قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء چهاردهم» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

271 . صفحه 271


بیست و دوم شهریور :


نفیسه :


(آیه 35)- این آیه به یکى از منطقهاى سست و بى‏اساس مشرکان اشاره کرده، مى‏گوید: «و مشرکان گفتند: اگر خدا مى‏خواست نه ما و نه نیاکان ما هیچ چیز غیر او را عبادت نمى‏کردیم» و به سراغ بتها نمى‏رفتیم (وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا).
«و چیزى را بدون اذن او تحریم نمى‏نمودیم» (وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ).
این جمله اشاره به قسمتى از چهارپایانى است که مشرکان در عصر جاهلیت، از پیش خود تحریم کرده بودند. آنها مى‏خواستند چنین استدلال کنند که اگر اعمال ما مورد رضاى خدا نیست پس چرا قبلا پیامبرانى نفرستاد و از همان روز اول به نیاکان ما نگفت من به این کار راضى نیستم این سکوت او دلیل بر رضاى اوست! لذا در پاسخ مى‏فرماید: «پیشینیان آنها نیز همین کارها را انجام دادند (و به همین بهانه‏ها متوسل شدند) ولى آیا پیامبران الهى وظیفه‏اى جز ابلاغ آشکار دارند؟» (کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
و این چنین است راه و رسم همه رهبران راستین که در اصل دعوت هرگز از سخنان دو پهلو استفاده نمى‏کنند، در بیان حقیقت چیزى فرو گذار نمى‏نمایند و تمام عواقب این صراحت و قاطعیت را نیز به جان پذیرا هستند.

(آیه 36)- به دنبال اعلام این واقعیت که وظیفه پیامبران تنها ابلاغ آشکار است، در این آیه اشاره کوتاه و جامعى به وضع دعوت پیامبران کرده، مى‏گوید: «ما در هر امتى رسولى فرستادیم» (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا). که دعوت ما را به گوش امتها برسانند سپس اضافه مى‏کند محتواى دعوت همه این رسولان این بود که: «خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید» (أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).
چرا که اگر پایه‏هاى توحید محکم نشود، و طاغوتها از جوامع انسانى و محیط افکار طرد نگردند، هیچ برنامه اصلاحى قابل پیاده کردن نیست.
اکنون ببینیم نتیجه دعوت انبیا به توحید به کجا رسید، در اینجا قرآن مى‏گوید:
«گروهى از آن امتها کسانى بودند که خدا هدایتشان کرد» (فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ).
«و گروهى از آنان ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ).
و در پایان آیه براى بیدار کردن گمراهان و تقویت روحیه هدایت یافتگان این دستور عمومى را صادر مى‏کند: «پس در روى زمین سیر کنید (و آثار گذشتگان را که بر صفحه زمین و در دل خاک نهفته است بررسى نمایید) و ببینید سر انجام کار کسانى که آیات خدا را تکذیب کردند به کجا کشید» (فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).
این تعبیر خود دلیل زنده‏اى بر آزادى اراده انسان است، چرا که اگر هدایت و ضلالت اجبارى بود، سیر در ارض و مطالعه حالات پیشینیان بیهوده بود.


(آیه 37)- در این آیه ضمن دلدارى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تأکید مى‏کند که، سرانجام کار این گروه گمراه و لجوج به جایى مى‏رسد که: «هر قدر بر هدایت آنها حریص باشى (و تلاش کنى فایده‏اى ندارد زیرا) خداوند کسى را که گمراه کرد هدایت نمى‏کند»! (إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ).
«و براى آنها هیچ یار و یاورى نیست» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
جمله فوق مخصوص آن گروه است که خیره سرى و لجاجت را به حد اعلا رسانده، و آن چنان در استکبار و غرور و غفلت و گناه غرقند که دیگر درهاى هدایت به روى آنها گشوده نخواهد شد.


(آیه 38)-
شأن نزول:
نقل شده که: مردى از مسلمانان از یکى از مشرکان طلبى داشت، هنگامى که از او مطالبه کرد او در پرداخت دین خود تعلل ورزید، مرد مسلمان ناراحت شد و ضمن سخنانش چنین سوگند یاد کرد: قسم به چیزى که بعد از مرگ در انتظار او هستم ... (و هدفش قیامت و حساب خدا بود) مرد مشرک گفت:
سوگند به خدا که او هیچ مرده‏اى را زنده نخواهد کرد.
آیه نازل شد و به او و مانند او پاسخ گفت.
تفسیر:
معاد و پایان گرفتن اختلافها: در تعقیب بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون مسأله «توحید» و «رسالت پیامبران» آمد، قرآن در اینجا با ذکر گوشه‏اى از مباحث «معاد»، این بحثها را تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «و آنها مؤکدا سوگند یاد کردند که خداوند کسانى را که مى‏میرند هرگز مبعوث نمى‏کند»، و به زندگى جدید باز نمى‏گرداند (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ).
این انکار بى‏دلیل، آن هم انکارى توأم با قسمهاى مؤکّد، نشانه‏اى از نادانى آنها و بى‏خبریشان بود، لذا قرآن در پاسخ آنها چنین مى‏گوید: «این وعده قطعى خداوند است (که همه مردگان را به حیات جدید باز مى‏گرداند تا نتیجه اعمالشان را ببینند) ولى غالب مردم نمى‏دانند» و بر اثر ناآگاهى دست به انکار مى‏زنند (بَلى‏ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).


(آیه 39)- سپس به بیان یکى از هدفهاى معاد، و بعد از آن به ذکر قدرت خدا بر این کار، مى‏پردازد، تا نشان دهد اگر سر چشمه انکار آنها تصور بى‏هدف بودن معاد است این اشتباه بزرگى است.
نخست مى‏گوید: خداوند مردگان را مبعوث مى‏کند:«تا براى همگان روشن سازد آنچه را که در آن اختلاف داشتند» (لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ).
«و تا کسانى که این واقعیت را انکار مى‏کردند بدانند دروغ مى‏گفتند» (وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ).
بنابراین، بازگشت به وحدت و پایان گرفتن اختلافات عقیدتى یکى از اهداف معاد را تشکیل مى‏دهد که در آیه فوق به آن اشاره شده است.


(آیه 40)- در این آیه به بیان این حقیقت مى‏پردازد که اگر آنها بازگشت انسان را به زندگى جدید محال مى‏شمرند باید بدانند که قدرت خداوند برتر و بالاتر از اینهاست، «هنگامى که ما چیزى را اراده کنیم فقط به آن مى‏گوییم موجود باش! آن نیز بلافاصله موجود مى‏شود» (إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
با چنین قدرت کامله‏اى که تنها فرمان موجود باش، براى وجود هر چیز کافى است: دیگر چه جاى شک و تردید در قدرت خدا بر بازگشت مردگان به زندگى باقى مى‏ماند؟
تعبیر به «کن» (موجود باش) نیز از ضیق بیان و عدم گنجایش الفاظ است، والا حتى نیاز به جمله «کن» نیست، اراده خدا همان و تحقق یافتن همان.


(آیه 41)-
شأن نزول:
در شأن نزول این آیه و آیه بعد چنین نقل کرده‏اند که گروهى از مسلمانان مانند «بلال» و «عمار یاسر» و «صهیب» و «خبّاب» پس از اسلام آوردن در مکه سخت تحت فشار بودند، و براى تقویت اسلام و رساندن صداى خود به دیگران، پس از هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به «مدینه» هجرت کردند، در این میان «صیهب» که مرد مسنّى بود به مشرکان مکه چنین پیشنهاد کرد: بیایید اموال مرا بگیرید و بگذارید به «مدینه» بروم، آنها موافقت کردند.
آیه نازل شد و پیروزى او و امثال او را در این جهان و جهان دیگر بازگو کرد.
تفسیر:
پاداش مهاجران- در تعقیب آیات گذشته که از منکران قیامت و مشرکان لجوج سخن مى‏گفت، این آیه از مهاجران راستین و پاکباز سخن مى‏گوید، تا وضع دو گروه در مقایسه با یکدیگر روشن گردد.
نخست مى‏گوید: «آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه و مقام خوبى به آنها مى‏دهیم» (وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً). چرا که آنها با نهایت اخلاص براى گسترش دعوت اسلام به تمام زندگى خویش پشت پا زدند.
این پاداش دنیاى آنهاست «اما پاداش آخرت، اگر بدانند، بسیار بزرگتر است» (وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).


(آیه 42)- سپس در این آیه، این مهاجران راستین و پر استقامت و با ایمان را با دو صفت توصیف کرده، مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که شکیبایى و صبر و استقامت را پیشه خود ساخته، و توکل و تکیه آنها بر پروردگارشان است» (الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۳
* مسافر
شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۲ ق.ظ

270 . صفحه 270



بیست و یکم شهریور :



نفیسه :


(آیه 27)- آنچه در آیه قبل گفته شد عذاب دنیاى مستکبران است ولى مجازاتشان به همین جا پایان نمى‏گیرد، بلکه «بعد از این در روز رستاخیز خدا آنها را رسوا مى‏سازد» (ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ).
و آنها را مورد سؤال قرار مى‏دهد و مى‏گوید: «شریکانى که شما براى من ساختید (و به آنها عشق مى‏ورزیدید) و به خاطر آنها با دیگران دشمنى مى‏کردید،کجا هستند؟ (وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ).
در اینجا آنها پاسخى براى این سؤال مسلما ندارند ولى: «کسانى که به آنها علم داده شده (زبان به سخن مى‏گشایند و) مى‏گویند: شرمندگى و رسوایى و بدبختى، امروز بر کافران است» (قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْکافِرِینَ). و این خود یک نوع مجازات و کیفر روانى براى آنهاست.

آیه 28)- این آیه با تعبیرى که درس تکان دهنده‏اى براى بیدار کردن غافلان و بى‏خبران است در توصیف کافران مى‏گوید: آنها «کسانى هستند که فرشتگان مرگ روح آنها را مى‏گیرند، در حالى که به خود ظلم کرده بودند» (الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ).
زیرا انسان هر ظلم و ستمى کند در درجه اول به خودش باز مى‏گردد و خانه خویشتن را قبل از خانه دیگران ویران مى‏سازد.
اما آنها هنگامى که خود را در آستانه مرگ مى‏بینند و پرده‏هاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار مى‏رود «فورا تسلیم مى‏شوند، (و به دروغ مى‏گویند:) ما کار بدى انجام نمى‏دادیم»! (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).
آیا دروغ مى‏گویند، به خاطر این که دروغ بر اثر تکرار، صفت ذاتى آنها شده است؟ و یا مى‏خواهند بگویند ما مى‏دانیم این اعمال را انجام داده‏ایم ولى اشتباه کرده‏ایم و سوء نیت نداشته‏ایم، ممکن است هر دو باشد.
ولى بلافاصله به آنها گفته مى‏شود شما دروغ مى‏گویید، اعمال زشت فراوانى انجام دادید «آرى خداوند به آنچه انجام مى‏دادید (و همچنین از نیتهاى شما) باخبر است»(بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بنابراین جاى انکار کردن و حاشا نمودن نیست! و این ایمان اضطرارى هم سودى ندارد.


(آیه 29)- «اکنون که چنین است از درهاى جهنم وارد شوید در حالى که جاودانه در آن خواهید بود» (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها).
«چه جاى بدى است جایگاه متکبران» (فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).


(آیه 30)- سرنوشت پاکان و نیکان: در آیات گذشته اظهارات مشرکان درباره قرآن و نتایج آن را خواندیم، اما در اینجا اعتقاد مؤمنان را با ذکر نتایجش مى‏خوانیم:
نخست مى‏گوید: «و (هنگامى که) به پرهیزکاران گفته مى‏شود پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟ مى‏گفتند: خیر و سعادت» (وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً).
چه تعبیر رسا و زیبا و جامعى! «خَیْراً» آن هم خیر مطلق، که مفهوم گسترده‏اش همه نیکیها، سعادتها و پیروزیهاى مادى و معنوى را در بر مى‏گیرد.
سپس همان گونه که در آیات گذشته، نتیجه اظهارات مشرکان، به صورت کیفرهاى مضاعف دنیوى و اخروى، مادى و معنوى، بیان شد، در آیه مورد بحث نتیجه اظهارات مؤمنان به این صورت بیان شده است: «براى کسانى که نیکى کردند، در این دنیا نیکى است» (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ).
قابل توجه این که «حسنه» همانند «خیر» است که انواع حسنات و نعمتهاى این جهان را در بر مى‏گیرد.
این پاداشهاى دنیاى آنهاست، سپس اضافه مى‏کند: «و سراى آخرت از این هم بهتر است، و چه خوبست سراى پرهیزکاران»؟ (وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ).

(آیه 31)- این آیه سراى پرهیزکاران را که قبلا بطور سربسته بیان شد، توصیف کرده، مى‏گوید: سراى پرهیزکاران «باغهاى جاویدان بهشت است که همگى وارد آن مى‏شوند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها).
«نهرهاى جارى از زیر درختانش مى‏گذرد» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
تنها مسأله باغ و درخت مطرح نیست، بلکه «هر چه بخواهند در آنجا هست» (لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند پرهیزکاران را چنین پاداش مى‏دهد» (کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ).


(آیه 32)- در آیات گذشته خواندیم که فرشتگان مرگ مشرکان مستکبر را قبض روح مى‏کنند در حالى که ستمگرند.
اما در اینجا مى‏خوانیم که: پرهیزکاران «کسانى هستند که فرشتگان قبض ارواح، روح آنان را مى‏گیرند در حالى که پاک و پاکیزه‏اند» (الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ). پاکیزه از آلودگى شرک پاکیزه از ظلم و استکبار و هر گونه گناه.
در اینجا فرشتگان «به آنها مى‏گویند: سلام بر شما باد»! (یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ). سلامى که نشانه امنیت و سلامت و آرامش کامل است.
سپس مى‏گویند: «وارد بهشت شوید به خاطر اعمالى که انجام مى‏دادید» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبیر به «تَتَوَفَّاهُمُ» (روح آنها را دریافت مى‏دارند) اشاره است به این که مرگ به معنى فنا و نیستى و پایان همه چیز نیست، بلکه انتقالى است از یک مرحله به مرحله بالاتر.


(آیه 33)- بار دیگر به تجزیه و تحلیل، پیرامون طرز فکر و برنامه مشرکان و مستکبران پرداخته و با زبان تهدید مى‏گوید: آنها چه انتظارى مى‏کشند؟ «آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بیایند» درهاى توبه بسته شود، پرونده اعمال پیچیده گردد و راه بازگشت باقى نماند؟!َلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ).
«و یا (این که انتظار مى‏کشند) فرمان پروردگار (دائر به عذاب و مجازات آنها) فرا رسد» آنگاه توبه کنندَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ).
ولى توبه آنها در آن زمان بى‏اثر است.
سپس اضافه مى‏کند: تنها این گروه نیستند که این چنین مى‏کنند بلکه، «کسانى که پیش از ایشان بودند نیز چنین کردند»!َذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«خداوند به آنها ستم نکرد ولى آنها پیوسته به خویشتن ستم مى‏کردند»َ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).چرا که آنها در حقیقت تنها نتیجه اعمال خود را باز مى‏یابند.

(آیه 34)- باز به نتیجه اعمال آنها مى‏پردازد و مى‏گوید: «سرانجام، سیئات اعمالشان به آنها رسید» (فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا).
«و آنچه را استهزاء مى‏کردند (از وعده‏هاى عذاب الهى) بر آنها وارد شد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
آیه فوق بار دیگر این واقعیت را تأکید مى‏کند که این اعمال انسان است که دامان او را در این جهان و آن جهان مى‏گیرد و در چهره‏هاى مختلف تجسم مى‏یابد و او را رنج و آزار و شکنجه مى‏دهد نه چیز دیگر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۲
* مسافر
جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ب.ظ

269 . صفحه 269


بیستم شهریور :



نفیسه :



(آیه 15)- خداوند پس از بیان نعمت دریاها در آیه قبل، به سراغ کوههاى سخت و سنگین مى‏رود، مى‏گوید: «و در زمین کوههاى ثابت و محکمى افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد» و به شما آرامش بخشد (وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ).
و از آنجا که کوهها یکى از مخازن اصلى آبها (چه به صورت برف و یخ و چه به صورت آبهاى درونى) مى‏باشند بلافاصله بعد از آن، نعمت وجود نهرها را بیان کرده، مى‏گوید: «و (براى شما) نهرهایى قرار دادیم» (وَ أَنْهاراً).
و از آنجا که وجود کوهها ممکن است این توهم را به وجود آورد که بخشهاى زمین را از یکدیگر جدا مى‏کند، و راهها را مى‏بندد، چنین اضافه مى‏کند: «و (برای شما) راههائى (قرار داد) تا هدایت شوید» (وَ سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).

(آیه 16)- و از آنجا که راه بدون نشانه و علامت و راهنما، انسان را به مقصد نمى‏رساند بعد از ذکر نعمت «راه» به این «نشانه‏ها» اشاره کرده، مى‏گوید:
«و علاماتى قرار داد» (وَ عَلاماتٍ).
این علامتها انواع زیادى دارد: شکل کوهها و درّه‏ها و بریدگیهاى آنها، فراز و نشیبهاى قطعات مختلف زمین، رنگ خاکها و کوهها، و حتى چگونگى وزش بادها هر یک، علامتى براى پیدا کردن راههاست.
ولى از آنجا که در پاره‏اى از اوقات در بیابانها، در شبهاى تاریک، یا هنگامى که انسان شبانه در دل اقیانوسها سفر مى‏کند از این علامات خبرى نیست، خداوند علامات آسمانى را به کمک فرستاده تا اگر در زمین علامتى نیست، از علامت آسمان استفاده کنند و گمراه نشوند! لذا اضافه مى‏کند: «و به وسیله ستارگان، مردم هدایت مى‏شوند» (وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ).
جالب توجه این که: روایات بسیارى از ائمه علیهم السّلام وارد شده که در آنها «نجم» (ستاره) به پیامبر و «علامات» به امامان تفسیر شده است که اشاره به تفسیر معنوى آیه است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام چنین مى‏خوانیم: «النّجم رسول اللّه و العلامات الائمة علیهم السّلام»: «ستاره اشاره به پیامبر است و علامات امامان علیهم السّلام هستند».

(آیه 17)- پس از بیان آن همه نعمتهاى بزرگ و الطاف خفىّ پروردگار، وجدان انسانها را به داورى مى‏طلبد و مى‏گوید: «آیا کسى که مى‏آفریند همچون کسى است که نمى‏آفریند، آیا متذکر نمى‏شوید»؟! (أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
آیا باید در برابر خالق این همه نعمتها سجده کرد؟ یا موجوداتى که خود مخلوق ناچیزى بیش نیستند و هرگز خلقتى نداشته و ندارند؟ این یک روش مؤثر تربیتى است که قرآن در بسیارى از موارد از آن استفاده کرده است، مسائل را به صورت استفهامى طرح، و پاسخ آن را بر عهده وجدانهاى بیدار مى‏گذارد، و حس خودجوشى مردم را به کمک مى‏طلبد.

(آیه 18)- سرانجام براى این که هیچ کس تصور نکند نعمت خدا منحصر به اینهاست مى‏گوید: «و اگر بخواهید نعمتهاى خدا را شماره کنید قادر بر احصاى آن نیستید» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).
اکنون این سؤال پیش مى‏آید که پس ما چگونه مى‏توانیم حق شکر او را ادا کنیم؟ آیا با این حال در زمره ناسپاسان نیستیم؟
پاسخ این سؤال را قرآن در آخرین جمله این آیه بیان کرده، مى‏گوید:
«خداوند غفور رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
آرى! خدا مهربانتر و بزرگوارتر از آن است که شما را به خاطر عدم توانایى بر شکر نعمتهایش مؤاخذه یا مجازات کند، همین قدر که بدانید سر تا پاى شما غرق نعمت اوست و از اداى حق شکرش عاجزید و عذر تقصیر به پیشگاهش برید، نهایت شکر او را انجام داده‏اید.ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جا آورد!
ولى اینها همه مانع از آن نیست که ما به مقدار توانایى به احصاى نعمتهایش بپردازیم.

(آیه 19)- از آنجا که در آیات گذشته به دو قسمت از مهمترین صفات خدا اشاره شد در اینجا به سومین صفت «معبود حقیقى» اشاره مى‏شود که علم و دانایى است، مى‏گوید: «خداوند مى‏داند آنچه را پنهان مى‏دارید و آنچه را آشکار مى‏سازید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).
پس چرا به دنبال بتها مى‏روید که نه کمترین سهمى در خالقیت جهان دارند، نه کوچکترین نعمتى به شما بخشیده‏اند، و نه از اسرار درون و اعمال برون شما آگاهند؟

(آیه 20)- بار دیگر روى مسأله خالقیت تکیه مى‏کند، ولى از آیه مشابه آن که قبلا داشتیم فراتر مى‏رود و مى‏گوید: «معبودهایى را که آنها غیر از خدا مى‏خوانند نه تنها چیزى را خلق نمى‏کنند بلکه خودشان مخلوقند» (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).تاکنون بحث در این بود که اینها خالق نیستند و به همین دلیل لایق عبادت نمى‏باشند اکنون مى‏گوید آنها خود مخلوقند، نیازمند و محتاجند.

(آیه 21)- از این گذشته، «آنها مردگانى هستند که هرگز استعداد حیات ندارند» (أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ).
سپس اضافه مى‏کند: «و این بتها اصلا نمى‏دانند در چه زمانى (عبادت کنندگانشان) مبعوث خواهند شد» (وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ).
اگر پاداش و جزا به دست آنها بود حدّاقل باید از «رستاخیز بندگان خود» باخبر باشند، با این نادانى چگونه لایق عبادتند؟
و این پنجمین صفتى است که معبود به حق باید داشته باشد و آنها فاقد آنند.
بت و بت پرستى در منطق قرآن مفهوم وسیعى دارد. هر موجود و هر کسى را که تکیه گاه خود در برابر خدا قرار دهیم و سرنوشت خود را دست او بدانیم او بت ما محسوب مى‏شود، به همین دلیل تمام آنچه در آیات فوق آمده درباره کسانى که امروز ظاهرا خدا پرستند اما استقلال یک فرد مؤمن راستین را از دست داده و تکیه گاهى براى خود از بندگان ضعیف انتخاب کرده‏اند و به صورت وابسته زندگى مى‏کند، شامل مى‏شود.

(آیه 22)- به دنبال این استدلالات زنده و روشن بر نفى صلاحیت بتها، چنین نتیجه گیرى مى‏کند بنابراین «معبود شما معبود واحدى است» (إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
و از آنجا که ایمان به مبدأ و معاد همه جا با یکدیگر قرین و لازم و ملزوم یکدیگرند بلافاصله اضافه مى‏کند: «آنها که ایمان به آخرت ندارند (و طبعا ایمان درستى به مبدأ نیز ندارند) دلهایشان حقیقت را انکار مى‏کند و در برابر حق مستکبرند» (فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ).
و گرنه دلائل توحید براى آنها که حق جو و متواضع در مقابل حقیقتند آشکار است، و هم دلائل معاد، ولى خوى استکبار و عدم تسلیم در برابر حق سبب مى‏شود که آنها دائما حالت انکار و نفى به خود بگیرند.

(آیه 23)- در این آیه بار دیگر روى علم خدا به غیب و شهود و پنهان و آشکار مجددا تکیه کرده، مى‏گوید: «قطعا خداوند از آنچه پنهان مى‏دارند و آنچه آشکار مى‏سازند باخبر است» (لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
این جمله در واقع تهدیدى است در برابر کفار و دشمنان حق که خدا از حال آنها هرگز غافل نیست.
آنها مستکبرند و «خداوند مستکبران را دوست نمى‏دارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ). چرا که استکبار در برابر حق اولین نشانه بیگانگى از خداست.

(آیه 24)-
شأن نزول:
این آیه درباره «مقتسمین» (تبعیض گران) که قبلا درباره آنها بحث شد نازل گردیده است، آنها شانزده نفر بودند که به چهار گروه تقسیم شدند و هر گروه چهار نفرى بر سر راه مردم در یکى از جاده‏هاى مکه در ایام حج ایستادند تا پیش از آنکه مردم وارد شوند ذهن آنها را نسبت به قرآن و اسلام بدبین سازند، و بگویند محمد صلّى اللّه علیه و آله دین و آیین تازه‏اى نیاورده بلکه همان افسانه‏هاى دروغین پیشینیان است.
تفسیر:
آنها که بار گناه دیگران را بر دوش مى‏کشند- در آیات گذشته سخن از مستکبران بود و در این آیه منطق همیشگى این گروه بى‏ایمان منعکس شده است، مى‏گوید: «و هنگامى که به آنها گفته شود پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟ در پاسخ مى‏گویند: (اینها وحى الهى نیست) همان افسانه‏هاى دروغین پیشینیان است» (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
جالب این که مستکبران امروز نیز غالبا موذیانه براى فرار از حق و همچنین براى گمراه ساختن دیگران به این تهمت متوسل مى‏شوند، حتى در کتب جامعه شناسى شکل به اصطلاح علمى به آن داده‏اند و مذهب را زاییده جهل بشر و تفسیرهاى مذهبى را اسطوره‏ها مى‏نامند! اما آنها با مذاهب خرافى و ساختگى هرگز جنگ و ستیز ندارند، مخالفت آنها تنها با مذاهب راستین است که افکار انسانها را بیدار مى‏کند، و زنجیرهاى استعمار را درهم مى‏شکند سدّ راه مستکبران و استعمارگران است.

(آیه 25)- این آیه نتیجه اعمال این کوردلان را چنین بیان مى‏کند: «اینها باید روز رستاخیز هم بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش بکشند و هم سهمى از گناهان کسانى را که بخاطر جهل گمراه کرده‏اند»! (لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
«بدانید آنها بدترین و زر و مسؤولیت را بر دوش مى‏کشند» (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ).
چرا که گاهى گفتار آنها سبب گمراهى هزاران نفر مى‏شود، چقدر دشوار است که انسان هم بار گناهان خود را بر دوش کشد و هم سهمى از گناهان هزاران نفر دیگر را، و هرگاه سخنان گمراه کننده آنها باقى بماند و سرچشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نیز بر دوششان سنگینى مى‏کند!

(آیه 26)- این آیه به بیان این نکته مى‏پردازد که این اولین بار نیست که مستکبران به رهبران الهى تهمت مى‏زنند و وحى آسمانى را اساطیر اولین مى‏شمارند، بلکه «آنهایى که قبل از اینها بودند نیز از این گونه توطئه‏ها داشتند، ولى خداوند به سراغ شالوده زندگى آنها رفت و از اساس آن را ویران نمود، و سقف بر سرشان از بالا فرود آمد»! (قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ).
«و عذاب و مجازات الهى از آنجا که (باور نمى‏کردند و) نمى‏دانستند به سراغشان آمد» (وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ).
ریشه کن کردن ساختمان و فرود آمدن سقف، ممکن است اشاره به ساختمان و سقف ظاهرى آنها باشد که بر اثر زلزله‏ها و صاعقه‏ها درهم کوبیده شد و بر سر آنان فرود آمد، و ممکن است کنایه از سازمان و تشکیلات آنها باشد که به فرمان خدا از ریشه برکنده شد، و نابود گشت، ضمنا مانعى ندارد که آیه اشاره به هر دو معنى باشد.


اعظم :



آیه 15 : کوهها محصول یک تصادف کور نیست .... روی تدبیر حکیمانه ساخته شده

آیه 15 :راهها چه اونایی که طبیعی به وجو اومده چه اونایی رو که ساخته بشره در واقع خداوند خالق اونهاست

آیه 16 : شناخت مسیرها و راهها با استفاده از ستارگان

آیه 16 : نشانه ها رو جدی بگیریم ... چراغ هدایتن (علامات... یهتدون)

آیه 17 : خداشناسی و خداپرستی در فطرت آدها هستش فقط نیاز به تذکر داریم (افلا تذکرون)

آیه 18 : چه خوش گفته سعدی علیه الرحمه :

از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش بدرآید

اعملوا آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور


بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر بدرگاه خدای آورد
ور نه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد

آیه 19 : علم سومین پایه ربوبیت هستش .... اولی خلق ... دومی انعام بر اساس مغفرت و رحمت و سومی علم ....گر معبود به این صفت علم متصف نباشد، عبادت کردن یا عبادت نکردن بندگان برای او تفاوتی ندارد، و عبادت کردن او عملی لغو و بی ثمرخواهد بود، پس ناگزیر معبود و اله باید علم داشته باشد، آنهم علمی به ظاهر وباطن بنده اش ، چون اساس عبادت به نیت است و نیت هم مربوط به باطن بنده می باشد و خدای عز وجل عالم است به ظاهر و باطن بندگانش ، به همین جهت هم سزاوار پرستش است . (المیزان)

آیه 20 : خلق از صفات ربوبیت هستش و برای بتها جایگاهی نداره

آیه 21 : در قیامت بتها هم مبعوث می شوند

آیه 21 : معبودهای خیالی مشرکان فاقد حیات و شعور هستند و چون حیاتی ندارند، لذا علم هم ندارند

ایه 22 : توحید عبارتست از اعتقاد به وحدانیت خدای متعال و ایمان به محتوای رسالت پیامبران او و ایمان به روز حساب و جزا، ولذا دراینجا کافر را کسی دانسته که به روز جزا و آخرت ایمان نداشته باشد، چون ایمان به روز جزا مستلزم ایمان به وحدانیت خدا و رسالت فرستادگان اوست


آیه 22: قبلهای انکار کننده ... تکبر ... خداوندا ما را از این خصایص محفوظ دار


آیه 24 :چقدر این جمله در عصر ما آشناست : این مطالب وحیی از جانب خدا نیست ،بلکه اکاذیب و خرافاتی است که پیشینیان آن را برای آیندگان باقی گذاشته اند وخلاصه چیزی جز دروغ و افسانه پردازی و خرافه نیست .


آیه 25 : این آیه را روایتی از رسول اکرم (ص ) نیز تأیید می نماید که فرمودند: (من سن سنه حسنه کان له اجرها و اجر من عمل بها من غیر ان ینقص من اجره شی ء و من سن سنه سیئه کان له وزرها و وزر من عمل بها)، (هر کس سنت خوبی را پایه گذاری کند، هم اجر عمل خود را می بردو هم اجر هر کسی را که بدان سنت عمل کند، بدون اینکه از اجر عاملین آن چیزی کاسته شود و هر کس سنت بدی را پایه گذاری نماید، هم وزر آن عمل را بدوش خواهد کشید و هم وزر هر کسی را که به آن عمل کند).

ان شاءالله همه اونچه از خودمون به جای میذاریم یه سنت پسندیده باشه.... فراموش نکنیم گاهی کاری رو انجام میدیم که جرات ادمها رو برای کار خیر باز می کنه و گاهی کار بدی انجام میدیم که جرات آدمها رو برای بدیها باز می کنه ... حواسمون رو جمع کنیم و مراقب بعد وسیعی که کارامون داره باشیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۴۳
* مسافر
پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۹ ب.ظ

268 . صفحه 268



نوزدهم شهریور :


نفیسه :


(آیه 7)- در این آیه به یکى دیگر از منافع مهم بعضى از این حیوانات اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها بارهاى سنگین شما را (بر دوش خود) حمل مى‏کنند و به سوى شهر و دیارى که جز با مشقت زیاد به آن نمى‏رسیدید مى‏برند» (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ).
این نشانه رحمت و رأفت خداوند است که این چهار پایان را با این قدرت و نیرو آفریده است، و آنها را رام و تسلیم شما نیز گردانیده «چرا که پروردگار شما رءوف و رحیم است» (إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).
به این ترتیب این چهار پایان در درجه اول، پوشش و وسائل دفاعى براى انسان در برابر گرما و سرما تولید مى‏کنند، و در درجه بعد از فرآورده‏هاى لبنیاتى آنها استفاده مى‏شود، و سپس از گوشتشان، و بعد از آثار روانى که در دلها مى‏گذارند، مورد توجه قرار گرفته و سر انجام باربرى آنها.

(آیه 8)- آنگاه به سراغ گروه دیگرى از حیوانات مى‏رود که براى سوارى انسان از آنها استفاده مى‏شود، مى‏فرماید: «خداوند اسبها و استرها و الاغها را آفرید تا شما بر آن سوار شوید، و هم مایه زینت شما باشد» (وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زِینَةً).
در پایان آیه به مسأله مهمترى اشاره کرده و افکار را به وسائل نقلیه و مرکبهاى گوناگونى که در آینده در اختیار بشر قرار مى‏گیرد و بهتر و خوبتر از این حیوانات مى‏تواند استفاده کند متوجه مى‏سازد، و مى‏گوید: «و خداوند چیزها (وسائل نقلیه دیگرى) مى‏آفریند که شما نمى‏دانید»(وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ).


(آیه 9)- به دنبال نعمتهاى مختلفى که در آیات گذشته بیان شد در اینجا به یکى از نعمتهاى بسیار مهم معنوى اشاره کرده، مى‏فرماید: «بر خداست که راه راست و صراط مستقیم را (که هیچ گونه انحراف و کژى در آن نیست) در اختیار بندگان بگذارد» (وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ).
در این که این راه راست اشاره به جنبه تکوینى یا تشریعى مى‏کند، مفسران تفسیرهاى مختلفى دارند، ولى هیچ مانعى ندارد که هر دو جنبه را شامل شود.
به این ترتیب که خداوند از نظر خلقت و آفرینش و تکوین، انسان را مجهز به عقل و استعداد و نیروهاى لازم براى پیمودن این صراط مستقیم کرده است.
و از سوى دیگر، خدا پیامبران را با وحى آسمانى و تعلیمات کافى و قوانین مورد نیاز انسان فرستاده است، تا از نظر تشریع، راه را از چاه مشخص کرده و با انواع بیانها او را تشویق به پیمودن این راه کنند و از مسیرهاى انحرافى باز دارند.
سپس از آنجا که راههاى انحرافى فراوان است، به انسانها هشدار مى‏دهد و مى‏گوید: «بعضى از این راهها منحرف و بیراهه است» (وَ مِنْها جائِرٌ).
و از آنجا که نعمت اختیار و آزادى اراده و انتخاب، یکى از مهمترین عوامل تکامل انسان مى‏باشد با یک جمله کوتاه به آن اشاره کرده، مى‏گوید: «اگر خدا مى‏خواست همه شما را (به اجبار) به راه راست هدایت مى‏کرد» به گونه‏اى که نتوانید گامى از آن فراتر بگذارید (وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ).
ولى این کار را نکرد، چرا که هدایت اجبارى، نه افتخار است و نه تکامل!


(آیه 10)- در این آیه باز به سراغ نعمتهاى مادى مى‏رود تا حس شکرگزارى انسانها را برانگیزد، آتش عشق خدا را در دلهایشان بیفروزد، و آنها را به شناخت بیشتر بخشنده این نعمتها دعوت کند.
مى‏گوید: «او کسى است که از آسمان آبى فرستاد» (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
آبى حیات بخش، زلال، شفاف، و خالى از هرگونه آلودگى «که نوشیدن شما از آن است» (لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ).
«و نیز گیاهان و درختانى از آن به وجود مى‏آید که (حیوانات خود را) در آن به چرا مى‏فرستید» (وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ).
بدون شک منافع آب باران تنها نوشیدن انسان و روییدن درختان و گیاهان نیست، بلکه شستشوى زمینها، تصفیه هوا، ایجاد رطوبت لازم براى طراوت پوست تن انسان و راحتى تنفس او، و مانند آن همه از فوائد باران است، ولى از آنجا که دو قسمت یاد شده، از اهمیت بیشترى برخوردار بوده روى آن تکیه شده.


(آیه 11)- باز همین مسأله را چنین ادامه مى‏دهد: «خداوند با آن (آب باران) براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوه‏ها مى‏رویاند» (یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).
«مسلما در آفرینش این (میوه‏هاى رنگارنگ و پربرکت و این همه محصولات کشاورزى) نشانه روشنى (از خدا) براى اندیشمندان است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).


(آیه 12)- سپس به نعمت تسخیر موجودات مختلف جهان در برابر انسان اشاره کرده، مى‏فرماید: «و (خداوند) شب و روز را براى شما مسخر کرد و همچنین خورشید و ماه را» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
«و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شما هستند» (وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ).
«مسلما در این امور نشانه‏هایى است (از عظمت خدا و بزرگى آفرینش) براى آنها که اندیشه مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).


(آیه 13)- علاوه بر اینها «مخلوقاتى را که در زمین براى شما آفریده» نیز مسخر فرمان شما ساخت (وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ).
 «مخلوقاتى گوناگون و رنگارنگ» (مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).
از انواع پوششها، غذاها، همسران پاک، وسائل رفاهى گرفته تا انواع معادن و منابع مفید زیر زمینى و رو زمینى و سایر نعمتها.
 «در اینها نیز نشانه‏اى است (آشکار) براى مردمى که متذکر مى‏شوند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ).
چرا تنها زیتون و نخل و انگور؟!
ممکن است چنین به نظر آید که اگر قرآن در آیات فوق از میان انواع میوه‏ها روى زیتون و خرما و انگور تکیه کرده به خاطر وجود آنها در محیط نزول قرآن بوده است، ولى با توجه به جهانى و جاودانى بودن قرآن، و عمق تعبیراتش روشن مى‏شود که مطلب از این فراتر است.
غذاشناسان و دانشمندان به ما مى‏گویند: کمتر میوه‏اى است که براى بدن انسان از نظر غذایى به اندازه این سه میوه، مفید و مؤثر باشد.
همانها مى‏گویند: «روغن زیتون» براى تولید سوخت بدن ارزش بسیار فراوان دارد، کالرى حرارتى آن بسیار بالا است، و از این جهت یک نیرو بخش است و آنها که مى‏خواهند همواره سلامت خود را حفظ کنند، باید به این اکسیر علاقه‏مند شوند.
روغن زیتون دوست صمیمى کبد آدمى است، و براى رفع عوارض کلیه‏ها و سنگهاى صفراوى و قولنجهاى کلیوى و کبدى و رفع یبوست بسیار مؤثر است.
با پیشرفت دانش پزشکى و غذا شناسى اهمیت دارویى «خرما» نیز به ثبوت رسیده است. در خرما کلسیم وجود دارد که عامل اصلى استحکام استخوانهاست و نیز فسفر وجود دارد که از عناصر اصلى تشکیل دهنده مغز و مانع ضعف اعصاب و خستگى است، قوه بینایى را مى‏افزاید.


و نیز خرما داراى پتاسیم است که فقدان آن را در بدن علت حقیقى زخم معده مى‏دانند، و وجود آن براى ماهیچه‏ها و بافتهاى بدن انسان بسیار پرارزش است.
این سخن امروز در میان غذا شناسان معروف است که خرما از سرطان جلوگیرى مى‏کند.
و اما در مورد «انگور» به گفته دانشمندان غذاشناس به قدرى عوامل مؤثر دارد که مى‏توان گفت، یک داروخانه طبیعى است.
انگور دو برابر گوشت، در بدن حرارت ایجاد مى‏کند، و علاوه بر این ضدّ سم است، براى تصفیه خون، دفع رماتیسم، نقرس، و زیادى اوره خون، اثر درمانى مسلّمى دارد، انگور معده و روده را لایروبى مى‏کند، نشاط آفرین و برطرف کننده اندوه است، اعصاب را تقویت کرده، و ویتامینهاى مختلف موجود در آن به انسان نیرو و توان مى‏بخشد.
بنابراین، تکیه کردن قرآن بر این سه نوع میوه بى‏دلیل نیست، و شاید در آن روز قسمت مهمى از آن بر مردم پوشیده بوده است.


(آیه 14)- نعمت کوهها و دریاها و ستارگان: در اینجا به سراغ بخش مهم دیگرى از نعمتهاى بى‏پایان خداوند در مورد انسانها مى‏رود و نخست از دریاها که منبع بسیار مهم حیات و زندگى است آغاز کرده، مى‏گوید: «و او کسى است که دریاها را براى شما تسخیر کرده و به خدمت شما گمارد» (وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ).
مى‏دانیم قسمت عمده روى زمین را دریاها تشکیل مى‏دهند، و نیز مى‏دانیم نخستین جوانه حیات در دریاها آشکار شده، و قرار دادن آن در خدمت بشر یکى از نعمتهاى بزرگ خدا است.
سپس به سه قسمت از منافع دریاها اشاره کرده، مى‏فرماید: «تا از آن گوشت تازه بخورید» (لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا).
گوشتى که زحمت پرورش آن را نکشیده‏اید تنها دست قدرت خدا آن را در دل اقیانوسها پرورش داده و رایگان در اختیارتان گذارده است.
دیگر از منافع آن مواد زینتى است که از دریاها استخراج مى‏شود لذا اضافه مى‏کند: «و زیورى براى پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید» (وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها).


یکى از ابعاد معروف چهارگانه روح انسان را حس زیبایى تشکیل مى‏دهد که نقش مؤثرى در حیات بشر دارد، لذا باید بطرز صحیح و سالمى- دور از هرگونه افراط و تفریط و اسراف و تبذیر- اشباع گردد.
به همین دلیل در اسلام، استفاده از زینت به صورت معقول و خالى از هرگونه اسراف مانند بهره‏گیرى از لباسهاى خوب، انواع عطریات، بعضى سنگهاى قیمتى و مانند آن- مخصوصا در مورد زنان-که نیاز روحیشان به زینت بیشتر است توصیه شده است، ولى باید خالى از اسراف و تبذیر باشد.
بالاخره سومین نعمت دریاها را حرکت کشتیها به عنوان یک وسیله مهم براى انتقال انسان و نیازمندیهاى او، ذکر مى‏کند، و مى‏فرماید: «کشتیها را مى‏بینى که آبها را بر صفحه اقیانوسها مى‏شکافند» (وَ تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ).
صحنه‏اى که در برابر سرنشینان کشتى به هنگام حرکت بر صفحه اقیانوسها ظاهر مى‏شود چقدر دیدنى است خدا این نعمت را به شما داد تا از آن بهره گیرید «و از فضل او در مسیر تجارت خود از کشتیها استفاده کنید» (وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ).
با توجه به این همه نعمت، حس شکرگزارى را در شما زنده کند، «و شاید شکر نعمتهاى او را به جا آورید» (وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).


اعظم :



ایه 8: (قصد)یعنی استقامت راه و (قصد السبیل )یعنی راهی که قاصداست و انسان را به مقصد می رساند و به عکس (جائر) یعنی راهی منحرف ازهدف که رهرو را به بیراهه می کشاند و از هدف گمراه می کند. و این از نعمات الهی است و او بر بندگان خود منت نهاده که بر خود واجب نموده تا راه مستقیم را برای بندگانش معین کند و آنها را به سوی آن هدایت نماید تا آنها را با پیمودن آن ،در حیاتشان به سعادت و رستگاری برساند. و او هر موجودی را به قوا و ادواتی مجهز نموده که اگر آنها را در مسیردرست بکار ببرد او را به کمال مطلوب و سعادت می رساند(ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی )(المیزان)

ایه 11: اگه اهل تفکر باشی نشانه ها رو می بینی

یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولی الابصار

ایه 13 :
نشانه هابرای اهل تذکر

در این سه ایه سه حجت ارایه شد


و این سه حجت که در آیات سابق و این آیه ذکر شد، اولی چون شامل مقدمات عقلی ساده ای بوده که صرف تفکر، انسان را به آن هدایت می کرد به افراد متفکر نسبت داده شده و دومی که شامل مقدمات علمی است و فهم آن تنهابرای دانشمندان و اهل تحقیق در باره اجرام سماوی میسر است به اشخاص متعقل و سومی هم چنانچه ذکر شد به دلیل شمول بر مقدمات فلسفی به اشخاص اهل تذکر نسبت داده شده است

ایه 14(المیزان)
یکی دیگر از نتایج تسخیر دریا و حرکت کشتیها در آن ، این است که شاید شما شکرگزاری کنید،چون نعمات دریایی یک نعمت و فضل زیادتی است و خداوند آنقدر نعمت درخشکی به شما داده که شما را بی نیاز نموده ولی از آنجا که بشر در امرضروریات زندگی کمتر متوجه و متنبه نسبت به نعمات الهی می گردد، اما درخصوص نعمتهای زائد و بیشتر از حد ضرورت انسان بیشتر متوجه نعمت خدامی شود، خداوند این قسم نعمات را نیز در اخیار انسان قرار داده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۹
* مسافر
چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۷ ب.ظ

267 . صفحه 267



هجدهم شهریور:



نفیسه :


(آیه 91)- تقسیم کنندگان که درآیه قبل به آنها وعده عذاب داده شده چه کسانی هستند؟ «همان تقسیم کنندگانى که قرآن (و آیات الهى) را تجزیه کردند» (الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ).
آنچه به سودشان بود گرفتند و آنچه به زیانشان بود کنار گذاشتند، ولى مؤمنان راستین هیچ گونه تجزیه و تقسیم و تبعیض در میان احکام الهى قائل نیستند.


(آیه 92)- در این آیه به سرنوشت «مقتسمین» (تجزیه گران) پرداخته، مى‏گوید: «سوگند به پروردگارت که ما بطور قطع از همه آنها سؤال خواهیم کرد» (فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ).

(آیه 93)- «از تمام کارهایى که انجام مى‏دادند» (عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ).
روشن است که سؤال خداوند براى کشف مطلب پنهان و پوشیده‏اى نیست، چرا که او از اسرار درون و برون آگاه است. بنابراین سؤال مزبور به خاطر تفهیم به خود طرف است تا به زشتى اعمالش پى ببرد و در حقیقت این پرسشها بخشى از مجازات آنهاست.


(آیه 94)- مکتبت را آشکارا بگو! در این آیه فرمان قاطعى به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد، مى‏گوید: در برابر هیاهوى مشرکان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستى به خود راه مده و ساکت مباش، بلکه، «آشکارا آنچه را مأموریت دارى بیان کن» و حقایق دین را با صراحت بر ملا ساز (فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ).
«و از مشرکان، روى گردان و نسبت به آنها بى‏اعتنایى کن» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ).
و این آغاز «دعوت علنى» اسلام بود بعد از آن که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سه سال مخفیانه دعوت کرد، و عده قلیلى از نزدیکان پیامبر به او ایمان آوردند.

(آیه 95)- سپس خداوند براى تقویت قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او اطمینان مى‏دهد که در برابر استهزاء کنندگان از وى حمایت مى‏کند، مى‏فرماید: «ما شرّ استهزاء کنندگان را از تو دفع کردیم» (إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ).

(آیه 96)- سپس «الْمُسْتَهْزِئِینَ» را چنین توصیف مى‏کند: «آنها کسانى هستند که با خدا معبود دیگرى قرار مى‏دهند، ولى به زودى (از نتیجه شوم کار خود) آگاه خواهند شد (الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
ممکن است این تعبیر اشاره به آن باشد که اینها کسانى هستند که افکار و اعمالشان خود مسخره است، چرا که آنقدر نادانند که در برابر خداوندى که آفریننده جهان هستى است معبودى از سنگ و چوب تراشیده‏اند، با این حال مى‏خواهند تو را استهزاء کنند!

(آیه 97)- بار دیگر به عنوان دلدارى و تقویت هر چه بیشتر روحیه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه مى‏کند: «و ما مى‏دانیم که سخنان آنها سینه تو را تنگ و ناراحت مى‏سازد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ).
روح لطیف تو و قلب حساست،نمى‏تواند این همه بدگویى و سخنان کفر و شرک آمیز را تحمل کند و به همین دلیل ناراحت مى‏شوى.


(آیه 98)- ولى ناراحت مباش براى زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان، «پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش»! (فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ).
چرا که این تسبیح خداوند اثرات بد گفتار آنها را از دلهاى مشتاقان «اللّه» مى‏زداید، و از آن گذشته به تو نیرو و توان، نور و صفا بخشد.
لذا در روایات مى‏خوانیم: «هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله غمگین مى‏شد به نماز برمى‏خاست و آثار این حزن و اندوه را در نماز از دل مى‏شست».

(آیه 99)- و سرانجام آخرین دستور را در این زمینه به او مى‏دهد که دست از عبادت خدا در تمام عمر بر مدار «و همواره پروردگارت را بندگى کن تا یقین (مرگ) تو فرا رسد» (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ).
عبادت مکتب عالى تربیت است، اندیشه انسان را بیدار و فکر او را متوجه بى‏نهایت مى‏سازد، گرد و غبار گناه و غفلت را از دل و جان او مى‏شوید، صفات عالى انسانى را در وجود او پرورش مى‏دهد، روح ایمان را تقویت و آگاهى و مسؤولیت به انسان مى‏بخشد.
و به همین دلیل ممکن نیست انسان لحظه‏اى در زندگى از این مکتب بزرگ تربیتى بى‏نیاز گردد، و آنها که فکر مى‏کنند، انسان ممکن است به جایى برسد که نیازى به عبادت نداشته باشد،یا تکامل انسان را محدود پنداشته‏اند و یا مفهوم عبادت را درک نکرده‏اند.





به یاری حضرت حق تلاوت سوره حجر به انجام رسید.امید است که با تامل براین خواندن ها،بهره معنوی به فضلش حاصل گردد.در سوره حجر به حقایق زیادی اشاره شده از جمله حفظ قرآن از تحریف،اشاره به نافرمانی ابلیس در اثر تکبر با سابقه شش هزارسال عبادت خالصانه که مورد رشک دیگر فرشتگان بود و نیز رانده شدن او از درگاه قرب الهی، پیغام خداوند برای بندگانش:(بندگان مرا آگاه ساز و مژده بر که من بسیار آمرزنده ومهربانم)،عظیم بودن قرآن و سوره حمد به گونه ای که خداوند با اشاره به این دو موهبت دل پیامبر را آرام میکند، چشم نداشتن به متاع دنیوی دیگران، فرمان به علنی کردن دعوت پیامبر و....شاید دو آیه آخر این سوره شریفه مهمترین نتیجه ی عملی این سوره مبارکه باشد.(به ذکر اوصاف کمال پروردگارت تسبیح گو و از نمازگزاران باش.و دایم به پرستش خدای خود مشغول باش تا ساعت یقین بر تو فرا رسد).




سوره نحل :



سوره نحل شانزدهمین سوره قران کریم می باشد.
این سوره 128 آیه دارد قسمتى از آن در «مکّه» و قسمتى در «مدینه» نازل گردیده است‏
محتواى سوره:
در آیات این سوره هم بحثهاى خاص سوره‏هاى «مکّى» دیده مى‏شود- مانند بحث قاطع از توحید و معاد و مبارزه شدید با شرک و بت‏پرستى- و هم بحثهاى مخصوص سوره‏هاى «مدنى» مانند بحث از احکام اجتماعى و مسائل مربوط به جهاد و هجرت.
و بطور کلى محتواى این سوره را امور زیر تشکیل مى‏دهد:
1- بیش از همه بحث از نعمتهاى خداوند در این سوره به میان آمده و آن چنان ریزه کاریهاى آن تشریح گردیده که حسّ شکرگزارى هر انسان آزاده‏اى را بیدار مى‏کند.
این نعمتها شامل نعمتهاى مربوط به باران، نور آفتاب، انواع گیاهان و میوه‏ها و مواد غذایى دیگر، و حیواناتى که خدمتگزار انسانها هستند و انواع وسایل زندگى و حتى نعمت فرزند و همسر، و خلاصه شامل «انواع طیّبات» مى‏گردد.
2- بخش دیگرى از آن، از دلائل توحید و عظمت خلقت خدا، و معاد بحث مى‏کند.
3- قسمت دیگرى از آن از احکام مختلف اسلامى سخن مى‏گوید.
4- بخش دیگرى از بدعتهاى مشرکان سخن به میان آورده.
5- و بالاخره در قسمت دیگرى انسانها را از وسوسه‏هاى شیطان بر حذر مى‏دارد.
فضیلت تلاوت سوره:
در بعضى از روایات از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود:
«کسى که این سوره را تلاوت کند خداوند او را در برابر نعمتهایى که در این جهان به او بخشیده محاسبه نخواهد کرد».
البته تلاوتى توأم با تفکر و سپس تصمیم گیرى و عمل، و گام نهادن در طریق شکرگزارى.


(آیه 1)- فرمان عذاب نزدیک است: قسمت مهمى از آیات آغاز این سوره در «مکّه» نازل شده است، در همان ایام که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله درگیرى شدیدى با مشرکان و بت پرستان داشت، و هر روز در برابر دعوت حیات آفرین و آزادیبخش او به بهانه‏هایى متوسل مى‏شدند، از جمله این که هرگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را تهدید به عذاب الهى مى‏کرد بعضى از لجوجان مى‏گفتند: اگر این عذاب و کیفر که مى‏گویى راست است پس چرا به سراغ ما نمى‏آید؟! و شاید گاهى اضافه مى‏کردند که اگر فرضا عذابى در کار باشد ما دست به دامن بتها مى‏شویم تا در پیشگاه خدا شفاعت کنند تا این عذاب را از ما بر دارد.
نخستین آیه این سوره، خط بطلان بر این اوهام کشیده، مى‏گوید: «عجله نکنید فرمان خدا (براى مجازات مشرکان و مجرمان) قطعا فرا رسیده است» (أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ).
و اگر فکر مى‏کنید بتان شفیعان درگاه اویند سخت در اشتباهید «خداوند منزه و برتر از آن است که آنها براى او شریک مى‏سازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).

(آیه 2)- و از آنجا که هیچ مجازات و کیفرى بدون بیان کافى و اتمام حجت عادلانه نیست، اضافه مى‏کند: «خداوند فرشتگان را با روح الهى به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل مى‏کند» (یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
و به آنها دستور مى‏دهد که: مردم را انذار کنید (و بگویید:) معبودى جز من نیست» (أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا).
بنابراین، تنها «از (مخالفت دستور) من بپرهیزید» و در برابر من احساس مسؤولیت کنید (فَاتَّقُونِ).
منظور از «روح» در این آیه وحى و قرآن و نبوت است که مایه حیات و زندگى انسانهاست.

(آیه 3)- در اینجا قرآن براى ریشه کن ساختن شرک و توجه به خداوند یکتا از دو راه وارد مى‏شود: نخست از طریق دلائل عقلى به وسیله نظام شگرف آفرینش و عظمت خلقت، و دیگر از طریق عاطفى و بیان نعمتهاى گوناگون خداوند نسبت به انسان و تحریک حسّ شکرگزارى او.
در آغاز مى‏گوید: «خداوند آسمانها و زمین را به حق آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
حقانیت آسمانها و زمین هم از نظام عجیب و آفرینش منظم و حساب شده آن روشن است و هم از هدف و منافعى که در آنها وجود دارد.
و به دنبال آن اضافه مى‏کند: «خدا برتر از آن است که براى او شریک مى‏سازند» (تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
آیا بتهایى که آنها را شریک او قرار داده‏اند هرگز قادر به چنین خلقتى هستند؟
و یا حتى مى‏توانند پشه کوچک و یا ذره غبارى بیافرینند!

(آیه 4)- بعد از اشاره به مسأله آفرینش آسمان و زمین و اسرار بى‏پایان آنها، سخن از خود انسان مى‏گوید، انسانى که به خودش از هر کس دیگر نزدیکتر است، مى‏فرماید: «انسان را از نطفه بى‏ارزشى آفرید، اما سرانجام به جایى رسید که موجودى (متفکر و فصیح و بلیغ و) مدافع از خویشتن و سخنگوى آشکار شد» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ).

(آیه 5)- پس از آفرینش انسان به نعمت مهم دیگرى یعنى خلقت چهار پایان، و فوائد مختلفى که از آنها عاید مى‏شود اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند چهارپایان را آفرید در حالى که در آنها وسیله پوشش براى شماست و منافع دیگر و از گوشت آنها مى‏خورید» (وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).
جالب این که در میان این همه فوائد، قبل از هر چیز مسأله «پوشش» و «مسکن» را مطرح مى‏کند، زیرا بسیارى از مردم (بخصوص بادیه نشینان) هم لباسشان از پشم و مو یا پوست تهیه مى‏شود، و هم خیمه‏هایشان که آنها را از سرما و گرما حفظ مى‏کند، و به هر حال این دلیل بر اهمیت پوشش و مسکن و مقدم بودن آن بر هر چیز دیگر است.

(آیه 6)- جالب این که تنها به منافع معمولى و عادى این چهار پایان سودمند اکتفا نمى‏کند بلکه روى جنبه استفاده روانى از آنها نیز تکیه کرده، مى‏گوید:
«و در این حیوانات براى شما زینت و شکوهى است به هنگامى که آنها را به استراحتگاهشان باز مى‏گردانید، و هنگامى که (صبحگاهان) به صحرا مى‏فرستید» (وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ).
این در واقع جمال استغناء و خودکفایى جامعه است، جمال تولید و تأمین فرآورده‏هاى مورد نیاز یک ملت است، و به تعبیر گویاتر جمال استقلال اقتصادى و ترک هرگونه وابستگى است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۷
* مسافر
سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۱ ب.ظ

266 . صفحه 266





هفدهم شهریور :


نفیسه :


(آیه 71)- لوط وقتی جسارت و وقاحت قوم خود را نسبت به میهمانانش دید از طریق دیگرى وارد شد، شاید بتواند آنها را از خواب غفلت و مستى انحراف و ننگ، بیدار سازد، رو به آنها کرده گفت: چرا شما راه انحرافى مى‏پویید، اگر منظورتان اشباع غریزه جنسى است چرا از طریق مشروع و ازدواج صحیح وارد نمى‏شوید «اینها دختران منند (آماده‏ام آنها را به ازدواجتان درآورم) اگر شما مى‏خواهید کار صحیحى انجام دهید» راه این است (قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ).
هدف لوط این بود که با آنها اتمام حجت کند و بگوید: من تا این حد نیز آماده فداکارى براى حفظ حیثیت میهمانان خویش، و نجات شما از منجلاب فساد هستم.


(آیه 72)- اما واى از مستى شهوت، مستى انحراف، و مستى غرور و لجاجت، اگر ذره‏اى از اخلاق انسانى و عواطف بشرى در آنها وجود داشت، کافى بود که آنها را در برابر چنین منطقى شرمنده کند، لااقل از خانه لوط باز گردند و حیا کنند، اما نه تنها منفعل نشدند، بلکه بر جسارت خود افزودند و خواستند دست به سوى میهمانان لوط دراز کنند! اینجاست که خدا روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «قسم به جان و حیات تو که اینها در مستى خود سخت سرگردانند»! (لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ).


(آیه 73)- سرنوشت گنهکاران قوم لوط: در اینجا سخن الهى درباره این قوم اوج مى‏گیرد و در دو آیه فشرده و کوتاه سرنوشت شوم آنها را به صورتى قاطع و کوبنده و بسیار عبرت انگیز بیان مى‏کند، و مى‏گوید: «سرانجام فریاد تکان دهنده و صیحه وحشتناکى به هنگام طلوع آفتاب، همه را فراگرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ).
این صیحه ممکن است صداى یک صاعقه عظیم و یا صداى یک زلزله وحشتناک بوده باشد.



(آیه 74)- ولى به این اکتفا ننمودیم بلکه شهر آنها را بکلى زیر و رو کردیم «بالاى آن را پایین (و پایین را بالا) قرار دادیم»! (فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها).
این مجازات نیز براى آنها کافى نبود «به دنبال آن بارانى از سجیل (گلهاى متحجر شده) بر سر آنان فرو ریختیم»! (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ).
نازل شدن این عذابهاى سه گانه (صیحه وحشتناک- زیر و رو شدن- بارانى از سنگ) هر کدام به تنهایى کافى بود که قومى را به هلاکت برساند، اما براى شدت گناه و جسور بودن آنها در تن دادن به آلودگى و ننگ، و همچنین براى عبرت دیگران، خداوند مجازات آنها را مضاعف کرد.


(آیه 75)- اینجاست که قرآن به نتیجه گیرى تربیتى و اخلاقى پرداخته، مى‏گوید: «در این (سرگذشت عبرت انگیز) نشانه‏هایى است براى هوشیاران» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ).
آنها که با فراست و هوشیارى و بینش مخصوص خود از هر علامتى جریانى را کشف مى‏کنند و از هر اشاره‏اى حقیقتى و از هر نکته‏اى، مطلب مهم و آموزنده‏اى را.


(آیه 76)- اما تصور نکنید که آثار آنها بکلى از میان رفته، نه «آثار آنها بر سر راه کاروانیان و گذرکنندگان همواره ثابت و برقرار است»(وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ).


(آیه 77)- باز هم به عنوان تأکید بیشتر و دعوت افراد با ایمان به تفکر و اندیشه در این داستان عبرت انگیز اضافه مى‏کند که: «در این (داستان) نشانه‏اى است براى افراد با ایمان» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ). چرا که مؤمنان راستین بافراست و کاملا هوشیارند.
چگونه ممکن است انسان ایمان داشته باشد و این سرگذشت تکان دهنده را بخواند و عبرتها نگیرد؟!


(آیه 78)- پایان زندگى دو قوم ستمگر! در اینجا قرآن به دو بخش دیگر از سرگذشت اقوام پیشین تحت عنوان «اصحاب الأیکه» و «اصحاب الحجر» اشاره مى‏کند، و بحثهاى عبرت انگیزى را که در آیات پیشین پیرامون قوم لوط بود تکمیل مى‏نماید.
نخست مى‏گوید: «و اصحاب الایکه مسلما مردمى ظالم و ستمگر بودند، (وَ إِنْ کانَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ لَظالِمِینَ).


(آیه 79)- «ما از آنها انتقام گرفتیم» (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ). و در برابر ظلمها و ستمگریها و سرکشیها، مجازاتشان نمودیم.
«و (شهرهاى ویران شده) این دو (قوم لوط و اصحاب الایکه) بر سر راه (شما در سفرهاى شام) آشکار است»! (وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ).
«اصحاب الایکه» همان قوم شعیبند که در سرزمینى پر آب و مشجّر در میان حجاز و شام زندگى مى‏کردند.
آنها زندگى مرفه و ثروت فراوانى داشتند و به همین جهت، غرور و غفلت آنها را فرا گرفته بود و مخصوصا دست به «کم فروشى» و «فساد در زمین» زده بودند.
«شعیب» آن پیامبر بزرگ، آنها را از این کارشان برحذر داشت و دعوت به توحید و راه حق نمود، اما همان گونه که در آیات سوره هود دیدیم، آنها تسلیم حق نشدند و سرانجام بر اثر مجازات دردناکى نابود گشتند.
شرح بیشتر حالات آنها در سوره «شعراء» از آیه 176 تا 190 آمده است.


(آیه 80)- و اما در مورد «اصحاب الحجر»، همان قوم سرکشى که در سرزمینى به نام «حجر» زندگى مرفهى داشتند و پیامبر بزرگشان «صالح» براى هدایت آنها مبعوث شد، چنین مى‏گوید: «و اصحاب حجر، فرستادگان خدا را تکذیب کردند» (وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ).
این نکته قابل توجه است که قرآن در مورد اصحاب الحجر- و همچنین در مورد قوم نوح و قوم شعیب و قوم لوط در آیات سوره شعراء به ترتیب آیه 105 و 123 و 160 و بعضى دیگر از اقوام پیشین- مى‏گوید: آنها «پیامبران» را تکذیب کردند، در حالى که ظاهر امر چنین نشان مى‏دهد که هر کدام یک پیامبر بیشتر نداشتند و تنها او را تکذیب نمودند.
این تعبیر شاید به خاطر آن است که برنامه و هدف پیامبران، آنچنان با یکدیگر پیوستگى دارد که تکذیب یکى از آنها تکذیب همه آنها خواهد بود.


(آیه 81)- به هر حال قرآن درباره «اصحاب الحجر» چنین ادامه مى‏دهد:
«و ما آیات خود را به آنان دادیم ولى آنها از آن روى گرداندند»! (وَ آتَیْناهُمْ آیاتِنا فَکانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).
تعبیر به «اعراض» (روى گرداندن) نشان مى‏دهد که آنها حتى حاضر نبودند این آیات را بشنوند و یا به آن نظر بیفکنند.


(آیه 82)- اما به عکس در کار زندگى دنیایشان آن قدر سخت کوش بودند که:
«براى خود خانه‏هاى امن و امانى در دل کوهها مى‏تراشیدند» (وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ).
عجیب است که انسان براى چند روز زندگى دنیا این همه محکم کارى مى‏کند، ولى براى زندگى جاویدان و ابدیش آنچنان سهل انگار است که حتى گاهى حاضر به شنیدن سخن خدا و نظر افکندن در آیات او نیست!


(آیه 83)- خوب، چه انتظارى درباره چنین قومى مى‏توان داشت، جز این که طبق قانون «انتخاب اصلح الهى» و ندادن حق ادامه حیات به اقوامى که بکلى فاسد و مفسد مى‏شوند، بلاى نابود کننده‏اى بر سر آنها فرود آید و نابودشان سازد، لذا قرآن مى‏گوید: «سرانجام صیحه (آسمانى) صبحگاهان دامانشان را گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ).
این صیحه صداى صاعقه مرگبارى بوده که بر خانه‏هاى آنها فرود آمد.


(آیه 84)- نه آن کوههاى سر به آسمان کشیده و نه آن خانه‏هاى امن و امان و نه اندام نیرومند این قوم سرکش و نه آن ثروت سرشار، هیچ کدام نتوانستند در برابر این عذاب الهى مقاومت کنند، لذا در پایان داستان آنها مى‏فرماید:
«و آنچه را به دست آورده بودند، آنان را از عذاب الهى نجات نداد» (فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ).


(آیه 85)- از آنجا که گرفتارى همیشگى انسان به خاطر نداشتن یک ایدئولوژى و عقیده صحیح و خلاصه پاى بند نبودن به مبدأ و معاد است، پس از شرح حالات اقوامى همچون قوم لوط و قوم شعیب و صالح که گرفتار آن همه بلا شدند، به مسأله «توحید» و «معاد» باز مى‏گردد و در یک آیه به هر دو اشاره کرده، مى‏فرماید: «ما آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است جز به حق نیافریدیم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ).
این در مورد توحید، سپس در رابطه با معاد مى‏گوید: «ساعت موعود [قیامت‏] قطعا فرا خواهد رسید» و جزاى هر کس به او مى‏رسد! (وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ).
و به دنبال آن به پیامبرش دستور مى‏دهد که در برابر لجاجت، نادانیها، تعصبها، کارشکنیها و مخالفتهاى سرسختانه آنان، ملایمت و محبت نشان ده، و «از گناهان آنها صرف نظر کن، و آنها را ببخش، بخششى زیبا» که حتى توأم با ملامت نباشد (فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ).
زیرا تو با داشتن دلیل روشن در راه دعوت و رسالتى که به آن مأمورى، نیازى به خشونت ندارى به علاوه خشونت در برابر جاهلان، غالبا موجب افزایش خشونت و تعصب آنهاست.


(آیه 86)- این آیه- بطورى که جمعى از مفسران گفته‏اند- در واقع به منزله دلیلى بر لزوم گذشت و عفو و صفح جمیل است، مى‏گوید: «پروردگار تو، آفریننده و آگاه است» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ).
او مى‏داند که همه مردم یکسان نیستند، او از اسرار درون و طبایع و میزان رشد فکرى و احساسات مختلف آنها باخبر است، نباید از همه آنها انتظار داشته باشى که یکسان باشند بلکه باید با روحیه عفو و گذشت با آنها برخورد کنى تا تدریجا تربیت شوند و به راه حق آیند.


(آیه 87)- سپس به پیامبر خود دلدارى مى‏دهد که از خشونت دشمنان و انبوه جمعیت آنها و امکانات فراوان مادى که در اختیار دارند، هرگز نگران نشود،چرا که خداوند مواهبى در اختیار او گذارده که هیچ چیز با آن برابرى نمى‏کند مى‏گوید: «و ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم»! (وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ).
خداوند به پیامبرش این واقعیت را بازگو مى‏کند که تو داراى چنین سرمایه عظیمى هستى، سرمایه‏اى همچون قرآن به عظمت تمام عالم هستى، مخصوصا سوره حمد که چنان محتوایش عالى است که در یک لحظه کوتاه انسان را به خدا پیوند داده و روح او را در آستانش به تعظیم و تسلیم و راز و نیاز وا مى‏دارد.


(آیه 88)- و به دنبال بیان این موهبت بزرگ چهار دستور مهم به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد، نخست مى‏گوید: «هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادّى که به گروههایى از آنها [کفار] داده‏ایم میفکن» (لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).
این نعمتهاى مادى نه پایدارند، نه خالى از دردسر، حتى در بهترین حالاتش نگاهدارى آن سخت مشکل است.
سپس اضافه مى‏کند: «و هرگز (به خاطر این مال و ثروت و نعمتهاى مادى که در دست آنهاست) غمگین مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که چشم خود را به آنچه در دست دیگران است بدوزد، همیشه اندوهگین و غمناک خواهد بود و هرگز آتش خشم در دل او فرو نمى‏نشیند».
دستور سومى که به پیامبر مى‏دهد در زمینه تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مؤمنان است مى‏فرماید: «و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر»! (وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ).
این تعبیر کنایه زیبایى از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه که پرندگان به هنگامى که مى‏خواهند نسبت به جوجه‏هاى خود اظهار محبت کنند آنها را زیر بال و پر خود مى‏گیرند، و هیجان انگیزترین صحنه عاطفى را مجسم مى‏سازند، آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ مى‏کنند.


(آیه 89)- سرانجام دستور چهارم را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد و مى‏گوید: در برابر این افراد بى‏ایمان و ثروتمند محکم بایست «و صریحا بگو: من انذار کننده آشکارم» (وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ).


(آیه 90)- بگو: من به شما اعلام خطر مى‏کنم که خدا فرموده عذابى بر شما فرو مى‏فرستم «آن گونه که بر تقسیم کنندگان فرستادم» (کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ).


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


سوره حجر:




معصومه :


سوال کلی.
ان چه در نگاه اول از ظاهر ایات برداشت میشود این است که قومی عصیان می کند, پیامبری انذار میکند و نهایتا عذابی فرستاده میشود.
این از ظاهر و نگاه اول.

اما در تطبیق با شرایط فعلی,
می بینیم اقوامی وجود دارند که جا پای مثلا قوم لوط می گذارنذ و حتی فجیعتر از اون ها , گناهانی با وسعت و عمق بیشتر انجام میدند اما منذری نیست یا اگر هست عذابی نیست.

مثلا در برخی قسمتهای اروپا ازدواج همجنسگراها, وحتی ازدواج با حیوانات و خیلی از گناهان تقبیح شده نه تنها در دین اسلام بلکه در بسیازی از ادیان الهی و حتی مکاتب بشری قانونی و کاملا پذیرفته شده س.
اما "ظاهرا" در خوشی و رفاهند.
خبری از منذر نیست و خبری از عذاب های کوبنده و وحشتناک نیست.

راستش جهت سوالم بیشتر تفسیر عباراتی مثل منذر و عذاب کوبنده س.
این اقوام محکوم ب فنا هستند حتی با نگاه غیر قرانی و حتی با نگاه جامعه شناسای خودشون.

من میگم معنای عمیق منذر در این شرایط فعلی کجاست؟
میخام این ایه رو ب شرایط فعلی تطابق بدم,
میخام اصل کلی و سنت الهی که پشت این ایه هاست در بیاد.


اعظم :

http://www.askdin.com/archive/index.php/t-24893.html



http://www.pasokhgoo.ir/node/81650


 http://www.jonbeshnet.ir/fa/news/54290




البته بهتره همه مطالب رو بخونی ولی برداشت کلی من این بود که
اولا نسبت به قرآن باید یه نگاه جامع و کامل داشت و با توجه به یه تسلط نسبی در مورد ایات به سوالهای ذهنیمون پاسخ بدیم

تشبیهم خیلی ناقصه ها خیلی ولی شاید برای تقریب به ذهن بد نباشه
ممکنه پدر و مادری برای تربیت فرزندشون تو خونه قوانین مختلفی بذارن
اسمشون رو بذار سنت
مثلا سنت تشویق
سنت تنبیه
سنت فرصت
سنت تغافل ...

که بسته شرایط ممکنه در هر برحه ای از زمان یه سنت با یه سنت دیگه تداخل پیدا کنه و والدین با توجه به " حکمت و درایت " خودشون از یکی از سنت های به ظاهر متداخل استفاده کنن
امیدوارم متوجه شده باشی چی میخوام بگم
خلاصه اینکه
وحود انواع عذابها ، دعای پیامبر ، حکمت خداوندی و .... باعث شده
الان این چیزی باشه که می بینی





آیه 72 حجر :


معصومه :


فکر کنم این ایه تفسیر دیگری هم دارد.
سواد کم من میگه, در جاهای دیگه ای این ایه رو شنیده(منظورم در قران نیست)
ولی اصلا یادم نمیاد !


اعظم :



در مورد ایه 72 من جای دیگه ای نشنیده بودمش
تو جستجو هم تفسیر دیگه ای پیدا نکردم (المیزان و نور )


آیه 75 حجر :


معصومه :



متوسمین دقیقا یعنی چی؟
هوشیاران؟


اعظم :



در سایت تدبر نگاه کردم
برای متوسمین
این تدجمه ها بود
ادمای متفرس و چیز فهم (المیزان )
هوشمندان
هوشیاران
اشارت دادن

کلمه «توسم» به معناى تفرس و منتقل شدن از ظاهر چیزى به حقیقت و باطن آنست

در الدر المنثور (ج 4، ص 103) است که ابو نعیم در کتاب حلیه از جعفر بن محمد روایت کرده که در ذیل جمله «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» فرمود: «متوسمین» به معناى «متفرسین» یعنى تیزهوشان است.

در الدر المنثور (ج 4، ص 103) است که بخارى در تاریخ خود و ترمذى، ابن جریر، ابن ابى حاتم، ابن سنن و ابو نعیم- هر دو در کتاب طب- و ابن مردویه و خطیب از ابى سعید خدرى روایت کرده‏اند که گفت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: از فراست مؤمن بپرهیزید که او به نور خدا مى‏نگرد آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» و فرمود یعنى تیزهوشان.


آیه 76 حجر :

معصومه :



منظور این ایه اینه که الان نشانه های اون اقوام پابرجاست؟
کسی دراین مورد اطلاعات داره؟ که کجا بوده؟


اعظم:


http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa24150


آیه 77 حجر :


معصومه :


ایه ۷۷
دوباره باید اعتراف کنم با وجود تاکید خداوند که این سرگذشت ها صرفا یک داستان نیستند و کلی مفهوم و نکته و عمق و محتوا پشتش هست. اما من برداشتم در حد همان ظاهر این ایات قصه وار است.
مردمانی که عصیان کردند و ب نتیجه اعمالشون رسیدند.
و انقدر عاقبت این قصه ها حالت ذهنی دارند (بخصوص قسمت عذابشون که مبهم است و فقط میفهمم عذاب وحشتناکی از جنبه مادی بوده ) که من حتی نمیتونم به وضعیت فعلی و دنیای امروزی ام منطبق کنم.
واقعا خجالت داره, هی خدا میگه عبرت بگیر, هی من میخونم و رد میشم
:-(

ی چند تا ابهام دیگه هم داشتم اما ب این مورد ک رسیدم کلی احساس نفهمی بهم دست داد, بی خیال بقیه شدم.


اعظم :


برای ایه 77 هم چیزی نمی تونم الا ارزوی ایمان برای همه مون


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۱
* مسافر
دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۵۱ ب.ظ

265 . صفحه 265



شانزدهم شهریور :


نفیسه :


(آیه 52)- میهمانهاى ناخوانده که به حضرت ابراهیم (ع) وارد شدند، فرشتگانى بودند که: «به هنگام وارد شدن بر ابراهیم (به صورت ناشناس، نخست) بر او سلام گفتند» (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً).
ابراهیم آن گونه که وظیفه یک میزبان بزرگوار و مهربان است براى پذیرایى آنها آماده شد و غذاى مناسبى فورا فراهم ساخت، اما هنگامى که سفره غذا گسترده شد میهمانهاى ناشناس دست به غذا دراز نکردند، او از این امر وحشت کرد و وحشت خود را کتمان ننمود، با صراحت به آنان «گفت: ما از شما بیمناکیم» (قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ).
این ترس به خاطر سنتى بود که در آن زمان و زمانهاى بعد و حتى در عصر ما در میان بعضى از اقوام معمول است که هرگاه کسى نان و نمک کسى را بخورد به او گزندى نخواهد رساند و خود را مدیون او مى‏داند و به همین دلیل، دست نبردن به سوى غذا دلیل بر قصد سوء و کینه و عداوت است.

(آیه 53)- ولى چیزى نگذشت که فرشتگان ابراهیم را از نگرانى بیرون آوردند، و «به او گفتند: ترسان مباش، ما تو را به فرزند دانایى بشارت مى‏دهیم» (قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ).

(آیه 54)- ولى ابراهیم به خوبى مى‏دانست که از نظر موازین طبیعى تولد چنین فرزندى از او بسیار بعید است، هر چند در برابر قدرت خدا هیچ چیزى محال نیست، ولى توجه به موازین عادى و طبیعى تعجب او را برانگیخت، لذا «گفت: آیا چنین بشارتى به من مى‏دهید در حالى که من به سن پیرى رسیده‏ام»؟! (قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلى‏ أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ).
«راستى به چه چیز مرا بشارت مى‏دهید»؟ (فَبِمَ تُبَشِّرُونَ).
آیا به امر و فرمان خداست این بشارت شما یا از ناحیه خودتان؟ صریحا بگویید تا اطمینان بیشتر پیدا کنم!

(آیه 55)- به هر حال فرشتگان مجال تردید یا تعجب بیشترى به ابراهیم ندادند، با صراحت و قاطعیت به او «گفتند: که ما تو را به حق بشارت دادیم» (قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ).
بشارتى که از ناحیه خدا و به فرمان او بود و به همین دلیل، حق است و مسلم.
و به دنبال آن براى تأکید- به گمان این که مبادا یأس و ناامیدى بر ابراهیم غلبه کرده باشد- گفتند: «اکنون که چنین است از مأیوسان مباش» (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ).

(آیه 56)- ولى ابراهیم به زودى این فکر را از آنها دور ساخت که یأس و نومیدى از رحمت خدا بر او چیره شده باشد، بلکه تنها تعجبش روى حساب موازین طبیعى است، لذا با صراحت «گفت: و چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى‏شود جز گمراهان»؟! (قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ).
همان گمراهانى که خدا را به درستى نشناخته و پى به قدرت بى‏پایانش نبرده‏اند، خدایى که از ذره‏اى خاک، انسانى چنین شگرف مى‏آفریند، و از نطفه ناچیزى فرزندى برومند به وجود مى‏آورد، و آتش سوزانى را به گلستانى تبدیل مى‏کند، چه کسى مى‏تواند در قدرت چنین پروردگارى شک کند یا از رحمت او مأیوس گردد؟!

(آیه 57)- ولى به هر حال ابراهیم (ع) پس از شنیدن این بشارت، در این اندیشه فرو رفت که این فرشتگان با آن شرایط خاص، تنها براى بشارت فرزند نزد او نیامده‏اند، حتما مأموریت مهمترى دارند و این بشارت تنها گوشه‏اى از آن را تشکیل مى‏دهد، لذا در مقام سؤال برآمد و به آنها «گفت: مأموریت شما چیست اى فرستادگان خدا»؟ (قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).

(آیه 58)- «گفتند: ما به سوى یک قوم گنهکار فرستاده شده‏ایم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ).

(آیه 59)- و از آنجا که مى‏دانستند ابراهیم با آن حس کنجکاویش مخصوصا در زمینه این گونه مسائل به این مقدار پاسخ، قناعت نخواهد کرد، فورا اضافه کردند که: این قوم مجرم کسى جز قوم لوط نیست ما مأموریم این آلودگان بى‏آزرم را درهم بکوبیم و نابود کنیم «مگر خانواده لوط که ما همه آنها را از آن مهلکه نجات خواهیم داد» (إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ).

(آیه 60)- ولى از آنجا که تعبیر به «آل لوط» آن هم با تأکید به «اجمعین» شامل همه خانواده او حتى همسر گمراهش که با مشرکان هماهنگ بود مى‏شد، و شاید ابراهیم نیز از این ماجرا آگاه بود، بلافاصله او را استثناء کردند و گفتند: «بجز همسرش که ما مقدر ساخته‏ایم از بازماندگان در شهر محکوم به فنا باشد» و نجات نیابد (إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ).

(آیه 61)- از این آیه به بعد داستان خارج شدن فرشتگان از نزد ابراهیم و آمدن به ملاقات لوط را مى‏خوانیم، نخست مى‏گوید: «هنگامى که فرستادگان خداوند نزد خاندان لوط آمدند» (فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ).

(آیه 62)- لوط «به آنها گفت: شما افرادى ناشناخته‏اید» (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).
مفسران مى‏گویند: این سخن را به این جهت به آنها گفت که آنان به صورت جوانانى خوش صورت و زیبا نزد او آمدند، از یک سو میهمانند و محترم، و از سوى دیگر محیطى است ننگین و آلوده و پر از مشکلات.

(آیه 63)- ولى فرشتگان، زیاد او را در انتظار نگذاردند، با صراحت «گفتند:
ما چیزى را براى تو آورده‏ایم که آنها در آن تردید داشتند» (قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ). یعنى مأمور مجازات دردناکى هستیم که تو کرارا به آنها گوشزد کرده‏اى ولى هرگز آن را جدى تلقى نکردند؟

(آیه 64)- سپس براى تأکید گفتند: «ما واقعیت مسلّم و غیر قابل تردیدى را براى تو آورده‏ایم» (وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ).
یعنى، عذاب حتمى و مجازات قطعى این گروه بى‏ایمان منحرف.
باز براى تأکید بیشتر اضافه کردند:«ما مسلما راست مى‏گوییم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
یعنى این گروه تمام پلها را پشت سر خود خراب کرده‏اند و جایى براى شفاعت و گفتگو در مورد آنها باقى نمانده است، تا لوط حتى به فکر شفاعت نیفتد و بداند اینها ابدا شایستگى این امر را ندارند.

(آیه 65)- و از آنجا که باید گروه اندک مؤمنان (خانواده لوط بجز همسرش) از این مهلکه جان به سلامت ببرند دستور لازم را به لوط چنین دادند: «تو شبانه (و اواخر شب هنگامى که چشم مردم گنهکار در خواب است و یا مست شراب و شهوت) خانواده‏ات را بردار و از شهر بیرون شو» (فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ).
ولى «تو پشت سر آنها باش» تا مراقب آنان باشى و کسى عقب نماند (وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ).
ضمنا «هیچ یک از شما نباید به پشت سرش نگاه کند» (وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ).
«و به همان نقطه‏اى که دستور به شما داده شده است (یعنى سرزمین شام یا نقطه دیگرى که مردمش از این آلودگیها پاک بوده‏اند) بروید» (وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ).

(آیه 66)- سپس لحن کلام تغییر مى‏یابد و خداوند مى‏فرماید: «ما به لوط چگونگى این امر را وحى فرستادیم که به هنگام طلوع صبح همگى ریشه کن خواهند شد، به گونه‏اى که حتى یک نفر از آنها باقى نماند» (وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ).

(آیه 67)- سپس قرآن داستان را در اینجا رها کرده و به آغاز باز مى‏گردد، و بخشى را که در آنجا ناگفته مانده بود به مناسبتى که بعدا اشاره خواهیم کرد بیان مى‏کند و مى‏گوید: «مردم شهر (از ورود میهمانان تازه وارد لوط آگاه شدند) و به سوى خانه او حرکت کردند، و در راه به یکدیگر بشارت مى‏دادند» (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ).
آنها در آن وادى گمراهى و ننگین خود فکر مى‏کردند طعمه لذیذى به چنگ آورده‏اند، جوانانى زیبا و خوشرو، آن هم در خانه لوط!

(آیه 68)- «لوط» که سر و صداى آنها را شنید در وحشت عجیبى فرو رفت و نسبت به میهمانان خود بیمناک شد. لذا در مقابل آنها ایستاد و «گفت: اینها میهمانان منند، آبروى مرا نریزید» (قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ).

(آیه 69)- سپس اضافه کرد: بیایید «و از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم شرمنده نسازید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ).

(آیه 70)- ولى آنها چنان جسور و پررو بودند که نه تنها احساس شرمندگى در خویش نمى‏کردند بلکه از لوط پیامبر، چیزى هم طلبکار شده بودند، گویى جنایتى انجام داده، زبان به اعتراض گشودند و «گفتند: مگر ما به تو نگفتیم احدى را از مردم جهان به میهمانى نپذیرى» و به خانه خود راه ندهى (قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۵۱
* مسافر
يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

264 . صفحه 264




پانزدهم شهریور :



نفیسه :



(آیه 32)- وقتی ابلیس از سجده کردن به خاطر آفرینش آدم سرپیچی کرد مورد بازپرسى قرار گرفت و خداوند «فرمود:

اى ابلیس! چرا تو با سجده کنندگان نیستى»؟ (قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ).


(آیه 33)- ابلیس که غرق غرور و خودخواهى خویش بود آنچنان که عقل و هوش او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و «گفت: من هرگز براى بشرى که او را از خاک خشکیده‏اى- که از گل بدبویى گرفته شده- آفریده‏اى سجده نخواهم کرد» (قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).


(آیه 34)- او که از اسرار آفرینش بر اثر خودخواهى و غرور بى‏خبر مانده بود و ناگهان از اوج مقامى که داشت سقوط کرد، دیگر شایسته نبود که او در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله «خدا به او فرمود: از آن (بهشت یا از آسمانها و یا از صفوف فرشتگان) بیرون رو که تو رجیم و رانده شده درگاه مایى» (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ).


(آیه 35)- و بدان که این غرورت مایه کفرت شد و این کفر براى همیشه تو را مطرود کرد،«لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود»! (وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ).


(آیه 36)- ابلیس که در این هنگام خود را رانده درگاه خدا دید، و احساس کرد که آفرینش انسان سبب بدبختى او شد، آتش کینه در دلش شعله‏ور گشت، تا انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد.
لذا «عرض کرد: پروردگارا! اکنون که چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده»! (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ).
نه براى این که توبه کند، یا از کرده خود پشیمان باشد و در مقام جبران برآید، بلکه براى این که به لجاجت و عناد و دشمنى و خیره سرى ادامه دهد!

(آیه 37)- خداوند هم این خواسته او را پذیرفت و «فرمود: مسلما تو از مهلت یافتگانى» (قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).


(آیه 38)- ولى نه تا روز مبعوث شدن خلائق در رستاخیز، چنانکه خواسته‏اى، بلکه «تا وقت و زمان معینى» (إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).
منظور از «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پایان این جهان و برچیده شدن دوران تکلیف است.


(آیه 39)- در اینجا ابلیس نیّت باطنى خود را آشکار ساخت هر چند چیزى از خدا پنهان نبود و «عرض کرد: پروردگارا! به خاطر این که مرا گمراه ساختى (و این انسان زمینه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمین را در نظر آنها زینت مى‏دهم (و انسانها را به آن مشغول مى‏دارم) و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت» (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ).


(آیه 40)- اما او به خوبى مى‏دانست که وسوسه‏هایش در دل «بندگان مخلص خدا» هرگز اثر نخواهد گذاشت، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنایى قائل شد و گفت: «مگر آن بندگان خالص شده تو» که به مرحله عالى ایمان و عمل پس از تعلیم و تربیت و مجاهده با نفس رسیده باشند (إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ).


(آیه 41)- خداوند به عنوان تحقیر شیطان و تقویت قلب جویندگان راه حق و پویندگان طریق توحید «فرمود: این راه مستقیمى است که بر عهده من است» و سنت همیشگیم (قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ).


(آیه 42)- که «تو هیچ گونه تسلّط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى که شخصا بخواهند از تو پیروى کنند» (إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ).
یعنى، در واقع این تو نیستى که مى‏توانى مردم را گمراه کنى، بلکه این انسانهاى منحرفند که با میل و اراده خویش دعوت تو را اجابت کرده، پشت سر تو گام برمى‏دارند.

(آیه 43)- سپس صریحترین تهدیدهاى خود را متوجه پیروان شیطان کرده، مى‏گوید: «و جهنم میعادگاه همه آنهاست» (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ).
گمان نکنند که آنها از چنگال مجازات مى‏توانند فرار کنند و یا به حساب آنها رسیدگى نمى‏شود.

(آیه 44)- «همان دوزخى که هفت در دارد، و براى هر درى گروهى از پیروان شیطان تقسیم شده‏اند» (لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ).
این درها، در حقیقت درهاى گناهانى است که به وسیله آن، افراد وارد دوزخ مى‏شوند، هر گروهى به وسیله ارتکاب گناهى و از درى، همان گونه که درهاى بهشت، طاعات و اعمال صالح و مجاهدتهایى است که به وسیله آن بهشتیان وارد بهشت مى‏شوند.

(آیه 45)- نعمتهاى هشتگانه بهشت: در آیات گذشته دیدیم که چه سان خداوند نتیجه کار شیطان و یاران و همگامان و پیروان او را شرح داد، و درهاى هفتگانه جهنم را به روى آنها گشود.
طبق روش قرآن که از مسأله مقابله و تقارن، براى تعلیم و تربیت، بهره‏گیرى مى‏کند، در این آیات هشت نعمت بزرگ مادى و معنوى به تعداد درهاى بهشت بیان شده است:
1- در آغاز به یک نعمت مهم جسمانى اشاره کرده، مى‏گوید: «پرهیزکاران در باغهاى سرسبز بهشت، و در کنار چشمه‏هاى زلال آن خواهند بود» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
ذکر «جنات» و «عیون» به صیغه جمع، اشاره به باغهاى متنوع و چشمه‏هاى فراوان و گوناگون بهشت است که هر کدام لذت تازه‏اى مى‏آفریند.

(آیه 46)- دوم و سوم: سپس به دو نعمت مهم معنوى که «سلامت» و «امنیت» است اشاره مى‏کند، سلامت از هرگونه رنج و ناراحتى، و امنیت از هرگونه خطر، مى‏گوید: فرشتگان الهى به آنها خوش آمد گفته، مى‏گویند: «داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت کامل» (ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ).

(آیه 47)- چهارم: «ما هرگونه حسد و کینه و عداوت و خیانت را از سینه‏هاى آنها مى‏شوییم و بر مى‏کنیم» (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).
چرا که تا قلب انسان از این «غلّ» شستشو نشود نه سلامت و امنیت فراهم مى‏شود و نه برادرى و اخوت.
5- «در حالى که همه برادرند» (إِخْواناً).
و نزدیکترین پیوندهاى محبت در میان آنها حکمفرماست.
6- «در حالى که بر سریرها رو بروى یکدیگر قرار گرفته‏اند» (عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ).
آنها در جلسات اجتماعیشان گرفتار تشریفات آزار دهنده این دنیا نیستند و مجلسشان بالا و پایین ندارد همه برادرند، همه روبروى یکدیگر و در یک صف، نه یکى بالاى مجلس و دیگرى در کفش کن.


(آیه 48)- سپس به هفتمین نعمت مادى و معنوى اشاره کرده، مى‏گوید:
«هرگز خستگى و تعب به آنها نمى‏رسد» (لا یَمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ).
و همانند زندگى این دنیا که رسیدن به یک روز آسایش، خستگیهاى فراوانى قبل و بعد از آن دارد که فکر آن، آرامش انسان را بر هم مى‏زند، نیست.
8- همچنین فکر فنا و نابودى و پایان گرفتن نعمت، آنان را آزار نمى‏دهد، چرا که «آنها هرگز از این باغهاى پرنعمت و سرور اخراج نمى‏شوند» (وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ).

(آیه 49)- اکنون ممکن است افراد گنهکار و آلوده در هاله‏اى از غم و اندوه فرو روند که اى کاش ما هم مى‏توانستیم به گوشه‏اى از این موهبت دست یابیم، در اینجا خداوند رحمان و رحیم درهاى بهشت را به روى آنها نیز مى‏گشاید، اما به صورت مشروط.
با لحنى مملو از محبت و عالیترین نوازش، روى سخن را به پیامبرش کرده، مى‏گوید: پیامبرم! «بندگانم را آگاه کن که من غفور و رحیمم، گناه بخش و پرمحبتم» (نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).

(آیه 50)- اما از آنجا که قرآن، همیشه جلو سوء استفاده از مظاهر رحمت الهى را با جمله‏هاى تکان دهنده‏اى که حاکى از خشم و غضب اوست مى‏گیرد، تا تعادل میان خوف و رجاء که رمز تکامل و تربیت است برقرار گردد، بلافاصله اضافه مى‏کند: که به بندگانم نیز بگو: که «عذاب و کیفر من همان عذاب دردناک است» (وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ).

(آیه 51)- از این آیه به بعد، قسمتهاى آموزنده‏اى را از تاریخ پیامبران بزرگ و اقوام سرکش به عنوان نمونه‏هاى روشنى از بندگان مخلص، و پیروان شیطان، بیان مى‏کند.
نخست از داستان میهمانهاى ابراهیم شروع کرده، مى‏گوید: «و به آنها (بندگانم) از میهمانهاى ابراهیم خبر ده» (وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ).


اعظم :



آیه 33 : برتری نژادی یک فکر ابلیسی است (خلقته من صلصال )

آیه 33.شیطان گناه خودش رو توجیه کرد و عذر بدتر از گناه اورد (خلقته من صلصال )

آیه 37 : خداوند معمولا به گناهکاران مهلت می دهد و ان یکی از سنت های الهی است


آیه 37 و 38 : خداوند درخواست او رااجابت نمود و به او مهلت داد، اما نه تا روز قیامت ، بلکه تا روز معلوم که قطعاقبل از روز قیامت و روز بعث است و طبق گفتار ابن عباس مراد از (یؤم الوقت المعلوم ) آخرین روز تکلیف و همان روز نفخه اول است که تمامی خلایق می میرند، اما به دلالت صریح آیات قرانی بر اصلاح نوع بشر وهدایت همگی آنها( در عصر ظهور حضرت حجه (عج ))استفاده می شود که مراد از روز سرآمدمهلت ابلیس ، روز اصلاح آسمانی بشر، یعنی روز ظهور حضرت مهدی (عج )است که ریشه فساد بکلی قطع می شود و در روی زمین جز خدا کسی پرستش نمی گردد .

ایه 39 :
کار شیطون زینت دادنه و به عبارتی مرغ همسایه رو غاز کردن
معمولا هر چیزی که مطابق با دستور خدا نیست واسه ادم زینت میده و میل ادم رو به سمتش برانگیخته میکنه

توش یه لذت کاذب میذاره

مثل ارتباط با نامحرم (مردای نامحرم و یا رنای نامحرم رو از همسر برای ادم جذابتر میکنه )
مثل غیبت کردن و ...

خلاصه تو هر گناهی دست شیطون در زینت دادن اشکار میشه

آیه 40 :شیطان در اغوای خود افراد و بندگان مخلص خداوند را استثناء نمود و مقصود از مخلصین کسانی هستند که خود را برای خدا خالص کرده باشند و مسلما کسی جز خدا آنها راخالص نکرده ، پس در واقع خالص شده حضرت حقند برای او. و اصولاحق بندگی و عبودیت همین است که مولی بنده خود را خالص برای خود کند و غیر او کسی مالک آن بنده نباشد و آن امر به این محقق می شود که آدمی برای خود مالک و مولائی غیر خدا سراغ نداشته باشد و حتی خود را مالک چیزی از نفس خود و آثار و اعمالش نداند و ملک و ملک را تنها از آن خدا بداند. (المیزان)


آیه 40 :وقتی برای خدا کاری رو انجام بدی دست شیطون رو بستی هیچ رقمه نمی تونه بر ادم مسلط بشه یعنی هیچ وعده ای دیگه دل شخص مخلص رو نمی لرزونه .... مثلا اینکه بگه مردم ندیدن کار خوبت رو ها یا تشکر نکردن یا .... چون برای مخلص اصلا چنین توقعی نبوده

ایه 42: انسان به اختیار خودش از شیطان پیروی میکنه (اتبعک)

آیه 42 : خداوند شیطان را بر افرادی که خودشان میل به پیروی از او دارند و سرنوشت خود را بدست او سپرده اند، مسلط فرموده و اینهاهستند که شیطان بر آنها سلطه دارد. پس آیه در سه جهت اصلی به ابلیس پاسخ رد داده است :

اولا): ابلیس بندگان خدا را منحصر در مخلصین کرده ، ولی خداوند همه افرادبشر را بنده خود خوانده است .

ثانیا): آن ملعون برای خود در اغوای بشر، ادعای استقلال نمود، ولی خداوندادعای او را نفی نمود و به او فهماند که همه اعمالش ناشی از قضای خداست وتسلط او بر بعضی از بنی آدم ناشی از مشیت خداست که او را بر گمراهان وپیروان شیطان مسلط فرموده .

ثالثا): تسلط ابلیس بر گمراهان اضلال ابتدائی نیست ، بلکه به نحو مجازات است ، یعنی اگر خدا عده ای را دستخوش اغوای شیطان می کند به عنوان مجازات و مسبوق به گمراهی و غوایت خود آنها است .

المیزان

آیه 49 حجر : یک آیه بسیارامیدوارکننده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۵
* مسافر
شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

263 .صفحه 263






چهاردهم شهریور :


نفیسه :



(آیه 16)- این آیه به بعد اشاره به گوشه‏اى از نظام آفرینش به عنوان دلیلى بر توحید و شناخت خداست و بحثهایى را که در زمینه قرآن و نبوت در آیات گذشته آمد تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «ما در آسمان برجهایى قرار دادیم» (وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً).
هنگامى که ما از کره زمین به ماه و خورشید نگاه مى‏کنیم در هر فصل و موقعى از سال آنها را در مقابل یکى از صورتهاى فلکى (صورتهاى فلکى مجموعه ستارگانى است که شکل خاصى را به خود گرفته‏اند) مى‏بینیم و مى‏گوییم خورشید مثلا در برج حمل یا ثور یا میزان و عقرب و قوس است.
سپس اضافه مى‏کند: «ما آن (آسمان و این صورتهاى فلکى) را براى بینندگان زینت بخشیدیم» (وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ).



(آیه 17)-این آیه اضافه مى‏کند: «ما این آسمان را از هر شیطان رجیم و شوم و ملعون محفوظ داشته‏ایم» (وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ).



(آیه 18)- «مگر آن شیطانهایى که هوس استراق سمع و خبرگیرى دزدکى کنند، که شهاب آشکار آنها را تعقیب مى‏کند و به عقب مى‏راند» (إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ).
منظور از «آسمان» آسمان حق و حقیقت است، و شیاطین همان وسوسه‏گران هستند که مى‏کوشند به این آسمان راه یابند و استراق سمع کنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهب یعنى، رهبران الهى و دانشمندان با امواج نیرومند سخن و قلمشان آنها را به عقب مى‏رانند و طرد مى‏کنند.



(آیه 19)- در اینجا به بخشى از آیات آفرینش، و نشانه‏هاى عظمت خدا در زمین، مى‏پردازد تا بحث پیشین تکمیل گردد.
نخست از خود زمین شروع کرده، مى‏فرماید: «و ما زمین را گسترش دادیم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها).
و از آنجا که آفرینش کوهها با آن فوائد زیادى که دارند یکى از نشانه‏هاى توحید است، به ذکر آن پرداخته، اضافه مى‏کند: «و ما در زمین کوههاى مستقر و ثابتى انداختیم» (وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ).
این کوهها علاوه بر این که از ریشه به هم پیوسته‏اند و همچون زرهى زمین را در برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مى‏کنند، و علاوه بر این که قدرت توفانها را در هم شکسته و وزش باد و نسیم را به دقت کنترل مى‏نمایند، محل خوبى براى ذخیره آبها به صورت برف و یا چشمه‏ها مى‏باشند.
سپس به سراغ مهمترین عامل زندگى بشر و همه جانداران یعنى گیاهان مى‏رود، مى‏فرماید: «و ما در روى زمین از هر چیز (گیاه) موزون رویاندیم» (وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ).
در کره زمین شاید صدها هزار نوع گیاه داریم با خواص مختلف و آثار متنوع و گوناگون که شناخت هر یک دریچه‏اى است براى شناخت «اللّه» و برگ هر کدام از آنها دفترى است از «معرفت کردگار».



(آیه 20)- و از آنجا که وسائل زندگى انسان منحصر به گیاهان و معادن نیست در این آیه به تمام این مواهب اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما انواع وسائل زندگى را براى شما در زمین قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ).
نه تنها براى شما بلکه براى همه موجودات زنده، «و کسانى که شما روزى آنها را نمى‏دهید» و از دسترس شما خارجند (وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ).
آرى! براى همه آنها نیازمندیهایشان را فراهم ساختیم.



(آیه 21)- این آیه در حقیقت به پاسخ سؤالى مى‏پردازد که براى بسیارى از مردم پیدا مى‏شود و آن این که چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختیار انسانها نمى‏گذارد که بى‏نیاز از هر گونه تلاش و کوشش باشند.
مى‏فرماید: «خزائن و گنجینه‏هاى همه چیز تنها نزد ماست، ولى ما جز به اندازه معین آن را نازل نمى‏کنیم» (وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ).
بنابراین چنان نیست که قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشیم، بلکه منبع و مخزن و سرچشمه همه چیز نزد ماست، ولى همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار حساب شده‏اى از طرف خدا نازل مى‏گردد.
کاملا روشن است که تلاش و کوشش براى زندگى علاوه بر این که تنبلى و سستى و دل مردگى را از انسانها دور مى‏سازد و حرکت و نشاط مى‏آفریند، وسیله بسیار خوبى براى اشتغال سالم فکرى و جسمى آنهاست، و اگر چنین نبود و همه چیز بى‏حساب در اختیار انسان قرار داشت معلوم نبود دنیا چه منظره‏اى پیدا مى‏کرد؟
به عبارت دیگر همان گونه که فقر و نیاز، انسان را به انحراف و بدبختى مى‏کشاند بى‏نیازى بیش از حد نیز منشأ فساد و تباهى است.



(آیه 22)- نقش باد و باران: در تعقیب بیان قسمتى از اسرار آفرینش و نعمتهاى خدا در آیات گذشته، در این آیه به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول بارانها اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما بادها را فرستادیم در حالى که بارور کننده‏اند» و قطعات ابر را به هم مى‏پیوندند و بارور مى‏سازند (وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ).
«و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستادیم» (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً).
«و به وسیله آن همه شما را سیراب کردیم» (فَأَسْقَیْناکُمُوهُ).
 «در حالى که شما توانایى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتید» (وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ).
یعنى شما نمى‏توانید حتى بعد از نزول باران آن را به مقدار زیاد گردآورى و حفظ کنید، این خداست که از طریق منجمد ساختن آنها در قله کوهها به صورت برف و یخ، و یا فرستادن آنها به اعماق زمین که بعدا به صورت چشمه‏ها و کاریزها و چاهها ظاهر مى‏شوند، آنها را گردآورى و ذخیره مى‏کند.



(آیه 23)- سپس به دنبال بحثهاى توحیدى به معاد و مقدمات آن اشاره کرده، مى‏گوید: «و مائیم که زنده مى‏کنیم و (مائیم که) مى‏میرانیم» (وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ).
«و وارث (همه روى زمین و تمام این جهان) مائیم» (وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ).
اشاره به مسأله حیات و مرگ که در واقع مهمترین و قطعى‏ترین مسائل است هم مى‏تواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تکمیلى براى بحث توحید.
از سوى دیگر وجود مرگ و زندگى خود دلیل بر این است که موجودات این عالم از خود چیزى ندارند و هر چه دارند از ناحیه دیگرى است، و سر انجام وارث همه آنها خداست!


(آیه 24)- بعد اضافه مى‏کند: «ما هم پیشینیان شما را دانستیم و هم متأخران را» (وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ).
کلمه «مستقدمین» و «مستأخرین» معنى وسیعى دارد که هم شامل پیشگامان و متأخران در زمان مى‏شود، و هم شامل پیشگامان در اعمال خیر، و یا جهاد و مبارزه با دشمنان حق، و یا حتى صفوف نماز جماعت، و مانند اینها.
بنابراین هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشکارند، و از این نظر معاد و رستاخیز و محاسبه اعمال همه آنها کاملا در برابر ما سهل است.


(آیه 25)- و لذا بلافاصله به دنبال این سخن مى‏گوید: «پروردگار تو بطور قطع همه آنها را (به زندگى جدید در رستاخیز باز مى‏گرداند و) جمع و محشور مى‏کند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ).
«چرا که او هم حکیم است و هم عالم» (إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).
«حکمت» او ایجاب مى‏کند که مرگ پایان همه چیز نباشد، زیرا اگر زندگى منحصر به همین چند روز حیات این جهان بود آفرینش جهان بیهوده و بى‏محتوا مى‏شد، و از خداوند حکیم دور است که یک چنین آفرینش بى‏نتیجه‏اى داشته باشد.
و «علیم» بودنش سبب مى‏شود که در امر معاد و حشر، مشکلى ایجاد نشود، هر ذره خاکى که از انسانى به گوشه‏اى پرتاب شده جمع‏آورى مى‏کند و حیات جدید به آن مى‏بخشد، و از سوى دیگر پرونده اعمال همگى هم در دل این جهان طبیعت و هم در درون جان انسانها ثبت است. و او از همه اینها آگاه است.
بنابراین حکیم و علیم بودن خدا دلیل فشرده و پرمغزى بر مسأله «حشر» و «معاد» محسوب مى‏شود.


(آیه 26)- آفرینش انسان: به مناسبت آیات گذشته که قسمتهایى از آفرینش خداوند و نظام هستى را بیان مى‏کند، در اینجا به شاهکار بزرگ خلقت یعنى «آفرینش انسان» پرداخته، و طى آیات متعدد و پرمحتوایى، بسیارى از جزئیات این آفرینش را بازگو مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «ما انسان را از گل خشکیده‏اى (همچون سفال) که از گل بدبوى (تیره رنگى) گرفته شده بود آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).


(آیه 27)- «و جنّ را پیش از آن از آتش گرم و سوزان خلق کردیم» (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ).


(آیه 28)- مجددا به آفرینش انسان باز مى‏گردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان که قبل از آفرینش انسان روى داد، چنین بیان مى‏کند:و به خاطر بیاور «هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گل خشکیده‏اى که از گل تیره رنگ بدبویى گرفته شده، مى‏آفرینم» (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).


(آیه 29)- «و هنگامى که خلقت آن را به پایان و کمال رساندم و از روح خود (یک روح شریف و پاک و با عظمت) در آن دمیدم همگى به خاطر آن سجده کنید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).


(آیه 30)- آفرینش انسان پایان پذیرفت و آنچه شایسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چیز انجام یافت: «در این هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده کردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).


(آیه 31)- تنها کسى که اطاعت این فرمان را نکرد «ابلیس» بود، لذا اضافه مى‏کند: «به جز ابلیس که خوددارى کرد از این که همراه سجده کنندگان باشد» (إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى‏ أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ).



اعظم :


آیه 16 : زینت و زیبایی بخشی از آفرینش هستش که خداوند در خلقت آسمان هم رعایت کرده


16 : برج به معنای ظهور هستش (تفسیرنور) و به زنی که زینت خودش رو ظاهر کنه میگن "تبرجت المرئه"


17 و 18 : چند تا تفسیر رو نگاه کردم ظاهرا مشخص نیست روح آیه چی هستش و دقیقا منظور از آسمان و شهاب چیه ...



آیه 17و 18 :شیطانی که برای استراق سمع نزدیک شود تا گفتگوی ملائکه را در باره امورغیبی و حوادث آینده بشنود که به محض نزدیک شدن ، شهابی ظاهر و آشکار اورا دنبال میکند .... برداشت خودم این بود که شیطان نمی تونه از اموری که هنوز نیومده و یا تقدیر اصلی آدمها مطلع بشه ... به اینده ادمها و جهان دسترسی نداره



آیه 20 : گاهی ما فکر می کنیم روزی دهنده یه سریها ما هستیم .... در صورتیکه خداوند ما رو فقط واسطه کرده برای روزی یه سری و خودش روزی دهنده همه هستش



آیه 21 : (خزانه ) یعنی مکانی که مال در آن انبار و محافظت و ذخیره گردد و(قدر) یعنی مبلغ و مقدار و کمیت معین هر چیز. لذا خلاصه معنای آیه چنین است که هر چیزی قبل از نزولش به این عالم واستقرارش در دنیا، خزینه هایی در نزد خدای متعال دارد که در آنجا محدود به حد و مقدر و به قدری نیست ، اما زمانی که جامه وجود پوشید محدود و مقدرمی گردد(المیزان)



ایه 25 : دلیل قیامت حکمت خداوند هستش ( انه حکیم )


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیات 16 ، 17 و 18  سوره حجر :


نفیسه :

مطلبی که در آیات 16، 17و 18 این سوره آمده، یکى از حقایق این جهان است که واقعیت آن بر ما کاملاً روشن نیست. شهابى که شیاطین را مى‌‏راند نیز درست معلوم نیست. شاید در آینده معلوم شود. البته بعید است که بگوییم: منظور از «شهاب» سنگ‌هاى ریز آسمانى هستند که در برخورد با گازهاى جو، سوخته و به صورت نوار سفید (تیر شهاب) متلاشى مى‌‏شوند. علم امروز ثابت کرد که از آسمان پیام‌هاى رادیویى و امواج بى‌‏سیم پیوسته به زمین مى‌‏آید و معلوم مى‌‏شود که در کرات آسمانى موجودات زنده با شعور وجود دارند که شاید پیشرفته‌‏تر از انسان‌هاى روى زمین باشند.[1]
برخی از مفسران می‌گویند؛ معنای بروج که در آیه آمده، هرچه که باشد، آیه در صدد بیان این نیست که درس نجوم بیاموزد تا حقیقت بروج برای ما روشن شود، بلکه مهم‌‌ترین هدف آن این است که ما در قدرت خداوند و حکمتش در خلقت آسمان و زمین بیندیشیم. و آن دقایق، نظم و زیبایی‌اش بهترین دلیل بر وجود خدا و وحدانیتش، از نزول ملائکه و هرچه که نام معجزه بر آن نهاده می‌‌شود.
مردم جاهلی معتقد بودند هر کاهن و ساحری دارای شیطانی است که به آسمان می‌رود و از ملائکه در مورد رخدادهای زمین استراق سمع می‌کند و به کاهن گزارش می‌دهد، کاهن نیز از این طریق آن خبرها را میان مردم منتشر می‌کرد. این دو آیه در مجموع در رد این اعتقاد جاهلی است که شیاطین به هیچ وجه قدرت بر دست‌یابی به حقایق عالم بالا را ندارند. و «شِهابٌ مُبِینٌ» نیز کنایه از عجز و حقارت شیاطین از استراق سمع از ملائکه است، که گویا گمان مردم جاهلی بود.[2]


[1]. قرشی، سید علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج ‏5، ص 343، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، 1377ش.
[2]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج ‏4، ص 470، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق.

مرحوم علامه طباطبایی (ره):مراد از آسمانى که ملائکه در آن منزل دارند، عالمى ملکوتى خواهد بود که افقى عالى‏تر از افق عالم ملک و محسوس دارد، همان طور که آسمان محسوس ما با اجرامى که در آن هست عالى‏تر و بلندتر از زمین ماست .
و مراد از نزدیک شدن شیطان‌ها به آسمان، و استراق سمع، و به دنبالش هدف شهاب‌ها قرار گرفتن، این است که: شیطان‌ها مى‏خواهند به عالم فرشتگان نزدیک شوند، و از اسرار خلقت و حوادث آینده سر درآورند. و ملائکه هم ایشان را با نورى از ملکوت که شیطان‌ها تاب تحمل آن را ندارند، دور مى‏سازند. و یا مراد این است که: شیطان‌ها خود را به حق نزدیک مى‏کنند، تا آن را با تلبیس‏ها و نیرنگهاى خود به صورت باطل جلوه دهند، و یا باطل را با تلبیس و نیرنگ به صورت حق درآورند، و ملائکه رشته‏هاى ایشان را پنبه مى‏کنند، و حق صریح را هویدا مى‏سازند، تا همه به تلبیس آنها پى برده، حق را حق ببینند، و باطل را باطل.
و این که خداى سبحان داستان استراق سمع شیاطین و هدف شهاب قرار گرفتن‌شان را دنبال سوگند به ملائکه وحى و حافظان آن از مداخله شیطان‌ها ذکر کرده، تا اندازه‏اى گفتار ما را تایید مى‏کند- و خدا داناتر است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۵
* مسافر
جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۳۴ ب.ظ

262 . صفحه 262


سیزدهم اردیبهشت :


نفیسه :


سوره حجر پانزدهمین سوره قرآن کریم است.این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 99 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
در این سوره آهنگ و لحن سوره‏هاى مکى کاملا منعکس است. لذا مى‏توان محتواى این سوره را در هفت بخش خلاصه کرد:
1- آیات مربوط به مبدأ عالم هستى و ایمان به او از طریق مطالعه در اسرار آفرینش.
2- آیات مربوط به معاد و کیفر بدکاران.
3- اهمیت قرآن و عظمت این کتاب آسمانى.
4- داستان آفرینش آدم و سرکشى ابلیس و سرانجام کار او.
5- اشاره به سرگذشت اقوامى همچون قوم لوط و صالح و شعیب.
6- انذار و بشارت و اندرزهاى مؤثر و تهدیدهاى کوبنده و تشویقهاى جالب.
7- دعوت از پیامبر به مقاومت و دلدارى او در برابر توطئه‏ها.

برای نمونه در فضایل سوره حجر آمده که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: هر کس سوره حجر را بخواند به عدد مهاجران و انصار و آنهایی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را مورد مسخره قرار می دادند خداوند به او ده حسنه و پاداش عنایت می کند. مجمع البیان، ج6، ص9



(آیه 1)- باز در آغاز این سوره با حروف مقطعه «الف، لام، راء» (الر).
برخورد مى‏کنیم که نمایانگر ترکیب این کتاب بزرگ آسمانى که راهگشاى همه انسانها به سوى سعادت مى‏باشد، از حروف ساده الفبا است، همین ماده خامى که در اختیار همه افراد بشر حتى کودکان دو سه ساله قرار دارد، و این نهایت درجه اعجاز است که از چنان مصالحى چنین محصول بى‏نظیرى ساخته شود.
و لذا بلافاصله بعد از آن مى‏گوید: «اینها آیات کتاب آسمانى و قرآن آشکار است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ). که بیان کننده حقایق و روشنگر حق از باطل مى‏باشد.


(آیه 2)- آرزوهاى بیجا! سپس به آنها که در لجاجت و مخالفت با این آیات روشن الهى اصرار مى‏ورزند هشدار مى‏دهد روزى فرا مى‏رسد که اینها از نتایج شوم کفر و تعصب کورکورانه و لجاجت خویش پشیمان خواهند شد و، «چه بسا این کافران آرزو مى‏کنند که اى کاش مسلمان بودند» (رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ).
ممکن است آیه اشاره به پشیمانى گروههایى از کافران در آن جهان و این جهان باشد، در حالى که در آنجا قدرت بازگشت ندارند! و در اینجا نیز تعصبها و لجاجتها و یا منافع مادّى اجازه نمى‏دهد که دین اسلام را بپذیرند.


(آیه 3)- سپس با لحنى بسیار کوبنده مى‏گوید: اى پیامبر «اینها را به حال خود بگذار (تا همچون چهارپایان) بخورند، و از لذتهاى این زندگى ناپایدار بهره گیرند، و آرزوها آنها را از این واقعیت بزرگ غافل سازد ولى به زودى خواهند فهمید» (ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
اینها چون حیواناتى هستند که جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى چیزى نمى‏فهمند و هر حرکتى دارند براى رسیدن به همین‏هاست.
پرده‏هاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده، و آنها را به خود مشغول ساخته که دیگر توانایى درک واقعیتى را ندارند.
اما آن گاه که پرده‏هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان کنار رود، و خود را در آستانه مرگ و یا در عرصه قیامت ببینند، مى‏فهمند که چه اندازه در غفلت و تا چه حدّ زیانکار و بدبخت بوده‏اند.


(آیه 4)- در این آیه براى این که گمان نکنند این مهلت و تمتع از لذایذ دنیا پایان ناپذیر است، اضافه مى‏کند: «ما هیچ گروهى را در هیچ شهر و آبادى نابود نکردیم مگر این که آنها، اجل معین و زمان تغییر ناپذیرى داشتند» (وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ).


(آیه 5)- و «هیچ امت و جمعیتى از اجل معین خود پیشى نمى‏گیرد، و هیچ یک نیز عقب نخواهد افتاد» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ).
سنت الهى همه جا این بوده که به قدر کافى مهلت براى تجدید نظر و بیدارى و آگاهى بدهد، حوادث دردناک، و وسائل رحمت را یکى پس از دیگرى مى‏فرستد، تهدید مى‏کند، تشویق مى‏کند، اخطار مى‏نماید تا حجت بر همه مردم تمام شود.
ولى هنگامى که این مهلت به پایان رسید سرنوشت قطعى دامنشان را خواهد گرفت.

(آیه 6)- در اینجا نخست به موضع گیریهاى خصمانه کفار در مقابل قرآن و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها گفتند: اى کسى که قرآن بر تو نازل شده بطور قطع سوگند یاد مى‏کنیم (که تو دیوانه‏اى»! (وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ).
و این تعبیر نهایت گستاخى و جسارت آنها را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مجسم مى‏کند.
آنها مقیاس را عقل کوچک و ناتوان خودشان قرار مى‏دهند و هر چه در این مقیاس نگنجد در نظر آنها بى‏عقلى و دیوانگى است! و عجب این که این نابخردان وصله‏هایى به رهبران الهى مى‏چسباندند که گاهى کاملا با هم ضد و نقیض بود، گاهى آنها را «دیوانه» مى‏خواندند و گاهى «ساحر»، با این که ساحر کسى است که باید از زیرکى و هوشیارى خاصى برخوردار باشد و درست در نقطه ضد دیوانه است.


(آیه 7)- آنها نه تنها چنین نسبتهاى نابخردانه‏اى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دادند بلکه براى بهانه جویى مى‏گفتند: اگر از راستگویانى چرا فرشتگان را براى ما نمى‏آورى»! تا تصدیق گفتار تو کنند و ما ایمان بیاوریم (لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).


(آیه 8)- خداوند به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «ما ملائکه را جز به حق نازل نمى‏کنیم» (ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
«و آنگاه (که فرشتگان نازل شوند و حقیقت براى آنها جنبه شهود و حسى پیدا کند و بعد ایمان نیاورند) دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد» و به عذاب الهى نابود مى‏گردند (وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ).
به تعبیر دیگر اعجاز بازیچه نیست، بلکه براى اثبات حق است، و این امر به قدر کافى براى آنها که خواهان حقند ثابت شده، چرا که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله با در دست داشتن این قرآن و اعجازهاى دیگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است.


(آیه 9)- حفظ قرآن از دست بردها: به دنبال بهانه جوییهاى کفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه یک واقعیت بزرگ و پراهمیت را به عنوان دلدارى به پیامبر از یک سو و اطمینان خاطر همه مؤمنان راستین از سوى دیگر بیان مى‏کند و آن این که: «ما این قرآن را (که مایه تذکر است) نازل کردیم، و ما بطور قطع آن را حفظ خواهیم کرد» (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).
این گروه اندک و ناتوان که سهل است، اگر همه جباران و زورمندان و سیاستمداران ستمگر و اندیشمند منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند که نورش را خاموش کنند، توانایى نخواهند داشت، چرا که خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است، محافظت از هر نظر: محافظت از هر گونه تحریف، محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطه‏هاى دشمنان وسوسه‏گر.
معروف و مشهور در میان همه دانشمندان شیعه و اهل تسنن این است که:
هیچ گونه تحریفى در قرآن روى نداده است، و قرآنى که امروز در دست ماست درست همان قرآنى است که بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده، و حتى کلمه و حرفى از آن کم و زیاد نگردیده است.


(آیه 10)- لجاجت و انکار محسوسات: در اینجا به عنوان دلدارى پیامبر و مؤمنان در برابر مشکلاتى که در دعوت خود با آن مواجه بودند اشاره به زندگى انبیاى پیشین و گرفتاریهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «ما پیش از تو در میان امتهاى نخستین نیز پیامبرانى فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 11)- ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند که «هر پیامبرى به سراغشان مى‏آمد او را به باد استهزاء و سخریه مى‏گرفتند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
این استهزاء و سخریه به خاطر چند امر بود:
- براى شکستن ابهت پیامبران و متفرق ساختن افراد حق‏جو از گرد آنان.
- براى ضعف و ناتوانیشان در مقابل منطق نیرومند رسولان الهى.
- براى این که سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بیدار شود.
- و سرانجام براى این که مى‏دیدند قبول دعوت پیامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود مى‏سازد و آزادیهاى حیوانیشان را سلب مى‏کند.
از این جمله استفاده مى‏شود که وظیفه مبلّغان تنها این نیست که مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلکه باید از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامه‏هاى عملى، قصص، داستانها، ادبیات، شعر و هنر به معنى اصیل و سازنده استفاده کنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند.


(آیه 12)- سپس مى‏فرماید: آرى «ما این چنین آیات قرآن را به دلهاى این مجرمان مى‏فرستیم»! (کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ).


(آیه 13)- اما با این همه تبلیغ و تأکید و بیان منطقى و ارائه معجزات باز هم این متعصبان استهزاء کننده «به آن ایمان نمى‏آورند» (لا یُؤْمِنُونَ بِهِ).
ولى این منحصر به آنها نیست «پیش از آنها سنت اقوام اولین نیز چنین بود» (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 14)- اینها بر اثر غوطه‏ور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل، کارشان به جایى رسیده که: «اگر دردى را از آسمان به روى آنها بگشاییم و آنها مرتبا به آسمان صعود و نزول کنند ...» (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ).


(آیه 15)- «باز مى‏گویند ما را چشم بندى کرده‏اند» (لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا).
«بلکه ما گروهى هستیم که سر تا پا سحر شده‏ایم» و آنچه مى‏بینیم ابدا واقعیت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).
این جاى تعجب نیست که انسان به چنین مرحله‏اى از عناد و لجاج برسد، براى این که روح پاک و فطرت دست نخورده انسان که قادر به درک حقایق و مشاهده چهره اصلى واقعیات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدریجا به تاریکى مى‏گراید، البته در مراحل نخستین پاک کردن آن کاملا امکان پذیر است، اما اگر خداى نکرده این حالت در انسان راسخ شود و به صورت «ملکه» در آید دیگر به آسانى نمى‏توان آن را شست، و در اینجاست که چهره حق در نظر انسان دگرگون مى‏شود تا آنجا که محکمترین دلائل عقلى، و روشنترین دلائل حسى، در دل او اثر نمى‏گذارد و کار او به انکار معقولات و محسوسات، هر دو، مى‏رسد.


اعظم :


ایه 1:
اشاره به قرآن با لفظ (تلک )که برای اشاره به دور است و نیز نکره آوردن کلمه (قرآن )برای دلالت بر عظمت کتاب الهیست و مراد از کتاب ، قرآن ویا لوح محفوظ است ، به هر جهت می فرماید برخلاف تصور کفار که تو را دیوانه خوانده و قرآن را استهزاء نمودند، این آیات بلند مرتبه و عظیم الشأن ، آیات کتاب الهی است که جدا کننده حق از باطل می باشد.


ایه 3:
در این آیه شریفه این کنایه هست که این بیچارگان از زندگیشان جز خوردن و سرگرمى به لذات مادى و دلخوش داشتن به صرف آرزوها و خیالات واهى بهره دیگرى ندارند، یعنى در حقیقت مقام خود را تا افق حیوانات و چهارپایان پایین آورده‏اند، و چون چنین است سزاوار است آنها را به حال خود واگذار کنى و داخل انسان حسابشان نکنى، و احتجاج به حجت‏هاى صحیح خود را که همه بر اساس عقل سلیم و منطق انسانى است بى مقدار نسازى.


چه مگسهاست در این شهر که قانع شده اند

شاهبازان طریقت به مقام مگسی


ایه 4:
نه تنها ادمها هم اجل مشخصی دارن
بلکه امتها هم اجل مشخصی دارن و برای اونها هم افول و غروبی هستش


ایه 6:
 ما نمی دانیم خدا کجاست و اعتقادی به او نداریم ، و تو را هم درادعایت تکذیب می کنیم ، ولی ای کسی که مطابق ادعای خودت ذکری بر تو نازل می شود، حقیقتا که دیوانه ای ، این گفتار اهانت آمیز آنها تهمت و تکذیب صریح است .


ایه 7و 8:
وقتی کفر ادم به خاطر عناد و لجبازی باشه
هیچ معجزه ای باعث ایمان نمیشه حتی نزول ملایک


ایه 9 : اخبار بسیارى هم که از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از طریق شیعه (عین الحیاة علامه مجلسى، ص 478) و سنى (اتقان، ج 2، ص 151) نقل شده است که فرموده: «در هنگام بروز فتنه‏ها و براى حل مشکلات به قرآن مراجعه کنید» دلیل بر تحریف نشدن قرآن است.


ایه 9 : پدر حدیث ثقلین که از طریق شیعه (معانى الاخبار، ص 90) و سنى (مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 14 و کنز العمال، ج 1، ص 185- 189) به حد تواتر نقل شده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى اهل بیتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا- به درستى که من در میان شما دو چیز گرانقدر باقى مى‏گذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم، ما دام که به آن دو تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید شد»، چون اگر بنا بود قرآن کریم دستخوش تحریف شود معنا نداشت آن جناب مردم را به کتابى دستخورده و تحریف شده ارجاع دهد و با این شدت تاکید بفرماید «تا ابد هر وقت به آن دو تمسک جویید گمراه نمى‏شوید».


ایه 10و 11 : استهزا کردن رسولان خداوند کار امروز نیست درهمه دورانها فرستگان خداوند رو مسخره می کردن


آیه 14 و 15 : وای بر وقتی که انسان نخواد چیزی رو بپذیره هیچ استدلالی کار ساز نیست ... و هیچ معجزه ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۴
* مسافر