539 . صفحه 539
نفیسه :
هجدهم خرداد :
مىفرماید: «در روزى است که مردان و زنان با ایمان را مىنگرى که نورشان در پیش رو و در سمت راستشان بسرعت حرکت مىکند» (یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ).
منظور از «نور» تجسّم نور ایمان است، چرا که در آن روز عقائد و اعمال انسانها تجسم مىیابد، ایمان که همان نور هدایت است به صورت روشنائى و نور ظاهرى مجسم مىگردد، و کفر که تاریکى مطلق است، به صورت ظلمت ظاهرى مجسم مىگردد.
اینجاست که به احترام آنها این ندا از فرشتگان بر مىخیزد: «بشارت باد بر شما امروز، به باغهائى از بهشت که نهرها زیر (درختان) آن جارى است» (بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«جاودانه در آن خواهید ماند، و این پیروزى و رستگارى بزرگ است» (خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
(آیه 13)- اما منافقان که در تاریکى وحشتناک کفر و نفاق و گناه قرار گرفتهاند در این هنگام فریادشان بلند مىشود و ملتمسانه از مؤمنان تقاضاى نور مىکنند، اما چیزى جز جواب منفى نمىشنوند، چنانکه آیه مىگوید: «روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان مىگویند: نظرى به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوى برگیریم» (یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ).
یعنى کمى مهلت دهید تا ما هم به شما برسیم و در پرتو نورتان راه را پیدا کنیم.
در پاسخ به آنها «گفته مىشود: به پشت سر خود برگردید و کسب نور کنید»! (قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً).
اینجا جاى تحصیل نور نیست، مىبایست آن را از دنیائى که پشت سر گذاشتید، از طریق ایمان و عمل صالح، به دست مىآوردید، اما دیگر گذشته و دیر شده است.
«پس (در این هنگام) دیوارى میان آنها زده مىشود که درى دارد» (فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ).
ولى دو طرف این دیوار عظیم، یا این در، کاملا با هم متفاوت است
«درونش رحمت است و برونش عذاب» (باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ).
این «در» ممکن است براى این باشد که منافقان از این در، نعمتهاى بهشتى را ببینند و حسرت ببرند، یا این که افرادى که کمتر آلودهاند پس از اصلاح از آن بگذرند و در کنار مؤمنان قرار گیرند.
(آیه 14)- اما این دیوار چنان نیست که مانع عبور صدا باشد، لذا در این آیه مىافزاید: «آنها را صدا مىزنند: مگر ما با شما نبودیم»؟! (یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ).
هم در دنیا با شما در یک جامعه مىزیستیم، و هم در اینجا در کنار شما بودیم چه شد که ناگهان از ما جدا شدید، و به روح و رحمت الهى رفتید، آنها در پاسخ «مىگویند: آرى!» با هم بودیم (قالُوا بَلى).
در همه جا با هم بودیم، در کوچه و بازار، در سفر و حضر، گاه همسایه هم بودیم، و یا حتى گاه در یک خانه زندگى مىکردیم، ولى از نظر مکتب و عقیده و عمل فرسنگها با هم فاصله داشتیم، شما خط خود را از ما جدا کرده بودید، و در اصول و فروع از حق بیگانه بودید.
سپس مىافزایند: شما گرفتار خطاهاى بزرگى بودید از جمله:
1- «شما خود را (به واسطه پیمودن طریق کفر) به هلاکت افکندید» (وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ).
2- «و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید» (وَ تَرَبَّصْتُمْ).
بعلاوه در انجام هر کار مثبت و هر حرکت صحیح حالت صبر و انتظار داشتید و تعلل مىنمودید.
3- «و پیوسته (در امر معاد و رستاخیز و حقانیت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قرآن) شک و تردید داشتید» (وَ ارْتَبْتُمْ).
4- «و آرزوهاى دور و دراز (آرزوهائى که هرگز دست از سر شما برنداشت) شما را فریب داد تا فرمان خدا (دائر بر مرگتان) فرا رسید» (وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ). آرى! این آرزوها لحظهاى مجال تفکر صحیح به شما نداد، و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چیره بود.
5- از همه اینها گذشته «شیطان فریبکار (که پایگاهش را در وجودتان محکم کرده بود) شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد» (وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
گاه دنیا را در نظرتان جاودانه جلوه داد، و گاه قیامت را یک حلواى نسیه قلمداد کرد، و گاه اصلا وجود خداوند بزرگ را زیر سؤال مىبرد!
(آیه 15)- سرانجام مؤمنان در یک نتیجهگیرى منافقان را مخاطب ساخته، مىگویند: «پس امروز نه از شما فدیهاى پذیرفته مىشود» که در برابر آن از عذاب الهى رهائى یابید (فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ).
«و نه از کافران» (وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).
و به این ترتیب کافران نیز سرنوشتى همچون منافقان دارند، و همگى در گرو گناهان و زشتیهاى اعمال خویشند، و راه خلاصى ندارند.
سپس مىافزایند: «جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مىباشد» (مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ).
«و چه بد جایگاهى است»؟! (وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).
معمولا انسانها براى نجات از چنگال مجازات و کیفر در دنیا یا متوسل به غرامت مالى مىشوند، و یا از نیروى یاور و شفیعى کمک مىطلبند، ولى در قیامت تمام اسباب و وسائل مادى که در این جهان براى رسیدن به مقاصد، معمول است از کار مىافتد و پیوندها بریده مىشود.
و به این ترتیب قرآن روشن مىکند که تنها وسیله نجات در آن روز ایمان و عمل صالح است، حتى دایره شفاعت محدود به کسانى است که سهمى از این دو را داشته باشند نه آنها که پیوندهاى خود را بکلى از خدا و اولیاء اللّه بریدهاند.
(آیه 16)-
شأن نزول:
نقل شده که، این آیه یک سال بعد از هجرت در باره منافقان نازل شده است به خاطر این که روزى از سلمان فارسى پرسیدند از آنچه در تورات است براى ما سخن بگو! چرا که در تورات مسائل شگفت انگیزى است (و به این وسیله مىخواستند نسبت به قرآن بىاعتنایى کنند) در این هنگام آیات آغاز سوره یوسف نازل شد، سلمان به آنها گفت: این قرآن «احسن القصص» و بهترین سرگذشتهاست، و براى شما از غیر آن نافعتر است.
مدتى بعد باز به سراغ سلمان آمدند و همان خواهش را تکرار کردند: در این هنگام آیه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ... خداوند بهترین سخن را نازل کرده کتابى که آیاتش (از نظر لطف و زیبائى و معنى) همانند یکدیگر است آیاتى مکرر دارد (اما تکرارى شوق انگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که در برابر پروردگارشان خاشعند مىافتد ...»
نازل شد. (زمر/ 23) باز براى بار سوم به سراغ سلمان آمدند و همان درخواست را تکرار کردند.
در این هنگام آیه مورد بحث نازل شد و آنها را مؤاخذه کرد که آیا موقع آن نرسیده است که در برابر نام خدا خشوع کنید و از این سخنان دست بردارید.
تفسیر:
غفلت و بىخبرى تا کى؟! بعد از ذکر آن همه انذارهاى کوبنده و هشدارهاى بیدارگر در این آیه، به صورت یک نتیجهگیرى مىفرماید: «آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟ و مانند کسانى نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانى داده شد (مانند یهود و نصارى) سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت (و خداوند را فراموش کردند) و قلبهایشان قساوت پیدا کرد، و بسیارى از آنها گنهکارند» (أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).
روشن است یاد خداوند اگر در عمق جان قرار گیرند و همچنین شنیدن آیاتى که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود باید مایه خشوع گردد، ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اینجا سخت ملامت مىکند که چرا در برابر این امور خاشع نمىشوند؟ و چرا همچون بسیارى از امتهاى پیشین گرفتار غفلت و بىخبرى شدهاند؟ همان غفلتى که نتیجه آن قساوت دل و همان قساوتى که ثمره آن فسق و گناه است! این آیه از آیات تکان دهنده قرآن مجید است که قلب و روح انسان را در تسخیر خود قرار مىدهد و پردههاى غفلت را مىدرد. لذا در طول تاریخ افراد بسیار آلودهاى را مىبینیم که با شنیدن این آیه چنان تکان خوردند که در یک لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند، و حتى بعضا در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند.
(آیه 17)- و از آنجا که زنده شدن قبلهاى مرده با ذکر الهى و پیدا کردن حیات معنوى در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن، شباهت زیادى به زنده شدن زمینهاى مرده به برکت قطرات حیاتبخش باران دارد در این آیه مىافزاید: «بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده مىکند» (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
«ما آیات (خود) را (در صحنه آفرینش و نیز در صحنه وحى) براى شما بیان کردیم شاید اندیشه کنید» (قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
در حقیقت این آیه هم اشارهاى است به زنده شدن زمینهاى مرده به وسیله باران، و هم زنده شدن دلهاى مرده به وسیله ذکر اللّه و قرآن مجید که از آسمان وحى بر قلب پاک محمد صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است و هر دو شایسته تدبر و تعقل است.
(آیه 18)- در این آیه بار دیگر به مسأله انفاق که از میوههاى شجره ایمان و خشوع است باز مىگردد، و همان تعبیرى را که در آیات قبل خواندیم با اضافاتى تکرار کرده، مىفرماید: «مردان و زنان انفاق کننده و آنها که (از این راه) به خداوند قرض الحسنه دهند، (این قرض الحسنه) براى آنان مضاعف مىشود و پاداش پرارزشى دارند» (إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ).
منظور از «قرض الحسنه به خداوند» همان «انفاق فى سبیل اللّه» است، هر چند وام دادن به بندگان خدا نیز از فضل اعمال است. و در آن حرفى نیست.