سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۱ ب.ظ
266 . صفحه 266
هفدهم شهریور :
نفیسه :
(آیه 71)- لوط وقتی جسارت و وقاحت قوم خود را نسبت به میهمانانش دید از طریق دیگرى وارد شد، شاید بتواند آنها را از خواب غفلت و مستى انحراف و ننگ، بیدار سازد، رو به آنها کرده گفت: چرا شما راه انحرافى مىپویید، اگر منظورتان اشباع غریزه جنسى است چرا از طریق مشروع و ازدواج صحیح وارد نمىشوید «اینها دختران منند (آمادهام آنها را به ازدواجتان درآورم) اگر شما مىخواهید کار صحیحى انجام دهید» راه این است (قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ).
هدف لوط این بود که با آنها اتمام حجت کند و بگوید: من تا این حد نیز آماده فداکارى براى حفظ حیثیت میهمانان خویش، و نجات شما از منجلاب فساد هستم.
(آیه 72)- اما واى از مستى شهوت، مستى انحراف، و مستى غرور و لجاجت، اگر ذرهاى از اخلاق انسانى و عواطف بشرى در آنها وجود داشت، کافى بود که آنها را در برابر چنین منطقى شرمنده کند، لااقل از خانه لوط باز گردند و حیا کنند، اما نه تنها منفعل نشدند، بلکه بر جسارت خود افزودند و خواستند دست به سوى میهمانان لوط دراز کنند! اینجاست که خدا روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «قسم به جان و حیات تو که اینها در مستى خود سخت سرگردانند»! (لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ).
(آیه 73)- سرنوشت گنهکاران قوم لوط: در اینجا سخن الهى درباره این قوم اوج مىگیرد و در دو آیه فشرده و کوتاه سرنوشت شوم آنها را به صورتى قاطع و کوبنده و بسیار عبرت انگیز بیان مىکند، و مىگوید: «سرانجام فریاد تکان دهنده و صیحه وحشتناکى به هنگام طلوع آفتاب، همه را فراگرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ).
این صیحه ممکن است صداى یک صاعقه عظیم و یا صداى یک زلزله وحشتناک بوده باشد.
(آیه 74)- ولى به این اکتفا ننمودیم بلکه شهر آنها را بکلى زیر و رو کردیم «بالاى آن را پایین (و پایین را بالا) قرار دادیم»! (فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها).
این مجازات نیز براى آنها کافى نبود «به دنبال آن بارانى از سجیل (گلهاى متحجر شده) بر سر آنان فرو ریختیم»! (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ).
نازل شدن این عذابهاى سه گانه (صیحه وحشتناک- زیر و رو شدن- بارانى از سنگ) هر کدام به تنهایى کافى بود که قومى را به هلاکت برساند، اما براى شدت گناه و جسور بودن آنها در تن دادن به آلودگى و ننگ، و همچنین براى عبرت دیگران، خداوند مجازات آنها را مضاعف کرد.
(آیه 75)- اینجاست که قرآن به نتیجه گیرى تربیتى و اخلاقى پرداخته، مىگوید: «در این (سرگذشت عبرت انگیز) نشانههایى است براى هوشیاران» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ).
آنها که با فراست و هوشیارى و بینش مخصوص خود از هر علامتى جریانى را کشف مىکنند و از هر اشارهاى حقیقتى و از هر نکتهاى، مطلب مهم و آموزندهاى را.
(آیه 76)- اما تصور نکنید که آثار آنها بکلى از میان رفته، نه «آثار آنها بر سر راه کاروانیان و گذرکنندگان همواره ثابت و برقرار است»(وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ).
(آیه 77)- باز هم به عنوان تأکید بیشتر و دعوت افراد با ایمان به تفکر و اندیشه در این داستان عبرت انگیز اضافه مىکند که: «در این (داستان) نشانهاى است براى افراد با ایمان» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ). چرا که مؤمنان راستین بافراست و کاملا هوشیارند.
چگونه ممکن است انسان ایمان داشته باشد و این سرگذشت تکان دهنده را بخواند و عبرتها نگیرد؟!
(آیه 78)- پایان زندگى دو قوم ستمگر! در اینجا قرآن به دو بخش دیگر از سرگذشت اقوام پیشین تحت عنوان «اصحاب الأیکه» و «اصحاب الحجر» اشاره مىکند، و بحثهاى عبرت انگیزى را که در آیات پیشین پیرامون قوم لوط بود تکمیل مىنماید.
نخست مىگوید: «و اصحاب الایکه مسلما مردمى ظالم و ستمگر بودند، (وَ إِنْ کانَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ لَظالِمِینَ).
(آیه 79)- «ما از آنها انتقام گرفتیم» (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ). و در برابر ظلمها و ستمگریها و سرکشیها، مجازاتشان نمودیم.
«و (شهرهاى ویران شده) این دو (قوم لوط و اصحاب الایکه) بر سر راه (شما در سفرهاى شام) آشکار است»! (وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ).
«اصحاب الایکه» همان قوم شعیبند که در سرزمینى پر آب و مشجّر در میان حجاز و شام زندگى مىکردند.
آنها زندگى مرفه و ثروت فراوانى داشتند و به همین جهت، غرور و غفلت آنها را فرا گرفته بود و مخصوصا دست به «کم فروشى» و «فساد در زمین» زده بودند.
«شعیب» آن پیامبر بزرگ، آنها را از این کارشان برحذر داشت و دعوت به توحید و راه حق نمود، اما همان گونه که در آیات سوره هود دیدیم، آنها تسلیم حق نشدند و سرانجام بر اثر مجازات دردناکى نابود گشتند.
شرح بیشتر حالات آنها در سوره «شعراء» از آیه 176 تا 190 آمده است.
(آیه 80)- و اما در مورد «اصحاب الحجر»، همان قوم سرکشى که در سرزمینى به نام «حجر» زندگى مرفهى داشتند و پیامبر بزرگشان «صالح» براى هدایت آنها مبعوث شد، چنین مىگوید: «و اصحاب حجر، فرستادگان خدا را تکذیب کردند» (وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ).
این نکته قابل توجه است که قرآن در مورد اصحاب الحجر- و همچنین در مورد قوم نوح و قوم شعیب و قوم لوط در آیات سوره شعراء به ترتیب آیه 105 و 123 و 160 و بعضى دیگر از اقوام پیشین- مىگوید: آنها «پیامبران» را تکذیب کردند، در حالى که ظاهر امر چنین نشان مىدهد که هر کدام یک پیامبر بیشتر نداشتند و تنها او را تکذیب نمودند.
این تعبیر شاید به خاطر آن است که برنامه و هدف پیامبران، آنچنان با یکدیگر پیوستگى دارد که تکذیب یکى از آنها تکذیب همه آنها خواهد بود.
(آیه 81)- به هر حال قرآن درباره «اصحاب الحجر» چنین ادامه مىدهد:
«و ما آیات خود را به آنان دادیم ولى آنها از آن روى گرداندند»! (وَ آتَیْناهُمْ آیاتِنا فَکانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).
تعبیر به «اعراض» (روى گرداندن) نشان مىدهد که آنها حتى حاضر نبودند این آیات را بشنوند و یا به آن نظر بیفکنند.
(آیه 82)- اما به عکس در کار زندگى دنیایشان آن قدر سخت کوش بودند که:
«براى خود خانههاى امن و امانى در دل کوهها مىتراشیدند» (وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ).
عجیب است که انسان براى چند روز زندگى دنیا این همه محکم کارى مىکند، ولى براى زندگى جاویدان و ابدیش آنچنان سهل انگار است که حتى گاهى حاضر به شنیدن سخن خدا و نظر افکندن در آیات او نیست!
(آیه 83)- خوب، چه انتظارى درباره چنین قومى مىتوان داشت، جز این که طبق قانون «انتخاب اصلح الهى» و ندادن حق ادامه حیات به اقوامى که بکلى فاسد و مفسد مىشوند، بلاى نابود کنندهاى بر سر آنها فرود آید و نابودشان سازد، لذا قرآن مىگوید: «سرانجام صیحه (آسمانى) صبحگاهان دامانشان را گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ).
این صیحه صداى صاعقه مرگبارى بوده که بر خانههاى آنها فرود آمد.
(آیه 84)- نه آن کوههاى سر به آسمان کشیده و نه آن خانههاى امن و امان و نه اندام نیرومند این قوم سرکش و نه آن ثروت سرشار، هیچ کدام نتوانستند در برابر این عذاب الهى مقاومت کنند، لذا در پایان داستان آنها مىفرماید:
«و آنچه را به دست آورده بودند، آنان را از عذاب الهى نجات نداد» (فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ).
(آیه 85)- از آنجا که گرفتارى همیشگى انسان به خاطر نداشتن یک ایدئولوژى و عقیده صحیح و خلاصه پاى بند نبودن به مبدأ و معاد است، پس از شرح حالات اقوامى همچون قوم لوط و قوم شعیب و صالح که گرفتار آن همه بلا شدند، به مسأله «توحید» و «معاد» باز مىگردد و در یک آیه به هر دو اشاره کرده، مىفرماید: «ما آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است جز به حق نیافریدیم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ).
این در مورد توحید، سپس در رابطه با معاد مىگوید: «ساعت موعود [قیامت] قطعا فرا خواهد رسید» و جزاى هر کس به او مىرسد! (وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ).
و به دنبال آن به پیامبرش دستور مىدهد که در برابر لجاجت، نادانیها، تعصبها، کارشکنیها و مخالفتهاى سرسختانه آنان، ملایمت و محبت نشان ده، و «از گناهان آنها صرف نظر کن، و آنها را ببخش، بخششى زیبا» که حتى توأم با ملامت نباشد (فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ).
زیرا تو با داشتن دلیل روشن در راه دعوت و رسالتى که به آن مأمورى، نیازى به خشونت ندارى به علاوه خشونت در برابر جاهلان، غالبا موجب افزایش خشونت و تعصب آنهاست.
(آیه 86)- این آیه- بطورى که جمعى از مفسران گفتهاند- در واقع به منزله دلیلى بر لزوم گذشت و عفو و صفح جمیل است، مىگوید: «پروردگار تو، آفریننده و آگاه است» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ).
او مىداند که همه مردم یکسان نیستند، او از اسرار درون و طبایع و میزان رشد فکرى و احساسات مختلف آنها باخبر است، نباید از همه آنها انتظار داشته باشى که یکسان باشند بلکه باید با روحیه عفو و گذشت با آنها برخورد کنى تا تدریجا تربیت شوند و به راه حق آیند.
(آیه 87)- سپس به پیامبر خود دلدارى مىدهد که از خشونت دشمنان و انبوه جمعیت آنها و امکانات فراوان مادى که در اختیار دارند، هرگز نگران نشود،چرا که خداوند مواهبى در اختیار او گذارده که هیچ چیز با آن برابرى نمىکند مىگوید: «و ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم»! (وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ).
خداوند به پیامبرش این واقعیت را بازگو مىکند که تو داراى چنین سرمایه عظیمى هستى، سرمایهاى همچون قرآن به عظمت تمام عالم هستى، مخصوصا سوره حمد که چنان محتوایش عالى است که در یک لحظه کوتاه انسان را به خدا پیوند داده و روح او را در آستانش به تعظیم و تسلیم و راز و نیاز وا مىدارد.
(آیه 88)- و به دنبال بیان این موهبت بزرگ چهار دستور مهم به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىدهد، نخست مىگوید: «هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادّى که به گروههایى از آنها [کفار] دادهایم میفکن» (لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).
این نعمتهاى مادى نه پایدارند، نه خالى از دردسر، حتى در بهترین حالاتش نگاهدارى آن سخت مشکل است.
سپس اضافه مىکند: «و هرگز (به خاطر این مال و ثروت و نعمتهاى مادى که در دست آنهاست) غمگین مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که چشم خود را به آنچه در دست دیگران است بدوزد، همیشه اندوهگین و غمناک خواهد بود و هرگز آتش خشم در دل او فرو نمىنشیند».
دستور سومى که به پیامبر مىدهد در زمینه تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مؤمنان است مىفرماید: «و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر»! (وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ).
این تعبیر کنایه زیبایى از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه که پرندگان به هنگامى که مىخواهند نسبت به جوجههاى خود اظهار محبت کنند آنها را زیر بال و پر خود مىگیرند، و هیجان انگیزترین صحنه عاطفى را مجسم مىسازند، آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ مىکنند.
(آیه 89)- سرانجام دستور چهارم را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىدهد و مىگوید: در برابر این افراد بىایمان و ثروتمند محکم بایست «و صریحا بگو: من انذار کننده آشکارم» (وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ).
(آیه 90)- بگو: من به شما اعلام خطر مىکنم که خدا فرموده عذابى بر شما فرو مىفرستم «آن گونه که بر تقسیم کنندگان فرستادم» (کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ).
..................................................................................................
مباحثه آیات سوال برانگیز :
سوره حجر:
معصومه :
سوال کلی.
ان چه در نگاه اول از ظاهر ایات برداشت میشود این است که قومی عصیان می کند, پیامبری انذار میکند و نهایتا عذابی فرستاده میشود.
این از ظاهر و نگاه اول.
اما در تطبیق با شرایط فعلی,
می بینیم اقوامی وجود دارند که جا پای مثلا قوم لوط می گذارنذ و حتی فجیعتر از اون ها , گناهانی با وسعت و عمق بیشتر انجام میدند اما منذری نیست یا اگر هست عذابی نیست.
مثلا در برخی قسمتهای اروپا ازدواج همجنسگراها, وحتی ازدواج با حیوانات و خیلی از گناهان تقبیح شده نه تنها در دین اسلام بلکه در بسیازی از ادیان الهی و حتی مکاتب بشری قانونی و کاملا پذیرفته شده س.
اما "ظاهرا" در خوشی و رفاهند.
خبری از منذر نیست و خبری از عذاب های کوبنده و وحشتناک نیست.
راستش جهت سوالم بیشتر تفسیر عباراتی مثل منذر و عذاب کوبنده س.
این اقوام محکوم ب فنا هستند حتی با نگاه غیر قرانی و حتی با نگاه جامعه شناسای خودشون.
من میگم معنای عمیق منذر در این شرایط فعلی کجاست؟
میخام این ایه رو ب شرایط فعلی تطابق بدم,
میخام اصل کلی و سنت الهی که پشت این ایه هاست در بیاد.
اعظم :
http://www.askdin.com/archive/index.php/t-24893.html
http://www.pasokhgoo.ir/node/81650
http://www.jonbeshnet.ir/fa/news/54290
البته بهتره همه مطالب رو بخونی ولی برداشت کلی من این بود که
اولا نسبت به قرآن باید یه نگاه جامع و کامل داشت و با توجه به یه تسلط نسبی در مورد ایات به سوالهای ذهنیمون پاسخ بدیم
تشبیهم خیلی ناقصه ها خیلی ولی شاید برای تقریب به ذهن بد نباشه
ممکنه پدر و مادری برای تربیت فرزندشون تو خونه قوانین مختلفی بذارن
اسمشون رو بذار سنت
مثلا سنت تشویق
سنت تنبیه
سنت فرصت
سنت تغافل ...
که بسته شرایط ممکنه در هر برحه ای از زمان یه سنت با یه سنت دیگه تداخل پیدا کنه و والدین با توجه به " حکمت و درایت " خودشون از یکی از سنت های به ظاهر متداخل استفاده کنن
امیدوارم متوجه شده باشی چی میخوام بگم
خلاصه اینکه
وحود انواع عذابها ، دعای پیامبر ، حکمت خداوندی و .... باعث شده
الان این چیزی باشه که می بینی
آیه 72 حجر :
معصومه :
فکر کنم این ایه تفسیر دیگری هم دارد.
سواد کم من میگه, در جاهای دیگه ای این ایه رو شنیده(منظورم در قران نیست)
ولی اصلا یادم نمیاد !
اعظم :
در مورد ایه 72 من جای دیگه ای نشنیده بودمش
تو جستجو هم تفسیر دیگه ای پیدا نکردم (المیزان و نور )
آیه 75 حجر :
معصومه :
متوسمین دقیقا یعنی چی؟
هوشیاران؟
اعظم :
در سایت تدبر نگاه کردم
برای متوسمین
این تدجمه ها بود
ادمای متفرس و چیز فهم (المیزان )
هوشمندان
هوشیاران
اشارت دادن
کلمه «توسم» به معناى تفرس و منتقل شدن از ظاهر چیزى به حقیقت و باطن آنست
در الدر المنثور (ج 4، ص 103) است که ابو نعیم در کتاب حلیه از جعفر بن محمد روایت کرده که در ذیل جمله «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» فرمود: «متوسمین» به معناى «متفرسین» یعنى تیزهوشان است.
در الدر المنثور (ج 4، ص 103) است که بخارى در تاریخ خود و ترمذى، ابن جریر، ابن ابى حاتم، ابن سنن و ابو نعیم- هر دو در کتاب طب- و ابن مردویه و خطیب از ابى سعید خدرى روایت کردهاند که گفت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: از فراست مؤمن بپرهیزید که او به نور خدا مىنگرد آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» و فرمود یعنى تیزهوشان.
آیه 76 حجر :
معصومه :
منظور این ایه اینه که الان نشانه های اون اقوام پابرجاست؟
کسی دراین مورد اطلاعات داره؟ که کجا بوده؟
اعظم:
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa24150
آیه 77 حجر :
معصومه :
ایه ۷۷
دوباره باید اعتراف کنم با وجود تاکید خداوند که این سرگذشت ها صرفا یک داستان نیستند و کلی مفهوم و نکته و عمق و محتوا پشتش هست. اما من برداشتم در حد همان ظاهر این ایات قصه وار است.
مردمانی که عصیان کردند و ب نتیجه اعمالشون رسیدند.
و انقدر عاقبت این قصه ها حالت ذهنی دارند (بخصوص قسمت عذابشون که مبهم است و فقط میفهمم عذاب وحشتناکی از جنبه مادی بوده ) که من حتی نمیتونم به وضعیت فعلی و دنیای امروزی ام منطبق کنم.
واقعا خجالت داره, هی خدا میگه عبرت بگیر, هی من میخونم و رد میشم
:-(
ی چند تا ابهام دیگه هم داشتم اما ب این مورد ک رسیدم کلی احساس نفهمی بهم دست داد, بی خیال بقیه شدم.
اعظم :
برای ایه 77 هم چیزی نمی تونم الا ارزوی ایمان برای همه مون
۹۴/۰۶/۱۷