206 . صفحه 206
نوزدهم تیر :
نفیسه :
شأن نزول:
سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک» و «مرارة بن ربیع» و «هلال بن امیه» از شرکت در جنگ تبوک، و حرکت همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سرباز زدند، ولى این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستى و تنبلى بود، چیزى نگذشت که پشیمان شدند.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهى کردند، اما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله حتى یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدى با آنها سخن نگوید.
آنها در یک محاصره عجیب اجتماعى قرار گرفتند، بطورى که فضاى مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوایى بزرگ، شهر را ترک گویند و به کوههاى اطراف مدینه پناه ببرند.
سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه در این زمینه نازل گردید.
تفسیر:
زندان محاصره اجتماعى گنهکاران! نه تنها آن گروه عظیم مسلمانان را که در جهاد شرکت کرده بودند، مورد رحمت خویش قرار داد «بلکه آن سه نفر را که (از شرکت در جهاد تخلف ورزیده بودند و) جنگجویان آنها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نیز مشمول لطف خود قرار داد» (وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا).
اما این لطف الهى به آسانى شامل حال آنها نشد، بلکه آن به هنگامى بود که آن سه نفر در محاصره شدید اجتماعى قرار گرفتند، و مردم همگى با آنها قطع رابطه کردند، «آن چنان که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد» (حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ).
سینه آنها چنان از اندوه آکنده شد که گویى «جایى در وجود خویش براى خود نمىیافتند» (وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ). تا آنجا که خود آنها نیز از یکدیگر قطع رابطه کردند.
و به این ترتیب همه راهها به روى آنها بسته شد، «و یقین پیدا کردند که پناهگاهى از خشم خدا جز از طریق بازگشت به سوى او نیست» (وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ).
«بار دیگر (رحمت خدا به سراغ آنان آمد، و) توبه و بازگشت حقیقى و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه کنند» (ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا).
چرا که «خداوند توبه پذیر و رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).
آیه 119)- با صادقان باشید: در آیات گذشته، سخن درباره گروهى از متخلفان در میان بود، اما در آیه مورد بحث اشاره به نقطه مقابل آنها کرده به همه مسلمانان دستور مىدهد که رابطه خود را با راستگویان و آنها که بر سر پیمان خود ایستادهاند محکم بدارید.
نخست مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ).
و براى این که بتوانید راه پر پیچ و خم تقوا را بدون اشتباه و انحراف بپیمائید اضافه مىکند: «با صادقان باشید» (وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ).
«صادقین» آنهایى هستند که تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبى انجام مىدهند، نه تردیدى به خود راه مىدهند، نه عقب نشینى مىکنند، نه از انبوه مشکلات مىهراسند بلکه با انواع فداکاریها، صدق ایمان خود را ثابت مىکنند.
شک نیست که این صفات مراتبى دارد که بعضى مانند امامان معصوم علیهم السّلام در قله آن قرار گرفتهاند و بعضى دیگر در مرحله پایینتر.
(آیه 120)- مشکلات مجاهدان بىپاداش نمىماند: در آیات گذشته بحثهایى پیرامون سرزنش کسانى که از غزوه تبوک خوددارى کرده بودند، به میان آمد، این آیه و آیه بعد به عنوان یک قانون کلى و همگانى، بحث نهایى را روى این موضوع مىکند.
نخست مىگوید: «مردم مدینه و بادیه نشینانى که در اطراف این شهر (که مرکز و کانون اسلام است) زندگى مىکنند حق ندارند، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تخلف جویند» (ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ).«و نه حفظ جان خود را بر حفظ جان او مقدم دارند» (وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ). چرا که او رهبر امت، و پیامبر خدا، و رمز بقاء و حیات ملت اسلام است.
این وظیفه همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار است که رهبران خویش را همچون جان خویش، بلکه بیشتر گرامى دارند و در حفظ آنان بکوشند و آنها را در برابر حوادث سخت تنها نگذارند، چرا که خطر براى آنها خطر براى امت است.
سپس به پاداشهاى مجاهدان که در برابر هر گونه مشکلى در راه جهاد نصیبشان مىشود، اشاره کرده و روى هفت قسمت از این مشکلات و پاداش آن انگشت مىگذارد و مىگوید: «این به خاطر آن است که هیچ گونه تشنگى به آنها نمىرسد» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ). «و هیچ رنج و خستگى پیدا نمىکنند» (وَ لا نَصَبٌ).
«و هیچ گرسنگى در راه خدا دامن آنها را نمىگیرد» (وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ). «و در هیچ نقطه خطرناک و میدان پرمخاطرهاى که موجب خشم و ناراحتى کفار است قرار نمىگیرند» (وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ).
«و هیچ ضربهاى از دشمن بر آنها وارد نمىشود» (وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا).
«مگر این که در ارتباط با آن، عمل صالحى براى آنها ثبت مىشود» (إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ).
و مسلما پاداش یک به یک آنها را از خداوند بزرگ دریافت خواهند داشت، «زیرا خدا پاداش نیکوکاران را هیچ گاه ضایع نمىکند» (إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ).
(آیه 121)- «همچنین هیچ مال کم یا زیادى را در مسیر جهاد، انفاق نمىکنند» (وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً).
«و هیچ سرزمینى را (براى رسیدن به میدان جهاد و یا به هنگام بازگشت) زیر پا نمىگذارند، مگر این که تمام این گامها، و آن انفاقها، براى آنها ثبت مىشود» (وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ).«تا سر انجام خداوند این اعمال را به عنوان بهترین اعمالشان پاداش دهد»(لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 122)-
شأن نزول:
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى میدان جهاد حرکت مىکرد، همه مسلمانان به استثناى منافقان و معذوران در خدمتش حرکت مىکردند، حتى در جنگهایى که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا شرکت نمىکرد (سریهها) همگى به سوى میدان مىرفتند و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تنها مىگذاردند.
آیه نازل شد و اعلام کرد که در غیر مورد ضرورت، شایسته نیست همه مسلمانان به سوى میدان جنگ بروند.
تفسیر:
جهاد با جهل و جهاد با دشمن- این آیه که با آیات گذشته در زمینه جهاد پیوند دارد، اشاره به واقعیتى مىکند که براى مسلمانان جنبه حیاتى دارد و آن این که: گرچه جهاد بسیار پراهمیت است و تخلف از آن ننگ و گناه، ولى در مواردى که ضرورتى ایجاب نمىکند که همه مؤمنان در میدان جهاد شرکت کنند، مخصوصا در مواقعى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا در مدینه باقى مانده نباید همه به جهاد بروند بلکه لازم است هر جمعیتى از مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند گروهى فریضه جهاد را انجام دهند، و گروه دیگرى در مدینه بمانند و معارف و احکام اسلام را بیاموزند همان گونه که آیه مىفرماید: «شایسته نیست مؤمنان همگى به سوى میدان جهاد کوچ کنند چرا از هر گروهى از آنان، طایفهاى کوچ نمىکند (و طایفهاى در مدینه بماند) تا در دین و معارف و احکام اسلام آگاهى یابند» (وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ).
«و به هنگامى که یاران مجاهدشان از میدان بازگشتند احکام و فرمانهاى الهى را به آنها تعلیم دهند و از مخالفت آن انذارشان نمایند» (وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ).
«باشد (که این برنامه موجب شود) که آنها از مخالفت فرمان خدا بپرهیزند» و وظایف خویش را انجام دهند (لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ).
مسأله مهمى که از آیه مىتوان استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصى است که اسلام براى مسأله «تعلیم» و «تعلم» قائل شده است، تا آنجا که مسلمانان را ملزم مىسازد که همه در میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهى بمانند و معارف اسلام را بیاموزند.
یعنى جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است، و اهمیت یکى کمتر از دیگرى نیست، بلکه تا مسلمانان در مسأله جهاد با جهل، پیروز نشوند در جهاد با دشمن پیروز نخواهند شد، زیرا یک ملت جاهل همواره محکوم به شکست است.