برنامه اختصاصى براى یونس نبود، بلکه هر کس از مؤمنان از تقصیر خویش، عذر به درگاه خدا آورد، و از ذات پاکش مدد و رحمت طلبد ما دعایش را مستجاب و اندوهش را بر طرف خواهیم کرد.


(آیه 89)- نجات زکریّا از تنهایى: در این آیه و آیه بعد گوشه‏اى از سرگذشت دو شخصیت دیگر از پیامبران بزرگ الهى «زکریا» و «یحیى» را بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «زکریّا را به خاطر بیاور هنگامى که پروردگارش را خواند و عرضه داشت: پروردگارا! مرا تنها مگذار، و تو بهترین وارثان هستى» (وَ زَکَرِیَّا إِذْ نادى‏ رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ).
سالها بر عمر زکریا گذشت، و برف پیرى بر سرش نشست، اما هنوز فرزندى نداشت، و از سوى دیگر همسرى عقیم و نازا داشت.
او در آرزوى فرزندى بود که بتواند برنامه‏هاى الهى او را تعقیب کند در این هنگام با تمام قلب به درگاه خدا روى آورد و تقاضاى فرزند صالح و برومندى کرد.


(آیه 90)- خداوند این دعاى خالص و سرشار از عشق به حقیقت را اجابت کرد، و خواسته او را تحقق بخشید آن چنان که مى‏فرماید: «پس ما دعاى او را اجابت کردیم و یحیى را به او بخشیدیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ یَحْیى‏).
و براى رسیدن به این مقصود «همسر نازاى او را اصلاح (و قادر به آوردن فرزند) کردیم» (وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ).
سپس اشاره به سه قسمت از صفات برجسته این خانواده کرده چنین مى‏گوید: «آنها در انجام کارهاى خیر، سرعت مى‏کردند» (إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ).
«و آنها به خاطر عشق به طاعت و وحشت از گناه در همه حال ما را مى‏خواندند» (وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً).
«و آنها همواره در برابر ما خشوع داشتند» خضوعى آمیخته با ادب و احترام و ترس آمیخته با احساس مسؤولیت (وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ).
ذکر این صفات سه گانه ممکن است اشاره به این باشد که آنها به هنگام رسیدن به نعمت گرفتار غفلتها و غرورهایى که دامن افراد کم ظرفیت و ضعیف الایمان را به هنگام وصول به نعمت مى‏گیرد نمى‏شدند.



اعظم :


ایه 82 : (تفسیر نور)

1- هنر و حرفه در میان جنّیان نیز هست. «من الشیاطین ...»
2- جنّ مى‏تواند در خدمت بشر باشد. «یغوصون له»
3- اگر کنترل و حفاظت نباشد، حتّى در حکومت بى‏نظیر سلیمان هم فساد راه پیدا مى‏کند. «کنّا لهم حافظین»


ایه 83:
1- یادآورى و مرور تاریخ زندگانى بزرگان، بهترین وسیله‏ى تسکین و صبر و ارشاد و راهنمایى است. «و ایّوب»
2- انبیا نیز در زندگى مادّى، همچون سایر مردم عادّى به گرفتارى‏ها و بیمارى‏هایى مبتلا مى‏شده‏اند. «مَسّنى الضُر»
3- اگر چه گرفتارى‏ها در ظاهر، ضرر مى‏نماید، ولى در بسیارى از مواقع باطناً لطف خفى و رحمت الهى است. «مَسّنى الضُرّ و أنت أرحم الرّاحمین»
4- همیشه بلاها و مصائب جنبه کیفرى و تنبیهى ندارد، بلکه گاهى براى اعطاى درجه است و جنبه آزمایشى دارد. «مَسّنى الضُر» (با توجّه به اینکه انبیا معصوم هستند ناگوارى‏ها بخاطر ارتکاب گناه و گوشمالى نیست).
5 - انبیا نمونه ادب هستند. «مسّنى الضُرّ و أنت أرحم الرّاحمین»
حضرت ایّوب علیه السلام نفرمود: پروردگارا! ضرر را از من برطرف فرما، بلکه به گونه‏اى دعا کرد که یعنى خدایا تو خود مى‏دانى.
6- در مقام دعا، خدا را با صفتى بخوانیم که با نیاز ما تناسب دارد. «ارحم‏الرّاحمین


ایه 84:
7- دعاى انبیا مستجاب است. «فاستجبنا»
8 - لطف الهى بیش از تقاضا و دعاى انسان است. «کشفنا ما به من ضرّ و آتیناه ...»
(حضرت ایوب علیه السلام از خداوند درخواست «کشف ضرّ» داشت، ولى پروردگار علاوه بر اجابت خواسته او، اهلش را به او باز گرداند.)
9- فرزند، عنایت و رحمت الهى است. «آتیناه اهله و مثلهم معهم»
10- خداوند، هم اهل جود است و هم جبروت. «آتیناه اهله و مثلهم معهم»
در قنوت نماز عید فطر و قربان مى‏خوانیم: «اللهم ... اهل الجود والجبروت ...» در اینجا خداوند، هر چه را که از ایوب گرفته شده بود به او بازگرداند و به علاوه آن را دو برابر هم کرد، هم گذشته‏اش را جبران کرد و هم نسبت به آینده‏اش جود و کرم نمود.
11- میان دعا از یک طرف و ربوبیّت و سرازیر شدن رحمت الهى از سوى دیگر، ارتباط خاصّى وجود دارد. «نادى‏، ربّه، رحمة»
12- استجابت دعاى انبیا نیز نه براساس استحقاق شخصى آنان که برمبناى فضل و رحمت الهى است. «رحمة من عندنا»
13- بلاها داراى ابعاد گوناگونى است، گاهى براى آزمایش است، گاهى براى رشد فکرى و علمى، و زمانى براى عبرت آموزى به دیگران. «ذکرى‏ للعابدین»
14- عبادت زمینه پندپذیرى است. «ذکرى‏ للعابدین»
15- همه مردم حتّى عبادت پیشگان به تذکّر نیاز دارند. «ذکرى‏ للعابدین»


ایه 85:

1- نام بزرگان را زنده نگاه داریم و کمالات آنانرا بازگو نماییم. «و اسماعیل و ...»
2- صبر، خصلت ارزشمندى است که خداوند، دارندگان آن را مى‏ستاید. «کلّ من الصّابرین»


ایه 86:
 3- صبر، زمینه‏ساز ورود انسان در رحمت الهى است. «کلٌّ من ّلصابرین و ادخلناهم فى رحمتنا»
4- کسب درجات و مقامات، پس از موفّقیّت در آزمایشات الهى است. «الصابرین و ادخلناهم»
5 - برخوردارى از رحمت الهى در گرو عمل صالح است. «ادخلناهم - من‏الصالحین»
6- صبر و صلاح، از صفات انبیا است، و هر که به آنها متصف باشد، نشان از پیامبران دارد. «و اسماعیل و ... من‏الصابرین - من‏الصالحین


ایه 87:
 یونس قبل از ظاهر شدن نشانه های عذاب آنها راترک کرد و با حالت خشمگین ، رو به دریا نهاد و چون با قومش مدارا نکرده و در برابرایشان صبر و تحمل ننموده بود و فقط عذابشان را از خدا خواسته بود، خداوند هم او راسیاست کرد و بر او سخت گرفت و ماهی بزرگی که احتمالا نهنگ بوده ، وی را بلعید واو در درون تاریکیهایی شکم ماهی و تاریکی دریا و تاریکی شب یعنی از ورای ظلمتی سه گانه ، خدایش را ندا کرد و از آنچه عملش نمایش می داد بیزاری جست ، چون عمل اوکه قومش را بدون دستوری از ناحیه خدا رها کرد و رفت ، این معنا را ممثل می کرد که غیر از خدا مرجع دیگری هست که می شود به او پناه برد ـ اگر چه او چنین قصدی نداشت ـ لذا از این معنا اعلام بیزاری نمود و عرضه داشت : پروردگارا جز تو معبودی نیست ، و در مقام عذرخواهی گفت : منزهی تو از اینکه کسی از تحت سیطره تو بیرون رود یا به امر تو اعتراض کند. و آنگاه به ظلم خود اعتراف کرد، چون عملی که اومرتکب شده بود اگر چه در آن قصد ظلم و معصیت نبود اما به نوعی ، ظلم را ممثل ومجسم می نمود، پس خدای متعال با این واقعه پیامبرش را تأدیب و تربیت کرد تا با قدمی پاک و مبرا از تمثیل ظلم ، شایسته گام نهادن به بارگاه قرب ربوبی گردد.


ایه 87:
 یک غضب بیجا، گاه یک پیامبر خدا را گرفتار مى‏کند. «مغاضباً - فنادى‏»


ایه 88:

تنها راه نجات، خواست و اراده‏ى الهى است. «فاستجینا له و نجّیناه»


 داستان‏هاى قرآن، یک واقعه‏ى تمام شده نیست، یک جریان و سنّت دائمى است. «کذلک»


 نجات اهل ایمان، یک سنّت و قانون خداوند است. «کذلک ننجى المؤمنین»


 هر کس این ذکر را با آن حال بگوید نجات مى‏یابد. «اِنّى کنتُ من‏الظالمین فاستجبنا... کذلک ننجى المؤمنین»


ایه 89 :
1- هرگز از رحمت الهى مأیوس نشویم. «و زکریا اذ نادى‏» (خداوند حتّى به انسانى کهنسال همچون زکریا علیه السلام از همسرى نازا فرزند عنایت مى‏کند.)
2- ذکر کلمه‏ى «ربّ» و تکرار آن در دعا، درخواست‏ها را با اجابت مقرون مى‏سازد. «نادى‏ ربّه ربّ لا تذرنى»
3- در هنگام دعا، خداوند را با آن صفتى که با خواسته ما تناسب بیشترى دارد یاد کنیم. «لا تذرنى فرداً و انت خیرالوارثین»
4- ایمان به «خیرالوارثین» بودن خداوند، با آرزوهاى طبیعى مثل علاقه به فرزند و طلب آن از پروردگار، منافاتى ندارد. «لا تذرنى فرداً و انت خیرالوارثین»


ایه 90:
5 - دعاى انبیا مستجاب است. «فاستجبنا»
6- فرزند، عطیه الهى است. «و وهبنا له یحیى‏»
7- خداوند به اولیاى خود نظر خاص دارد. سه بار کلمه «له» تکرار شده است. «فاستجبنا له - و وهبنا له - اصلحنا له»
8 - دست خداوند بسته نیست و مى‏تواند زن نازا را هم شایسته‏ى بارورى گرداند. «اصلحنا له زوجه»
9- انسان مى‏تواند از طریق دعا نازائى را اصلاح کند. «فاستجبناله ووهبنا له»
10- سعادت کامل، زمانى است که همه‏ى اعضاى خانواده در انجام کار خیر، با یکدیگر شریک، همفکر و همگام باشند. «انهم کانوا یسارعون فى الخیرات»
11- آنچه مایه‏ى ارزش بیشتر کارهاى خوبست، سرعت و نشاط در انجام آنهاست. «یسارعون»
12- بیم و امید نسبت به خداوند (خوف و رجا)، دو عنصر ارزشمند، حتّى براى پیامبران است. «رغباً و رهباً»
13- در هنگام دعا باید خدا را با حالت خوف ورجا خواند. «یدعوننا رغباً و رهباً»
14- اولیاى الهى، تنها در مقابل او سر تعظیم فرود مى‏آورند. «لنا خاشعین» نه «خاشعین لنا»
15- کمالات انسانى زمانى با ارزش است که دائمى باشد نه زودگذر و موقت. «کانوا یسارعون، یدعوننا، و کانوا لنا خاشعین»
16- سرعت در کار خیر و دعا همراه با بیم و امید، در استجابت دعا مؤثر است. «فاستجبنا له ... کانوا یسارعون فى الخیرات و یدعوننا ...


به ویرگی سرعت در کار خیر توجه کنیم
یکی ار عوامل استجابت دعاست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۴
* مسافر
دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

328 . صفحه 328

هجدهم آبان :

نفیسه :


(آیه 73)- این آیه به مقام امامت و رهبرى این پیامبران بزرگ که در آیه گذشته نامشان آمد و بخشى از صفات و برنامه‏هاى مهم و پرارزش آنها بطور جمعى اشاره مى‏کند.
در اینجا مجموعا «شش قسمت» از این ویژگیها برشمرده شده که با اضافه کردن توصیف به صالح بودن که از آیه قبل استفاده مى‏شود مجموعا هفت ویژگى را تشکیل مى‏دهد.
نخست مى‏گوید: «و ما آنها را پیشوایانى قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً).
در مرحله بعد فعلیت و ثمره این مقام را بازگو مى‏کند: «آنها به فرمان ما (مردم را) هدایت مى‏کردند» (یَهْدُونَ بِأَمْرِنا).
نه تنها هدایت به معنى راهنمایى و ارائه طریق که در نبوت و رسالت وجود دارد، بلکه به معنى دستگیرى کردن و رساندن به سرمنزل مقصود.
سومین و چهارمین و پنجمین موهبت و ویژگى آنها این بود که «و ما به آنها انجام کارهاى نیک و بر پا داشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم» (وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ).
و در آخرین فراز به مقام «عبودیت» آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها همگى فقط ما را عبادت مى‏کردند» (وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ).


(آیه 74)- نجات لوط از سرزمین آلودگان! از آنجا که لوط از بستگان نزدیک ابراهیم و از نخستین کسانى است که به او ایمان آورد پس از داستان ابراهیم، به بخشى از تلاش و کوشش او در راه ابلاغ رسالت و مواهب پروردگار نسبت به او اشاره مى‏کند: «و لوط را به یاد آور که ما به او حکم (فرمان نبوت و رسالت) و علم دادیم» (وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً).
لوط از پیامبران بزرگى است که هم عصر با ابراهیم بود، و همراه او از سرزمین بابل به فلسطین مهاجرت کرد، و بعدا از ابراهیم جدا شد و به شهر «سدوم» آمده چرا که مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصا انحرافات و آلودگیهاى جنسى بودند، او براى هدایت این قوم منحرف تلاش و کوشش بسیار کرد، اما کمتر در آن کوردلان اثر گذارد.
سرانجام قهر و عذاب شدید الهى آنها را فرا گرفت، و جز خانواده لوط- به استثناى همسرش- همگى نابود شدند.
لذا در دنباله آیه به این موهبت که به لوط ارزانى داشت اشاره کرده، مى‏فرماید: «و ما او را از شهر و دیارى که کارهاى پلید و زشت انجام مى‏دادند رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ).
«چرا که آنها مردم بدى بودند و از اطاعت فرمان حقّ بیرون رفته بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ).


(آیه 75)- سپس به آخرین موهبت الهى درباره «لوط» اشاره کرده، مى‏گوید:
«و ما او را در رحمت خاص خویش داخل کردیم» (وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا).
«چرا که او از بندگان صالح بود» (إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ).


(آیه 76)- نجات نوح از چنگال متعصبان لجوج: بعد از ذکر گوشه‏اى از داستان ابراهیم و لوط، به ذکر قسمتى از سرگذشت یکى دیگر از پیامبران بزرگ یعنى «نوح» پرداخته، مى‏فرماید: «و به یاد آور نوح را، هنگامى که قبل از آنها (ابراهیم و لوط) پروردگار خود را خواند» و تقاضاى نجات از چنگال منحرفان بى‏ایمان کرد (وَ نُوحاً إِذْ نادى‏ مِنْ قَبْلُ).
این نداى نوح ظاهرا اشاره به نفرینى است که در سوره نوح آیه 26 و 27 نقل شده آنجا که مى‏گوید: «پروردگارا! احدى از این قوم بى‏ایمان را روى زمین مگذار! چرا که اگر بمانند بندگان تو را گمراه مى‏کنند، و نسل آینده آنها نیز جز کافر و فاجر نخواهد بود»! سپس اضافه مى‏کند: «پس ما دعاى او را مستجاب کردیم و او و خانواده‏اش را از آن غم و اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
«اهل» در اینجا معنى وسیعى دارد که هم بستگان مؤمن او را شامل مى‏شود و هم دوستان خاص او را.


(آیه 77)- در این آیه اضافه مى‏کند: «ما او را در برابر قومى که آیات ما را تکذیب کردند یارى کردیم» (وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
«چرا که آنها قوم بدى بودند، لذا همه آنها را غرق کردیم» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ).
این جمله بار دیگر تأکیدى است بر این حقیقت که مجازاتهاى الهى هرگز جنبه انتقامى ندارد، بلکه براساس انتخاب اصلح است، به این معنى که حق حیات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است که در خط تکامل و سیر الى اللّه باشند و یا اگر روزى در خط انحراف افتادند بعدا تجدید نظر کرده و باز گردند.


(آیه 78)- قضاوت داود و سلیمان: در تعقیب سرگذشتهاى مربوط به موسى و هارون و ابراهیم و نوح و لوط در اینجا به بخشى از زندگى داود و سلیمان اشاره مى‏کند، و در آغاز اشاره سربسته‏اى به ماجراى یک قضاوت و داورى که از ناحیه داود و سلیمان صورت گرفت دارد.
مى‏فرماید: «و داود و سلیمان را به یاد آر، هنگامى که درباره کشتزارى قضاوت مى‏کردند که گوسفندان قوم شبانه آن را چریده بودند» (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ).
«و ما شاهد حکم آنها بودیم» (وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ).
داستان بدین قرار بود که: گله گوسفندانى شبانه به تاکستانى وارد مى‏شوند، و برگها و خوشه‏هاى انگور را خورده و ضایع مى‏کنند، صاحب باغ شکایت نزد داود مى‏برد، داود حکم مى‏دهد که در برابر این خسارت بزرگ باید تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود.
سلیمان که در آن زمان کودک بود به پدر مى‏گوید: اى پیامبر بزرگ خدا! این حکم را تغییر ده و تعدیل کن! پدر مى‏گوید: چگونه؟
در پاسخ مى‏گوید: گوسفندان باید با صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شیر و پشمشان استفاده کند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بکوشد هنگامى که باغ به حال اول بازگشت به صاحبش تحویل داده مى‏شود، و گوسفندان نیز به صاحبش برمى‏گردد- و خداوند طبق آیه بعد حکم سلیمان را تأیید کرد.


(آیه 79)- به هر حال در این آیه حکم سلیمان را در این داستان به این صورت تأیید مى‏کند: «پس ما این داورى و حکومت را به سلیمان تفهیم کردیم» و با تأیید ما او بهترین راه حل این مخاصمه را دریافت (فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ).
امام مفهوم این سخن آن نیست که حکم داود اشتباه و نادرست بوده، چرا که بلافاصله اضافه مى‏کند: «ما به هر یک از این دو، آگاهى و شایستگى داورى و علم بخشیدیم» (وَ کُلًّا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً).
سپس به یکى دیگر از مواهب و افتخاراتى که خدا به داود داده بود اشاره کرده، مى‏فرماید: «و ما کوهها را مسخر ساختیم که همراه داود تسبیح مى‏گفتند و همچنین پرندگان را» (وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ).
اینها در برابر قدرت ما چیز مهمى نیست «و ما این کار را انجام دادیم» (وَ کُنَّا فاعِلِینَ).


(آیه 80)- در این آیه به یکى دیگر از مواهبى که خدا به این پیامبر بزرگ داده اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما ساختن زره را به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند پس آیا (شما خدا را بر نعمتهایش) شکر مى‏کنید»؟ (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ).


(آیه 81)- بادها در فرمان سلیمان! در اینجا به بخشى از مواهبى که خدا به یکى دیگر از پیامبران یعنى سلیمان (ع) داده کرده، مى‏گوید: «و ما بادهاى شدید و طوفان‏زا را مسخر سلیمان ساختیم که تحت فرمان او به سوى سرزمینى که ما آن را مبارک کرده بودیم حرکت مى‏کرد» (وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلى‏ الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها).
و این کار عجیب نیست، چرا که «ما به همه چیز آگاه بودیم و هستیم» (وَ کُنَّا بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عالِمِینَ).
هم از اسرار عالم هستى و قوانین و نظامات حاکم بر آن آگاهیم، مى‏دانیم چگونه آنها را مى‏توان تحت فرمان آورد، و هم از نتیجه و سرانجام این کار، و به هر حال همه چیز در برابر علم و قدرت ما خاضع و تسلیم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۴
* مسافر
يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

327 . صفحه 327



هفدهم آبان :


نفیسه :



(آیه 58)- در آیه قبل گفته شده ابراهیم قسم یاد کرد که در غیاب بت پرستان نقشه ای برای از بین بردن بتها بکشد،به هر حال او بى‏آنکه از خطرات این کار بترسد و یا از توفانى که پشت سر این عمل به وجود مى‏آید هراسى به دل راه دهد در یک فرصت مناسب مردانه وارد میدان شد، و با یک دنیا قهرمانى به جنگ این خدایان پوشالى رفت که آن همه علاقه‏مند متعصب و نادان داشتند، بطورى که قرآن مى‏گوید: «پس همه آنها را قطعه قطعه کرد، جز بت بزرگى که داشتند»! (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ).
و هدفش این بود «شاید بت پرستان به سراغ او بیایند» و او هم تمام گفتنیها را بگوید (لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ).
درست است که ما از لفظ «بت پرستى» بیشتر متوجه بتهاى سنگى و چوبى مى‏شویم، ولى از یک نظر بت و بت پرستى مفهوم وسیعى دارد که هر نوع توجه به غیر خدا را، در هر شکل و صورت شامل مى‏شود. و طبق حدیث معروف «هر چه انسان را به خود مشغول و از خدا دور سازد بت اوست»!


(آیه 59)- سرانجام بت پرستان وارد بتخانه شدند و با صحنه‏اى روبرو گشتند که هوش از سرشان پرید، به جاى آن بتخانه آباد، با تلى از بتهاى دست و پا شکسته و به هم ریخته رو برو شدند! فریادشان بلند شد «صدا زدند: چه کسى این بلا را بر سر خدایان ما آورده است»؟! (قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا).
«مسلما او (هر کس بوده) از ظالمان و ستمگران است» (إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ).
او هم به خدایان ما ستم کرده، و هم به جامعه و جمعیت ما و هم به خودش!


(آیه 60)- اما گروهى که تهدیدهاى ابراهیم را نسبت به بتها در خاطر داشتند، و طرز رفتار اهانت‏آمیز او را با این معبودهاى ساختگى مى‏دانستند «گفتند:
ما شنیدیم جوانکى (سخن از بتها مى‏گفت و) از آنها (به بدى) یاد مى‏کرد که نامش ابراهیم است» (قالُوا سَمِعْنا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ).
ابراهیم طبق بعضى از روایات در آن موقع کاملا جوان بود و احتمالا سنش از شانزده سال تجاوز نمى‏کرد.

(آیه 61)- اصولا معمول این است هنگامى که جنایتى در نقطه‏اى رخ مى‏دهد براى پیدا کردن شخصى که آن را انجام داده به دنبال ارتباطهاى خصومت‏آمیز مى‏گردند، و مسلما در آن محیط کسى جز ابراهیم آشکارا با بتها گلاویز نبود، و لذا تمام افکار متوجه او شد جمعیت «گفتند: اکنون که چنین است پس (بروید) او را در برابر چشم مردم حاضر کنید تا آنها (که مى‏شناسند و خبر دارند) گواهى دهند» (قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى‏ أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ).


(آیه 62)- جارچیان در اطراف شهر فریاد زدند که هر کس از ماجراى خصومت ابراهیم و بدگویى او نسبت به بتها آگاه است حاضر شود.
سرانجام محکمه و دادگاه تشکیل شد و زعماى قوم در آنجا جمع بودند بعضى مى‏گویند: خود نمرود نیز بر این ماجرا نظارت داشت.
نخستین سؤالى که از ابراهیم کردند این بود «گفتند: آیا تو این کار را با خدایان ما کرده‏اى؟ اى ابراهیم»! (قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ).


(آیه 63)- برهان دندانشکن ابراهیم: ابراهیم آن چنان جوابى گفت که آنها را سخت در محاصره قرار داد، محاصره‏اى که قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهیم «گفت: بلکه این کار را این بت بزرگ آنها کرده! از خودشان سؤال کنید اگر سخن مى‏گویند»! (قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ).
اصول جرم شناسى مى‏گوید متهم کسى است که آثار جرم را همراه دارد، در اینجا آثار جرم در دست بت بزرگ است.
اصلا چرا شما به سراغ من آمدید؟ چرا خداى بزرگتان را متهم نمى‏کنید»؟
آیا احتمال نمى‏دهید او آنها را رقیب آینده خود فرض کرده و حساب همه را یک جا رسیده است؟!


(آیه 64)- سخنان ابراهیم، بت پرستان را تکان داد، وجدان خفته آنها را بیدار کرد و همچون توفانى که خاکسترهاى فراوان را از روى شعله‏هاى آتش بر گیرد و فروغ آن را آشکار سازد، فطرت توحیدى آنها را از پشت پرده‏هاى تعصب و جهل و غرور آشکار ساخت.در یک لحظه کوتاه و زودگذر از این خواب عمیق و مرگ‏زا بیدار شدند، چنانکه قرآن مى‏گوید: «پس آنها به وجدان و فطرتشان باز گشتند و به خود گفتند:
حقا که شما ظالم و ستمگرید» (فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ).
هم به خویشتن ظلم و ستم کردید و هم بر جامعه‏اى که به آن تعلق دارید و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها.


(آیه 65)- ولى افسوس که زنگار جهل و تعصب و تقلید کورکورانه بیشتر از آن بود که با نداى صیقل بخش این قهرمان توحید بکلى زدوده شود.
افسوس که این بیدارى روحانى و مقدس چندان به طول نیانجامید، و در ضمیر آلوده و تاریکشان از طرف نیروهاى اهریمنى و جهل قیامى بر ضد این نور توحیدى صورت گرفت و همه چیز به جاى اول بازگشت، چه تعبیر لطیفى قرآن مى‏کند: «سپس آنها بر سرهاشان واژگونه شدند» (ثُمَّ نُکِسُوا عَلى‏ رُؤُسِهِمْ).
و براى این که از طرف خدایان گنگ و بسته دهانشان عذرى بیاورند گفتند:
«تو میدانى اینها هرگز سخن نمى‏گویند»! (لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ).
اینها همیشه خاموشند و ابهت سکوت را نمى‏شکنند! و با این عذر پوشالى خواستند ضعف و زبونى و ذلت بتها را کتمان کنند.


(آیه 66)- اینجا بود که میدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهیم قهرمان گشوده شد تا شدیدترین حملات خود را متوجه آنها کند، و مغزهایشان را زیر رگبارى از سرزنش منطقى و بیدار کننده قرار دهد: «فریاد زد: آیا شما معبودهایى غیر خدا را مى‏پرستید که نه کمترین سودى به حال شما دارند و نه کوچکترین ضررى» (قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ).


(آیه 67)- باز این معلم توحید، سخن را از این هم فراتر برد و با تازیانه‏هاى سرزنش بر روح بى‏دردشان کوبید و گفت: «اف بر شما، و بر این معبودهایى که غیر از اللّه انتخاب کرده‏اید»! (أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«آیا هیچ اندیشه نمى‏کنید، و عقل در سر ندارید»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
ولى در توبیخ و سرزنششان، ملایمت را از دست نداد مبادا بیشتر لجاجت کنند.


(آیه 68)- آنجا که آتش گلستان مى‏شود: گر چه با استدلال عملى و منطقى ابراهیم، همه بت پرستان محکوم شدند ولى لجاجت و تعصب شدید آنها مانع از پذیرش حق شد، به همین دلیل تصمیم بسیار شدید و خطرناکى درباره ابراهیم گرفتند.
قرآن مى‏گوید: «جمعیت فریاد زدند: او را بسوزانید و خدایان خود را یارى کنید اگر کارى از دست شما ساخته است» (قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ).
امثال این لاطائلات بسیار گفتند و مردم را بر ضد ابراهیم شوراندند آنچنان که به جاى چند بار هیزم که براى سوزاندن چندین نفر کافى است هزاران بار بر روى هم ریختند و کوهى از هیزم، و به دنبال آن دریایى از آتش به وجود آوردند.

(آیه 69)- به هر حال ابراهیم (ع) در میان هلهله و شادى و غریو فریاد مردم با منجنیق به درون شعله‏هاى آتش پرتاب شد، آن چنان مردم فریاد شادى کشیدند که گویى شکننده بتها براى همیشه نابود و خاکستر شد.
اما خدایى که همه چیز سر بر فرمان اوست، حتى سوزندگى را او به آتش یاد داده، و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده کرد این بنده مؤمن خالص در این دریاى آتش سالم بماند، تا سند دیگرى بر اسناد افتخارش بیفزاید، چنانکه قرآن در اینجا مى‏گوید: «به آتش گفتیم: اى آتش! سرد و سالم بر ابراهیم باش»! (قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِیمَ).
بدون شک فرمان خدا در اینجا فرمان تکوینى بود همان فرمانى که در جهان هستى به خورشید و ماه و زمین و آسمان و آب و آتش و گیاهان و پرندگان مى‏دهد و بدون آن فرمان از هیچ سببى کارى ساخته نیست.
معروف چنین است که آتش آن چنان سرد و ملایم شد که دندان ابراهیم از شدت سرما به هم مى‏خورد.

(آیه 70)- و در این آیه به عنوان نتیجه گیرى کوتاه و فشرده، مى‏فرماید: «آنها مى‏خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند، ولى ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم» (وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ).
ناگفته پیداست که با سالم ماندن ابراهیم در میان آتش، صحنه بکلى دگرگون شد، غریو شادى فرو نشست، دهانها از تعجب باز ماند، ولى باز هم تعصب و لجاجت مانع از پذیرش حق بطور کامل گردید، هر چند دلهاى بیدار بهره خود را از این ماجرا بردند و بر ایمانشان نسبت به خداى ابراهیم افزوده شد.


(آیه 71)- هجرت ابراهیم از سرزمین بت پرستان: داستان آتش سوزى ابراهیم و نجات اعجاز آمیزش از این مرحله خطرناک، لرزه بر ارکان حکومت نمرود افکند او اگر با این حال در آن شهر و کشور باقى مى‏ماند، با آن زبان گویا و منطق نیرومند و شهامت بى‏نظیرش مسلما کانون خطرى براى آن حکومت جبار و خودکامه بود.
از سوى دیگر ابراهیم در واقع رسالت خود را در آن سرزمین انجام داده، و بذر ایمان و آگاهى را در آن سرزمین پاشیده بود.
او باید از اینجا به سرزمین دیگرى برود و رسالت خود را در آنجا نیز پیاده کند، لذا تصمیم گرفت تا به اتفاق «لوط»- برادر زاده‏اش- و همسرش «ساره» و احتمالا گروه اندکى از مؤمنان از آن سر زمین به سوى شام هجرت کند.
آنچنانکه قرآن مى‏گوید: «و ما ابراهیم و لوط را به سوى سرزمینى که براى جهانیان پر برکت ساخته بودیم نجات و رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ).


(آیه 72)- این آیه به یکى از مهمترین مواهب خدا به ابراهیم که داشتن فرزندى صالح و نسلى برومند و شایسته است اشاره کرده، مى‏فرماید: «و ما به او اسحاق را بخشیدیم و یعقوب (فرزند اسحاق) را بر او افزودیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً).
«و همه آنها را مردانى صالح و شایسته و مفید قرار دادیم» (وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ).


اعظم :



ایه 58 : این ایه این تلنگ رو دروجودم زد

گاهی لازمه ادم چیزهایی رو ازدست بده
یا خراب بشن
یا بشکنن
بعد ببینه چقدر اون شی یا اون "داشته" یا اون " خصلت " براش  "بت" بوده
این بتهای فانی و بی ارزش که کلی ازذهنم رو گرفته
بعد بفهمم بت بزرگ وجودم کیه

اخرش می بینم همش زیر سر نفس هوا پرسنمه

ایه 60:
حضرت ابراهیم علیه السلام قبل از عملیات تخریب، با تبلیغات خود زمینه انقلاب علیه بت‏ها را فراهم آورده بود. «یذکرهم»


ایه 63: استهزا وطعنه بر خرافات، در مواردى لازم است. «بل فعله کبیرهم»


ایه 64 :
تفسیر نور:
1- بیدار کردن وجدان‏ها، خودیابى، بازگشت به خویشتن و توجّه به فطرت، از اهداف عمده انبیاست. «بل فعله کبیرهم ... فرجعوا الى انفسهم»
2- شرک، ازخود بیگانگى و توحید، خودیابى است. «فرجعوا الى انفسهم»
3- در وقت بیدارى افکار، هر خلافکارى تقصیر را به گردن دیگران مى‏اندازد. «انّکم انتم الظالمون» چنانکه در قیامت نیز گناهکاران و مجرمین به یکدیگر مى‏گویند: «لولا انتم لکنّا مؤمنین»(57)
4- تاریخ، فطرت و وجدان، از جمله عوامل روشن کننده‏ى حقایق‏اند. «رجعوا الى انفسهم - انتم الظالمون» کسانى که تا دیروز، ابراهیم را ظالم مى‏دانستند، «مَن فَعل هذا بآلهتنا انّه لَمن الظالمین» امروز با مراجعه به وجدان‏هاى خود، خویشتن را ظالم مى‏دانند. «اِنّکم انتم الظالمون»


ایه 66:
 سرچشمه و انگیزه‏ى عبادت، دستیابى به خیر و یا نجات از شر است که بت‏ها بر هیچکدام قادر نیستند. «لاینفعکم شیئاً و لا یضرّکم»


ایه 68 :
 دشمن در تحریک توده‏هاى ناآگاه، به مقدّسات متوسّل مى‏شود، «انصروا آلهتکم» وبه غیرت وحمیّت نیز تمسّک مى‏جوید. «اِن کنتم فاعلین»


ایه 69:
 هستى شعور دارد ومخاطب قرار مى‏گیرد. «یا نار کونى برداً وسلاماً» و نفرمود: «فجعلنا النار برداً و سلاماً»

ایه 70:
قدرت خداوتد همه توطیه ها رو نابود نکنه

اگه خداوند نخواد کاری اتفاق بیفته
تحت هیچ عنوانی نمی افته

همه علتها رو از کار میندازه

ای قادر متعال بر تو پناه می بریم


زمین‏ها یکسان نیستند. «الارض الّتى بارکنا» گاهى قطعه زمینى براى همه جهانیان برکت دارد. «للعالمین»
(بعضى مبارک بودن زمین‏ها را بخاطر سکونت اولیاى خدا در آنها مى‏دانند، ولى این آیه، برکت را به خود زمین نسبت داده است.)
و برکت بدست خداست. «بارکنا»


ایه 72:
 فرزند، عطیه‏ى الهى است «وهبنا» ولى آنچه از وجود فرزند مهم‏تر است، صالح بودن اوست. «کُلاً جعلنا صالحین»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۴
* مسافر
شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۳ ب.ظ

326 . صفحه 326

شانزدهم آبان :


نفیسه :



(آیه 45)-آیه ذیل این حقیقت را بازگو مى‏کند که وظیفه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن است که مردم را از طریق وحى آسمانى انذار کند، روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده مى‏گوید:

«به آنها بگو: (من از پیش خود چیزى نمى‏گویم) تنها به وسیله وحى شما را انذار مى‏کنم» (قُلْ إِنَّما أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ).
و اگر در دل سخت شما اثر نمى‏گذارد جاى تعجب نیست، و نه دلیلى بر نقصان وحى آسمانى، بلکه به خاطر آن است که «افراد کر، هنگامى که انذار مى‏شوند سخنان را نمى‏شنوند»! (وَ لا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنْذَرُونَ).
گوش شنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود، نه گوشهایى که آن چنان پرده‏هاى گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده که شنوایى حق را بکلى از دست داده است.


(آیه 46)- به دنبال آیات گذشته که حالت غرور و بى‏خبرى افراد بى‏ایمان را منعکس مى‏کرد در این آیه، مى‏گوید: این بى‏خبران مغرور که در حالت نعمت و آرامش هرگز خدا را بنده نیستند «اگر گوشه کوچک و از نسیمى عذاب پروردگارت دامنشان را بگیرد (چنان متوحش مى‏شوند که) فریاد مى‏زنند اى واى بر ما! ما همگى ظالم و ستمگر بودیم»! (وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ). ولى چه سود که این بیدارى اضطرارى هم به حال آنها سودى ندارد.


(آیه 47)- و در این آیه اشاره به حساب و جزاى دقیق و عادلانه قیامت مى‏کند تا افراد بى‏ایمان و ستمگر بدانند به فرض که عذاب این دنیا دامانشان را نگیرد مجازات آخرت حتمى است، و دقیقا تمام اعمالشان مورد محاسبه قرار مى‏گیرد.
مى‏فرماید: «و ما ترازوهاى عدل را در روز قیامت بر پا مى‏کنیم» (وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ).
در احادیث اسلامى مى‏خوانیم: میزانهاى سنجش در قیامت، پیامبران و امامان و پاکان و نیکانى هستند که در پرونده اعمالشان نقطه تاریکى وجود ندارد.
این ترازوهاى سنجش آن چنان دقیق و منظم است که گویى عین عدالت مى‏باشد. و به همین دلیل بلافاصله اضافه مى‏کند: «پس به هیچ کس در آنجا کمترین ظلم و ستمى نمى‏شود» (فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً). نه از پاداش نیکوکاران چیزى کاسته مى‏شود، و نه به مجازات بدکاران افزوده مى‏گردد.
اما این نفى ظلم و ستم، مفهومش این نیست که در حساب دقت نمى‏شود بلکه «اگر به مقدار سنگینى یک دانه خردل (کار نیک و بدى) باشد ما آن را حاضر مى‏سازیم» و مورد سنجش قرار مى‏دهیم (وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها).
«و همین قدر کافى است که ما حسابگر اعمال بندگان باشیم» (وَ کَفى‏ بِنا حاسِبِینَ).


(آیه 48)- شمه‏اى از داستان پیامبران: از این آیات به بعد فرازهایى از زندگانى پیامبران که آمیخته با نکات بسیار آموزنده‏اى است بیان شده، که بحثهاى گذشته را در زمینه نبوت پیامبر اسلام (ص) و درگیرى او با مخالفان، با توجه به اصول مشترکى که حاکم بر آنهاست، روشنتر مى‏سازد.
در این آیه مى‏فرماید: «ما به موسى و هارون فرقان (وسیله تشخیص حق از باطل) بخشیدیم، و نور و یادآورى براى پرهیزکاران» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ).


(آیه 49)- در این آیه «پرهیزکاران» را چنین معرفى مى‏کند: «آنها کسانى هستند که از پروردگارشان در غیب و نهان مى‏ترسند» ترسى آمیخته با احترام و تعظیم (الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ).
«و آنان از روز رستاخیز بیم دارند» (وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ).
در واقع پرهیزکاران به روز قیامت بسیار علاقه‏مندند چون کانون پاداش و رحمت الهى است اما با این حال از حساب و کتاب خدا نیز بیمناکند.


(آیه 50)- این آیه قرآن را در مقایسه با کتب پیشین قرار داده، مى‏گوید:
«و این ذکر مبارکى است که ما آن را (بر شما) نازل کردیم» (وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ).
 «پس آیا شما آن را انکار مى‏کنید» (أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).
آیا چنین کتابى، جاى انکار دارد! دلایل حقانیتش در خودش نهفته، و نورانیتش آشکار است، و رهروان راهش سعادتمند و پیروز.


(آیه 51)- گفتیم در این سوره فرازهاى بسیارى از حالات انبیاء آمده است.
در اینجا بخش مهمى از زندگى و مبارزات ابراهیم (ع) با بت پرستان انعکاس یافته، نخست مى‏فرماید: «و ما وسیله رشد و هدایت را از قبل در اختیار ابراهیم گذاردیم، و به (شایستگى) او آگاه بودیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمِینَ).


(آیه 52)- سپس به یکى از مهمترین برنامه‏هاى ابراهیم (ع) اشاره کرده، مى‏گوید: «آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: این مجسمه‏هاى بى‏روح چیست که شما همواره آنها را پرستش مى‏کنید؟» (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ).
تعبیر «لابیه» (پدرش) اشاره به عمویش آزر است زیرا عرب گاه به عمو «اب» مى‏گوید.
این گفتار ابراهیم در حقیقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى زیرا آنچه از بتها مى‏بینیم همین مجسمه و تمثال است، بقیه تخیل است و توهّم.


(آیه 53)- ولى بت پرستان هیچ گونه جوابى در برابر این منطق گویا نداشتند جز این که مطلب را از خود ردّ کنند و به نیاکانشان ارتباط دهند لذا «گفتند: ما پدران و نیاکان خویش را دیدیم که اینها را پرستش مى‏کنند» و ما به سنت نیاکانمان وفا داریم (قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ).


(آیه 54)- از آنجا که هیچ دلیلى نداریم که نیاکان عاقلتر و عالمتر از نسلهاى بعد باشند، بلکه غالبا قضیه به عکس است چون با گذشت زمان علم و دانشها گسترده‏تر مى‏شود، ابراهیم بلافاصله به آنها «پاسخ گفت: هم شما و هم پدرانتان بطور قطع در گمراهى آشکارى بودید» (قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).


(آیه 55)- این تعبیر که توأم با انواع تأکیدها و حاکى از قاطعیت تمام است، سبب شد که بت پرستان کمى به خود آمده در صدد تحقیق بر آیند، رو به سوى ابراهیم کرده: «گفتند: آیا مطلب حقّى براى ما آورده‏اى یا شوخى مى‏کنى»! (قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ).


(آیه 56)- اما ابراهیم صریحا به آنها پاسخ «گفت: (آنچه مى‏گویم جدى است و عین واقعیت که) پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمین است» (قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«همان خدایى که آنها را آفریده و من از گواهان این عقیده‏ام» (الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى‏ ذلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ).
ابراهیم با این گفتار قاطعش نشان داد آن کس شایسته پرستش است که آفریدگار آنها و زمین و همه موجودات است.


(آیه 57)- ابراهیم براى این که ثابت کند این مسأله صد در صد جدى است و او بر سر عقیده خود تا همه جا ایستاده، و نتائج و لوازم آن را هر چه باشد با جان و دل مى‏پذیرد اضافه کرد: «و به خدا سوگند، در غیاب شما نقشه‏اى براى نابودى بتهایتان مى‏کشم!» (وَ تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ).



اعظم :



آیه 45 :این که قرآن در ما تاثیرنمیگذارد و مایه هدایت ما نمیشود نقص ماست و نه آیات قرآن


آیه 46 : بترسیم از روزی که آیات خداوند باعث هدایتمان نشود و عذابی از جانب خداوند ما را به ظلممون معترف کنه


آیه 47 : مراقب اعامالمون باشیم ، حتی اگر به اندازه دانه خردلی باشن به حساب میان

مراقب نگاهمون
لحنمون
کلاممون
قدمهامون
دستامون
شکمامون و ...
باشیم


آیه 48 : "ضیاء": نورى که در پرتو آن ببیند و به پیش برود.


آیه 50: (المیزان):هذا) اشاره به قرآن است و اینکه قرآن را مبارک نامید به جهت آن است که قرآن ذکری ثابت و دائم و پربرکت است که هم مؤمن از آن بهره مند می شود و هم آسایش کافر را در جامعه تأمین می کند، چه آن را بشناسد و قبول داشته باشد و چه انکار کند،پس همه مردم دنیا از برکت وجود قرآن بهره مند می شوند و دلیل بر این مطلب بررسی آثار رشد و صلاحیست که امروزه در جامعه بشری مشاهده می شود که همه در اثر وبرکت وجود قرآن است ، حال چه مردم با زبان به آن اقرار کنند و یا آن را کفران نمایند،اگر چه که مسلمین به واسطه اهمال در امر قرآن ، در انکار و کفران آنها بی تأثیر نبوده اند. چنانچه رسولخدا در قیامت می فرماید (یارب ان قومی اتخذوا هذا القران مهجورا)(17)ای پروردگار من ، همانا امت من این قرآن را متروک نهادند) و حال آنکه بعضی کفار، حقایق قرآنی و آداب انسانی را از قرآن فراگرفتند و به آن عمل کردند و در حیات دنیوی بواسطه عمل به آداب اجتماعی قرآن ، سعادتمند شده اند،اما اغلب مسلمانان از این تعالیم غافل و بی بهره مانده اند.


آیه 51: داستان ابراهیم ع ثابت می کند که تحصیل عقاید به محض فطرت و حتی اگر بارسالت همراه نباشد، ممکن است . چون عقل ، وحدانیت خالق و پروردگار عالم را به تنهایی ادراک و اثبات‌ می‌نماید.


آیه 52 : تفسیرنور:

1.رشد واقعى آن است که انسان را به یکتاپرستى برساند. «رشده... اذ قال لابیه...»
2.حضرت ابراهیم خود آمادگى پذیرش رشد را داشت. «رشده» و نفرمود: «رشداً». (استعدادها وظرفیت‏هاى وجودى انسان‏ها براى رشد متفاوت است)
3- در نهى از منکر، شرط سنّى وجود ندارد. «قال لابیه»
4 - نهى از منکر را از نزدیکان خود شروع کنیم. «قال لابیه»
5- در نهى از منکر، تعداد ملاک نیست، گاه مى‏بایست یک نفر در مقابل یک گروه قرار گیرد. «قال لابیه و قومه»
6- در نهى از منکر، ابتدا به نهى از بزرگ‏ترین منکرات بپردازیم. «قال ما هذه التماثیل»
7 - یکى از شیوه‏هاى موفّق در نهى از منکر، مخاطب قرار دادن وجدان‏هاست. «ما هذه التماثیل»
8- باطل‏ها و منکرات را تحقیر کنیم. «ما هذه التماثیل»
9- در نهى از منکر، مردم را از شخصیّت و کرامت انسانى‏شان آگاه سازیم. «انتم لها عاکفون» و نفرمود «تعکفونها»


آیه 53 :  پدران، زمینه‏ساز انحرافات نسل خود هستند. «وجدنا آبائنا»
 رفتار نیاکان در تربیت فرزندان مؤثر است، هرچند برآن سفارش هم نکنند. «وجدنا آبائنا»
 تقلید کورکورانه وتعصّب کور بر رفتار نیاکان، مذموم و ممنوع است. «وجدنا آبائنا انتم و آبائکم»


آیه 54 :  در نهى از منکر، خجالت کشیدن، کنایه‏گویى و رودربایستى، جایگاهى ندارد. «انتم و آبائکم فى ضلال مبین»
نه قدمت و نه کثرت، هیچکدام دلیلى بر حقّانیت نیست. «انتم و آبائکم فى ضلال مبین»


آیه 56: مردان خدا در عقیده‏ى حقّ خویش تنها نیستند، بلکه خود را به همه‏ى موحدان تاریخ و فرشتگان الهى متصل مى‏بینند. «من الشاهدین»


آیه 57:تفسیر نور:

1-ایمان به هدف ویقین بدرستى راه، انسان را قدرتمند مى‏سازد. «تاللّه لاکیدنّ»
2- کارهاى بزرگ به طراحى‏هاى مهم نیز نیاز دارد. «لاکیدنّ» کلمه «اکیدنّ» از «کید» به معناى تدبیر و طرّاحى است.
3- قاطعیّت، لازمه‏ى یک رهبرى موفّق است. «تاللّه لاکیدنّ» قسم با کلمه‏ى «تاللّه» از قسم با کلمه‏ى «واللّه» شدیدتر است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۳
* مسافر
جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۳ ب.ظ

325 . صفحه 325

پانزدهم آبان :


نفیسه :

(آیه 36)- در اینجا به بحثهاى دیگر در ارتباط با موضع‏گیرى مشرکان در برابر پیامبر اسلام (ص) برخورد مى‏کنیم، که بیانگر طرز تفکر انحرافى آنها در اصولى است نخست مى‏گوید: «و هنگامى که کافران تو را مى‏بینند کارى جز مسخره کردن تو ندارند» (وَ إِذا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً).
آنها با بى‏اعتنایى به تو اشاره کرده، مى‏گویند: «آیا این همان کسى است که خدایان و بتهاى شما را (به بدى) یاد مى‏کند»؟ (أَ هذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ).
«در حالى که خود ذکر خداوند رحمان را انکار مى‏کنند» (وَ هُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کافِرُونَ).
تعجب در این است که اگر کسى از این بتهاى سنگى و چوبى بد گویى کند- نه بد گویى بلکه حقیقت را بیان نماید و بگوید اینها موجودات بى‏روح و فاقد شعور و بى‏ارزش هستند- تعجب مى‏کنند، اما اگر کسى منکر خداوند بخشنده و مهربانى شود که آثار رحمتش پهنه جهان را گرفته و در هر چیز دلیلى بر عظمت و رحمت اوست براى آنها جاى تعجب نیست.


(آیه 37)- سپس به یکى دیگر از کارهاى زشت و بى‏رویه این انسانهاى بى‏بند و بار اشاره کرده، مى‏فرماید: «انسان از عجله آفریده شده» (خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ).
در حقیقت تعبیر «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» یک نوع تأکید است یعنى آن چنان انسان عجول است که گویى از «عجله» آفریده شده، و تار و پود وجودش از آن تشکیل یافته! و به راستى بسیارى از مردم عادى چنینند هم در خیر عجولند و هم در شر.
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «ولى عجله نکنید من آیاتم را به زودى به شما نشان خواهم داد» (سَأُرِیکُمْ آیاتِی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ).
آیات ممکن است اشاره به نشانه‏هاى عذاب و بلاها و مجازاتهایى باشد که پیامبر (ص) مخالفان را با آن تهدید مى‏کرد و این سبک مغزان کرارا مى‏گفتند: پس چه شد این بلاهایى که ما را با آن مى‏ترسانى.
قرآن مى‏گوید: عجله نکنید، چیزى نمى‏گذرد که دامانتان را خواهد گرفت.


(آیه 38)- باز انگشت روى یکى از تقاضاهاى عجولانه آنها گذاشته، مى‏فرماید: «و آنها مى‏گویند: این وعده قیامت اگر راست مى‏گویید کى فرا مى‏رسد؟!» (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).


(آیه 39)- این آیه به آنها پاسخ مى‏دهد، و مى‏گوید: «اگر کافران مى‏دانستند زمانى را که نمى‏توانند شعله‏هاى آتش را از صورت و پشت خود دور سازند، و هیچ کس به یارى آنها نخواهد شتافت» هرگز تعجیل در عذاب نمى‏کردند، و نمى‏گفتند: قیامت کى فرا مى‏رسد» (لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لا یَکُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).


(آیه 40)- و جالب این که این مجازات الهى و آتش سوزان «به صورت ناگهانى به سراغ آنها مى‏آید آن چنانکه مبهوتشان مى‏کند»! (بَلْ تَأْتِیهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ).
«پس (آن چنان غافلگیر و مقهورشان مى‏سازد که) قدرت بر دفع آن را ندارند» (فَلا یَسْتَطِیعُونَ رَدَّها).
حتى اگر تقاضاى مهلت کنند و برخلاف آنچه تا آن وقت عجله مى‏کردند در خواست تأخیر نمایند «به آنها مهلت داده نمى‏شود» (وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).


(آیه 41)- در آیات گذشته دیدیم که مشرکان و کفار، پیامبر اسلام (ص) را به باد استهزاء مى‏گرفتند، این آیه به عنوان دلدارى پیامبر (ص) و تسلى خاطر او مى‏گوید: این تنها تو نیستى که مورد استهزاء واقع شده‏اى «پیامبران قبل از تو نیز مورد استهزاء قرار گرفتند» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ).
«ولى سرانجام آنچه را (از عذابهاى الهى) به باد مسخره گرفته بودند، دامان استهزا کنندگان را گرفت» (فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
بنابراین غم و اندوهى به خود راه مده و این گونه اعمال جاهلان نباید در روح بزرگ تو کمترین اثر بگذارد و یا در اراده آهنینت خللى وارد کند.


(آیه 42)- در این آیه مى‏گوید: نه تنها در برابر عذاب خدا در قیامت، کسى از شما دفاع نمى‏کند، در این دنیا نیز همین است «بگو: چه کسى شما را در شب و روز در برابر مجازات خداوند رحمان حفظ و نگهدارى مى‏کند»؟! (قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ).
در واقع اگر خداوند آسمان «جوّ زمین» را سقف محفوظى قرار نداده بود همین به تنهایى کافى بود که شما را شب و روز در معرض بمباران سنگهاى آسمانى قرار دهد.
قابل توجه این که: در این آیه به جاى «اللّه»، «رحمن» به کار رفته، یعنى ببینید شما چقدر گناه کرده‏اید که حتى خداوندى را که کانون رحمت عامه است به خشم آورده‏اید.
سپس اضافه مى‏کند: «بلکه آنها از یاد پروردگارشان روى گردانند» (بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ).
نه به مواعظ و اندرزهاى پیامبران او گوش فرا مى‏دهند، و نه یاد خدا و نعمتهایش دل آنها را تکان مى‏دهد، و نه لحظه‏اى اندیشه خود را در این راه به کار مى‏اندازند.


(آیه 43)- باز به عنوان سؤال مى‏پرسد: این کافران ظالم و گنهکار در برابر کیفرهاى الهى به چه چیز دل بسته‏اند؟ «آیا آنها خدایانى دارند که مى‏توانند از آنان در برابر ما دفاع کنند»؟! (أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا).
این خدایان ساختگى آنها «حتى نمى‏توانند خودشان را یارى دهند و از خویشتن دفاع کنند» (لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ).
«و نه از ناحیه ما (به وسیله رحمت و نیروى معنوى) یارى و همراهى مى‏شوند» (وَ لا هُمْ مِنَّا یُصْحَبُونَ).


(آیه 44)- این آیه اشاره به یکى از علل مهم سر کشى و طغیان افراد بى‏ایمان کرده، مى‏گوید: «ما به این گروه و پدرانشان انواع نعمتها بخشیدیم تا آنجا که عمرهاى طولانى پیدا کردند» (بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ).
اما به جاى این که این عمر طولانى و نعمت فراوان حس شکرگزارى را در آنها تحریک کرده و سر بر آستان عبودیت حق بگذارند مایه غرور و طغیانشان شد.
ولى آیا آنها نمى‏بینند که این جهان و نعمتهایش پایدار نیست «آیا نمى‏بینند که ما پیوسته به سراغ زمین آمده، و از آن (و اهلش) مى‏کاهیم؟» (أَ فَلا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها).
اقوام و قبایل یکى بعد از دیگرى مى‏آیند و مى‏روند و حتى دانشمندان و بزرگان و علما که قوام زمین به آنها بود چشم از جهان فرو بستند! «آیا آنها غالبند» یا ما؟! (أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۳
* مسافر
پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۲ ب.ظ

324 . صفحه 324

چهاردهم آبان :



نفیسه :


(آیه 25)- از آنجا که ممکن است بعضى بى‏خبران بگویند ما پیامبرانى مانند عیسى (ع) داریم که دعوت به خدایان متعدد کرده است، قرآن در این آیه با صراحت تمام مى‏گوید: «و ما قبل از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که به او وحى نمودیم که معبودى جز من نیست، پس تنها مرا پرستش کنید» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ).

و به این ترتیب ثابت مى‏شود که نه عیسى و نه غیر او هرگز دعوت به شرک نکرده‏اند، و این گونه نسبتها تهمت است.

(آیه 26)- فرشتگان بندگان شایسته و فرمانبردار! از آنجا که در آیه قبل سخن از پیامبران الهى و نفى هرگونه شرک در میان بود بحث این آیه در مورد نفى فرزند بودن فرشتگان است.
توضیح این که: بسیارى از مشرکان عرب عقیده داشتند که فرشتگان، فرزندان خدا هستند، قرآن این عقیده خرافى و بى‏اساس را محکوم کرده و بطلان آن را با دلایل مختلف بیان مى‏کند، نخست مى‏گوید: «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده است» (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).
اگر منظورشان فرزند حقیقى باشد، که لازمه آن جسم بودن است، و اگر «تبنّى» (فرزند خواندگى) که در میان عرب معمول بوده است باشد، آن نیز دلیل بر ضعف و احتیاج است.
اما یک وجود ازلى و ابدى و غیر جسمانى و از هر نظر بى‏نیاز، فرزند در مورد او معنى ندارد.
لذا بلا فاصله مى‏فرماید: «منزه و پاک است او» از این عیب و نقص (سُبْحانَهُ).
سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بیان مى‏کند که مجموعا دلیل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:
1- «آنها بندگان خدا هستند» (بَلْ عِبادٌ).
2- بندگانى «شایسته و گرامى داشته» (مُکْرَمُونَ).
آنها همچون بندگان گریزپا نیستند که تحت فشار مولى، تن به خدمت مى‏دهند خدا نیز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبودیت گرامى داشته و مواهب خویش را به آنها افزایش داده است.

(آیه 27)-
3-آنها آن قدر مؤدب و تسلیم و سر بر فرمان خدا هستند که «هرگز در سخن گفتن بر او پیشى نمى‏گیرند» (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ).
4- و از نظر عمل نیز «آنها تنها فرمان او را اجرا مى‏کنند» (وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ).
آیا این صفات، صفات فرزندان است یا صفات بندگان؟!

(آیه 28)- سپس به احاطه علمى پروردگار نسبت به آنها اشاره کرده، مى‏فرماید:خداوند «اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را مى‏داند» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ). هم از دنیاى آنها آگاه است و هم از آخرتشان، هم قبل از وجودشان و هم بعد از وجودشان.
مسلما فرشتگان از این موضوع آگاهند که خدا یک چنین احاطه علمى به آنها دارد، و همین عرفان، سبب مى‏شود که آنها نه سخنى قبل از او بگویند و نه از فرمانش سرپیچى کنند.
5- بدون شک آنها که بندگان گرامى و شایسته خدا هستند براى نیازمندان شفاعت مى‏کنند ولى باید توجه داشت: «هرگز شفاعت نمى‏کنند مگر براى کسى که بدانند خدا از او خشنود است» و اجازه شفاعت او را داده است (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏).
جمله فوق پاسخى است به آنها که مى‏گفتند: ما فرشتگان را عبادت مى‏کنیم تا در پیشگاه خدا براى ما شفاعت کنند، قرآن مى‏گوید آنها از پیش خود هیچ کارى نمى‏توانند بکنند و هر چه مى‏خواهید باید مستقیما از خدا بخواهید حتى اجازه شفاعت شفیعان را.
6- به خاطر همین معرفت و آگاهى است که: «آنها از ترس او بیمناکند» و تنها ترس او را به دل راه مى‏دهند (وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ).
آنها از این نمى‏ترسند که گناهى انجام داده باشند، بلکه از کوتاهى در عبادت یا ترک اولى بیمناکند.

(آیه 29)- روشن است که فرشتگان با این صفات برجسته و ممتاز و مقام عبودیت خالص هرگز دعوى خدایى نمى‏کنند، اما اگر فرضا «کسى از آنها بگوید: من معبودى جز خدا هستم ما کیفر او را جهنم مى‏دهیم، آرى این چنین ظالمان را کیفر خواهیم داد» (وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).
در حقیقت دعوى الوهیت یک مصداق روشن ظلم بر خویشتن و بر جامعه است و در قانون کلى «کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» درج است.

(آیه 30)- باز هم نشانه‏هاى خدا در جهان هستى: در اینجا یک سلسله از نشانه‏هاى خداوند در نظام عالم هستى و تدبیر منظم آن بیان گردیده، و تأکیدى است بر بحثهاى گذشته، پیرامون دلایل توحید.
نخست مى‏گوید: «و آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین پیوسته بودند پس ما آنها را باز کردیم»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما).
ممکن است منظور از به هم پیوستگى آسمان این باشد که در آغاز بارانى نمى‏بارید و منظور از به هم پیوستگى زمین این که در آن زمان گیاهى نمى‏رویید، اما خدا هر دو را گشود، از آسمان باران نازل کرد و از زمین انواع گیاهان را رویانید. «و هر چیز زنده‏اى را از آب قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ).
«آیا (با مشاهده این آیات و نشانه‏ها، باز هم) ایمان نمى‏آورند» (أَ فَلا یُؤْمِنُونَ).
در مورد پیدایش همه موجودات زنده از آب دو تفسیر مشهور است:
1- حیات همه موجودات زنده- اعم از گیاهان و حیوانات- به آب بستگى دارد، همین آبى که بالاخره مبدأ آن، بارانى است که از آسمان نازل شده.
دیگر این که «ماء» در اینجا اشاره به آب نطفه است که موجودات زنده معمولا از آن به وجود مى‏آیند.
جالب این که دانشمندان امروز معتقدند که نخستین جوانه حیات در اعماق دریاها پیدا شده است، به همین دلیل آغاز حیات و زندگى را از آب مى‏دانند، و اگر قرآن آفرینش انسان را از خاک مى‏شمرد، نباید فراموش کنیم منظور از خاک همان طین (گل) است که ترکیبى است از آب و خاک.

(آیه 31)- این آیه اشاره به قسمت دیگرى از نشانه‏هاى توحید و نعمتهاى بزرگ خداوند کرده، مى‏گوید: «و ما در زمین کوهاى ثابت و مستقرى ایجاد کردیم تا انسانها را نلرزاند» (وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ).
کوهها همچون زرهى کره زمین را در بر گرفته‏اند و این سبب مى‏شود که از لرزشهاى شدید زمین که بر اثر فشار گازهاى درونى است تا حد زیادى جلوگیرى کند.
به علاوه همین وضع کوهها، حرکات پوسته زمین را در مقابل جزر و مد ناشى از ماه به حداقل مى‏رساند.
از سوى دیگر اگر کوهها نبودند سطح زمین همواره در معرض تند بادها قرار داشت و آرامشى در آن دیده نمى‏شد، همان گونه که در کویرها و بیابانهاى خشک و سوزان چنین است.
سپس به نعمت دیگرى که آن هم از نشانه‏هاى عظمت اوست اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما در لابلاى این کوههاى عظیم، دره‏ها و راههایى قرار دادیم، تا آنها هدایت شوند و به مقصد برسند» (وَ جَعَلْنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).
به راستى اگر این دره‏ها و شکافها نبودند، سلسله‏هاى جبال عظیم موجود در زمین، مناطق مختلف را آن چنان از هم جدا مى‏کردند که پیوندشان از زمین بکلى گسسته مى‏شد، و این نشان مى‏دهد که همه این پدیده‏ها طبق برنامه و حسابى است.

(آیه 32)- و از آنجا که آرامش زمین به تنهایى براى آرامش زندگى انسان کافى نیست بلکه باید از طرف بالا نیز ایمنى داشته باشد در این آیه اضافه مى‏کند:
«و ما آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم ولى آنها از آیات و نشانه‏هاى توحید که در این آسمان پهناور است روى گردانند» (وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ).
منظور از آسمان در اینجا جوّى است که گردا گرد زمین را گرفته، و ضخامت آن طبق تحقیقات دانشمندان صدها کیلو متر مى‏باشد، این قشر ظاهرا لطیف که از هوا و گازها تشکیل شده به قدرى محکم و پر مقاوت است که هر موجود مزاحمى از بیرون به سوى زمین بیاید نابود مى‏شود، و کره زمین را در برابر بمباران شبانه روزى سنگهاى «شهاب» که از هر گلوله‏اى خطرناکترند حفظ مى‏کند.
به علاوه اشعه آفتاب که داراى قسمتهاى مرگبارى است به وسیله آن تصفیه مى‏شود، و از نفوذ اشعه کشنده کیهانى که از بیرون جو، به سوى زمین سرازیر است جلوگیرى مى‏کند.

(آیه 33)- و در این آیه به آفرینش شب و روز و خورشید و ماه پرداخته، مى‏گوید: «و اوست که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
و «هر کدام از اینها در مدارى در حرکتند» (کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ).

(آیه 34)- همه مى‏میرند! در قسمتى از آیات گذشته خواندیم که مشرکان براى تردید در نبوت پیامبر (ص) به مسأله انسان بودن او متوسل مى‏شدند. این آیه اشاره به بعضى دیگر از ایرادات آنهاست: گاه آنها مى‏گفتند سر و صدایى که پیامبر- و به گفته آنها این شاعر- به راه انداخته دوامى ندارد و با مرگش همه چیز پایان مى‏یابد. (طور/ 30) و گاه چنین مى‏پنداشتند که چون این مرد معتقد است خاتم پیامبران است باید هرگز نمیرد تا حافظ آیین خویش باشد، بنابراین مرگ او در آینده دلیلى خواهد بود بر بطلان ادعاى او! قرآن در جمله کوتاهى به آنها پاسخ داده، مى‏گوید: «و ما براى هیچ بشرى قبل از تو زندگى جاویدان قرار ندادیم» (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ).
این قانون تغییرناپذیر آفرینش است که هیچ کس زندگى جاویدان ندارد.
وانگهى اینها که از مرگ تو هم اکنون شادى مى‏کنند «اگر تو بمیرى مگر خودشان زندگى جاویدان دارند»؟! (أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ).
بقاى شریعت و دین و آیین نیاز به بقاى آورنده آن ندارد. ممکن است جانشینان او خط او را ادامه دهند.

(آیه 35)- سپس قانون کلى مرگ را درباره همه نفوس، بدون استثناء چنین بازگو مى‏کند: «هر انسانى طعم مرگ را مى‏چشد» (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ).
بعد از ذکر قانون عمومى مرگ این سؤال مطرح مى‏شود که هدف از این حیات ناپایدار چیست و چه فایده‏اى دارد؟ قرآن در دنباله همین سخن مى‏گوید: «و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش مى‏کنیم، و سرانجام به سوى ما بازگردانده مى‏شوید» (وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ). البته آزمایش به وسیله بلاها سخت‏تر است.
جایگاه اصلى شما این جهان نیست، بلکه جاى دیگر است شما تنها براى دادن امتحانى در اینجا مى‏آیید و پس از پایان امتحان و کسب تکامل لازم به جایگاه اصلى خود که سراى آخرت است خواهید رفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۲
* مسافر
چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۲ ب.ظ

323 . صفحه 323


سیزدهم آبان :



نفیسه :


(آیه 11)- چگونه ستمگران در چنگال عذاب گرفتار شدند؟ در اینجا به دنبال گفتگوهایى که درباره مشرکان و کافران لجوج گذشت سرنوشت آنها را با مقایسه با سرنوشت اقوام پیشین، مشخص مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «چه بسیار شهرها و آبادیهاى ظالم و ستمگرى را در هم شکستیم» (وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً).
«و بعد از آنها قوم و جمعیت دیگرى را به روى کار (و به میدان آزمایش) آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ).

(آیه 12)- آنگاه شرح حال آنها را به هنگامى که دامنه عذاب در آبادى آنها گسترده مى‏شد، و وضع بیچارگى آنان را در مقابل مجازات الهى مشخص مى‏کند، مى‏گوید: «پس هنگامى که آنها احساس کردند عذاب الهى مى‏خواهد دامنشان را بگیرد، پا به فرار گذاردند» (فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ).
درست همانند یک لشکر شکست خورده که شمشیرهاى برهنه دشمن را پشت سر خود مى‏بینند و به هر سو پراکنده مى‏شوند.

(آیه 13)- اما به عنوان توبیخ و سرزنش به آنها گفته مى‏شود: «فرار نکنید و باز گردید به سوى زندگانى پر ناز و نعمتتان! و به سوى کاخها و قصرها و مسکنهاى پر زر و زیورتان، شاید (سائلان بیایند و) و از شما تقاضا کنند» (لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى‏ ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ).
این عبارت ممکن است اشاره به آن باشد که همواره در این زندگى پر ناز و نعمتى که داشتند سائلان و تقاضا کنندگان بر در خانه‏هایشان رفت و آمد داشتند، با امید مى‏آمدند و محروم باز مى‏گشتند به آنها مى‏گوید: باز گردید و همان صحنه‏هاى نفرت انگیز را تکرار کنید، و این در حقیقت یک نوع استهزاء و سرزنش است.

(آیه 14)- به هر حال آنها در این هنگام بیدار مى‏شوند، آنچه را قبلا شوخى مى‏پنداشتند به جدى‏ترین صورت در برابر خویش مى‏بینند و فریادشان بلند مى‏شود «مى‏گویند: اى واى بر ما که ظالم و ستمگر بودیم»! (قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ).

(آیه 15)- اما این بیدارى اضطرارى که در برابر صحنه‏هاى جدى عذاب براى هر کس پیدا مى‏شود بى‏ارزش است، و اثرى در تغییر سرنوشت آنها ندارد، لذا قرآن در این آیه اضافه مى‏کند: «و همچنان این سخن را (واى بر ما ظالم و ستمگر بودیم) تکرار مى‏کردند تا آنها را درو کرده و خاموش ساختیم» (فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ).

(آیه 16)- آفرینش آسمان و زمین بازیچه نیست: از آنجا که در آیات گذشته این حقیقت منعکس بود که ظالمان بى‏ایمان هدفى براى آفرینش خود جز عیش و نوش قائل نبودند، و در واقع عالم را بى‏هدف مى‏پنداشتند، قرآن مجید در اینجا براى ابطال این طرز فکر و اثبات وجود هدف با ارزشى براى آفرینش کل جهان مخصوصا انسانها چنین مى‏گوید: «ما آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست از روى بازى نیافریدیم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ).
این زمین گسترده، این آسمان پهناور، و این همه موجودات متنوع و بدیعى که در صحنه آنهاست نشان مى‏دهد، غرض مهمى در کار بوده است، آرى هدف این بوده که از یک سو بیانگر آن آفریننده بزرگ باشند و نشانه‏اى از عظمتش، و از سوى دیگر دلیلى بر «معاد» باشد و گرنه این همه غوغا براى این چند روز معنى نداشت.

(آیه 17)- این آیه مى‏گوید: اکنون که مسلم شد عالم بى‏هدف نیست، این هم مسلم است که هدف این آفرینش، سرگرمى خدا به امر خلقت نبوده است که این سرگرمى نامعقولى است «به فرض محال اگر مى‏خواستیم سرگرمى انتخاب کنیم چیزى متناسب خود انتخاب مى‏کردیم» (لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ).
این آیه بازگوى دو حقیقت است: نخست این که محال است هدف پروردگار سرگرمى خویشتن باشد.
سپس مى‏گوید: به فرض که هدف سرگرمى بود باید سرگرمى مناسب ذات او باشد، از عالم مجردات و مانند آن، نه عالم محدود ماده.

(آیه 18)- سپس با لحن قاطعى براى ابطال اوهام بى‏خردانى که دنیا را بى‏هدف یا تنها مایه سرگرمى مى‏پندارند چنین مى‏گوید: این جهان، مجموعه‏اى است از حق و واقعیت، چنین نیست که اساس آن بر باطل بوده باشد «بلکه ما حق را بر سر باطل مى‏کوبیم تا آن را هلاک سازد و این گونه باطل محو و نابود مى‏شود» (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ).
و در پایان آیه مى‏گوید: «اما واى بر شما از این توصیفى که (از بى‏هدفى عالم) مى‏کنید» (وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ).
یعنى ما همواره دلایل عقلى و استدلالات روشن و معجزات آشکار خود را در برابر پندارها و اوهام بیهوده گرایان قرار مى‏دهیم، تا در نظر اندیشمندان و صاحبان عقل، این پندارها در هم کوبیده و نابود شود.

(آیه 19)- در آیات گذشته سخن از این واقعیت بود که عالم هستى داراى هدف تکاملى حساب شده‏اى است براى انسانها.
و از آنجا که ممکن است این توهم به وجود آید که خدا چه نیازى به ایمان و عبادت ما دارد؟ به پاسخ این سخن مى‏پردازد و مى‏گوید: «و تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن اویند» (وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«و آنها که نزد اویند [فرشتگان‏] هیچ‏گاه از عبادتش استکبار نمى‏ورزند، و هرگز خسته نمى‏شوند» (وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ).

(آیه 20)- «تمام شب و روز تسبیح مى‏گویند و کمترین ضعف و سستى به خود راه نمى‏دهند» (یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ).
با این حال او چه نیازى به طاعت و عبادت شما دارد، پس اگر دستور ایمان و عمل صالح و بندگى و عبودیت به شما داده، سود و فایده‏اش متوجه خود شماست.

(آیه 21)- پس از آن که بیهودگى و بى‏هدفى عالم هستى در آیات گذشته، نفى شد در اینجا به مسأله وحدت معبود و مدیر و مدبر این جهان پرداخته، چنین مى‏گوید: «آیا آنها خدایانى از زمین برگزیدند، خدایانى که مى‏توانند (موجودات زنده را) بیافرینند و در جهان پخش کنند»؟! (أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ).

(آیه 22)- این آیه یکى از دلایل روشن نفى «آلهه» و خدایان مشرکان را به این صورت بیان مى‏کند: «اگر در آسمان و زمین، معبودها و خدایانى جز اللّه بود هر دو فاسد مى‏شدند» و نظام جهان بر هم مى‏خورد (لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا).
«پس منزّه و پاک است خداوند، پروردگار عرش، از توصیفى که آنها مى‏کنند» (فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ).
این نسبتهاى ناروا، و این خدایان ساختگى و آلهه پندارى، اوهامى بیش نیستند و دامان کبریایى ذات پاک او با این نسبتهاى ناروا آلوده نمى‏گردد.
دلیلى که براى توحید و نفى آلهه در آیه فوق، آمده است، در عین سادگى و روشنى، یکى از براهین دقیق فلسفى در این زمینه است که دانشمندان از آن، به عنوان «برهان تمانع» یاد مى‏کنند، خلاصه این برهان را چنین مى‏توان بیان کرد:
بدون شک نظام واحدى در این جهان حکمفرماست این هماهنگى قوانین و نظامات آفرینش از این حکایت مى‏کند که از مبدأ واحدى سرچشمه گرفته است چرا که اگر مبدأها متعدد بود و اراده‏ها مختلف، این هماهنگى هرگز وجود نداشت چرا که هر یک اقتضایى داشت و هر کدام اثر دیگرى را خنثى مى‏کرد و سرانجام جهان به فساد مى‏گرایید.

(آیه 23)- پس از آن که با استدلالى که در آیه قبل آمد توحید مدبر و اداره کننده این جهان اثبات شد، در این آیه مى‏گوید: او آن چنان حکیمانه جهان را نظم بخشیده که جاى هیچ ایراد و گفتگو در آن نیست آرى «هیچ کس نمى‏تواند بر کار او خرده بگیرد (و از آن سؤال کند) در حالى که دیگران چنین نیستند و در افعالشان جاى ایراد و سؤال بسیار است» (لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ).
دو گونه سؤال داریم، یک نوع سؤال توضیحى است که انسان مى‏خواهد نکته اصلى و هدف واقعى کارى را بداند، این گونه سؤال در افعال خدا نیز جایز است.
اما نوع دیگر، سؤال اعتراضى است، که مفهومش این است عمل انجام شده نادرست و غلط بوده مسلما این نوع سؤال در افعال خداوند حکیم معنى ندارد ولى جاى این گونه سؤال در افعال دیگران بسیار است.

(آیه 24)- این آیه مشتمل بر دو دلیل دیگر در زمینه نفى شرک است، که با دلیل گذشته مجموعا سه دلیل مى‏شود.
نخست مى‏گوید: «آیا آنها جز خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده‏اند؟
بگو: دلیل خود را بیاورید» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ).
اشاره به این که اگر از دلیل گذشته دایر به این که نظام عالم هستى دلیل بر توحید است صرف نظر کنید لا اقل هیچ گونه دلیلى بر اثبات شرک و الوهیت این خدایان وجود ندارد، انسان عاقل چگونه مطلبى را بى‏دلیل مى‏پذیرد؟
سپس به آخرین دلیل اشاره کرده، مى‏گوید: این تنها من و همراهانم نیستیم که سخن از توحید مى‏گوییم، «این سخن کسانى است که با من هستند، و سخن کسانى [پیامبرانى‏] است که پیش از من بودند»! (هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی).
این همان دلیلى است که دانشمندان عقاید تحت عنوان اجماع و اتفاق پیامبران بر مسأله یگانگى خدا ذکر کرده‏اند.
و از آنجا که ممکن است گاهى کثرت بت پرستان براى بعضى مانع از پذیرش توحید گردد، چنین اضافه مى‏کند: «اما اکثر آنها حق را نمى‏دانند لذا از آن روى گردانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).
همیشه مخالفت کردن اکثریت نادان در بسیارى از جامعه‏ها دلیلى بوده است، براى اعراض ناآگاهان، و قرآن تکیه بر این اکثریت را شدیدا محکوم کرده است.


اعظم :



آیه 11 :  اگر ظلم به صورت یک سیره و روش در آید، قهر الهى را در پى خواهد داشت. «کانت ظالمة» لکن اگر ظلمى مداوم نباشد و انسان با متوجّه شدن آن توبه کند آن قهر را به دنبال نخواهد داشت).

آیه 11 : نابود ساختن وایجاد کردن، براى خداوند تفاوتى ندارد. «قصمنا... انشأنا»

آیه 12 : هیچ کس را در مقابل قهر خداوند، تاب مقاومت نیست. «یرکضون» (مغرورها نیز بهنگام خطر، صحنه را خالى کرده و مى‏گریزند.)

آیه15 : جار و جنجال‏هاى تبلیغاتى، ستایش‏ها و تملّق‏ها، و تهدیدها و ارعاب‏ها در محضر الهى محکوم به خاموشى است. «خامدین»

آیه 16 : کسى که هدفش بازیگرى است، وسایل بازى مى‏سازد، نه جهان بى‏نهایتى که تنها، سلّول و اتم آن عصرها و نسل‏ها را به مطالعه پیرامون آن واداشته است. «و ما بینهما لاعبین»

آیه 17 :(لعب ) یعنی هر عملی که با نظمی خاص انجام شود اما غرض عقلائی نداشته باشد بلکه به منظور غرضی خیالی و وهمی انجام شود. (لهو) نیز چنانچه گفتیم عملی است که انسان را از اشتغال به امور مهمه باز می دارد وچون لعب بشر را به سوی خود جذب کرده و از اشتغال به کارهای واقعی و عقلائی بازمی دارد، لعب هم از مصادیق او خواهد بود.

آیه 18 :  پیروزى حقّ، اراده و خواست خداوند و جلوه‏اى از هدفدارى نظام آفرینش است. «بل نقذف بالحقّ»

آیه 18 : حکومت چند روزه‏ى باطل، بر اساس سنت مهلت دادن الهى است و عاقبت از آن متقین و اهل حقّ است. «فاذا هو زاهق»

آیه 19 :  ریشه‏ى ترک عبادت، تکبّر است. «لا یستکبرون عن عبادته»

آیه 20 :تداوم عبادت، به آن ارزش مى‏دهد. «یسبحون اللیل والنّهار - لا یفترون»

آیه 22:  تعدّد در مدیریّت، مایه‏ى از هم پاشیدگى و فساد است. «آلهة - لفسدتا»

آیه 23: کسى مى‏تواند سؤال کند که طلبى و یا حقّى داشته باشد و هیچ کس از خداوند طلبى و یا بر او حقّى ندارد. «لا یسئل»

آیه 24 :کتب آسمانى مایه زنده شدن فطرت خفته و یادآور دانسته‏هاى فراموش شده است. «ذکر من معى و ذکر من قبلى »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۲
* مسافر
سه شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۱ ب.ظ

322 . صفحه 322


دوازدهم آبان :


نفیسه :



سوره انبیاء بیست و یکمین سوره قران مجید است.با شروع این سوره جزء هفدهم قران نیز آغاز میشود.
این سوره در «مکّه» نازل شده، و 112 آیه دارد.
محتواى سوره:
1- چنانکه از نام این سوره پیداست، سوره پیامبران است، چرا که نام شانزده پیامبر، بعضى، با ذکر فرازهایى از حالاتشان و بعضى تنها به صورت اشاره در این سوره آمده است- موسى- هارون- ابراهیم- لوط- اسحاق- یعقوب- نوح- داود- سلیمان- ایوب- اسماعیل- ادریس- ذا الکفل- ذا النون (یونس)- زکریا و یحیى.
2- ویژگى سوره‏هاى «مکّى» که از عقاید دینى، مخصوصا از مبدأ و معاد سخن مى‏گوید، کاملا در این سوره منعکس است.
3- بخش دیگرى از این سوره، از پیروزى حق بر باطل، توحید بر شرک و لشکریان عدل و داد بر جنود ابلیس، سخن گفته شده است.
جالب این که این سوره با هشدارهاى شدید نسبت به مردم غافل و بى‏خبر از حساب و کتاب آغاز شده، و پایان آن نیز با هشدارهاى دیگرى در این زمینه تکمیل مى‏گردد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین نقل شده:
«هر کس سوره انبیاء را بخواند خداوند حساب او را آسان مى‏کند (و در محاسبه اعمالش در روز قیامت سختگیرى نخواهد کرد) و هر پیامبرى که نام او در قرآن ذکر شده با او مصافحه کرده و سلام مى‏فرستد».
پیداست خواندن مقدمه‏اى است براى اندیشیدن، و اندیشیدن مقدمه‏اى براى ایمان و عمل.




(آیه 1)- این سوره با یک هشدار نیرومند به عموم مردم آغاز مى‏شود، هشدارى تکان دهنده و بیدارکننده، مى‏گوید: «حساب مردم به آنها نزدیک شده، در حالى که آنها در غفلتند و روى گردانند» (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ).
عمل آنها نشان مى‏دهد که این غفلت و بى‏خبرى سراسر وجودشان را گرفته و گر نه چگونه ممکن است انسان ایمان به نزدیکى حساب، آن هم از حسابگرى فوق العاده دقیق، داشته باشد و این چنین همه مسائل را سرسرى بگیرد و آلوده هرگونه گناه باشد؟
منظور از نزدیک شدن حساب و قیامت آن است که باقیمانده دنیا در برابر آنچه گذشته کم است، و به همین دلیل رستاخیز نزدیک خواهد بود (نزدیک نسبى) بخصوص این که از پیامبر اسلام (ص) نقل شده که فرمود: «بعثت من و روز قیامت مانند این دو است»! (به انگشت «سبابه» و «وسطى» که در کنار هم قرار دارند اشاره فرمود).


(آیه 2)- این آیه یکى از نشانه‏هاى اعراض و روى گردانى آنها را به این صورت بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «هیچ یادآورى تازه‏اى از طرف پروردگارشان براى آنها نمى‏آید، مگر آنکه با بازى (و شوخى) به آن گوش مى‏دهند»! (ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ).
در حالى که اگر حتى یک بار به صورت جدّى با آن برخورد کنند چه بسا مسیر زندگانى آنها در همان لحظه تغییر پیدا مى‏کند.


(آیه 3)- باز براى تأکید بیشتر مى‏گوید: «آنها در حالى هستند که دلهایشان در لهو و بى‏خبرى فرو رفته است» (لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ).
زیرا آنها از نظر ظاهر همه مسائل جدى را لعب و بازى و شوخى مى‏پندارند.
و طبیعى است چنین کسانى هرگز راه سعادت را نخواهند یافت.
بعد به گوشه‏اى از نقشه‏هاى شیطانى آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «و این ظالمان گفتگوهاى در گوشى خود را (که براى توطئه انجام مى‏دهند) پنهان مى‏دارند، و مى‏گویند: آیا این جز یک بشر عادى همچون شماست»؟ (وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ).
حال که او یک بشر عادى بیش نیست لابد این کارهاى خارق العاده او و نفوذ سخنش چیزى جز سحر نمى‏تواند باشد «پس آیا شما به سراغ سحر مى‏روید با این که مى‏بینید»؟ (أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
آنها در این گفتارشان روى دو چیز تکیه داشتند، یکى بشر بودن پیامبر (ص) و دیگرى بر چسب سحر، و در آیات بعد برچسبهاى دیگرى نیز خواهد آمد که قرآن به آنها پاسخ مى‏دهد.


(آیه 4)- قرآن به صورت کلى به آنها از زبان پیامبر (ص) چنین پاسخ مى‏گوید: (پیامبر) گفت: پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمین مى‏داند و او شنوا و داناست» (قالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
چنین تصور نکنید که سخنان مخفیانه و توطئه‏هاى پنهانى شما بر او مخفى باشد، «چرا که او هم شنوا و هم داناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ). او همه چیز را مى‏داند و از همه کار با خبر است، نه تنها سخنان را مى‏شنود، بلکه از اندیشه‏هایى که از مغزها مى‏گذرد، و تصمیمهایى که در سینه‏ها پنهان است آگاه است.


(آیه 5)- بعد از ذکر دو قسمت از بهانه جوییهاى مخالفان، به چهار قسمت دیگر از آن پرداخته چنین مى‏گوید: «آنها گفتند: (آنچه محمد آورده وحى نیست) بلکه خوابهاى آشفته است» که آنها را حقیقت و واقعیت مى‏پندارد! (بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ).
و گاه این سخن خود را عوض مى‏کنند و مى‏گویند: او مرد دروغگویى است که این سخنان را «به خدا افترا بسته»! (بَلِ افْتَراهُ).
و گاه مى‏گویند: «نه او یک شاعر است» و این آیات مجموعه‏اى از تخیلات شاعرانه اوست (بَلْ هُوَ شاعِرٌ).
و در آخرین مرحله مى‏گویند: از همه اینها که بگذریم اگر او راست مى‏گوید که فرستاده خداست «پس باید معجزه‏اى براى ما بیاورد همان گونه که پیامبران پیشین با معجزات فرستاده شدند» (فَلْیَأْتِنا بِآیَةٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ).
بررسیهاى این نسبتهاى ضد و نقیض به پیامبر (ص) خود بهترین دلیل بر آن است که آنها حق طلب نبودند، بلکه هدفشان بهانه جویى و به اصطلاح بیرون کردن حریف از میدان به هر قیمت و به هر صورت بوده است.


(آیه 6)- پیامبران همه از نوع بشر بودند: در آیات گذشته شش نمونه از ایرادهاى ضد و نقیض دشمنان اسلام به پیامبر (ص) بازگو شده است، در اینجا نیز به پاسخ آنها پرداخته، نخست به پیشنهاد معجزات دلخواه آنان به عنوان بهانه گیرى اشاره کرده، مى‏گوید: «تمام شهرها و آبادیهایى که پیش از اینها هلاکشان کردیم (تقاضاى این گونه معجزات را کردند، ولى هنگامى که پیشنهادشان عملى شد) هرگز ایمان نیاوردند، آیا اینها ایمان مى‏آورند»؟! (ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ).
در ضمن به آنها اخطار مى‏کند که اگر به تقاضاى شما در زمینه معجزات اقتراحى پاسخ گفته شود و ایمان نیاورید، نابودى شما حتمى است!


(آیه 7)- این آیه به پاسخ نخستین ایراد آنها در زمینه بشر بودن پیامبر (ص) پرداخته، مى‏گوید: «ما پیش از تو، جز مردانى که به آنان وحى مى‏کردیم، نفرستادیم» همه انسان بودند و از جنس بشر (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ).
این یک واقعیت تاریخى است که همگان از آن آگاهند «اگر شما نمى‏دانید از آگاهان بپرسید»(فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).


(آیه 8)- این آیه توضیح بیشترى در مورد بشر بودن پیامبران مى‏دهد، مى‏گوید: «و ما پیامبران را پیکرهایى که غذا نخورند قرار ندادیم و آنها هرگز عمر جاویدان نداشتند» (وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدِینَ).
رهبر انسانها باید از جنس خودشان باشد، با همان غرایز، عواطف، احساسها، نیازها، و علاقه‏ها، تا دردهاى آنها را لمس کند، و بهترین طریق درمان را با الهام گرفتن از تعلیماتش انتخاب نماید، تا الگو و اسوه‏اى براى همه انسانها باشد و حجت را بر همه تمام کند.


(آیه 9)- سپس به عنوان تهدید و هشدارى به منکران سرسخت و لجوج چنین مى‏گوید: ما به پیامبرانمان وعده داده بودیم که آنها را از چنگال دشمنان رهائى بخشیم و نقشه‏هاى آنها را نقش بر آب کنیم، آرى «ما سرانجام به این وعده خود وفا کردیم و صدق آن را آشکار ساختیم، آنها و تمام کسانى را که مى‏خواستیم نجات دادیم و مسرفان را هلاک نمودیم»! (ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ).
آرى! همان گونه که سنت ما انتخاب کردن رهبران بشر از میان افراد بشر بود، این هم سنت ما بود که در برابر توطئه‏هاى مخالفان از آنها حمایت کنیم و اگر اندرزهاى پى در پى در آنها مؤثر نیفتاد، صفحه زمین را از لوث وجودشان پاک سازیم.


(آیه 10)- این آیه در یک جمله کوتاه و پر معنى، به اکثر ایرادهاى مشرکان مجددا پاسخ داده، مى‏گوید: «ما بر شما کتابى نازل کردیم که وسیله بیدارى شما در آن است آیا تعقل نمى‏کنید»؟! (لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
هر کس آیات این کتاب را که مایه تذکر و بیدارى دل و حرکت اندیشه و پاکى جامعه‏هاست بررسى کند به خوبى مى‏داند یک معجزه روشن و جاویدان است، با وجود این معجزه آشکار که از جهات مختلف آثار اعجاز در آن نمایان است- از جهت جاذبه فوق العاده، از جهت محتوا، احکام و قوانین، عقاید و معارف و ...- آیا باز در انتظار ظهور معجزه دیگرى هستید؟
البته بیدار کننده بودن قرآن جنبه اجبارى و الزامى ندارد، بلکه مشروط است به این که انسان خودش بخواهد و دریچه‏هاى قلبش را به روى آن بگشاید.



اعظم :



آیه 1 : قلبمون رو اونقدر حب دنیا و مشغولیت به زینت ها و دست و پنجه کردن با این مضغولیات گرفته که فراموش کردیم حسابمون نزدیکه خیلی نزدیک . خداوندا خودت از غفلت نجاتمون بده

آیه 2 : در غفلتیم که این همه آیات قرآن ، این همه پستهای معرفتی ، این همه تذکر بر قلبهای غافلمون اثر نمی کنه و همه رو به بازی و شوخی می گیریم .

آیه 3 : آیه 3 : (لهو) یعنی سرگرم شدن به چیزی و بازماندن از امور مهمه

آیه 3 : (المزان )در ادامه آیه سابق می فرماید قلبهای ایشان سرگرم به مادیات است و به همین جهت ازمهمات خود فارغ مانده اند و چون قرآن را می شنوند با حالت پنهانی ، با یکدیگر نجوامی کنند و برای ابطال نبوت پیامبر، می گویند آیا جز این است که او هم بشری مانندشماست ؟ در واقع با این کلام می خواهند بگویند محال است که بشری که در ظاهر مانندماست ، از آسمان وحی دریافت نماید و جز این نیست که او فردی دروغگوست به همین دلیل هم در ادامه ، معجزه بودن آیات قرآن را زیر سؤال برده و آن را سحر می نامند ومی گویند از شما که دارای بینایی هستید و دو چشم سالم دارید بعید است که با سحر وجادوئی که از آوردن مانند آن عاجز هستید، تسلیم شده و به آن ساحر ایمان بیاورید،لذا نقض ادعای سحر بودن قرآن و اثبات اعجاز آن حجتی دال بر نبوت است .


آیه 4 : خداوند همه سخنهای پنهانی و آشکار ما رو میدونه

آیه 5 : (المیزان)حکایت سخنان کفار است که افتراء و تکذیب بر پیامبر را درجه به درجه شدت می دادند. ابتدا گفتار پیامبر را خوابهای پریشان نامیدند و گفتند که او این خوابهای آشفته را معجزه نبوت خود پنداشته و آن را کتاب آسمانی نامیده ، اما کار او و معلوماتش ازسحر هم بی ارزشتر است (چون سحر هر چه باشد علمی است و قواعدی دارد) سپس افترای خود را ترقی داده و گفتند این سخنان خواب پریشان نیست چون صاحب خواب عمدا دروغ نگفته ، بلکه هر چه در رؤیا دیده ، بازگو کرده اما این شخص عمدا افتراءمی زند، دوباره مطلب را ترقی داده و گفتند بلکه او شاعر است چون کسی که افتراءمی بندد از روی فکر افترا می زند اما شاعر خیال پرداز هر چه به نظرش می رسد به هم می بافد و چه بسا که ضروریات عقلی را هم در شعرش انکار کند و یا بر باطلی اصراربورزد، و چه بسا راستی را تکذیب کرده و دروغی را تصدیق کند، حالا که قرآن به این صورت است (یعنی خواب آشفته یا افترا یا شعر است ) پس ادعای نبوت او تمام نیست وباید آیتی دیگر برای ما بیاورد، همانطور که گذشتگان آوردند، یعنی همانطور که صالح شتری از کوه بیرون آورد یا موسی عصا را اژدها کرد او نیز باید برای ما چنین معجزاتی بیاورد و مانند رسولان گذشته بر رسالت خود حجتی مانند احتجاج آنها داشته باشد. اما مشرکان نبوت را رأسا انکار می کردند و اصولا قائل به نبوت نبودند و می گفتندکه محال است بشری از جانب خدا فرستاده شده باشد لذا آنها در افترائات وخواسته هایشان دچار تحیر بودند و نمی دانستند که چه می گویند، اما از گفتار آنها استفاده می شود که می خواهند بگویند اگر چنانچه پیامبر معجزه ای مانند معجزات انبیاء دیگربیاورد، ما به او ایمان خواهیم آورد.

آیه 6 : چون طبیعت همه انسانها یکی است و همه مانند هم اسرافگر و مستکبرند و ابدا در برابر حق تسلیم نمی شوند واینها هم اگر اصرار بورزند نتیجه کارشان هلاکت خواهد بود.

آیه 7 : اینکه مشرکان را به اهل کتاب ارجاع داد به جهت آن بود که علمای اهل کتاب مورد احترام مشرکین بوده و از طرف دیگر آنها در دشمنی با رسولخدا ص هم مرام مشرکین بودند و بالاترین فضل و حجت فضلی است که دشمن انسان به آن اعتراف کند.و خطاب در جمله (فاسئلوا) شامل هر کسی است که آن را بشنود، عالم باشد یا جاهل‌.

آیه 8: این دو صفت یعنی خوردن و مردن ، دو خاصه از خواص آشکاربشریت است . (و انبیا هم مستثنا نبودن )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۱
* مسافر