قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء بیست و هشتم» ثبت شده است

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۱ ب.ظ

561 . صفحه 561



نهم تیر : 


نفیسه : 



(آیه 8)- این آیه در حقیقت راه نجات از آتش دوزخ را نشان مى‏دهد، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! به سوى خدا توبه کنید، توبه‏اى خالص» (یا ایها الذین آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا).

آرى! نخستین گام براى نجات، توبه از گناه است، توبه‏اى که از هر نظر خالص باشد، توبه‏اى که محرک آن فرمان خدا بوده باشد.

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم هنگامى که «معاذ بن جبل» از توبه نصوح سؤال کرد، در پاسخ فرمود: «آن است که شخص توبه کننده به هیچ وجه بازگشت به گناه نکند آن چنان که شیر به پستان هرگز باز نمى‏گردد»! این تعبیر لطیف بیانگر این واقعیت است که توبه نصوح چنان انقلابى در انسان ایجاد مى‏کند که راه بازگشت به گذشته را بکلى بر او مى‏بندد همان گونه که بازگشت شیر به پستان غیر ممکن است.

سپس به آثار این توبه نصوح اشاره کرده، مى‏افزاید: «امید است (با این کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد» (عسى ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم).

«و شما را در باغهائى از بهشت که نهرها از زیر درختانش جارى است وارد کند» (و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الانهار).

این کار «در روزى خواهد بود که خداوند پیامبر و کسانى را که با او ایمان آوردند خوار نمى‏کند» (یوم لا یخزى الله النبى و الذین آمنوا معه).

«این در حالى است که نور (ایمان و عمل صالح) آنها از پیشاپیش و از سوى راستشان در حرکت است» و عرصه محشر را روشن مى‏سازد، و راه آنها را به سوى بهشت مى‏گشاید (نورهم یسعى بین ایدیهم و بایمانهم).

در اینجاست که آنها رو به درگاه خداوند آورده «و مى‏گویند: پروردگارا! نور ما را کامل کن، و ما را ببخش که تو بر هر چیز توانایى» (یقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفر لنا انک على کل شى‏ء قدیر).


(آیه 9)- از آنجا که منافقان از افشاى اسرار درونى خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و بروز مشاجرات و اختلافهائى در میان همسران او که در آیات قبل به آن اشاره شده قطعا خوشحال بودند، بلکه به شایعات در این زمینه دامن مى‏زدند شاید به همین مناسبت در این آیه دستور شدت عمل درباره آنها داده، مى‏فرماید: «اى پیامبر! با کفّار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر جایگاهشان جهنم است و بدفرجامى است» (یا ایها النبى جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم و ماواهم جهنم و بئس المصیر).

این جهاد در مورد کفار ممکن است به صورت مسلحانه یا غیر مسلحانه بوده باشد، ولى در مورد منافقان بدون شک جهاد مسلحانه نیست، زیرا در هیچ تاریخى نقل نشده که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با منافقان پیکار مسلحانه کرده باشد، بلکه مراد از جهاد با آنها همان توبیخ و سرزنش و تهدید و انذار و رسوا ساختن آنها، و یا در بعضى از موارد تألیف قلوب آنهاست.

البته بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امیر مؤمنان على علیه السّلام با منافقان مسلح به نبرد برخاست.


(آیه 10)- الگوهائى از زنان مؤمن و کافر: بار دیگر به ماجراى همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باز مى‏گردد، و براى این که درس عملى زنده‏اى به آنها بدهد به ذکر سرنوشت فشرده دو نفر از زنان بى‏تقوا که در خانه دو پیامبر بزرگ خدا بودند، و سرنوشت دو زن مؤمن و ایثارگر که یکى از آنها در خانه یکى از جبارترین مردان تاریخ بود مى‏پردازد.

نخست مى‏فرماید: «خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است» (ضرب الله مثلا للذین کفروا امرأت نوح و امرات لوط).

«آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند» (کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما).

«اما ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى‏شوند» (فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین).

و به این ترتیب، به دو همسر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که در ماجراى افشاى اسرار و آزار آن حضرت دخالت داشتند هشدار مى‏دهد که گمان نکنند همسرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به تنهائى مى‏تواند مانع کیفر آنها باشد و در ضمن هشدارى است به همه مؤمنان در تمام قشرها که پیوندهاى خود را با اولیاء اللّه در صورت گناه و عصیان مانع عذاب الهى نپندارند.

به هر حال این دو زن به این دو پیامبر بزرگ خیانت کردند، البته خیانت آنها هرگز انحراف از جاده عفت نبود، زیرا هرگز همسر هیچ پیامبرى آلوده به بى‏عفتى نشده است، چنانکه در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله صریحا آمده است: «همسر هیچ پیامبرى هرگز آلوده عمل منافى عفت نشد».


(آیه 11)- سپس دو مثال براى افراد با ایمان ذکر کرده، مى‏گوید: «و خداوند براى مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است در آن هنگام که گفت: پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش» (و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمین).

معروف این است که نام همسر فرعون «آسیه» و نام پدرش «مزاحم» بوده است، گفته‏اند هنگامى که معجزه موسى علیه السّلام را در مقابل ساحران مشاهده کرد اعماق قلبش به نور ایمان روشن شد، و از همان لحظه به موسى ایمان آورد او پیوسته ایمان خود را مکتوم مى‏داشت، هنگامى که فرعون از ایمان او با خبر شد بارها او را نهى کرد، ولى این زن با استقامت هرگز تسلیم خواسته فرعون نشد.

سرانجام فرعون دستور داد دست و پاهایش را با میخها بسته، در زیر آفتاب سوزان قرار دهند، و سنگ عظیمى بر سینه او بیفکنند، هنگامى که آخرین لحظه‏هاى عمر خود را مى‏گذراند دعایش این بود «پروردگارا! براى من خانه‏اى در بهشت در جوار خودت بنا کن و مرا از فرعون و اعمالش رهائى بخش و مرا از این قوم ظالم نجات ده»! خداوند نیز دعاى این مؤمن پاکباز فداکار را اجابت فرمود و او را در کنار بهترین زنان جهان مانند مریم قرار داد.

در روایتى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «برترین زنان اهل بهشت چهار نفرند «خدیجه» دختر خویلد و «فاطمه» دختر محمد صلّى اللّه علیه و آله و «مریم» دختر عمران و «آسیه» دختر مزاحم همسر فرعون».


(آیه 12)- سپس به دومین زن با شخصیت که الگوئى براى افراد با ایمان محسوب مى‏شود اشاره کرده، مى‏فرماید: و نیز خداوند مثلى زده است به «مریم  دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت» (و مریم ابنت عمران التى احصنت فرجها).

«و ما از روح خود در آن دمیدیم» (فنفخنا فیه من روحنا).

و او به فرمان خدا بدون داشتن همسر، فرزندى آورد که پیامبر اولوا العزم پروردگار شد.

سپس مى‏افزاید: «او سخنان پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد» و به همه آنها ایمان آورد (و صدقت بکلمات ربها و کتبه).

«و از مطیعان فرمان خدا بود» (و کانت من القانتین).

از نظر ایمان در سرحد اعلى قرار داشت، و به تمام کتب آسمانى و اوامر الهى مؤمن، و از نظر عمل پیوسته مطیع اوامر الهى بود، و بنده‏اى بود جان و دل بر کف، و چشم بر امر و گوش بر فرمان داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۱
* مسافر
سه شنبه, ۸ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۱ ب.ظ

560 . صفحه 560

هشتم تیر : 



نفیسه :



سوره تحریم،شصت و ششمین سوره قرآن است.

این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 12 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

این سوره عمدتا از چهار بخش تشکیل شده است:

بخش اول که از آیه یک تا پنج ادامه دارد مربوط به ماجراى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با بعضى از همسرانش مى‏باشد.

بخش دوم که از آیه 6 تا 8 ادامه دارد خطابى است کلى به همه مؤمنان در مورد مراقبت در امر تعلیم و تربیت خانواده، و لزوم توبه از گناهان.

بخش سوم که تنها یک آیه است، خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مورد جهاد با کفار و منافقین است.

در بخش چهارم که شامل آیه 10 تا 12 مى‏باشد، خداوند براى تبیین بخشهاى قبل شرح حال دو نفر از زنان صالح (مریم و همسر فرعون) و دو نفر از زنان ناصالح (همسر نوح و همسر لوط) را بیان کرده است.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس سوره طلاق و تحریم را در نماز فریضه بخواند، خداوند او را در قیامت از ترس و اندوه پناه مى‏دهد، و از آتش دوزخ رهائى مى‏بخشد، و او را به خاطر تلاوت این سوره و مداومت بر آن، وارد بهشت مى‏کند، زیرا این دو سوره، از آن پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله است».



(آیه 1)-

شأن نزول:

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گاه که نزد «زینب بنت جحش» (یکى از همسرانش) مى‏رفت زینب او را نگاه مى‏داشت و از عسلى که تهیه کرده بود خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏آورد، این سخن به گوش «عایشه» رسید، و بر او گران آمده، مى‏گوید: من با «حفصه» (یکى دیگر از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) قرار گذاشتیم که هر وقت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزد یکى از ما آمد فورا بگوئیم، آیا صمغ «مغافیر» خورده‏اى؟! «مغافیر» صمغى بود که یکى از درختان حجاز به نام «عرفط» تراوش مى‏کرد و بوى نامناسبى داشت و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مقیّد بود که هرگز بوى نامناسبى از دهان یا لباسش استشمام نشود.

روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزد «حفصه» آمد، او این سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت.

حضرت فرمود: من «مغافیر» نخورده‏ام، بلکه عسلى نزد زینب بنت جحش نوشیدم، و من سوگند یاد مى‏کنم که دیگر از آن عسل ننوشم ولى این سخن را به کسى مگو- مبادا به گوش مردم برسد، و بگویند چرا پیامبر غذاى حلالى را بر خود تحریم کرده، و یا از کار پیامبر در این مورد و یا مشابه آن تبعیت کنند، و یا به گوش زینب برسد و او دل شکسته شود.

ولى سرانجام او این راز را افشا کرد، و بعدا معلوم شد اصل این قضیه توطئه‏اى بوده است، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخت ناراحت شد و پنج آیه اول این سوره نازل گشت- و ماجرا را چنان پایان داد که دیگر این گونه کارها در درون خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تکرار نشود.

تفسیر:

سرزنش شدید نسبت به بعضى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بدون شک مرد بزرگى همچون پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله تنها به خودش تعلق ندارد، بلکه به تمام جامعه اسلامى و عالم بشریت متعلق است، بنابر این اگر در داخل خانه او توطئه‏هایى بر ضد وى، هر چند به ظاهر کوچک و ناچیز، انجام گیرد نباید به سادگى از کنار آن گذشت.

آیه مورد بحث در حقیقت قاطعیتى است از سوى خداوند بزرگ در برابر چنین حادثه‏اى، و براى حفظ حیثیت پیامبرش.

نخست روى سخن را به خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مى‏کنى»؟! (یا ایها النبى لم تحرم ما احل الله لک تبتغى مرضات ازواجک).

معلوم است که این تحریم، تحریم شرعى نبود، بلکه بطورى که از آیات بعد استفاده مى‏شود سوگندى از ناحیه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یاد شده بود و مى‏دانیم که قسم خوردن بر ترک بعضى از مباحات گناهى ندارد.

بنابراین جمله «لم تحرّم» (جرا بر خود حرام مى‏کنى؟) به عنوان عتاب و سرزنش نیست بلکه نوعى دلسوزى و شفقت است.

سپس در پایان آیه مى‏افزاید: «و خداوند آمرزنده و رحیم است» (و الله غفور رحیم).

این عفو و رحمت نسبت به همسران است که موجبات آن حادثه را فراهم کردند که اگر راستى توبه کنند مشمول آن خواهند بود.


(آیه 2)- در این آیه اضافه مى‏کند: «خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته است» (قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم).

به این ترتیب که کفّاره قسم را بدهید و خود را آزاد سازید.

سپس مى‏افزاید: «و خداوند مولاى شماست و او دانا و حکیم است» (و الله مولاکم و هو العلیم الحکیم).

لذا او راه نجات از این گونه سوگندها را براى شما هموار ساخته، و طبق علم و حکمتش مشکل را براى شما گشوده است.

از روایات استفاده مى‏شود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از نزول این آیه برده‏اى آزاد کرد و آنچه را بر خود از طریق قسم حرام کرده بود حلال نمود.


(آیه 3)- در این آیه شرح بیشترى پیرامون این ماجرا داده، مى‏فرماید:

«به خاطر بیاورید هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى که وى آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى نمود» (و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض).

این راز دو مطلب بود: یکى نوشیدن عسل نزد همسرش زینب بنت جحش، و دیگرى تحریم نوشیدن آن بر خود در آینده بود، و منظور از همسر غیر رازدارش در این آیه «حفصه» بود، که او این سخن را شنید و به «عایشه» بازگو کرد.

به هرحال «هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه کسى تو را از این راز آگاه ساخت»؟ (فلما نباها به قالت من انبأک هذا).

«گفت: خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت» (قال نبأنى العلیم الخبیر).

از مجموع این آیه بر مى‏آید که بعضى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نه تنها او را با سخنان خود ناراحت مى‏کردند بلکه مسأله رازدارى که از مهمترین شرائط یک همسر باوفاست نیز در آنها نبود.


(آیه 4)- سپس روى سخن را به این دو همسر- که در توطئه بالا دست داشتند- کرده، مى‏گوید: «اگر شما از کار خود توبه کنید (و دست از آزار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بردارید به نفع شماست زیرا) دلهایتان با این عمل از حق منحرف گشته» و به گناه آلوده شده (ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما).

منظور از این دو نفر به اتفاق مفسران شیعه و اهل سنّت، «حفصه» و «عایشه» است که به ترتیب دختران «عمر» و «ابوبکر» بودند.

سپس اضافه مى‏کند: «و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید (کارى از پیش نخواهید برد) چرا که خداوند یاور اوست، و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان او هستند» (و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائکة بعد ذلک ظهیر).

این تعبیر، نشان مى‏دهد که تا چه حد این ماجرا در قلب پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و روح عظیم او تأثیر منفى گذاشت، تا آنجا که خداوند به دفاع از او پرداخته، و با این که قدرت خودش از هر نظر کافى است، حمایت جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان دیگر را نیز اعلام مى‏دارد.

«صالح المؤمنین» معنى وسیعى دارد که همه مؤمنان صالح و با تقوا و کامل الایمان را شامل مى‏شود، اما در این که مصداق اتم و اکمل. آن در اینجا کیست؟ از روایات متعددى استفاده مى‏شود که منظور امیر مؤمنان على علیه السّلام است.


(آیه 5)- در این آیه خداوند روى سخن را به تمام زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، با لحنى که خالى از تهدید نیست مى‏فرماید: «امید است اگر او شما را طلاق گوید پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، هجرت کننده، زنانى غیر باکره و باکره» (عسى ربه ان طلقکن ان یبدله ازواجا خیرا منکن مسلمات مؤمنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثیبات و ابکارا).

به این ترتیب به آنها هشدار مى‏دهد تصور نکنند که پیامبر هرگز آنها را طلاق نخواهد داد، و نیز تصور نکنند که اگر آنها را طلاق دهد همسرانى بهتر از آنان جانشین آنها نمى‏شود.

در آیه فوق قرآن شش وصف براى همسران خوب شمرده است که مى‏تواند الگوئى براى همه مسلمانان به هنگام انتخاب همسر باشد.


(آیه 6)- خانواده خود را از آتش دوزخ نجات دهید! به دنبال اخطار و سرزنش نسبت به بعضى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، خداوند در این آیه، روى سخن را به همه مؤمنان کرده، و دستوراتى در باره تعلیم و تربیت همسر و فرزندان و خانواده به آنها مى‏دهد.

نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید» (یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة).

نگهدارى خویشتن به ترک معاصى و عدم تسلیم در برابر شهوات سرکش است، و نگهدارى خانواده به تعلیم و تربیت و امر به معروف و نهى از منکر، و فراهم ساختن محیطى پاک و خالى از هرگونه آلودگى، در فضاى خانه و خانواده است.

این برنامه‏اى است که باید از نخستین سنگ بناى خانواده، یعنى از مقدمات ازدواج، و سپس نخستین لحظه تولد فرزند آغاز گردد، و در تمام مراحل با برنامه‏ریزى صحیح و با نهایت دقت تعقیب شود.

سپس مى‏افزاید: «فرشتگانى بر آن آتش گمارده شده، که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى‏کنند، و آنچه فرمان داده شده‏اند (بطور کامل) اجرا مى‏کنند» (علیها ملائکة غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون).

و به این ترتیب، نه راه گریزى وجود دارد و نه گریه و التماس و جزع و فزع مؤثر است.


(آیه 7)- در این آیه کفار را مخاطب ساخته، و وضع آنها را در آن روز بازگو مى‏کند مى‏فرماید: «اى کسانى که کافر شده‏اید! امروز عذرخواهى نکنید، چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مى‏شوید» (یا ایها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون).



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 1 سوره تحریم :


معصومه : 

کاش نظر اهل سنت در مورد این ایات و تفسیرشون رو.هم بدونیم.

بخصوص ک خداوند مستقیما عایشه رو مذمت کرده.

ایا توجیهی براش دارند؟؟؟


اعظم : 


من این رو در مورد تفسیر این آیات شنیده بودم (البته گویا روایات مختلفی در مورد این آیه وجودداره) : 


از ابن عباس در تفسیر این آیه «یا ایها النبى ...» نقل شده است که گفت: عائشه و حفصه یکدیگر را دوست مى‌داشتند و هر دو همسر رسول خدا بودند . حفصه پیش پدرش رفته تا با او سخن بگوید، در این زمان رسول خدا یکى از کنیزان خود را خواست و با او در خانه حفصه ماندند و آن روزى بود که عائشه (پیش رسول خدا) مى‌آمد. حفصه وقتى برگشت رسول خدا و آن کنیز را در خانه خود یافت، منتظر خروج آن‌ها ماند و حسادت او به شدت به جوش آمد، وقتى رسول خدا کنیزش را فرستاد، حفصه وارد شد و گفت: من آن کسى را که نزد تو بودم دیدم، به خدا قسم که مرا ناراحت کردی، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: به خدا سوگند که تو را راضى خواهم کرد، من رازى با تو در میان مى‌گذارم، آن را حفظ کن، حفصه گفت: آن راز چیست؟ فرمود: من پیش تو شهادت مى‌دهم که به خاطر رضایت تو همخوابى با او بر من حرام باشد.


حفصه و عائشه که علیه زنان رسول خدا همدست بودند، پس حفصه پیش عائشه رفت و راز را با او در میان گذاشت و گفت: بشارت باد که رسول خدا همخوابى با کنیزان را بر خود حرام کرد. وقتى راز رسول خدا را فاش کرد، خداوند رسولش را از این قضیه آگاه کرد و هنگامى که آن دو بر ضدّ رسول خدا همدست شدند، خداوند این آیه را نازل کرد که اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مى‏کنى؟! ..(نام کنیز ماریه قبطیه )



اینجا می تونی بخونی بعضی توضیحات رو 

چون خیلی از مفسران شیعه می گن دل عایشه مایل به کفر شد ...



http://www.askdin.com/showthread.php?t=15728


درواقع میگن قضیه حسادت زنانه بوده وکاملا طبیعی هستش

http://www.pasokhgoo.ir/node/13366


آیه 2 سوره تحریم :


معصومه : 

در مورد شکستن قسم, ایا دادن کفاره برای هر نوع شکستن قسمی صدق میکند؟؟؟ یا فقط درین مورد خاص بوده؟؟


اعظم : 


درموردخطاب "یا ایها النبی"....


خداوند پیغمبر خود را با عبارت ” یا أَیُّهَا النَّبِیُ‏”  مورد خطاب قرار داده اند و نه به عنوان رسول ، و این مطلب دلالت دارد که مساله مورد نظر مربوط به خود اوست و جزو رسالتهاى او براى مردم نمی باشد . بنابراین ، محروم کردن شراب عسل بر خود ، نه خدشه بر عصمت ایشان وارد می کند و نه مخل برنامه رسالت ایشان می باشد .



آیه 6 سوره تحریم :


معصومه : 



و ی سوال کلی تر ک شاید ابعاد خیلی گسترده ای داشته باشه و نشه فقط ذیل تفسیر یک ایه بهش پرداخت.

من موارد متعددی میبینم از ادم ها(مرد یا زن) که با عقاید قوی و ایمان بالا هستند اما فرزندانشون اصلا هم راستا با والدینشون نیستند.

هم از نزدیکان و اشنایان خودم , هم ادم های انقلابی ک همه مون میشناسیم, هم بزرگان تاریخ.

همیشه ب این موضوع فکر میکردم ک چرا بچه های این ادم ها با والدین شون زاویه دارند ک گاهی این مقدار زاویه به ۱۸۰ میرسه و میبینی بچه, پدرش رو انکار میکنه.

(کم نداریم تو انقلاب خودمون و همین الان در میان بزرگان و...)

خب یه اصل مهم به اسم اختیار و انتخاب هست که از موضوع سوال من خارجه.

ما پسر نوح رو داریم ک با پدرش کاملا مخالف بود و این نه نتیجه تربیت پدر, ک نتیجه انتخاب و اختیار خودش بود.

این علت رو بزاریم کنار.


علل تربیتی دیگه رو مدنظرم هست.


برای روشن شدن سوالم ی مثال میزنم.

یکی از سرداران جنگ, ک زمان جنگ واقعا تلاش های حیرت اوری داشتند, پسرشون پناهنده میشه و کلا براءت میکنه از پدرش.

بعد سالها تو مصاحبه هاش میگفت من پدر نداشتم, بابام هیچ وقت خونه نبود, همیشه تو جنگ بود, زندگی مون جنگی بود, ارامش نداشتیم ولی من بچه بودم...


خب شرایط خاص پدر ایجاب میکرده ک چنین زندگی داشته باشه, مادر هم شاید نتونسته نیازهای بچه ش رو تامین کنه و بچه بالکل از هرچی جنگه متنفر میشه و از نظام ک پدرش بخاطر اون میرفته جنگ متنفر میشه.

اما واقعا حضور چنین ادمی در جنگ ما واقعا موثر بوده, کلیدی بوده.

حالا تربیت فرزندش لنگ میزده.


اینجا اولویت با چیه؟؟!

با خونواده ؟ یا نظام؟


حالا مثال های ریز و درشت دیگه ای هم دارم, مثل مادری ک معلمه و تو کارش واقعا متبحره, اما بخاطر کارش نمیتونه ب تربیت بچه هاش برسه.

ایا تربیت مثلا ۱۰۰ تا بچه مدرسه مهمتره یا ۲ تا بچه خودش؟؟


گاهی من تو ایات میبینم ک اولویت با خانواده ست.

مثل ایه 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ و َأَهْلِیکُمْ



اعظم : 


نمیدونم جواب درستش چیه ولی خودم یه فکرایی دارم ان شاءالله بعد می نویسمش


اعظم : 



این صوت از خانم عبدالباقی هستش 

درمورد آیات ابتدایی سوره تحریم صحبت می کنن و جالبه


http://rasekhoon.net/media/show/411031/%D8%AA%D8%AF%D8%A8%D9%91%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D9%88-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D9%86/


البته درمورد نگاه قرآن به زن هستش ولی از دقیقه 15 به بعدش این ایه رو می گه



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۱
* مسافر
دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ب.ظ

559 . صفحه 559


هفتم تیر : 



نفیسه :



(آیه 6)- این آیه توضیح بیشترى درباره حقوق زن بعد از جدائى مى‏دهد، هم از نظر «مسکن» و «نفقه» و هم از جهات دیگر.

نخست درباره چگونگى مسکن زنان مطلّقه، مى‏فرماید: «آنها را هر جا خودتان سکونت دارید و در توانایى شماست سکونت دهید» (اسکنوهن من حیث سکنتم من وجدکم).

سپس به حکم دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «به آنها زیان نرسانید تا کار را بر آنان تنگ کنید» و مجبور به ترک منزل شوند (و لا تضآروهن لتضیقوا علیهن).

مبادا کینه توزیها و عداوت و نفرت، شما را از راه حق و عدالت منحرف سازد، و آنها را از حقوق مسلّم خود در مسکن و نفقه محروم کنید، و آن چنان در فشار قرار گیرند که همه چیز را رها کرده، فرار کنند! در سومین حکم در مورد زنان باردار مى‏گوید: «و اگر باردار باشند نفقه آنها را بپردازید تا وضع حمل کنند» (و ان کن اولات حمل فانفقوا علیهن حتى یضعن حملهن).

زیرا مادام که وضع حمل نکرده‏اند در حال عدّه هستند، و نفقه و مسکن بر همسر واجب است.

و در چهارمین حکم در مورد حقوق «زنان شیرده» مى‏فرماید: «و اگر براى شما (فرزند را) شیر مى‏دهند، پاداش آنها را بپردازید» (فان ارضعن لکم فآتوهن اجورهن).

اجرتى متناسب با مقدار و زمان شیر دادن بر حسب عرف و عادت.

و از آنجا که بسیار مى‏شود نوزادان و کودکان مال المصالحه اختلافات دو همسر بعد از جدائى واقع مى‏شوند در پنجمین حکم، یک دستور قاطع در این زمینه صادر کرده، مى‏فرماید: درباره سرنوشت فرزندان کار را «با مشاوره شایسته انجام دهید» (و أتمروا بینکم بمعروف).

مبادا اختلافات دو همسر ضربه بر منافع کودکان وارد سازد از نظر جسمى و ظاهرى گرفتار خسران شوند، و یا از نظر عاطفى از محبت و شفقت لازم محروم بمانند، پدر و مادر موظفند خدا را در نظر گیرند، و منافع نوزاد بى‏دفاع را فداى اختلافات و اغراض خویش نکنند.

و از آنجا که گاهى توافق لازم میان دو همسر بعد از طلاق براى حفظ مصالح فرزند و مسأله شیر دادن حاصل نمى‏شود در ششمین حکم مى‏فرماید: «و اگر هر کدام بر دیگرى سخت گرفتید و به توافق نرسیدید زن دیگرى شیر دادن آن بچه را بر عهده مى‏گیرد» تا کشمکشها ادامه نیابد (و ان تعاسرتم فسترضع له اخرى).

اشاره به این که اگر اختلافها به طول انجامید خود را معطل نکنید، و کودک را به دیگرى بسپارید.


(آیه 7)- این آیه هفتمین و آخرین حکم را در این زمینه بیان کرده، مى‏افزاید: «آنان که امکانات وسیعى دارند، از امکانات وسیع خود انفاق کنند، و آنها که تنگدستند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند، خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایى که به او داده، تکلیف نمى‏کند» (لینفق ذو سعة من سعته و من قدر علیه رزقه فلینفق مما آتاه الله لا یکلف الله نفسا الا ما آتاها).

دستور انفاق به اندازه توانائى هم مربوط به زنانى است که بعد از جدائى، شیر دادن کودکان را بر عهده مى‏گیرند، و هم مربوط به ایام عدّه است که در آیات قبل بطور اجمال اشاره شده بود.

به هرحال آنها که توانائى کافى دارند، باید مضایقه و سختگیرى نکنند، و آنها که تمکن مالى ندارند، بیش از توانائى خود مأمور نیستند، و زنان نمى‏توانند ایرادى به آنها داشته باشند.

و در پایان آیه، براى این که تنگى معیشت، سبب خارج شدن از جاده حق و عدالت نگردد، و هیچ یک زبان به شکایت نگشایند، مى‏فرماید: «خداوند به زودى بعد از سختیها، آسانى قرار مى‏دهد» (سیجعل الله بعد عسر یسرا).

یعنى، غم مخورید، بیتابى نکنید، دنیا به یک حال نمى‏ماند، مبادا مشکلات مقطعى و زود گذر رشته صبر و شکیبائى شما را پاره کند.


(آیه 8)- سرانجام دردناک سرکشان شیوه قرآن این است که در بسیارى از موارد بعد از ذکر یک سلسله از دستورات عملى اشاره به وضع امتهاى پیشین مى‏کند، تا مسلمانان نتیجه «اطاعت» و «عصیان» را در سرگذشت آنها با چشم ببینند، و مسأله شکل حسى به خود گیرد.

لذا در این سوره نیز بعد از ذکر وظائف مردان و زنان در موقع طلاق و جدائى به سراغ همین معنى رفته، و به عاصیان و گردنکشان هشدار مى‏دهد.

نخست مى‏فرماید: «چه بسیار شهر و آبادیها که اهل آن از فرمان پروردگار و رسولانش سرپیچى کردند، و ما به شدت به حسابشان رسیدیم و به مجازات کم نظیرى گرفتار ساختیم»! (و کاین من قریة عتت عن امر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شدیدا و عذبناها عذابا نکرا).


(آیه 9)- سپس در این آیه مى‏افزاید: «آنها آثار سوء کار خود را چشیدند، و عاقبت کارشان خسران بود» (فذاقت وبال امرها و کان عاقبة امرها خسرا).

چه زیانى از این بدتر که سرمایه‏هاى خداداد را از کف دادند، و در این بازار تجارت دنیا نه تنها متاعى نخریدند بلکه سرانجام با عذاب الهى نابود شدند.


(آیه 10)- سپس به عذاب اخروى آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «خداوند عذاب سختى براى آنها آماده ساخته» (اعد الله لهم عذابا شدیدا).

عذابى دردناک، شدید، وحشت انگیز، خوار کننده، رسواگر، و همیشگى در دوزخ براى آنها از هم اکنون فراهم است.

حال که چنین است «پس از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید اى خردمندانى که ایمان آورده‏اید»! (فاتقوا الله یا اولى الالباب الذین آمنوا).

فکر و اندیشه از یکسو، ایمان و آیات الهى از سوى دیگر، به شما هشدار مى‏دهد که سرنوشت اقوام متمرد و طغیانگر را ببینید، و از آن عبرت بگیرید، مبادا در صف آنها واقع شوید.

سپس مؤمنان اندیشمند را مخاطب ساخته، مى‏افزاید: «خداوند چیزى که مایه تذکر است بر شما نازل کرده است» (قد انزل الله الیکم ذکرا).


(آیه 11)- «رسولى به سوى شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت مى‏کند تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند از تاریکیها به سوى نور، خارج سازد» (رسولا یتلوا علیکم آیات الله مبینات لیخرج الذین آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الى النور).

هدف نهائى از ارسال این رسول و انزال این کتاب آسمانى این است که با تلاوت آیات الهى آنها را از ظلمتهاى کفر و جهل و گناه و فساد اخلاق بیرون آورده، به سوى نور ایمان، و توحید، و تقوا، رهنمون گردد.

و در پایان آیه به اجر و پاداش کسانى که ایمان و عمل صالح دارند اشاره کرده، مى‏افزاید: «و هر کس به خدا ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهد (و این راه را تداوم بخشد خداوند) او را در باغهایى از بهشت وارد مى‏سازد که از زیر (درختانش) نهرها جارى است، جاودانه در آن مى‏مانند، و خداوند روزى نیکوئى براى او قرار داده است» (و من یؤمن بالله و یعمل صالحا یدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا قد احسن الله له رزقا).

تعبیر «رزقا» مفهوم وسیعى دارد که هرگونه موهبت الهى را در آخرت و حتى در دنیا نیز در بر مى‏گیرد، چرا که افراد مؤمن و پرهیزکار در این دنیا نیز زندگى پاکتر و آرامتر و لذتبخش‏ترى دارند.


(آیه 12)- هدف از آفرینش عالم، معرفت است این آیه- که آخرین آیه سوره طلاق است- اشاره پرمعنى و روشنى به عظمت قدرت خداوند در آفرینش آسمانها و زمین، و نیز هدف نهائى این آفرینش دارد.

نخست مى‏فرماید: «خداوند همان کسى است که هفت آسمان را آفرید» (الله الذى خلق سبع سماوات).

«و از زمین نیز همانند آنها را» (و من الارض مثلهن).

یعنى، همان گونه که آسمانها «هفتگانه» اند زمینها نیز هفتگانه مى‏باشند، و این تنها آیه‏اى از قرآن مجید است که اشاره به زمینهاى هفتگانه مى‏کند.

با توجه به آیه 6 سوره صافات که مى‏گوید: «ما آسمان نزدیک (آسمان اول) را با کواکب و ستارگان زینت بخشیدیم».

روشن مى‏شود که آنچه ما مى‏بینیم و علم و دانش بشر به آن احاطه دارد همه مربوط به آسمان اول است، و ماوراى این ثوابت و سیّارات، شش عالم دیگر وجود دارد که از دسترس علم ما بیرون است.

اما زمینهاى هفتگانه ممکن است اشاره به طبقات مختلف کره زمین باشد، زیرا امروز ثابت شده که زمین از قشرهاى گوناگونى تشکیل یافته، و یا اشاره به اقلیمهاى هفتگانه روى زمین باشد چرا که هم در گذشته و هم امروز کره زمین را به هفت «منطقه» تقسیم مى‏کردند.

سپس به مسأله تدبیر این عالم بزرگ به فرمان خداوند اشاره کرده، مى‏افزاید:

«فرمان او در میان آنها پیوسته فرود مى‏آید» (یتنزل الامر بینهن).

و در پایان به هدف این آفرینش عظیم اشاره کرده، مى‏گوید: «اینها همه به خاطر آن است «تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و این که علم خداوند به همه چیز احاطه دارد» (لتعلموا ان الله على کل شى‏ء قدیر و ان الله قد احاط بکل شى‏ء علما).

انسان باید بداند او بر تمام اسرار وجودش احاطه دارد، و از همه اعمالش با خبر است، و نیز بداند وعده‏هایش در زمینه معاد و رستاخیز، در زمینه پاداش و کیفر و در زمینه وعده پیروزى مؤمنان تخلف ناپذیر است.



اعظم : 



بسیار جالب هستش که خداوند در قرآن احکام طلاق رو با ریز مسایلش بیان کرده 


چه در این سوره طلاق و چه در سوره بقره 

و اگه خوب دقت بشه 

می بینیم که به شدت دنبال وصل هستن ایات 

یعنی هر طور شده شرایط جوری پیش بره که دوباره زن و مرد به هم علاقمند شده و زندگی رو از سر بگیرن


آیه 6 هم خیلی جالبه که در مورد بچه های طلاق قضیه رو به مشورت طرفین سپردهطل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۰
* مسافر
يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ق.ظ

558 . صفحه 558

ششم تیر : 



نفیسه :


سوره طلاق شصت و پنجمین سوره قران میباشد.

این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 12 آیه است.‏

محتواى سوره:

محتواى این سوره به دو بخش عمده تقسیم مى‏شود.

بخش اول هفت آیه نخستین سوره است که پیرامون طلاق و مسائل مربوط به آن سخن مى‏گوید.

بخش دوم که در حقیقت انگیزه اجراى بخش اول است از عظمت خداوند، و عظمت مقام رسول او، و پاداش صالحان، و مجازات بدکاران، بحث مى‏کند، و مجموعه منسجمى را براى ضمانت اجراى این مسأله مهم اجتماعى ارائه مى‏دهد، ضمنا این سوره نام دیگرى نیز دارد و آن سوره «نساء قصرى» (بر وزن و معنى صغرى) در مقابل سوره معروف نساء است که «نساء کبرى» مى‏باشد.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «هرکس سوره طلاق را بخواند (و آن را در برنامه‏هاى زندگى خود به کار بندد) بر سنت پیامبر از دنیا مى‏رود».



(آیه 1)- شرایط طلاق و جدائى: در نخستین آیه روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به عنوان پیشواى بزرگ مسلمانان کرده سپس یک حکم عمومى را با صیغه جمع بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «اى پیامبر! هر زمان خواستید زنان را طلاق دهید در زمان عدّه آنها را طلاق گویید» (یا ایها النبى اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن).

یعنى، صیغه طلاق در زمانى اجرا شود که زن از عادت ماهیانه پاک شده، و با همسرش نزدیکى نکرده باشد.

و این نخستین شرط طلاق است.

سپس به دومین حکم که مسأله نگهداشتن حساب عدّه است پرداخته، مى‏فرماید: «و حساب عدّه را نگه دارید» (و احصوا العدة).

دقیقا ملاحظه کنید که سه بار زن، ایّام پاکى خود را به پایان رساند و عادت ماهیانه ببیند، هنگامى که سومین دوران پاکى پایان یافت، و وارد عادت ماهیانه سوّم شد، ایّام عدّه سر آمده و پایان یافته است.

قابل توجه این که: مخاطب به نگهدارى حساب عدّه، مردان هستند، این به خاطر آن است که مسأله «حقّ نفقه و مسکن» بر عهده آنهاست، و همچنین «حق رجوع» نیز از آن آنان است، و گرنه زنان نیز موظفند که براى روشن شدن تکلیفشان حساب عدّه را دقیقا نگه دارند.

بعد از این دستور، همه مردم را به تقوا و پرهیزکارى دعوت کرده، مى‏فرماید:

«و از خدائى که پروردگار شماست بپرهیزید» (و اتقوا الله ربکم).

او پروردگار و مربى شماست، و دستوراتش، ضامن سعادت شما مى‏باشد، بنابراین فرمانهاى او را به کار بندید و از عصیان و نافرمانیش بپرهیزید.

بعد به «سومین» و «چهارمین» حکم- که یکى مربوط به شوهران و دیگرى مربوط به زنان است- پرداخته، مى‏فرماید: «نه شما آنها را از خانه‏هایشان، بیرون کنید و نه آنها (در دوران عدّه) بیرون روند» (لا تخرجوهن من بیوتهن و لا یخرجن).

گرچه بسیارى از بى‏خبران، این حکم اسلامى را به هنگام طلاق اصلا اجرا نمى‏کنند، و به محض جارى شدن صیغه طلاق، هم مرد به خود اجازه مى‏دهد که زن را بیرون کند، و هم زن خود را آزاد مى‏پندارد که از خانه شوهر خارج شود و به خانه بستگان بازگردد، ولى این حکم اسلامى فلسفه بسیار مهمى دارد، زیرا علاوه بر حفظ احترام زن، غالبا زمینه را براى بازگشت شوهر از طلاق، و تحکیم پیوند زناشوئى، فراهم مى‏سازد.

پشت پا زدن به این حکم مهم اسلامى که در متن قرآن مجید آمده است سبب مى‏شود بسیارى از طلاقها به جدائى دائم منتهى شود، در حالى که اگر این حکم اجرا مى‏شد، غالبا به آشتى و بازگشت مجدّد منتهى مى‏گشت.

ولى از آنجا که گاهى شرائطى فراهم مى‏شود که نگهدارى زن بعد از طلاق در خانه طاقت‏فرساست، به دنبال آن پنجمین حکم را به صورت استثناء اضافه کرده، مى‏گوید: «مگر این که کار زشت آشکارى انجام دهند» (الا ان یأتین بفاحشة مبینة).

مثلا آنقدر ناسازگارى، بدخلقى، و بد زبانى با همسر و کسان او کند که ادامه حضور او در منزل، باعث مشکلات بیشتر گردد.

به دنبال بیان این احکام به عنوان تأکید مى‏افزاید: «اینها حدود و مرزهاى الهى است و هرکس از حدود الهى تجاوز کند به خویشتن ستم کرده» (و تلک حدود الله و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه).

چرا که این قوانین و مقررات الهى ضامن مصالح خود مکلفین است.

در پایان آیه ضمن اشاره لطیفى به فلسفه عدّه، و عدم خروج زنان از خانه و اقامتگاه اصلى، مى‏فرماید: «تو نمى‏دانى شاید خداوند بعد از این، وضع تازه (و وسیله اصلاحى) فراهم کند» (لا تدرى لعل الله یحدث بعد ذلک امرا).

با گذشتن زمان، طوفان خشم و غضب که غالبا موجب تصمیمهاى ناگهانى در امر طلاق و جدائى مى‏شود فرو مى‏نشیند، و حضور دائمى زن در خانه در کنار مرد در مدّت عدّه، و یادآورى عواقب شوم طلاق، مخصوصا در آنجا که پاى فرزندانى در کار است، و اظهار محبت هر یک نسبت به دیگرى، زمینه‏ساز رجوع مى‏گردد.

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «زن مطلّقه در دوران عدّه‏اش مى‏تواند آرایش کند، سرمه در چشم نماید، و موهاى خود را رنگین، و خود را معطر،و هر لباسى که مورد علاقه اوست بپوشد، زیرا خداوند مى‏فرماید: شاید خدا بعد از این ماجرا وضع تازه‏اى فراهم سازد، و ممکن است از همین راه زن بار دیگر قلب مرد را تسخیر کرده و مرد رجوع کند».

طلاق منفورترین حلالها

اصل مسأله طلاق یک ضرورت است، اما ضرورتى که باید به حد اقل ممکن تقلیل یابد، و تا آنجا که راهى براى ادامه زوجیت است کسى سراغ آن نرود.

به همین دلیل در روایات اسلامى، شدیدا از طلاق مذمت گردیده، در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «چیزى از امور حلال، در پیشگاه خدا مبغوضتر از طلاق نیست».

چرا که طلاق مشکلات زیادى براى خانواده‏ها، زنان و مردان و مخصوصا فرزندان به وجود مى‏آورد.


(آیه 2)- یا سازش یا جدائى خدا پسندانه! در ادامه بحثهاى مربوط به «طلاق» در این آیه به چند حکم دیگر اشاره مى‏کند، نخست مى‏فرماید: «و چون عدّه آنها سر آمد، آنها را بطرز شایسته‏اى نگه دارید یا بطرز شایسته‏اى از آنان جدا شوید» (فاذا بلغن اجلهن فامسکوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف).

منظور از «بلغن اجلهنّ» (رسیدن به پایان مدت) رسیدن به اواخر مدت است. و گرنه رجوع کردن بعد از پایان عده جایز نیست مگر این که نگهدارى آنها از طریق عقد جدید صورت گیرد.

همان گونه که زندگى مشترک باید روى اصول صحیح و طرز انسانى و شایسته باشد، جدائى نیز باید خالى از هرگونه جار و جنجال و دعوى و نزاع و بدگوئى و ناسزا و اجحاف و تضییع حقوق بوده باشد، چرا که ممکن است در آینده این زن و مرد بار دیگر به فکر تجدید زندگى مشترک بیفتند، ولى بدرفتاریهاى هنگام جدائى چنان جوّ فکرى آنها را تیره و تار ساخته که راه بازگشت را به روى آنها مى‏بندد، از سوى دیگر بالاخره هر دو مسلمانند و متعلق به یک جامعه، و جدائى توأم با مخاصمه و امور ناشایست نه تنها در خود آنها اثر مى‏گذارد که در فامیل دو طرف هم اثرات زیانبارى دارد، و گاه زمینه همکاریهاى آنها را در آینده بکلى بر باد مى‏دهد.

سپس به دومین حکم اشاره کرده، مى‏افزاید: «و (هنگام طلاق و جدائى) دو مرد عادل از خودتان را گواه گیرید» (و اشهدوا ذوى عدل منکم). تا اگر در آینده اختلافى روى دهد، هیچ یک از طرفین، نتوانند واقعیتها را انکار کنند.

و در سومین دستور، وظیفه شهود را چنین بیان مى‏کند: «و شهادت را براى خدا برپا دارید» (و اقیموا الشهادة لله).

مبادا تمایلى قلبى شما به یکى از دو طرف، مانع شهادت به حق باشد.

سپس به عنوان تأکید درباره تمام احکام گذشته مى‏افزاید: «این چیزى است که مؤمنان به خدا و روز قیامت به آن اندرز داده مى‏شوند»! (ذلکم یوعظ به من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر).

و از آنجا که گاهى مسائل مربوط به معیشت و زندگى آینده و یا گرفتاریهاى دیگر خانوادگى سبب مى‏شود که دو همسر به هنگام طلاق یا رجوع، و یا دو شاهد به هنگام شهادت دادن از جادّه حق و عدالت منحرف شوند در پایان آیه مى‏فرماید:

«و هرکس از خدا بپرهیزد و ترک گناه کند خداوند براى او راه نجاتى قرار مى‏دهد» و مشکلات زندگى او را حل مى‏کند (و من یتق الله یجعل له مخرجا).


(آیه 3)- «و او را از جائى که گمان ندارد روزى مى‏دهد» (و یرزقه من حیث لا یحتسب).

«و هرکس بر خداوند توکل کند (و کار خود را به او واگذارد خدا) کفایت امرش را مى‏کند» (و من یتوکل على الله فهو حسبه).

«خداوند فرمان خود را به انجام مى‏رساند و خدا براى هر چیزى اندازه‏اى قرار داده‏است» (ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شى‏ء قدرا).

به این ترتیب به زنان و مردان و شهود هشدار مى‏دهد که از مشکلات حق نهراسند، و مجرى عدالت باشند، و گشایش کارهاى بسته را از خدا بخواهند چرا که خداوند تضمین کرده که مشکل پرهیزکاران را بگشاید.

آیات فوق از امید بخش‏ترین آیات قرآن مجید است که تلاوت آن دل را صفا و جان را نور و ضیا مى‏بخشد، پرده‏هاى یأس و نومید را مى‏درد، و به تمام افراد پرهیزکار با تقوا وعده نجات و حل مشکلات مى‏دهد.

در حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: «خداوند پرهیزکاران را از شبهات دنیا و حالات سخت مرگ و شدائد روز قیامت رهائى مى‏بخشد».


(آیه 4)- احکام زنان مطلّقه و حقوق آنها از جمله احکامى که از آیات گذشته استفاده شد لزوم نگهداشتن عده بعد از طلاق است، و از آنجا که در آیه 228 سوره بقره حکم زنانى که عادت ماهیانه مى‏بینند در مسأله عده روشن شده است که باید سه بار پاکى را پشت سر گذاشته عادت ماهانه ببینند هنگامى که براى بار سوم وارد عادت ماهانه شدند عدّه آنها پایان یافته، ولى در این میان افراد دیگرى هستند که به عللى عادت ماهانه نمى‏بینند و یا باردارند، آیه مورد بحث حکم این افراد را روشن ساخته و بحث عدّه را تکمیل مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «و از زنانتان آنان که از عادت ماهانه مأیوسند اگر در وضع آنها (از نظر باردارى) شک کنید عدّه آنان سه ماه است» (و اللائى یئسن من المحیض من نسائکم ان ارتبتم فعدتهن ثلاثة اشهر).

«و همچنین آنها که عادت ماهانه ندیده‏اند» آنها نیز باید سه ماه تمام عدّه نگهدارند (و اللائى لم یحضن).

سپس به سومین گروه اشاره کرده، مى‏افزاید: «و عدّه زنان باردار این است که بار خود را بر زمین بگذارند» (و اولات الاحمال اجلهن ان یضعن حملهن).

به این ترتیب حکم سه گروه دیگر از زنان در آیه فوق مشخص شده است، دو گروه باید سه ماه عدّه نگهدارند، و گروه سوم یعنى، زنان باردار با وضع حمل عدّه آنان پایان مى‏گیرد، خواه یک ساعت بعد از طلاق وضع حمل کنند یا مثلا هشت ماه.

منظور از جمله «ان ارتبتم» (هرگاه شک و تردید کنید) احتمال و شکّ در وجود «حمل» است، به این معنى که اگر بعد از سن یأس (سن پنجاه سالگى در زنان عادى و شصت سالگى در زنان قرشى) احتمال وجود حمل در زنى برود باید عدّه نگهدارد، این معنى هر چند کمتر اتفاق مى‏افتد ولى گاه اتفاق افتاده است.

و بالاخره در پایان آیه مجددا روى مسأله تقوا تکیه کرده، مى‏فرماید:

«و هرکس تقواى الهى پیشه کند خداوند کار را بر او آسان مى‏سازد» (و من یتق الله یجعل له من امره یسرا).

هم در این جهان و هم در جهان دیگر مشکلات او را- چه در رابطه با مسأله جدایى و طلاق و احکام آن و چه در رابطه با مسائل دیگر- به لطفش حل مى‏کند.


(آیه 5)- در این آیه باز براى تأکید بیشتر روى احکامى که در زمینه طلاق و عدّه در آیات قبل آمده، مى‏افزاید: «این فرمان خداست که بر شما نازل کرده است» (ذلک امر الله انزله الیکم).

«و هرکس تقواى الهى پیشه کند (و از مخالفت فرمان او بپرهیزد) خداوند گناهانش را مى‏بخشد، و پاداش او را بزرگ مى‏دارد» (و من یتق الله یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۳
* مسافر
شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ق.ظ

557 . صفحه 557


پنجم تیر : 



نفیسه : 



(آیه 10)- در ادامه آیات قبل این آیه مى‏افزاید: «اما کسانى که کافر شدند، و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب دوزخند، جاودانه در آن مى‏مانند، و (سرانجام آنها) سرانجام بدى است» (و الذین کفروا و کذبوا بآیاتنا اولئک اصحاب النار خالدین فیها و بئس المصیر).

در اینجا نیز، عامل بدبختى دو چیز شمرده شده است: «کفر» و «تکذیب آیات الهى» که ضد «ایمان» و «عمل صالح» است، و در نتیجه در آنجا سخن از بهشت جاویدان است و در اینجا از دوزخ همیشگى، آنجا فوز عظیم است و اینجا بئس المصیر و سرانجام مرگبار!


(آیه 11)- همه مصائب به فرمان اوست! در این آیه به یک اصل کلى در مورد مصائب و حوادث دردناک این جهان اشاره مى‏کند، شاید از این جهت که همیشه وجود مصائب دستاویزى براى کفّار در مورد نفى عدالت در این جهان بوده است، و یا از این نظر که در راه تحقق ایمان و عمل صالح همیشه مشکلاتى وجود دارد که بدون مقاومت در برابر آنها مؤمن به جائى نمى‏رسد، و به این ترتیب رابطه این آیات با آیات گذشته روشن مى‏شود.

نخست مى‏فرماید: «هیچ مصیبتى رخ نمى‏دهد مگر به اذن خدا» (ما اصاب من مصیبة الا باذن الله).

منظور از «اذن» در اینجا همان اراده تکوینى خداوند است، نه اراده تشریعى.

از مجموع آیاتى که درباره مصائب در قرآن مجید آمده بر مى‏آید که مصائب بر دو گونه است: مصائبى که با طبیعت زندگى انسان سرشته شده، و اراده بشر کمترین تأثیرى در آن ندارد، مانند مرگ و میر و قسمتى از حوادث دردناک طبیعى.

دوم مصائبى که انسان به نحوى در آن نقشى داشته باشد.

قرآن درباره دسته اول مى‏گوید: همه به اذن خدا روى مى‏دهد و درباره قسم دوم مى‏گوید: به خاطر اعمال خودتان دامانتان را مى‏گیرد.

سپس در دنباله آیه به مؤمنان بشارت مى‏دهد که: «و هر کس به خدا ایمان آورد، خدا قلبش را هدایت مى‏کند» (و من یؤمن بالله یهد قلبه). آن چنان که در برابر مصائب زانو نزند، مأیوس نشود، جزع و بیتابى نکند.

این هدایت الهى هنگامى که به سراغ انسان آید در نعمتها شاکر مى‏شود و در مصیبتها صابر، و در برابر قضاى الهى تسلیم.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند به هر چیز داناست» (و الله بکل شى‏ء علیم).

این تعبیر مى‏تواند اشاره اجمالى به فلسفه مصائب و بلاها باشد که خداوند روى علم و آگاهى بى‏پایانش براى تربیت بندگان و اعلام بیدارباش و مبارزه با هرگونه غرور و غفلت گهگاه در زندگانى آنها مصائبى ایجاد مى‏کند، تا به خواب فرو نروند و موقعیت خویش را در دنیا فراموش نکنند، و دست به طغیان و سرکشى نزنند.


(آیه 12)- و از آنجا که معرفت مبدأ و معاد که در آیات قبل، پایه ریزى شده و اثر حتمى آن، تلاش در راستاى اطاعت خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، در این آیه مى‏افزاید: «و اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر را» (و اطیعوا الله و اطیعوا الرسول).

ناگفته پیداست که اطاعت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نیز شعبه‏اى از اطاعت خداوند است، چرا که او از خود چیزى نمى‏گوید، و تکرار «اطیعوا» در اینجا اشاره به همین است که این دو در عرض هم نیست، بلکه یکى از دیگرى سرچشمه مى‏گیرد، از این گذشته اطاعت خداوند، مربوط به اصول قوانین و تشریع الهى است، و اطاعت رسول مربوط به تفسیرها و مسائل اجرائى مى‏باشد، بنابر این یکى اصل و دیگرى فرع است.

سپس مى‏فرماید: «اگر شما روى گردان شوید (و اطاعت نکنید، او هرگز مأمور به اجبار شما نیست) رسول ما جز ابلاغ آشکار وظیفه‏اى ندارد» (فان تولیتم فانما على رسولنا البلاغ المبین).

آرى! او موظف به رساندن پیام حق است، بعدا سر و کار شما با خداست، و این تعبیر یک نوع تهدید جدّى و سربسته است.


(آیه 13)- در این آیه اشاره به مسأله توحید در عبودیت مى‏کند که به منزله دلیلى براى وجوب اطاعت است، مى‏فرماید: «خداوند (کسى است که) هیچ معبودى جز او نیست» (الله لا اله الا هو).

«مؤمنان باید فقط بر او توکل کنند» (و على الله فلیتوکل المؤمنون).

غیر از او هیچ کس شایسته عبودیت نیست، چرا که مالکیت و قدرت و علم و غنا، همه از آن اوست، و دیگران هر چه دارند، از او دارند. و به همین دلیل نباید در برابر غیر او سر تسلیم و تعظیم فرود آورند و نیز به همین دلیل براى حل هرگونه مشکل باید از او مدد گیرند و فقط بر او توکل کنند.


(آیه 14)-

شأن نزول:

در روایتى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: که در مورد آیه «انّ من ازواجکم ...» فرمود: منظور این است که وقتى بعضى از مردان مى‏خواستند هجرت کنند پسر و همسرش دامن او را مى‏گرفتند و مى‏گفتند: تو را به خدا سوگند که هجرت نکن، زیرا اگر بروى ما بعد از تو بى‏سرپرست خواهیم شد، بعضى مى‏پذیرفتند و مى‏ماندند، آیه نازل شد و آنها را از قبول این گونه پیشنهادها و اطاعت فرزندان و زنان در این زمینه‏ها بر حذر داشت.

اما بعضى دیگر اعتنا نمى‏کردند و مى‏رفتند ولى به خانواده خود مى‏گفتند: به خدا اگر با ما هجرت نکنید و بعدا در (دار الهجرة) مدینه نزد ما آئید ما مطلقا به شما اعتنا نخواهیم کرد، ولى به آنها دستور داده شد که هر وقت خانواده آنها به آنها پیوستند گذشته را فراموش کنند و جمله «و ان تعفوا و تصفحوا ...» ناظر به همین معنى است.

تفسیر:

اموال و فرزندانتان وسیله آزمایش شما هستند! از آنجا که در آیات گذشته فرمان به اطاعت بى‏قید و شرط خدا و رسولش آمده بود، و نیز یکى از موانع مهم این راه علاقه افراطى به اموال و همسران و فرزندان است در اینجا به مسلمانان در این زمینه هشدار مى‏دهد.

نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشید» (یا ایها الذین آمنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم).

البته نشانه‏هاى این عداوت کم نیست گاه مى‏خواهید اقدام به کار مثبتى همچون هجرت کنید دامان شما را مى‏گیرند و مانع این فیض عظیم مى‏شوند، و گاه انتظار مرگ شما را مى‏کشند تا ثروت شما را تملک کنند، و مانند اینها.

البته این دشمنى گاه در لباس دوستى است و به گمان خدمت است، و گاه به راستى با نیت سوء و قصد عداوت انجام مى‏گیرد، و یا به قصد منافع خویشتن.

ولى از آنجا که ممکن است این دستور بهانه‏اى براى خشونت و انتقام‏جوئى و افراط از ناحیه پدران و همسران گردد بلافاصله در ذیل آیه براى تعدیل آنها مى‏فرماید: «و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید (خداوند شما را مشمول عفو و رحمتش قرار مى‏دهد) چرا که خداوند بخشنده و مهربان است» (و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحیم).

بنابر این اگر آنها از کار خود پشیمان شدند و در مقام عذرخواهى برآمدند، و یا بعد از هجرت به شما پیوستند آنها را از خود نرانید، عفو و گذشت پیشه کنید، همان طور که انتظار دارید خدا هم با شما چنین کند.


(آیه 15)- در این آیه به یک اصل کلى دیگر در مورد اموال و فرزندان اشاره کرده، مى‏فرماید: «اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شما هستند»نما اموالکم و اولادکم فتنة).

و اگر در این میدان آزمایش، از عهده برآئید «اجر و پاداش عظیم نزد خداوند (از آن شما) خواهد بود» الله عنده اجر عظیم).

در آیه گذشته تنها سخن از عداوت بعضى از همسران و فرزندان نسبت به انسان بود که او را از راه اطاعت خدا منحرف ساخته، به گناه، و گاهى به کفر مى‏کشانند، ولى در اینجا سخن از همه فرزندان و اموال است که وسیله آزمایش انسانند.

در واقع این دو موضوع، بیش از هر چیز دیگر وسیله امتحان است، و به همین دلیل در روایتى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «هیچ کس از شما نگوید: خداوندا! من به تو پناه مى‏برم، از امتحان و آزمایش، چرا که هرکس داراى وسیله آزمایشى است (و حداقل مال و فرزندى دارد و اصولا طبیعت زندگى دنیا، طبیعت آزمایش و بوته امتحان است) ولکن کسى که مى‏خواهد به خدا پناه برد، از امتحانات گمراه کننده پناه برد چه این که خداوند مى‏گوید. بدانید اموال و اولاد شما وسیله آزمون است».


(آیه 16)- در این آیه، به عنوان نتیجه‏گیرى مى‏فرماید: «پس تا مى‏توانید تقواى الهى پیشه کنید و گوش دهید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که براى شما بهتر است» (فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و اطیعوا و انفقوا خیرا لانفسکم).

نخست دستور به اجتناب از گناهان مى‏دهد- چرا که تقوا بیشتر ناظر به پرهیز از گناه است- و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنیدنى که مقدمه این اطاعت است و از میان طاعات بخصوص روى مسأله انفاق که از مهمترین آزمایشهاى الهى است تکیه مى‏کند و سرانجام هم مى‏گوید: سود تمام اینها عائد خود شما مى‏شود.

در پایان آیه به عنوان تأکیدى بر مسأله انفاق مى‏فرماید: «و کسانى که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند رستگارانند» (و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون).

این دو صفت رذیله از بزرگترین موانع رستگارى انسان، و بزرگترین سدّ راه انفاق و کارهاى خیر است.

در حدیثى مى‏خوانیم که امام صادق علیه السّلام از شب تا صبح طواف خانه خدا به جا مى‏آورد و پیوسته مى‏فرمود: «اللّهمّ ق شحّ نفسى خداوندا! مرا از حرص و بخل خودم نگاهدار».

یکى از یارانش عرض مى‏کند: فدایت شوم، امشب نشنیدم غیر از این دعا، دعاى دیگرى کنى! فرمود: «چه چیز از بخل و حرص نفس مهمتر است در حالى که خداوند مى‏فرماید: و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون».


(آیه 17)- سپس براى تشویق به انفاق و جلوگیرى از بخل و شحّ نفس مى‏فرماید: «اگر به خدا، قرض الحسنه دهید، آن را براى شما مضاعف مى‏سازد، و شما را مى‏بخشد، و خداوند شکر کننده و بردبار است» (ان تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه لکم و یغفر لکم و الله شکور حلیم).

چه تعبیر عجیبى خدائى که آفریننده اصل و فرع وجود ما، و بخشنده تمام نعمتهاست از ما وام مى‏طلبد! و در برابر آن وعده «اجر مضاعف و آمرزش» مى‏دهد، و نیز از ما تشکر مى‏کند، لطف و محبت بالاتر از این تصور نمى‏شود.


(آیه 18)- و بالاخره در آخرین آیه، مى‏فرماید: «او داناى پنهان و آشکار است و او عزیز و حکیم است» (عالم الغیب و الشهادة العزیز الحکیم).

از اعمال بندگان مخصوصا انفاقهاى آنها، در نهان و آشکار، با خبر است، و اگر از آنها تقاضاى قرض مى‏کند، نه به خاطر نیاز و عدم قدرت است بلکه به خاطر کمال لطف و محبت است، و اگر این همه پاداش در برابر انفاقها به آنها وعده مى‏دهد، این نیز مقتضاى حکمت اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۳
* مسافر
جمعه, ۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ق.ظ

556 . صفحه 556


چهارم تیر : 



نفیسه :


(آیه 5)-

شأن نزول:

براى این آیه و سه آیه بعد شأن نزول مفصّلى نقل شده که خلاصه آن چنین است: بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى که در سال ششم هجرت در سرزمین «قدید» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، یکى از طایفه انصار و دیگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند، «عبد اللّه بن ابى» که از سرکرده‏هاى معروف منافقان بود به یارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شدیدى در میان آن دو در گرفت، عبد اللّه بن ابى، سخت، خشمگین شد، و در حالى که جمعى از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد» و منظورش از عزیزان، خود و اتباعش بود و از ذلیلان مهاجران، سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: این نتیجه کارى است که شما به سر خودتان آوردید، این گروه را در شهر خود جاى دادید و اموالتان را با آنها قسمت کردید: هرگاه باقیمانده غذاى خودتان را به مثل این مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمى‏دادید برگردن شما سوار نمى‏شدند.

در اینجا «زید بن ارقم» که در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به «عبد اللّه بن ابى» کرد و گفت به خدا سوگند ذلیل و قلیل توئى! و محمّد صلّى اللّه علیه و آله در عزّت الهى و محبّت مسلمین است، «عبد اللّه» صدا زد: خاموش باش تو باید بازى کنى اى کودک! زید بن ارقم خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و ماجرا را نقل کرد.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کسى را به سراغ «عبد اللّه» فرستاد فرمود: این چیست که براى من نقل کرده‏اند؟

عبد اللّه گفت: به خدائى که کتاب آسمانى بر تو نازل کرده من چیزى نگفتم! و «زید» دروغ مى‏گوید.

سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشکریان به راه ادامه دهند، سرانجام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد مدینه شد.

زید بن ارقم مى‏گوید: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بیرون نیامدم.

در این هنگام سوره منافقین نازل شد، و زید را تصدیق، و عبد اللّه را تکذیب کرد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گوش زید را گرفت و فرمود: اى جوان! خداوند سخن تو را تصدیق کرد خداوند آیاتى از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودى نازل کرد.

هنگامى که این آیات نازل شد و دروغ عبد اللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:

خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برو تا براى تو استغفار کند، عبد اللّه سرش را تکان داد و سخنان ناروائى گفت. در اینجا آیه (و اذا قیل لهم تعالوا) نازل گردید.

تفسیر:

نشانه‏هاى دیگرى از منافقان- این آیه و آیات بعد از آن همچنان ادامه بیان اعمال منافقان و نشانه‏هاى گوناگون آنهاست، مى‏فرماید: «هنگامى که به آنها گفته شود: بیائید تا رسول خدا براى شما استغفار کند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و کبر و غرور) تکان مى‏دهند و آنها را مى‏بینى که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر مى‏ورزند» (و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤسهم و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون).

روشن است که روح اسلام، تسلیم در برابر حق است و کبر و غرور همیشه مانع این تسلیم است، به همین دلیل یکى از نشانه‏هاى منافقان، بلکه یکى از انگیزه‏هاى نفاق را همین خود خواهى و خود برتربینى و غرور مى‏توان شمرد.


(آیه 6)- در این آیه براى رفع هرگونه ابهام در این زمینه، مى‏افزاید: به فرض که آنها نزد تو بیایند و براى آنها استغفار کنى، زمینه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابر این «براى آنها تفاوت نمى‏کند که، خواه استغفار کنى یا نکنى، هرگز خداوند آنان را نمى‏بخشد»! (سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم).

دلیل آن هم این است که: «خداوند قوم فاسق را هدایت نمى‏کند» (ان الله لا یهدى القوم الفاسقین). چرا که در گناه اصرار مى‏ورزند و در برابر حق مستکبرند.

استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تنها در صورتى اثر مى‏گذارد که زمینه مساعد و قابلیت لازم فراهم شود، اگر به راستى آنها توبه کنند و سر تسلیم در مقابل حق فرود آورند،استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و شفاعت او مسلما مؤثر است، و در غیر این صورت کمترین اثرى نخواهد داشت.


(آیه 7)- سپس به یکى از گفته‏هاى بسیار زشت آنها که روشنترین گواه نفاق آنها محسوب مى‏شود اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که مى‏گویند: به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید (و از اموال و امکانات خود در اختیار آنها قرار ندهید) تا پراکنده شوند» (هم الذین یقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ینفضوا).

غافل از این که «خزائن آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمى‏فهمند» (و لله خزائن السماوات و الارض و لکن المنافقین لا یفقهون).

این بینواها نمى‏دانند که هرکس هر چه دارد از خدا دارد، اگر «انصار» مى‏توانند به «مهاجران» پناه دهند و آنها را در اموال خود سهیم کنند این بزرگترین افتخارى است که نصیبشان شده، نه تنها نباید منتى بگذارند، بلکه باید خدا را بر این توفیق بزرگ شکر گویند.


(آیه 8)- سپس به یکى دیگر از نفرت انگیزترین سخنان آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها مى‏گویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون مى‏کنند»! (یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل).

این همان گفتارى است که از دهان آلوده «عبد اللّه بن ابى» خارج شد، و منظورش این بود که ما ساکنان مدینه، رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مهاجر را بیرون مى‏کنیم.

سپس قرآن پاسخ دندان شکنى به آنان داده، مى‏گوید: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى‏دانند» (و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون).

تنها منافقان مدینه نبودند که این سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلکه قبل از آنها نیز سران قریش در «مکّه» مى‏گفتند: اگر این گروه اندک مسلمان فقیر را در محاصره اقتصادى قرار دهیم، یا از مکّه بیرونشان کنیم، مطلب تمام است! امروز نیز دولتهاى استعمارى به پندار این که خزائن آسمان و زمین را در اختیار دارند مى‏گویند ملتهائى را که در برابر ما تسلیم نمى‏شوند باید در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آیند و تسلیم شوند! این کوردلان خبر ندارند که با یک اشاره خداوند تمام ثروتها و امکاناتشان بر باد مى‏رود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مى‏گردد.


(آیه 9)- اموال و فرزندان، شما را از یاد خدا غافل نکنند! از آنجا که یکى از عوامل مهم نفاق حبّ دنیا، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است، در اینجا مؤمنان را از چنین علاقه افراطى باز مى‏دارد، مى‏گوید:

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند»! (یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله).

«و کسانى که چنین کنند زیانکارانند» (و من یفعل ذلک فأولئک هم الخاسرون).

درست است که اموال و اولاد از مواهب الهى هستند، ولى تا آنجا که از آنها در راه خدا و براى نیل به سعادت کمک گرفته شود، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدّى در میان انسان و خدا ایجاد کند بزرگترین بلا محسوب مى‏شوند.


(آیه 10)- سپس به دنبال این اخطار شدید به مؤمنان، دستور انفاق در راه خدا را صادر کرده، مى‏فرماید: «و از آنچه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید پیش از آنکه مرگ یکى از شما فرا رسد و بگوید: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمى به تأخیر نینداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم»؟! (و انفقوا من ما رزقناکم من قبل ان یأتى احدکم الموت فیقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین).

در ذیل آیه مى‏گوید: «من انفاق کنم و از صالحان شوم» این تعبیر بیانگر تأثیر عمیق انفاق در صالح بودن انسان است.

بسیارند کسانى که وقتى چشم برزخى پیدا مى‏کنند و خود را در آخرین لحظات زندگى و در آستانه قیامت مى‏بینند، و پرده‏هاى غفلت و بى‏خبرى از جلو چشمان آنها کنار مى‏رود، و مى‏بینند باید اموال و سرمایه‏ها را بگذارند و بروند پشیمان مى‏شوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مى‏کنند تا جبران کنند ولى دست ردّ بر سینه آنها گذارده مى‏شود، چرا که سنّت الهى است که این راه، بازگشت ندارد!


(آیه 11)- در آخرین آیه با قاطعیت تمام، مى‏افزاید: «و خداوند هرگز (مرگ) کسى را، هنگامى که اجلش فرا رسد، به تأخیر نمى‏اندازد»! (و لن یؤخر الله نفسا اذا جاء اجلها).

چنانکه در آیه 34 سوره اعراف مى‏خوانیم: «هنگامى که مرگ آنها فرا رسد، نه یک ساعت پیش مى‏گیرند نه یک ساعت، تأخیر مى‏کنند».

و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (و الله خبیر بما تعملون).

و همه آنها را براى پاداش و کیفر، ثبت کرده و در برابر همه آنها به شما جزا مى‏دهد.



سوره شصت و چهارم قران،سوره تغابن است.

این سوره در «مدینه» نازل شده و 18 آیه است.‏

محتواى سوره:

لحن آیات اخیر این سوره، با سوره‏هاى مدنى هماهنگ است، ولى صدر آن، با سوره‏هاى مکّى موافقتر است، اما به هر حال ما مجموع آن را طبق مشهور مدنى، تلقى مى‏کنیم.

از نظر محتوا، این سوره را مى‏توان به چند بخش تقسیم کرد:

1- آغاز سوره که از توحید و صفات و افعال خدا بحث مى‏کند.

2- به دنبال آن، با استفاده از علم خداوند، به مردم هشدار مى‏دهد که مراقب اعمال پنهان و آشکار خود باشند و سرنوشت اقوام پیشین را فراموش نکنند.

3- در بخش دیگرى از سوره، سخن از معاد است. و این که روز قیامت روز «تغابن» و مغبون شدن گروهى و برنده شدن گروه دیگرى است (نام این سوره نیز از همین گرفته شده).

4- در بخشى دیگر دستور به اطاعت خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داده و پایه‏هاى اصل نبوت را تحکیم مى‏بخشد.

5- آخرین بخش سوره، مردم را به انفاق در راه خدا تشویق مى‏کند و از این که فریفته اموال و اولاد و همسران شوند بر حذر مى‏دارد، و سوره را با نام و صفات خدا پایان مى‏دهد همان گونه که آغاز کرده بود.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که سوره تغابن را در نماز فریضه‏اش بخواند شفیع او روز قیامت خواهد شد، و شاهد عادلى است در نزد کسى که شفاعت او را اجازه مى‏دهد، سپس از او جدا نمى‏شود تا داخل بهشت گردد».

بدیهى است این تلاوت باید توأم با اندیشه باشد اندیشه‏اى که محتواى آن را در عمل منعکس کند، تا این همه آثار و برکات بر آن مترتب گردد.



(آیه 1)- این سوره نیز با تسبیح خداوند آغاز مى‏شود، خداوندى که مالک و حاکم بر کل جهان هستى، و قادر بر همه چیز است.

مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است براى خدا تسبیح مى‏گویند» (یسبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).

سپس مى‏افزاید: «مالکیت و حکومت از آن اوست» (له الملک).

 «و (به همین دلیل) تمام حمد و ستایش نیز به ذات پاک او بر مى‏گردد» (و له الحمد).

«و او بر همه چیز تواناست» (و هو على کل شى‏ء قدیر).


(آیه 2)- سپس به امر خلقت و آفرینش که لازمه قدرت است اشاره کرده، مى‏فرماید: «او کسى است که شما را آفرید» (هو الذى خلقکم).

و به شما نعمت آزادى و اختیار داد، لذا «گروهى از شما کافرید و گروهى مؤمن» (فمنکم کافر و منکم مؤمن).

و به این ترتیب بازار امتحان و آزمایش الهى داغ شد و در این میان «خداوند نسبت به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (و الله بما تعملون بصیر).


(آیه 3)- سپس مسأله «خلقت» را با توضیح بیشتر، و با اشاره به هدف آفرینش در این آیه ادامه داده، مى‏فرماید: «آسمانها و زمین را به حق آفرید» (خلق السماوات و الارض بالحق).

هم در آفرینش آن، نظام حق و دقیقى است، و هم داراى هدف حکیمانه و مصالح حقّى است، چنانکه در آیه 27 سوره «ص» نیز فرمود: «ما آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است».

بعد به آفرینش «انسان» پرداخته و ما را از سیر آفاقى به سیر انفسى دعوت کرده، مى‏افزاید: «و شما را (در عالم جنین) تصویر کرد، تصویرى زیبا و دلپذیر» هم از نظر جسم و هم از نظر جان (و صورکم فاحسن صورکم).

به انسان، ظاهرى آراسته، و باطنى پیراسته، عقلى فروزان و خردى نیرومند داد، و از آنچه در کل جهان هستى است، نمونه‏هائى در وجود او آفرید.

ولى همان گونه که در پایان آیه مى‏فرماید: «سرانجام (بازگشت همه) به سوى اوست» (و الیه المصیر).


(آیه 4)- و از آنجا که انسان براى هدف بزرگى آفریده شده باید دائما تحت مراقبت پروردگار باشد، پروردگارى که، از درون و برون او با خبر است، لذا در این آیه مى‏فرماید: «آنچه را در آسمانها و زمین است مى‏داند، و از آنچه پنهان یا آشکار مى‏کنید با خبر است، و خداوند از آنچه در درون سینه‏هاست، آگاه است» (یعلم ما فى السماوات و الارض و یعلم ما تسرون و ما تعلنون و الله علیم بذات الصدور).

این آیه ترسیمى است از علم بى‏پایان خداوند، در سه مرحله: نخست علم او نسبت به تمامى موجودات آسمانها و زمین، سپس علم او به همه اعمال انسانها و آنچه را پنهان مى‏دارند یا آشکار مى‏سازند، و در مرحله سوم مخصوصا روى عقائد باطنى و چگونگى نیّتها و آنچه بر قلب و جان انسان، حاکم است، تکیه مى‏کند.

مسلما توجه به این حقیقت در اصلاح و تربیت انسان فوق العاده مؤثر است، و انسان را براى وصول به هدف آفرینش و قانون تکامل آماده مى‏سازد.


(آیه 5)- و از آنجا که یکى از مؤثّرترین وسائل تربیت و طرق انذار، توجه دادن به سرنوشت اقوام و امتهاى پیشین است، این آیه یک نگاه اجمالى به زندگى آنها افکنده، سپس انسانها را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «آیا خبر کسانى که پیش از این کافر شدند به شما نرسیده است؟ (آرى) آنها طعم کیفر گناهان بزرگ خود را چشیدند و (در آخرت نیز) عذاب دردناکى براى آنهاست»؟! (ا لم یأتکم نبأ الذین کفروا من قبل فذاقوا وبال امرهم و لهم عذاب الیم).

شما از کنار شهرهاى بلا دیده و ویران شده آنها، در مسیر خود به سوى شام و مناطق دیگر عبور مى‏کنید، نتیجه کفر و ظلم و عصیانگرى آنها را با چشم مى‏بینید، و اخبار آنها را در تاریخ مى‏خوانید.

این عذاب دنیاى آنها بود، در آخرت نیز عذاب دردناکى در انتظارشان است.


(آیه 6)- این آیه به منشأ اصلى این سرنوشت دردناک اشاره کرده، مى‏افزاید: «این به خاطر آن بود که رسولان آنها (پیوسته) با دلائل روشن به سراغشان مى‏آمدند ولى آنها (از روى کبر و غرور) گفتند: آیا بشرهایى (مثل ما) مى‏خواهند ما را هدایت کنند»؟ مگر چنین چیزى ممکن است؟ (ذلک بانه کانت تأتیهم رسلهم بالبینات فقالوا ا بشر یهدوننا).

و با این منطق پوشالى به مخالفت با آنها برخاستند «پس کافر شدند و روى برگرداندند» (فکفروا و تولوا).

«در حالى که خداوند (از ایمان و طاعتشان) بى‏نیاز بود» (و استغنى الله). و اگر آنها را موظف به ایمان و اطاعت و پرهیز از گناه فرمود تنها براى منفعت خودشان و سعادت و نجاتشان در این جهان و جهان دیگر بود.

آرى «خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است» (و الله غنى حمید).

اگر جمله کائنات کافر شوند بر دامان کبریائیش گردى نمى‏نشیند، همان گونه که اگر همه مخلوقات مؤمن و مطیع فرمان او باشند چیزى بر جلالش افزوده نمى‏شود، این مائیم که نیازمند به این برنامه‏هاى تربیتى و سازنده و تکامل بخش هستیم.


(آیه 7)- در تعقیب بحثهایى که در آیات قبل، پیرامون هدف‏دار بودن آفرینش آمده در اینجا مسأله معاد و رستاخیز را- که تکمیلى است بر بحث هدف آفرینش انسان- مطرح مى‏کند.

نخست از ادعاى بى‏دلیل، منکران رستاخیز، شروع کرده، مى‏فرماید: «کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد» (زعم الذین کفروا ان لن یبعثوا).

سپس در تعقیب این سخن، به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «بگو: آرى به پروردگارم سوگند همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد، سپس آنچه را عمل مى‏کردید به شما خبر داده مى‏شود، و این براى خداوند آسان است» (قل بلى و ربى لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم و ذلک على الله یسیر).

وقتى که کار دست خداوند قادر متعال است مشکلى در میان نخواهد بود.


(آیه 8)- در این آیه چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند: اکنون که قطعا معادى در کار است، «به خدا و رسول او و نورى که نازل کرده‏ایم ایمان بیاورید» (فآمنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا).

و بدانید «خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (و الله بما تعملون خبیر).

به این ترتیب دستور مى‏دهد که خود را براى رستاخیز از طریق ایمان و عمل صالح آماده کنند، ایمان به سه اصل «خدا»، «پیامبر» و «قرآن» که اصول دیگر نیز در آن درج است.


(آیه 9)- روز تغابن و آشکار شدن غبن‏ها در این آیه به توصیف روز قیامت پرداخته، چنین مى‏گوید: «این (بعث و نشور و حساب و جزا) در زمانى خواهد بود که همه شما را در آن روز اجتماع [- روز رستاخیز] گردآورى مى‏کند» (یوم یجمعکم لیوم الجمع).

یکى از نامهاى قیامت «یوم الجمع» است که در آیات قرآن با تعبیرهاى مختلف کرارا به آن اشاره شده است، از جمله در آیه 49 و 50 سوره واقعه مى‏خوانیم: «بگو: تمام اولین و آخرین در میعاد روز معینى جمع مى‏شوند» و از آن به خوبى استفاده مى‏شود که رستاخیز همه انسانها در یک روز است.

سپس مى‏افزاید: «آن روز روز تغابن است» (ذلک یوم التغابن). روزى است که «غابن» (برنده) و «مغبون» (بازنده) شناخته مى‏شوند، روزى که روشن مى‏شود چه کسانى در تجارت خود در عالم دنیا گرفتار غبن و خسارت و پشیمانى شده‏اند؟

به این ترتیب یکى دیگر از نامهاى قیامت «یوم التّغابن» روز ظهور غبن‏هاست.

سپس به بیان حال مؤمنان در آن روز پرداخته، مى‏افزاید: «و هر کس به خدا ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را مى‏بخشد و او را در باغهائى از بهشت که نهرها از زیر درختانش جارى است وارد مى‏کند، جاودانه در آن مى‏مانند و این پیروزى بزرگى است» (و من یؤمن بالله و یعمل صالحا یکفر عنه سیئاته و یدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوز العظیم).

به این ترتیب هنگامى که دو شرط اصلى، یعنى ایمان و عمل صالح حاصل شود، این مواهب عظیم پشت سر آن خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۲
* مسافر
پنجشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ق.ظ

555 . صفحه 555


سوم تیر: 



نفیسه :


(آیه 5)-

شأن نزول:

براى این آیه و سه آیه بعد شأن نزول مفصّلى نقل شده که خلاصه آن چنین است: بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى که در سال ششم هجرت در سرزمین «قدید» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، یکى از طایفه انصار و دیگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند، «عبد اللّه بن ابى» که از سرکرده‏هاى معروف منافقان بود به یارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شدیدى در میان آن دو در گرفت، عبد اللّه بن ابى، سخت، خشمگین شد، و در حالى که جمعى از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد» و منظورش از عزیزان، خود و اتباعش بود و از ذلیلان مهاجران، سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: این نتیجه کارى است که شما به سر خودتان آوردید، این گروه را در شهر خود جاى دادید و اموالتان را با آنها قسمت کردید: هرگاه باقیمانده غذاى خودتان را به مثل این مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمى‏دادید برگردن شما سوار نمى‏شدند.

در اینجا «زید بن ارقم» که در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به «عبد اللّه بن ابى» کرد و گفت به خدا سوگند ذلیل و قلیل توئى! و محمّد صلّى اللّه علیه و آله در عزّت الهى و محبّت مسلمین است، «عبد اللّه» صدا زد: خاموش باش تو باید بازى کنى اى کودک! زید بن ارقم خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و ماجرا را نقل کرد.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کسى را به سراغ «عبد اللّه» فرستاد فرمود: این چیست که براى من نقل کرده‏اند؟

عبد اللّه گفت: به خدائى که کتاب آسمانى بر تو نازل کرده من چیزى نگفتم! و «زید» دروغ مى‏گوید.

سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشکریان به راه ادامه دهند، سرانجام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد مدینه شد.

زید بن ارقم مى‏گوید: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بیرون نیامدم.

در این هنگام سوره منافقین نازل شد، و زید را تصدیق، و عبد اللّه را تکذیب کرد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گوش زید را گرفت و فرمود: اى جوان! خداوند سخن تو را تصدیق کرد خداوند آیاتى از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودى نازل کرد.

هنگامى که این آیات نازل شد و دروغ عبد اللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:

خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برو تا براى تو استغفار کند، عبد اللّه سرش را تکان داد و سخنان ناروائى گفت. در اینجا آیه (و اذا قیل لهم تعالوا) نازل گردید.

تفسیر:

نشانه‏هاى دیگرى از منافقان- این آیه و آیات بعد از آن همچنان ادامه بیان اعمال منافقان و نشانه‏هاى گوناگون آنهاست، مى‏فرماید: «هنگامى که به آنها گفته شود: بیائید تا رسول خدا براى شما استغفار کند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و کبر و غرور) تکان مى‏دهند و آنها را مى‏بینى که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر مى‏ورزند» (و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤسهم و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون).

روشن است که روح اسلام، تسلیم در برابر حق است و کبر و غرور همیشه مانع این تسلیم است، به همین دلیل یکى از نشانه‏هاى منافقان، بلکه یکى از انگیزه‏هاى نفاق را همین خود خواهى و خود برتربینى و غرور مى‏توان شمرد.


(آیه 6)- در این آیه براى رفع هرگونه ابهام در این زمینه، مى‏افزاید: به فرض که آنها نزد تو بیایند و براى آنها استغفار کنى، زمینه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابر این «براى آنها تفاوت نمى‏کند که، خواه استغفار کنى یا نکنى، هرگز خداوند آنان را نمى‏بخشد»! (سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم).

دلیل آن هم این است که: «خداوند قوم فاسق را هدایت نمى‏کند» (ان الله لا یهدى القوم الفاسقین). چرا که در گناه اصرار مى‏ورزند و در برابر حق مستکبرند.

استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تنها در صورتى اثر مى‏گذارد که زمینه مساعد و قابلیت لازم فراهم شود، اگر به راستى آنها توبه کنند و سر تسلیم در مقابل حق فرود آورند،استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و شفاعت او مسلما مؤثر است، و در غیر این صورت کمترین اثرى نخواهد داشت.


(آیه 7)- سپس به یکى از گفته‏هاى بسیار زشت آنها که روشنترین گواه نفاق آنها محسوب مى‏شود اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که مى‏گویند: به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید (و از اموال و امکانات خود در اختیار آنها قرار ندهید) تا پراکنده شوند» (هم الذین یقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ینفضوا).

غافل از این که «خزائن آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمى‏فهمند» (و لله خزائن السماوات و الارض و لکن المنافقین لا یفقهون).

این بینواها نمى‏دانند که هرکس هر چه دارد از خدا دارد، اگر «انصار» مى‏توانند به «مهاجران» پناه دهند و آنها را در اموال خود سهیم کنند این بزرگترین افتخارى است که نصیبشان شده، نه تنها نباید منتى بگذارند، بلکه باید خدا را بر این توفیق بزرگ شکر گویند.


(آیه 8)- سپس به یکى دیگر از نفرت انگیزترین سخنان آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها مى‏گویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون مى‏کنند»! (یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل).

این همان گفتارى است که از دهان آلوده «عبد اللّه بن ابى» خارج شد، و منظورش این بود که ما ساکنان مدینه، رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مهاجر را بیرون مى‏کنیم.

سپس قرآن پاسخ دندان شکنى به آنان داده، مى‏گوید: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى‏دانند» (و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون).

تنها منافقان مدینه نبودند که این سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلکه قبل از آنها نیز سران قریش در «مکّه» مى‏گفتند: اگر این گروه اندک مسلمان فقیر را در محاصره اقتصادى قرار دهیم، یا از مکّه بیرونشان کنیم، مطلب تمام است! امروز نیز دولتهاى استعمارى به پندار این که خزائن آسمان و زمین را در اختیار دارند مى‏گویند ملتهائى را که در برابر ما تسلیم نمى‏شوند باید در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آیند و تسلیم شوند! این کوردلان خبر ندارند که با یک اشاره خداوند تمام ثروتها و امکاناتشان بر باد مى‏رود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مى‏گردد.


(آیه 9)- اموال و فرزندان، شما را از یاد خدا غافل نکنند! از آنجا که یکى از عوامل مهم نفاق حبّ دنیا، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است، در اینجا مؤمنان را از چنین علاقه افراطى باز مى‏دارد، مى‏گوید:

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند»! (یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله).

«و کسانى که چنین کنند زیانکارانند» (و من یفعل ذلک فأولئک هم الخاسرون).

درست است که اموال و اولاد از مواهب الهى هستند، ولى تا آنجا که از آنها در راه خدا و براى نیل به سعادت کمک گرفته شود، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدّى در میان انسان و خدا ایجاد کند بزرگترین بلا محسوب مى‏شوند.


(آیه 10)- سپس به دنبال این اخطار شدید به مؤمنان، دستور انفاق در راه خدا را صادر کرده، مى‏فرماید: «و از آنچه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید پیش از آنکه مرگ یکى از شما فرا رسد و بگوید: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمى به تأخیر نینداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم»؟! (و انفقوا من ما رزقناکم من قبل ان یأتى احدکم الموت فیقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین).

در ذیل آیه مى‏گوید: «من انفاق کنم و از صالحان شوم» این تعبیر بیانگر تأثیر عمیق انفاق در صالح بودن انسان است.

بسیارند کسانى که وقتى چشم برزخى پیدا مى‏کنند و خود را در آخرین لحظات زندگى و در آستانه قیامت مى‏بینند، و پرده‏هاى غفلت و بى‏خبرى از جلو چشمان آنها کنار مى‏رود، و مى‏بینند باید اموال و سرمایه‏ها را بگذارند و بروند پشیمان مى‏شوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مى‏کنند تا جبران کنند ولى دست ردّ بر سینه آنها گذارده مى‏شود، چرا که سنّت الهى است که این راه، بازگشت ندارد!


(آیه 11)- در آخرین آیه با قاطعیت تمام، مى‏افزاید: «و خداوند هرگز (مرگ) کسى را، هنگامى که اجلش فرا رسد، به تأخیر نمى‏اندازد»! (و لن یؤخر الله نفسا اذا جاء اجلها).

چنانکه در آیه 34 سوره اعراف مى‏خوانیم: «هنگامى که مرگ آنها فرا رسد، نه یک ساعت پیش مى‏گیرند نه یک ساعت، تأخیر مى‏کنند».

و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (و الله خبیر بما تعملون).

و همه آنها را براى پاداش و کیفر، ثبت کرده و در برابر همه آنها به شما جزا مى‏دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۲
* مسافر
چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ق.ظ

554 . صفحه 554


دوم تیر: 



نفیسه : 


(آیه 9)-

شأن نزول:

در شأن نزول این آیه و سه آیه بعد یا خصوص آخرین آیه این سوره روایات مختلفى نقل شده و همه آنها از این معنى خبر مى‏دهد که در یکى از سالها که مردم مدینه گرفتار خشکسالى و گرسنگى و افزایش نرخ اجناس شده بودند «دحیه» با کاروانى از شام فرا رسید و با خود مواد غذائى آورده بود، در حالى که روز جمعه بود و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشغول خطبه نماز جمعه بود.

طبق معمول براى اعلام ورود کاروان طبل زدند و حتى بعضى دیگر آلات موسیقى را نواختند، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند، در این هنگام مسلمانانى که در مسجد براى نماز اجتماع کرده بودند خطبه را رها کرده و براى تأمین نیازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و یک زن در مسجد باقى ماندند- آیه نازل شد و آنها را سخت مذمّت کرد.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اگر این گروه اندک هم مى‏رفتند از آسمان سنگ بر آنها مى‏بارید.»

تفسیر:

بزرگترین اجتماع عبادى- سیاسى هفته در آیات گذشته بحثهاى فشرده‏اى پیرامون توحید و نبوت و معاد، و نیز مذمت یهود دنیا پرست آمده بود در اینجا به گفتگو پیرامون یکى از مهمترین وظائف اسلامى که در تقویت پایه‏هاى ایمان تأثیر فوق العاده دارد، و از یک نظر هدف اصلى سوره را تشکیل مى‏دهد، یعنى نماز جمعه و بعضى از احکام آن مى‏پردازد.

نخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که براى نماز روز جمعه اذان گفته مى‏شود به سوى ذکر خدا (خطبه و نماز) بشتابید و خرید و فروش را رها کنید، این براى شما بهتر است اگر مى‏دانستید» (یا ایها الذین آمنوا اذا نودى للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الى ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون).

به این ترتیب هنگامى که صداى اذان نماز جمعه بلند مى‏شود مردم موظفند کسب و کار را رها کرده به سوى نماز که مهمترین یاد خداست بشتابند.

البته ترک خرید و فروش مفهوم وسیعى دارد که هر کار مزاحمى را شامل مى‏شود.

منظور از «ذکر اللّه» در درجه اول «نماز» است، ولى مى‏دانیم خطبه‏هاى نماز جمعه هم که آمیخته با ذکر خداست، در حقیقت بخشى از نماز جمعه است، بنابر این باید براى شرکت در آن نیز تسریع کرد.


(آیه 10)- در این آیه مى‏افزاید: «و هنگامى که نماز پایان گرفت (شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بطلبید و خدا را بسیار یاد کنید شاید رستگار شوید» (فاذا قضیت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون).


(آیه 11)- در آخرین آیه سوره کسانى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را به هنگام نماز جمعه رها کردند و براى خرید از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شدیدا مورد ملامت قرار داده، مى‏گوید: «هنگامى که آنها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند پراکنده مى‏شوند و به سوى آن مى‏روند، و تو را ایستاده (در حالى که خطبه نماز جمعه مى‏خوانى) به حال خود رها مى‏کنند» (و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما).

ولى به آنها «بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزى دهندگان است» (قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة و الله خیر الرازقین).

ثواب و پاداش الهى و برکاتى که از حضور در نماز جمعه و شنیدن مواعظ و اندرزهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و تربیت معنوى و روحانى عائد شما مى‏شود قابل مقایسه با هیچ چیز دیگر نیست، و اگر از این مى‏ترسید که روزى شما بریده شود اشتباه مى‏کنید، خداوند بهترین روزى دهندگان است.

تعبیر «لهو» اشاره به طبل و سایر آلات لهوى است که به هنگام ورود قافله تازه‏اى به مدینه مى‏زدند که هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسیله‏اى براى سرگرمى و تبلیغ کالا.

نکته‏ها:

1- نخستین نماز جمعه در اسلام:

در بعضى از روایات اسلامى آمده است که مسلمانان مدینه، پیش از آن که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هجرت کند، با یکدیگر صحبت کردند و گفتند: یهود در یک روز هفته اجتماع مى‏کنند (روز شنبه) و نصارى نیز روزى براى اجتماع دارند (یکشنبه) خوب است ما هم روزى قرار دهیم و در آن روز جمع شویم و ذکر خدا گوئیم و شکر او را به جا آوریم، آنها روز قبل از شنبه را که در آن زمان «یوم العروبه» نامیده مى‏شد، براى این هدف برگزیدند، و به سراغ «اسعد بن زراره» (یکى از بزرگان مدینه) رفتند، او نماز را به صورت جماعت با آنها به جا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز، «روز جمعه» نامیده شد، زیرا روز اجتماع مسلمین بود.

و این نخستین جمعه‏اى بود که در اسلام تشکیل شد.

اما اولین جمعه‏اى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با اصحابش تشکیل دادند، هنگامى بود که به مدینه هجرت کرد، وارد مدینه شد، و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول هنگام ظهر بود، حضرت، چهار روز در «قبا» ماندند و مسجد قبا را بنیان نهادند، سپس روز جمعه به سوى مدینه حرکت کرد و به هنگام نماز جمعه به محله «بنى سالم» رسید، و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپاداشت، و این اولین جمعه‏اى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در اسلام به جا آورد، خطبه‏اى هم در این نماز جمعه خواند که اولین خطبه حضرت در مدینه بود.

2- اهمیت نماز جمعه:

بهترین دلیل بر اهمیت این فریضه بزرگ اسلامى قبل از هر چیز آیات همین سوره است، که به همه مسلمانان و اهل ایمان دستور مى‏دهد به محض شنیدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هرگونه کسب و کار و برنامه مزاحم را ترک گویند.

در احادیث اسلامى نیز تأکیدهاى فراوانى وارد شده است از جمله در خطبه‏اى که موافق و مخالف آن را از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده‏اند آمده:

«خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرده هرکس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روى استخفاف یا انکار ترک کند خداوند او را پریشان مى‏کند، و به کار او برکت نمى‏دهد، بدانید نماز او قبول نمى‏شود، بدانید زکات او قبول نمى‏شود، بدانید حج او قبول نمى‏شود، بدانید اعمال نیک او قبول نخواهد شد تا از این کار توبه کند»! البته باید توجه داشت که مذمتهاى شدیدى که در مورد ترک نماز جمعه آمده در صورتى است که نماز جمعه واجب عینى باشد.

3- فلسفه نماز عبادى- سیاسى جمعه:

نماز جمعه، قبل از هر چیز یک عبادت بزرگ دسته جمعى است، و اثر عمومى عبادات را که تلطیف روح و جان، و شستن دل از آلودگیهاى گناه و زدودن زنگار معصیت از قلب مى‏باشد در بردارد.

و اما از نظر اجتماعى و سیاسى، یک کنگره عظیم هفتگى است که بعد از کنگره سالانه حج، بزرگترین کنگره اسلامى مى‏باشد، و به همین دلیل در روایتى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که: «جمعه حجّ کسانى است که قادر به شرکت در مراسم حجّ نیستند.»

در حقیقت اسلام، به سه اجتماع بزرگ اهمیت مى‏دهد:

اجتماعات روزانه که در نماز جماعت حاصل مى‏شود.

اجتماع هفتگى که در مراسم نماز جمعه است.

و اجتماع حجّ که در کنار خانه خدا هر سال یک بار انجام مى‏گیرد.

نقش نماز جمعه در این میان بسیار مهم است بخصوص این که یکى از برنامه‏هاى خطیب در خطبه نماز جمعه، ذکر مسائل مهم سیاسى و اجتماعى و اقتصادى است.



سوره منافقون شصت و سومین سوره قران است. 

این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 11 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

سوره منافقون از سوره‏هاى پر محتواست که محور اصلى بحثهاى آن را مى‏توان در چهار بخش خلاصه کرد:

1- نشانه‏هاى منافقان که خود شامل چندین قسمت حساس است.

2- برحذر داشتن مؤمنان از توطئه‏هاى منافقان.

3- هشدار به مؤمنان که مواهب مادى دنیا آنها را از ذکر خداوند غافل نکند.

4- توصیه به انفاق در راه خدا، و بهره‏گیرى از اموال، پیش از آن که مرگ فرا رسد و آتش حسرت به جان انسان بیفتد.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است:

«کسى که سوره منافقون را بخواند از هرگونه نفاق پاک مى‏شود».

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «بر هر مؤمنى از شیعیان ما لازم است که در شب جمعه سوره جمعه و سبح اسم ربک الاعلى بخواند، و در نماز ظهر جمعه سوره جمعه و منافقین را ...» سپس افزود: «هنگامى که چنین کند گوئى عمل رسول خدا را انجام داده و جزا و پاداشش بر خدا بهشت است».

مکرر گفته‏ایم که این فضائل و آثار مهم نمى‏تواند تنها نتیجه تلاوت خالى از اندیشه و عمل باشد، چرا که هرگز خواندن این سوره بى‏آنکه برنامه زندگى بر آن تطبیق شود روح نفاق را از انسان بیرون نمى‏برد.


(آیه 1)سرچشمه نفاق و نشانه‏هاى منافقان! قبل از ورود در تفسیر این سوره ذکر مقدمه‏اى لازم به نظر مى‏رسد و آن این که مسأله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به مدینه هجرت فرمود و پایه‏هاى اسلام قوى، و پیروزى آن آشکار شد، و گرنه در مکه تقریبا منافقى وجود نداشت. زیرا اظهار مخالفت بطور آشکار مشکل، و گاه غیر ممکن بود، و لذا دشمنان شکست خورده براى ادامه برنامه‏هاى تخریبى خود تغییر چهره داده، ظاهرا به صفوف مسلمانان پیوستند، ولى در خفا به اعمال خود ادامه مى‏دادند.

اصولا طبیعت هر انقلابى چنین است که بعد از پیروزى چشمگیر با صفوف منافقان رو به رو خواهد شد، و دشمنان سرسخت دیروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوه‏گر مى‏شوند، و از اینجاست که مى‏توان فهمید چرا این همه آیات مربوط به منافقین در مدینه نازل شده نه در مکّه.

این نکته نیز قابل توجه است که مسأله نفاق و منافقان مخصوص به عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نبود، بلکه هر جامعه‏اى- مخصوصا جوامع انقلابى- با آن روبرو هستند، به همین دلیل باید تحلیلهاى قرآن را روى این مسأله به عنوان یک مسأله مورد نیاز فعلى، مورد بررسى دقیق قرار داد، و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقین در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت.

نکته مهم دیگر این که خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بیشتر است، چرا که از یکسو شناخت آنها غالبا آسان نیست، و از سوى دیگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى‏کنند که جدا ساختن آنها کار بسیار مشکلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با سایر اعضا جامعه کار مبارزه را با آنها دشوار مى‏سازد.

به همین دلیل اسلام در طول تاریخ خود بیشترین ضربه را از منافقان خورده،و نیز به همین دلیل قرآن سخت‏ترین حملات خود را متوجه منافقان ساخته و آن قدر که آنها را کوبیده هیچ دشمنى را نکوبیده است.

با توجه به این مقدمه به تفسیر آیات باز مى‏گردیم:

نخستین سخنى را که قرآن در اینجا درباره منافقان مطرح مى‏کند همان اظهار ایمان دروغین آنهاست که پایه اصلى نفاق را تشکیل مى‏دهد، مى‏فرماید: «هنگامى که منافقان نزد تو آیند مى‏گویند، ما شهادت مى‏دهیم که حتما تو رسول خدائى»! (إذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله).

سپس مى‏افزاید: «خداوند مى‏داند که تو فرستاده او هستى، ولى خداوند شهادت مى‏دهد که منافقان دروغگو هستند» و به گفته خود ایمان ندارند (و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون). چرا که آنها نمى‏خواستند، خبر از رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بدهند، بلکه مى‏خواستند از اعتقاد خود به نبوّت او خبر دهند و مسلما در این خبر دروغگو بودند.

و از اینجا نخستین نشانه نفاق، روشن مى‏شود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است که با زبان مؤکّدا اظهار ایمان مى‏کنند، ولى در دل آنها مطلقا خبرى از ایمان نیست، این دروغگوئى محور اصلى نفاق را تشکیل مى‏دهد.


(آیه 2)- این آیه به دومین نشانه منافقین پرداخته، چنین مى‏گوید: «آنها سوگندهایشان را سپر ساخته‏اند، تا مردم را از راه خدا باز دارند» (اتخذوا ایمانهم جنة فصدوا عن سبیل الله).

«آنها کارهاى بسیار بدى انجام مى‏دهند» (انهم ساء ما کانوا یعملون).

چرا که در طریق هدایت مردم به آئین حق، ایجاد مانع مى‏نمایند، و چه عملى از این بدتر و زشت‏تر است؟

تعبیر «جنّه» (سپر) نشان مى‏دهد که آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستیزند، و هرگز نباید فریب ظاهر سازى و چرب زبانى آنها را خورد، زیرا انتخاب سپر مخصوص میدانهاى نبرد است.


(آیه 3)- این آیه به علت اصلى این گونه اعمال ناروا پرداخته، مى‏افزاید:«این به خاطر آن است که آنها نخست ایمان آوردند، سپس کافر شدند، و لذا بر دلهاى آنها مهر نهاده شده و حقیقت را درک نمى‏کنند» (ذلک بانهم آمنوا ثم کفروا فطبع على قلوبهم فهم لا یفقهون).

منافقان دو گروهند، گروهى از اول ایمانشان صورى و ظاهرى بوده، و گروه دیگر در آغاز ایمان حقیقى داشته‏اند سپس راه ارتداد و نفاق را پیش گرفته‏اند، ظاهر آیه مورد بحث گروه دوم را مى‏گوید.

و این سومین نشانه از نشانه‏هاى آنهاست که از درک حقائق روشن غالبا محرومند.


(آیه 4)- این آیه نشانه‏هاى بیشترى را از منافقین ارائه داده، مى‏گوید:

«هنگامى که آنها را مى‏بینى جسم و قیافه آنان تو را در شگفتى فرو مى‏برد» (و اذا رأیتهم تعجبک اجسامهم). ظاهرى آراسته و قیافه‏هائى جالب دارند.

علاوه بر این چنان شیرین و جذاب سخن مى‏گویند که «اگر سخن بگویند به سخنانشان گوش فرا مى‏دهى»! (و إن یقولوا تسمع لقولهم).

جائى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ظاهرا تحت تأثیر جذابیت سخنان آنها قرار گیرد تکلیف دیگران روشن است.

این از نظر ظاهر و اما از نظر باطن، «گوئى چوبهاى خشکى هستند که به دیوار تکیه داده شده‏اند» (کانهم خشب مسندة).

اجسامى بى‏روح، و صورتهائى بى‏معنى و هیکلهائى توخالى دارند، نه از خود استقلالى، نه در درون نور و صفائى و نه اراده و تصمیم محکم و ایمانى دارند، درست همچون چوبهائى خشک تکیه زده بر دیوار! سپس مى‏افزاید: آنها چنان تو خالى و فاقد توکل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند که «هر فریادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مى‏پندارند» (یحسبون کل صیحة علیهم).

ترس و وحشتى عجیب همیشه بر قلب و جان آنها حکم فرماست، و یک حالت سوء ظن و بدبینى جانکاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته است.و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هشدار مى‏دهد که «اینها دشمنان واقعى تو هستند پس از آنها بر حذر باش» (هم العدو فاحذرهم).

سپس مى‏گوید: «خداوند آنها را بکشد، چگونه از حق منحرف مى‏شوند»؟! (قاتلهم الله انى یؤفکون).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۲
* مسافر
سه شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ق.ظ

553 . صفحه 553



اول تیر:



نفیسه : 




سوره جمعه شصت و دومین سوره قرآن است.

این سوره در «مدینه» نازل شده و 11 آیه دارد.‏

محتواى سوره:

این سوره در حقیقت بر دو محور اساسى دور مى‏زند:

نخست توجه به توحید و صفات خدا و هدف از بعثت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مسأله معاد، و دیگرى برنامه سازنده نماز جمعه و بعضى از خصوصیات این عبادت بزرگ.

فضیلت تلاوت سوره:

در فضیلت تلاوت این سوره- چه مستقلا و یا در ضمن نمازهاى یومیه- روایات بسیارى وارد شده است.

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره جمعه را بخواند خداوند به تعداد کسانى که در نماز جمعه شرکت مى‏کنند و کسانى که شرکت نمى‏کنند در تمام بلاد مسلمین به او ده حسنه مى‏بخشد».

قابل ذکر است، با این که عدول از سوره توحید و «قل یا ایها الکافرون» به سوره‏هاى دیگر در قرائت نماز جائز نیست این مسأله در خصوص نماز جمعه استثنا و عدول از آنها به سوره «جمعه» و «منافقون» جایز بلکه مستحب شمرده شده است.



(آیه 1)- این سوره نیز با تسبیح و تقدیس پروردگار شروع مى‏شود، و به قسمتى از صفات جمال و جلال و اسماء حسناى او اشاره مى‏کند که در حقیقت مقدمه‏اى است براى بحثهاى آینده.

مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا مى‏گویند» و با زبان حال و قال او را از تمام نقایص و عیوب پاک مى‏شمرند (یسبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).

خداوندى که «مالک و حاکم است، و از هر عیب و نقصى مبرّاست» (الملک القدوس).

خداوندى که «عزیز و حکیم است» (العزیز الحکیم).

و به این ترتیب نخست بر «مالکیت و حاکمیت» و سپس «منزه بودن او از هرگونه ظلم و ستم و نقص» تأکید مى‏کند، زیرا با توجه به مظالم بى‏حساب ملوک و شاهان واژه «ملک» تداعى معانى نامقدسى مى‏کند که با کلمه «قدّوس» همه شستشو مى‏شود.


(آیه 2)- بعد از این اشاره کوتاه و پرمعنى به مسأله توحید و صفات خدا، به مسأله بعثت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و هدف از این رسالت بزرگ که در ارتباط با عزیز و حکیم و قدوس بودن خداوند است پرداخته، مى‏گوید: «او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى‏خواند» (هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته).

و در پرتو این تلاوت، «آنها را تزکیه مى‏کند، و به آنها کتاب (قرآن) و حکمت مى‏آموزد» (و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة).

«هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند» (و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین).

پیامبر اسلام از میان همین گروه درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد، کتابى مثل قرآن با این محتواى عمیق و عظیم، محال است زائیده فکر بشر باشد آن هم بشرى که نه خود درس خوانده، و نه در محیط علم و دانش پرورش یافته است، این نورى است که از ظلمت برخاسته، و این خود معجزه‏اى است آشکار و سندى است روشن بر حقّانیت او.

در آیه فوق هدف این بعثت را در سه امر خلاصه کرده که یکى جنبه مقدماتى دارد و آن تلاوت آیات الهى است، و دو قسمت دیگر یعنى «تهذیب و تزکیه نفوس» و «تعلیم کتاب و حکمت» دو هدف بزرگ نهائى را تشکیل مى‏دهد.

آرى! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده است که انسانها را هم در زمینه علم و دانش، و هم اخلاق و عمل، پرورش دهد، تا به وسیله این دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند، و مسیر الى اللّه را پیش گیرند، و به مقام قرب او نائل شوند.


(آیه 3)- ولى از آنجا که پیامبر اسلام تنها مبعوث به این قوم «امى» نبود، بلکه دعوتش همه جهانیان را در بر مى‏گرفت در این آیه، مى‏افزاید: «و رسول است بر گروه دیگرى (از مؤمنان) که هنوز به آنها ملحق نشده‏اند» (و آخرین منهم لما یلحقوا بهم).

به این ترتیب آیه فوق تمام اقوامى را که بعد از صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به وجود آمدند از عرب و عجم شامل مى‏شود.

و از آنجا که همه این امور از قدرت و حکمت خداوند سرچشمه مى‏گیرد، در پایان آیه مى‏افزاید: «و او عزیز و حکیم است» (و هو العزیز الحکیم).


(آیه 4)- سپس به این نعمت بزرگ یعنى، بعثت پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله و برنامه تعلیم و تربیت او اشاره کرده، مى‏افزاید: «این فضل خداست که به هرکس بخواهد (و شایسته بداند) مى‏بخشد، و خداوند صاحب فضل عظیم است» (ذلک فضل الله یوتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم).


(آیه 5)- چارپائى بر او کتابى چند! در بعضى از روایات آمده است که یهود مى‏گفتند: اگر محمّد به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نیست، لذا به آنها گوشزد مى‏کند که اگر کتب آسمانى خود را دقیقا خوانده و عمل مى‏کردید این سخن را نمى‏گفتید، چرا که بشارت ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در آن آمده است.

مى‏فرماید: «کسانى که مکلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نکردند مانند درازگوشى هستند که کتابهائى حمل مى‏کند» آن را بر دوش مى‏کشد اما چیزى از آن  نمى‏فهمد (مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا).

این قوم از خود راضى که تنها به نام تورات یا تلاوت آن قناعت کردند، بى‏آنکه اندیشه در محتواى آن داشته باشند و عمل کنند همانند همین حیوانى هستند که در حماقت و نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است.

سپس در ادامه این مثل مى‏افزاید: «گروهى که آیات خدا را انکار کردند مثال بدى دارند» (بئس مثل القوم الذین کذبوا بآیات الله).

و در پایان آیه در یک جمله کوتاه و پر معنى مى‏فرماید: «و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى‏کند»؟ (و الله لا یهدى القوم الظالمین).

درست است که هدایت کار خداست، اما زمینه لازم دارد، و زمینه آن که روح حق طلبى و حق جوئى است باید از ناحیه خود انسانها فراهم شود، و ستمگران از این مرحله دورند.

در روایات اسلامى در نکوهش عالمان بى‏عمل تعبیرات تکان دهنده‏اى آمده است: از جمله، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «هرکس علمش افزوده شود ولى بر هدایتش نیفزاید، این علم، جز دورى از خدا، براى او حاصلى ندارد».

و بدون شک وجود چنین علما و دانشمندانى، بزرگترین بلا براى یک جامعه محسوب مى‏شود و سرنوشت مردمى که

عالمشان چنین باشد، سرنوشت خطرناکى است که به گفته شاعر عرب:

شبان، گوسفندان را از چنگال گرگ نجات مى‏دهد اما واى به حال گوسفندانى که شبانشان گرگان باشند.


(آیه 6)- گفتیم یهود خود را امتى برگزیده، و به اصطلاح تافته‏اى جدا بافته مى‏دانستند، حتى گاهى ادعا مى‏کردند که پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى‏کردند، چنانکه در آیه 18 سوره مائده آمده است.

قرآن در مقابل این بلند پروازیهاى بى‏دلیل، آن هم از ناحیه گروهى که حامل کتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند، مى‏گوید: به آنها «بگو: اى یهودیان! اگر گمان مى‏کنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى‏گوئید» تا به لقاى محبوبتان برسید (قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین).

چرا که دوست همیشه مشتاق لقاى دوست است، و مى‏دانیم که لقاى معنوى پروردگار در قیامت رخ مى‏دهد. اگر شما راست مى‏گوئى پس چرا این قدر به زندگى دنیا چسبیده‏اید؟ چرا این قدر از مرگ وحشت دارید؟


(آیه 7)- سپس به دلیل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره کرده، مى‏افزاید:

«ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمى‏کنند به خاطر اعمالى که از پیش فرستاده‏اند» (و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم).

«و خداوند ظالمان را به خوبى مى‏شناسد» (و الله علیم بالظالمین).

در حقیقت ترس انسان از مرگ به خاطر یکى از دو عامل است: یا به زندگى بعد از مرگ ایمان ندارد، و مرگ را هیولاى فنا و نیستى مى‏پندارد، و طبیعى است که انسان از نیستى و عدم بگریزد.

و یا این که به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاریک و سیاه و خالى از حسنات مى‏بیند که از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بیمناک است. و از آنجا که یهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ، عامل دوم بود.


(آیه 8)- ولى مسلما این وحشت و اضطراب مشکلى را حل نمى‏کند مرگ، شترى است که بر در خانه همه خوابیده است لذا قرآن مى‏گوید: اى پیامبر! به آنها «بگو: این مرگى که از آن فرار مى‏کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد» (قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقیکم).

«سپس به سوى کسى که داناى پنهان و آشکار است بازگردانده مى‏شوید آنگاه شما را از آنچه انجام مى‏دادید خبر مى‏دهد» (ثم تردون الى عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون).قانون مرگ از عمومى‏ترین و گسترده‏ترین قوانین این عالم است، انبیا بزرگ الهى و فرشتگان مقرب همه مى‏میرند، و جز ذات پاک خداوند در این جهان باقى نمى‏ماند، «کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام».

(الرحمن/ 26 و 27) هم مرگ از قوانین مسلم این عالم است، و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقیقا آگاه است.

بنابر این تنها راه براى پایان دادن به این وحشت، پاکسازى اعمال، و شستشوى دل از آلودگى گناه مى‏باشد که هر کس حسابش پاک است از محاسبه‏اش چه باک.


.................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  2 سوره جمعه :



معصومه :



این عبارت

 یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه 

به نظر تکرار زیادی در قران دارد ولی هنوز برای من معنی اش عمیق نشده, منظور از تزکیه چیست؟

تعلیم کتاب و حکمت چیست؟


ایا منظور از تعلیم کتاب, تعلیم قوانین اسلامی ست؟

و نکته جالبی ک قبلا خوانده بودم در مورد تقدم تزکیه ب تعلیم هست ک اول باید تزکیه انجام شود و بعد تعلیم



اعظم : 



حالا تا اونجایی که من میدونم تزکیه یعنی پاک کردن وجود از الودگیها 

یعنی خرابیهای وجودت روپاک کردن 

گرد الودگیها نگشتن 

این اولین کاره که یه ادمی که میخوادبیاد توراه باید انجام بده 

مصداق دیو چویرون رود فرشته در اید


شاید ادمی که میخواد خوب بشه ندونه چه کارهای خوبی رو باید انجام بده ولی خودش میدونه چه کاراییش بده معمولا 


اولا اونا رو بذاره کنار و دلش رو اماده کنه برای پذیرش و انجام خوبیها 


این برداشت منه از تزکیه


و اما تعلیم کتاب


با توجه به چبزایی که خوندم همین علمی هستش که باعث ارنقای معنوی میشه همین که کلیت و کاملش در قوانین اسلام اومده 


یه جورایی دونستن بکن نکن های دین


همیشه در قرآن تزکیه قبل از تعلیم اومده 


و فقط یه جا بعد تعلیم اومده اونم از زبان ابراهیم علیه السلام هستش در مقام دعا 



اگه پیگیر سخنرانیهای اقای عباسی باشین 

روی این تزکیه قبل علم خیلی سخنرانیهای جنجالی کردن 


ایشون میگن به طور خلاصه چون علم امروز در بشری پیگیری شده که قبلش تزکیه نکرده 

معمولا سرازبیراهه در میاره 

چون رشد سرطانی میکنه و علیه اخلاق به کار میره ...


میگه حتی علم به معنای عام امروزیش هم باید قبلش اونکه پیگیرش هست در خودش تزکیه کرده باسه 

و گرنه اون علمی نمیشه که درخدمت اخلاق بشریته 


و ضد اخلاق میشه حتی 

و مثالش هم همین هسته ایها و .... وروانشناسیهایی که سر از همجنسگرایی و انواع بردگیهای جنسی در میاره هستش




معصومه :


و حکمت یعنی چه؟؟؟



نفیسه :



حکمت شناخت حقایق است. چنان که هستند به قدر توانائى.

تفسیر نمونه:(برای حکمت معانی زیادی از قبیل معرفت و شناخت اسرار جهان هستی و آگاهی از حقایق قرآن و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و بالاخره معرفت و شناسایی خدا ذکر شده است که همه آنها در یک معنی وسیع جمع است .

حکمت از جمله بخشش‌های خداوند در دنیا به صالحان است. خداوند به برخی از بندگان که تشنه معرفت و جویای حقیقت‌اند، به پاس عبودیت‌شان، حکمت می‌بخشد و آنان را سیراب می‌کند. هیچ سرمایه‌ای به ارزش و بزرگی حکمت نیست.)

در تفسیر المیزان جلد دوم آمده :(لقمان حکیم از آن جهت حکیم بود و به آن حکیم گفته می شد که حقایق ناب مطابق با واقع در ابعاد مختلف اعتقادی، اخلاقی، عملی، با جان او عجین و در عملش متبلور بود. )


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۱
* مسافر
دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ق.ظ

552. صفحه 552



سی و یکم خرداد : 


نفیسه :


(آیه 6)- من بشارت ظهور «احمد» را آورده‏ام! در این آیه به مسأله رسالت حضرت عیسى (ع) و کارشکنى و تکذیب بنى اسرائیل در مقابل او اشاره کرده، مى‏افزاید «و (به یاد آورید) هنگامى را که عیسى بن مریم گفت: اى بنى اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم، این در حالى است که تصدیق کننده کتابى که قبل از من فرستاده شده [- تورات‏] مى‏باشم» (و اذ قال عیسى ابن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدى من التوراة).

«و بشارت دهنده به رسولى که بعد از من مى‏آید و نام او احمد است» (و مبشرا برسول یأتى من بعدى اسمه احمد).

بنابراین من حلقه اتّصالى هستم که امت موسى و کتاب او را به امت پیامبر آینده (پیامبر اسلام) و کتاب او، پیوند مى‏دهم.

گرچه جمعى از بنى اسرائیل به این پیامبر موعود ایمان آوردند، اما گروه عظیمى سرسختانه در برابر او ایستادند، و حتّى معجزات آشکار او را انکار کردند و لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «هنگامى که او [- احمد] با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنان آمد گفتند: این سحرى است آشکار»! (فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین).

عجب این که: طایفه یهود، قبل از مشرکان عرب، این پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را شناخته بودند، اما با این همه بسیارى از بت‏پرستان، ایمان آوردند ولى بسیارى از یهود بر لجاج و عناد و انکار باقى ماندند.


(آیه 7)- در آیه قبل خواندیم که چگونه گروهى معاند و لجوج على رغم بشارت پیامبر پیشین حضرت مسیح (ع) درباره ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله، و على رغم توأم بودن دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله با «بینات» و دلائل روشن و معجزات، چگونه به مقابله و انکار برخاستند، در اینجا عاقبت کار این افراد، و سرنوشت آنها را تشریح مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «چه کسى ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالى که دعوت به اسلام مى‏شود» (و من اظلم ممن افترى على الله الکذب و هو یدعى الى الاسلام).

آرى! چنین کسى که دعوت پیامبر الهى را دروغ، معجزه او را سحر و آئین او را باطل مى‏شمرد ستمکارترین مردم است، چرا که راه هدایت و نجات را به روى خود و سایر بندگان خدا مى‏بندد.

در پایان آیه مى‏افزاید: «و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمى‏کند» (و الله لا یهدى القوم الظالمین).


(آیه 8)- مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند! سپس براى این که نشان دهد دشمنان حق قادر نیستند آئین او را برچینند ضمن تشبیه جالبى مى‏فرماید: «آنان مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولى خداوند نور خود را کامل مى‏کند هر چند کافران خوش نداشته باشند»! (یریدون لیطفؤا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون).

آرى! همان گونه که خداوند اراده کرده بود این نور الهى روز به روز در گسترش است و دامنه اسلام هر زمان نسبت به گذشته وسیعتر مى‏شود، و آمارها نشان مى‏دهد که جمعیت مسلمانان جهان على رغم تلاشهاى مشترک «صهیونیستها»، «صلیبیها» و دیگر دشمنان اسلام رو به افزایش است.


(آیه 9)- در این آیه براى تأکید بیشتر با صراحت مى‏گوید: «او کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاده تا او را بر همه ادیان غالب سازد هر چند مشرکان کراهت داشته باشند» (هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون).

و سرانجام اسلام هم از نظر منطق، و هم از نظر پیشرفت عملى بر مذاهب دیگر غالب شد، و دشمنان را از قسمتهاى وسیعى از جهان عقب زد و جاى آنها را گرفت و هم اکنون نیز در حال پیشروى است.

البته مرحله نهائى این پیشروى به عقیده ما با ظهور حضرت مهدى- عج- تحقق مى‏یابد که این آیات خود دلیلى بر آن ظهور عظیم است.


(آیه 10)- تجارتى پرسود و بى‏نظیر! یکى از اهداف مهم این سوره، دعوت به ایمان و جهاد است، این آیه و سه آیه بعد نیز تأکیدى است به این دو اصل، با مثال لطیفى که انگیزه حرکت الهى را در جان انسان به وجود مى‏آورد.

نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! آیا شما را به تجارتى راهنمائى کنم که شما را از عذاب دردناک رهائى مى‏بخشد»؟ (یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم على تجارة تنجیکم من عذاب الیم).


(آیه 11)- سپس به شرح آن تجارت پرسود پرداخته، مى‏افزاید: «و آن این که به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید» (تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم).

بدون شک خدا نیازى به این تجارت پرسود ندارد، بلکه تمام منافع آن دربست به مؤمنان تعلق مى‏گیرد، لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «این براى شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید» (ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون).

ایمان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از ایمان به خدا جدا نیست، همان گونه که جهاد با جان، از جهاد با مال نمى‏تواند جدا باشد، و اگر مى‏بینیم جهاد با مال مقدم داشته شده نه به خاطر آن است که از جهاد با جان مهمتر مى‏باشد، بلکه به خاطر این است که مقدمه آن محسوب مى‏شود چرا که ابزار جهاد از طریق کمکهاى مالى فراهم مى‏گردد.


(آیه 12)- تا اینجا سه رکن اساسى از ارکان این تجارت بزرگ مشخص شد «خریدار» خداست و «فروشنده» انسانهاى با ایمان، «و متاع» جانها و اموالشان، اکنون نوبت به رکن چهارم مى‏رسد که بهاى این معامله عظیم است.

مى‏فرماید: اگر چنین کنید «گناهانتان را مى‏بخشد و شما را در باغهائى از بهشت داخل مى‏کند که نهرها از زیر درختانش جارى است و در مسکنهاى پاکیزه در بهشت جاویدان جاى مى‏دهد، و این پیروزى عظیم است» (یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الانهار و مساکن طیبة فى جنات عدن ذلک الفوز العظیم).

در مرحله پاداش اخروى نخست به سراغ آمرزش گناهان مى‏رود چرا که بیشترین ناراحتى فکر انسان از گناهان خویش است، همچنین این تعبیر نشان مى‏دهد که نخستین هدیه الهى به شهیدان راهش این است که تمام گناهانشان را مى‏بخشد.


(آیه 13)- در این آیه به دو شاخه از مواهب الهى در دنیا نیز اشاره کرده، مى‏فرماید: «و (نعمت) دیگرى که آن را دوست دارید به شما مى‏بخشد، و آن یارى خداوند، و پیروزى نزدیک است» (و اخرى تحبونها نصر من الله و فتح قریب).

چه تجارت پرسود و پربرکتى؟ که سراسرش فتح و پیروزى و نعمت و رحمت است.

سپس به همین دلیل به مؤمنان در مورد این تجارت بزرگ تبریک مى‏گوید و مى‏افزاید: «و مؤمنان را بشارت ده» به این پیروزى بزرگ (و بشر المؤمنین).


(آیه 14)- همچون حواریون باشید! در این آیه که آخرین آیه سوره صف مى‏باشد باز تکیه و تأکید روى امر «جهاد» است که محور اصلى سوره را تشکیل مى‏دهد، منتهى از طریقى دیگر این مسأله را تعقیب مى‏کند، و مطلبى مهمتر از عنوان بهشت و نعمتهاى بهشتى ارائه داده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! یاوران خدا باشید» (یا ایها الذین آمنوا کونوا انصار الله).

خدائى که تمام قدرتها از او سرچشمه مى‏گیرد و به او باز مى‏گردد.

سپس به یک نمونه تاریخى اشاره مى‏کند تا بدانند این راه بدون رهرو نبوده و نیست، مى‏افزاید: «همان گونه که عیسى بن مریم به حواریون گفت: چه کسانى در راه خدا یاوران من هستند»؟! (کما قال عیسى ابن مریم للحواریین من انصارى الى الله).

و «حواریون (در پاسخ با نهایت افتخار) گفتند: ما یاوران خدائیم» (قال الحواریون نحن انصار الله).و در همین مسیر با دشمنان حق به مبارزه برخاستند «در این هنگام گروهى از بنى اسرائیل ایمان آوردند (و به حواریون پیوستند) و گروهى کافر شدند» (فآمنت طائفة من بنى اسرائیل و کفرت طائفة).

اینجا بود که نصرت و یارى ما به کمک آنها شتافت «ما کسانى را که ایمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تأیید کردیم، و سرانجام بر آنان پیروز شدند» (فایدنا الذین آمنوا على عدوهم فاصبحوا ظاهرین).

شما نیز حواریون محمد صلّى اللّه علیه و آله هستید، و به این افتخار مفتخرید که یاوران اللّه و رسول خدا مى‏باشید، و همان گونه که حواریون بر دشمنان غلبه کردند شما نیز پیروز خواهید شد.

حواریّون کیانند؟

در قرآن مجید پنج بار از حواریون مسیح (ع) یاد شده که دو بار در همین سوره است، این تعبیر اشاره به دوازده نفر از یاران خاص حضرت مسیح است که نام آنها در انجیلهاى کنونى (انجیل متّى و لوقا باب 6) ذکر شده است.

در حدیثى آمده است که پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که در «عقبه» با جمعى از اهل مدینه که براى بیعت آمده بودند رو به رو شد فرمود: دوازده نفر از خودتان را انتخاب و به من معرفى کنید که اینها نماینده قوم خود باشند، همان گونه که حواریون نسبت به عیسى بن مریم بوده‏اند و این نیز اهمیت مقام آن بزرگواران را نشان مى‏دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۱
* مسافر