قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء بیست و هفتم» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۷ ب.ظ

541 . صفحه 541


بیستم خرداد :


نفیسه :


(آیه 25)- هدف اصلى بعث انبیاء! از آنجا که سبقت به سوى رحمت و مغفرت و بهشت پروردگار که در آیات قبل به آن اشاره شده بود نیاز به رهبرى «رهبران الهى» دارد در این آیه که از پرمحتواترین آیات قرآن است به این معنى اشاره کرده، و هدف ارسال انبیاء و برنامه آنها را دقیقا بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم» (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ).
«و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم» (وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ).
«تا مردم قیام به عدالت کنند» (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ).
به این ترتیب پیامبران با سه وسیله مجهز بودند: دلائل روشن، کتب آسمانى، و معیار سنجش حق از باطل و خوب از بد، و مانعى ندارد که فى المثل قرآن مجید هم «بینه» (معجزه) باشد، و هم کتاب آسمانى، و هم بیان کننده احکام و قوانین، یعنى سه بعد در یک محتوا.
و به هرحال هدف از اعزام این مردان بزرگ با این تجهیزات کامل همان اجراى «قسط و عدل» است و این یکى از اهداف متعدد ارسال پیامبران است.
ولى از آنجا که در یک جامعه انسانى هر قدر سطح اخلاق و اعتقاد و تقوا بالا باشد باز افرادى پیدا مى‏شوند که سر به طغیان و گردنکشى بر مى‏دارند و مانع اجراى قسط و عدل خواهند بود. لذا در ادامه آیه مى‏فرماید: «و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است»! (وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ).
آرى! تجهیزات سه گانه انبیاء الهى براى اجراى عدالت وقتى مى‏تواند به هدف نهائى برسد که از ضمانت اجرائى آهن و «بأس شدید» آن برخوردار باشد.
امیرمؤمنان على علیه السّلام در تفسیر جمله «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ» فرمود: «منظور از نازل کردن آهن خلقت آن است».
سپس به یکى دیگر از اهداف ارسال انبیا و نزول کتب آسمانى و همچنین آفرینش وسائلى همچون آهن اشاره کرده، مى‏فرماید: هدف این است «تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مى‏کند بى‏آنکه او را ببینند» (وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ).
منظور از علم خداوند در اینجا تحقیق عینى علم اوست، یعنى تا آشکار شود چه کسانى به یارى خدا و مکتب او به پا مى‏خیزند و قیام به قسط مى‏کنند و چه کسانى از این وظیفه بزرگ سرباز مى‏زنند در حقیقت مفهوم این آیه شبیه همان است که در آیه 179 سوره آل عمران آمده.
«ممکن نبود خداوند مؤمنان را به همان صورت که شما هستید واگذارد مگر این که ناپاک را از پاک جدا کند»! به این ترتیب مسأله آزمون و امتحان انسانها، و جدا سازى صفوف و تصفیه، یکى دیگر از اهداف بزرگ این برنامه بوده است.
تعبیر به «یارى خداوند» مسلما به معنى یارى دین و آئین و نمایندگان او و بسط آئین حق و قسط و عدل است، و گر نه خداوند نیازى به یارى کسى ندارد، و همگان به او نیازمندند.
لذا براى اثبات همین معنى آیه را با این جمله پایان مى‏دهد که: «خداوند قوى و شکست ناپذیر است» (إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ).
براى او ممکن است با یک اشاره همه جهان را زیر و رو کند و تمامى دشمنان را نابود و اولیائش را پیروز گرداند، ولى هدف اصلى که ترتیب و تکامل انسانهاست از این طریق حاصل نمى‏گردد، لذا آنها را دعوت به یارى آئین حق کرده است.


(آیه 26)- پیامبران را یکى بعد از دیگرى فرستادیم! چنانکه مى‏دانیم شیوه قرآن این است که بعد از بیان یک سلسله اصول کلى تعلیمات خود، اشاره به سرنوشت اقوام پیشین مى‏کند تا شاهد گویائى براى آن باشد، در اینجا نیز بعد از ذکر مسائل پیشین درباره ارسال رسولان همراه بینات و کتاب و میزان، و همچنین لزوم سبقت مردم بر یکدیگر در وصول به غفران پروردگار و سعادت جاویدان، از بعضى از اقوام و پیامبران پیشین نام مى‏برد و این اصول کلى را در زندگى آنها مجسم مى‏سازد.
نخست از «نوح» و «ابراهیم» که شیخ الانبیا و سرسلسله رسولان حق بودند شروع کرده، مى‏فرماید: «ما نوح و ابراهیم را فرستادیم، و در دودمان آن دو نبوت و کتاب قرار دادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ).
اما همگى از این میراث بزرگ و مواهب عظیم خداوند بهره نگرفتند، «گروهى در پرتو آن هدایت یافته‏اند و بسیارى از آنها گنهکارند» (فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).
آرى! نبوت توأم با شریعت و آئین از نوح علیه السّلام شروع شد، و بعد از او ابراهیم علیه السّلام پیامبر اولوا العزم دیگر، این خط را تداوم بخشید.


(آیه 27)- سپس اشاره سربسته‏اى به سلسله انبیاى دیگر، و آخرین آنها قبل از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏افزاید: «سپس در پى آنان رسولان دیگر خود را فرستادیم» (ثُمَّ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا).
یکى بعد از دیگرى با اهدافى هماهنگ قیام کردند و چراغ هدایت را فرا راه مردم قرار دادند تا نوبت به حضرت مسیح علیه السّلام رسید.
«و بعد از آنان عیسى بن مریم را مبعوث کردیم» (وَ قَفَّیْنا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ).
سپس به کتاب آسمانى مسیح علیه السّلام اشاره کرده، مى‏افزاید: «و به او انجیل عطا کردیم» (وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ).
بعد از ویژگیهاى پیروان او سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «و در دل کسانى که از او پیروى کردند رأفت و رحمت قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً).
سپس مى‏افزاید: «و رهبانیّتى را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم، هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعایت نکردند، از این رو ما به کسانى از آنها که ایمان آوردند پاداش دادیم، و بسیارى از آنها فاسقند» (وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).
از آیه فوق استفاده مى‏شود که «رهبانیت» در آئین مسیح نبوده و پیروانش آن را بعد از او ابداع کردند، ولى در آغاز نوعى زهدگرائى و از ابداعات نیک محسوب مى‏شد، مانند بسیارى از مراسم و سنتهاى حسنه‏اى که هم اکنون در میان مردم رائج است، و کسى نیز روى آن به عنوان تشریع و دستور خاص شرع تکیه نمى‏کند، ولى این سنت بعدا به انحراف گرائید و آلوده با امورى مخالف فرمان الهى و حتى گناهان زشتى شد.
از جمله بدعتهاى زشت مسیحیان در زمینه رهبانیت «تحریم ازدواج» براى مردان و زنان تارک دنیا بود، و دیگر «انزواى اجتماعى» و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع، و انتخاب صومعه‏ها و دیرهاى دور افتاده براى عبادت و زندگى در محیطى دور از اجتماع بود، سپس مفاسد زیادى در دیرها و مراکز زندگى رهبانها به وجود آمد.
اسلام به شدّت «رهبانیت» را محکوم کرده چنانکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
«خداوند متعال رهبانیت را براى امت من مقرر نداشته، رهبانیت امت من جهاد در راه خداست».


(آیه 28)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله جعفر بن ابی طالب را با هفتاد نفر به سوى نجاشى (به حبشه) فرستاد، او بر نجاشى وارد شد، و وى را دعوت به اسلام کرد، و اجابت نمود و ایمان آورد، به هنگام بازگشت از حبشه چهل تن از اهل آن کشور که ایمان آورده بودند به جعفر گفتند: به ما اجازه ده که خدمت این پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برسیم و اسلام خود را بر او عرضه بداریم، و همراه جعفر به مدینه آمدند.
هنگامى که فقر مالى مسلمانها را مشاهده کردند، به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند: اگر اجازه فرمائید به کشور خود بازگردیم و اموال خود را همراه بیاوریم و با مسلمانان تقسیم کنیم.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اجازه فرمود.در این هنگام آیه 52 تا 54 سوره قصص نازل گردید و از آنها تمجید کرد.
افرادى از اهل کتاب که ایمان نیاورده بودند هنگامى که این جمله را- که در ذیل آیات مزبور است- شنیدند: «آنها پاداش خود را به خاطر صبر و استقامتشان دو بار دریافت مى‏دارند» در برابر مسلمانان ایستادند و گفتند: اى مسلمانان! کسانى که به کتاب شما و کتاب ما ایمان بیاورند دو پاداش دارند، بنابر این کسى که تنها به کتاب ما ایمان داشته باشد یک پاداش دارد همانند پاداش شما! بنابر این به اعتراف خودتان شما فضیلتى بر ما ندارید! اینجا بود که این دو آیه نازل شد، و اعلام داشت که مسلمانان نیز دو پاداش دارند، علاوه بر نور الهى و مغفرت، و سپس افزود: «اهل کتاب بدانند آنها توانائى بر به دست آوردن چیزى از فضل و رحمت الهى ندارند»!
تفسیر:
آنها که دو سهم از رحمت الهى دارند: از آنجا که در آیات گذشته سخن از اهل کتاب و مسیحیان در میان بود، این آیه و آیه بعد تکمیلى است بر آنچه در آیات قبل آمده است.
نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! تقواى الهى پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ).
مخاطب در آیه همه مؤمنانى هستند که در ظاهر دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را پذیرفته بودند ولى هنوز ایمان راسخ، ایمانى که اعماق جان آنها را روشن کند و در اعمال آنها ظاهر شود، پیدا نکرده بودند.
سپس در دنباله آیه به سه موهبت بزرگ که در سایه ایمان عمیق و تقوا حاصل مى‏شود اشاره کرده، مى‏فرماید: چنین کنید «تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد، و براى شما نورى قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگى خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
منظور از این دو بهره همان است که در آیه 201 سوره بقره آمده: «خداوندا در دنیا به ما نیکى مرحمت فرما، و در آخرت نیز نیکى عنایت کن». دومین پاداش آنها «وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» مفهوم مطلق و گسترده‏اى دارد، نه اختصاصى به دنیا دارد، و نه آخرت، و به تعبیر دیگر ایمان و تقوا سبب مى‏شود که حجابها از قلب مؤمن برچیده شود، و چهره حقایق را بى‏پرده ببیند، و در پرتو آن روشن بینى خاصى نصیب او مى‏شود که افراد بى‏ایمان از آن محرومند چرا که بزرگترین مانع شناخت و مهمترین حجاب بر قلب آدمى و هوى و هوسهاى سرکش و آمال و آرزوهاى دور و دراز و اسارت در چنگال ماده و زرق و برق دنیاست، هنگامى که در پرتو ایمان و تقوا این گرد و غبارها فرو نشست آفتاب حقیقت بر صفحه قلب مى‏تابد، و حقایق را آن چنان که هست در مى‏یابد.


(آیه 29)- این آیه که آخرین آیه این سوره است بیان دلیلى است براى آنچه در آیه قبل آمده، مى‏فرماید: این پاداشهاى مضاعف الهى علاوه بر نورانیت و مغفرت به خاطر آن است «تا اهل کتاب بدانند که آنها قادر بر چیزى از فضل خدا نیستند و تمام فضل (و رحمت) به دست اوست، به هر کس بخواهد آن را مى‏بخشد و خداوند داراى فضل عظیم است» (لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلَّا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
این پاسخى است به آنها که مى‏گفتند: خداوند به گروهى از اهل کتاب که ایمان به محمّد آورده‏اند- طبق عقیده مسلمانان- دو پاداش مى‏دهد، بنابر این ما که ایمان به او نیاورده‏ایم داراى یک پاداشیم همانند دیگر مسلمانان! قرآن به آنها پاسخ مى‏گوید که مسلمانان عموما داراى دو پاداشند، چرا که همه آنها ایمان به رسول خدا و تمام انبیاء پیشین دارند و اما گروهى از اهل کتاب که ایمان نیاورده‏اند هیچ سهمى ندارند تا بدانند که رحمت الهى در اختیار آنان نیست که به هرکس بخواهند بدهند و از هرکس بخواهند دریغ دارند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۷
* مسافر
چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۶ ب.ظ

540 . صفحه 540

نوزدهم خرداد :


نفیسه :



(آیه 19)- در ادامه بحث آیات گذشته پیرامون مؤمنان و اجر و پاداششان در پیشگاه خدا، در اینجا مى‏افزاید: «کسانى که به خدا و رسولانش ایمان آوردند آنها صدیقین و شهدا نزد پروردگارشانند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
«صدّیق» کسى است که سر تا پا صداقت و راستى است، و عملش گفتارش را تصدیق مى‏کند.
واژه «شهداء» ممکن است به معنى «شهادت بر اعمال» بوده باشد، همان گونه که از آیات دیگر قرآن استفاده مى‏شود که پیامبران گواه اعمال امتهاى خود هستند، و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله گواه بر آنها، و بر امت اسلامى است، و مسلمانان نیز شاهد و گواه بر اعمال مردمند.
بعضى نیز احتمال داده‏اند که «شهدا» در اینجا به همان معنى شهیدان راه خداست، یعنى افراد مؤمن اجر و پاداش شهیدان را دارند، و به منزله شهدا محسوب مى‏شوند.
سپس مى‏افزاید: «براى آنهاست پاداش (اعمال) شان و نور (ایمان) شان» (لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ).
این تعبیر سر بسته اشاره به پاداش عظیم و نور فوق العاده آنهاست.
و در پایان مى‏فرماید: «و کسانى که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند آنها دوزخیانند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).
تا با مقابله این دو گروه با یکدیگر مقام والاى گروه اول، و انحطاط و بدبختى گروه دوم آشکار گردد.
و از آنجا که در گروه اول، سطح بالاى ایمان مطرح بود، در این گروه نیز کفر شدید مطرح است، لذا با تکذیب آیات الهى همراه ذکر شده.



(آیه 20)- دنیا چیزى جز متاع غرور نیست! از آنجا که حب و علاقه دنیا سرچشمه هر گناه و «رأس کل خطیئه» است در این آیه ترسیم گویائى از وضع زندگى دنیا و مراحل مختلف، و انگیزه‏هاى حاکم بر هر مرحله را ارائه داده، مى‏گوید:
«بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخر فروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است» (اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ).
به این ترتیب «غفلت»، «سرگرمى»، «تجمل»، «تفاخر» و «تکاثر» دورانهاى پنج‏گانه عمر آدمى را تشکیل مى‏دهند.
سپس با ذکر یک مثال آغاز و پایان زندگى دنیا را در برابر دیدگان انسانها مجسّم ساخته، مى‏فرماید: «همانند بارانى که محصولش کشاورزان را در شگفتى فرو مى‏برد، سپس خشک مى‏شود به گونه‏اى که آن را زرد رنگ مى‏بینى، سپس تبدیل به کاه مى‏شود»! (کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً).
«کفار» در اینجا به معنى کشاورزان است، زیرا اصل معنى «کفر» به معنى «پوشاندن» است، و چون کشاورز بذرافشانى کرده و آن را زیر خاک مى‏پوشاند از این رو به او «کافر» مى‏گویند.
سپس به بازده عمر و نتیجه و محصول نهائى آن پرداخته، مى‏افزاید: «و در آخرت (از دو حال خارج نیست): عذاب شدید است یا مغفرت و رضاى الهى» (وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ).
و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «و (به هر حال) زندگى دنیا جز متاع و فریب نیست»! (وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ).
جمله «دنیا متاع غرور است» مفهومش این است که وسیله و ابزار است براى فریبکارى، فریب دادن خویشتن، و هم فریب دیگران و البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهائى قرار مى‏دهند و به آن دل مى‏بندند، و آخرین آرزویشان وصول به آن است، اما اگر مواهب این جهان مادى وسیله‏اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنیا نیست، بلکه مزرعه آخرت، و قنطره و پلى براى رسیدن به آن هدفهاى بزرگ است.


(آیه 21)- یک مسابقه بزرگ معنوى! بعد از بیان ناپایدارى جهان و لذات آن، و این که مردم در سرمایه‏هاى کم ارزش این جهان نسبت به یکدیگر تفاخر و تکاثر مى‏جویند، در اینجا مردم را به یک مسابقه عظیم روحانى در طریق کسب آنچه پایدار است و سزاوار هرگونه تلاش و کوشش دعوت کرده، مى‏فرماید: «و به پیش تازید براى رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى که پهنه آن مانند آسمان و زمین است و براى کسانى که به خدا و رسولانش ایمان آورده‏اند آماده شده است» (سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ).
در حقیقت مغفرت پروردگار کلید بهشت است همان بهشتى که پهنه آسمان و زمین را فرا مى‏گیرد، و از هم اکنون آماده براى پذیرائى مؤمنان است تا کسى نگوید بهشت نسیه است و بر نسیه دل نباید نهاد.
این نکته شایسته توجه است که پیشى گرفتن به سوى مغفرت پروردگار از طریق اسباب آن است، مانند توبه و جبران طاعات فوت شده و اصولا اطاعت پروردگار و پرهیز از معاصى است.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «این فضل خداوند است که به هرکس بخواهد مى‏دهد و خداوند صاحب فضل عظیم است» (ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
یقینا آن چنان بهشت گسترده، با آن مواهب عظیمش چیزى نیست که انسان با این اعمال ناچیز به آن برسد، و این تنها فضل و رحمت و لطف الهى است که آن پاداش عظیم را در مقابل این قلیل قرار داده، و از او نیز جز این انتظار نیست.
چرا که پاداشها همیشه به مقیاس اعمال نیست بلکه به مقیاس کرم پاداش دهنده است.


(آیه 22)- سپس براى تأکید بیشتر در زمینه عدم دلبستگى به دنیا، و شاد نشدن به اقبال آن، و غمگین نگشتن به ادبار آن، مى‏افزاید: «هیچ مصیبتى (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روى نمى‏دهد مگر این که همه آنها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است، و این امر براى خداوند آسان است» (ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
آرى! مصائبى که در زمین رخ مى‏دهد همچون زلزله‏ها و سیلها و طوفانها و همچنین مصائبى که در نفوس انسانها واقع مى‏شود مانند مرگ و میرها، و انواع حوادث دردناکى که دامان انسان را مى‏گیرد همه آنها از قبل مقدر شده است، و در لوح محفوظ ثبت است.
ولى باید توجه داشت که مصائبى که در این آیه به آن اشاره شده، تنها مصائبى است که به هیچ وجه قابل اجتناب نیست و مولود اعمال انسانها نمى‏باشد و گرنه مصیبتها، و ناکامیهایى که تنها معلول گناهان و سهل‏انگارى خود انسان است، راه مقابله با آنها موضع گیرى صحیح در برنامه‏هاى زندگى است.
و منظور از «لوح محفوظ» علم بى‏پایان خداوند است، و یا صفحه جهان خلقت و نظام علت و معلول که آن نیز مصداق علم فعلى خداوند است.


(آیه 23)- اکنون ببینیم فلسفه تقدیر این مصائب در لوح محفوظ و سپس بیان این حقیقت در قرآن چیست؟
آیه مورد بحث پرده از روى این راز مهم برداشته، مى‏گوید: «این به خاطر آن است که براى آنچه از دست داده‏اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید» (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ).
این دو جمله کوتاه در حقیقت یکى از مسائل پیچیده فلسفه آفرینش را حل مى‏کند، چرا که انسان همیشه در جهان هستى با مشکلات و گرفتاریها و حوادث ناگوار رو بروست، و غالبا از خود سؤال مى‏کند: با این که خداوند مهربان و کریم و رحیم است این حوادث دردناک براى چیست؟
قرآن مى‏گوید: «هدف این بوده که شما دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشید».
این مصائب زنگ بیدارباشى است براى غافلان و شلاقى است، براى ارواح خفته، و رمزى است از ناپایدارى جهان، و اشاره‏اى است به کوتاه بودن عمر این زندگى.
آرى این مصائب شکننده تفاخر و غرور است، لذا در پایان آیه مى‏افزاید:«و خداوند هیچ متکبر فخر فروشى را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).
تنها کسى گرفتار این حالات مى‏شود که مست ناز و نعمت گردد، ولى وجود آفات و مصائب براى آنها که قابل بیدارى و هدایتند این مستى و آثار آن را از بین مى‏برد.
افراد با ایمان با توجه به آیه فوق هنگامى که به نعمتى از سوى خدا مى‏رسند خود را امانتدار او مى‏دانند، نه از رفتن آن غمگین مى‏شوند و نه از داشتن آن مست و مغرور.


(آیه 24)- این آیه توضیح و تفسیرى است بر آنچه در آیه قبل آمده و در حقیقت «مختال فخور» (متکبر فخر فروش) را معرفى مى‏کند، مى‏فرماید:
«همانها که بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل دعوت مى‏کنند» (الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ).
آرى! لازمه دلبستگى شدید به مواهب دنیا تکبر و غرور است، و لازمه تکبر و غرور بخل کردن، و دعوت دیگران به بخل است، اما بخل کردن به این دلیل که سرمایه کبر و غرور خود را این اموال مى‏داند، و هرگز نمى‏خواهد آن را از دست دهد، و اما دعوت دیگران به بخل براى این است که اگر دیگران سخاوتمند باشند او رسوا مى‏شود و دیگر این که، چون بخل را دوست دارد مبلغ چیزى است که به آن عشق مى‏ورزد! و براى این که تصور نشود اصرار و تأکید خداوند در مسأله انفاق و ترک بخل و یا حتى تعبیر به وام گرفتن خداوند از بندگان در آیات گذشته- که همه براى تشویق آنها به انفاق است- از نیاز ذات پاک او سر چشمه مى‏گیرد، در پایان آیه مى‏افزاید:
«و هرکس (از این فرمان) روى گردان شود (به خود زیان مى‏رساند نه به خدا) چرا که خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است» (وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
همه به او نیازمندند و او از همگان بى‏نیاز است، چرا که خزائن و منابع اصلى همه چیز نزد اوست، و از آنجا که جامع همه صفات کمال است شایسته هر حمد و ستایش نیز مى‏باشد.


اعظم :



آیه 23 :
غمگین شدن بر ازدست رفته ها
و شاد شدن بر داده ها
ویژگی انسان معتقد به خداوند نیست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۶
* مسافر
سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۹ ب.ظ

539 . صفحه 539


نفیسه :


هجدهم خرداد :


(آیه 12)- از آنجا که در آیه قبل خداوند انفاق کنندگان را به اجر کریم نوید داد، در اینجا مشخص مى‏کند که این اجر کریم و ارزشمند و با عظمت در چه روزى است؟

مى‏فرماید: «در روزى است که مردان و زنان با ایمان را مى‏نگرى که نورشان در پیش رو و در سمت راستشان بسرعت حرکت مى‏کند» (یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ).
منظور از «نور» تجسّم نور ایمان است، چرا که در آن روز عقائد و اعمال انسانها تجسم مى‏یابد، ایمان که همان نور هدایت است به صورت روشنائى و نور ظاهرى مجسم مى‏گردد، و کفر که تاریکى مطلق است، به صورت ظلمت ظاهرى مجسم مى‏گردد.
اینجاست که به احترام آنها این ندا از فرشتگان بر مى‏خیزد: «بشارت باد بر شما امروز، به باغهائى از بهشت که نهرها زیر (درختان) آن جارى است» (بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«جاودانه در آن خواهید ماند، و این پیروزى و رستگارى بزرگ است» (خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).


(آیه 13)- اما منافقان که در تاریکى وحشتناک کفر و نفاق و گناه قرار گرفته‏اند در این هنگام فریادشان بلند مى‏شود و ملتمسانه از مؤمنان تقاضاى نور مى‏کنند، اما چیزى جز جواب منفى نمى‏شنوند، چنانکه آیه مى‏گوید: «روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان مى‏گویند: نظرى به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوى برگیریم» (یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ).
یعنى کمى مهلت دهید تا ما هم به شما برسیم و در پرتو نورتان راه را پیدا کنیم.
در پاسخ به آنها «گفته مى‏شود: به پشت سر خود برگردید و کسب نور کنید»! (قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً).
اینجا جاى تحصیل نور نیست، مى‏بایست آن را از دنیائى که پشت سر گذاشتید، از طریق ایمان و عمل صالح، به دست مى‏آوردید، اما دیگر گذشته و دیر شده است.
«پس (در این هنگام) دیوارى میان آنها زده مى‏شود که درى دارد» (فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ).
ولى دو طرف این دیوار عظیم، یا این در، کاملا با هم متفاوت است
«درونش رحمت است و برونش عذاب» (باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ).
این «در» ممکن است براى این باشد که منافقان از این در، نعمتهاى بهشتى را ببینند و حسرت ببرند، یا این که افرادى که کمتر آلوده‏اند پس از اصلاح از آن بگذرند و در کنار مؤمنان قرار گیرند.


(آیه 14)- اما این دیوار چنان نیست که مانع عبور صدا باشد، لذا در این آیه مى‏افزاید: «آنها را صدا مى‏زنند: مگر ما با شما نبودیم»؟! (یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ).
هم در دنیا با شما در یک جامعه مى‏زیستیم، و هم در اینجا در کنار شما بودیم چه شد که ناگهان از ما جدا شدید، و به روح و رحمت الهى رفتید، آنها در پاسخ «مى‏گویند: آرى!» با هم بودیم (قالُوا بَلى‏).
در همه جا با هم بودیم، در کوچه و بازار، در سفر و حضر، گاه همسایه هم بودیم، و یا حتى گاه در یک خانه زندگى مى‏کردیم، ولى از نظر مکتب و عقیده و عمل فرسنگها با هم فاصله داشتیم، شما خط خود را از ما جدا کرده بودید، و در اصول و فروع از حق بیگانه بودید.
سپس مى‏افزایند: شما گرفتار خطاهاى بزرگى بودید از جمله:
1- «شما خود را (به واسطه پیمودن طریق کفر) به هلاکت افکندید» (وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ).
2- «و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید» (وَ تَرَبَّصْتُمْ).
بعلاوه در انجام هر کار مثبت و هر حرکت صحیح حالت صبر و انتظار داشتید و تعلل مى‏نمودید.
3- «و پیوسته (در امر معاد و رستاخیز و حقانیت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قرآن) شک و تردید داشتید» (وَ ارْتَبْتُمْ).
4- «و آرزوهاى دور و دراز (آرزوهائى که هرگز دست از سر شما برنداشت) شما را فریب داد تا فرمان خدا (دائر بر مرگتان) فرا رسید» (وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ). آرى! این آرزوها لحظه‏اى مجال تفکر صحیح به شما نداد، و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چیره بود.
5- از همه اینها گذشته «شیطان فریبکار (که پایگاهش را در وجودتان محکم کرده بود) شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد» (وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
گاه دنیا را در نظرتان جاودانه جلوه داد، و گاه قیامت را یک حلواى نسیه قلمداد کرد، و گاه اصلا وجود خداوند بزرگ را زیر سؤال مى‏برد!


(آیه 15)- سرانجام مؤمنان در یک نتیجه‏گیرى منافقان را مخاطب ساخته، مى‏گویند: «پس امروز نه از شما فدیه‏اى پذیرفته مى‏شود» که در برابر آن از عذاب الهى رهائى یابید (فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ).
«و نه از کافران» (وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).
و به این ترتیب کافران نیز سرنوشتى همچون منافقان دارند، و همگى در گرو گناهان و زشتیهاى اعمال خویشند، و راه خلاصى ندارند.
سپس مى‏افزایند: «جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مى‏باشد» (مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ).
«و چه بد جایگاهى است»؟! (وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).
معمولا انسانها براى نجات از چنگال مجازات و کیفر در دنیا یا متوسل به غرامت مالى مى‏شوند، و یا از نیروى یاور و شفیعى کمک مى‏طلبند، ولى در قیامت تمام اسباب و وسائل مادى که در این جهان براى رسیدن به مقاصد، معمول است از کار مى‏افتد و پیوندها بریده مى‏شود.
و به این ترتیب قرآن روشن مى‏کند که تنها وسیله نجات در آن روز ایمان و عمل صالح است، حتى دایره شفاعت محدود به کسانى است که سهمى از این دو را داشته باشند نه آنها که پیوندهاى خود را بکلى از خدا و اولیاء اللّه بریده‏اند.


(آیه 16)-
شأن نزول:
نقل شده که، این آیه یک سال بعد از هجرت در باره منافقان نازل شده است به خاطر این که روزى از سلمان فارسى پرسیدند از آنچه در تورات است براى ما سخن بگو! چرا که در تورات مسائل شگفت انگیزى است (و به این وسیله مى‏خواستند نسبت به قرآن بى‏اعتنایى کنند) در این هنگام آیات آغاز سوره یوسف نازل شد، سلمان به آنها گفت: این قرآن «احسن القصص» و بهترین سرگذشتهاست، و براى شما از غیر آن نافعتر است.
مدتى بعد باز به سراغ سلمان آمدند و همان خواهش را تکرار کردند: در این هنگام آیه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ... خداوند بهترین سخن را نازل کرده کتابى که آیاتش (از نظر لطف و زیبائى و معنى) همانند یکدیگر است آیاتى مکرر دارد (اما تکرارى شوق انگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که در برابر پروردگارشان خاشعند مى‏افتد ...»
نازل شد. (زمر/ 23) باز براى بار سوم به سراغ سلمان آمدند و همان درخواست را تکرار کردند.
در این هنگام آیه مورد بحث نازل شد و آنها را مؤاخذه کرد که آیا موقع آن نرسیده است که در برابر نام خدا خشوع کنید و از این سخنان دست بردارید.
تفسیر:
غفلت و بى‏خبرى تا کى؟! بعد از ذکر آن همه انذارهاى کوبنده و هشدارهاى بیدارگر در این آیه، به صورت یک نتیجه‏گیرى مى‏فرماید: «آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟ و مانند کسانى نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانى داده شد (مانند یهود و نصارى) سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت (و خداوند را فراموش کردند) و قلبهایشان قساوت پیدا کرد، و بسیارى از آنها گنهکارند» (أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).
روشن است یاد خداوند اگر در عمق جان قرار گیرند و همچنین شنیدن آیاتى که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود باید مایه خشوع گردد، ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اینجا سخت ملامت مى‏کند که چرا در برابر این امور خاشع نمى‏شوند؟ و چرا همچون بسیارى از امتهاى پیشین گرفتار غفلت و بى‏خبرى شده‏اند؟ همان غفلتى که نتیجه آن قساوت دل و همان قساوتى که ثمره آن فسق و گناه است! این آیه از آیات تکان دهنده قرآن مجید است که قلب و روح انسان را در تسخیر خود قرار مى‏دهد و پرده‏هاى غفلت را مى‏درد. لذا در طول تاریخ افراد بسیار آلوده‏اى را مى‏بینیم که با شنیدن این آیه چنان تکان خوردند که در یک لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند، و حتى بعضا در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند.


(آیه 17)- و از آنجا که زنده شدن قبلهاى مرده با ذکر الهى و پیدا کردن حیات معنوى در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن، شباهت زیادى به زنده شدن زمینهاى مرده به برکت قطرات حیاتبخش باران دارد در این آیه مى‏افزاید: «بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده مى‏کند» (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
«ما آیات (خود) را (در صحنه آفرینش و نیز در صحنه وحى) براى شما بیان کردیم شاید اندیشه کنید» (قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
در حقیقت این آیه هم اشاره‏اى است به زنده شدن زمینهاى مرده به وسیله باران، و هم زنده شدن دلهاى مرده به وسیله ذکر اللّه و قرآن مجید که از آسمان وحى بر قلب پاک محمد صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است و هر دو شایسته تدبر و تعقل است.


(آیه 18)- در این آیه بار دیگر به مسأله انفاق که از میوه‏هاى شجره ایمان و خشوع است باز مى‏گردد، و همان تعبیرى را که در آیات قبل خواندیم با اضافاتى تکرار کرده، مى‏فرماید: «مردان و زنان انفاق کننده و آنها که (از این راه) به خداوند قرض الحسنه دهند، (این قرض الحسنه) براى آنان مضاعف مى‏شود و پاداش پرارزشى دارند» (إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ).
منظور از «قرض الحسنه به خداوند» همان «انفاق فى سبیل اللّه» است، هر چند وام دادن به بندگان خدا نیز از فضل اعمال است. و در آن حرفى نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۹
* مسافر
دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۹ ب.ظ

538 . صفحه 538


نفیسه :



هفدهم خرداد :



(آیه 4)- او همیشه بر تخت قدرت است! به دنبال اوصاف یازده‏گانه‏اى که در آیات قبل درباره ذات پاک پروردگار ذکر شد در اینجا اوصاف دیگرى بیان شده.

نخست از مسأله خالقیت سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: «او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز [- شش دوران‏] آفرید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
مسأله «خلقت در شش روز» هفت مرتبه در قرآن مجید ذکر شده است که نخستین مرتبه در آیه 54 سوره اعراف، و آخرین مورد آن همین آیه مى‏باشد.
منظور از «یوم» (روز) در این آیات روز معمولى نیست، بلکه منظور از آن «دوران» است خواه این دوران کوتاه باشد، و یا طولانى هر چند میلیونها سال به طول انجامد.
بعد به مسأله حکومت و تدبیر جهان پرداخته، مى‏افزاید: «سپس (بر تخت قدرت قرار گرفت» و به تدبیر جهان پرداخت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).
بدون شک خداوند نه جسم است و نه «عرش» به معنى «تخت سلطنت» مى‏باشد، بلکه این تعبیر کنایه‏اى است لطیف از حاکمیت مطلقه خداوند و نفوذ تدبیر او در عالم هستى و موجودات بطورى که اگر یک لحظه نظر لطف از آنها برگیرد، و فیضش را قطع کند «فرو ریزند قالبها»! سپس شاخه دیگرى از علم بى‏پایانش را بیان کرده، مى‏افزاید: «آنچه را در زمین فرو مى‏رود مى‏داند و از آن خارج مى‏شود، و آنچه از آسمان نازل مى‏گردد، و آنچه به آسمان بالا مى‏رود» همه را مى‏داند (یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها).
و بالاخره در چهارمین و پنجمین توصیف روى نقطه حساسى تکیه کرده، مى‏فرماید: «و هر جا باشید او با شماست» (وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ).
«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
چگونه او با شما نباشد در حالى که ما نه تنها در وجود که در بقاء خود لحظه به لحظه به او متکى هستیم و از وى مدد مى‏گیریم، او روح عالم هستى است، او جان جهان است، بلکه او برتر از این و آن است! راستى این احساس که او همه جا با ماست از یکسو به انسان عظمت و شکوه مى‏بخشد و از سوى دیگر اطمینان و اعتماد به نفس مى‏دهد و شجاعت و شهامت در او مى‏آفریند، و از سوى سوم احساس مسؤولیت شدید مى‏بخشد، چرا که او همه جا حاضر و ناظر و مراقب است. آرى! این اعتقاد ریشه اصلى تقوا و پاکى و درستکارى انسان است.


(آیه 5)- بعد از مسأله حاکمیت و تدبیر، سخن به مسأله مالکیت او در کل جهان هستى مى‏رسد، مى‏فرماید: «مالکیت آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و سرانجام به مسأله مرجعیت او اشاره کرده، مى‏افزاید: «و همه کارها به سوى او باز مى‏گردد» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
آرى وقتى او خالق و مالک و حاکم و مدبّر ماست و همه جا با ما مى‏باشد مسلما بازگشت همه ما و همه کارها نیز به سوى اوست.


(آیه 6)- در این آیه به دو وصف دیگر نیز اشاره کرده، مى‏فرماید:
«شب را در روز داخل مى‏کند و روز را در شب» (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ).
آرى! تدریجا از یکى مى‏کاهد و به دیگرى مى‏افزاید و طول شب و روز را در سال تغییر مى‏دهد، همان تغییرى که همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام برکاتى که براى انسانها در این فصول نهفته است.و در پایان مى‏افزاید: «و او به آنچه در دلها وجود دارد داناست» (وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
همان گونه که اشعه حیاتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاریکى شب نفوذ مى‏کند و همه جا را روشن مى‏سازد، علم پروردگار نیز در تمام زوایاى قلب و جان انسان نفوذ مى‏کند و همه اسرار آن را روشن مى‏سازد.


(آیه 7)- ایمان و انفاق دو سرمایه بزرگ نجات و خوشبختى! بعد از بیان قسمتى از دلائل عظمت خداوند در عالم هستى و اوصاف جمال و جلال او، اوصافى که انگیزه حرکت به سوى اللّه است، در اینجا از آنها نتیجه‏گیرى کرده و همگان را دعوت به ایمان و عمل مى‏نماید.
نخست مى‏فرماید: «به خدا و رسولش ایمان بیاورید» (آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
این دعوت یک دعوت عام است که شامل همه انسانها مى‏شود، مؤمنان را به ایمانى کاملتر و راسختر، و غیر مؤمنان را به اصل ایمان دعوت مى‏کند، دعوتى که توأم با دلیل است و دلائلش در آیات توحیدى قبل گذشت.
سپس به یکى از آثار مهم ایمان که «انفاق فى سبیل اللّه» است دعوت کرده مى‏گوید: «و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید» (وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ).
«انفاق» مفهوم وسیعى دارد که منحصر به مال نیست، بلکه علم و هدایت و آبروى اجتماعى و سرمایه‏هاى معنوى و مادى دیگر را نیز شامل مى‏شود.
سپس براى تشویق بیشتر مى‏افزاید: «کسانى که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند اجر بزرگى دارند» (فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ).
توصیف اجر به بزرگى، اشاره‏اى به عظمت الطاف و مواهب الهى، و ابدیت و خلوص و دوام آن است، نه تنها در آخرت که در دنیا نیز قسمتى از این اجر بزرگ عائد آنها مى‏شود.


(آیه 8)- بعد از امر به «ایمان» و «انفاق» درباره هر یک از این دو به بیانى مى‏پردازد که به منزله استدلال و برهان است.
نخست به صورت یک استفهام توبیخى علّت عدم پذیرش دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در مورد ایمان به خدا جویا شده، مى‏فرماید: «چرا به خدا ایمان نیاورید در حالى که رسول (او) شما را مى‏خواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید و از شما پیمان گرفته است (پیمانى از طریق فطرت و خرد) اگر آماده ایمان آوردنید» (وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِیثاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
یعنى، اگر به راستى شما آمادگى براى پذیرش حق دارید دلائلش روشن است، هم از طریق فطرت و عقل، و هم از طریق دلیل نقل.


(آیه 9)- این آیه براى تأکید و توضیح بیشتر پیرامون همین معنى مى‏افزاید: «او کسى است که آیات روشنى بر بنده‏اش [- محمد] نازل مى‏کند، تا شما را از تاریکیها به سوى نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است» (هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).


(آیه 10)- سپس به استدلالى براى مسأله انفاق پرداخته، مى‏فرماید: «چرا در راه خدا انفاق نکنید در حالى که میراث آسمانها و زمین از آن خداست»؟
(وَ ما لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
یعنى، سرانجام همه شما چشم از جهان و مواهبش مى‏پوشید، و همه را مى‏گذارید و مى‏روید، پس اکنون که در اختیار شماست چرا بهره خود را نمى‏گیرید! و از آنجا که انفاق در شرائط و احوال مختلف ارزشهاى متفاوتى دارد در جمله بعد مى‏افزاید: «کسانى که قبل از پیروزى انفاق کردند و جنگیدند و پیکار نمودند (با کسانى که بعد از پیروزى انفاق کردند) یکسان نیستند» (لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ).
یعنى، آنها که در مواقع بحرانى از بذل مال و جان ابا نداشتند از آنها که بعد از فرو نشستن طوفانها به یارى اسلام شتافتند برترند.
لذا براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «آنها بلند مقامتر از کسانى هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند» (أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا).
و از آنجا که هر دو گروه با تفاوت درجه مشمول عنایات حقند در پایان آیه مى‏افزاید: «و خداوند به هر دو وعده نیک داده است» (وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏).
این یک قدردانى براى عموم کسانى است که در این مسیر گام برداشتند.
تعبیر «حسنى» هرگونه ثواب و پاداش نیک دنیا و آخرت را در بر مى‏گیرد.
و از آنجا که ارزش عمل به خلوص آن است، در پایان آیه مى‏افزاید:
«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
هم از کمیت و کیفیت اعمال شما با خبر است و هم از نیات و میزان خلوص شما.


(آیه 11)- و در این آیه باز هم براى تشویق در مورد «انفاق فى سبیل اللّه» از تعبیر جالب دیگرى استفاده کرده، مى‏گوید: «کیست که به خدا وام نیکو دهد (و از اموالى که به او ارزانى داشته انفاق کند) تا خداوند آن را براى او چندین برابر کند؟
و براى او پاداش پر ارزشى است» (مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ).
منظور از «قرض دادن به پروردگار» هر گونه انفاق در راه اوست که یکى از مصادیق مهم آن کمک کردن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امام مسلمین مى‏باشد تا در مصارف لازم براى اداره حکومت اسلامى به کار گیرد.
از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود: «خداوند از بندگانش وامى مطالبه نکرده است به خاطر احتیاج خود و آنچه از حقوق براى خداست براى ولى و نماینده اوست».

اعظم :



آیه 4 : اگر خداوند همیشه این ناظر بودن و همراه بودن خداوند رو در زندگی به یاد داشته باشه
هم خطاهاش کم میشه
و هم آرامش و اطمینان بیشتری داره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۹
* مسافر
يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ

537 . صفحه 537


نفیسه :


شانزدهم فروردین :



(آیه 77)- اکنون ببینیم قسم عظیم براى چه منظورى ذکر شده؟ آیه مورد بحث پرده از روى آن برداشته، مى‏گوید: «آن (چه محمد صلّى اللّه علیه و آله آورده) قرآن کریمى است» (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ).

و به این ترتیب به مشرکان لجوج که پیوسته اصرار داشتند این آیات نوعى از کهانت است، و یا- العیاذ باللّه- سخنانى است جنون آمیز، یا همچون اشعار شاعران، یا از سوى شیاطین است، پاسخ مى‏گوید: که این وحى آسمانى است و سخنى است که آثار و عظمت و اصالت از آن ظاهر و نمایان است، و محتواى آن حاکى از مبدأ نزول آن مى‏باشد.آرى! هم گوینده قرآن، کریم است، و هم خود قرآن، و هم آورنده آن، و هم اهداف قرآن کریم است.


(آیه 78)- سپس به توصیف دوم این کتاب آسمانى پرداخته، مى‏افزاید: این آیات «در کتاب محفوظى جاى دارد» (فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ).
در همان «لوح محفوظ» در «علم خدا» که از هر گونه خطا و تغییر و تبدیل محفوظ است.


(آیه 79)- و در سومین توصیف مى‏فرماید: «این کتاب را «جز پاکان نمى‏توانند به آن دست زنند» [- دست یابند] (لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ).
بسیارى از مفسران به پیروى از روایاتى که از امامان معصوم علیهم السّلام وارد شده این آیه را به عدم جواز مس کتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسیر کرده‏اند.
از سوى دیگر حقایق و مفاهیم عالى قرآن را جز پاکان درک نمى‏کنند و حد اقل پاکى که روح «حقیقت جوئى» است براى درک حداقل مفاهیم آن لازم است، و هر قدر پاکى و قداست بیشتر شود درک انسان از مفاهیم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد.


(آیه 80)- در چهارمین و آخرین توصیف از قرآن مجید مى‏فرماید: این قرآن «از سوى پروردگار عالمیان نازل شده» (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
خدائى که مالک و مربى تمام جهانیان است این قرآن را براى تربیت انسانها بر قلب پاک پیامبرش نازل کرده است، و همان گونه که در جهان تکوین مالک و مربى اوست، در جهان تشریع نیز هر چه هست از ناحیه او مى‏باشد.


(آیه 81)- سپس مى‏افزاید: «آیا این سخن را [- قرآن را با اوصافى که گفته شد] سست و کوچک مى‏شمرید»؟! (أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ).
در حالى که نشانه‏هاى صدق و حقانیت از آن به خوبى آشکار است و باید کلام خدا را با نهایت جدیت پذیرفت و به عنوان یک واقعیت بزرگ با آن رو برو شد.


(آیه 82)- در این آیه مى‏فرماید: «و به جاى شکر روزیهائى که به شما داده شده آن را تکذیب مى‏کنید»؟ (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ).


(آیه 83)- هنگامى که جان به گلوگاه مى‏رسد! از لحظات حساسى که آدمى را سخت در فکر فرو مى‏برد، لحظه احتضار و پایان عمر انسانهاست، در آن لحظه که کار از کار گذشته، و اطرافیان مأیوس و نومید به شخص محتضر نگاه مى‏کنند، و مى‏بینند همچون شمعى که عمرش پایان گرفته آهسته آهسته خاموش مى‏شود، با زندگى وداع مى‏گوید، و هیچ کارى از دست هیچ کس ساخته نیست.
قرآن مجید در تکمیل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منکران و مکذبان، ترسیم گویائى از این لحظه کرده، مى‏گوید: «پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى‏رسد» توانائى بازگرداندن آن را ندارید؟! (فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ).


(آیه 84)- «و شما در این حال نظاره مى‏کنید» و کارى از دستتان ساخته نیست (وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ).
مخاطب در اینجا اطرافیان محتضرند، از یکسو نظاره حال او را مى‏کنند، و از سوى دیگر ضعف و ناتوانى خود را مشاهده مى‏نمایند و از سوى سوم توانائى خدا را بر همه چیز و بودن مرگ و حیات در دست او، و نیز مى‏دانند خودشان هم چنین سرنوشتى را در پیش دارند.


(آیه 85)- سپس مى‏افزاید: «و ما از شما به او نزدیکتریم (و فرشتگان ما که آماده قبض روح او هستند نیز نزدیکتر از شما مى‏باشند) ولى شما نمى‏بینید» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ).
ما به خوبى مى‏دانیم در باطن جان محتضر چه مى‏گذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى برپاست؟ و مائیم که فرمان قبض روح او را در سرآمد معینى صادر کرده‏ایم، ولى شما تنها ظواهر حال او را مى‏بینید، و از چگونگى انتقال او از این سرا به سراى دیگر بى‏خبرید.
به هرحال نه تنها در این موقع بلکه در همه حال خداوند از همه کس به ما نزدیکتر است حتى او نزدیکتر از ما به ماست.


(آیه 86)- سپس براى تأکید بیشتر، و روشن ساختن همین حقیقت، مى‏افزاید:
«اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى‏شوید ...» (فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ).


(آیه 87)- «پس آن (روح) را بازگردانید اگر راست مى‏گوئید» (تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این ضعف و ناتوانى شما دلیلى است بر این که مالک مرگ و حیات دیگرى است، و پاداش و جزا در دست اوست، و اوست که مى‏میراند و زنده مى‏کند.


(آیه 88)- سرانجام نیکوکاران و بدکاران! قرآن در اینجا یک نوع جمع‏بندى از آیات آغاز سوره و آیات اخیر مى‏کند، و تفاوت حال انسانها را به هنگامى که در آستانه مرگ قرار مى‏گیرند مجسم مى‏سازد که چگونه بعضى در نهایت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مى‏پوشند، و جمعى دیگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مى‏دهند؟
نخست مى‏فرماید: کسى که در حالت احتضار و واپسین لحظات زندگى قرار مى‏گیرد «پس اگر او از مقربان باشد ...» (فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ).


(آیه 89)- «در روح و ریحان و بهشت پرنعمت است» (فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ).
«روح» و «ریحان» الهى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هرگونه نعمت و برکت الهى مى‏گردد.


(آیه 90)- سپس مى‏افزاید: «اما اگر از اصحاب یمین باشد» (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ).
همان مردان و زنان صالحى که نامه اعمالشان به نشانه پیروزى و قبولى به دست راستشان داده مى‏شود.


(آیه 91)- به او گفته مى‏شود: «سلام بر تو از سوى دوستانت که از اصحاب یمینند» (فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ).
به این ترتیب فرشتگان قبض روح در آستانه انتقال از دنیا سلام یارانش را به او مى‏رسانند، همان گونه که در آیه 26 همین سوره در توصیف اهل بهشت خواندیم: «إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً».


(آیه 92)- سپس به سراغ گروه سوم مى‏رود که در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال یاد شده بود، مى‏فرماید: «اما اگر او از تکذیب کنندگان گمراه باشد» (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ).
تعبیر «مکذّبین ضالّین» مى‏تواند اشاره به این نکته باشد که در میان گمراهان افرادى هستند مستضعف و جاهل قاصر، و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند، آنها ممکن است مشمول الطاف الهى گردند، اما تکذیب کنندگان لجوج و معاند حتما گرفتار عذاب الهى مى‏شوند.


(آیه 93)- «با آب جوشان دوزخ (و حرارت و سموم آن) از او پذیرایى مى‏شود»! (فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ).


(آیه 94)- «و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است» (وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ).
آرى! در همان آستانه مرگ نخستین عذابهاى الهى را مى‏چشند و طعم تلخ کیفرهاى قیامت در قبر و برزخ در کام جانشان فرو مى‏رود.


(آیه 95)- و در پایان این سخن، مى‏افزاید: «این مطلب حق و یقین است» (إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ).
«هذا» اشاره به احوال گروههاى سه‏گانه‏اى است که قبلا ذکر شده.


(آیه 96)- «حال که چنین است: «پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن» و او را منزه بشمار (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ).
تعبیر به «فسبّح» (پس تسبیح کن) اشاره به این حقیقت است که آنچه در باره این گروههاى سه گانه گفته شد عین عدالت است، و بنابراین خداوندت را از هرگونه ظلم و بى‏عدالتى پاک و منزه بشمار، و یا این که اگر مى‏خواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هرگونه شرک و بى‏عدالتى که لازمه انکار قیامت است پاک و منزه بدان.
بسیارى از مفسران نقل کرده‏اند که پس از نزول این آیه پیامبر فرمود: «آن را در رکوع خود قرار دهید» سبحان ربّى العظیم بگوئید.




سوره حدید،سوره پنجاه و هفتم قران کریم است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 29 آیه است.‏
محتواى سوره:
محتواى این سوره را به هفت بخش مى‏توان تقسیم کرد:
1- آیات نخستین سوره بحث جامع و جالبى پیرامون توحید و صفات خدا دارد و در حدود بیست صفت از صفات الهى در آن منعکس است.
2- بخش دیگرى از عظمت قرآن این نور الهى که در ظلمات شرک تابید سخن مى‏گوید.
3- در بخش سوم از وضع مؤمنان و منافقان در قیامت که گروه اول در پرتو نور ایمان راه خود را به سوى بهشت مى‏گشایند، و گروه دوم در ظلمات شرک و کفر مى‏مانند، بحث مى‏کند.
4- در بخش دیگرى دعوت به ایمان و خروج از شرک، و سرنوشت جمعى از اقوام کافر پیشین منعکس شده است.
5- بخش مهمى از این سوره پیرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى تقویت پایه‏هاى جهاد فى سبیل اللّه، و بى‏ارزش بودن اموال دنیا مى‏باشد.
6- در بخشى کوتاه، اما گویا و مستدل، سخن از عدالت اجتماعى به میان آمده که یکى از اهداف مهم انبیاست.
7- و بالاخره در بخش دیگرى مسأله رهبانیت و انزواى اجتماعى مورد مذمت قرار گرفته، و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است. ضمنا نامگذارى این سوره به «حدید» به خاطر تعبیرى است که در آیه 25 سوره آمده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در روایات اسلامى نکته‏هاى جالب توجهى پیرامون فضیلت تلاوت این سوره آمده، البته تلاوتى که توأم با فکر، و تفکرى که توأم با عمل باشد.
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که قبل از خواب «مسبحات» را تلاوت مى‏فرمود (مسبّحات سوره‏هائى است که با «سبح للّه» یا «یسبح للّه» آغاز مى‏شود و آن پنج سوره است: سوره حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن) و مى‏فرمود: «در آنها آیه‏اى است که از هزار آیه برتر است»! در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که «مسبحات» (سوره‏هاى پنج گانه فوق) را پیش از خواب بخواند از دنیا نمى‏رود تا حضرت مهدى علیه السّلام را درک کند، و اگر قبلا از دنیا برود در جهان دیگر در همسایگى رسول خدا خواهد بود».



(آیه 1)- آیات ژرف اندیشان! گفتیم این سوره با یک بخش توحیدى که جامع حدود «بیست وصف» از اوصاف الهى است آغاز مى‏شود، اوصافى که شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى‏برد و به ذات مقدس او آشنا مى‏کند، و هر قدر اندیشمندان بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازه‏اى دست مى‏یابند.
در حدیثى از امام على بن الحسین علیه السّلام مى‏خوانیم: که فرمود: «خداوند متعال مى‏دانست که در آخر زمان اقوامى مى‏آیند که در مسائل تعمق و دقت مى‏کنند، لذا سوره قل هو اللّه احد و آیات آغاز سوره حدید را نازل فرمود.
به هر حال، نخستین آیه این سوره از تسبیح و تنزیه خدا شروع کرده، مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏گویند، و او عزیز و حکیم است» (سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).


(آیه 2)- بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند یعنى «عزّت» و «حکمت» به «مالکیت و تدبیر و تصرفش در عالم هستى» که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته، مى‏افزاید: «مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
او «زنده مى‏کند و مى‏میراند» (یُحْیِی وَ یُمِیتُ). آرى حیات و مرگ در تمام اشکالش به دست قدرت اوست.
«و او بر هر چیز تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
مالکیت خداوند نسبت به عالم هستى مالکیت اعتبارى و تشریعى نیست، بلکه مالکیت حقیقى و تکوینى است، یعنى او به همه چیز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان اوست، لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانائى بر هر چیز به میان آمده است.
تفاوت «عزت» و «قدرت» در این است که عزت بیشتر توجه به درهم شکستن مدافع دارد، و قدرت توجه به ایجاد اسباب، بنابر این دو وصف مختلف محسوب مى‏شوند، هرچند در ریشه توانائى با هم مشترکند- دقت کنید.


(آیه 3)- سپس به بیان پنج وصف دیگر پرداخته، مى‏فرماید: «اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست» (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
توصیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او، زیرا مى‏دانیم او وجودى است بى‏انتها و واجب الوجود، یعنى هستیش از درون ذات اوست نه از بیرون، تا پایان گیرد یا آغازى داشته باشد، و بنابراین از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.
او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است، و اوست که بعد از فناى جهان نیز خواهد بود.
بنابراین تعبیر به اول و آخر هرگز زمان خاصى را در بر ندارد و اشاره به مدت معینى نیست. توصیف به ظاهر و باطن نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است، از همه چیز ظاهرتر است چرا که آثارش همه جا را گرفته، و از همه چیز مخفى‏تر است چون کنه ذاتش بر کسى روشن نیست.
و یکى از نتائج این امور همان است که در پایان آیه آمده: «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» زیرا کسى که از آغاز بوده و تا پایان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنین کسى قطعا از همه چیز آگاه مى‏باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
* مسافر
شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ

536 . صفحه 536




نفیسه :


پانزدهم خرداد :



(آیه 17)- این آیه از دومین موهبتی که به مقربین تعلق میابد سخن گفته، مى‏فرماید: «نوجوانانى جاودان (در شکوه و طراوت) پیوسته گرداگرد آنان مى‏گردند» و در خدمت آنها هستند (یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ).



(آیه 18)- این نوجوانان زیبا «با قدحها و کوزه‏ها و جامهاى (پر از شراب طهور که) از نهرهاى جارى بهشتى» برداشته شده در اطراف آنها مى‏گردند و آنان را سیراب مى‏کنند (بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ).


(آیه 19)- اما نه شرابى که عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلکه هنگامى که بهشتیان آن را مى‏نوشند «از آن دردسر نمى‏گیرند و نه مست مى‏شوند» (لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ).
تنها یک حالت نشئه روحانى توصیف ناپذیر به آنها دست مى‏دهد که تمام وجودشان را در لذتى بى‏نظیر فرو مى‏برد!


(آیه 20)- سپس به چهارمین و پنجمین قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره کرده، مى‏گوید: «و میوه‏هایى از هر نوع که انتخاب کنند» به آنها تقدیم مى‏کنند (وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ).


(آیه 21)- «و گوشت پرنده از هر نوع که مایل باشند» (وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
مقدم داشتن میوه بر گوشت، به خاطر آن است که از نظر تغذیه بهتر و عالیتر است، به علاوه میوه قبل از غذا لطف دیگرى دارد.
البته از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مى‏شود که شاخه‏هاى درختان بهشتى کاملا در دسترس بهشتیان است، بطورى که به آسانى مى‏توانند از هرگونه میوه‏اى شخصا تناول کنند این معنى، در باره غذاهاى دیگر بهشتى نیز مسلمان صادق است، ولى شک نیست، که وقتى خدمتکارانى آن چنان غذاهائى این چنین را براى آنها بیاورند لطف و صفاى دیگرى دارد، و یک نوع احترام و اکرام بیشتر نسبت به بهشتیان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست.


(آیه 22)- سپس به ششمین نعمت که همسران پاک و زیبا است اشاره کرده، مى‏گوید: «و همسرانى از حور العین دارند» (وَ حُورٌ عِینٌ).


(آیه 23)- «همچون مروارید در صدف پنهان»! (کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ).
آنها از چشم دیگران کاملا مستورند، نه دستى به آنها رسیده، و نه چشمى بر آنها افتاده است!


(آیه 24)- بعد از ذکر این شش موهبت جسمانى مى‏افزاید: «اینها همه پاداشى است در برابر اعمالى که انجام مى‏دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تا تصور نشود این نعمتهاى بى‏شمار بهشتى بى‏حساب به کسى داده مى‏شود، و یا ادعاى ایمان و عمل صالح براى نیل به آنها کافى است نه، عمل مستمر و خالص لازم است تا این الطاف نصیب انسان شود.


(آیه 25)- هفتمین و آخرین نعمت آنها که جنبه معنوى دارد این است که: در آن (باغهاى بهشتى) نه لغو و بیهوده‏اى مى‏شنوند، نه سخنان گناه آلود» (لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً).
نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزا و غیبت، نه کلمات نیش‏دار، نه تعبیرات گوش خراش، نه سخنان لغو و بیهوده و بى‏اساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبائى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد.



(آیه 26)- سپس مى‏افزاید: «تنها چیزى که در آنجا مى‏شنوند سلام است سلام»! (إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً).
سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او، و سلام و درود خودشان به یکدیگر، در آن جلسات پرشور و پر صفا که لبریز از دوستى و محبت است.


(آیه 27)- مواهب و نعمتهاى اصحاب الیمین! بعد از بیان مواهب معنوى و مادى مقربان، نوبت به «اصحاب الیمین» مى‏رسد، همان جمعیت سعادتمندى که نامه اعمالشان به علامت پیروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مى‏شود، و در اینجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مى‏کند که با مقایسه به نعمتهاى مقربان که در هفت بخش آمده بود یک مرحله پایینتر است.
نخست براى بیان بلندى مقام آنها مى‏فرماید: «و اصحاب یمین و خجستگان چه اصحاب یمین و خجستگانى»؟! (وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ).
و این برترین توصیف است که از آنها شده، زیرا این تعبیر در مواردى به کار مى‏رود که اوصاف کسى در بیان نگنجد و به هر حال این تعبیر بیانگر مقام والاى اصحاب الیمین است.


(آیه 28)- این آیه به نخستین موهبت این گروه اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها در سایه درختان سدر بى‏خار قرار دارند» (فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ).


(آیه 29)- دومین موهبت این است که آنها «در سایه درخت طلح پر برگ» به سر مى‏برند! (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ).
«طلح» درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفته‏اند همان درخت موز است که برگهاى بسیار پهن و سبز و زیبا، و میوه‏اى شیرین و گوارا دارد.
بعضى از مفسران گفته‏اند با توجه به این که درخت سدر برگهائى بسیار کوچک و درخت موز برگهائى بسیار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذکر این دو درخت اشاره لطیفى به تمام درختان بهشتى است که در میان این دو قرار دارد.


(آیه 30)- سومین نعمت بهشتى را چنین بیان مى‏کند: «و سایه کشیده و گسترده» (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ).
بعضى این سایه گسترده را به حالتى شبیه بین الطلوعین تفسیر کرده‏اند که سایه همه جا را فرا گرفته است و در حدیثى در روضه کافى این معنى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است.
غرض این است که حرارت آفتاب هرگز بهشتیان را متألم و ناراحت نمى‏کند، و دائما در سایه‏هاى مطبوع و گسترده و روح‏افزا به سر مى‏برند.


(آیه 31)- در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره کرده، مى‏فرماید:
بهشتیان «در کنار آبشارها» که منظره فوق العاده زیبا و دل انگیزى دارد به سر مى‏برند» (وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ).


(آیه 32)- و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع میوه‏ها را نیز همراه دارد، و لذا در پنجمین نعمت مى‏افزاید: «و میوه‏هاى فراوان» (وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ).


(آیه 33)- «که هرگز قطع و ممنوع نمى‏شود» (لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ).
آرى! همچون میوه‏هاى این جهان نیست که محدود به فصول معینى باشد.


(آیه 34)- سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مى‏افزاید: «و همسرانى بلند مرتبه» (وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ).


(آیه 35)- سپس به اوصاف دیگرى از همسران بهشتى پرداخته، مى‏گوید:
«ما آنها را آفرینش نوینى بخشیدیم» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً).
این جمله ممکن است اشاره به همسران مؤمنان در این دنیا باشد که خداوند آفرینش تازه‏اى در قیامت به آنها مى‏دهد، و همگى در نهایت جوانى و طراوت و جمال و کمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى‏شوند که طبیعت بهشت طبیعت تکامل و خروج از هرگونه نقص و عیب است.


(آیه 36)- سپس مى‏افزاید: «و همگى را دوشیزه قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً).
و شاید این وصف همیشه براى آنها باقى باشد، چنانکه بسیارى از مفسران به آن تصریح کرده‏اند و در روایات نیز به آن اشاره شده یعنى با آمیزش، وضع آنها دگرگون نمى‏شود.


(آیه 37)- و در اوصاف آنها باز مى‏افزاید: «زنانى که تنها به همسرشان، عشق مى‏ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند» (عُرُباً أَتْراباً).


(آیه 38)- سپس مى‏افزاید: «اینها همه براى اصحاب یمین است» (لِأَصْحابِ الْیَمِینِ).
و این تأکیدى است مجدد بر اختصاص این مواهب (ششگانه) به آنها.


(آیه 39)- «که گروهى از امتهاى نخستینند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 40)- «و گروهى از امتهاى آخرین» (وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ).
و به این ترتیب گروه عظیمى از اصحاب الیمین از امتهاى گذشته هستند و گروه عظیمى از امت اسلام، چرا که در میان این امت صالحان و مؤمنان، بسیارند، هر چند پیشگامان آنها در قبول ایمان نسبت به پیشگامان امم سابق با توجه به کثرت آن امتها و پیامبرانشان کمترند.


(آیه 41)- کیفرهاى دردناک اصحاب شمال! در تعقیب مواهب عظیم گروه مقربان و گروه اصحاب الیمین به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناک و وحشتناک آنان مى‏رود تا در یک مقایسه وضع حال سه گروه روشن گردد.
مى‏فرماید: «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى» (وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ).
همانها که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‏شود که رمزى است براى آنان که گنهکار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، و همان گونه که در توصیف مقربان و اصحاب الیمین گفتیم این تعبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال کسى است، فى المثل مى‏گوئیم سعادتى به ما رو کرد، چه سعادتى؟ یا مصیبتى رو کرد؟
چه مصیبتى؟!


(آیه 42)- سپس به سه قسمت از کیفرهاى آنها اشاره کرده، مى‏گوید: آنها «در میان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند» (فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ).


(آیه 43)- «و در سایه دودهاى متراکم و آتش زا» (وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ).
باد سوزان کشنده از یکسو، و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر، و سایه دود داغ و خفه کننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مى‏سازد که تاب و توان را از آنان مى‏گیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى کیفر آنها کافى است.


(آیه 44)- سپس براى تأکید مى‏افزاید: سایه‏اى که «نه خنک است و نه آرامبخش» (لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ).
سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى‏کند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى در بر دارد، ولى این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد. پیداست سایه‏اى که از دود سیاه و خفه کننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى‏رود.
گرچه کیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد ولى ذکر همین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.


(آیه 45)- سپس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم و وحشتناک در سه جمله خلاصه مى‏کند:
نخست این که «آنها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ).
«مترف» به کسى مى‏گویند که فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است.
درست است که همه «اصحاب الشمال» در زمره «مترفین» نیستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست.
همان گونه که امروز هم مى‏بینیم فساد جامعه‏هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است که عامل گمراهى دیگران نیز مى‏باشند، سر نخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراکز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى‏گذارد.


(آیه 46)- سپس به دومین گناه آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «و بر گناهان بزرگ اصرار مى‏ورزیدند» (وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ).
بنابراین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست، بلکه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا که گناه ممکن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند، ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى‏ورزند، هنگامى که متذکر مى‏شوند فورا توبه مى‏کنند.


(آیه 47)- سومین عمل خلاف آنها این بود که: مى‏گفتند: هنگامى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد»؟ (وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
بنابراین انکار قیامت که خود سرچشمه بسیارى از گناهان است یکى دیگر از اوصاف اصحاب الشمال مى‏باشد.
سه گناهى که در آیات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقیقت مى‏تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دین از ناحیه اصحاب شمال باشد: در آخرین آیه تکذیب رستاخیز بود، و در آیه دوم انکار توحید، و در آیه نخست که سخن از «مترفین» مى‏گفت اشاره‏اى به تکذیب انبیاء است.


(آیه 48)- آنها به این هم قناعت نمى‏کردند و براى اظهار تعجب بیشتر مى‏گفتند: «یا نیاکان نخستین ما» که هیچ اثرى از آنها باقى نمانده برانگیخته مى‏شوند؟ (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ). همانها که شاید هر ذره‏اى از خاکشان به گوشه‏اى افتاده است یا جزء بدن موجود دیگرى شده است؟


(آیه 49)- سپس قرآن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که در پاسخ آنها «بگو: (نه فقط شما و پدرانتان بلکه) اولین و آخرین ...» (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ).


(آیه 50)- «همگى در موعد روز معینى (روز رستاخیز) گردآورى مى‏شوند» (لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که معاد و رستاخیز همه انسانها در یک روز همراه هم انجام مى‏گیرد، و همین معنى در آیات دیگر قرآن نیز آمده است.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که منظور از معلوم بودن قیامت، معلوم بودن نزد پروردگار است و گر نه هیچ کس حتى انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین از وقت آن آگاه نیست.



اعظم :


اصرار نورزیدن بر گناه نکته مهمیه

با ایمان اگر چه ممکنه گناهی ازش سر بزنه ولی جنبه خطا داره
و خودش از بدی اون اگاهه و نه قصد بر تکرار داره
و نه در عمل اصرار بر گناه

نادم و پشیمان هستش از عمل بد
و علاوه برتوبه لفظی
در عمل هم جبران میکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
* مسافر
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ

535 . صفحه 535




سیزدهم خرداد :


نفیسه :



(آیه 17)- این آیه از دومین موهبتی که به مقربین تعلق میابد سخن گفته، مى‏فرماید: «نوجوانانى جاودان (در شکوه و طراوت) پیوسته گرداگرد آنان مى‏گردند» و در خدمت آنها هستند (یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ).



(آیه 18)- این نوجوانان زیبا «با قدحها و کوزه‏ها و جامهاى (پر از شراب طهور که) از نهرهاى جارى بهشتى» برداشته شده در اطراف آنها مى‏گردند و آنان را سیراب مى‏کنند (بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ).


(آیه 19)- اما نه شرابى که عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلکه هنگامى که بهشتیان آن را مى‏نوشند «از آن دردسر نمى‏گیرند و نه مست مى‏شوند» (لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ).
تنها یک حالت نشئه روحانى توصیف ناپذیر به آنها دست مى‏دهد که تمام وجودشان را در لذتى بى‏نظیر فرو مى‏برد!


(آیه 20)- سپس به چهارمین و پنجمین قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره کرده، مى‏گوید: «و میوه‏هایى از هر نوع که انتخاب کنند» به آنها تقدیم مى‏کنند (وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ).


(آیه 21)- «و گوشت پرنده از هر نوع که مایل باشند» (وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
مقدم داشتن میوه بر گوشت، به خاطر آن است که از نظر تغذیه بهتر و عالیتر است، به علاوه میوه قبل از غذا لطف دیگرى دارد.
البته از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مى‏شود که شاخه‏هاى درختان بهشتى کاملا در دسترس بهشتیان است، بطورى که به آسانى مى‏توانند از هرگونه میوه‏اى شخصا تناول کنند این معنى، در باره غذاهاى دیگر بهشتى نیز مسلمان صادق است، ولى شک نیست، که وقتى خدمتکارانى آن چنان غذاهائى این چنین را براى آنها بیاورند لطف و صفاى دیگرى دارد، و یک نوع احترام و اکرام بیشتر نسبت به بهشتیان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست.


(آیه 22)- سپس به ششمین نعمت که همسران پاک و زیبا است اشاره کرده، مى‏گوید: «و همسرانى از حور العین دارند» (وَ حُورٌ عِینٌ).


(آیه 23)- «همچون مروارید در صدف پنهان»! (کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ).
آنها از چشم دیگران کاملا مستورند، نه دستى به آنها رسیده، و نه چشمى بر آنها افتاده است!


(آیه 24)- بعد از ذکر این شش موهبت جسمانى مى‏افزاید: «اینها همه پاداشى است در برابر اعمالى که انجام مى‏دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تا تصور نشود این نعمتهاى بى‏شمار بهشتى بى‏حساب به کسى داده مى‏شود، و یا ادعاى ایمان و عمل صالح براى نیل به آنها کافى است نه، عمل مستمر و خالص لازم است تا این الطاف نصیب انسان شود.


(آیه 25)- هفتمین و آخرین نعمت آنها که جنبه معنوى دارد این است که: در آن (باغهاى بهشتى) نه لغو و بیهوده‏اى مى‏شنوند، نه سخنان گناه آلود» (لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً).
نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزا و غیبت، نه کلمات نیش‏دار، نه تعبیرات گوش خراش، نه سخنان لغو و بیهوده و بى‏اساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبائى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد.


(آیه 26)- سپس مى‏افزاید: «تنها چیزى که در آنجا مى‏شنوند سلام است سلام»! (إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً).
سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او، و سلام و درود خودشان به یکدیگر، در آن جلسات پرشور و پر صفا که لبریز از دوستى و محبت است.


(آیه 27)- مواهب و نعمتهاى اصحاب الیمین! بعد از بیان مواهب معنوى و مادى مقربان، نوبت به «اصحاب الیمین» مى‏رسد، همان جمعیت سعادتمندى که نامه اعمالشان به علامت پیروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مى‏شود، و در اینجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مى‏کند که با مقایسه به نعمتهاى مقربان که در هفت بخش آمده بود یک مرحله پایینتر است.
نخست براى بیان بلندى مقام آنها مى‏فرماید: «و اصحاب یمین و خجستگان چه اصحاب یمین و خجستگانى»؟! (وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ).
و این برترین توصیف است که از آنها شده، زیرا این تعبیر در مواردى به کار مى‏رود که اوصاف کسى در بیان نگنجد و به هر حال این تعبیر بیانگر مقام والاى اصحاب الیمین است.


(آیه 28)- این آیه به نخستین موهبت این گروه اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها در سایه درختان سدر بى‏خار قرار دارند» (فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ).


(آیه 29)- دومین موهبت این است که آنها «در سایه درخت طلح پر برگ» به سر مى‏برند! (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ).
«طلح» درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفته‏اند همان درخت موز است که برگهاى بسیار پهن و سبز و زیبا، و میوه‏اى شیرین و گوارا دارد.
بعضى از مفسران گفته‏اند با توجه به این که درخت سدر برگهائى بسیار کوچک و درخت موز برگهائى بسیار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذکر این دو درخت اشاره لطیفى به تمام درختان بهشتى است که در میان این دو قرار دارد.


(آیه 30)- سومین نعمت بهشتى را چنین بیان مى‏کند: «و سایه کشیده و گسترده» (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ).
بعضى این سایه گسترده را به حالتى شبیه بین الطلوعین تفسیر کرده‏اند که سایه همه جا را فرا گرفته است و در حدیثى در روضه کافى این معنى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است.
غرض این است که حرارت آفتاب هرگز بهشتیان را متألم و ناراحت نمى‏کند، و دائما در سایه‏هاى مطبوع و گسترده و روح‏افزا به سر مى‏برند.


(آیه 31)- در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره کرده، مى‏فرماید:
بهشتیان «در کنار آبشارها» که منظره فوق العاده زیبا و دل انگیزى دارد به سر مى‏برند» (وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ).


(آیه 32)- و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع میوه‏ها را نیز همراه دارد، و لذا در پنجمین نعمت مى‏افزاید: «و میوه‏هاى فراوان» (وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ).


(آیه 33)- «که هرگز قطع و ممنوع نمى‏شود» (لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ).
آرى! همچون میوه‏هاى این جهان نیست که محدود به فصول معینى باشد.


(آیه 34)- سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مى‏افزاید: «و همسرانى بلند مرتبه» (وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ).


(آیه 35)- سپس به اوصاف دیگرى از همسران بهشتى پرداخته، مى‏گوید:
«ما آنها را آفرینش نوینى بخشیدیم» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً).
این جمله ممکن است اشاره به همسران مؤمنان در این دنیا باشد که خداوند آفرینش تازه‏اى در قیامت به آنها مى‏دهد، و همگى در نهایت جوانى و طراوت و جمال و کمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى‏شوند که طبیعت بهشت طبیعت تکامل و خروج از هرگونه نقص و عیب است.


(آیه 36)- سپس مى‏افزاید: «و همگى را دوشیزه قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً).
و شاید این وصف همیشه براى آنها باقى باشد، چنانکه بسیارى از مفسران به آن تصریح کرده‏اند و در روایات نیز به آن اشاره شده یعنى با آمیزش، وضع آنها دگرگون نمى‏شود.


(آیه 37)- و در اوصاف آنها باز مى‏افزاید: «زنانى که تنها به همسرشان، عشق مى‏ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند» (عُرُباً أَتْراباً).


(آیه 38)- سپس مى‏افزاید: «اینها همه براى اصحاب یمین است» (لِأَصْحابِ الْیَمِینِ).
و این تأکیدى است مجدد بر اختصاص این مواهب (ششگانه) به آنها.


(آیه 39)- «که گروهى از امتهاى نخستینند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 40)- «و گروهى از امتهاى آخرین» (وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ).
و به این ترتیب گروه عظیمى از اصحاب الیمین از امتهاى گذشته هستند و گروه عظیمى از امت اسلام، چرا که در میان این امت صالحان و مؤمنان، بسیارند، هر چند پیشگامان آنها در قبول ایمان نسبت به پیشگامان امم سابق با توجه به کثرت آن امتها و پیامبرانشان کمترند.


(آیه 41)- کیفرهاى دردناک اصحاب شمال! در تعقیب مواهب عظیم گروه مقربان و گروه اصحاب الیمین به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناک و وحشتناک آنان مى‏رود تا در یک مقایسه وضع حال سه گروه روشن گردد.
مى‏فرماید: «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى» (وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ).
همانها که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‏شود که رمزى است براى آنان که گنهکار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، و همان گونه که در توصیف مقربان و اصحاب الیمین گفتیم این تعبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال کسى است، فى المثل مى‏گوئیم سعادتى به ما رو کرد، چه سعادتى؟ یا مصیبتى رو کرد؟
چه مصیبتى؟!


(آیه 42)- سپس به سه قسمت از کیفرهاى آنها اشاره کرده، مى‏گوید: آنها «در میان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند» (فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ).


(آیه 43)- «و در سایه دودهاى متراکم و آتش زا» (وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ).
باد سوزان کشنده از یکسو، و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر، و سایه دود داغ و خفه کننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مى‏سازد که تاب و توان را از آنان مى‏گیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى کیفر آنها کافى است.


(آیه 44)- سپس براى تأکید مى‏افزاید: سایه‏اى که «نه خنک است و نه آرامبخش» (لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ).
سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى‏کند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى در بر دارد، ولى این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد. پیداست سایه‏اى که از دود سیاه و خفه کننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى‏رود.
گرچه کیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد ولى ذکر همین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.


(آیه 45)- سپس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم و وحشتناک در سه جمله خلاصه مى‏کند:
نخست این که «آنها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ).
«مترف» به کسى مى‏گویند که فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است.
درست است که همه «اصحاب الشمال» در زمره «مترفین» نیستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست.
همان گونه که امروز هم مى‏بینیم فساد جامعه‏هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است که عامل گمراهى دیگران نیز مى‏باشند، سر نخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراکز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى‏گذارد.


(آیه 46)- سپس به دومین گناه آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «و بر گناهان بزرگ اصرار مى‏ورزیدند» (وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ).
بنابراین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست، بلکه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا که گناه ممکن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند، ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى‏ورزند، هنگامى که متذکر مى‏شوند فورا توبه مى‏کنند.


(آیه 47)- سومین عمل خلاف آنها این بود که: مى‏گفتند: هنگامى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد»؟ (وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
بنابراین انکار قیامت که خود سرچشمه بسیارى از گناهان است یکى دیگر از اوصاف اصحاب الشمال مى‏باشد.
سه گناهى که در آیات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقیقت مى‏تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دین از ناحیه اصحاب شمال باشد: در آخرین آیه تکذیب رستاخیز بود، و در آیه دوم انکار توحید، و در آیه نخست که سخن از «مترفین» مى‏گفت اشاره‏اى به تکذیب انبیاء است.


(آیه 48)- آنها به این هم قناعت نمى‏کردند و براى اظهار تعجب بیشتر مى‏گفتند: «یا نیاکان نخستین ما» که هیچ اثرى از آنها باقى نمانده برانگیخته مى‏شوند؟ (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ). همانها که شاید هر ذره‏اى از خاکشان به گوشه‏اى افتاده است یا جزء بدن موجود دیگرى شده است؟


(آیه 49)- سپس قرآن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که در پاسخ آنها «بگو: (نه فقط شما و پدرانتان بلکه) اولین و آخرین ...» (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ).


(آیه 50)- «همگى در موعد روز معینى (روز رستاخیز) گردآورى مى‏شوند» (لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که معاد و رستاخیز همه انسانها در یک روز همراه هم انجام مى‏گیرد، و همین معنى در آیات دیگر قرآن نیز آمده است.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که منظور از معلوم بودن قیامت، معلوم بودن نزد پروردگار است و گر نه هیچ کس حتى انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین از وقت آن آگاه نیست.


اعظم :



اصرار نورزیدن بر گناه نکته مهمیه

با ایمان اگر چه ممکنه گناهی ازش سر بزنه ولی جنبه خطا داره
و خودش از بدی اون اگاهه و نه قصد بر تکرار داره
و نه در عمل اصرار بر گناه

نادم و پشیمان هستش از عمل بد
و علاوه برتوبه لفظی
در عمل هم جبران میکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
* مسافر
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ب.ظ

534 . صفحه 534



سیزدهم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 68)-در چند آیه قبل از دو بهشتی با برخی از اوصاف آن سخن به میان آمده ،حال این آیه درباره میوه‏هاى این دو بهشت چنین مى‏گوید: «در آنها میوه‏هاى فراوان و درخت خرما و انار است» (فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ).



(آیه 69)- باز همان سؤال را تکرار کرده، مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).



(آیه 70)- باز هم همسران بهشتى! در ادامه شرح نعمتهاى دو بهشتى که در آیات سابق آمده است در اینجا نیز به قسمتهاى دیگرى از این مواهب اشاره شده است.

نخست مى‏فرماید: «و در آن باغهاى بهشتى زنانى نیکو خلق و زیبایند» (فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ). زنانى که جمع میان «حسن سیرت» و «حسن صورت» کرده‏اند.

در روایاتى که در تفسیر این آیه وارد شده صفات نیک بسیارى براى همسران بهشتى شمرده شده که مى‏تواند اشاره‏اى به صفات عالى زنان دنیا نیز باشد، و الگوئى براى همه زنان محسوب شود، از جمله خوش زبان بودن، نظافت و پاکى، آزار نرسانیدن، نظرى به بیگانگان نداشتن و مانند آن.



(آیه 71)- و به دنبال ذکر این نعمت باز مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).



(آیه 72)- سپس در ادامه توصیف این زنان بهشتى اضافه مى‏کند: «حوریانى که در خیمه‏هاى بهشتى مستورند» (حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ).

«حور» جمع «حوراء» و «احور» به کسى مى‏گویند که سیاهى چشمش کاملا مشکى و سفیدى آن کاملا شفاف است، و گاه به زنان سفید چهره نیز اطلاق شده است.


(آیه 73)- و بار دیگر همان سؤال پر معنى را تکرار کرده، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 74)- این آیه توصیف دیگرى است درباره حوریان بهشتى، مى‏فرماید:

«هیچ، جن و انس پیش از این با آنها تماس نگرفته» و دوشیزه‏اند (لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ).

البته چنانکه از آیات دیگر قرآن استفاده مى‏شود زنان و مردانى که در این دنیا همسر یکدیگرند هرگاه هر دو با ایمان و بهشتى باشند در آنجا به هم ملحق مى‏شوند، و با هم در بهترین شرائط و حالات زندگى مى‏کنند.

و حتى از روایات استفاده مى‏شود که مقام این زنان برتر از حوریان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحى که در این جهان انجام داده‏اند.


(آیه 75)- سپس مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 76)- در آخرین توصیفى که در این آیات از نعمتهاى بهشتى کرده، مى‏گوید: «این در حالى است که بهشتیان بر تختهائى تکیه زده‏اند که با بهترین و زیباترین پارچه‏هاى سبز رنگ پوشانده شده است» (مُتَّکِئِینَ عَلى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ).


(آیه 77)- سپس براى آخرین بار (و سى و یکمین مرتبه) این سؤال را از انس و جن و از تمام افراد مى‏کند: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟

 (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

نعمتهاى معنوى، یا نعمتهاى مادى، نعمتهاى این جهان، یا نعمتهاى بهشتى؟ نعمتهائى که سر تا پاى وجود شما را فرا گرفته و دائما غرق در آنید، و گاه بر اثر غرور و غفلت همه آنها را به دست فراموشى مى‏سپرید، و از بخشنده این همه نعمتها و کسى که در انتظار نعمتهایش در آینده هستید غافل مى‏شوید؟

کدامیک را منکرید؟


(آیه 78)- و در آخرین آیه این سوره مى‏فرماید: «پر برکت و زوال ناپذیر است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو» (تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ).

این تعبیر به خاطر آن است که در این سوره انواع نعمتهاى الهى، در زمین و آسمان، در خلقت بشر، و در دنیا و آخرت آمده است، و از آنجا که اینها همه از وجود پر برکت پروردگار افاضه مى‏شود، مناسبترین تعبیر همان است که در این آیه آمده است.

جالب این که این سوره با نام خداوند «رحمن» آغاز شد، و با نام پروردگار ذو الجلال و الاکرام پایان مى‏گیرد، و هر دو هماهنگ با مجموعه محتواى سوره است.




سوره واقعه پنجاه و ششمین سوره قران میباشد.

این سوره «در مکّه» نازل شده و داراى 96 آیه است.‏

محتواى سوره:

در «تاریخ القرآن» از «ابن ندیم» نقل شده که سوره «واقعه» چهل و چهارمین سوره‏اى است که بر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده قبل از آن سوره «طه» و بعد از آن «شعرا» بوده است.

این سوره- همان گونه که از لحن آن پیداست، و مفسران نیز تصریح کرده‏اند- در مکّه نازل شده است، هر چند بعضى گفته‏اند آیه 81 و 82 در مدینه نازل گردیده، ولى دلیلى براى این گفته در دست نیست، و نشانه‏اى در آیات مزبور بر این ادعا وجود ندارد.

سوره واقعه چنانکه از نامش پیداست از قیامت و ویژگیهاى آن سخن مى‏گوید، و این معنى در تمام آیات 96 گانه سوره مسأله اصلى است، اما از یک نظر مى‏توان محتواى سوره را در هشت بخش خلاصه کرد:

1- آغاز ظهور قیامت و حوادث سخت و وحشتناک مقارن آن.

2- گروه بندى انسانها در آن روز و تقسیم آنها به «اصحاب الیمین»، «اصحاب الشمال» و «مقربین».

3- بحث مشروحى از مقامات «مقربین» و انواع پاداشهاى آنها در بهشت.

4- بحث مشروحى درباره «اصحاب الیمین» و انواع مواهب الهى بر آنها.

5- بحثى درباره «اصحاب الشمال» و مجازاتهاى دردناک آنها در دوزخ.

6- ذکر دلائل مختلفى پیرامون مسأله معاد از طریق بیان قدرت خداوند، و خلقت انسان از نطفه ناچیز، و تجلّى حیات در گیاهان، و نزول باران.

7- ترسیمى از حالت احتضار و انتقال از این جهان به جهان دیگر.

8- نظر اجمالى دیگرى روى پاداش و کیفر مؤمنان و کافران.

فضیلت تلاوت سوره:

درباره تلاوت این سوره روایات زیادى در منابع اسلامى ذکر شده است، از جمله در حدیثى از رسول خدا مى‏خوانیم: «کسى که سوره واقعه را بخواند نوشته مى‏شود که این فرد از غافلان نیست». چرا که آیات سوره آن قدر تکان دهنده و بیدار کننده است که جائى براى غفلت انسان باقى نمى‏گذارد.

در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم «هر کس سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند خداوند او را دوست دارد و او را نزد همه مردم محبوب مى‏کند، و هرگز در دنیا ناراحتى نمى‏بیند، و فقر و فاقه و آفتى از آفات دنیا دامنگیرش نمى‏شود، و از دوستان امیرمؤمنان على علیه السّلام خواهد بود».

روشن است که تنها نمى‏توان با لقلقه زبان این همه برکات را در اختیار گرفت، بلکه باید به دنبال تلاوت، فکر و اندیشه، و به دنبال آن حرکت و عمل باشد.


(آیه 1)- واقعه عظیم! مسائل مربوط به قیامت در قرآن مجید معمولا با ذکر حوادث عظیم و انقلابى و کوبنده در آغاز آن توأم است، و این در بسیارى از سوره‏هاى قرآن که بحث از قیامت مى‏کند کاملا به چشم مى‏خورد در سوره واقعه که بر محور معاد دور مى‏زند نیز همین معنى کاملا در نخستین آیاتش مشهود است.

در آغاز مى‏فرماید: «هنگامى که واقعه عظیم (قیامت) واقع شود» (إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ).


(آیه 2)- «هیچ کس نمى‏تواند آن را انکار کند» (لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ).

چرا که حوادث پیش از آن به قدرى عظیم و شدید است که آثار آن در تمام ذرات جهان آشکار مى‏شود.


(آیه 3)- به هر حال رستاخیز نه تنها با دگرگونى کائنات توأم است بلکه انسانها هم دگرگون مى‏شوند همان گونه که در آیه مورد بحث مى‏فرماید: گروهى را پائین مى‏آورد و گروهى را بالا مى‏برد»! (خافِضَةٌ رافِعَةٌ).

مستکبران گردنکش و ظالمان صدرنشین سقوط مى‏کنند، و مستضعفان مؤمن و صالح بر اوج قلّه افتخار قرار مى‏گیرند، گروهى در قعر جهنم سقوط مى‏کنند، و گروه دیگرى در اعلا علیین بهشت جاى مى‏گیرند، و این است خاصیت یک انقلاب بزرگ و گسترده الهى! و لذا در روایتى از امام على بن الحسین علیه السّلام مى‏خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: «رستاخیز خافضه است چرا که به خدا سوگند دشمنان خدا را در آتش ساقط مى‏کند، و واقعه است چرا که به خدا سوگند اولیاء اللّه را به بهشت بالا مى‏برد.»


(آیه 4)- سپس به توصیف بیشترى در این زمینه پرداخته مى‏گوید: «در آن هنگام که زمین به شدت به لرزه در مى‏آید» (إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا).


(آیه 5)- این زلزله به قدرى عظیم و شدید است که «کوهها درهم کوبیده مى‏شود» (وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا).


(آیه 6)- «و به صورت غبار پراکنده در مى‏آید» (فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا).

اکنون باید اندیشید که آن زلزله و انفجار تا چه حد سنگین است که مى‏تواند کوههاى عظیم را که در صلابت و استحکام ضرب المثل است آن چنان متلاشى کند که تبدیل به غبار پراکنده کند، و فریادى که از این انفجار عظیم بر مى‏خیزد از آن هم وحشتناک‏تر است.


(آیه 7)- بعد از بیان وقوع این واقعه عظیم و رستاخیز بزرگ به چگونگى حال مردم در آن روز پرداخته، و قبل از هر چیز آنها را به سه گروه تقسیم کرده، مى‏گوید: «و شما (در آن روز) سه گروه خواهید بود» (وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً).


(آیه 8)- در مورد دسته اول مى‏فرماید: « (نخست) سعادتمندان و خجستگان (هستند) چه سعادتمندان و خجستگانى»! (فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ).

منظور از «أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ» کسانى هستند که نامه اعمالشان را به دست راستشان مى‏دهند و این امر در قیامت رمز و نشانه‏اى براى مؤمنان نیکوکار و سعادتمند و اهل نجات است، چنانکه بارها در آیات قرآن به آن اشاره شده.

تعبیر به «ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ» (چه گروه سعادتمندى؟) براى بیان این حقیقت است که حد و نهایتى براى خوشبختى و سعادت آنها متصور نیست.



(آیه 9)- سپس به ذکر گروه دوم پرداخته، مى‏افزاید: «گروه دیگر شقاوتمندان و شومانند چه شقاوتمندان و شومانى» (وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ).

گروهى بدبخت و تیره روز و بیچاره و بینوا که نامه‏هاى اعمالشان را به دست چپشان مى‏دهند که خود نشانه و رمزى است براى تیره بختى و جرم و جنایت آنها.

تعبیر به «ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» نیز در اینجا نهایت بدبختى و شقاوت آنها را منعکس مى‏سازد.



(آیه 10)- سرانجام گروه سوم را چنین توصیف مى‏کند: «و پیشگامان، پیشگامند» (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ).

«سابقون» کسانى هستند که نه تنها در ایمان پیشگامند، که در اعمال خیر و صفات و اخلاق انسانى نیز پیشقدمند، آنها «اسوه» و «قدوه» مردمند، و امام و پیشواى خلقند، و به همین دلیل مقربان درگاه خداوند بزرگند.

و اگر در روایات اسلامى گاه «سابقون» به چهار نفر «هابیل» و «مؤمن آل فرعون» و «حبیب نجار» که هر کدام در امت خود پیشگام بودند، و همچنین امیر مؤمنان علىّ بن ابی طالب علیه السّلام که نخستین مسلمان از مردان بود تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهاى روشن آن است، و به معنى محدود ساختن مفهوم آیه نیست.



(آیه 11)- «آنها مقربانند» (أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ).




(آیه 12)- سپس در یک جمله کوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته، مى‏گوید: مقربان «در باغهاى پر نعمت بهشت» جاى دارند (فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).تعبیر «جَنَّاتِ النَّعِیمِ» انواع نعمتهاى مادى و معنوى بهشت را شامل مى‏شود.



(آیه 13)- این آیه به چگونگى تقسیم نفرات آنها در امم گذشته و این امت اشاره کرده، مى‏گوید:«گروه زیادى (از آنها) از امتهاى نخستینند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ).



(آیه 14)- «و (گروه) اندکى از امت آخرین» (وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ).

طبق دو آیه فوق گروه زیادى از مقربان از امتهاى پیشینند، و تنها کمى از آنها از امت محمّد صلّى اللّه علیه و آله مى‏باشند.



(آیه 15)- نعمتهاى بهشتى که در انتظار مقربان است! در اینجا انواع نعمتهاى بهشتى را که نصیب گروه سوم یعنى مقربان مى‏شود بازگو مى‏کند، نعمتهائى که هر یک از دیگرى دل انگیزتر و روح پرورتر است، نعمتهائى که مى‏توان آنها را در هفت بخش خلاصه کرد.

نخست مى‏فرماید: آنها «بر تختهائى که صف کشیده و به هم پیوسته است قرار دارند» (عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ).



(آیه 16)- «در حالى که بر آن تکیه زده و رو به روى یکدیگرند» و مجلسى پر از انس و سرور دارند (مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ).

در قرآن مجید کرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دسته جمعى بهشتیان توصیفهاى جالبى شده که نشان مى‏دهد یکى از مهمترین لذات آنها همین جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است، اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چیست؟

کسى به درستى نمى‏داند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۲
* مسافر
چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ب.ظ

533 . صفحه 533


دوازدهم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 41)- در روز قیامت سؤال نمى‏شود، بلکه «مجرمان از چهره‏هایشان شناخته مى‏شوند» (یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ).

گروهى داراى چهره‏هاى بشاش نورانى و درخشانند که بیانگر ایمان و عمل صالح آنهاست، و گروهى دیگر صورتهائى سیاه و تاریک و زشت و عبوس دارند که نشانه کفر و گناه آنهاست، چنانکه در آیات 39 تا 41 سوره عبس مى‏خوانیم: «در آن روز چهره‏هائى درخشان و نورانیند، و چهره‏هائى تاریک، که سیاهى مخصوصى آن را پوشانیده».

سپس مى‏افزاید: «و آنگاه آنها را از موهاى پیش سر، و پاهایشان مى‏گیرند» و به دوزخ مى‏افکنند! (فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ).

گرفتن مجرمان با موى پیش سر، و پاها، ممکن است به معنى حقیقى آن باشد که مأموران عذاب این دو را مى‏گیرند و آنها را از زمین برداشته، با نهایت ذلت به دوزخ مى‏افکنند، و یا کنایه از نهایت ضعف و ناتوانى آنها در چنگال مأموران عذاب الهى است، که این گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى‏برند، و چه صحنه دردناک و وحشتناکى است آن صحنه!


(آیه 42)- باز از آنجا که یادآورى این مسائل در زمینه معاد هشدار و لطفى است به همگان مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 43)- در این آیه مى‏فرماید: «این همان دوزخى است که مجرمان پیوسته آن را انکار مى‏کردند» (هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ).


(آیه 44)- باز در توصیف جهنم و عذابهاى دردناک آن مى‏افزاید: مجرمان «امروز در میان آن و آب سوزان در رفت و آمدند» (یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ).

آنها از یکسو در میان شعله‏هاى سوزان جهنم مى‏سوزند و تشنه مى‏شوند و تمناى آن مى‏کنند و از سوى دیگر آب جوشان به آنها مى‏دهند (یا بر آنها مى‏ریزند) و این مجازاتى است دردناک.

از آیات 71 و 72 سوره مؤمن استفاده مى‏شود که چشمه سوزان حمیم در کنار جهنم است که نخست دوزخیان را در آن مى‏برند و سپس در آتش دوزخ مى‏افکنند.


(آیه 45)- باز به دنبال این هشدار و اخطار شدید بیدار کننده که لطفى است از ناحیه خداوند، مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 46)- این دو بهشت در انتظار خائفان است! در اینجا دوزخیان را به حال خود رها کرده، به سراغ بهشتیان مى‏رود، و از نعمتهاى دلپذیر و بى‏نظیر و شوق انگیز بهشت قسمتهائى را بر مى‏شمرد، تا در مقایسه با کیفرهاى شدید و دردناک دوزخیان اهمیت هرکدام روشنتر گردد.

مى‏فرماید: «براى کسى که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشتى است» (وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ).

خوف از پروردگار سرچشمه‏هاى مختلفى دارد: گاه همان اعمال ناپاک و افکار آلوده است، و گاه براى مقربان، به خاطر قرب به ذات پاکش کمترین ترک اولى و غفلت مایه وحشت آنهاست، و گاه بدون همه اینها هنگامى که تصور آن ذات نامحدود و عظمت بى‏انتها را مى‏کنند در مقابل او احساس حقارت کرده و حالت خوف به آنها دست مى‏دهد، این خوفى است که از نهایت معرفت پروردگار حاصل مى‏شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه اوست.


(آیه 47)- باز به دنبال این نعمت بزرگ همگان را مخاطب ساخته، مى‏گوید:

«پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 48)- سپس در توصیف این دو بهشت مى‏افزاید: «داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است» (ذَواتا أَفْنانٍ).


(آیه 49)- و به دنبال این نعمت باز همان سؤال تکرار مى‏شود که: «کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 50)- از آنجا که یک باغ سرسبز و خرّم و پرطراوت، علاوه بر درختان، باید چشمه‏هاى آب جارى داشته باشد در این آیه مى‏افزاید: «در آن دو (بهشت) دو چشمه همیشه جارى است» (فِیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ).


(آیه 51)- باز در برابر این نعمت همان سؤال مطرح مى‏شود: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 52)- در این آیه که نوبت به میوه‏هاى این دو باغ بهشتى مى‏رسد، مى‏فرماید: «در آن دو از هر میوه‏اى دو نوع وجود دارد» هر یک از دیگرى بهتر (فِیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَةٍ زَوْجانِ).

نوعى که در دنیا نمونه آن را دیده‏اید، و نوعى که هرگز شبیه و نظیر آن را در این جهان ندیده‏اید.


(آیه 53)- باز مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 54)- در آیات پیشین سه قسمت از ویژگیهاى این دو باغ بهشتى مطرح شد، اکنون به ویژگى چهارم پرداخته، مى‏فرماید: «این در حالى است که آنها بر فرشهائى تکیه کرده‏اند با آسترهائى از دیبا و ابریشم» (مُتَّکِئِینَ عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ).

این تعبیر نشانه آرامش کامل روح بهشتیان است.

در اینجا گران قیمت‏ترین پارچه‏اى که در دنیا تصور مى‏شود آستر این فرشها ذکر شده، اشاره به این که قسمت روئین آن چیزى است که از لطافت و زیبائى و جذابیت در وصف نمى‏گنجد.

و بالاخره در پنجمین نعمت به چگونگى نعمتهاى این باغ بهشتى اشاره کرده، مى‏گوید: «و میوه‏هاى رسیده آن دو باغ بهشتى در دسترس است» (وَ جَنَى الْجَنَّتَیْنِ دانٍ).

آرى! زحمتى که معمولا در چیدن میوه‏هاى دنیا وجود دارد در آنجا به هیچ وجه نیست.


(آیه 55)- و باز همگان را در اینجا مخاطب ساخته، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 56)- همسران زیباى بهشتى: در آیات گذشته پنج قسمت از مواهب و ویژگیهاى این دو باغ بهشتى عنوان شده بود، در اینجا ششمین نعمت را بازگو مى‏کند و آن همسران پاک بهشتى است، مى‏فرماید: «در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند که جز به همسران خود عشق نمى‏ورزند» (فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ).

«و هیچ انس و جن پیش از اینها با آنها تماس نگرفته است» (لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ).

بنابراین آنها دوشیزه‏اند، و دست نخورده، و پاک از هر نظر.

از «أبوذر» نقل شده است که: «همسر بهشتى به شوهرش مى‏گوید: سوگند به عزت پروردگارم که در بهشت چیزى را بهتر از تو نمى‏یابم، سپاس مخصوص خداوندى است که مرا همسر تو، و تو را همسر من قرار داد».


(آیه 57)- باز در تعقیب این نعمت بهشتى تکرار مى‏کند: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 58)- سپس به توصیف بیشترى از این همسران بهشتى پرداخته، مى‏گوید: «آنها همچون یاقوت و مرجانند»! (کَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ).

به سرخى و صفا و درخشندگى «یاقوت» و به سفیدى و زیبائى شاخه «مرجان» که هنگامى که این دو رنگ (یعنى سفید و سرخ شفاف) به هم آمیزند زیباترین رنگ را به آنها مى‏دهند.


(آیه 59)- بار دیگر به دنبال این نعمت بهشتى مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 60)- و در پایان این بحث مى‏گوید: «آیا جزاى نیکى جز نیکى است»؟

(هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ).

آیا آنها که در دنیا کار نیک کرده‏اند جز پاداش نیک الهى انتظارى در باره آنها مى‏رود؟

«احسان» چیزى برتر از عدالت است، زیرا عدالت این است که انسان آنچه بر عهده اوست بدهد، و آنچه متعلق به اوست بگیرد، ولى احسان این است که انسان بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد، و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد.


(آیه 61)- باز در اینجا از بندگان اقرار مى‏گیرد که: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

چرا که این قانون یعنى جزاى احسان به احسان خود نعمتى است بزرگ از ناحیه خداوند بزرگ، و نشان مى‏دهد که پاداش او در برابر اعمال بندگان نیز در خور کرم اوست نه در خور اعمال آنها، تازه اگر آنها عملى دارند و اطاعتى مى‏کنند آن هم به توفیق و لطف خداست و برکاتش نیز به خودشان مى‏رسد.


(آیه 62)- دو بهشت دیگر با اوصاف شگفت آورش! در ادامه بحث گذشته که پیرامون دو بهشت خائفان با ویژگیهاى والا سخن مى‏گفت در اینجا از دو بهشت سخن مى‏گوید که در مرحله پایینتر و طبعا براى افرادى است که در سطح پائینترى از ایمان و خوف از پروردگار قرار دارند، و به تعبیر دیگر هدف بیان وجود سلسله مراتب به تناسب ایمان و عمل صالح است.

نخست مى‏فرماید: «و پایین‏تر از آنها دو باغ بهشتى دیگر است» (وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ).

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود:

 «دو بهشت که بناى آنها و هر چه در آنهاست از نقره است، و دو بهشت است که بناى آنها و هر چه در آنهاست از طلاست».                      برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 66

 تعبیر به طلا و نقره ممکن است اشاره به تفاوت ارزش مواهب آنها باشد.

لذا در حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «دو بهشت از طلا است براى مقربان، و دو بهشت از نقره براى اصحاب الیمین».




(آیه 63)- سپس مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).




(آیه 64)- بعد به پنج ویژگى این دو بهشت- که بعضى با آنچه درباره دو بهشت سابق گفته شد شباهت دارد و بعضى متفاوت است- پرداخته، مى‏گوید: «هر دو خرّم و سرسبزند» (مُدْهامَّتانِ).




(آیه 65)- باز در اینجا اضافه مى‏کند: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).



(آیه 66)- در این آیه به توصیف دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «در آنها دو چشمه جوشنده است»ِیهِما عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ).


(آیه 67)- دگر بار از جن و انس مى‏پرسد: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۲
* مسافر
سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ب.ظ

532 . صفحه 532



یازدهم خرداد : 


نفیسه : 


(آیه 17)- در این آیه به بیان یکى دیگر از نعمتهاى الهى پرداخته، مى‏گوید: «او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است» (رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ).

درست است که خورشید در هر روزى از ایام سال از نقطه‏اى طلوع و در نقطه‏اى غروب مى‏کند، و به این ترتیب به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب دارد، ولى با توجه به حداکثر «میل شمالى» آفتاب، و «میل جنوبى» آن، در حقیقت دو مشرق و دو مغرب دارد، و بقیه در میان این دو مى‏باشد.

این نظام که مبدأ پیدایش فصول چهارگانه سال با برکات فراوانى است در حقیقت تأکید و تکمیلى است براى آنچه در آیات قبل آمده، آنجا که سخن از حساب سیر خورشید و ماه در میان است، و همچنین سخن از وجود میزان در آفرینش آسمانها، و در مجموع هم بیانگر نظام دقیق آفرینش و حرکت زمین و ماه و خورشید مى‏باشد، و هم اشاره‏اى است به نعمتها و برکاتى که از این رهگذر عاید انسان مى‏شود.


(آیه 18)- به هر حال بعد از ذکر این نعمت باز جن و انس را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 19)- دریاها با ذخائر گرانبهایشان! در ادامه شرح نعمتهاى پروردگار سخن از دریاها به میان مى‏آورد، اما نه همه دریاها بلکه کیفیت خاصى در پاره‏اى از دریاها که هم پدیده‏اى است عجیب و نشانه‏اى است از قدرت بى‏پایان حق، و هم وسیله‏اى است براى پدید آمدن بعضى از متاعهاى مورد استفاده انسانها.

مى‏فرماید: «دو دریاى مختلف (شور و شیرین، گرم و سرد) را در کنار هم قرار داد در حالى که با هم تماس دارند» (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ).


(آیه 20)- در میان آن دو، برزخى است که یکى بر دیگرى غلبه نمى‏کند» و به هم نمى‏آمیزند (بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ).

منظور از این دو دریا به گواهى آیه 53 سوره فرقان دو دریاى آب «شیرین» و «شور» است، آنجا که مى‏فرماید: «او کسى است که دو دریا را در کنار هم قرار داد یکى گوارا و شیرین است و دیگرى شور و تلخ، و در میان آنها برزخى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند».

رودخانه‏هاى عظیم آب شیرین هنگامى که به دریاها و اقیانوسها مى‏ریزند معمولا دریائى از آب شیرین در کنار ساحل تشکیل مى‏دهند آب شور را به عقب مى‏رانند و عجب این که تا مدت زیادى این دو آب شیرین و شور به خاطر تفاوت درجه غلظت به هم آمیخته نمى‏شوند و هزاران کیلومتر راه را به همان صورت مى‏پیمایند.


(آیه 21)- بار دیگر بندگان را مخاطب ساخته و در برابر این نعمتها از آنها سؤال کرده، مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 22)- سپس در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «از آن دو (دریا) لؤلؤ و مرجان خارج مى‏شود»! (یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ).


(آیه 23)- «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

«لؤلؤ» مروارید دانه شفاف و قیمتى است که در درون صدف در اعماق دریاها پرورش مى‏یابد، و هر قدر درشت‏تر باشد گرانبهاتر است.

و «مرجان» موجود زنده‏اى است شبیه شاخه کوچک درخت که در اعماق دریاها مى‏روید، و تا مدتها دانشمندان آن را نوعى «گیاه» مى‏پنداشتند، ولى بعدا روشن شد که نوعى حیوان است.

بهترین نوع مرجان زینتى «مرجان سرخ رنگ» است و هر قدر سرختر باشد قیمتى‏تر است.


(آیه 24)- باز در ادامه همین بخش از نعمتها به مسأله کشتیها که در حقیقت بزرگترین و مهمترین وسیله حمل و نقل بشر در گذشته و حال بوده است اشاره کرده، مى‏فرماید: «و براى اوست کشتیهاى ساخته شده که در دریا به حرکت در مى‏آیند و همچون کوهى هستند»! (وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ).

جالب این که در عین تعبیر به «منشئات» که حکایت از مصنوع بودن کشتى به وسیله انسان مى‏کند مى‏فرماید «و له» (از براى خداست) اشاره به این که مخترعان و سازندگان کشتى از خواص خداداد که در مصالح مختلفى که در کشتیها به کار مى‏رود استفاده مى‏کنند همچنین از خاصیت سیّال بودن آب دریاها، و نیروى وزش بادها بهره مى‏گیرند، و خداست که در آن مواد، و در دریا و باد این خواص و آثار را آفریده.


(آیه 26)- ما همه فانى و بقا بس تو را است! باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اینجا مى‏افزاید: «همه کسانى که روى آن [- زمین‏] هستند فانى مى‏شوند» (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ).

اما چگونه «مسأله فنا» مى‏تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گیرد؟ ممکن است از این نظر باشد که این فنا به معنى فناى مطلق نیست، بلکه دریچه‏اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است که شرط وصول به سراى جاویدان عبور از آن است.

و یا از این نظر که ذکر نعمتهاى فراوان گذشته ممکن است مایه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنیا و انواع خوردنیها و نوشیدنیها و لؤلؤ و مرجان و مرکبهاى را هوارش گردد، لذا یادآورى مى‏کند که این دنیا جاى بقا نیست، و این تذکر خود نعمتى است بزرگ.


(آیه 25)- و بار دیگر این سؤال پر معنى را تکرار کرده، مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 26)- ما همه فانى و بقا بس تو را است! باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اینجا مى‏افزاید: «همه کسانى که روى آن [- زمین‏] هستند فانى مى‏شوند» (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ).

اما چگونه «مسأله فنا» مى‏تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گیرد؟ ممکن است از این نظر باشد که این فنا به معنى فناى مطلق نیست، بلکه دریچه‏اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است که شرط وصول به سراى جاویدان عبور از آن است.

و یا از این نظر که ذکر نعمتهاى فراوان گذشته ممکن است مایه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنیا و انواع خوردنیها و نوشیدنیها و لؤلؤ و مرجان و مرکبهاى را هوارش گردد، لذا یادآورى مى‏کند که این دنیا جاى بقا نیست، و این تذکر خود نعمتى است بزرگ.


(آیه 27)- در این آیه مى‏افزاید «تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى‏ماند» (وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ).

«وجه» از نظر لغت به معنى صورت است که به هنگام مقابله با کسى با آن مواجه و رو برو مى‏شویم، ولى هنگامى که در مورد خداوند به کار مى‏رود منظور ذات پاک او است.

اما «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» که توصیفى است براى «وجه» اشاره به صفات جمال و جلال خداست، زیرا ذو الجلال از صفاتى خبر مى‏دهد که خداوند «اجل» و برتر از آن است (صفات سلبیه) و «اکرام» به صفاتى اشاره مى‏کند که حسن و ارزش چیزى را ظاهر مى‏سازد و آن «صفات ثبوتیه» خداوند مانند علم و قدرت و حیات اوست. بنابراین معنى آیه روى هم رفته چنین مى‏شود تنها ذات پاک خداوندى که متصف به صفات ثبوتیه و منزه از صفات سلبیه است در این عالم باقى و برقرار مى‏ماند.


(آیه 28)- بار دیگر خلایق را مخاطب ساخته، مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 29)- محتواى این آیه در واقع نتیجه‏اى است از آیات قبل، زیرا مى‏فرماید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند همواره (نیازهاى خود را) از او تقاضا مى‏کنند» (یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

چرا چنین نباشد؟ در حالى که همه فانیند و او باقى و اگر لحظه‏اى نظر لطفش را از کائنات برگیرد «فرو ریزند قالبها»! با این حال مگر کسى جز او هست که اهل آسمانها و زمین از وى تقاضا کنند؟! سپس مى‏افزاید: «و او (خداوند) هر روز در شأن و کارى است» (کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ).

آرى! خلقت او دائم و مستمر است، و پاسخگوئى او به نیازهاى سائلان و نیازمندان نیز چنین است، و هر روز و هر زمان طرح تازه‏اى ابداع مى‏کند.

یک روز اقوامى را قدرت مى‏دهد، روز دیگرى آنها را بر خاک سیاه مى‏نشاند، یک روز سلامت و جوانى مى‏بخشد، روز دیگر ضعف و ناتوانى مى‏دهد، یک روز غم و اندوه را از دل مى‏زداید، روز دیگر مایه اندوهى مى‏آفریند، خلاصه هر روز طبق حکمت و نظام احسن، پدیده تازه و آفرینش و حادثه جدیدى دارد.

توجه به این حقیقت، از یکسو نیاز مستمر ما را به ذات پاک او روشن مى‏کند، و از سوى دیگر پرده‏هاى یأس و نومیدى را از دل کنار مى‏زند.

و از سوى سوم غرور و غفلت را درهم مى‏شکند.


(آیه 30)- و باز به دنبال این نعمت مستمر و پاسخگوئى به نیازهاى همه مخلوقات و اهل آسمانها و زمین تکرار مى‏کند که «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 31)- نعمتهائى که تاکنون در آیات این سوره مطرح شده مربوط به این جهان بوده است، ولى در اینجا از محاسبه قیامت و بعضى دیگر از خصوصیات معاد سخن مى‏گوید که در عین تهدید بودن براى مجرمان وسیله تربیت و آگاهى و بیدارى و هم وسیله تشویق و دلگرمى مؤمنان است، و به همین جهت نعمت محسوب مى‏شود، لذا بعد از ذکر هر کدام همان سؤال را که درباره نعمتهاست تکرار مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «به زودى به حساب شما مى‏پردازیم اى دو گروه انس و جن»! (سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ).

آرى! در آن روز خداوند عالم قادر دقیقا همه اعمال و گفتار و نیات انس و جن را مورد بررسى و حساب دقیق قرار داده، و کیفر و پاداش مناسب را براى آنها تعیین مى‏کند.


(آیه 32)- بعد از ذکر این معنى باز این سؤال را تکرار مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 33)- در تعقیب آیه قبل که از مسأله حساب دقیق الهى سخن مى‏گفت باز جن و انس را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى گروه جن و انس! (هرگاه به راستى مى‏خواهید از مجازات و کیفر الهى بر کنار مانید) اگر مى‏توانید از مرزهاى آسمانها و زمین بگذرید (و از حیطه قدرت او خارج شوید) پس بگذرید ولى هرگز نمى‏توانید مگر با نیروئى» الهى و فوق العاده اما چنین نیروئى در اختیار شما نیست (یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ).

به این ترتیب شما هرگز یاراى فرار از دادگاه عدل خدا و پیامدهاى آن را ندارید، هر جا بروید ملک خداست، و هر کجا باشید محل حکومت اوست، آرى این موجود ضعیف و ناتوان کجا مى‏تواند از عرصه قدرت خداوند بگریزد همان گونه که امیرمؤمنان على علیه السّلام در دعاى روح پرور کمیل عرضه مى‏دارد:

«و لا یمکن الفرار من حکومتک پروردگارا! فرار از حکومت تو ممکن نیست»! البته به نظر مى‏رسد که این آیه مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قیامت باشد، و مؤید آن بعضى از اخبار است که در منابع اسلامى در این زمینه نقل شده از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «روز قیامت خداوند بندگان را در محل واحدى جمع مى‏کند و به فرشتگان آسمان پائین وحى مى‏فرستد فرود آیید، آنها- که دو برابر جمعیت روى زمین از جن و انس هستند- فرود مى‏آیند، سپس اهل آسمان دوم که آنها نیز دو برابر همه مى‏باشند فرود مى‏آیند، و به همین ترتیب فرشتگان هفت آسمان فرود مى‏آیند و همچون هفت حجاب گرداگرد انس و جن را احاطه مى‏کنند، اینجاست که منادى صدا مى‏زند: اى جمعیت جن و انس اگر مى‏توانید از اقطار آسمانها و زمین بگذرید، اما هرگز نمى‏توانید جز با قدرت الهى و در اینجا مى‏بینند اطراف آنها را هفت گروه عظیم از فرشتگان فرا گرفته‏اند- و راهى براى فرار از چنگال عدالت نیست.»


(آیه 34)- باز در اینجا دو گروه را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

درست است که تهدید فوق به ظاهر در مسیر مجازات و کیفر است، ولى از آنجا که ذکر آن هشدارى است به همه انسانها، و عاملى است براى اصطلاح و تربیت، طبعا لطف و نعمتى محسوب مى‏شود، و اصولا وجود حساب در هر دستگاه نعمت بزرگى است چرا که به خاطر آن سرهاى همه به حساب خواهد آمد!


(آیه 35)- این آیه براى تأکید آنچه در آیه قبل دائر بر عدم قدرت انس و جن بر فرار از چنگال عدالت آمده، مى‏افزاید: «شعله‏هائى از آتش بى‏دود، و دودهائى متراکم بر شما فرستاده مى‏شود (و آن چنان شما را از هر سو احاطه مى‏کنند که راهى براى فرار نیست) و نمى‏توانید از کسى یارى بطلبید» (یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ).

از یکسو فرشتگان شما را احاطه کرده‏اند و از سوى دیگر شعله‏هاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تیره و تار و خفقان آور اطراف محشر را فرا مى‏گیرد و راهى براى گریز نیست.


(آیه 36)- باز مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

تعبیر به نعمت در اینجا نیز به خاطر همان لطفى است که در آیه قبل به آن اشاره شد.


(آیه 37)- در تعقیب آیات گذشته که بعضى از حوادث رستاخیز را بازگو مى‏کرد، در اینجا همچنان ادامه همان بحث و ذکر خصوصیات دیگرى از صحنه قیامت، و چگونگى حساب، و مجازات، و کیفر است.

نخست مى‏فرماید: «در آن هنگام که آسمان شکافته شود، و همچون روغن مذاب گلگون گردد» حوادث هولناکى رخ مى‏دهد که تاب تحمل آن را نخواهید داشت (فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ).

از مجموع آیات «قیامت» به خوبى استفاده مى‏شود که در آن روز نظام کنونى جهان بکلى در هم مى‏ریزد، و حوادث بسیار هولناکى در سرتاسر عالم رخ مى‏دهد، کواکب و سیارات و زمین و آسمان دگرگون مى‏شوند، و مسائلى که تصور آن امروز براى ما مشکل است واقع مى‏گردد، از جمله چیزى است که در آیه فوق آمده که کرات آسمانى از هم مى‏شکافد و به رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن در مى‏آید.


(آیه 38)- و از آنجا که اعلام وقوع این حوادث هولناک در صحنه قیامت، و یا قبل از آن هشدارى است به همه مجرمان و مؤمنان، و لطفى است از الطاف الهى، بعد از آن، همان جمله سابق را تکرار فرموده، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 39)- در این آیه از حوادث تکوینى قیامت، به وضع انسان گنهکار در آن روز، پرداخته، مى‏افزاید: «در آن روز هیچ کس از انس و جن از گناهش سؤال نمى‏شود» (فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ).

چرا سؤال نمى‏کنند؟ براى این که همه چیز روشن است، و در چهره انسانها همه چیز خوانده مى‏شود. قیامت یک روز بسیار طولانى است، و انسان از مواقف و گذرگاههاى متعددى باید بگذرد و در هر صحنه و موقفى باید مدتى بایستد، در بعضى از این مواقف مطلقا سؤالى نمى‏شود.

و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى‏شود و اعضاى بدن به شهادت بر مى‏خیزند. و در بعضى، از انسانها دقیقا پرسش مى‏شود.

خلاصه هر صحنه‏اى شرایطى دارد.


(آیه 40)- و باز در تعقیب آن همگان را مخاطب ساخته، مى‏گوید «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۲
* مسافر