601 . صفحه 601
هجدهم مرداد :
نفیسه :
سوره عصر،صد و سومین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 3 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
جامعیت این سوره به حدى است که به گفته بعضى از مفسران تمام علوم و مقاصد قرآن در این سوره خلاصه شده است.
نخست از سوگند پرمعنى به «عصر» شروع مىشود سپس سخن از زیانکار بودن همه انسانها که در طبیعت زندگى تدریجى نهفته است به میان مىآورد، بعد فقط یک گروه را از این اصل کلى جدا مىکند، آنها که داراى برنامه چهار مادهاى زیر هستند:
ایمان، عمل صالح، سفارش یکدیگر به حق، و سفارش یکدیگر به صبر و این چهار اصل در واقع برنامههاى اعتقادى و عملى و فردى و اجتماعى اسلام را در برمىگیرد.
درباره فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم:
«هرکس سوره «و العصر» را در نمازهاى نافله بخواند خداوند او را در قیامت بر مىانگیزد در حالى که صورتش نورانى، چهرهاش خندان و چشمش (به نعمتهاى الهى) روشن است، تا داخل بهشت شود»! و معلوم است که این همه افتخار و سرور و شادمانى از آن کسى است که این اصول چهارگانه را در زندگى خود پیاده کند، نه فقط به خواندن قناعت نماید.
«به عصر سوگند»! (و العصر).
واژه «عصر» در اصل به معنى «فشردن» است، و سپس به وقت عصر اطلاق شده، به خاطر این که برنامهها و کارهاى روزانه در آن پیچیده و فشرده مىشود.
سپس این واژه به معنى مطلق «زمان» و دوران تاریخ بشر و یا بخشى از زمان، مانند عصر ظهور اسلام و قیام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، و امثال آن استعمال شده است، و لذا در تفسیر این سوگند، بعضى از مفسران آن را اشاره به سراسر زمان و تاریخ بشریت دانستهاند که مملو از درسهاى عبرت، و حوادث تکان دهنده و بیدارگر است، و روى همین جهت آن چنان عظمتى دارد که شایسته سوگند الهى است.
ولى بعضى دیگر روى قسمت خاصى از این زمان مانند عصر قیام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله یا عصر قیام حضرت مهدى (عج) که داراى ویژگى و عظمت خاصى در تاریخ بشر بوده و هست انگشت گذارده، و سوگند را ناظر به آن مىدانند.
ولى مناسبتر همان عصر به معنى زمان و تاریخ بشر است، چرا که بارها گفتهایم سوگندهاى قرآن همواره متناسب با مطلبى است که سوگند به خاطر آن یاد شده، و مسلم است که خسران انسانها در زندگى نتیجه گذشتن زمان عمر آنهاست.
و یا عصر قیام پیغمبر خاتم صلّى اللّه علیه و آله به خاطر این که برنامه چهار مادهاى ذیل سوره در چنین عصرى نازل گردیده.
(آیه 2)- در این آیه اشاره به چیزى مىکند که این سوگند مهم براى آن یاد شده است، مىفرماید: «به یقین انسانها همه در زیانند» (ان الانسان لفى خسر).
سرمایههاى وجودى خود را چه بخواهند یا نخواهند از دست مىدهند، ساعات و ایام و ماهها و سالهاى عمر بسرعت مىگذرد، نیروهاى معنوى و مادى تحلیل مىرود، و توان و قدرت کاسته مىشود.یک قلب استعداد معینى براى ضربان دارد، وقتى آن استعداد و توان پایان گرفت قلب خود به خود مىایستد، بىآنکه عیب و علت و بیمارى در کار باشد، و این در صورتى است که بر اثر بیمارى قبلا از کار نیفتد همچنین سایر دستگاههاى وجودى انسان و سرمایه و استعدادهاى مختلف او.
به هر حال از نظر جهان بینى اسلام دنیا یک بازار تجارت است همان گونه که در حدیثى از امام هادى علیه السّلام مىخوانیم: «دنیا بازارى است که جمعى در آن سود مىبرند و جمع دیگرى زیان.»
آیه مورد بحث مىگوید: همه در این بازار بزرگ زیان مىکنند، مگر یک گروه که برنامه آنها در آیه بعد بیان شده است.
(آیه 3)- آرى! تنها یک راه براى جلوگیرى از این خسران عظیم و زیان قهرى و اجبارى وجود دارد، فقط یک راه که در آخرین آیه این سوره به آن اشاره شده است، مىفرماید: «مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده، و یکدیگر را به شکیبایى و استقامت توصیه نمودهاند» (الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر).
برنامه چهار مادهاى خوشبختى!
قرآن براى نجات از آن خسران عظیم برنامه جامعى تنظیم کرده که در آن بر چهار اصل تکیه شده است:
اصل اول در این برنامه مسأله «ایمان» است که زیربناى همه فعالیتهاى انسان را تشکیل مىدهد، چرا که تلاشهاى عملى انسان از مبانى فکرى و اعتقادى او سرچشمه مىگیرد، نه همچون حیوانات که حرکاتشان به خاطر انگیزههاى غریزى است.
و به تعبیر دیگر اعمال انسان تبلورى است از عقائد و افکار او، و به همین دلیل تمام انبیاى الهى قبل از هر چیز به اصلاح مبانى عقیدتى امتها مىپرداختند، مخصوصا با شرک که سرچشمه انواع رذائل و بدبختیها و پراکندگیهاست به مبارزه مىپرداختند.
در اصل دوم به میوه درخت بارور و پرثمره ایمان پرداخته از «اعمال صالح» سخن مىگوید.
آرى «صالحات» همان «اعمال شایسته» نه فقط عبادات، نه تنها انفاق فى سبیل اللّه، نه فقط جهاد در راه خدا، نه تنها کسب علم و دانش، بلکه هر کار شایستهاى که وسیله تکامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الى اللّه و پیشرفت جامعه انسانى در تمام زمینهها شود.
و از آنجا که ایمان و اعمال صالح هرگز تداوم نمىیابد مگر این که حرکتى در اجتماع براى دعوت به سوى حق و شناخت و معرفت آن از یکسو، و دعوت به استقامت و صبر در طریق انجام این دعوت از سوى دیگر صورت پذیرد، به دنبال این دو اصل، به دو اصل دیگر اشاره مىفرماید که در حقیقت ضامن اجراى دو اصل اساسى «ایمان» و «عمل صالح» است.
در اصل سوم به مسأله «تواصى به حق» یعنى دعوت همگانى و عمومى به سوى حق اشاره مىکند تا همگان حق را از باطل به خوبى بشناسند و هرگز آن را فراموش نکنند و در مسیر زندگى از آن منحرف نگردند.
در اصل چهارم مسأله شکیبائى و «صبر» و استقامت و سفارش کردن یکدیگر به آن مطرح است، چرا که بعد از مسأله شناخت و آگاهى، هرکس در مسیر عمل در هر گام با موانعى رو برو است اگر استقامت و صبر نداشته باشد هرگز نمىتواند احقاق حق کند، و عمل صالحى انجام دهد و یا ایمان خود را حفظ کند.
آرى! احقاق حق و اجراى حق، و اداى حق در جامعه جز با یک حرکت و تصمیم گیرى عمومى و استقامت و ایستادگى در برابر موانع ممکن نیست.
«صبر» در اینجا نیز معنى وسیع و گستردهاى دارد که هم صبر بر اطاعت را شامل مىشود، و هم صبر در برابر انگیزههاى معصیت، و هم صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار، و از دست دادن نیروها و سرمایهها و ثمرات.
و به راستى اگر مسلمانان امروز همین اصول چهارگانه را در زندگى فردى و اجتماعى خود اجرا کنند مشکلات و نابسامانیهاى آنها حل مىشود، عقب ماندگیها جبران مىگردد، و ضعفها و شکستها به پیروزى مبدل مىشود، و شر اشرار جهان از آنها قطع مىگردد.
vv
سوره همزه،صد و چهارمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 9 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
در این سوره از کسانى سخن مىگوید که تمام همّ خود را متوجه جمع مال کرده، و تمام ارزشهاى وجودى انسان را در آن خلاصه مىکنند، سپس نسبت به کسانى که دستشان از آن خالى است به دیده حقارت مىنگرند و آنها را به باد استهزا مىگیرند.
و در پایان سوره از سرنوشت دردناک آنها سخن مىگوید که چگونه به صورت حقارت آمیزى در دوزخ پرتاب مىشوند، و آتش سوزان جهنم قبل از هر چیز بر قلب آنها مسلط مىگردد، و روح و جان آنها را به آتش مىکشد.
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است:
«هرکس این سوره را تلاوت کند به عدد هر یک از کسانى که محمد و یارانش را استهزا کردند ده حسنه به او داده مىشود».
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «هرکس آن را در نماز فریضهاى بخواند فقر از او دور مىشود، روزى به او رو مىآورد، و مرگهاى زشت و بد از او قطع مىگردد».
شأن نزول:جمعى از مفسران چنین گفتهاند که آیات این سوره درباره ولید بن مغیره نازل شده است که پشت سر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله غیبت مىکرد، و در پیش رو طعن و استهزا مىنمود.
بعضى دیگر آن را درباره افرادى دیگرى از سران شرک و دشمنان کینهتوز و سرشناس اسلام مانند «اخنس بن شریق» و «امیة بن خلف» و «عاص بن وائل» دانستهاند.
ولى چنانچه این شأن نزولها را بپذیریم باز عمومیت مفهوم آیات شکسته نمىشود، بلکه شامل تمام کسانى است که داراى این صفاتند.
(آیه 1)- واى بر عیبجویان و غیبت کنندگان! این سوره با تهدیدى کوبنده آغاز مىشود، مىفرماید: «واى بر هر عیبجوى مسخره کنندهاى!» (ویل لکل همزة لمزة).
آنها که با نیش زبان و حرکات، دست و چشم و ابرو در پشت سر و پیش رو، دیگران را استهزا کرده، یا عیبجوئى و غیبت مىکنند، یا آنها را هدف تیرهاى طعن و تهمت قرار مىدهند.
از مجموع کلمات ارباب لغت استفاده مىشود که دو واژه «همزه» و «لمزه» به یک معنى است، و مفهوم وسیعى دارد که هرگونه عیبجوئى و غیبت و طعن و استهزا به وسیله زبان و علائم و اشارات و سخن چینى و بدگوئى را شامل مىشود.
اصولا آبرو و حیثیت اشخاص از نظر اسلام بسیار محترم است، و هر کارى که موجب تحقیر مردم گردد گناه بزرگى است.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «ذلیلترین مردم کسى است که به مردم توهین کند»! در حدیث دیگرى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «من در شب معراج گروهى از دوزخیان را دیدم که گوشت از پهلویشان جدا مىکردند و به آنها مىخوراندند! از جبرئیل پرسیدم اینها کیانند؟
گفت: اینها عیبجویان و استهزاکنندگان از امت تواند»!
(آیه 2)- سپس به سرچشمه این عمل زشت (عیبجوئى و استهزا) که غالبا از کبر و غرور ناشى از ثروت مایه مىگیرد پرداخته، مىافزاید: «همان کسى که مال فراوانى جمع آورى و شماره کرده» بىآنکه مشروع و نامشروع آن را حساب کند (الذى جمع مالا و عدده).
آنقدر به مال و ثروت علاقه دارد که پیوسته آنها را مىشمرد، و هر درهم و دینارى براى او بتى است، نه تنها شخصیت خویش که تمام شخصیتها را در آن خلاصه مىبیند، و طبیعى است که چنین انسان گمراه و ابلهى مؤمنان فقیر را پیوسته به باد سخریه بگیرد.
به هر حال آیه ناظر به ثروت اندوزانى است که مال را نه به عنوان یک وسیله بلکه به عنوان یک هدف مىنگرند، و در جمع آورى آن هیچ قید و شرطى قائل نیستند، از حلال و حرام و تجاوز بر حقوق دیگران، از طریق شرافتمندانه و یا طرق پست و رذیلانه آن را جمعآورى مىکنند، و آن را تنها نشانه عظمت و شخصیت مىدانند.
آنها مال را براى رفع نیازهاى زندگى نمىخواهند، و به همین دلیل هر قدر بر اموالشان افزوده شود حرصشان بیشتر مىگردد، و گر نه مال در حدود معقول و از طرق مشروع نه تنها مذموم نیست، بلکه در قرآن مجید گاهى از آن به عنوان «فضل اللّه» تعبیر شده، آنجا که مىفرماید: «و ابتغوا من فضل الله و از فضل خدا بطلبید» (جمعه/ 10) و در جاى دیگر از آن تعبیر به خیر مىکند: «بر شما مقرر شده که وقتى مرگ یکى از شما فرا رسد اگر خیرى از خود به یادگار گذارده وصیت کند».
(بقره/ 180).
چنین مالى مسلما نه مایه طغیان است، نه وسیله تفاخر، نه بهانه استهزاى دیگران، اما مالى که معبود است و هدف نهائى ننگ است و ذلت، و مصیبت است و نکبت، و مایه دورى از خدا و خلود در آتش دوزخ است.
و غالبا جمع آورى مقدار زیادى از این مال جز با آلودگیهاى فراوان ممکن نمىشود.لذا در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «مال جز با پنج خصلت در یکجا جمع نمىشود: بخل شدید، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب، قطع رحم، و مقدم داشتن دنیا بر آخرت».
(آیه 3)- در این آیه مىافزاید: این انسان زر اندوز و مال پرست «گمان مىکند اموالش او را جاودانه مىسازد» (یحسب ان ماله اخلده).
چه پندار غلط و خیال خامى؟ اموالى که آنقدر در اختیار قارون بود که کلید گنجهایش را چندین مرد زورمند به زحمت بر مىداشت، ولى به هنگام حمله عذاب الهى نتوانستند مرگ او را ساعتى به تأخیر اندازند، و خداوند او و گنجهایش را در یک لحظه با یک زمین لرزه مختصر در زمین فرو برد (قصص/ 81).
اموالى که نمونه کاملش در دست فراعنه مصر بود، همانگونه که قرآن مىفرماید: «چه بسیار باغها و چشمهها از خود به جاى گذاشتند و زراعتها و قصرهاى جالب و گران قیمت و نعمتهاى فراوان دیگر که در آن متنعم بودند» (دخان/ 25 تا 27) ولى همه اینها به آسانى در عرض ساعتى به دیگران رسید (دخان/ 28).
و لذا در قیامت که پردهها کنار مىرود آنها به اشتباه بزرگشان پى مىبرند و فریادشان بلند مىشود: «مال و ثروتم هرگز مرا بىنیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت». (حاقه/ 28 و 29) از این بیان روشن شد که پندار جاودانگى به وسیله مال دلیلى براى جمع مال، و جمع مال نیز عاملى براى استهزاء و سخریه دیگران در نظر این کوردلان محسوب مىشود.
(آیه 4)- قرآن در پاسخ این گروه مىفرماید: «چنین نیست» که مىپندارد (کلا).
«به زودى در حطمه [- آتشى خردکننده] پرتاب مىشود»! (لینبذن فى الحطمة).
(آیه 5)- «و تو چه مىدانى حطمه چیست»؟! (و ما ادراک ما الحطمة).
(آیه 6)- «آتش برافروخته الهى است» (نار الله الموقدة).
(آیه 7)- «آتشى که از دلها سر مىزند» و نخستین جرقههایش در قلوب ظاهر مىشود! (التى تطلع على الافئدة).
یعنى خداوند، این مغروران خود خواه برتربین را در آن روز به صورت موجوداتى ذلیل و بىارزش در آتش دوزخ پرتاب مىکند، تا نتیجه کبر و غرور خود را ببینند.
عجب این که این آتش برخلاف تمام آتشهاى دنیا اول بر دلها شراره مىزند، و درون را مىسوزاند، نخست قلب را، و بعد مغز و استخوان را، و سپس به خارج سرایت مىکند.
چرا چنین نباشد؟ در حالى که قلبهاى آنها کانون کفر و کبر و غرور بود و مرکز حب دنیا و ثروت و مال.
آرى! آنها دل مؤمنان را در این دنیا با سخریهها و عیبجوئى و غیبت و تحقیر سوزاندند، عدالت الهى ایجاب مىکند که آنها کیفرى همانند اعمالشان را ببینند.
(آیه 8)- در آخرین آیات این سوره مىفرماید: «این آتش بر آنها فرو بسته شده»! (انها علیهم مؤصدة).
در حقیقت همانگونه که آنها اموال خود را در گاو صندوقها و مخازن در بسته نگاه مىداشتند خداوند هم آنها را در عذاب در بسته دوزخ که راه خلاص و نجاتى از آن نیست زندانى مىکند.
(آیه 9)- و سرانجام مىگوید: «در ستونهاى کشیده و طولانى» قرار خواهند داشت (فى عمد ممددة).
جمعى از مفسران این تعبیر را اشاره به میخهاى عظیم آهنین دانستهاند که درهاى جهنم محکم با آن بسته مىشود، به گونهاى که راه خروج مطلقا از آن وجود ندارد، و بنابراین تأکیدى است بر آیه قبل که مىگوید: درهاى جهنّم را بر آنها مىبندند و از هر طرف محصورند.
سوره فیل،صد و پنجمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 5 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره چنانکه از نامش پیداست اشاره به داستان تاریخى معروفى مىکند که در سال تولد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله واقع شده، و خداوند خانه «کعبه» را از شرّ لشکر عظیم کفارى که از سرزمین یمن سوار بر فیل آمده بودند حفظ کرد.
یادآورى این داستان هشدارى است به کفار مغرور و لجوج که بدانند در برابر قدرت خدا کمترین قدرتى ندارند، خداوندى که لشکر عظیم فیل را با آن پرندگان کوچک، و آن سنگریزههاى نیمبند (بحجارة من سجیل) در هم کوبید قدرت دارد که این مستکبران لجوج را نیز مجازات کند.
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس سوره فیل را در نماز واجب بخواند در قیامت هر کوه و زمین هموار و کلوخى براى او شهادت مىدهد که او از نمازگزاران است، و منادى صدا مىزند درباره بنده من راست گفتید، شهادت شما را به سود یا زیان او مىپذیرم بندهام را بدون حساب داخل بهشت کنید او کسى است که من وى را دوست دارم و عملش را نیز دوست دارم».
بدیهى است این همه فضیلت و ثواب و پاداش عظیم از آن کسى است که با خواندن این آیات از مرکب غرور پیاده شود و در طریق رضاى حق گام بردارد.
داستان اصحاب فیل
- مفسران و مورخان این داستان را به صورتهاى مختلفى نقل کردهاند، و ما آن را طبق روایات معروف که از «سیره ابن هشام» و «بلوغ الارب» و «بحار الانوار» و «مجمع البیان» خلاصه کردهایم مىآوریم:
«ذو نواس پادشاه یمن، مسیحیان نجران را که در نزدیکى آن سرزمین مىزیستند تحت شکنجه شدید قرار داد، تا از آئین مسیحیت بازگردند- قرآن این ماجرا را به عنوان اصحاب الاخدود در سوره «بروج» آورده، و ما آن را در تفسیر همان سوره مشروحا بیان کردیم.
بعد از این جنایت بزرگ مردى به نام «دوس» از میان آنها جان سالم به در برد، و خود را به «قیصر روم» که بر آیین مسیح بود رسانید، و ماجرا را براى او شرح داد.
«قیصر» نامهاى به «نجاشى» سلطان «حبشه» نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از «ذو نواس» بگیرد، و نامه را با همان شخص براى «نجاشى» فرستاد.
«نجاشى» سپاهى عظیم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهى شخصى به نام «اریاط» روانه یمن کرد «ابرهه» نیز یکى از فرماندهان این سپاه بود.
«ذو نواس» شکست خورد، و «اریاط» حکمران یمن شد، بعد از مدتى، ابرهه بر ضد او قیام کرد و او را از بین برد و بر جاى او نشست.
خبر این ماجرا به نجاشى رسید، او تصمیم گرفت «ابرهه» را سرکوب کند، ابرهه براى نجات خود موهاى سر را تراشید، و با مقدارى از خاک یمن به نشانه تسلیم کامل نزد نجاشى فرستاد و اعلام وفادارى کرد.
نجاشى چون چنین دید او را بخشید و در پست خود ابقا نمود.
در این هنگام «ابرهه» براى اثبات خوش خدمتى کلیساى بسیار زیبا و مهمى بنا کرد که مانند آن در آن زمان در کره زمین وجود نداشت، و به دنبال آن تصمیم گرفت مردم جزیره عربستان را به جاى «کعبه» به سوى آن فرا خواند، و تصمیم گرفت آنجا را کانون حج عرب سازد.براى همین منظور مبلغان بسیارى به اطراف، و در میان قبائل عرب و سرزمین حجاز فرستاد.
طبق بعضى از روایات گروهى آمدند و مخفیانه «کلیسا» را آتش زدند، و طبق نقل دیگرى بعضى آن را مخفیانه آلوده و ملوث ساختند.
«ابرهه» سخت خشمگین شد، و تصمیم گرفت خانه «کعبه» را بکلى ویران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، و هم عرب را متوجه معبد جدید کند، با لشکر عظیمى که بعضى از سوارانش از «فیل» استفاده مىکردند عازم مکّه شد.
هنگامى که نزدیک مکّه رسید کسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل مکه را به غارت آورند، و در این میان دویست شتر از «عبد المطلب» غارت شد.
«ابرهه» کسى را به داخل مکّه فرستاد.
فرستاده «ابرهه» وارد مکّه شد و از رئیس و شریف «مکه» جستجو کرد، همه «عبدالمطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «عبد المطلب» بازگو کرد فرستاده ابرهه به عبدالمطلب گفت: باید با من نزد او بیایى، هنگامى که عبدالمطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تأثیر قرار گرفت تا آنجا که براى احترام او از جا برخاست و روى زمین نشست، سپس به مترجمش گفت: از او بپرس حاجت تو چیست؟
عبدالمطلب گفت: حاجتم این است که دویست شتر را از من به غارت بردهاند دستور دهید اموالم را بازگردانند.
ابرهه به مترجمش گفت: به او بگو: هنگامى که تو را دیدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت، اما این سخن را که گفتى در نظرم کوچک شدى تو درباره دویست شترت سخن مىگوئى، اما درباره «کعبه» که دین تو و اجداد توست و من براى ویرانیش آمدهام مطلقا سخنى نمىگوئى؟! عبدالمطلب گفت: «من صاحب شترانم، و این خانه صاحبى دارد که از آن دفاع مىکند»- این سخن، ابرهه را تکان داد و در فکر فرو رفت.«عبدالمطلب» به مکّه آمد، و به مردم اطلاع داد که به کوههاى اطراف پناهنده شوند، و خودش با جمعى کنار خانه کعبه آمد تا دعا کند و یارى طلبد.
دست در حلقه خانi کعبه کرد و اشعار معروفش را خواند، از جمله:
«خداوندا! هر کس از خانه خود دفاع مىکند تو خانهات را حفظ کن!» «هرگز مباد روزى که صلیب آنها و قدرتشان بر نیروهاى تو غلبه کنند!» سپس عبدالمطلب به یکى از درههاى اطراف مکه آمد و در آنجا با جمعى از قریش پناه گرفت، و به یکى از فرزندانش دستور داد بالاى کوه ابوقبیس برود ببیند چه خبر مىشود.
فرزندش بسرعت نزد پدر آمده و گفت: پدر! ابرى سیاه از ناحیه دریا (دریاى احمر) به چشم مىخورد که به سوى سرزمین ما مىآید، عبد المطلب خرسند شد صدا زد: «اى جمعیت قریش! به منزلهاى خود بازگردید که نصرت الهى به سراغ شما آمد» این از یکسو.
از سوى دیگر ابرهه سوار بر فیل معروفش که «محمود» نام داشت با لشگر انبوهش براى درهم کوبیدن کعبه از کوههاى اطراف سرازیر مکّه شد، ولى هر چه بر فیل خود فشار مىآورد پیش نمىرفت، اما هنگامى که سر او را به سوى یمن باز مىگرداندند بسرعت حرکت مىکرد، ابرهه از این ماجرا سخت متعجب شد و در حیرت فرو رفت.
در این هنگام پرندگانى از سوى دریا فرا رسیدند، همانند پرستوها و هر یک از آنها سه عدد سنگریزه با خود همراه داشت، یکى به منقار و دو تا در پنجهها، تقریبا به اندازه نخود، این سنگریزهها را بر سر لشکریان ابرهه فرو ریختند، و به هرکدام از آنها اصابت مىکرد هلاک مىشد، و بعضى گفتهاند:
سنگریزهها به هر جاى بدن آنها مىافتاد سوراخ مىکرد و از طرف مقابل خارج مىشد.
خود «ابرهه» نیز مورد اصابت سنگ واقع شد و مجروح گشت، و او را به صنعاء (پایتخت) یمن بازگرداندند و در آنجا چشم از دنیا پوشید.
و در همین سال مطابق مشهور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله تولد یافت، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعى معتقدند که میان این دو رابطهاى وجود داشته.
به هرحال اهمیت این حادثه بزرگ بقدرى بود که آن سال را «عام الفیل» (سال فیل) نامیدند و مبدأ تاریخ عرب شناخته شد.
(آیه 1)- با ابرهه گو کز پى تعجیل نیاید! در نخستین آیه این سوره پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مىفرماید: «آیا ندیدى پروردگارت با فیل سواران [- لشکر ابرهه که براى نابودى کعبه آمده بودند] چه کرد»؟ (ا لم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل).
(آیه 2)- سپس مىافزاید: «آیا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد»؟
(ا لم یجعل کیدهم فى تضلیل).
آنها قصد داشتند خانه کعبه را خراب کنند، به این امید که به کلیساى یمن مرکزیت بخشند، اما آنها نه تنها به مقصود خود نرسیدند، بلکه این ماجرا بر عظمت مکه و خانه کعبه افزود.
منظور از «تضلیل» (گمراه ساختن) این است که آنها هرگز به هدف خود نرسیدند.
(آیه 3)- سپس به شرح این ماجرا پرداخته، مىفرماید: «و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد» (و ارسل علیهم طیرا ابابیل).
(آیه 4)- «که با سنگهاى کوچکى آنان را هدف قرار مىدادند» (ترمیهم بحجارة من سجیل).و این سنگهاى کوچک بر هرکس فرود مىآمد او را از هم متلاشى مىساخت!
(آیه 5)- چنانکه در این آیه مىفرماید: «سرانجام آنها را همچون کاه خورد شده (و متلاشى) قرار داد»! (فجعلهم کعصف مأکول).
این سوره هشدارى است به همه گردنکشان و مستکبران جهان، تا در برابر قدرت خداوند تا چه حد ناتوانند؟!سوره عصر