قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء هشتم» ثبت شده است

سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۲۴ ق.ظ

161 . صفحه 161

 



پنجم خرداد :


نفیسه :



(آیه 82)- در این آیه اشاره به جواب لجوجانه و غیر منطقى قوم لوط کرده، مى‏گوید: «از آنها هیچ گونه جوابى در برابر دعوت این پیامبر خیرخواه و دلسوز و مصلح نداشتند جز این که با خشم و عصبانیت گفتند: لوط و پیروان او را از شهر خود بیرون کنید (گناهشان چیست؟ گناهشان این است) که مردمى پاکند و گناه نمى‏کنند»! و نه تنها با ما هم صدا نمى‏شوند، بلکه مزاحم ما نیز هستند! (وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ).این احتمال نیز در تفسیر جمله «إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ» وجود دارد، که قوم لوط مى‏خواستند این پیامبر و پیروانش را متهم به تظاهر و ریاکارى کنند.

 

(آیه 83)- با توجه به آنچه در سه آیه فوق بیان شد، هر داور منصفى مى‏تواند حکم محکومیت چنین قوم و ملتى را صادر کند.لذا در این آیه خداوند مى‏فرماید: «چون کار به اینجا رسید ما لوط و پیروان واقعى و خاندانش را که پاکدامن بودند، نجات بخشیدیم جز همسرش که او را در میان قوم تبهکار رها ساختیم» زیرا او هم از نظر عقیده و آیین و مذهب با آنان هماهنگ بود (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ).

 

(آیه 84)- در این آیه اشاره بسیار کوتاه و پرمعنى به مجازات شدید و وحشتناک این قوم کرده، مى‏گوید: «ما بارانى بر آنها فرستادیم» اما چه بارانى؟! بارانى از سنگ که آنها را در هم مى‏کوبید و نابود مى‏کرد (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً).«اکنون تماشا کن ببین سر انجام کار مجرمان به کجا کشید» (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ).گرچه روى سخن در اینجا به پیامبر است اما پیداست که هدف عبرت گرفتن همه افراد با ایمان مى‏باشد.

 

(آیه 85)- رسالت شعیب در مدین: شعیب که نسبش طبق تواریخ با چندین واسطه به «ابراهیم» مى‏رسید، به سوى اهل مدین مبعوث گردید، «مدین» از شهرهاى شام بود و مردمى تجارت پیشه و مرفّه داشت، که در میان آنها بت پرستى و همچنین تقلب و کم فروشى در معامله کاملا رایج بود- شرح درگیرى این پیامبر بزرگ با اهل «مدین» در سوره‏هاى متعددى از قرآن مخصوصا سوره «هود» و «شعرا» آمده است.در این آیه خداوند مى‏فرماید: «ما به سوى مردم مدین، برادر آنها شعیب را فرستادیم» (وَ إِلى‏ مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً).سپس اضافه مى‏کند که شعیب دعوت خود را همانند پیامبران دیگر از مسأله توحید شروع کرد و «صدا زد اى قوم من! خداوند یگانه را بپرستید که هیچ معبودى جز او براى شما نیست» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).و گفت این حکم علاوه بر این که فرمان عقل است به وسیله «دلایل روشنى که از طرف خداوند براى شما آمده» نیز اثبات شده است (قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ).پس از دعوت به توحید، به مبارزه با مفاسد اجتماعى و اخلاقى و اقتصادى آنها برخاسته نخست آنان را که آلوده کم فروشى و تقلب و تزویر در معامله بودند از این کار باز مى‏دارد و مى‏گوید: اکنون که راه خدا براى شما آشکار شده «حق پیمانه و وزن را ادا کنید و از حقوق مردم چیزى کم نگذارید» (فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ).سپس به یکى دیگر از کارهاى خلاف آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «در روى زمین بعد از آن که (در پرتو ایمان و کوششهاى انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید»(وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها).

 

مسلم است که از تولید فساد، اعم از فساد اخلاقى یا بى‏ایمانى یا ناامنى، هیچ کس بهره‏اى نمى‏گیرد، لذا در آخر آیه اضافه مى‏کند: «این به سود شماست اگر ایمان داشته باشید»(ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).

 

(آیه 86)- در این آیه به چهارمین نصیحت شعیب، اشاره شده است، آنجا که مى‏گوید: «شما بر سر راه مردم با ایمان ننشینید و آنها را تهدید نکنید و مانع راه خدا نشوید و با القاى شبهات راه مستقیم حق را در نظر آنها کج و معوج نشان ندهید» (وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً).و در پایان آیه پنجمین نصیحت شعیب که یادآورى نعمتهاى پروردگار براى تحریک حسّ شکرگزارى آنهاست آمده: «و به خاطر بیاورید هنگامى که افراد کمى بودید سپس خداوند جمعیت شما را زیاد کرد و نیروى انسانى شما را فزونتر ساخت» (وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا فَکَثَّرَکُمْ).از جمله فوق استفاده مى‏شود که در اکثر موارد کثرت نفرات، مى‏تواند سر چشمه قدرت و عظمت و پیشرفت جامعه باشد.«و نیز خوب بنگرید که سر انجام کار مفسدان به کجا منتهى شد» و به دنبال آنها گام برندارید(وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ).

 

(آیه 87)- در این آیه که در واقع پاسخى است به بعضى از گفته‏هاى مؤمنان و کافران، شعیب مى‏گوید: «اگر طایفه‏اى از شما به آنچه من مبعوث شده‏ام ایمان آورده و جمعیت دیگرى ایمان نیاورده‏اند (نباید موجب غرور کافران و یأس مؤمنان گردد) شما صبر کنید تا خداوند میان ما حکم کند که او بهترین حاکمان است»(وَ إِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ). یعنى، آینده نشان خواهد داد، چه کسانى بر حق بوده‏اند و چه کسانى بر باطل.



اعظم :



ایه 82: پاسخی در نهایت گستاخی به پیامبری دلسوز و خیرخواه

شما خودتون رو به پاکی می زنین و باید از شهر بیرون برین

 

در مورد بعضى انبیا، تعبیر به «أخاهم» شده است، امّا درباره‏ى حضرت لوط چنین تعبیرى نیامده است، شاید به این دلیل که آن حضرت، اهل آن منطقه نبود، چنانکه کفّار نیز با جمله‏ى «قریتکم» به مردم القا مى‏کردند که او مهاجر است و از این منطقه نیست، و یا اینکه چون آئین شما را قبول ندارد خارجى است، پس او را از سرزمین خودتان بیرون کنید.

 

ایه 83: محیط انقدرها هم که به نظر میرسه تاثیر گذار نیست

همراه و هم نفس و هنسر پیامبر و امام هم که باشی تا نخوای و اراده نکنی نمیتونی از خوبان باشی

 

ایه 84 : «کلبى» آورده است که نخستین کسى که کار زشت همجنس بازى را در میان قوم لوط انجام داد، شیطان بود. آن موجود فریبکار در سیماى جوانى زیبا وارد آن شهر شد و آنان را به این کار ناپسند وسوسه وتشویق نمود و آنگاه بود که این زشتکارى بتدریج در آنجا گسترش یافت به گونه اى که زمین از شرارت و زشتکارى آنان به بارگاه خدا شکایت برد و امان خواست. آسمان نیز با شنیدن صداى دادخواهى زمین به شکایت برخاست و امان طلبید و از پى آن دو، عرش به گریه آمد، و آنجا بود که پیام رسید که اى آسمان، اینک بر آن تبهکاران بارانى از سنگ بباران! و به زمین فرمان رسید که آنان را فروبر؛ و آنها هم فرمان آفریدگار خود را به انجام رساندند.

 

ایه 85: وای بر ما که گناهانمون مخلوطی از گناهان اقوام پیشینه

مفاسد اقتصادی (کم فروشی و ....)

انحراف شهوانی و ....

 

چقدر صبر خداوند زیاده

چقدر ما پند نمی گیریم از سرنوشت مجرمان گذشته

انگار ما هم امام خودمون رو از شهر و دیارموت روندیم با این همه بدی (فواحش پنهان و اشکار)

 

ایه 86: چه جرم بزرگی هستش دور کردن و دلسر کردن مردم از راه حق و درست

یه کم دقت کنیم کم نمی بینیم این صفت رو در خودمون و اطرافیانمون

به انواع روشها

 

در این ایه کثرت جمعیت از نعمتهای خداوند یاد شده

 چون کثرت افراد برای یک اجتماع نعمت بزرگی است به مقتضای عقل هر چه افراد جامعه ای بیشتر باشد ،نیروی اجتماعی و فکر و اراده و عمل قویتری خواهند داشت و می توانند با قوت بیشتری قوای طبیعت را تسخیر نمایند وکمبودهای جامعه خویش را رفع کنند، پس ازدیاد نسل که پایه تکامل بشراست از نعمات بزرگ الهی می باشد

 

ایه 87: صیر یه دستور کار کلی

 

هم برای مومنین که تحقق وعده یاری الهی رو ببینن

هم واسه کفار که تحقق وعده عذاب الهی رو ببینن

دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره


خانم زینالی :


 

۸۲

متکبران باور داشتند که لوط انسان پاکی است

پس میدانستند که خودشان گمراهند اما شهوت وتکبر نمی گذاشت که به حرف پیامبر کوش کنند وکفرشان اگاهانه بود

 

۸۳

خارج کردن لوط از سرزمینش بوسیله منحرفان

نجات بخشیدن خدا لوط وهمراهانش

انجیناه. نشان از رنج سختی است که لوط از دست مردم وزنش می برد

 

۸۴

عذاب انهاریزش باران سنگ بود باران رحمت است حالا این باران سنگ می شود سخترین عذاب

 

۸۵

قوم شعیب کم فروشی می کردند واو مردمش رابهاصلاح وایمان دعوت می کند

لا تفسدو فی الارض بعد اصلاحها

نشان می دهد که در قوم های دیگر دین گسترش یافته بوده

۸۵

 

86

کسانی را که ایمان اورده بودند

توسط مفسدان سین جین می شدند وبا بیان شبهات می خواستند انها را خوار کنند

اگاهی دادن به انها عذاب گذشتگان


 

وقتی حرف شنوی نداشته باشند کار انها را به خدا می سپارد ومومنان را خطر جمع می کند که خدا داور است

 

قوم شعیب به روشهای گوناگون سعی می کردند مردم با ایمان را از شعیب دور کنند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۴
* مسافر
دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۲۵ ق.ظ

160 . صفحه 160


چهارم خرداد :


نفیسه :


 (آیه 74)- صالح پیامبر در ادامه آیه قبل به قومش می گوید: «به خاطر داشته باشید که خداوند شما را جانشینان در روى زمین بعد از قوم عاد قرار داد، و در آن مستقر ساخت» (وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ).یعنى از یک سو نعمتهاى فراوان الهى را فراموش نکنید و از سوى دیگر توجه داشته باشید که پیش از شما اقوام طغیانگرى مانند قوم عاد بودند که بر اثر مخالفتهایشان به عذاب الهى گرفتار شدند و نابود گردیدند.سپس روى بعضى از نعمتها و امکانات خداداد قوم ثمود تکیه کرده، مى‏گوید: شما در سرزمینى زندگى دارید که هم دشتهاى مسطح با خاکهاى مساعد و آماده که «در دشتهایش قصرها براى خود بنا مى‏کنید و در کوهها براى خود خانه‏ها مى‏تراشید»(تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً).و در پایان آیه مى‏گوید: «این همه نعمتهاى فراوان خدا را یادآور شوید و در زمین فساد نکنید و کفران نعمت ننمایید» (فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).



(آیه 75)- باز ملاحظه مى‏کنیم که جمعیت اشراف و ثروتمندان خوش ظاهر و بد باطن سر رشته مخالفت با این پیامبر بزرگ الهى را به دست گرفتند و همان طور که قرآن مى‏گوید:«این جمعیت اشرافى و متکبر از قوم صالح به افرادى از مستضعفان که ایمان آورده بودند گفتند:آیا به راستى شما مى‏دانید که صالح از طرف خداوند براى راهنمایى ما فرستاده شده است» (قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ).ولى به زودى با پاسخ قاطع آنان که حکایت از تصمیم و اراده قوى مى‏کرد رو برو شدند و این پاسخ را از آنان شنیدند که «گفتند: ما نه تنها مى‏دانیم صالح فرستاده خداست بلکه) ما به آنچه او مأموریت دارد، و دعوت به سوى آن مى‏کند، ایمان آورده‏ایم»(قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ).

 (آیه 76)- «این مغروران متکبر (دست از کار خود برنداشته و مجددا براى تضعیف روحیه جمعیت مؤمنان) گفتند: ما به آنچه شما ایمان آورده‏اید کافریم»(قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).

 

(آیه 77)- هنگامى که ثروتمندان متکبر و خودخواه از ایجاد تزلزل در پایه‏هاى ایمان توده‏هاى مردم با ایمان مأیوس شدند، و از سوى دیگر مى‏دیدند با وجود «ناقه» که معجزه صالح محسوب مى‏شد، سمپاشیهاى آنها به جایى نمى‏رسد، تصمیم به نابود کردن ناقه گرفتند، و قبل از هر چیز «آن را پى کردند و کشتند و از فرمان خدا سر برتافتند» (فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ).و به این نیز قناعت نکردند بلکه به سراغ صالح آمدند و صریحا به او «گفتند:

اى صالح! اگر تو فرستاده خدا هستى هر چه زودتر عذاب الهى را به سراغ ما بفرست» (وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ).این سخن در حقیقت برپا ساختن یک نوع جنگ اعصاب در مقابل صالح و براى تضعیف روحیه «صالح» و مؤمنان بود.

 

(آیه 78)- هنگامى که آنها ستیزه‏جویى و طغیانگرى را به آخر رساندند و آخرین بارقه آمادگى ایمان را در وجود خود خاموش ساختند، مجازات الهى که طبق قانون انتخاب اصلح و از میان بردن موجودات فاسد و مفسد صورت مى‏گیرد به سراغ آنها آمد و «آن چنان زمین لرزه‏اى قصرها و خانه‏هاى مستحکمشان را تکان داد و فرو ریخت (و زندگى پرزرق و برق آنها را در هم کوبید) که صبحگاهان تنها جسم بى‏جان آنها در خانه‏هایشان باقى مانده بود» (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ).قوم ثمود به چه وسیله نابود شدند؟از آیه فوق استفاده مى‏شود که وسیله نابودى این قوم سرکش، زلزله بود، اما از آیه 13 سوره فصلت بر مى‏آید که صاعقه آنها را نابود کرد، و در آیه 5 سوره حاقه مى‏خوانیم به وسیله یک عامل ویرانگر (طاغیه) از میان رفتند.باید بگوییم این هر سه عامل به یک چیز بازگشت مى‏کنند، یعنى نخست صاعقه تولید مى‏شود و به دنبال آن زمین لرزه به وجود مى‏آید، و اما «طاغیه» به معنى موجودى است که از حد خود تجاوز کند و این هم، با زلزله سازگار است و هم با صاعقه، بنابراین تضادى در میان آیات نیست.

 

 (آیه 79)- در این آیه مى‏گوید: «بعد از این جریان صالح از آنها روى برتافت و به آنها گفت:من حق رسالت پروردگارم را ادا کردم و آنچه گفتنى بود به شما گفتم و از نصیحت و خیرخواهى کوتاهى نکردم، لکن شما خیرخواهان را دوست ندارید»(فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ).

 

 (آیه 80)- سرنوشت دردناک قوم لوط: قرآن، صحنه عبرت انگیز دیگرى از سرگذشت پیامبران را بازگو مى‏کند و هدف آیات پیشین را تعقیب و تکمیل مى‏نماید، و آن سرگذشت پیامبر بزرگ خدا «لوط» و قوم اوست.نخست مى‏گوید: «به خاطر بیاورید لوط پیامبر را هنگامى که به قوم خود گفت: آیا شما عمل زشت و ننگینى انجام مى‏دهید که احدى از جهانیان تاکنون مرتکب آن نشده است»؟ (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ)

 

 (آیه 81)- در این آیه گناهى را که در آیه قبل بطور سر بسته ذکر شده بود، تشریح مى‏کند و مى‏گوید: «شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏روید، و از زنان صرف نظر مى‏کنید» (إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ).چه انحرافى از این بدتر و بالاتر که وسیله تولید نسل را که آمیزش زن و مرد است و خداوند آن را بطور غریزى در هر انسانى قرار داده، رها کنند، و سراغ «جنس موافق» بروند کارى که اصولا برخلاف فطرت و ساختمان طبیعى جسم و روح انسان و غریزه تحریف نایافته اوست. و در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏گوید: «بلکه شما جمعیت اسراف کارید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ). یعنى از حدود الهى قدم بیرون گذارده و در سنگلاخ انحراف و تجاوز از مرز فطرت سرگردان شده‏اید.



خانم زینالی :



ایه۷۴

این ایه نشانگر پیشرفت قوم ثمود است خانههای سنگی وقصرها ورزق فراوان ونعمت زیاد که باید شاکر خداوند باشند و همه چیز را از او بدانند


75

تکبر یکی از عوامل کفر است وایمان زایل میکندویقین به حق را نابود


76

تکبر خصوصیت قوم ثمود است که پذیرش حق را از انها می گیرد


77

بر ضد فرمان خداوند عمل کردن وعناد با پیامبرش وباور نداشتن قدرت خداوند


78

بعداز این که بلایی سرمان می اید متوجه اشتباه خودمان می شویم که چاره ای نیست وکاری از دستمان بر نمی اید


79

اهمیت ندادن به هشدارهاوخیر خواهی ها وخود رای بودن وپذیرش حق نکردن عاقبت خوشی ندارد


80

فساد در هر جامعه ای وجود دارد اگر کفر وتکبر وسر کشی دران جامعه جایگاه داشته باشد


81

عظمت گمراهی یک قوم را می رساندکه در زندگی مقابل درستی ایستاده بودند وخلاف انچه می دانستند عمل می کردند

 

تابع شهوت بودن انسان را از حقیقت زندگی دور می کندونمی گذارد در مدا ر خق بچر هیم

جامعه خود را بشناسیم روی انحرافات جامعه دقت کنیم که دچار ان نشویم وسعی کنیم در از بین بردن ان در حد توان حق را بشناسیم ودر راهش بکوشیم واعراض نکنیم

 

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۵
* مسافر
يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۴۹ ق.ظ

159 . صفحه 159


سوم خرداد :


نفیسه :



(آیه 68)-در ادامه تفاسیری که دیروز داشتیم وبا توجه به این آیه شریفه باید گفت که هود ادامه میدهد: «رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى‏کنم و من خیرخواه امینى براى شما هستم» (أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ).

 
(آیه 69)- سپس هود در برابر افرادى که از بعثت یک انسان به عنوان پیامبر در تعجب بودند به همان مطلبى اشاره مى‏کند که نوح پیامبر نیز به قوم خود گفته بود و آن این که: «آیا تعجب مى‏کنید که از طرف پروردگار به فردى از شما وحى شود، تا شما را از کیفرهایى که به خاطر اعمالتان در پیش دارید بیم دهد!» (أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ).سپس براى تحریک عواطف خفته آنها و برانگیختن حس شکرگزارى در درون جانشان قسمتى از نعمتهاى پروردگار را، براى آنان شرح مى‏دهد، مى‏گوید:«به خاطر بیاورید که خداوند شما را جانشینان قوم نوح قرار داد» (وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ). و هنگامى که آنها بر اثر طغیانشان به وسیله توفان نابود شدند، سرزمینهاى وسیع و گسترده آنان را با تمام نعمتهایى که داشتند در اختیار شما قرار داد.به علاوه «و شما را از جهت خلقت (جسمانى) گسترش (و قدرت) داد» (وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً).

 

 
(آیه 70)- اما در مقابل این اندرزها و راهنماییهاى منطقى و یادآورى نعمتهاى الهى آنها که منافع مادى خود را در خطر مى‏دیدند و قبول دعوت او را مانع هوسبازیهاى خویش مى‏دانستند، در مقام مخالفت برآمده و«گفتند: آیا به سراغ ما آمده‏اى که تنها خداى یگانه را بپرستیم، و آنچه را پدران ما مى‏پرستیدند، رها کنیم»؟ نه هرگز چنین چیزى، ممکن نیست (قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا).و سر انجام براى این که امید «هود» را بکلى از خود قطع کنند و به اصطلاح حرف آخر را به او زده باشند گفتند:«اگر راست مى‏گویى (و عذابها و مجازاتهایى را که به ما وعده مى‏دهى حقیقت دارد) هر چه زودتر آنها را به سراغ ما بفرست و ما را محو و نابود کن»! (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).یعنى ما کمترین واهمه‏اى از تهدیدهاى تو نداریم.

 

 
(آیه 71)- هنگامى که سخن به اینجا رسید و آخرین حرف خود را که نشانه امتناع کامل از قبول دعوت هود بود زدند و او بکلى از هدایت آنان مأیوس شد، «به آنها گفت: اکنون که چنین است بدانید عذاب و کیفر خشم خدا بر شما مسلّما واقع خواهد شد» (قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ).سپس براى این که گفتار آنها در باره بتها بدون پاسخ نماند، اضافه مى‏کند: «آیا شما با من در مورد چیزهایى که از الوهیت جز نامى بى‏اثر ندارند و شما و پدرانتان اسم خدا بر آنها گذارده‏اید و به دروغ آثار و خاصیتهایى براى آنها قائل شده‏اید، به مجادله برخاسته‏اید، در حالى که هیچ گونه فرمان و حجتى خدا در این باره نازل نکرده است» (أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).سپس گفت: «اکنون که چنین است شما در انتظار بمانید من هم با شما انتظار مى‏کشم»(فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ). شما در این انتظار باشید که بتها یاریتان کنند و من در انتظارم که عذاب دردناک الهى بر شما فرود آید آینده نشان خواهد داد کدامیک از این دو انتظار به حقیقت نزدیکتر خواهد بود.

 

 
(آیه 72)- در این آیه سر انجام کار این قوم لجوج در عبارت کوتاهى چنین بیان شده است:«ما هود و کسانى را که با او بودند به لطف و رحمت خود، رهایى بخشیدیم، و ریشه کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و حاضر نبودند در برابر حق تسلیم شوند، قطع و نابود ساختیم» (فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ).

 

 
(آیه 73)- سرگذشت عبرت انگیز قوم ثمود! از این به بعد به قیام «صالح» پیامبر بزرگ خدا در میان قوم «ثمود» که در یک منطقه کوهستانى میان حجاز و شام زندگى مى‏کردند اشاره شده، نخست مى‏گوید: «ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم» (وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).پیامبر آنان صالح نیز همانند سایر پیامبران، نخستین گام را در راه هدایت آنها از مسأله توحید و یکتاپرستى برداشت و به آنها«گفت: اى قوم من! خداوند یگانه را پرستش کنید که معبودى جز او ندارید» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).سپس اضافه نمود: من بدون دلیل چیزى نمى‏گویم، «بیّنه و دلیل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمده است و این همان شترى است که خداوند براى شما معجزه قرار داده است» (قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً).سپس به آنها مى‏گوید:«او را به حال خود واگذارید و بگذارید در زمین خدا به چرا بپردازد، و به او آزار مرسانید که عذاب دردناکى شما را فرا خواهد گرفت»(فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).



اعظم :


 

ایه 68 : در این صفحه و صفحه قبل نوع برخورد پیامبران با مردم رو نشون میده

قوم نوح و قوم هود پیامبرشون رو گمراه و سفیه خوندن

ولی اونا گفتن ما فقط ابباغ رسالت می کنیم و سفیه نیستیم و برای شما نصیحت گر امانتداریم

 

کاملا نشون میده که پیامبران اهل اثبات کردن خودشون و جدل نبودن

 

دلسوز بودن و مطیع امر خداوند در ابلاغ پیام

 

ما اگر بودیم کلی وقت خرج می کردیم که ثابت کنیم سفیه و گمراه نیستیم


ایه 69: یاداوری نعمتها یکی از مسایلیست که عواطف انسانها را تحریک میکنه و شاید اونا رو در مسیر هدایت بیاره

 

ش زینالی اطمینان قلبی که باشه کسی نیاز به دفاع از خود ندارد چون خود را می شناسد

 

ش زینالی اگر نعمت رو از خدا بدونه هدایت میشه


ایه 70 و 71: فقط اقوام پیشین نبودن که راه و رسم پدرانشون رو ادامه میدادن و به اون افتخار میکردن

خیلی از استدلالهای ما هم در اعتقاداتمون به همین شیوه است

صلب و بی پایه و اساس

 

هر چند شاید روکشی از ردشنفکری داشته باشه

 

ش زینالی دقیقا اینطوره شاید بعضی از عمل ها درست نباشه اما به اسم عاقلانه انجام بدهیم


ایه 73: داستان شتر صالح هم مثل داستان شنبه های یهوده

وسیله ای بوده برای نشون دادن عدم تسلیم بودن قوم پیامبران در مقابل فرمان خداوند

....

اغلب اقوام از این زاویه اسیب دیدن

چون عدم فرمان پذیریشون کفر نهانی اونا رو نشون داده

 

ما هم خیلی جاها با چند و چونایی که در مقابل فرمان خداوند میاریم کفر نهان خودمون رو نشون میدیم

اینکه تسلیم نیستیم

 

 

در مورد نکته ای گفتین خانوم زینالی در مورد نکته من در ایه 68

همینطوریه واقعا ما اطمینان قلبی به خداوند نداریم

 

و اونقدر خودخواهی در رگ و ریشه وجودمون هست که وقتی امر به معروف هم میکنیم یا نهی از منکر

و با هجمه روبرو میشیم

شروع می کنیم به دفاع از خودمون

و گاهی حتی به جاده خاکی می زنیم و درونیات نفسانیمون رو رو می کنیم

 

ولی کسی که قصدش خیر و هدایته

میگه و عبور میکنه

در کمال دلسوزی

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۴۹
* مسافر
شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

158 . صفحه 158



دوم خرداد


نفیسه


(آیه 58)- در این آیه براى این که گمان نشود یکنواخت بودن باران دلیل آن است که همه سرزمینها یکسان زنده شوند، و براى این که روشن گردد، استعدادها و آمادگیهاى متفاوت سبب استفاده‏هاى مختلف از مواهب الهى مى‏شود، مى‏گوید:«سرزمین شیرین و پاکیزه گیاهان پربرکت و مفید و سودمند به اذن پروردگار، از آن مى‏روید» (وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ).«اما زمینهاى شوره‏زار و خبیث و زشت، چیزى جز گیاهان ناچیز و کم ارزش نمى‏رویاند» (وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً).و در پایان آیه مى‏فرماید:«این چنین آیات را براى کسانى که شکرگزارند (و از آن استفاده مى‏کنند و راه هدایت را مى‏پویند) بیان مى‏کنیم» (کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ).آیه فوق در حقیقت اشاره به یک مسأله مهم است و آن این که تنها «فاعلیت فاعل» براى به ثمر رسیدن یک موضوع، کافى نیست بلکه استعداد و«قابلیت قابل» نیز شرط است.

 


(آیه 59)- رسالت نوح نخستین پیامبر اولوا العزم: سرگذشت نوح در سوره‏هاى مختلفى از قرآن مانند سوره هود، انبیاء، مؤمنون، شعراء و نوح مشروحا آمده است، اما در اینجا تنها فهرستى از آن در شش آیه آمده، نخست مى‏فرماید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم» (لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ).نخستین چیزى که او به آنها یادآور شد، همان توجه به حقیقت توحید و نفى هرگونه بت پرستى بود، «پس به آنها گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید که هیچ معبودى جز او براى شما نیست» (فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).نوح پس از بیدار کردن فطرتهاى خفته، آنان را از سر انجام بت پرستى بر حذر داشته و گفت: «من از عذاب روزى بزرگ بر شما مى‏ترسم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).منظور از مجازات «روز بزرگ» ممکن است همان توفان معروف نوح یا مجازات الهى در روز رستاخیز باشد.

 

 
(آیه 60)- ولى قوم نوح به جاى این که از دعوت اصلاحى این پیامبر بزرگ که توأم با نهایت خیرخواهى بود استقبال کنند، به آیین توحید بپیوندند و دست از ستم و فساد بردارند «جمعى از اشراف و ثروتمندان قوم او (که منافع خود را با بیدارى مردم در خطر مى‏دیدند، و مذهب او را مانعى بر سر راه هوسرانیها و هوسبازیهاى خویش مشاهده مى‏کردند)صریحا در جواب نوح گفتند: ما تو را در گمراهى آشکار مى‏بینیم» (قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).

 

 
(آیه 61)- «نوح» در برابر توهین و خشونت آنها با همان لحن آرام و متین و محبت‏آمیز خود در پاسخ آنها «گفت: (من نه تنها گمراه نیستم بلکه) هیچ گونه نشانه‏اى از گمراهى در من وجود ندارد، ولى من فرستاده پروردگار جهانیانم» (قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).اشاره به این که خدایان پراکنده‏اى که شما قائل شده‏اید همه بى‏اساس است، پروردگار و ربّ همه جهانیان تنها خداوند یگانه یکتاست که خالق همه آنها مى‏باشد.

 

 
(آیه 62)- هدف من این است که رسالت پروردگار را انجام داده و دستورات او را به شما برسانم» (أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی).«و در این راه از هیچ گونه خیرخواهى فروگذارى نمى‏کنم» (وَ أَنْصَحُ لَکُمْ).و در پایان اضافه مى‏کند:«من چیزهایى از خداوند مى‏دانم که شما نمى‏دانید» (وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).این جمله ممکن است جنبه تهدید در برابر مخالفتهاى آنها داشته باشد که من مجازاتهاى دردناکى از خداوند در برابر تبهکاران سراغ دارم که شما هنوز از آن بى‏خبرید، و یا اشاره به لطف و رحمت پروردگار باشد که اگر در مسیر اطاعتش گام بگذارید برکات و پاداشهایى از او سراغ دارم که شما به عظمت و وسعت آن واقف نیستید.

 

 
(آیه 63)- در این آیه گفتار دیگرى را از نوح مى‏خوانیم که در برابر اظهار تعجب قوم خود از این که چگونه ممکن است انسانى عهده‏دار رسالت پروردگار گردد، بیان کرده است: «آیا تعجب کرده‏اید که انسانى مأمور ابلاغ رسالت پروردگار گردد و دستورات بیدار کننده او بر این انسان نازل شود تا شما را از عواقب سوء اعمالتان برحذر دارد و به آیین پرهیزکارى دعوت کند و تا مشمول رحمت الهى شوید» (أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).یعنى، این موضوع چه جاى تعجب است؟ زیرا یک انسان شایسته، استعداد انجام این رسالت را بهتر از هر موجود دیگر دارد.

 

 
(آیه 64)- ولى به جاى این که دعوت چنین رهبر دلسوز و خیرخواه و آگاهى را بپذیرند، «همه گفته‏هاى او را تکذیب کردند (و در برابر دعوتش سر تسلیم فرود نیاوردند، هر چه نوح بیشتر تبلیغ مى‏کرد، آنها بر لجاجت و سرسختى خود مى‏افزودند) و همین سبب شد که ما نوح و آنها که با او در کشتى بودند نجات داده و تکذیب کنندگان به آیاتش را گرفتار غرقاب ساخته و هلاک کنیم» (فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).در پایان آیه، دلیل این کیفر سخت را چنین بیان مى‏کند که «آنها جمعیت نابینایى بودند» یعنى مردمى بودند کور دل و کورباطن که از مشاهده چهره حقیقت محروم بودند (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ).و این کوردلى نتیجه اعمال شوم و لجاجتهاى مستمر خودشان بود، زیرا چشم پوشى مستمر از حقایق، تدریجا چشم تیزبین عقل را ضعیف کرده و سر انجام نابینا مى‏کند.

 

 
(آیه 65)- گوشه‏اى از سرگذشت قوم هود: در تعقیب ذکر رسالت نوح و درسهاى عبرتى که در آن نهفته بود، به سرگذشت یکى دیگر از پیامبران بزرگ یعنى هود و درگیریهاى او با قوم و ملتش مى‏پردازد، نخست مى‏فرماید: «ما به سوى جمعیت عاد، برادرشان هود را فرستادیم» (وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً).قوم «عاد» مردمى بودند که در سرزمین «یمن» زندگى مى‏کردند، از نظر قدرت جسمانى و ثروت ملتى نیرومند و قوى بودند، ولى انحرافات عقیده‏اى مخصوصا بت پرستى و مفاسد اخلاقى در میان آنها غوغا مى‏کرد.سپس مى‏گوید: هود دعوت خود را از مسأله توحید و مبارزه با شرک و بت پرستى شروع کرد و«به آنها گفت: اى قوم من! خداوند یگانه را بپرستید که هیچ معبودى براى شما غیر او نیست، آیا پرهیزگارى را پیشه نمى‏کنید»! (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ).

 

 
(آیه 66)- ولى ثروتمندان از خود راضى (الْمَلَأُ) یعنى کسانى که ظاهر آنها چشم پرکن بود، به هود همان گفتند: که قوم نوح به نوح گفته بودند، بلکه نسبت سفاهت نیز به او دادند، «اشراف کافر قوم او گفتند
ضخیم ما تو را در سفاهت و سبک مغزى مى‏بینیم و گمان مى‏کنیم تو از دروغگویان باشى»! (قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ).

 


(آیه 67)- اما هود با وقار و ادبى که مخصوص پیامبران و رهبران راستین و پاک است، بى‏آنکه از گفته آنان عصبانى و یا دلسرد و مأیوس گردد، «گفت: اى جمعیت من! هیچ گونه سفاهتى در من نیست و وضع رفتار و گفتار من بهترین دلیل بر سرمایه‏هاى عقلانى من است، من فرستاده پروردگار جهانیانم» (قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).



اعظم :




ایه 58:

یاداور این شعر سعدی بود برام :

 

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

از باغ لاله روید و از شوره زار خس

 

قابلیت برخورداری از هر رحمتی باید توی خود ادم باشه و گرنه هیچ رحمتی نیست که به ادم سود برسونه نا ادم قابل نباشه




ایه 60:

اغلب مخالفین انبیا، گروهى از اشراف و سردمداران بوده‏اند که زرق و برق ثروت و قدرت آنان، چشم مردم را پر مى‏کرده است. «الملأ من قومه»

 

 

مراقب دلبستگیهامون باشیم

گاهی یه دلبستگی حتی ناچیز ادم رو از پذیرش حق دور میکنه




ایه 61:

پیامبر دلسدز امتشه

 

این خصوصیتی هستش که برای هر مربیی لازمه

 

دلسوز



خانم زینالی



ایه 64 :

شجره ملعونه چیست

 

 

نمونه زمین پاک (بلد طیب)

و بلد خبیث زمین ناپاک قوم نوح هستن

 

یه پیامبر

و دو نتیجه

 

شاید همین طغیانگر ها باشند

 

آیه 65 :

تکبروسرکشی هم می تواند شجره ملعونه باشد

 

فرو رفتن در طغیان وکقر ادم رو به جایی می رسونه که به پیامبر میگی سفیه

 

در رته حق از انپها و برچسبهایی که می خوریم نترسیم و دلسرد نشیم

 

آیه 61 : ش زینالی, پذیرش ابلاغ فرمانهای خدا برایشان سنگین بود ازان جهت

پیامبر راکوچک می شمر دند وگمراه می خواندند


آیه 62 : 

برای رسیدن به تقوا وحق لازم است از عواقب اعمال خلاف اگاهی داشته باشیم ولازمه این است که تذکر دهندهای باشد

 

آیه 64 : برای رسیدن به تقوا وحق لازم است از عواقب اعمال خلاف اگاهی داشته باشیم ولازمه این است که تذکر دهندهای باشد(۶۲)

 

آیه 65 :

اهمیت به تذکر باعث نجات انسان می شود.

وعناد عاقبتش نابودی است

 

تقواراه رسیدن به هدایت واقعی وحق است

 

آیه 66 : وقتی سرکشی وطغیان داشته باشیم با سرکوب کردن حق نمی گذاریم عدل وحق در جامعه گسترش پیدا کند(۶۶)

 

صبر وتذکر ممتد وعبد واقعی بودن

سدی است که می توا ند سر کشان راخوار کند ومتوجه حق کند



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

157 . صفحه 157






اول خرداد


نفیسه


(آیه 52)- این آیه اشاره به این است که محرومیت کفار و سرنوشت شومشان نتیجه کوتاهیها و تقصیرات خودشان است و گر نه از ناحیه خداوند هیچ گونه کوتاهى در هدایت و رهبرى و ابلاغ آیات و بیان درسهاى تربیتى نشده است لذا مى‏گوید:ما در هدایت و راهنمایى آنها چیزى فروگذار نکردیم «کتابى براى آنها فرستادیم که تمام اسرار و رموز آن را با آگاهى کامل تشریح کردیم» (وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ).«کتابى که مایه هدایت و موجب رحمت براى ایمان آورندگان بود»اگرچه افراد لجوج و خودخواه از آن بى‏بهره مى‏مانند (هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

 (آیه 53)- و در این آیه اشاره به طرز تفکر غلط تبهکاران و منحرفان در زمینه هدایتهاى الهى کرده، مى‏گوید: «آیا آنها جز انتظار تأویل آیات (و فرا رسیدن تهدیدهاى الهى) دارند»؟ (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ).اما چه انتظار نابجایى، زیرا هنگامى که نتایج و سر انجام این وعده‏هاى الهى را مشاهده کنند، کار از کار گذشته و راهى براى بازگشت باقى نمانده است «آن روز که تأویل آنها فرا رسد، کسانى که قبلا آن را فراموش کرده بودند مى‏گویند: فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند» و گفتار آنها نیز همه حق بود (یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ).اما در این هنگام در وحشت و اضطراب فرو مى‏روند، و به فکر چاره‏جویى مى‏افتند و مى‏گویند: «آیا (امروز) شفیعانى یافت مى‏شوند که براى ما شفاعت کنند»؟ (فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا).و «یا (اگر شفیعانى براى ما در کار نیست و اصولا شایسته شفاعت نیستیم) آیا ممکن است به عقب باز گردیم و اعمالى غیر آنچه انجام دادیم انجام دهیم» و تسلیم حق و حقیقت باشیم (أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ).ولى افسوس! این بیدارى بسیار دیر است، نه راه بازگشتى وجود دارد و نه شایستگى شفاعت دارند، زیرا «آنها سرمایه‏هاى وجود خود را از دست داده و گرفتار خسران و زیانى شده‏اند که تمام وجودشان را در بر مى‏گیرد» (قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ).

و بر آنها ثابت مى‏شود که بتها و معبودهاى ساختگى آنان در آنجا هیچ گونه نقشى ندارد «و معبودهایى را که به دروغ ساخته بودند همگى از نظرشان گم مى‏شوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).از این آیه استفاده مى‏شود که انسان در اعمال خود مختار و آزاد است و الّا تقاضاى بازگشت به دنیا نمى‏کرد تا اعمال بد خود را جبران کند. و نیز استفاده مى‏شود که جهان دیگر جاى انجام عمل و کسب فضیلت و نجات نیست.

 

 (آیه 54)- این آیه معبود حقیقى و واقعى را با ذکر صفات خاصش معرفى مى‏کند، تا آنها که حقیقت جو هستند قبل از فرا رسیدن رستاخیز در همین جهان او را به روشنى بشناسند، نخست مى‏گوید: «معبود و پروردگار شما آن کس است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید»(إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ). یعنى «معبود» کسى جز «آفریدگار» نمى‏تواند باشد.آیا جهان در شش روز آفریده شده؟با توجه به مفهوم وسیع کلمه «ایّام» (روزها) و معادل آن در زبانهاى دیگر، پاسخ این سؤال روشن است، زیرا بسیار مى‏شود که «ایّام» به معنى «دورانها» به کار مى‏رود.بنابراین خداوند مجموعه زمین و آسمان را در شش دوران متوالى آفریده است، هر چند این دورانها گاهى به میلیونها یا میلیاردها سال بالغ شده است و علم امروز هیچ گونه مطلبى را که مخالف این موضوع باشد بیان نکرده است.سپس قرآن مى‏گوید:«خداوند پس از آفرینش آسمان و زمین، زمام رهبرى آنها را به دست گرفت» (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).یعنى، نه تنها آفرینش از اوست بلکه اداره و رهبرى جهان نیز با او مى‏باشد.و این پاسخى است به آنها که جهان را در آفرینش نیازمند به خدا مى‏دانند نه در بقا و ادامه هستى.

 

«عرش» چیست؟

عرش در لغت معانى متعددى دارد از جمله: به معنى سقف یا چیزى است که داراى سقف بوده باشد، و گاهى به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطین نیز آمده است.ولى هنگامى که در مورد خداوند به کار مى‏رود و گفته مى‏شود «عرش خدا» منظور از آن مجموعه جهان هستى است که در حقیقت تخت حکومت پروردگار محسوب مى‏شود.بنابراین در آیه مورد بحث جمله «اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ» کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمانها و زمین بعد از خلقت آنهاست.سپس مى‏فرماید:«اوست که شب را همچون پوششى بر روز مى‏افکند و روشنایى روز را با پرده‏هاى ظلمانى شب مى‏پوشاند»(یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ).بعد از آن اضافه مى‏کند:«شب با سرعت به دنبال روز در حرکت است» (یَطْلُبُهُ حَثِیثاً). همانند طلبکارى که با سرعت به دنبال بدهکار مى‏دود.سپس مى‏افزاید:«اوست که خورشید و ماه و ستارگان را آفریده است، در حالى که همه سر بر فرمان او هستند»(وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ).پس از ذکر آفرینش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرینش ماه و خورشید و ستارگان به عنوان تأکید مى‏گوید:«آگاه باشید آفرینش و اداره امور جهان هستى تنها به دست اوست» (أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ).منظور از «الْخَلْقُ» آفرینش نخستین، و منظور از «الْأَمْرُ» قوانین و نظاماتى است که به فرمان پروردگار بر عالم هستى حکومت مى‏کند و آنها را در مسیر خود رهبرى مى‏نماید.به عبارت دیگر: همان طور که جهان در حدوثش نیازمند به اوست در تدبیر و ادامه حیات و اداره‏اش نیز وابسته به او مى‏باشد، و اگر لحظه‏اى لطف خدا از آن گرفته شود نظامش بکلى از هم گسسته و نابود مى‏گردد.

و در پایان آیه مى‏فرماید:«پر برکت است خداوندى که پروردگار عالمیان است» (تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ).این جمله بعد از ذکر آفرینش و تدبیر جهان هستى یک نوع ستایش از مقام مقدس پروردگار است که وجودى مبارک، ازلى، ابدى و سر چشمه همه برکات و نیکیها و خیر مستمر مى‏باشد.

 


(آیه 55)- شرایط اجابت دعا: آیه قبل با ذکر دلایل روشن این حقیقت را اثبات کرد که شایسته عبودیت و بندگى تنها خداست و به دنبال آن در اینجا دستور مى‏دهد که«دعا و نیایش» که جان و روح عبادت است باید در برابر خدا انجام گیرد، نخست مى‏گوید:«پروردگار خود را از روى تضرّع و در پنهانى بخوانید» (ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً).این که در آیه فوق دستور داده شده که خدا را در «خفیّه» و پنهانى بخوانید براى این است که از «ریا» دورتر، و به اخلاص نزدیکتر، و توأم با تمرکز فکر و حضور قلب باشد.و در پایان آیه مى‏فرماید:«او (خداوند) تجاوزکاران را دوست نمى‏دارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ).و این جمله معنى وسیعى دارد که هرگونه تجاوز را، اعم از فریاد کشیدن به هنگام دعا، و یا تظاهر و ریاکارى، و یا توجه به غیر خدا را به هنگام دعا، شامل مى‏شود.

 

(آیه 56)- در این آیه اشاره به حکمى شده است که در واقع یکى از شرایط تأثیر دعا است، مى‏فرماید: «در روى زمین فساد مکنید بعد از آن که اصلاح شده است» (وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها). بنابراین هیچ گاه دعاى افراد مفسد و تبهکار به جایى نخواهد رسید.

در روایتى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «زمین فاسد بود و خداوند به وسیله پیامبر اسلام آن را اصلاح کرد».باز دیگر به مسأله دعا مى‏پردازد و یکى دیگر از شرایط آن را بازگو مى‏کند، مى‏گوید: «و خدا را با ترس و امید بخوانید» (وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً).نه آن چنان از اعمال خود راضى باشید که گمان کنید هیچ نقطه تاریکى در زندگى شما نیست که این خود عامل عقبگرد و سقوط است، و نه آن چنان مأیوس باشید که خود را شایسته عفو خدا و اجابت دعا ندانید، بلکه با دو بال «بیم» و «امید» به سوى او پرواز کنید، امید به رحمتش و بیم از مسؤولیتها و لغزشهاى خود.و در پایان آیه براى تأکید بیشتر روى اسباب امیدوارى به رحمت خدا، مى‏گوید: «رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است» (إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ).در این دو آیه اشاره به پنج قسمت از شرایط قبولى دعا شده است: نخست این که از روى تضرع و در پنهانى باشد، دیگر این که از حدّ اعتدال تجاوز نکند، سوم این که با تولید فساد و تبهکارى همراه نگردد، چهارم این که توأم با بیم و امید متوازن باشد، پنجم این که با نیکوکارى توأم گردد.

 

 (آیه 57)- در آیات گذشته اشاره‏هاى مکرر به مسأله «مبدء» یعنى توحید و شناسایى پروردگار از روى اسرار جهان آفرینش شد، و در این آیه اشاره به مسأله «معاد» و رستاخیز مى‏شود، تا این دو بحث یکدیگر را تکمیل کنند، و این سیره قرآن است که در بسیارى از موارد «مبدء» و «معاد» را با هم قرین مى‏سازد، نخست مى‏گوید: «او کسى است که بادها را پیشاپیش باران رحمتش همچون بشارت دهنده‏اى(که از قدوم مسافر عزیزى خبر مى‏دهد)مى‏فرستد» (وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ).«بادهایى که از اقیانوسها برخاسته و ابرهاى سنگین بار و پر آب را با خود حمل مى‏کند» (حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا).«در این موقع آنها را به سوى سرزمینهاى مرده و خشک و سوزان مى‏رانیم» و مأموریت آبیارى این تشنگان را به عهده آنها مى‏نهیم(سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ).«و به وسیله آن، آب حیات بخش را در همه جا فرو مى‏فرستیم»(فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ).«سپس به کمک این آب انواع میوه‏ها را از خاک تیره بیرون مى‏آوریم»(فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).و به دنبال آن اضافه مى‏کند: «این چنین مردگان را از زمین بیرون مى‏آوریم» و لباس حیات را در اندامشان مى‏پوشانیم (کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏).این مثال را براى آن آوردیم که نمونه معاد را در این دنیا که همه سال در برابر چشم شما تکرار مى‏شود به شما نشان دهیم «تا شاید متذکر گردید» (لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

156 . صفحه 156


سی و یکم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 44)- از این آیه استفاده مى‏شود که بهشتیان و دوزخیان از جایگاه خود مى‏توانند با یکدیگر سخن بگویند نخست مى‏گوید:«بهشتیان، دوزخیان را مخاطب ساخته و صدا مى‏زنند که ما وعده پروردگار خویش را حق یافتیم، آیا شما هم به آنچه خدا به وسیله فرستادگانش وعده داده بود، رسیدید؟» (وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا).در پاسخ «مى‏گویند: آرى» همه را عین حقیقت دیدیم (قالُوا نَعَمْ).سپس اضافه مى‏کند:«در این هنگام ندا دهنده‏اى در میان آنها ندا در مى‏دهد (آنچنان که صداى او به گوش همگان مى‏رسد) که: لعنت خدا بر ستمگران باد» (فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ).

 

(آیه 45)- سپس ستمگران را چنین معرفى مى‏کند: «همانها که مردم را از راه راست باز مى‏داشتند (و با تبلیغات مسموم و زهرآگین خود، ایجاد شک و تردید در ریشه‏هاى عقاید مردم مى‏کردند) و جاده مستقیم الهى را کج و معوج نشان مى‏دادند، و به سراى دیگر نیز ایمان نداشتند» (الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ).این مؤذّن در روایات اسلامى، غالبا به امیر مؤمنان على علیه السّلام تفسیر شده است.

حاکم «ابو القاسم حسکانى» که از دانشمندان اهل سنّت است به سند خود از «محمّد بن حنفیه» از «على» علیه السّلام نقل مى‏کند که فرمود: انا ذلک المؤذّن: «آن که این ندا را سر مى‏دهد منم» و همچنین به سند خود از ابن عباس نقل مى‏کند که على علیه السّلام در قرآن نامهایى دارد که مردم آنها را نمى‏دانند، از جمله «مؤذّن» در آیه شریفه فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ على علیه السّلام است که این ندا را سر مى‏دهد و مى‏گوید: الا لعنة اللّه على الّذین کذّبوا بولایتى و استخفّوا بحقّى «لعنت خدا بر آنها باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند».

 (آیه 46)- اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت!در تعقیب بیان سرگذشت بهشتیان و دوزخیان این آیه و سه آیه بعد از آن درباره «اعراف» که منطقه‏اى است حد فاصل میان بهشت و دوزخ، با ویژگیهایى که دارد سخن مى‏گوید.نخست به حجابى که در میان بهشتیان و دوزخیان کشیده شده است اشاره کرده، مى‏گوید: «میان این دو گروه حجابى قرار دارد» (وَ بَیْنَهُما حِجابٌ).از آیات بعد چنین استفاده مى‏شود که حجاب مزبور همان «اعراف» است که مکان مرتفعى است در میان این دو گروه، که مانع از مشاهده یکدیگر مى‏شود، البته کسانى که بر اعراف یعنى قسمتهاى بالاى این مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مى‏توانند ببینند.سپس قرآن مى‏گوید:«بر اعراف مردانى قرار دارند که هر یک از جهنمیان و دوزخیان را (در جایگاه خود مى‏بینند و) از سیمایشان آنها را مى‏شناسند» (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ).سپس مى‏گوید: مردانى که بر اعراف قرار دارند «بهشتیان را صدا مى‏زنند و مى‏گویند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشده‏اند، اگرچه بسیار تمایل دارند» (وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ).

 

(آیه 47)- «اما به هنگامى که به سوى دیگر نگاه مى‏کنند و دوزخیان را در دوزخ مى‏بینند(به درگاه خدا راز و نیاز مى‏کنند و)مى‏گویند: پروردگارا! ما را با جمعیت ستمگران قرار مده» (وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

 


(آیه 48)- در این آیه اضافه مى‏کند که: «و اصحاب اعراف مردانى از دوزخیان را که از چهره و سیمایشان مى‏شناسند صدا مى‏زنند (و مورد ملامت و سرزنش قرار مى‏دهند که دیدید عاقبت) گردآورى اموال و نفرت در دنیا و تکبر ورزیدن از قبول حقّ، به شما سودى نداد» چه شد آن مالها؟ و کجا رفتند آن نفرات؟ و چه نتیجه‏اى گرفتید از آن همه کبر و خودپرستى؟ (وَ نادى‏ أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى‏ عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ).

 

 (آیه 49)- بار دیگر با همان زبان ملامت و سرزنش در حالى که اشاره به جمعى از ضعفاى مؤمنان که بر اعراف قرار گرفته‏اند مى‏کنند، مى‏گویند: «آیا اینها همان کسانى هستند که شما سوگند یاد کردید هیچ گاه خداوند آنان را مشمول رحمت خود قرار نخواهد داد» (أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ).سر انجام رحمت الهى شامل حال این دسته از ضعفاى مؤمنان شده و به آنها خطاب مى‏شود که:«وارد بهشت شوید نه ترسى بر شماست و نه در آنجا غم و اندوهى دارید» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).«اصحاب اعراف» چه کسانى هستند؟از مجموع آیات و روایات چنین استفاده مى‏شود که «اعراف» گذرگاه سخت و صعب العبورى بر سر راه بهشت سعادت جاویدان است، طبیعى است که افراد نیرومند و قوى یعنى صالحان و پاکان با سرعت از این گذرگاه عبور مى‏کنند اما افرادى که خوبى و بدى را به هم آمیختند در این مسیر وا مى‏مانند.همچنین طبیعى است که سرپرستان جمعیت و پیشوایان قوم در گذرگاههاى سخت همانند فرماندهانى که در این گونه موارد در آخر لشکر راه مى‏روند تا همه سپاهیان بگذرند، در آنجا توقف مى‏کنند تا به کمک ضعفاى مؤمنان بشتابند و آنها که شایستگى نجات را دارند در پرتو امدادشان رهایى یابند.بنابراین در اعراف، دو گروه وجود دارند، ضعیفان و آلودگانى که در رحمتند و پیشوایان بزرگ (یعنى انبیاء، امامان و صالحان) که در همه حال یار و یاور ضعیفانند.

 

 (آیه 50)- نعمتهاى بهشتى بر دوزخیان حرام است! پس از آن که بهشتیان و دوزخیان هر کدام در محل مناسب خود مستقر شدند گفتگوهایى در میان آنها رد و بدل مى‏شود که نتیجه آن مجازات و کیفرى است روحانى و معنوى براى دوزخیان، نخست مى‏فرماید: «دوزخیان، بهشتیان را صدا مى‏زنند که (محبت کنید) و مقدارى آب یا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشید» تا عطش سوزان خود را تسکین دهیم و از آلام خود بکاهیم (وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ).ولى بلافاصله بهشتیان دست ردّ بر سینه آنها زده، و «مى‏گویند: خداوند اینها را بر کافران تحریم کرده است» (قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ).

1- جمله «مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (از آنچه خدا به شما روزى داده) که تعبیرى است سر بسته و توأم با یک نوع ابهام نشان مى‏دهد که حتى دوزخیان نمى‏توانند از ماهیت و انواع نعمتهاى بهشتى آگاه شوند.

2- جمله «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ»(خداوند آنها را بر کافران حرام کرده) اشاره به این است که بهشتیان مضایقه‏اى از بخشیدن این نعمتها ندارند زیرا نه چیزى از آنها کم مى‏شود و نه در درون سینه، کینه‏اى نسبت به کسى دارند، ولى وضع دوزخیان آنچنان است که نمى‏توانند از نعمتهاى بهشتى بهره گیرند، این تحریم در حقیقت یک نوع «تحریم تکوینى» است، همانند محرومیت بسیارى از بیماران از غذاهاى لذیذ و رنگارنگ.

 

 (آیه 51)- در این آیه سبب محرومیت آنها را تشریح مى‏کند و با ذکر صفات دوزخیان روشن مى‏سازد که این سرنوشت شوم را خودشان براى خویشتن فراهم ساخته‏اند نخست مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که دین و مذهب خود را به سرگرمى و بازى گرفتند» (الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً).«و زندگى دنیا آنها را فریب داد و مغرور ساخت» (وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).این امور سبب شد که آنها در لجنزار شهوات فرو روند و همه چیز حتى رستاخیز را به دست فراموشى بسپارند و گفتار پیامبران و آیات الهى را انکار کنند، لذا به دنبال آن اضافه مى‏کند:«پس امروز هم ما آنها را فراموش خواهیم کرد همان گونه که آنها لقاى چنین روزى را فراموش کردند و همان گونه که آیات ما را انکار نمودند»(فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ).ضمنا از این آیه استفاده مى‏شود که نخستین مرحله گمراهى و انحراف آن است که انسان مسائل سرنوشت ساز خود را جدّى نگیرد و با آنها به عنوان یک سرگرمى و بازیچه رفتار کند.



 خانم زینالی :


 

آیه 44 : نادی تذکر

اذن موذن سمع شنیدن

در ان دنیاحقیقت دیده وشنیده می شود وهمه به یقین می رسند

 

ندا دهنده علی ع است المیزان صفحه۱۴۲،

 

مراقبت از هوای نفس در دنیا که تحت ثاثیر کسانی نباشیم که به جای قانون خدا از خود برنامه می چیننند ب رای خود و دیگران

الذین یصدون عن سبیل الله ویبغونها وعوجا

 

ایه۴۶

اعراف جایگاه بزرگان دین که بر اعمال بهشتیان حساب رسی می کنند(نمونه ص۶)،

یعرفون بسیماهم حجاب

نادو

ایستگاه پاک سازی مومنان وقدر شناخت ایمان وراضی از این که ستمکار نبودند


ایه۴۸شناخت ایمان وکفر مومنان

 

مومنان کافران را از چهره می شناسند وخوشحال از انتخاب راه حق (بالاترین لذت)

وپی بردن به این که نعمت های دنیا نسبت به ان دنیا هیچ است



ایه۴۹یاداور می شود که بندگانی دچار لغزش هایی در دنیا شده اندکه در عرفات توقف دارند برای پاک سازی

 

وامید وار برای پاک شدن وبهشت رفتن

 

ایه۵۰

جهنمیان هم نا امید از بخشش خداوند از بهشتیان تقاضا دارند(افیضو)کاملا پی به نا حق بودن خودشان برده اند

 

غرور به نا دیده گرفتن حق در دنیا وسر کشی وبهره نابه جا از دنیا ولگد مال حق وانکار حق در ان دنیا خداوند انها را نادیده می گیرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

155 . صفحه 155

 


سی ام اردیبهشت :


نفیسه :



(آیه 38)- درگیرى پیشوایان و پیروان گمراه در دوزخ! در آیات گذشته صحنه‏اى که به هنگام مرگ و بازپرسى فرشتگان قبض ارواح رخ مى‏دهد ترسیم شده بود و در اینجا صحنه برخورد گروههاى اغوا کننده و اغوا شونده را در قیامت شرح مى‏دهد: «در روز رستاخیز خداوند به آنها مى‏گوید در صف گروههاى مشابه خود از جن و انس که پیش از شما بودند، قرار گیرید و در آتش داخل شوید»(قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ).هنگامى که همگى در آتش داخل شدند برخوردشان با هم مسلکهایشان شروع مى‏شود، برخوردى عجیب و عبرت انگیز، «هر دسته‏اى که وارد دوزخ مى‏شوند به دیگرى لعن و نفرین مى‏کند» و او را مسؤول بدبختى خویش مى‏داند (کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها).مطلب به همین جا پایان نمى‏پذیرد، «هنگامى که همگى با ذلت و خوارى در محیط شرر بار دوزخ قرار مى‏گیرند (شکایت آنها به پیشگاه پروردگار از یکدیگر شروع مى‏شود) نخست فریب خوردگان عرضه مى‏دارند: پروردگارا! این اغواگران بودند که ما را گمراه ساختند، خدایا عذاب و کیفر آنها را مضاعف کن» کیفرى به خاطر گمراهیشان، و کیفرى به خاطر گمراه کردن ما (حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ).ولى عجیب این است که خداوند در پاسخ آنها «مى‏فرماید: براى هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است ولى نمى‏دانید!» چرا که پیروان اگر گرد پیشوایان گمراه را نگرفته بودند، قدرتى بر اغواى مردم نداشتند (قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ).

 

(آیه 39)- در این آیه پاسخ پیشوایان گمراه را چنین نقل مى‏کند که:«آنها به پیروان خود مى‏گویند شما هیچ تفاوت و برترى بر ما ندارید، (یعنى اگر ما گفتیم شما تأیید کردید و اگر گام برداشتیم کمک نمودید و اگر ستم نمودیم شما یار و مددکار ما بودید) بنابراین شما هم در مقابل اعمالتان عذاب دردناک الهى را بچشید» (قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ)

 

 (آیه 40)- بار دیگر قرآن به سراغ سرنوشت افراد متکبر و لجوج یعنى آنها که زیر بار آیات پروردگار نمى‏روند و در برابر حق تسلیم نیستند رفته، مى‏گوید:«کسانى که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمى‏شود» (إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ).

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام چنین مى‏خوانیم: «اما مؤمنان، اعمال و ارواحشان به سوى آسمانها برده مى‏شود و درهاى آسمان به روى آنها گشوده خواهد شد، اما کافر روح و عملش را بالا مى‏برند تا به آسمان برسد در این هنگام کسى صدا مى‏زند آن را به سوى سجّین (دوزخ) پایین ببرید».سپس اضافه مى‏کند:«آنها وارد بهشت نخواهند شد، تا زمانى که شتر از سوراخ سوزن بگذرد»! (وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ).این تعبیر کنایه لطیفى از محال بودن این امر است، که راهى براى ورود افراد بى‏ایمان متکبر در بهشت مطلقا موجود نیست! در پایان آیه براى تأکید و توضیح بیشتر اضافه مى‏کند، «و این چنین گنهکاران را کیفر مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ).

 

 (آیه 41)- در این آیه، به قسمتى دیگر از مجازات دردناک آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «براى این گونه افراد، بسترهایى از جهنم و آتش سوزان است و روى آنها پوششهایى از همان آتش سوزان قرار دارد» (لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ).و باز براى تأکید اضافه مى‏کند: «این چنین ظالمان و ستمگران را کیفر مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).

 

 (آیه 42)- آرامش کامل و سعادت جاویدان! در آیات گذشته بحث از سرنوشت منکران آیات خدا و متکبران و ظالمان بود، در اینجا آینده روشن افراد با ایمان را چنین شرح مى‏دهد: «کسانى که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، ...

اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...

أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).ولى در میان این جمله یک جمله معترضه که اشاره به پاسخ بسیارى از سؤالات است بیان کرده، مى‏گوید: «ما هیچ کس را جز به اندازه توانائیش تکلیف نمى‏کنیم» (لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).اشاره به این که کسى تصور نکند که قرار گرفتن در صف افراد با ایمان و انجام عمل صالح در دسترس همه کس نیست، زیرا تکالیف پروردگار به اندازه قدرت افراد است.این آیه مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، وسیله نجات و سعادت جاویدان را منحصرا ایمان و عمل شایسته معرفى مى‏کند و به این ترتیب به عقیده خرافى مسیحیان امروز که وسیله نجات را قربانى شدن مسیح در برابر گناهان بشریت مى‏دانند، خط بطلان مى‏کشد، اصرار قرآن روى مسأله ایمان و عمل صالح در آیات مختلف براى کوبیدن این طرز تفکر و مانند آن است.

 

 (آیه 43)- در این آیه به یکى از مهمترین نعمتهایى که خدا به بهشتیان ارزانى مى‏دارد و مایه آرامش روح و جان آنهاست اشاره کرده، مى‏گوید: «کینه‏ها و حسدها و دشمنیها را از دل آنها برمى‏کنیم» (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).در حقیقت یکى از بزرگترین ناراحتیهاى انسانها در زندگى دنیا که سر چشمه پیکارهاى وسیع اجتماعى مى‏شود و علاوه بر خسارتهاى سنگین جانى و مالى آرامش روح را بکلى بر هم مى‏زند، همین «کینه توزى» و «حسد» است.بهشتیان بکلى از بدبختیهاى ناشى از این گونه صفات و عواقب آن برکنارند، آنها با هم در نهایت دوستى و محبت و صفا و صمیمیت و آرامش زندگى مى‏کنند، و همه از وضع خود راضیند.قرآن پس از ذکر این نعمت روحانى، اشاره به نعمت مادى و جسمانى آنها کرده، مى‏گوید: «از زیر قصرهاى آنها نهرهاى آب جریان دارد» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ).سپس رضایت و خشنودى کامل و همه جانبه اهل بهشت را با این جمله منعکس مى‏کند که آنها «مى‏گویند: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که ما را به این همه نعمت رهنمون شد و اگر خدا ما را راهنمایى نمى‏کرد، هرگز، هدایت نمى‏یافتیم» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ).

این توفیق او بود که دست ما را گرفت و از گذرگاههاى زندگى عبور داد و به سر منزل سعادت رسانید. «مسلما فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند!» آنها راست مى‏گفتند و ما با چشم خود درستى گفتارشان را هم اکنون مى‏بینیم (لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ).«در این هنگام ندایى برمى‏خیزد، و این جمله را در گوش جان آنها سر مى‏دهد که این بهشت را به خاطر اعمال پاکتان به ارث بردید» (وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

 


خانم زینالی :


کسانی که دروع بر خدامی بندند ودر زندگی خود خدا را بی نقش می دانند ستمکارند

ستمکاران از روی تکبروعناد معبودی جز خدا برای خود انتخاب می کنند که می تواند از هر نوعی باشد حتی خودش که در جهنم فرشتگان به او می گویند از معبودی کمک بگیر وان ها میدانند که جز خدا کسی نمی تواند به آنها کمک کند در جهنم به همدیگر تهمت گمراه کردن می زنند که خداوند می فرماید اگر تابع سر کشان نبودید انها به قدرت نمی رسیدند دیگران را اعوا نمی کردند

 

ایه۳۹و۴۰

مکذبان از لحظه مرگشان درعذاب هستند

وپشوایان در جهنم به انها می گویند شما عذابتان کمتر از ما نیست زیرا می توانستید ما را انتخاب نکنید

لاتفتح لهم ابواب السما ولا ید خلون الجنه

واین در مورد مشرکان جن وانس است



ایه۴۲و۴۳

لا نکلف نفسا الا وسعها

کسانی که مومنند وکارهای درست وخدایی انجام می دهند خداوند به اندازه توانائیش از او انتظار دارد وهمه اهل بهشتند وخداوندبه انها کمک می کند ونکات منفی در انها را از بین می برد

ونزعنا فی صدورهم

صدور دیدباطنی ماست که باید پذیرش داشته باشد ومطلق خدا راصاحب خود بداند ولا غیر

دیدن وشنیدن وپذیرش درونی در این سوره جلوه خاصی دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

154 . صفحه 154


بیست و نهم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 31)- در این آیه به عنوان یک قانون همیشگى که شامل تمام اعصار و قرون مى‏شود دستور مى‏دهد که، «اى فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشید» (یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ).این جمله مى‏تواند هم اشاره به «زینتهاى جسمانى» باشد که شامل پوشیدن لباسهاى مرتب و پاک و تمیز، و شانه زدن موها، و به کار بردن عطر و مانند آن مى‏شود، و هم شامل «زینتهاى معنوى»، یعنى صفات انسانى و ملکات اخلاقى و پاکى نیت و اخلاص.در جمله بعد اشاره به مواهب دیگر یعنى خوردنیها و آشامیدنیهاى پاک و پاکیزه مى‏کند، مى‏گوید از آنها «بخورید و بنوشید» (وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا).اما چون طبع زیاده طلب انسان، ممکن است از این دو دستور سوء استفاده کند و به جاى استفاده عاقلانه و اعتدال آمیز از پوشش و تغذیه صحیح، راه تجمل پرستى و اسراف و تبذیر را پیش گیرد، بلافاصله اضافه مى‏کند: «ولى اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست نمى‏دارد» (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ).کلمه «اسراف» کلمه بسیار جامعى است که هرگونه زیاده‏روى در کمیت و کیفیت و بیهوده‏گرایى و اتلاف و مانند آن را شامل مى‏شود.

جمله کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، در آیه فوق آمده، گرچه بسیار ساده به نظر مى‏رسد، اما امروز ثابت شده است که یکى از مهمترین دستورات بهداشتى همین است، زیرا تحقیقات دانشمندان به این نتیجه رسیده که سر چشمه بسیارى از بیماریها، غذاهاى اضافى است که به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مى‏ماند، این مواد اضافى هم بار سنگینى است براى قلب و سایر دستگاههاى بدن و هم منبع آماده‏اى است براى انواع عفونتها و بیماریها! عامل اصلى تشکیل این مواد مزاحم، اسراف و زیاده‏روى در تغذیه و به اصطلاح «پرخورى» است، و راهى براى جلوگیرى از آن جز رعایت اعتدال در غذا نیست، کسانى که این دستور را ساده فکر مى‏کنند خوب است در زندگى خود آن را بیازمایند تا اهمیت رعایت این دستور را در سلامت جسم و تن خود ببینند.

 

 (آیه 32)- در این آیه با لحن تندترى به پاسخ آنها که گمان مى‏برند، تحریم زینتها و پرهیز از غذاها و روزیهاى پاک و حلال، نشانه زهد و پارسایى و مایه قرب به پروردگار است پرداخته، مى‏گوید: اى پیامبر! «بگو: چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگانش آفریده و همچنین مواهب و روزیهاى پاکیزه را تحریم کرده است» (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ).سپس براى تأکید اضافه مى‏کند: به آنها «بگو: این نعمتها و موهبتها براى افراد با ایمان در این زندگى دنیا آفریده شده (اگرچه دیگران نیز بدون داشتن شایستگى از آن استفاده مى‏کنند) ولى در روز قیامت و زندگى عالیتر (که صفوف کاملا از هم مشخص مى‏شوند) اینها همه در اختیار افراد با ایمان و درستکار قرار مى‏گیرد» و دیگران بکلى از آن محروم مى‏شوند! (قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ).در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏گوید: «این چنین آیات و احکام خود را براى جمعیتى که آگاهند و مى‏فهمند تشریح مى‏کنیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حدّ اعتدال را انتخاب کرده است و استفاده کردن از زیباییهاى طبیعت، لباسهاى زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها، و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است.

 

 (آیه 33)- محرمات الهى! بارها دیده‏ایم که قرآن مجید هرگاه سخن از امر مباح یا لازمى به میان مى‏آورد، بلافاصله از نقطه مقابل آن یعنى زشتیها و محرمات سخن مى‏گوید، تا هر دو بحث، یکدیگر را تکمیل کنند، در اینجا نیز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زینتها و نفى تحریم آنها، سخن از محرمات به میان آورده و بطور عموم، و سپس بطور خصوص انگشت روى چند نقطه مهم مى‏گذارد.در آغاز از تحریم فواحش سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: اى پیامبر!«بگو:

پروردگار من تنها اعمال زشت و قبیح را حرام کرده است، اعم از این که آشکار باشد یا پنهان»(قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).سپس موضوع را تعمیم داده، مى‏گوید: «و (همچنین) گناه و ستم به ناحق را» (وَ الْإِثْمَ).بار دیگر انگشت روى چند قسمت از بزرگترین گناهان گذاشته، مى‏گوید:«و هرگونه ستم و تجاوز به ناحق به حقوق دیگران» (وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ).سپس اشاره به مسأله شرک کرده، مى‏گوید: و نیز پروردگار من، حرام کرده «این که چیزى را که خداوند دلیلى براى آن نازل نکرده، شریک او قرار دهید» (وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).آخرین چیزى را که به عنوان محرمات روى آن تکیه مى‏کند، نسبت دادن چیزى به خدا بدون علم و آگاهى است، مى‏فرماید:«و این که به خدا مطلبى نسبت دهید که نمى‏دانید» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

 

 (آیه 34)- هر جمعیتى سر انجامى دارد! در این آیه خداوند به یکى از قوانین آفرینش یعنى فنا و نیستى ملتها، اشاره مى‏کند و بحثهاى مربوط به زندگى فرزندان آدم در روى زمین و سر انجام و سرنوشت گنهکاران که در آیات قبل گفته شد با این بحث روشنتر مى‏شود نخست مى‏گوید: «براى هر امتى زمان و مدت معینى وجود دارد» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ).«و به هنگامى که این اجل فرا رسد، نه لحظه‏اى تأخیر خواهند کرد و نه لحظه‏اى بر آن پیشى مى‏گیرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ).یعنى، ملتهاى جهان همانند افراد، داراى مرگ و حیاتند، ملتهایى از صفحه زمین برچیده مى‏شوند، و به جاى آنها ملتهاى دیگرى قرار مى‏گیرند، قانون مرگ و حیات مخصوص افراد انسان نیست، بلکه اقوام و جمعیتها و جامعه‏ها را نیز در بر مى‏گیرد با این تفاوت که مرگ ملتها غالبا بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روى آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریاى شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستى و تن‏پرورى مى‏باشد.هنگامى که ملتهاى جهان در چنین مسیرهایى گام بگذارند، و از قوانین مسلم آفرینش منحرف گردند، سرمایه‏هاى هستى خود را یکى پس از دیگرى از دست خواهند داد و سر انجام سقوط مى‏کنند.

 

(آیه 35)- دستور دیگرى به همه فرزندان آدم! بار دیگر خداوند فرزندان آدم را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى فرزندان آدم! اگر رسولانى از خودتان (از طرف من) به سوى شما آمدند که آیات مرا به شما عرضه مى‏دارند (از آنها پیروى کنید) زیرا آنها که پرهیزکارى پیشه کنند و در اصلاح خویشتن و دیگران بکوشند نه وحشتى از مجازات الهى خواهند داشت و نه اندوه و غمى» (یا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی فَمَنِ اتَّقى‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

 

 (آیه 36)- و در این آیه اضافه مى‏کند: «اما آنها که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند»(وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

 

(آیه 37)- از این آیه به بعد قسمتهاى مختلف از سرنوشت شومى که در انتظار افترا گویان و تکذیب کنندگان آیات خداست، بیان شده، نخست مى‏گوید:«چه کسى ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ مى‏بندند و یا آیات او را تکذیب مى‏کنند»؟ (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).سپس وضع آنها را به هنگام مرگ چنین توصیف مى‏کند: «آنان چند روزى بهره خود را از آنچه برایشان مقدر شده است مى‏برند و از نعمتهاى مختلف سهم خود را مى‏گیرند، تا (پیمانه عمرشان لبریز گردد و به اجل نهایى برسد) در این هنگام فرشتگان ما که مأمور گرفتن ارواحند به سراغ آنها مى‏آیند تا جانشان را بگیرند»(أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ).به هر حال از لحظه مرگ مجازاتهاى آنها شروع مى‏شود، نخستین بار با توبیخ و سرزنش فرشتگان پروردگار که مأمور گرفتن جانشان هستند رو برو مى‏شوند،«آنها مى‏پرسند کجا هستند معبودهایى که غیر از خدا مى‏پرستیدید» و یک عمر از آنها دم مى‏زدید و همه چیز خود را نابخردانه در پاى آنها مى‏ریختید؟ (قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).آنها چون دست خود را از همه چیز کوتاه مى‏بینند و پندارهایى را که در باره معبودهاى ساختگى داشتند همچون نقش برآب مشاهده مى‏کنند، در پاسخ مى‏گویند: «آنها همه گم شدند و از ما دور گشتند» (قالُوا ضَلُّوا عَنَّا).

 

اثرى از آنها نمى‏بینیم و هیچ گونه قدرتى بر دفاع از ما ندارند، و تمام عبادات ما براى آنها بیهوده بود، «و به این ترتیب خودشان بر ضدّ خود گواهى مى‏دهند که کافر بودند» (وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ).در حالى که راه بازگشت به روى آنها بسته است و این نخستین تازیانه آتشین مجازات الهى است که بر روح آنها نواخته مى‏شود.



خانم زینالی :


تقواوعصمت باعث می شود که اطاعت امر کرده وزینت خود را در معرض دید همگان قرار ندهیم وتوصیه خداوند هم این است که وقتی با خدایت صحبت می کنی زینت کن وپاکیزه وزیبا باش وجایگاه زیبایی محضر خداست

خوردن واشامیدن به اندازه و با تانی هم زیبایی خاص خودش را دارد که با زینت در یک ایه امده واسراف زشتی ونا هماهنگی را در پی دارد وخداوند می فزماید من اسراف کاران را دوست ندارم

 

وقتی پذیرش داشته باشی ومطیع خداوند باشی از زیباییها وزینتها وروزیها انطور استفاده می کنی که خدا می خواهد پس همیشه در محضر خدایی ودر اخرت هم از تمام نعمات خدا بهره می بری(خالصه یوم القیامه)

قل(ابراز جدی) انجام عمل زشت چه اشکار چه پنهانی قدغن وحرام نباید انجام دا د وستم و ظلم نباید به کسی کرد (تو چه کارهای)وشریک برای خدا قایل نشو

 

گاهی کارهایی از انسان سر می زند که فکر می کند عقل مطلق است اما اشتباه است ود ر جاییچوبش را می خورد مخصوصا اگر مومن باشد

 

در موقع معین (زمان مرگ)دیگر کاری از دستت بر نمی اید

 

وقتی خلوص وتقوا نباشد چیزهایی را به خدا نسبت می دهیم که حرام است

 

ایه۳۵

پرهیز کاران وصالحان ایات خداوندی را از پیامبران پذیرا هستند وتکذیب کننذگان با غرو ر وتکبرایات را کذب می دانندومزدشان اصحاب النار است

 

تکبر اجازه پذیرش به انها نمی دهد برای همین کارشان تکذیب ودروغ بستن به خداست

و خداوند می فرمایدتمام انسانها از نعمتها ومواهب این جهان بهره می برند وستمکاران این نعمت رااز جانب خود می دانند نه خدا

 

وقتی زمان مرگشان فرا می رسد عاجز می شوند و در این هنگام فرشتگان می گویند معبودتان را بخونید برای کمک خود وانها به کفر خود یقین پیدا می کنندوشهدو گواهی می دهند که گمراه بوده اند وبه دوزخ جاودان گرفتار می شوند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
دوشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

153 . صفحه 153


بیست و هشتم اردیبهشت


نفیسه



(آیه 23)- بازگشت آدم به سوى خدا! سر انجام هنگامى که آدم و حوّا، به نقشه شیطانى ابلیس واقف شدند و نتیجه کار خلاف خود را دیدند به فکر جبران گذشته افتادند و نخستین گام را اعتراف به ظلم و ستم بر خویشتن، در پیشگاه خدا قرار دادند و «گفتند: پروردگار! ما بر خویشتن ستم کردیم» (قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا).«و اگر ما را نیامرزى و رحمت خود را شامل حال ما نکنى، از زیانکاران خواهیم بود» (وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).

 

 (آیه 24)- گرچه توبه خالصانه آدم و همسرش در پیشگاه خدا پذیرفته شد ولى به هر حال اثر وضعى آن عمل، دامانشان را گرفت، و دستور خارج شدن از بهشت از سوى خداوند به آنها داده شد، «فرمود: فرود آیید در حالى که شما با یکدیگر (انسان و شیطان) دشمن خواهید بود» (قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ)


(آیه 25)- و «نیز به آنها گوشزد کرد، که هم در زمین زندگى مى‏کنید و هم در آن مى‏میرید، و از همان براى حساب در روز رستاخیز، برانگیخته خواهید شد» (قالَ فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ)


(آیه 26)- اخطار به همه فرزندان آدم! خداوند از این جا به بعد یک سلسله دستورات و برنامه‏هاى سازنده، براى همه فرزندان آدم، بیان مى‏کند، که در حقیقت دنباله‏اى است از برنامه‏هاى آدم در بهشت.نخست به همان مسأله لباس و پوشانیدن بدن که در سرگذشت آدم نقش مهمى داشت اشاره کرده، مى‏فرماید: «اى فرزندان آدم! ما لباسى بر شما فرو فرستادیم، که (اندام شما را مى‏پوشاند و) زشتیهاى بدنتان را پنهان مى‏سازد» (یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ).ولى فایده این لباس که براى شما فرستاده‏ایم، تنها پوشانیدن تن و مستور ساختن زشتیها نیست بلکه «مایه زینت شماست» (وَ رِیشاً).لباس تجمل و زینت که اندام شما را زیباتر از آنچه هست نشان مى‏دهد.به دنبال این جمله که درباره لباس ظاهرى سخن گفته است، قرآن بحث را به لباس معنوى کشانده و آن چنان که سیره قرآن در بسیارى از موارد است، هر دو جنبه را به هم مى‏آمیزد و مى‏گوید: «لباس پرهیزکارى و تقوا از آن هم بهتر است» (وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ).تشبیه تقوى و پرهیزکارى به لباس، تشبیه بسیار رسا و گویایى است، زیرا همانطور که لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مى‏کند، و هم سپرى است در برابر بسیارى از خطرها، و هم عیوب جسمانى را مى‏پوشاند و هم زینتى است براى انسان، روح تقوى و پرهیزکارى نیز علاوه بر پوشانیدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسیارى از خطرات فردى و اجتماعى، زینت بسیار بزرگى براى او محسوب مى‏شود زینتى است چشمگیر که بر شخصیت او مى‏افزاید.منظور از لباس تقوا همان «روح تقوا و پرهیزکارى» است، که جان انسان را حفظ مى‏کند و معنى «حیاء» و «عمل صالح» و امثال آن در آن جمع است.

در پایان آیه مى‏فرماید:«این (لباسهایى که خدا براى شما قرار داده اعم از لباس مادى و معنوى، لباس جسمانى و لباس تقوا) همگى از آیات و نشانه‏هاى خداست تا بندگان متذکر نعمتهاى پروردگار شوند» (ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ). لباس در گذشته و حال-

تا آنجا که تاریخ نشان مى‏دهد همیشه انسان لباس مى‏پوشیده است، ولى وسایل تولید لباس در عصر ما به قدرى متنوع شده و توسعه یافته است که با گذشته اصلا قابل مقایسه نیست.و متأسفانه، جنبه‏هاى فرعى و حتى نامطلوب و زننده لباس چنان گسترش یافته که فلسفه اصلى لباس را دارد تحت الشعاع خود قرار مى‏دهد.لباس عاملى شده براى انواع تجمل پرستیها، توسعه فساد، تحریک شهوات، خودنمایى و تکبر و اسراف و تبذیر و امثال آن، حتى گاه لباسهایى در میان جمعى از مردم بخصوص «جوانان غربزده» دیده مى‏شود که جنبه جنون آمیز آن بر جنبه عقلانیش برترى دارد و به همه چیز شباهت دارد جز به لباس.مسأله مدپرستى در لباس نه تنها ثروتهاى زیادى را به کام خود فرو مى‏کشد، بلکه قسمت مهمى از وقتها و نیروهاى انسانى را نیز بر باد مى‏دهد.

 

 (آیه 27)- در این آیه خداوند به همه افراد بشر و فرزندان آدم، هشدار مى‏دهد که مراقب فریبکارى شیطان باشند زیرا شیطان سابقه دشمنى خود را با پدر و مادر آنها نشان داده و همانطور که لباس بهشتى را بر اثر وسوسه‏ها از اندام آنان بیرون کرد، ممکن است لباس تقوا را از اندام ایشان بیرون نماید، لذا مى‏گوید: «اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون ساخت و لباس آنان را از اندامشان بیرون کرد، تا عورتشان را به آنها نشان دهد» (یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما).سپس تأکید مى‏کند که حساب شیطان و همکارانش از سایر دشمنان جداست، «او و همکارانش شما را مى‏بینند در حالى که شما آنها را مشاهده نمى‏کنید» و از چنین دشمنى باید سخت برحذر بود! (إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ).

و در پایان آیه جمله‏اى بیان مى‏کند که در حقیقت پاسخى است به یک ایراد مهم و آن این که اگر کسى بگوید: چگونه خداوند دادگر و مهربان دشمنى را با این قدرت بر انسان مسلط ساخته، دشمنى که هیچ گونه موازنه قوا با او ندارد، به هر کجا بخواهد مى‏رود، بدون این که کسى حضورش را احساس کند، حتى طبق بعضى از روایات در درون وجود انسان همچون جریان خون در رگها حرکت مى‏کند! آیا این با عدالت پروردگار سازگار است؟آیه در پاسخ این سؤال احتمالى، مى‏گوید: «ما شیاطین را اولیاء و سرپرستان افراد بى‏ایمان قرار دادیم» (إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ).یعنى، تنها پس از موافقت خود انسان است که شیطان مى‏تواند از مرزهاى روح او بگذرد.

 

(آیه 28)- در این آیه اشاره به یکى از وسوسه‏هاى مهم شیطانى مى‏کند که بر زبان جمعى از انسانهاى شیطان صفت نیز جارى مى‏شود و آن این که:«هنگامى که عمل زشت و قبیحى را انجام مى‏دهند (اگر از دلیل آن سؤال شود، در پاسخ) مى‏گویند: این راه و رسمى است که نیاکان خود را بر آن یافته‏ایم خداوند هم ما را به آن دستور داده است» (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها).جالب این که قرآن در پاسخ آنها اعتنایى به دلیل اول یعنى پیروى کورکورانه از نیاکان نمى‏کند و تنها به پاسخ دلیل دوم قناعت کرده، مى‏گوید: «بگو: خداوند هرگز به کارهاى زشت و قبیح فرمان نمى‏دهد» زیرا حکم او از فرمان عقل جدا نیست (قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ).سپس با این جمله آیه ختم مى‏شود که: «آیا به خدا نسبتهایى مى‏دهید که نمى‏دانید» (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).منظور از «فاحِشَةً» در اینجا هر گونه کار زشت و قبیحى است که مسأله «طواف عریان» و «پیروى از پیشوایان ظلم و ستم» از مصادیق روشن آن محسوب مى‏گردد.

 

(آیه 29)- در این آیه به اصول دستورات پروردگار در زمینه وظایف عملى در یک جمله کوتاه اشاره، شده و سپس اصول عقاید دینى یعنى، مبدء و معاد را بطور فشرده بیان مى‏کند نخست مى‏گوید: اى پیامبر! «به آنان بگو: پروردگار من به عدالت دستور داده است» (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ).سپس دستور به یکتاپرستى و مبارزه با هرگونه شرک داده، مى‏فرماید: «توجه قلب خویش را در هر عبادتى به او کنید» و از ذات پاک او به سوى دیگر منحرف نشوید (وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ).«او را بخوانید و دین و آیین خود را خالص و مخصوص او قرار دهید»(وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).پس از تحکیم پایه توحید، توجه به مسأله معاد و رستاخیز کرده، مى‏گوید:«همان گونه که شما را در آغاز آفرید، دگر بار در قیامت باز مى‏گردید»(کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ).آیه فوق یکى از کوتاهترین و جالبترین تعبیرات را در زمینه معاد جسمانى بازگو مى‏کند، و مى‏گوید: نگاهى به آغاز آفرینش خود کنید ببینید همین جسم شما که از مقدار زیادى آب و مقدار کمترى مواد مختلف، فلزات و شبه فلزات ترکیب شده است در آغاز کجا بود؟ آبهایى که در ساختمان جسم شما به کار رفته هر قطره‏اى از آن احتمالا در یکى از اقیانوسهاى روى زمین سرگردان بود و سپس تبخیر گردید و تبدیل به ابرها و به شکل قطرات باران بر زمینها فرو ریختند، و ذراتى که هم اکنون از مواد جامد زمین در ساختمان جسم شما به کار رفته، روزى به صورت دانه گندم یا میوه درخت، یا سبزیهاى مختلف بود که از نقاط پراکنده زمین گردآورى شد.

بنابراین چه جاى تعجب که پس از متلاشى شدن و بازگشت به حال نخستین، باز همان ذرات جمع آورى گردد و به هم پیوندند و اندام نخستین را تشکیل دهند؟و اگر چنین چیزى محال بود چرا در آغاز آفرینش انجام شد؟ بنابراین«همان گونه که در آغاز، خدا شما را آفریده است در روز رستاخیز نیز باز مى‏گرداند».


اعظم :



ایه 23: هر وقت کاری می کنیم که مخالف امر خداست در واقع به خودمون ظلم میکنیم

و اگه خداوند به ادم رحم نکنه از زیانکاران خواهیم شد

 

ایه 26 و 27: تقوی لباسی است که عیبهای ما رو می پوشونه و از خطرات حفظمون میکنه

وسوسه های شیطان و نهایتا فریی خوردنش مثل اینه که از نظر معنوی لخت و عور بشیم

و البته شیطان و نفوذ وسوسه های اون در ما بسیار پنهاتی هستش

مراقب باشیم


خانم زینالی :


23 و 24:
توبه وبازگشت را به انسان یاد اور میشود واینکه هر اشتباهی تقاصی دارد برای عبرت گیری انسان ها وباید از ان استفاده کرد وبهره گرفت تا دیگر گرفتار وسوسه شیطان نشویم

 

25 و 26 :
تقوا وتوجه به ایات ونشانه هایی که خدا برای هدایت انسان ها قرار داده است باعث می شود به دام شیطان گرفتار نشویم پس باید به پرهیز توجه بیشتری داشته باشیم

 

ایه ۲۶و۲۷:

انسان را متوجه اعمال خود میکند که هیچ بهانه ای قابل قبول نیست حتی محیط تربیتیش (پدر ومادر)


28 :

واگر از لباس تقوا در زندگی استفاده نکنیم شیطان حاکم بر ما شده ‌و ما دیگری راگنهکار می پنداریم


29 و 30 :
قسط ودعوت وخلوص سه واژه کلیدی تفکر انسانهاست که باعث هدایت می شود وقتی با عدالت نگاه کنیم وخالص باشیم وخدا راپذیرش کنیم هدایت می شویم ودیگر جز درگاهش چیزی نمی بینیم که گمراه شویم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
يكشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

152 . صفحه 152l



بیست و هفتم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 12)- در این آیه مى‏گوید: خداوند «ابلیس» را به خاطر سرکشى و طغیانگرى مؤاخذه کرد، فرمود:«در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟» (قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ).او در پاسخ به یک عذر ناموجه متوسل گردید،«گفت: من از او بهترم، به دلیل این که مرا از آتش آفریده‏اى و او را از خاک و گل»! (قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).گویا چنین مى‏پنداشت که آتش برتر از خاک است، و این یکى از بزرگترین اشتباهات ابلیس بود، شاید هم اشتباه نمى‏کرد و به خاطر تکبر و خودپسندى دروغ مى‏گفت.اما امتیاز آدم در این نبود که از خاک است، بلکه امتیاز اصلى او همان «روح انسانیت» و مقام خلافت و نمایندگى پروردگار بوده است.در اینجا یک سؤال باقى مى‏ماند، و آن این که چگونه شیطان، با خدا سخن گفت، مگر وحى بر او نازل مى‏شده است؟پاسخ این سؤال این است که: هیچ مانعى ندارد که خداوند با شخص دیگرى نه به عنوان وحى و رسالت، بلکه از طریق الهام درونى، یا به وسیله بعضى از فرشتگان سخن بگوید، خواه این شخص از صالحان و پاکان باشد، همانند مریم و مادر موسى یا از ناصالحان باشد مانند شیطان!



(آیه 13)- از آنجا که امتناع شیطان از سجده کردن، براى آدم (ع) یک امتناع ساده و معمولى نبود و نه یک گناه عادى محسوب مى‏شد، بلکه یک سرکشى و تمرّد آمیخته به اعتراض و انکار مقام پروردگار بود. به این جهت، مخالفت او سر از کفر و انکار علم و حکمت خدا درآورد و به همین جهت، مى‏بایست تمام مقامها و موقعیتهاى خویش را در درگاه الهى از دست بدهد، به همین سبب خداوند او را از آن مقام برجسته و موقعیتى که در صفوف فرشتگان پیدا کرده بود بیرون کرد و به او «فرمود: از این مقام و مرتبه، فرود آى» (قالَ فَاهْبِطْ مِنْها).سپس سر چشمه این سقوط و تنزّل را با این جمله، براى او شرح مى‏دهد که: «تو حق ندارى در این مقام و مرتبه، راه تکبر، پیش گیرى» (فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها).و باز به عنوان تأکید بیشتر، اضافه مى‏فرماید:«بیرون‏رو که از افراد پست و ذلیل هستى»(فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ). یعنى، نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه به عکس به خوارى و پستى گراییدى.از این جمله به خوبى روشن مى‏شود که تمام بدبختى شیطان، مولود تکبر او بود.از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده که فرمود:«اصول و ریشه‏هاى کفر و عصیان، سه چیز است.حرص و تکبر و حسد، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، و تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند، و حسد سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل رساند»!


(آیه 14)- اما داستان شیطان به همین جا پایان نیافت، او به هنگامى که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد این بود که گفت:«خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده، و زنده بگذار» (قالَ أَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ).

 

 (آیه 15)- این تقاضاى او به اجابت رسید و خداوند «فرمود: تو از مهلت داده شدگانى»(قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).

 

 (آیه 16)- ولى او نمى‏خواست براى جبران گذشته زنده بماند و عمر طولانى کند،بلکه هدف خود را از این عمر طولانى چنین «بیان کرد: اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو کمین مى‏کنم و آنها را از راه به در مى‏برم» (قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ). تا همانطور که من گمراه شدم،آنها نیز به گمراهى بیفتند!

 

 (آیه 17)- سپس شیطان، براى تأیید و تکمیل گفتار خود، اضافه کرد که نه تنها بر سر راه آنها کمین مى‏کنم بلکه «از پیش رو، و از پشت سر، و از طرف راست، و از طرف چپ (از چهار طرف) به سراغ آنها مى‏روم، و اکثر آنها را شکرگزار نخواهى یافت» (ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ).در روایتى که از امام باقر علیه السّلام نقل شده، تفسیر عمیقى براى این چهار جهت دیده مى‏شود، آنجا که مى‏فرماید:«منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از «پیش رو» این است که آخرت و جهانى را که در پیش دارد در نظر او سبک و ساده جلوه مى‏دهد، و منظور از «پشت سر» این است که آنها را به گردآورى اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت مى‏کند، و منظور از «طرف راست» این است که امور معنوى را به وسیله شبهات و ایجاد شک و تردید، ضایع مى‏سازد، و منظور از «طرف چپ» این است که لذات مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى‏دهد.

 

 (آیه 18)- در این آیه بار دیگر فرمان بیرون رفتن ابلیس از حریم قرب خدا و مقام و منزلت رفیع صادر مى‏شود، با این تفاوت که در اینجا حکم طرد او به صورت تحقیرآمیز و شدیدتر صادر شده است و شاید به خاطر لجاجتى بود که شیطان در مورد اصرار در وسوسه افراد انسان به خرج داد و گناه بزرگ دیگرى بر گناه خود افزود به او فرمود: «از این مقام با بدترین ننگ و عار بیرون رو و باخوارى و ذلت فرود آى»! (قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً).«و سوگند یاد مى‏کنم که هر کس از تو پیروى کند، جهنم را از تو و آنها پر سازم» (لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ).سؤال: بعد از آنکه شیطان مرتکب چنان گناه بزرگى شد، چرا خداوند تقاضاى او را مبنى بر ادامه حیات او پذیرفت؟پاسخ اینکه: ادامه حیات او به عنوان وجود یک نقطه منفى براى تقویت نقاط مثبت نه تنها ضرر نداشت، بلکه مؤثر نیز بود، حتى قطع نظر از وجود شیطان، در درون خود ما، غرایز مختلفى وجود دارد، که چون در برابر نیروهاى عقلانى و روحانى قرار گیرند، یک میدان تضاد را تشکیل مى‏دهند که در این میدان پیشرفت و تکامل و پرورش وجود انسان صورت مى‏گیرد.باید توجه داشت که خداوند اگرچه شیطان را در انجام وسوسه‏هایش آزاد گذاشته ولى انسان را در برابر او بى‏دفاع قرار نداده است، زیرا نیروى عقل و خرد به او بخشیده که مى‏تواند سدّ نیرومندى در مقابل وسوسه‏هاى شیطان به وجود آورد.و از سوى دیگر فطرت پاک و عشق به تکامل را در درون وجود انسان به عنوان یک عامل سعادت قرار داده و از سوى سوم فرشتگانى که الهام بخش نیکیها هستند، به کمک انسانهایى که مى‏خواهند از وسوسه‏هاى شیطان برکنار بمانند مى‏فرستد.

 

 (آیه 19)- وسوسه‏هاى شیطانى در لباسهاى دلپذیر! از این به بعد فصل دیگرى از سرگذشت آدم را بیان مى‏کند، نخست خداوند به آدم و همسرش دستور مى‏دهد که: «و اى آدم! تو و همسرت (حوّا) در بهشت سکونت اختیار کنید» (وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ).از این جمله چنین استفاده مى‏شود که آدم و حوّا در بدو خلقت در بهشت نبودند سپس به سوى بهشت راهنمایى شدند.در این هنگام، نخستین تکلیف و امر و نهى پروردگار به این صورت، صادر شد: «شما از هر نقطه‏اى و از هر درختى از درختان بهشت که مى‏خواهید تناول کنید، اما به این درخت معین نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود»(فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ).

 

 (آیه 20)- سپس شیطان که بر اثر سجده نکردن رانده درگاه خدا شده بود و تصمیم قاطع داشت تا آنجا که مى‏تواند از آدم و فرزندانش انتقام بگیرد«به وسوسه کردن آنان مشغول شد، تا لباسهاى اطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بیرون کند، و عورت آنها را که پنهان بود آشکار سازد»(فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما).و براى رسیدن به این هدف، از عشق و علاقه ذاتى انسان به تکامل و ترقى و «زندگى جاویدان»، استفاده کرد.لذا نخست به آدم و همسرش گفت: «خداوند شما را از این جهت نهى نکرده جز این که اگر از آن بخورید یا فرشته خواهید شد و یا عمر جاویدان پیدا مى‏کنید»(وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ).و به این ترتیب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه دیگرى جلوه داد.

 

(آیه 21)- آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت، اما شیطان براى این که پنجه‏هاى وسوسه خود را بیشتر و محکمتر در جان آدم و حوّا فرو برد «سوگندهاى شدیدى براى آنها یاد کرد، که من خیرخواه شما هستم»!(وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ).

 

 (آیه 22)- آدم که هنوز تجربه کافى در زندگى نداشت، و گرفتار دامهاى شیطان و خدعه و دروغ و نیرنگ نشده بود، سر انجام تسلیم فریب شیطان شد، و به این ترتیب «شیطان» آنها را با فریب (از مقامشان) فرود آورد» (فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ).«همین که آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند، بلافاصله لباسهایشان از تنشان فرو ریخت اندامشان (عورتشان) آشکار گشت» (فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).و در حقیقت از لباس بهشتى که لباس کرامت و احترام خدا بود برهنه شدند.قرآن سپس مى‏گوید: هنگامى که آدم و حوّا چنین دیدند «بلافاصله از برگهاى درختان بهشتى براى پوشیدن اندام خود، استفاده کردند» (وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ). «و در این موقع از طرف خداوند ندا رسید که مگر من شما را از آن درخت نهى نکردم، مگر به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار و سرسخت شماست» چرا فرمان مرا به دست فراموشى سپردید و در این گرداب سقوط کردید؟» (وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ).از مقایسه تعبیر این آیه با نخستین آیه‏اى که به آدم و حوّا اجازه سکونت در بهشت را مى‏داد به خوبى استفاده مى‏شود که آنها پس از این نافرمانى، چه اندازه از مقام قرب پروردگار دور شدند.


1- شجره ممنوعه چه درختى بوده است؟

در منابع اسلامى دو نوع تفسیر براى آن آمده است، یکى تفسیر «مادى» که طبق معروف در روایات، «گندم» بوده است و دیگرى تفسیر «معنوى» که در روایات از آن تعبیر به «شجره حسد» شده است، زیرا طبق این روایات، آدم پس از ملاحظه مقام و موقعیت خود چنین تصور کرد که مقامى بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت، ولى خداوند او را به مقام جمعى از اولیا از فرزندان او (پیامبر اسلام و خاندانش) آشنا ساخت، او حالتى شبیه به حسد پیدا کرد، و همین شجره ممنوعه بود که آدم مأمور بود به آن نزدیک نشود.در حقیقت طبق این روایات، آدم از دو درخت تناول کرد که یکى از مقام او پایین‏تر بود و او را به سوى جهان ماده مى‏کشید و آن گندم بود، و دیگرى درخت معنوى مقام جمعى از اولیاء خدا بود که از مقام و موقعیت او بالاتر قرار داشت و چون از دو جنبه از حدّ خود تجاوز کرد به آن سرنوشت گرفتار شد.اما باید توجه داشت که این حسد از نوع حسد حرام نبوده و تنها یک احساس نفسانى بوده است، بى‏آنکه کمترین گامى بر طبق آن بردارد.


2 - آیا آدم گناه کرد؟

مدارک اسلامى به ما مى‏گوید: هیچ پیامبرى مرتکب گناه نمى‏شود، و مقام پیشوایى خلق به شخص گناهکار، واگذار نخواهد شد، و مى‏دانیم که آدم از پیامبران الهى بود، بنابراین آنچه در پاره‏اى از تعبیرات درباره پیامبران در قرآن آمده است که نسبت عصیان به آنها داده شده، همگى به معنى «عصیان نسبى» و «ترک اولى» است، نه گناه مطلق.توضیح این که: گناه بر دو گونه است، «گناه مطلق» و «گناه نسبى»، گناه مطلق همان مخالفت نهى تحریمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هرگونه ترک واجب و انجام حرام را شامل مى‏شود.اما «گناه نسبى» آن است که عمل غیر حرامى از شخص بزرگى سر زند، که با توجه به مقام و موقعیتش شایسته او نباشد.فى المثل نمازى که ممکن است از یک فرد عادى، نماز ممتازى باشد براى اولیاء حق، گناه محسوب شود.سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است، و با توجه به موقعیت آنها سنجیده مى‏شود، به همین دلیل اگر یک «ترک اولى» از آنها سر زند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار مى‏گیرند- منظور از ترک اولى این است که انسان کار بهتر را رها کند و سراغ کار خوب یا مباحى برود.نهى آدم از «شجره ممنوعه» نیز یک نهى تحریمى نبود بلکه با توجه به موقعیت آدم با اهمیت تلقى شد و مخالفت با این نهى- هر چند نهى کراهتى بود- موجب چنان مؤاخذه و مجازاتى از طرف خداوند گردید.



اعظم :

 

ایه 12: قبول خالقیّت خدا به تنهایى کافى نیست، اطاعت و تسلیم هم لازم است. «خلقتنى... خلقته» شیطان، خالقیّت خدا را پذیرفته بود، ولى از او اطاعت نکرد.



آیه 14: خواسته‏ى ابلیس، مهلت تا روز قیامت بود، این آیه مشخّص نمى‏کند تا چه زمانى به او مهلت داده شد، امّا از آیه 38 سوره‏ى حجر و آیات 80 و 81 سوره‏ى «ص» استفاده مى‏شود که تنها براى مدّتى طولانى به او مهلت داده شد، نه تا روز قیامت: «اِنّک من المنظرین. الى یوم الوَقت المَعلوم» برخى مى‏گویند: شیطان تا وقتى که خدا صلاح بداند، زنده است.

 

ایه 17: بسیار ایه جالبی است وقت کنیم

نکته های تفسیر المیزان بسیار جالب بود عینا نقل میکنم 📢📢📢📢📢


ایه 17: من بندگانت را از چهار جهت محاصره می کنم تا آنها رااز راه خداخارج کنم و چون راه خدا امری معنوی است ناگزیر مقصود از جهات چهارگانه نیز جهات معنوی خواهد بود نه جهات حسی . و از آیات قرینه مثل (یعدهم و یمنیهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا)(5)،(شیطان آنهارا وعده می دهد و امیدوار می سازد،اما جز به فریب وعده نمی دهد)،استفاده می شوده که مقصود از (من بین ایدیهم )حوادثی است که در زندگی برای انسان پیش می آید که بعضی مطابق آمال او و برخی مایه کدورت وی می باشند، چون شیطان در هر دو صورت کار خود را انجام می دهد و مراد از(من خلفهم )اولاد و اعقاب انسان هستند، چون انسان نسبت به اولاد خود آمالی دارد و درباره آنها اندیشه می کند و بقاء و سعادت آنها را سعادت خود می داند و لذا از خشنودی آنان خشنود و از مکاره آنان متألم می شود، به همین جهت هر چه از حلال و حرام که می تواند همه را برای اولاد خود می اندوزد تا بتواند آنها راتأمین کند و چه بساخود را در این مسیر به گناه و معصیت و یا هلاکت بیافکند. و مراد از (عن ایمانهم )سمت راست و مبارک و نیرومند آدمی است که سعادت و دین اوست و شیطان آدمی را از راه دینداری باز می دارد یا به عکس او را به افراط در دین و بدعت می کشاند. و مراد از(عن شمائلهم )راه چپ یا بی دینی و انحراف می باشد به این معنا که شیطان فحشاء و منکرات را در نظر آدمی جلوه داده ،وی را به ارتکاب گناه وپیروی از تمایلات نفسانی و شهوات وادار می سازد. نهایتا در نتیجه کارهای ابلیس فقط عده کمی از بندگان خدا شاکر خواهند ماندو از قرینه آیات دیگر مثل (لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین )(6)،(هر آینه همه آنها را گمراه می کنم ،جز بندگانی را که از میان آنان در بندگیت خالص شده باشند)،استفاده می شود که مقصود از (شاکرین )همان (مخلصین )هستند. چون کسانی که در عبودیت خدا خالص شده باشند، جز خدا به هیچ چیزدیگر توجهی ندارند و لذا در قلبشان جایی برای وسوسه های شیطان نمانده است و چنین کسی حقیقتا شاکر نعمتهای الهی نیز خواهد بود و شاکرین هم کسانی هستند که صفت شکر در آنها مستقر شده و همراه هر نعمتی منعم آن را ازنظر دور نمی دارند و هر کس که همه چیز جز پروردگارش را فراموش نماید،همانا شاکر و مخلص خواهد بود، پس اگر معنای شکر را بررسی کنیم برگشت آن به همان اخلاص می باشد و اینکه شیطان این گروه را استثناء کرده علتش ترحم بر آنها نبوده ، بلکه شیطان به هیچ وجه دسترسی به آنها ندارد و حریف آنان نمی شود، اما متأسفانه عده این بندگان مخلص و شکور بسیار اندک است ،(وقلیل من عبادی الشکور)(7)،(عده کمی از بندگان من شکر گزار هستند).

چقدر این روزا ادم ناشکر زیاد شده

دست های شیطان عجیب در کاره

 

دوباره به ایه دقت کنیم

 

ایه 21: قسم دروغ پایه گذارش شیطان بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر