قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره توبه» ثبت شده است

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ق.ظ

207 . صفحه 207



بیستم تیر :



نفیسه :



(آیه 123)- دشمنان نزدیکتر را دریابید! به تناسب بحثهایى که تاکنون پیرامون جهاد در این سوره ذکر شده در این آیه به دو دستور دیگر در زمینه این موضوع مهم اسلام اشاره گردیده است.

نخست روى سخن را به مؤمنان کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! با کفارى که به شما نزدیکترند پیکار کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ).
آیه فوق گرچه از «پیکار مسلحانه»، و از «فاصله مکانى» سخن مى‏گوید، ولى بعید نیست که روح آیه در پیکارهاى منطقى و فاصله‏هاى معنوى نیز حاکم باشد، به این معنى که مسلمانان به هنگام پرداختن به مبارزه منطقى و تبلیغاتى با دشمنان، اول باید به سراغ کسانى بروند که خطرشان براى جامعه اسلامى بیشتر و نزدیکتر است، مثلا در عصر ما که خطر الحاد و مادّیگرى همه جوامع را تهدید مى‏کند، باید مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد، نه این که آنها فراموش شوند، بلکه باید لبه تیز حمله متوجه گروه خطرناکتر گردد، یا مثلا مبارزه با استعمار فکرى و سیاسى و اقتصادى باید در درجه اول قرار گیرد.
دومین دستورى که در زمینه جهاد، در این آیه مى‏خوانیم، دستور شدت عمل است، آیه مى‏گوید: «دشمنان باید در شما یک نوع خشونت احساس کنند» (وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً).
بنابراین تنها، وجود قدرت کافى نیست، بلکه باید در برابر دشمن نمایش قدرت داد.و در پایان آیه به مسلمانان با این عبارت نوید پیروزى مى‏دهد که: «بدانید خدا با پرهیزکاران است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ).

این تعبیر ممکن است علاوه بر آنچه گفته شد،اشاره به این معنى نیز باشد که توسل به خشونت و شدت عمل باید توأم با تقوا باشد، و هیچ گاه از حدود انسانى تجاوز نکند.



(آیه 124)- تأثیر آیات قرآن بر دلهاى آماده و آلوده: به تناسب بحثهایى که درباره منافقان و مؤمنان گذشت، در این آیه و آیه بعد اشاره به یکى از نشانه‏هاى بارز این دو گروه شده است.
نخست مى‏گوید: «و هنگامى که سوره‏اى نازل مى‏شود، بعضى از منافقان به یکدیگر مى‏گویند: ایمان کدامیک از شما را نزول این سوره افزون ساخت»؟ (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً).
و با این سخن مى‏خواستند عدم تأثیر سوره‏هاى قرآن و بى‏اعتنایى خود را نسبت به آنها بیان کنند.
اما قرآن با لحن قاطعى به آنها پاسخ مى‏دهد و ضمن تقسیم مردم به دو گروه، مى‏گوید: «اما کسانى که ایمان آورده‏اند! نزول این آیات بر ایمانشان افزوده و آنها به فضل و رحمت الهى خوشحالند» (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ).


(آیه 125)- «و اما آنها که در دلهایشان بیمارى (نفاق و جهل و عناد و حسد) است، پلیدى تازه‏اى بر پلیدیشان مى‏افزاید»! (وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ).
چرا که در برابر هر فرمان تازه‏اى نافرمانى و عصیان جدیدى مى‏کنند و در مقابل هر حقیقت لجاجت جدیدى، و این سبب تراکم عصیانها و لجاجتها، در وجودشان مى‏شود، و چنان ریشه‏هاى این صفات زشت در روح آنان قوى مى‏گردد «و سر انجام در حال کفر و بى‏ایمانى از دنیا خواهند رفت» (وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ).
قرآن در دو آیه بالا بر این واقعیت تأکید مى‏کند که تنها وجود برنامه‏ها و تعلیمات حیاتبخش براى سعادت یک فرد، یا یک گروه کافى نیست، بلکه آمادگى زمینه‏ها نیز باید به عنوان یک شرط اساسى مورد توجه قرار گیرد.
آیات قرآن مانند دانه‏هاى حیاتبخش باران است که مى‏دانیم «در باغ، سبزه روید و در شوره‏زار، خس!»


(آیه 126)- در این آیه و آیه بعد نیز سخن را درباره منافقان ادامه مى‏دهد، و آنها را مورد سرزنش و اندرز قرار داده مى‏گوید: «آیا آنها نمى‏بینند که در هر سال، یک یا دو بار، مورد آزمایش قرار مى‏گیرند»! (أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ).
و عجب این که با این همه آزمایشهاى پى‏درپى «از راه خلاف باز نمى‏ایستند و توبه نمى‏کنند و متذکر نمى‏شوند» (ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ).
از تعبیر آیه چنین بر مى‏آید که این آزمایش غیر از آزمایش عمومى است که همه مردم در زندگى خود با آن رو برو مى‏شوند. بلکه از آزمایشهایى بوده که باید باعث بیدارى این گروه گردد مثل فاش شدن اعمال سوءشان و ظاهر شدن باطنشان.

(آیه 127)- سپس اشاره به قیافه انکار آمیزى که آنها در برابر آیات الهى به خود مى‏گرفتند کرده، مى‏گوید: «و هنگامى که سوره‏اى از قرآن نازل مى‏شود، بعضى از آنها با نظر تحقیر و انکار نسبت به آن سوره به بعض دیگر نگاه مى‏کنند» و با حرکات چشم، مراتب نگرانى خود را ظاهر مى‏سازند (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ).
ناراحتى و نگرانى آنها از این نظر است که مبادا نزول آن سوره، رسوایى جدیدى برایشان فراهم سازد.
و به هر حال تصمیم بر این مى‏گیرند که از مجلس بیرون بروند، تا این نغمه‏هاى آسمانى را نشنوند، اما از این بیم دارند که به هنگام خروج کسى آنها را ببیند، لذا آهسته از یکدیگر سؤال مى‏کنند: آیا کسى متوجه ما نیست «آیا کسى شما را مى‏بیند»؟! (هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ).
و همین که اطمینان پیدا مى‏کنند جمعیت به سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشغولند و متوجه آنها نیستند «از مجلس بیرون مى‏روند» (ثُمَّ انْصَرَفُوا).
در پایان آیه، به ذکر علت این موضوع پرداخته و مى‏گوید: «آنها به این جهت از شنیدن کلمات خدا ناراحت مى‏شوند که «خداوند قلوبشان را (به خاطر لجاجت و عناد و به خاطر گناهانشان) از حق منصرف ساخته (و یک حالت دشمنى و عداوت نسبت به حق پیدا کرده‏اند) چرا که آنها افرادى بى‏فکر و نفهم هستند» (صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ).


(آیه 128)- آخرین آیات قرآن مجید: این آیه و آیه بعد که آخرین آیاتى است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است، و با آن سوره برائت پایان مى‏پذیرد، در واقع اشاره‏اى است به تمام مسائلى که در این سوره گذشت.
نخست روى سخن را به مردم کرده، مى‏گوید: «پیامبرى از خودتان به سوى شما آمد»! (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ).
«مِنْ أَنْفُسِکُمْ» (از خودتان) اشاره به شدت ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با مردم است، گویى پاره‏اى از جان مردم و روح جامعه در شکل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ظاهر شده است.
پس از ذکر این صفت به چهار قسمت دیگر از صفات ممتاز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در تحریک عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عمیق دارد اشاره کرده، نخست مى‏گوید: «هر گونه ناراحتى و زیان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت کننده است» (عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ).
و به شدت از رنجهاى شما رنج مى‏برد.
دیگر این که: «او سخت به هدایت شما علاقه‏مند است» و به آن عشق مى‏ورزد (حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ).
سپس به سومین و چهارمین صفت اشاره کرده، مى‏گوید: «او نسبت به مؤمنان رءوف و رحیم است» (بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).
بنابراین هرگونه دستور مشکل و طاقت فرسایى را مى‏دهد- حتى گذشتن از بیابانهاى طولانى و سوزان در فصل تابستان، با گرسنگى و تشنگى، براى مقابله با یک دشمن نیرومند در جنگ تبوک- آن هم یک نوع محبت و لطف از ناحیه او و براى نجات شما، از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختى است.


(آیه 129)- در این آیه که آخرین آیه سوره توبه است، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى مى‏دهد که از سرکشیها و عصیانهاى مردم، دلسرد و نگران نشود، مى‏گوید: «اگر آنها روى از حق بگردانند (نگران نباش و) بگو: خداوند براى من کافى است» چرا که او بر هر چیزى تواناست (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ).
«همان خداوندى که هیچ معبودى جز او نیست» و بنابراین تنها پناهگاه اوست (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
آرى «من تنها بر چنین معبودى تکیه کرده‏ام، و به او دلبسته‏ام و کارهایم را به او واگذارده‏ام» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ).
«و او پروردگار عرش بزرگ است» (وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).
جایى که عرش و عالم بالا و جهان ماوراء طبیعت با آن همه عظمتى که دارد، در قبضه قدرت او، و تحت حمایت و کفالت اوست، چگونه مرا تنها مى‏گذارد و در برابر دشمن یارى نمى‏کند؟ مگر قدرتى در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و یا رحمت و عطوفتى بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور مى‏شود؟



اعظم :



ایه 123:
این ایه هم برای من جالب توجه بود
جهاد رو از دشمنان نزدیکتر اغاز کنیم
تفسیر ایه هم نکته های جالبی داشت

در تفسیر المیزان در مورد کلمه " غلظت " نوشته بود که :
معناى (غلظة ) در جمله (و لیجدوا فیکم غلظة ) شدت و سرسختى نشان دادن بخاطر خداست ، و معنایش این نیست که با کفار خشونت و سنگدلى و بد اخلاقى و قساوت قلب و جفا و بى مهرى نشان دهید، زیرا این معنا با هیچ یک از اصول دین اسلام سازگار نیست ، و معارف اسلامى همه آن را مذمت و تقبیح کرده اند، و آیات مربوط به جهاد هم از هر تعدى و ظلم و جفائى نهى کرده ، که شرحش در سوره بقره گذشت .

ایه 123 :
از تفسیر نور :
مساله " الاقرب فی الاقرب " اولویت دادن به انچه در نزدیکی ماست در تمام مسایل اسلامی لحاظ شده است
در انفاق و صدقه : یتیم و فقیر خوبشاوند
در زکات : محرومین محلی و نزدیک
جهاد : دشمنان نزدیکتر
دعوت و تبلیغ : بستگان و خوبشاوندان
مسجد : همسایه مسجد
در سفره و مهمانی : طعامی که نزدیکتره ....


ایه 124:
همین الان هم این خرده گیری بر مسلمونا هستش
که اونایی گه نماز میخونن چرا اینجورن
چرا فلانن
اونایی که قرآن میخونن چرا بهمانن
و اما جواب قرآن :
اگه واقعا اهل ایمان باشن ایات قرآن بر ایمانشون اضافه میکنه

ایه 124 :
منافقین همیشه در طول تاریخ روحیه منفی رو در مسلمونا القا می کردن


ایه 124 : ایجاد نشاط روحی پس از خوندن ایات قرآن نشانه رشد معنوی و ایمانی ادمهاست

ایه 125:
 کفر و حق پوشی از بدترین بیماریهای روحی و دلی است


ایه 125 :

نیک ترین پیفاما و بهترین سخنها هم در ادمی که اهلش نباشه تاثیری نداره
دیگه از قرآن بالاتر


ایه 126 :
 متنبّه نشدن از آزمایشات الهى، نشانه‏ى نفاق و بیمارى قلبى است ومورد سرزنش و توبیخ است. «لا یتوبون و لا هم یذکّرون»


ایه 127:
دو تا از صفات زیبای خداوند در این ایه در پیامبر هم وجود داره "ریوف و رحیم "
چقدر پیامبر مهربانی داریم
در مهایت دلسوزیر

یاد تعبیر حضرت علی افتادم در مورد پیامبر
"طبیب دوار بطبه "پزشکی که در به در دنبال بیماران میره برای درمان

مشتاق
و حریص بر هدایت ادمها


ایه 128 :
اون همه مهربانی و حرص نه به خاطر نیازش به مردمه
چرا که به قول سعدی :

ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

خدا برای او کافی است

رفیق عشق چه کم دارد از نشیب و فراز

حرص او بر هدایت از مهربانی بی نهایت او سرچشمه می گیره

ایه 129:
کسی که خدا را دارد چه کم دارد
و کسی که خدا ندارد ، چه دارد ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۵
* مسافر
جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۸ ق.ظ

206 . صفحه 206



نوزدهم تیر :



نفیسه :



(آیه 118)-

شأن نزول:
سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک» و «مرارة بن ربیع» و «هلال بن امیه» از شرکت در جنگ تبوک، و حرکت همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سرباز زدند، ولى این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستى و تنبلى بود، چیزى نگذشت که پشیمان شدند.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهى کردند، اما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله حتى یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدى با آنها سخن نگوید.
آنها در یک محاصره عجیب اجتماعى قرار گرفتند، بطورى که فضاى مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوایى بزرگ، شهر را ترک گویند و به کوههاى اطراف مدینه پناه ببرند.
سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه در این زمینه نازل گردید.
تفسیر:
زندان محاصره اجتماعى گنهکاران! نه تنها آن گروه عظیم مسلمانان را که در جهاد شرکت کرده بودند، مورد رحمت خویش قرار داد «بلکه آن سه نفر را که (از شرکت در جهاد تخلف ورزیده بودند و) جنگجویان آنها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نیز مشمول لطف خود قرار داد» (وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا).
اما این لطف الهى به آسانى شامل حال آنها نشد، بلکه آن به هنگامى بود که آن سه نفر در محاصره شدید اجتماعى قرار گرفتند، و مردم همگى با آنها قطع رابطه کردند، «آن چنان که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد» (حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ).

سینه آنها چنان از اندوه آکنده شد که گویى «جایى در وجود خویش براى خود نمى‏یافتند» (وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ). تا آنجا که خود آنها نیز از یکدیگر قطع رابطه کردند.
و به این ترتیب همه راهها به روى آنها بسته شد، «و یقین پیدا کردند که پناهگاهى از خشم خدا جز از طریق بازگشت به سوى او نیست» (وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ).
«بار دیگر (رحمت خدا به سراغ آنان آمد، و) توبه و بازگشت حقیقى و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه کنند» (ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا).
چرا که «خداوند توبه پذیر و رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).


آیه 119)- با صادقان باشید: در آیات گذشته، سخن درباره گروهى از متخلفان در میان بود، اما در آیه مورد بحث اشاره به نقطه مقابل آنها کرده به همه مسلمانان دستور مى‏دهد که رابطه خود را با راستگویان و آنها که بر سر پیمان خود ایستاده‏اند محکم بدارید.
نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ).
و براى این که بتوانید راه پر پیچ و خم تقوا را بدون اشتباه و انحراف بپیمائید اضافه مى‏کند: «با صادقان باشید» (وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ).
«صادقین» آنهایى هستند که تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبى انجام مى‏دهند، نه تردیدى به خود راه مى‏دهند، نه عقب نشینى مى‏کنند، نه از انبوه مشکلات مى‏هراسند بلکه با انواع فداکاریها، صدق ایمان خود را ثابت مى‏کنند.
شک نیست که این صفات مراتبى دارد که بعضى مانند امامان معصوم علیهم السّلام در قله آن قرار گرفته‏اند و بعضى دیگر در مرحله پایینتر.


(آیه 120)- مشکلات مجاهدان بى‏پاداش نمى‏ماند: در آیات گذشته بحثهایى پیرامون سرزنش کسانى که از غزوه تبوک خوددارى کرده بودند، به میان آمد، این آیه و آیه بعد به عنوان یک قانون کلى و همگانى، بحث نهایى را روى این موضوع مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «مردم مدینه و بادیه نشینانى که در اطراف این شهر (که مرکز و کانون اسلام است) زندگى مى‏کنند حق ندارند، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تخلف جویند» (ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ).«و نه حفظ جان خود را بر حفظ جان او مقدم دارند» (وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ). چرا که او رهبر امت، و پیامبر خدا، و رمز بقاء و حیات ملت اسلام است.
این وظیفه همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار است که رهبران خویش را همچون جان خویش، بلکه بیشتر گرامى دارند و در حفظ آنان بکوشند و آنها را در برابر حوادث سخت تنها نگذارند، چرا که خطر براى آنها خطر براى امت است.
سپس به پاداشهاى مجاهدان که در برابر هر گونه مشکلى در راه جهاد نصیبشان مى‏شود، اشاره کرده و روى هفت قسمت از این مشکلات و پاداش آن انگشت مى‏گذارد و مى‏گوید: «این به خاطر آن است که هیچ گونه تشنگى به آنها نمى‏رسد» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ). «و هیچ رنج و خستگى پیدا نمى‏کنند» (وَ لا نَصَبٌ).
«و هیچ گرسنگى در راه خدا دامن آنها را نمى‏گیرد» (وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ). «و در هیچ نقطه خطرناک و میدان پرمخاطره‏اى که موجب خشم و ناراحتى کفار است قرار نمى‏گیرند» (وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ).

«و هیچ ضربه‏اى از دشمن بر آنها وارد نمى‏شود» (وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا).
«مگر این که در ارتباط با آن، عمل صالحى براى آنها ثبت مى‏شود» (إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ).
و مسلما پاداش یک به یک آنها را از خداوند بزرگ دریافت خواهند داشت، «زیرا خدا پاداش نیکوکاران را هیچ گاه ضایع نمى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ).


(آیه 121)- «همچنین هیچ مال کم یا زیادى را در مسیر جهاد، انفاق نمى‏کنند» (وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً).
«و هیچ سرزمینى را (براى رسیدن به میدان جهاد و یا به هنگام بازگشت) زیر پا نمى‏گذارند، مگر این که تمام این گامها، و آن انفاقها، براى آنها ثبت مى‏شود» (وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ).«تا سر انجام خداوند این اعمال را به عنوان بهترین اعمالشان پاداش دهد»(لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).


(آیه 122)-
شأن نزول:
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى میدان جهاد حرکت مى‏کرد، همه مسلمانان به استثناى منافقان و معذوران در خدمتش حرکت مى‏کردند، حتى در جنگهایى که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا شرکت نمى‏کرد (سریه‏ها) همگى به سوى میدان مى‏رفتند و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تنها مى‏گذاردند.
آیه نازل شد و اعلام کرد که در غیر مورد ضرورت، شایسته نیست همه مسلمانان به سوى میدان جنگ بروند.
تفسیر:
جهاد با جهل و جهاد با دشمن- این آیه که با آیات گذشته در زمینه جهاد پیوند دارد، اشاره به واقعیتى مى‏کند که براى مسلمانان جنبه حیاتى دارد و آن این که: گرچه جهاد بسیار پراهمیت است و تخلف از آن ننگ و گناه، ولى در مواردى که ضرورتى ایجاب نمى‏کند که همه مؤمنان در میدان جهاد شرکت کنند، مخصوصا در مواقعى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا در مدینه باقى مانده نباید همه به جهاد بروند بلکه لازم است هر جمعیتى از مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند گروهى فریضه جهاد را انجام دهند، و گروه دیگرى در مدینه بمانند و معارف و احکام اسلام را بیاموزند همان گونه که آیه مى‏فرماید: «شایسته نیست مؤمنان همگى به سوى میدان جهاد کوچ کنند چرا از هر گروهى از آنان، طایفه‏اى کوچ نمى‏کند (و طایفه‏اى در مدینه بماند) تا در دین و معارف و احکام اسلام آگاهى یابند» (وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ).
«و به هنگامى که یاران مجاهدشان از میدان بازگشتند احکام و فرمانهاى الهى را به آنها تعلیم دهند و از مخالفت آن انذارشان نمایند» (وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ).
«باشد (که این برنامه موجب شود) که آنها از مخالفت فرمان خدا بپرهیزند» و وظایف خویش را انجام دهند (لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ).
مسأله مهمى که از آیه مى‏توان استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصى است که اسلام براى مسأله «تعلیم» و «تعلم» قائل شده است، تا آنجا که مسلمانان را ملزم مى‏سازد که همه در میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهى بمانند و معارف اسلام را بیاموزند.
یعنى جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است، و اهمیت یکى کمتر از دیگرى نیست، بلکه تا مسلمانان در مسأله جهاد با جهل، پیروز نشوند در جهاد با دشمن پیروز نخواهند شد، زیرا یک ملت جاهل همواره محکوم به شکست است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۸
* مسافر
پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ق.ظ

205 . صفحه 205





هجدهم تیر :


نفیسه :


(آیه 112)- همان گونه که روش قرآن مجید است که در آیه‏اى سخنى را به اجمال برگزار مى‏کند و در آیه بعد به شرح و توضیح آن مى‏پردازد، در این آیه و در ادامه آیه قبل مؤمنان را که فروشندگان جان و مال به خدا هستند با 9 صفت بارز معرفى مى‏کند.

1- «آنها توبه کارانند» (التَّائِبُونَ). و دل و جان خود را به وسیله آب توبه از آلودگى گناه شستشو مى‏دهند.
2- «آنها عبادت کارانند» (الْعابِدُونَ). و در پرتو راز و نیاز با خدا و پرستش ذات پاک او خودسازى مى‏کنند».
3- «آنها (در برابر نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار) سپاس مى‏گویند» (الْحامِدُونَ).
4- «آنها از یک کانون عبادت و پرستش به کانون دیگرى رفت و آمد دارند» (السَّائِحُونَ).
و به این ترتیب برنامه‏هاى خودسازى آنان در پرتو عبادت، در محیط محدودى خلاصه نمى‏شود، و به افق خاصى تعلق ندارد، بلکه همه جا کانون عبودیت پروردگار و خودسازى و تربیت براى آنهاست.
5- «آنها که در برابر عظمت خدا رکوع مى‏کنند» (الرَّاکِعُونَ).
6- «آنها که سر بر آستانش مى‏سایند و سجده مى‏آورند» (السَّاجِدُونَ).
7- «آنها که مردم را به نیکیها دعوت مى‏کنند» (الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ).
8- «آنها که (تنها به وظیفه دعوت به نیکى قناعت نمى‏کنند بلکه) با هر گونه فساد و منکرى مى‏جنگند» (وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
9- «و آنها که (پس از اداى رسالت امر به معروف و نهى از منکر، به آخرین و مهمترین وظیفه اجتماعى خود یعنى) حفظ حدود الهى، و اجراى قوانین او، و اقامه حق و عدالت قیام مى‏کنند» (وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ).
پس از ذکر این صفات نه گانه، خداوند بار دیگر چنین مؤمنان راستین و تربیت یافتگان مکتب ایمان و عمل را تشویق مى‏کند، و به پیامبرش مى‏گوید: «این مؤمنان را بشارت ده» (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 113)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده است که گروهى از مسلمانان به پیامبر اسلام مى‏گفتند: آیا براى پدران ما که در عصر جاهلیت از دنیا رفتند طلب آمرزش نمى‏کنى؟ آیات مزبور نازل شد و به همه آنها اخطار کرد که هیچ کس حق ندارد براى مشرکان استغفار نماید.
تفسیر:
آیه، نخست با تعبیرى رسا و قاطع پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان را از استغفار براى مشرکان نهى مى‏کند و مى‏گوید: «شایسته نیست که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و افراد با ایمان براى مشرکان طلب آمرزش کنند» (ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ).
سپس براى تأکید و تعمیم اضافه مى‏کند: «حتى اگر از نزدیکانشان باشند» (وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبى‏).
بعدا دلیل این موضوع را ضمن جمله‏اى چنین توضیح مى‏دهد: «بعد از آن که براى مسلمانان روشن شد که مشرکان اهل دوزخند» طلب آمرزش براى آنها معنى ندارد (مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).
این کارى است بیهوده و آرزویى نابجا چرا که مشرک به هیچ وجه قابل آمرزش نیست.



(آیه 114)- در این آیه به پاسخ این سؤال- که اگر این کار ممنوع است چرا ابراهیم براى «آزر» استغفار کرد؟- پرداخته مى‏گوید: «و استغفار ابراهیم براى پدرش [عمویش آزر] به خاطر وعده‏اى بود که به او داد، اما هنگامى که براى او آشکار شد که وى دشمن خداست از او بیزارى جست» و برایش استغفار نکرد (وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ).در پایان آیه اضافه مى‏کند: «ابراهیم (کسى بود که در پیشگاه خدا خاضع و از خشم و غضب پروردگار خائف و ترسان، و مردى بزرگوار و) مهربان و بردبار بود» (إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ).
هر گونه پیوندى با دشمنان باید قطع شود:
از آیات متعددى از قرآن این موضوع به خوبى استفاده مى‏شود که هرگونه پیوند و همبستگى خویشاوندى و غیر خویشاوندى باید تحت الشعاع پیوندهاى مکتبى قرار گیرد و این پیوند (ایمان به خدا و مبارزه با هرگونه شرک و بت پرستى) باید بر تمام روابط مسلمانان حاکم باشد، چرا که این پیوند یک پیوند زیر بنایى و حاکم بر همه مقدرات اجتماعى آنهاست.


(آیه 115)-
شأن نزول:
گروهى از مسلمانان قبل از نزول فرائض و واجبات چشم از جهان بسته بودند، جمعى خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و در باره سرنوشت آنها اظهار نگرانى کردند، و چنین مى‏پنداشتند که آنها شاید گرفتار مجازات الهى به خاطر عدم انجام این فرائض باشند. آیه نازل شد و این موضوع را نفى کرد.
تفسیر:
مجازات پس از تبیین- این آیه اشاره به یک قانون کلى و عمومى است، که عقل نیز آن را تأیید مى‏کند و آن این که تکلیف و مسؤولیت همواره بعد از بیان احکام است، و این همان چیزى است که در علم اصول از آن تعبیر به قاعده «قبح عقاب بلا بیان» مى‏شود.
لذا در آغاز مى‏فرماید: «چنین نبوده که خداوند گروهى را پس از هدایت گمراه سازد تا این که آنچه را که باید از آن بپرهیزند براى آنها تبیین کند» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند به هر چیزى داناست» (إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
یعنى علم و دانایى خداوند ایجاب مى‏کند که تا چیزى را براى بندگان بیان نکرده است، کسى را در برابر آن مسؤول نداند و مؤاخذه نکند.


(آیه 116)- در این آیه روى این مسأله تکیه و تأکید مى‏کند که: «حکومت آسمانها و زمین براى خداست»(إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و نظام حیات و مرگ نیز در کف قدرت اوست، اوست که «زنده مى‏کند و مى‏میراند» (یُحْیِی وَ یُمِیتُ).
و بنابراین «هیچ ولىّ و سرپرست و یاورى جز خدا ندارید» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
اشاره به این که، شما نباید بر غیر او تکیه کنید، و بیگانگان از خدا را پناهگاه یا مورد علاقه خود قرار دهید، و پیوند محبت خویش را با این دشمنان خدا از طریق استغفار یا غیر آن بر قرار و محکم دارید.


(آیه 117)-
شأن نزول:
این آیه در مورد غزوه تبوک و مشکلات طاقت فرسایى که به مسلمانان در این جنگ رسید نازل شده، این مشکلات به قدرى بود که گروهى تصمیم به بازگشت گرفتند اما لطف و توفیق الهى شامل حالشان شد، و همچنان پابرجا ماندند.
تفسیر:
این آیه اشاره به شمول رحمت بى‏پایان پروردگار نسبت به پیامبر و مهاجرین و انصار در آن لحظات حساس کرده، مى‏گوید:«رحمت خدا شامل حال پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مهاجران و انصار، همانها که در موقع شدت و سختى از او پیروى کردند، شد» (لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ).
سپس اضافه مى‏کند: «این شمول رحمت الهى به هنگامى بود که بر اثر شدت حوادث و فشار ناراحتیها نزدیک بود دلهاى گروهى از مسلمانان از جاده حق منحرف شود» و تصمیم به مراجعت از تبوک بگیرند (مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ).
دگر بار تأکید مى‏کند که «بعد از این ماجرا، خداوند رحمت خود را شامل حال آنها ساخت، و توبه آنها را پذیرفت، زیرا او نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم است» (ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).



اعظم :



ایه 112 :
جالب بود برای من تا به حال کلمه سایحون رو در قرآن در اوصاف مومنین ندیده بودم
تو تفاسیر مختلف هم دیدم
یکی از معناهای اون روره دار بود که البته احتمال ضعیفی داده شده بود که منظور این معنا باشه
سایح به معنای سیر و سیاحت کننده در زمین هستش
ولی در دو تفسیر المیزان و تسنیم با توجه به سایر صفات ذکر شده برای مومنین در این و با توجه به کاربرد کلمه های هم ردیف این کلمه در احادیث همون معنایی ازش گزفته شده بود که در تفسیری که نفیسه جان گذاشتن اومده


وسیرکنندگانی هستند که همواره با گامهای خوداز این مسجد به آن منبر ومحفل دینی می شتابند


بعضى دیگر از مفسران سیاحت را به معنى سیر و گردش در روى زمین و مشاهده آثار عظمت خدا و شناخت جوامع بشرى و آشنائى به عادات و رسوم و علوم و دانشهاى اقوام که اندیشه انسان را زنده و فکر او را پخته مى سازد، دانسته اند.
بعضى دیگر از مفسران سیاحت را به معنى سیر و حرکت به سوى میدان جهاد و مبارزه با دشمن مى دانند، و حدیث نبوى معروف را (ان سیاحة امتى الجهاد فى سبیل الله ) (سیاحت امت من جهاد در راه خدا است ) شاهد آن گرفته اند.
و سر انجام بعضى آنرا به معنى سیر عقل و فکر در مسائل مختلف مربوط به جهان هستى ، و عوامل سعادت و پیروزى ، و اسباب شکست و ناکامى دانسته اند.
ولى با توجه به اوصافى که قبل و بعد از آن شمرده شده معنى اول مناسبتر از همه به نظر مى رسد، هر چند اراده تمام این معانى از این کلمه ، نیز کاملا ممکن است ، زیرا همه این مفاهیم در مفهوم سیر و سیاحت جمع است .


ایه 113:
عواطف و احساسات فامیلى، باید تحت الشعاع روابط دینى و مکتبى باشد


ایه 115 :
تهدیدی بدای مومنین
اگر از دستورهایی که خداوند بیان کرده اطاعت نکنند و پرهیزکاری در اون دستورات نکنن بعد از هدایت دچار گمراهی میکنه


...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 112 و 114 سوره یونس :



معصومه :


ببخشید اما من معنی سایحون رو نفهمیدم.
نیاز ب توضیح بیشتری داره.


حدود الله عبارتیه که تو قران تکرار شده ولی من هنوز درک روشنی از این عبارت ندارم , ایا منظور قوانین شریعت است؟



مریم:


این برداشت من درسته؟؟!! مومنان برای خویشاوندان و نزدیکانشون که مشرک از دنیا رفته بودن از پیامبر طلب آمرزش خواستن.... آیه نازل شد که برای مشرکان طلب آمرزش نکن! چون جایگاهشون جهنمه... اما درباره ی کسانی که قبل از مبعوث شدن پیامبر از دنیا رفتن و مشرک بودن خدا ممکنه تخفیف قایل بشه و ببخششون چون احکامش رو بیان نکرده بوده؟؟!!

و اگه اینطوره چطور پیامبر ما و خاندانش یکتار پرست بودن و پیرو آیین حضرت ابراهیم؟؟ آیا این خودش دلیلی برااین نیست که دین یکتاپرستی قبلا به مردم عربستان عرضه شده بوده!!؟؟

در مورد سوال معصومه جان در مورد حدود الله
پاسخ از مرکز گفتگوهای دینی

مراد از حدود الله به صورت عام در قرآن چیست؟
" حدود" جمع " حد " و در اصل به معنى جلوگیرى و منع کردن است، و سپس به هر چیزى که فاصله میان دو شى‏ء باشد، و آنها را از هم متمایز سازد، گفته مى‏شود، مثلا حد خانه و حد باغ و حد شهر و کشور، به نقاطى گفته مى‏شود، که آنها را از نقاط دیگر جدا مى‏سازد.

منظور از حدود الله در قرآن مرزهای الهی است مانند: مرز میان حلال و حرام ، مرز میان ممنوع و مجاز ...

تعبیر ( تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ ) در چندین مورد از آیات قرآن مجید آمده است، و همه آنها بعد از بیان یک سلسله از احکام و مقررات اجتماعى است، مثلا در آیه 187 بقره بعد از اعلام ممنوعیت آمیزش جنسى در اعتکاف و احکامى درباره روزه، و در آیات 229 و 230 بقره و آیه 10 سوره طلاق بعد از بیان قسمتى از احکام طلاق و در آیه 4 سوره مجادله بعد از بیان کفاره" ظهار" آمده است.

در تمام این موارد احکام و قوانینى وجود دارد، که تجاوز از آنها ممنوع است، و به همین جهت به عنوان مرز الهى شناخته شده‏اند.

حدود الهى، تنها در نماز، زکاة، حج و جهاد نیست، مراعات مسائل خانوادگى نیز از حدود الهى است‏.



مریم جان من اینطور برداشت کردم از ایه 115
که اونایی که قبل از نزول ایه 113 برای رفتگان مشرکشون طلب امرزش میکردن گناهی مرتکب نشدن
ولی اونایی که بعد نزول ایه 113 بازهم به شیوه خودشون طلب امرزش خواهی میکنن اونایی هستند که راه گمراهی رو در پیش گرفتن چون بد خلاف دستور صریح ایه 113 عمل کردن
...........
و گرنه که ایین یکتاپرستی (دین حنیف) قبل از اسلام هم بوده و وجود داشته


نفیسه :


سلام.از دوستانی که سوالات رو مطرح کردن و همینطور از اعظم خانم بابت نکته ها و پاسخهاشون تشکر میکنم.فقط دو نکته رو به نظرم اومد مطرح کنم یکی در مورد حدودالله ودیگری برداشتم از ایات 113 و 115 این سوره: ازهری میگوید(تهذیب 3/419): حدود الله دو گونه است: 1- حدودی که خداوند در خوراک، نوشیدنی، ازدواج و غیره برای مردم معین نموده وامر کرده است که کسی از محدوده ی آن ها نگذرد وتجاوز نکند. 2- عقوبت هایی که برای مرتکبین موارد فوق در نظر گرفته است، مثل حدسرقت و زنا و... .

یکتا پرستی از زمان حضرت آدم بوده وبا مبعوث شدن پیامبران این امر توحیدی بارها وبارها به مردم تذکر داده میشده.مشرکین مکه هم خدا را به عنوان خالق قبول داشتند و بت ها را هم بعنوان واسطه در پیشگاه خدا می پرستیدند و به توحید افعالی اعتقادی نداشتند و هر چه از خدا می خواستند به بتها می گفتند که انها واسطه رزق شوند در محضر خداوند.حتی ابوجهل هم خدا رو قبول داشته.منتها اینها بتها رو شریک خداوند قرار میدادند.و طبق این ایه شرک گناهی است نابخشودنی وکسی که مشرک بمیره جایگاهش جهنمه مگر اینکه در زمان حیاتش توبه کرده باشه.ادیان اسمانی توحیدی قبل از اسلام در بین عرب بوده ولی برخی از اعراب بر مشرک بودنشون عناد واصرار می‌ورزیدند.در واقع خداوند بدون اتمام حجت کسی رو عذاب نمیکنه. شرک بزرگترین گناه کبیره است وهیچ امیدی به بخشش ان طبق ایه 113 این سوره نیست.اما در مورد ایه 115:عده ای از مسلمانان قبل از اینکه احکامی نازل بشه از دنیا میرفتند و در زمان حیاتشون احکام رو به سبک جاهلیت انجام میدادند مثل قوانین ارث که قبلا در سوره نساء داشتیم که برای نمونه در عصر جاهلیت رسم بر این بود که فقط مردان ارث ببرند. ایه نازل شد و زنان و کودکان نیز جز وراث معرفی شدند.حال اگه کسی قبل از نزول این ایات بمیرد چون اتمام حجت براش نشده گناهی بر او نیست و بخشیده میشود.در واقع آیه 113 در مورد مشرکان است وعدم بخشش انها بعد مرگشان و آیه 115 در مورد عدم عذاب مسلمانی است که با این اوصاف در گذشتند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۱
* مسافر
چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۴ ق.ظ

204 . صفحه 204



هفدهم تیر :


نفیسه :


(آیه 107)-

شأن نزول:
این آیه در باره گروهى دیگر از منافقان است که براى تحقق بخشیدن به نقشه‏هاى شوم خود اقدام به ساختن مسجدى در مدینه کردند که بعدا به نام مسجد «ضرار» معروف شد.
خلاصه جریان چنین است: گروهى از منافقان نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و عرض کردند به ما اجازه ده مسجدى در میان قبیله بنى سالم (نزدیک مسجد قبا) بسازیم تا افراد ناتوان و بیمار و پیرمردان از کار افتاده در آن نماز بگزارند، و این در موقعى بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عازم جنگ تبوک بود.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها اجازه داد، ولى آنها اضافه کردند آیا ممکن است شخصا بیایید و در آن نماز بگزارید؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود من فعلا عازم سفرم.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از تبوک بازگشت نزد او آمدند و گفتند اکنون تقاضا داریم به مسجد ما بیایى و در آنجا نماز بگزارى، و از خدا بخواهى ما را برکت دهد، و این در حالى بود که هنوز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد دروازه مدینه نشده بود.
در این هنگام پیک وحى خدا نازل شد و سلسله آیات (107- 110) را آورد و پرده از اسرار کار آنها برداشت.
و به دنبال آن پیامبر دستور داد مسجد مزبور را آتش زنند، و بقایاى آن را ویران کنند، و جاى آن را محل ریختن زباله‏هاى شهر سازند!

تفسیر:
بتخانه‏اى در چهره مسجد! در این آیه به وضع گروه دیگرى از مخالفان اشاره کرده، مى‏گوید: «گروهى دیگر از آنها مسجدى در مدینه اختیار کردند» که هدفهاى شومى زیر این نام مقدس داشتند (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً).
سپس هدفهاى آنها را در چهار قسمت زیر خلاصه مى‏کند:
1- منظور آنها این بود که با این عمل «ضرر و زیانى» به مسلمانان برسانند (ضِراراً).
2- «تقویت مبانى کفر» و بازگشت دادن مردم به وضع قبل از اسلام (وَ کُفْراً).
3- «ایجاد تفرقه در میان صفوف مسلمانان» (وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ).
زیرا با اجتماع گروهى در این مسجد، مسجد «قبا» که نزدیک آن بود و یا مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که از آن فاصله داشت از رونق مى‏افتاد.
از این جمله، چنین بر مى‏آید که نباید فاصله بین مساجد آن چنان باشد که روى اجتماع یکدیگر اثر بگذارند.
4- آخرین هدف آنها این بود که: «مرکز و کانونى براى کسى که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود (و سوابق سوئش بر همگان روشن بود) بسازند تا از این پایگاه نفاق، برنامه‏هاى خود را عملى سازند» (وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ).
ولى عجب این است که تمام این اغراض سوء و اهداف شوم را در یک لباس زیبا و ظاهر فریب پیچیده بودند «و حتى سوگند یاد مى‏کردند که ما جز نیکى قصد و نظر دیگرى نداشتیم» (وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏).
ولى قرآن اضافه مى‏کند: «خداوندى (که از اسرار درون همه آگاه است و غیب و شهود برایش یکسان مى‏باشد) گواهى مى‏دهد که بطور مسلم آنها دروغگو هستند» (وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).


(آیه 108)- خداوند در این آیه تأکید بیشترى روى این موضوع حیاتى کرده، به پیامبرش صریحا دستور مى‏دهد که: «هرگز در این مسجد قیام به عبادت مکن» و نماز مگزار (لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً).
بلکه به جاى این مسجد «شایسته‏تر این است که در مسجدى قیام به عبادت کنى که شالوده آن در روز نخست بر اساس تقوا گذارده شده است» (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ).
نه این مسجدى که شالوده و اساسش از روز نخست بر کفر و نفاق و بى‏دینى و تفرقه بنا شده است.
سپس قرآن اضافه مى‏کند: علاوه بر این که این مسجد از اساس بر شالوده تقوا گذارده شده، «گروهى از مردان در آن به عبادت مشغولند که دوست مى‏دارند خود را پاکیزه نگه دارند، و خدا پاکیزگان را دوست دارد» (فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ).
پاکیزگى و طهارت در اینجا معنى وسیعى دارد که هرگونه پاکسازى روحانى از آثار شرک و گناه، و جسمانى از آثار آلودگى به کثافات را شامل مى‏شود.

(آیه 109)- در این آیه مقایسه‏اى میان دو گروه مؤمنان که مساجدى همچون مسجد قبا را بر پایه تقوا بنا مى‏کنند با منافقانى که شالوده کار خود را بر کفر و نفاق و تفرقه و فساد قرار مى‏دهند به عمل آمده است.
نخست مى‏گوید: «آیا کسى که بناى آن مسجد را بر پایه تقوا و پرهیز از مخالفت فرمان خدا و جلب خشنودى او نهاده است بهتر است، یا کسى که شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستى در کنار دوزخ نهاده که به زودى در آتش جهنم سقوط خواهد کرد»! (أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى‏ تَقْوى‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى‏ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ).
تشبیه فوق با نهایت روشنى و وضوح بى‏ثباتى و سستى کار منافقان و استحکام و بقاى کار اهل ایمان و برنامه‏هاى آنها را روشن مى‏سازد.
و از آنجا که گروه منافقان هم به خویشتن ستم مى‏کنند و هم به جامعه، در آخر آیه مى‏فرماید: «خداوند ظالمان را هدایت نمى‏کند»(وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)


(آیه 110)- در این آیه اشاره به لجاجت و سرسختى منافقان کرده، مى‏گوید:
آنها چنان در کار خود سرسختند و در نفاق سرگردان، و در تاریکى و ظلمت کفر حیرانند که حتى «بنایى را که خودشان بر پا کردند همواره به عنوان یک عامل شک و تردید- یا یک نتیجه شک و تردید- در قلوب آنها باقى مى‏ماند، مگر این که دلهاى آنها قطعه قطعه شود و بمیرند» (لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ).
و در آخر آیه مى‏گوید: «و خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
اگر به پیامبرش دستور مبارزه و درهم کوبیدن چنین بناى ظاهرا حق به جانبى را داد به خاطر آگاهى از نیات سوء بنا کنندگان و باطن و حقیقت این بنا بود این دستور عین حکمت و بر طبق مصلحت و صلاح حال جامعه اسلامى صادر شد نه یک قضاوت عجولانه بود و نه زاییده یک هیجان و عصبانیت.


(آیه 111)- یک تجارت بى‏نظیر! از آنجا که در آیات گذشته در باره متخلفان و جهاد سخن به میان آمد، در این آیه و آیه بعد مقام والاى مجاهدان با ایمان، با ذکر مثال جالبى، بیان شده است.
در این مثال خداوند خود را خریدار و مؤمنان را فروشنده معرفى کرده، و مى‏گوید: «خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریدارى مى‏کند، و در برابر این متاع، بهشت را به آنان مى‏دهد» (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ).
و از آنجا که در هر معامله در حقیقت «پنج رکن اساسى» وجود دارد، در این آیه به تمام این ارکان اشاره کرده است.
خودش را «خریدار» و مؤمنان را «فروشنده» و جانها و اموال را «متاع» و بهشت را «ثمن» (بها) براى این معامله قرار داده است.
منتها طرز پرداخت این متاع را با تعبیر لطیفى چنین بیان مى‏کند: «آنها در راه خدا پیکار مى‏کنند، و دشمنان حق را مى‏کشند و یا در این راه کشته مى‏شوند» و شربت شهادت را مى‏نوشند (یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ).
و به دنبال آن به «اسناد» معتبر و محکم این معامله که پنجمین رکن است اشاره کرده، مى‏فرماید: «این وعده حقى است بر عهده خداوند که در سه کتاب آسمانى تورات، انجیل و قرآن آمده است» (وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ).
سپس براى تأکید روى این معامله بزرگ اضافه مى‏کند: «چه کسى وفادارتر به عهدش از خداست»؟ (وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ).
یعنى گرچه بهاى این معامله فورا پرداخت نمى‏شود، اما خطرات نسیه را در بر ندارند! چرا که خداوند به حکم قدرت و توانایى و بى‏نیازى، از هر کس نسبت به عهد و پیمانش وفادارتر است.
و از همه جالبتر این که پس از انجام مراسم این معامله، همان گونه که در میان تجارت کنندگان معمول است، به طرف مقابل تبریک گفته و معامله را معامله پرسودى براى او مى‏خواهد و مى‏گوید: «بشارت باد بر شما به این معامله‏اى که انجام دادید» (فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ).
«و این پیروزى و رستگارى بزرگى براى همه شماست» (وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).


اعظم :


ایه 107:
ظاهر شعارها و اعمال منافقین گولمون نزنه


ایه 107:
نیت اعمال خیلی خیلی مهمه
حتی تو ساخت مسجد و کارهای به ظاهر خیر دیگه


ایه 107:
شکستن وحدت مسلمین همطراز کفره
کفرا و تفریقا بین المومنین

ایه 107:
سوگند دروغ از شیوه های منافقینه "لیحلفن"


ایه 107:
در اسلام هر ضرری ممنوعه حتی تحت عنوان مسجد



ایه 108:
باز هم اهمیت نیت در اعمال خیر
ساخت مسجد بر بنای تقوی


ایه 108:
مسجد جایگاهی هستش برای اونایی که میخوان پاک باشن و پاک بمونن


ایه 108:
اشتیاق به خودسازى و تمایل به پاک سازى روح و اندیشه، ارزشى والا در بینش الهى
فیه رجال یحبون أن یتطهروا و اللّه یحب المطهرین

ایه 108:
خداوند، دوستدار جویندگان پاکى و طهارت است.
رجال یحبون أن یتطهروا و اللّه یحب المطهرین



ایه 109:
زوم بنا نهادن همه کارها و برنامه هاى زندگى، بر اساس تقواى الهى و رضاى خدا
أفمن أسّس بنینه على تقوى من اللّه و رضون


ایه 109:
ملاک ارزشمندی هر موسسه ای رضایت الهی و رعایت تقوا در بنیان تاسیسشه


ایه 109: سوءاستفاده از مراکز دینی و باورهای دینی مردم ظلمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۴
* مسافر
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۸ ق.ظ

203 . صفحه 203


شانزدهم تیر :


نفیسه :


(آیه 100)- پیشگامان اسلام! به دنبال آیات گذشته که بیان حال کفّار و منافقان را مى‏نمود در این آیه اشاره به گروههاى مختلف از مسلمانان راستین شده است و آنها را در سه گروه مشخص تقسیم مى‏کند.

1- «پیشگامان نخستین از مهاجرین» (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ).
یعنى آنها که در اسلام و هجرت پیشگام بوده‏اند.
2- آنها که پیشگام در «نصرت و یارى پیامبر و یاران مهاجرش بودند» (وَ الْأَنْصارِ).
3- «و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند» (وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ).
و با انجام اعمال نیک، و قبول اسلام، و هجرت، و نصرت آیین پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها پیوستند.
جالب توجه این که: همه متفقا گفته‏اند نخستین کسى که از زنان، مسلمان شد «خدیجه» همسر وفادار و فداکار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، و اما از مردان، همه دانشمندان و مفسران شیعه به اتفاق گروه عظیمى از دانشمندان اهل سنت «على» علیه السّلام را نخستین کسى مى‏دانند که دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را پاسخ گفت.
پس از ذکر این گروه سه گانه مى‏فرماید: «هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى شده‏اند» (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).
رضایت خدا از آنها به خاطر ایمان و اعمال صالحى است که انجام داده‏اند، و خشنودى آنان از خدا به خاطر پاداشهاى گوناگون و فوق العاده و پراهمیت است که به آنان ارزانى داشته.
با این که جمله گذشته همه مواهب و نعمتهاى الهى را در بر داشت (مواهب مادى و معنوى، جسمانى و روحانى) ولى به عنوان تأکید و بیان «تفصیل» بعد از «اجمال» اضافه مى‏کند:
«و خداوند براى آنها باغهایى از بهشت فراهم ساخته که از زیر درختانش نهرها جریان دارند» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ).
از امتیازات این نعمت آن است که جاودانى است و «همواره در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها أَبَداً).«و این است پیروزى بزرگ» (ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
چه پیروزى از این برتر که انسان احساس کند آفریدگار و معبود و مولایش از او خشنود است و کارنامه قبولى او را امضا کرده؟



(آیه 102)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه روایاتى نقل شده که در بیشتر آنها به نام «ابو لبابه انصارى» برخورد مى‏کنیم، طبق روایتى او با دو یا چند نفر دیگر از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از شرکت در جنگ «تبوک» خوددارى کردند اما هنگامى که آیاتى را که در مذمت متخلفین وارد شده بود شنیدند بسیار ناراحت و پشیمان گشتند، خود را به ستونهاى مسجد پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بستند و هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بازگشت و از حال آنها خبر گرفت عرض کردند: آنها سوگند یاد کرده‏اند که خود را از ستون باز نکنند تا این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین کند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من نیز سوگند یاد مى‏کنم که چنین کارى نخواهم کرد مگر این که خداوند به من اجازه دهد.
آیه نازل شد و خداوند توبه آنها را پذیرفت، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را از ستون مسجد باز کرد.
آنها به شکرانه این موضوع همه اموال خود را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تقدیم داشتند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هنوز دستورى در این باره بر من نازل نشده است، چیزى نگذشت که آیه بعد نازل شد و دستور داد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قسمتى از اموال آنها را بگیرد.

تفسیر:
توبه کاران- پس از اشاره به وضع منافقان داخل و خارج مدینه در آیه قبل در اینجا با اشاره به وضع گروهى از مسلمانان گناهکار که اقدام به توبه و جبران اعمال سوء خود کردند، مى‏فرماید: «گروه دیگرى از آنها به گناهان خود اعتراف کردند» (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ).
«و اعمال صالح و ناصالح را به هم آویختند» (خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً).
سپس اضافه مى‏کند: «امید مى‏رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد» و رحمت خویش را به آنان بازگرداند (عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ).«زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» و داراى رحمتى وسیع و گسترده (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).


(آیه 103)- زکات عامل پاکى فرد و جامعه: در این آیه به یکى از احکام مهم اسلامى یعنى مسأله زکات اشاره شده است، و به عنوان یک قانون کلّى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که «از اموال آنها صدقه یعنى زکات بگیر» (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً).
دستور «خذ» (بگیر) دلیل روشنى است که رئیس حکومت اسلامى مى‏تواند زکات را از مردم بگیرد، نه این که منتظر بماند که اگر مایل بودند خودشان بپردازند و اگر نبودند نه! سپس به دو قسمت از فلسفه اخلاقى و روانى و اجتماعى زکات اشاره کرده، مى‏فرماید: «تو با این کار آنها را پاک مى‏کنى و نموّ مى‏دهى» (تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها).
آنها را از رذائل اخلاقى، از دنیا پرستى و بخل پاک مى‏کنى، و نهال نوع دوستى و سخاوت و توجه به حقوق دیگران را در آنها پرورش مى‏دهى.
از این گذشته، مفاسد و آلودگیهایى که در جامعه به خاطر فقر و فاصله طبقاتى و محرومیت گروهى از جامعه به وجود مى‏آید با انجام این فریضه الهى بر مى‏چینى، و صحنه اجتماع را از این آلودگیها پاک مى‏سازى.
سپس اضافه مى‏کند: هنگامى که آنها زکات مى‏پردازند «براى آنها دعا کن و به آنها درود بفرست» (وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ).
این نشان مى‏دهد که حتى در برابر انجام وظائف واجب باید از مردم تشکر و تقدیر کرد، و مخصوصا از طریق معنوى و روانى آنها را تشویق نمود، همانطور که در روایات مى‏خوانیم هنگامى که مردم زکات خود را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏آوردند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با جمله اللّهمّ صلّ علیهم به آنها دعا مى‏کرد.
بعد اضافه مى‏کند که: «این دعا و درود تو مایه آرامش خاطر آنهاست» (إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ).
چرا که از پرتو این دعا رحمت الهى بر دل و جان آنها نازل مى‏شود، آن گونه که آن را احساس کنند. و در پایان آیه به تناسب بحثى که گذشت مى‏گوید: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
هم دعاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مى‏شنود، و هم از نیّات زکات دهندگان آگاه است.


(آیه 104)- از آنجا که بعضى از گنهکاران مانند متخلفان جنگ تبوک به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اصرار داشتند که توبه آنها را بپذیرد در این آیه به این موضوع اشاره مى‏کند که پذیرش توبه، کار پیامبر نیست.
«آیا آنها نمى‏دانند که تنها خداوند توبه را از بندگانش مى‏پذیرد» (أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ).
نه تنها پذیرنده توبه اوست، بلکه «زکات و یا صدقات دیگرى را (که به عنوان کفّاره گناه و تقرب به پروردگار مى‏دهند) نیز خدا مى‏گیرد» (وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ).
شک نیست که گیرنده زکات و صدقات یا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امام علیه السّلام و پیشواى مسلمین است و یا افراد مستحق، ولى از آنجا که دست پیامبر و پیشوایان راستین و افراد مستحقّ دست خداست گویى خداوند این صدقات را مى‏گیرد.
در روایتى که از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل شده مى‏خوانیم: انّ الصّدقة تقع فى ید اللّه قبل ان تصل الى ید السّائل «صدقه پیش از آن که در دست نیازمند قرار بگیرد به دست خدا مى‏رسد»! حتى در روایتى تصریح شده که همه اعمال آدمى را فرشتگان تحویل مى‏گیرند جز صدقه که مستقیما به دست خدا مى‏رسد.
و در پایان آیه بار دیگر به عنوان تأکید مى‏فرماید: «و خداوند توبه پذیر و مهربان است» (وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).


(آیه 105)- در این آیه بحثهاى گذشته را به شکل تازه‏اى تأکید مى‏کند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که به همه مردم این موضوع را ابلاغ کن «و بگو اعمال و وظائف خود را انجام دهید، و بدانید هم خدا و هم رسولش و هم مؤمنان، اعمال شما را خواهند دید» (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ).
اشاره به این که کسى تصور نکند اگر در خلوتگاه یا در میان جمع، عملى را انجام مى‏دهد از دیدگاه علم خدا مخفى و پنهان مى‏ماند، بلکه علاوه بر خداوند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان نیز از آن آگاهند.
این آگاهى مقدمه پاداش و یا کیفرى است که در جهان دیگر در انتظار انسان است، لذا به دنبال این جمله مى‏افزاید: «و به زودى به سوى کسى که آگاه از پنهان و آشکار است باز مى‏گردید، و شما را به آنچه عمل کرده‏اید خبر مى‏دهد» و بر طبق آن جزا خواهد داد (وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).



مسأله عرض اعمال:
در میان پیروان مکتب اهل بیت علیهم السّلام با توجه به اخبار فراوانى که از امامان رسیده عقیده معروف و مشهور بر این است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امامان علیهم السّلام از اعمال همه امت آگاه مى‏شوند، یعنى خداوند از طرق خاصى اعمال امت را بر آنها عرضه مى‏دارد.مسأله عرض اعمال اثر تربیتى فوق العاده‏اى در معتقدان به آن دارد، زیرا هنگامى که من بدانم علاوه بر خدا که همه جا با من است پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیشوایان محبوب من همه روز یا همه هفته از هر عملى که انجام مى‏دهم، اعم از خوب و بد در هر نقطه و هر مکان آگاه مى‏شوند، بدون شک بیشتر رعایت مى‏کنم و مراقب اعمال خود خواهم بود.


(آیه 106)-
شأن نزول:
جمعى از مفسران گفته‏اند که این آیه در باره سه نفر از متخلفان جنگ تبوک به نام «هلال بن امیه» و «مرارة بن ربیع» و «کعب بن مالک» نازل شده است- شرح پشیمانى و چگونگى توبه آنها در ذیل آیه 118 همین سوره به خواست خدا خواهد آمد.
تفسیر:
در این آیه اشاره به گروه دیگرى از گنهکاران شده است که پایان کار آنها درست روشن نیست، نه چنانند که مستحق رحمت الهى باشند و نه چنانند که بتوان از آمرزش آنها بکلى مأیوس بود.
لذا قرآن در باره آنها مى‏گوید: «گروه دیگرى کارشان متوقف بر فرمان خداست یا آنها را مجازات مى‏کند و یا توبه آنان را مى‏پذیرد» (وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ).و در پایان آیه اضافه مى‏کند: خداوند بدون حساب با آنها رفتار نمى‏کند، بلکه با علم خویش و به مقتضاى حکمتش با آنها رفتار خواهد نمود چرا که «خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).



اعظم :


ایه 100:
اونایی که در کار خیر پیشقدمن امتیاز ویژه ای دارن
بشتابیم به سمت کارهای خیر


ایه 100:
فقط پیروی از کارهای خوب دارای ارزشه
واتبعوهم باحسان


ایه 102:
فقط نقاط خوب اعمال خود رو نگاه نکنیم
در پی جبران اعمال بد خود باشیم
"اعترفوا....خلطوا"


ایه 103:
پرداخت صدقه نشانه صدق در ایمانه


ایه 103:
صدقه موجب رشد فضایل اخلاقی در جامعه است "تزکیهم"


ایه 103: اگر کسی کار خوبی رو حسب وظیفه انجام داد باز هم تشکر قدر دانی کنیم ازش "خذ صل علیهم"


ایه 103: تشویق همیشه هم نباید مادی باشه گاهی تشویق معنوی بهتره
دعای خیری ....

ایه 104 :
توبه رو فقط باید خدا بپذیره حتی پیامبر خدا هم جق توبه پذیری نداره چه رسه به کشیشها و ....


ایه 105:
 توجّه انسان به نظارت خدا و رسول و مؤمنان بر اعمالش، بازدارنده او از خطا و تشویق کننده به نیکیهاست.
قل اعملوا فسیرى اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون


ایه 105 :
 باخبر شدن انسانها در قیامت از حقیقت و بازتاب اعمال دنیوى خویش
فینبئکم بما کنتم تعملون

ایه 105:
 غفلت و جهل انسان نسبت به حقیقت اعمال خود در دنیا
فینبئکم بما کنتم تعملون


ایه 106:
خدا، علیم (دانا) و حکیم (کاردان) است.
و اللّه علیم حکیم
یعنی با اینکه دست خداوند در عفو یا مجازات منافقان بازه
ولی یا این حال خداوند کار بی حکمت انجام نمی ده و قهر و لطفش به خاطر انتقامجویی نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۸
* مسافر
دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ق.ظ

202 . صفحه 202



پانزدهم تیر :


نفیسه :



(آیه 94)-

شأن نزول:
بعضى از مفسران مى‏گویند این آیه و دو آیه بعد درباره گروهى از منافقان که تعدادشان بالغ بر هشتاد نفر مى‏شد نازل گردید زیرا به هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از تبوک بازگشت دستور داد هیچ کس با آنها مجالست نکند و سخن نگوید و آنها که خود را در فشار شدید اجتماعى دیدند در مقام عذرخواهى برآمدند، آیه نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت.
تفسیر:
به عذرها و سوگندهاى دروغینشان اعتنا نکنید! این سلسله از آیات همچنان پیرامون اعمال شیطانى منافقان سخن مى‏گوید، نخست مى‏فرماید:
«هنگامى که شما (از جنگ تبوک) به مدینه باز مى‏گردید، منافقان به سراغ شما مى‏آیند و عذرخواهى مى‏کنند» (یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ).
در اینجا روى سخن را به پیامبرش به عنوان رهبر مسلمین کرده، مى‏گوید: «به منافقان بگو: عذرخواهى مکنید، ما هرگز به سخنان شما ایمان نخواهیم آورد» (قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ).
«چرا که خداوند ما را از اخبار شما آگاه ساخته» بنابراین ما از نقشه‏هاى شیطانى شما به خوبى باخبریم! (قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکُمْ).
ولى در عین حال راه بازگشت و توبه، به سوى شما باز است، «و به زودى خداوند و پیامبرش اعمال شما را مى‏بینند» (وَ سَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ).
بعد مى‏فرماید: همه اعمال و نیات شما امروز ثبت و بایگانى مى‏شود، «سپس به سوى کسى که اسرار پنهان و آشکار را مى‏داند باز مى‏گردید، و او شما را به اعمالتان آگاه مى‏کند» و جزاى آن را به شما خواهد داد (ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).



(آیه 95)- در این آیه بار دیگر اشاره به سوگندهاى دروغین منافقان کرده، مى‏فرماید: «آنها براى فریب شما به زودى دست به دامن قسم مى‏زنند، و هنگامى که به سوى آنان بازگشتید سوگند به خدا یاد مى‏کنند که از آنها صرف نظر کنید» و اگر خطایى کرده‏اند مشمول عفوشان سازید (سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ).
در حقیقت آنها از هر درى وارد مى‏شوند، گاهى از طریق عذرخواهى مى‏خواهند خود را بى‏گناه قلمداد کنند، و گاهى با اعتراف به گناه، تقاضاى عفو و گذشت دارند، شاید بتوانند در دل شما نفوذ کنند.
ولى شما به هیچ وجه تحت تأثیر آنان قرار نگیرید و «از آنها روى گردانید» (فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ). اما به عنوان اعتراض و خشم و انکار! نه به عنوان عفو و بخشش و گذشت.
سپس به عنوان تأکید و توضیح و بیان دلیل مى‏فرماید: «چرا که آنها موجوداتى پلیدند» و باید از چنین موجودات پلیدى صرف نظر کرد (إِنَّهُمْ رِجْسٌ).
و چون چنینند «جایگاهشان دوزخ است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ).
زیرا بهشت جاى نیکان و پاکان است، نه جایگاه پلیدان و آلودگان! اما «همه اینها نتیجه اعمالى است که خودشان انجام داده‏اند» (جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ)



(آیه 96)- این آیه اشاره به یکى از سوگندهاى آنها کرده و آن این که:
«با اصرار و سوگند از شما مى‏خواهند که از آنها خشنود شوید» (یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ).
جالب این که در این مورد خداوند نمى‏فرماید: از آنها راضى نشوید، بلکه با تعبیرى که بوى تهدید از آن مى‏آید، مى‏فرماید: «اگر هم شما از آنها راضى شوید خدا هرگز از جمعیت فاسقان راضى نخواهد شد» (فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى‏ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ).
شک نیست آنها از نظر دینى و اخلاقى اهمیتى براى خشنودى مسلمانان قائل نبودند، بلکه مى‏خواستند از این راه کدورتهاى قلبى آنان را بشویند تا در آینده از عکس العملهاى آنان در امان بمانند.



(آیه 97)- بادیه نشینان سنگدل و با ایمان: در این آیه و دو آیه بعد به تناسب بحثهایى که درباره منافقان مدینه گذشت پیرامون حال منافقان بادیه نشین، و نشانه‏ها و افکار آنها، و همچنین در باره مؤمنان مخلص و راستین بادیه گفتگو شده است.
شاید به این علت که به مسلمانان هشدار دهد چنین نپندارند که منافقان تنها همان گروهى هستند که در شهرند، بلکه منافقان بادیه نشین از آنها خشن‏ترند.
نخست مى‏فرماید: «اعراب بادیه نشین (به حکم دورى از تعلیم و تربیت و نشنیدن آیات الهى و سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کفر و نفاقشان شدیدتر است» (الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً).
«و باز به همین دلیل، به جهل و بى‏خبرى از حدود فرمانها و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده است سزاوارترند» (وَ أَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ).
در پایان آیه مى‏فرماید «خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
یعنى اگر در باره عربهاى بادیه نشین چنین داورى مى‏کند روى تناسب خاصى است که محیط آنها با این گونه صفات دارد.



(آیه 98)- اما براى این که چنین توهمى پیدا نشود که همه اعراب بادیه نشین، و یا همه بادیه نشینان، داراى چنین صفاتى هستند، در این آیه مى‏گوید:
«گروهى از این عربهاى بادیه نشین کسانى هستند که (بر اثر نفاق یا ضعف ایمان) هنگامى که چیزى را در راه خدا انفاق کنند، آن را ضرر و زیان و غرامت محسوب مى‏دارند» نه یک موفقیت و پیروزى و تجارت پرسود (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً).دیگر از صفات آنها این است که: «همواره در انتظار این هستند که بلاها و مشکلات شما را احاطه کند» و تیره‏روزى و ناکامى به سراغ شما بیاید (وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ). در واقع آنها افرادى تنگ نظر و بخیل و حسودند.
سپس اضافه مى‏کند: آنها نباید در انتظار بروز مشکلات و نزول بلاها بر شما باشند چرا که این مشکلات و ناکامیها و بدبختیها تنها به سراغ این گروه منافق بى‏ایمان و جاهل و نادان و تنگ نظر و حسود مى‏رود «و حوادث دردناک براى خود آنهاست» (عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ).
سر انجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد که: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ). هم سخنان آنها را مى‏شنود و هم از نیات و مکنون ضمیر آنها آگاه است.


(آیه 99)- و در این آیه به گروه دوم یعنى مؤمنان با اخلاص بادیه نشین اشاره کرده، مى‏گوید:«گروهى از این عربهاى بادیه نشین کسانى هستند که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند» (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
به همین دلیل هیچ گاه انفاق در راه خدا را غرامت و زیان، نمى‏دانند، بلکه با توجه به پاداشهاى وسیع الهى در این جهان و سراى دیگر، «این کار را وسیله نزدیکى به خدا و مایه توجه و دعاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله» که افتخار و برکت بزرگى است مى‏دانند (وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ).
در اینجا خداوند این طرز فکر آنها را با تأکید فراوان تصدیق مى‏کند و مى‏گوید: «آگاه باشید که این انفاقها بطور قطع مایه تقرب آنها در پیشگاه خداوند است» (أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ).
و به همین دلیل «خدا آنان را به زودى در رحمت خود فرو مى‏برد» (سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ).
و اگر لغزشهایى از آنها سرزده باشد به خاطر ایمان و اعمال پاکشان آنها را مى‏بخشد «زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).



اعظم :



ایه 94:
با منافقان عذرتراش باید قاطعانه برخورد کرد


ایه 94 :
نزد حداوند پنهان و پیدا معنایی ندارد
به همه چیز اگاه است


ایه 95:
هر سوگندی سوگند راست نیست
منافق از مقدسات برای پبشبرد کارش زیاد اسنفاده میکنه


ایه 95: از محیط و افراد فاسد فاصله بگیرید
روحیه نفاق و پلیدی اونا ممکنه به شما برسه


ایه 96 :
منافقین پی رضای الهی و خشنودی خداوند نبودن اگه خوشنودی و رضایت مومنین رو طالب بودن نه اینکه رضایت اونا براشون مهم بود بلکه دنبال موقعیت اجتماعی گذشته خودشون بودن


ایه 96:
اگه مومنین هم رضایت بدن این رضایت به معنای رضایت الهی نیست

* Mosafer *, [08.07.15 05:12]
ایه 96:
ذیل این ایه حدیث جالبی از پیامبر بود با اینومضمون که خیلی قابل توجه هستش
فرمودن " هر کی به قیمت خشم مردم دنبال رضایت الهی باشه خداوند ازش راضی میشه و خداوند مزدم رو هم ازش راضی میکنه ولی کسی که به قیمت خشم خدا دنبال رضایت مردم باشه
خداوند ازش ناراضیه و مردم رو هم ازش ناراضی میکنه

این یه نکته کاربردی در زندگیه
من واقعا تجربه اش رو دارم
قابل توجه هممون که به خاطر حرف مردم مقابل حرف خدا وایمسیم
بعد از همون مردم حرف میشنویم
در عرصه اجتماعی و سیاسی هم همینطوره
کسی که دنبال رضایت خداوند باشه مردمش هم راضیترن تا بر عکس


ایه 97:
اعراب به معنای بادیه نشینانه نه عربها


ایه 97:
محیط اجتماعی و فرهنگی ادمها در بینش و موضع گیری او در مقابل حق تاثیر داره


ایه 97:
کقر و نفاق درجه داره


ایه 97:
دانستن احکام و حدود الهی لازمه


ایه 98:
کسی که علم به حدود الهی نداره
انقاق رو ضرر کردن حساب میکنه

ایه 98:
کسی که برای دیگران ارزوی شر داره خودش گرفتار شر میشه ( یتربص بکم الدوایر ، علیهم دایره السوء)


ایه 99:
تو قضاوتها منصف باشیم
اگه در مورد قومی صحیت می کنیم نگیم همشون فلانن
حساب خوبا رو از بدا جدا کنیم


ایه 99:
اگرچه محیط تاثیر داره در رشد معنوی
ولی این نیست که هر کی در محیط نامناسب بود امکان رشد نداره


ایه 99:
انفاق بهدنیت قرب الهی یکی از بارزترین نشانه های ایمانه


ایه 99: از امکانات مادی در جهت قرب الهی استفاده کنیم



ایه 99:
عمل یکسان با دو نیت متفاوت کاملا در ناثیر متفاوتند
یکی انفاق میکنه با اکراه و بعد فکر میکنه صرر کرده
یکی انفاق میکنه و نیتش قرب خداست



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 95 سوره توبه :




معصومه :



اولی به معنای گذشت و بخشش و صرف نظر کردن
دومی به معنای رو برگرداندن و اعتراض و ...
چرا؟
ایا بخاطر استفاده از مصدر خاصیه؟
چرا تو یه ایه دو فعل از یه مصدر دو معنی متضاد دارند؟



اعظم :



در تفسیر المیزان اومده :
 
 وقتی شما از جهاد باز گردید به خدا قسم می خورند که دست از آنان بردارید (به منظور سرزنش نکردن و نعرص نکردن )شما هم دست از آنان بردارید، اما نه به سبب آنکه ایشان را در عذرشان تصدیق کرده باشید، بلکه به سبب اینکه اینها درباطنشان و اعتقاداتشان و اعمالشان پلید و ناپاکند و ابدا نزدیک آنها نشوید، چون راهی برای تطهیر آنها وجود ندارد، و لذا به سبب اعمالی که مرتکب شده اند،جایگاهشان جهنم است .


در واقع با توجه به ایات قبل و جمله بعد فاعرضوا معنای واقعی اعراض مشخص میشه
مثل صنعت ایهام در فارسی
که باید از قرینه ها متوجه معنای خاص کلمه شد
هر دو هم در یک باب هستن فقط به قرینه معنوی معنای اون مشخص میشه
دقیقا در فارسی قابل فهمه.....
میخوای بفمهمی هر دو رو با یه معنی استفاده کن می بینی که با قرینه معنایی اصلا جور نیست
....
مثلا یکی میگه ازم گذشت کن (از کارم )
تو هم میگی ازت گذشت کردم (عبور کردم از خودتو کلا بیخیالت شدم )

نفیسه :


استفاده از یک کلمه دو بار در یک آیه با بار معنایی متضاد (که معنای اونو میتوان بوسیله جملات قبل وبعد تشخیص داد.حال چه اعراض کردن از گناه یعنی بخشیدن وچه اعراض کردن با ناراحتی از فردی یعنی پشت کردن ونادید گرفتن او) نشانه ای از فصاحت وبلاغت ادبی قران است.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۹
* مسافر
يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ق.ظ

201 . صفحه 201


چهاردهم تیر :


نفیسه :





(آیه 87)- در این آیه قرآن منافقین را با این جمله مورد ملامت و مذمت قرار مى‏دهد که «آنها راضى شدند با متخلفان باقى بمانند» (رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ).

بعدا اضافه مى‏کند که «اینها بر اثر گناه و نفاق به مرحله‏اى رسیده‏اند که بر قلبهایشان مهر زده شده، به همین دلیل چیزى نمى‏فهمند» (وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ)



(آیه 88)- در این آیه از گروهى که در نقطه مقابل این دسته قرار دارند و صفات و روحیات آنها، و همچنین سر انجام کارشان درست به عکس آنهاست، سخن به میان آمده.

آیه چنین مى‏گوید: «اما پیامبر و آنها که با او ایمان آوردند با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند» (لکِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ).
و سر انجام کارشان این شد که «همه نیکیها براى آنهاست» و خیرات مادى و معنوى در این جهان و جهان دیگر نصیبشان است (وَ أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْراتُ).
«و گروه رستگاران همینها هستند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که اگر «ایمان» و «جهاد» توأم گردد هر گونه خیر و برکتى را با خود همراه خواهد داشت، و جز در سایه این دو، نه راهى به سوى فلاح و رستگارى است، و نه نصیبى از خیرات و برکات مادى و معنوى.



(آیه 89)- در این آیه به قسمتى از پاداشهاى اخروى این گروه اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته که از زیر درختانش نهرها جریان دارد» (أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

و تأکید مى‏کند: این نعمت و موهبت عاریتى و فناپذیر نیست بلکه «جاودانه در آن مى‏مانند» (خالِدِینَ فِیها).«و این پیروزى بزرگى است» (ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).




(آیه 90)- در این آیه به تناسب بحثهاى گذشته، پیرامون منافقان بهانه‏جو و عذر تراش اشاره به وضع دو گروه از تخلف کنندگان از جهاد شده است.

نخست مى‏گوید: «گروهى از اعراب بادیه نشین که از شرکت در میدان جهاد واقعا معذور بودند نزد تو آمده‏اند تا به آنها اجازه داده شود و معاف گردند» (وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ).
و در مقابل «کسانى که به خدا و پیامبر دروغ گفتند، بدون هیچ عذرى در خانه خود نشستند» و به میدان نرفتند (وَ قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).در پایان آیه، گروه دوم را شدیدا تهدید کرده، مى‏گوید: «به زودى به آن دسته از ایشان که کافر شدند عذاب دردناکى خواهد رسید» (سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).




(آیه 91)-

شأن نزول:
چنین نقل شده که یکى از یاران با اخلاص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: اى پیامبر خدا! من پیرمردى نابینا و ناتوانم، حتى کسى که دست مرا بگیرد و به میدان جهاد بیاورد، ندارم، آیا اگر در جهاد شرکت نکنم معذورم؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سکوت کرد، سپس آیه نازل شد و به این گونه افراد اجازه داد.
تفسیر:
در این آیه و دو آیه بعد براى روشن ساختن وضع همه گروهها از نظر معذور بودن یا نبودن در زمینه شرکت در جهاد تقسیم بندى مشخصى شده است.
نخست مى‏گوید: «کسانى که ضعیف و ناتوان هستند (بر اثر پیرى و یا نقص اعضا همچون فقدان بینایى) همچنین بیماران و آنها که وسیله لازم براى شرکت در میدان جهاد در اختیار ندارند بر آنها ایرادى نیست که در این برنامه واجب اسلامى شرکت نکنند» (لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‏ وَ لا عَلَى الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ).
این سه گروه در هر قانونى معافند، و عقل و منطق نیز معاف بودن آنها را امضا مى‏کند و مسلم است که قوانین اسلامى در هیچ مورد از منطق و عقل جدا نیست.
سپس یک شرط مهم براى حکم معافى آنها بیان کرده، مى‏گوید «این در صورتى است که آنها از هرگونه خیرخواهى مخلصانه در باره خدا و پیامبرش دریغ ندارند» (إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ).
و با سخن و طرز رفتار خود مجاهدان را تشویق کنند و در تضعیف روحیه دشمن و فراهم آوردن مقدمات شکست آنها کوتاهى نورزند.
بعدا براى بیان دلیل این موضوع مى‏فرماید: این گونه افراد مردان نیکوکارى هستند و «براى نیکوکاران هیچ راه ملامت و سرزنش و مجازات و مؤاخذه وجود ندارد» (ما عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ).

و در پایان آیه خدا را با دو صفت از اوصاف بزرگش به عنوان دلیل دیگرى بر معاف بودن این گروههاى سه گانه توصیف مى‏کند و مى‏گوید: «خداوند غفور و رحیم است» (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).


(آیه 92)-
شأن نزول:
در روایات مى‏خوانیم که هفت نفر از فقراى انصار خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدند و تقاضا کردند وسیله‏اى براى شرکت در جهاد در اختیارشان گذارده شود، اما چون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وسیله‏اى در اختیار نداشت، جواب منفى به آنها داد، آنها با چشمهاى پر از اشک از خدمتش خارج شدند و بعدا به نام «بکّائون» مشهور گشتند.
تفسیر:
معذورانى که از عشق جهاد اشک مى‏ریختند! در این آیه نیز به گروه چهارمى اشاره مى‏کند که آنها هم از شرکت در جهاد معاف شدند، مى‏گوید:
«همچنین بر آن گروه ایراد نیست که وقتى نزد تو آمدند که مرکبى براى شرکت در میدان جهاد در اختیارشان بگذارى، گفتى مرکبى در اختیار ندارم که شما را بر آن سوار کنم، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالى که چشمهایشان اشکبار بود، و این اشک به خاطر اندوهى بود که از نداشتن وسیله براى انفاق در راه خدا سر چشمه مى‏گرفت» (وَ لا عَلَى الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ).


(آیه 93)- در این آیه، حال گروه پنجم را شرح مى‏دهد یعنى آنها که به هیچ وجه در پیشگاه خدا معذور نبوده و نخواهند بود، مى‏فرماید: «راه مؤاخذه و مجازات تنها به روى کسانى گشوده است که از تو اجازه مى‏خواهند در جهاد شرکت نکنند در حالى که امکانات کافى و وسائل لازم براى این کار در اختیار دارند و کاملا بى‏نیازند» (إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ).
سپس اضافه مى‏کند: این ننگ براى آنها بس است که «راضى شدند با افراد ناتوان و بیمار و معلول در مدینه بمانند» و از افتخار شرکت در جهاد محروم گردند (رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ).
و این کیفر نیز آنها را بس که خداوند قدرت تفکر و ادراک را از آنها به خاطر اعمال زشتشان گرفته «و بر دلهایشان مهر نهاده و به همین دلیل چیزى نمى‏دانند»(وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
از این آیه به خوبى روحیه قوى و عالى سربازان اسلام روشن مى‏شود که چگونه افتخار جهاد و شهادت را بر هر افتخار دیگرى مقدم مى‏داشتند، و از همین جا یکى از عوامل مهم پیشرفت سریع اسلام در آن روز و عقب ماندگى امروز ما روشن مى‏شود.



اعظم :



ایه 87:
در ادامه ایه 86 هستش .توانگران و ثروتمندان (اوالطول ) به خاطر ضعف و نفاق و ترس از جهاد اجازه مرخصی میخوان
خودشون رو هم ردیف کسایی قرار میدن که به عللی از جنگ معافن
دلهاشون مرده (طبع علی قلوبهم ) و به خاطر نفاقی که دارن و دنیاطلبیی که در وجودشون هست قدرت درک ندارن (لایفقهون)

ایه 88:
پیامبر شحصا در جهاد شرکت می کردن

ایه 88:
تنها ایمان به پیامبر با گفتن حاصل نمیشه
ایمان همراهی با پیامبر رو می طلبه (امنوا معه )

ایه 88:
جهاد هم با مال هستش و هم با جان

ایه 88:
در این ایه نگفته مجاهدین حتما پیروز میشن در ظاهر
اما صرف همراهی با پیامبر و شرکت در جهاد با مال و جان همه خیرات و خوبیها برای اوناست
و اصولا رستگاری در همین تبعیت و همراهی در سختیها با پیامبره

ایه 89: کسی که دنبال فرار از جنگ و جهاده در ایمان خودش دروغگو هستش
(کذبوا)

ایه 90:
ایمان جوری در دلهای مومنین واقعی نفوذ میکنه که حتی وقتی عذری واقعی برای نرفتن به جها داری دلت در تب و تاب رفتن و شرکت در جهاده


ایه 91:
اسلام یه دین صلب نیست تکلیف فوق طاقت بر عهده ناتوانان نمی ذاره

ایه 91:
توانایی شرکت در جنگ و جهاد نداری
خیر خواه که میتونی باشی
با قلب
با دعا


آیه 92:

مومن که باشیم
از نیازمندیهامون شاکی نیستیم به خاطر "خودخواهیمون " یا فقط صرف نیازمندیمون
ناراحتیم که کاش تو کاری که رسول خدا پبشقدمه همراش بودیم
همین که اون ناتوانی ما رو خوشحال نمی کنه که اخ جون خوبه دیگه راحت شدیم
بلکه اشکمون رو میاره که کاش همراه بودیم همین نکته کافیه که مثل همون مجاهدا باشیم

برای روزه و سایر عبادات هم همیتطوره کسی که بیماریی داره که روزه واسش ضرر داره خوشحال نیست که اخ جون ما که روزه نمی تونیم بگیریم دلش با روزه دارانه و دوست داره اون روزه داری شکمی رو هم با روزه داران همراه باشه


آیه 93: فقیر و غنی در مقابل اوامر پروردگار از نظر اجرا یکسانن

دارایی هیچ راه فراری بدای کسی قرار نمیده که در مقابل امر پرودگار نا فرمانی کنه



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۹
* مسافر
شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ق.ظ

200 . صفحه 200


سیزدهم تیر :


نفیسه :




آیه 80)- در این آیه تأکید بیشترى روى مجازات منافقان نموده و آخرین تهدید را ذکر مى‏کند به این ترتیب که روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نموده مى‏گوید: «چه براى آنها استغفار کنى و چه نکنى، حتى اگر هفتاد بار براى آنها از خداوند طلب آمرزش نمایى هرگز خدا آنها را نمى‏بخشد» (اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ).

«چرا که آنها خدا و پیامبرش را انکار کردند و راه کفر پیش گرفتند» و همین کفر آنها را به درّه نفاق و آثار شوم آن افکند (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
و روشن است هدایت خدا شامل حال کسانى مى‏شود که در طریق حق طلبى گام بر مى‏دارند و جویاى حقیقتند، ولى «خداوند افراد فاسق و گنهکار و منافق را هدایت نمى‏کند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ).
اهمیت به کیفیت کار است نه کمیت:
این حقیقت به خوبى از آیات قرآن به دست مى‏آید که اسلام در هیچ موردى روى «کثرت مقدار عمل» تکیه نکرده، بلکه همه جا اهمیت به «کیفیت عمل» داده است.
مهم این است که هیچ کسى از مقدار توانایى خود دریغ ندارد، سخن از بسیار و کم نیست، سخن از احساس مسؤولیت و اخلاص است.
از این موضوع این حقیقت نیز روشن مى‏شود که در یک جامعه سالم اسلامى به هنگام بروز مشکلات، همه باید احساس مسؤولیت کنند، نباید چشمها تنها به متمکنان دوخته شود، چرا که اسلام متعلق به همه است، و همه باید در حفظ آن از جان و دل بکوشند.



(آیه 81)- باز هم کارشکنى منافقان: در این آیه نیز سخن همچنان پیرامون معرفى منافقان، به وسیله اعمال و رفتار و افکار آنهاست.

نخست مى‏فرماید: «آنها که در (تبوک) از شرکت در جهاد تخلف جستند، و با عذرهاى واهى در خانه‏هاى خود نشستند (و به گمان خود سلامت را بر خطرات میدان جنگ ترجیح دادند) از این عملى که بر ضد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مرتکب شدند، خوشحالند» (فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ).
«و از این که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کنند (و به افتخارات بزرگ مجاهدان نائل گردند) کراهت داشتند» (وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
آنها به تخلف خودشان از شرکت در میدان جهاد قناعت نکردند، بلکه با وسوسه‏هاى شیطانى کوشش داشتند، دیگران را نیز دلسرد یا منصرف سازند «و به آنها گفتند: در این گرماى سوزان تابستان به سوى میدان نبرد حرکت نکنید» (وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ).
سپس قرآن روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده و با لحن قاطع و کوبنده‏اى به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «به آنها بگو: آتش سوزان دوزخ از این هم گرمتر و سوزانتر است اگر بفهمند»! (قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ).
ولى افسوس که بر اثر ضعف ایمان، و عدم درک کافى، توجه ندارند که چه آتش سوزانى در انتظار آنهاست، آتشى که یک جرقه کوچکش از آتشهاى دنیا سوزنده‏تر است.



(آیه 82)- در این آیه اشاره به این مى‏کند که آنها به گمان این که پیروزى به دست آورده‏اند و با تخلف از جهاد و دلسرد کردن بعضى از مجاهدان به هدفى رسیده‏اند، قهقهه سر مى‏دهند و بسیار مى‏خندند، همان گونه که همه منافقان در هر عصر و زمان چنینند.

ولى قرآن به آنها اخطار مى‏کند که «باید کم بخندند و بسیار بگریند» (فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً).
گریه براى آینده تاریکى که در پیش دارند، گریه به خاطر این که همه پلهاى بازگشت را پشت سر خود ویران ساخته‏اند، و بالاخره گریه براى این که این همه استعداد و سرمایه عمر را از دست داده و رسوایى و تیره‏روزى و بدبختى براى خود خریده‏اند.
و در آخر آیه مى‏فرماید: «این جزاى اعمالى است که آنها انجام مى‏دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).



(آیه 83)- در این آیه اشاره به یکى دیگر از روشهاى حساب شده و خطرناک منافقان مى‏کند و آن این که آنها به هنگامى که کار خلافى را آشکارا انجام مى‏دهند براى تبرئه خود ظاهرا در مقام جبران بر مى‏آیند و با این نوسانها و اعمال ضد و نقیض، چهره اصلى خود را پنهان مى‏دارند.

آیه مى‏گوید: «هرگاه خداوند تو را به سوى گروهى از اینها باز گرداند و از تو اجازه بخواهند که در میدان جهاد دیگرى شرکت کنند، به آنها بگو، هیچ گاه با من در هیچ جهادى شرکت نخواهید کرد، و هرگز همراه من با دشمنى نخواهید جنگید»! (فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلى‏ طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا).
یعنى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باید آنها را براى همیشه مأیوس کند و روشن سازد که دیگر کسى فریبشان را نخواهد خورد.
جمله «طائِفَةٍ مِنْهُمْ» (گروهى از ایشان) نشان مى‏دهد که همه آنان حاضر نبودند از این طریق وارد شوند و پیشنهاد شرکت در جهاد دیگرى را عرضه بدارند.
سپس دلیل عدم قبول پیشنهاد آنان را چنین بیان مى‏کند: «شما براى نخستین بار راضى شدید که از میدان جهاد کناره‏گیرى کنید و در خانه‏ها بنشینید، هم اکنون نیز به متخلفان بپیوندید، و با آنها در خانه‏ها بنشینید» (إِنَّکُمْ رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِینَ).



(آیه 84)- روش محکمتر در برابر منافقان: پس از آن که منافقان با تخلف صریح از شرکت در میدان جهاد پرده‏ها را دریدند و کارشان بر ملا شد، خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد روش صریحتر و محکمترى در برابر آنها اتخاذ کند تا براى همیشه فکر نفاق و منافق‏گرى از مغزهاى دیگران برچیده شود.

لذا مى‏فرماید: «بر هیچ یک از آنها (منافقان) که از دنیا مى‏روند نماز مگزار»! (وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً).
«و هیچ گاه در کنار قبر او براى طلب آمرزش و استغفار نایست» (وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ).
در حقیقت این یک نوع مبارزه منفى، و در عین حال مؤثر، در برابر گروه منافقان است.
و این یک برنامه مبارزه حساب شده در برابر گروه منافقان در آن زمان بود که امروز هم مسلمانان باید از روشهاى مشابه آن استفاده کنند.
در پایان آیه بار دیگر دلیل این دستور را روشن مى‏سازد و مى‏فرماید: «این حکم به خاطر آن است که آنها به خدا و پیامبرش کافر شدند» (إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
«و در حالى که فاسق و مخالف فرمان خدا بودند از دنیا رفتند» (وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ). نه از کرده خود پشیمان شدند و نه با آب توبه لکه‏هاى گناه را از دامان شستند.



(آیه 85)- در اینجا ممکن بوده است سؤالى براى ما مسلمانان مطرح شود که اگر منافقان به راستى این همه از رحمت خدا دورند پس چرا خداوند به آنها این همه محبت کرده و این همه مال و فرزند (نیروى اقتصادى و انسانى) را در اختیارشان قرار داده است.

در آیه مورد بحث روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده و پاسخ این سؤال را چنین مى‏دهد: «اموال و فرزندانشان هیچ گاه نباید مایه اعجاب تو شود» (وَ لا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ).
چرا که به عکس آنچه مردم ظاهربین خیال مى‏کنند، این اموال و فرزندان نه تنها باعث خوشوقتى آنها نیست، بلکه «خداوند مى‏خواهد آنان را به وسیله اینها در دنیا مجازات کند، و با حال کفر جان بدهند» (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ).
این آیه اشاره به این واقعیت مى‏کند که امکانات اقتصادى و نیروهاى انسانى در دست افراد ناصالح نه تنها سعادت آفرین نیست، بلکه غالبا مایه دردسر و بلا و بدبختى است، زیرا چنین اشخاصى نه اموال خود را به مورد، مصرف مى‏کنند و نه فرزندان سر به راه و با ایمان و تربیت یافته‏اى دارند، بلکه اموالشان مایه غفلت آنها از خدا و مسائل اساسى زندگى است و فرزندانشان هم در خدمت ظالمان و فاسدان قرار مى‏گیرند.
منتها براى کسانى که ثروت و نیروى انسانى را اصیل مى‏پندارند و چگونگى مصرف آن، براى آنها مطرح نیست، زندگانى این گونه اشخاص دورنماى دل انگیزى دارد، اما اگر به متن زندگیشان نزدیکتر شویم و به این حقیقت نیز توجه کنیم که چگونگى بهره‏بردارى از این امکانات مطرح است تصدیق خواهیم کرد که هرگز افراد خوشبختى نیستند.



(آیه 86)- در این آیه و آیه بعد باز سخن درباره منافقان است. آیه مى‏گوید:

«هنگامى که سوره‏اى درباره جهاد نازل مى‏شود و از مردم دعوت مى‏کند که به خدا ایمان بیاورید (یعنى بر ایمان خود ثابت قدم بمانند و آن را تقویت نمایند) و همراه پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله در راه او جهاد کنید، در این هنگام منافقان قدرتمند که توانایى کافى از نظر جسمى و مالى براى شرکت در میدان جنگ دارند از تو اجازه مى‏خواهند که در میدان جهاد شرکت نکنند و مى‏گویند بگذار ما با قاعدین (آنها که از جهاد معذورند) باشیم» (وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدِینَ).




اعظم :






ایه 80:

در ایات قبل سخن از ویرگیهای منافقان بود
خلف وعده هاییکه با خدا کردند ، دروغگویی و مسخره کردن مومنین مخلص و ....
در ابن ایه خداوند به پیامبر میفرماید با این همه ویژگیهای بد اگه 70 بار هم براشون استغفار کنی فایده ای نداره
70 کنایه ازعددبالاست یعنی هر چی استغفار کنی فایده نداره



ایه 80:

تا ادم خودش تغییر نکنه و انقلابی در خودش ایجاد نشه دعای پیامبر هم برش تاثیری نداره



ایه 80: خداوند در هدایت بخل نداره ولی خود کافران از لیاقت هدایت افتادن و کافر شدن




ایه 81:

 خوشحال بودن از مخالفت با رسول خدا (ص) و دستورات دین، خصلت منافقان و برخاسته از نفاق
فرح المخلفون بمقعدهم خلف رسول اللّه



ایه 81:

حساب مومن ترسو از منافق جداست
ترسو از شرکت در جهاد می ترسه ولی کمک مالی می کنه و میل قلبی به جهاد هم داره ، ولی منافق نه جهاد میکنه و نه کمک مالی میکنه و بی میل هم هست به جهاد (کرهوا ان یجاهدوا)



ایه 81:

وقتی خودمون کار خیری نمیکنیم
تبلیغات منفی نکنیم و دیگران رو از کار خیر دلسرد نکنیم که این خصلت منافقانه



ایه 81:

اوضاع جوی مانع جهاد نیست



ایه 82:

خنده ها و حوشیهایی که در اثر نافرمانی ازخداست گریه هاسطولانی در پی داره



ایه 83: هر کاری یه وقتی داره از وقتش که گذشت بی فایده است

اون وقت که دستور جهاد اومد بهانه اوردن حالا که پیامبد برگشته از جنگ اجازه جهاد میخوان !!!!



ایه 84:

نماز میت و زیارت قبور مومنین نشانه احترام اوناست . احترامی که منافق ازش محرومه



آیه 85:

وقتی ادم ایمان نداره
نعمتهایی که خداوند بهش داده هم براش فایده ای نداده و تازه خود اون نعمتها اسباب اینه که کفرش رو بیشتر و از خداوند دورترش کنند



ایه 86: مومن گوش به فرمان رسول و ایات قرآنه

هر موقع دسنور بدن در دم اجرا میکنه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۰
* مسافر
جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۰ ب.ظ

199 . صفحه 199


دوازدهم تیر :


نفیسه :




(آیه 73)- پیکار با کفار و منافقان: سر انجام در این آیه دستور به شدت عمل در برابر کفّار و منافقان داده، مى‏گوید: «اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ).

«و در برابر آنها روش سخت و خشنى در پیش گیر» (وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ).
این مجازات آنها در دنیاست، و در آخرت «جایگاهشان دوزخ است که بدترین سرنوشت و جایگاه است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).
البته طرز جهاد در برابر «کفار» جهاد همه جانبه، و مخصوصا جهاد مسلحانه است. و منظور از جهاد با منافقان انواع و اشکال دیگر مبارزه غیر از مبارزه مسلحانه است، مانند مذمت و توبیخ و تهدید و رسوا ساختن آنها، و شاید جمله «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ) اشاره به همین معنى باشد.


(آیه 74)-

شأن نزول:
درباره شأن نزول این آیه روایات مختلفى نقل شده که همه آنها نشان مى‏دهد بعضى از منافقان، مطالب زننده‏اى درباره اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفته بودند و پس از فاش شدن اسرارشان سوگند دروغ یاد کردند که چیزى نگفته‏اند و همچنین توطئه‏اى بر ضد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چیده بودند که خنثى گردید.
تفسیر:
توطئه خطرناک! در این آیه پرده از روى یکى دیگر از اعمال منافقان برداشته شده و آن این که: هنگامى که مى‏بینند اسرارشان فاش شده واقعیات را انکار مى‏کنند و حتى براى اثبات گفتار خود به قسمهاى دروغین متوسل مى‏شوند.
نخست مى‏گوید: «منافقان سوگند یاد مى‏کنند که چنان مطالبى را درباره پیامبر نگفته‏اند» (یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا).
در حالى که: «اینها بطور مسلم سخنان کفرآمیزى گفته‏اند» (وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ). و به این جهت «پس از قبول و اظهار اسلام راه کفر را پیش گرفته‏اند» (وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ).
البته آنان از آغاز مسلمان نبودند که کافر شوند بلکه تنها اظهار اسلام مى‏کردند، بنابراین همین اسلام ظاهرى و صورى را نیز با اظهار کفر درهم شکستند.
و از آن بالاتر «آنها تصمیم خطرناکى داشتند که به آن نرسیدند» (وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا).
و آن توطئه براى نابودى پیامبر و یا فعالیتهایى است که براى به هم ریختن سازمان جامعه اسلامى، و تولید فساد و نفاق و شکاف، انجام مى‏دادند، که هرگز به هدف نهایى منتهى نشد.

در جمله بعد براى این که زشتى و وقاحت فعالیتهاى منافقان و نمک نشناسى آنها کاملا آشکار شود اضافه مى‏کند: آنها در واقع خلافى از پیامبر ندیده بودند و هیچ لطمه‏اى از ناحیه اسلام بر آنان وارد نشده بود، بلکه به عکس در پرتو حکومت اسلام به انواع نعمتهاى مادى و معنوى رسیده بودند، بنابراین «آنها در حقیقت انتقام نعمتهایى را مى‏گرفتند خداوند و پیامبر با فضل و کرم خود تا سر حد استغنا به آنها داده بودند» (وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس آنچنان که سیره قرآن است راه بازگشت را به روى آنان گشوده، مى‏گوید: «اگر آنان توبه کنند براى آنها بهتر است» (فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ).
و این نشانه واقع بینى اسلام و اهتمام به امر تربیت، و مبارزه با هرگونه سختگیرى و شدت عمل نابجاست، که حتى راه آشتى و توبه را به روى منافقانى که توطئه براى نابودى پیامبر کردند و سخنان کفرآمیز و توهینهاى زننده داشتند بازگذارده.
در عین حال براى این که آنها این نرمش را دلیل بر ضعف نگیرند، به آنها هشدار مى‏دهد که: «اگر به روش خود ادامه دهند، و از توبه روى برگردانند، خداوند در دنیا و آخرت آنان را به مجازات دردناکى کیفر خواهد داد» (وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
و اگر مى‏پندارند کسى در برابر مجازات الهى ممکن است به کمک آنان بشتابد سخت در اشتباهند، زیرا «آنها در سراسر روى زمین نه ولى و سرپرستى خواهند داشت و نه یار و یاورى» (وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).





(آیه 75)-

شأن نزول:
این آیه و سه آیه بعد از آن درباره یکى از انصار به نام «ثعلبة بن حاطب» نازل شده است، او که مرد فقیرى بود و مرتب به مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏آمد اصرار داشت که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دعا کند تا خداوند مال فراوانى به او بدهد! پیغمبر به او فرمود: «قلیل تؤدّى شکره خیر من کثیر لا تطیقه» «مقدار کمى که حقش را بتوانى ادا کنى، بهتر از مقدار زیادى است که توانایى ادا حقش را نداشته باشى».
ولى ثعلبه دست بردار نبود و سر انجام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى او دعا کرد.
چیزى نگذشت که طبق روایتى پسر عموى ثروتمندى داشت از دنیا رفت و ثروت سرشارى به او رسید.
پس از مدتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور جمع آورى زکات را نزد او فرستاد، تا زکات اموال او را بگیرد، ولى این مرد کم ظرفیت و تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداخت حق الهى خوددارى کرد، نه تنها خوددارى کرد، بلکه به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نمود و گفت: این حکم برادر «جزیه» است.
به هر حال هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن او را شنید فرمود: یا ویح ثعلبة! یا ویح ثعلبة! «واى بر ثعلبه! اى واى بر ثعلبه»! و در این هنگام آیات مزبور نازل شد.
تفسیر:
منافقان کم ظرفیتند! قرآن در اینجا روى یکى دیگر از صفات زشت منافقان انگشت مى‏گذارد و آن این که: به هنگام ضعف و ناتوانى و فقر و پریشانى، چنان دم از ایمان مى‏زنند که هیچ کس باور نمى‏کند آنها روزى در صف منافقان قرار گیرند.
اما همین که به نوایى برسند چنان دست و پاى خود را گم کرده و غرق دنیاپرستى مى‏شوند که همه عهد و پیمانهاى خویش را با خدا به دست فراموشى مى‏سپارند.


نخست مى‏گوید: «بعضى از منافقان کسانى هستند که با خدا پیمان بسته‏اند که اگر از فضل و کرم خود به ما مرحمت کند قطعا به نیازمندان کمک مى‏کنیم و از نیکوکاران خواهیم بود» (وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ).



(آیه 76)- ولى این سخن را تنها زمانى مى‏گفتند که دستشان از همه چیز تهى بود «و به هنگامى که خداوند از فضل و رحمتش سرمایه‏هایى به آنان داد، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و رویگردان شدند» (فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).



(آیه 77)- «این عمل و این پیمان شکنى و بخل نتیجه‏اش این شد که روح نفاق بطور مستمر و پایدار در دل آنان ریشه کند و تا روز قیامت و هنگامى که خدا را ملاقات مى‏کنند ادامه یابد»(فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى‏ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ).

این «به خاطر آن است که از عهدى که با خدا بستند تخلف کردند، و به خاطر آن است که مرتبا دروغ مى‏گفتند» (بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ).



(آیه 78)- سرانجام آنها را با این جمله مورد سرزنش و توبیخ قرار مى‏دهد که «آیا آنها نمى‏دانند خداوند اسرار درون آنها را مى‏داند، و سخنان آهسته و در گوشى آنان را مى‏شنود، و خداوند از همه غیوب و پنهانیها با خبر است»؟! (أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ).


(آیه 79)-

شأن نزول:
روایات متعددى در شأن نزول این آیه و آیه بعد نقل شده، که از مجموع آنها چنین استفاده مى‏شود که: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تصمیم داشت لشکر اسلام را براى مقابله با دشمن (احتمالا براى جنگ تبوک) آماده سازد، و نیاز به گرفتن کمک از مردم داشت، هنگامى که نظر خود را اظهار فرمود، کسانى که توانایى داشتند مقدار قابل ملاحظه‏اى به عنوان زکات یا کمک بلاعوض به ارتش اسلام تقدیم کردند.
ولى بعضى از کارگران کم درآمد مسلمان با تحمل کار اضافى و کشیدن آب در شب و تهیه مقدارى خرما کمک ظاهرا ناچیزى به این برنامه بزرگ اسلامى نمودند.
ولى منافقان عیب‏جو به هر یک از این دو گروه ایراد مى‏گرفتند: گروه اول را به عنوان ریاکار معرفى مى‏کردند، و کسانى را که مقدار ظاهرا ناچیزى کمک نموده بودند به باد مسخره و استهزاء مى‏گرفتند.
این آیه و آیه بعد نازل شد و شدیدا آنها را تهدید کرد و از عذاب خداوند بیم داد!
تفسیر:
کارشکنى منافقان: در اینجا اشاره به یکى دیگر از صفات عمومى منافقان شده است که آنها افرادى لجوج، بهانه‏جو، و ایرادگیر، و کارشکن هستند، هر کار مثبتى را، با وصله‏هاى نامناسبى تحقیر کرده، و بد جلوه مى‏دهند.
قرآن مجید شدیدا این روش غیر انسانى آنها را نکوهش مى‏کند، و مسلمانان را از آن آگاه مى‏سازد، تا تحت تأثیر این گونه القائات سوء قرار نگیرند و هم منافقان بدانند که حناى آنان در جامعه اسلامى رنگى ندارد!

نخست مى‏فرماید: «آنها که به افراد نیکوکار مؤمنین در پرداختن صدقات و کمکهاى صادقانه، عیب مى‏گیرند، و مخصوصا آنها که افراد با ایمان تنگدست را که دسترسى جز به کمکهاى مختصر ندارند، مسخره مى‏کنند، خداوند آنان را مسخره مى‏کند، و عذاب دردناک در انتظار آنهاست»! (الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
منظور از جمله «سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ» (خداوند آنها را مسخره مى‏کند) این است که مجازات استهزاء کنندگان را به آنها خواهد داد، و یا آن چنان با آنها رفتار مى‏کند که همچون استهزاء شدگان تحقیر شوند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۰
* مسافر
پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۰ ب.ظ

198 . صفحه 198



یازدهم تیر :


نفیسه :



(آیه69)- تکرار تاریخ و درس عبرت! این آیه براى بیدار ساختن منافقان، آینه تاریخ را پیش روى آنها مى‏گذارد، و با مقایسه زندگى آنان با منافقان و گردنکشان پیشین، عبرت انگیزترین درسها را به آنها مى‏دهد، و مى‏گوید: «شما همانند منافقان پیشین هستید»، و همان مسیر و برنامه و سرنوشت شوم را تعقیب مى‏کنید (کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).

«همانها که از نظر نیرو از شما قویتر، و از نظر اموال و فرزندان از شما افزونتر بودند» (کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَ أَکْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً).«آنها از نصیب و بهره خود در دنیا، در طریق شهوات و آلودگى و گناه و فساد و تبهکارى، بهره گرفتند، شما منافقان این امت نیز از نصیب و بهره خود همان گونه که منافقان پیشین بهره گرفته بودند، بهره بردارى کردید» (فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاقِهِمْ).
سپس مى‏گوید: «شما در کفر و نفاق و سخریه و استهزاء مؤمنان، فرو رفتید، همان گونه که آنها در این امور فرو رفتند» (وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا).سر انجام پایان کار منافقان پیشین را براى هشدار به گروه منافقان معاصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و همه منافقان جهان، با دو جمله بیان مى‏کند:
نخست این که: «آنها کسانى هستند که همه اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد رفته و مى‏رود، و هیچ نتیجه مثبتى از آن عائدشان نمى‏گردد» (أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
دیگر این که: «آنها زیانکاران حقیقى، و خسران یافتگان واقعى هستند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).

آنها ممکن است استفاده‏هاى «موقت» و «محدودى» از اعمال نفاق آمیز خود ببرند، ولى اگر درست بنگریم مى‏بینیم نه در زندگى این دنیا از این رهگذر طرفى مى‏بندند، و نه در جهان دیگر بهره‏اى دارند.



(آیه 70)- در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، به عنوان استفهام انکارى چنین مى‏گوید: «آیا این گروه منافق از سرنوشت امتهاى پیشین، قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم ابراهیم، و اصحاب مدین (قوم شعیب) و شهرهاى ویران شده قوم لوط با خبر نشدند» (أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِیمَ وَ أَصْحابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ).

اینها ماجراهاى تکان دهنده‏اى است که مطالعه و بررسى آن هر انسانى را که کمترین احساس در قلب او باشد تکان مى‏دهد.
هر چند خداوند آنها را هیچ گاه از لطف خود محروم نساخت، «و پیامبرانشان با دلایل روشن براى هدایت آنان به سویشان آمدند» (أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
ولى آنها به هیچ یک از مواعظ و اندرزهاى این مردان الهى گوش فرا ندادند و براى زحمات طاقت فرسایشان در راه روشنگرى خلق خدا ارجى ننهادند.
«بنابراین هرگز خداوند به آنها ستم نکرد، این خودشان بودند که به خویشتن ستم روا داشتند»! (فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).



(آیه71)- نشانه‏هاى مؤمنان راستین: در آیات گذشته علائم و جهات مشترک مردان و زنان منافق در پنج قسمت مطرح گردید.در آیه مورد بحث علائم و نشانه‏هاى مردان و زنان با ایمان بیان شده است که آن هم در پنج قسمت خلاصه مى‏شود.

آیه از اینجا شروع مى‏شود که مى‏فرماید: «مردان و زنان با ایمان دوست و ولىّ و یار و یاور یکدیگرند» (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ).
پس از بیان این اصل کلى به شرح جزئیات صفات مؤمنان مى‏پردازد:
1- نخست مى‏گوید: «آنها مردم را به نیکى‏ها دعوت مى‏کند» (یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ).
2- «مردم را از زشتیها و بدیها و منکرات باز مى‏دارند» (وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
3- آنها به عکس منافقان که خدا را فراموش کرده بودند «نماز را برپا مى‏دارند» (وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ). و به یاد خدا هستند و با یاد و ذکر او، دل را روشن، و عقل را بیدار و آگاه مى‏دارند.
4- آنها بر خلاف منافقان که افرادى ممسک و بخیل هستند بخشى از اموال خویش را در راه خدا، و حمایت خلق خدا، و براى بازسازى جامعه، انفاق مى‏نمایند «و زکات اموال خویش را مى‏پردازد» (وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ).
5- منافقان فاسقند و سرکش، و خارج از تحت فرمان حق، اما مؤمنان «اطاعت فرمان خدا و پیامبر او مى‏کنند» (وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).

در پایان این آیه اشاره به نخستین امتیاز مؤمنان از نظر نتیجه و پاداش کرده، مى‏گوید:«خداوند آنها را به زودى مشمول رحمت خویش مى‏گرداند» (أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ).
شک نیست که وعده رحمت به مؤمنان از طرف خداوند، از هر نظر قطعى و اطمینان بخش است، چرا که «خداوند توانا و حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
نه بدون علت وعده مى‏دهد، و نه هنگامى که وعده داد، از انجام آن عاجز مى‏ماند.



(آیه 72)- این آیه قسمتى از این رحمت واسعه الهى را که شامل حال افراد با ایمان مى‏شود، در دو جنبه «مادى» و «معنوى» شرح مى‏دهد.نخست مى‏فرماید: «خداوند به مردان و زنان با ایمان باغهایى از بهشت وعده داده است که از زیر درختانش نهرها جریان دارد» (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

از ویژگیهاى این نعمت بزرگ این است که زوال و جدایى در آن راه ندارد و «آنان جاودانه در آن مى‏مانند» (خالِدِینَ فِیها).
دیگر از مواهب الهى به آنها این است که خداوند «مسکنهاى پاکیزه و منزلگاههاى مرفّه در قلب بهشت عدن در اختیار آنها مى‏گذارد» (وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ).
از احادیث اسلامى چنین استفاده مى‏شود که «جنّات عدن» باغهاى مخصوصى است از بهشت که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و جمعى از خاصان پیروان او در آنها مستقر خواهند شد.
سپس اشاره به نعمت و پاداش معنوى آنها کرده، مى‏فرماید: «رضایت و خشنودى خدا (که نصیب این مؤمنان راستین مى‏شود) از همه برتر و بزرگتر است» (وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ).
هیچ کس نمى‏تواند آن لذت معنوى و احساس روحانى را که به یک انسان به خاطر توجه رضایت و خشنودى خدا از او، دست مى‏دهد، توصیف کند.
و در پایان آیه اشاره به تمام این نعمتهاى مادى و معنوى کرده، مى‏گوید: «این پیروزى بزرگى است» (ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).


اعظم :




ایه 69:

ادمی که رگه های نفاق و کفر درش باشه به مال و فرزند و قدرتش مینازه و در دنیا تکیه و توکلش به اوناست

مراقب باشیم


ایه 69 :

فکر نکنیم هر کس مال و مکنت و نعمت دنیویی داره از استحقاق معنوی اون هستش


ایه 69:

فرو رفتن در فساد و دین ستیزی عامل سقوط هستش


ایه 69:

کفر و نفاق اعمال خوب ادم رو هم نابود و حبط می کنه



ایه 70:

اگه از تاریخ درس نگیریم دوباره اشتباهات گذشتگان رو تکرار می کنیم


ایه 70:

اگر از دستورات الهی پیروی نکنیم به خودمون ظلم کردیم


ایه 71:

آیه‏ى 67، درباره‏ى منافقان تعبیرِ «بعضهم من بعض» را آورده بود، امّا این آیه درباره‏ى مؤمنان مى‏فرماید: «بعضهم اولیاء بعض»، شاید اختلاف تعبیر به خاطر آن است که بر خلاف مؤمنان، وحدت عمیق و پیوند ولایت در میان منافقان نیست و هنگام بروز منافع شخصى، وفادار نیستند و وحدتشان ظاهرى و صورى است، به قول قرآن: «تحسبهم جمیعاً وقلوبهم شتّى»


ایه 71:

 ویژگى و اهمیّت اقامه نماز و پرداخت زکات، در میان سایر تکالیف دینى

و المؤمنون و المؤمنت ... و یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة


ایه 71:

ؤمنان راستین، فرمانبران خدا و رسول از روى میل و رغبت و نه از روى اکراه و بى میلى

و یطیعون اللّه و رسوله

واژه «اطاعة» (مصدر یطیعون) به معناى فرمانبردارى از روى رغبت و میل است.



ایه 72:

 تساوى زن و مرد در پاداشهاى اخروى

وعد اللّه المؤمنین و المؤمنت جنت تجرى من تحتها الأنهر


ایه 72:

رضوان خداوند و خشنودى او از بهشتیان، بالاترین لذت و نعمت براى آنان

و رضون من اللّه أکبر


ایه 72:

 برترین لذتها براى اهل بهشت، لذت معنوى و روحانى است.

و رضون من اللّه أکبر


ایه 72:

مقایسه‏ى اهل نفاق با اهل ایمان (آیات 67 و 68 با 71 و 72)
1- اهل نفاق، «بعضهم من بعض»، امّا اهل ایمان «بعضهم اولیاء بعض»
2- اهل نفاق، «یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف»، امّا اهل ایمان «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»
3- اهل نفاق، «نسوااللَّه»، امّا اهل ایمان «یقیمون الصلوة»
4- اهل نفاق، «یقبضون ایدیهم »، امّا اهل ایمان «یؤتون الزکوة»
5 - اهل نفاق، «فاسقون»، امّا اهل ایمان «یطیعون اللَّه»
6- خداوند به اهل نفاق، «نار جهنّم» وعده داده، امّا به اهل ایمان «جنّات، مساکن»
7- براى اهل نفاق، «لعنهم اللَّه»، امّا براى اهل ایمان «رضوان من اللَّه»
8 - براى اهل نفاق، «عذاب مقیم»، امّا براى اهل ایمان «فوز عظیم»



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 71 سوره توبه :


معصومه :



معنی اولیا در ایه ۷۱ صرفا به معنی دوست و یاور تفسیر شده؟

بنظرم نکته های دیگه ای هم داره.



اعظم :




ایه 69: در ترجمه اقای فولادوند که تصویر رو از اون ترجمه گذاشتم دوست نعبیر شده

هم در تفسیر المیران و هم در سایر تفسیرها و ترجمه چندین نفر از مترجمان به معنی سرپرست اومده و روش مانور داده شده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۰
* مسافر