قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۰۷ ب.ظ

601 . صفحه 601


هجدهم مرداد : 



نفیسه : 




سوره عصر،صد و سومین سوره قرآن می‌باشد. 

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 3 آیه است.‏

محتوا و فضیلت سوره:

جامعیت این سوره به حدى است که به گفته بعضى از مفسران تمام علوم و مقاصد قرآن در این سوره خلاصه شده است.

نخست از سوگند پرمعنى به «عصر» شروع مى‏شود سپس سخن از زیانکار بودن همه انسانها که در طبیعت زندگى تدریجى نهفته است به میان مى‏آورد، بعد فقط یک گروه را از این اصل کلى جدا مى‏کند، آنها که داراى برنامه چهار ماده‏اى زیر هستند:

ایمان، عمل صالح، سفارش یکدیگر به حق، و سفارش یکدیگر به صبر و این چهار اصل در واقع برنامه‏هاى اعتقادى و عملى و فردى و اجتماعى اسلام را در برمى‏گیرد.

درباره فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم:

«هرکس سوره «و العصر» را در نمازهاى نافله بخواند خداوند او را در قیامت بر مى‏انگیزد در حالى که صورتش نورانى، چهره‏اش خندان و چشمش (به نعمتهاى الهى) روشن است، تا داخل بهشت شود»! و معلوم است که این همه افتخار و سرور و شادمانى از آن کسى است که این اصول چهارگانه را در زندگى خود پیاده کند، نه فقط به خواندن قناعت نماید.



(آیه 1)- در ابتداى این سوره با قسم تازه‏اى رو برو مى‏شویم، مى‏فرماید:

«به عصر سوگند»! (و العصر).

واژه «عصر» در اصل به معنى «فشردن» است، و سپس به وقت عصر اطلاق شده، به خاطر این که برنامه‏ها و کارهاى روزانه در آن پیچیده و فشرده مى‏شود.

سپس این واژه به معنى مطلق «زمان» و دوران تاریخ بشر و یا بخشى از زمان، مانند عصر ظهور اسلام و قیام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، و امثال آن استعمال شده است، و لذا در تفسیر این سوگند، بعضى از مفسران آن را اشاره به سراسر زمان و تاریخ بشریت دانسته‏اند که مملو از درسهاى عبرت، و حوادث تکان دهنده و بیدارگر است، و روى همین جهت آن چنان عظمتى دارد که شایسته سوگند الهى است.

ولى بعضى دیگر روى قسمت خاصى از این زمان مانند عصر قیام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله یا عصر قیام حضرت مهدى (عج) که داراى ویژگى و عظمت خاصى در تاریخ بشر بوده و هست انگشت گذارده، و سوگند را ناظر به آن مى‏دانند.

ولى مناسبتر همان عصر به معنى زمان و تاریخ بشر است، چرا که بارها گفته‏ایم سوگندهاى قرآن همواره متناسب با مطلبى است که سوگند به خاطر آن یاد شده، و مسلم است که خسران انسانها در زندگى نتیجه گذشتن زمان عمر آنهاست.

و یا عصر قیام پیغمبر خاتم صلّى اللّه علیه و آله به خاطر این که برنامه چهار ماده‏اى ذیل سوره در چنین عصرى نازل گردیده.




(آیه 2)- در این آیه اشاره به چیزى مى‏کند که این سوگند مهم براى آن یاد شده است، مى‏فرماید: «به یقین انسانها همه در زیانند» (ان الانسان لفى خسر).

سرمایه‏هاى وجودى خود را چه بخواهند یا نخواهند از دست مى‏دهند، ساعات و ایام و ماهها و سالهاى عمر بسرعت مى‏گذرد، نیروهاى معنوى و مادى تحلیل مى‏رود، و توان و قدرت کاسته مى‏شود.یک قلب استعداد معینى براى ضربان دارد، وقتى آن استعداد و توان پایان گرفت قلب خود به خود مى‏ایستد، بى‏آنکه عیب و علت و بیمارى در کار باشد، و این در صورتى است که بر اثر بیمارى قبلا از کار نیفتد همچنین سایر دستگاههاى وجودى انسان و سرمایه و استعدادهاى مختلف او.

به هر حال از نظر جهان بینى اسلام دنیا یک بازار تجارت است همان گونه که در حدیثى از امام هادى علیه السّلام مى‏خوانیم: «دنیا بازارى است که جمعى در آن سود مى‏برند و جمع دیگرى زیان.»

آیه مورد بحث مى‏گوید: همه در این بازار بزرگ زیان مى‏کنند، مگر یک گروه که برنامه آنها در آیه بعد بیان شده است.



(آیه 3)- آرى! تنها یک راه براى جلوگیرى از این خسران عظیم و زیان قهرى و اجبارى وجود دارد، فقط یک راه که در آخرین آیه این سوره به آن اشاره شده است، مى‏فرماید: «مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده، و یکدیگر را به شکیبایى و استقامت توصیه نموده‏اند» (الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر).

برنامه چهار ماده‏اى خوشبختى!

قرآن براى نجات از آن خسران عظیم برنامه جامعى تنظیم کرده که در آن بر چهار اصل تکیه شده است:

اصل اول در این برنامه مسأله «ایمان» است که زیربناى همه فعالیتهاى انسان را تشکیل مى‏دهد، چرا که تلاشهاى عملى انسان از مبانى فکرى و اعتقادى او سرچشمه مى‏گیرد، نه همچون حیوانات که حرکاتشان به خاطر انگیزه‏هاى غریزى است.

و به تعبیر دیگر اعمال انسان تبلورى است از عقائد و افکار او، و به همین دلیل تمام انبیاى الهى قبل از هر چیز به اصلاح مبانى عقیدتى امتها مى‏پرداختند، مخصوصا با شرک که سرچشمه انواع رذائل و بدبختیها و پراکندگیهاست به مبارزه مى‏پرداختند.

در اصل دوم به میوه درخت بارور و پرثمره ایمان پرداخته از «اعمال صالح» سخن مى‏گوید.

آرى «صالحات» همان «اعمال شایسته» نه فقط عبادات، نه تنها انفاق فى سبیل اللّه، نه فقط جهاد در راه خدا، نه تنها کسب علم و دانش، بلکه هر کار شایسته‏اى که وسیله تکامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الى اللّه و پیشرفت جامعه انسانى در تمام زمینه‏ها شود.

و از آنجا که ایمان و اعمال صالح هرگز تداوم نمى‏یابد مگر این که حرکتى در اجتماع براى دعوت به سوى حق و شناخت و معرفت آن از یکسو، و دعوت به استقامت و صبر در طریق انجام این دعوت از سوى دیگر صورت پذیرد، به دنبال این دو اصل، به دو اصل دیگر اشاره مى‏فرماید که در حقیقت ضامن اجراى دو اصل اساسى «ایمان» و «عمل صالح» است.

در اصل سوم به مسأله «تواصى به حق» یعنى دعوت همگانى و عمومى به سوى حق اشاره مى‏کند تا همگان حق را از باطل به خوبى بشناسند و هرگز آن را فراموش نکنند و در مسیر زندگى از آن منحرف نگردند.

در اصل چهارم مسأله شکیبائى و «صبر» و استقامت و سفارش کردن یکدیگر به آن مطرح است، چرا که بعد از مسأله شناخت و آگاهى، هرکس در مسیر عمل در هر گام با موانعى رو برو است اگر استقامت و صبر نداشته باشد هرگز نمى‏تواند احقاق حق کند، و عمل صالحى انجام دهد و یا ایمان خود را حفظ کند.

آرى! احقاق حق و اجراى حق، و اداى حق در جامعه جز با یک حرکت و تصمیم گیرى عمومى و استقامت و ایستادگى در برابر موانع ممکن نیست.

 «صبر» در اینجا نیز معنى وسیع و گسترده‏اى دارد که هم صبر بر اطاعت را شامل مى‏شود، و هم صبر در برابر انگیزه‏هاى معصیت، و هم صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار، و از دست دادن نیروها و سرمایه‏ها و ثمرات.

و به راستى اگر مسلمانان امروز همین اصول چهارگانه را در زندگى فردى و اجتماعى خود اجرا کنند مشکلات و نابسامانیهاى آنها حل مى‏شود، عقب ماندگیها جبران مى‏گردد، و ضعفها و شکستها به پیروزى مبدل مى‏شود، و شر اشرار جهان از آنها قطع مى‏گردد.


vv

سوره همزه،صد و چهارمین سوره قرآن میباشد.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 9 آیه است.‏

محتوا و فضیلت سوره:

در این سوره از کسانى سخن مى‏گوید که تمام همّ خود را متوجه جمع مال کرده، و تمام ارزشهاى وجودى انسان را در آن خلاصه مى‏کنند، سپس نسبت به کسانى که دستشان از آن خالى است به دیده حقارت مى‏نگرند و آنها را به باد استهزا مى‏گیرند.

و در پایان سوره از سرنوشت دردناک آنها سخن مى‏گوید که چگونه به صورت حقارت آمیزى در دوزخ پرتاب مى‏شوند، و آتش سوزان جهنم قبل از هر چیز بر قلب آنها مسلط مى‏گردد، و روح و جان آنها را به آتش مى‏کشد.

در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است:

«هرکس این سوره را تلاوت کند به عدد هر یک از کسانى که محمد و یارانش را استهزا کردند ده حسنه به او داده مى‏شود».

و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هرکس آن را در نماز فریضه‏اى بخواند فقر از او دور مى‏شود، روزى به او رو مى‏آورد، و مرگهاى زشت و بد از او قطع مى‏گردد».

شأن نزول:

جمعى از مفسران چنین گفته‏اند که آیات این سوره درباره ولید بن مغیره نازل شده است که پشت سر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله غیبت مى‏کرد، و در پیش رو طعن و استهزا مى‏نمود.

بعضى دیگر آن را درباره افرادى دیگرى از سران شرک و دشمنان کینه‏توز و سرشناس اسلام مانند «اخنس بن شریق» و «امیة بن خلف» و «عاص بن وائل» دانسته‏اند.

ولى چنانچه این شأن نزولها را بپذیریم باز عمومیت مفهوم آیات شکسته نمى‏شود، بلکه شامل تمام کسانى است که داراى این صفاتند.



(آیه 1)- واى بر عیبجویان و غیبت کنندگان! این سوره با تهدیدى کوبنده آغاز مى‏شود، مى‏فرماید: «واى بر هر عیبجوى مسخره کننده‏اى!» (ویل لکل همزة لمزة).

آنها که با نیش زبان و حرکات، دست و چشم و ابرو در پشت سر و پیش رو، دیگران را استهزا کرده، یا عیبجوئى و غیبت مى‏کنند، یا آنها را هدف تیرهاى طعن و تهمت قرار مى‏دهند.

از مجموع کلمات ارباب لغت استفاده مى‏شود که دو واژه «همزه» و «لمزه» به یک معنى است، و مفهوم وسیعى دارد که هرگونه عیبجوئى و غیبت و طعن و استهزا به وسیله زبان و علائم و اشارات و سخن چینى و بدگوئى را شامل مى‏شود.

اصولا آبرو و حیثیت اشخاص از نظر اسلام بسیار محترم است، و هر کارى که موجب تحقیر مردم گردد گناه بزرگى است.

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «ذلیل‏ترین مردم کسى است که به مردم توهین کند»! در حدیث دیگرى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «من در شب معراج گروهى از دوزخیان را دیدم که گوشت از پهلویشان جدا مى‏کردند و به آنها مى‏خوراندند! از جبرئیل پرسیدم اینها کیانند؟

گفت: اینها عیبجویان و استهزاکنندگان از امت تواند»!


(آیه 2)- سپس به سرچشمه این عمل زشت (عیبجوئى و استهزا) که غالبا از کبر و غرور ناشى از ثروت مایه مى‏گیرد پرداخته، مى‏افزاید: «همان کسى که مال فراوانى جمع آورى و شماره کرده» بى‏آنکه مشروع و نامشروع آن را حساب کند (الذى جمع مالا و عدده).

آنقدر به مال و ثروت علاقه دارد که پیوسته آنها را مى‏شمرد، و هر درهم و دینارى براى او بتى است، نه تنها شخصیت خویش که تمام شخصیتها را در آن خلاصه مى‏بیند، و طبیعى است که چنین انسان گمراه و ابلهى مؤمنان فقیر را پیوسته به باد سخریه بگیرد.

به هر حال آیه ناظر به ثروت اندوزانى است که مال را نه به عنوان یک وسیله بلکه به عنوان یک هدف مى‏نگرند، و در جمع آورى آن هیچ قید و شرطى قائل نیستند، از حلال و حرام و تجاوز بر حقوق دیگران، از طریق شرافتمندانه و یا طرق پست و رذیلانه آن را جمع‏آورى مى‏کنند، و آن را تنها نشانه عظمت و شخصیت مى‏دانند.

آنها مال را براى رفع نیازهاى زندگى نمى‏خواهند، و به همین دلیل هر قدر بر اموالشان افزوده شود حرصشان بیشتر مى‏گردد، و گر نه مال در حدود معقول و از طرق مشروع نه تنها مذموم نیست، بلکه در قرآن مجید گاهى از آن به عنوان «فضل اللّه» تعبیر شده، آنجا که مى‏فرماید: «و ابتغوا من فضل الله و از فضل خدا بطلبید» (جمعه/ 10) و در جاى دیگر از آن تعبیر به خیر مى‏کند: «بر شما مقرر شده که وقتى مرگ یکى از شما فرا رسد اگر خیرى از خود به یادگار گذارده وصیت کند».

(بقره/ 180).

چنین مالى مسلما نه مایه طغیان است، نه وسیله تفاخر، نه بهانه استهزاى دیگران، اما مالى که معبود است و هدف نهائى ننگ است و ذلت، و مصیبت است و نکبت، و مایه دورى از خدا و خلود در آتش دوزخ است.

و غالبا جمع آورى مقدار زیادى از این مال جز با آلودگیهاى فراوان ممکن نمى‏شود.لذا در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «مال جز با پنج خصلت در یکجا جمع نمى‏شود: بخل شدید، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب، قطع رحم، و مقدم داشتن دنیا بر آخرت».




(آیه 3)- در این آیه مى‏افزاید: این انسان زر اندوز و مال پرست «گمان مى‏کند اموالش او را جاودانه مى‏سازد» (یحسب ان ماله اخلده).

چه پندار غلط و خیال خامى؟ اموالى که آنقدر در اختیار قارون بود که کلید گنجهایش را چندین مرد زورمند به زحمت بر مى‏داشت، ولى به هنگام حمله عذاب الهى نتوانستند مرگ او را ساعتى به تأخیر اندازند، و خداوند او و گنجهایش را در یک لحظه با یک زمین لرزه مختصر در زمین فرو برد (قصص/ 81).

اموالى که نمونه کاملش در دست فراعنه مصر بود، همان‏گونه که قرآن مى‏فرماید: «چه بسیار باغها و چشمه‏ها از خود به جاى گذاشتند و زراعتها و قصرهاى جالب و گران قیمت و نعمتهاى فراوان دیگر که در آن متنعم بودند» (دخان/ 25 تا 27) ولى همه اینها به آسانى در عرض ساعتى به دیگران رسید (دخان/ 28).

و لذا در قیامت که پرده‏ها کنار مى‏رود آنها به اشتباه بزرگشان پى مى‏برند و فریادشان بلند مى‏شود: «مال و ثروتم هرگز مرا بى‏نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت». (حاقه/ 28 و 29) از این بیان روشن شد که پندار جاودانگى به وسیله مال دلیلى براى جمع مال، و جمع مال نیز عاملى براى استهزاء و سخریه دیگران در نظر این کوردلان محسوب مى‏شود.


(آیه 4)- قرآن در پاسخ این گروه مى‏فرماید: «چنین نیست» که مى‏پندارد (کلا).

«به زودى در حطمه [- آتشى خردکننده‏] پرتاب مى‏شود»! (لینبذن فى الحطمة).


(آیه 5)- «و تو چه مى‏دانى حطمه چیست»؟! (و ما ادراک ما الحطمة).


(آیه 6)- «آتش برافروخته الهى است» (نار الله الموقدة).


(آیه 7)- «آتشى که از دلها سر مى‏زند» و نخستین جرقه‏هایش در قلوب ظاهر مى‏شود! (التى تطلع على الافئدة).

یعنى خداوند، این مغروران خود خواه برتربین را در آن روز به صورت موجوداتى ذلیل و بى‏ارزش در آتش دوزخ پرتاب مى‏کند، تا نتیجه کبر و غرور خود را ببینند.

عجب این که این آتش برخلاف تمام آتشهاى دنیا اول بر دلها شراره مى‏زند، و درون را مى‏سوزاند، نخست قلب را، و بعد مغز و استخوان را، و سپس به خارج سرایت مى‏کند.

چرا چنین نباشد؟ در حالى که قلبهاى آنها کانون کفر و کبر و غرور بود و مرکز حب دنیا و ثروت و مال.

آرى! آنها دل مؤمنان را در این دنیا با سخریه‏ها و عیبجوئى و غیبت و تحقیر سوزاندند، عدالت الهى ایجاب مى‏کند که آنها کیفرى همانند اعمالشان را ببینند.


(آیه 8)- در آخرین آیات این سوره مى‏فرماید: «این آتش بر آنها فرو بسته شده»! (انها علیهم مؤصدة).

در حقیقت همان‏گونه که آنها اموال خود را در گاو صندوقها و مخازن در بسته نگاه مى‏داشتند خداوند هم آنها را در عذاب در بسته دوزخ که راه خلاص و نجاتى از آن نیست زندانى مى‏کند.


(آیه 9)- و سرانجام مى‏گوید: «در ستونهاى کشیده و طولانى» قرار خواهند داشت (فى عمد ممددة).

جمعى از مفسران این تعبیر را اشاره به میخهاى عظیم آهنین دانسته‏اند که درهاى جهنم محکم با آن بسته مى‏شود، به گونه‏اى که راه خروج مطلقا از آن وجود ندارد، و بنابراین تأکیدى است بر آیه قبل که مى‏گوید: درهاى جهنّم را بر آنها مى‏بندند و از هر طرف محصورند.





سوره فیل،صد و پنجمین سوره قرآن میباشد. 

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 5 آیه است.‏

محتوا و فضیلت سوره:

این سوره چنانکه از نامش پیداست اشاره به داستان تاریخى معروفى مى‏کند که در سال تولد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله واقع شده، و خداوند خانه «کعبه» را از شرّ لشکر عظیم کفارى که از سرزمین یمن سوار بر فیل آمده بودند حفظ کرد.

یادآورى این داستان هشدارى است به کفار مغرور و لجوج که بدانند در برابر قدرت خدا کمترین قدرتى ندارند، خداوندى که لشکر عظیم فیل را با آن پرندگان کوچک، و آن سنگریزه‏هاى نیم‏بند (بحجارة من سجیل) در هم کوبید قدرت دارد که این مستکبران لجوج را نیز مجازات کند.

در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس سوره فیل را در نماز واجب بخواند در قیامت هر کوه و زمین هموار و کلوخى براى او شهادت مى‏دهد که او از نمازگزاران است، و منادى صدا مى‏زند درباره بنده من راست گفتید، شهادت شما را به سود یا زیان او مى‏پذیرم بنده‏ام را بدون حساب داخل بهشت کنید او کسى است که من وى را دوست دارم و عملش را نیز دوست دارم».

بدیهى است این همه فضیلت و ثواب و پاداش عظیم از آن کسى است که با خواندن این آیات از مرکب غرور پیاده شود و در طریق رضاى حق گام بردارد.

داستان اصحاب فیل‏

- مفسران و مورخان این داستان را به صورتهاى مختلفى نقل کرده‏اند، و ما آن را طبق روایات معروف که از «سیره ابن هشام» و «بلوغ الارب» و «بحار الانوار» و «مجمع البیان» خلاصه کرده‏ایم مى‏آوریم:

«ذو نواس پادشاه یمن، مسیحیان نجران را که در نزدیکى آن سرزمین مى‏زیستند تحت شکنجه شدید قرار داد، تا از آئین مسیحیت بازگردند- قرآن این ماجرا را به عنوان اصحاب الاخدود در سوره «بروج» آورده، و ما آن را در تفسیر همان سوره مشروحا بیان کردیم.

بعد از این جنایت بزرگ مردى به نام «دوس» از میان آنها جان سالم به در برد، و خود را به «قیصر روم» که بر آیین مسیح بود رسانید، و ماجرا را براى او شرح داد.

«قیصر» نامه‏اى به «نجاشى» سلطان «حبشه» نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از «ذو نواس» بگیرد، و نامه را با همان شخص براى «نجاشى» فرستاد.

 «نجاشى» سپاهى عظیم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهى شخصى به نام «اریاط» روانه یمن کرد «ابرهه» نیز یکى از فرماندهان این سپاه بود.

«ذو نواس» شکست خورد، و «اریاط» حکمران یمن شد، بعد از مدتى، ابرهه بر ضد او قیام کرد و او را از بین برد و بر جاى او نشست.

خبر این ماجرا به نجاشى رسید، او تصمیم گرفت «ابرهه» را سرکوب کند، ابرهه براى نجات خود موهاى سر را تراشید، و با مقدارى از خاک یمن به نشانه تسلیم کامل نزد نجاشى فرستاد و اعلام وفادارى کرد.

نجاشى چون چنین دید او را بخشید و در پست خود ابقا نمود.

در این هنگام «ابرهه» براى اثبات خوش خدمتى کلیساى بسیار زیبا و مهمى بنا کرد که مانند آن در آن زمان در کره زمین وجود نداشت، و به دنبال آن تصمیم گرفت مردم جزیره عربستان را به جاى «کعبه» به سوى آن فرا خواند، و تصمیم گرفت آنجا را کانون حج عرب سازد.براى همین منظور مبلغان بسیارى به اطراف، و در میان قبائل عرب و سرزمین حجاز فرستاد.

طبق بعضى از روایات گروهى آمدند و مخفیانه «کلیسا» را آتش زدند، و طبق نقل دیگرى بعضى آن را مخفیانه آلوده و ملوث ساختند.

«ابرهه» سخت خشمگین شد، و تصمیم گرفت خانه «کعبه» را بکلى ویران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، و هم عرب را متوجه معبد جدید کند، با لشکر عظیمى که بعضى از سوارانش از «فیل» استفاده مى‏کردند عازم مکّه شد.

هنگامى که نزدیک مکّه رسید کسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل مکه را به غارت آورند، و در این میان دویست شتر از «عبد المطلب» غارت شد.

«ابرهه» کسى را به داخل مکّه فرستاد.

فرستاده «ابرهه» وارد مکّه شد و از رئیس و شریف «مکه» جستجو کرد، همه «عبدالمطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «عبد المطلب» بازگو کرد فرستاده ابرهه به عبدالمطلب گفت: باید با من نزد او بیایى، هنگامى که عبدالمطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تأثیر قرار گرفت تا آنجا که براى احترام او از جا برخاست و روى زمین نشست، سپس به مترجمش گفت: از او بپرس حاجت تو چیست؟

عبدالمطلب گفت: حاجتم این است که دویست شتر را از من به غارت برده‏اند دستور دهید اموالم را بازگردانند.

ابرهه به مترجمش گفت: به او بگو: هنگامى که تو را دیدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت، اما این سخن را که گفتى در نظرم کوچک شدى تو درباره دویست شترت سخن مى‏گوئى، اما درباره «کعبه» که دین تو و اجداد توست و من براى ویرانیش آمده‏ام مطلقا سخنى نمى‏گوئى؟! عبدالمطلب گفت: «من صاحب شترانم، و این خانه صاحبى دارد که از آن دفاع مى‏کند»- این سخن، ابرهه را تکان داد و در فکر فرو رفت.«عبدالمطلب» به مکّه آمد، و به مردم اطلاع داد که به کوههاى اطراف پناهنده شوند، و خودش با جمعى کنار خانه کعبه آمد تا دعا کند و یارى طلبد.

دست در حلقه خانi کعبه کرد و اشعار معروفش را خواند، از جمله:

«خداوندا! هر کس از خانه خود دفاع مى‏کند تو خانه‏ات را حفظ کن!» «هرگز مباد روزى که صلیب آنها و قدرتشان بر نیروهاى تو غلبه کنند!» سپس عبدالمطلب به یکى از دره‏هاى اطراف مکه آمد و در آنجا با جمعى از قریش پناه گرفت، و به یکى از فرزندانش دستور داد بالاى کوه ابوقبیس برود ببیند چه خبر مى‏شود.

فرزندش بسرعت نزد پدر آمده و گفت: پدر! ابرى سیاه از ناحیه دریا (دریاى احمر) به چشم مى‏خورد که به سوى سرزمین ما مى‏آید، عبد المطلب خرسند شد صدا زد: «اى جمعیت قریش! به منزلهاى خود بازگردید که نصرت الهى به سراغ شما آمد» این از یکسو.

از سوى دیگر ابرهه سوار بر فیل معروفش که «محمود» نام داشت با لشگر انبوهش براى درهم کوبیدن کعبه از کوههاى اطراف سرازیر مکّه شد، ولى هر چه بر فیل خود فشار مى‏آورد پیش نمى‏رفت، اما هنگامى که سر او را به سوى یمن باز مى‏گرداندند بسرعت حرکت مى‏کرد، ابرهه از این ماجرا سخت متعجب شد و در حیرت فرو رفت.

در این هنگام پرندگانى از سوى دریا فرا رسیدند، همانند پرستوها و هر یک از آنها سه عدد سنگریزه با خود همراه داشت، یکى به منقار و دو تا در پنجه‏ها، تقریبا به اندازه نخود، این سنگریزه‏ها را بر سر لشکریان ابرهه فرو ریختند، و به هرکدام از آنها اصابت مى‏کرد هلاک مى‏شد، و بعضى گفته‏اند:

سنگریزه‏ها به هر جاى بدن آنها مى‏افتاد سوراخ مى‏کرد و از طرف مقابل خارج مى‏شد.

خود «ابرهه» نیز مورد اصابت سنگ واقع شد و مجروح گشت، و او را به صنعاء (پایتخت) یمن بازگرداندند و در آنجا چشم از دنیا پوشید.


بعضى گفته‏اند: اولین بار که بیمارى حصبه و آبله در سرزمین عرب دیده شد آن سال بود.

و در همین سال مطابق مشهور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله تولد یافت، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعى معتقدند که میان این دو رابطه‏اى وجود داشته.

به هرحال اهمیت این حادثه بزرگ بقدرى بود که آن سال را «عام الفیل» (سال فیل) نامیدند و مبدأ تاریخ عرب شناخته شد.


(آیه 1)- با ابرهه گو کز پى تعجیل نیاید! در نخستین آیه این سوره پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مى‏فرماید: «آیا ندیدى پروردگارت با فیل سواران [- لشکر ابرهه که براى نابودى کعبه آمده بودند] چه کرد»؟ (ا لم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل).


(آیه 2)- سپس مى‏افزاید: «آیا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد»؟

(ا لم یجعل کیدهم فى تضلیل).

آنها قصد داشتند خانه کعبه را خراب کنند، به این امید که به کلیساى یمن مرکزیت بخشند، اما آنها نه تنها به مقصود خود نرسیدند، بلکه این ماجرا بر عظمت مکه و خانه کعبه افزود.

منظور از «تضلیل» (گمراه ساختن) این است که آنها هرگز به هدف خود نرسیدند.


(آیه 3)- سپس به شرح این ماجرا پرداخته، مى‏فرماید: «و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد» (و ارسل علیهم طیرا ابابیل).


(آیه 4)- «که با سنگهاى کوچکى آنان را هدف قرار مى‏دادند» (ترمیهم بحجارة من سجیل).و این سنگهاى کوچک بر هرکس فرود مى‏آمد او را از هم متلاشى مى‏ساخت!


(آیه 5)- چنانکه در این آیه مى‏فرماید: «سرانجام آنها را همچون کاه خورد شده (و متلاشى) قرار داد»! (فجعلهم کعصف مأکول).

این سوره هشدارى است به همه گردنکشان و مستکبران جهان، تا در برابر قدرت خداوند تا چه حد ناتوانند؟!سوره عصر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی