قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء یازدهم» ثبت شده است

شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ

221 . صفحه 221


سوم مرداد :


نفیسه :




(آیه 107)- در اینجا تنها به جنبه نفى قناعت نمى‏کند، و علاوه بر جنبه نفى روى جنبه اثبات نیز تکیه کرده، مى‏گوید: «و اگر ناراحتى و زیانى خدا به تو رساند (خواه براى مجازات باشد و یا به خاطر آزمایش) هیچ کس جز او نمى‏تواند آن را برطرف سازد» (وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ).

همچنین «اگر خداوند اراده کند خیر و نیکى به تو برساند، هیچ کس توانایى ندارد که جلو فضل و رحمت او را بگیرد» (وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ).
«او هر کس از بندگانش را اراده کند (و شایسته بداند) به نیکى مى‏رساند» (یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
چرا که آمرزش و رحمتش همگان را در بر مى‏گیرد «و اوست غفور رحیم» (وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).



(آیه 108)- آخرین سخن! این آیه و آیه بعد که یکى اندرزى است به عموم مردم، و دیگرى به خصوص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستورهایى را که خداوند در سراسر این سوره بیان داشه است، تکمیل مى‏کند، و با آن سوره یونس پایان مى‏یابد.

نخست به عنوان یک دستور عمومى مى‏فرماید: «بگو: اى مردم! از طرف پروردگارتان حق به سوى شما آمده است» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ).
این تعلیمات، این کتاب آسمانى، این برنامه و این پیامبر همه حق است و نشانه‏هاى حق بودنش آشکار.
و با توجه به این واقعیت «هر کس در پرتو این حق هدایت شود، به سود خود هدایت یافته، و هر کس با عدم تسلیم در برابر آن راه گمراهى را برگزیند به زیان خود گام برداشته» (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها).
«و من مأمور و و کیل و نگاهبان شما نیستم» (وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ).
یعنى نه وظیفه دارم که شما را به پذیرش حق مجبور کنم، چرا که اجبار در پذیرش ایمان معنى ندارد، و نه اگر نپذیرفتید مى‏توانم شما را از مجازات الهى حفظ کنم، بلکه وظیفه من دعوت است و تبلیغ، و ارشاد و راهنمایى و رهبرى!


(آیه 109)- سپس وظیفه پیامبر را در دو جمله تعیین مى‏کند، نخست اینکه «تنها از آنچه به تو وحى مى‏شود پیروى کن» (وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ).

مسیر راهت را خدا از طریق وحى تعیین کرده است و کمترین انحراف از آن براى تو مجاز نیست.
دیگر این که در این راه مشکلات طاقت فرسا و ناراحتیهاى فراوان در برابر تو است، باید از انبوه مشکلات ترس و هراسى به خود راه ندهى، «صبر و استقامت و پایدارى پیشه کن، تا خداوند حکم و فرمان خود را (براى پیروزى تو بر دشمنان) صادر کند» (وَ اصْبِرْ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ).
«چرا که او بهترین حاکمان است» فرمانش حق و حکمتش عدالت، و وعده‏اش تخلّف ناپذیر (وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ).


به لطف خداوند ختم سوره یونس به اتمام رسید و با یاریش سوره هود را شروع میکنیم.

هود یازدهمین سوره قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 123 آیه است‏
محتواى سوره:
این سوره چهل و نهمین سوره‏اى است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل گردید و نیز در اواخر سالهایى بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مکّه به سر مى‏برد یعنى بعد از مرگ «ابوطالب» و «خدیجه» و طبعا در یکى از سخت‏ترین دورانهاى زندگانى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به همین جهت در آغاز این سوره، تعبیراتى که جنبه دلدارى و تسلّى نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان دارد دیده مى‏شود.
قسمت عمده آیات سوره را سرگذشت پیامبران پیشین مخصوصا «نوح» که با وجود نفرات کم بر دشمنان بسیار پیروز شدند تشکیل مى‏دهد.
و به هر حال آیات این سوره، همانند سایر سوره‏هاى مکّى، اصول معارف اسلام مخصوصا «مبارزه با شرک و بت پرستى» و توجه به «معاد و جهان پس از مرگ» و «صدق دعوت پیامبر» را تشریح مى‏کند.
در این سوره علاوه بر حالات نوح پیامبر به سرگذشت «هود» و «صالح» و «ابراهیم» و «لوط» و «موسى» و مبارزات دامنه دارشان بر ضد شرک و کفر و انحراف و ستمگرى اشاره شده.
این سوره مرا پیر کرد
- آیات این سوره به روشنى این امر را اثبات مى‏کند که مسلمانان هرگز نباید به خاطر کثرت دشمنان میدان را خالى کنند، بلکه باید هر روز بر «استقامت» خویش بیفزایند.


به همین دلیل در حدیث معروفى مى‏خوانیم که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

شیّبتنى سورة هود «سوره هود مرا پیر کرد»! این سوره آیات تکان دهنده‏اى مربوط به قیامت و بازپرسى در آن دادگاه عدل الهى و آیاتى پیرامون مجازات اقوام پیشین و دستوراتى درباره مبارزه با فساد دارد که همگى مسؤولیت آفرین است، و جاى تعجب نیست که اندیشه در این مسؤولیتها آدمى را پیر مى‏کند.
تأثیر معنوى این سوره:
اما در مورد فضیلت این سوره، در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «کسى که این سوره را بخواند، پاداش و ثوابى به تعداد کسانى که به هود و سایر پیامبران ایمان آوردند و کسانى که آنها را انکار نمودند خواهد داشت، و روز قیامت در مقام شهدا قرار مى‏گیرد، و حساب آسانى خواهد داشت.
روشن است که تنها تلاوت خشک و خالى این اثر را ندارد بلکه تلاوت این سوره توأم با اندیشه، و سپس عمل است که، انسان را به مؤمنان پیشین نزدیک، و از منکران پیامبران دور مى‏سازد.


بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

 به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- چهار اصل مهم در دعوت انبیاء: این سوره با بیان اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى شروع مى‏شود، تا مردم به محتویات آن بیشتر توجه کنند.
ذکر حروف مقطعه خود دلیلى است بر اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى که با تمام اعجاز و عظمتش از حروف مقطعه ساده‏اى که در اختیار همگان است همچون «الف، لام، راء» تشکیل شده است (الر).
و به دنبال این حروف مقطعه یکى از ویژگیهاى قرآن مجید را با دو جمله بیان مى‏کند، نخست این که: «کتابى است که تمام آیاتش متقن و مستحکم است» (کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ).
و «سپس شرح و تفصیل (تمام نیازمندیهاى انسان در زمینه زندگى فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، در آن) بیان شده است» (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
این کتاب بزرگ با این ویژگى از سوى چه کسى نازل شده است؟ «از نزد خدایى که هم حکیم است و هم آگاه» (مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ).


(آیه 2)- در این آیه مهمترین و اساسى‏ترین محتواى قرآن یعنى توحید و مبارزه با شرک را به این صورت بیان مى‏کند: نخستین دعوت من این است که «جز خداوند یگانه یکتا را نپرستید» (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).

و دومین برنامه دعوتم این است که: «من براى شما از سوى او نذیر و بشیرم» (إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ).
در برابر نافرمانیها و ظلم و فساد و شرک و کفر، شما را بیم مى‏دهم،و از عکس العمل کارهایتان و مجازات الهى بر حذر مى‏دارم، و در برابر اطاعت و پاکى و تقوا شما را بشارت به سرنوشتى سعادتبخش مى‏دهم.


(آیه 3)- سومین دعوتم این است که: «از گناهان خویش استغفار کنید» و از آلودگیها خود را شستشو دهید (وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ).

و چهارمین دعوتم این است که: «به سوى او باز گردید» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ).
و پس از شستشوى از گناه و پاک شدن در سایه استغفار، خود را به صفات الهى بیارایید که بازگشت به سوى او چیزى جز اقتباس از صفات او نیست.
سپس نتیجه‏هاى عملى «موافقت» یا «مخالفت» با این چهار دستور را چنین بیان مى‏کند: هرگاه به این برنامه‏ها جامه عمل بپوشانید خداوند «تا پایان عمر شما را از زندگانى سعادتبخش این دنیا بهره‏مند و متمتع مى‏سازد» (یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).
بنابراین مذهب پیش از آن که سراى آخرت را آباد کند، آباد کننده سراى دنیاست و از آن بالاتر این که به هر کس به اندازه کارش، بهره مى‏دهد و تفاوت مردم را در چگونگى عمل به این چهار اصل به هیچ وجه نادیده نمى‏گیرد، بلکه «به هر صاحب فضیلتى به اندازه فضیلتش عطا مى‏کند» (وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ).«و اما اگر راه مخالفت را پیش گیرید، و (در برابر این دستورهاى چهارگانه عقیدتى و عملى) سرپیچى کنید، من از عذاب روز بزرگى بر شما بیمناکم» همان روز که در دادگاه بزرگ عدل الهى حضور مى‏یابید (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ).


(آیه 4)- به هر حال بدانید که هر کس باشید، و در هر مقام و منزلتى قرار گیرید، سر انجام «بازگشت همه شما به سوى خداست» (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ).

و این جمله اشاره به اصل پنجمى از اصول تفصیلى قرآن یعنى مسأله معاد و رستاخیز است.
اما هیچ گاه فکر نکنید که قدرت شما در برابر قدرت خدا اهمیتى دارد، یا مى‏توانید از فرمان او، و دادگاه عدالتش فرار کنید، و نیز تصور نکنید که او نمى‏تواند استخوانهاى پوسیده شما را بعد از مرگ جمع‏آورى کند، و لباس حیات و زندگى نوینى بر آن بپوشاند «چرا که او بر همه چیز قادر و تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).


(آیه 5)- این آیه بطور کلى اشاره به یکى از کارهاى احمقانه دشمنان اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏کند که با استفاده از روش نفاق آمیز و دورکشى از حق مى‏خواستند ماهیت خود را از نظرها پنهان سازند تا گفتار حق را نشنوند.

لذا مى‏گوید:«آگاه باشید! آنها (سرها را به هم نزدیک ساخته و) سینه‏هایشان را در کنار هم قرار مى‏دهند تا خود (و سخنان خویش) را از او (پیامبر) پنهان دارند» (أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ).
تعبیر «یَثْنُونَ» ممکن است اشاره به هرگونه «مخفى کارى» ظاهرى و باطنى دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باشد.
لذا قرآن بلافاصله اضافه مى‏کند: «آگاه باشید آنها هنگامى که خود را در جامه‏هایشان پنهان مى‏دارند پروردگار پنهان و آشکار آنان را مى‏داند» (أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
«چرا که او از اسرار درون سینه‏ها آگاه است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۲
* مسافر
جمعه, ۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۲۳ ق.ظ

220 . صفحه 220


دوم مرداد :



نفیسه :


(آیه 98)- تنها یک گروه به موقع ایمان آوردند! در آیات گذشته در باره فرعون و فرعونیان خصوصا و دیگر اقوام پیشین عموما این نکته ذکر شده بود که آنها از ایمان به خدا در حال اختیار و سلامت سر باز زدند، ولى به هنگام قرار گرفتن در آستانه مرگ و کیفر الهى، اظهار ایمان کردند، که براى آنها سودمند نیفتاد.
در این آیه این مسأله را به عنوان یک قانون کلى بیان مى‏دارد و مى‏گوید: «چرا اقوام گذشته به موقع ایمان نیاوردند تا ایمانشان سودمند باشد» (فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها).
سپس قوم یونس (ع) را استثنا کرده، مى‏گوید: «مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، مجازات رسوا کننده را در زندگى این دنیا از آنها برطرف ساختیم» (إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا). «و آنها را تا وقت معلومى (تا پایان عمرشان) بهره‏مند کردیم» (وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِینٍ).
ماجراى ایمان آوردن قوم یونس: هنگامى که یونس از ایمان آوردن قوم خود که در سرزمین «نینوا» (در عراق) زندگى مى‏کردند مأیوس شد، به پیشنهاد عابدى که در میان آنها مى‏زیست نفرین کرد در حالى که عالم دانشمندى نیز در میان آن گروه بود که به یونس پیشنهاد مى‏کرد باز هم در باره آنان دعا کند و باز هم به ارشاد بیشتر بپردازد و مأیوس نگردد.
ولى یونس پس از این ماجرا از میان قوم خود بیرون رفت، آنها موقع را غنیمت شمرده و به رهبرى عالم از شهر بیرون ریختند، در حالى که دست به دعا و تضرّع برداشته و اظهار ایمان و توبه کردند.
این توبه و ایمان و بازگشت به سوى پروردگار که به موقع انجام یافته بود و با آگاهى و اخلاص توأم بود کار خود را کرد، نشانه‏هاى عذاب برطرف شد و آرامش به سوى آنها بازگشت، و هنگامى که یونس پس از ماجراى طولانیش به میان قوم خود بازگشت، او را از جان و دل پذیرا گشتند.
داستان فوق نشان مى‏دهد که نقش یک رهبر آگاه و دلسوز در میان یک قوم و ملت، تا چه اندازه مؤثر و حیاتبخش است، در صورتى که عابدى که آگاهى کافى ندارد بیشتر روى خشنونت تکیه مى‏کند، و منطق اسلام در مقایسه میان عبادت ناآگاهانه، و علم توأم با احساس مسؤولیت نیز از این روایت مفهوم مى‏شود.

(آیه 99)- ایمان اجبارى بیهوده است! در آیات گذشته خواندیم که ایمان اضطرارى به هیچ دردى نمى‏خورد، به همین جهت در این آیه مى‏گوید:«اگر (ایمان اضطرارى و اجبارى به درد مى‏خورد) و پروردگار تو اراده مى‏کرد همه مردم روى زمین ایمان مى‏آوردند» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً).
بنابراین از عدم ایمان گروهى از آنان دلگیر و ناراحت مباش، این لازمه اصل آزادى اراده و اختیار است که گروهى مؤمن و گروهى بى‏ایمان خواهند بود، «با این حال آیا تو مى‏خواهى مردم را اکراه کنى که ایمان بیاورند» (أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
این آیه بار دیگر تهمت ناروایى را که دشمنان اسلام کرارا گفته و مى‏گویند با صراحت نفى مى‏کند، آنجا که مى‏گویند: اسلام آیین شمشیر است و از طریق زور و اجبار بر مردم جهان تحمیل شده است.
اصولا دین و ایمان چیزى است که از درون جان بر مى‏خیزد، نه از برون و به وسیله شمشیر، و مخصوصا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از اکراه و اجبار کردن مردم براى اسلام برحذر مى‏دارد.


(آیه 100)- در عین حال در این آیه این حقیقت را یادآور مى‏شود: درست است که انسانها مختار و آزادند اما«هیچ کس نمى‏تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا» و توفیق و یارى و هدایت او (وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
و لذا آنها که در مسیر جهل و عدم تعقل گام بگذارند و حاضر به استفاده از سرمایه فکر و خرد خویش نباشند «خداوند رجس و پلیدى را بر آنها مى‏نهد» آن چنان که موفق به ایمان نخواهند شد (وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ).

(آیه 101)- تربیت و اندرز: در آیات گذشته سخن از این بود که ایمان باید جنبه اختیارى داشته باشد نه اضطرارى و اجبارى، به همین مناسبت در این آیه راه تحصیل ایمان اختیارى را نشان مى‏دهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرماید: «به آنها بگو:
درست بنگرید و ببینید در آسمان و زمین چه نظام حیرت انگیز و شگرفى است» که هر گوشه‏اى از آن دلیلى بر عظمت و قدرت و علم و حکمت آفریدگار است (قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
این جمله به روشنى مسأله جبر و سلب آزادى اراده را نفى مى‏کند و مى‏گوید:
ایمان نتیجه مطالعه جهان آفرینش است یعنى این کار به دست خود شماست.
سپس اضافه مى‏کند ولى با این همه آیات و نشانه‏هاى حق باز جاى تعجب نیست که گروهى ایمان نیاورند، چرا که آیات و نشانه‏ها و اخطارها و انذارها تنها به درد کسانى مى‏خورد که آمادگى براى پذیرش حق دارند «اما این آیات و انذارها به حال کسانى که به خاطر لجاجت ایمان نمى‏آورند مفید نخواهد بود»! (وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).

(آیه 102)- سپس در این آیه با لحنى تهدید آمیز اما در لباس سؤال و استفهام مى‏گوید: «آیا (این گروه لجوج و بى‏ایمان) جز این انتظار دارند که سرنوشتى همانند اقوام طغیانگر و گردنکش پیشین که گرفتار مجازات دردناک الهى شدند پیدا کنند» سرنوشتى همچون فراعنه و نمرودها و شدّادها و اعوان و انصارشان! (فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ).
و در پایان آیه به آنها اخطار مى‏کند و مى‏گوید:«اى پیامبر! به آنها بگو: اکنون (که شما در چنین مسیرى هستید و حاضر به تجدید نظر نیستید) شما در انتظار بمانید و من نیز با شما انتظار مى‏کشم» (قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ).
شما در انتظار درهم شکستن دعوت حق، و ما در انتظار سرنوشت شوم و دردناکى براى شما، همچون سرنوشت اقوام مستکبر پیشین!



(آیه 103)- سپس براى این که چنین توهمى پیش نیاید که خدا به هنگام مجازات تر و خشک را با هم مى‏سوزاند، اضافه مى‏کند: «سپس (هنگام آماده شدن مقدمات مجازات اقوام گذشته) فرستادگان خود و کسانى را که به آنها ایمان مى‏آوردند نجات و رهایى بخشیدیم» (ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا).
و در پایان مى‏گوید: این اختصاص به اقوام گذشته و رسولان و مؤمنان پیشین نداشته است «و همین گونه، بر ما حق است که مؤمنان به تو را نیز رهایى بخشیم» (کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ).



(آیه 104)- قاطعیت در برابر مشرکان! این آیه و چند آیه بعد که همگى در رابطه با مسأله توحید و مبارزه با شرک و دعوت به سوى حق سخن مى‏گوید،آخرین آیات این سوره است، و در واقع فهرست یا خلاصه‏اى است از بحثهاى توحیدى این سوره، و تأکیدى است بر مبارزه با بت پرستى که در این سوره کرارا بیان شده است.
لحن آیات نشان مى‏دهد که مشرکان گاهى گرفتار این توهم بودند، که ممکن است پیامبر در اعتقاد خود پیرامون بتها نرمش و انعطافى به خرج دهد، و به نوعى آنها را بپذیرد.
قرآن با قاطعیت هرچه تمامتر به این توهم بى‏اساس پایان مى‏دهد، و فکر آنها را براى همیشه راحت مى‏کند که هیچ گونه سازش و نرمشى در برابر بت معنى ندارد، و جز «اللّه» معبودى نیست، تنها «اللّه» نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر.
نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که تمام مردم را مخاطب ساخته «بگو:
اى مردم! اگر شما در اعتقاد من شک و تردیدى دارید (آگاه باشید که) من کسانى را که- غیر از خدا- پرستش مى‏کنید، هرگز نمى‏پرستم» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
تنها به نفى معبودهاى آنان قناعت نمى‏کند بلکه براى تأکید بیشتر، تمام پرستش را براى خدا اثبات کرده، مى‏گوید: «ولى خدایى را مى‏پرستم که شما را مى‏میراند» (وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ).
و باز براى تأکید افزونتر مى‏گوید: این تنها خواسته من نیست بلکه «این فرمانى است که به من داده شده است که از ایمان آورندگان (به اللّه) بوده باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 105)- پس از آن که اعتقاد خود را در باره نفى شرک و بت پرستى با قاطعیت بیان کرده به بیان دلیل آن مى‏پردازد، دلیلى از فطرت، و دلیلى از عقل و خرد.
بگو: به من دستور داده شده که «روى خود را به آیین مستقیمى بدار که از هر نظر خالص و پاک است» (وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً).
در اینجا نیز تنها به جنبه اثبات قناعت نکرده بلکه براى تأکید، طرف مقابل آن را نفى کرده، مى‏گوید: «و هرگز و بطور قطع از مشرکان نباش»! (وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).

(آیه 106)- پس از اشاره به بطلان شرک از طریق فطرت، اشاره به یک دلیل روشن عقلى مى‏کند و مى‏گوید دستور داده شده است که «غیر از خدا اشیایى را که نه سودى به تو مى‏رساند، نه زیانى، پرستش مکن، چرا که اگر چنین کارى کردى، از ستمگران خواهى بود» هم به خویشتن ستم کرده‏اى و هم به جامعه‏اى که به آن تعلق دارى (وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۳
* مسافر
پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۵۱ ق.ظ

219 . صفحه 219



اول مرداد :


نفیسه :



(آیه 89)- خداوند به موسى و برادرش «فرمود: (اکنون که شما آماده تربیت و سازندگى جمعیت بنى اسرائیل شده‏اید) دعاى شما (نسبت به دشمنانتان) اجابت شد» (قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما).
پس محکم در راه خود بایستید و «استقامت به خرج دهید» و از انبوه مشکلات نهراسید و در کار خود قاطع باشید (فَاسْتَقِیما).
و هرگز در برابر پیشنهادهاى افراد نادان و بى‏خبر تسلیم نشوید «و از راه و رسم کسانى که نمى‏دانند، تبعیّت نکنید» بلکه کاملا آگاهانه برنامه‏هاى انقلابى خود را ادامه دهید (وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).



(آیه 90)- آخرین فصل مبارزه با ستمگران: در اینجا آخرین مرحله مبارزه بنى اسرائیل با فرعونیان و سرنوشت آنها، در عباراتى کوتاه اما دقیق و روشن، ترسیم شده است.
نخست مى‏گوید: «ما بنى اسرائیل را (به هنگام مقابله با فرعونیان در حالى که تحت فشار و تعقیب آنها قرار گرفته بودند) از دریا (شط عظیم نیل که به خاطر عظمتش کلمه بحر بر آن اطلاق شده) عبور دادیم» (وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ).
«فرعون و لشکرش براى کوبیدن بنى اسرائیل و ظلم و ستم و تجاوز بر آنان به تعقیب آنها پرداختند» اما به زودى همگى در میان طوفان امواج نیل غرق شدند (فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً).
این جریان ادامه یافت «تا این که غرقاب دامن فرعون را فرو گرفت و او همچون پر کاهى بر روى امواج عظیم نیل مى‏غلتید، در این هنگام پرده‏هاى غرور و بى‏خبرى از مقابل چشمان او کنار رفت، و نور توحید فطرى درخشیدن گرفت) فریاد زد: من ایمان آوردم که معبودى جز آن کس که بنى اسرائیل به او ایمان آورده‏اند، وجود ندارد» (حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ).
نه تنها با قلب خود ایمان آوردم بلکه عملا هم «در برابر چنین پروردگار توانایى تسلیمم» (وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
در واقع هنگامى که پیشگوییهاى موسى یکى پس از دیگرى به وقوع پیوست و فرعون بیش از پیش از صدق گفتار این پیامبر بزرگ آگاه شد، و قدرت نمایى او را مشاهده کرد، ناچار اظهار ایمان نمود، به امید این که همان گونه که «خداى بنى اسرائیل» آنها را از این امواج کوه پیکر رهایى بخشید، او را نیز رهایى بخشد.
ولى بدیهى است چنین ایمانى که به هنگام نزول بلا و گرفتار شدن در چنگال مرگ اظهار مى‏شود، در واقع یک نوع ایمان اضطرارى است، که هر جانى و مجرم و گنهکارى از آن دم مى‏زند،بى‏آنکه ارزشى داشته باشد.


(آیه 91)- به همین جهت خداوند او را مخاطب ساخت و فرمود: «اکنون ایمان مى‏آورى در حالى که قبل از این طغیان و گردنکشى و عصیان نمودى، و در صف مفسدان فى الارض و تبهکاران قرار داشتى» (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ).


(آیه 92)- ولى، امروز بدن تو را از امواج رهایى مى‏بخشیم تا درس عبرتى براى آیندگان باشى» براى زمامداران مستکبر و براى همه ظالمان و مفسدان، و نیز براى گروههاى مستضعف (فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً).
و در پایان آیه مى‏فرماید: اما با این همه آیات و نشانه‏هاى قدرت خدا و با این همه درسهاى عبرت که تاریخ بشر را پر کرده است، «بسیارى از مردم از آیات و نشانه‏هاى ما غافلند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ).


(آیه 93)- و در این آیه، پیروزى نهایى بنى اسرائیل و بازگشت به سرزمینهاى مقدسه را پس از رهایى از چنگال فرعونیان چنین بیان مى‏کند:
«ما بنى اسرائیل را در مکان صدق و راستى منزل دادیم» (وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ).
تعبیر به «مُبَوَّأَ صِدْقٍ» (منزلگاه راستین) مى‏تواند اشاره به سرزمین مصر و یا اراضى شام و فلسطین باشد.
سپس قرآن اضافه مى‏کند: «ما آنها را از روزیهاى پاکیزه، بهره‏مند ساختیم» (وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).
اما آنها قدر این نعمت را ندانستند و به اختلاف و نزاع با یکدیگر برخاستند «و اختلاف نکردند، مگر بعد از آن که علم و آگاهى به سراغشان آمد» (فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ).
ولى «پروردگار تو سر انجام در روز قیامت در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى‏کند» و اگر امروز مجازات اختلاف را نچشند، فردا خواهند چشید! (إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).


(آیه 94)- تردید به خود راه مده! چون در آیات گذشته قسمتهایى از سرگذشتهاى انبیاء و اقوام پیشین ذکر شده بود، و ممکن بود بعضى از مشرکان و منکران دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در صحت آن تردید کنند، قرآن از آنها مى‏خواهد که براى فهم صدق این گفته‏ها به اهل کتاب مراجعه کنند، و چگونگى را از آنها بخواهند، چرا که در کتب آنها بسیارى از این مسائل آمده است.
ولى به جاى این که روى سخن را به مخالفان کند، پیامبر را مخاطب ساخته چنین مى‏گوید: «اگر از آنچه بر تو نازل کردیم در شک و تردید هستى از کسانى که کتب آسمانى را قبل از تو مى‏خوانند بپرس» (فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ). تا از این طریق ثابت شود که «آنچه بر تو نازل شده حق است و از طرف پروردگار» (لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
«بنابراین هیچ گونه شک و تردید هرگز به خود راه مده» (فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ).


(آیه 95)- در این آیه اضافه مى‏کند: اکنون که آیات پروردگار و حقانیت این دعوت بر تو آشکار شده است «در صف کسانى که آیات الهى را تکذیب کرده‏اند مباش که از زیانکاران خواهى شد» (وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخاسِرِینَ).
در واقع، در آیه قبل مى‏گوید اگر تردید دارى، از آنها که آگاهى دارند بپرس، و در این آیه مى‏گوید اکنون که عوامل تردید برطرف شد باید در برابر این آیات تسلیم باشى، و گر نه مخالفت با حق،نتیجه‏اى جز خسران و زیان در بر نخواهد داشت.



(آیه 96)- سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اعلام مى‏کند که در میان مخالفان تو گروهى متعصب و لجوج هستند که انتظار ایمان آنها بیهوده است، آنها از نظر فکرى چنان مسخ شده‏اند، و آنقدر در راه باطل گام برداشته‏اند که وجدان بیدار انسانى را بکلى از دست داده و به موجودى نفوذناپذیر تبدیل شده‏اند، منتها قرآن این موضوع را با این تعبیر بیان مى‏کند: «کسانى که فرمان پروردگارت بر آنها ثابت و مسجل شده، ایمان نخواهند آورد» (إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ).



(آیه 97)- «و حتى اگر تمام آیات و نشانه‏هاى پروردگار به سراغ آنها بیاید (ایمان نخواهند آورد) تا زمانى که عذاب الیم الهى را با چشم خود ببینند» که آن زمان ایمان برایشان اثرى ندارد (وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ).


درآیه 93 این سوره آمده بنی اسراییل بعد از اینکه علم وآگاهی به سراغشان آمد دچار اختلاف شدند.درتوضیح این مطلب میتوان گفت:قرآن کریم دو گونه اختلاف را تبیین می‏کند: یکی اختلاف قبل از علم به حق و واقع و دیگری اختلاف بعد از علم به آن.
اختلاف قبل از علم به حق که برای نیل خالصانه به آن رخ می‏دهد، اختلاف ممدوحی است؛ زیرا روشن شدن حق و رشد و شکوفایی اندیشه، از طریق تضارب و تبادل افکار است. البته مقصود، اختلاف صاحب نظران است، نه اختلاف گروهی که اهل نظر نیستند.



اما اختلاف بعد از علم، اختلافی است مذموم که طاغیان و ستمگران پس از روشن شدن حق، به آن دامن می‏زنند. منشأ چنین اختلاف مذمومی، انحراف از حق و ستم پیشگی بود. اختلاف مزبور کیفر اخروی در پی دارد و سبب محرومیت از هدایت ویژه در دنیا می‏شود؛ چنان که، آنها که داوری حق و کتاب آسمانی را پذیرفتند، یعنی به هدایت تشریعی و عمومی الهی تن دادند، از فیض هدایت خاص نیز بهره‏مند می‏شوند.
بنی اسرائیل همواره در طول تاریخ به اختلافات پس از علم دامن می‏زند و پس از نزول آیات و بیّنات الهی و روشن شدن حقّ، طغیان و فساد می‏کردند،که آیه 93 این سوره نیز صراحتا به آن اشاره شده است.



اعظم :




آیه 89: در حدیث است که بین نفرین حضرت موسی و اجابتش 40 سال فاصله بود ... پس اینکه خداوند فرمود مستجاب شد به همون آنیی و فوریی نبوده ... استقامت و پایداری اینجا خودش رو نشون میده


آیه 90 : توبه در آستانه مرگ پذیرفته نیست

آیه 92 :
در روایتی از امام رضا(ع) نقل شده است: فرعون از سر تا پا لباسی آهنین پوشیده بود، اما هنگامی که غرق شد، پروردگار پیکر بی‌ جان او را به ساحل انداخت تا برای آیندگان نشان و معجزه‌ ای باشد و جسد پوشیده از آهن او را ببینند که چگونه از آب به ساحل افکنده شد، با آن‌که به صورت معمول، بدن پوشیده از آهن باید در اعماق آب فرو رفته و ناپدید شود

2. در نقلی دیگر آمده است که برخی فرعون را خدا می‌ دانستند و شاید بعد از غرق او نیز در مرگش تردید می ‌کردند! پروردگار برای برطرف شدن هرگونه شک و شبهه‌ ای، پیکر بی‌ جانش را در کنار ساحل قرار داد تا همگان به مرگ او یقین کنند.

جالب آن‌جا است که بر اساس نقل برخی مفسران، حتی بنی اسرائیل و یاران حضرت موسی(ع) که معجزۀ شکافته شدن دریا را نیز دیده بودند، مرگ فرعون را به سختی باور می‌ کردند و با این اعجاز بعدی، تردیدشان برطرف شد.

این هم در مورد این آیه جالب توجه است : http://www.beytoote.com/religious/sundries/muslim-professor-maurice.html

ندیدم جایی تکذیب شده باشه


ایه 93 :
قران از اختلاف های آگاهانه انتقاد بسیار کرده است


ایه 93 :
خدا نکنه خوی بنی اسراییلی در وجودمون باشه که با اون که معجزه عبور از نیل رو دیدن ... غرق شدن فرعون رو دیدن ... در سرزمینی پر نعمت منزل داده شدن ولی باز هم طغیان و سرکشی کردند ولی بجای آنکه شکر بجابیاورند، حتی بعد از آنکه به حقیقت امر علم پیدا کردند از روی ستم و تجاوز،اختلاف کردن و دچار تفرقه شدن و کفران نعمت کردن و همه رو عالمانه و عامدانه انجام دادن برای همین عذاب سختی در انتظارشونه

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 82 سوره یونس



معصومه :


ایه ۹۴ خطاب ب حضرت موسی/پیامبر/ بشریت میگوید که اگر شک در انچه نازل شده دارید ب اهل کتابهای قبلی مراجعه کنید.
منظور این ایه چیست؟
من ب اهل کتاب مراجعه کنم که بفهمم قران کتاب جامعتری نسبت ب انهاست؟ یا چه چیزی را بفمم؟
مگر ما معتقد ب تحریف کتب دیگر نیستیم؟
ایا زمان نزول قران عین این کتابها بدون تحریف وجود داشته؟


سوال دوم:
چگونه میشود فهمید خطاب قران در ایه ها به چه کسی ست؟
مثلا در ابتدای این صفحه, مخاطب این ایه ها, حضرت موسی و هارون هستند.
بعد فرعون میشود.
بعد در ایه ۹۴ ادم های معمولی میشود و در ادامه خطاب ب پیامبر است.
بعضی ایات را میشه به قرینه و معنی ب ایه های قبل یا بعد متصل کرد و مخاطب را فهمید اما در برخی ایات یکهو مخاطب عوض میشه, من نمیفهمم الان منظور چه کسانی ست؟ مثل ایه ۹۵ ب ۹۶ .




ایه 94 :
آیه مورد نظر به شرح زیر است:
فَإِنْ کُنْتَ فی‏ شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرین
و اگر در آنچه بر تو نازل کرده‏ایم تردیدى دارى، از کسانى که پیش از تو کتاب آسمانى را مى‏خواندند بپرس، به یقین، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسیده است بنا بر این، هرگز از تردیدکنندگان مباش! [مسلماً او تردیدى نداشت! این درسى براى مردم بود!]
مفسران شیعه و سنی معتقدند که گر چه در این آیه پیامبر مورد خطاب واقع شده، ولی در اصل خطاب به امت است و ایشان چون رئیس امت است، مخاطب واقع شده است. زیرا رسول خدا به وحیانیت آنچه بر او نازل می شد یقین داشت و ذره ای شک و تردید نداشت تا بخواهد با مراجعه به عالمان اهل کتاب رفع شک و تردید کند.
ولی این یک قاعده است که وقتی جماعتی در مورد مطلب مهمی مورد خطاب قرار می گیرند برای رسیدن اهمیت خطاب و وظیفه، بزرگ آن طایفه و جماعت مورد خطاب قرار می گیرد و این در قرآن مکرر اتفاق افتاده که پیامبر مورد خطاب واقع شده و مأمور گردیده یا مذمت شده ولی منظور مؤمنان به او بوده اند.(1) به عنوان مثال در سوره اسراء آیه 23 می فرماید ... إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً .هر گاه یکى از آن دو(والدین )، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!
در حالی که پیامبر در زمان نزول این آیات والدینش از دست داده بود . پس در این جور آیات پیامبر مخاطب است اما مراد دیگرانند
پی نوشت ها:
1. سبزوارى نجفى، إرشاد الأذهان، بیروت، دار التعارف، 1419 ق، ص224 ؛ بیضاوى عبدالله بن عمر أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418 ق، ج‏3، ص 124؛ ابن عجیبه احمد بن محمد ، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، قاهره ، دکتر حسن عباس زکی ، 1419 ق ، ج‏2، ص 498.

آیه 94 :
این روش سخن گفتن درعرف شایع است که برای اثبات مطلبی به مخاطب ، ابتدا استدلال می نمایند وآنگاه در مقام تفاهم می گویند: اگر در این خصوص شکی داری از دیگران هم سئوال نما وگرنه مسلما هیچ ریب و شکی در قلب پیامبر وجود نداشته و خداوندتنها به منظور حجت آوردن برای اهل کتاب به پیامبر چنین فرمانی را داده است .


آیه 94 : از این آیات تابحال زیاد در قرآن دیدیم که خطاب گویا به پیامبره ولی مراد امت پیامبر هستن ... en از حروف شرطیه ست که در عرب که وقتی استفاده میشود فرض بر این نیست که مقدمه شرط برقرار باشد مثلا در جایی میگه اگه خداوند فرزندی داشت ... به این معنی نیست که خداوند فرزندی داره


آیه 94 : بخشهایی از کتاب آسمانی تحریف شدخ بود ولی با این حال علمای ادیان مثل بحیرای مسیحی حرفهای قابل استنادی پیدا میشه ... مثل آیاتی که در مورد پیامبر و خصوصیاتش در کتابهای آسمانی دیگه اومده بود و بارها در سوره های مختلف تا الان گفته بود یهودی ها پیامبر رو مثل فرزندانشون میشناختن با توجه به ایاتی که در کتب خودشون بود و منتظر ایشون هم بودن ولی در قبولش عناد ورزیدن

آیه 96 و آیه 97 : خداوند در این آیات میگه که با جتی اگه بر این قوم از ایات خودشون براشون استناد بیاری (آیه 95 ) ایمان نمیارن تا اینکه عذاب رو به چشم خودشون ببینن مثل همون فرعون ... در حدیث ست که
.قَالَ رَسولُ الله ص: وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَ بَشِیراً لَتَرْکَبَنَّ أُمَّتِی سَنَنَ مَنْ کَانَ قَبْلَهَا حَذْوَ النَّعْلِ‏ بِالنَّعْلِ‏ حَتَّى لَوْ أَنَّ حَیَّةً مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ دَخَلَتْ فِی جُحْرٍ لَدَخَلَتْ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ حَیَّةٌ مِثْلُهَا.۱

پیامبر اعظم(ص): قسم به کسی که من را به حق و پیامبر و بشارت دهنده مبعوث کرده، امت من مو به مو همان راه بنی اسرائیل را پیش خواهد گرفت. طوری که اگر ماری در بنی اسرائیل وارد سوراخی شده باشد، در این امت هم ماری وارد سوراخی می شود.


معصومه :



وای از این حدیث اخرین پستت.


منبعش رو هم میشه بگی؟
راستش از اول پست ها تا اینجا رو همش داشتم فکر میکردم بنی اسراییل چرا با این همه نظر ویژه خدا بهشون, این همه نعمت, معجزه, مدارا, رحمت و....
بازم هی راهشون رو کج میکردند از حق؟
بعد تو ذهنم بود بپرسم درد بنی اسراییل چی بود؟ نقطه ضعفشون؟
که ما دچارش نشیم.

یهو حدیث اخری کلا بهم ریخت ذهنمو!

در مورد این جوابت در قدیم و زمان نزول قران درست.
اما این ایه برای الان من چه کاربردی داره؟
یعنی من الان برم از علمای دست اول مسیحی و یهودی درباره حقانیت قران بپرسم؟؟


اعظم :


شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید المعتزلی، ج‏۹، ص: ۲۸۶+ کمال الدین و تمام النعمة، ج‏۲، ص: ۵۷۶


معصومه :


تشکر



اعظم :


راستش دلایل متعددی داره (قیاس امت ما با بنی اسراییل )... تو سوره بقره خیلی مفصل داستان بنی اسراییل اومده بود حالا اگه تونستم نکته های اون ها رو چیزهایی که خوندیم و نوشتیم پیدا کنم برات میذارم
ولی برداشت شخصی من در حالت کلی این بود که "لجاجت در مقابل حق وقتی با انواع براهین براشون حق آشکار شده بود "


اتکای صرف به عقل (معنای غلطش بیشتر به معنای علم تجربی چیزی که این روزها هم خیلی بابه که چیزی که در حیطه تجربه اومده فقط قابل استناده ... عدم ایمان به غیب و ماوراء )

به نظر من بت شدن علم


راستش ب من اطلاعی از کتابهای مقدس الان ندارم ... نمی دونم توش چی نوشته و آیا در مورد حقانیت اسلام الان هم چیزی توش پیدا میشه یا نه ولی یه چیزی رو می دونم که خداوند بارها در قرآن تاکید کرده بر اینکه از تاریخ و گذشته درس بگیریم (مثلا با این جمله آیا مثلا قصه فلان قوم رو بر تو نگفتیم (خطاب به پبامبر) ) یعنی یه همچین اتفاقاتی رخ داد .... پیامبری بود و قومی .. پیامبرشون تا این مرز که از خود کتابهای اونا براشون استناد اورد پیش رفت ولی اونا قبول نکردن ... چنانچه آیات بعدی همین سوره همین ص 220 میگه که مثلا وقتی ایمان بیارید که ایمان به سودتون باشه

یعنی یه جور درس گیری از تاریخ ... نمونه حی و حاضرش الان بحثهایی که بین شیعه و سنی هست ... علمای طراز اول ما با علمای اونا بارها مناظره کردن .. علامه امینی کتاب 20 جلدی در ولایت ضرت علی نوشته با استفاده از خود منابع اهل سنت ولی اونا همچنان بر ادعای خودشونن بارها ضربه فنی شدن ولی ...

وای وای وای وقتی آدم "نخواد" چیزی رو بپذیره همونجور که خدا گفته در قرآن تو اگه معجزه های مختلف بیاری نردبون بذاری و به آسمون بری و ... این قوم اگه نخوان هدایت نمیشن

همیشه برام سوال بود چرا خداوند رو این قوم اینقدر مانور داده در قرآن اون حدیث پیامبر و شواهدش در عصر ما و فتنه های یهود در زمان های مختلف در طول تاریخ جوابمو داد



معصومه :


عذر میخام اما من معمولا این خبرها رو پی گیری انگلیسی میکنم چون همه فارسی ها از رو هم کپی میکنن.
سرچ کنین
Is dr. Maurice bucaille a muslim?
و میبینین که نخیر.
اایشون مسیحی بودند.



و هیچ مدرکی دال بر مسلمان بودنشون نیست و حتی جایی خوندم که یکی از همکارانشون گفتند که من ایراداتی ب کتاب معروفشون گرفتم اما حاضر نشد اون ایرادات رو اصلاح کنه یا جواب بده


اعظم :


البته ایمان اوردن و نیاوردن اونا هیچ چیزی نه به اسلام اضافه می کنه و نه کم .... ممنون خیلی دوست داشتم بدونم که واقعیت داره یا نه ... اون احادیثی که در مورد آیه 92 نوشتم به نظرم کفایت می کرد ...


من فیلتر شکن ندارم اینو بعدا ببین اگه تونستی به من بگو در موردش http://www.youtube.com/watch?v=Q3Tl35EWwMI


معصومه :



بله.
فقط راستش نسبت ب این حرفها یک کم حساسم.
میخاستم تکیه و حتی جهت استدلال هامون رو اینا نباشه که اگه تکذیب شد خودمون هم فروبریزیم


اعظم :


نه اتفاقا من اصولا زیاد به این چیزها توجهای ندارم ... حتی سایر موارد اعجاز علمی قرآن .... به نظر من اصل اعجاز قرآن تحولی هستش که در اخلاق ادم ایجاد می کنه و ادم رو از موجودی که می تونه بخزه و بلوله در انواع آلودگیها و کثافات سقف پروازی میده به بلندای بی نهایت تا خلیف الههی ....


ممنون معصومه جان از پیگیریت و خوشحالم که هستی


معصومه :


بنظرم اگه بشی بصورت موضوعی فقط رو جامعه شناسی و ادم شناسی بنی اسراییل در قران کار کرد خیلی مطالب خوبی میده ب ادم.
بخصوص بعد اون حدیثی که گفتی و تشبیه امت پیامبر ب بنی اسراییل


من همش تو ذهنم اینه که بنی اسراییل واقعا ادمای عجیب غریب و باورنکردنی هستند بس که هی راه مستقیم رو کج میرن.
ولی وقتی میبینم خودمون هم ب اونا تشبیه شدیم تنم لرزید


اعظم :


اگه بدونی چقدر از این مسایل تو ذهنم هست و دوست دارم همه وقتای عالم رو بدزدم و روش کار کنم ... من موندم این بشرایی که می گن چی کار کنیم تو خونه حوصلمون سر میره اون وقتای اضافی رو چه می کنن


سمیه :


سلام دوستان و ممنون م بسیار.
یه نکته درباره گفت و گوی اعظم جان و معصومه جان درباره بنی اسرائیل : امسال سخنرانی شب 21 ام رمضان آقای قاسمیان در دانشگاه شریف خیلی نکات خاصی داشت.
یکیش درباره این بود که چرا خدا به پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله فرموده بارها که از بنی اسرائیل براشون بگو و بگو درس بگیرن در مورد جنگ و ...
چون زبان ایشون خیلی گیرانه از نقل قول منه پیشنهاد می کنم خودتون دانلود کنید و گوش بدید



اعظم : ضخیم


ممنون سمیه جان
ان شاءالله دانلود میکنم


سمیه :


و اما درباره کتاب مقدس یهود و مسیح

استاد معارف ما روی این ها ک کار کرده بود
و در معارف 1 دانشگاه ابتدا وجود خدا را با اصول منطقی علمی ثابت کرد
بعد وجود معاد را با همین روش ها
برای وجود نبوت و نبوت حضرت رسول گفت همتون برید کتاب مقدس بیارید سر کلاس و با همین کتاب فعلی اثبات کرد



چه جالب ... من همیشه یاد مناظره امام رضا می افتم با علمای ادیان دیگه چقدر قشنگ از خودشون به خودشون جواب میداد


اعظم :


کاش راهمون کج نشده بود اینقدر و به جای وقت گذاشتن رو دروس بی مصرف .... وقت گذاشته بودیم رو این موضوعهای حیاتی و مهم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۱
* مسافر
چهارشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۱ ق.ظ

218 . صفحه 218

سی و یکم تیر :


نفیسه :




(آیه 79)- در آیه قبل سخن از اولین مرحله مبارزه حضرت موسی بود واین آیه مرحله دوم مبارزه ایشان: هنگامى که فرعون قسمتى از معجزات موسى مانند ید بیضاء و حمله مار عظیم را ملاحظه کرد و دید ادعاى موسى بدون دلیل نیست و این دلیل کم و بیش در جمع اطرافیان او و یا دیگران اثر خواهد گذاشت، به فکر پاسخ گویى عملى افتاد، چنانکه قرآن مى‏گوید: «فرعون صدا زد: تمام ساحران آگاه و دانشمند را نزد من آورید»، تا به وسیله آنها زحمت موسى را از خود دفع کنم (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِی بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ).



(آیه 80)- سپس «هنگامى که ساحران (در روزى که براى این مبارزه تاریخى تعیین شده بود و دعوت عمومى نیز از مردم به عمل آمده بود) گرد آمدند، موسى رو به آنها کرد و گفت:نخست شما آنچه مى‏توانید بیفکنید، بیفکنید» (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).



(آیه 81)- آنها آنچه را در توان داشتند بسیج کردند «و هنگامى که وسائلى را که با خود آورده بودند به وسط میدان افکندند، موسى گفت:آنچه شما آوردید سحر است که خداوند به زودى آن را ابطال مى‏کند» (فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى‏ ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ).

شما افرادى فاسد و مفسدید چرا که در خدمت یک دستگاه جبار و ظالم و طاغى هستید و علم و دانش خود را براى تقویت پایه‏هاى این حکومت خودکامه، فروخته‏اید، و این خود بهترین دلیل بر مفسد بودن شماست، و «خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ).


(آیه 82)- و در این آیه مى‏فرماید: موسى به آنها گفت در این درگیرى و مبارزه مطمئنا پیروزى با ماست، چرا که «خداوند وعده داده است که حق را آشکار سازد (و به وسیله منطق کوبنده و معجزات قاهره پیامبرانش، مفسدان و باطل گرایان را رسوا کند) هر چند مجرمان (همچون فرعون و ملأش) کراهت داشته باشند» (وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ).



(آیه 83)- سومین مرحله مبارزه موسى با طاغوت مصر: در آغاز وضع نخستین گروه ایمان آورندگان به موسى را بیان مى‏کند و مى‏گوید: «بعد از این (ماجرا) هیچ گروهى به موسى ایمان نیاوردند مگر گروهى از فرزندان قوم او» (فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ).

این گروه کوچک و اندک که به مقتضاى ظاهر کلمه «ذُرِّیَّةٌ» بیشتر از جوانان و نوجوانان تشکیل مى‏شدند، تحت فشار شدیدى از ناحیه فرعون و اطرافیانش قرار داشتند، و هر زمان «از این بیم داشتند که دستگاه فرعونى (با فشارهاى شدیدى که روى مؤمنان وارد مى‏کرد) آنان را وادار به ترک آیین و مذهب موسى کند» (عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ).
چرا که «فرعون مردى بود که در آن سرزمین برترى جویى داشت» (وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ).
«و اسرافکار و تجاوزکار بود» و هیچ حد و مرزى را به رسمیت نمى‏شناخت (وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ).



(آیه 84)- به هر حال موسى براى آرامش فکر و روح آنها با لحنى محبت‏آمیز به آنان گفت:«اى قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده‏اید، و در گفتار خود و ایمان و اسلام خود صادقید، باید بر او توکل و تکیه کنید» و از امواج و طوفان بلا نهراسید، چرا که ایمان از توکل جدا نیست (وَ قالَ مُوسى‏ یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ).

حقیقت «توکل» واگذارى کار به دیگرى و انتخاب او به وکالت است.
مفهوم توکل این نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد. بلکه مفهوم آن این است که هرگاه نهایت تلاش و کوشش خود را به کار زد و نتوانست مشکل را حل کند، وحشتى به خود راه ندهد، و با اتکاء به لطف پروردگار و استمداد از ذات پاک و قدرت بى‏پایان او، ایستادگى به خرج دهد، و به جهاد پى‏گیر خود همچنان ادامه دهد.



(آیه 85)- این مؤمنان راستین دعوت موسى را به توکل اجابت کردند،«و گفتند: ما تنها بر خدا توکل داریم» (فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنا).

سپس از ساحت مقدس خدا تقاضا کردند که از شرّ دشمنان و وسوسه‏ها و فشارهاى آنان در امان باشند، و عرضه داشتند: «پروردگارا ما را وسیله فتنه و تحت تأثیر و نفوذ ظالمان و ستمگران قرار مده» (رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).


(آیه 86)- «پروردگارا! ما را به رحمت خود از قوم بى‏ایمان رهایى بخش» (وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).



(آیه 87)- مرحله چهارم، دوران سازندگى براى انقلاب: در اینجا مرحله دیگرى از قیام و انقلاب موسى و هارون و بنى اسرائیل بر ضد فراعنه تشریح شده است.

نخست این که خداوند مى‏فرماید: «ما به موسى و برادرش وحى فرستادیم که براى قوم خود خانه‏هایى در سرزمین مصر انتخاب کنید» (وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً).
و مخصوصا «این خانه‏ها را نزدیک به یکدیگر و مقابل هم بسازید» (وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً).
سپس به خودسازى معنوى و روحانى بپردازید «و نماز را بر پا دارید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ). و از این طریق روان خود را پاک و قوى نمایید.
و براى این که آثار ترس و وحشت از دل آنها بیرون رود، و قدرت روحى و انقلابى را بازیابند «به مؤمنان بشارت بده» بشارت به پیروزى و لطف و رحمت خدا (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 88)- سپس به یکى از علل طغیان فرعون و فرعونیان اشاره کرده، چنین مى‏گوید: «موسى گفت: پروردگارا! تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموال در زندگى دنیا بخشیده‏اى» (وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).«پروردگارا! سر انجام این ثروت و تجملات و عاقبت کارشان این شده که آنها بندگانت را از راه تو منحرف و گمراه مى‏سازند» (رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ).

سپس موسى (ع) از پیشگاه خدا تقاضا مى‏کند و مى‏گوید: «پروردگارا! اموال آنها را محو و بى‏اثر ساز» تا نتوانند از آن بهره گیرند (رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ).
بعد اضافه کرد: پروردگارا! «علاوه بر این، قدرت تفکر و اندیشه را نیز از آنان بگیر» (وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ).
چه این که با از دست دادن این دو سرمایه، آماده زوال و نیستى خواهند شد و راه ما به سوى انقلاب و وارد کردن ضربه نهایى بر آنان باز مى‏گردد.
خداوندا! اگر من از تو درباره فرعونیان چنین مى‏خواهم نه به خاطر روح انتقامجویى و کینه توزى است، بلکه به خاطر این است که آنها دیگر هیچ گونه آمادگى براى ایمان ندارند «و تا عذاب الیم تو فرا نرسد ایمان نمى‏آورند» (فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ).



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 82 سوره یونس :




معصومه :



ایه ۸۲
ایا نکته خاصی در خطاب دادن فرعون بعنوان مجرم هست!؟
جرم فرعون چه بوده؟
البته تلقی من از جرم هموون تلقی فعلی در فارسیه که جرم , تخطی از قانونه.
حتما تو عربی معنای گسترده تری داره.


به ایه 75 دقت کن
حضرت موسی با برادرش به همراه ایات و نشانه هاش رفت ولی پذیرفته نشد
استکبار ورزیدند ، ایینش رو قبول نکردن
و این نپذیرفتن جرم اونا بود

در جایی نوشته بود ذیل این ایه :
 خداى تعالى در بین اوصاف فرعونیان تنها صفت مجرم بودنشان را یادآور شده و این بدان جهت است که در این ماده معناى قطع کردن هست، پس گویا خواسته است بفهماند که فرعونیان راه حق را به روى خود قطع کرده اند، و بنیان خود را بر این اساس نهادهاند، و نتیجه این وضع این شده که از ظهور حق کراهت داشته باشند. و به همین جهت است که خداى تعالى وقتى کراهت از ظهور حق را به آنان نسبت میدهد به دنبالش در جمله مورد بحث میفهماند علت کراهتشان اینست که مجرمند، و در همین معنا جمله فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین است که در اول این آیات قرار داشت.


آیه 83 سوره یونس :



معصومه :


ایه ۸۳
اگر اشتباه نکنم اولین کسانیکه ب حضرت سی ایمان اوردند همان ساحران بودند,
پس چرا در تفسیر ایه ۸۱ , خطاب مفسدین ب اونها برگشته.
و در این ایه گفته شده نخستین ایمان اوردندگان از ذریه اش بودند؟



اعظم :


در مورد سوال دوم
بله ساحران به موسی علیه السلام ایمان اوردن در چند جای قرآن اشاره شده
تا اینجای قرآن هم که خوندیم به اون ایات رسیدیم
اعراف 120 -122
ایمانشون هم به قدر محکم بود که از عذاب فرعون نترسیدن و دست و پتهاشون رو به خلاف هم برید و ....

در این ایه گویا مربوط به قبل این واقعه بوده
تازه بحث اینه که ضمیر "ه" در قومه به فرعون بر میگرده یا موسی

کامل بحث رو میتونی اینجا بخونی

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa28994

و اما در مورد مفسدین :
خداوند عمل مفسدین رو اصلاح نمی کنه
انگار ضرب المثل فارسی ما باشه
بارکج به منزل نمیرسه

یعنی عملی که بالذات فساده (سحر و جادوگری) خداوند با قوانین علت و معلولیش بنا به صلاح و عاقبت به خیری این عمل نداره
یعنی تا مادامی که اونا جادوگرن و ساحر عملشون فساده و اونایی که این عمل رو انجام میدن معسدن
حالا بعد اگه ایمان اوردن و کنار گذاشتن خب قصه جور دیگه ای میشه


در مورد بحث بالا توضیحات زیر رو از سایت پورتال انهار خوندم . مبسوطش اینه 👇

سحر، کارش این است که غیر حق و غیر واقع را در حس مردم و انظار آنان به صورت حق و واقع جلوه دهد، و چون این عمل فى نفسه کارى است باطل، و چون خداى تعالى طبق سنت جارییى که بر مستقر کردن حق و احقاق آن در عالم تکوین و نیز بر محو باطل دارد و زود آن را ابطال خواهد کرد، لاجرم دولت، همواره براى حق بوده هر چند که باطل احیانا جولتى داشته باشد.

و به همین جهت جمله (ان اللّه سیبطله ) را چنین تعلیل کرد که : (ان اللّه لا یصلح عمل المفسدین )، براى اینکه صلاح و فساد دو امر متقابل و ضد یکدیگرند، و سنت الهى بر این جارى است که آنچه را صلاحیت اصلاح دارد اصلاح کند، و آنچه را صلاحیت فساد دارد فاسد سازد، به این معنا که اثر متناسب و مختص به هر یک از صلاح و فساد را بر صالح و فاسد مترتب کند. و اثر عمل صالح اینست که بتواند با سایر حقایق عالم در جریان نظام عالم همدست و هماهنگ شود، و معلوم است که چنین عملى قهرا با سایر حقایق ممزوج و مخلوط مى شود، و به طفیل اینکه خداى تعالى کل نظام را اصلاح مى کند آن عمل را نیز اصلاح مى کند و آن را طبق مقتضایى که طبیعتش دارد به جریان میاندازد، و اثر عمل فاسد اینست که مناسب و ملایم با سایر حقایق عالم در مقتضاى طبع آنها نباشد، و در جریان آن حقایق طبق طبع و جبلتى که دارند این یک عمل بر خلاف آن جریان حرکت کند، پس چنین عملى فى نفسه امرى است استثنایى، و معلوم است که اگر با حفظ فسادش خداى تعالى بخواهد آن را اصلاح کند، باید کل نظام را فاسد سازد و کل اسباب و حقایق عالم را بر طبق مسیر آن یک عمل فاسد به جریان اندازد.

و چون چنین چیزى ممکن نیست، قهرا سایر اسباب عالم با همه قوا و وسایل مؤ ثرش با آن عمل فاسد معارضه مى کند، اگر توانست آن را به سیره صالح بر میگرداند، و گرنه بطور قطع آن را باطل و فانى و از صفحه وجود محو مى سازد.

و این حقیقت لازمهاى دارد و آن اینست که سحر و هر باطل دیگرى در عالم وجود دوام نمییابد، و خداى تعالى در مواردى از کلام مجیدش به این لازمه تصریح نموده و جنبه منفى آن را امضاء فرموده، از آن جمله مى فرماید: (و اللّه لا یهدى القوم الظالمین )، و نیز فرموده : (و اللّه لا یهدى القوم الفاسقین )، و نیز فرموده : (آن اللّه لا یهدى من هو مسرف کذاب )، و از همین آیات است آیه مورد بحث که مى فرماید: (ان اللّه لا یصلح عمل المفسدین).



آیه 85 سوره یونس :


معصومه :



و دیگر این که ان یفتنهم یعنی خدا مومنان را ازمایش کند یا فرعون را بوسیله مومنان مورد ازمایش قرار دهد؟

همچنین کلمه فتنه در ایه ۸۵ یعنی چه؟ جمله اخر این ایه میگه خدایا ما را وسیله فتنه ظالمان قرار مده؟


اعظم :


در مورد ان یفتنهم و کلا معنای فتنه در قران
چیزی که من خوندم فتنه و مشتقاتش 60 بار در قرآن به کار رفته که حدودا کمتر از یک چهارمش مشخصا معنای ازمایش داره


معانی دیگری با توجه به قرینه ها ازش استخراج میشه


فتنه به معنتی ازمایش ( فرزندان ، اموال ، شر و نیکی بعضی عامل امتحان دیگری )

به معنای شرک به خدا

به معنای بلا و مصیبت دنیایی

به معنای عذاب یا اسباب عذاب اخروی

به معنای اغفال تفرقه افکنی و ایجاد نفاق

با بحث کاملش رو میتونی اینجا بخونی

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=126923



آیه 87 سوره یونس :


معصومه :



ایه ۸۷
ایا هارون نیز مقام پیامبری داشته؟
خیلی برام جالبه که اسمش در قران مکرر اومده ولی همیشه در کنار حضرت موسی.



اعظم :



در مورد نبوت هارون


یا هارون برادر موسى(ع)پیامبر بوده است؟
قرآن کریم به پیامبر بودن هارون تصریح نموده مى فرماید: (وَ وَهَبْنَا لَهُو مِن رَّحْمَتِنَآ أَخَاهُ هَـرُونَ نَبِیًّا ) ما از رحمت خود، برادرش هارون را، که پیامبر بود، به او بخشیدیم.

ایه 53 مریم

هم پیامبر بوده و هم یه جورایی همکار و و در کنار برادر

روزی که از جانب خداوند خطاب رسید: ای موسی! مردم بنی اسرائیل را از مصر نجات ده و به کنعان آور، موسی گفت:خدایا، برایم شریکی مقرر فرما و او هارون برادر من باشد، زیرا او از من فصیح تر است و خداوند نیز چنین کرد. هارون چون بلیغ و رسا سخن می گفت، به همین دلیل شریعت برادرش را به بهترین نحو تبلیغ می کرد.




آیه 87 سوره یونس :



معصومه :



نکته روبروی هم ساختن خانه ها در چیه؟



اعظم :


خودم دقیق معنای حانه های رو برو رو نفهمیدم
نوشنه شده بود
خانه های روبروی هم از نظر تنرکز حفاظت و نظارت و انس با همدیگه بهتره
 

به معنای رو به قبله هم اورده شده بود

در تفسیر نور از این ایه استنباط شده بود که شهرسازی اسلامی و معماری اون باید با اهداف مکتبی سازگار باسه




آیه 88 سوره یونس :



معصومه :



ایه ۸۸
ملاک این که یک شخص رو دیگه قابل هدایت ندونیم چیه؟
ایا این قضاوت بعهده انسان معمولی (غیر پیامبر و غیر معصوم) میتونه باشه.
چون اینجا خود حضرت موسی میگه که
انها هیچ امادگی برای ایمان ندارند.
یا مثلا برخی میگن چرا لعن میکنین شمر و یزید رو.
شاید اونها در اخرین لحظات توبه کردند و پاک شدند,
منظورم اینه که اگه خدا بگه که اینا دیگه غیر قابل هدایتندخب خداست و درست اما من انسان از کجا میتونم حکم غیر قابل هدایت بودن رو صادر کنم؟


اعظم :


در مورد قسمت اخر سوالت
البته که ما انسانهای معمولی نمی تونیم حکم بر غیر قابل هدایت بودن ادما بدیم

مگر قراین اونقدر قوی باشه با توجه به ایات و روایات و شهود که بشه حکم داد

ولی در مورد ادمای معمولی این حکم دادن کاملا غلطه و بسیار هم نکوهش شده در دین اسلام

در مورد شمر و این جور ادمها خب اگر اعتقاد به احادیث و روایات داشته باشیم و امامان رک قبول داشته باشیم از نظد سند حرفی
که حرفی باقی نمی مونه

فکر نکنم در تاریخ هم امده باشه که احیانا اینا توبه کردن اگر هم دم مرگ توبه کردن که دیگه توبه شون طبق سند قرآنی (که توبه فرعون در زمان مرگ) پذیدفته نشد
و کلا توبه موقع مرگ پذیرفته نمیشه
باز هم طبق ایات
دیگه حرفی باقی نمی مونهد

فکر کنم دیگه همه رو یه جوابی دادم
نمی دونم تا چه حد قانع کننده بود
دیگه بضاعت ما همین بود . همین قدر تونستم جستجو کنم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۱
* مسافر
سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۹ ب.ظ

217 . صفحه 217


سی ام تیر :


نفیسه :


(آیه 71)- گوشه‏اى از مبارزات نوح: در این آیه خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد گفتارى را که با مشرکان داشت با شرح تاریخ عبرت انگیز پیشینیان تکمیل کند.

نخست سرگذشت «نوح» را عنوان کرده، مى‏گوید: «سرگذشت نوح را بر آنها تلاوت کن، هنگامى که به قومش گفت: اى قوم من! اگر توقفم در میان شما و یادآورى کردن آیات الهى برایتان سخت و غیر قابل تحمل است» هر کار از دستتان ساخته است انجام دهید و کوتاهى نکنید (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ).
«چرا که من بر خدا تکیه کرده‏ام» و به همین دلیل از غیر او نمى‏ترسم و نمى‏هراسم! (فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ).
سپس تأکید مى‏کند: «اکنون که چنین است فکر خود را جمع کنید و از بتهاى خود نیز دعوت به عمل آورید» تا در تصمیم گیرى به شما کمک کنند (فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ).
«آن چنان که هیچ چیز بر شما مکتوم نماند و غم و اندوهى از این نظر بر خاطر شما نباشد»، بلکه با نهایت روشنى تصمیم خود را درباره من بگیرید (ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً).
سپس مى‏گوید: اگر مى‏توانید «برخیزید، و به زندگى من پایان دهید، و لحظه‏اى مرا مهلت ندهید» (ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ).
این یک درس است براى همه رهبران اسلامى که در برابر انبوه دشمنان هرگز نهراسند، بلکه با اتکاء و توکل بر پروردگار با قاطعیت هر چه بیشتر آنها را به میدان فرا خوانند، و قدرتشان را تحقیر کنند که این عامل مهمى براى تقویت روحى پیروان و شکست روحیه دشمنان خواهد بود.

(آیه 72)- در این آیه بیان دیگرى از نوح براى اثبات حقانیت خویش نقل شده، آنجا که مى‏گوید: «اگر شما از دعوت من سرپیچى کنید (من زیانى نمى‏برم چرا که) من از شما اجر و پاداشى نخواستم» (فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ).
«چرا که اجر و پاداش من تنها بر خداست» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
براى او کار مى‏کنم و تنها از او پاداش مى‏خواهم «و من مأمورم که از مسلمین (تسلیم شدگان در برابر فرمان خدا) باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).


(آیه 73)- در این آیه سر انجام کار دشمنان نوح و صدق پیشگوئیش را به این صورت بیان مى‏کند: «آنها نوح را تکذیب کردند ولى ما، او و تمام کسانى را که با او در کشتى بودند نجات دادیم» (فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ).
نه فقط آنها را نجات دادیم بلکه: «آنها را جانشین قوم ستمگر ساختیم» (وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ).
«و کسانى را که آیات ما را انکار کرده بودند غرق نمودیم» (وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
و در پایان روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید «اکنون بنگر عاقبت آن گروهى که انذار شدند (ولى تهدیدهاى الهى را به چیزى نگرفتند) به کجا کشید» (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ).


(آیه 74)- رسولان بعد از نوح: پس از پایان بحث اجمالى پیرامون سرگذشت نوح، اشاره به پیامبران دیگرى که بعد از نوح و قبل از موسى (مانند ابراهیم و هود و صالح و لوط و یوسف) براى هدایت مردم آمدند کرده، مى‏گوید:
«سپس بعد از نوح رسولانى به سوى قوم و جمعیتشان فرستادیم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ).
«آنها با دلائل روشن و آشکار به سوى قومشان آمدند» و مانند نوح با سلاح منطق و اعجاز و برنامه‏هاى سازنده مجهز بودند (فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
«ولى آنها که (راه عناد و لجاج را مى‏پوییدند و) در گذشته به تکذیب پیامبران پیشین برخاسته بودند (این پیامبران را نیز تکذیب کردند و به آنها) ایمان نیاوردند» (فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).
این به خاطر آن بود که بر اثر عصیان و گناه و دشمنى با حق پرده بر دلهاى آنها افتاده بود «آرى! این چنین بر دلهاى متجاوزان مهر مى‏زنیم» (کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ).


(آیه 75)- بخشى از مبارزات موسى و هارون: از اینجا به بحث پیرامون موسى و هارون و مبارزات پیگیرشان با فرعون و فرعونیان مى‏پردازد.
آیه مى‏گوید: «سپس بعد از رسولان پیشین، موسى و هارون را به سوى فرعون و ملأ او همراه با آیات و معجزات فرستادیم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ وَ هارُونَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآیاتِنا).
اما فرعون و فرعونیان از پذیرش دعوت موسى و هارون سر باز زدند، و از این که در برابر حق سر تسلیم فرود آوردند «تکبر ورزیدند» (فَاسْتَکْبَرُوا).
آنها به خاطر کبر و خود برتربینى و نداشتن روح تواضع، واقعیتهاى روشن را در دعوت موسى نادیده گرفتند چرا که: «آنها گروهى مجرم بودند» (وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ).


(آیه 76)- در اینجا سخن از مبارزات چند مرحله‏اى فرعونیان با موسى و برادرش هارون است.
قرآن مى‏گوید: «هنگامى که حق از نزد ما به سوى آنها آمد (با این که آن را از چهره‏اش شناختند) گفتند: این سحر آشکارى است»! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ).


(آیه 77)- اما «موسى» (ع) در مقام دفاع از خویش برآمد، با بیان دو دلیل پرده‏ها را کنار زده و دروغ و تهمت آنها را آشکار ساخت «موسى گفت: آیا در باره حق، هنگامى که به سوى شما آمد چنین مى‏گویید؟ آیا این سحر است»؟ (قالَ مُوسى‏ أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَکُمْ أَ سِحْرٌ هذا).
«در حالى که ساحران هرگز رستگار (و پیروز) نمى‏شوند» (وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ).


(آیه 78)- سپس سیل تهمت خود را به سوى موسى ادامه دادند، و صریحا به او «گفتند: آیا تو مى‏خواهى ما را از راه و رسم پدران و نیاکانمان منصرف سازى»؟
(قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا).
در واقع بت «سنتهاى نیاکان» و عظمت خیالى و افسانه‏اى آنها را پیش کشیدند تا افکار عامه را نسبت به موسى و هارون بدبین کنند که آنها مى‏خواهند با مقدسات جامعه و کشور شما بازى کنند.
سپس ادامه دادند دعوت شما به دین و آیین خدا دروغى بیش نیست، اینها همه دام است، و نقشه‏هاى خائنانه براى این که در این سرزمین حکومت کنید «و ریاست در روى زمین از آن شما دو تن باشد» (وَ تَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیاءُ فِی الْأَرْضِ).
در حقیقت آنها چون خودشان هر تلاش و کوششى براى حکومت ظالمانه بر مردم بود، دیگران را نیز چنین مى‏پنداشتند و تلاشهاى مصلحان و پیامبران را هم، این گونه تفسیر مى‏کردند.اما بدانید «ما به شما دو نفر هرگز ایمان نمى‏آوریم» زیرا دست شما را خوانده‏ایم و از نقشه‏هاى تخریبیتان آگاهیم (وَ ما نَحْنُ لَکُما بِمُؤْمِنِینَ).
و این نخستین مرحله مبارزه آنها با موسى بود.


طیبه :


در بسیاری ا ز ایه های قران هنگامی که پیامبران مردم را به حق دعوت میکردند انها تکبر ورزیدندد مانند ایه بالا یعنی اولین صفتی که مانع از پذیرفتن حق میشود تکبر است نگفته کم عقل بودن -حسود بودن - ........ و خیلی صفات دیگه که میتونه باشه در خیلی جاها مقدم ترین صفت تکبر


زراعت در زمین هموار مى روید، نه بر سنگ سخت و چنین است که حکمت، در دل هاى متواضع جاى مى گیرد نه در دل هاى متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل و تکبر را وسیله جهل قرار داده است امام کاظم علیه السلام


این دل ها رو میشه تو زندگی روزمره شناخت در برخورد با ادم های دورو برمون خیلی سخت نیست راحت تکبر دیده میشه البته با همین ادم های دورو برمون میتونیم تکبر رو از قلبمون دور کنیم انشالله



اعظم :



ایه 71:
خوبه ادم هر سمتی داره به خصوص مدیریتی سرگذشت مدیران قبلی رو بخونه و برای مردم تحت امرش شرح بده و عوامل شکست و موفیقتشون رو بگه (واتل علیهم .... )



ایه 71:
وقتی دل اماده پذیرش حرف حق نیسن مهم نیست کی پیغام حق رو برسونه
حرف پیامبر خم بی ناثیره


ایه 71: ایمان به خدا و هدف ارزشمندی که پیامبران داستن مهم ترین عامل ایسنادگی و مقاومت اونا بوده

ایه 72 : پذیرش با سرپییچی مردم هیچ تاثیر مادیی بر مردم نداره

ایه 72: ماموریت همه انبیا تسلیم بودن در برابر حقه
همون که قران میگه ان الدین عندالله الاسلام

ایه 72 : مبلغ موفق کسی که چشمی به مال مردم نداشنه باشه و اینو به مردم هم بگه

ایه 73 :
تنها ایمام به رهبران لازم کافی نبست
همراهی با انان لازمه کار است (من معه )

ایه 73 :
شناخت و دانستن تاریخ گذشتگان پیروزی یا شکستشان برای دانستن اصول حرکت در یه راه الزامیه


ایه 75 : نکته هایی که طیبه جان در مورد استکبار (تکبر) نوشتن و حدیثی که اشاره کردن بسیار کاربردی بود
با فاکتوری که ذکر کردن می تونیم درجه کبر خودمون رو بسنجیم
راهکار هم بسیار عالی بود
همون ادمایی که در مقابلشون کبر و بزرگی داریمدهمون ها موردهای خوبی هستن که ما در مقابلشون این صفت رذیله رو در خودمون از بین ببریم و متواضع بشیم (یادمون باسه حدیث داریم تواضع در مقابل ادم متکبر جایز نیست چون اون رو سرکش تر میکنه)


ایه 75:
مبارزه با طاغوت اولین وظیفه پیامبران بوده
چون عامل اصلی کفر و فساد اونان


ایه 76: پیامبران به سمت مردم می رفتن برای دعوت حق نه مردم


ایه 76 :تهمت جادوگری اولین برنده ترین و ساده ترین تهمتی بود که به پیامبران می زدن


ایه 78 :
رسیدیم به یکی از عوامل مهم در نپذیرفتن حرف حقد
و اون هم اینکه ما بر اییین پدرانمون هسنیم
متاسفانه با تموم روشنفکر بازیعای امروز
این تفکر در مقابل هر کار نو (به خصوص حرف حق) از طرف مخالفین شنیده میشه

ما اینیم
ما عادت داریم
از قدیم همین مدلی بودیم
همینی که هست میخوای بخوای میخوای نخوای
دیگه ما قابل تغییر نیستیم
تو کل نسل ما همه اینجور بودن
....
و

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۹
* مسافر
دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۹ ب.ظ

216 . صفحه 216


بیست و نهم تیر :


نفیسه :



(آیه 62)- آرامش روح در سایه ایمان! چون در آیات گذشته قسمتهایى از حالات مشرکان و افراد بى‏ایمان مطرح شده بود. از این به بعد شرح حال مؤمنان مخلص و مجاهد و پرهیزکار که درست در نقطه مقابل هستند بیان گردیده، آیه مى‏گوید: «آگاه باشید که اولیاى خدا نه ترسى بر آنان است و نه غمى دارند» (أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنیوى است، و گر نه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است، ترس از عدم انجام وظایف و مسؤولیتها، و اندوه بر آنچه از موفقیتها از آنان فوت شده، که این ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مایه تکامل وجود انسان و ترقى اوست به عکس ترس و اندوه‏هاى مادى که مایه انحطاط و تنزّل است.
اولیاء خدا کسانى هستند، که میان آنان و خدا حائل و فاصله‏اى نیست، حجابها از قلبشان کنار رفته، و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان مى‏بینند که هیچ گونه شک و تردیدى به دلهایشان راه نمى‏یابد، و به خاطر همین آشنایى با خدا ماسواى خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بى‏مقدار است.


(آیه 63)- این آیه «اولیاء خدا» را معرفى کرده، مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که ایمان آورده‏اند و بطور مداوم تقوا و پرهیزکارى را پیشه خود ساخته‏اند» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).


(آیه 64)- در این آیه روى مسأله عدم وجود ترس و غم و وحشت در اولیاى حق با این عبارت تأکید مى‏کند که: «براى آنان در زندگى دنیا و در آخرت بشارت است» (لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ).
باز براى تأکید اضافه مى‏کند: «سخنان پروردگار و وعده‏هاى الهى تغییر و تبدیل ندارد» و خداوند به این وعده خود نسبت به دوستانش وفا مى‏کند (لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ).
«و این پیروزى و سعادت بزرگى است» براى هر کس که نصیبش شود (ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).


(آیه 65)- و در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که سر سلسله اولیاء و دوستان خداست کرده و به صورت دلدارى و تسلى خاطر به او مى‏گوید: «سخنان ناموزون مخالفان و مشرکان غافل و بى‏خبر تو را غمگین نکند» (وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ).
«چرا که تمام عزت و قدرت از آن خداست» و در برابر اراده حق از دشمنان کارى ساخته نیست (إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً).
او از تمام نقشه‏هاى آنها باخبر است «زیرا او شنوا و داناست» (هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).


(آیه 66)- قسمتى از آیات عظمت خداوند: این آیه بار دیگر به مسأله توحید و شرک که یکى از مهمترین مباحث اسلام و مباحث این سوره است بازگشته، مشرکان را به محاکمه مى‏کشد و ناتوانى آنها را به ثبوت مى‏رساند.
نخست مى‏گوید: «آگاه باشید تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن خدا مى‏باشند» (أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ).
جایى که اشخاص ملک او باشند، اشیایى که در این جهان مى‏باشند به طریق اولى از آن او هستند، بنابراین او مالک تمام عالم هستى است.
سپس اضافه مى‏کند: «و آنها که غیر خدا را همتاى او مى‏خوانند از دلیل و منطقى پیروى نمى‏کنند» و هیچ سند و شاهدى بر گفتار خود ندارند (وَ ما یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ).
«آنها تنها از پندار (ها و گمانهاى) بى‏اساس پیروى مى‏کنند» (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ).
«بلکه آنها فقط با مقیاس حدس و تخمین سخن مى‏گویند، و دروغ مى‏گویند»! (وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ).
اصولا راستى و صدق براساس قطع و یقین استوار است و دروغ براساس تخمینها و پندارها و شایعه‏ها!


(آیه 67)- سپس براى تکمیل این بحث و نشان دادن راه خداشناسى، و دورى از شرک و بت پرستى، به گوشه‏اى از مواهب الهى که نشانه عظمت و قدرت و حکمت «اللّه» است اشاره کرده، مى‏گوید: «او کسى است که شب را براى شما مایه آرامش قرار داد و روز را روشنى بخش» (هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
آرى! «در این نظام حساب شده آیات و نشانه‏هایى (از توانایى آفریدگار است، اما) براى آنها که گوش شنوا دارند و حقایق را مى‏شنوند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ). آنها که مى‏شنوند و درک مى‏کنند، و آنها که پس از درک حقیقت،آن را به کار مى‏بندند.


(آیه 68)- این آیه نیز همچنان بحث با مشرکان را ادامه داده یکى از دروغها و تهمتهاى آنها را نسبت به ساحت مقدس خداوند بازگو مى‏کند، نخست مى‏گوید: «آنها گفتند: خداوند براى خود فرزندى اختیار کرده است»! (قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً).
این سخن را در درجه اول مسیحیان در مورد حضرت «مسیح» سپس بت پرستان عصر جاهلى در مورد «فرشتگان» که آنها را دختران خدا مى‏پنداشتند، و یهود در مورد «عزیر» مى‏گفتند.
قرآن از دو راه به آنها پاسخ مى‏گوید نخست این که: «خداوند از هر عیب و نقص منزه است، و از همه چیز بى‏نیاز است» (سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ).
اشاره به این که نیاز به فرزند یا به خاطر احتیاج جسمانى به نیرو، و کمک اوست، و یا به خاطر نیاز روحى و عاطفى، از آنجا که خداوند از هر عیب و نقصى و از هر کمبود و ضعفى منزه است و ذات پاکش یک پارچه غنا و بى‏نیازى است ممکن نیست براى خود فرزندى انتخاب کند.
«او مالک همه موجوداتى است که در آسمانها و زمین است» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
دومین پاسخى را که قرآن به آنها مى‏گوید این است که: هر کس ادّعایى دارد باید دلیل بر مدّعاى خود اقامه کند آیا شما بر این سخن دلیلى دارید؟ نه «هیچ دلیلى نزد شما براى این مدّعا وجود ندارد» (إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا).
با این حال «آیا به خدا نسبتى مى‏دهید که (حد اقل) از آن آگاهى ندارید» (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).


(آیه 69)- در این آیه سرانجام شوم افترا و تهمت بر خدا را بازگو مى‏کند روى سخن را متوجه پیامبرش کرده و مى‏گوید: «به آنها بگو: کسانى که بر خدا افترا مى‏بندند و دروغ مى‏گویند هرگز روى رستگارى را نخواهند دید» (قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ).


(آیه 70)- فرضا که آنها بتوانند با دروغها و افتراهاى خود چند صباحى به مال و منال دنیا برسند «این تنها یک متاع زود گذر این جهان است،سپس بازگشتشان به سوى ماست و ما عذاب شدید را در مقابل کفرشان به آنها مى‏چشانیم» (مَتاعٌ فِی الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِیدَ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ).



اعظم :



ایه 62 و 63 :
ایمان و تقوا خصلت اولیای الهی است

این ایمان و تقوای دایمی انسان باعث رفع کلیه نگرانیها و اضرابهاست
نه اندوه گذشته و نه ترس اینده

ایه 64 :
شاید زندگی اولیای الهی و دوسنداران خداوند از دور زندگی سختی به نظر برسه
ولی اونا چون غرق ایمان و تقوا هستن و خودشون رو شناور کردن در دریای لطف خدا و ترس و اندوهی ندارن
همین دنیا هم براشون بشارته
(لهم البشری فی الحیاه ادنیا و الاخره)

ایه 65 :
ناسزاها و حرفهای مسموم و زشت مومن رو تحت تاثیر قرار نمیده
چون میدونه عزت دست خداست و نه دست کس دیگه

ایه 66:
اصولا راستى و صدق براساس قطع و یقین استوار است و دروغ براساس تخمینها و پندارها و شایعه‏ ها!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۹
* مسافر
دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۸ ق.ظ

215 . صفحه 215




بیست و هشتم تیر :


(آیه 54)- در این آیه روى عظمت این مجازات مخصوصا در قیامت تکیه کرده، مى‏گوید: آن چنان عذاب الهى وحشتناک و هول انگیز است که «اگر هر یک از ستمکاران مالک تمام ثروتهاى روى زمین باشند، حاضرند همه آن را بدهند» تا از این کیفر سخت رهایى یابند (وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ).
در واقع آنها حاضرند بزرگترین رشوه‏اى را که مى‏توان تصور کرد، براى رهایى از چنگال عذاب الهى بدهند تا سر سوزنى از مجازاتشان کاسته شود، اما کسى از آنها نمى‏پذیرد.
مخصوصا بعضى از این مجازاتها جنبه معنوى دارد و آن این که: «آنها هنگامى که عذاب را ببینند (پشیمان مى‏شوند اما) پشیمانى خود را کتمان مى‏کنند» مبادا رسواتر شوند (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ).
سپس تأکید مى‏کند: «که با همه این احوال در میان آنها به عدالت داورى مى‏شود، و ظلم و ستمى درباره آنان نخواهد شد» (وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).


(آیه 55)- سپس براى این که مردم این وعده‏ها و تهدیدهاى الهى را به شوخى نگیرند و فکر نکنند خداوند از انجام اینها عاجز است، اضافه مى‏کند: «آگاه باشید آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست» و مالکیت و حکومت او تمام جهان هستى را فرا گرفته و هیچ کس نمى‏تواند از کشور او بیرون رود (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض) و نیز «آگاه باشید وعده خداوند (در مورد مجازات مجرمان) حق است هر چند بسیارى از مردم (که ناآگاهى، سایه شوم بر روانشان افکنده) این حقیقت را نمى‏دانند» (أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

(آیه 56)- این آیه نیز تأکید مجددى روى همین مسأله حیاتى است که مى‏گوید: «خداوند است که زنده مى‏کند، و اوست که مى‏میراند» (هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ).
بنابراین هم توانایى بر مرگ و میراندن بندگان دارد و هم زنده کردن آنها براى دادگاه رستاخیز.
«و سر انجام همه شما به سوى او باز مى‏گردید» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
و پاداش همه اعمال خویش را در آنجا خواهید یافت.

(آیه 57)- قرآن رحمت بزرگ الهى! در قسمتى از آیات گذشته بحثهایى در زمینه قرآن آمده، و گوشه‏اى از مخالفتهاى مشرکان در آن منعکس گردیده بود، در این آیه به همین مناسبت سخن از قرآن به میان آمده نخست به عنوان یک پیام همگانى و جهانى، تمام انسانها را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى مردم! از سوى پروردگارتان، موعظه و اندرزى براى شما آمده» (یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ).
«و کلامى که مایه شفاء بیمارى دلهاست» (وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ).
«و چیزى که مایه هدایت و راهنمایى است» (وَ هُدىً).
«و رحمت براى مؤمنان است» (وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ).
در واقع آیه فوق چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل انسان را در سایه قرآن شرح مى‏دهد.
مرحله اول: مرحله «موعظه و اندرز» است.
مرحله دوم: پاکسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است.
مرحله سوم: مرحله هدایت است که پس از پاکسازى انجام مى‏گیرد.
و مرحله پنجم: مرحله‏اى است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود.


(آیه 58)- در این آیه براى تکمیل این بحث و تأکید روى این نعمت بزرگ الهى یعنى قرآن مجید که از هر نعمتى برتر و بالاتر است، مى‏فرماید:«بگو: اى پیامبر! این مردم به فضل پروردگار و به رحمت بى‏پایان او (و این کتاب بزرگ آسمانى که جامع همه نعمتهاست) باید خشنود بشوند» نه به حجم ثروتها و بزرگى مقامها و فزونى قوم و قبیله‏هاشان (قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا).
زیرا «این سرمایه از تمام آنچه آنها براى خود گردآورى کرده‏اند بهتر و بالاتر است» و هیچ یک از آنها قابل مقایسه با این نیست (هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ).


(آیه 59)- در آیات گذشته سخن از قرآن و موعظه الهى و هدایت و رحمتى که در این کتاب آسمانى است در میان بود، و در این آیه به همین مناسبت از قوانین ساختگى و خرافى و احکام دروغین مشرکان سخن مى‏گوید.
نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «به آنها بگو: چرا این روزیهایى را که خداوند براى شما نازل کرده است بعضى را حرام و بعضى را حلال قرار داده‏اید»؟ (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا).
و بر طبق سنن خرافى خود پاره‏اى از چهارپایان و همچنین قسمتى از زراعت و محصول کشاورزى خود را تحریم نموده‏اید.
«بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده است (چنین قوانینى را وضع کنید) یا بر خدا افترا مى‏بندید»؟ (قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ).


(آیه 60)- اکنون که مسلم شد آنها با این احکام خرافى و ساختگى خود علاوه بر محروم شدن از نعمتهاى الهى تهمت و افترا به ساحت مقدس پروردگار بسته‏اند، اضافه مى‏کند: «آنها که بر خدا دروغ مى‏بندند، در باره مجازات روز قیامت چه مى‏اندیشند»؟ آیا تأمینى براى رهایى از این کیفر دردناک به دست آورده‏اند؟
(وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
اما «خداوند فضل و رحمت گسترده‏اى بر مردم دارد» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ).
به همین دلیل آنها را در برابر این گونه اعمال زشتشان فورا کیفر نمى‏دهد.
ولى آنها به جاى این که از این مهلت الهى استفاده کنند و عبرت گیرند و شکر آن را به جا آورند و به سوى خدا بازگردند «اکثر آنان (غافلند و) سپاس این نعمت بزرگ را به جا نمى‏آورند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ).


(آیه 61)- و براى این که تصور نشود این مهلت الهى دلیل بر عدم احاطه علم پروردگار بر کارهاى آنهاست، در این آیه این حقیقت را به رساترین عبارت بیان مى‏کند که او از تمام ذرات موجودات در پهنه آسمان و زمین و جزئیات اعمال بندگان آگاه و با خبر است، و مى‏گوید: «در هیچ حالت و کار مهمى نمى‏باشى، و هیچ آیه‏اى از قرآن را تلاوت نمى‏کنى، و هیچ عملى را انجام نمى‏دهید مگر این که ما شاهد و ناظر بر شما هستیم در آن هنگام که وارد آن عمل مى‏شوید» (وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ).
سپس با تأکید بیشتر این مسأله را تعقیب کرده، مى‏گوید: «کوچکترین چیزى در زمین و آسمان حتى به اندازه سنگینى ذره بى‏مقدارى، از دیدگاه علم پروردگار تو مخفى و پنهان نمى‏ماند، و نه کوچکتر از این و نه بزرگتر از این مگر این که همه اینها در لوح محفوظ و کتاب آشکار علم خدا ثبت و ضبط است» (وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).
در آیه فوق درس بزرگى براى همه مسلمانان بیان شده است درسى که مى‏تواند آنها را در مسیر حق به راه اندازد و از کجرویها و انحرافات باز دارد. و آن این که: به این حقیقت توجه داشته باشیم که هر گامى بر مى‏داریم و هر سخنى که مى‏گوییم و هر اندیشه‏اى که در سر مى‏پرورانیم، و به هر سو نگاه مى‏کنیم، و در هر حالى هستیم، نه تنها ذات پاک خدا بلکه فرشتگان او نیز مراقب ما هستند و با تمام توجه ما را مى‏نگرند.
بى‏جهت نیست که امام صادق علیه السّلام مى‏فرماید: «پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله هر زمان این آیه را تلاوت مى‏کرد شدیدا گریه مى‏نمود».
جایى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با آن همه اخلاص و بندگى و آن همه خدمت به خلق و عبادت خالق از کار خود در برابر علم خدا ترسان باشد، حال ما و دیگران معلوم است.



اعظم :




چند حدیث در مورد اهمیت قرآن :

حضرت علی (ع) : روز قیامت ندا می دهند که در کشاورزی گرفتار آفتی میشود ، جز آنان که در مزرعه قرآن کشتند ، پس در زمین قران کشت کنید .


پیامبر (ص) فرمود : هرکس را که خداوند به نعمت اسلام و فهم قرآن مفتخر ساخت ولی او احساس بدبختی کند واقعا بدبخت است و تا روز قیامت مهر بدبختی بر پیشانی او زده می شود .


                                          

یونس 57


بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیمِ

یَا أَیُّهَا النَّاسُ
قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ
وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ
ای مردم
همانا برای شما موعظه‌ای از جانب پروردگارتان آمد و شفایی برای آن‌چه در دل‌های شماست.
و هدایت و رحمت ویژه‌ای برای مؤمنان.
...
آی همه مردمان قرن بی‌سر و سامانِ بیست و یک!
خسته نشدید؟ کمی وعظ نمی‌خواهید؟ هنوز دل‌هایتان پیِ شفاء نیست؟
آی همه مؤمنان!
دل شما چطور؟ هدایت ناب نمی‌خواهد للّتی هی اَقوَم؟ مهربانی خاص چطور؟

 مریم روستا



                                      
یونس58


بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیمِ

قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ
هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ
بگو به فضل و به رحمت خداست که(مؤمنان) باید شادمان بشوند.
این از هر چه اندوخته‌اند بهتر است.
...
راستی که چه فرق است میان آن‌چه ما را شاد می‌کند،
با آن‌چه که باید ما را شاد کند.
با این‌همه
قد دل‌خوشی‌هام چه بلند می‌شود این آیه را که می‌خوانم.

 مریم روستا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۲۸
* مسافر
دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۱ ق.ظ

214 . صفحه 214



بیست و هفتم تیر :



نفیسه :



(آیه 43)- «و گروهى دیگر از آنان چشم به تو مى‏دوزند و اعمال تو را مى‏نگرند» که هر یک نشانه‏اى از حقانیت و صدق گفتار تو را در بر دارد، اما گویى کورند و نابینا (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ).

«آیا با این حال تو مى‏توانى این نابینایان را هدایت کنى هر چند فاقد بصیرت باشند» (أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ).


(آیه 44)- ولى این نارسایى فکر و ندیدن چهره حق و ناشنوایى در برابر گفتار خدا،چیزى نیست که با خود از مادر به این جهان آورده باشند، و خداوند به آنها ستمى کرده باشد، بلکه این خود آنها بوده‏اند که با اعمال نادرستشان و دشمنى و عصیان در برابر حق روح خود را تاریک و چشم بصیرت و گوش شنوایشان را از کار انداختند «چرا که خداوند به هیچ کس از مردم ستم نمى‏کند، ولى مردمند که به خویشتن ستم روا مى‏دارند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).


(آیه 45)- به دنبال شرح بعضى از صفات مشرکان در آیات گذشته، در اینجا اشاره به وضع دردناکشان در قیامت کرده، مى‏گوید: «به خاطر بیاور آن روز را که خداوند همه آنها را محشور و جمع مى‏کند در حالى که چنان احساس مى‏کنند که تمام عمرشان در این دنیا بیش از ساعتى از یک روز نبوده، به همان مقدار که یکدیگر را ببینند و بشناسند» (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ).
سپس اضافه مى‏کند: در آن روز به همه آنها ثابت مى‏شود «افرادى که روز رستاخیز و ملاقات پروردگار را تکذیب کردند، زیان بردند»، و تمام سرمایه‏هاى وجود خود را از دست دادند بى‏آنکه نتیجه‏اى بگیرند (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ).
«و اینها (به خاطر این تکذیب و انکار و اصرار بر گناه و لجاجت) آمادگى هدایت نداشتند» (وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ). چرا که قلبشان تاریک و روحشان ظلمانى بود.


(آیه 46)- در این آیه به عنوان تهدید کفار و تسلى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین مى‏گوید:«اگر ما قسمتى از مجازاتهایى را که به آنها وعده داده‏ایم به تو نشان دهیم (و در زمان حیات خود عذاب و مجازات آنها را ببینى) و یا اگر (پیش از آن که به چنین سرنوشتى گرفتار شوند) تو را از این دنیا ببریم به هر حال بازگشتشان به سوى ماست. سپس خداوند شاهد و گواه اعمالى است که انجام مى‏دادند» (وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى‏ ما یَفْعَلُونَ).


(آیه 47)- در این آیه یک قانون کلى درباره همه پیامبران و از جمله پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و همه امتها از جمله امتى که در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏زیسته‏اند بیان کرده، مى‏گوید: «هر امتى رسول و فرستاده‏اى از طرف خدا دارد» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ).
«هنگامى که فرستاده آنها آمد (و ابلاغ رسالت کرد و گروهى در برابر حق تسلیم شدند و پذیرفتند و گروهى به مخالفت و تکذیب برخاستند) به عدالت در میان آنها داورى مى‏شود و به هیچ کس ستمى نمى‏شود»، مؤمنان و نیکان مى‏مانند و بدان و مخالفان یا نابود مى‏شوند و یا محکوم به شکست (فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
همان گونه که در باره پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و امت معاصرش چنین شد.
بنابراین قضاوت و داورى که در این آیه به آن اشاره شده همان قضاوت تکوینى و اجرایى در این دنیاست.


(آیه 48)- به دنبال تهدیدهایى که در آیات سابق راجع به عذاب و مجازات منکران حق ذکر شد در این آیه از قول آنها چنین نقل مى‏کند که از روى استهزاء و مسخره و انکار «مى‏گویند: این وعده‏اى که در مورد نزول عذاب مى‏دهى اگر راست مى‏گویى چه موقع است»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
آنها با این تعبیر مى‏خواستند بى‏اعتنایى کامل خود را به تهدیدهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نشان دهند.


(آیه 49)- مجازات الهى در دست من نیست! در برابر این سؤال خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که از چند راه به آنها پاسخ گوید نخست این که مى‏فرماید:
«به آنها بگو: (وقت و موعد این کار در اختیار من نیست) من مالک سود و زیانى براى خود نیستم (تا چه رسد براى شما) مگر آنچه خدا بخواهد و اراده کند» (قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).
من تنها پیامبر و فرستاده اویم، تعیین موعد نزول عذاب، تنها به دست اوست.
این جمله در حقیقت اشاره به توحید افعالى است که در این عالم همه چیز به خدا باز مى‏گردد، و هر کار از ناحیه اوست، اوست که با حکمتش مؤمنان را پیروزى مى‏دهد و اوست که با عدالتش منحرفان را مجازات مى‏کند.
بدیهى است این منافات با آن ندارد که خداوند به ما نیروها و قدرتهایى داده است که به وسیله آن مالک قسمتى از سود و زیان خویش هستیم و مى‏توانیم در باره سرنوشت خویش تصمیم بگیریم.
سپس قرآن به پاسخ دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «هر قوم و جمعیتى زمان و اجل معینى دارند، به هنگامى که اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تأخیر خواهند کرد و نه ساعتى پیشى خواهند گرفت» (لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ).
در واقع قرآن به مشرکان اخطار مى‏کند که بى‏جهت عجله نکنند، به هنگامى که اجل آنها فرا برسد، لحظه‏اى این عذاب تأخیر و تقدیم نخواهد داشت.


(آیه 50)- در این آیه سومین پاسخ را مطرح کرده، مى‏گوید: «به آنها بگو: اگر عذاب پروردگار شب هنگام یا در روز به سراغ شما بیاید» امر غیر ممکنى نیست، و آیا شما مى‏توانید این عذاب ناگهانى را از خود دفع کنید؟ (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً).
«با این حال مجرمان و گنهکاران در برابر چه چیز عجله مى‏کنند» (ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ).

(آیه 51)- و در این آیه چهارمین پاسخ را به آنها چنین مى‏گوید: «یا این که آنگاه که واقع شد، به آن ایمان مى‏آورید» و گمان مى‏کنید که ایمان شما پذیرفته مى‏شود، این خیال باطلى است (أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ).
چرا که پس از نزول عذاب، درهاى توبه به روى شما بسته مى‏شود و ایمان کمترین اثرى ندارد، بلکه به شما گفته مى‏شود:«حالا ایمان مى‏آورید، در حالى که قبلا (از روى استهزاء و انکار) براى عذاب عجله مى‏کردید»؟ (آلْآنَ وَ قَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ).


(آیه 52)- این مجازات دنیاى آنهاست، «سپس در روز رستاخیز به کسانى که ستم کردند، گفته مى‏شود بچشید عذاب ابدى را!» (ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ).
«آیا جز بدانچه انجام دادید کیفر داده مى‏شوید»؟ (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ).
این در واقع اعمال خود شماست که دامانتان را گرفته است، همانهاست که در برابرتان مجسم شده و شما را براى همیشه آزار مى‏دهد.

(آیه 53)- در مجازات الهى تردید نکنید! در آیات گذشته سخن از کیفر و مجازات و عذاب مجرمان در این جهان و جهان دیگر بود. این آیه نیز موضوع را دنبال مى‏کند.
نخست مى‏گوید: مجرمان و مشرکان از روى تعجب و استفهام «از تو سؤال مى‏کنند که آیا این وعده مجازات الهى در این جهان و جهان دیگر حق است»؟
(وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ).
خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که در برابر این سؤال با تأکید هر چه بیشتر «بگو: آرى! به پروردگارم سوگند این یک واقعیت است» و هیچ شک و تردیدى در آن نیست (قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ).
و اگر فکر مى‏کنید، مى‏توانید از چنگال مجازات الهى فرار کنید اشتباه بزرگى کرده‏اید، زیرا «هرگز شما نمى‏توانید (از آن جلوگیرى کنید و) او را با قدرت خود نات



اعظم :



ایه 42 و 43:
خدا نکنه که ادم نخواد بشنوه و نخواد ببینه
در این صورته که حتی پیامبر هم با اون نفوذ کلام و اخلاق و قدرت هدایتگری
قادر به هدایت چنین ادمایی نیست


ایه 42:
شنیدن مهم نیست اونچه در هدایت مهمه تعقل هستش (یستمعون ، لایعقلون )


ایه 44:
ابزار هدایت شدن چشم و گوش نیست
یه دل غیر بیمار هستش
که خداوند از کسی دریغش نکرده


ایه 45 :
وقتی حقیقت توحید در اخرت برای شخص مشحص میشه
وقتی طولانی بودن و جاوبدان بودن زمان اخرت برای ادم مشخص میشه
تازه می فهمه که دنیا گویا ساعتی بیش نبوده که با غفلت و کوردلی و ناشنوایی سپریش کرده

اوقات خوش ان بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی حاصلی و بوالهوسی بود
...........

روز فراغ را که نهد در شمار عمر


عمری که با بی خدایی گذشته باشه عمر نبست تباهی و خسرانه


ایه 47 :
 در مورد اینکه هر امتی پیامبری دارد که رسالات پروردگارشان را به آنان می رساند و دوم ):آنکه قهرا ابلاغ رسالت آن پیامبر موجب ایجاد اختلاف می گردد، که یک طائفه به او می گروند و طائفه دیگراو را تکذیب می نمایند و در آن زمان خداوند قضای دیگری رانده و میان آنان به عدالت قضاوت می کند، بدون اینکه در راندن این قضاوت و حکم مرتکب ستم و ظلمی در حق آنان گردد و چنانچه عذاب بر آنها نازل فرماید، به مقتضای عدالت عمل می نماید.


ایه 51:
وقتی عذاب نازل شود در آن هنگام می خواهید به خدا و قرآن و دین حق ایمان بیاورید و ایمانتان را تا زمان نزول عذاب تأخیر انداخته اید، در حالیکه ایمان آوردن در زمانی که شما عذاب را به چشم دیده و مشرف به هلاکت هستید هیچ سودی ندارد و شمادر دنیا عمری را به استهزاء وتمسخر در باره نزول عذاب سپری کردید و آن راامری حقیر و عاری از حقیقت می پنداشتید، لذا در دنیا عذاب خود را بچشید که در آخرت هم عذاب الیمی در انتظار شماست .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۲۱
* مسافر
جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۱ ق.ظ

213 . صفحه 213


بیست و ششم تیر :


نفیسه :


(آیه 34)- یکى از نشانه‏هاى حق و باطل: قرآن همچنان استدلالات مربوط به مبدأ و معاد را تعقیب مى‏کند نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «به آنها بگو: آیا هیچ یک از این معبودهایى که شما شریک خدا قرار داده‏اید مى‏تواند آفرینش را ایجاد کند و سپس بازگرداند» (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
بعد اضافه مى‏کند «بگو: خداوند آفرینش را آغاز کرده و سپس باز مى‏گرداند» (قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
«با این حال چرا از حق روى گردان (و در بیراهه سرگردان) مى‏شوید» (فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ)

(آیه 35)- بار دیگر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «به آنها بگو: آیا هیچ یک از معبودهاى ساختگى شما هدایت به سوى حق مى‏کند»؟ (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ).
زیرا معبود باید رهبر عبادت کنندگان خود باشد،آن هم رهبرى به سوى حق، در حالى که معبودهاى مشرکان اعم از بتهاى بى‏جان و جاندار هیچ کدام قادر نیستند بدون هدایت الهى کسى را به سوى حق رهنمون گردند.
لذا بلافاصله اضافه مى‏کند: «بگو تنها خداوند هدایت به سوى حق مى‏کند» (قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ).
با این حال «آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‏کند شایسته‏تر براى پیروى است یا آن کس که خود هدایت نمى‏شود مگر آن که هدایتش کنند» (أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى‏).
و در پایان آیه با بیانى توبیخ آمیز و سرزنش بار مى‏گوید: «شما را چه مى‏شود؟ چگونه قضاوت مى‏کنید»؟ (فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ).

(آیه 36)- و در این آیه اشاره به سر چشمه و عامل اصلى انحرافات آنها کرده، مى‏گوید: «اکثر آنها جز از پندار و گمان پیروى نمى‏کنند، در حالى که گمان و پندار هرگز انسان را بى‏نیاز از حق نمى‏کند و به حق نمى‏رساند» (وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً)
سرانجام با لحنى تهدید آمیز نسبت به این گونه افرادى که تابع هیچ منطق و حسابى نیستند مى‏فرماید: «خداوند به آنچه آنها انجام مى‏دهند عالم است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ).

(آیه 37)- عظمت و حقانیت دعوت قرآن: در اینجا قرآن به پاسخ قسمت دیگرى از سخنان نارواى مشرکان مى‏پردازد، چرا که آنها تنها در شناخت مبدأ گرفتار انحراف نبودند، بلکه به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نیز افترا مى‏زدند، که قرآن را با فکر خود ساخته و به خدا نسبت داده است.
آیه مى‏گوید: «شایسته نیست که این قرآن بدون وحى الهى به خدا نسبت داده شده باشد» (وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
سپس به ذکر دلیل بر اصالت قرآن و وحى آسمانى بودنش پرداخته، مى‏گوید:
«ولى این قرآن کتب آسمانى پیش از خود را تصدیق مى‏کند» (وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
یعنى تمام بشارات و نشانه‏هاى حقانیتى که در کتب آسمانى پیشین آمده بر قرآن و آورنده قرآن کاملا منطبق است و این خود ثابت مى‏کند که تهمت و افترا بر خدا نیست و واقعیت دارد.
سپس دلیل دیگرى بر اصالت این وحى آسمانى ذکر کرده، مى‏گوید: «و این قرآن شرح کتب اصیل انبیاء پیشین و بیان احکام اساسى و عقائد اصولى آنها است و به همین دلیل شکى در آن نیست که از طرف پروردگار عالمیان است» (وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
و به تعبیر دیگر هیچ گونه تضادى با اصول برنامه انبیاء گذشته ندارد، بلکه تکامل آن تعلیمات و برنامه‏ها در آن دیده مى‏شود، و اگر این قرآن مجعول بود حتما مخالف و مباین آنها بود.


(آیه 38)- در این آیه دلیل سومى بر اصالت قرآن ذکر کرده، مى‏گوید: «آنها مى‏گویند این قرآن را پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به دروغ به خدا نسبت داده، به آنها بگو: اگر راست مى‏گویید شما هم مثل یک سوره آن را بیاورید، و از هر کس مى‏توانید غیر از خدا براى همکارى دعوت کنید» ولى هرگز توانایى بر این کار را نخواهید داشت، به همین دلیل ثابت مى‏شود که این وحى آسمانى است (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این آیه از جمله آیاتى است که با صراحت اعجاز قرآن را بیان مى‏کند نه تنها همه قرآن را بلکه حتى اعجاز یک سوره را، و از همه جهانیان بدون استثناء دعوت مى‏کند که اگر معتقدید این آیات از طرف خدا نیست همانند آن و یا لااقل همانند یک سوره آن را بیاورید.


(آیه 39)- در این آیه اشاره به یکى از علل اساسى مخالفتهاى مشرکان کرده، مى‏گوید: آنها قرآن را به خاطر اشکالات و ایرادهایى انکار نمى‏کردند «بلکه تکذیب و انکارشان به خاطر این بود که از محتواى آن آگاهى نداشتند» (بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ).
در حقیقت آنها هیچ گونه دلیلى بر نفى مبدأ و معاد نداشتند و تنها جهل و بى‏خبرى ناشى از خرافات و عادت به مذهب نیاکان سدّ راهشان بود.
و یا جهل به اسرار احکام، جهل به مفهوم بعضى از آیات متشابه، و جهل به درسهاى عبرت انگیزى که هدف نهایى ذکر تاریخ پیشینیان بوده است.
مجموع این جهالتها و بى‏خبریها، آنها را وادار به انکار و تکذیب مى‏کرد. «در حالى که هنوز تأویل و تفسیر و واقعیت مسائل مجهول براى آنها روشن نشده بود» (وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ).
قرآن سپس اضافه مى‏کند که این روش نادرست، منحصر به مشرکان عصر جاهلیت نیست بلکه «اقوام گمراه گذشته نیز (به همین گرفتارى مبتلا بودند، آنها نیز بدون این که تحقیق در شناخت واقعیتها بکنند و یا انتظار براى تحقق آنها بکشند) حقایق را انکار و تکذیب مى‏کردند» (کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
در حالى که عقل و منطق حکم مى‏کند که انسان چیزى را که نمى‏داند، هرگز انکار نکند، بلکه به جستجو و تحقیق بپردازد
و در پایان آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «پس بنگر عاقبت کار این ستمکاران به کجا کشید» (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ).
یعنى اینها نیز به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.


(آیه 40)- در این آیه اشاره به دو گروه عظیم مشرکان کرده، مى‏گوید: اینها همگى به این حال باقى نمى‏مانند بلکه «گروهى از آنان (که روح حق طلبى در وجودشان نمرده است سرانجام) به این قرآن ایمان مى‏آورند، در حالى که گروهى دیگر (همچنان در جهل و لجاجت پافشارى کرده و) ایمان نخواهند آورد» (وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ).
روشن است که این گروه مردم، افراد فاسد و مفسدى هستند و به همین دلیل در پایان آیه مى‏فرماید: «پروردگار تو مفسدان را بهتر مى‏شناسد» (وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ).
اشاره به این که افرادى که زیر بار حق نمى‏روند، در فاسد کردن نظام جامعه نقش مؤثرى دارند.


(آیه 41)- بحثى که در آیات گذشته در زمینه انکار و تکذیب لجوجانه مشرکان گذشت همچنان دنبال مى‏شود و در این آیه طریق جدیدى براى مبارزه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تعلیم داده، مى‏گوید: «اگر آنها تو را تکذیب کنند به آنان بگو عمل من براى من و عمل شما براى خودتان باشد» (وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ).
«شما از آنچه من انجام مى‏دهم بیزارید، و من هم از اعمال شما بیزارم» (أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِی‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ).
این اعلام بیزارى و بى‏اعتنایى که توأم با اعتماد و ایمان قاطع به مکتب خویشتن است به منکران لجوج مى‏فهماند که با عدم تسلیم در مقابل حق، خود را به محرومیت مى‏کشانند و تنها به خویشتن ضرر مى‏زنند.


(آیه 42)- کوران و کران! در این آیه اشاره به دلیل انحراف و عدم تسلیم آنها در برابر حق کرده، مى‏گوید: براى هدایت یک انسان تنها تعلیمات صحیح و آیات تکان دهنده و اعجاز آمیز و دلائل روشن کافى نیست، بلکه آمادگى و استعداد پذیرش و شایستگى براى قبول حق نیز لازم است، همان گونه که براى پرورش سبزه و گل تنها بذر آماده کافى نمى‏باشد، زمین مستعد نیز لازم است.
لذا نخست مى‏گوید: «گروهى از آنها گوش به سوى تو فرا مى‏دهند» اما گویى کرند (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ).
با این حال که آنها گوش شنوایى ندارند «آیا تو مى‏توانى صداى خود را به گوش کران برسانى هر چند درک نکنند» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ).



اعظم :



ایه 36:
 می فرماید: اکثر این کفار، دلیل یقینی بر عقاید خود ندارند و فقطبراساس پندار و گمان عمل می کنند، ولی پیشوایان کفر نه تنها به درستی عقایدخودشان ظن ندارند، بلکه به نادرستی آنها و حقانیت دین حق یقین دارند، ولی به جهت هواهای نفسانی وحب ریاست و بغی و دشمنیهایی که میانشان هست ،دست از حق برداشته و مردم را به سوی باطل دعوت می کنند، پس پیروان ظن وگمان ، همان اکثریت مردمند که با تقلید کورکورانه از پدرانشان و حسن ظن نسبت به آنها، راه آنان را دنبال کرده اند. با آنکه ظن و گمان ابدا کاشف از حق نیست و انسان را به یقین نمی رساند وخداوند به آنچه این مردم می کنند، آگاه است و می داند که اینها جز ظن و گمان دلیلی ندارند.


ایه 36 :
اکثریت نشانه حقانیت نبست


ایه 37:
کنابهای اسمانی موید همدیگه ان


ایه 37:
قرآن آن چه را که دیگر کتاب‌ها به اجمال گفته‌اند به تفصیل بیان می‌کند و بر همگی آنها سیطره و تسلط دارد، چنان که در این‌باره می‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ؛ (مائده، 48) «این کتاب را به حق و راستی بر تو فرو فرستادیم در حالی که آن‌چه پیشاپیش آن است تصدیق کرده و بر همة آنها تسلط دارد».


ایه 38 :
مخالفان بدون احاطه علمی بر قرآن اونو رد میکنن

امروزه این قضیه خیلی مصداق داره
کسایی که حتی یه بار قرآن رو با ترجمه نخوندن .... همونا شروع میکنن د رد قرآن حرفایی می زنن


ایه 38 :
تا به چیزی احاطه علمی نداریم اونو رد نکنیم


ایه 40 : انسانها در برخورو با قرآن کاملا دارای اختیارن
میتونن قبول کنن
میتونن نکن


ایه 41:
 پیامبر وظیفه شون دعوته نه اجبار به پذیرش


ایه 41:
سود و زیان هر کسی به خودش بر می گرده


ایه 42:
 جمله (لو کانوا لا یعقلون ) قرینه بر این مطلب است که مراد از (کری ) ناشنوائی ظاهری نیست ، بلکه ناشنوایی قلب است ، پس معنای آیه چنین است که بعضی از این افراد سخن تو را گوش می دهند، اما گوش دلشان بسته و نمی شنوند و تو چگونه می توانی سخنت را به گوش مردمی که تعقل درستی ندارند و در مقابل حق ناشنوا هستند، برسانی


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 39 سوره یونس :




معصومه :


فرق تاویل و تفسیر چیه؟
در ایه ۳۹ کلمه تاویل امده اما معنی ان تفسیر ذکر شده.
ضمنا در ترجمه ایه این امده که تاویل ان نیامده, یعنی چی؟
ایا علاوه بر متن قران, تفسیر ان هم باید بیاید؟
منظورم دقیقا روی عبارت "یاتهم تاویله" است. منظورم اینه که ایا اینجا خدا شرط خاصی برای تفسیر قران قرار داده?
چون همه میدونیم که تفسیر قران مستقیما از طرف خدا نیامده , پس این یاتهم تاویله یعنی چی؟

ایه ۳۷
تفصیل الکتاب امده, یعنی شرح دهنده کتاب.
در تفسیر گفته شده که تمامی کتاب های اسمانی پیشین.
اما کتاب مفرد است, شاید منظور خود قران است



سوده :


در عصر حاضر، استاد بزرگ حضرت علاّمه طباطبایى درباره حقیقت تأویل نظریه مخصوص دارند که در تفسیر هفتمین آیه از سوره آل عمران مطرح کرده اند.
شکى نیست که لفظ تفسیر و تأویل هر دو در رفع ابهام آیه به کار مى روند، ولى هرگاه ابهام آیه مربوط به معنى لفظ و مضمون جمله آن باشد، به چنین رفع ابهامى «تفسیر» گفته مى شود ولى اگر ابهامى در مفردات یا مضمون ابتدایى آیه در کار نباشد، ولى مقصود نهایى از آیه به خاطر وجود احتمالات زیاد، مبهم و پوشیده باشد، به رفع چنین ابهامى تأویل گفته مى شود.
به عبارت دیگر: تفسیر: پرده بردارى از معنى و مضمون مفردات و جمله هاى آیه است، به گونه اى که معنى آیه که الفاظ و جمله هاى آن، قالب آن است، به دست بیاید، و در این صورت هرگز آیه مورد تفسیر داراى دو مضمون: به نامهاى «ابتدایى»و «نهایى»نیست، بلکه یک مضمون بیش ندارد و با شناختن معانى مفردات و جمله ها و یا شأن نزول و سیاق آیات، مضمون آیه کاملاً به دست مى آید در صورتى که در تأویل، مضمون ابتدایى آیه کاملاً روشن است ولى همان مضمون مى تواند کنایه از مقصود نهایى، یا پلى براى معنى دیگرى باشد، در این صورت بازگردانیدن آیه به آن مقصود نهایى، تأویل خواهد بود.


یکی از مباحثی که در آثار علامه طباطبایی دلالت بر روی کرد شمول گرایی وی در بحث تنوع ادیان می کند بحث وحدت ذاتی ادیان است. علّامه طباطبایی حقیقت همه ادیان را یکی می داند و هیچ اختلاف ذاتی در آنها نمی بیند. وی اصل و ریشه ادیان را بدون هیچ گونه اختلافی، یکسان می دانند و به نوعی وحدت در میان ادیان اعتقاد دارند که این وحدت در معنای عام اسلام، ظهور پیدا می کند. چنان که در تفسیر آیه ۳۷ سوره مبارکه یونس می فرماید:

 

مننظور از تفصیل در این آیه، ایجاد فاصله بین اجزای در هم آن است و منظور از در هم بودن اجزا این است که معارف آن در یک دیگر پیچیده و به یک دیگر، مرتبط است و خدای تعالی با ایضاح شرح ، این اجزا را از یک دیگر جدا ساخته است . این جمله دلالت دارد بر این که دین الهی، که بر انبیایش نازل شده است، همه یک دین است و اختلافی در ادیان الهی، در اصل و ریشه آنها وجود ندارد.


اعظم :


ممنون سوده جان از توضیحاتی که نوشتی

قرن ها مفسران اسلامى روى این اساس بحث کرده و تفسیر آیه را غیر از تأویل آن دانسته اند، و تفسیر را به معنى پرده بردارى و آشکار ساختن معانى مفردات و جمله ها دانسته، در حالى که تأویل را به باز گردانیدن آیه به معنى واقعى و مقصود نهایى آن گرفته اند.


تاویل : بازگردانیدن آیه به مقصود نهایى به کمک آیات و احادیث اسلامى ویا سایر دلایل عقلى و نقلى.


گاهی مثلا به خصوص در شیعه داریم که تاویل این ایه حضرت علی است یا ائمه است یا امام زمان
 


بلکه تأویل از امور عینى است و فراتر از آن است که قالب هاى الفاظ، آن را فرا گیرد.خداوند، آن امور و حقایق عینى را فقط براى تقریب به اذهان ما به قید الفاظ و کلمات و عبارات مقیّد نموده است. این الفاظ، همانند مثل هایى هستند که با آوردن آنها انسان به معناى مورد نظر نزدیک مى شود. قرآن در تمام موارد استعمال لفظ تأویل، همان واقعیت عینى خارجى را در نظر گرفته است››.
براى مثال در آغاز سوره یوسف، جریان خواب وى بدین صورت نقل مى گردد: (إِذْ قَالَ یُوسُفُ لاَِبِیهِ یَـأَبَتِ إِنِّى رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِى سَـجِدِینَ); یاد کن زمانى را که یوسف به پدرش گفت: اى پدر! من ]در خواب[ یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم. دیدم ]آن ها[ براى من سجده مى کنند. پس از گذشت سال ها و اتفاقات فراوانى که مى افتد، تأویل این رؤیا در پایان سوره این گونه گزارش مى شود: (وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَ قَالَ یَـأَبَتِ هَـذَا تَأْوِیلُ رُءْیَـىَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّى حَقًّا) و پدر و مادرش را به تخت برنشانید، و (همه آنان) پیش او به سجده در افتادند و (یوسف) گفت: اى پدر، این است تعبیر خواب پیشین من، به یقین، پروردگارم آن را راست گردانید. در این جا آن چه یوسف(علیه السلام) در خواب دیده است به سجده پدر، مادر و برادرانش باز مى گردد.


برداشت شخصی من اینه که تاویل چیزی هستش که مثل تعبیره ... شما در خواب گندم و نان می بینید توضیح و تفسیرش هم برای دیگران میدین اما تاویل نان مثلا میشه مال حلال به صورت کلی و .....

مثل اینکه یه نفر شخص خارجی بخواد شعر حافظ رو برگردونه به زبان انگلیسی بخواد می و مطرب و شاهد و ساقی رو معنا کنه .... اون حقیقت خارجی و منظور و لایه باطنی شعر رو باید به عرفان مسلط باشه تا بیانش کنه ... این خارجی ترین لایه که فارغ از الفظ به کار رفته در شعره رو بهش میگن تاویل



نفیسه :


درجایی خوندم تاویل قرآن حقیقت یا حقایقی است که در ام الکتاب پیش خداست و از مختصات غیب می باشد و در مقابل ان تنزیل است که برای مردم قابل فهم میباشد.در مورد تفصیل الکتاب به نظر میاد کتاب اسم عام باشه و منظور کتابهای آسمانی است.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۱
* مسافر
پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۸ ب.ظ

212. صفحه 212




بیست و پنجم تیر :


نفیسه :


(آیه 26)- رو سفیدان و رو سیاهان! در آیات گذشته اشاره به سراى آخرت و روز رستاخیز شده بود، به همین مناسبت، این آیه و آیه بعد سرنوشت نیکوکاران و آلودگان به گناه را در آنجا تشریح مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «کسانى که کار نیک انجام دهند پاداش نیک و زیاده بر آن دارند» (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَةٌ).
منظور از «زِیادَةٌ» در این جمله ممکن است پاداشهاى مضاعف و فراوانى باشد که گاهى ده برابر و گاهى هزاران برابر بر آن افزوده مى‏شود.
سپس اضافه مى‏کند: نیکوکاران در آن روز چهره‏هاى درخشانى دارند «و تاریکى و ذلت، صورت آنها را نمى‏پوشاند» (وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «این گروه یاران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).


(آیه 27)- در این آیه سخن از دوزخیان به میان مى‏آید که در نقطه مقابل گروه اولند مى‏گوید: «کسانى که مرتکب گناهان مى‏شوند جزاى بدى به مقدار عملشان دارند» (وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها).
در اینجا سخنى از «زیاده» در کار نیست، چرا که در پاداش، «زیاده» فضل و رحمت است اما در کیفر، عدالت ایجاب مى‏کند که ذره‏اى بیش از گناه نباشد.
ولى آنها به عکس گروه اول چهره‏هایى تاریک دارند «و ذلت، صورت آنها را مى‏پوشاند» (وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ).
و این خاصیت و اثر عمل است که از درون جان انسان به بیرون منعکس مى‏گردد.
به هر حال ممکن است بدکاران گمان کنند راه فرار و نجاتى خواهند داشت و یا بتها و مانند آنها مى‏توانند برایشان شفاعت کنند اما جمله بعد صریحا مى‏گوید:
«هیچ کس و هیچ چیز نمى‏تواند آنها را از مجازات الهى دور نگه دارد» (ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ).
تاریکى چهره‏هاى آنها به اندازه‏اى زیاد است که «گویى پاره‏هایى از شب تاریک و ظلمانى، یکى پس از دیگرى بر صورت آنها افکنده شده است» (کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً).
«آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن مى‏مانند» (أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).


(آیه 28)- یک صحنه از رستاخیز بت پرستان! این آیه نیز بحثهاى گذشته را در زمینه «مبدأ» و «معاد» و وضع مشرکان دنبال مى‏کند.
نخست مى‏گوید: به خاطر بیاورید «روزى را که همه بندگان را جمع و محشور مى‏کنیم» (وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً).
«سپس به مشرکان مى‏گوییم شما و معبودهایتان در جاى خود باشید» تا به حسابتان رسیدگى شود (ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ).
سپس اضافه مى‏کند: «ما این دو گروه (معبودان و عابدان) را از یکدیگر جدا مى‏کنیم» (فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ).
و از هر کدام جداگانه سؤال مى‏نماییم- همان گونه که در تمام دادگاهها این مسأله معمول است که از هر کس جداگانه بازپرسى به عمل مى‏آید.
از بت پرستان سؤال مى‏کنیم به چه دلیل این بتها را شریک خدا قرار دادید و عبادت کردید؟ و از معبودان نیز مى‏پرسیم به چه سبب شما معبود واقع شدید و یا تن به این کار دادید؟
«در این هنگام شریکانى را که آنها ساخته بودند، به سخن مى‏آیند و مى‏گویند:
شما هرگز ما را پرستش نمى‏کردید» (وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ). شما در حقیقت هوى و هوسها و اوهام و خیالات خویش را مى‏پرستیدید.

(آیه 29)- سپس براى تأکید بیشتر مى‏گویند: «همین بس که خدا گواه میان ما و شماست که ما به هیچ وجه از عبادات شما آگاه نبودیم» (فَکَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ).

(آیه 30)- به هر حال همان گونه که قرآن در این آیه مى‏گوید: «در آن هنگام هر کس اعمال خویش را که قبلا انجام داده است مى‏آزماید» (هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ).
و نتیجه بلکه خود آن را مى‏بیند چه عبادت کنندگان و چه معبودهاى گمراهى که مردم را به عبادت خویش دعوت مى‏کردند، چه مشرکان و چه مؤمنان از هر گروه و از هر قبیل.
«و در آن روز همگى به سوى «اللّه» که مولى و سرپرست حقیقى آنان است باز مى‏گردند» و دادگاه محشر نشان مى‏دهد که تنها حکومت به فرمان اوست (وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ).
«و سر انجام تمام بتها و معبودهاى ساختگى که به دروغ آنها را شریک خدا قرار داده بودند، گم و نابود مى‏شوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
چرا که آنجا عرصه ظهور و بروز تمام اسرار مکتوم بندگان است و هیچ حقیقتى نمى‏ماند مگر این که خود را آشکار مى‏سازد.

(آیه 31)- در این آیه سخن از نشانه‏هاى وجود پروردگار و شایستگى او براى عبودیت است.
نخست مى‏فرماید: به مشرکان و بت پرستانى که در بیراهه سرگردانند «بگو:
چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى‏دهد؟» (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
البته زمین تنها به وسیله مواد غذایى خود ریشه گیاهان را تغذیه مى‏کند و شاید به همین دلیل است که در آیه فوق سخن از ارزاق آسمان و سپس ارزاق زمین به میان آمده است (به تفاوت درجه اهمیت).
سپس به دو قسمت از مهمترین حواس انسان که بدون آن دو، کسب علم و دانش براى بشر امکان پذیر نیست اشاره کرده، مى‏گوید: و بگو «چه کسى است که مالک و خالق گوش و چشم و قدرت دهنده این دو حس آدمى است»؟ (أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ).
بعد، از دو پدیده مرگ و حیات که عجیب‏ترین پدیده‏هاى عالم آفرینش است سخن به میان آورده، مى‏گوید: «و چه کسى زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى‏کند»؟ (وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ).
این همان موضوعى است که تاکنون عقل دانشمندان و علماى علوم طبیعى و زیست شناسان در آن حیران مانده است که چگونه موجود زنده از موجود بى‏جان به وجود آمده است؟
آیه فوق علاوه بر مرگ و حیات مادى مرگ و حیات معنوى را نیز شامل مى‏شود، زیرا انسانهاى هوشمند و پاکدامن و با ایمان را مى‏بینیم که گاهى از پدر و مادرى آلوده و بى‏ایمان متولد مى‏شوند، عکس آن نیز مشاهده شده است.
بعد اضافه مى‏کند: «و چه کسى است که امور این جهان را تدبیر مى‏کند»؟
(وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
در حقیقت نخست سخن از آفرینش مواهب، سپس سخن از حافظ و نگهبان و مدبر آنهاست.

بعد از آن که قرآن این سؤالات سه گانه را مطرح مى‏کند بلافاصله مى‏گوید:«آنها به زودى در پاسخ خواهند گفت: خدا» (فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ).
از این جمله به خوبى استفاده مى‏شود که حتى مشرکان و بت پرستان عصر جاهلیت خالق و رازق و حیاتبخش و مدبر امور جهان هستى را خدا مى‏دانستند.
و در آخر آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد: «به آنها بگو: آیا با این حال تقوا را پیشه نمى‏کنید» (فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ).

(آیه 32)- پس از آن که نمونه‏هایى از آثار عظمت و تدبیر خداوند را در آسمان و زمین بیان کرد و وجدان و عقل مخالفان را به داورى طلبید و آنها به آن معترف گردیدند، در این آیه با لحنى قاطع مى‏فرماید: «این است اللّه، پروردگار بر حق شما»! (فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ). نه بتها، و نه سایر موجوداتى را که شریک خداوند در عبودیت قرار داده‏اید و در برابر آنها سجده و تعظیم مى‏کنید.
سپس نتیجه‏گیرى مى‏کند: «اکنون (که حق را به روشنى شناختید) آیا بعد از حق چیزى جز ضلال و گمراهى وجود دارد»؟ (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ).
«با این حال چگونه از عبادت و پرستش خدا روى گردان مى‏شوید» با این که مى‏دانید معبود حقى جز او نیست؟! (فَأَنَّى تُصْرَفُونَ).
این آیه در حقیقت یک راه منطقى روشن را براى شناخت باطل و ترک آن پیشنهاد مى‏کند، و آن این که نخست باید از طریق وجدان و عقل براى شناخت حق گام برداشت، هنگامى که حق شناخته شد، هر چه غیر آن و مخالف آن است باطل و گمراهى است، و باید کنار گذاشته شود.

(آیه 33)- در این آیه براى بیان این نکته که چرا آنها با وضوح مطلب و روشنایى حق به دنبال آن نمى‏روند مى‏گوید: «این گونه فرمان خدا در باره این افراد که (از روى علم و عمد برخلاف عقل و وجدان) سر از اطاعت پیچیده‏اند صادر شده که آنها ایمان نیاورند» (کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
در واقع این خاصیت اعمال نادرست و مستمر آنهاست که قلبشان را چنان تاریک و روحشان را چنان آلوده مى‏کند که با وضوح و روشنى حق آن را نمى‏بینند و به بیراهه مى‏روند.


اعظم :


ایه 21 :
در المیزان اومده که مراد ار این ایه قرآن است که بعد از دوران جهالت و تنگی معیشت و تفرفه و حاکنیت بغصو کینه بر مشرکان نازل شد و هدایت و رحمتی بود از جانب خدا بر اونا
ولی استحقاقش رو نداشتن چون نه تنها شکر نکردن بلکه گفتن یه قرآن دیگه بیار و یا همینو تغییر بده و اینا مکرهایی بود که در مورد قرآن کردن
ولی در واقع همین که ایات الهی رو نپذیرفتن و و توفیق هدایت با این قرآن ازشون گرفته سد این مکر خداست

ایه 21 : گاهی وفتها ما و خیلی از اونایی که دین و مذهب رو کنار گذاشتن فکر می کنیم که خب ما به این قرآن و اهل بیت و اینا اعتقادی نداریم و این اعنقاد نداشتن هیچ ضرری به حال ما نداشته
داریم زندگیمون رو می کنیم قارغ از این مسایل نازه خوش و راحت هم هستیم فکر می کنیم خب خدا و اینا رو دور زدیم و پیچوندیم

حال انکه همین که توفیق استفاده از این منابع رو نداریم خودش مکری هستش از جانب خداوند
این دوری از این منابع فیض خودش بدترین عذاب هستش

آیه 22:
این ایه تا اینجای قرآن بارها تکرار شده
اینکه در سختیها و شداید یاد خدا می کنیم اگر چه نشان فطری بودن خداشناسی در انسانه ولی برای همه تاثیر عمیق و ریشه ای نداره
ادم تو سختیها یه چیزایی میگه یه قولهایی به خدا میده
سختیها که برطرف شد اصلا یادش میره چه قولهایی داده بود
بدتر از اون این که حتی یادش میره اصلا سختیی بوده و حالس در اون دوران چی بوده
ادمیزاد اینقدر فراموشکار و ناسپاسه

ایه 23:
فکر می کنیم که این خدافراموشی احیانا به ضرر خداونده در صورتیکه این غفلت ضرری هستس که خودمون به خودمون می رسونیم و در واقع ظلمی هستش از طرف خود ما بر خودمون

انگیره مون هم طمع برخورداری از بهره های دنیایی هستش ولی بدونیم این دنیا چند ردزی بیشتر نیست و تموم میشه

ایه 24 :
تو ایه قبل گفت طمع برخورداری از دنیاست که ما رو به خدافراموشی میکشونه و باعث میشه ظلم در حق خودمون کنیم
اینجا حقیقت دنیا رو در قالب مثال میگه
که چقدر در معرض نابودی و فناست
و درست اون موقعی که فکر میکنی دیگه مالک بخشی از دنیا شدی و به خواسته هات رسیدی
خداوند قادره همه اون دنبای مطلوب و در ارزوی تو رو پودر و نابود کنه
یعنی ای بشر حواست به ناپایداری دنیا باشه
البته اینا رو فقط ادمایی که فکر میکن و ژرف اندیشن درک میکنن (لقوم یتفکرون )

ایه 25:
به دنیایی هستش در پس این دنیا
که دارالسلامه
یعنی جایی که از جمیع افات ظاهری و باطنی مصونه
و هیچ ضرر و شری توش نیست (بر عکس این دنیا که مثال فانی بودن و ضرر کردنش تو ایه قبل اومد )
خداوند به این دنیا دعوت میکنه بادایاتش با ارسال پیامبرانش و این دعوت
هستش که کسایی که پا در مسیر اجابت این دعوت میرن تو صراط مستقیم قدم بر میدارن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۸
* مسافر