قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۴ ق.ظ

490. صفحه 490



سی و یکم فروردین : 


نفیسه : 



(آیه 11)-بعد از دو نعمتی که در دو آیه قبل به آنها اشاره شد،سومین موهبت را که مسأله نزول آب باران و احیاى زمینهاى مرده است در این آیه به این صورت مطرح مى‏کند «همان کسى که از آسمان آبى فرستاد بمقدار معیّن» (وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).

«و به وسیله آن سرزمین مرده‏اى را حیات بخشیدیم» (فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً).

«و همین گونه (که زمینهاى مرده با نزول باران زنده مى‏شوند شما نیز بعد از مرگ زنده، و از قبرها) خارج خواهید شد» (کَذلِکَ تُخْرَجُونَ).


(آیه 12)- در چهارمین مرحله بعد از ذکر نزول باران و حیات گیاهان به آفرینش انواع حیوانات اشاره کرده، مى‏گوید: «همان کسى که همه زوجها را آفرید» (وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها).

تعبیر به «ازواج» (زوجها) کنایه از انواع حیوانات است، به قرینه گیاهان که در آیات قبل آمد.

و مى‏دانیم قانون زوجیت، قانون حیات در همه جانداران مى‏باشد و افراد نادر و استثنایى مانع از کلیت قانون نیست.

در پنجمین مرحله که آخرین نعمت را در این سلسله بیان مى‏کند سخن از مرکبهایى است که خداوند براى پیمودن راههاى دریایى و خشکى در اختیار بشر گذارده، مى‏فرماید: «و براى شما از کشتیها و چهار پایان مرکبهایى قرار داد که بر آن سوار مى‏شوید» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ).

این یکى از مواهب و اکرامهاى خداوند نسبت به نوع بشر است که در انواع دیگر از موجودات زنده دیده نمى‏شود.


(آیه 13)- این آیه هدف نهایى آفرینش این مراکب را چنین بازگو مى‏کند: «تا بر پشت آنها به خوبى قرار گیرید سپس هنگامى که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکّر شوید و بگویید: پاک و منزه است کسى که این را مسخّر ما ساخت، و گر نه ما توانایى تسخیر آن را نداشتیم» (لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ).


(آیه 14)- در این آیه گفتار مؤمنان راستین را به هنگام سوار شدن بر مرکب این گونه تکمیل مى‏کند: «و ما به سوى پروردگارمان بازمى‏گردیم» (وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ).

این جمله اشاره‏اى به مسأله معاد است چرا که همیشه توجه به آفریدگار و مبدأ، انسان را متوجه معاد نیز مى‏سازد.

و نیز اشاره‏اى است به این معنى که مبادا هنگام سوار شدن و تسلّط بر این مرکبهاى راهوار مغرور شوید، و در زرق و برق دنیا فرو روید، بلکه به یاد انتقال بزرگتان از این جهان به جهان دیگر باشید.


(آیه 15)- چگونه ملائکه را دختران خدا مى‏خوانید؟

بعد از تحکیم پایه‏هاى توحید از طریق بر شمردن نشانه‏هاى خداوند در نظام هستى و نعمتها و مواهب او، در اینجا به نقطه مقابل آن یعنى مبارزه با شرک و پرستش غیر خدا پرداخته نخست به سراغ یکى از شاخه‏هاى آن یعنى پرستش فرشتگان مى‏رود و مى‏فرماید: «آنها براى خداوند از میان بندگانش جزئى قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً).

تعبیر به «جزء» هم بیانگر این است که آنها فرشتگان را فرزندان خدا مى‏شمردند زیرا همیشه فرزند جزئى از وجود پدر و مادر است که به صورت نطفه از آنها جدا مى‏شود.

و نیز بیان کننده پذیرش عبودیت آنهاست چرا که فرشتگان را جزئى از معبودان در مقابل خداوند تصور مى‏کردند. سپس مى‏افزاید: «انسان کفران کننده آشکارى است» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ).

به جاى این که سر بر آستان خالق و ولى نعمت خود بساید راه کفران پیش گرفته به سراغ مخلوقاتش مى‏رود.


(آیه 16)- در این آیه براى محکوم کردن این تفکر خرافى از ذهنیات و مسلمات خود آنها استفاده مى‏کند، چرا که آنها جنس مرد را بر زن ترجیح مى‏دادند، و اصولا دختر را ننگ خود مى‏شمردند، مى‏فرماید: «آیا از میان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب کرده و پسران را براى شما برگزیده است» (أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ).

به پندار شما مقام دختر پایین‏تر است، چگونه خود را بر خدا ترجیح مى‏دهید؟ سهم او را دختر، و سهم خود را پسر مى‏پندارید؟!


(آیه 17)- باز همین مطلب را به بیان دیگرى تعقیب کرده، مى‏گوید: «در حالى که هرگاه یکى از آنها را به همان چیزى که براى خداوند رحمان شبیه قرار داده [به تولد دختر] بشارت دهند صورتش (از فرط ناراحتى) سیاه مى‏شود، و خشمگین مى‏گردد»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ).

این تعبیر به خوبى حاکى از تفکر خرافى مشرکان ابله در عصر جاهلیت در مورد تولد فرزند دختر است که چگونه از شنیدن خبر ولادت دختر ناراحت مى‏شدند در عین حال فرشتگان را دختران خدا مى‏دانستند!


(آیه 18)- باز در ادامه این سخن مى‏افزاید: «آیا کسى را که در لابلاى زینتها پرورش مى‏یابد، و به هنگام جدال قادر به تبیین مقصود خود نیست» فرزند خدا مى‏خوانید (أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ).

در اینجا قرآن دو صفت از صفات زنان را که در غالب آنها دیده مى‏شود و از جنبه عاطفى آنان سر چشمه مى‏گیرد مورد بحث قرار داده، نخست علاقه شدید آنها به زینت آلات، و دیگر عدم قدرت کافى بر اثبات مقصود خود به هنگام مخاصمه و جر و بحث به خاطر حیا و شرم.


(آیه 19)- در این آیه مطلب را با صراحت بیشترى مطرح کرده، مى‏فرماید:

«آنها فرشتگان را که بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند» و دختران خدا معرفى کردند (وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً).

سپس به صورت استفهام انکارى در پاسخ آنها مى‏فرماید: «آیا آنها شاهد آفرینش (فرشتگان) بودند» (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ).

و در پایان آیه مى‏افزاید: «گواهى آنها (بر این عقیده بى‏اساس در نامه‏هاى اعمالشان) نوشته مى‏شود و (از آن) بازخواست خواهند شد»! (سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ).


(آیه 20)- آنها دلیلى جز تقلید از نیاکان جاهل ندارند؟

در آیات گذشته نخستین پاسخ منطقى به عقیده خرافى بت‏پرستان که فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند داده شد در اینجا همین معنى را پى‏گیرى کرده، به ابطال این خرافه زشت از طرق دیگرى مى‏پردازد، نخست یکى از دلائل واهى آنها را بطور فشرده همراه با جواب آن نقل کرده، مى‏گوید: «آنان گفتند: اگر خداوند رحمان مى‏خواست ما آنها را هرگز پرستش نمى‏کردیم» این خواست او بوده است که ما به پرستش آنان پرداخته‏ایم! (وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ).

این تعبیر ممکن است به این معنى باشد که آنها معتقد به جبر بودند، و مى‏گفتند هر چه از ما صادر مى‏شود به اراده خداوند است، و هر کارى انجام مى‏دهیم مورد رضایت اوست.

و در پایان آیه با این جمله کوتاه به این استدلال واهى بت‏پرستان پاسخ مى‏گوید: «آنها به چنین چیزى که ادعا مى‏کنند علم ندارند، و جز دروغ چیزى نمى‏گویند» (ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ).

آنها حتى به مسأله جبر و یا رضایت خداوند به اعمالشان علم و ایمان ندارند بلکه مانند بسیارى از هوى پرستان و مجرمان دیگر هستند که براى تبرئه خویشتن از گناه و فساد موضوع جبر را پیش مى‏کشند و مى‏گویند: دست تقدیر ما را به این راه کشانیده!


(آیه 21)- در این آیه به دلیل دیگرى که ممکن است آنها به آن استدلال کنند اشاره کرده، مى‏گوید: «یا این که ما کتابى را پیش از این کتاب به آنها داده‏ایم و آنها به آن تمسّک مى‏جویند»؟! (أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ).

یعنى آنها براى اثبات این ادعا باید یا به دلیل عقل متمسک شوند، یا به نقل، در حالى که نه دلیلى از عقل دارند، و نه دلیلى از نقل، تمام دلائل عقلى دعوت به توحید مى‏کند، و همه انبیا و کتب آسمانى نیز دعوت به توحید کردند.


(آیه 22)- در این آیه به بهانه اصلى آنان اشاره کرده که آن هم در واقع خرافه‏اى بیش نیست که پایه خرافه دیگرى شده است، مى‏فرماید: «بلکه آنها مى‏گویند: ما نیاکان خود را بر مذهبى یافتیم و ما نیز به آثار آنها هدایت شده‏ایم» (بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ).

در حقیقت آنها دلیلى جز «تقلید کورکورانه» از پدران و نیاکان خود نداشتند و عجب این که خود را با این تقلید هدایت یافته مى‏پنداشتند، در حالى که در مسائل اعتقادى و زیر بنایى فکرى هیچ انسان فهمیده و آزاده‏اى نمى‏تواند متکى بر تقلید باشد آن هم به صورت تقلید «جاهل از جاهل».


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۰۶:۵۴
* مسافر
دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۶ ق.ظ

489 . صفحه 489


سی ام فروردین :



نفیسه :



(آیه 52)- قرآن روحى است از جانب خدا: به دنبال بحث کلى و عمومى که درباره وحى در آیه قبل آمد در اینجا از نزول وحى بر شخص پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله سخن گفته، مى‏فرماید: «همان گونه (که بر پیامبران پیشین، از طرق مختلف وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم» (وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا).

منظور از «روح» در اینجا قرآن مجید است که مایه حیات دلها و زندگى جانهاست.
در دنباله آیه مى‏افزاید: «تو پیش از این از کتاب و ایمان آگاه نبودى، ولى ما آن را نورى قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت مى‏کنیم» (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا).
این لطف خدا بود که شامل حال تو شد، و این وحى آسمانى بر تو نازل گشت و ایمان به تمام محتواى آن پیدا کردى.
در پایان آیه مى‏افزاید: «بطور مسلّم تو به سوى راه مستقیم مردم را هدایت مى‏کنى» (وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
نه تنها قرآن نورى براى توست که نورى براى همگان است، و وسیله هدایتى براى جهانیان به سوى صراط مستقیم، این یک موهبت عظیم الهى است براى رهروان راه حق و آب حیاتى است براى همه تشنه کامان.


(آیه 53)- سپس به عنوان تفسیرى بر «صراط مستقیم» مى‏افزاید: «راه خداوندى که تمام آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست» (صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ). چه راهى صافتر از راهى است که به خالق عالم هستى مى‏رسد؟
آخرین جمله این آیه که در عین حال آخرین جمله سوره شورى است در حقیقت دلیلى است براى این معنى که راه مستقیم تنها راهى است که به سوى خدا مى‏رود، مى‏فرماید: «آگاه باشید که همه کارها تنها به سوى خدا باز مى‏گردد» (أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ).
این جمله در عین حال بشارتى است براى پرهیزگاران، و تهدیدى است براى ظالمان و گنهکاران که بازگشت همه آنها به سوى خداست.
و نیز دلیلى است بر این که وحى باید تنها از سوى خدا باشد، چرا که بازگشت همه اشیاء و تدبیر آنها به سوى اوست.
پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله قبل از نبوّت چه آئینى داشت؟
باید بگوییم پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شخصا برنامه خاصى از سوى خداوند داشته که بر طبق آن عمل مى‏کرده، و در حقیقت آیین مخصوص خودش بود، تا زمانى که اسلام بر او نازل گشت.
شاهد این سخن حدیثى است که در نهج البلاغه آمده، که مى‏گوید: «خداوند از آن زمان که رسول خدا از شیر بازگرفته شد بزرگترین فرشته‏اى را قرین وى ساخت، تا شب و روز او را به راههاى مکارم، و طرق اخلاق نیک سوق دهد».
مأموریت چنین فرشته‏اى دلیل بر وجود یک برنامه اختصاصى است.



درسهایی از سوره شوری

49-لله ملک السماوات و الارض
5-استغفار دو لطف قطعی را بدنبال دارد:مغفرت و رحمت
17-به آرزوهای موهوم و طولانی که موجب تاخیر توبه و عمل صالح است گرفتار نشویم،شاید قیامت نزدیک باشد.
21-مهلت دادن به منحرفین یک لطف الهی است تا شاید به فکر توبه یا ایمان بیفتند و اگر این لطف نبود انسان با اولین گناه خود به کیفر نابودی میرسید.
25-توبه باید همراه تغییر در رفتار و گفتار باشد وگرنه نوعی تظاهر و ریاکاری است که خداوند از آن آگاه است.
38-نماز،تکبر را، مشورت،استبداد را و انفاق ،بخل را در جامعه محو میکند.
40-در انتقام پاداش نیست ولی در عفو پاداش است.
49-پسر یا دختر بودن فرزند را به او واگذاریم زیرا او بهتر میداند.
52-گرچه هدایت به دست خداست لکن بستر هدایت روح بندگی و دوری از تکبر است.




سوره زخرف چهل و سومین سوره قران میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 89 آیه دارد.‏
محتواى سوره:
مباحث این سوره را مى‏توان در هفت بخش خلاصه کرد:
بخش اول: از اهمیت قرآن مجید و نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله سخن مى‏گوید.
بخش دوم: قسمتى از دلائل توحید را در «آفاق» و نعمتهاى گوناگون خداوند را بر انسانها بر مى‏شمرد.
بخش سوم: همین حقیقت را از طریق مبارزه با شرک و نفى نسبتهاى ناروا به خداوند و مبارزه با تقلیدهاى کورکورانه، تکمیل مى‏کند.
در بخش چهارم: براى مجسم ساختن این حقایق قسمتى از سرگذشت انبیاى پیشین و اقوام آنها را نقل مى‏کند.
در بخش پنجم: مسأله معاد و پاداش مؤمنان و سرنوشت شوم کفار مطرح شده و با تهدیدها و انذارهاى قوى مجرمان را هشدار مى‏دهد.
بخش ششم: ناظر به ارزشهاى باطلى است که حاکم بر افکار افراد بى‏ایمان بوده و هست که به خاطر این ارزشهاى بى‏اساس در ارزیابى خود درباره مسائل مهم زندگى گرفتار انواع اشتباه مى‏شوند.
بخش هفتم: از مواعظ و اندرزهاى مؤثر و پربار براى تکمیل کردن بخشهاى دیگر سخن مى‏گوید.نام سوره از آیه 35 گرفته شده که از ارزشهاى مادى و «زخرف» (طلا و مانند آن) سخن مى‏گوید.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «کسى که سوره زخرف را تلاوت کند از کسانى است که روز قیامت به این خطاب مخاطب مى‏شود: اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست، و نه غمى، بدون حساب وارد بهشت شوید».
این بشارت بزرگ و فضیلت بى‏حساب تنها با تلاوت خالى از اندیشه و ایمان و عمل حاصل نمى‏شود، چرا که تلاوت مقدمه‏اى است براى اندیشه، و «ایمان» و «عمل» ثمره‏اى از آن است.



(آیه 1)- در آغاز این سوره باز با «حروف مقطعه» «حاء، میم» (حم).
روبرو مى‏شویم، این چهارمین سوره‏اى است که با «حم» آغاز شده، که درباره آن قبلا بحث کرده‏ایم.



(آیه 2)- در دومین آیه به قرآن مجید سوگند یاد کرده، مى‏فرماید: «سوگند به کتاب مبین» و روشنگر (وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ).
سوگند به این کتابى که حقایقش آشکار، و مفاهیمش روشن، و دلائل صدقش نمایان، و راههاى هدایتش واضح و مبین است.



(آیه 3)- که «ما آن را قرآنى عربى قرار دادیم تا شما آن را درک کنید» (إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
عربى بودن قرآن یا به معنى نزول آن به زبان عرب است که از گسترده‏ترین زبانهاى جهان براى بیان حقایق مى‏باشد. و یا به معنى «فصاحت» آن است- چرا که یکى از معانى عربى همان «فصیح» است- اشاره به این که آن را در نهایت فصاحت قرار دادیم تا حقایق به خوبى از لابلاى کلمات و جمله‏هایش ظاهر گردد، و همگان آن را به خوبى درک کنند.



(آیه 4)- سپس به بیان اوصاف سه گانه دیگرى درباره این کتاب آسمانى پرداخته، مى‏گوید: «و آن در ام الکتاب [لوح محفوظ] نزد ما بلند پایه و استوار است»! (وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ).
«امّ الکتاب» (کتاب مادر) به معنى کتابى است که اصل و اساس همه کتب آسمانى مى‏باشد. این همان کتاب «علم پروردگار» است که نزد اوست و همه حقایق عالم و همه حوادث آینده و گذشته و همه کتب آسمانى در آن درج است و هیچ کس به آن راه ندارد جز آنچه را که خدا بخواهد افشا کند.
این توصیف بزرگى است براى قرآن که از علم بى‏پایان حق سرچشمه گرفته و اصل و اساسش نزد اوست. و به همین دلیل در توصیف دوم و سوم مى‏گوید: این کتاب در نزد ما والامقام، حکمت آموز، مستحکم، متین و حساب شده است «لعلىّ حکیم».



(آیه 5)- در این آیه منکران، و اعراض کنندگان از قرآن، را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «آیا این ذکر [قرآن‏] را (که مایه بیدارى و یادآورى شماست) از شما بازگیریم به خاطر این که قومى اسرافکارید»؟! (أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ).
درست است که شما در دشمنى و مخالفت با حق، چیزى فروگذار نکرده‏اید، ولى لطف و رحمت خداوند به قدرى وسیع و گسترده است که اینها را مانع بر سر راه خود نمى‏بیند، باز هم این کتاب را پى‏درپى بر شما نازل مى‏کند، تا دلهایى که اندک آمادگى دارند، تکان بخورند و به راه آیند، و این است مقام رحمت عامه و رحمانیت پروردگار که دوست و دشمن را در برمى‏گیرد.



(آیه 6)- سپس به عنوان شاهد و گواه بر آنچه گفته شد، و هم تسلّى و دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و در ضمن تهدیدى براى منکران لجوج، در عبارتى کوتاه و محکم مى‏فرماید: «چه بسیار از پیامبران را که براى هدایت در میان اقوام پیشین فرستادیم» (وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ).


(آیه 7)- «ولى هیچ پیامبرى به سراغشان نمى‏آمد مگر این که او را استهزا مى‏کردند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
این مخالفتها و سخریه‏ها هرگز مانع لطف الهى نبود، این فیضى است که از ازل تا به ابد ادامه یافته، وجودى است که بر همه بندگان مى‏کند.



(آیه 8)- اما براى این که تصور نکنند که لطف بى‏حساب خداوند مانع مجازات آنها در پایان کار خواهد شد- که مجازات نیز خود، مقتضاى حکمت اوست- این آیه مى‏افزاید: «ولى ما کسانى را که نیرومندتر از آنها بودند هلاک کردیم» (فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً).
«و داستان پیشینیان گذشت» (وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلِینَ).
در آیاتى که قبلا بر تو نازل کرده‏ایم، نمونه‏هاى زیادى از این اقوام سرکش و طغیانگر مطرح شده‏اند، و شرح حال آنها بر تو نازل گردیده اقوامى با امکانات و ثروت و نفرات و لشگر و استعداد فراوان همچون فرعون و فرعونیان و قوم عاد و ثمود.



(آیه 9)- بخشى از دلائل توحید: از اینجا بحث پیرامون توحید و شرک شروع مى‏شود، نخست از فطرت و سرشت انسانها براى اثبات توحید کمک مى‏گیرد، مى‏فرماید: «هرگاه از آنها بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده مسلما مى‏گویند: خداوند قادر و دانا آنها را آفریده است» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ).



(آیه 10)- سپس به پنج قسمت از نعمتهاى بزرگ خدا که هر یک نمونه‏اى از نظام آفرینش و آیتى از آیات خداست اشاره مى‏کند.
نخست از زمین شروع کرده، مى‏فرماید: «همان کسى که زمین را محل آرامش شما قرار داد» (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً). و مى‏دانیم نعمت آرامش و امنیت پایه اصلى بهره گیرى از نعمتهاى دیگر است.
و براى بیان نعمت دوم مى‏افزاید: «او براى شما در زمین راههایى قرار داد تا هدایت شوید» و به مقصد برسید (وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).
مى‏دانیم: تقریبا سراسر خشکیها را چین خوردگیهاى بسیار فراگرفته و کوههای بزرگ و کوچک و تپه‏هاى مختلف آن را پوشانده است، و جالب این که در میان بزرگترین سلسله جبال دنیا غالبا بریدگیهایى وجود دارد که انسان مى‏تواند راه خود را از میان آنها پیدا کند، و کمتر اتفاق مى‏افتد که این کوهها بکلى مایه جدایى بخشهاى مختلف زمین گردند، و این یکى از اسرار نظام آفرینش و از مواهب الهى بر بر بندگان است.
از این گذشته بسیارى از قسمتهاى زمین به وسیله راههاى دریایى به یکدیگر مربوط مى‏شوند که این خود نیز در عمومیت مفهوم آیه وارد است.


اعظم :



ایه 3 : تفسیر المیزان
ضمیر در ((جعلناه (( به کتاب برمى گردد، و معناى ((قرانا عربیا(( این است که این کتابى است که به لغت عربى قرائت مى شود.((لعلکم تعقلون (( این جمله غایت و غرض جعل آن کتاب را بیان مى کند.
و همین که امید تعقل و فهمیدن مردم را غایت و غرض جعل مذکور قرار داده ، خود شاهد بر این است که قرآن قبل از آنکه به زبان عربى درآید، در مرحله اى از کینونت (هستى ) وجود داشته که در آن مرحله عقول بشر دسترسى بدان نداشته ، با اینکه کار عقل این است که هر امر فکرى و مساءله ذهنى را درک کند، هر چند که آن مساءله در نهایت درجه دقت و لطافت باشد.
در نتیجه از این آیه فهمیده مى‏شود که کتاب بر حسب موطن نفس الامرى و واقعیتش ما فوق فکر و اجنبى از عقول بشرى است، و خداى تعالى آن را از آن موطن پایین آورده، و در خور فهم بشر کرده، و به لباس واژه عربیت درآورده، به این امید که عقول بشر با آن انس بگیرد و حقایقش را بفهمد. و چون استعمال کلمه" امید" در باره خداى تعالى صحیح نیست، لا جرم باید گفت امید قائم به مقام و یا به مخاطب است، نه به خود گوینده، که خداى تعالى است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۰۶:۴۶
* مسافر
يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۶ ب.ظ

488 . صفحه 488


بیست و نهم فروردین :


نفیسه :


(آیه 45)- بدنبال آیه قبل این آیه سومین مجازات گروه ظالمان  را چنین بیان مى‏کند: «در آن روز آنها را مى‏بینى که بر آتش عرضه مى‏شوند، در حالى که از شدت خوارى خاشعند، و زیر چشمى و مخفیانه به آن نگاه مى‏کنند» (وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ).

این ترسیمى است از حالت کسى که شدیدا از چیزى مى‏ترسد و نمى‏خواهد آن را با تمام چشمش ببیند و در عین حال نمى‏تواند از آن غافل بماند، ناچار پیوسته مراقب آن است اما با گوشه چشم! آخرین مجازاتى که در اینجا بیان شده شنیدن ملامت و سرزنش دردناک مؤمنان است، چنانکه در پایان آیه آمده است: «و کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏گویند: زیانکاران واقعى آنها هستند که سرمایه‏هاى جان و خانواده خود را در روز قیامت از دست داده، و زیان کرده‏اند» (وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
چه زیانى از این بالاتر که انسان هستى خویشتن را از دست دهد، و سپس همسر و فرزند و بستگان خود را، و در درون عذاب الهى گرفتار آتش حسرت و فراق نیز بشود.
سپس مى‏افزایند: اى اهل محشر! همه «بدانید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند» (أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ).
توجه به این نکته لازم است که «عذاب جاویدان» براى این ظالمان قرینه بر این است که منظور از آن کافران است.



(آیه 46)- این آیه نیز گواه بر این حقیقت است که مى‏گوید: «آنها جز خدا اولیا و یاورانى ندارند که آنان را یارى کنند» و عذاب الهى را از آنها دفع نمایند (وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
آنها رشته‏هاى ارتباط خود را با بندگان خالص با انبیا و اولیا بریده‏اند، لذا در آنجا یار و یاورى ندارند، قدرتهاى مادى نیز در آنجا همه از کار مى‏افتد، و به همین دلیل تک و تنها در برابر عذاب الهى قرار مى‏گیرند.
و براى تأکید این معنى در پایان آیه مى‏افزاید: «هرکس را خداوند گمراه سازد راه نجاتى براى او نیست» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ).



(آیه 47)- از آنجا که در آیات گذشته گوشه‏اى از مجازات دردناک و هول و وحشت کافران و ظالمان منعکس شده، در اینجا روى سخن را به همه مردم کرده، به آنها هشدار مى‏دهد پیش از آنکه گرفتار چنان سرنوشت شومى شوند دعوت پروردگارشان را اجابت کرده به راه حق باز آیند.
مى‏فرماید: «دعوت پروردگار خویش را اجابت کنید پیش از آن که روزى فرا رسد که دیگر بازگشتى براى آن در برابر اراده پروردگار نیست» (اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ).
و اگر تصور کنید در آن روز پناهگاهى جز سایه لطف او، و مدافعى جز رحمت او وجود دارد اشتباه است، چرا که «در آن روز براى شما نه ملجأ و پناهى است (که در برابر عذاب الهى پناهتان دهد) و نه یار و یاورى» که از شما دفاع کند (ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ).



(آیه 48)- در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، به عنوان دلدارى از آن حضرت مى‏فرماید: با این همه «اگر روى گردان شوند (غمگین مباش) ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار نداده‏ایم» (فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً).
«وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است» خواه پذیرا شوند یا نشوند (إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ).
تو باید رسالت الهى خود را به نحو کامل ابلاغ، و بر آنها اتمام حجت کنى، دلهاى آماده آن را مى‏پذیرد هر چند گروه زیادى بى‏خبر اعراض کنند، تو مسؤولیتى در این زمینه ندارى.
سپس ترسیمى از حال این جمعیت بى‏ایمان و اعراض کننده کرده، مى‏گوید:
«و هنگامى که ما رحمتى از سوى خود به انسان بچشانیم به آن دلخوش مى‏شود» (وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها).
«و هنگامى که بلایى به خاطر اعمالى که انجام داده‏اند به آنها رسد (به کفران مى‏پردازند) چرا که انسان بسیار کفران کننده است» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ).
نه نعمتهاى الهى از طریق انگیزه شکر منعم او را بیدار و به شکرگزارى و معرفت و اطاعت او وا مى‏دارد، نه مجازاتهایى که به خاطر گناهان دامنگیرش مى‏شود او را از خواب غفلت بیدار مى‏کند، و نه دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در او اثر مى‏گذارد.



(آیه 49)- فرزندان همه هدایاى او هستند: در این آیه براى نشان دادن این واقعیت که هرگونه نعمت و رحمت در این عالم از سوى خداست، و کسى از خود چیزى ندارد، به یک مسأله کلى و یک مصداق روشن آن اشاره کرده، مى‏فرماید:
«مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خداست هر چه را بخواهد مى‏آفریند» (لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاءُ).
نمونه روشنى از این واقعیت که هیچ کس از خود چیزى ندارد، و هر چه هست از ناحیه اوست این که: «به هر کس اراده کند دختر مى‏بخشد و به هرکس بخواهد پسر» (یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ).



(آیه 50)- «یا (اگر بخواهد) پسر و دختر- هردو- به آنها مى‏دهد، و هرکس را بخواهد عقیم و بى‏فرزند مى‏گذارد» (أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً).
و به این ترتیب مردم به چهار گروه تقسیم مى‏شوند: آنهایى که تنها پسر دارند و در آرزوى دخترى هستند، و آنها که دختر دارند و در آرزوى پسرى، و آنها که هر دو را دارند، و گروهى که فاقد هرگونه فرزندند و قلبشان در آرزوى آن پر مى‏کشد.
تعبیر به «یهب» (مى‏بخشد) دلیل روشنى است که هم دختران هدیه الهى هستند و هم پسران، و فرق گذاشتن میان این دو از دیدگاه یک مسلمان راستین صحیح نیست، هر دو «هبه» او مى‏باشند.
به هر حال نه تنها در موضوع تولد فرزندان که در همه چیز مشیت خداوند حاکم مطلق است، و او قادرى است آگاه و حکیم که علم و قدرتش با هم قرین است، لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «او دانا و قادر است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).



(آیه 51)-
شأن نزول:
جمعى از یهود خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و عرض کردند:
چرا تو با خداوند سخن نمى‏گویى؟ و به او نگاه نمى‏کنى؟ اگر پیامبرى همان گونه که موسى (ع) با او سخن گفت و به او نگاه کرد تو نیز چنین کن، ما هرگز به تو ایمان نمى‏آوریم مگر این که همین کار را انجام دهى، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: موسى هرگز خدا را ندید، اینجا بود که آیه نازل شد و چگونگى ارتباط پیامبران را با خداوند متعال تشریح کرد.
تفسیر:
طرق ارتباط پیامبران با خداوند- همان گونه که در آغاز این سوره گفتیم در این سوره تکیه خاصى روى مسأله وحى و نبوت شده است، سوره با مسأله وحى آغاز شد، و با مسأله وحى پایان مى‏یابد.
و از آنجا که در آیات گذشته از نعمتهاى الهى سخن در میان بود اینجا از مهمترین نعمتهاى پروردگار و پربارترین مواهب او براى جهان انسانیت که همان مسأله وحى و ارتباط انبیاء با خداست سخن مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید: «شایسته هیچ انسانى نیست که خدا با او سخن بگوید (و با او رو برو گردد، چرا که او منزه از جسم و جسمانیت است) مگر از طریق وحى و الهام مرموز به قلب او» (وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً).
«یا شنیدن سخنان پروردگار از پشت حجاب» (أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ).
«و یا از طریق فرستادن رسولى» که پیام الهى را به او ابلاغ کند (أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا).
«در این هنگام (فرستاده الهى) به فرمان پروردگار آنچه را خدا مى‏خواهد (به پیامبرش) وحى مى‏کند» (فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ).
آرى! راهى براى سخن گفتن خداوند با بندگان جز این سه راه نیست «چرا که او بلند مقام و حکیم است» (إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ). و بالاتر از آن است که دیده شود یا با زبان سخن گوید، و تمام افعالش حکیمانه است. این آیه در حقیقت پاسخى است روشن به افرادى که به خاطر بى‏خبری ممکن است توهّم کنند مسأله وحى دلیل بر این است که پیامبران خدا را مى‏بینند، و با او سخن مى‏گویند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۳۶
* مسافر
شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۲۶ ق.ظ

487 . صفحه 487


بیست و هشتم فروردین :


نفیسه :





(آیه 32)- وزش بادهاى منظم و حرکت کشتیها از آیات اوست بار دیگر به بیان نشانه‏هاى پروردگار و دلائل توحید پرداخته، و بحثى را که در این زمینه در آیات قبل آمده ادامه مى‏دهد.

در اینجا به سراغ مطلبى مى‏رود که انسانها در زندگى مادى خود با آن بسیار سر و کار دارند، مخصوصا ساحل نشینان و مسافران دریاها، مى‏گوید: «از آیات و نشانه‏هاى خداوند کشتیهایى است همچون کوهها که بر صفحه دریاها به حرکت در مى‏آید» (وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ).



(آیه 33)- سپس براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «اگر خداوند اراده کند باد را ساکن مى‏سازد تا کشتیها بر پشت دریا ساکن و متوقف شوند»! (إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى‏ ظَهْرِهِ).
و در پایان آیه براى نتیجه گیرى اضافه مى‏کند: «در این نشانه‏هایى است براى هرکس که داراى مقام صبر و شکر است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
آرى! در این حرکت بادها، و جریان کشتیها، و آفرینش دریاها، و نظام و هماهنگى مخصوصى که بر این امور حکمفرماست نشانه‏هاى گوناگونى براى ذات پاک اوست.
تکیه بر دو وصف «صبّار» و «شکور» مجموعا ترسیم گویایى از حقیقت ایمان است، چرا که مؤمن در مشکلات و گرفتاریها صبور و در نعمتها شکور است.
لذا در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «ایمان دو نیمه است، نیمى از آن صبر، و نیمى از آن شکر است».



(آیه 34)- باز در این آیه براى مجسم ساختن عظمت این نعمت الهى مى‏افزاید: «یا (اگر بخواهد) این کشتیها را به خاطر اعمالى که مسافران و سرنشینانش مرتکب شده‏اند نابود و هلاک مى‏سازد» (أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا).
ولى با این حال لطف خداوند شامل حال انسان است «و بسیارى را مى‏بخشد» (وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ).
که اگر نبخشد هیچ کس جز معصومین و خاصان و پاکان از مجازات الهى مصون و برکنار نخواهند بود.



(آیه 35)- «تا کسانى که در آیات ما مجادله مى‏کنند (و به مخالفت و انکار بر مى‏خیزند) بدانند هیچ پناهگاهى (جز ذات پاک خداوند) ندارند» (وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ).
چرا که آگاهانه به مخالفت برخاسته، و از روى عداوت و لجاج به ستیزه جویى ادامه مى‏دهند، آنها از عفو و رحمتش ممنوعند.



(آیه 36)- در این آیه روى سخن را به همگان کرده، مى‏گوید: «پس آنچه به شما عطا شده متاع زود گذر زندگى دنیاى فانى است» (فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
مبادا شما را فریب دهد و غافل سازد، و تصور کنید همیشه در اختیار شما است، برقى است مى‏جهد و به زودى خاموش مى‏شود، شعله‏اى است در برابر باد و حبابى است بر سطح آب، و غبارى است در مسیر طوفان.
«ولى پاداشها و مواهبى که نزد خداست بهتر و پایدارتر است براى کسانى که ایمان آورده‏اند و بر پروردگارشان توکل مى‏کنند» (وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
اگر بتوانید این متاع زود گذر را با آن سرمایه جاودان مبادله کنید تجارتى پرسود نصیب شما شده، و موفقیتى است بى‏نظیر! لذا در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «به خدا سوگند دنیا در برابر آخرت مثل این است که یکى از شما انگشت خود را به دریا زند و سپس بیرون آورد، باید دید چه مقدار آب دریا را با آن برداشته است»؟!



(آیه 37)- بعد از وصف ایمان و توکل درباره مؤمنان به هفت قسمت از برنامه‏هاى عملى آنها اشاره مى‏کند، برنامه‏اى که بیانگر ارکان یک جامعه سالم با حکومت صالح و قدرتمند است.
نخستین وصف را از پاک سازى شروع مى‏کند، مى‏فرماید: پاداش الهى و آنچه نزد خداست «براى کسانى (بهتر و پایدارتر است) که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى‏ورزند» (وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ).
در روایات اهل بیت علیهم السّلام «کبائر» به این صورت تفسیر شده: «گناهان کبیره گناهانى است که خداوند مجازات آتش براى آن مقرّر داشته است».
به این ترتیب نخستین نشانه‏هاى ایمان و توکل پرهیز و اجتناب از گناهان کبیره است.
در توصیف دوم که آن نیز جنبه پاکسازى دارد درباره تسلط بر نفس به هنگام خشم و غضب که بحرانى‏ترین حال انسان است سخن مى‏گوید، مى‏فرماید:
«و هنگامى که خشمگین شوند عفو مى‏کنند» (وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ).
نه تنها در موقع غضب زمام اختیار از کفشان ربوده نمى‏شود، و دست به اعمال زشت و جنایات نمى‏زنند، بلکه با آب عفو و غفران قلب خود و دیگران را از کینه‏ها شستشو مى‏دهند و این صفتى است که جز در پرتو ایمان راستین و توکل بر حق پیدا نمى‏شود.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که به هنگام شوق و علاقه، و به هنگام ترس و وحشت، و هنگام خشم و غضب مالک نفس خویشتن باشد خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حرام مى‏کند».



(آیه 38)- در این آیه به سومین تا ششمین اوصاف آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «و آنها که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده، و فرمانهاى او را از جان و دل پذیرفته‏اند» (وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ).
«و نماز را بر پا داشته‏اند» (وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
«و کار آنها به طریق شورى و مشورت در میان آنها صورت مى‏گیرد» (وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُمْ).
«و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم، در راه خداوند انفاق مى‏کنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
در آیه قبل سخن از پاک سازى وجودشان از گناهان و غلبه بر خشم و غضب بود، اما در این آیه سخن از بازسازى وجودشان در جنبه‏هاى مختلف است که از همه مهمتر اجابت دعوت پروردگار و تسلیم در برابر فرمان اوست.



(آیه 39)- در توصیف دیگر که هفتمین توصیف مؤمنان راستین است مى‏فرماید: «و کسانى که هرگاه ستمى به آنان رسد تسلیم ظالم نمى‏شوند و از دیگران یارى مى‏طلبند» (وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ).
هم مظلوم موظف به مقاومت در برابر ظالم و فریاد برآوردن است، و هم مؤمنان دیگر موظف به پاسخگویى او هستند.
این برنامه مثبت و سازنده به ظالمان هشدار مى‏دهد که اگر دست به ستم بیالایند مؤمنان ساکت نمى‏نشینند، و در برابر آنها به پا مى‏خیزند، و هم به مظلومان اعتماد مى‏بخشد که اگر استغاثه کنند دیگران به یارى آنها مى‏شتابند.



(آیه 40)- ولى از آنجا که یارى کردن یکدیگر نباید از مسیر عدالت خارج شود، و به انتقامجویى، و کینه‏توزى، و تجاوز از حد منتهى گردد، در این آیه فورا آن را مشروط ساخته، مى‏افزاید: توجه داشته باشید «کیفر بدى، مجازاتى همانند آن است» (وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها).البته کار ظالم باید «سیّئه» و بدى نامیده شود، اما کیفر او مسلما «سیّئه» نیست، و اگر در آیه از آن تعبیر به «سیّئه» شده، به خاطر این است که مجازات، آزار و ایذاء است و آزار و ایذاء ذاتا بد است، هر چند به هنگام قصاص و کیفر ظالم کار خوبى محسوب مى‏شود.
ولى به هر حال این تعبیر مى‏تواند مقدمه‏اى باشد براى دستور عفو که در جمله بعد آمده، گویى مى‏فرماید: مجازات هر چه باشد یک نوع آزار است، و اگر طرف پشیمان شده باشد شایسته عفو است.
در این گونه موارد عفو کنید چرا که «هر کس عفو و اصلاح کند اجر و پاداش او برخداست» (فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند قطعا ظالمان را دوست ندارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ).
عفو و مجازات هر کدام جاى ویژه‏اى دارد، عفو در جایى است که انسان قدرت بر انتقام دارد، و اگر مى‏بخشد از موضع ضعف نیست، این عفو سازنده است.
و کیفر و انتقام و مقابله به مثل در جایى است که هنوز ظالم از مرکب شیطان پیاده نشده، مظلوم پایه‏هاى قدرت خود را محکم نکرده، و عفو از موضع ضعف است، اینجاست که باید اقدام به مجازات کند.



(آیه 41)- یارى طلبیدن عیب نیست، ظلم کردن عیب است باز براى تأکید آیات گذشته، در زمینه انتصار، و مجازات ظالم، و عفو و گذشت در موارد مناسب مى‏فرماید: «و کسى که بعد از مظلوم شدن یارى بطلبد ایرادى بر او نیست» (وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ). چرا که انتصار و استمداد، حق مسلّم هر مظلومى است، و یارى مظلومان وظیفه هر انسان آزاده و بیدارى است.



(آیه 42)- «تنها ایراد و مجازات بر کسانى است که به مردم ستم مى‏کنند، و در زمین بنا حق ظلم روا مى‏دارند» (إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ).آنها علاوه بر کیفر و مجازات در دنیا، «در آخرت نیز عذاب دردناکى در انتظارشان است» (أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).



(آیه 43)- در این آیه باز به سراغ مسأله صبر و شکیبایى و عفو مى‏رود تا بار دیگر بر این حقیقت تأکید کند که حق انتقام گیرى و قصاص و کیفر براى مظلوم در برابر ظالم هرگز مانع از مسأله گذشت و عفو و بخشش نیست، مى‏فرماید: «اما کسانى که شکیبایى کنند، و طرف را مورد عفو قرار دهند این از کارهاى پر ارزش است» (وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
تعبیر به «عزم الامور» ممکن است اشاره به این باشد که این از کارهایى است که خداوند به آن فرمان داده و هرگز نسخ نمى‏شود و یا از کارهایى است که انسان باید نسبت به آن عزم راسخ داشته باشد.



(آیه 44)- آیا راه بازگشتى وجود دارد؟ در آیات گذشته سخن از ظالمان و بیدادگران و متجاوزان بود در اینجا به سرانجام کار این گروه و گوشه‏هایى از مجازاتهاى آنان اشاره مى‏کند.
نخست آنها را از گمراهانى مى‏شمرد که هیچ ولى و سرپرستى ندارند، مى‏فرماید: «کسى را که خدا گمراه کند ولى و یاورى بعد از او نخواهد داشت» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ).
نه هدایت جنبه اجبارى دارد، نه ضلالت، بلکه نتیجه مستقیم اعمال انسانهاست، گاه انسان کارى انجام مى‏دهد که خدا توفیقش را از او سلب کرده و نور هدایت را از قلب او مى‏گیرد، و او را در ظلمات گمراهى رها مى‏سازد.
به هر حال این یکى از دردناکترین مجازاتهاى این ظالمان است.
سپس مى‏افزاید: «ظالمان را در روز قیامت مى‏بینى که وقتى عذاب الهى را مشاهده مى‏کنند (سخت پشیمان مى‏شوند، و) مى‏گویند: آیا راهى به سوى بازگشت (و جبران این بدبختیها) وجود دارد»؟! (وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلى‏ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ). ولى این تقاضا با پاسخ منفى رو برو خواهد شد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۰۶:۲۶
* مسافر
جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۲۶ ق.ظ

486 . صفحه 486



بیست و هفتم فروردین :



نفیسه :



(آیه 23)-

شأن نزول:
در تفسیر مجمع البیان شأن نزولى براى آیات 23 تا 26 این سوره از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله نقل شده است که حاصلش چنین است:
«هنگامى که پیامبر وارد مدینه شد و پایه‏هاى اسلام محکم گردید، انصار گفتند ما خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله مى‏رسیم و عرض مى‏کنیم: اگر مشکلات مالى پیدا شد این اموال ما بدون هیچ گونه قید و شرط در اختیار تو قرار دارد.
هنگامى که این سخن را خدمتش عرض کردند آیه (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏)
 نازل شد، و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بر آنها تلاوت کرد، آنها با خوشحالى و رضا و تسلیم از محضرش بیرون آمدند، اما منافقان گفتند: این سخنى است که او بر خدا افترا بسته، و هدفش این است که ما را بعد از خود در برابر خویشاوندانش ذلیل کند، آیه بعد نازل شد (أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً)، و به آنها پاسخ گفت، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به سراغ آنان فرستاد و آیه را بر آنها تلاوت کرد، گروهى پشیمان شدند و گریه کردند و سخت ناراحت گشتند آیه سوم نازل گردید: (وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ).
پیامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد که توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خداست.
تفسیر:
مودت اهل بیت علیهم السّلام پاداش رسالت است: به دنبال آیه قبل که پاداش مؤمنان را بیان مى‏کرد در این آیه، براى بیان عظمت این پاداش بزرگ مى‏افزاید: «این همان چیزى است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند به آن نوید مى‏دهد» (ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ). بشارت مى‏دهد تا رنجهاى طاعت و بندگى و مبارزه با هواى نفس و جهاد در برابر دشمنان بر آنها سخت نیاید.
و از آنجا که ابلاغ این رسالت از سوى پیامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه علیه و اله گاه این توهّم را ایجاد مى‏کرد که او چه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از مردم مى‏طلبد به دنبال این سخن به پیامبر دستور مى‏دهد: «بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم‏]» (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏).
دوستى ذوى القربى بازگشت به مسأله ولایت و قبول رهبرى ائمه معصومین علیهم السّلام از دودمان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏کند که در حقیقت تداوم خط رهبرى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و ادامه مسأله ولایت الهیه است و پر واضح است که قبول این ولایت و رهبرى همانند نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سبب سعادت خود انسانهاست و نتیجه‏اش به خود آنها بازگشت مى‏کند.
 «احمد بن حنبل» در «فضائل الصحابه» با سند خود از سعید بن جبیر از عامر چنین نقل مى‏کند: «هنگامى که آیه «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏» نازل شد اصحاب عرض کردند: اى رسول خدا! خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است کیانند؟
فرمود: «على و فاطمه و دو فرزند آن دو، و این سخن را سه بار تکرار فرمود»!


(آیه 24)- این آیه ادامه آیه قبل در زمینه رسالت و اجر رسالت، و مودت ذى القربى و اهل بیت است.
مى‏فرماید: آنها این وحى الهى را پذیرا نمى‏شوند «آیا مى‏گویند: او بر خدا دروغ بسته» و اینها زائیده فکر خود اوست که به خدا نسبت مى‏دهد؟ (أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً).
«در حالى که اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مى‏نهد و» اگر خلاف بگویى قدرت اظهار این آیات را از تو مى‏گیرد (فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى‏ قَلْبِکَ).
این در حقیقت اشاره به استدلال منطقى معروفى است که اگر کسى دعوى نبوت کند و معجزات و آیات بینات بر دست و زبان او ظاهر شود، و مورد حمایت و نصرت الهى قرار گیرد، اما او بر خدا دروغ بندد حکمت خداوند ایجاب مى‏کند که آن معجزات و حمایتش را از او بگیرد، و رسوایش سازد.
سپس براى تأکید این مطلب مى‏افزاید: «و خداوند باطل را محو مى‏کند، و حق را به فرمانش محقق و پا برجا مى‏سازد» (وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ).
این وظیفه خداوند است که براساس حکمتش حق را آشکار و باطل را رسوا سازد، با این حال چگونه اجازه مى‏دهد کسى بر او دروغ بندد؟
و اگر تصور شود که ممکن است پیامبر پنهان از علم خدا دست به چنین کارى زند اشتباه بزرگى است «چرا که او به آنچه در درون دلهاست آگاه است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).


(آیه 25)- و از آنجا که خداوند راه بازگشت را همواره به روى بندگان باز مى‏گذارد کرارا در آیات قرآن بعد از مذمت از اعمال زشت مشرکان و گنهکاران به مسأله گشوده بودن درهاى توبه اشاره کرده در اینجا نیز پس از گفتار سابق مى‏افزاید:
«و او کسى است که توبه را از بندگانش پذیرا مى‏شود، و گناهان را مى‏بخشد» (وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ).
اما اگر تظاهر به توبه کنید، ولى در خفا کارى دیگر انجام دهید، تصور نکنید که از دیده تیزبین علم پروردگار مخفى خواهد ماند، نه «او آنچه را انجام مى‏دهید مى‏داند» (وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ).


(آیه 26)- در این آیه پاداش بزرگ مؤمنان و عذاب دردناک کافران را در جمله‏هایى کوتاه بیان کرده، مى‏فرماید: خداوند «درخواست کسانى را که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند اجابت مى‏کند» (وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
«بلکه از فضل خود بر ایشان مى‏افزاید» و حتى مطالبى را که درخواست نکرده‏اند به آنها مى‏بخشد (وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ). و این نهایت لطف و مرحمت خداوند در باره مؤمنان است.
«اما براى کافران عذاب شدیدى است» (وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).
جمعى از مفسران معتقدند که این چهار آیه (آیه 23 تا 26)- در مدینه نازل شده است، و شأن نزولى که در آغاز تفسیر این آیات نقل کردیم گواه بر این معنى است، روایاتى که اهل بیت علیهم السّلام را به على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و دو فرزند آنها امام حسن و امام حسین علیهما السّلام تفسیر مى‏کند نیز مناسب همین معنى است، زیرا مى‏دانیم ازدواج على علیه السّلام و بانوى اسلام در مدینه انجام گرفت، و تولد امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در سالهاى سوم و چهارم هجرى- طبق نقل معروف- بوده است.


(آیه 27)-
شأن نزول:
از «خباب بن ارت» صحابى معروف نقل شده که این آیه در باره ما نازل شد، و این به خاطر آن بود که ما به اموال فراوان طوایف «بنى قریظه» و «بنى نضیر» و «بنى قینقاع» از یهود نظر افکندیم، و آرزو داشتیم که اى کاش ما هم چنین اموالى داشتیم، آیه نازل شد و به ما هشدار داد که اگر خداوند روزى را براى بندگانش گسترده کند طغیان خواهند کرد.
تفسیر:
مرفّهین طغیانگر! پیوند این آیه با آیات گذشته ممکن است از این نظر باشد که در آیه قبل آمده بود که خداوند درخواست مؤمنان را اجابت مى‏کند، و به دنبال آن این سؤال پیش مى‏آید که پس چرا در میان آنها گروهى فقیرند، و هر چه درخواست مى‏کنند به جائى نمى‏رسد؟
مى‏فرماید: «هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد در زمین طغیان و سرکشى و ستم مى‏کنند» (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ).
«و لذا به مقدارى که مى‏خواهد (و مصلحت مى‏بیند) روزى را نازل مى‏کند» (وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ).
و به این ترتیب مسأله تقسیم روزى بر اساس حساب دقیقى است که پروردگار در باره بندگان دارد «چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست» (إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ). او پیمانه و ظرفیت وجودى هرکس را مى‏داند و طبق مصلحت او به او روزى مى‏دهد نه چندان مى‏دهد که طغیان کنند و نه چندان که از فقر فریادشان بلند شود.


(آیه 28)- درست است که خداوند روزى را با حساب نازل مى‏کند تا بندگان طغیان نکنند اما چنان نیست که آنها را محروم و ممنوع سازد، لذا در این آیه مى‏افزاید: «و او کسى است که باران نافع را بعد از آن که مردم مأیوس شدند نازل مى‏کند و دامنه رحمت خویش را مى‏گستراند» (وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ).
و باید هم چنین باشد «چرا که او ولىّ و سرپرستى است شایسته ستایش» (وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ).
این آیه در عین این که بیان نعمت و لطف پروردگار است از آیات و نشانه‏هاى توحید نیز سخن مى‏گوید، چرا که نزول باران نظام بسیار دقیق و حساب شده‏اى دارد.

(آیه 29)- و باز به همین مناسبت در این آیه از یکى از مهمترین آیات علم و قدرت پروردگار سخن به میان آورده، مى‏گوید: «و از آیات و نشانه‏هاى اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها خلق و پراکنده ساخته است» (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «او هرگاه بخواهد قادر بر جمع کردن آنهاست» (وَ هُوَ عَلى‏ جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ).
منظور از «جمع کردن تمام جنبندگان» در این آیه را بسیارى از مفسران به معنى جمع براى حساب و جزاى اعمال در قیامت دانسته‏اند این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «جمع» نقطه مقابل «بث» (پراکندن) باشد، به این معنى که «بث» اشاره به آفرینش و گسترش انواع موجودات زنده و جنبندگان است، سپس مى‏فرماید هرگاه خدا بخواهد آنها را «جمع» کرده و نابود یا منقرض مى‏سازد.
همان گونه که در طول تاریخ تاکنون بسیارى از انواع جنبندگان در روى زمین گسترش عجیبى پیدا کرده، و در زمانى بعد از آن منقرض و جمع شده‏اند، هم گسترش آنها به دست خداست و هم جمع آنها.


(آیه 30)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از رحمت خدا در میان بود و این سخن طبعا این سؤال را برمى‏انگیزد که این مصائبى که ما با آن دست به گریبانیم از کجاست؟
آیه شریفه به این سؤال پاسخ مى‏گوید: «هر مصیبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است که انجام داده‏اید» (وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ).
تازه این تمام مجازات اعمال نارواى شما نیست چرا که «بسیارى را نیز عفو مى‏کند» (وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ).
به این ترتیب یکى از فلسفه‏هاى حوادث دردناک و مشکلات زندگى مجازات الهى و کفاره گناهان است.
در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام نقل شده که فرمود: «بلاها براى ظالم تأدیب است، و براى مؤمنان امتحان، و براى پیامبران درجه، و براى اولیاء کرامت و مقام است».


(آیه 31)- به هر حال ممکن است افرادى تصور کنند که مى‏توانند از این قانون حتمى و سنت اجتناب ناپذیر الهى بگریزند، لذا آیه شریفه مى‏فرماید: «شما هرگز نمى‏توانید از چنگال قدرت خداوند در زمین فرار کنید» در آسمانها نیز جایى براى شما نیست (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ).
چگونه شما مى‏توانید از حیطه قدرت و حاکمیت او بگریزید در حالى که تمام عالم هستى عرصه حکومت بلا منازع پروردگار است.
و اگر تصور کنید کسى مى‏تواند به کمک شما بشتابد بدانید «غیر از خداوند هیچ ولى و یاورى براى شما نیست» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
در حقیقت این آیه ضعف و ناتوانى انسان را مجسم مى‏کند و آیه قبل عدالت و رحمت پروردگار را.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۰۶:۲۶
* مسافر
پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۲۳ ق.ظ

485 . صفحه 485



بیست و ششم فروردین :


اسفند :




(آیه 16)- از آنجا که در آیات گذشته این سخن به میان آمد که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مأمور بود ضمن احترام به محتواى کتب آسمانى عدالت را در میان همه مردم اجرا کند و هرگونه خصومت و محاجه با آنها را ترک کند، در اینجا براى تکمیل این سخن و این که حقانیت پیامبر اسلام نیاز به دلیل ندارد، مى‏فرماید: «آنها که درباره خداوند یکتا به محاجّه بر مى‏خیزند بعد از آن که دعوت او از سوى مردم پذیرفته شد دلیل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى‏اساس است» (وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ).

«و خشم و غضب پروردگار بر آنهاست» (وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ). چون از روى علم و عمد به مخالفت خود ادامه مى‏دهند.
«و عذاب شدید الهى نیز (در قیامت) از آن آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).
چرا که لجاجت و عناد ثمره‏اى جز این ندارد.
منظور از جمله «من بعد ما استجیب له» (بعد از آن که دعوت او اجابت شد) پذیرش توده‏هاى مردم پاک‏دل و بى‏غرض مى‏باشد که با الهام از فطرت الهى و مشاهده محتواى وحى و معجزات گوناگون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله سر تسلیم در برابر او فرود آوردند.



(آیه 17)- شتاب نکنید، قیامت مى‏آید! در این آیه به یکى از دلائل توحید و قدرت پروردگار- که در عین حال متضمن اثبات نبوت است- در مقابل احتجاج کنندگان بى‏منطق پرداخته، مى‏گوید: «خداوند همان کسى است که کتاب آسمانى را به حق نازل کرد و همچنین میزان را» (اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ).
«حق» کلمه جامعى است که معارف و عقائد حقّه، و همچنین اخبار صحیح و برنامه‏هاى هماهنگ با نیازهاى فطرى و اجتماعى را و آنچه از این قبیل است شامل مى‏شود.
همچنین «میزان» در معنى کنائى به هرگونه معیار سنجش، و قانون صحیح الهى، و حتى شخص پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و امامان راستین علیهم السّلام که وجودشان معیار تشخیص حق از باطل است اطلاق مى‏گردد و میزان روز قیامت نیز نمونه‏اى است از این معنى.
به این ترتیب خداوند کتابى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نازل کرده است که هم حق است، و هم میزان ارزیابى ارزشها.
و از آنجا که نتیجه همه این مسائل، مخصوصا بروز و ظهور کامل حق و عدالت و میزان در قیامت است در پایان آیه مى‏گوید: «تو چه مى‏دانى شاید ساعت (قیام رستاخیز) نزدیک باشد»؟! (وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ).
همان قیامتى که وقتى بر پا شود همگان در دادگاه عدلش حضور مى‏یابند، و در برابر میزان سنجشى که حتى به اندازه سنگینى یک دانه خردل و کوچکتر از آن را دقیقا مى‏سنجند قرار مى‏گیرد.



(آیه 18)- سپس به موضع گیرى کفار و مؤمنان در برابر آن پرداخته، مى‏گوید: «آنها که به قیامت ایمان ندارند در باره آن شتاب مى‏کنند» و مى‏گویند: این قیامت کى خواهد آمد؟! (یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها).
آنها هرگز به خاطر عشق به قیامت و رسیدن به لقاى محبوب، این سخن را نمى‏گویند، بلکه از روى استهزاء و مسخره و انکار چنین تقاضایى دارند.
«ولى آنها که ایمان آورده‏اند پیوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى‏دانند آن حق است و خواهد آمد» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ).
و از اینجا روشن مى‏شود که ایمان به قیامت و دادگاه بزرگ عدل الهى مخصوصا با توجه به این معنى که هر لحظه احتمال وقوع آن مى‏رود چه تأثیر تربیتى عمیقى در مؤمنان دارد.
و در پایان آیه به عنوان یک اعلام عمومى، مى‏فرماید: «آگاه باشید کسانى که در قیامت تردید مى‏کنند (و با لجاج و عناد در مورد آن به محاجّه مى‏پردازند) در گمراهى عمیقى هستند» (أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ).
چرا که نظام این جهان خود دلیلى است بر این که مقدمه‏اى است براى جهان دیگر، که بدون آن، آفرینش این جهان، لغو و بى‏معنى است، نه با حکمت خداوند سازگار است و نه با عدالت او.



(آیه 19)- از آنجا که در آیات قبل بحثى از عذاب شدید خداوند به میان آمد، و نیز تقاضایى از ناحیه منکران معاد مطرح شده بود که چرا قیامت زودتر بر پا نمى‏شود؟ این آیه براى آمیختن آن «قهر» با «لطف» و براى پاسخگویى به شتاب کردن بى‏معنى منکران معاد مى‏فرماید: «خداوند نسبت به بندگانش لطف (و آگاهى) دارد» (اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ).
اگر در مجازات جاهلان مغرور تعجیل نمى‏کند آن هم از لطف اوست.
سپس یکى از مظاهر بزرگ لطف عمیمش را- که روزى گسترده اوست- مطرح کرده، مى‏گوید: «هرکس را بخواهد روزى مى‏دهد» (یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ).
منظور این نیست که گروهى از روزى او محرومند، بلکه منظور توسعه روزى است درباره هر کس بخواهد.
در آیه 27 از همین سوره نیز مى‏خوانیم: گستردگى و محدودیت روزى او روى حساب معینى است، چرا که «اگر خداوند روزى را براى همه گسترده سازد در زمین طغیان خواهند کرد».
روشن است که «روزى» در اینجا هم ارزاق معنوى را شامل مى‏شود و هم مادى را، هم جسمانى و هم روحانى.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «او قوى و شکست ناپذیر است» (وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ).
اگر وعده روزى و لطف به بندگان مى‏دهد قادر بر انجام این امر مى‏باشد و به همین دلیل هرگز در وعده‏هاى او تخلف نیست.



(آیه 20)- مزرعه دنیا و آخرت! در این آیه با یک تشبیه زیبا، مردم جهان را در برابر روزیهاى پروردگار و چگونگى استفاده از آن، به کشاورزانى تشبیه مى‏کند که گروهى براى آخرت کشت مى‏کنند، و گروهى براى دنیا، و نتیجه هر یک از این دو زراعت را مشخص مى‏کند.
مى‏فرماید: «کسى که زراعت آخرت را طالب باشد به او برکت مى‏دهیم و بر محصولش مى‏افزاییم» (مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ).
«و آنها که فقط براى دنیا کشت کنند (و تلاش و کوششان براى بهره‏گیرى از این متاع زود گذر و فانى باشد) تنها کمى از آنچه را مى‏طلبند به آنها مى‏دهیم اما در آخرت هیچ نصیب و بهره‏اى نخواهند داشت» (وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ).
به این ترتیب نه دنیا پرستان به آنچه مى‏خواهند مى‏رسند و نه طالبان آخرت از دنیا محروم مى‏شوند، اما با این تفاوت که گروه اول با دست خالى به سراى آخرت مى‏روند و گروه دوم با دستهاى پر! تشبیه جالب و کنایه زیبایى است: انسانها همگى زارعند و این جهان مزرعه ماست اعمال ما بذرهاى آن و امکانات الهى بارانى است که بر آن مى‏بارد اما این بذرها بسیار متفاوت است. بعضى محصولش نامحدود، جاودانى و درختانش همیشه خرّم و سرسبز و پر میوه، اما بعضى دیگر محصولاتش بسیار کم، عمرش کوتاه و زود گذر و میوه‏هایى تلخ و ناگوار دارد.



(آیه 21)- از آنجا که در آیه 13 همین سوره سخن از تشریع دین از ناحیه پروردگار به وسیله پیامبران اولوا العزم بود در ادامه آن در این آیه براى نفى تشریع دیگران، و این که هیچ قانونى در برابر قانون الهى رسمیت ندارد، و اصولا حق قانونگذارى مخصوص خداست مى‏فرماید: «آیا آنها معبودانى دارند که دین و آیینى بى‏اذن خداوند براى آنان تشریع کرده‏اند» (أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ).
به دنبال آن با لحنى تهدید آمیز به تشریع کنندگان باطل هشدار داده مى‏گوید:
«هرگاه فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن به این گونه اشخاص نبود در میان آنها داورى مى‏شد» دستور عذابشان صادر مى‏گشت و مجالى به آنها نمى‏داد (وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ).
در عین حال آنها نباید این حقیقت را فراموش کنند که «براى ظالمان عذاب دردناکى است» (وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).



(آیه 22)- سپس به توضیح کوتاهى درباره «عذاب ظالمین» و توضیح بیشترى در باره «پاداش مؤمنان» در مقابل آنها، پرداخته، مى‏گوید: در آن روز «ستمگران را مى‏بینى که از اعمالى که انجام داده‏اند سخت بیمناکند، اما (چه فایده که) مجازات اعمالشان آنها را فرو مى‏گیرد» (تَرَى الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ).
«و اما کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند در بهترین و سرسبزترین باغهاى بهشت جاى دارند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ).
اما فضل الهى درباره مؤمنان صالح العمل به همین جا ختم نمى‏شود، آنها چنان مشغول الطاف او هستند که «هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است» (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
و به این ترتیب هیچ موازنه‏اى بین «عمل» و «پاداش آنها» وجود ندارد، بلکه پاداششان از هر نظر نامحدود است.
و از آن جالبتر تعبیر «عند ربّهم» (نزد پروردگارشان) مى‏باشد که بیانگر لطف بى‏حساب خداوند درباره آنهاست، چه موهبتى از این بالاتر که به مقام قرب خدا راه یابند؟
بى‏جهت نیست که در پایان آیه مى‏گوید: «این است فضل بزرگ» (ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۰۶:۲۳
* مسافر
چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۲۳ ق.ظ

484 . صفحه 484


بیست و پنجم فروردین :


نفیسه :




(آیه 11)- این آیه مى‏تواند دلیل پنجمى بر ولایت مطلقه پروردگار باشد، یا دلیلى بر مقام ربوبیت و شایستگى او براى توکل و انابه، مى‏فرماید: «او آفریننده  آسمانها و زمین است» (فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

البته منظور از آسمانها و زمین در اینجا تمام آسمانها و زمین و موجوداتى است که در آنها و میان آنها وجود دارد.
سپس به توصیف دیگرى از افعال او پرداخته، مى‏گوید: «و از جنس شما همسرانى براى شما قرار داد و جفتهایى از چهارپایان آفرید و شما را به این وسیله [بوسیله همسران‏] زیاد مى‏کند» (جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ).
وجود همسران از یک سو مایه آرامش روح و جان انسان هستند، و از سوى دیگر مایه بقاء نسل و تکثیر مثل و تداوم وجود او.
در توصیف سومى که در این آیه ذکر شده، مى‏فرماید: «هیچ چیز همانند او نیست» (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ).
این جمله در حقیقت پایه اصلى شناخت تمام صفات خداست که بدون توجه به آن به هیچ یک از اوصاف پروردگار نمى‏توان پى‏برد، زیرا خطرناکترین پرتگاهى که بر سر راه پویندگان طریق «معرفة اللّه» قرار دارد همان پرتگاه «تشبیه» است که خدا را در وصفى از اوصاف شبیه مخلوقاتش بدانند این امر سبب مى‏شود که به درّه شرک سقوط کنند.
به تعبیر دیگر او وجودى است بى‏پایان و نامحدود از هر نظر و هرچه غیر اوست، محدود و متناهى است از هر نظر، از نظر عمر، قدرت، علم، حیات، اراده، فعل، و خلاصه همه چیز، و این همان خط «تنزیه» و پاک شمردن خداوند از نقائص ممکنات است.
و در پایان آیه و بیان اوصاف دیگر ذات مقدسش مى‏گوید: «و او شنوا و بیناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).
آرى! او هم خالق است و هم مدبر، هم شنواست و هم بینا، و در عین حال شبیه و نظیر و مانند ندارد.



(آیه 12)- در این آیه سخن از سه قسمت دیگر از صفات فعل و ذات پروردگار است که هر کدام مسأله ولایت و ربوبیت او را در بعد خاصى نشان مى‏دهد.
نخست مى‏فرماید: «کلیدهاى آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بنابراین هر کس هر چه دارد از اوست، و هر چه مى‏خواهد باید از او بخواهد، نه تنها «کلیدها» بلکه «خزائن» آسمانها و زمین نیز از آن اوست.
در توصیف بعد که در حقیقت نتیجه‏اى است براى توصیف قبل، مى‏افزاید:
«روزى را براى هر کس بخواهد گسترش مى‏دهد و (براى هر کس بخواهد) تنگ و محدود مى‏سازد» (یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
از آنجا که خزائن عالم در دست اوست تمام رزق و روزیها نیز در قبضه قدرت او قرار دارد، و بر طبق مشیتش که از حکمت او سر چشمه مى‏گیرد و مصالح بندگان در آن ملحوظ است آن را تقسیم مى‏کند.
و از آنجا که بهره‏مند ساختن همه موجودات زنده از روزیها نیاز به علم و آگاهى از مقدار احتیاجات و محل و سایر خصوصیات آنها دارد، در آخرین توصیف اضافه مى‏کند: «او به همه چیز داناست» (إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
و به این ترتیب در چهار آیه فوق یازده وصف دیگر از اوصاف کمالیه پروردگار (اعم از اوصاف ذات و اوصاف فعل) بیان شده است.



(آیه 13)- آیین تو عصاره آیین همه انبیاست! از آنجا که بسیارى از بحثهاى این سوره در برابر مشرکان است، در اینجا این حقیقت را روشن مى‏سازد که دعوت اسلام به توحید دعوت تازه‏اى نیست.
مى‏فرماید: «خداوند آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح (نخستین پیامبر اولوا العزم) توصیه کرده بود» (شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً).
«همچنین آنچه را بر تو وحى فرستادیم، و ابراهیم و موسى و عیسى را به آن سفارش کردیم» (وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏).
و به این ترتیب آنچه در شرایع همه انبیا بوده در شریعت توست و «آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى»!لذا در دنباله آیه به عنوان یک دستور کلى به همه این پیامبران بزرگ مى‏افزاید: به همه آنها توصیه کردیم که: «دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید» (أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ).
و به دنبال آن مى‏افزاید: هر چند «بر مشرکان گران است آنچه شما آنان را به سویش دعوت مى‏کنید!» (کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ).
آنها بر اثر جهل و تعصب سالیان دراز آن چنان به شرک و بت پرستى خو گرفته‏اند و در اعماق وجودشان حلول کرده که دعوت به توحید مایه وحشت آنهاست.
ولى با این حال همان‏گونه که گزینش پیامبران به دست خداست، هدایت مردم نیز به دست اوست «خداوند هر کس را بخواهد بر مى‏گزیند، و کسى را که به سوى او بازگردد هدایت مى‏کند» (اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ).
در این آیه تنها به پنج تن از پیامبران خدا اشاره شده (نوح و ابراهیم و موسى، عیسى و محمد صلّى اللّه علیه و اله) چرا که پیامبران اولوا العزم یعنى صاحبان دین و آیین جدید تنها این پنج تن هستند، و در حقیقت آیه اشاره‏اى است به انحصار پیامبران صاحب شریعت در این پنج نفر.



(آیه 14)- و از آنجا که یکى از دو رکن دعوت انبیاى اولوا العزم عدم تفرقه در دین است و مطمئنا همه آنها روى این مسأله تبلیغ کردند، این سؤال پیش مى‏آید پس سرچشمه این همه اختلافات مذهبى از کجاست؟
این آیه به پاسخ این سؤال پرداخته، سرچشمه اصلى اختلافات دینى را چنین بیان مى‏کند: «آنها راه تفرقه را پیش نگرفتند مگر بعد از آنکه (اتمام حجت بر آنها شد، و) علم و آگاهى کافى به آنها رسید، و این تفرقه جویى به خاطر حب دنیا و ریاست و ظلم و حسد و عداوت بود» (وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ).
به این ترتیب سرچشمه اختلافهاى مذهبى جهل و بى‏خبرى نبود، بلکه بغی و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهاى شخصى بود.
«دانشمندان دنیا طلب» و «عوامهاى متعصب و کینه توز» دست به دست هم دادند و این اختلافات را بنیان نهادند.
این آیه پاسخ روشنى است به آنها که مى‏گویند مذهب در میان بشر ایجاد اختلاف کرده، و خونریزیهاى فراوانى در طول تاریخ به بار آورده است.
سپس قرآن مى‏افزاید: «اگر فرمانى از سوى پروردگار تو صادر نشده بود که آنها تا سر آمد معینى زنده و آزاد باشند خداوند در میان آنها داورى مى‏کرد» طرفداران باطل را نابود مى‏ساخت و پیروان حق را پیروز (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ).
آرى! دنیا سراى آزمون و پرورش و تکامل است، و این بدون آزادى عمل امکان پذیر نیست، این فرمان تکوینى خداوند است که از آغاز خلقت انسان بوده و دگرگونى در آن راه ندارد، این طبیعت زندگى دنیاست، ولى از امتیازات سراى آخرت حل تمام این اختلافات و رسیدن انسانیت به یکپارچگى کامل است.
و در آخرین جمله به توضیح حال کسانى مى‏پردازد که بعد از این گروه بر سر کار آمدند، گروهى که عهد پیامبران را درک نکردند، مى‏فرماید: «کسانى که بعد از آنها وارثان کتب آسمانى شدند از آن در شک و تردیدند، شکى توأم با بدبینى و سوء ظن»! (وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ).



(آیه 15)- آن گونه که مأمور شده‏اى استقامت کن! از آنجا که در آیات قبل مسأله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح شده، در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور مى‏دهد که براى حل اختلافات و احیاى آیین انبیا بکوشد، و در این راه نهایت استقامت را به خرج دهد.
مى‏فرماید: «پس به همین خاطر تو نیز (انسانها را به سوى این آیین واحد الهى) دعوت کن» (فَلِذلِکَ فَادْعُ).
سپس دستور به استقامت در این راه داده، مى‏گوید: «و آن چنان که مأمور شده‏اى استقامت‏نما» (وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ).
و از آنجا که هوى و هوسهاى مردم در این مسیر از موانع بزرگ راه است، در سومین دستور مى‏افزاید: «و از هوى و هوسهاى آنها پیروى مکن» (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ).
چرا که هر گروهى تو را به تمایلات و منافع شخصى خود دعوت مى‏کنند، همان دعوتى که سرانجامش تفرقه و پراکندگى و نفاق است.
و چون هر دعوتى نقطه شروعى دارد، نقطه شروع آن را خود پیامبر صلّى اللّه علیه و اله قرار مى‏دهد، و در چهارمین دستور مى‏فرماید: «بگو: من ایمان آورده‏ام به هر کتابى که از سوى خدا نازل شده است» (وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ).
من در میان کتب آسمانى فرق نمى‏نهم، همه را به رسمیت مى‏شناسم، و از آنجا که براى ایجاد وحدت رعایت «اصل عدالت» ضرورت دارد، در پنجمین دستور آن را مطرح کرده، مى‏فرماید بگو: «من مأمورم که در میان همه شما عدالت کنم» (وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ).
چه در قضاوت و داوریها، چه در حقوق اجتماعى و مسائل دیگر.
به دنبال این پنج دستور، به جهات مشترک همه اقوام که آن هم در پنج قسمت خلاصه شده، اشاره کرده، مى‏فرماید: «خدا پروردگار ما و شماست» (اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ).
«نتیجه اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن شما» (لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ).
«خصومت شخصى در میان ما نیست» (لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ).
از این گذشته سرانجام، همه ما در یک جا جمع مى‏شویم و «خداوند ما و شما را در یکجا (قیامت) جمع مى‏کند» (اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا).
و قاضى همه ما در آن روز یکى است آرى «بازگشت (همه) به سوى اوست» (وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ).
به این ترتیب هم خداى ما یکى است، و هم سرانجام ما یک‏جاست و هم قاضى دادگاه و مرجع امورمان و از این گذشته همه در برابر اعمالمان مسؤولیم،و هیچ یک امتیازى بر دیگرى جز به ایمان و عمل پاک نداریم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۶:۲۳
* مسافر
سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۳ ب.ظ

483 . صفحه 483


بیست و چهارم فروردین :


نفیسه :



سوره شورى چهل و دومین سوره قران است.
این سوره 53 آیه دارد و همه آن- جز چند آیه که محل گفتگوست- در «مکّه» نازل شده است.‏
محتواى سوره:
این سوره بحثهاى مختلفى دارد که بطور خلاصه چنین است:
بخش اول: که مهمترین بخش این سوره را تشکیل مى‏دهد بحث پیرامون وحى و ارتباط خداوند با پیامبران از این طریق مرموز است.
بخش دوم: اشاراتى است پر معنى به دلائل توحید، و آیات خداوند در آفاق و انفس که بحث وحى را تکمیل مى‏کند.
بخش سوم: اشاراتى به مسأله معاد و سرنوشت کفار در قیامت دارد.
بخش چهارم: یک سلسله مباحث اخلاقى است.
نامگذارى این سوره به این نام به خاطر آیه 38 است که مسلمانان را دعوت به مشورت در امور مى‏کند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که سوره شورى را بخواند روز قیامت با صورتى سفید و درخشنده همچون آفتاب محشور مى‏شود، تا به پیشگاه خدا مى‏آید، مى‏فرماید: بنده من! قرائت سوره حم، عسق را تداوم دادى، در حالى که پاداش آن را نمى‏دانستى، اما اگر مى‏دانستى چه پاداشى دارد هیچ گاه از قرائت آن خسته نمى‏شدى، ولى من امروز پاداش تو را به تو خواهم داد، سپس دستور مى‏دهد او را وارد بهشت کنند و غرق در نعمتهاى ویژه بهشتى».



بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1 و 2)- باز در دو آیه اول این سوره با «حروف مقطعه» روبرو مى‏شویم، حروف مقطعه‏اى که در یکى از مفصلترین اشکال منعکس شده، یعنى پنج حرف «حا، میم- عین، سین، قاف» (حم- عسق).
«حم» در آغاز هفت سوره قرآن مجید است منتها در خصوص سوره شورى «عسق» نیز بر آن افزوده شده است.



(آیه 3)- بعد از حروف مقطعه، طبق معمول سخن از وحى و قرآن شروع مى‏شود، مى‏فرماید: «این گونه خداوند عزیز و حکیم به تو و پیامبرانى که قبل از تو بودند وحى مى‏کند» (کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
سرچشمه وحى همه جا یکى است، و آن علم و قدرت پروردگار است، و محتواى وحى نیز در اصول و کلیات نسبت به تمام پیامبران یکى است.
عزت و قدرت شکست ناپذیر او ایجاب مى‏کند که توانایى بر وحى و محتواى عظیم آن را داشته باشد، و حکمت او ایجاب مى‏کند که وحى الهى از هر نظر حکیمانه و هماهنگ با نیازهاى تکامل انسانها باشد.



(آیه 4)- سپس مى‏افزاید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست، و او بلند مرتبه و بزرگ است» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ).
مالکیت او نسبت به آنچه در آسمان و زمین است ایجاب مى‏کند که از مخلوقات خود و سرنوشت آنها بیگانه نباشند و نیازهاى آنها را از طریق وحى بر آنها نازل کند.



(آیه 5)- در این آیه مى‏افزاید: «نزدیک است آسمانها (به خاطر نسبتهاى نارواى مشرکان) از بالا متلاشى شوند» (تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ).
سپس در دنباله آیه مى‏افزاید: «و فرشتگان پیوسته تسبیح و حمد پروردگارشان را به جا مى‏آورند و براى کسانى که در زمین هستند استغفار مى‏کنند» (وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ).
رابطه این جمله با جمله قبل چنین است که فرشتگان حامل این وحى بزرگ آسمانى پیوسته حمد و تسبیح خدا به جا مى‏آورند. و او را به هر کمالى مى‏ستایند، و از هر نقصى منزه مى‏شمرند، و چون در محتواى این وحى بزرگ یک سلسله تکالیف و وظائف الهى است، و احیانا ممکن است براى مؤمنان لغزشهایى پیش آید، مى‏گوید آنها به یارى مؤمنان مى‏شتابند. و براى لغزشهاى آنها از خدا طلب آمرزش مى‏کنند.
در پایان این آیه به دو وصف دیگر از اوصاف پروردگار که آن هم در زمینه غفران و رحمت است و تناسب نزدیکى با مسأله وحى و محتواى آن در مورد وظائف مؤمنان دارد اشاره کرده، مى‏فرماید: «آگاه باشید خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).
و به این ترتیب مجموعه کاملى از اسماى حسناى خداوند را در رابطه با مسأله وحى بیان مى‏کند، و در ضمن اشاره لطیفى است بر اجابت دعاى فرشتگان در مورد استغفار براى مؤمنان.



(آیه 6)- به تناسب اشاره‏اى که در آیات گذشته به مسأله شرک شده، در این آیه به نتیجه کار مشرکان و انتهاى مسیرشان پرداخته، مى‏گوید: «کسانى که غیر خدا را ولىّ خود برگزیدند خداوند حساب همه اعمال آنها را نگه مى‏دارد، و از نیاتشان آگاه است» (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ). تا به موقع حساب آنها را برسد و کیفر لازم را به آنها بدهد.
سپس روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏گوید: «تو مأمور نیستى که آنها را مجبور به قبول حق کنى» (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ).
وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت، و رسانیدن پیام خدا به همه بندگان است.



(آیه 7)- قیامى از «امّ القرى»! بار دیگر به مسأله وحى باز مى‏گردد، و اگر در آیات قبل از اصل وحى سخن در میان بود در اینجا سخن از هدف نهایى وحى است، مى‏فرماید: «و این گونه قرآنى عربى [فصیح و گویا] را بر تو وحى کردیم تا امّ القرى [مکّه‏] و مردم پیرامون آن را انذار کنى» (وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها).
«و آنها را از روزى که همه خلایق در آن روز جمع مى‏شوند و شک و تردیدى در آن نیست بترسانى» (وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ).
از آن روز که مردم به دو گروه تقسیم مى‏شوند «گروهى در بهشتند، و گروهى در آتش سوزان دوزخ» (فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ). روزى که به خاطر اجتماع عموم انسانها رسوائیش بسیار دردناک و شدید است.



(آیه 8)- از آنجا که آیه قبل بیانگر تقسیم مردم به دو گروه بود، در این آیه مى‏افزاید: «و اگر خدا مى‏خواست همه آنها را امت واحدى قرار مى‏داد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
و به حکم اجبار هدایت مى‏کرد اما ایمان اجبارى چه ارزشى دارد؟ و چگونه مى‏تواند معیار کمال انسانى گردد؟ تکامل واقعى آن است که انسان با اراده خویش، و در نهایت اختیار و آزادى طى کند.
این بزرگترین امتیازى است که خداوند به او داده، و راه تکامل را به صورت نامحدود به روى او گشوده است، این سنت غیر قابل تغییر الهى است.
سپس به مسأله مهم دیگرى در این رابطه مى‏پردازد و توصیف گروهى را که اهل بهشت و سعادتند در برابر گروهى که به دوزخ فرستاده مى‏شوند با این عبارت بیان مى‏کند: «ولى خداوند هر که را بخواهد در رحمت خود وارد مى‏کند، و براى ظالمان ولى و یاورى نیست» (وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).



(آیه 9)- ولىّ مطلق خداست: از آنجا که در آیه قبل این واقعیت بیان شده که هیچ ولىّ و یاورى جز خداوند نیست، در اینجا براى تأیید این واقعیت و نفى ولایت غیر خدا دلائل زنده‏اى مطرح مى‏کند.
نخست در لباس تعجب و انکار مى‏فرماید: «آیا آنها غیر خدا را ولىّ خود قرار دادند»؟ (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ).
با این که «ولىّ تنها خداست» (فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ).
پس اگر مى‏خواهند براى خود ولى و سرپرستى برگزینند باید خدا را برگزینند.
سپس به دلیل دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «اوست که مردگان را حیات مى‏بخشد» (وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏).
و چون معاد و رستاخیز به دست اوست، و بزرگترین نگرانى انسان چگونگى زندگى او بعد از مرگ است، بنابر این باید دست به دامن والاى او زد و نه غیر او.
سپس به ذکر دلیل سومى پرداخته، مى‏گوید: «و اوست که بر هرچیزى تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
اشاره به این که شرط اصلى «ولىّ» دارا بودن قدرت است و قادر حقیقى اوست.



(آیه 10)- و در این آیه چهارمین دلیل ولایت او را به این صورت شرح مى‏دهد: «و در هر چیز اختلاف کنید داورى و حکمش با خداست، و تنها اوست که مى‏تواند به اختلافات شما پایان دهد (وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ).
آرى! یکى از شؤون ولایت آن است که بتواند به اختلافات کسانى که تحت ولایت او هستند با داورى صحیحش پایان دهد.
بعد از ذکر این دلائل مختلف بر انحصار مقام ولایت در ذات پاک خداوند از قول پیامبرش صلّى اللّه علیه و اله مى‏گوید: «این است خداوند پروردگار من» با این اوصاف کمالیه (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی).
و به همین دلیل من او را ولى و یاور خود برگزیده‏ام «بر او توکل کردم و به سوى او (در مشکلات و گرفتاریها و لغزشها) باز مى‏گردم» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۳
* مسافر
دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۳ ب.ظ

482 . صفحه 482


بیست و سوم فروردین :


نفیسه :



(آیه 47)- اسرار همه چیز نزد اوست: در آیه قبل سخن از بازگشت اعمال نیک و بد به صاحبان آنها بود که اشاره ضمنى به مسأله ثواب و جزاى روز قیامت داشت.

در اینجا این سؤال براى مشرکان مطرح مى‏شد که این قیامت که مى‏گویى کى خواهد آمد؟! قرآن نخست در پاسخ این سؤال مى‏گوید: «علم به قیامت (و لحظه وقوع آن) تنها به خدا باز مى‏گردد» (إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ). هیچ پیامبر مرسل و فرشته مقربى نیز از آن آگاه نیست.
سپس مى‏افزاید: نه تنها آگاهى بر زمان قیام قیامت مخصوص خداست، علم به اسرار این عالم و موجودات پنهان و آشکارش نیز از آن اوست «هیچ میوه‏اى از غلاف خود خارج نمى‏شود، و هیچ زنى باردار نمى‏گردد، و وضع حمل نمى‏کند مگر به علم او» (وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ).
نه در عالم گیاهان و نه در عالم حیوان و انسان نطفه‏اى منعقد نمى‏شود و بارور نمى‏گردد و تولد نمى‏یابد مگر به فرمان خداوند بزرگ و به مقتضاى علم و حکمت او.
سپس مى‏افزاید: این گروه که قیامت را انکار مى‏کنند، یا به باد استهزاء مى‏گیرند، «در آن روز که (قیامت بر پا مى‏شود) آنها را ندا مى‏دهد: کجا هستند شریکانى که براى من مى‏پنداشتید! مى‏گویند: (پروردگارا!) ما عرضه داشتیم که هیچ گواهى بر گفته‏هاى خود نداریم» (وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکائِی قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ).
آنچه مى‏گفتیم سخنان بى‏اساس و بى‏پایه بود، امروز بهتر از هر زمان مى‏فهمیم که چه اندازه این ادعاها باطل و بى‏اساس بوده است.

(آیه 48)- و در این حال مى‏بینند «همه معبودانى را که قبلا مى‏خواندند محو و گم مى‏شوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ).
اصلا صحنه قیامت آن چنان براى آنها وحشتناک است که خاطره بتها نیز از نظرشان محو و نابود مى‏شود.
آرى «در آن روز مى‏دانند که هیچ گریزگاهى ندارند» (وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ).


(آیه 49)- این انسانهاى کم ظرفیت! به تناسب بحثى که در آیات گذشته درباره مشرکان و سرنوشت آنها بیان شده بود، در اینجا ترسیمى از حال این انسانهاى ضعیف و بى‏ایمان شده.
نخست مى‏فرماید: «انسان هرگز از تقاضاى نیکى (و نعمت) خسته نمى‏شود» (لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ).
هرگز تنور حرص او از گرمى نمى‏افتد، هر چه بیشتر پیدا مى‏کند باز بیشتر مى‏خواهد، و هر چه به او بدهند باز سیر نمى‏شود.
«اما (اگر دنیا به او پشت کند، نعمتهاى او زائل گردد، و) شر و بدى به او رسد بسیار مأیوس و نومید مى‏شود» (وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ).
منظور از «انسان» در اینجا «انسان تربیت نایافته» اى است که قلبش به نور معرفت الهى و ایمان پروردگار، و احساس مسؤولیت در روز جزا روشن نشده.


(آیه 50)- در این آیه به یکى دیگر از حالات نامطلوب انسانهاى دور مانده از علم و ایمان یعنى حالت غرور و از خود راضى بودن اشاره کرده، مى‏فرماید:
«و هرگاه او را (انسان) رحمتى از سوى خود، بعد از ناراحتى که به او رسیده بچشانیم، مى‏گوید: این به خاطر شایستگى و استحقاق من بوده است» (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لِی).
این بینواى مغرور فراموش مى‏کند که اگر لطف خدا نبود به جاى این نعمت باید گرفتار بلا شود.
در دنباله آیه مى‏افزاید: این غرور سرانجام او را به انکار آخرت مى‏کشاند و مى‏گوید: «من باور ندارم قیامتى در کار باشد» (وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً).
و به فرض که قیامتى در کار باشد «هرگاه من به سوى پروردگارم باز گردم پاداشهاى نیک و مواهب بسیار از براى من نزد او آماده است» (وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏). خدایى که در دنیا مرا این چنین گرامى داشته حتما در آخرت بهتر از این پذیرایى خواهد کرد! ولى خداوند این افراد مغرور و خیره‏سر را در پایان این آیه چنین تهدید مى‏کند که: «ما به زودى کافران را از اعمالى که انجام داده‏اند آگاه خواهیم کرد، و از عذاب شدید به آنها مى‏چشانیم» (فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ).


(آیه 51)- در این آیه سومین حالتى را که براى این گونه انسانها به هنگام اقبال و ادبار دنیاى مادى رخ مى‏دهد بازگو مى‏کند که حالت فراموشکارى به وقت نعمت، و جزع و فزع به هنگام مصیبت است.
مى‏فرماید: «و هر گاه به انسان (غافل و بى‏خبر) نعمت دهیم روى مى‏گرداند، و با حال تکبّر از حق دور مى‏شود» (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ).
«ولى هر گاه مختصر ناراحتى به او رسد تقاضاى فراوان و مستمّر (براى برطرف شدن آن) دارد» (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ).
آرى! چنین است انسان فاقد ایمان و تقوا که دائما به این حالات گرفتار است، به هنگام روى آوردن نعمتها «حریص» و «مغرور» و «فراموشکار» و به هنگام پشت کردن نعمتها «مأیوس» و نومید و «پرجزع».
ولى در مقابل، مردان حق و پیروان راستین مکتب انبیا آن چنان پرظرفیت و پرمایه‏اند که نه روى آوردن نعمتها آنها را دگرگون مى‏سازد، و نه ادبار دنیا ضعیف و ناتوان و مأیوس.


(آیه 52)- در این آیه آخرین سخن را با این افراد لجوج در میان مى‏گذارد، و اصل عقلى معروف دفع ضرر محتمل را با بیانى روشن براى آنها تشریح مى‏کند، خطاب به پیامبر کرده، مى‏فرماید: «بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوى خداوند باشد و شما به آن کافر شوید، چه کسى گمراهتر خواهد بود از آن کس که در مخالفت دور و گمراهى شدید قرار دارد»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ).
این همان سخنى است که ائمه دین علیهم السّلام در برابر افراد لجوج در آخرین مرحله مطرح مى‏کردند چنانکه در حدیثى مى‏خوانیم: امام صادق علیه السّلام به «ابن ابى العوجاء» مادى و ملحد عصر خود فرمود: «اگر مطلب این باشد که تو مى‏گویى (و خدا و قیامتى در کار نباشد) که مسلما چنین نیست، هم ما اهل نجاتیم و هم تو، ولى اگر مطلب این باشد که ما مى‏گوییم، و حق نیز همین است، ما اهل نجات خواهیم بود و تو هلاک مى‏شوى».


(آیه 53)- نشانه‏هاى حق در جهان بزرگ و کوچک: در این آیه و آیه بعد که سوره فصّلت با آن پایان مى‏گیرد، به دو مطلب مهم که در حقیقت یک نوع جمع بندى از بحثهاى این سوره است اشاره شده آیه اول در باره توحید (با قرآن) سخن مى‏گوید و آیه دوم درباره معاد.
مى‏فرماید: «ما به زودى آیات و نشانه‏هاى خود را در آفاق و اطراف جهان، و همچنین در درون جان خود آنها، به آنان، نشان مى‏دهیم، تا براى آنها روشن شود که خداوند حق است» (سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ).
 «آیات آفاقى» همچون آفرینش خورشید و ماه و ستارگان با نظام دقیقى که بر آنها حاکم است، و آفرینش انواع جانداران و گیاهان و کوهها و دریاها با عجائب و شگفتیهاى بى‏شمارش، و موجودات گوناگون اسرار آمیزش، که هر زمان اسرار تازه‏اى از خلقت آنها کشف مى‏شود. هر یک آیه و نشانه‏اى است بر حقانیت ذات پاک او! و «آیات انفسى» همچون آفرینش دستگاههاى مختلف جسم انسان و نظامى که بر ساختمان حیرت انگیز مغز و حرکات منظم قلب و عروق و بافتها و استخوانها، و انعقاد نطفه و پرورش جنین در رحم مادران، و از آن بالاتر اسرار و شگفتیهاى روح انسان مى‏باشد. که هر گوشه‏اى از آن کتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان! و در پایان این آیه این بیان لطیف و جالب را با جمله زیبا و پرمعناى دیگرى تکمیل کرده، مى‏افزاید: «آیا کافى نیست که پروردگارت بر هر چیز شاهد و گواه است» (أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ).
چه شهادتى از این برتر و بالاتر که با خط تکوین قدرت خویش را بر پیشانى همه موجودات نوشته است، بر صفحه برگهاى درختان، در لابلاى گلبرگها، در میان طبقات اسرارآمیز مغز، و بر روى پرده‏هاى ظریف چشم، بر صفحه آسمان و بر قلب زمین، و خلاصه بر همه چیز نشانه‏هاى توحید خود را نوشته و گواهى تکوینى داده است.


(آیه 54)- آخرین آیه این سوره، سرچشمه اصلى بدبختیهاى این گروه مشرک و فاسد و ظالم را بیان کرده، مى‏گوید: «آگاه باشید که آنها از لقاى پروردگارشان (و رستاخیز) در شک و تردیدند» (أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ).
و چون ایمان به حساب و جزا ندارند دست به هر جنایتى مى‏زنند «و آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد» (أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ).
همه اعمال و گفتار و نیات آنها در پیشگاه علمش روشن است، و تمام آن براى دادگاه بزرگ قیامت ثبت و ضبط خواهد شد.
در حقیقت جمله اخیر پاسخى است به بعضى از شبهات کفّار در مورد معاد، از جمله این که: چگونه ممکن است این خاکهاى پراکنده و به هم آمیخته شده از هم جدا گردد؟ و از این گذشته چه کسى آگاه از نیات و اعمال و گفتار همه انسانها در طول تاریخ بشر است.
قرآن در پاسخ همه این سؤالات مى‏گوید: خدایى که به همه چیز احاطه دارد تمام این مسائل براى او روشن است، و دلیل بر احاطه علمى او بر همه چیز تدبیر او نسبت به همه اشیاء است، چگونه ممکن است مدبر عالم از وضع جهان بى‏خبر باشد؟! منظور از «احاطه پروردگار» به همه چیز وابستگى همه موجودات در ذاتشان به وجود مقدس اوست.
به تعبیر دیگر در عالم هستى یک وجود اصیل و قائم به ذات بیش نیست، و بقیه موجودات امکانیه همه متکى و وابسته به او هستند که اگر یکدم این ارتباط از میان برداشته شود همه فانى و معدوم مى‏شوند.


درسهایی از سوره فصلت


الحمدلله رب العالمین

4-اکثریت دلیل حقانیت نیست.
6-آینده را با پایداری در راه توحید،گذشته را با استغفار و عذرخواهی از درگاه حق جبران کنید.
12-هرچه ستاره دیده ایم و آن چه که بعدا کشف میشود زینتهای آسمان پایینی است و ما از آسمانهای دیگر خبری نداریم.
15-داروی مبارزه با خودبرتربینی،توجه به قدرت الهی است.
20-معاد جسمانی است.
22-ایمان به اینکه ما در محضر خدا هستیم مهمترین عامل هدایت و رشد انسان است.
24-توبه و طلب عفو،تنها در دنیا کارساز است.
35-انتقام و مقابله به مثل در برخوردهای اخلاقی،نشانه کم صبری است.
38-تکبر مانع بندگی است.
44-قران شفای بیماریهای اخلاقی،خانوادگی،اجتماعی و... است.
51-رفاه یا سختی در میدان زندگی برای بروز و ظهور خصلتهای آدمی و آفات روحی اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۳
* مسافر
يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۲ ب.ظ

481 . صفحه 481


بیست و دوم فروردین :


نفیسه :



(آیه 39)- بار دیگر به آیات توحید که زمینه ساز مسأله معاد است باز مى‏گردد.

مى‏فرماید: «و از آیات او این است که زمین را خشک (و بى‏جان) مى‏بینى، اما هنگامى که آب (باران) را بر آن مى‏فرستیم به جنبش در مى‏آید، و نموّ مى‏کند» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ).
زمینى خشک و مرده و بى‏حرکت کجا، و این همه آثار حیات و جلوه‏هاى گوناگون آن کجا! سپس از این مسأله روشن توحیدى یعنى مسأله «حیات»- که هنوز اسرارش براى بزرگترین دانشمندان کشف نشده- با یک انتقال سریع و جالب به مسأله معاد پرداخته، مى‏گوید: «همان کس که آن (زمین مرده) را زنده کرد مردگان را نیز (در قیامت) زنده مى‏کند»! (إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى‏).
آرى «او بر همه چیز تواناست» (إِنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
دلائل قدرتش در همه جا نمایان است و همه سال نشانه‏هاى آن را با چشم خود مى‏بینید، با این حال چگونه در مسأله معاد تردید مى‏کنید؟

(آیه 40)- تحریف گران آیات حق! بعد از بیان آیات الهى و نشانه‏هاى پروردگار در آیات پیشین، اکنون سخن از تهدید کسانى است که نشانه‏هاى توحید را تحریف مى‏کنند، و به اغفال و گمراه ساختن مردم مى‏پردازند، مى‏گوید: «کسانى که آیات ما را تحریف مى‏کنند بر ما پوشیده نخواهند بود» (إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا).
ممکن است با مغالطه و سفسطه مردم را بفریبند، و ممکن است بر این عمل زشت و ننگین خود پرده بیفکنند و خود را از انظار مردم مستور دارند، اما هرگز نمى‏توانند کمترین عمل خود را از ما پنهان نمایند.
قرآن مجازات همه آنها را در ادامه این بحث با یک مقایسه روشن بیان کرده، مى‏گوید: «آیا کسى که در آتش افکنده مى‏شود بهتر است یا کسى که در سایه ایمان در نهایت امن و امان در قیامت قدم به عرصه محشر مى‏گذارد»؟! (أَ فَمَنْ یُلْقى‏ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ).
آنها که با ایجاد شک و فساد عقائد و ایمان مردم را به آتش کشیدند، باید در آن روز طعمه آتش شوند و آنها که در سایه ایمان محیط امن و امانى براى جامعه بشرى آفریدند باید در قیامت در نهایت امنیت به سر برند، مگر در آن روز همه اعمال ما تجسم نمى‏یابد؟
و از آنجا که وقتى از هدایت کسى مأیوس شوند او را به حال خود رها مى‏کنند، مى‏گویند: هر کارى مى‏خواهى بکن، در ادامه این آیه آنها را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «هرچه مى‏خواهید انجام دهید»! (اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ).
اما بدانید «که خدا به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
بدیهى است این امر به معنى آزادى عمل آنها، و یا الزام به انجام هر کار نیست، بلکه تهدیدى است نسبت به آنها که هیچ حرف حقى در گوششان فرو نمى‏رود.

(آیه 41)- این آیه سخن را از توحید و معاد به قرآن و نبوت مى‏کشاند، و باز به صورت هشدار به کافران لجوج و بى‏منطق مى‏فرماید: «آنها که به این ذکر [قرآن‏] هنگامى که به سراغشان آمد کافر شدند» نیز بر ما مخفى نخواهند ماند (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ).
و بعد براى بیان عظمت قرآن مى‏افزاید: «و این کتابى است قطعا شکست ناپذیر ...» (وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ).
کتابى است که هیچ کس نمى‏تواند همانند آن را بیاورد و بر آن غلبه کند، کتابى است بى‏نظیر، منطقش محکم و گویا، استدلالاتش قوى و نیرومند، تعبیراتش منسجم و عمیق، تعلیماتش ریشه‏دار و پر مایه، و احکام و دستوراتش هماهنگ با نیازهاى واقعى انسانها در تمام ابعاد زندگى.

(آیه 42)- سپس به توصیف مهم و گویایى درباره عظمت این کتاب آسمانى پرداخته، مى‏گوید: «هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو، نه از پشت سر، به سراغ قرآن نمى‏آید»! (لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ).
یعنى نه تناقضى در مفاهیم آن است.
نه چیزى از کتب و علوم پیشین بر ضد آن مى‏باشد، و نه اکتشافات علمى آینده با آن مخالفت خواهد داشت.
نه کسى مى‏تواند حقایق آن را ابطال کند، و نه در آینده منسوخ مى‏گردد.
نه در معارف و قوانین و اندرزها و خبرهایش خلافى وجود دارد و نه خلافى بعدا کشف مى‏شود.
نه آیه و حتى کلمه‏اى از آن کم شده، و نه چیزى بر آن افزون مى‏شود، و به تعبیر دیگر دست تحریف کنندگان از دامان بلندش کوتاه بوده و هست.
چرا که «از سوى خداوند حکیم و حمید نازل شده است» (تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ).
خداوندى که افعالش روى حکمت و در نهایت کمال و درستى است و لذا شایسته هرگونه حمد و ستایش مى‏باشد.

(آیه 43)- از آنجا که کفار مکّه شدیدترین مبارزه را با آیین اسلام و شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آغاز کرده بودند و آیات گذشته از الحاد آنها در دلائل توحید و کفر و تکذیبشان نسبت به آیات الهى خبر مى‏داد، در این آیه به عنوان تسلى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و آموختن درس استقامت و پایمردى به همه مسلمین که در فشار دشمنان قرار مى‏گیرند، مى‏فرماید: «آنچه به ناروا در باره تو مى‏گویند همان است که در باره پیامبران قبل از تو نیز گفته شده» (ما یُقالُ لَکَ إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ).
اگر مجنون و ساحرت مى‏خوانند، به پیامبران بزرگ پیشین همین نسبتها را دادند، و اگر دروغگویت مى‏نامند آنها نیز از این نسبت در امان نبودند، خلاصه نه دعوت تو به سوى آیین توحید و حق مطلب تازه‏اى است، و نه تهمت و تکذیب آنها، محکم بایست و به این سخنان اعتنا مکن.
سپس در پایان آیه مى‏افزاید: «پروردگار تو هم داراى مغفرت و آمرزش و هم داراى مجازات دردناک است» (إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ).
رحمت و آمرزش براى آنها که پذیرا شوند، و عذاب الیم براى آنها که تکذیب کنند و تهمت زنند و به مخالفت برخیزند.

(آیه 44)- قرآن هدایت است و درمان: در این آیه سخن از بهانه جویى این افراد لجوج به میان آورده و پاسخ یکى از بهانه‏هاى عجیب را مطرح مى‏کند و آن این که آنها مى‏گفتند: چرا قرآن به زبان عجم نازل نشده است تا ما براى آن اهمیت بیشترى قائل باشیم و غیر عرب نیز از آن بهره گیرند.
اینجاست که قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «هر گاه آن را قرآنى عجمى قرار مى‏دادیم حتما مى‏گفتند: چرا آیاتش روشن نیست»؟ چرا پیچیده است؟ و ما از آن سر در نمى‏آوریم! (وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ).
سپس اضافه مى‏کردند: راستى عجیب است «قرآنى عجمى از پیغمبرى عربى»؟ (أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ).
یا مى‏گفتند: «کتابى است عجمى براى امّتى عربى»؟
خلاصه آنها بیمار دلانى هستند که هر طرحى ریخته شود و هر برنامه‏اى پیاده گردد به آن ایرادى مى‏کنند، و بهانه‏اى مى‏تراشند.
سپس قرآن خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏افزاید: «بگو: این (کتاب آسمانى) براى کسانى که ایمان آورده‏اند (مایه) هدایت و درمان است» (قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ).
«اما کسانى که ایمان نمى‏آورند در گوشهایشان سنگینى است» و آن را درک نمى‏کنند (وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ).
«و گویى نابینا هستند و آن را نمى‏بینند» (وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى).
«آنها (همچون کسانى هستند که گویى) از راه دور صدا زده مى‏شوند»! (أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ).
و معلوم است چنین کسانى نه مى‏شنوند و نه مى‏بینند!


(آیه 45)- در این آیه براى تسلى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان نخستین مى‏فرماید: از انکار و لجاجت و بهانه جویى این قوم خیره‏سر نگران مباش، این سابقه طولانى دارد «ما به موسى کتاب آسمانى دادیم سپس در آن اختلاف شد» بعضى پذیرا گشتند و بعضى از در انکار در آمدند (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ).
و اگر مشاهده مى‏کنى ما در مجازات این دشمنان لجوج تعجیل نمى‏کنیم به خاطر این است که مصالح تربیتى ایجاب مى‏کند آنها آزاد باشند، و تا آنجا که ممکن است اتمام حجت شود، «و اگر فرمانى از ناحیه پروردگارت در این زمینه صادر نشده بود (که باید به آنان مهلت داد تا اتمام حجّت شود) در میان آنها داورى مى‏شد» و به کیفر مى‏رسیدند! (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ).
این فرمان الهى بر اساس مصالح هدایت انسانها و اتمام حجت بوده، و این سنت در میان تمام اقوام گذشته جارى شده و در باره قوم تو نیز جارى است.
«ولى آنها هنوز در باره آن شکّى تهمت انگیز دارند»! (وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ).


(آیه 46)- در این آیه یک قانون کلى که قرآن بارها روى آن تأکید کرده در ارتباط با اعمال انسانها بیان مى‏کند، و تکمیلى است بر بحث گذشته در زمینه بهره گیرى مؤمنان از قرآن، و محروم ماندن افراد بى‏ایمان از این سرچشمه فیض الهى.
مى‏فرماید: «هر کس عمل صالحى انجام دهد سودش براى خود اوست، و هر کسى بدى کند به خویشتن بدى کرده، و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمى‏کند» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ).
بنابراین اگر آنها به این کتاب و این آیین بزرگ ایمان نیاورند نه به خداوند زیانى مى‏رسانند، و نه به تو، چرا که خوبیها و بدیها همه به صاحبانش باز مى‏گردد.
تعبیر به «ظلّام» (بسیار ظلم کننده) در اینجا و در بعضى دیگر از آیات قرآن ممکن است اشاره به این باشد که مجازات بى‏دلیل از سوى خداوند بزرگ همیشه مصداق ظلم بسیار خواهد بود، چرا که از او هرگز چنین انتظارى نیست بخصوص این که او بندگان فراوانى دارد اگر بر هر کس مختصر ستمى کند مصداق «ظلّام» خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۲
* مسافر