چهارم تیر :
نفیسه :
(آیه 5)-
شأن نزول:
براى این آیه و سه آیه بعد شأن نزول مفصّلى نقل شده که خلاصه آن چنین است: بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى که در سال ششم هجرت در سرزمین «قدید» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، یکى از طایفه انصار و دیگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند، «عبد اللّه بن ابى» که از سرکردههاى معروف منافقان بود به یارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شدیدى در میان آن دو در گرفت، عبد اللّه بن ابى، سخت، خشمگین شد، و در حالى که جمعى از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد» و منظورش از عزیزان، خود و اتباعش بود و از ذلیلان مهاجران، سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: این نتیجه کارى است که شما به سر خودتان آوردید، این گروه را در شهر خود جاى دادید و اموالتان را با آنها قسمت کردید: هرگاه باقیمانده غذاى خودتان را به مثل این مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمىدادید برگردن شما سوار نمىشدند.
در اینجا «زید بن ارقم» که در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به «عبد اللّه بن ابى» کرد و گفت به خدا سوگند ذلیل و قلیل توئى! و محمّد صلّى اللّه علیه و آله در عزّت الهى و محبّت مسلمین است، «عبد اللّه» صدا زد: خاموش باش تو باید بازى کنى اى کودک! زید بن ارقم خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و ماجرا را نقل کرد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کسى را به سراغ «عبد اللّه» فرستاد فرمود: این چیست که براى من نقل کردهاند؟
عبد اللّه گفت: به خدائى که کتاب آسمانى بر تو نازل کرده من چیزى نگفتم! و «زید» دروغ مىگوید.
سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشکریان به راه ادامه دهند، سرانجام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد مدینه شد.
زید بن ارقم مىگوید: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بیرون نیامدم.
در این هنگام سوره منافقین نازل شد، و زید را تصدیق، و عبد اللّه را تکذیب کرد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گوش زید را گرفت و فرمود: اى جوان! خداوند سخن تو را تصدیق کرد خداوند آیاتى از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودى نازل کرد.
هنگامى که این آیات نازل شد و دروغ عبد اللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:
خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برو تا براى تو استغفار کند، عبد اللّه سرش را تکان داد و سخنان ناروائى گفت. در اینجا آیه (و اذا قیل لهم تعالوا) نازل گردید.
تفسیر:
نشانههاى دیگرى از منافقان- این آیه و آیات بعد از آن همچنان ادامه بیان اعمال منافقان و نشانههاى گوناگون آنهاست، مىفرماید: «هنگامى که به آنها گفته شود: بیائید تا رسول خدا براى شما استغفار کند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و کبر و غرور) تکان مىدهند و آنها را مىبینى که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر مىورزند» (و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤسهم و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون).
روشن است که روح اسلام، تسلیم در برابر حق است و کبر و غرور همیشه مانع این تسلیم است، به همین دلیل یکى از نشانههاى منافقان، بلکه یکى از انگیزههاى نفاق را همین خود خواهى و خود برتربینى و غرور مىتوان شمرد.
(آیه 6)- در این آیه براى رفع هرگونه ابهام در این زمینه، مىافزاید: به فرض که آنها نزد تو بیایند و براى آنها استغفار کنى، زمینه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابر این «براى آنها تفاوت نمىکند که، خواه استغفار کنى یا نکنى، هرگز خداوند آنان را نمىبخشد»! (سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم).
دلیل آن هم این است که: «خداوند قوم فاسق را هدایت نمىکند» (ان الله لا یهدى القوم الفاسقین). چرا که در گناه اصرار مىورزند و در برابر حق مستکبرند.
استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تنها در صورتى اثر مىگذارد که زمینه مساعد و قابلیت لازم فراهم شود، اگر به راستى آنها توبه کنند و سر تسلیم در مقابل حق فرود آورند،استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و شفاعت او مسلما مؤثر است، و در غیر این صورت کمترین اثرى نخواهد داشت.
(آیه 7)- سپس به یکى از گفتههاى بسیار زشت آنها که روشنترین گواه نفاق آنها محسوب مىشود اشاره کرده، مىفرماید: «آنها کسانى هستند که مىگویند: به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید (و از اموال و امکانات خود در اختیار آنها قرار ندهید) تا پراکنده شوند» (هم الذین یقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ینفضوا).
غافل از این که «خزائن آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمىفهمند» (و لله خزائن السماوات و الارض و لکن المنافقین لا یفقهون).
این بینواها نمىدانند که هرکس هر چه دارد از خدا دارد، اگر «انصار» مىتوانند به «مهاجران» پناه دهند و آنها را در اموال خود سهیم کنند این بزرگترین افتخارى است که نصیبشان شده، نه تنها نباید منتى بگذارند، بلکه باید خدا را بر این توفیق بزرگ شکر گویند.
(آیه 8)- سپس به یکى دیگر از نفرت انگیزترین سخنان آنها اشاره کرده، مىافزاید: «آنها مىگویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون مىکنند»! (یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل).
این همان گفتارى است که از دهان آلوده «عبد اللّه بن ابى» خارج شد، و منظورش این بود که ما ساکنان مدینه، رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مهاجر را بیرون مىکنیم.
سپس قرآن پاسخ دندان شکنى به آنان داده، مىگوید: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمىدانند» (و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون).
تنها منافقان مدینه نبودند که این سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلکه قبل از آنها نیز سران قریش در «مکّه» مىگفتند: اگر این گروه اندک مسلمان فقیر را در محاصره اقتصادى قرار دهیم، یا از مکّه بیرونشان کنیم، مطلب تمام است! امروز نیز دولتهاى استعمارى به پندار این که خزائن آسمان و زمین را در اختیار دارند مىگویند ملتهائى را که در برابر ما تسلیم نمىشوند باید در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آیند و تسلیم شوند! این کوردلان خبر ندارند که با یک اشاره خداوند تمام ثروتها و امکاناتشان بر باد مىرود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مىگردد.
(آیه 9)- اموال و فرزندان، شما را از یاد خدا غافل نکنند! از آنجا که یکى از عوامل مهم نفاق حبّ دنیا، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است، در اینجا مؤمنان را از چنین علاقه افراطى باز مىدارد، مىگوید:
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند»! (یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله).
«و کسانى که چنین کنند زیانکارانند» (و من یفعل ذلک فأولئک هم الخاسرون).
درست است که اموال و اولاد از مواهب الهى هستند، ولى تا آنجا که از آنها در راه خدا و براى نیل به سعادت کمک گرفته شود، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدّى در میان انسان و خدا ایجاد کند بزرگترین بلا محسوب مىشوند.
(آیه 10)- سپس به دنبال این اخطار شدید به مؤمنان، دستور انفاق در راه خدا را صادر کرده، مىفرماید: «و از آنچه به شما روزى دادهایم انفاق کنید پیش از آنکه مرگ یکى از شما فرا رسد و بگوید: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمى به تأخیر نینداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم»؟! (و انفقوا من ما رزقناکم من قبل ان یأتى احدکم الموت فیقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین).
در ذیل آیه مىگوید: «من انفاق کنم و از صالحان شوم» این تعبیر بیانگر تأثیر عمیق انفاق در صالح بودن انسان است.
بسیارند کسانى که وقتى چشم برزخى پیدا مىکنند و خود را در آخرین لحظات زندگى و در آستانه قیامت مىبینند، و پردههاى غفلت و بىخبرى از جلو چشمان آنها کنار مىرود، و مىبینند باید اموال و سرمایهها را بگذارند و بروند پشیمان مىشوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مىکنند تا جبران کنند ولى دست ردّ بر سینه آنها گذارده مىشود، چرا که سنّت الهى است که این راه، بازگشت ندارد!
(آیه 11)- در آخرین آیه با قاطعیت تمام، مىافزاید: «و خداوند هرگز (مرگ) کسى را، هنگامى که اجلش فرا رسد، به تأخیر نمىاندازد»! (و لن یؤخر الله نفسا اذا جاء اجلها).
چنانکه در آیه 34 سوره اعراف مىخوانیم: «هنگامى که مرگ آنها فرا رسد، نه یک ساعت پیش مىگیرند نه یک ساعت، تأخیر مىکنند».
و سرانجام آیه را با این جمله پایان مىدهد: «و خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است» (و الله خبیر بما تعملون).
و همه آنها را براى پاداش و کیفر، ثبت کرده و در برابر همه آنها به شما جزا مىدهد.
سوره شصت و چهارم قران،سوره تغابن است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و 18 آیه است.
محتواى سوره:
لحن آیات اخیر این سوره، با سورههاى مدنى هماهنگ است، ولى صدر آن، با سورههاى مکّى موافقتر است، اما به هر حال ما مجموع آن را طبق مشهور مدنى، تلقى مىکنیم.
از نظر محتوا، این سوره را مىتوان به چند بخش تقسیم کرد:
1- آغاز سوره که از توحید و صفات و افعال خدا بحث مىکند.
2- به دنبال آن، با استفاده از علم خداوند، به مردم هشدار مىدهد که مراقب اعمال پنهان و آشکار خود باشند و سرنوشت اقوام پیشین را فراموش نکنند.
3- در بخش دیگرى از سوره، سخن از معاد است. و این که روز قیامت روز «تغابن» و مغبون شدن گروهى و برنده شدن گروه دیگرى است (نام این سوره نیز از همین گرفته شده).
4- در بخشى دیگر دستور به اطاعت خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داده و پایههاى اصل نبوت را تحکیم مىبخشد.
5- آخرین بخش سوره، مردم را به انفاق در راه خدا تشویق مىکند و از این که فریفته اموال و اولاد و همسران شوند بر حذر مىدارد، و سوره را با نام و صفات خدا پایان مىدهد همان گونه که آغاز کرده بود.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «کسى که سوره تغابن را در نماز فریضهاش بخواند شفیع او روز قیامت خواهد شد، و شاهد عادلى است در نزد کسى که شفاعت او را اجازه مىدهد، سپس از او جدا نمىشود تا داخل بهشت گردد».
بدیهى است این تلاوت باید توأم با اندیشه باشد اندیشهاى که محتواى آن را در عمل منعکس کند، تا این همه آثار و برکات بر آن مترتب گردد.
(آیه 1)- این سوره نیز با تسبیح خداوند آغاز مىشود، خداوندى که مالک و حاکم بر کل جهان هستى، و قادر بر همه چیز است.
مىفرماید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است براى خدا تسبیح مىگویند» (یسبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).
سپس مىافزاید: «مالکیت و حکومت از آن اوست» (له الملک).
«و (به همین دلیل) تمام حمد و ستایش نیز به ذات پاک او بر مىگردد» (و له الحمد).
«و او بر همه چیز تواناست» (و هو على کل شىء قدیر).
(آیه 2)- سپس به امر خلقت و آفرینش که لازمه قدرت است اشاره کرده، مىفرماید: «او کسى است که شما را آفرید» (هو الذى خلقکم).
و به شما نعمت آزادى و اختیار داد، لذا «گروهى از شما کافرید و گروهى مؤمن» (فمنکم کافر و منکم مؤمن).
و به این ترتیب بازار امتحان و آزمایش الهى داغ شد و در این میان «خداوند نسبت به آنچه انجام مىدهید بیناست» (و الله بما تعملون بصیر).
(آیه 3)- سپس مسأله «خلقت» را با توضیح بیشتر، و با اشاره به هدف آفرینش در این آیه ادامه داده، مىفرماید: «آسمانها و زمین را به حق آفرید» (خلق السماوات و الارض بالحق).
هم در آفرینش آن، نظام حق و دقیقى است، و هم داراى هدف حکیمانه و مصالح حقّى است، چنانکه در آیه 27 سوره «ص» نیز فرمود: «ما آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است».
بعد به آفرینش «انسان» پرداخته و ما را از سیر آفاقى به سیر انفسى دعوت کرده، مىافزاید: «و شما را (در عالم جنین) تصویر کرد، تصویرى زیبا و دلپذیر» هم از نظر جسم و هم از نظر جان (و صورکم فاحسن صورکم).
به انسان، ظاهرى آراسته، و باطنى پیراسته، عقلى فروزان و خردى نیرومند داد، و از آنچه در کل جهان هستى است، نمونههائى در وجود او آفرید.
ولى همان گونه که در پایان آیه مىفرماید: «سرانجام (بازگشت همه) به سوى اوست» (و الیه المصیر).
(آیه 4)- و از آنجا که انسان براى هدف بزرگى آفریده شده باید دائما تحت مراقبت پروردگار باشد، پروردگارى که، از درون و برون او با خبر است، لذا در این آیه مىفرماید: «آنچه را در آسمانها و زمین است مىداند، و از آنچه پنهان یا آشکار مىکنید با خبر است، و خداوند از آنچه در درون سینههاست، آگاه است» (یعلم ما فى السماوات و الارض و یعلم ما تسرون و ما تعلنون و الله علیم بذات الصدور).
این آیه ترسیمى است از علم بىپایان خداوند، در سه مرحله: نخست علم او نسبت به تمامى موجودات آسمانها و زمین، سپس علم او به همه اعمال انسانها و آنچه را پنهان مىدارند یا آشکار مىسازند، و در مرحله سوم مخصوصا روى عقائد باطنى و چگونگى نیّتها و آنچه بر قلب و جان انسان، حاکم است، تکیه مىکند.
مسلما توجه به این حقیقت در اصلاح و تربیت انسان فوق العاده مؤثر است، و انسان را براى وصول به هدف آفرینش و قانون تکامل آماده مىسازد.
(آیه 5)- و از آنجا که یکى از مؤثّرترین وسائل تربیت و طرق انذار، توجه دادن به سرنوشت اقوام و امتهاى پیشین است، این آیه یک نگاه اجمالى به زندگى آنها افکنده، سپس انسانها را مخاطب ساخته، مىگوید: «آیا خبر کسانى که پیش از این کافر شدند به شما نرسیده است؟ (آرى) آنها طعم کیفر گناهان بزرگ خود را چشیدند و (در آخرت نیز) عذاب دردناکى براى آنهاست»؟! (ا لم یأتکم نبأ الذین کفروا من قبل فذاقوا وبال امرهم و لهم عذاب الیم).
شما از کنار شهرهاى بلا دیده و ویران شده آنها، در مسیر خود به سوى شام و مناطق دیگر عبور مىکنید، نتیجه کفر و ظلم و عصیانگرى آنها را با چشم مىبینید، و اخبار آنها را در تاریخ مىخوانید.
این عذاب دنیاى آنها بود، در آخرت نیز عذاب دردناکى در انتظارشان است.
(آیه 6)- این آیه به منشأ اصلى این سرنوشت دردناک اشاره کرده، مىافزاید: «این به خاطر آن بود که رسولان آنها (پیوسته) با دلائل روشن به سراغشان مىآمدند ولى آنها (از روى کبر و غرور) گفتند: آیا بشرهایى (مثل ما) مىخواهند ما را هدایت کنند»؟ مگر چنین چیزى ممکن است؟ (ذلک بانه کانت تأتیهم رسلهم بالبینات فقالوا ا بشر یهدوننا).
و با این منطق پوشالى به مخالفت با آنها برخاستند «پس کافر شدند و روى برگرداندند» (فکفروا و تولوا).
«در حالى که خداوند (از ایمان و طاعتشان) بىنیاز بود» (و استغنى الله). و اگر آنها را موظف به ایمان و اطاعت و پرهیز از گناه فرمود تنها براى منفعت خودشان و سعادت و نجاتشان در این جهان و جهان دیگر بود.
آرى «خداوند بىنیاز و شایسته ستایش است» (و الله غنى حمید).
اگر جمله کائنات کافر شوند بر دامان کبریائیش گردى نمىنشیند، همان گونه که اگر همه مخلوقات مؤمن و مطیع فرمان او باشند چیزى بر جلالش افزوده نمىشود، این مائیم که نیازمند به این برنامههاى تربیتى و سازنده و تکامل بخش هستیم.
(آیه 7)- در تعقیب بحثهایى که در آیات قبل، پیرامون هدفدار بودن آفرینش آمده در اینجا مسأله معاد و رستاخیز را- که تکمیلى است بر بحث هدف آفرینش انسان- مطرح مىکند.
نخست از ادعاى بىدلیل، منکران رستاخیز، شروع کرده، مىفرماید: «کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد» (زعم الذین کفروا ان لن یبعثوا).
سپس در تعقیب این سخن، به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد «بگو: آرى به پروردگارم سوگند همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد، سپس آنچه را عمل مىکردید به شما خبر داده مىشود، و این براى خداوند آسان است» (قل بلى و ربى لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم و ذلک على الله یسیر).
وقتى که کار دست خداوند قادر متعال است مشکلى در میان نخواهد بود.
(آیه 8)- در این آیه چنین نتیجهگیرى مىکند: اکنون که قطعا معادى در کار است، «به خدا و رسول او و نورى که نازل کردهایم ایمان بیاورید» (فآمنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا).
و بدانید «خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است» (و الله بما تعملون خبیر).
به این ترتیب دستور مىدهد که خود را براى رستاخیز از طریق ایمان و عمل صالح آماده کنند، ایمان به سه اصل «خدا»، «پیامبر» و «قرآن» که اصول دیگر نیز در آن درج است.
(آیه 9)- روز تغابن و آشکار شدن غبنها در این آیه به توصیف روز قیامت پرداخته، چنین مىگوید: «این (بعث و نشور و حساب و جزا) در زمانى خواهد بود که همه شما را در آن روز اجتماع [- روز رستاخیز] گردآورى مىکند» (یوم یجمعکم لیوم الجمع).
یکى از نامهاى قیامت «یوم الجمع» است که در آیات قرآن با تعبیرهاى مختلف کرارا به آن اشاره شده است، از جمله در آیه 49 و 50 سوره واقعه مىخوانیم: «بگو: تمام اولین و آخرین در میعاد روز معینى جمع مىشوند» و از آن به خوبى استفاده مىشود که رستاخیز همه انسانها در یک روز است.
سپس مىافزاید: «آن روز روز تغابن است» (ذلک یوم التغابن). روزى است که «غابن» (برنده) و «مغبون» (بازنده) شناخته مىشوند، روزى که روشن مىشود چه کسانى در تجارت خود در عالم دنیا گرفتار غبن و خسارت و پشیمانى شدهاند؟
به این ترتیب یکى دیگر از نامهاى قیامت «یوم التّغابن» روز ظهور غبنهاست.
سپس به بیان حال مؤمنان در آن روز پرداخته، مىافزاید: «و هر کس به خدا ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را مىبخشد و او را در باغهائى از بهشت که نهرها از زیر درختانش جارى است وارد مىکند، جاودانه در آن مىمانند و این پیروزى بزرگى است» (و من یؤمن بالله و یعمل صالحا یکفر عنه سیئاته و یدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوز العظیم).
به این ترتیب هنگامى که دو شرط اصلى، یعنى ایمان و عمل صالح حاصل شود، این مواهب عظیم پشت سر آن خواهد بود.