قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

156 . صفحه 156


سی و یکم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 44)- از این آیه استفاده مى‏شود که بهشتیان و دوزخیان از جایگاه خود مى‏توانند با یکدیگر سخن بگویند نخست مى‏گوید:«بهشتیان، دوزخیان را مخاطب ساخته و صدا مى‏زنند که ما وعده پروردگار خویش را حق یافتیم، آیا شما هم به آنچه خدا به وسیله فرستادگانش وعده داده بود، رسیدید؟» (وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا).در پاسخ «مى‏گویند: آرى» همه را عین حقیقت دیدیم (قالُوا نَعَمْ).سپس اضافه مى‏کند:«در این هنگام ندا دهنده‏اى در میان آنها ندا در مى‏دهد (آنچنان که صداى او به گوش همگان مى‏رسد) که: لعنت خدا بر ستمگران باد» (فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ).

 

(آیه 45)- سپس ستمگران را چنین معرفى مى‏کند: «همانها که مردم را از راه راست باز مى‏داشتند (و با تبلیغات مسموم و زهرآگین خود، ایجاد شک و تردید در ریشه‏هاى عقاید مردم مى‏کردند) و جاده مستقیم الهى را کج و معوج نشان مى‏دادند، و به سراى دیگر نیز ایمان نداشتند» (الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ).این مؤذّن در روایات اسلامى، غالبا به امیر مؤمنان على علیه السّلام تفسیر شده است.

حاکم «ابو القاسم حسکانى» که از دانشمندان اهل سنّت است به سند خود از «محمّد بن حنفیه» از «على» علیه السّلام نقل مى‏کند که فرمود: انا ذلک المؤذّن: «آن که این ندا را سر مى‏دهد منم» و همچنین به سند خود از ابن عباس نقل مى‏کند که على علیه السّلام در قرآن نامهایى دارد که مردم آنها را نمى‏دانند، از جمله «مؤذّن» در آیه شریفه فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ على علیه السّلام است که این ندا را سر مى‏دهد و مى‏گوید: الا لعنة اللّه على الّذین کذّبوا بولایتى و استخفّوا بحقّى «لعنت خدا بر آنها باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند».

 (آیه 46)- اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت!در تعقیب بیان سرگذشت بهشتیان و دوزخیان این آیه و سه آیه بعد از آن درباره «اعراف» که منطقه‏اى است حد فاصل میان بهشت و دوزخ، با ویژگیهایى که دارد سخن مى‏گوید.نخست به حجابى که در میان بهشتیان و دوزخیان کشیده شده است اشاره کرده، مى‏گوید: «میان این دو گروه حجابى قرار دارد» (وَ بَیْنَهُما حِجابٌ).از آیات بعد چنین استفاده مى‏شود که حجاب مزبور همان «اعراف» است که مکان مرتفعى است در میان این دو گروه، که مانع از مشاهده یکدیگر مى‏شود، البته کسانى که بر اعراف یعنى قسمتهاى بالاى این مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مى‏توانند ببینند.سپس قرآن مى‏گوید:«بر اعراف مردانى قرار دارند که هر یک از جهنمیان و دوزخیان را (در جایگاه خود مى‏بینند و) از سیمایشان آنها را مى‏شناسند» (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ).سپس مى‏گوید: مردانى که بر اعراف قرار دارند «بهشتیان را صدا مى‏زنند و مى‏گویند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشده‏اند، اگرچه بسیار تمایل دارند» (وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ).

 

(آیه 47)- «اما به هنگامى که به سوى دیگر نگاه مى‏کنند و دوزخیان را در دوزخ مى‏بینند(به درگاه خدا راز و نیاز مى‏کنند و)مى‏گویند: پروردگارا! ما را با جمعیت ستمگران قرار مده» (وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

 


(آیه 48)- در این آیه اضافه مى‏کند که: «و اصحاب اعراف مردانى از دوزخیان را که از چهره و سیمایشان مى‏شناسند صدا مى‏زنند (و مورد ملامت و سرزنش قرار مى‏دهند که دیدید عاقبت) گردآورى اموال و نفرت در دنیا و تکبر ورزیدن از قبول حقّ، به شما سودى نداد» چه شد آن مالها؟ و کجا رفتند آن نفرات؟ و چه نتیجه‏اى گرفتید از آن همه کبر و خودپرستى؟ (وَ نادى‏ أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى‏ عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ).

 

 (آیه 49)- بار دیگر با همان زبان ملامت و سرزنش در حالى که اشاره به جمعى از ضعفاى مؤمنان که بر اعراف قرار گرفته‏اند مى‏کنند، مى‏گویند: «آیا اینها همان کسانى هستند که شما سوگند یاد کردید هیچ گاه خداوند آنان را مشمول رحمت خود قرار نخواهد داد» (أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ).سر انجام رحمت الهى شامل حال این دسته از ضعفاى مؤمنان شده و به آنها خطاب مى‏شود که:«وارد بهشت شوید نه ترسى بر شماست و نه در آنجا غم و اندوهى دارید» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).«اصحاب اعراف» چه کسانى هستند؟از مجموع آیات و روایات چنین استفاده مى‏شود که «اعراف» گذرگاه سخت و صعب العبورى بر سر راه بهشت سعادت جاویدان است، طبیعى است که افراد نیرومند و قوى یعنى صالحان و پاکان با سرعت از این گذرگاه عبور مى‏کنند اما افرادى که خوبى و بدى را به هم آمیختند در این مسیر وا مى‏مانند.همچنین طبیعى است که سرپرستان جمعیت و پیشوایان قوم در گذرگاههاى سخت همانند فرماندهانى که در این گونه موارد در آخر لشکر راه مى‏روند تا همه سپاهیان بگذرند، در آنجا توقف مى‏کنند تا به کمک ضعفاى مؤمنان بشتابند و آنها که شایستگى نجات را دارند در پرتو امدادشان رهایى یابند.بنابراین در اعراف، دو گروه وجود دارند، ضعیفان و آلودگانى که در رحمتند و پیشوایان بزرگ (یعنى انبیاء، امامان و صالحان) که در همه حال یار و یاور ضعیفانند.

 

 (آیه 50)- نعمتهاى بهشتى بر دوزخیان حرام است! پس از آن که بهشتیان و دوزخیان هر کدام در محل مناسب خود مستقر شدند گفتگوهایى در میان آنها رد و بدل مى‏شود که نتیجه آن مجازات و کیفرى است روحانى و معنوى براى دوزخیان، نخست مى‏فرماید: «دوزخیان، بهشتیان را صدا مى‏زنند که (محبت کنید) و مقدارى آب یا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشید» تا عطش سوزان خود را تسکین دهیم و از آلام خود بکاهیم (وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ).ولى بلافاصله بهشتیان دست ردّ بر سینه آنها زده، و «مى‏گویند: خداوند اینها را بر کافران تحریم کرده است» (قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ).

1- جمله «مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (از آنچه خدا به شما روزى داده) که تعبیرى است سر بسته و توأم با یک نوع ابهام نشان مى‏دهد که حتى دوزخیان نمى‏توانند از ماهیت و انواع نعمتهاى بهشتى آگاه شوند.

2- جمله «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ»(خداوند آنها را بر کافران حرام کرده) اشاره به این است که بهشتیان مضایقه‏اى از بخشیدن این نعمتها ندارند زیرا نه چیزى از آنها کم مى‏شود و نه در درون سینه، کینه‏اى نسبت به کسى دارند، ولى وضع دوزخیان آنچنان است که نمى‏توانند از نعمتهاى بهشتى بهره گیرند، این تحریم در حقیقت یک نوع «تحریم تکوینى» است، همانند محرومیت بسیارى از بیماران از غذاهاى لذیذ و رنگارنگ.

 

 (آیه 51)- در این آیه سبب محرومیت آنها را تشریح مى‏کند و با ذکر صفات دوزخیان روشن مى‏سازد که این سرنوشت شوم را خودشان براى خویشتن فراهم ساخته‏اند نخست مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که دین و مذهب خود را به سرگرمى و بازى گرفتند» (الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً).«و زندگى دنیا آنها را فریب داد و مغرور ساخت» (وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).این امور سبب شد که آنها در لجنزار شهوات فرو روند و همه چیز حتى رستاخیز را به دست فراموشى بسپارند و گفتار پیامبران و آیات الهى را انکار کنند، لذا به دنبال آن اضافه مى‏کند:«پس امروز هم ما آنها را فراموش خواهیم کرد همان گونه که آنها لقاى چنین روزى را فراموش کردند و همان گونه که آیات ما را انکار نمودند»(فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ).ضمنا از این آیه استفاده مى‏شود که نخستین مرحله گمراهى و انحراف آن است که انسان مسائل سرنوشت ساز خود را جدّى نگیرد و با آنها به عنوان یک سرگرمى و بازیچه رفتار کند.



 خانم زینالی :


 

آیه 44 : نادی تذکر

اذن موذن سمع شنیدن

در ان دنیاحقیقت دیده وشنیده می شود وهمه به یقین می رسند

 

ندا دهنده علی ع است المیزان صفحه۱۴۲،

 

مراقبت از هوای نفس در دنیا که تحت ثاثیر کسانی نباشیم که به جای قانون خدا از خود برنامه می چیننند ب رای خود و دیگران

الذین یصدون عن سبیل الله ویبغونها وعوجا

 

ایه۴۶

اعراف جایگاه بزرگان دین که بر اعمال بهشتیان حساب رسی می کنند(نمونه ص۶)،

یعرفون بسیماهم حجاب

نادو

ایستگاه پاک سازی مومنان وقدر شناخت ایمان وراضی از این که ستمکار نبودند


ایه۴۸شناخت ایمان وکفر مومنان

 

مومنان کافران را از چهره می شناسند وخوشحال از انتخاب راه حق (بالاترین لذت)

وپی بردن به این که نعمت های دنیا نسبت به ان دنیا هیچ است



ایه۴۹یاداور می شود که بندگانی دچار لغزش هایی در دنیا شده اندکه در عرفات توقف دارند برای پاک سازی

 

وامید وار برای پاک شدن وبهشت رفتن

 

ایه۵۰

جهنمیان هم نا امید از بخشش خداوند از بهشتیان تقاضا دارند(افیضو)کاملا پی به نا حق بودن خودشان برده اند

 

غرور به نا دیده گرفتن حق در دنیا وسر کشی وبهره نابه جا از دنیا ولگد مال حق وانکار حق در ان دنیا خداوند انها را نادیده می گیرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

155 . صفحه 155

 


سی ام اردیبهشت :


نفیسه :



(آیه 38)- درگیرى پیشوایان و پیروان گمراه در دوزخ! در آیات گذشته صحنه‏اى که به هنگام مرگ و بازپرسى فرشتگان قبض ارواح رخ مى‏دهد ترسیم شده بود و در اینجا صحنه برخورد گروههاى اغوا کننده و اغوا شونده را در قیامت شرح مى‏دهد: «در روز رستاخیز خداوند به آنها مى‏گوید در صف گروههاى مشابه خود از جن و انس که پیش از شما بودند، قرار گیرید و در آتش داخل شوید»(قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ).هنگامى که همگى در آتش داخل شدند برخوردشان با هم مسلکهایشان شروع مى‏شود، برخوردى عجیب و عبرت انگیز، «هر دسته‏اى که وارد دوزخ مى‏شوند به دیگرى لعن و نفرین مى‏کند» و او را مسؤول بدبختى خویش مى‏داند (کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها).مطلب به همین جا پایان نمى‏پذیرد، «هنگامى که همگى با ذلت و خوارى در محیط شرر بار دوزخ قرار مى‏گیرند (شکایت آنها به پیشگاه پروردگار از یکدیگر شروع مى‏شود) نخست فریب خوردگان عرضه مى‏دارند: پروردگارا! این اغواگران بودند که ما را گمراه ساختند، خدایا عذاب و کیفر آنها را مضاعف کن» کیفرى به خاطر گمراهیشان، و کیفرى به خاطر گمراه کردن ما (حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ).ولى عجیب این است که خداوند در پاسخ آنها «مى‏فرماید: براى هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است ولى نمى‏دانید!» چرا که پیروان اگر گرد پیشوایان گمراه را نگرفته بودند، قدرتى بر اغواى مردم نداشتند (قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ).

 

(آیه 39)- در این آیه پاسخ پیشوایان گمراه را چنین نقل مى‏کند که:«آنها به پیروان خود مى‏گویند شما هیچ تفاوت و برترى بر ما ندارید، (یعنى اگر ما گفتیم شما تأیید کردید و اگر گام برداشتیم کمک نمودید و اگر ستم نمودیم شما یار و مددکار ما بودید) بنابراین شما هم در مقابل اعمالتان عذاب دردناک الهى را بچشید» (قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ)

 

 (آیه 40)- بار دیگر قرآن به سراغ سرنوشت افراد متکبر و لجوج یعنى آنها که زیر بار آیات پروردگار نمى‏روند و در برابر حق تسلیم نیستند رفته، مى‏گوید:«کسانى که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمى‏شود» (إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ).

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام چنین مى‏خوانیم: «اما مؤمنان، اعمال و ارواحشان به سوى آسمانها برده مى‏شود و درهاى آسمان به روى آنها گشوده خواهد شد، اما کافر روح و عملش را بالا مى‏برند تا به آسمان برسد در این هنگام کسى صدا مى‏زند آن را به سوى سجّین (دوزخ) پایین ببرید».سپس اضافه مى‏کند:«آنها وارد بهشت نخواهند شد، تا زمانى که شتر از سوراخ سوزن بگذرد»! (وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ).این تعبیر کنایه لطیفى از محال بودن این امر است، که راهى براى ورود افراد بى‏ایمان متکبر در بهشت مطلقا موجود نیست! در پایان آیه براى تأکید و توضیح بیشتر اضافه مى‏کند، «و این چنین گنهکاران را کیفر مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ).

 

 (آیه 41)- در این آیه، به قسمتى دیگر از مجازات دردناک آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «براى این گونه افراد، بسترهایى از جهنم و آتش سوزان است و روى آنها پوششهایى از همان آتش سوزان قرار دارد» (لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ).و باز براى تأکید اضافه مى‏کند: «این چنین ظالمان و ستمگران را کیفر مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).

 

 (آیه 42)- آرامش کامل و سعادت جاویدان! در آیات گذشته بحث از سرنوشت منکران آیات خدا و متکبران و ظالمان بود، در اینجا آینده روشن افراد با ایمان را چنین شرح مى‏دهد: «کسانى که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، ...

اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...

أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).ولى در میان این جمله یک جمله معترضه که اشاره به پاسخ بسیارى از سؤالات است بیان کرده، مى‏گوید: «ما هیچ کس را جز به اندازه توانائیش تکلیف نمى‏کنیم» (لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).اشاره به این که کسى تصور نکند که قرار گرفتن در صف افراد با ایمان و انجام عمل صالح در دسترس همه کس نیست، زیرا تکالیف پروردگار به اندازه قدرت افراد است.این آیه مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، وسیله نجات و سعادت جاویدان را منحصرا ایمان و عمل شایسته معرفى مى‏کند و به این ترتیب به عقیده خرافى مسیحیان امروز که وسیله نجات را قربانى شدن مسیح در برابر گناهان بشریت مى‏دانند، خط بطلان مى‏کشد، اصرار قرآن روى مسأله ایمان و عمل صالح در آیات مختلف براى کوبیدن این طرز تفکر و مانند آن است.

 

 (آیه 43)- در این آیه به یکى از مهمترین نعمتهایى که خدا به بهشتیان ارزانى مى‏دارد و مایه آرامش روح و جان آنهاست اشاره کرده، مى‏گوید: «کینه‏ها و حسدها و دشمنیها را از دل آنها برمى‏کنیم» (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).در حقیقت یکى از بزرگترین ناراحتیهاى انسانها در زندگى دنیا که سر چشمه پیکارهاى وسیع اجتماعى مى‏شود و علاوه بر خسارتهاى سنگین جانى و مالى آرامش روح را بکلى بر هم مى‏زند، همین «کینه توزى» و «حسد» است.بهشتیان بکلى از بدبختیهاى ناشى از این گونه صفات و عواقب آن برکنارند، آنها با هم در نهایت دوستى و محبت و صفا و صمیمیت و آرامش زندگى مى‏کنند، و همه از وضع خود راضیند.قرآن پس از ذکر این نعمت روحانى، اشاره به نعمت مادى و جسمانى آنها کرده، مى‏گوید: «از زیر قصرهاى آنها نهرهاى آب جریان دارد» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ).سپس رضایت و خشنودى کامل و همه جانبه اهل بهشت را با این جمله منعکس مى‏کند که آنها «مى‏گویند: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که ما را به این همه نعمت رهنمون شد و اگر خدا ما را راهنمایى نمى‏کرد، هرگز، هدایت نمى‏یافتیم» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ).

این توفیق او بود که دست ما را گرفت و از گذرگاههاى زندگى عبور داد و به سر منزل سعادت رسانید. «مسلما فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند!» آنها راست مى‏گفتند و ما با چشم خود درستى گفتارشان را هم اکنون مى‏بینیم (لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ).«در این هنگام ندایى برمى‏خیزد، و این جمله را در گوش جان آنها سر مى‏دهد که این بهشت را به خاطر اعمال پاکتان به ارث بردید» (وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

 


خانم زینالی :


کسانی که دروع بر خدامی بندند ودر زندگی خود خدا را بی نقش می دانند ستمکارند

ستمکاران از روی تکبروعناد معبودی جز خدا برای خود انتخاب می کنند که می تواند از هر نوعی باشد حتی خودش که در جهنم فرشتگان به او می گویند از معبودی کمک بگیر وان ها میدانند که جز خدا کسی نمی تواند به آنها کمک کند در جهنم به همدیگر تهمت گمراه کردن می زنند که خداوند می فرماید اگر تابع سر کشان نبودید انها به قدرت نمی رسیدند دیگران را اعوا نمی کردند

 

ایه۳۹و۴۰

مکذبان از لحظه مرگشان درعذاب هستند

وپشوایان در جهنم به انها می گویند شما عذابتان کمتر از ما نیست زیرا می توانستید ما را انتخاب نکنید

لاتفتح لهم ابواب السما ولا ید خلون الجنه

واین در مورد مشرکان جن وانس است



ایه۴۲و۴۳

لا نکلف نفسا الا وسعها

کسانی که مومنند وکارهای درست وخدایی انجام می دهند خداوند به اندازه توانائیش از او انتظار دارد وهمه اهل بهشتند وخداوندبه انها کمک می کند ونکات منفی در انها را از بین می برد

ونزعنا فی صدورهم

صدور دیدباطنی ماست که باید پذیرش داشته باشد ومطلق خدا راصاحب خود بداند ولا غیر

دیدن وشنیدن وپذیرش درونی در این سوره جلوه خاصی دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

154 . صفحه 154


بیست و نهم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 31)- در این آیه به عنوان یک قانون همیشگى که شامل تمام اعصار و قرون مى‏شود دستور مى‏دهد که، «اى فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشید» (یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ).این جمله مى‏تواند هم اشاره به «زینتهاى جسمانى» باشد که شامل پوشیدن لباسهاى مرتب و پاک و تمیز، و شانه زدن موها، و به کار بردن عطر و مانند آن مى‏شود، و هم شامل «زینتهاى معنوى»، یعنى صفات انسانى و ملکات اخلاقى و پاکى نیت و اخلاص.در جمله بعد اشاره به مواهب دیگر یعنى خوردنیها و آشامیدنیهاى پاک و پاکیزه مى‏کند، مى‏گوید از آنها «بخورید و بنوشید» (وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا).اما چون طبع زیاده طلب انسان، ممکن است از این دو دستور سوء استفاده کند و به جاى استفاده عاقلانه و اعتدال آمیز از پوشش و تغذیه صحیح، راه تجمل پرستى و اسراف و تبذیر را پیش گیرد، بلافاصله اضافه مى‏کند: «ولى اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست نمى‏دارد» (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ).کلمه «اسراف» کلمه بسیار جامعى است که هرگونه زیاده‏روى در کمیت و کیفیت و بیهوده‏گرایى و اتلاف و مانند آن را شامل مى‏شود.

جمله کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، در آیه فوق آمده، گرچه بسیار ساده به نظر مى‏رسد، اما امروز ثابت شده است که یکى از مهمترین دستورات بهداشتى همین است، زیرا تحقیقات دانشمندان به این نتیجه رسیده که سر چشمه بسیارى از بیماریها، غذاهاى اضافى است که به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مى‏ماند، این مواد اضافى هم بار سنگینى است براى قلب و سایر دستگاههاى بدن و هم منبع آماده‏اى است براى انواع عفونتها و بیماریها! عامل اصلى تشکیل این مواد مزاحم، اسراف و زیاده‏روى در تغذیه و به اصطلاح «پرخورى» است، و راهى براى جلوگیرى از آن جز رعایت اعتدال در غذا نیست، کسانى که این دستور را ساده فکر مى‏کنند خوب است در زندگى خود آن را بیازمایند تا اهمیت رعایت این دستور را در سلامت جسم و تن خود ببینند.

 

 (آیه 32)- در این آیه با لحن تندترى به پاسخ آنها که گمان مى‏برند، تحریم زینتها و پرهیز از غذاها و روزیهاى پاک و حلال، نشانه زهد و پارسایى و مایه قرب به پروردگار است پرداخته، مى‏گوید: اى پیامبر! «بگو: چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگانش آفریده و همچنین مواهب و روزیهاى پاکیزه را تحریم کرده است» (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ).سپس براى تأکید اضافه مى‏کند: به آنها «بگو: این نعمتها و موهبتها براى افراد با ایمان در این زندگى دنیا آفریده شده (اگرچه دیگران نیز بدون داشتن شایستگى از آن استفاده مى‏کنند) ولى در روز قیامت و زندگى عالیتر (که صفوف کاملا از هم مشخص مى‏شوند) اینها همه در اختیار افراد با ایمان و درستکار قرار مى‏گیرد» و دیگران بکلى از آن محروم مى‏شوند! (قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ).در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏گوید: «این چنین آیات و احکام خود را براى جمعیتى که آگاهند و مى‏فهمند تشریح مى‏کنیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حدّ اعتدال را انتخاب کرده است و استفاده کردن از زیباییهاى طبیعت، لباسهاى زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها، و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است.

 

 (آیه 33)- محرمات الهى! بارها دیده‏ایم که قرآن مجید هرگاه سخن از امر مباح یا لازمى به میان مى‏آورد، بلافاصله از نقطه مقابل آن یعنى زشتیها و محرمات سخن مى‏گوید، تا هر دو بحث، یکدیگر را تکمیل کنند، در اینجا نیز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زینتها و نفى تحریم آنها، سخن از محرمات به میان آورده و بطور عموم، و سپس بطور خصوص انگشت روى چند نقطه مهم مى‏گذارد.در آغاز از تحریم فواحش سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: اى پیامبر!«بگو:

پروردگار من تنها اعمال زشت و قبیح را حرام کرده است، اعم از این که آشکار باشد یا پنهان»(قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).سپس موضوع را تعمیم داده، مى‏گوید: «و (همچنین) گناه و ستم به ناحق را» (وَ الْإِثْمَ).بار دیگر انگشت روى چند قسمت از بزرگترین گناهان گذاشته، مى‏گوید:«و هرگونه ستم و تجاوز به ناحق به حقوق دیگران» (وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ).سپس اشاره به مسأله شرک کرده، مى‏گوید: و نیز پروردگار من، حرام کرده «این که چیزى را که خداوند دلیلى براى آن نازل نکرده، شریک او قرار دهید» (وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).آخرین چیزى را که به عنوان محرمات روى آن تکیه مى‏کند، نسبت دادن چیزى به خدا بدون علم و آگاهى است، مى‏فرماید:«و این که به خدا مطلبى نسبت دهید که نمى‏دانید» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

 

 (آیه 34)- هر جمعیتى سر انجامى دارد! در این آیه خداوند به یکى از قوانین آفرینش یعنى فنا و نیستى ملتها، اشاره مى‏کند و بحثهاى مربوط به زندگى فرزندان آدم در روى زمین و سر انجام و سرنوشت گنهکاران که در آیات قبل گفته شد با این بحث روشنتر مى‏شود نخست مى‏گوید: «براى هر امتى زمان و مدت معینى وجود دارد» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ).«و به هنگامى که این اجل فرا رسد، نه لحظه‏اى تأخیر خواهند کرد و نه لحظه‏اى بر آن پیشى مى‏گیرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ).یعنى، ملتهاى جهان همانند افراد، داراى مرگ و حیاتند، ملتهایى از صفحه زمین برچیده مى‏شوند، و به جاى آنها ملتهاى دیگرى قرار مى‏گیرند، قانون مرگ و حیات مخصوص افراد انسان نیست، بلکه اقوام و جمعیتها و جامعه‏ها را نیز در بر مى‏گیرد با این تفاوت که مرگ ملتها غالبا بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روى آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریاى شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستى و تن‏پرورى مى‏باشد.هنگامى که ملتهاى جهان در چنین مسیرهایى گام بگذارند، و از قوانین مسلم آفرینش منحرف گردند، سرمایه‏هاى هستى خود را یکى پس از دیگرى از دست خواهند داد و سر انجام سقوط مى‏کنند.

 

(آیه 35)- دستور دیگرى به همه فرزندان آدم! بار دیگر خداوند فرزندان آدم را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى فرزندان آدم! اگر رسولانى از خودتان (از طرف من) به سوى شما آمدند که آیات مرا به شما عرضه مى‏دارند (از آنها پیروى کنید) زیرا آنها که پرهیزکارى پیشه کنند و در اصلاح خویشتن و دیگران بکوشند نه وحشتى از مجازات الهى خواهند داشت و نه اندوه و غمى» (یا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی فَمَنِ اتَّقى‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

 

 (آیه 36)- و در این آیه اضافه مى‏کند: «اما آنها که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند»(وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

 

(آیه 37)- از این آیه به بعد قسمتهاى مختلف از سرنوشت شومى که در انتظار افترا گویان و تکذیب کنندگان آیات خداست، بیان شده، نخست مى‏گوید:«چه کسى ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ مى‏بندند و یا آیات او را تکذیب مى‏کنند»؟ (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).سپس وضع آنها را به هنگام مرگ چنین توصیف مى‏کند: «آنان چند روزى بهره خود را از آنچه برایشان مقدر شده است مى‏برند و از نعمتهاى مختلف سهم خود را مى‏گیرند، تا (پیمانه عمرشان لبریز گردد و به اجل نهایى برسد) در این هنگام فرشتگان ما که مأمور گرفتن ارواحند به سراغ آنها مى‏آیند تا جانشان را بگیرند»(أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ).به هر حال از لحظه مرگ مجازاتهاى آنها شروع مى‏شود، نخستین بار با توبیخ و سرزنش فرشتگان پروردگار که مأمور گرفتن جانشان هستند رو برو مى‏شوند،«آنها مى‏پرسند کجا هستند معبودهایى که غیر از خدا مى‏پرستیدید» و یک عمر از آنها دم مى‏زدید و همه چیز خود را نابخردانه در پاى آنها مى‏ریختید؟ (قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).آنها چون دست خود را از همه چیز کوتاه مى‏بینند و پندارهایى را که در باره معبودهاى ساختگى داشتند همچون نقش برآب مشاهده مى‏کنند، در پاسخ مى‏گویند: «آنها همه گم شدند و از ما دور گشتند» (قالُوا ضَلُّوا عَنَّا).

 

اثرى از آنها نمى‏بینیم و هیچ گونه قدرتى بر دفاع از ما ندارند، و تمام عبادات ما براى آنها بیهوده بود، «و به این ترتیب خودشان بر ضدّ خود گواهى مى‏دهند که کافر بودند» (وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ).در حالى که راه بازگشت به روى آنها بسته است و این نخستین تازیانه آتشین مجازات الهى است که بر روح آنها نواخته مى‏شود.



خانم زینالی :


تقواوعصمت باعث می شود که اطاعت امر کرده وزینت خود را در معرض دید همگان قرار ندهیم وتوصیه خداوند هم این است که وقتی با خدایت صحبت می کنی زینت کن وپاکیزه وزیبا باش وجایگاه زیبایی محضر خداست

خوردن واشامیدن به اندازه و با تانی هم زیبایی خاص خودش را دارد که با زینت در یک ایه امده واسراف زشتی ونا هماهنگی را در پی دارد وخداوند می فزماید من اسراف کاران را دوست ندارم

 

وقتی پذیرش داشته باشی ومطیع خداوند باشی از زیباییها وزینتها وروزیها انطور استفاده می کنی که خدا می خواهد پس همیشه در محضر خدایی ودر اخرت هم از تمام نعمات خدا بهره می بری(خالصه یوم القیامه)

قل(ابراز جدی) انجام عمل زشت چه اشکار چه پنهانی قدغن وحرام نباید انجام دا د وستم و ظلم نباید به کسی کرد (تو چه کارهای)وشریک برای خدا قایل نشو

 

گاهی کارهایی از انسان سر می زند که فکر می کند عقل مطلق است اما اشتباه است ود ر جاییچوبش را می خورد مخصوصا اگر مومن باشد

 

در موقع معین (زمان مرگ)دیگر کاری از دستت بر نمی اید

 

وقتی خلوص وتقوا نباشد چیزهایی را به خدا نسبت می دهیم که حرام است

 

ایه۳۵

پرهیز کاران وصالحان ایات خداوندی را از پیامبران پذیرا هستند وتکذیب کننذگان با غرو ر وتکبرایات را کذب می دانندومزدشان اصحاب النار است

 

تکبر اجازه پذیرش به انها نمی دهد برای همین کارشان تکذیب ودروغ بستن به خداست

و خداوند می فرمایدتمام انسانها از نعمتها ومواهب این جهان بهره می برند وستمکاران این نعمت رااز جانب خود می دانند نه خدا

 

وقتی زمان مرگشان فرا می رسد عاجز می شوند و در این هنگام فرشتگان می گویند معبودتان را بخونید برای کمک خود وانها به کفر خود یقین پیدا می کنندوشهدو گواهی می دهند که گمراه بوده اند وبه دوزخ جاودان گرفتار می شوند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
دوشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

153 . صفحه 153


بیست و هشتم اردیبهشت


نفیسه



(آیه 23)- بازگشت آدم به سوى خدا! سر انجام هنگامى که آدم و حوّا، به نقشه شیطانى ابلیس واقف شدند و نتیجه کار خلاف خود را دیدند به فکر جبران گذشته افتادند و نخستین گام را اعتراف به ظلم و ستم بر خویشتن، در پیشگاه خدا قرار دادند و «گفتند: پروردگار! ما بر خویشتن ستم کردیم» (قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا).«و اگر ما را نیامرزى و رحمت خود را شامل حال ما نکنى، از زیانکاران خواهیم بود» (وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).

 

 (آیه 24)- گرچه توبه خالصانه آدم و همسرش در پیشگاه خدا پذیرفته شد ولى به هر حال اثر وضعى آن عمل، دامانشان را گرفت، و دستور خارج شدن از بهشت از سوى خداوند به آنها داده شد، «فرمود: فرود آیید در حالى که شما با یکدیگر (انسان و شیطان) دشمن خواهید بود» (قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ)


(آیه 25)- و «نیز به آنها گوشزد کرد، که هم در زمین زندگى مى‏کنید و هم در آن مى‏میرید، و از همان براى حساب در روز رستاخیز، برانگیخته خواهید شد» (قالَ فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ)


(آیه 26)- اخطار به همه فرزندان آدم! خداوند از این جا به بعد یک سلسله دستورات و برنامه‏هاى سازنده، براى همه فرزندان آدم، بیان مى‏کند، که در حقیقت دنباله‏اى است از برنامه‏هاى آدم در بهشت.نخست به همان مسأله لباس و پوشانیدن بدن که در سرگذشت آدم نقش مهمى داشت اشاره کرده، مى‏فرماید: «اى فرزندان آدم! ما لباسى بر شما فرو فرستادیم، که (اندام شما را مى‏پوشاند و) زشتیهاى بدنتان را پنهان مى‏سازد» (یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ).ولى فایده این لباس که براى شما فرستاده‏ایم، تنها پوشانیدن تن و مستور ساختن زشتیها نیست بلکه «مایه زینت شماست» (وَ رِیشاً).لباس تجمل و زینت که اندام شما را زیباتر از آنچه هست نشان مى‏دهد.به دنبال این جمله که درباره لباس ظاهرى سخن گفته است، قرآن بحث را به لباس معنوى کشانده و آن چنان که سیره قرآن در بسیارى از موارد است، هر دو جنبه را به هم مى‏آمیزد و مى‏گوید: «لباس پرهیزکارى و تقوا از آن هم بهتر است» (وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ).تشبیه تقوى و پرهیزکارى به لباس، تشبیه بسیار رسا و گویایى است، زیرا همانطور که لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مى‏کند، و هم سپرى است در برابر بسیارى از خطرها، و هم عیوب جسمانى را مى‏پوشاند و هم زینتى است براى انسان، روح تقوى و پرهیزکارى نیز علاوه بر پوشانیدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسیارى از خطرات فردى و اجتماعى، زینت بسیار بزرگى براى او محسوب مى‏شود زینتى است چشمگیر که بر شخصیت او مى‏افزاید.منظور از لباس تقوا همان «روح تقوا و پرهیزکارى» است، که جان انسان را حفظ مى‏کند و معنى «حیاء» و «عمل صالح» و امثال آن در آن جمع است.

در پایان آیه مى‏فرماید:«این (لباسهایى که خدا براى شما قرار داده اعم از لباس مادى و معنوى، لباس جسمانى و لباس تقوا) همگى از آیات و نشانه‏هاى خداست تا بندگان متذکر نعمتهاى پروردگار شوند» (ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ). لباس در گذشته و حال-

تا آنجا که تاریخ نشان مى‏دهد همیشه انسان لباس مى‏پوشیده است، ولى وسایل تولید لباس در عصر ما به قدرى متنوع شده و توسعه یافته است که با گذشته اصلا قابل مقایسه نیست.و متأسفانه، جنبه‏هاى فرعى و حتى نامطلوب و زننده لباس چنان گسترش یافته که فلسفه اصلى لباس را دارد تحت الشعاع خود قرار مى‏دهد.لباس عاملى شده براى انواع تجمل پرستیها، توسعه فساد، تحریک شهوات، خودنمایى و تکبر و اسراف و تبذیر و امثال آن، حتى گاه لباسهایى در میان جمعى از مردم بخصوص «جوانان غربزده» دیده مى‏شود که جنبه جنون آمیز آن بر جنبه عقلانیش برترى دارد و به همه چیز شباهت دارد جز به لباس.مسأله مدپرستى در لباس نه تنها ثروتهاى زیادى را به کام خود فرو مى‏کشد، بلکه قسمت مهمى از وقتها و نیروهاى انسانى را نیز بر باد مى‏دهد.

 

 (آیه 27)- در این آیه خداوند به همه افراد بشر و فرزندان آدم، هشدار مى‏دهد که مراقب فریبکارى شیطان باشند زیرا شیطان سابقه دشمنى خود را با پدر و مادر آنها نشان داده و همانطور که لباس بهشتى را بر اثر وسوسه‏ها از اندام آنان بیرون کرد، ممکن است لباس تقوا را از اندام ایشان بیرون نماید، لذا مى‏گوید: «اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون ساخت و لباس آنان را از اندامشان بیرون کرد، تا عورتشان را به آنها نشان دهد» (یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما).سپس تأکید مى‏کند که حساب شیطان و همکارانش از سایر دشمنان جداست، «او و همکارانش شما را مى‏بینند در حالى که شما آنها را مشاهده نمى‏کنید» و از چنین دشمنى باید سخت برحذر بود! (إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ).

و در پایان آیه جمله‏اى بیان مى‏کند که در حقیقت پاسخى است به یک ایراد مهم و آن این که اگر کسى بگوید: چگونه خداوند دادگر و مهربان دشمنى را با این قدرت بر انسان مسلط ساخته، دشمنى که هیچ گونه موازنه قوا با او ندارد، به هر کجا بخواهد مى‏رود، بدون این که کسى حضورش را احساس کند، حتى طبق بعضى از روایات در درون وجود انسان همچون جریان خون در رگها حرکت مى‏کند! آیا این با عدالت پروردگار سازگار است؟آیه در پاسخ این سؤال احتمالى، مى‏گوید: «ما شیاطین را اولیاء و سرپرستان افراد بى‏ایمان قرار دادیم» (إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ).یعنى، تنها پس از موافقت خود انسان است که شیطان مى‏تواند از مرزهاى روح او بگذرد.

 

(آیه 28)- در این آیه اشاره به یکى از وسوسه‏هاى مهم شیطانى مى‏کند که بر زبان جمعى از انسانهاى شیطان صفت نیز جارى مى‏شود و آن این که:«هنگامى که عمل زشت و قبیحى را انجام مى‏دهند (اگر از دلیل آن سؤال شود، در پاسخ) مى‏گویند: این راه و رسمى است که نیاکان خود را بر آن یافته‏ایم خداوند هم ما را به آن دستور داده است» (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها).جالب این که قرآن در پاسخ آنها اعتنایى به دلیل اول یعنى پیروى کورکورانه از نیاکان نمى‏کند و تنها به پاسخ دلیل دوم قناعت کرده، مى‏گوید: «بگو: خداوند هرگز به کارهاى زشت و قبیح فرمان نمى‏دهد» زیرا حکم او از فرمان عقل جدا نیست (قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ).سپس با این جمله آیه ختم مى‏شود که: «آیا به خدا نسبتهایى مى‏دهید که نمى‏دانید» (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).منظور از «فاحِشَةً» در اینجا هر گونه کار زشت و قبیحى است که مسأله «طواف عریان» و «پیروى از پیشوایان ظلم و ستم» از مصادیق روشن آن محسوب مى‏گردد.

 

(آیه 29)- در این آیه به اصول دستورات پروردگار در زمینه وظایف عملى در یک جمله کوتاه اشاره، شده و سپس اصول عقاید دینى یعنى، مبدء و معاد را بطور فشرده بیان مى‏کند نخست مى‏گوید: اى پیامبر! «به آنان بگو: پروردگار من به عدالت دستور داده است» (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ).سپس دستور به یکتاپرستى و مبارزه با هرگونه شرک داده، مى‏فرماید: «توجه قلب خویش را در هر عبادتى به او کنید» و از ذات پاک او به سوى دیگر منحرف نشوید (وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ).«او را بخوانید و دین و آیین خود را خالص و مخصوص او قرار دهید»(وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).پس از تحکیم پایه توحید، توجه به مسأله معاد و رستاخیز کرده، مى‏گوید:«همان گونه که شما را در آغاز آفرید، دگر بار در قیامت باز مى‏گردید»(کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ).آیه فوق یکى از کوتاهترین و جالبترین تعبیرات را در زمینه معاد جسمانى بازگو مى‏کند، و مى‏گوید: نگاهى به آغاز آفرینش خود کنید ببینید همین جسم شما که از مقدار زیادى آب و مقدار کمترى مواد مختلف، فلزات و شبه فلزات ترکیب شده است در آغاز کجا بود؟ آبهایى که در ساختمان جسم شما به کار رفته هر قطره‏اى از آن احتمالا در یکى از اقیانوسهاى روى زمین سرگردان بود و سپس تبخیر گردید و تبدیل به ابرها و به شکل قطرات باران بر زمینها فرو ریختند، و ذراتى که هم اکنون از مواد جامد زمین در ساختمان جسم شما به کار رفته، روزى به صورت دانه گندم یا میوه درخت، یا سبزیهاى مختلف بود که از نقاط پراکنده زمین گردآورى شد.

بنابراین چه جاى تعجب که پس از متلاشى شدن و بازگشت به حال نخستین، باز همان ذرات جمع آورى گردد و به هم پیوندند و اندام نخستین را تشکیل دهند؟و اگر چنین چیزى محال بود چرا در آغاز آفرینش انجام شد؟ بنابراین«همان گونه که در آغاز، خدا شما را آفریده است در روز رستاخیز نیز باز مى‏گرداند».


اعظم :



ایه 23: هر وقت کاری می کنیم که مخالف امر خداست در واقع به خودمون ظلم میکنیم

و اگه خداوند به ادم رحم نکنه از زیانکاران خواهیم شد

 

ایه 26 و 27: تقوی لباسی است که عیبهای ما رو می پوشونه و از خطرات حفظمون میکنه

وسوسه های شیطان و نهایتا فریی خوردنش مثل اینه که از نظر معنوی لخت و عور بشیم

و البته شیطان و نفوذ وسوسه های اون در ما بسیار پنهاتی هستش

مراقب باشیم


خانم زینالی :


23 و 24:
توبه وبازگشت را به انسان یاد اور میشود واینکه هر اشتباهی تقاصی دارد برای عبرت گیری انسان ها وباید از ان استفاده کرد وبهره گرفت تا دیگر گرفتار وسوسه شیطان نشویم

 

25 و 26 :
تقوا وتوجه به ایات ونشانه هایی که خدا برای هدایت انسان ها قرار داده است باعث می شود به دام شیطان گرفتار نشویم پس باید به پرهیز توجه بیشتری داشته باشیم

 

ایه ۲۶و۲۷:

انسان را متوجه اعمال خود میکند که هیچ بهانه ای قابل قبول نیست حتی محیط تربیتیش (پدر ومادر)


28 :

واگر از لباس تقوا در زندگی استفاده نکنیم شیطان حاکم بر ما شده ‌و ما دیگری راگنهکار می پنداریم


29 و 30 :
قسط ودعوت وخلوص سه واژه کلیدی تفکر انسانهاست که باعث هدایت می شود وقتی با عدالت نگاه کنیم وخالص باشیم وخدا راپذیرش کنیم هدایت می شویم ودیگر جز درگاهش چیزی نمی بینیم که گمراه شویم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
يكشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

152 . صفحه 152l



بیست و هفتم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 12)- در این آیه مى‏گوید: خداوند «ابلیس» را به خاطر سرکشى و طغیانگرى مؤاخذه کرد، فرمود:«در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟» (قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ).او در پاسخ به یک عذر ناموجه متوسل گردید،«گفت: من از او بهترم، به دلیل این که مرا از آتش آفریده‏اى و او را از خاک و گل»! (قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).گویا چنین مى‏پنداشت که آتش برتر از خاک است، و این یکى از بزرگترین اشتباهات ابلیس بود، شاید هم اشتباه نمى‏کرد و به خاطر تکبر و خودپسندى دروغ مى‏گفت.اما امتیاز آدم در این نبود که از خاک است، بلکه امتیاز اصلى او همان «روح انسانیت» و مقام خلافت و نمایندگى پروردگار بوده است.در اینجا یک سؤال باقى مى‏ماند، و آن این که چگونه شیطان، با خدا سخن گفت، مگر وحى بر او نازل مى‏شده است؟پاسخ این سؤال این است که: هیچ مانعى ندارد که خداوند با شخص دیگرى نه به عنوان وحى و رسالت، بلکه از طریق الهام درونى، یا به وسیله بعضى از فرشتگان سخن بگوید، خواه این شخص از صالحان و پاکان باشد، همانند مریم و مادر موسى یا از ناصالحان باشد مانند شیطان!



(آیه 13)- از آنجا که امتناع شیطان از سجده کردن، براى آدم (ع) یک امتناع ساده و معمولى نبود و نه یک گناه عادى محسوب مى‏شد، بلکه یک سرکشى و تمرّد آمیخته به اعتراض و انکار مقام پروردگار بود. به این جهت، مخالفت او سر از کفر و انکار علم و حکمت خدا درآورد و به همین جهت، مى‏بایست تمام مقامها و موقعیتهاى خویش را در درگاه الهى از دست بدهد، به همین سبب خداوند او را از آن مقام برجسته و موقعیتى که در صفوف فرشتگان پیدا کرده بود بیرون کرد و به او «فرمود: از این مقام و مرتبه، فرود آى» (قالَ فَاهْبِطْ مِنْها).سپس سر چشمه این سقوط و تنزّل را با این جمله، براى او شرح مى‏دهد که: «تو حق ندارى در این مقام و مرتبه، راه تکبر، پیش گیرى» (فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها).و باز به عنوان تأکید بیشتر، اضافه مى‏فرماید:«بیرون‏رو که از افراد پست و ذلیل هستى»(فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ). یعنى، نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه به عکس به خوارى و پستى گراییدى.از این جمله به خوبى روشن مى‏شود که تمام بدبختى شیطان، مولود تکبر او بود.از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده که فرمود:«اصول و ریشه‏هاى کفر و عصیان، سه چیز است.حرص و تکبر و حسد، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، و تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند، و حسد سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل رساند»!


(آیه 14)- اما داستان شیطان به همین جا پایان نیافت، او به هنگامى که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد این بود که گفت:«خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده، و زنده بگذار» (قالَ أَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ).

 

 (آیه 15)- این تقاضاى او به اجابت رسید و خداوند «فرمود: تو از مهلت داده شدگانى»(قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).

 

 (آیه 16)- ولى او نمى‏خواست براى جبران گذشته زنده بماند و عمر طولانى کند،بلکه هدف خود را از این عمر طولانى چنین «بیان کرد: اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو کمین مى‏کنم و آنها را از راه به در مى‏برم» (قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ). تا همانطور که من گمراه شدم،آنها نیز به گمراهى بیفتند!

 

 (آیه 17)- سپس شیطان، براى تأیید و تکمیل گفتار خود، اضافه کرد که نه تنها بر سر راه آنها کمین مى‏کنم بلکه «از پیش رو، و از پشت سر، و از طرف راست، و از طرف چپ (از چهار طرف) به سراغ آنها مى‏روم، و اکثر آنها را شکرگزار نخواهى یافت» (ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ).در روایتى که از امام باقر علیه السّلام نقل شده، تفسیر عمیقى براى این چهار جهت دیده مى‏شود، آنجا که مى‏فرماید:«منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از «پیش رو» این است که آخرت و جهانى را که در پیش دارد در نظر او سبک و ساده جلوه مى‏دهد، و منظور از «پشت سر» این است که آنها را به گردآورى اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت مى‏کند، و منظور از «طرف راست» این است که امور معنوى را به وسیله شبهات و ایجاد شک و تردید، ضایع مى‏سازد، و منظور از «طرف چپ» این است که لذات مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى‏دهد.

 

 (آیه 18)- در این آیه بار دیگر فرمان بیرون رفتن ابلیس از حریم قرب خدا و مقام و منزلت رفیع صادر مى‏شود، با این تفاوت که در اینجا حکم طرد او به صورت تحقیرآمیز و شدیدتر صادر شده است و شاید به خاطر لجاجتى بود که شیطان در مورد اصرار در وسوسه افراد انسان به خرج داد و گناه بزرگ دیگرى بر گناه خود افزود به او فرمود: «از این مقام با بدترین ننگ و عار بیرون رو و باخوارى و ذلت فرود آى»! (قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً).«و سوگند یاد مى‏کنم که هر کس از تو پیروى کند، جهنم را از تو و آنها پر سازم» (لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ).سؤال: بعد از آنکه شیطان مرتکب چنان گناه بزرگى شد، چرا خداوند تقاضاى او را مبنى بر ادامه حیات او پذیرفت؟پاسخ اینکه: ادامه حیات او به عنوان وجود یک نقطه منفى براى تقویت نقاط مثبت نه تنها ضرر نداشت، بلکه مؤثر نیز بود، حتى قطع نظر از وجود شیطان، در درون خود ما، غرایز مختلفى وجود دارد، که چون در برابر نیروهاى عقلانى و روحانى قرار گیرند، یک میدان تضاد را تشکیل مى‏دهند که در این میدان پیشرفت و تکامل و پرورش وجود انسان صورت مى‏گیرد.باید توجه داشت که خداوند اگرچه شیطان را در انجام وسوسه‏هایش آزاد گذاشته ولى انسان را در برابر او بى‏دفاع قرار نداده است، زیرا نیروى عقل و خرد به او بخشیده که مى‏تواند سدّ نیرومندى در مقابل وسوسه‏هاى شیطان به وجود آورد.و از سوى دیگر فطرت پاک و عشق به تکامل را در درون وجود انسان به عنوان یک عامل سعادت قرار داده و از سوى سوم فرشتگانى که الهام بخش نیکیها هستند، به کمک انسانهایى که مى‏خواهند از وسوسه‏هاى شیطان برکنار بمانند مى‏فرستد.

 

 (آیه 19)- وسوسه‏هاى شیطانى در لباسهاى دلپذیر! از این به بعد فصل دیگرى از سرگذشت آدم را بیان مى‏کند، نخست خداوند به آدم و همسرش دستور مى‏دهد که: «و اى آدم! تو و همسرت (حوّا) در بهشت سکونت اختیار کنید» (وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ).از این جمله چنین استفاده مى‏شود که آدم و حوّا در بدو خلقت در بهشت نبودند سپس به سوى بهشت راهنمایى شدند.در این هنگام، نخستین تکلیف و امر و نهى پروردگار به این صورت، صادر شد: «شما از هر نقطه‏اى و از هر درختى از درختان بهشت که مى‏خواهید تناول کنید، اما به این درخت معین نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود»(فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ).

 

 (آیه 20)- سپس شیطان که بر اثر سجده نکردن رانده درگاه خدا شده بود و تصمیم قاطع داشت تا آنجا که مى‏تواند از آدم و فرزندانش انتقام بگیرد«به وسوسه کردن آنان مشغول شد، تا لباسهاى اطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بیرون کند، و عورت آنها را که پنهان بود آشکار سازد»(فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما).و براى رسیدن به این هدف، از عشق و علاقه ذاتى انسان به تکامل و ترقى و «زندگى جاویدان»، استفاده کرد.لذا نخست به آدم و همسرش گفت: «خداوند شما را از این جهت نهى نکرده جز این که اگر از آن بخورید یا فرشته خواهید شد و یا عمر جاویدان پیدا مى‏کنید»(وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ).و به این ترتیب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه دیگرى جلوه داد.

 

(آیه 21)- آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت، اما شیطان براى این که پنجه‏هاى وسوسه خود را بیشتر و محکمتر در جان آدم و حوّا فرو برد «سوگندهاى شدیدى براى آنها یاد کرد، که من خیرخواه شما هستم»!(وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ).

 

 (آیه 22)- آدم که هنوز تجربه کافى در زندگى نداشت، و گرفتار دامهاى شیطان و خدعه و دروغ و نیرنگ نشده بود، سر انجام تسلیم فریب شیطان شد، و به این ترتیب «شیطان» آنها را با فریب (از مقامشان) فرود آورد» (فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ).«همین که آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند، بلافاصله لباسهایشان از تنشان فرو ریخت اندامشان (عورتشان) آشکار گشت» (فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).و در حقیقت از لباس بهشتى که لباس کرامت و احترام خدا بود برهنه شدند.قرآن سپس مى‏گوید: هنگامى که آدم و حوّا چنین دیدند «بلافاصله از برگهاى درختان بهشتى براى پوشیدن اندام خود، استفاده کردند» (وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ). «و در این موقع از طرف خداوند ندا رسید که مگر من شما را از آن درخت نهى نکردم، مگر به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار و سرسخت شماست» چرا فرمان مرا به دست فراموشى سپردید و در این گرداب سقوط کردید؟» (وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ).از مقایسه تعبیر این آیه با نخستین آیه‏اى که به آدم و حوّا اجازه سکونت در بهشت را مى‏داد به خوبى استفاده مى‏شود که آنها پس از این نافرمانى، چه اندازه از مقام قرب پروردگار دور شدند.


1- شجره ممنوعه چه درختى بوده است؟

در منابع اسلامى دو نوع تفسیر براى آن آمده است، یکى تفسیر «مادى» که طبق معروف در روایات، «گندم» بوده است و دیگرى تفسیر «معنوى» که در روایات از آن تعبیر به «شجره حسد» شده است، زیرا طبق این روایات، آدم پس از ملاحظه مقام و موقعیت خود چنین تصور کرد که مقامى بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت، ولى خداوند او را به مقام جمعى از اولیا از فرزندان او (پیامبر اسلام و خاندانش) آشنا ساخت، او حالتى شبیه به حسد پیدا کرد، و همین شجره ممنوعه بود که آدم مأمور بود به آن نزدیک نشود.در حقیقت طبق این روایات، آدم از دو درخت تناول کرد که یکى از مقام او پایین‏تر بود و او را به سوى جهان ماده مى‏کشید و آن گندم بود، و دیگرى درخت معنوى مقام جمعى از اولیاء خدا بود که از مقام و موقعیت او بالاتر قرار داشت و چون از دو جنبه از حدّ خود تجاوز کرد به آن سرنوشت گرفتار شد.اما باید توجه داشت که این حسد از نوع حسد حرام نبوده و تنها یک احساس نفسانى بوده است، بى‏آنکه کمترین گامى بر طبق آن بردارد.


2 - آیا آدم گناه کرد؟

مدارک اسلامى به ما مى‏گوید: هیچ پیامبرى مرتکب گناه نمى‏شود، و مقام پیشوایى خلق به شخص گناهکار، واگذار نخواهد شد، و مى‏دانیم که آدم از پیامبران الهى بود، بنابراین آنچه در پاره‏اى از تعبیرات درباره پیامبران در قرآن آمده است که نسبت عصیان به آنها داده شده، همگى به معنى «عصیان نسبى» و «ترک اولى» است، نه گناه مطلق.توضیح این که: گناه بر دو گونه است، «گناه مطلق» و «گناه نسبى»، گناه مطلق همان مخالفت نهى تحریمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هرگونه ترک واجب و انجام حرام را شامل مى‏شود.اما «گناه نسبى» آن است که عمل غیر حرامى از شخص بزرگى سر زند، که با توجه به مقام و موقعیتش شایسته او نباشد.فى المثل نمازى که ممکن است از یک فرد عادى، نماز ممتازى باشد براى اولیاء حق، گناه محسوب شود.سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است، و با توجه به موقعیت آنها سنجیده مى‏شود، به همین دلیل اگر یک «ترک اولى» از آنها سر زند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار مى‏گیرند- منظور از ترک اولى این است که انسان کار بهتر را رها کند و سراغ کار خوب یا مباحى برود.نهى آدم از «شجره ممنوعه» نیز یک نهى تحریمى نبود بلکه با توجه به موقعیت آدم با اهمیت تلقى شد و مخالفت با این نهى- هر چند نهى کراهتى بود- موجب چنان مؤاخذه و مجازاتى از طرف خداوند گردید.



اعظم :

 

ایه 12: قبول خالقیّت خدا به تنهایى کافى نیست، اطاعت و تسلیم هم لازم است. «خلقتنى... خلقته» شیطان، خالقیّت خدا را پذیرفته بود، ولى از او اطاعت نکرد.



آیه 14: خواسته‏ى ابلیس، مهلت تا روز قیامت بود، این آیه مشخّص نمى‏کند تا چه زمانى به او مهلت داده شد، امّا از آیه 38 سوره‏ى حجر و آیات 80 و 81 سوره‏ى «ص» استفاده مى‏شود که تنها براى مدّتى طولانى به او مهلت داده شد، نه تا روز قیامت: «اِنّک من المنظرین. الى یوم الوَقت المَعلوم» برخى مى‏گویند: شیطان تا وقتى که خدا صلاح بداند، زنده است.

 

ایه 17: بسیار ایه جالبی است وقت کنیم

نکته های تفسیر المیزان بسیار جالب بود عینا نقل میکنم 📢📢📢📢📢


ایه 17: من بندگانت را از چهار جهت محاصره می کنم تا آنها رااز راه خداخارج کنم و چون راه خدا امری معنوی است ناگزیر مقصود از جهات چهارگانه نیز جهات معنوی خواهد بود نه جهات حسی . و از آیات قرینه مثل (یعدهم و یمنیهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا)(5)،(شیطان آنهارا وعده می دهد و امیدوار می سازد،اما جز به فریب وعده نمی دهد)،استفاده می شوده که مقصود از (من بین ایدیهم )حوادثی است که در زندگی برای انسان پیش می آید که بعضی مطابق آمال او و برخی مایه کدورت وی می باشند، چون شیطان در هر دو صورت کار خود را انجام می دهد و مراد از(من خلفهم )اولاد و اعقاب انسان هستند، چون انسان نسبت به اولاد خود آمالی دارد و درباره آنها اندیشه می کند و بقاء و سعادت آنها را سعادت خود می داند و لذا از خشنودی آنان خشنود و از مکاره آنان متألم می شود، به همین جهت هر چه از حلال و حرام که می تواند همه را برای اولاد خود می اندوزد تا بتواند آنها راتأمین کند و چه بساخود را در این مسیر به گناه و معصیت و یا هلاکت بیافکند. و مراد از (عن ایمانهم )سمت راست و مبارک و نیرومند آدمی است که سعادت و دین اوست و شیطان آدمی را از راه دینداری باز می دارد یا به عکس او را به افراط در دین و بدعت می کشاند. و مراد از(عن شمائلهم )راه چپ یا بی دینی و انحراف می باشد به این معنا که شیطان فحشاء و منکرات را در نظر آدمی جلوه داده ،وی را به ارتکاب گناه وپیروی از تمایلات نفسانی و شهوات وادار می سازد. نهایتا در نتیجه کارهای ابلیس فقط عده کمی از بندگان خدا شاکر خواهند ماندو از قرینه آیات دیگر مثل (لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین )(6)،(هر آینه همه آنها را گمراه می کنم ،جز بندگانی را که از میان آنان در بندگیت خالص شده باشند)،استفاده می شود که مقصود از (شاکرین )همان (مخلصین )هستند. چون کسانی که در عبودیت خدا خالص شده باشند، جز خدا به هیچ چیزدیگر توجهی ندارند و لذا در قلبشان جایی برای وسوسه های شیطان نمانده است و چنین کسی حقیقتا شاکر نعمتهای الهی نیز خواهد بود و شاکرین هم کسانی هستند که صفت شکر در آنها مستقر شده و همراه هر نعمتی منعم آن را ازنظر دور نمی دارند و هر کس که همه چیز جز پروردگارش را فراموش نماید،همانا شاکر و مخلص خواهد بود، پس اگر معنای شکر را بررسی کنیم برگشت آن به همان اخلاص می باشد و اینکه شیطان این گروه را استثناء کرده علتش ترحم بر آنها نبوده ، بلکه شیطان به هیچ وجه دسترسی به آنها ندارد و حریف آنان نمی شود، اما متأسفانه عده این بندگان مخلص و شکور بسیار اندک است ،(وقلیل من عبادی الشکور)(7)،(عده کمی از بندگان من شکر گزار هستند).

چقدر این روزا ادم ناشکر زیاد شده

دست های شیطان عجیب در کاره

 

دوباره به ایه دقت کنیم

 

ایه 21: قسم دروغ پایه گذارش شیطان بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۱ ق.ظ

151 . صفحه 151


بیست و ششم اردیبهشت :


نفیسه :


سوره اعراف:هفتمین سوره مبارکه قرآن

این سوره در «مکّه» نازل شده و 206 آیه دارد.

محتواى سوره:

در آغاز اشاره کوتاه و گویایى به مسأله «مبدء و معاد» کرده سپس براى احیاى شخصیت انسان، داستان آفرینش آدم را با اهمیت فراوان شرح مى‏دهد. بعد پیمانهایى را که خدا از فرزندان آدم در مسیر هدایت و صلاح گرفته یک یک برمى‏شمرد.

سپس براى نشان دادن شکست و ناکامى اقوامى که از مسیر توحید و عدالت و پرهیزکارى منحرف مى‏شوند، و هم براى نشان دادن پیروزى مؤمنان راستین، سرگذشت بسیارى از اقوام پیشین و انبیاى گذشته مانند «نوح» و «لوط» و «شعیب» را بیان کرده، و با سرگذشت مشروح بنى اسرائیل و مبارزه «موسى» با فرعون این بخش را پایان مى‏دهد.

در آخر سوره بار دیگر به مسأله مبدء و معاد باز مى‏گردد و انجام و آغاز را بدین وسیله تکمیل مى‏کند.

فضیلت تلاوت این سوره:

از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «هر کس سوره اعراف را در هر ماه بخواند در روز قیامت، از کسانى خواهد بود که نه ترسى بر آنهاست و نه غمى دارند (من الّذین فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ) و اگر در هر جمعه بخواند، در روز قیامت از کسانى مى‏باشد که بدون حساب به بهشت مى‏رود».

و نیز فرمود: «در این سوره آیات محکمه‏اى است، «قرائت» و «تلاوت» و «قیام به آنها» را فراموش نکنید، زیرا اینها روز رستاخیز در پیشگاه خدا براى کسانى که آنها را خوانده‏اند گواهى مى‏دهند».🌸

 

(آیه 1)- در آغاز این سوره بار دیگر به «حروف مقطّعه» برخورد مى‏کنیم که در اینجا چهار حرف: «الف، لام، میم و صاد» است (المص).ممکن است، یکى از اهداف این حروف، جلب توجه شنوندگان، و دعوت آنها به سکوت و استماع بوده باشد، زیرا ذکر این حروف در آغاز سخن، مطلب عجیب و نوظهورى در نظر عرب بود، و حس کنجکاوى آنها را برمى‏انگیخت، و در نتیجه به دنباله آن نیز گوش فرا مى‏دادند.

 

 (آیه 2)- در این آیه مى‏فرماید: «این کتابى است که بر تو نازل شده است، و نباید از ناحیه آن هیچ گونه نگرانى و ناراحتى به خود راه دهى» (کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ).جمله فوق به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دلدارى مى‏دهد، که چون این آیات از ناحیه خداست، نباید هیچ گونه نگرانى به خود راه دهد، نه نگرانى از جهت عکس العملى که دشمنان لجوج و سرسخت در برابر آن نشان خواهند داد، و نه نگرانى از ناحیه نتیجه و برداشتى که از تبلیغ این رسالت انتظار مى‏رود.و در جمله بعد اضافه مى‏کند: «هدف از نزول این کتاب انذار و بیم دادن مردم (از عواقب شوم افکار و اعمالشان است) و همچنین تذکر و یادآورى براى مؤمنان راستین» (لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ).

 

(آیه 3)- سپس روى سخن را به عموم مردم کرده، مى‏گوید: «از آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، پیروى کنید» (اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ). و به این ترتیب، سخن از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مأموریت و رسالت او شروع مى‏شود و به وظیفه مردم منتهى مى‏گردد.و براى تأکید اضافه مى‏کند: «از فرمان غیر خداوند پیروى نکنید و از انتخاب ولىّ و سرپرستى جز او خوددارى نمایید» (وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ).اما چون آنها که به تمام معنى در برابر حق تسلیمند و از تذکرات، متذکر مى‏گردند کمند، در پایان آیه مى‏گوید:«کمتر متذکر مى‏شوید» (قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ).از این آیه ضمنا استفاده مى‏شود که انسان بر سر دو راهى است، یا پذیرش ولایت و رهبرى خداوند، و یا داخل شدن در (ولایت) دیگران، اگر مسیر اول را قبول کند، (ولىّ) او تنها خداست، اما اگر تحت ولایت دیگران قرار گیرد، هر روز باید بار کسى را بر دوش گیرد و ارباب تازه‏اى انتخاب کند.


(آیه 4)- اقوامى که نابود شدند! این آیه و آیه بعد در واقع «فهرستى» است، اجمالى از سرگذشت اقوام متعددى همچون قوم نوح و فرعون و عاد و ثمود و لوط که بعدا خواهد آمد.قرآن در اینجا به آنهایى که از تعلیمات انبیاء سرپیچى مى‏کنند و به جاى اصلاح خویش و دیگران بذر فساد مى‏پاشند، شدیدا اخطار مى‏کند که نگاهى به زندگانى اقوام پیشین بیفکنید و ببینید «چقدر از شهرها و آبادیها را ویران کردیم» و مردم فاسد آنها را به نابودى کشانیدیم! (وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها).سپس چگونگى هلاکت آنها را چنین تشریح مى‏کند: «عذاب دردناک ما، در دل شب (در ساعاتى که در آرامش فرو رفته بودند) یا در وسط روز، به هنگامى که پس از فعالیتهاى روزانه به استراحت پرداخته بودند به سراغ آنها آمد»(فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ).

 

 (آیه 5)- در این آیه سخن را چنین ادامه مى‏دهد:«آنها به هنگامى که در گرداب بلا گرفتار مى‏شدند و توفان مجازات، زندگیشان را درهم مى‏کوبید (از مرکب غرور و نخوت پیاده شده) فریاد مى‏زدند: ما ستمگر بودیم» و اعتراف مى‏کردند که ظلم و ستمهایشان دامانشان را گرفته است! (فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ).ولى اعترافى که سودى به حال آنها نداشت، زیرا یک نوع اعتراف «اجبارى و اضطرارى» بود که حتى مغرورترین افراد خود را از آن ناگزیر مى‏بینند، و کمترین نشانه‏اى از انقلاب روحى در آن نیست.قابل ذکر است که این گونه آیات اخطارهاى کوبنده‏اى است براى امروز و براى فردا، براى ما و همه اقوام آینده، زیرا در سنّت و قانون الهى تبعیض مفهوم ندارد.هم اکنون، انسان صنعتى با تمام قدرتى که پیدا کرده است، در مقابل یک زلزله، یک توفان، یک باران شدید و مانند اینها به همان اندازه ضعیف و ناتوان است که انسانهاى قبل از تاریخ ناتوان بودند، بنابراین همان عواقب شوم و دردناکى که ستمکاران اقوام گذشته و انسانهاى مست غرور و شهوت و افراد سرکش و آلوده پیدا کردند، از انسانهاى امروز دور نیست.

 

 (آیه 6)- بازپرسى عمومى! در آیه قبل سخن از مجازات دنیوى ستمکاران در میان بود،در این آیه و سه آیه بعد از مجازات اخروى آنها بحث مى‏کند و به این ترتیب پیوندى روشن دارند.نخست به عنوان یک قانون عمومى مى‏فرماید: «از تمام کسانى که پیامبران به سوى آنها فرستاده شدند، بطور قطع در روز قیامت سؤال مى‏کنیم»(فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ).نه تنها از آنها سؤال مى‏کنیم «از پیامبرانشان نیز مى‏پرسیم» که رسالت خویش را چگونه انجام دادند (وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ).بنابراین، هم رهبران مسؤولند و هم پیروان، هم پیشوایان و هم تابعان، منتها چگونگى مسؤولیتهاى این دو گروه متفاوت است.


(آیه 7)- در این آیه براى این که کسى تصور نکند که سؤال از امتها و پیامبرانشان دلیل بر این است که چیزى از علم خدا مخفى مى‏ماند، با صراحت و تأکید آمیخته با قسم مى‏گوید: «ما با علم و دانش خویش تمام اعمالشان را براى آنها شرح مى‏دهیم، زیرا ما هرگز از آنها غایب نبودیم» همه جا با آنها بودیم و در هر حال همراهشان (فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنَّا غائِبِینَ).سؤال براى چیست؟ ما مى‏دانیم خدا همه چیز را مى‏داند و اصولا در همه جا حاضر و ناظر است. با این حال چه نیازى به سؤال دارد که انبیاء و امتها را عموما و بدون استثناء مورد بازپرسى قرار دهد؟!پاسخ این که: اگر سؤال براى استعلام و درک واقعیت چیزى باشد، در مورد کسى که عالم است معنى ندارد ولى اگر منظور توجه دادن خود شخص و اتمام حجت به او و امثال آن بوده باشد،هیچ مانعى ندارد، درست مثل این که ما به شخص فراموشکارى خدمتهاى زیاد کرده‏ایم، و او به جاى خدمت مرتکب خیانتهایى شده و همه این مسائل پیش ما روشن است، او را مورد بازپرسى قرار داده و مى‏گوییم آیا ما این همه به تو خدمت نکردیم؟ و آیا تو حق این خدمات را ادا کردى؟ این سؤال براى کسب علم نیست بلکه براى تفهیم طرف است.

 

یه 8)- در این آیه براى تکمیل بحث رستاخیز، اشاره به مسأله «سنجش اعمال» مى‏کند که نظیر آن در سوره‏هاى دیگر قرآن از جمله در سوره مؤمنون آیه 102 و 103 و سوره قارعه آیه 6 و 8 آمده است.نخست مى‏گوید: «مسأله توزین اعمال در آن روز حق است» (وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ).آنچه مسلم است این است که در روز رستاخیز اعمال انسان با وسیله خاصى سنجیده مى‏شود نه با ترازوهایى همانند ترازوهاى دنیا، و چه بسا آن وسیله همان وجود انبیاء و امامان و افراد صالح بوده باشد، و در روایاتى که از طرق اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده است این مطلب به خوبى دیده مى‏شود.حتى در این جهان نیز دوستان خدا مقیاس سنجشند، ولى از آنجا که بسیارى از حقایق در این عالم در پرده ابهام مى‏ماند و در روز قیامت که- به مقتضاى وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ(ابراهیم/ 48)- روز بروز و ظهور است این واقعیتها آشکار مى‏گردد.

در پایان آیه مى‏فرماید:«کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند» (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)

 

(آیه 9)- «و کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سبک است، افرادى هستند که سرمایه وجود خود را، به خاطر ظلم و ستمى که نسبت به آیات ما مى‏کردند، از دست داده‏اند»(وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ).بدیهى است منظور از سبکى و سنگینى میزان اعمال، سبکى و سنگینى خود میزان نیست بلکه ارزش و وزن چیزهایى است که با میزان سنجیده مى‏شود.تعبیر «ظلم به آیات» اشاره به این است که این گونه اشخاص نه تنها به خود ستم مى‏کنند، بلکه به برنامه‏هاى هدایت الهى نیز ستم کرده‏اند، زیرا این برنامه‏ها مى‏بایست وسیله هدایت و نجات گردد، و اگر به آن بى‏اعتنایى شد و این اثر از آنها به دست نیامد، به آنها ستم شده است.

 

 (آیه 10)- مقام با عظمت انسان در جهان هستى! به دنبال آیاتى که اشاره به مبدء و معاد در آنها شده بود در این آیه و آیات بعد، «انسان» و عظمت و اهمیت مقام او و چگونگى آفرینش او و افتخاراتى که خداوند به او داده، مورد بحث قرار داده، مى‏فرماید:«ما مالکیت و حکومت، و تسلط شما را بر زمین، مقرر داشتیم» (وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ).«و انواع وسایل زندگى را براى شما در آن قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ). «اما با این حال کمتر شکر این همه نعمت و موهبت را به جاى مى‏آورید» (قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).

 

(آیه 11)- ماجراى سرکشى و عصیان ابلیس! در هفت سوره از سوره‏هاى قرآن اشاره به آفرینش انسان و چگونگى خلقت او شده است.در آیه مورد بحث، خداوند مى‏گوید: «ما شما را آفریدیم، و سپس صورت بندى کردیم، بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابلیس که در صف آنها قرار داشت اگرچه جزء آنها نبود) فرمان دادیم، براى آدم (جدّ نخستین شما) سجده کنند» (وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ).«همگى (این فرمان را به جان و دل پذیرفتند و) براى آدم سجده کردند، مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود» (فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ). سجده فرشتگان براى آدم به معنى «سجده پرستش» نبوده است، زیرا پرستش مخصوص خداست، بلکه سجده در اینجا به معنى خضوع و تواضع است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۱
* مسافر
جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ق.ظ

150 . صفحه 150




بیست و پنجم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 158)- انتظارات بیجا و محال! در آیات گذشته این حقیقت بیان شد که ما حجت را بر مشرکان تمام کردیم و کتاب آسمانى یعنى قرآن را براى هدایت همگان فرستادیم. این آیه مى‏گوید: اما این افراد لجوج به اندازه‏اى در کار خود سرسختند، که این برنامه روشن نیز در آنها تأثیر نمى‏کند، گویا انتظار نابودى خویش، یا از میان رفتن آخرین فرصت، و یا انتظار امور محالى را مى‏کشند.نخست مى‏گوید: «آیا آنها جز این انتظار دارند که فرشتگان مرگ به سراغشان بیایند»! (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ).«یا این که پروردگارت به سراغ آنها بیاید» و او را ببینند، و ایمان بیاورند!! (أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ). در حقیقت آنها انتظار امر محالى را مى‏کشند.سپس مى‏گوید: «یا این که بعضى از آیات و نشانه‏هاى پروردگار (که در آستانه رستاخیز و پایان جهان، واقع مى‏شود، و به دنبال آن درهاى توبه بسته خواهد شد) انجام گیرد» (أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ).و به دنبال آن اضافه مى‏کند: «آن روز که چنین آیات صورت پذیرد، ایمان آوردن افرادى که قبلا ایمان نیاورده‏اند و آنها که عمل نیکى انجام نداده‏اند، پذیرفته نخواهد شد» (یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً). و درهاى توبه به روى آنان بسته مى‏شود، زیرا توبه و ایمان در آن هنگام، صورت اجبارى و اضطرارى به خود مى‏گیرد، و ارزش ایمان و توبه اختیارى را نخواهد داشت.

در پایان آیه با لحنى تهدید آمیز به این افراد لجوج مى‏گوید: «اکنون که شما چنین انتظارى را دارید در انتظار خویش بمانید، ما هم در انتظار (کیفر دردناک شما) خواهیم بود» (قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ).از نکات جالبى که از آیه فوق استفاده مى‏شود این است که راه نجات را در ایمان، آن هم ایمانى که در پرتو آن اکتساب خیرى شود و اعمال نیک انجام گیرد، معرفى مى‏کند.

 


(آیه 159)- بیگانگى از نفاق‏افکنان! در تعقیب دستورات دهگانه‏اى که در آیات قبل گذشت و در آخر آن فرمان به پیروى از «صراط مستقیم خدا» و مبارزه با هر گونه نفاق و اختلاف داده شده بود، این آیه در حقیقت تأکید و تفسیرى روى همین مطلب است.نخست مى‏فرماید: «آنها که آیین و مذهب خود را پراکنده کردند و به دسته‏هاى مختلف تقسیم شدند، در هیچ چیز با آنها ارتباط ندارى و آنها نیز هیچ گونه ارتباطى با مکتب تو ندارند» (إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْ‏ءٍ).زیرا مکتب تو، مکتب توحید و صراط مستقیم است و صراط مستقیم و راه راست همواره یکى بیش نیست.سپس به عنوان تهدید و توبیخ این گونه افراد تفرقه‏انداز، مى‏گوید:«کار اینها واگذار به خداست، و آنها را از اعمالشان آگاه خواهد ساخت» (إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ).قابل ذکر این که محتواى آیه یک حکم عمومى و همگانى در باره تمام افراد تفرقه‏انداز است، که با ایجاد انواع بدعتها، میان بندگان خدا، بذر نفاق و اختلاف مى‏پاشند اعم از آنها که در امتهاى پیشین بودند، یا آنها که در این امتند.این آیه بار دیگر، این حقیقت را که اسلام آیین وحدت و یگانگى است و از هر گونه نفاق و تفرقه و پراکندگى بیزار است با تأکید تمام بازگو مى‏کند.

 

 
(آیه 160)- پاداش بیشتر، مجازات کمتر: در این آیه، اشاره به رحمت و پاداش وسیع خداوند که در انتظار افراد نیکوکار است، کرده و تهدیدهاى آیه را با این تشویقها تکمیل مى‏کند و مى‏گوید: «هر کسى کار نیکى به جا آورد، ده برابر به او پاداش داده مى‏شود» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها).«و هر کس کار بدى انجام دهد، جز به همان مقدار، کیفر داده نمى‏شود» (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها).و براى تأکید این جمله را نیز اضافه مى‏کند که «به آنها هیچ گونه ستمى نخواهد شد» و تنها به مقدار عملشان کیفر مى‏بینند (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).منظور از «حسنة» و «سیئة» در آیه فوق، هر گونه «کار نیک و فکر نیک و عقیده نیک و یا بد» است.

 


(آیه 161)- این است راه مستقیم من! این آیه و آیات بعد از آن سوره انعام با آن پایان مى‏پذیرد در حقیقت خلاصه‏اى است از بحثهاى این سوره که در زمینه مبارزه با شرک و بت‏پرستى بیان شده، نخست در برابر عقاید و ادعاهاى دور از منطق مشرکان و بت‏پرستان، خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که «بگو:

پروردگار من! مرا به راه راست که نزدیکترین راههاست هدایت کرده است» (قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ). این راه راست همان جاده توحید و یکتاپرستى و درهم کوبیدن آیین شرک و بت‏پرستى است.سپس «صراط مستقیم» را در این آیه و دو آیه بعد توضیح مى‏دهد:نخست مى‏گوید: «آیینى است مستقیم در نهایت راستى و درستى، ابدى و جاویدان و قائم به امور دین و دنیا و جسم و جان» (دِیناً قِیَماً).و از آنجا که عربها علاقه خاصى به ابراهیم نشان مى‏دادند و حتى آیین خود را به عنوان آیین ابراهیم معرفى مى‏کردند، اضافه مى‏کند که «آیین واقعى ابراهیم همین است که من به سوى آن دعوت مى‏کنم» نه آنچه شما به او بسته‏اید (مِلَّةَ إِبْراهِیمَ).همان ابراهیمى که «از آیین خرافى زمان و محیط، اعراض کرد، و به حق یعنى آیین یکتاپرستى روى آورد» (حَنِیفاً).این تعبیر گویا پاسخى است به گفتار مشرکان که مخالفت پیامبر را با آیین بت‏پرستى که آیین نیاکان عرب بود، نکوهش مى‏کردند، پیامبر در پاسخ آنها مى‏گوید: این سنت شکنى و پشت پا زدن به عقاید خرافى محیط، تنها کار من نیست، ابراهیم که مورد احترام همه ما است نیز چنین کرد.سپس براى تأکید مى‏افزاید که «او هیچ گاه از مشرکان و بت‏پرستان نبود» (وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).بلکه او قهرمان بت‏شکن و مبارز پویا و پى‏گیر با آیین شرک بود.

 

 
(آیه 162)- در این آیه اشاره به این مى‏کند که«بگو: (نه تنها از نظر عقیده من موحّد و یکتاپرستم بلکه از نظر عمل، هر کار نیکى که مى‏کنم) نماز من و تمام عبادات من و حتى مرگ و حیات من همه براى پروردگار جهانیان است»(قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ). براى او زنده‏ام به خاطر او مى‏میرم و در راه او هر چه دارم فدا مى‏کنم تمام هدف من و تمام عشق من و تمام هستى من اوست!

 

 
(آیه 163)- در این آیه براى تأکید و ابطال هر گونه شرک و بت‏پرستى، اضافه مى‏کند:«پروردگارى که هیچ شریک و شبیهى براى او نیست» (لا شَرِیکَ لَهُ).

سر انجام مى‏فرماید: «و به این موضوع، من دستور یافته‏ام و من اولین مسلمانم» (وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ).اولین مسلمان بودن پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا از نظر کیفیت و اهمیت اسلام اوست، زیرا درجه تسلیم و اسلام او بالاتر از همه انبیاء بود و یا اولین فرد از این امت بود که آیین قرآن و اسلام را پذیرفت.

 

 
(آیه 164)- در این آیه از طریق دیگرى منطق مشرکان را مورد انتقاد قرار مى‏دهد و مى‏گوید:«به آنها بگو: و از آنها بپرس آیا سزاوار است غیر از خداوند یگانه را پروردگار خود بدانم، در حالى که او مالک و مربى و پروردگار همه چیز است» و حکم و فرمان او در تمام ذرات این جهان جارى است! (قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ءٍ).سپس به جمعى از مشرکان کوتاه فکر که خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدند و گفتند:«تو از آیین ما پیروى کن، اگر بر خطا باشد، گناه تو به گردن ما» پاسخ مى‏گوید:«هیچ کسى جز براى خود عملى انجام نمى‏دهد و هیچ گنهکارى بار گناه دیگرى را به دوش نمى‏کشد» (وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).و «سر انجام، همه شما به سوى خدا بازمى‏گردید، و شما را به آنچه در آن اختلاف داشتید، آگاه مى‏سازد»(ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ).

 

 
(آیه 165)- در این آیه که آخرین آیه سوره انعام است به اهمیت مقام انسان و موقعیت او در جهان هستى اشاره مى‏کند تا بحثهاى گذشته در زمینه تقویت پایه‏هاى توحید و مبارزه با شرک، تکمیل گردد.لذا در جمله نخست مى‏فرماید: «او کسى است که شما را جانشینان (و نمایندگان خود) در روى زمین قرار داد» (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ).انسانى که نماینده خدا در روى زمین است، و تمام منابع این جهان در اختیار او گذارده شده، و فرمان فرمانرواییش بر تمام این موجودات از طرف پروردگار صادر شده است، نباید آنچنان خود را سقوط دهد که از جمادى هم پست‏تر گردد و در برابر آن سجده کند.سپس اشاره به اختلاف استعدادها و تفاوت مواهب جسمانى و روحى مردم و هدف از این اختلاف و تفاوت کرده، مى‏گوید: «و بعضى از شما را بر بعض دیگر درجاتى برترى داد تا به وسیله این مواهب و امکانات که در اختیارتان قرار داده است شما را بیازماید» (وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ).و در پایان آیه ضمن اشاره به آزادى انسان در انتخاب راه خوشبختى و بدبختى نتیجه این آزمایشها را چنین بیان مى‏کند: «پروردگار تو (در برابر آنها) که از بوته این آزمایشها سیه روى بیرون مى‏آیند «سریع العقاب» و در برابر آنها که در صدد اصلاح و جبران اشتباهات خویش برآیند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).

 


تفاوت در میان انسانها و اصل عدالت-

شک نیست که در میان افراد بشر یک سلسله تفاوتهاى مصنوعى وجود دارد که نتیجه مظالم و ستمگرى بعضى از انسانها نسبت به بعض دیگر است، مثلا جمعى مالک ثروتهاى بى‏حسابند، و جمعى بر خاک سیاه نشسته‏اند، عده‏اى به خاطر کمبود تغذیه و فقدان مسائل بهداشتى علیل و بیمارند، در حالى که عده دیگرى بر اثر فراهم بودن همه گونه امکانات، در نهایت سلامت به سر مى‏برند.

این گونه اختلافها: ثروت و فقر، علم و جهل، و سلامت و بیمارى، غالبا زاییده استعمار و استثمار و اشکال مختلف بردگى و ظلمهاى آشکار و پنهان است.مسلما اینها را به حساب دستگاه آفرینش نمى‏توان گذارد، و دلیلى ندارد که از وجود این گونه اختلافات بى‏دلیل دفاع کنیم.افراد انسان روى هم رفته نیز یک درخت بزرگ و بارور را تشکیل مى‏دهند که هر دسته بلکه هر فردى رسالت خاصى در این پیکر بزرگ بر عهده دارد، و متناسب آن ساختمان مخصوص به خود، و این است که قرآن مى‏گوید این تفاوتها وسیله آزمایش شماست زیرا «آزمایش» در مورد برنامه‏هاى الهى به معنى «تربیت و پرورش» است.

 


خلافت انسان در روى زمین-

قرآن کرارا انسان را به عنوان «خلیفه» و «نماینده خدا در روى زمین» معرفى کرده است، این تعبیر ضمن روشن ساختن مقام بشر، این حقیقت را نیز بیان مى‏کند که اموال و ثروتها و استعدادها و تمام مواهبى که خدا به انسان داده، در حقیقت مالک اصلیش اوست، و انسان تنها نماینده و مجاز و مأذون از طرف او مى‏باشد و بدیهى است که هر نماینده‏اى در تصرفات خود استقلال ندارد بلکه باید تصرفاتش در حدود اجازه و اذن صاحب اصلى باشد و از اینجا روشن مى‏شود که مثلا در مسأله مالکیت، اسلام هم از اردوگاه «کمونیسم» فاصله مى‏گیرد و هم از اردوگاه «کاپیتالیسم» و سرمایه‏دارى.اسلام مى‏گوید: مالکیت نه براى فرد است و نه براى اجتماع، بلکه در واقع براى خداست، و انسانها و کیل و نماینده اویند و به همین دلیل اسلام، هم در طرز درآمد افراد نظارت مى‏کند، و هم در چگونگى مصرف، و براى هر دو قیود و شروطى قائل شده است که اقتصاد اسلامى را به عنوان یک مکتب مشخص در برابر مکاتب دیگر قرار مى‏دهد.

 

اعظم :



آیه 158 : او کسبت فی ایمانها خیرا ....ایمان اسمی هیچ فایده ای نداره باید ایمان عمل صالح به همراه خودش اورده باشه برای آدم ....

 


ایه 159 : میان معارف دینى تفاوتى نیست، باید به همه ایمان داشت و عمل کرد، نه فقط بعضى. «انّ الّذین فرّقوا دینهم»



ایه 159 : به طور کلی تفرقه اندازی در دین بسیار نکوهش شده ...کسانی که با بدعت گذاری تخم نفاق و نفرت و تفرقه و اختلاف در جامعه می ریزند ..... در قرآن، بارها از یهود، به خاطر تحریف‏هایى که علمایشان در دین پدید آوردند انتقاد شده است. درباره حضرت موسى علیه السلام هم مى‏خوانیم: وقتى از کوه طور برگشت و انحراف و گوساله‏پرستى قوم خود را دید، از فرط ناراحتى الواح تورات را بر زمین افکند و ریش برادرش را که جانشین او بود گرفت و گفت: چرا امّتم منحرف شدند؟ هارون در پاسخ گفت: ترسیدم اگر براى جلوگیرى از انحرافشان شدّت عمل به خرج دهم، مردم متفرّق شوند و تو بگویى چرا مردم فرقه فرقه شدند (تفرقه‏اى که با بازگشت تو هم قابل اصلاح نباشد).

این آیات و روایات، مسئولیّت سنگین دین شناسان را در حفظ اصالت مکتب و مقابله با انحرافات فکرى، در عین حفظ وحدت اجتماعى امّت، بیان مى‏کند.

 


ایه 160 : پاداش هر عمل نیکی با توجه به درجه اخلاص آن تغییر می کند و از 10 برابر تا چندین برابر (245 بقره ) تا 700 برابر (261بقره) تا به غیرحساب (10 زمر) تغییر می کنه .... ولی بدیها جز به همان میزان کیفر نخواهد داده شد ... ولی به قول ابوذر وای به حال کسی که با تمام این اوصاف اوحادش بر عشراتش پیشی بگیره

 


آیه 161 : چون مشرکان خودش رو پیرو ایین ابراهیم می دونستن خداوند رد این آیه اشاره می کنه خدایت تنها صراط مستقیم هتش و ایین ابراهیم هم همین ایین یکتاپرستی و توحید بود

 


آیه 162 : همه کارهای انسان مومن باید برای خدا باشه (لله ) آنگونه که در نماز قصد قربت مى‏کنیم، در هر نفس کشیدن و زنده بودن و مردن هم مى‏توان قصد قربت کرد. «محیاى و مماتى للّه...»

 


ایه 162 : چون او مالک و مدبر همه جهانیان است ،پس شأن بنده تنها عبادت و عبودیت است وکمال بنده در بندگی و تسلیم در برابر پروردگارش و آنچه او از بنده می خواهدمی باشد و شأن پروردگار تسلط و غلبه بر بندگان و تدبیر امور ایشان است .

 


ایه 164 : هیچ کس بار گناه دیگری رو بر دوش نمی کشه مراقب باشیم گناهان خودمون رو تقصیر دیگران نندازیم که هیچ تاثیری در عقوبتش نداره .... هر کسی تنها در مقابل خدای خودش حاضر می شه


ایه 165 : تفاوتهای میان آدمها از هر نظر بستری هستش برای امتحان اونا .... کسی که زیباست با زیباییش امتحان میشه کس که زشته با زشتیش .... هر کی پولداره با پولش بی پوله با فقرش .... خلاصه هیچ کی نمی تونه از دستگاه آزمایش خداوند فرار کنه و داراییهای جسمی و مالی و معنویش کم و زیادش وسیله آزمایششه (رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما اتئکم )

     خدای را بی نهایت سپاس که فرصت خوندن ششمین سوره قرآن رو بهمون عطا کرد امیدوارم در عمل به این آیات دستگیرمون باشه

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۷
* مسافر
پنجشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ق.ظ

149 . صفحه 149

 



بیست و چهارم اردیبهشت :


نفیسه :



 (آیه 152)- 6-«هیچ گاه جز به قصد اصلاح نزدیک مال یتیمان نشوید، تا هنگامى که به حدّ بلوغ برسند» (وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ).

7- «کم فروشى نکنید و حق پیمانه و وزن را با عدالت ادا کنید» (وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ).

و از آنجا که هر قدر انسان دقت در پیمانه و وزن کند باز ممکن است، مختصر کم و زیادى صورت گیرد که سنجش آن با پیمانه‏ها و ترازوهاى معمولى امکان پذیر نیست، به دنبال این جمله اضافه مى‏کند:«هیچ کس را جز به اندازه توانایى تکلیف نمى‏کنیم» (لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).

8- «هر گاه به هنگام داورى یا شهادت و یا در مورد دیگر سخنى مى‏گویید عدالت را رعایت کنید و از مسیر حق منحرف نشوید، هر چند در مورد خویشاوندان شما باشد و داورى و شهادت به حق به زیان آنها تمام گردد» (وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏).

9- «به عهد الهى وفا کنید و آن را نشکنید» (وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا).منظور از «عهد الهى» همه پیمانهاى الهى اعم از پیمانهاى «تکوینى» و «تشریعى» و تکالیف الهى و هر گونه عهد و نذر و قسم است.و باز براى تأکید در پایان این چهار قسمت،مى‏فرماید: «اینها امورى است که خداوند به شما توصیه مى‏کند، تا متذکر شوید»(ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)

 

 (آیه 153)- 10- «این راه مستقیم من، راه توحید، راه حق و عدالت، راه پاکى و تقواست، از آن پیروى کنید و هرگز در راههاى انحرافى و پراکنده گام ننهید که شما را از راه خدا منحرف و پراکنده مى‏کند و تخم نفاق و اختلاف را در میان شما مى‏پاشد» (وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ).و در پایان براى سومین بار تأکید مى‏کند که:«اینها امورى است که خداوند به شما توصیه مى‏کند تا پرهیزکار شوید» (ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

1- اهمیت نیکى به پدر و مادر!

ذکر نیکى به پدر و مادر، بلافاصله بعد از مبارزه با شرک، و قبل از دستورهاى مهمى همانند تحریم قتل نفس، و اجراى اصول عدالت، دلیل بر اهمیت فوق العاده حق پدر و مادر در دستورهاى اسلامى است.این موضوع وقتى روشنتر مى‏شود که توجه کنیم به جاى «تحریم آزار پدر و مادر» که هماهنگ با سایر تحریمهاى این آیه است، موضوع احسان و نیکى کردن، ذکر شده است، یعنى نه تنها ایجاد ناراحتى براى آنها حرام است بلکه علاوه بر آن، احسان و نیکى در مورد آنان نیز لازم و ضرورى است.و جالبتر این که کلمه «احسان» را به وسیله «ب» متعدى ساخته و فرموده است «و بالوالدین احسانا»بنابراین، آیه تأکید مى‏کند که موضوع نیکى به پدر و مادر را باید آنقدر اهمیت داد که شخصا و بدون واسطه به آن اقدام نمود.

2- قتل فرزندان به خاطر گرسنگى!

از این آیات برمى‏آید که عربهاى دوران جاهلى نه تنها دختران خویش را به خاطر تعصبهاى غلط، زنده به گور مى‏کردند، بلکه پسران را که سرمایه بزرگى در جامعه آن روز محسوب مى‏شد، نیز از ترس فقر و تنگدستى به قتل مى‏رسانیدند.

 

با نهایت تأسف این عمل جاهلى در عصر و زمان ما در شکل دیگرى تکرار مى‏شود، و به عنوان کمبود احتمالى مواد غذایى روى زمین، کودکان بى‏گناه در عالم جنین، از طریق «کورتاژ» به قتل مى‏رسند.گر چه امروز براى سقط جنین دلایل بى‏اساس دیگرى نیز ذکر مى‏کنند، ولى مسأله فقر و کمبود مواد غذایى یکى از دلایل عمده آن است.اینها و مسائل دیگرى شبیه به آن، نشان مى‏دهد که عصر جاهلیت در زمان ما به شکل دیگرى تکرار مى‏شود و «جاهلیت قرن بیستم» حتى در جهاتى وحشتناکتر و گسترده‏تر از جاهلیت قبل از اسلام است.

 

(آیه 154)- پاسخ قاطع به بهانه‏جویان. در آیات قبل، سخن از ده حکم اساسى و اصولى در میان بود، که نه تنها در اسلام بلکه در تمام ادیان بوده است. به دنبال آن در این آیه مى‏گوید:«سپس به موسى، کتاب آسمانى دادیم و نعمت خود را بر افراد نیکوکار و آنها که تسلیم فرمان ما و پیرو حق بودند کامل ساختیم» (ثُمَّ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ تَماماً عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ).«و در آن هر چیز را که مورد نیاز بود، و در مسیر تکامل انسان اثر داشت، بازگو کردیم» (وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ). «و نیز این کتاب، که بر موسى نازل شد، مایه هدایت و رحمت بود» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً). «تمام این برنامه‏ها به خاطر آن بود که به روز رستاخیز و لقاى پروردگار ایمان بیاورند» و با ایمان به معاد، افکار و گفتار و رفتارشان پاک شود (لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ)

 (آیه 155)- در این آیه، اشاره به نزول قرآن و تعلیمات آن کرده و بحث آیه گذشته را تکمیل مى‏نماید و مى‏گوید:«این کتابى است که ما نازل کرده‏ایم، کتابى است با عظمت و پربرکت و سر چشمه انواع خیرات و نیکیها» (وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ). و «چون چنین است بطور کامل از آن پیروى کنید، و پرهیزکارى پیشه نمایید و از مخالفت با آن بپرهیزید شاید مشمول رحمت خدا گردید» (فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).

 

(آیه 156)- در این آیه، تمام راههاى فرار و بهانه‏جوییها را به روى مشرکان بسته، نخست به آنها مى‏گوید: «ما این کتاب آسمانى را با این امتیازات نازل کردیم تا نگویید که تنها بر دو طایفه پیشین (یهود و نصارى) کتاب آسمانى نازل شده، و ما از بحث و بررسى و مطالعه آنها غافل بوده‏ایم، و اگر از فرمان تو سرپیچى کردیم به خاطر این بوده است که فرمان تو در دست دیگران بود و به دست ما نرسید» (أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ عَلى‏ طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِینَ).

 

      (آیه 157)- در این آیه همان بهانه به صورت دامنه‏دارتر و آمیخته با ادعا و غرور بیشتر از آنها نقل شده است، و آن این که، اگر قرآن بر آنها نازل نمى‏شد، ممکن بود ادعا کنند ما بقدرى براى انجام فرمان الهى آمادگى داشتیم که هیچ ملتى به اندازه ما آمادگى نداشت، آیه مى‏فرماید: تا نگویید:«اگر کتاب آسمانى بر ما نازل مى‏شد، ما از همه آنها پذیراتر و هدایت‏یافته‏تر بودیم» (أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنَّا أَهْدى‏ مِنْهُمْ).قرآن در برابر این ادعاها مى‏گوید:خداوند تمام راههاى بهانه جویى را بر شما بسته است زیرا«آیات و دلایل روشن از طرف پروردگار براى شما آمد، آمیخته با هدایت الهى و رحمت پروردگار» (فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ).«با این حال آیا کسى ستمکارتر از آنها که تکذیب آیات خدا مى‏کنند و از آن اعراض مى‏نمایند پیدا مى‏شود؟» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها).اشاره به این که آنها نه تنها از آیات خدا روى گردانیدند بلکه با شدت از آن فاصله گرفتند.در پایان آیه، مجازات دردناک این گونه افراد لجوج و بى‏فکرى را که مطالعه نکرده حقایق را به شدت انکار مى‏کنند و از آن مى‏گریزند حتى سد راه دیگران مى‏شوند، در یک جمله کوتاه و رسا بیان کرده مى‏گوید: «به زودى کسانى را که از آیات ما روى مى‏گردانند، گرفتار مجازاتهاى شدید خواهیم کرد، و این به خاطر همان اعراض بى‏رویه و بى‏دلیل آنهاست» (سَنَجْزِی الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا یَصْدِفُونَ).

 

 

 

مریم


بیان آیات مربوط به تحریم محرماتى که به شریعت معینى از شرایع اختصاص ندارد

 

این آیات محرماتى را بیان مى کند که اختصاص به شریعت معینى از شرایع الهى ندارد، و آن محرمات عبارت است از: شرک به خدا، ترک احسان به پدر و مادر، ارتکاب فواحش و کشتن نفس محترمه بدون حق که از آن جمله است کشتن فرزندان از ترس روزى، نزدیک شدن به مال یتیم مگر به طریق نیکوتر، کمفروشى، ظلم در گفتار، وفا نکردن به عهد خدا و پیروى کردن از غیر راه خدا و بدین وسیله در دین خدا اختلاف انداختن.

 

شاهد اینکه محرمات مذکور عمومى است و اختصاصى به یک شریعت ندارد - این است که مى بینیم قرآن کریم همانها را از انبیا (علیهم السلام ) نقل مى کند که در خطابهایى که به امتهاى خود مى کرده اند از آن نهى مى نموده اند، مانند خطابهایى که از نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسى و عیسى (علیهماالسلام ) نقل کرده، علاوه بر این، در آیه (شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا و الذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه ) صریحا فرموده :

 

سفارشهایى که به این امت شده همان سفارشهایى است که به انبیاى سلف شده است. لطیف ترین تعبیرى که اشاره به این معنا مى کند این است که هم در آیه فوق شرایع انبیا (علیهم السلام ) را (توصیه ) و سفارش خوانده و هم در سه آیه مورد بحث که اصول محرمات این شریعت را مى شمارد سه مرتبه تکرار کرده است که آنچه گفته شد سفارشهایى است که خداوند به شما کرده است، و این خود شاهد روشنى است بر اینکه محرمات مذکور اختصاص به این شریعت نداشته است.

 

از این هم که بگذریم اگر مساءله را دقیقا مورد مطالعه قرار دهیم خواهیم دید ادیان الهى هر چه هم از جهت اجمال و تفصیل با یکدیگر اختلاف داشته باشند، هیچ یک از آنها بدون تحریم این گونه محرمات معقول نیست تشریع شود، و به عبارت ساده تر، معقول نیست دینى الهى بوده باشد و در آن دین اینگونه امور تحریم نشده باشد حتى آن دینى که براى ساده ترین و ابتدایى ترین نسل بشر تشریع شده است.


قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا

 

 

بعضى از مفسرین گفته اند: کلمه (تعال ) امرى است مشتق از ماده (علو) به این عنایت که آمر این امر در مکان بلندى قرار دارد، گر چه حقیقتا در مکان بلند قرار نداشته باشد. کلمه (اتل ) از ماده (تلاوت ) است که معنایش نزدیک به معناى قرائت است. کلمه (علیکم ) متعلق است به کلمه ا(تل ) یا به کلمه (حّرم ) و این را تنازع در متعلق مى نامند. بعضیها گفته اند: کلمه (علیکم ) اصلا جار و مجرور و مرکب از لفظ (على ) و لفظ (کم ) نیست، بلکه اسم فعل و به معناى (بر شما است ) مى باشد، و جمله (الا تشرکوا) معمول آن و نظم کلام : (علیکم ان لا تشرکوا بر شما است که شرک نورزید) است. و لیکن این معنا از سیاق آیه به ذهن نمى رسد.

 

و چون در جمله تعالوا (اتل ما حرم...) دعوت کرده است مردم را به اینکه بیایید تا برایتان بخوانم، لذا دنبال آن محرمات را اسم نبرده بلکه عین وحى را به جاى آن نقل کرده، یعنى اینکه نفرمود: آنچه پروردگار شما حرام کرده شرک و قتل نفس و فلان و فلان است بلکه فرمود:

 

(ان لا تشرکوا به شیئا اینکه چیزى را شریک او نگیرید) و نیز فرموده : (و لا تقتلوا اولادکم من املاق )، (و لا تقربوا الفواحش...)، و (بالوالدین احسانا)، و (اوفوا الکیل و المیزان )، و (اذا قلتم فاعدلوا....) و اگر شرک را از سایر گناهان جلوتر ذکر کرده براى این است که شرک ظلم عظیمى است که با ارتکاب آن هیچ امیدى به مغفرت خداوند نیست، همچنانکه فرموده : (ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء)، گناهى است که سرانجام سایر گناهان منتهى به آن است، همچنانکه منتهاى هر عمل صالح و حسنهاى توحید خداى تعالى است.

یعنى احسان کنید به پدر و مادر احسان کردنى. در مجمع البیان گفته : (تقدیر کلام این است که خداوند سفارش کرده در باره پدر و مادر احسان را) و کلام خود را چنین توجیه کرده که : جمله (حرم الله کذا خداوند فلان چیز را حرام کرده ) معنایش این است که (خداوند پیغمبر خود را سفارش کرده که فلان چیز را تحریم کند و امت خود را امر به اجتناب از آن نماید).

 

عقوق والدین، بعد از شرک به خدا، در شمار بزرگترین گناهان است

 

به هر حال، خداى تعالى در قرآن کریمش در چند جا احسان به پدر و مادر را تالى توحید و ترک شرک دانسته و هر جا به آن امر کرده قبلا به توحید و ترک شرک امر کرده است، مانند آیه (و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا) و آیه (و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم و وصینا الانسان بوالدیه ) و آیاتى دیگر.

 

و این خود بهترین دلیل است بر اینکه عقوق والدین بعد از شرک به خداى بزرگ در شمار بزرگترین گناهان، و یا خود، بزرگترین آنها است، اعتبار عقلى هم مؤ ید این معنا است، براى اینکه جامعه انسانى که هرگز انسان نمى تواند بدون آن زندگى و دین داشته باشد امرى است اعتبارى و قراردادى که در حدوث و بقاى خود بستگى به محبت نسل دارد و محبت نسل نیز سرچشمهاى آن رابطه و علاقهاى است که در بین ارحام رد و بدل مى شود، و معلوم است که مرکز این رابطه خانواده است و قوام خانواده از یک طرف به پدر و مادر است و از طرفى دیگر به فرزندان، و فرزندان موقعى احتیاج به رحمت و راءفت پدر و مادر دارند که پدر و مادر طبعا مشتاق اولاد و شیفته پرورش آنانند، به خلاف پدر و مادر که احتیاجشان به فرزندان موقعى است که پیرى عاجز و زبونشان ساخته و از اینکه مستقلا به ضروریات زندگى خود قیام کنند بازشان داشته. بر عکس، فرزندان به عنفوان جوانى رسیده و مى توانند حوایج پدر و مادر را برآورده کنند. و معلوم است که در چنین روزهایى جفاى اولاد نسبت به آنان و متعارف شدن این جفا کارى در میان همه فرزندان نسبت به همه پدران و مادران باعث مى شود عواطف تولید و تربیت به کلى از جامعه رخت بربسته و کسى رغبت به تناسل و تربیت فرزند نکند، و افراد از تشکیل جامعه کوچک که همان خانواده است استنکاف ورزیده، در نتیجه از نسل بشر تنها طبقهاى باقى بماند که در بینشان قرابت رحم و رابطه خویشاوندى وجود نداشته باشد. و پر واضح است که چنین جامعهاى به سرعت رو به انقراض گذاشته دیگر هیچ قانون و سنتى فساد روى آورده را جبران نمى کند، و سعادت دنیا و آخرت از آنان سلب مى شود

 

نهى از کشتن فرزندان از ترس فقر و گرسنگى

 

و لا تقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم و ایاهم

 

 

 

کلمه (املاق ) به معناى افلاس و نداشتن مال و هزینه زندگى است، (تملق ) هم مشتق از همین ماده است، و این مطلب یعنى کشتن فرزندان از ترس هزینه زندگى آنان در میان عرب جاهلیت سنتى جارى بوده، چون بلاد عرب غالب سالها دستخوش قحطى و گرانى مى شده، و مردم وقتى مى دیدند که قحط سالى و افلاس آنان را تهدید مى کند فرزندان خود را مى کشتند تا ناظر ذلت فقر و گرسنگى آنان نباشند.

 

لذا در آیه مورد بحث که ایشان را از این عمل ناستوده نهى کرده نهى را با جمله (نحن نرزقکم و ایاهم ) تعلیل کرده و فرموده : منطق شما در فرزندکشى جز این نیست که نمیتوانید روزى و هزینه زندگى آنان را فراهم نمایید، و این خود منطقى است غلط، براى اینکه این شما نیستید که روزى فرزندانتان را فراهم مى کنید، بلکه خداى تعالى است که روزى ایشان و خود شما را مى دهد، پس شما چرا مى ترسید و از ترس، آنان را به دست خود از بین میبرید؟.

 

و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن

 

 

 

کلمه (فواحش ) جمع (فاحشه ) است که به معناى کار بسیار زشت و شنیع است، و خداى تعالى در کلام خود زنا و لواط و نسبت زنا به مردان و زنان پاکدامن را از مصادیق (فاحشه ) شمرده، و از ظاهر کلام برمى آید که مراد از (فاحشه ظاهرى ) گناه علنى و مقصود از فاحشه باطنى گناه سرى و روابط نامشروع برقرار کردن در پنهانى است.

 

از اینگونه امور از این جهت نهى فرموده که اگر مباح مى بود و تحریم نمى شد شناعت و زشتیش از میان مى رفت و شایع مى گردید، براى اینکه اینگونه امور از بزرگترین موارد علاقه نفس است و نفس از محرومیت در باره آنها طبعا سخت ناراحت مى باشد و طبیعت بشر طورى است که اگر به خود واگذار شود به سرعت فحشا را در بین افراد خود شیوع مى دهد، و شیوع فحشاء باعث انقطاع نسل و فساد جامعه خانواده است، و با فساد خانواده ها جامعه کبیر انسانى از بین میرود، و ما به زودى در محل مناسبى بحث مفصلى در این باره خواهیم نمود - ان شاء الله تعالى -.

 

و همچنین قتل نفس و سایر انواع فحشا امنیت عمومى را سلب نموده و با از میان رفتن امنیت، بناى جامعه انسانى فرو ریخته، ارکان آن سست مى گردد

 

در اینجا دو احتمال هست : یکى اینکه معناى (حرم الله )، (حرام کرده است خداوند کشتنش را) باشد، دیگر این که معنایش ‍ (محترم کرده است آنرا به احترام قانونى و بدین وسیله او را و یا حقى از حقوق او را از ضایع شدن حفظ کرده باشد). بعضى از مفسرین در تفسیر این آیه گفته اند: اگر مى بینید خداى تعالى تنها قتل را با آنکه آنهم جزء فحشا مى باشد اسم برد براى این است که اهمیت آنرا رسانیده باشد، همچنانکه فرزندکشى را هم به همین عنایت اسم برد، چون عرب خیال مى کرد خوف از فقر، ریختن خون فرزندان را مباح مى کند، و همچنین حفظ آبرو مجوز این عمل شنیع است، و نیز خیال مى کردند پدر بودن خود یکى از اسباب تملک است.

 

و اینکه فرمود: (الا بالحق ) مقصود استثناى قتل بعضى از نفوسى است که در اثر پاره اى از گناهان احترامى را که خداوند براى مسلمانان و یا کفار هم پیمان با مسلمین جعل کرده، از خود سلب نموده اند، مانند قتل به قصاص و حد شرعى.

 

(ذلکم وصیکم به لعلکم تعقلون ) - بعد از آنکه تحریم امور نامبرده را بیان نمود در آخر آنرا با این کلام تاءکید نمود، و اما اینکه چرا نهى از امور پنجگانه را با جمله (لعلکم تعقلون ) تعلیل فرمود؟ وجهش در آینده نزدیکى بیان خواهد شد - ان شاء الله تعالى -.

 

دستور و سفارش در مورد مال یتیم، وفا و عدالت در میزانوکیل و پرهیز از سخن ناحق حتى به خاطر نزدیکان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۷
* مسافر
چهارشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ

148 . صفحه 148


بیست و سوم اردیبهشت :


نفیسه :



(آیه 147)- از آنجا که لجاجت یهود و مشرکان روشن بوده و امکان داشته پافشارى کنند و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تکذیب نمایند، در این آیه خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که «اگر تو را تکذیب کنند به آنها بگو: پروردگارتان رحمت وسیع و پهناورى دارد»(فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ).و شما را زود مجازات نمى‏کند بلکه مهلت مى‏دهد، شاید از اشتباهات خود برگردید و از کرده خود پشیمان شوید و به سوى خدا باز آیید.ولى اگر از مهلت الهى باز هم سوء استفاده کنید، و به تهمتهاى نارواى خود ادامه دهید، بدانید کیفر خداوند قطعى است، و سر انجام دامان شما را خواهد گرفت، زیرا «مجازات او از جمعیت مجرمان دفع شدنى نیست» (وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ).این آیه به خوبى عظمت تعلیمات قرآن را روشن مى‏سازد که بعد از شرح این همه خلافکاریهاى یهود و مشرکان، باز آنها را فورا تهدید به عذاب نمى‏کند بلکه نخست با تعبیرهاى آکنده از محبت راه بازگشت را به سوى آنها گشوده، تا تشویق شوند و به سوى حق بازگردند، اما براى این که رحمت پهناور الهى باعث جرأت و جسارت و طغیان آنان نگردد، و دست از لجاجت بردارند در آخرین جمله آنها را تهدید به مجازات قطعى خدا مى‏کند.

 

 (آیه 148)- فرار از مسؤولیت به بهانه «جبر»! به دنبال سخنانى که از مشرکان در آیات سابق گذشت، در این آیه اشاره به پاره‏اى از استدلالات واهى و پاسخ آن شده است، نخست مى‏گوید: «به زودى مشرکان (در پاسخ ایرادات تو در زمینه شرک و تحریم روزیهاى حلال) چنین مى‏گویند که اگر خداوند مى‏خواست نه ما مشرک مى‏شدیم و نه نیاکان ما بت‏پرست بودند، و نه چیزى را تحریم مى‏کردیم»، پس آنچه ما کرده‏ایم و مى‏گوییم همه خواست اوست (سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ‏ءٍ).مشرکان مانند بسیارى از گناهکاران مى‏خواستند با استتار تحت عنوان جبر از مسؤولیت خلافکاریهاى خود فرار کنند. در حقیقت آنها مدعى بوده‏اند سکوت خدا در برابر بت‏پرستى و تحریم پاره‏اى از حیوانات، دلیل بر رضایت اوست زیرا اگر راضى نبود مى‏بایست به نوعى ما را از این کار بازدارد.اما قرآن در پاسخ آنها به طرز قاطعى بحث کرده، نخست مى‏گوید: تنها اینها نیستند که چنین دروغهایى را بر خدا مى‏بندند «بلکه جمعى از اقوام گذشته نیز همین دروغها را مى‏گفتند ولى سر انجام گرفتار عواقب سوء اعمالشان شدند و طعم مجازات ما را چشیدند» (کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا).آنها در حقیقت با این گفته‏هاى خود، هم دروغ مى‏گفتند و هم انبیاء را تکذیب مى‏کردند، اگر او به این اعمال راضى بود چگونه پیامبران خود را براى دعوت به توحید مى‏فرستاد، اصولا دعوت انبیاء خود مهمترین دلیل براى آزادى اراده و اختیار انسان است.سپس مى‏گوید: «به آنها بگو: آیا راستى دلیل قطعى و مسلّمى بر این ادعا دارید اگر دارید چرا نشان نمى‏دهید» (قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا).

و سر انجام اضافه مى‏کند که «شما بطور قطع هیچ دلیلى بر این ادعاها ندارید، تنها از پندارها و خیالات خام پیروى مى‏کنید» (إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ).

 

 (آیه 149)- در این آیه براى ابطال ادعاى مشرکان دلیل دیگرى ذکر مى‏کند، و مى‏گوید:«بگو خداوند دلایل صحیح و روشن در زمینه توحید و یگانگى خویش و همچنین احکام حلال و حرام اقامه کرده است»هم به وسیله پیامبران خود و هم از طریق عقل، بطورى که هیچ گونه عذرى براى هیچ کس باقى نماند (قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ).بنابراین، آنها هرگز نمى‏توانند ادعا کنند که خدا با سکوت خویش، عقاید و اعمال ناروایشان را امضا کرده است، و نیز نمى‏توانند ادعا کنند که در اعمالشان مجبورند، زیرا اگر مجبور بودند، اقامه دلیل و فرستادن پیامبران و دعوت و تبلیغ آنان بیهوده بود، اقامه دلیل، دلیل بر آزادى اراده است.و در پایان آیه مى‏فرماید:«خداوند اگر بخواهد، همه شما را از طریق اجبار هدایت خواهد کرد» (فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ).ولى نه چنان ایمانى ارزش خواهد داشت و نه اعمالى که در پرتو آن انجام مى‏گیرد، بلکه فضیلت و تکامل انسان در آن است که راه هدایت و پرهیزکارى را با پاى خود و به اراده و اختیار خویش بپیماید.از امام کاظم علیه السّلام چنین نقل شده است که فرمود:«خداوند بر مردم دو حجت دارد، حجت آشکار و حجت پنهان، حجت آشکار، رسولان و انبیاء و امامانند، و حجت باطنه، عقول و افکارند».

 

 (آیه 150)- در این آیه براى این که بطلان سخنان آنها روشنتر شود، و نیز اصول صحیح قضاوت و داورى رعایت گردد، از آنها دعوت مى‏کند که اگر شهود معتبرى دارند، که خداوند حیوانات و زراعتهایى را که آنها مدّعى تحریم آن هستند ، تحریم کرده، اقامه کنند.لذا مى‏گوید: «اى پیامبر! به آنها بگو: گواهان خود را که گواهى بر تحریم اینها مى‏دهند بیاورید». (قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا).سپس اضافه مى‏کند: اگر آنها دسترسى به گواهان معتبرى پیدا نکردند (و قطعا پیدا نمى‏کنند)«و تنها به گواهى و ادعاى خویش قناعت نمودند، تو هرگز با آنها هم صدا نشو و مطابق شهادت و ادعاى آنان گواهى مده» (فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ).قرائن گواهى مى‏دهد که این احکام ساختگى، صرفا از هوى و هوس و تقلیدهاى کورکورانه سر چشمه گرفته، چه این که هیچ سند و مدرکى از انبیاى الهى و کتب آسمانى بر تحریم این امور ندارند.لذا در جمله بعد مى‏گوید: «از هوى و هوسهاى کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و آنها که به آخرت ایمان ندارند و آنها که براى خدا شریک قائل شده‏اند، پیروى مکن» (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).یعنى، بت‏پرستى آنها و انکار قیامت و رستاخیز و خرافات و هوى‏پرستى آنان گواه زنده‏اى است، که این احکام آنان نیز ساختگى است و ادعایشان در مورد تحریم این موضوعات از طرف خدا، بى‏اساس و بى‏ارزش است.

 

(آیه 151)- فرمانهاى دهگانه! پس از نفى احکام ساختگى مشرکان که در آیات قبل گذشت، این آیه و دو آیه بعد اشاره به اصول محرمات در اسلام کرده و گناهان کبیره ردیف اول را ضمن بیان کوتاه و پر مغز و جالبى در ده قسمت بیان مى‏کند، نخست مى‏گوید:«به آنها بگو: بیایید تا آنچه را خدا بر شما تحریم کرده است بخوانم و برشمرم» (قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ).

1- «این که هیچ چیز را شریک و همتاى خدا قرار ندهید» (أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً).

2- «نسبت به پدر و مادر نیکى کنید» (وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً).

3- «فرزندان خود را به خاطر تنگدستى و فقر نکشید» (وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ).«زیرا روزى شما و آنها همه به دست ماست و ما همه را روزى مى‏دهیم» (نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ).

4- «به اعمال زشت و قبیح نزدیک نشوید، خواه آشکار باشد، خواه پنهان»(وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).

یعنى، نه تنها انجام ندهید، بلکه به آن نزدیک هم نشوید.

5- «دست به خون بى‏گناهان نیالایید و نفوسى را که خداوند محترم شمرده و ریختن خون آنها مجاز نیست به قتل نرسانید مگر این که طبق قانون الهى اجازه قتل آنها داده شده باشد» مثل این که قاتل باشند (وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ). و به دنبال این پنج قسمت براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «اینها امورى است که خداوند به شما توصیه کرده، تا دریابید و از ارتکاب آنها خوددارى نمایید» (ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).



اعظم :

 

ایه 147: رحمت خداوند بر غضبش پیشی داره (ذو رحمه .... باسه )

 

ایه 148: ؤال: این آیه سخن مشرکان را نقل مى‏کند که اگر خدا از شرک ما راضى نیست، چرا ما را از آن باز نمى‏دارد؟ پس شرک ما مورد رضاى خداست! پاسخ: انجام هر کار از هر کسى، از مَدار قدرت خداوند بیرون نیست، لکن اراده و مشیّت خداوند آن است که انسان راه خود را آزادانه انتخاب کند. دولت که آب و برق و گاز را به منزل ما مى‏آورد، این امکانات، دلیل راضى بودن دولت به سوءاستفاده ما نیست. خداوند به انسان عقل و وحى عطا کرده و راه حقّ و باطل را به او نشان داده و او را در انتخاب آزاد گذاشته، ولى اراده و اختیار، نشانه‏ى راضى بودن او به خلاف ما نیست. خداوند، خواهان ایمان اختیارى مردم است نه اجبار آنان به ایمان آوردن. در قرآن بارها آمده است که: اگر خدا مى‏خواست، همه را هدایت مى‏کرد و پیامبر هم حقّ اکراه و اجبار مردم به ایمان را ندارد.

 

ایه 148: قرآن از مخالفان هم تقاضاى حجّت و دلیل مى‏کند. «قل هل عندکم من علم»

 

ایه 148: طرفداران جبر، منطق ندارند و در پى خیالاتند. «ان تتّبعون الاّ الظن» و اگر به جاى علم و یقین، در پى ظن و گمان باشیم، گمراه خواهیم شد. «ان انتم الاّ تخرصون»

 

ایه 148: عقیده به جبر، از توجیهات بى‏اساس منحرفان است. «لو شاء اللَّه ما اشرکنا» شیطان هم که رهبر منحرفان است، گمراهى خود را به خدا نسبت داد و چنین گفت: «ربّ بما أغویتَنى»

 

ایه 149: حجت شما بر علیه خود شما بکارمی رود، پس فقط حجت خداست که بالغ است و حجتهای شما راباطل می کندوهیچ حجتی برای شما بخاطر شرک و افترائتان وجود ندارد و اگر خدامی خواست شما را هدایت می کرد ،یعنی شما را مجبور به ایمان و ترک شرک وتحریم حلائل می نمود، ولیکن خداوند بر اساس مشیت بالغه اش بندگان خود رامجبور به ایمان نمی کند، بلکه به اذن تکوینی ، آنها را مختار گذاشته وبر انجام یاترک فعل قدرت بخشیده است واین همان اختیار است که اساس تکلیف و امر ونهی و وعد و وعید می باشد.

 

ایه 150: اسلام، دین منطق و برهان است و از مخالفان خود گواه طلبیده و آنان را به مجادله‏ى نیکو دعوت مى‏کند. «قل هلمّ شهداءکم»

 

ایه 150: مشرکین، خداوند را خالق مى‏دانند لکن در تدبیر و مدیریّت امور هستى براى او شریک قائلند. «و هم بربّهم یعدلون»

 

ایه 151: شرک راجلوتر از سایر گناهان ذکر کرده به جهت این است که شرک ظلم عظیمی است که با ارتکاب آن هیچ امیدی به مغفرت خداوند نیست وهمه معاصی به آن منتهی می شود(ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء)

 

ایه 151: به عنوان تالی تلو توحید،مسأله احسان به پدر ومادر را مطرح می کند ودر چندین مورد خداوند احسان به پدر و مادر را قرین مسأله توحید قرار داده است ، من جمله در آیه 23 سوره اسراء و آیه 14 سوره لقمان و نیز همین آیه مورد بحث ، و این بهترین دلیل است که بعد از شرک به خدای متعال ، بزرگترین گناه عاق والدین شدن و ترک احسان به آنهاست و اعتبار عقلی نیز این معنا راتأییدمی کند،چون بقای جامعه انسانی درگرومحبت ارحام و روابط خانوادگی است .

 

ایه 151: فرزندکشى و سقط جنین از ترس فقر، عملى جاهلانه است، اگر خدا ضامن روزى است، چه ترسى از فقر؟ «نحن نرزقکم»

 

      ایه 151: برخى از گناهان چنان خطرناک است که نزدیک آنها هم نباید رفت. «لاتقربوا»

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۵۳
* مسافر
سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ق.ظ

147 . صفحه 147




بیست و یکم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 143)- در این آیه به عنوان توضیح، قسمتى از حیوانات حلال گوشت و قسمتى از حیواناتى را که هم باربرند و هم براى تغذیه انسان قابل استفاده‏اند، شرح مى‏دهد و مى‏گوید: «خداوند هشت جفت از چهارپایان را براى شما آفرید، از گوسفند و میش یک جفت (نر و ماده) و از بز یک جفت (نر و ماده)» (ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ).پس از ذکر این چهار زوج بلافاصله به پیامبرش دستور مى‏دهد که «از آنها صریحا بپرس: آیا خداوند نرهاى آنها را حرام کرده یا ماده‏ها را»؟ (قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ). «یا حیواناتى که در شکم میشها یا بزهاى ماده است» (أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ).بعد اضافه مى‏کند: «اگر راست مى‏گویید و بر تحریم هر یک از این حیوانات از روى علم و دانش دلیلى دارید به من خبر دهید» (نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

 

(آیه 144)- در این آیه، چهار زوج دیگر را بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «از شتر، دو زوج (نر و ماده) و از گاو هم دو زوج (نر و ماده) قرار دادیم، بگو: کدامیک از اینها را خدا حرام کرده است، نرها یا ماده‏ها را و یا حیواناتى که در شکم شترها یا گاوهاى ماده است»؟(وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ).حکم به حلال بودن یا حرام بودن این حیوانات تنها به دست خداوندى است که آفریننده آنها و آفریدگار بشر و تمام جهان هستى است.در آیه قبل تصریح شده بود که هیچ گونه دلیل علمى و عقلى براى تحریم این حیوانات در اختیار مشرکان نبود، و چون آنها ادعاى نبوت و وحى نیز نداشتند،بنابراین، احتمال سوم باقى مى‏ماند که ادعا کنند به هنگام صدور این فرمان، از پیامبران الهى، حاضر و گواه بوده‏اند.لذا مى‏فرماید: «آیا شما شاهد و گواه این مطلب بودید، هنگامى که خداوند شما را به این موضوع توصیه کرد» (أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا).و چون جواب این سؤال نیز منفى بوده، ثابت مى‏شود که آنها جز تهمت و افتراء در این باره سرمایه‏اى نداشتند.

لذا در پایان آیه اضافه مى‏کند:«چه کسى ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ مى‏بندند تا مردم را از روى جهل گمراه سازند، مسلما خداوند هیچ گاه ستمگران را هدایت نخواهد کرد»(فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ، إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).از آیه فوق استفاده مى‏شود که دروغ بستن به خدا یکى از بزرگترین ستمها است، ستم به مقام مقدس پروردگار، و ستم به بندگان خدا، و ستم به خویشتن!


(آیه 145)- بخشى از حیوانات حرام. براى روشن ساختن محرمات الهى از بدعتهایى که مشرکان در آیین حق گذاشته بودند، در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که: «صریحا به آنها بگو: در آنچه بر من وحى شده هیچ غذاى حرامى را براى هیچ کس (اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ) نمى‏یابم» (قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ یَطْعَمُهُ).مگر چند چیز «نخست این که مردار باشد» (إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً).«یا خونى که از بدن حیوان بیرون مى‏ریزد» (أَوْ دَماً مَسْفُوحاً).نه خونهایى که پس از بریدن رگهاى حیوان و خارج شدن مقدار زیادى از خون در لابلاى رگهاى مویین در وسط گوشتها باقى مى‏ماند «یا گوشت خوک» (أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ).زیرا «همه اینها رجس و پلیدى است» و مایه تنفر طبع سالم آدمى و منبع انواع آلودگیها و سر چشمه زیانهاى مختلف (فَإِنَّهُ رِجْسٌ).سپس به نوع چهارم اشاره کرده مى‏گوید:«یا حیواناتى که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آنها برده شده است» (أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ).که از نظر اخلاقى و معنوى نشانه بیگانگى از خدا و دورى از مکتب توحید است.بنابراین، شرایط ذبح اسلامى، بر دو گونه است، بعضى مانند بریدن رگهاى چهارگانه و بیرون ریختن خون حیوان، جنبه بهداشتى دارد، و بعضى مانند رو به قبله بودن و گفتن «بسم اللّه» و ذبح به وسیله مسلمان، جنبه معنوى.

در پایان آیه کسانى را که از روى ناچارى و اضطرار، و نیافتن هیچ غذاى دیگر براى حفظ جان خویش، از این گوشتهاى حرام استفاده مى‏کنند، استثناء کرده و مى‏گوید: «کسانى که اضطرار پیدا کنند، گناهى بر آنها نیست، مشروط بر این که تنها به خاطر حفظ جان باشد نه به خاطر لذت و یا حلال شمردن حرام الهى و نه زیاد از حد، بخورند، در این صورت پروردگار آمرزنده مهربان، آنها را معاف خواهد ساخت» (فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).در حقیقت این دو شرط براى آن است که افرادى اضطرار را دستاویز براى تجاوز به حریم قوانین الهى نسازند.

 

(آیه 146)- محرمات بر یهود. در این آیه اشاره به قسمتى از محرمات بر یهود مى‏کند تا روشن شود، که احکام مجعول و خرافى بت‏پرستان نه با آیین اسلام سازگار است و نه با آیین یهود، (و نه با آیین مسیح که معمولا در احکامش از آیین یهود پیروى مى‏کند). لذا نخست مى‏گوید: «بر یهودیان، هر حیوان ناخن‏دارى را حرام کردیم» (وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ).بنابراین، تمام حیواناتى که «سم چاک» نیستند اعم از چهارپایان یا پرندگان، بر یهود تحریم شده بود.سپس مى‏فرماید: «پیه و چربى موجود در بدن گاو و گوسفند را نیز بر آنها حرام کرده بودیم»(وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما).و به دنبال آن، سه مورد را استثناء مى‏کند، نخست «چربیهایى که در پشت این دو حیوان قرار دارد» (إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما).«و چربیهایى که در پهلوها و لابلاى امعاء قرار گرفته» (أَوِ الْحَوایا). «و چربیهایى که با استخوان آمیخته شده است» (أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ).ولى در پایان آیه تصریح مى‏کند که اینها در حقیقت بر یهود حرام نبود، «اما به خاطر ظلم و ستمى که مى‏کردند، از این گونه گوشتها و چربیها که مورد علاقه آنها بود به حکم خدا محروم شدند» (ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ).و براى تأکید اضافه مى‏کند: «این یک حقیقت است و ما راست مى‏گوییم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).

 

 

مریم :



ثمانیة ازواج من الضان اثنین و من المعز اثنین...

 

انعامى را که در آیه قبلى بطور اجمال اسم برده بود در اینجا بطور تفصیل بیان مى کند. و مراد، تشدید توبیخ و ملامت ایشان است به اینکه یکایک صور و وجوه را به تفصیل ذکر مى کند. و از این رو جمله (ثمانیة ازواج ) عطف بیان (حمولة و فرشا) در آیه قبلى است. و کلمه (ازواج ) جمع زوج است که هم به معناى عدد دو است و هم به معناى یکى است که همراه جفت خود باشد. و انواع چارپایانى که در آیه شریفه نامبرده شده چهار است : 1 - ضان (میش ) 2 - معز (بز) 3 - بقر (گاو) 4 - ابل (شتر) و این چهار نوع از نظر اینکه هر کدام نر و ماده دارند هشت زوج خواهند بود.

 

و معناى آیه این است که : خداوند هشت زوج آفریده، از ضان دو زوج یکى نر و یکى ماده و از معز هم دو زوج، بگو آیا خداوند نر این دو نوع چارپا را حرام کرده و یا ماده آن دو را و یا آن بچه هایى را که در شکم ماده هاى آن دو است، اگر راست مى گویید مرا به علم و مدرک صحیحى که دارید خبر دهید.

 

من الابل اثنین و من البقر اثنین... الانثیین

 

معناى این آیه از آنچه که در باره آیه قبلى گفته شد روشن مى شود. بعضیها در این آیات گفته اند معناى (اثنین ) در همه چهار موردى که در این آیات آمده اهلى و وحشى است نه نر و ماده.

 

ام کنتم شهداء اذ وصیکم الله بهذا...

 

این جمله یک شق از دو شق تردید است و شق دیگر آن حذف شده، و سیاق کلام دلالت بر آن مى کند، و تقدیر کلام این است که : آیا شما علمى را که به خیال خود دارید از طریق فکر تحصیل کرده و به دلیل عقلى و یا نقلى دست یافتهاید و یا از خود خدا شنیدید که این چارپایان را تحریم نمود، که اینطور سخت و محکم ادعاى حرمت آنرا مى کنید؟.

 

(فمن اظلم ممن افترى على الله کذبا...) - این جمله تفریع بر ما قبل است، و این تفریع خود اشاره به نکته اى است، و آن این است که مدعیان حرمت چارپایان از جواب این سؤ ال بازماندند، و از این رو، معناى آیه چنین مى شود: (پس کیست ستمگرتر از شما)، و جمله (ممن افترى ) کنایه است از همین مدعیان یعنى مشرکین. و اگر نفرمود: (فمن اظلم منکم کیست ستمگرتر از شما) و بجاى کلمه (شما) جمله (آن کس که به خدا افترا بست ) را قرار داد براى این است که سبب آن حکمى را که از استفهام انکارى مفهوم مى شود بیان کرده و فرموده باشد: هیچ کس از شما ستمگرتر نیست، براى اینکه شما به دروغ به خدا افتراء بستید تا بدین وسیله مردم را بدون علم گمراه کنید، و معلوم است که با چنین ظلمى دیگر به راه خدا هدایت نمى شوید، چون خداوند مردم ستمگر را هدایت نمى کند.

 

قل لا اجد فیما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه...

 

معناى آیه روشن است، و در تفسیر آیات مشابه آن یعنى آیه سوم از سوره (مائده ) و آیه (173) از سوره (بقره ) مطالبى که به این آیه نیز ارتباط دارد گذشت.

 

و على الذین هادوا حرمنا کل ذى ظفر...

 

کلمه (ظفر) مفرد (اظفار) است که به معناى ناخن است که بر سر انگشتها میروید. و (حوایا) به معناى روده ها است. در مجمع البیان گفته است : احتمال دارد کلمه (حوایا) عطف به (ظهور) و در تقدیر مرفوع بوده باشد، و احتمال دارد عطف بر کلمه (ما) در (ما حملت ) بوده و در تقدیر منصوب بوده باشد. و اما کلمه ما که در جمله (ما اختلط بعظم ) است معطوف است به (ما)ى اول.

 

و از این دو احتمال که وى داده احتمال اول به نظر ما قویتر است.

 

صاحب مجمع البیان سپس فرموده : کلمه (ذلک ) در جمله (ذلک جزیناهم ) ممکن است در تقدیر منصوب و مفعول دوم (جزیناهم ) بوده و تقدیر کلام (جزیناهم ذلک ببغیهم ) باشد، و لیکن ممکن نیست تقدیر آنرا مرفوع و آنرا در تقدیر مبتدا بگیریم، زیرا در چنین صورت تقدیر کلام : ذلک (جزیناهموه ) مى شود، نظیر: (زید ضربت ) که تقدیرش : (زید ضربته ) است، و این تنها در شعر آنهم در مواقع ضرورت جایز است نه در همه جا.

 

و این آیه به نظر مى رسد که در مقام جواب از سؤ ال مقدرى است، و آن سؤ ال این است که اگر چارپایان حلالند، و ما مشرکین را این همه توبیخ و ملامت میکنى که چرا انعام و حرث را بر خود تحریم کرده ایم پس چرا خداوند همین انعام را بر یهود حرام کرد؟ در این آیه جواب مى دهد که اگر خداوند طیباتى را بر یهود حرام فرمود به خاطر ظلمى بود که ایشان روا داشتند، و این در حقیقت یک نوع گوشمالى بود، که منافات با حلیت ذاتى ندارد، همچنانکه آیه (کل الطعام کان حلا لبنى اسرائیل الا ما حرم اسرائیل على نفسه من قبل ان تنزل التوریة و آیه فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم و بصدهم عن سبیل الله کثیرا) نیز به این جواب اشاره دارند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۵۶
* مسافر