قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء چهاردهم» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۴۵ ب.ظ

281 . صفحه 281


اول مهر :


نفیسه :



(آیه 119)- در این آیه آن چنان که روش قرآن است، درهاى بازگشت را به روى افراد فریب خورده و یا پشیمان مى‏گشاید، و مى‏گوید: «سپس پروردگارت نسبت به آنها که از روى جهل اعمال بد انجام داده‏اند، سپس بعد از آن توبه کرده‏اند و اصلاح و جبران نمودند، آرى پروردگارت بعد از این توبه و اصلاح، آمرزنده و مهربان است» (ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
قابل توجه این که علت ارتکاب گناه را «جهالت» مى‏شمرد، چرا که این گونه افرادند که پس از آگاهى به راه حق باز مى‏گردند.
دیگر این که: مسأله توبه را به توبه قلبى و ندامت درونى محدود نمى‏کند، بلکه اصلاح و جبران را مکمل توبه مى‏شمارد، تا این فکر غلط را از مغز خود بیرون کنیم که هزاران گناه را با یک جمله «استغفر اللّه» مى‏توان جبران کرد.


(آیه 120)- ابراهیم به تنهایى یک امت بود! گفتیم این سوره، سوره بیان نعمتهاست و هدف از آن تحریک حس شکرگزارى انسانهاست، به گونه‏اى که آنها را به شناخت بخشنده این همه نعمت برانگیزد.
در این آیه سخن از یک مصداق کامل بنده شکرگزار خدا، یعنى «ابراهیم» قهرمان توحید، به میان آمده که مخصوصا از این نظر نیز براى مسلمانها عموما و عربها خصوصا الهام آفرین است که او را پیشوا و مقتداى نخستین خود مى‏دانند.
از میان صفات برجسته این مرد بزرگ به پنج صفت اشاره شده است.
1- در آغاز مى‏گوید «ابراهیم خود امتى بود» (إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً).
آرى! ابراهیم یک امت بود، یک پیشواى بزرگ بود، یک مرد امت ساز بود، و در آن روز که در محیط اجتماعیش کسى دم از توحید نمى‏زد او منادى بزرگ توحید بود.
2- وصف دیگر او (ابراهیم) این بود که «بنده مطیع خدا بود» (قانِتاً لِلَّهِ).
3- «او همواره در خط مستقیم اللّه و طریق حق، گام مى‏سپرد» (حَنِیفاً).
4- «او هرگز از مشرکان نبود» و تمام زندگى و فکر و زوایاى قلبش را تنها نور «اللّه» پر کرده بوده (وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).


(آیه 121)-
5- و به دنبال این ویژگیها سرانجام او مردى بود که: «همه نعمتهاى خدا را شکرگزارى مى‏کرد» (شاکِراً لِأَنْعُمِهِ).
و پس از بیان این اوصاف پنج‏گانه به بیان پنج نتیجه مهم این صفات پرداخته مى‏گوید: 1- «خداوند ابراهیم را (براى نبوت و ابلاغ دعوتش) برگزید» (اجْتَباهُ).
2- «و (خدا) او را به راه راست هدایت کرد» و از هرگونه لغزش و انحراف حفظ نمود (وَ هَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
چرا که هدایت الهى به دنبال لیاقتها و شایستگیهایى است که انسان از خود ظاهر مى‏سازد چون بى‏حساب چیزى به کسى نمى‏دهند.


(آیه 122)-
3-«و ما در دنیا به او حسنه دادیم» (وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً).
از مقام نبوت و رسالت گرفته، تا نعمتهاى مادى و فرزندان شایسته و مانند آن.
4- «و او در آخرت از صالحان است» (وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ).
و این نشانه عظمت مقام صالحان است که ابراهیم با این همه مقام در زمره آنها محسوب مى‏شود، مگر نه این که خود ابراهیم از خدا این تقاضا را کرده بود «رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ»: «خداوندا! نظر صائب به من عطا کن و مرا از صالحان قرار ده» (شعرا/ 83).


(آیه 123)-
5- آخرین امتیازى که خدا به ابراهیم در برابر آن همه صفات برجسته داد این بود که مکتب او نه تنها براى اهل عصرش که براى همیشه، مخصوصا براى امت اسلامى یک مکتب الهام بخش گردید، به گونه‏اى که قرآن مى‏گوید: «سپس به تو وحى فرستادیم که از آیین ابراهیم، آیین خالص توحید، پیروى کن» (ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً).
بار دیگر تأکید مى‏کند «ابراهیم از مشرکان نبود» (وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).


(آیه 124)- با توجه به آیات گذشته سؤالى در اینجا پیش مى‏آید و آن این که اگر آیین اسلام آیین ابراهیم است و مسلمانان در بسیارى از مسائل از سنن ابراهیم پیروى مى‏کنند از جمله احترام روز جمعه، پس چرا یهود شنبه را عید مى‏دانند و تعطیل مى‏کنند؟
این آیه به پاسخ این سؤال مى‏پردازد و مى‏گوید: تحریمهاى «روز شنبه (براى یهود) فقط به عنوان یک مجازات بود که در آن هم اختلاف کردند» بعضى آن را پذیرفتند و بکلى دست از کار کشیدند و بعضى هم نسبت به آن بى‏اعتنایى کردند (إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ).
جریان از این قرار بود که طبق بعضى از روایات، موسى علیه السّلام بنى اسرائیل را دعوت به احترام و تعطیل روز جمعه کرد که آیین ابراهیم بود، اما آنها به بهانه‏اى از آن سرباز زدند و روز شنبه را ترجیح دادند، خداوند روز شنبه را براى آنها قرار داد، اما توأم با شدت عمل و محدودیتها، بنابراین به تعطیلى روز شنبه نباید استناد کنید، چرا که جنبه فوق العاده و مجازات داشته است، و بهترین دلیل بر این مسأله این است که یهود حتى در این روز انتخابى خود نیز اختلاف کردند، گروهى آن را ارج نهادند و احترام نمودند و گروهى نیز احترام آن را شکستند، و به کسب و کار پرداختند و به مجازات الهى گرفتار شدند.
در پایان آیه مى‏فرماید: «و پروردگارت روز قیامت، در آنچه اختلاف داشتند، میان آنها داورى مى‏کند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).

(آیه 125)- ده دستور مهم اخلاقى در مقابله با مخالفان: در لابلاى آیات مختلف این سوره بحثهاى گوناگونى گاهى ملایم و گاهى تند، با مشرکان و یهود و بطور کلى با گروههاى مختلف به میان آمد، مخصوصا در آیات اخیر عمق و شدت بیشترى داشت.
در پایان این بحثها که پایان سوره «نحل» محسوب مى‏شود یک رشته دستورات مهم اخلاقى از نظر برخورد منطقى، و طرز بحث، چگونگى کیفر و عفو، و نحوه ایستادگى در برابر توطئه‏ها و مانند آن، بیان شده است که مى‏توان آن را به عنوان اصول تاکتیکى و روش مبارزه در مقابل مخالفین در اسلام نامگذارى کرد و به عنوان یک قانون کلى در هر زمان و در همه جا از آن استفاده نمود.
این برنامه به ترتیب زیر در ده اصل خلاصه مى‏شود:

1- نخست مى‏گوید: «به وسیله حکمت به سوى راه پروردگارت دعوت کن» (ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ).
نخستین گام در دعوت به سوى حق، استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است، و به تعبیر دیگر دست انداختن در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت درآوردن آن و بیدار ساختن عقلهاى خفته نخستین گام محسوب مى‏شود.
2- «و به وسیله اندرزهاى نیکو» (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ).
یعنى استفاده کردن از عواطف انسانها، چرا که موعظه، و اندرز بیشتر جنبه عاطفى دارد که با تحریک آن مى‏توان توده‏هاى عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.
3- «و با آنها (مخالفان) به طریقى که نیکوتر است به مناظره پرداز» (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ).
و این سومین گام مخصوص کسانى است که ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستى انباشته شده و باید از طریق مناظره ذهنشان را خالى کرد تا آمادگى براى پذیرش حق پیدا کنند.
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «پروردگارت از هر کسى بهتر مى‏داند، چه کسى از راه او گمراه شده است و چه کسانى هدایت یافته‏اند» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ).
اشاره به این که وظیفه شما دعوت به راه حق است، از طرق سه گانه حساب شده فوق، اما چه کسانى سرانجام هدایت مى‏شوند، و چه کسانى در طریق ضلالت پافشارى خواهند کرد آن را تنها خدا مى‏داند و بس.


(آیه 126)-
4- تاکنون سخن از این بود که در یک بحث منطقى، عاطفى و یا مناظره معقول با مخالفان شرکت کنیم، اما اگر کار از این فراتر رفت و درگیرى حاصل شد و آنها دست به تعدى و تجاوز زدند، در اینجا دستور مى‏دهد: «اگر خواستید مجازات کنید فقط به مقدارى که به شما تعدى شده کیفر دهید» و نه بیشتر از آن (وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ).
5- «ولى اگر شکیبایى پیشه کنید (و عفو و گذشت) این کار براى شکیبایان بهتر است» (وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ).
در بعضى از روایات مى‏خوانیم که این آیه در جنگ «احد» نازل شده، هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وضع دردناک شهادت عمویش حمزة بن عبد المطلب را دید (که دشمن به کشتن او قناعت نکرده، بلکه سینه و پهلوى او را با قساوت عجیبى دریده، و کبد یا قلب او را بیرون کشیده است، و گوش و بینى او را قطع نموده بسیار منقلب و ناراحت شد و) فرمود: «خدایا! حمد از آن توست و شکایت به تو مى‏آورم، و تو در برابر آنچه مى‏بینم یار و مددکار مایى».
سپس فرمود: «اگر من بر آنها چیره شوم آنها را مثله مى‏کنم، آنها را مثله مى‏کنم، آنها را مثله مى‏کنم».
در این هنگام آیه فوق نازل شد.
بلافاصله پیامبر عرض کرد:
«اصبر اصبر»: «خدایا! صبر مى‏کنم، صبر مى‏کنم»! با این که این لحظه شاید دردناکترین لحظه‏اى بود که در تمام عمر، بر پیامبر گذشت، ولى باز پیامبر بر اعصاب خود مسلط گشت و راه دوم که راه عفو و گذشت بود انتخاب کرد.

آیه 127)-
6- این عفو و گذشت و صبر و شکیبایى در صورتى اثر قطعى خواهد گذارد که بدون هیچ چشمداشتى انجام پذیرد یعنى فقط به خاطر خدا باشد، و لذا قرآن اضافه مى‏کند: «شکیبایى پیشه کن و این شکیبایى تو جز براى خدا (و به توفیق پروردگار) نمى‏تواند باشد» (وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ).
7- هرگاه تمام این زحمات در زمینه تبلیغ و دعوت به سوى خدا و در زمینه عفو و گذشت و شکیبایى کارگر نیفتاد باز نباید مأیوس و دلسرد شد، و یا بى‏تابى و جزع نمود، بلکه باید با حوصله و خونسردى هر چه بیشتر همچنان به تبلیغ ادامه داد، لذا در هفتمین دستور مى‏گوید: «بر آنها اندوهگین مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
8- با تمام این اوصاف باز ممکن است دشمن لجوج دست از توطئه برندارد و به طرح نقشه‏هاى خطرناک بپردازد، در چنین شرایطى موضعگیرى صحیح همان است که قرآن مى‏گوید: «و به خاطر (کارهاى) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئه‏هاى آنها، در تنگنا قرار مگیر» (وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ).
چرا که تکیه‏گاه شما خداست و با استمداد از نیروى ایمان و استقامت و پشتکار و عقل مى‏توانید این توطئه‏ها را خنثى کنید و نقش بر آب.

(آیه 128)- آخرین آیه که سوره نحل با آن پایان مى‏گیرد به نهمین و دهمین برنامه اشاره کرده، مى‏گوید:
9- «خداوند با کسانى است که تقوا را پیشه کنند» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا).
«تقوا» در همه ابعاد و در مفهوم وسیعش، از جمله تقوا در برابر مخالفان، یعنى حتى در برابر دشمن باید اصول اخلاق اسلامى را رعایت کرد، با اسیران معامله اسلامى نمود، با منحرفان رعایت انصاف و ادب کرد، از دروغ و تهمت پرهیز نمود، و حتى در میدان جنگ همان گونه که در اصول تعلیمات جنگى اسلام وارد شده است باید تقوا و موازین اسلامى حفظ شود: به بى‏دفاعان نباید حمله کرد، متعرض کودکان و پیران از کار افتاده نباید شد، حتى چهارپایان را نباید از بین برد، مزارع را نباید نابود کرد، آب را نباید به روى دشمن قطع نمود خلاصه تقوا و رعایت اصول عدالت در برابر دوست و دشمن عموما باید انجام گیرد و اجرا شود.
10- «و (خداوند) با کسانى است که نیکوکارند» (وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ).
احسان و نیکى اگر به موقع و در جاى خود انجام پذیرد، یکى از بهترین روشهاى مبارزه است، و تاریخ اسلام پر است از مظاهر این برنامه، مثل رفتارى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با مشرکان «مکّه» بعد از فتح نمود.
دقت در موارد ده گانه برنامه فوق که تمام خطوط اصلى و فرعى برخورد با مخالفان را مشخص مى‏کند نشان مى‏دهد که از تمام اصول منطقى، عاطفى، روانى، تاکتیکى و خلاصه همه امورى که سبب نفوذ در مخالفین مى‏گردد باید استفاده کرد.
و اگر مسلمانان در برابر مخالفان خود این برنامه جامع الاطراف را به کار مى‏بستند، شاید امروز اسلام سراسر جهان یا بخش عمده آن را فراگرفته بود.



                          ر

در سوره مبارکه نحل(زنبور عسل) به مسایل مختلفی اشاره شده که هرکدام در جای خود قابل تامل هستند.از آن جمله چهار آیه آخر که طرز برخورد معقول با مخالفان اسلام رابیان میکند که قابل تعمیم در هر زمان ومکان وحتی به نظر من اشخاصی که سهوا در جبهه مخالف ما با هر بهانه ای قرار گرفته اند میباشد.که اگر با دقت وتعمق کامل تلاوت شود به ظرافت آن پی برده میشود.
اما در این سوره شریفه کرارا به نعمات خداوند اشاره شده تا وجود انسان را به شکرگزاری وادارد واز ابراهیم خلیل به عنوان عبدی شکور یاد میکند و در ادامه به اعطای مواهب پروردگار به ایشان میپردازد.در مقابل قوم بنی اسراییل را به عنوان قومی که کفران نعمات فراوان خداوند نمودند را مثال میزند و سرانجام شومشان که دچار قحطی وسلب نعمت شده اند را یادآور میشود که در ذهن این بیت پرمسمای مولوی تداعی میگردد:
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفرنعمت از کفت بیرون کند
امام محمد باقر (ع)میفرمایند:افزایش نعمت ازسوی خداوند قطع نگردد،مگر آنگاه که شکرگزاری بندگان قطع گردد."بحارالانوار ج71 ص56"
منظور از گفتن الحمدلله تنها لقلقه زبان نیست بلکه حمدی است که از عمق جان ودرون دل برخیزد.چه بسیارند کسانی که با زبان شکر خدا میگویند ولی در عمل کفران نعمت میکنند از این رو خداوند متعال میفرماید:"وقلیل من عبادی الشکور"که ناظر بر شکر عملی است نه صرفا زبانی. مثل سجده شکر،نماز شکر،احسان و ولیمه دادن و انفاق و....
خوب است این آیه شریفه را همواره به خاطر بسپاریم:
وبه یاد آور آن زمان را که خداوند اعلان کرد که اگر شکر کنید نعمتم را بر شما زیاد کنم و اگر کفران کنید عذاب من شدید است.(ابراهیم/7)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۵:۴۵
* مسافر
سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۷ ق.ظ

280 . صفحه 280



سی و یکم شهریور :


نفیسه :


(آیه 111)-قرآن به عنوان یک هشدار عمومى مى‏گوید: «به یاد آورید روزى را که هر کس (در فکر خویشتن است و تنها) به دفاع از خود بر مى‏خیزد» تا خود را از عذاب و مجازات دردناکش رهایى بخشد (یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها).
ولى این دست و پاها بیهوده است «و (در آنجا) نتیجه اعمال هر کسى بى‏کم و کاست به او داده مى‏شود» (وَ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ).
«و به آنها ظلم نخواهد شد» (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).



(آیه 112)- آنها که کفران کردند و گرفتار شدند: کرارا گفته‏ایم که این سوره، سوره نعمتهاست، نعمتهاى معنوى و مادى، در این آیه نتیجه کفران نعمتهاى الهى را در قالب یک مثال عینى مى‏خوانیم.
نخست مى‏گوید: «و خداوند (براى آنها که ناسپاسى نعمت مى‏کنند) مثلى زده است: منطقه آبادى را که در نهایت امن و امان بوده» (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً).
این آبادى آن چنان امن و امان بود که ساکنانش «با اطمینان در آن زندگى داشتند» و هرگز مجبور به مهاجرت و کوچ کردن نبودند (مُطْمَئِنَّةً).
علاوه بر نعمت امنیت و اطمینان، «انواع روزیهاى مورد نیازش بطور وافر از هر مکانى به سوى آن مى‏آمد» (یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ).
«اما سرانجام این آبادى (ساکناش) کفران نعمتهاى خدا کردند و خدا لباس گرسنگى و ترس را به خاطر اعمالشان بر اندام آنها پوشانید» (فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ).
در حقیقت همان گونه که در آغاز، نعمت امنیت و رفاه تمام وجود آنها را پر کرده بود، در پایان نیز بر اثر کفران، فقر و ناامنى به جاى آن نشست.



(آیه 113)- نه تنها نعمتهاى مادى آنها در حد کمال بود که از نعمتهاى معنوى یعنى وجود فرستاده خدا و تعلیمات آسمانى او نیز برخوردار بودند «و پیامبرى از خود آنها به سوى آنها آمد (و آنها را به آیین حق دعوت کرد و اتمام حجت نمود) ولى آنها به تکذیبش پرداختند» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ).
«پس در این هنگام عذاب الهى آنها را فرو گرفت، در حالى که آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ).



(آیه 114)- با مشاهده چنین نمونه‏هاى زنده و روشنى شما در راه آن غافلان و ظالمان و کفران کنندگان نعمتهاى الهى گام ننهید «شما از آنچه خدا روزیتان کرده است حلال و پاکیزه بخورید و شکر نعمتهاى او را به جا آورید اگر او را مى‏پرستید» (فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ).
این داستان احتمالا مربوط به گروهى از بنى اسرائیل بوده است که در منطقه آبادى مى‏زیستند و بر اثر کفران نعمت گرفتار قحطى و ناامنى شدند.
شاهد این سخن، حدیثى است که از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود:
«گروهى از بنى اسرائیل آن قدر زندگى مرفهى داشتند که حتى از مواد غذایى مجسمه‏هاى کوچک مى‏ساختند و گاهى با آن بدن خود را نیز پاک مى‏کردند، اما سرانجام کار آنها به جایى رسید که مجبور شدند همان مواد غذایى آلوده را بخورند و این همان است که خداوند در قرآن فرموده: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً ...» و این هشدارى است به همه افراد و ملتهایى که غرق نعمتهاى الهى هستند تا بدانند هرگونه اسراف و تبذیر و تضییع نعمتها جریمه دارد جریمه‏اى بسیار سنگین.
این هشدارى است به آنها که همیشه نیمى از غذاى اضافى خود را به زباله‏دانها مى‏ریزند.
و هشدارى است به آنها که مواد غذایى را در خانه‏ها براى مصرف شخصى و در انبارها براى گرانتر فروختن، آن قدر ذخیره مى‏کنند که مى‏گندد و فاسد مى‏شود اما حاضر نیستند به نرخ ارزانتر در اختیار دیگران بگذارند! آرى! اینها همه در پیشگاه خدا مجازات و جریمه دارد و کمترین مجازات آن سلب این مواهب است.


(آیه 115)- دروغگویان هرگز رستگار نخواهند شد: از آنجا که در آیات گذشته سخن از نعمتهاى پاکیزه الهى و شکر این نعمتها به میان آمده بود این آیه در تعقیب آنها، از محرمات واقعى و محرمات غیر واقعى که از طریق بدعت در آیین خدا تحریم شده بودند، سخن مى‏گوید تا این حلقه تکمیل گردد.
نخست مى‏گوید: خداوند «تنها مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را با نام غیر خدا سر بریده‏اند بر شما حرام کرده است» (إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ).
اما آلودگى سه مورد اول، امروز بر کسى پوشیده نیست، مردار منبع انواع میکربهاست، و خون نیز از تمام اجزاء بدن از نظر فعالیت میکربها آلوده‏تر است، و گوشت خوک نیز عاملى براى چند نوع بیمارى خطرناک است.
اما حیواناتى که با نام غیر «اللّه» ذبح مى‏شوند فلسفه تحریم آن جنبه بهداشتى نیست، بلکه جنبه اخلاقى و معنوى دارد. چرا که از یک سو مبارزه‏اى است با آیین شرک و بت پرستى و از سوى دیگر توجهى است به آفریننده این نعمتها.
ضمنا از مجموع محتواى این آیه و آیات بعد، این نکته استفاده مى‏شود که اسلام، اعتدال را در استفاده از گوشت توصیه مى‏کند، نه مانند گیاهخواران این منبع غذایى را بکلى تحریم کرده، و نه مانند مردم عصر جاهلیت و گروهى از به اصطلاح متمدنان زمان ما اجازه استفاده از هر نوع گوشتى (حتى سوسمار و خرچنگ و انواع کرمها) را مى‏دهد.


و در پایان آیه همان گونه که روش قرآن در بسیارى از موارد است، موارد استثناء را بیان کرده، مى‏گوید: «اما کسانى که ناچار شوند (از خوردن گوشتهاى حرام فى المثل در بیابانى بدون غذا بمانند و جانشان در خطر باشد) در حالى که تجاوز و تعدّى از حدّ ننمایند (خدا آنها را مى‏بخشد چرا که) خدا بخشنده و مهربان است» (فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).


(آیه 116)- این آیه بحثى را که در زمینه تحریمهاى بى‏دلیل مشرکان که بطور ضمنى قبلا مطرح شده بود با صراحت شرح مى‏دهد و مى‏گوید: «به خاطر دروغى که زبانهاى شما توصیف مى‏کند نگویید این حلال است و آن حرام، تا چیزى را به دروغ بر خدا افترا ببندید» (وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ).
یعنى این یک دروغ آشکار است که تنها از زبان شما تراوش کرده اشیایى را از پیش خود حلال مى‏کنید، و اشیایى را حرام- اشاره به چهارپایانى بوده که بعضى را بر خود تحریم مى‏کردند و بعضى را حلال مى‏دانستند و قسمتى را به بتها اختصاص مى‏دادند.
آیا خداوند به شما چنین حقى داده است، که قانونگزارى کنید؟ و یا این که افکار خرافى و تقلیدهاى کورکورانه، شما را به چنین بدعتهایى واداشته است؟! در پایان آیه به عنوان یک اخطار جدى مى‏گوید: «کسانى که به خدا دروغ و افترا مى‏بندند هیچ‏گاه رستگار نخواهند شد» (إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ).
اصولا دروغ و افترا مایه بدبختى و نارستگارى است، درباره هر کس که باشد تا چه رسد به این که درباره خداوند بزرگ صورت گیرد.


(آیه 117)- این آیه عدم رستگارى را چنین توضیح مى‏دهد: «بهره کمى است (که در این دنیا نصیبشان مى‏شود)، و عذاب دردناکى در انتظار آنان است» (مَتاعٌ قَلِیلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
این متاع قلیل، ممکن است اشاره به جنینهاى مرده حیوانات باشد که براى خود حلال مى‏شمردند،و از گوشت آن استفاده مى‏کردند.


(آیه 118)- در اینجا ممکن است سؤالى، طرح شود که چرا غیر از آن چهار چیز که در بالا گفته شد، اشیاء دیگرى از حیوانات بر قوم یهود حرام بوده است؟
این آیه گویا به پاسخ این سؤال پرداخته، مى‏گوید: «ما بر یهود (علاوه بر آن چهار مورد) چیزهایى را که قبلا براى تو شرح دادیم تحریم کردیم» (وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ).
اشاره به امورى است که در آیه 146 سوره انعام آمده: «بر یهودیان هر حیوان ناخن‏دارى را حرام کردیم (اشاره به حیواناتى است که سمّ یکپارچه دارند همچون اسب) و از گاو و گوسفند، پیه و چربیشان را تحریم نمودیم، مگر چربیهایى را که بر پشت آنها قرار داشت، و یا در لابلاى امعاء، و دو طرف پهلوها، و یا با استخوان آمیخته بود، این را به خاطر ظلم و ستم آنها، به عنوان کیفر، قرار دادیم و ما راست مى‏گوییم».
در حقیقت این محرمات اضافى جنبه مجازات و کیفر در برابر مظالم و ستمهاى یهود داشته، و لذا در پایان آیه اضافه مى‏کند: «و ما به آنها ستم نکردیم ولى آنها به خویشتن ستم روا مى‏داشتند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۷
* مسافر
دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۲۳ ق.ظ

279 . صفحه 279




بیست و نهم شهریور :



نفیسه :



(آیه 103)-در این آیه نیز همچون دو آیه قبل مجددا به افتراى مخالفین به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله اشاره نموده، چنین مى‏گوید: «و ما مى‏دانیم آنها مى‏گویند: این آیات را بشرى به او تعلیم مى‏دهد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ).
قرآن با یک پاسخ دندان شکن خط بطلان بر این ادعاهاى بى‏پایه مى‏کشد و مى‏گوید: اینها توجه ندارد، «زبان کسى که قرآن را به او نسبت مى‏دهند عجمى است، در حالى که این قرآن به زبان عربى فصیح و آشکار (نازل شده) است» (لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که اعجاز قرآن تنها در جنبه محتواى آن نیست بلکه الفاظ قرآن نیز در سر حدّ اعجاز است، و کشش و جاذبه و شیرینى و هماهنگى خاصى که در الفاظ و جمله بندیها وجود دارد مافوق قدرت انسانهاست.


(آیه 104)- سپس با لحنى تهدید آمیز به بیان این حقیقت مى‏پردازد که این اتهامات و انحرافات همه به خاطر رسوخ بى‏ایمانى در نفوس آنهاست و «کسانى که ایمان به آیات الهى ندارند خداوند آنها را هدایت نمى‏کند (نه هدایت به صراط مستقیم و نه به راه بهشت و سعادت جاویدان) و براى آنها عذاب دردناکى است» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
چرا که آنها آنچنان گرفتار تعصب و لجاجت و دشمنى با حقند که شایستگى هدایت را از دست داده‏اند، و جز براى عذاب الیم آمادگى ندارند!


(آیه 105)- و در این آیه اضافه مى‏کند: «تنها کسانى (به مردان حق) دروغ مى‏بندند که ایمان به آیات الهى ندارند، و دروغگویان واقعى آنها هستند» (إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ).
و چه دروغى از این بزرگتر که انسان به مردان حق اتهام ببندد و میان آنها و انسانهایى که تشنه حقیقتند، سدّ و مانعى ایجاد کند.
زشتى دروغ از دیدگاه اسلام- آیه فوق از آیات تکان دهنده‏اى است که در زمینه زشتى دروغ سخن مى‏گوید و دروغگویان را در سر حدّ کافران و منکران آیات الهى قرار مى‏دهد.
اصولا در تعلیمات اسلام به مسأله راستگویى و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهمیت داده شده است. تا جایى که در روایات اسلامى دروغ به عنوان «کلید گناهان» و راستگویى به عنوان «برات بهشت» شمرده شده است.
على علیه السّلام مى‏فرماید: «راستگویى دعوت به نیکوکارى مى‏کند، و نیکوکارى دعوت به بهشت».
و نیز امام عسکرى علیه السّلام مى‏فرماید: «تمام پلیدیها در اتاقى قرار داده شده، و کلید آن دروغ است».
در حدیث دیگرى از على علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «انسان هیچ‏گاه طعم ایمان را نمى‏چشد تا دروغ را ترک گوید خواه شوخى باشد یا جدّى».


(آیه 106)-
شأن نزول:
این آیه در مورد گروهى از مسلمانان نازل گردید که در چنگال مشرکان گرفتار شدند و آنها را مجبور به بازگشت از اسلام و اظهار کلمات کفر و شرک کردند.
آنها «عمار» و پدرش «یاسر» و مادرش «سمیّه» و «صهیب» و «بلال» و «خبّاب» بودند پدر و مادر عمار در این ماجرا سخت مقاومت کردند و کشته شدند، ولى عمار که جوان بود آنچه را مشرکان مى‏خواستند به زبان آورد.
این خبر در میان مسلمانان پیچید، بعضى غائبانه عمار را محکوم کردند و گفتند: عمار از اسلام بیرون رفته و کافر شده، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چنین نیست.
چیزى نگذشت که عمار گریه کنان به خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مگر چه شده است؟
عرض کرد: اى پیامبر! بسیار بد شده دست از سرم برنداشتند تا نسبت به شما جسارت کردم و بتهاى آنها را به نیکى یاد نمودم! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با دست مبارکش اشک از چشمان عمّار پاک مى‏کرد و مى‏گفت: اگر باز تو را تحت فشار قرار دادند، آنچه مى‏خواهند بگو- و جان خود را از خطر رهایى بخش.
در این هنگام آیه نازل گردید و مسائل را در این رابطه روشن ساخت.


تفسیر:
بازگشت کنندگان از اسلام (مرتدّین)- در تکمیل بحث آیات گذشته که سخن از برنامه‏هاى مختلف مشرکان و کفّار در میان بود، در اینجا به گروهى دیگر از کفار یعنى، «مرتدین» و بازگشت کنندگان از اسلام اشاره مى‏کند، مى‏گوید: «کسانى که بعد از ایمان کافر شوند- به جز آنها که تحت فشار و اجبار اظهار کفر کرده‏اند در حالى که قلبشان مملو از ایمان است- آرى چنین اشخاصى که سینه خود را براى پذیرش کفر گشوده‏اند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمى در انتظارشان» (مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).
در واقع در اینجا اشاره به دو گروه از کسانى است که بعد از پذیرش اسلام راه کفر را پیش مى‏گیرند.
نخست آنها که در چنگال دشمنان بى‏منطق گرفتار مى‏شوند و تحت فشار و شکنجه آنها اعلام بیزارى از اسلام و وفادارى به کفر مى‏کنند، در حالى که آنچه مى‏گویند تنها با زبان است و قلبشان مالامال از ایمان مى‏باشد، این گروه مسلما مورد عفوند، بلکه اصلا گناهى از آنها سر نزده است، این همان «تقیه» مجاز است که براى حفظ جان و ذخیره کردن نیروها براى خدمت بیشتر در راه خدا در اسلام مجاز شناخته شده است.

گروه دوم کسانى هستند که به راستى دریچه‏هاى قلب خود را به روى کفر و بى‏ایمانى مى‏گشایند، و مسیر عقیدتى خود را به کلى عوض مى‏کنند، اینها هم گرفتار غضب خدا و هم «عذاب عظیم» او مى‏شوند. چرا که این عمل موجب تزلزل جامعه اسلامى مى‏گردد و یک نوع قیام بر ضد رژیم و حکومت اسلامى محسوب مى‏شود و غالبا دلیل بر سوء نیت است، و سبب مى‏شود که اسرار جامعه اسلامى به دست دشمنان افتد.


(آیه 107)- این آیه دلیل مرتد شدن آنها را چنین بازگو مى‏کند: «این به خاطر آن است که آنها زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح دادند» و به همین جهت بار دیگر در طریق کفر گام نهادند (ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ).
«و خداوند قوم کافر را (که در کفر و انکار اصرار مى‏ورزند) هدایت نمى‏کند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).
و بطور خلاصه هنگامى که آنها اسلام آوردند، موقتا پاره‏اى از منافع مادیشان به خطر افتاد، و از آنجا که به دنیا عشق مى‏ورزیدند از ایمان خود پشیمان گشتند و مجددا به سوى کفر بازگشتند.
بدیهى است چنین جمعیتى که از درون وجودشان کششى به سوى ایمان نیست، مشمول هدایت الهى نمى‏شوند.


(آیه 108)- این آیه دلیل عدم هدایت آنها را چنین شرح مى‏دهد: «آنها کسانى هستند که خدا بر قلب و گوش و چشمشان مهر نهاده» آن چنان که از دیدن و شنیدن و درک حق محروم مانده‏اند (أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ).
و روشن است «چنین افرادى (با از دست دادن تمام ابزار شناخت) غافلان واقعى هستند» (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ). زیرا اعمال خلاف و انواع گناهان آثار سوئى روى حس تشخیص و درک انسان مى‏گذارد و سر انجام کارش به جایى مى‏رسد که دریچه روح او به روى همه حقایق بسته مى‏شود.


(آیه 109)- در این آیه نتیجه کار آنها چنین ترسیم شده است: «ناچار و قطعا آنها در آخرت زیانکارانند» (لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چه زیان و خسرانى از این بدتر که انسان همه امکانات لازم را براى هدایت و سعادت جاویدان در دست داشته باشد، و بر اثر هوى و هوس همه این سرمایه‏ها را از دست بدهد.



(آیه 110)- و از آنجا که در برابر دو گروه گذشته یعنى آنها که تحت فشار دشمن کلمات کفرآمیز را به عنوان «تقیه» بیان کردند و آنها که با تمام میل به کفر بازگشتند، گروه سومى وجود دارند که همان فریب خوردگانند.
این آیه به وضع آنها اشاره کرده، مى‏گوید: سپس پروردگار تو نسبت به کسانى که بعد از فریب خوردن (به ایمان بازگشتند و) هجرت کردند، سپس جهاد کردند و در راه خدا استقامت نمودند پروردگارت، بعد از انجام این کارها، بخشنده و مهربان است» و آنها را مشمول رحمت خود مى‏سازد (ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
این آیه دلیل روشنى است براى قبول توبه مرتد ملّى.



اعظم :



ایه 103و 104 و 105 : مشرکان به پیامبر(ص ) تهمت و افتراء می زدند و می گفتند این قرآن را یک بشر به او تعلیم داده و ظاهرامرادشان یک عالم غیر عرب بوده که به زبان عربی نیز تسلط داشته و حضرت رسول (ص ) او را ملاقات کرده بود. و آنها نگفتند که مردی غیر عرب مطالب قرآن را به او تلقین یا املاء می کند،چون به پندار آنها ممکن است که آن مرد مطالب و معانی را به زبان عجمی به پیامبر تعلیم داده و آنحضرت آنها را به غالب عربی در آورده باشد. لذا جوابی که در این آیه داده شده جواب کامل شبهه آنها نیست ، بلکه جواب کامل در طی این آیه و دو آیه بعدی داده شده و از مجموع این سه آیه استفاده می شود که : این تهمتی که شما به پیامبر(ص ) می زنید اگر مقصود شما از تعلیم ،تلقین الفاظ است و قرآن را کلام آن مرد می دانید، جواب شما این است که آن مرد عرب نبوده و زبان او فصیح نیست ، در حالیکه این قرآن به زبان عربی واضح و آشکار است . و اگر منظور شما این است که آن مرد معانی ومعارف قرآنی را به پیامبراسلام (ص ) تعلیم می دهد و الفاظ قرآن از رسولخدا است و او الفاظ خودرا به قرآن افترا بسته ، جواب شما این است که معارفی را که قرآن در بر دارد، تمام عقول را متحیر و مضطر می کند و هیچ عاقلی در حقیقی بودن آنها تردید نمی کندو اگر پیامبر (ص ) آنها را از غیر خدا تعلیم گرفته بود، به آنها ایمان نداشت وبواسطه عدم ایمان ، خدا او را هدایت نمی کرد، اما پیامبر(ص ) به قرآن ایمان داردو خدا او را هدایت نموده و لذا هرگز به قرآن افترا نمی بندد، چون جز شخص بی ایمان به خدا و آیات او و اشخاص دروغگو شخص دیگری به خدا افترانمی زند، لذا قرآن از ناحیه خداست ،(این قسمت اخیر از جواب آنها در دو آیه بعدی ذکر شده ).



آیه 106 : اگر کسی مجبور به تظاهر به کفر شود، اما دلش با ایمان به خدا سکون و آرامش داشته باشد، در این صورت غضب الهی و عذاب بزرگ شامل حال اونخواهد شد.



آیه 107 : اینکه هر کدوم از ما بین کفر و ایمان در رفت و آمدیم به این خاطره که حب دنیا در ما وجود داره و اون موقع ها که به کفر مایل میشیم حیات دنیایی رو بر اخروی ترجیح دادیم ... خیلی نکته مهمیه یه خورده در احوال خودمون و بقیه دقت کنیم حتما متوجه این امر میشیم


آیه 108 : ( المیزان )اختیار نمودن حیات ناچیز دنیا بر آخرت ومحرومیت از هدایت الهی نشانه افرادیست که خدا بر دلها و گوشها و چشمانشان مهر نهاده و غافل هستند. چون با دل بستن به مادیات و انقطاع از معنویات ، حس و شعور و ادراکاتشان در چارچوب مادیات اسیر شده و لذا درک درستی از حقیقت ندارند و متوجه عبرتها و اندرزها نمی شوند و حجتهای عقلی که آنها را بسوی آخرت هدایت می کند آنها را به تعقل وا نمی دارد، گویا دلها و چشمها و گوشهایشان مهر شده وهیچ حقی به آنها راه نمی یابد، بلکه بکلی از حقایق غافلند. لذا مهر نهادن عملی از جانب خداست که به جهت مجازات آنها انجام می گیرد، اما غفلت صفتی است بشری و منسوب به خود آنان .


آیه 108: دقیقا بر خلاف حیات طیبه ای که تو صفحه پیش خداوند به نیکوکاران از زن و مرد وعده داده بود ... به ائنا قوه تشخیص امر خدا و خوبیها رو میده از این آدمها که حیات دنیا رو بر آخرت ترجیح میدن قوه ادرامک و تشخیص رو می گیره ... چقدر باید مراقب اعمالمون باشیم



آیه 110 : (فتنه )یعنی وارد کردن طلادر آتش برای آزمودن عیار آن ، اما بتدریج در همه آزمایشها و شکنجه ها بکاررفته


آیه 110 : در اینجا منظور ازفتنه شکنجه هایی است که مشرکان در حق مؤمنان صدراسلام روا می داشتند تا آنها را ازدین منصرف کنند. خداوند متعال در این آیه به آنها وعده جمیلی می دهد و می فرماید کسانی که بعد از این محنتها و شکنجه ها هجرت کردند و جهاد نمودند و در راه خداخویشتنداری کردند هر آینه خداوند بعد از این امور آنها را مورد آمرزش ورحمت خود قرار خواهد داد و این مطلب دال بر آنست که خدا از آن مسلمانانی که به اجبار و ظاهرا ارتداد جستند راضی نمی شود، مگر آنکه مهاجرت کنند و ازهجرتشان خشنود نمی گردد، مگر آنکه جهاد و صبر نمایند. (المیزان )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۲۳
* مسافر
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۶ ق.ظ

278 . صفحه 278


بیست و نهم شهریور :



نفیسه :



(آیه 94)-خداوند براى تأکید بر مسأله وفاى به عهد و ایستادگى در برابر سوگندها که از عوامل مهم ثبات اجتماعى است مى‏گوید: «سوگندهایتان را وسیله تقلب و خیانت در میان خود قرار ندهید» (وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ).

زیرا این امر دو زیان بزرگ دارد اول این که: سبب مى‏شود که «گامى بعد از ثابت گشتن (بر ایمان) متزلزل شود» (فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها).
زیان دیگر این که: «و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشید! و براى شما، عذاب عظیمى خواهد بود»! (وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).
در حقیقت پیمان شکنیها و تخلف از سوگندها، از یک سو موجب بدبینى و تنفر مردم از آیین حق و پراکندگى صفوف و بى‏اعتمادى مى‏گردد، تا آنجا که مردم رغبت به پذیرش اسلام نشان نمى‏دهند و اگر پیمانى با شما بستند خود را ملزم به وفاى به آن نمى‏دانند، و این خود مایه ناراحتیهاى فراوان و شکست و تلخ کامى در دنیاست.
و از سویى دیگر عذاب الهى را در سرایى دیگر، براى شما به ارمغان مى‏آورد.



(آیه 95)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل شده: مردى از اهالى «حضر موت» خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید عرض کرد: اى رسول خدا! همسایه‏اى به نام «امرؤ القیس» دارم که قسمتى از زمین مرا غصب کرده است.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امرؤ القیس را خواست و از او در این زمینه سؤال کرد، او در پاسخ همه چیز را انکار نمود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او پیشنهاد سوگند کرد.
به هنگامى که امرؤ القیس برخواست تا سوگند یاد کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او مهلت داد- و فرمود: در این باره بیندیش و بعدا سوگند یاد کن.
آن دو بازگشتند و در این حال، دو آیه اول نازل شد- و آنها را از سوگند دروغ و عواقب آن برحذر داشت.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این دو آیه را براى آنها خواند، امرؤ القیس گفت حق است، من قسمتى از زمین او را غصب کرده‏ام، ولى نمى‏دانم چه مقدار بوده است؟
اکنون که چنین است هر مقدار مى‏خواهد (و مى‏داند حق اوست) برگیرد، و معادل آن هم بر آن بیفزاید به خاطر استفاده‏اى که در این مدت از زمین او کرده‏ام.
در این هنگام آیه (97) نازل شد- و به کسانى که عمل صالح توأم با ایمان دارند بشارت «حیات طیّبه» داد.
تفسیر:
در تعقیب آیات گذشته که از زشتى پیمان شکنى و سوگند دروغ سخن مى‏گفت این آیه تأکیدى بر همان مطلب دارد با این تفاوت که انگیزه پیمان شکنى و سوگند دروغ در آیات قبل مسأله مرعوب شدن در برابر اکثریت عددى بود، و در اینجا انگیزه آن مسأله جلب منافع بى‏ارزش مادى است.

لذا مى‏گوید: «و هرگز پیمان الهى را با بهاى کمى مبادله نکنید» (وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا). یعنى هر بهایى در برابر آن بگیرید کم و ناچیز است،حتى اگر تمام دنیا را به شما بدهند ارزش یک لحظه وفاى به عهد الهى را ندارد.
سپس به عنوان دلیل اضافه مى‏کند: «آنچه نزد خداست براى شما بهتر است اگر بدانید» (إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).



(آیه 96)- در این آیه دلیل این برترى را چنین بیان مى‏کند: «آنچه نزد شماست سرانجام فانى و نابود مى‏شود، اما آنچه نزد خداست باقى و جاودان مى‏ماند» (ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ).
بیایید و سرمایه‏هاى خود را براى خدا و در راه خدا و جلب رضاى او به کار اندازید تا مصداق «عِنْدَ اللَّهِ» گردد، و به مقتضاى «ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» باقى و برقرار شود.
سپس اضافه مى‏کند: «و ما کسانى را که (در راه اطاعت فرمانمان بخصوص ایستادگى در برابر سوگندها و عهدها) صبر و استقامت مى‏کنند به بهترین اعمالشان پاداش خواهیم داد» (وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تعبیر به «احسن» دلیل بر این است که اعمال نیک آنها همه یکسان نیست، بعضى خوب است و بعضى خوبتر، ولى خداوند همه را به حساب خوبتر مى‏گذارد، و پاداش خوبتر را به آنها مى‏دهد، و این نهایت بزرگوارى است.



(آیه 97)- و به دنبال آن به صورت یک قانون کلى نتیجه اعمال صالح توأم با ایمان را از هر کس و به هر صورت تحقق یابد، در این دنیا و جهان دیگر، بیان مى‏کند، مى‏گوید: «هر کس عمل صالح انجام دهد در حالى که مؤمن باشد، خواه مرد یا زن به او حیات پاکیزه مى‏بخشیم، و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى‏دادند خواهیم داد» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
و به این ترتیب معیار، تنها «ایمان» و «اعمال صالح زاییده آن» است و دیگر هیچ قید و شرطى نه از نظر سن و سال، نه از نظر نژاد، نه از نظر جنسیت و نه از نظر پایه و رتبه اجتماعى در کار نیست.
«حیات طیّبه» یعنى، زندگى پاکیزه از هر نظر، پاکیزه از آلودگیها، ظلمها و خیانتها، عداوتها و دشمنیها، اسارتها و ذلتها و انواع نگرانیها و هرگونه چیزى که آب زلال زندگى را در کام انسان ناگوار مى‏سازد.



(آیه 98)- این گونه قرآن بخوان! این آیه طرز استفاده از قرآن مجید و چگونگى تلاوت آن را بیان مى‏کند، زیرا پربار بودن محتواى قرآن به تنهایى کافى نیست، باید موانع نیز از وجود ما و از محیط فکر و جان ما برچیده شود تا به آن محتواى پربار دست یابیم.
لذا نخست مى‏گوید: «پس هنگامى که قرآن مى‏خوانى از شرّ شیطان مطرود شده به خدا پناه بر» (فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ).
البته منظور تنها ذکر جمله «اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم» نیست، بلکه باید این «ذکر» را تبدیل به «فکر» کنیم و این فکر مقدمه تحقق حالتى در نفس و جان انسان گردد، حالت توجه به خدا، حالت جدایى از هوى و هوسهاى سرکشى که مانع فهم و درک صحیح انسان است و به هنگام خواندن هر آیه به خدا پناه بریم از این که وسوسه‏هاى شیطان حجابى میان ما و کلام حیاتبخش خداوند گردد.
و تا چنین حالتى در روح و جان انسان پیدا نشود، درک حقایق قرآن براى او ممکن نیست.
جمال یار ندارد حجاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد!
تا نفس مبرّا از نواهى نشود
دل آینه نور الهى نشود!



(آیه 99)- این آیه در حقیقت دلیلى است بر آنچه در آیه قبل گفته شده بود، مى‏فرماید: «شیطان تسلّطى بر کسانى که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل مى‏کنند ندارد» (إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).



(آیه 100)- «تنها تسلط او بر کسانى است که او را دوست مى‏دارند و به رهبرى و سرپرستى خود انتخابش کرده‏اند» (إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ).
«و آنها که او را شریک خدا در اطاعت و بندگى قرار داده‏اند» (وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ). و فرمان شیطان را به جاى فرمان خدا واجب الاجرا مى‏دانند! بنابراین سلطه شیطان بر انسانها اجبارى و ناخودآگاه نیست بلکه این انسانها هستند که شرائط ورود او را به محیط جان خود فراهم مى‏سازند.



(آیه 101)-
شأن نزول:
ابن عباس مى‏گوید: مشرکان بهانه‏جو، هنگامى که آیه‏اى نازل مى‏شد و دستور سختى در آن بود و سپس آیه دیگرى مى‏آمد و دستور آسانترى در آن بود، مى‏گفتند: محمّد اصحاب خود را مسخره مى‏کند امروز به چیزى دستور مى‏دهد و فردا از همان نهى مى‏کند، اینها نشان مى‏دهد که محمّد همه را از پیش خود مى‏گوید نه از ناحیه خدا، در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
دروغ رسوا! این آیه ایرادهایى را که مشرکان به آیات الهى مى‏گرفتند بیان مى‏کند، نخست مى‏گوید: «هنگامى که آیه‏اى را به آیه دیگر مبدّل کنیم (حکمى را نسخ نماییم) و خدا بهتر مى‏داند چه حکمى را نازل کند، آنها مى‏گویند: تو افترا مى‏بندى! اما بیشترشان (حقیقت را) نمى‏دانند» (وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
آنها نمى‏دانند که قرآن در پى ساختن یک جامعه انسانى است، جامعه‏اى پیشرو با معنویت عالى. با این حال بدیهى است که این نسخه الهى گاهى نیاز به تبدیل و تعویض دارد.
آرى! آنها از این حقایق بى‏خبرند و از شرایط نزول قرآن، بى‏اطلاع، و گر نه مى‏دانستند «نسخ» پاره‏اى از دستورات و آیات قرآن، یک برنامه دقیق و حساب شده تربیتى است که بدون آن، هدف نهایى و نیل به تکامل تأمین نمى‏شود،و دلیل بر تناقض گویى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و یا افترا بستن به خدا نیست.



(آیه 102)- این آیه، همین مسأله را تعقیب و تأکید کرده، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «بگو: آن را روح القدس از جانب پروردگارت بر حق نازل کرده است» (قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ).
«روح القدس» یا «روح مقدس» همان پیک وحى الهى، «جبرئیل امین» است، اوست که به فرمان خدا آیات را اعم از ناسخ و منسوخ، بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل مى‏کند، آیاتى که همه حق است همه واقعیتى را تعقیب مى‏کند و آن واقعیت چیزى جز تربیت انسانها نیست، تربیت که وصول به آن گاهى احکام ناسخ و منسوخ را ایجاب مى‏کند.
به همین دلیل به دنبال آن مى‏فرماید: «هدف این است که افراد با ایمان را در مسیر خود ثابت قدمتر گرداند، و هدایت و بشارتى براى عموم مسلمین است» (لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِینَ).
به هر حال براى محکم کردن نیروى ایمان و پیمودن راه هدایت و بشارت، گاهى چاره‏اى، جز برنامه‏هاى کوتاه مدت و موقت که بعدا جاى خود را به برنامه نهایى و ثابت مى‏دهد نیست، و این است رمز وجود ناسخ و منسوخ در آیات الهى.


اعظم :




آیه 94 : سوگندهای بیجا نخوریم ... گاهی یه سوگند بیجای ما باعث میشه کسی از راه حق برگرده ... چون سوگندی می خوریم و اتفاقی که روش پافشاری کردیم نمی افته یا نیفتاده و اون طرف نسبت به راه حق بدبین مبیشه و این به نوعی "صد سبیل " هستش و بازداشتن از راه خداوند



آیه 95 : قبلا در مورد عهدهای الهی توضیح دادیم که چه مواردی رو در بر می گیره .. در این آیه می فرماید که به خاطر متاع ناچیز دنیایی عهدهایی که با خداوند بستین رو زیر پا نذارین (منظور از (اشتراء)ترجیح دادن متاع اندک دنیوی بر پایبندی به میثاق الهیست) و اگه می دونستین این به نفع شما بود که بر عهد الهی پایبند باشین



آیه 96 : آنچه نرد خداوند است پایسته و باقی است و لی آنچه به دنیا بر می گردد محکوم به تغییر و دگرگونی و زوال و نابودی است . پس نباید فریفته زرق و برقهای متاع دنیا بشیم و عهدهای معنویم با خداوند رو زیر پا بذاریم



آیه 96: هیچ مشتریی بهتر از خداوند نیست چون جنس معمولی ما رو هم با بهای گران میخره (باحسن ما کانوا یعملون)



آیه 97 : یک وعده جمیل برای هر کس فارغ از جنسیت و نژاد که عمل صالح انجام بده .... دقت کنیم هیچ فرقی بین زن و مرد نیست


با دقت بخونیم : معنای حیات طیبه در تفسیر المیزان با توجه به آیات قبل :



خدای متعال هر مؤمنی را که عمل شایسته کند به حیات جدیدی غیر از حیات عمومی که به دیگران نیز بخشیده ، زنده می کند، یعنی حیات جدیدی به او افاضه می نماید، و خداوند به او علم و ادراکی می دهد که دیگران فاقد آن هستند و نیز به او قدرت بر احیاء حق و ابطال باطل ر ا می دهد که برای دیگران این قدرت نیست و این علم و قدرت جدید، مؤمن را آماده می سازد که حقیقت اشیاء را همانگونه که هستند ببیند و حق و باطل را از هم تشخیص دهد و آنگاه در نتیجه این بینش هرگز به دنیا و مظاهر باطل آن فریفته نمی شود و شیطان قدرت بر فریب او نخواهد داشت و نمی تواند او را وسوسه کند و به عزت خدا عزیز می گردد و قلبش متعلق به پروردگارش می شود وآنوقت هیچ چیز جز رضای او را نمی جوید و هیچ امری به نظرش نیکو نمی رسدجز آنچه پروردگار آن را نیکو دانسته و هیچ امری در نظرش قبیح و زشت نمی آید جز آنچه خدا آن را قبیح دانسته و در نفس خود نور و کمال و ارزش ولذت و سروری را درک می کند که قابل سنجش نیست و غرق در حیاتی دائمی وزوال ناپذیر می گردد و به خیر و سعادتی می رسد که هرگز شقاوتی همراه آن نیست و اینها آثار یک زندگی حقیقی است و کسی که دارای چنین حیاتی باشد،دارای دو نوع زندگی نیست (زندگی مجازی و زندگی حقیقی )بلکه زندگی او دردرجه ای بالاتر و قویتر و دارای آثار بیشتر می باشد



آیه 98 : پناه بردن به خداوند از شر شیطان علاوه بر ذکر زبانی باید در قلب و نفس قاری قرآن باشد



آیه 99 : (المیزان ) اینکه گفتیم در زمان قرائت قرآن به خدا پناه ببر، به جهت آنست که تنهاکسانی از شر شیطان ایمن هستند که به خدا ایمان آورده و بر او توکل نمایند. لذا شیطان قدرت بر تأثیر و تصرف در چنین افرادی را ندارد، چون مؤمنان واهل توکل زمام امور خود را بدست خدا داده و راضی به رضای او بوده و در برابراو تسلیم هستند و این امر از آثار عبودیت و بندگی است . از این آیه دو نکته استفاده می شود: اول ): استعاذه به خدا عین توکل برخداست ، دوم ): ایمان و توکل دو ملاک بر صدق عبودیت هستند و ادعای بندگی بدون وجود ایمان و توکل ادعایی کاذب است .


آیه 100 : ز آیه دو نکته استفاده می شود: 1)انتهای آیه ، توضیح و تفسیر ابتدای آنست ،لذا تولی یعنی ولی گرفتن کسی که خدا به او اذن نداده ، شرک به خدا و عبادت واطاعت غیر خداست ، 2) بین عدم توکل بر خدا و تولی شیطان هیچ واسطه ای نیست ، یعنی کسی که بر خدا توکل نکند، از اولیاء شیطان خواهد بود.



آیه 100 : نکته دوم بسیار در خور توجه هستش ( کسی که بر خدا توکل نکند، از اولیاء شیطان خواهد بود.)


آیه 101 : احکام الهی تابع مصالح بندگان است و مصالح بندگان به حسب تغییر اوضاع و احوال مقتضیات زمان تبدل می پذیرد، در نتیجه خداوند حکم جدیدی که مصلحت تازه ای دارد جعل می نماید، ولی بیشتر این مشرکان به سبب استکبار و عنادی که با حق دارند از این حقایق غافلند.



آیه 102 : ایمان کار قلب است و لذا بهره ای که از آثار نسخ در قرآن می برد تثبیت علم و اعتراف است ، امااسلام مربوط به ظاهر عمل و مرحله جوارح بدن است و لذا بهره آن از نزول قرآن و احکام ناسخ ، هدایت شدن به عمل واجب و بشارت یافتن به نتیجه آن یعنی بهشت و سعادت است .



ان شاءالله همگی با عمل صالح مشمول حیات طیبه ای که خداوند امر فرموده بشیم (آیه 97 )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۶
* مسافر
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۵ ق.ظ

277 . صفحه 277


بیست و هفتم شهریور :



نفیسه :




(آیه 88)- تا اینجا بیان حال مشرکان گمراهى بود که در شرک و انحراف خود غوطه‏ور بودند، بى‏آنکه دیگرى را به این راه بخوانند، سپس حال کسانى را بیان مى‏کند که در عین گمراهى به گمراه ساختن دیگران نیز اصرار دارند، مى‏فرماید:
«کسانى که کافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، مجازاتى مافوق مجازات کفرشان بر آنها مى‏افزاییم در برابر آنچه فساد مى‏کردند» (الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ). چرا که عامل فساد در روى زمین و گمراهى خلق خدا، و مانع از پیمودن راه حق شدند.در حدیث مشهورى مى‏خوانیم: «هر کس سنت نیکى بگذارد، پاداش کسانى که به آن عمل کنند براى او هست بى‏آنکه از پاداش آنها کاسته شود، و هر کس سنت بدى بگذارد، گناه همه کسانى که به آن عمل مى‏کنند بر او نوشته مى‏شود، بى‏آنکه از گناه آنها چیزى کاسته شود».



(آیه 89)- سپس به دنبال سخنى که از وجود «گواه» در هر امتى در چند آیه قبل به میان آمد مجددا به سراغ آن بحث با توضیح بیشترى مى‏رود، مى‏گوید: «و به خاطر بیاورید آن روز را که ما از میان هر امتى گواهى از خود آنها بر آنها مبعوث مى‏کنیم» (وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ).
گرچه این حکم عام شامل مسلمانان و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نیز مى‏شود، ولى براى تأکید بیشتر خصوصا آن را مطرح کرده، مى‏فرماید: «و ما تو را شاهد و گواه بر این گروه مسلمانان قرار مى‏دهیم» (وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلى‏ هؤُلاءِ).
و از آنجا که قرار دادن شهید و گواه فرع بر این است که قبلا برنامه کامل و جامعى در اختیار افراد قرار داده شده باشد، بطورى که حجت بر همگى تمام شود، تا به دنبال آن، مسأله نظارت و مراقبت مفهوم صحیحى پیدا کند، لذا بلافاصله مى‏گوید: «و ما این کتاب آسمانى (قرآن) را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است» (وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ).
«و هم هدایت است و هم رحمت، و هم مایه بشارت براى همه مسلمانان جهان» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِینَ).



(آیه 90)- جامعترین برنامه اجتماعى: این آیه نمونه‏اى از جامعترین تعلیمات اسلام در زمینه مسائل اجتماعى، و انسانى و اخلاقى را بیان مى‏کند.
در آغاز مى‏گوید: «خداوند فرمان به عدل و احسان مى‏دهد و (همچنین) بخشش به نزدیکان» (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى‏).
«عدل» همان قانونى است که تمام نظام هستى بر محور آن مى‏گردد. و به معنى واقعى کلمه آن است که هر چیزى در جاى خود باشد بنابراین، هرگونه انحراف، افراط، تفریط، تجاوز از حد، تجاوز به حقوق دیگران بر خلاف اصل «عدل» است.
اما از آنجا که عدالت با همه قدرت و شکوه و تأثیر عمیقش در مواقع بحرانى و استثنایى به تنهایى کارساز نیست، بلافاصله دستور به احسان را پشت سر آن مى‏آورد.
در حدیثى از على علیه السّلام مى‏خوانیم: «عدل آن است که حق مردم را به آنها برسانى، و احسان آن است که بر آنها تفضل کنى».
بعد از تکمیل این سه اصل مثبت، به سه اصل منفى و منهى مى‏پردازد و مى‏گوید: «خداوند از فحشاء و منکر و ظلم و ستم، نهى مى‏کند» (وَ یَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ).
«فحشاء» اشاره به گناهان پنهانى، «منکر» اشاره به گناهان آشکار، و «بغى» هرگونه تجاوز از حق خویش و ظلم و خود برتربینى نسبت به دیگران است.
و در پایان آیه، به عنوان تأکید مجدد روى تمام این اصول ششگانه مى‏فرماید: «خداوند به شما اندرز مى‏دهد شاید متذکر شوید» (یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).


احیاى اصول سه گانه عدل و احسان و ایتاء ذى القربى و مبارزه با انحرافات سه گانه فحشاء و منکر و بغى در سطح جهانى، کافى است که دنیایى آباد و آرام و خالى از هر گونه بدبختى و فساد بسازد،و اگر از ابن مسعود صحابى معروف نقل شده که: «این آیه جامعترین آیات خیر و شرّ در قرآن است» به همین دلیل است.


(آیه 91)
شأن نزول:
در آن هنگام که جمعیت مسلمانان کم، و دشمنان فراوان بودند، و امکان داشت بعضى از مؤمنان به خاطر همین تفاوت و احساس تنهایى، بیعت خود را با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بشکنند و از حمایت او دست بردارند، آیه نازل شد و به آنها در این زمینه هشدار داد.
تفسیر:
استحکام پیمانهاى شما دلیل بر ایمان شماست! در اینجا به بخش دیگرى از مهمترین تعلیمات اسلام پرداخته، نخست مى‏فرماید: «و هنگامى که با خدا عهد بستید به عهد او وفا کنید» (وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ).
سپس اضافه مى‏کند: «و سوگندها را بعد از محکم ساختن نقض نکنید» (وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها).
«در حالى که (به نام خدا سوگند یاد کرده‏اید و) خداوند را کفیل و ضامن بر سوگند خود قرار داده‏اید» (وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا).
«چرا که خداوند از تمام اعمال شما آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ).
مسأله «ایمان» (جمع یمین به معنى سوگند) که در آیه فوق آمده معنى وسیعى دارد که هم تعهداتى را که انسان با سوگند در برابر خداوند کرده، شامل مى‏گردد، و هم تعهداتى را که با تکیه بر قسم در برابر خلق خدا مى‏کند.
و به تعبیر دیگر هرگونه تعهدى که زیر نام خدا و با سوگند به نام او انجام مى‏گیرد در این جمله وارد است.


(آیه 92)- و از آنجا که مساله وفاى به عهد، یکى از مهمترین پشتوانه‏ها براى ثبات هر جامعه است در این آیه نیز با لحن توأم با نوعى سرزنش و ملامت، آن را تعقیب کرده، مى‏گوید و شما «همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشمهاى تابیده خود را پس از استحکام وامى‏تابید» (وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً).
اشاره به داستان زنى است از قریش به نام «رائطه» در زمان جاهلیت که از صبح تا نیم روز، خود و کنیزانش، پشمها و موهایى را که در اختیار داشتند مى‏تابیدند، و پس از آن دستور مى‏داد همه آنها را واتابند و به همین جهت به عنوان «حمقاء» (زن احمق) در میان عرب، معروف شده بود.
سپس اضافه مى‏کند: «در حالى که سوگند (و پیمان) خود را وسیله خیانت و فساد قرار مى‏دهید، به خاطر این که گروهى، جمعیتشان از گروه دیگر بیشتر است» و کثرت دشمن را بهانه‏اى براى شکستن بیعت با پیامبر مى‏شمرید (تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبى‏ مِنْ أُمَّةٍ).
آگاه باشید! «خدا فقط شما را با این وسیله، مورد آزمایش قرار مى‏دهد» (إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ).
به هر حال «خداوند (نتیجه این آزمایش و) آنچه را در آن اختلاف داشتید در روز قیامت براى شما آشکار مى‏سازد» و پرده از روى اسرار دلها بر مى‏دارد و هر کس را به جزاى اعمالش مى‏رساند (وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ).


(آیه 93)- و از آنجا که بحث از آزمایش الهى و تأکید بر ایمان و انجام وظائف، غالبا این توهّم را ایجاد مى‏کند که مگر براى خدا مشکل است که همه انسانها را اجبارا به قبول حق وادار سازد، لذا در این آیه به پاسخ این توهم پرداخته مى‏گوید: «و اگر خدا مى‏خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى‏داد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
«امت واحده» از نظر ایمان و قبول حق، ولى بدیهى است این پذیرش حق نه گامى به سوى تکامل است نه دلیلى بر افتخار پذیرنده آن، لذا سنت خدا این است که همگان را آزاد بگذارد، تا با اختیار خود، راه حق را بپویند.
ولى این آزادى به آن معنى نیست که از ناحیه خدا، هیچ گونه کمکى به پویندگان این راه نمى‏شود، بلکه آنها که قدم در راه حق مى‏گذارند توفیق خداوند شامل حالشان مى‏شود، و آنها که در راه باطل گام مى‏گذارند از این موهبت محروم مى‏گردند و بر گمراهیشان افزوده مى‏شود.
لذا بلافاصله مى‏گوید: «لکن خدا هر کس را بخواهد گمراه مى‏کند و هر کس را بخواهد هدایت» (وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
اما این هدایت و اضلال الهى هرگز سلب مسؤولیت از شما نمى‏کند، زیرا گامهاى نخستین آن، از خود شماست به همین دلیل اضافه مى‏کند: «و شما بطور قطع در برابر اعمالى که انجام مى‏دادید مسؤولید، و از شما بازپرسى مى‏شود» (وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۵
* مسافر
جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۵ ق.ظ

276 . صفحه 276



بیست و هفتم شهریور :



نفیسه :



(آیه 80)- در این آیه نیز مسأله بیان نعمتها ادامه یافته، مى‏فرماید:
«و خداوند براى شما از خانه‏هایتان محل سکونت قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً).
و حقا نعمت «مسکن» از مهمترین نعمتهایى است که تا آن نباشد، بقیه گوارا نخواهد بود.
و به دنبال ذکر خانه‏هاى ثابت سخن از خانه‏هاى سیّار به میان آورده، مى‏گوید: «و خداوند براى شما از پوست چهارپایان خانه‏هایى قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً).
خانه‏هایى که بسیار سبک و کم وزن است «و به هنگام کوچ کردن و موقع اقامت به آسانى آن را جابه‏جا مى‏کنید» (تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ).
«علاوه بر این از پشمها و کرکها و موهاى این چهارپایان (براى شما) اثاث و متاع و وسائل مختلف زندگى تا زمان معینى قرار داد» (وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ).
ذکر دو تعبیر «أَثاثاً» و «مَتاعاً» پشت سر هم ممکن است اشاره به این باشد که شما مى‏توانید از پشم و کرک و موى چهارپایان، وسائل زیادى براى خانه‏هاى خود فراهم سازید و از آن متمتع گردید.



(آیه 81)- سایه‏ها، مسکنها و پوششها: سپس به سراغ یکى دیگر از نعمتهاى الهى رفته، مى‏گوید: «و خداوند از آنچه آفریده است سایه‏هایى براى شما قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا).
«و از کوهها، براى شما پناهگاههاى قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً).
ذکر نعمت «سایه‏ها» و «پناهگاههاى کوهستانى» پس از ذکر نعمت «خانه‏ها» و «خیمه‏ها» که در آیه قبل گذشت گویا اشاره به این است که انسانها از سه گروه خارج نیستند: گروهى در شهرها و آبادیها زندگى مى‏کنند و از خانه‏ها بهره مى‏گیرند.گروهى دیگر که در سفرند و خیمه با خود دارند از خیمه‏ها استفاده مى‏کنند، اما خداوند گروه سوم یعنى، مسافرانى که حتى خیمه با خود ندارند، محروم نگذاشته، و در مسیر راه پناهگاههایى براى آنها تهیه دیده است.
سپس در تعقیب این سایبانهاى طبیعى و مصنوعى به سراغ پوششهاى تن انسان مى‏رود و مى‏گوید: «خداوند براى شما پیراهنهایى قرار داد که شما را از گرما حفظ مى‏کند» (وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ).
«و (همچنین) پیراهنهایى که به هنگام جنگ، حافظ شماست» (وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ).
البته پوشش و لباس فایده‏اش تنها این نیست که انسان را از گرما و سرما حفظ کند، بلکه هم شکوهى است براى انسان و هم در برابر بسیارى از خطراتى که متوجه جسم او مى‏شود لباس یک وسیله دفاعى است.

در پایان آیه به عنوان یک تذکر و هشدار مى‏گوید:«این گونه خداوند نعمتش را بر شما تمام مى‏کند شاید در برابر فرمان او تسلیم شوید» (کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ).
این طبیعى است که انسان با بررسى نعمتهاى مختلفى که وجودش را احاطه کرده بى‏اختیار به یاد آفریننده نعمتها مى‏افتد.



(آیه 82)- بعد از ذکر این نعمتهاى آشکار و نهان مى‏فرماید: «با این همه اگر آنها روى برتابند (و تسلیم دعوت حق نشوند، نگران مباش) چرا که وظیفه تو فقط ابلاغ آشکار است» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
این جمله در حقیقت، براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و تسلى خاطر اوست.



(آیه 83)- و براى تکمیل این گفتار اضافه مى‏کند که: «آنان نعمت خدا را مى‏شناسند (و به ابعاد آن آشنا هستند و به عمقش پى برده‏اند) ولى با این حال باز انکار مى‏کنند» (یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها).
بنابراین، دلیل کفر آنها را در عدم آگاهى نباید جستجو کرد، بلکه عامل این کفر را در صفات زشت دیگر آنها که سدّ راه ایمانشان شده است باید یافت و شاید به همین دلیل در پایان آیه اضافه مى‏کند: «و اکثر آنها کافرند» (وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ).



(آیه 84)- آنجا که تمام درها به روى بدکاران بسته مى‏شود! در تعقیب آیات گذشته که واکنش نادرست منکران حق را در برابر نعمتهاى گوناگون پروردگار بیان مى‏کرد، در اینجا به گوشه‏اى از مجازاتهاى دردناک آنها در جهان دیگر اشاره مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «و به خاطر بیاورید روزى را که ما از هر امتى گواهى (بر آنها) مبعوث مى‏کنیم» (وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً).
سپس اضافه مى‏کند که در آن دادگاه «اجازه سخن گفتن به کافران داده نمى‏شود» (ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا).
آیا ممکن است خداوند اجازه دفاع به مجرمى ندهد؟ آرى! در آنجا نیاز به سخن گفتن با زبان نیست! دست و پا و گوش و چشم و پوست بدن و حتى زمینى که انسان بر آن گناه یا ثواب کرده است، گواهى مى‏دهند بنابراین، نوبت به زبان نمى‏رسد.
نه تنها به آنها اجازه سخن گفتن داده نمى‏شود بلکه «توانایى بر جبران و اصلاح و تقاضاى عفو نیز ندارند» (وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ).
چرا که آنجا که سراى برخورد با نتیجه‏ها و بازتابهاى عمل است نه جاى انجام عمل و یا جبران و اصلاح.


(آیه 85)- در این آیه اضافه مى‏کند این ظالمان ستم پیشه هنگامى که از مرحله حساب گذشته و در برابر عذاب الهى قرار گرفتند گاهى تقاضاى تخفیف و گاهى تقاضاى مهلت مى‏کنند، اما «هنگامى که ظالمان مجازات را ببینند نه به آنها تخفیف عذاب داده مى‏شود و نه مهلت» (وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).


(آیه 86)- در این آیه همچنان، سخن از آینده شوم مشرکان، به خاطر پرستیدن بتها است، مى‏فرماید، در صحنه قیامت که معبودهاى ساختگى و انسانهایى که همچون بت پرستش مى‏شدند در کنار پرستش کنندگان قرار مى‏گیرند، «و هنگامى که مشرکان معبودهایى را که همتاى خدا قرار دادند مى‏بینند، مى‏گویند:
«پروردگارا! اینها همتایانى هستند که ما به جاى تو آنها را مى‏خواندیم»! (وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ).
این معبودان نیز، ما را در این کار وسوسه کردند و در حقیقت شریک جرم ما بودند، بنابراین، سهمى از عذاب و مجازات ما را براى آنها قرار ده.
«و در این هنگام (به فرمان خدا) معبودان (به سخن در مى‏آیند و) آنها مى‏گویند: شما قطعا دروغگو هستید»! (فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ).
ما نه شریک خدا بودیم و نه شما را وسوسه کردیم و نه محکوم به پذیرش بخشى از مجازاتتان هستیم.


(آیه 87)- در این آیه اضافه مى‏کند که بعد از این سخن و شنیدن پاسخ «همگى در پیشگاه خدا اظهار تسلیم مى‏کنند» (وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ). و غرور و نخوت و تعصبهاى کورکورانه این عابدان نادان با دیدن چهره حق کنار مى‏رود و سر تعظیم در پیشگاهش فرود مى‏آورند و (در این هنگام) تمام آنچه را (نسبت به خدا) دروغ مى‏بستند، گم و نابود مى‏شود»! (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
هم نسبت دروغین شریک خدا بودن، محو و بى‏رنگ مى‏شود، و هم پندار شفاعت بتها در پیشگاه خدا، بلکه همانها آتشگیره‏هاى دوزخ مى‏شوند و به جان پرستش کنندگانشان مى‏افتند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۵
* مسافر
پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۴ ق.ظ

275 . صفحه 275


بیست و ششم شهریور :



نفیسه :


(آیه 73)- در تعقیب بحثهاى توحیدى گذشته، این آیه، به مسأله شرک پرداخته و با لحنى پر از سرزنش و توبیخ مى‏گوید: «آنها غیر از خدا، موجوداتى را مى‏پرستند که هیچ رزقى را براى آنان از آسمانها و زمین در اختیار ندارند» (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لایَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً).
نه تنها مالک چیزى در این زمینه نیستند، بلکه «توانایى (بر خلق و ایجاد و دسترسى به روزیها) نیز ندارند» (وَ لا یَسْتَطِیعُونَ).
اشاره به این که مشرکان به این گمان به دنبال پرستش بتها مى‏رفتند که آنها را در سرنوشت و سود و زیان خود، مؤثر مى‏پنداشتند.




(آیه 74)- این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى مى‏گوید: اکنون که چنین است «پس براى خدا امثال (و شبیه‏ها) قائل نشوید» (فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ).
«چرا که خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
جمله «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» اشاره به منطقى است که مشرکان عصر جاهلى داشته‏اند. آنها مى‏گفتند: ما اگر به سراغ بتها مى‏رویم به خاطر این است که ما شایسته پرستش خدا نیستیم باید به سراغ بتها برویم که آنها مقربان درگاه او هستند! خداوند همانند یک پادشاه بزرگ است که وزراء و خاصان او به سراغ او مى‏روند، ولى توده مردم که دسترسى به او ندارند به سراغ حواشى و خاصان و مقربانش خواهند رفت.
قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «براى خداوند مثال نزنید» یعنى، مثالى که متناسب با افکار محدود و موجودات «ممکن» و مملوّ از نقایص است.
خدایى که شما را دعوت به نیایش و سخن گفتن مستقیم با خودش کرده، و درهاى خانه‏اش را شب و روز به روى شما باز گذارده، این خدا را نباید به پادشاه جبار مستکبرى تشبیه کرد که درون قصرش خزیده و جز عده معدودى، راه به درون خانه او ندارند.




(آیه 75)- دو مثال زنده براى مؤمن و کافر! در تعقیب آیات گذشته که از ایمان و کفر و مؤمنان و مشرکان سخن مى‏گفت در این آیه و آیه بعد با ذکر دو مثال زنده و روشن، حال این دو گروه را مشخص مى‏کند:
در نخستین مثال، «مشرکان» را به برده مملوکى که توانایى هیچ چیز را ندارد، و «مؤمنان» را به انسان غنى و بى‏نیازى که از امکانات خود همگان را بهره‏مند مى‏سازد تشبیه مى‏کند، و مى‏گوید: «خداوند مثالى زده: برده مملوکى را که قادر بر هیچ چیز نیست»!
(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ).
آرى! بنده بندگان خدا بودن، نتیجه‏اى جز اسارت و محدودیت از هر نظر نخواهد داشت.
و در مقابل آن انسان با ایمانى را مثل زده، مى‏فرماید: «و کسى که از جانب خویش به او رزق حسن (و انواع روزیها و مواهب پاکیزه) بخشیده‏ایم» (وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً).
«این انسان (آزاده با داشتن امکانات فراوان) پنهان و آشکار از آنچه در اختیار دارد انفاق مى‏کند» (فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً).
«آیا این دو نفر یکسانند؟!» (هَلْ یَسْتَوُونَ). مسلما نه! بنابراین «همه حمد و ستایش مخصوص خداست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ).
خداوندى که بنده‏اش آزاده و پرقدرت و پربخشش است، نه از آن بتها که بندگانشان آن چنان ناتوان و محدود و بى‏قدرت و اسیرند! «ولى اکثر آنها (مشرکان) نمى‏دانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).




(آیه 76)- دگر بار مثال گویاى دیگرى براى بندگان بت، و مؤمنان راستین مى‏زند و آنها را به ترتیب به گنگ مادر زادى که در عین حال برده و ناتوان است، و یک انسان آزاده گویا که دائما به عدل و داد دعوت مى‏کند و بر صراط مستقیم قرار دارد تشبیه نموده، مى‏فرماید: «و خداوند دو مرد را مثل زده: که یکى از آنها گنگ مادرزاد است و قادر بر هیچ کارى نیست» (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ).
«و او (در عین برده بودن) سربارى است براى مولا و صاحبش» (وَ هُوَ کَلٌّ عَلى‏ مَوْلاهُ).
به همین دلیل «او را به دنبال هر کارى بفرستد خوب انجام نمى‏دهد» (أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ).
به این ترتیب او داراى چهار صفت کاملا منفى است: گنگ مادرزاد بودن، ناتوانى مطلق، سربار صاحبش بودن، و هنگامى که به دنبال کارى فرستاده شود، هیچ گام مثبتى بر نخواهد داشت.
«آیا چنین انسانى با آن کس که (زبان گویا و فصیح دارد، و) مرتبا امر به عدل و داد مى‏کند، و بر جاده صاف، و راه راست قرار دارد، مساوى است»؟! (هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).




(آیه 77)- و از آنجا که غالبا دیده‏ایم قرآن، بحثهاى مربوط به توحید و مبارزه با شرک را با مسائل مربوط به معاد و دادگاه بزرگ قیامت مى‏آمیزد، در اینجا نیز بعد از گفتارى که در آیات قبل در زمینه شرک و توحید گذشت، به سراغ معاد مى‏رود و به پاسخ قسمتى از ایرادات مشرکان- که مى‏گفتند: هنگامى که ما مردیم و ذرات خاک ما در هر گوشه‏اى پراکنده شد، چه کسى از آنها آگاهى دارد که جمع آوریشان کند؟
و سپس پرونده آنها را مورد رسیدگى قرار دهد- پرداخته، نخست مى‏گوید: «غیب آسمانها و زمین را مخصوص خداست» و او همه را مى‏داند (وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
سپس اضافه مى‏کند: «و امر قیامت (به قدرى نزدیک و آسان است) درست همانند چشم بر هم زدن و یا از آن هم نزدیکتر»! (وَ ما أَمْرُ السَّاعَهِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ).
این دو جمله اشاره‏اى است زنده و گویا به قدرت بى‏انتهاى خداوند مخصوصا در زمینه مسأله معاد و رستاخیز انسانها، لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «چون خدا بر هر چیزى تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).



(آیه 78)- انواع نعمتهاى مادى و معنوى: بار دیگر قرآن به عنوان یک درس توحید و خداشناسى به مسأله نعمتهاى گوناگون پروردگار باز مى‏گردد، و در این بخش از نعمتها نخست به نعمت علم و دانش و ابزار شناخت اشاره کرده، مى‏گوید: «و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون فرستاد در حالى که هیچ نمى‏دانستید» (وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً).
البته در آن محیط محدود و تاریک و وابسته، این جهل و بى‏خبرى قابل تحمل بود، ولى به هنگامى که در فراخناى این عالم پهناور گام گذاردید، دیگر ادامه آن جهل امکان پذیر نبود، لذا ابزار درک حقایق و شناخت موجودات، یعنى، «گوش و چشم و عقل در اختیار شما گذارد» (وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ).
تا حقایق هستى، و این نعمتهاى بزرگ را درک کنید، و حس شکرگزارى شما در برابر بخشنده این همه موهبت تحریک گردد «شاید شکر او را به جاى آورید» (لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).




(آیه 79)- در این آیه اسرار عظمت خدا را در پهنه هستى همچنان ادامه مى‏دهد، و مى‏گوید: «آیا آنها به پرندگانى که بر فراز آسمان حرکت دارند نظر نیفکندند»؟ (أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ).
و از آنجا که طبیعت اجسام، جذب شدن به سوى زمین است، حرکت پرندگان در بالاى زمین را با عنوان مسخرات (تسخیر شده‏ها) بیان کرده است.
سپس اضافه مى‏کند: «هیچ کس جز خدا آنها را (این چنین) نگه نمى‏دارد» (ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ).
درست است که خاصیت طبیعى بالها و عضلاتى که در آن آفریده شده و شکل مخصوص پرندگان و ویژگیهایى که در هوا موجود است، دست به دست هم داده و به پرندگان امکان پرواز مى‏دهند، ولى چه کسى- جز خداى علیم و قدیر- این شکل و خواص را آفریده؟
و در پایان آیه مى‏فرماید: «در این امر نشانه‏هایى است (از عظمت و قدرت خدا) براى کسانى که ایمان دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ). یعنى، با چشم کنجکاو و حقیقت جو، این امور را مى‏نگرند و به تجزیه و تحلیل آن مى‏پردازند و در پرتو آن ایمانشان قویتر و راسختر مى‏گردد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۴
* مسافر
چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

274 . صفحه 274


بیست و پنجم شهریور :



نفیسه :




(آیه 65)- آبها، میوه‏ها، دامها: بار دیگر به بیان نعمتها و مواهب گوناگون پروردگار باز مى‏گردد، که هم تأکیدى است بر مسأله توحید و شناخت خدا، و هم در لابلاى آن اشاره‏اى به مسأله معاد است، و هم با ذکر این نعمتها، حس شکرگزارى بندگان را تحریک کرده، آنها را از این طریق به خدا نزدیکتر مى‏سازد.
نخست مى‏گوید: «خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمین را پس از آنکه مرده بود به وسیله آن حیات بخشید» (وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
«در این نشانه روشنى است (از عظمت خدا) براى جمعیتى که گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ).
هم نشانه‏اى است از قدرت عظمت آفریدگار، و هم دلیلى است بر امکان معاد و هم نعمت بزرگى است از نعمتهاى خداوند.



(آیه 66)- بعد از نعمت آب که مسلما نخستین پایه حیات است، به نعمت وجود چهارپایان و مخصوصا ماده غذایى بسیار مفیدى مانند شیر که از آنها گرفته مى‏شود اشاره کرده، مى‏گوید: «و در وجود چهارپایان براى شما درس عبرتى است» (وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً).
چه عبرتى از این برتر که: «از درون شکم آنها از میان غذاهاى هضم شده، و خون، شیر خالص و گوارا به شما مى‏نوشانیم» (نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ).مى‏دانیم که مقدار کمى از غذا مانند بعضى از مواد قندى و همچنین آب از همان دیواره‏هاى معده جذب بدن مى‏شود، اما قسمت عمده، هنگامى که غذاى هضم شده منتقل به روده‏ها شد وارد خون مى‏گردد، و نیز مى‏دانیم که شیر از غده‏هاى مخصوصى که درون پستان است تراوش مى‏کند و مواد اصلى آن از خون و غده‏هاى چربى ساز گرفته مى‏شود.
به این ترتیب این ماده سفید رنگ تمیز خالص، از میان غذاهاى هضم شده مخلوط با تفاله‏ها، و از لابلاى خون به دست مى‏آید، و این به راستى عجیب است، سرچشمه‏اى آن چنان آلوده و تنفر آمیز، اما محصولش این چنین خالص و گوارا و نیروبخش!



(آیه 67)- بعد از حیوانات و شیر آنها به بخشى از مواهب گیاهان پرداخته، مى‏گوید: «و خداوند از میوه‏هاى درختان نخل و انگور (غذاى پربرکتى نصیب شما ساخت که گاه آن را به صورت زیانبار در مى‏آورید و از آن مسکرات (ناپاک) و روزى خوب و پاکیزه مى‏گیرید» (وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً).
«در این نشانه روشنى است براى جمعیتى که اندیشه مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).



(آیه 68)- پروردگارت به زنبور عسل وحى فرستاد! در اینجا لحن قرآن به طرز شگفت انگیزى تغییر مى‏یابد و در عین ادامه دادن بحثهاى پیشین در زمینه نعمتهاى مختلف الهى و بیان اسرار آفرینش، سخن از «زنبور عسل» (نحل) و سپس خود عسل به میان مى‏آورد، اما در شکل یک مأموریت الهى و الهام مرموز که نام «وحى» بر آن گذارده شده است.
نخست مى‏گوید: «و پروردگار تو به زنبور عسل، وحى کرد که خانه‏هایى از کوهها و درختان و داربستهایى که مردم مى‏سازند انتخاب کن» (وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ).
«وحى» در اینجا همان فرمان غریزه و انگیزه‏ها و الهام ناخودآگاهى است که خداوند در جانداران مختلف آفریده است.
نخستین مأموریت زنبوران در این آیه مأموریت خانه سازى ذکر شده، و این شاید به خاطر آن است که مسأله مسکن مناسب نخستین شرط زندگى است و به دنبال آن فعالیتهاى دیگر امکان پذیر مى‏شود.



(آیه 69)- بعد دومین مأموریت زنبور عسل شروع مى‏شود چنانکه قرآن مى‏گوید: ما به او الهام کردیم که: «سپس از تمام ثمرات تناول کن» (ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).
«و راههایى را که پروردگارت براى تو تعیین کرده به راحتى بپیما» (فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا).
سرانجام آخرین مرحله مأموریت آنها را (به صورت یک نتیجه) این چنین بیان مى‏کند: «از درون زنبوران عسل نوشیدنى مخصوصى خارج مى‏شود که رنگهاى مختلفى دارد» (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
رنگ عسل بر حسب آن که بر چه گل و ثمره‏اى نشسته و از آن بهره گیرى کرده تفاوت مى‏کند.
«در این (شراب حلال) داروى شفابخش مهمى براى مردم است» (فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ).
مى‏دانیم در گلها و گیاهان، داروهاى حیات بخشى نهفته شده است و جالب این که دانشمندان از طریق تجربه به این حقیقت رسیده‏اند که زنبوران به هنگام ساختن عسل آن چنان ماهرانه عمل مى‏کنند که خواص درمانى و دارویى گیاهان کاملا به عسل منتقل شده و محفوظ مى‏ماند! «و در این (ماجراى برنامه زندگى زنبوران عسل و ارمغانى که آنها براى جهان انسانیت مى‏آورند، که هم غذاست، هم شفا و هم درس زندگى) نشانه روشنى (از عظمت و قدرت پروردگار) است براى جمعیتى که مى‏اندیشند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).



(آیه 70)- سرچشمه تفاوت روزیها: در اینجا مسأله اثبات خالق یکتا را تعقیب مى‏کند و آن از طریق دگرگونى و تغییرات نعمتها است که از اختیار انسان بیرون است و نشان مى‏دهد از ناحیه دیگرى مقدر مى‏شود.
نخست مى‏گوید: «و خداوند شما را آفرید» (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ).
«سپس روح شما را بطور کامل مى‏گیرد» و مرگتان فرا مى‏رسد (ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ).
هم حیات از ناحیه اوست، و هم مرگ تا بدانید این شما نیستید که آفریننده مرگ و حیاتید.
مقدار طول عمر شما نیز در اختیارتان نیست، بعضى در جوانى یا نزدیک به پیرى از دنیا مى‏روند ولى «بعضى از شما به بالاترین و بدترین سالیان عمر (یعنى نهایت پیرى) باز مى‏گردند» (وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ).
«و نتیجه این عمر طولانى آن خواهد شد که بعد از علم و دانش و آگاهى چیزى نخواهد دانست» و همه را به دست فراموشى مى‏سپارد (لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً).
درست مانند آغاز عمر و سنین کودکى که یک پارچه نسیان بود و فراموشکارى و ناآگاهى، آرى «خداوند آگاه و قادر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).
همه قدرتها در اختیار اوست و به هر مقدار که صلاح بداند مى‏بخشد و به هر موقع که لازم ببیند مى‏گیرد.



(آیه 71)- در این آیه نیز ادامه مى‏دهد که حتى روزیهاى شما به دست شما نیست، «این خداوند است که بعضى از شما را بر بعض دیگرى از نظر روزى برترى مى‏دهد» (وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ).
«اما آنها که برترى یافته‏اند (به خاطر تنگ نظرى) حاضر نیستند از آنچه در اختیار دارند به بندگان مملوک خود بدهند (و آنها را در اموال خویش شریک سازند) تا آنها نیز با ایشان مساوى گردند» (فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلى‏ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ).
از این آیه استفاده مى‏شود که مسلمانان در محیط خانواده و در برابر زیر دستان نباید براى خود هیچ گونه فضیلت و امتیازى قائل شوند.
این تفاوت درآمدها از تفاوت استعدادهایى سر چشمه مى‏گیرد که آن هم از مواهب الهى است، ممکن است در پاره‏اى از موارد اکتسابى باشد ولى در پاره‏اى از موارد نیز قطعا غیر اکتسابى است، بنابراین حتى در یک جامعه سالم از نظر اقتصادى نیز تفاوت درآمدها غیر قابل انکار است، ولى با این حال آنچه پایه اصلى پیروزیها را تشکیل مى‏دهد تلاش و سعى و کوشش آدمى است.
اما نباید تفاوت استعدادها و درآمدها باعث سوء استفاده در راه ایجاد جامعه طبقاتى گردد.
و به همین دلیل در پایان آیه مى‏فرماید: «آیا آنها نعمت خدا را انکار مى‏کنند» (أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).
اشاره به این که این تفاوتها در صورت طبیعیش (نه صورت مصنوعى و ظالمانه) از نعمتهاى خداست که براى حفظ نظام مجتمع بشرى و پرورش استعدادهاى مختلف ایجاد شده است.



(آیه 72)- در این آیه که مانند دو آیه گذشته با کلمه «اللّه» شروع مى‏شود، و بیانگر نعمتهاى خداوند است، اشاره به مواهب او از نظر نیروهاى انسانى و معاونان و کمک کاران، و همچنین روزیهاى پاکیزه، مى‏کند و این حلقه‏هاى سه‏گانه نعمت را که در این سه آیه ذکر شده تکمیل مى‏نماید.
یعنى، از نظام حیات و مرگ، شروع کرده، سپس تفاوت روزیها و استعدادها را که نظام «تنوع زندگى» است بیان مى‏کند، و با آیه مورد بحث که ناظر به نظام تکثیر مثل بشر، و روزیهاى پاکیزه است پایان مى‏گیرد.
مى‏گوید: «خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً).
همسرانى که هم مایه آرامش روح و جسمند و هم سبب بقاء نسل.
لذا بلافاصله اضافه مى‏کند: «و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه‏ها قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً).
سپس مى‏فرماید: «و (خداوند) از پاکیزه‏ها به شما روزى داد» (وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).
و در پایان به عنوان یک نتیجه گیرى کلى از این بحث مى‏گوید: آیا آنها با این همه آثار عظمت و قدرت خدا که مشاهده مى‏کنند، و این همه مواهبى که از ناحیه او به آنها ارزانى شده باز سراغ بتها مى‏روند «آیا به باطل ایمان مى‏آورند و نعمت خداوند را انکار مى‏کنند؟» (أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ).



اعظم :




آیه 65 :انسانهای حق جو وعاقل که طالب حقیقت هستند ابتدا امری را می شنوند و فرا می گیرند و آنگاه وقتی به حقانیت آن یقین یافتند آن امر را می پذیرند. همچنانکه در جای دیگر فرمود:(فبشرعبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه )(23)،(بندگان مرا که به سخن گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند بشارت ده ).



آیه 67 :در این آیه ابدا دلالتی بر حلال بودن شراب نیست ، بلکه حتی دلالت بر پلیدی آن وجود دارد، چون آن را در برابر رزق خوب قرار داده تا بفهماند که شراب رزق نیکو و حسن نیست و حرام است و امامراد از رزق نیکوئی که از خرما و انگور گرفته می شود تمام چیزهای پاکیزه ، مثل کشمش و مویز و شیره انگور و خرمای خشک (تمر) و سایر موادیست که آذوقه به شمار می روند و در آخر می فرماید که در این امر برای عاقلان نشانه ای وجوددارد



آیه 68: خداوند از راه غریزه به زنبور عسل الهام کرده که کندو و خانه خود را بر فراز کوهها و درختان و مکانهای بلند قرار دهد و باید دانست که قرآن کریم در این آیه به مؤنث بودن زنبورهای کارگر اشاره نموده (26) و این بیان ازمعجزات قرآنست .



آیه 68 : مراد از وحی در این آیه الهام در فهم حیوان و از طریق غریزه اوست



آیه 69 : زندگی زنبور عسل که حیاتی اجتماعی دارد آنقدر عجیب و شگفت انگیزاست که جز با دقت نظر و تفکر عمیق نمی توان به همه دقائق آن دست یافت ولذا در آخر می فرماید در این مسأله برای گروهی که اهل تفکر باشند نشانه وعبرتی وجود دارد



آیه 70 :عضی از شما هستند که تا سن کهولت می رسند وآنقدر در قوای بدنی و فکری به قهقرا بر می گردند که بعد از عمری عالم بودن ،ابدا درک و فهم چیزی را نخواهند داشت و این امر خود دلیل دیگریست که زندگی و مرگ و شعور و قدرت شما به دست خودتان نیست



آیه 72:وجود همسر و فرزندان اساسی تکوینی است که جامعه بشری و بقاء آن وابسته به آنست و در آن ، حکم تعاون وکمک میان افراد بشری محقق می شود و در کفران این نعمت هلاکت جامعه انسانی است . یعنی اگر انسان نعمت تشکیل خانواده را کفران نماید و به جای آن روشهای دیگری برای زندگی برگزیند، هیچ رابطه دیگری جایگزین آن نخواهد شد وجمعیت بشر متلاشی گشته و هلاکت نوع انسان قطعی خواهد شد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۳
* مسافر
سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

273 . صفحه 273



بیست و  چهارم شهریور :



نفیسه :



(آیه 55)-پس از ذکر دلائل منطقى و روشن شدن حقیقت در آیات گذشته،این آیه با لحنى تهدیدآمیز چنین مى‏گوید: بگذار «تا نعمتهایى را که به آنها داده‏ایم کفران کنند و (اکنون) چند روزى از (متاع دنیا) بهره‏مند شوید اما به زودى خواهید دانست» نتیجه و پایان کارتان چیست (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
این درست به آن مى‏ماند که انسان شخص متخلف و منحرفى را با دلائل مختلف، نصیحت و ارشاد کند و سرانجام چون امکان دارد این نصایح و اندرزها در او اثر نکند با یک جمله تهدیدآمیز گفتار خود را پایان مى‏دهد و مى‏گوید: با توجه به این مطالبى که گفتم باز هم هر چه از دستت برمى‏آید بکن ولى نتیجه کارت را به زودى خواهى دید.


(آیه 56)- در تعقیب بحثهاى مستدل پیرامون نفى شرک و بت پرستى، در اینجا به سه قسمت از بدعتها و عادات شوم مشرکان اشاره کرده، مى‏گوید: آنها براى بتهایى که هیچ گونه سود و زیانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى داده‏ایم قرار مى‏دهند» (وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ).
این سهم، قسمتى از شتران و چهارپایان و بخشى از زراعت بوده که در سوره انعام آیه 136 به آن اشاره شده که مشرکان در جاهلیت آنها را مخصوص بتان مى‏دانستند و در راه آنها خرج مى‏کردند.
سپس اضافه مى‏کند: «به خدا سوگند (در دادگاه عدل قیامت) از این دروغها و تهمتها بازپرسى خواهید شد»! (تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ).
بنابراین عمل زشت و شوم شما هم زیان دنیا دارد زیرا قسمتى از سرمایه‏هاى شما را مى‏بلعد و هم زیان مجازات در جهان دیگر.


(آیه 57)- آنجا که تولد دختر ننگ بود! دومین بدعت شوم مشرکان این بود که: آنها (در پندار خود) براى خداوند دختران قرار مى‏دهند منزه است» از این که فرزندى داشته باشد (وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ). خداوندى که از هرگونه آلایش جسمانى پاک است.
«ولى براى خودشان آنچه را میل دارند قائل مى‏شوند» (وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ).
یعنى، هرگز حاضر نبودند همین دختران را که براى خدا قائل شده بودند براى خود نیز قائل شوند و اصلا دختر براى آنها عیب و ننگ محسوب مى‏شد!


(آیه 58)- این آیه براى تکمیل مطلب فوق اشاره به سومین عادت زشت و شوم آنها کرده، مى‏گوید: «هنگامى که به یکى از آنها بشارت داده شود، خدا دخترى به تو داده آن چنان از فرط ناراحتى چهره‏اش تغییر مى‏کند که صورتش سیاه مى‏شود»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا).
«و مملو از خشم و غضب مى‏گردد» (وَ هُوَ کَظِیمٌ).


(آیه 59)- کار به همین جا پایان نمى‏گیرد او براى نجات از این ننگ و عار که به پندار نادرستش،دامنش را گرفته «از قوم و قبیله خود به خاطر این بشارت بدى که به او داده شده است متوارى مى‏گردد» (یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ).
باز هم دائما در این فکر غوطه‏ور است که «آیا این ننگ را بر خود بپذیرد و دختر را نگهدارد و یا آن را زنده در زیر خاک پنهان سازد»! (أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ).
در پایان آیه این حکم ظالمانه و شقاوت آمیز غیر انسانى را با صراحت هر چه بیشتر محکوم کرده، مى‏گوید: «چه بد حکم مى‏کنند»! (أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ).


(آیه 60)- سرانجام ریشه این همه آلودگیها و بدبختیها را چنین معرفى مى‏کند که: اینها همه زاییده عدم ایمان آخرت است و «براى آنها که به سراى آخرت ایمان ندارند صفات زشت است» (لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ).
«و براى خداوند صفات عالى است» (وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏).
«و او قادر حکیم است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
فراموش کردن خدا و همچنین فراموش کردن دادگاه عدل او انگیزه همه پستیها و زشتیها و انحرافها و خرافات است.
نقش اسلام در احیاى ارزش مقام زن:
تحقیر و درهم شکستن شخصیت زن، تنها در میان عرب جاهلى نبود، بلکه در میان اقوام دیگر و حتى شاید متمدنترین ملل آن زمان نیز، زن شخصیتى ناچیز داشت، و غالبا با او به صورت یک کالا و نه یک انسان رفتار مى‏شد، البته عرب جاهلى این تحقیر را در اشکال زننده‏تر و وحشتناکترى انجام مى‏داد.
ولى اسلام ظهور کرد و با این خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگید و خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن قدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السّلام احترام مى‏گذاشت که مردم تعجب مى‏کردند، با تمام مقامى که داشت، دست دخترش را مى‏بوسید، و به هنگام مراجعت از سفر نخستین کسى را که دیدار مى‏کرد، دخترش فاطمه بود.در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که فرمود: «چه فرزند خوبى است دختر! هم پرمحبت است، هم کمک کار، هم مونس است و هم پاک و پاک کننده».
در حقیقت این احترام به شخصیت زن سبب آزادى او در جامعه و پایان دادن به دوران بردگى زنان است.


ولى با نهایت تأسف هنوز در جوامع اسلامى، آثارى از همان افکار جاهلى وجود دارد، و هنوز کم نیستند خانواده‏هایى که از تولد پسر خوشحال و از نوزاد دختر ناراحت مى‏شوند.
حتى در جوامع غربى که تصور مى‏کنند براى زن شخصیت والایى قائلند عملا مى‏بینیم او را آنچنان تحقیر کرده‏اند که به صورت یک عروسک بى‏ارزش یا وسیله‏اى براى خاموش کردن آتش شهوت و یا ابزارى براى تبلیغ کالاهایشان در آورده‏اند.


(آیه 61)- گر حکم شود که مست گیرند ...! بعد از ذکر جنایات وحشتناک مشرکان عرب در زمینه بدعتهاى زشت و زنده به گور کردن دختران ممکن است این سؤال براى بعضى پیش آید که چگونه خداوند بندگان گنه کار را با این همه ظلم و جنایت فجیع سریعا کیفر نمى‏دهد؟! این آیه در مقام پاسخ به همین سؤال است، مى‏گوید: «اگر بنا شود خداوند مردم را به ظلمها و ستمهایى که مرتکب مى‏شوند کیفر دهد، جنبنده‏اى بر پشت زمین باقى نخواهد گذارد»! (وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ).
و هنگامى که انسانها از میان بروند، فلسفه وجود جنبندگان دیگر، نیز از میان خواهد رفت و نسل آنها قطع مى‏شود.
سپس قرآن به ذکر این نکته مى‏پردازد که خداوند به همه ظالمان و ستمگران مهلت مى‏دهد «و تا اجل مسمى (زمان معینى) مرگ آنها را به تأخیر مى‏اندازد» (وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).
«اما هنگامى که اجل آنها سر رسد، نه ساعتى تأخیر مى‏کنند، و نه ساعتى پیشى مى‏گیرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ). بلکه درست در همان لحظه موعود، مرگ دامانشان را فرا مى‏گیرد و لحظه‏اى پیش و پس نخواهد داشت.


(آیه 62)- بار دیگر با بیان تازه‏اى بدعتهاى زشت و خرافاتى را که عربهاى جاهلى داشتند- در زمینه تنفّر از فرزندان دختر و اعتقاد به این که فرشتگان دختران خدایند- محکوم کرده، مى‏گوید: «آنها براى خدا چیزهایى (فرزندان دختر) قرار مى‏دهند که خودشان از آن کراهت دارند»! (وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ).
این تناقض عجیبى است، اگر فرشتگان دختران خدایند، پس معلوم مى‏شود دختر چیز خوبى است، چرا شما از فرزندان دختر ناراحت مى‏شوید! و اگر بد است چرا براى خدا قائل هستید؟
«و با این حال آنها به دروغ مى‏گویند که سر انجام نیک و پاداش خیر از براى آنهاست» (وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏).
با کدام عمل، انتظار چنین پاداشى را دارند؟
لذا بلافاصله مى‏گوید: «ناچار براى آنها آتش دوزخ است» (لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ). یعنى، نه تنها عاقبت نیکى ندارند، بلکه پایان کارشان جز آتش دوزخ نیست.
«و آنها از پیشگامان در آتشند» (وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ).


(آیه 63)- و از آنجا که ممکن است بعد از شنیدن داستان عرب جاهلى براى بعضى این سؤال پیش آید که چگونه ممکن است انسان جگر گوشه خود را با آن قساوت، زنده به زیر خاکها بفرستید؟ در این آیه گویى به پاسخ پرداخته، مى‏گوید:
«به خدا سوگند ما پیش از تو پیامبرانى به سوى امتهاى پیشین فرستادیم، ولى شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت داد» (تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ).
سپس اضافه مى‏کند: گروه مشرکان فعلى نیز دنباله‏رو همان برنامه‏هاى انحرافى امتهاى پیشین‏اند که شیطان اعمالشان را در نظرشان تزیین داده بود و «شیطان امروز ولى و راهنما و سرپرست آنهاست»! (فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ). و از رهنمودهاى او الهام مى‏گیرند.
«و (به همین جهت) عذاب دردناکى براى آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).


(آیه 64)- این آیه هدف بعثت پیامبران را بیان مى‏کند تا روشن شود که اگر اقوام و ملتها، هوى و هوسها، و سلیقه‏هاى شخصى خود را کنار بگذارند و دست به دامن راهنمایى پیامبران بزنند، اثرى از این گونه خرافه‏ها، اختلافها، و اعمال ضد و نقیض باقى نمى‏ماند، مى‏گوید: «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر براى این که آنچه را در آن اختلاف دارند براى آنها روشن کنى» (وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ).
«و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است، براى قومى که ایمان مى‏آورند» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).


اعظم :




آیه 55 : توجه به غیر خداوند کفران نعمتهای اوست "لیکفروا بما اتیهم "



آیه 56: علامه در این آیه تعبیر دیگری را پسندیدن و ان این است که مردم در نزول نعمتها و رفع بلاها نقشی برای خداوند نمی بینند و همه را از غیر او می بینند


آیه 56 : حتی بخشی از نعمتها را به غیر خدا نسبت دادن شرک است "نصیبا مما رزقناهم "


آیه 57: آنچه را برای خود نمی پسندیدند به خدا منتسب می نمودند.


آیه 58 : مقصود از" اسوداد وجه" و سیاه شدن روی، بطور کنایه خشمناک شدن است ( المیزان ) . در موقع خشم چهره انسان ‏تیره رنگ می شود و این حالت شدت خشم و ناراحتی را نشان می دهد و در اینجا برای اینکه شدت خشم زیاد , به ‏خوبی تبیین شود از واژه مسودا استفاده شده است.‏


آیه 59 : گاهی بزرگترین جنایات زیرپوشش مقدس ترین شعارها صورت می گیرد "ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب" (به نام حفظ آبرو دختراشونرو زنده به گور مکردن)


آیه 62 : مؤاخذه آنها عجله نمی شود،بلکه خداوند به آنها مهلت می دهد و مؤاخذه ایشان تا مدت معین تأخیر انداخته می شود که این مهلت معین برای افراد بشر زمان مرگ آنهاست و برای امتها موعدانقراض ایشان و نسبت به عموم افراد بشر همان وقوع قیامت است و زمانی که آن اجل محتوم و آن مدت معین سر برسد ابدا ساعتی تقدیم و یا تأخیر نمی افتد ودرست در همان زمان ، خداوند آنها را مؤاخذه می نماید.



آیه 63 :پذیرفتن جلوه های شیطان اولین مرحله پذیرفتن سلطه اوست (زین... فهو ولیهم )


آیه 63 : باز هم تکرار شده کار شیطان فقط زینت دادن است ...گول نخوریم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۳
* مسافر
دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۵۱ ب.ظ

272 . صفحه 272


بیست و سوم شهریور :



نفیسه :



(آیه 43)- اگر نمى‏دانید بپرسید: این آیه بار دیگر به بیان مسائل گذشته در رابطه با اصول دین مى‏پردازد، و به یکى از اشکالات معروف مشرکان پاسخ مى‏گوید:

آنها مى‏گفتند: چرا خداوند فرشته‏اى را براى ابلاغ رسالت نازل نکرده است- و یا مى‏گفتند چرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مجهز به یک نیروى فوق العاده نیست که ما را مجبور به ترک کارهایمان بنماید.
خداوند در پاسخ آنها مى‏گوید: «و پیش از تو، جز مردانى که به آنها وحى مى‏کردیم، نفرستادیم»! (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ).
آرى! این مردان از جنس بشر بودند، با تمام غرایز و عواطف انسانى، دردهاى آنها را از همه بهتر تشخیص مى‏دادند، و نیازهاى آنها را به خوبى درک مى‏کردند، در حالى که هیچ فرشته‏اى نمى‏تواند از این امور به خوبى آگاه گردد،.
سپس براى تأکید و تأیید این واقعیت اضافه مى‏کند: «اگر این موضوع را نمى‏دانید (بروید و) از اهل اطلاع بپرسید» (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).


(آیه 44)- در این آیه مى‏گوید: اگر شما آگاه نیستید از آنها بپرسید که: «از دلائل روشن و کتب» پیامبران پیشین آگاهند! (بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ).
به این ترتیب «مسأله تخصص» نه تنها در زمینه مسائل اسلامى و دینى از سوى قرآن به رسمیت شناخته شده، بلکه در همه زمینه‏ها مورد قبول و تأکید است، و روى این حساب بر همه مسلمانان لازم است که در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر درستکار مورد اطمینان، در همه زمینه‏ها داشته باشند که اگر کسانى مسائلى را نمى‏دانند به آنها مراجعه کنند.
سپس روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید: «و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبیین کنى» (وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ).
«و تا این که آنها (در این آیات، و وظائفى که در برابر آن دارند) بیندیشند» (وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).
در واقع دعوت و برنامه رسالت تو از نظر اصولى چیز نوظهور و بى‏سابقه‏اى نیست همان گونه که بر رسولان پیشین، کتب آسمانى نازل کردیم تا مردم را به وظائفشان در برابر خدا و خلق و خویشتن آشنا سازند بر تو نیز این قرآن را نازل کردیم، تا به تبیین مفاهیم و تعالیم آن بپردازى و اندیشه انسانها را بیدار سازى.


(آیه 45)- انواع مجازاتها در برابر انواع گناهان! قرآن در بسیارى از بحثها، مطالب استدلالى را با مسائل عاطفى چنان به هم مى‏آمیزد که برترین اثر را در نفوس شنوندگان داشته باشد، آیات گذشته یک بحث منطقى در زمینه نبوت و معاد با مشرکان داشت، ولى در اینجا به تهدید جباران و مستکبران و گنهکاران لجوج مى‏پردازد و آنها را به انواع عذابهاى الهى بیم مى‏دهد.
نخست مى‏گوید: «آیا توطئه‏گران (ى که براى خاموش کردن نور حق به انواع نقشه‏هاى شوم متوسل شدند) از این ایمن گشتند که ممکن است خداوند آنها را در زمین فرو برد»؟ (أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ).
آیا بعید است که زمین لرزه وحشتناکى رخ دهد، پوسته زمین بشکافد و دهان باز کند و آنها و همه زندگانیشان را در خود فرو برد، همان گونه که در تاریخ اقوام، کرارا اتفاق افتاده است؟
سپس اضافه مى‏کند: «و یا این که (هنگامى که آنها در حال غفلتند) عذاب (الهى) از آنجا که انتظارش را ندارند به سراغشان آید» (أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ).


(آیه 46)- «و یا به هنگامى که (آنها براى کسب مال بیشتر و درآمد فزونتر) در رفت و آمد هستند (عذاب) دامانشان را بگیرد» (أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ).
«در حالى که قادر به فرار (از چنگال عذاب) نیستند» (فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ).


(آیه 47)- «و یا این که (مجازات الهى یک مرتبه به سراغشان نیاید بلکه) بطور تدریجى و ضمن هشدارهاى پى‏درپى، آنها را گرفتار سازد»؟ (أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلى‏ تَخَوُّفٍ).امروز همسایه آنها گرفتار سانحه‏اى مى‏شود، فردا یکى از بستگانشان و خلاصه هشدارها یکى بعد از دیگرى به سراغ آنها مى‏آید اگر بیدار شدند چه بهتر، و گر نه مجازات نهایى آنها را فرو خواهد گرفت.
تدریجى بودن عذاب و مجازات در این گونه موارد براى آن است که هنوز احتمال هدایت در این گروه وجود دارد، و رحمت خداوند اجازه نمى‏دهد که با اینها همچون سایرین رفتار شود «زیرا پروردگار شما رئوف و رحیم است» (فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).


(آیه 48)- سجده همه مخلوقات و جنبندگان حتى سایه‏هایشان براى خدا! در اینجا بار دیگر به بحث توحید باز مى‏گردد، نخست مى‏گوید: «آیا آنها (مشرکان توطئه‏گر) مخلوقات خدا را ندیدند که (چگونه) سایه‏هایشان از راست و چپ حرکت دارند و با خضوع براى خدا سجده مى‏کنند»؟ (أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلى‏ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ).


(آیه 49)- در آیه گذشته تنها سخن از «سجده» سایه‏ها- با آن مفهوم وسیعش- به میان آمده بود، ولى در این آیه این مسأله را به عنوان یک برنامه عمومى براى همه موجودات مادى و غیر مادى، آسمانى و زمینى بیان کرده، مى‏گوید: «و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از جنبندگان است و همچنین فرشتگان، براى خدا سجده مى‏کنند» (وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ).
«و آنها در این راه هیچ گونه استکبار نمى‏ورزند» (وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ). و در برابر خدا و فرمان او تسلیم محضند.
حقیقت سجده، نهایت خضوع و تواضع و پرستش و تسلیم است، و آن سجده معمولى ما که بر هفت عضو انجام مى‏دهیم مصداقى از این مفهوم عام است، و منحصر به آن نیست.
جمله «وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ» اشاره به وضع حال فرشتگان است، که آنها در خضوع و سجده در پیشگاه حق کمترین استکبار به خود راه نمى‏دهند.


(آیه 50)- لذا بلافاصله بعد از آن به دو قسمت از صفات آنها که تأکیدى است بر نفى استکبار اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها از مخالفت پروردگارشان که بر فراز آنها و (حاکم بر آنها) است مى‏ترسند» (یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ).
«و آنچه را مأموریت دارند به خوبى انجام مى‏دهند» (وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که نشانه نفى استکبار دو چیز است: ترس در برابر مسؤولیتها، و انجام فرمانهاى خدا بدون چون و چرا.


(آیه 51)- دین یکى و معبود یکى! در تعقیب بحث توحید و خداشناسى از طریق نظام آفرینش، در اینجا به نفى شرک مى‏پردازد، تا با تقارن این دو به یکدیگر، حقیقت آشکارتر شود.
در آغاز مى‏گوید: «خدا دستور داده که دو معبود براى خود انتخاب نکنید» (وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ).
«معبود تنها یکى است» (إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).
وحدت نظام آفرینش و وحدت قوانین حاکم بر آن، خود دلیلى بر وحدت آفریدگار و وحدت معبود است.
اکنون که چنین است، «تنها از (کیفر) من بترسید» و از مخالفت فرمان من بیم داشته باشید (فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ).


(آیه 52)- و به دنبال این دستور ضمن سه آیه، دلیل توحید عبادت را با چهار بیان مشخص مى‏کند: نخست مى‏گوید: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست» (وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
آیا در مقابل کسى که مالک عالم هستى است باید سجده کرد یا بتهاى فاقد همه چیز؟
سپس اضافه مى‏کند: نه تنها آسمانها و زمین از آن اوست که «همواره دین و تمام قوانین نیز از ناحیه او مى‏باشد» (وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً).
و در پایان این آیه مى‏فرماید: با این حال که همه قوانین و دین و اطاعت از آن خداست «آیا از غیر خدا پرهیز مى‏کنید»؟ (أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ).
مگر بتها مى‏توانند به شما زیانى برسانند؟ یا نعمتى به شما ببخشند؟ که از مخالفتشان بیم دارید و عبادتشان را لازم مى‏شمرید؟!


(آیه 53)- «با این که آنچه از نعمتها دارید همه از ناحیه خداست» (وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ).
این در حقیقت سومین بیان است براى لزوم پرستش معبود یگانه یعنى «اللّه» و منظور این است که اگر پرستش بتها به خاطر شکر نعمت است، سر تا پاى وجود شما را نعمتهاى خدا فراگرفته است.
علاوه بر این: «هنگامى که ناراحتیها، مصائب بلاها و رنجها به سراغ شما مى‏آید (براى رفع آنها) تنها دست تضرع به درگاه او برمى‏دارید و او را مى‏خوانید» (ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ).
بنابراین، اگر پرستش بتها به خاطر دفع ضرر و حل مشکلات است، آن هم که از ناحیه خداست و این چهارمین بیان براى مسأله توحید عبادت است.


(آیه 54)- آرى! در این گونه موارد خداوند نداى شما را مى‏شنود و به آن پاسخ مى‏گوید و مشکلاتتان را برطرف مى‏سازد «سپس هنگامى که زیان و رنج را از شما برطرف ساخت گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قرار مى‏دهند» و به سراغ بتها مى‏روند (ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).
در حقیقت قرآن به این نکته باریک اشاره مى‏کند که فطرت توحید در وجود همه شما هست، ولى در حال عادى، پرده‏هاى غفلت و غرور و جهل و تعصب و خرافات آن را مى‏پوشاند.


اعظم :




آیه 43 : در بیست و یک روایت از طریق شیعه و بیست و سه حدیث از طریق عامه رسیده است که مراد از اهل ذکر اهل بیت(ع) هستند.
مرحوم علامه مجلسی حدود 60 روایت در این زمینه نقل کرده است.
در روایتی از امام علی بن موسی الرضا(ع) آمده است که حضرت در پاسخ این سؤال که اهل ذکر کیانند فرمود: «نحن اهل الذکر و نحن المسؤولون؛ ما اهل ذکریم و از ما باید سؤال شود»

در برخی از تفاسیر اهل سنت از ابن عباس در تفسیر آیه فوق نقل شده: «هو محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین هم اهل الذکر و العلم و العقل و البیان؛ اینان محمد(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) هستند آنها اهل ذکر و اهل علم و عقل و بیان اند».


آیه 43 : چون اهل و متخصص هر چیزى نسبت به آن چیز عارف‏تر و بیناتر و به اخبار آن داناترند پس کسانى که مى‏خواهند نسبت به آن چیز اطلاع بدست آورند لازم است به اهل آن مراجعه کنند، و اهل کتابهاى آسمانى همان دانشمندانى هستند که تخصصشان در علم آن کتاب و عمل به شرایع آن است آنها اهل خبره و عاملین به آن علمند، اخبار انبیاء را مى‏دانند، پس دیگران باید به آنان مراجعه نمایند.(المیزان)


آیه 44: وظیفه پیامبر بیان آیات هستش ، وظیفه مردم تفکر در این آیات



آیه 45: چقدر فکرمی کنی ایمنی از عذاب خداوند ؟؟؟ یه خورده خودمون رو جمع و جورکنیم ... فرستادن عذاب برای خداوند کاری نداره ها


آیه 46 : معنی آیه از المیزان رو دقت کنیم : "یا ایمنند از اینکه در حال سرگرمی و تقلب در گناهان گریبانشان را بگیرد؟ و ایشان خدا را عاجز نخواهندکرد (و نمی توانند فرار کنند"


آیه 46: ممکن هم هست که معنا این باشد که خدا ایشان را با خود همان نعمتهایى که در آن غوطه مى‏خورند عذابشان کند، یعنى نعمت آنان را بر ایشان نقمت سازد، و این نسبت به جمله «فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ» سازگارتر و مناسب‏تر است.


آیه 46 :پناه می بریم از خداوند که در گیرو دار سرگرمیهای دنیا به عذاب خداوند گرفتار بشیم


آیه 47


آیه 47 : اخذ بر تخوف ) یعنی عذابی که با سابقه ترس فرا رسد، عذابی که قبلانشانه هایش برسد تا هر کس بخواهد بوسیله توبه و ندامت از فرا رسیدن آن جلوگیری کند و این نوع از عذاب در برابر عذاب ناگهانی و (من حیث لا یشعرون )در آیات قبلی ، قرار دارد، و لذا چنین عذابی که امکان تدارک و توبه در آن وجوددارد از مظاهر رأفت و رحمت الهی است و در آخر آیه می فرماید: پروردگارتان رئوف و رحیم است . بعضی نیز گفته اند مراد از (اخذ بر تخوف )به معنای عذابیست که ترسناک باشد،ولی هلاکت نیاورد مانند زلزله و طوفان و غیر آنها و بعضی نیز گفته اند مراد از(تخوف )(تنقص ) است یعنی کمبود و نقصان در نعمتها به نحو تدریجی ، مثلا ابتداامنیت سلب شود، آنگاه بارندگی کاهش بیابد و فراوانی روبه نقصان نهد وسلامت بدنی از آنها سلب گردد و هکذا کلیه نعمتها روبه کاهش گذارد و البته ، کم کردن نعمتها خود، مهلت و فرصتی است که بدکاران در آن مدت می توانند توبه کنند و مافات را به نحوی جبران نمایند، لذا جمله (ان ربکم لرؤف رحیم )در حکم تعلیل مفاد آیه است ، یعنی نزول این نوع عذاب از جهت رحمت و رأفت پروردگار است که به مردم فرصت توبه می دهد. (المیزان )


ایه 48 : اجسام دارای سایه، مصداق رویت آیه
اینکه مراد از رؤیت، رؤیت بصرى حسى است خود قرینه است بر اینکه مراد از «ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ» با در نظر گرفتن اینکه کلمه «من شى‏ء» بیان «ما خَلَقَ اللَّهُ» است همان موجودات دیدنى و محسوس است. چیزى که هست این است که بسیارى از آنها که دیدنى هستند سایه ندارند، ولى جمله «یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ» مطلب را منحصر در سایه‏دارها کرده، مانند: کوه‏ها و درختان و ساختمانها و اجسام بر آمده از زمین.(المیزان)


آیه 49 : در این آیه دلالتی وجود دارد بر اینکه در غیر کره زمین در کرات آسمانی دیگر نیز جنبدگانی موجود بوده و در آنجا سکونت و زندگی می نمایند. و آنگاه می فرماید فرشتگان نیز برای خدا سجده می کنند و هرگز از عبادت اوتکبر نمی ورزند


ایه 49 : تکبر بده ... چه در مقابل خالق چه در برابر خالق ...اگه در برابر مخلوقات دیگه باشه ناپسنده چون همه مخلوقات درپیشگاه خداوند محتاج و فقیرند و هیچ یک مالک نفع و ضرری برای خودش نیست و اگه در مقابل خداوند باشه ناپسنده چون مستلزم اینه که فرد خودش رو از خداوند بی نیاز دیده و ادعای استقلال کرده


آیه 50 : معنای استکبار نورزیدن در مقابل خداوند اینه که اولا : از قدرتش بترسیم (آیه 45 و 46 ...بدونیم برای خداوند کاری ندارهبه طرفه العینی عذاب نازل کنه و وسط رگرمیهای دنیا جانمون رو بگیره) و اونو بزرگ و قادر بدونیم و ثانیا هر چی امر کرده رو اجرا کنیم .... یه جورایی به این معنی هستش که وقتی ما گناه م یکنیم یه جورایی در مقابل خداوند گردنکشی و استکبار کردیم


آیه 53 . 54 : نظیر این آیه رو چندین جای دیگه داشتیم ... در مواردی که دچار حیرانی می شیم ، دچار سختیها و شدائد ... ته لمون مایل به خدا میشه و ازش کمک میخوایم ولی وقتی اون ضرر رفع میشه همه چی رو فراموش می کنیم و میریم دنبال زندگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۵۱
* مسافر