327 . صفحه 327
هفدهم آبان :
نفیسه :
(آیه 58)- در آیه قبل گفته شده ابراهیم قسم یاد کرد که در غیاب بت پرستان نقشه ای برای از بین بردن بتها بکشد،به هر حال او بىآنکه از خطرات این کار بترسد و یا از توفانى که پشت سر این عمل به وجود مىآید هراسى به دل راه دهد در یک فرصت مناسب مردانه وارد میدان شد، و با یک دنیا قهرمانى به جنگ این خدایان پوشالى رفت که آن همه علاقهمند متعصب و نادان داشتند، بطورى که قرآن مىگوید: «پس همه آنها را قطعه قطعه کرد، جز بت بزرگى که داشتند»! (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ).
و هدفش این بود «شاید بت پرستان به سراغ او بیایند» و او هم تمام گفتنیها را بگوید (لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ).
درست است که ما از لفظ «بت پرستى» بیشتر متوجه بتهاى سنگى و چوبى مىشویم، ولى از یک نظر بت و بت پرستى مفهوم وسیعى دارد که هر نوع توجه به غیر خدا را، در هر شکل و صورت شامل مىشود. و طبق حدیث معروف «هر چه انسان را به خود مشغول و از خدا دور سازد بت اوست»!
(آیه 59)- سرانجام بت پرستان وارد بتخانه شدند و با صحنهاى روبرو گشتند که هوش از سرشان پرید، به جاى آن بتخانه آباد، با تلى از بتهاى دست و پا شکسته و به هم ریخته رو برو شدند! فریادشان بلند شد «صدا زدند: چه کسى این بلا را بر سر خدایان ما آورده است»؟! (قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا).
«مسلما او (هر کس بوده) از ظالمان و ستمگران است» (إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ).
او هم به خدایان ما ستم کرده، و هم به جامعه و جمعیت ما و هم به خودش!
(آیه 60)- اما گروهى که تهدیدهاى ابراهیم را نسبت به بتها در خاطر داشتند، و طرز رفتار اهانتآمیز او را با این معبودهاى ساختگى مىدانستند «گفتند:
ما شنیدیم جوانکى (سخن از بتها مىگفت و) از آنها (به بدى) یاد مىکرد که نامش ابراهیم است» (قالُوا سَمِعْنا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ).
ابراهیم طبق بعضى از روایات در آن موقع کاملا جوان بود و احتمالا سنش از شانزده سال تجاوز نمىکرد.
(آیه 61)- اصولا معمول این است هنگامى که جنایتى در نقطهاى رخ مىدهد براى پیدا کردن شخصى که آن را انجام داده به دنبال ارتباطهاى خصومتآمیز مىگردند، و مسلما در آن محیط کسى جز ابراهیم آشکارا با بتها گلاویز نبود، و لذا تمام افکار متوجه او شد جمعیت «گفتند: اکنون که چنین است پس (بروید) او را در برابر چشم مردم حاضر کنید تا آنها (که مىشناسند و خبر دارند) گواهى دهند» (قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ).
(آیه 62)- جارچیان در اطراف شهر فریاد زدند که هر کس از ماجراى خصومت ابراهیم و بدگویى او نسبت به بتها آگاه است حاضر شود.
سرانجام محکمه و دادگاه تشکیل شد و زعماى قوم در آنجا جمع بودند بعضى مىگویند: خود نمرود نیز بر این ماجرا نظارت داشت.
نخستین سؤالى که از ابراهیم کردند این بود «گفتند: آیا تو این کار را با خدایان ما کردهاى؟ اى ابراهیم»! (قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ).
(آیه 63)- برهان دندانشکن ابراهیم: ابراهیم آن چنان جوابى گفت که آنها را سخت در محاصره قرار داد، محاصرهاى که قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهیم «گفت: بلکه این کار را این بت بزرگ آنها کرده! از خودشان سؤال کنید اگر سخن مىگویند»! (قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ).
اصول جرم شناسى مىگوید متهم کسى است که آثار جرم را همراه دارد، در اینجا آثار جرم در دست بت بزرگ است.
اصلا چرا شما به سراغ من آمدید؟ چرا خداى بزرگتان را متهم نمىکنید»؟
آیا احتمال نمىدهید او آنها را رقیب آینده خود فرض کرده و حساب همه را یک جا رسیده است؟!
(آیه 64)- سخنان ابراهیم، بت پرستان را تکان داد، وجدان خفته آنها را بیدار کرد و همچون توفانى که خاکسترهاى فراوان را از روى شعلههاى آتش بر گیرد و فروغ آن را آشکار سازد، فطرت توحیدى آنها را از پشت پردههاى تعصب و جهل و غرور آشکار ساخت.در یک لحظه کوتاه و زودگذر از این خواب عمیق و مرگزا بیدار شدند، چنانکه قرآن مىگوید: «پس آنها به وجدان و فطرتشان باز گشتند و به خود گفتند:
حقا که شما ظالم و ستمگرید» (فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ).
هم به خویشتن ظلم و ستم کردید و هم بر جامعهاى که به آن تعلق دارید و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها.
(آیه 65)- ولى افسوس که زنگار جهل و تعصب و تقلید کورکورانه بیشتر از آن بود که با نداى صیقل بخش این قهرمان توحید بکلى زدوده شود.
افسوس که این بیدارى روحانى و مقدس چندان به طول نیانجامید، و در ضمیر آلوده و تاریکشان از طرف نیروهاى اهریمنى و جهل قیامى بر ضد این نور توحیدى صورت گرفت و همه چیز به جاى اول بازگشت، چه تعبیر لطیفى قرآن مىکند: «سپس آنها بر سرهاشان واژگونه شدند» (ثُمَّ نُکِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ).
و براى این که از طرف خدایان گنگ و بسته دهانشان عذرى بیاورند گفتند:
«تو میدانى اینها هرگز سخن نمىگویند»! (لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ).
اینها همیشه خاموشند و ابهت سکوت را نمىشکنند! و با این عذر پوشالى خواستند ضعف و زبونى و ذلت بتها را کتمان کنند.
(آیه 66)- اینجا بود که میدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهیم قهرمان گشوده شد تا شدیدترین حملات خود را متوجه آنها کند، و مغزهایشان را زیر رگبارى از سرزنش منطقى و بیدار کننده قرار دهد: «فریاد زد: آیا شما معبودهایى غیر خدا را مىپرستید که نه کمترین سودى به حال شما دارند و نه کوچکترین ضررى» (قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ).
(آیه 67)- باز این معلم توحید، سخن را از این هم فراتر برد و با تازیانههاى سرزنش بر روح بىدردشان کوبید و گفت: «اف بر شما، و بر این معبودهایى که غیر از اللّه انتخاب کردهاید»! (أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«آیا هیچ اندیشه نمىکنید، و عقل در سر ندارید»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
ولى در توبیخ و سرزنششان، ملایمت را از دست نداد مبادا بیشتر لجاجت کنند.
(آیه 68)- آنجا که آتش گلستان مىشود: گر چه با استدلال عملى و منطقى ابراهیم، همه بت پرستان محکوم شدند ولى لجاجت و تعصب شدید آنها مانع از پذیرش حق شد، به همین دلیل تصمیم بسیار شدید و خطرناکى درباره ابراهیم گرفتند.
قرآن مىگوید: «جمعیت فریاد زدند: او را بسوزانید و خدایان خود را یارى کنید اگر کارى از دست شما ساخته است» (قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ).
امثال این لاطائلات بسیار گفتند و مردم را بر ضد ابراهیم شوراندند آنچنان که به جاى چند بار هیزم که براى سوزاندن چندین نفر کافى است هزاران بار بر روى هم ریختند و کوهى از هیزم، و به دنبال آن دریایى از آتش به وجود آوردند.
(آیه 69)- به هر حال ابراهیم (ع) در میان هلهله و شادى و غریو فریاد مردم با منجنیق به درون شعلههاى آتش پرتاب شد، آن چنان مردم فریاد شادى کشیدند که گویى شکننده بتها براى همیشه نابود و خاکستر شد.
اما خدایى که همه چیز سر بر فرمان اوست، حتى سوزندگى را او به آتش یاد داده، و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده کرد این بنده مؤمن خالص در این دریاى آتش سالم بماند، تا سند دیگرى بر اسناد افتخارش بیفزاید، چنانکه قرآن در اینجا مىگوید: «به آتش گفتیم: اى آتش! سرد و سالم بر ابراهیم باش»! (قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیمَ).
بدون شک فرمان خدا در اینجا فرمان تکوینى بود همان فرمانى که در جهان هستى به خورشید و ماه و زمین و آسمان و آب و آتش و گیاهان و پرندگان مىدهد و بدون آن فرمان از هیچ سببى کارى ساخته نیست.
معروف چنین است که آتش آن چنان سرد و ملایم شد که دندان ابراهیم از شدت سرما به هم مىخورد.
(آیه 70)- و در این آیه به عنوان نتیجه گیرى کوتاه و فشرده، مىفرماید: «آنها مىخواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند، ولى ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم» (وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ).
ناگفته پیداست که با سالم ماندن ابراهیم در میان آتش، صحنه بکلى دگرگون شد، غریو شادى فرو نشست، دهانها از تعجب باز ماند، ولى باز هم تعصب و لجاجت مانع از پذیرش حق بطور کامل گردید، هر چند دلهاى بیدار بهره خود را از این ماجرا بردند و بر ایمانشان نسبت به خداى ابراهیم افزوده شد.
(آیه 71)- هجرت ابراهیم از سرزمین بت پرستان: داستان آتش سوزى ابراهیم و نجات اعجاز آمیزش از این مرحله خطرناک، لرزه بر ارکان حکومت نمرود افکند او اگر با این حال در آن شهر و کشور باقى مىماند، با آن زبان گویا و منطق نیرومند و شهامت بىنظیرش مسلما کانون خطرى براى آن حکومت جبار و خودکامه بود.
از سوى دیگر ابراهیم در واقع رسالت خود را در آن سرزمین انجام داده، و بذر ایمان و آگاهى را در آن سرزمین پاشیده بود.
او باید از اینجا به سرزمین دیگرى برود و رسالت خود را در آنجا نیز پیاده کند، لذا تصمیم گرفت تا به اتفاق «لوط»- برادر زادهاش- و همسرش «ساره» و احتمالا گروه اندکى از مؤمنان از آن سر زمین به سوى شام هجرت کند.
آنچنانکه قرآن مىگوید: «و ما ابراهیم و لوط را به سوى سرزمینى که براى جهانیان پر برکت ساخته بودیم نجات و رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ).
(آیه 72)- این آیه به یکى از مهمترین مواهب خدا به ابراهیم که داشتن فرزندى صالح و نسلى برومند و شایسته است اشاره کرده، مىفرماید: «و ما به او اسحاق را بخشیدیم و یعقوب (فرزند اسحاق) را بر او افزودیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً).
«و همه آنها را مردانى صالح و شایسته و مفید قرار دادیم» (وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ).
اعظم :
ایه 58 : این ایه این تلنگ رو دروجودم زد
گاهی لازمه ادم چیزهایی رو ازدست بده
یا خراب بشن
یا بشکنن
بعد ببینه چقدر اون شی یا اون "داشته" یا اون " خصلت " براش "بت" بوده
این بتهای فانی و بی ارزش که کلی ازذهنم رو گرفته
بعد بفهمم بت بزرگ وجودم کیه
اخرش می بینم همش زیر سر نفس هوا پرسنمه
ایه 60:
حضرت ابراهیم علیه السلام قبل از عملیات تخریب، با تبلیغات خود زمینه انقلاب علیه بتها را فراهم آورده بود. «یذکرهم»
ایه 63: استهزا وطعنه بر خرافات، در مواردى لازم است. «بل فعله کبیرهم»
ایه 64 :
تفسیر نور:
1- بیدار کردن وجدانها، خودیابى، بازگشت به خویشتن و توجّه به فطرت، از اهداف عمده انبیاست. «بل فعله کبیرهم ... فرجعوا الى انفسهم»
2- شرک، ازخود بیگانگى و توحید، خودیابى است. «فرجعوا الى انفسهم»
3- در وقت بیدارى افکار، هر خلافکارى تقصیر را به گردن دیگران مىاندازد. «انّکم انتم الظالمون» چنانکه در قیامت نیز گناهکاران و مجرمین به یکدیگر مىگویند: «لولا انتم لکنّا مؤمنین»(57)
4- تاریخ، فطرت و وجدان، از جمله عوامل روشن کنندهى حقایقاند. «رجعوا الى انفسهم - انتم الظالمون» کسانى که تا دیروز، ابراهیم را ظالم مىدانستند، «مَن فَعل هذا بآلهتنا انّه لَمن الظالمین» امروز با مراجعه به وجدانهاى خود، خویشتن را ظالم مىدانند. «اِنّکم انتم الظالمون»
ایه 66:
سرچشمه و انگیزهى عبادت، دستیابى به خیر و یا نجات از شر است که بتها بر هیچکدام قادر نیستند. «لاینفعکم شیئاً و لا یضرّکم»
ایه 68 :
دشمن در تحریک تودههاى ناآگاه، به مقدّسات متوسّل مىشود، «انصروا آلهتکم» وبه غیرت وحمیّت نیز تمسّک مىجوید. «اِن کنتم فاعلین»
ایه 69:
هستى شعور دارد ومخاطب قرار مىگیرد. «یا نار کونى برداً وسلاماً» و نفرمود: «فجعلنا النار برداً و سلاماً»
ایه 70:
قدرت خداوتد همه توطیه ها رو نابود نکنه
اگه خداوند نخواد کاری اتفاق بیفته
تحت هیچ عنوانی نمی افته
همه علتها رو از کار میندازه
ای قادر متعال بر تو پناه می بریم
زمینها یکسان نیستند. «الارض الّتى بارکنا» گاهى قطعه زمینى براى همه جهانیان برکت دارد. «للعالمین»
(بعضى مبارک بودن زمینها را بخاطر سکونت اولیاى خدا در آنها مىدانند، ولى این آیه، برکت را به خود زمین نسبت داده است.)
و برکت بدست خداست. «بارکنا»
ایه 72:
فرزند، عطیهى الهى است «وهبنا» ولى آنچه از وجود فرزند مهمتر است، صالح بودن اوست. «کُلاً جعلنا صالحین»
سلام علیکم
عالی بود و راهگشا
متشکرم.