604 . صفحه 604
بیست و یکم مرداد :
نفیسه :
سوره اخلاص،صد و دوازدهمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 4 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره از توحید پروردگار، و یگانگى او سخن مىگوید، و در چهار آیه کوتاه چنان توصیفى از یگانگى خداوند کرده که نیاز به اضافه ندارد.
در شأن نزول این سوره از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده: «یهود از رسول اللّه تقاضا کردند خداوند را براى آنها توصیف کند، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله سه روز سکوت کرد و پاسخى نگفت، تا این سوره نازل شد و پاسخ آنها را بیان کرد».
در فضیلت تلاوت این سوره روایات زیادى در منابع معروف اسلامى آمده است که حاکى از عظمت فوق العاده آن مىباشد از جمله:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که فرمود: «آیا کسى از شما عاجز است از این که یک سوم قرآن را در یک شب بخواند»؟! یکى از حاضران عرض کرد: اى رسول خدا! چه کسى توانائى بر این کار دارد؟
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «سوره قل هو اللّه را بخوانید».
و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر جنازه «سعد بن معاذ» نماز گزارد فرمود: هفتاد هزار ملک که در میان آنها «جبرئیل» نیز بود بر جنازه او نماز گزاردند! من از جبرئیل پرسیدم او به خاطر کدام عمل مستحق نماز گزاردن شما شد؟ گفت: به خاطر تلاوت «قل هو اللّه احد» در حال نشستن، و ایستادن، و سوار شدن، و پیاده روى و رفت و آمد».
(آیه 1)- او یکتا و بىهمتاست: نخستین آیه از این سوره در پاسخ سؤالات مکررى که از ناحیه اقوام یا افراد مختلف در زمینه اوصاف پروردگار شده بود، مىفرماید: «بگو: خداوند یکتا و یگانه است» (قل هو الله احد). ذات منفردى است که نظیر و شبیهى براى او نیست.
آغاز جمله با ضمیر «هو»- که ضمیر مفرد غائب است و از مفهوم مبهمى حکایت مىکند- در واقع رمز و اشارهاى به این واقعیت است که ذات مقدس او در نهایت خفاء است، و از دسترس افکار محدود انسانها بیرون، هر چند آثار او آن چنان جهان را پر کرده که از همه چیز ظاهرتر و آشکارتر است، چنانکه در آیه 53 سوره فصلت مىخوانیم: «به زودى نشانههاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مىدهیم تا برایشان آشکار گردد که او حق است».
سپس از این حقیقت ناشناخته پرده بر مىدارد و مىگوید: «او خداوند یگانه و یکتاست».
در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «در شب جنگ بدر «خضر» را در خواب دیدم، از او خواستم چیزى به من یاد دهد که به کمک آن بر دشمنان پیروز شوم گفت: بگو: یا هو، یا من لا هو الّا هو هنگامى که صبح شد جریان را خدمت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله عرض کردم.
فرمود: «اى على علیه السّلام اسم اعظم به تو تعلیم شده، سپس این جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود».
«عمار یاسر» هنگامى که شنید حضرت على علیه السّلام این ذکر را روز صفین به هنگام پیکار مىخواند، عرض کرد: این کنایات چیست؟
فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحید است»! «اللّه» اسم خاص براى خداوند است که در همین یک کلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده و این نام جز بر خدا اطلاق نمىشود، در حالى که نامهاى دیگر خداوند معمولا اشاره به یکى از صفات جمال و جلال او است مانند عالم و خالق و رازق و غالبا به غیر او نیز اطلاق مىشود.
این نام مقدس قریب «هزار بار» در قرآن مجید تکرار شده، و هیچ اسمى از اسماء مقدس او این اندازه در قرآن نیامده است، نامى است که قلب را روشن مىکند، به انسان نیرو و آرامش مىبخشد، و او را در جهانى از نور و صفا مستغرق مىسازد.
«احد» یعنى خداوند احد و واحد است و یگانه و یکتاست نه به معنى واحد عددى، یا نوعى و جنسى، بلکه به معنى وحدت ذاتى، و به عبارت روشنتر وحدانیت او به معنى عدم وجود مثل و مانند و شبیه و نظیر براى او است.
دلیل این سخن نیز روشن است: او ذاتى است بىنهایت از هر جهت، و مسلم است که دو ذات بىنهایت از هر جهت غیر قابل تصور است، چون اگر دو ذات شد هر دو محدود مىشود، این کمالات آن را ندارد، و آن کمالات این را- دقت کنید.
(آیه 2)- در این آیه در توصیف دیگرى از آن ذات مقدس یکتا مىفرماید:
«خداوندى است که همه نیازمندان قصد او مىکنند» (الله الصمد).
در تفسیر «صمد» در حدیثى مىخوانیم که: «محمّد بن حنیفه» از امیرمؤمنان على علیه السّلام درباره «صمد» سؤال کرد حضرت علیه السّلام فرمود: «تأویل صمد آن است که او نه اسم است و نه جسم، نه مانند و نه شبیه دارد، و نه صورت و نه تمثال نه حدّ و حدود، نه محل و نه مکان، نه «کیف» و نه «این» نه اینجا و نه آنجا، نه پر است و نه خالى، نه ایستاده است و نه نشسته، نه سکون دارد و نه حرکت، نه ظلمانى است نه نورانى نه روحانى است و نه نفسانى، و در عین حال هیچ محلى از او خالى نیست، و هیچ مکانى گنجایش او را ندارد، نه رنگ دارد و نه بر قلب انسانى خطور کرده، و نه بو براى او موجود است، همه اینها از ذات پاکش منتفى است».این حدیث به خوبى نشان مىدهد که «صمد» مفهوم بسیار جامع و وسیعى دارد که هرگونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مىکند.
(آیه 3)- سپس در این آیه به ردّ عقاید نصارى و یهود و مشرکان عرب که براى خداوند فرزندى، یا پدرى قائل بودند، پرداخته، مىفرماید: « (هرگز) نزاد و زاده نشد» (لم یلد و لم یولد).
در مقابل این بیان، سخن کسانى است که معتقد به تثلیث (خدایان سه گانه) بودند، خداى پدر، و خداى پسر، و روح القدس! «یهود گفتند: عزیر پسر خداست! و نصارا گفتند: مسیح پسر خداست! این سخنى است که با زبان خود مىگویند که همانند گفتار کافران پیشین است، لعنت خدا بر آنها باد چگونه از حق منحرف مىشوند»! (توبه/ 30).
مشرکان عرب نیز معتقد بودند که ملائکه دختران خدا هستند! «آنها براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روى جهل ساختند»! (انعام/ 100).
(آیه 4)- و بالاخره در آخرین آیه این سوره مطلب را درباره اوصاف خدا به مرحله کمال رسانده، مىفرماید: «و براى او هیچ گاه شبیه و مانندى نبوده است» (و لم یکن له کفوا احد).
«کفو» در اصل به معنى همطراز در مقام و منزلت و قدر است، و سپس به هرگونه شبیه و مانند اطلاق مىشود.
مطابق این آیه تمام عوارض مخلوقین، و صفات موجودات، و هرگونه نقص و محدودیت از ذات پاک او منتفى است، این همان توحید ذاتى و صفاتى است، در مقابل توحید عددى و نوعى.
بنابراین، او نه شبیهى در ذات دارد، نه مانندى در صفات، و نه مثلى در افعال، و از هر نظر بىنظیر و بىمانند است.
امیرمؤمنان على علیه السّلام در خطبه 186 نهج البلاغه مىفرماید: «او کسى را نزاد که خود نیز مولود باشد، و از کسى زاده نشد تا محدود گردد، ... مانندى ندارد تا با او همتا گردد، و شبیهى براى او تصور نمىشود تا با او مساوى باشد». و این تفسیر جالبى است که عالیترین دقایق توحید را بازگو مىکند (سلام اللّه علیک یا امیرالمؤمنین).
نکتهها:
1- دلائل توحید:
توحید، یعنى یگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبیه براى او، گذشته از دلائل نقلى و آیات قرآن مجید، با دلائل عقلى فراوان نیز قابل اثبات است که در اینجا قسمتى از آن را به صورت فشرده مىآوریم:
الف) برهان صرف الوجود-
و خلاصهاش این است که خداوند وجود مطلق است، و هیچ قید و شرط و حدّى براى او نیست، چنین وجودى مسلما نامحدود خواهد بود، چرا که اگر محدودیتى پیدا کند باید آلوده به عدم گردد، و ذات مقدسى که هستى از آن مىجوشد هرگز مقتضى عدم و نیستى نخواهد بود و چیزى در خارج نیست که عدم را بر او تحمیل کند بنابراین، محدود به هیچ حدى نمىباشد.
از سوى دیگر دو هستى نامحدود در عالم تصور نمىشود، زیرا اگر دو موجود پیدا شود حتما هر یک از آنها فاقد کمالات دیگرى است، یعنى کمالات او را ندارد، و بنابراین هر دو محدود مىشوند، و این خود دلیل روشنى است بر یگانگى ذات واجب الوجود- دقت کنید.
ب) برهان علمى-
هنگامى که به این جهان پهناور نگاه مىکنیم در ابتدا عالم را به صورت موجوداتى پراکنده مىبینیم، زمین و آسمان و خورشید و ماه و ستارگان و انواع گیاهان و حیوانات، اما هر چه بیشتر دقت کنیم مىبینیم اجزاء و ذرات این عالم چنان به هم مربوط و پیوسته است که مجموعا یک واحد منسجم را تشکیل مىدهد، و یک سلسله قوانین معین بر سراسر این جهان حکومت مىکند.
این وحدت نظام هستى، و قوانین حاکم بر آن، و انسجام و یکپارچگى در میان اجزاى آن نشان مىدهد که خالق آن یکتا و یگانه است.
ج) برهان تمانع
(دلیل علمى فلسفى)- دلیل دیگرى که براى اثبات یگانگى ذات خداوند ذکر کردهاند و قرآن در آیه 22 سوره انبیاء الهام بخش آن است برهان تمانع است، مىفرماید: «اگر در زمین و آسمان خدایانى جز خداوند یگانه بود زمین و آسمان به فساد کشیده مىشد و نظام جهان به هم مىخورد، پس منزه است خداوندى که پروردگار عرش است از آنچه آنها توصیف مىکنند»!
د) دعوت عمومى انبیا به خداوند یگانه-
این دلیل دیگرى براى اثبات توحید است، چرا که اگر دو واجب الوجود در عالم بود هر دو باید منبع فیض باشند، چرا که یک وجود بىنهایت کامل ممکن نیست در نور افشانى بخل ورزد، زیرا عدم فیض براى وجود کامل نقص است، و حکیم بودن او ایجاب مىکند که همگان را مشمول فیض خود قرار دهد.
حضرت على علیه السّلام در وصیت نامهاش به امام مجتبى علیه السّلام مىفرماید: «بدان فرزندم! اگر پروردگارت همتائى داشت فرستادگان او به سراغ تو مىآمدند و آثار ملک و سلطان او را مشاهده مىکردى، و به افعال و صفاتش آشنا مىشدى ولى او معبود یکتاست همان گونه که خودش توصیف کرده است».
2- شاخههاى پربار توحید:
معمولا براى توحید چهار شاخه ذکر مىکنند:
الف) توحید ذات
(آنچه در بالا شرح داده شده).
ب) توحید صفات
یعنى خداوند نه صفاتش زائد بر ذات اوست، و نه جدا از یکدیگرند، بلکه وجودى است تمامش علم، تمامش قدرت، تمامش ازلیت و ابدیت.
اگر غیر از این باشد لازمهاش ترکیب است، و اگر مرکب باشد محتاج به اجزا مىشود و شىء محتاج هرگز واجب الوجود نخواهد بود.
ج) توحید افعالى
یعنى هر وجودى، هر حرکتى، هر فعلى در عالم است به ذات پاک خدا بر مىگردد حتى افعالى که از ما سر مىزند به یک معنى از اوست، او به ما قدرت و اختیار و آزادى اراده داده، بنابراین در عین حال که ما فاعل افعال خود هستیم، و در مقابل آن مسؤولیم، از یک نظر فاعل خداوند است، زیرا همه آنچه داریم به او باز مىگردد.
د) توحید در عبادت:
یعنى تنها دلیل آن هم همان توحید در خالقیت است، وقتى خالق همه اشیا اوست طبعا مالک همه اشیا نیز ذات مقدس اوست بنابراین هر ملکیتى باید از مالکیت او سرچشمه گیرد.
5- توحید مالکیت-
مسلما جامعه بشرى نیاز به حکومت دارد، چون زندگى دسته جمعى بدون حکومت ممکن نیست، تقسیم مسؤولیتها، تنظیم برنامهها، اجراى مدیریتها و جلوگیرى از تعدیات و تجاوزها، تنها به وسیله حکومت میسر است.
از طرفى اصل آزادى انسانها مىگوید هیچ کس بر دیگرى حق حکومت ندارد، مگر آنکه مالک اصلى و صاحب حقیقى اجازه دهد، و از همین جاست که ما هر حکومتى را که به حکومت الهى منتهى نشود مردود مىدانیم، و نیز از همین جاست که مشروعیت حکومت را از آن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سپس امامان معصوم علیهم السّلام و بعد از آن براى فقیه جامع الشرائط مىدانیم.
البته ممکن است مردم به کسى اجازه دهند که بر آنها حکومت کند، ولى چون انفاق تمام افراد جامعه عادتا غیر ممکن است چنین حکومتى عملا ممکن نیست.
6- توحید اطاعت-
یعنى تنها مقام «واجب الاطاعه» در جهان، ذات پاک خداست، و مشروعیت اطاعت از هر مقام دیگرى باید از همین جا سرچشمه گیرد، یعنى اطاعت او اطاعت خدا محسوب مىشود.
زیرا وقتى حاکمیت مخصوص اوست مطاع بودن هم مخصوص اوست، و لذا ما اطاعت انبیا علیهم السّلام و ائمه معصومین و جانشینان آنها را پرتوى از اطاعت خدا مىشمریم، قرآن مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا و رسول او و صاحبان امر (امامان معصوم) را» (نساء/ 59).
و نیز مىفرماید: «هر کس رسول خدا را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است» (نساء/ 80).
سوره فلق،صد و سیزدهمین سوره است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 5 آیه میباشد.
محتوا و فضیلت سوره:
محتواى این سوره تعلیماتى است که خداوند به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خصوصا و به سایر مسلمانان عموما، در زمینه پناه بردن به ذات پاک او از شرّ همه اشرار مىدهد، تا خود را به او بسپارند، و در پناه او از شرّ هر موجود صاحب شر در امان بدارند.
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است، که فرمود:
«آیاتى بر من نازل شده که همانند آنها نازل نشده و آن دو سوره «فلق» و «ناس» است.
و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «کسى که در نماز «وتر» سوره «فلق» و «ناس» و «قل هو اللّه احد» را بخواند به او گفته مىشود: اى بنده خدا! بشارت باد بر تو خدا نماز وتر تو را قبول کرد».
و باز در روایت دیگرى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که به یکى از یارانش فرمود: «مىخواهى دو سوره به تو تعلیم کنم که برترین سورههاى قرآن است»! عرض کرد: آرى اى رسول خدا! حضرت معوذتان (سوره فلق و سوره ناس) را به او تعلیم کرد، سپس آن دو را در نماز صبح قرائت نمود و به او فرمود: «هرگاه بر مىخیزى و مىخوابى آنها را بخوان». روشن است اینها براى کسانى است که روح و جان و عقیده و عمل خود را با محتواى آن هماهنگ سازند.
(آیه 1)- پناه مىبرم به پروردگار سپیده دم! در نخستین آیه به شخص پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان یک الگو و پیشوا چنین دستور مىدهد: «بگو: پناه مىبرم به پروردگار سپیده صبح» که دل سیاهى شب را مىشکافد (قل اعوذ برب الفلق).
(آیه 2)- «از شر تمام آنچه آفریده است» (من شر ما خلق).
از شرّ همه موجودات شرور، انسانهاى شرور، جن و حیوانات و حوادث و پیشامدهاى شرّ و از شرّ نفس اماره.
«فلق» در اصل به معنى شکافتن چیزى و جدا کردن بعضى از بعضى دیگر است، و از آنجا که به هنگام دمیدن سپیده صبح پرده سیاه شب مىشکافد، این واژه به معنى طلوع صبح، به کار رفته، بعضى آن را به معنى همه موالید و تمام موجودات زنده اعم از انسان و حیوان و گیاه مىدانند، چرا که تولد این موجودات که با شکافتن دانه و تخم و مانند آن صورت مىگیرد از عجیبترین مراحل وجود آنهاست.
و بعضى نیز مفهوم «فلق» را از این هم گستردهتر گرفتهاند، و آن را به هرگونه آفرینش و خلقت اطلاق کردهاند، چرا که با آفرینش هر موجود پرده عدم شکافته مىشود و نور وجود آشکار مىگردد.
هر یک از این معانى سه گانه (طلوع صبح- تولد موجودات زنده- آفرینش هر موجود) پدیدهاى است عجیب که دلیل بر عظمت پروردگار و خالق و مدبر آن است، و توصیف خداوند به این وصف داراى مفهوم و محتواى عمیقى است.
تعبیر به «من شر ما خلق» مفهومش این نیست که آفرینش الهى در ذات خود شرى دارد، چرا که آفرینش همان ایجاد است، و ایجاد و وجود خیر محض است، قرآن مىگوید: «همان خدائى که هر چه را آفرید نیکو آفرید» (الم سجده/ 7).
بلکه شرّ هنگامى پیدا مىشود که مخلوقات از قوانین آفرینش منحرف شوند و از مسیر تعیین شده جدا گردند، فى المثل نیش و دندان برّنده حیوانات یک حربه دفاعى براى آنهاست که در برابر دشمنانشان به کار مىبرند همانند سلاحى که ما در مقابل دشمن از آن استفاده مىکنیم، اگر این سلاح به مورد به کار رود خیر است، اما اگر نا به جا و در برابر دوست مصرف گردد شرّ است.وانگهى بسیارى از امور است که ما در ظاهر آنها را شر حساب مىکنیم ولى در باطن خیر است مانند حوادث و بلاهاى بیدارگر و هشدار دهنده که انسان را از خواب غفلت بیدار ساخته و متوجه خدا مىکند اینها مسلما شرّ نیست.
(آیه 3)- سپس در توضیح و تفسیر این مطلب مىافزاید: «و از شر هر موجود شرور هنگامى که شبانه وارد مىشود» (و من شر غاسق اذا وقب).
(آیه 4)- بعد مىافزاید: «و از شرّ آنها که در گرهها مىدمند» و هر تصمیمى را سست مىکنند (و من شر النفاثات فى العقد).
بسیارى از مفسران «نفاثات» را به معنى «زنان ساحره» تفسیر کردهاند آنها اورادى را مىخواندند و در گرههایى مىدمیدند و به این وسیله سحر مىکردند.
ولى جمعى آن را اشاره به زنان وسوسهگر مىدانند که پى در پى در گوش مردان، مخصوصا همسران خود، مطالبى را فرو مىخوانند تا عزم آهنین آنها را در انجام کارهاى مثبت سست کنند.
فخر رازى مىگوید: زنان به خاطر نفوذ محبتهایشان در قلوب رجال در آنان تصرف مىکنند.
این معنى در عصر و زمان ما از هر وقت ظاهرتر است زیرا یکى از مهمترین وسائل نفوذ جاسوسها در سیاستمداران جهان استفاده از زنان جاسوسه است که با این «نفّاثات فى العقد» قفلهاى صندوقهاى اسرار را مىگشایند و از مرموزترین مسائل با خبر مىشوند و آن را در اختیار دشمن قرار مىدهند.
بعضى نیز نفاثات را به «نفوس شریره»، و یا «جماعتهاى وسوسهگر» که با تبلیغات مستمر خود گرههاى تصمیمها را سست مىسازند تفسیر نمودهاند.بعید نیست که آیه مفهوم عام و جامعى داشته باشد که همه اینها را شامل شود حتى سخنان سخن چینها، و نمّامان که کانونهاى محبت را سست و ویران مىسازند.
(آیه 5)- در آخرین آیه این سوره مىفرماید: «و از شرّ هر حسودى هنگامى که حسد مىورزد» (و من شر حاسد اذا حسد).
این آیه نشان مىدهد که حسد از بدترین و زشتترین صفات رذیله است، چرا که قرآن آن را در ردیف کارهاى حیوانات درنده و مارهاى گزنده، و شیاطین وسوسهگر قرار داده است.
«حسد» یک خوى زشت شیطانى است که بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ایمان و تنگ نظرى و بخل در وجود انسان پیدا مىشود، و به معنى درخواست و آرزوى زوال نعمت از دیگرى است.
حسد سرچشمه بسیارى از گناهان کبیره است همان گونه که امام باقر علیه السّلام مىفرماید: «حسد ایمان انسان را مىخورد و از بین مىبرد همانگونه که آتش هیزم را!».
سوره ناس،صد و چهاردهمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 6 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
انسان همیشه در معرض وسوسههاى شیطانى است، و شیاطین جن و انس کوشش دارند در قلب و روح او نفوذ کنند، هر قدر مقام انسان در علم بالاتر رود و موقعیت او در اجتماع بیشتر گردد، وسوسههاى شیاطین شدیدتر مىشود، تا او را از راه حق منحرف سازند و با فساد عالمى،عالمى را بر باد دهند.
این سوره به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به عنوان یک سرمشق و پیشوا و رهبر دستور مىدهد که از شر همه وسوسهگران به خدا پناه برد.
محتواى این سوره از جهتى شبیه سوره «فلق» است، هر دو ناظر به پناه بردن به خداوند بزرگ از شرور و آفات مىباشد، با این تفاوت که در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده، ولى در این سوره فقط روى شرّ وسوسهگران ناپیدا (وسواس خنّاس) تکیه شده است.
در فضیلت تلاوت این سوره روایات متعددى وارد شده از جمله این که در حدیثى مىخوانیم که: «پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شدیدا بیمار شد، جبرئیل و میکائیل (دو فرشته بزرگ خدا) نزد او آمدند، جبرئیل نزد سر پیامبر نشست و میکائیل نزد پاى او، جبرئیل سوره «فلق» را تلاوت کرد، و پیغمبر را با آن در پناه خدا قرار داد، و میکائیل سوره «قل اعوذ برب الناس» را.
(آیه 1)- پناه مىبرم به پروردگار مردم! در این سوره که آخرین سوره قرآن مجید است روى سخن را به شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان سرمشق و مقتدا و پیشواى مردم کرده، مىفرماید: «بگو: پناه مىبرم به پروردگار مردم» (قل اعوذ برب الناس).
(آیه 2)- «به مالک و حاکم مردم» (ملک الناس).
(آیه 3)- «به (خدا و) معبود مردم» (اله الناس).
قابل توجه این که در اینجا روى سه وصف از اوصاف بزرگ خداوند (ربوبیت و مالکیت و الوهیت) تکیه شده است که همه آنها ارتباط مستقیمى به تربیت انسان، و نجات او از چنگال وسوسه گران دارد.
البته منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان این جمله را بگوید، بلکه باید با فکر و عقیده و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد، از راههاى شیطانى، برنامههاى شیطانى، افکار و تبلیغات شیطانى، مجالس و محافل شیطانى، خود را کنار کشد، و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانى جاى دهد، و گر نه انسانى که عملا خود را در معرض طوفان آن وسوسهها قرار داده، تنها با خواندن این سوره و گفتن این الفاظ به جائى نمىرسد.
با گفتن «برب الناس» اعتراف به ربوبیت پروردگار مىکند، و خود را تحت تربیت او قرار مىدهد.
با گفتن «ملک الناس» خود را ملک او مىداند، و بنده سر بر فرمانش مىشود.
و با گفتن «اله الناس» در طریق عبودیت او گام مىنهد، و از عبادت غیر او پرهیز مىکند، بدون شک کسى که به این صفات سه گانه مؤمن باشد، و خود را با هر سه هماهنگ سازد از شر وسوسهگران در امان خواهد بود. در حقیقت این اوصاف سه گانه سه درس مهم تربیتى و سه وسیله نجات از شر وسوسه گران است و انسان را در مقابل آنها بیمه مىکند.
(آیه 4)- لذا در این آیه مىافزاید: «از شرّ وسوسهگر پنهانکار» (من شر الوسواس الخناس).
(آیه 5)- «که درون سینه انسانها وسوسه مىکند» (الذى یوسوس فى صدور الناس).
(آیه 6)- «خواه از جن باشد یا از انسان» (من الجنة و الناس).
«خنّاس» صیغه مبالغه از ماده «خنوس» به معنى جمع شدن و عقب رفتن است، این به خاطر آن است که شیاطین هنگامى که نام خدا برده مىشود عقب نشینى مىکنند، و از آنجا که این امر غالبا با پنهان شدن توأم است این واژه به معنى «اختفا» نیز آمده است.
بنابراین مفهوم آیات چنین است: «بگو: من از شر وسوسهگر شیطان صفتى که از نام خدا مىگریزد و پنهان مىگردد به خدا پناه مىبرم».
کار شیطان تزیین است و مخفى کردن باطل در لعابى از حق، و دروغ در پوستهاى از راست، و گناه در لباس عبادت، و گمراهى در پوشش هدایت.
خلاصه هم خودشان مخفى هستند، و هم برنامههایشان پنهان است، و این هشدارى است به همه رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند، آنها وسواس خناسند، و کارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریاکارى و ظاهر سازى و مخفى کردن حق.
جمله «من الجنة و الناس» هشدار مىدهد که «وسواسان خناس» تنها در میان یک گروه و یک جماعت، و در یک قشر و یک لباس نیستند، در میان جن و انس پراکندهاند و در هر لباس و هر جماعتى یافت مىشوند، باید مراقب همه آنها بود و باید از شر همه آنها به خدا پناه برد.
دوستان ناباب، همنشینهاى منحرف، پیشوایان گمراه ظالم، کارگزاران جباران و طاغوتیان، نویسندگان و گویندگان فاسد، مکتبهاى الحادى و التقاطى ظاهر فریب، وسائل ارتباط جمعى وسوسهگر، همه اینها و غیر اینها در مفهوم گسترده «وسواس خناس» واردند که انسان باید از شرّ آنها به خدا پناه برد.
در حدیث پر معنى و تکان دهندهاى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «هنگامى که آیه و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم کسانى که وقتى کار بدى انجام دهند یا به خویشتن ستم کنند خدا را یاد مىآورند و براى گناهانشان استغفار مىکنند» نازل شد، ابلیس بالاى کوهى در مکّه رفت، و با صداى بلند فریاد کشید، و سران لشکرش را جمع کرد.
گفتند: اى آقاى ما! چه شده است که ما را فرا خواندى؟
گفت: این آیه نازل شده (آیهاى که پشت مرا مىلرزاند و مایه نجات بشر است) چه کسى مىتواند با آن مقابله کند؟
یکى از شیاطین بزرگ گفت: من مىتوانم، نقشهام چنین است و چنان! ابلیس طرح او را نپسندید! دیگرى برخاست و طرح خود را ارائه داد باز هم مقبول نیفتاد! در اینجا «وسواس خنّاس» برخاست و گفت: من از عهده آن برمىآیم.
ابلیس گفت: از چه راه؟
گفت: آنها را با وعدهها و آرزوها سرگرم مىکنم، تا آلوده گناه شوند، و هنگامى که گناه کردند توبه را از یادشان مىبرم! ابلیس گفت: تو مىتوانى از عهده این کار برآیى (نقشهات بسیار ماهرانه و عالى است) و این مأموریت را تا دامنه قیامت به او سپرد».