281 . صفحه 281
نفیسه :
(آیه 119)- در این آیه آن چنان که روش قرآن است، درهاى بازگشت را به روى افراد فریب خورده و یا پشیمان مىگشاید، و مىگوید: «سپس پروردگارت نسبت به آنها که از روى جهل اعمال بد انجام دادهاند، سپس بعد از آن توبه کردهاند و اصلاح و جبران نمودند، آرى پروردگارت بعد از این توبه و اصلاح، آمرزنده و مهربان است» (ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
قابل توجه این که علت ارتکاب گناه را «جهالت» مىشمرد، چرا که این گونه افرادند که پس از آگاهى به راه حق باز مىگردند.
دیگر این که: مسأله توبه را به توبه قلبى و ندامت درونى محدود نمىکند، بلکه اصلاح و جبران را مکمل توبه مىشمارد، تا این فکر غلط را از مغز خود بیرون کنیم که هزاران گناه را با یک جمله «استغفر اللّه» مىتوان جبران کرد.
(آیه 120)- ابراهیم به تنهایى یک امت بود! گفتیم این سوره، سوره بیان نعمتهاست و هدف از آن تحریک حس شکرگزارى انسانهاست، به گونهاى که آنها را به شناخت بخشنده این همه نعمت برانگیزد.
در این آیه سخن از یک مصداق کامل بنده شکرگزار خدا، یعنى «ابراهیم» قهرمان توحید، به میان آمده که مخصوصا از این نظر نیز براى مسلمانها عموما و عربها خصوصا الهام آفرین است که او را پیشوا و مقتداى نخستین خود مىدانند.
از میان صفات برجسته این مرد بزرگ به پنج صفت اشاره شده است.
1- در آغاز مىگوید «ابراهیم خود امتى بود» (إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً).
آرى! ابراهیم یک امت بود، یک پیشواى بزرگ بود، یک مرد امت ساز بود، و در آن روز که در محیط اجتماعیش کسى دم از توحید نمىزد او منادى بزرگ توحید بود.
2- وصف دیگر او (ابراهیم) این بود که «بنده مطیع خدا بود» (قانِتاً لِلَّهِ).
3- «او همواره در خط مستقیم اللّه و طریق حق، گام مىسپرد» (حَنِیفاً).
4- «او هرگز از مشرکان نبود» و تمام زندگى و فکر و زوایاى قلبش را تنها نور «اللّه» پر کرده بوده (وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
(آیه 121)-
5- و به دنبال این ویژگیها سرانجام او مردى بود که: «همه نعمتهاى خدا را شکرگزارى مىکرد» (شاکِراً لِأَنْعُمِهِ).
و پس از بیان این اوصاف پنجگانه به بیان پنج نتیجه مهم این صفات پرداخته مىگوید: 1- «خداوند ابراهیم را (براى نبوت و ابلاغ دعوتش) برگزید» (اجْتَباهُ).
2- «و (خدا) او را به راه راست هدایت کرد» و از هرگونه لغزش و انحراف حفظ نمود (وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
چرا که هدایت الهى به دنبال لیاقتها و شایستگیهایى است که انسان از خود ظاهر مىسازد چون بىحساب چیزى به کسى نمىدهند.
(آیه 122)-
3-«و ما در دنیا به او حسنه دادیم» (وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً).
از مقام نبوت و رسالت گرفته، تا نعمتهاى مادى و فرزندان شایسته و مانند آن.
4- «و او در آخرت از صالحان است» (وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ).
و این نشانه عظمت مقام صالحان است که ابراهیم با این همه مقام در زمره آنها محسوب مىشود، مگر نه این که خود ابراهیم از خدا این تقاضا را کرده بود «رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ»: «خداوندا! نظر صائب به من عطا کن و مرا از صالحان قرار ده» (شعرا/ 83).
(آیه 123)-
5- آخرین امتیازى که خدا به ابراهیم در برابر آن همه صفات برجسته داد این بود که مکتب او نه تنها براى اهل عصرش که براى همیشه، مخصوصا براى امت اسلامى یک مکتب الهام بخش گردید، به گونهاى که قرآن مىگوید: «سپس به تو وحى فرستادیم که از آیین ابراهیم، آیین خالص توحید، پیروى کن» (ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً).
بار دیگر تأکید مىکند «ابراهیم از مشرکان نبود» (وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
(آیه 124)- با توجه به آیات گذشته سؤالى در اینجا پیش مىآید و آن این که اگر آیین اسلام آیین ابراهیم است و مسلمانان در بسیارى از مسائل از سنن ابراهیم پیروى مىکنند از جمله احترام روز جمعه، پس چرا یهود شنبه را عید مىدانند و تعطیل مىکنند؟
این آیه به پاسخ این سؤال مىپردازد و مىگوید: تحریمهاى «روز شنبه (براى یهود) فقط به عنوان یک مجازات بود که در آن هم اختلاف کردند» بعضى آن را پذیرفتند و بکلى دست از کار کشیدند و بعضى هم نسبت به آن بىاعتنایى کردند (إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ).
جریان از این قرار بود که طبق بعضى از روایات، موسى علیه السّلام بنى اسرائیل را دعوت به احترام و تعطیل روز جمعه کرد که آیین ابراهیم بود، اما آنها به بهانهاى از آن سرباز زدند و روز شنبه را ترجیح دادند، خداوند روز شنبه را براى آنها قرار داد، اما توأم با شدت عمل و محدودیتها، بنابراین به تعطیلى روز شنبه نباید استناد کنید، چرا که جنبه فوق العاده و مجازات داشته است، و بهترین دلیل بر این مسأله این است که یهود حتى در این روز انتخابى خود نیز اختلاف کردند، گروهى آن را ارج نهادند و احترام نمودند و گروهى نیز احترام آن را شکستند، و به کسب و کار پرداختند و به مجازات الهى گرفتار شدند.
در پایان آیه مىفرماید: «و پروردگارت روز قیامت، در آنچه اختلاف داشتند، میان آنها داورى مىکند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
(آیه 125)- ده دستور مهم اخلاقى در مقابله با مخالفان: در لابلاى آیات مختلف این سوره بحثهاى گوناگونى گاهى ملایم و گاهى تند، با مشرکان و یهود و بطور کلى با گروههاى مختلف به میان آمد، مخصوصا در آیات اخیر عمق و شدت بیشترى داشت.
در پایان این بحثها که پایان سوره «نحل» محسوب مىشود یک رشته دستورات مهم اخلاقى از نظر برخورد منطقى، و طرز بحث، چگونگى کیفر و عفو، و نحوه ایستادگى در برابر توطئهها و مانند آن، بیان شده است که مىتوان آن را به عنوان اصول تاکتیکى و روش مبارزه در مقابل مخالفین در اسلام نامگذارى کرد و به عنوان یک قانون کلى در هر زمان و در همه جا از آن استفاده نمود.
این برنامه به ترتیب زیر در ده اصل خلاصه مىشود:
1- نخست مىگوید: «به وسیله حکمت به سوى راه پروردگارت دعوت کن» (ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ).
نخستین گام در دعوت به سوى حق، استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است، و به تعبیر دیگر دست انداختن در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت درآوردن آن و بیدار ساختن عقلهاى خفته نخستین گام محسوب مىشود.
2- «و به وسیله اندرزهاى نیکو» (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ).
یعنى استفاده کردن از عواطف انسانها، چرا که موعظه، و اندرز بیشتر جنبه عاطفى دارد که با تحریک آن مىتوان تودههاى عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.
3- «و با آنها (مخالفان) به طریقى که نیکوتر است به مناظره پرداز» (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ).
و این سومین گام مخصوص کسانى است که ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستى انباشته شده و باید از طریق مناظره ذهنشان را خالى کرد تا آمادگى براى پذیرش حق پیدا کنند.
و در پایان آیه اضافه مىکند: «پروردگارت از هر کسى بهتر مىداند، چه کسى از راه او گمراه شده است و چه کسانى هدایت یافتهاند» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ).
اشاره به این که وظیفه شما دعوت به راه حق است، از طرق سه گانه حساب شده فوق، اما چه کسانى سرانجام هدایت مىشوند، و چه کسانى در طریق ضلالت پافشارى خواهند کرد آن را تنها خدا مىداند و بس.
(آیه 126)-
4- تاکنون سخن از این بود که در یک بحث منطقى، عاطفى و یا مناظره معقول با مخالفان شرکت کنیم، اما اگر کار از این فراتر رفت و درگیرى حاصل شد و آنها دست به تعدى و تجاوز زدند، در اینجا دستور مىدهد: «اگر خواستید مجازات کنید فقط به مقدارى که به شما تعدى شده کیفر دهید» و نه بیشتر از آن (وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ).
5- «ولى اگر شکیبایى پیشه کنید (و عفو و گذشت) این کار براى شکیبایان بهتر است» (وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ).
در بعضى از روایات مىخوانیم که این آیه در جنگ «احد» نازل شده، هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وضع دردناک شهادت عمویش حمزة بن عبد المطلب را دید (که دشمن به کشتن او قناعت نکرده، بلکه سینه و پهلوى او را با قساوت عجیبى دریده، و کبد یا قلب او را بیرون کشیده است، و گوش و بینى او را قطع نموده بسیار منقلب و ناراحت شد و) فرمود: «خدایا! حمد از آن توست و شکایت به تو مىآورم، و تو در برابر آنچه مىبینم یار و مددکار مایى».
سپس فرمود: «اگر من بر آنها چیره شوم آنها را مثله مىکنم، آنها را مثله مىکنم، آنها را مثله مىکنم».
در این هنگام آیه فوق نازل شد.
بلافاصله پیامبر عرض کرد:
«اصبر اصبر»: «خدایا! صبر مىکنم، صبر مىکنم»! با این که این لحظه شاید دردناکترین لحظهاى بود که در تمام عمر، بر پیامبر گذشت، ولى باز پیامبر بر اعصاب خود مسلط گشت و راه دوم که راه عفو و گذشت بود انتخاب کرد.
آیه 127)-
6- این عفو و گذشت و صبر و شکیبایى در صورتى اثر قطعى خواهد گذارد که بدون هیچ چشمداشتى انجام پذیرد یعنى فقط به خاطر خدا باشد، و لذا قرآن اضافه مىکند: «شکیبایى پیشه کن و این شکیبایى تو جز براى خدا (و به توفیق پروردگار) نمىتواند باشد» (وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ).
7- هرگاه تمام این زحمات در زمینه تبلیغ و دعوت به سوى خدا و در زمینه عفو و گذشت و شکیبایى کارگر نیفتاد باز نباید مأیوس و دلسرد شد، و یا بىتابى و جزع نمود، بلکه باید با حوصله و خونسردى هر چه بیشتر همچنان به تبلیغ ادامه داد، لذا در هفتمین دستور مىگوید: «بر آنها اندوهگین مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
8- با تمام این اوصاف باز ممکن است دشمن لجوج دست از توطئه برندارد و به طرح نقشههاى خطرناک بپردازد، در چنین شرایطى موضعگیرى صحیح همان است که قرآن مىگوید: «و به خاطر (کارهاى) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههاى آنها، در تنگنا قرار مگیر» (وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ).
چرا که تکیهگاه شما خداست و با استمداد از نیروى ایمان و استقامت و پشتکار و عقل مىتوانید این توطئهها را خنثى کنید و نقش بر آب.
(آیه 128)- آخرین آیه که سوره نحل با آن پایان مىگیرد به نهمین و دهمین برنامه اشاره کرده، مىگوید:
9- «خداوند با کسانى است که تقوا را پیشه کنند» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا).
«تقوا» در همه ابعاد و در مفهوم وسیعش، از جمله تقوا در برابر مخالفان، یعنى حتى در برابر دشمن باید اصول اخلاق اسلامى را رعایت کرد، با اسیران معامله اسلامى نمود، با منحرفان رعایت انصاف و ادب کرد، از دروغ و تهمت پرهیز نمود، و حتى در میدان جنگ همان گونه که در اصول تعلیمات جنگى اسلام وارد شده است باید تقوا و موازین اسلامى حفظ شود: به بىدفاعان نباید حمله کرد، متعرض کودکان و پیران از کار افتاده نباید شد، حتى چهارپایان را نباید از بین برد، مزارع را نباید نابود کرد، آب را نباید به روى دشمن قطع نمود خلاصه تقوا و رعایت اصول عدالت در برابر دوست و دشمن عموما باید انجام گیرد و اجرا شود.
10- «و (خداوند) با کسانى است که نیکوکارند» (وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ).
احسان و نیکى اگر به موقع و در جاى خود انجام پذیرد، یکى از بهترین روشهاى مبارزه است، و تاریخ اسلام پر است از مظاهر این برنامه، مثل رفتارى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با مشرکان «مکّه» بعد از فتح نمود.
دقت در موارد ده گانه برنامه فوق که تمام خطوط اصلى و فرعى برخورد با مخالفان را مشخص مىکند نشان مىدهد که از تمام اصول منطقى، عاطفى، روانى، تاکتیکى و خلاصه همه امورى که سبب نفوذ در مخالفین مىگردد باید استفاده کرد.
و اگر مسلمانان در برابر مخالفان خود این برنامه جامع الاطراف را به کار مىبستند، شاید امروز اسلام سراسر جهان یا بخش عمده آن را فراگرفته بود.
ر
در سوره مبارکه نحل(زنبور عسل) به مسایل مختلفی اشاره شده که هرکدام در جای خود قابل تامل هستند.از آن جمله چهار آیه آخر که طرز برخورد معقول با مخالفان اسلام رابیان میکند که قابل تعمیم در هر زمان ومکان وحتی به نظر من اشخاصی که سهوا در جبهه مخالف ما با هر بهانه ای قرار گرفته اند میباشد.که اگر با دقت وتعمق کامل تلاوت شود به ظرافت آن پی برده میشود.
اما در این سوره شریفه کرارا به نعمات خداوند اشاره شده تا وجود انسان را به شکرگزاری وادارد واز ابراهیم خلیل به عنوان عبدی شکور یاد میکند و در ادامه به اعطای مواهب پروردگار به ایشان میپردازد.در مقابل قوم بنی اسراییل را به عنوان قومی که کفران نعمات فراوان خداوند نمودند را مثال میزند و سرانجام شومشان که دچار قحطی وسلب نعمت شده اند را یادآور میشود که در ذهن این بیت پرمسمای مولوی تداعی میگردد:
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفرنعمت از کفت بیرون کند
امام محمد باقر (ع)میفرمایند:افزایش نعمت ازسوی خداوند قطع نگردد،مگر آنگاه که شکرگزاری بندگان قطع گردد."بحارالانوار ج71 ص56"
منظور از گفتن الحمدلله تنها لقلقه زبان نیست بلکه حمدی است که از عمق جان ودرون دل برخیزد.چه بسیارند کسانی که با زبان شکر خدا میگویند ولی در عمل کفران نعمت میکنند از این رو خداوند متعال میفرماید:"وقلیل من عبادی الشکور"که ناظر بر شکر عملی است نه صرفا زبانی. مثل سجده شکر،نماز شکر،احسان و ولیمه دادن و انفاق و....
خوب است این آیه شریفه را همواره به خاطر بسپاریم:
وبه یاد آور آن زمان را که خداوند اعلان کرد که اگر شکر کنید نعمتم را بر شما زیاد کنم و اگر کفران کنید عذاب من شدید است.(ابراهیم/7)