قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء یازدهم» ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ق.ظ

211 . صفحه 211



بیست و چهارم تیر 


نفیسه 


(آیه 21)- در این آیه باز سخن از عقاید و کارهاى مشرکان است.

نخست اشاره به یکى از نقشه‏هاى جاهلانه مشرکان کرده، مى‏گوید:

«هنگامى که مردم (را براى بیدارى و آگاهى، گرفتار مشکلات و زیانهایى مى‏سازیم سپس آن را برطرف ساخته) طعم آرامش و رحمت خود را به آنها مى‏چشانیم به جاى این که متوجه ما شوند در این آیات و نشانه‏ها نیرنگ مى‏کنند» و یا با توجیهات نادرست در مقام انکار آنها بر مى‏آیند (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا). و مثلا بلاها، و مشکلات را به عنوان غضب بتها و نعمت و آرامش را دلیل بر شفقت و محبت آنان مى‏گیرند و یا بطور کلى همه را معلول یک مشت تصادف مى‏شمرند اما خداوند به وسیله پیامبرش به آنها هشدار مى‏دهد که «به آنها بگو: خدا از هر کس در چاره‏اندیشى و طرح نقشه‏هاى کوبنده قادرتر و سریعتر است» (قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً).

و به تعبیر دیگر او هر زمان اراده مجازات و تنبیه کسى کند بلافاصله تحقق مى‏یابد، در حالى که دگران چنین نیستند.

سپس آنها را تهدید مى‏کند که گمان نبرید این توطئه‏ها و نقشه‏ها فراموش مى‏گردد، «فرستادگان ما (یعنى فرشتگان ثبت اعمال) تمام نقشه‏هایى را که (براى خاموش کردن نور حق) مى‏کشید مى‏نویسند» (إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ).

و باید خود را براى پاسخگویى و مجازات، در سراى دیگر آماده کنید.


(آیه 22)- در این آیه دست به اعماق فطرت بشر انداخته و توحید فطرى را براى آنها تشریح مى‏کند که چگونه انسان در مشکلات بزرگ و به هنگام خطر، همه چیز را جز خدا فراموش مى‏نماید.

نخست مى‏گوید: «او خدایى است که شما را در صحرا و دریا سیر مى‏دهد» (هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).

«تا هنگامى که در کشتى‏ها قرار مى‏گیرید و (کشتى‏ها) سرنشینان را به کمک بادهاى موافق آرام آرام به سوى مقصد حرکت مى‏دهند و همه شادمان و خوشحالند» (حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها).

«اما ناگهان طوفان شدید و کوبنده‏اى مى‏وزد، و امواج از هر سو به طرف آنها هجوم مى‏آورد، آن چنان که مرگ را با چشم خود مى‏بینند و دست از زندگانى مى‏شویند» (جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ).

درست در چنین موقعى به یاد خدا مى‏افتند «و او را از روى اخلاص مى‏خوانند و آیین خود را براى او از هرگونه شرک و بت پرستى خالص مى‏کنند»! (دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).

در این هنگام دست به دعا بر مى‏دارند و مى‏گویند: «خداوندا! اگر ما را از این مهلکه رهایى بخشى سپاسگزار تو خواهیم بود» نه ستم مى‏کنیم و نه به غیر تو روى مى‏آوریم (لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).

با این که این بیدارى موقتى، اثر تربیتى در افراد فوق العاده آلوده ندارد حجت را بر آنها تمام مى‏کند، و دلیلى خواهد بود بر محکومیتشان.

ولى افرادى که آلودگى مختصرى دارند در این گونه حوادث معمولا بیدار مى‏شوند و مسیر خود را اصلاح مى‏کنند.


(آیه 23)- «اما هنگامى که خدا آنها را رهایى مى‏بخشد و به ساحل نجات مى‏رسند شروع به ظلم و ستم در زمین مى‏کنند» (فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ).

ولى «اى مردم (بدانید) هرگونه ظلم و ستمى مرتکب شوید و هر انحرافى از حق پیدا کنید زیانش متوجه خود شماست» (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ).

آخرین کارى که مى‏توانید انجام دهید این است که «چند روزى از متاع زندگى دنیا بهره‏مند شوید» (مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا).

«سپس بازگشت شما به سوى ماست» (ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ).

«آنگاه ما شما را از آنچه انجام مى‏دادید آگاه خواهیم ساخت» (فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).


(آیه 24)- دورنماى زندگى دنیا: در آیات گذشته اشاره‏اى به ناپایدارى زندگى دنیا شده بود، در این آیه این واقعیت ضمن مثال جالبى تشریح شده تا پرده‏هاى غرور و غفلت را از مقابل دیده‏هاى غافلان و طغیانگران کنار زند.

«مثل زندگى دنیا همانند آبى است که از آسمان نازل کرده‏ایم» (إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).

این دانه‏هاى حیاتبخش باران بر سرزمینهاى آماده مى‏ریزند، «و به وسیله آن گیاهان گوناگونى که بعضى قابل استفاده براى انسانها، و بعضى براى حیوانات است، مى‏رویند» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ).

این گیاهان علاوه بر خاصیتهاى غذایى که براى موجودات زنده دارند سطح زمین را مى‏پوشانند و آن را زینت مى‏بخشند، تا آنجا که «زمین بهترین زیبایى خود را در پرتو آن پیدا کرده و تزیین مى‏شود» (حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ).

در این هنگام شکوفه‏ها، شاخساران را زینت داده و گلها مى‏خندند، دانه‏هاى غذایى و میوه‏ها کم کم خود را نشان مى‏دهند، و صحنه پرجوشى را از حیات و زندگى به تمام معنى کلمه مجسم مى‏کنند، که دلها را پر از امید و چشمها را پر از شادى و سرور مى‏سازند، آن چنان که «اهل زمین مطمئن مى‏شوند، که مى‏توانند از مواهب این گیاهان بهره گیرند» هم از میوه‏ها و هم از دانه‏هاى حیات بخششان (وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها)


«اما ناگهان فرمان ما فرا مى‏رسد (سرماى سخت و یا تگرگ شدید و یا طوفان درهم کوبنده‏اى بر آنها مسلط مى‏گردد) و آنها را چنان درو مى‏کنیم که گویا هرگز نبوده‏اند»! (أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ).

در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «این چنین آیات خود را براى افرادى که تفکر مى‏کنند تشریح مى‏کنیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).



(آیه 25)- این آیه با یک جمله کوتاه اشاره به نقطه مقابل اینگونه زندگى کرده و مى‏فرماید: «خداوند به دار السلام، خانه صلح و سلامت و امنیت دعوت مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ).

به آنجا که نه از این کشمکشهاى غارتگران دنیاى مادى خبرى است، و نه از مزاحمتهاى احمقانه ثروت اندوزان از خدا بى‏خبر، و نه جنگ و خونریزى و استعمار و استثمار.

سپس اضافه مى‏کند: «خدا هر کس را بخواهد (و شایسته و لایق ببیند) به سوى راه مستقیم (همان راهى که به دار السلام و مرکز امن و امان منتهى مى‏شود) دعوت مى‏کند» (وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).


اعظم 


ایه 21 : 

در المیزان اومده که مراد ار این ایه قرآن است که بعد از دوران جهالت و تنگی معیشت و تفرفه و حاکنیت بغصو کینه بر مشرکان نازل شد و هدایت و رحمتی بود از جانب خدا بر اونا 

ولی استحقاقش رو نداشتن چون نه تنها شکر نکردن بلکه گفتن یه قرآن دیگه بیار و یا همینو تغییر بده و اینا مکرهایی بود که در مورد قرآن کردن 

ولی در واقع همین که ایات الهی رو نپذیرفتن و و توفیق هدایت با این قرآن ازشون گرفته سد این مکر خداست


ایه 21 : گاهی وفتها ما و خیلی از اونایی که دین و مذهب رو کنار گذاشتن فکر می کنیم که خب ما به این قرآن و اهل بیت و اینا اعتقادی نداریم و این اعنقاد نداشتن هیچ ضرری به حال ما نداشته 

داریم زندگیمون رو می کنیم قارغ از این مسایل نازه خوش و راحت هم هستیم فکر می کنیم خب خدا و اینا رو دور زدیم و پیچوندیم 


حال انکه همین که توفیق استفاده از این منابع رو نداریم خودش مکری هستش از جانب خداوند 

این دوری از این منابع فیض خودش بدترین عذاب هستش


آیه 22: 

این ایه تا اینجای قرآن بارها تکرار شده 

اینکه در سختیها و شداید یاد خدا می کنیم اگر چه نشان فطری بودن خداشناسی در انسانه ولی برای همه تاثیر عمیق و ریشه ای نداره 

ادم تو سختیها یه چیزایی  میگه یه قولهایی به خدا میده 

سختیها که برطرف شد اصلا یادش میره چه قولهایی داده بود 

بدتر از اون این که حتی یادش میره اصلا سختیی بوده و حالس در اون دوران چی بوده 

ادمیزاد اینقدر فراموشکار و ناسپاسه 


ایه 23: 

فکر می کنیم که این خدافراموشی احیانا به ضرر خداونده در صورتیکه این غفلت ضرری هستس که خودمون به خودمون می رسونیم و در واقع ظلمی هستش از طرف خود ما بر خودمون 


انگیره مون هم طمع برخورداری از بهره های دنیایی هستش ولی بدونیم این دنیا چند ردزی بیشتر نیست و تموم میشه 


ایه 24 : 

تو ایه قبل گفت طمع برخورداری از دنیاست که ما رو به خدافراموشی میکشونه و باعث میشه ظلم در حق خودمون کنیم 

اینجا حقیقت دنیا رو در قالب مثال میگه 

که چقدر در معرض نابودی و فناست 

و درست اون موقعی که فکر میکنی دیگه مالک بخشی از دنیا شدی و به خواسته هات رسیدی 

خداوند قادره همه اون دنبای مطلوب و در ارزوی تو رو پودر و نابود کنه 

یعنی ای بشر حواست به ناپایداری دنیا باشه 

البته اینا رو فقط ادمایی که فکر میکن و ژرف اندیشن درک میکنن (لقوم یتفکرون )


ایه 25: 

به دنیایی هستش در پس این دنیا 

که دارالسلامه 

یعنی جایی که از جمیع افات ظاهری و باطنی مصونه 

و هیچ ضرر و شری توش نیست (بر عکس این دنیا که مثال فانی بودن و ضرر کردنش تو ایه قبل اومد ) 

خداوند به این دنیا دعوت میکنه بادایاتش با ارسال پیامبرانش و این دعوت 

هستش که کسایی که پا در مسیر اجابت این دعوت میرن تو صراط مستقیم قدم بر میدارن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۶:۲۲
* مسافر
سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۳ ق.ظ

210 . صفحه 210


بیست و دوم تیر :


نفیسه :



(آیه 15)-

شأن نزول:
این آیه و دو آیه بعد از آن درباره چند نفر از بت پرستان نازل شده، چرا که خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: آنچه در این قرآن درباره ترک عبادت بتهاى بزرگ ما، لات و عزى و منات و هبل و همچنین مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل تحمل نیست، اگر مى‏خواهى از تو پیروى کنیم، قرآن دیگرى بیاور که این ایراد در آن نباشد! و یا حدّاقل این گونه مطالب را در قرآن کنونى تغییر ده!
تفسیر:
این آیات نیز در تعقیب آیات گذشته پیرامون مبدأ و معاد سخن مى‏گوید، نخست به یکى از اشتباهات بزرگ بت پرستان اشاره کرده، مى‏گوید:
 «هنگامى که آیات آشکار و روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، آنها که به رستاخیز و لقاى ما ایمان ندارند مى‏گویند: قرآن دیگرى غیر از این بیاور و یا لااقل این قرآن را، تغییر ده» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ).
این بى‏خبران بینوا، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را براى رهبرى خود نمى‏خواستند، بلکه او را به پیروى از خرافات و اباطیل خویش دعوت مى‏کردند.
قرآن با صراحت آنها را از این اشتباه بزرگ در مى‏آورد، و به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که به آنها «بگو: براى من ممکن نیست که از پیش خود آن را تغییر دهم» (قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی).


سپس براى تأکید اضافه مى‏کند:«من فقط پیروى از چیزى مى‏کنم که بر من وحى مى‏شود» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ).
نه تنها نمى‏توانم تغییر و تبدیلى در این وحى آسمانى بدهم، بلکه «اگر کمترین تخلفى از فرمان پروردگار بکنم، از مجازات آن روز بزرگ (رستاخیز) مى‏ترسم» (إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).


(آیه 16)- در این آیه به دلیل این موضوع مى‏پردازد و مى‏گوید به آنها بگو:

من کمترین اراده‏اى از خودم درباره این کتاب آسمانى ندارم «و اگر خدا مى‏خواست این آیات را بر شما تلاوت نمى‏کردم و از آن آگاهتان نمى‏ساختم» (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ).
به دلیل این که «سالها پیش از این در میان شما زندگى کردم» (فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ). و هرگز این گونه سخنان را از من نشنیده‏اید، اگر آیات از ناحیه من بود لابد در این مدت چهل سال از فکر من بر زبانم جارى مى‏شد و حداقل گوشه‏اى از آن را بعضى از من شنیده بودند.
«آیا مطلبى را به این روشنى درک نمى‏کنید» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).


(آیه 17)- باز براى تأکید اضافه مى‏کند که من به خوبى مى‏دانم بدترین انواع ظلم و ستم آن است که کسى بر خدا افتراء ببندد «چه کسى ستمکارتر است از کسى که دروغى را به خدا نسبت بدهد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً).

بنابراین چگونه چنین گناه بزرگى را ممکن است من مرتکب بشوم.
«همچنین کار کسى که آیات الهى را تکذیب مى‏کند» نیز بزرگترین ظلم و ستم است (أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).
اگر شما از عظمت گناه تکذیب و انکار آیات حق بى‏خبرید من بى‏خبر نیستم، و به هر حال این کار شما جرم بزرگى است، و «مجرمان هرگز رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ).


(آیه 18)- معبودهاى بى‏خاصیت: در این آیه نیز بحث «توحید»، از طریق نفى الوهیت بتها، تعقیب شده است، و با دلیل روشنى بى‏ارزش بودن بتها اثبات گردیده: «آنها غیر از خدا معبودهایى را مى‏پرستند که نه زیانى به آنان مى‏رساند (که از ترس زیانشان آنها را بپرستند) و نه سودى مى‏رساند» که به خاطر سودشان مورد، عبادت قرار دهند (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ).

سپس به ادعاى واهى بت پرستان پرداخته، مى‏گوید: «آنها مى‏گویند: این بتها شفیعان ما در پیشگاه خدا هستند» (وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ).
یعنى مى‏توانند از طریق شفاعت، منشأ سود و زیانى شوند، هر چند مستقلا از خودشان کارى ساخته نباشد.
اعتقاد به شفاعت بتها یکى از انگیزه‏هاى بت پرستى بود.
قرآن در پاسخ این پندار مى‏گوید: «آیا شما خداوند را به چیزى خبر مى‏دهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد» (قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
کنایه از این که اگر خدا چنین شفیعانى مى‏داشت، در هر نقطه‏اى از زمین و آسمان که بودند، از وجودشان آگاه بود.
و در پایان آیه براى تأکید مى‏فرماید: «خداوند منزه، و برتر است از شریکهایى که براى او مى‏سازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).


(آیه 19)- این آیه به تناسب بحثى که در آیه قبل در زمینه نفى شرک و بت پرستى گذشت اشاره به فطرت توحیدى همه انسانها کرده، مى‏گوید: «در آغاز همه افراد بشر امت واحدى بودند» و جز توحید در میان آنها آیین دیگرى نبود (وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً).

این فطرت توحیدى که در ابتدا دست نخورده بود با گذشت زمان بر اثر افکار کوتاه و گرایشهاى شیطانى، دستخوش دگرگونى شد، گروهى از جاده توحید منحرف شدند و به شرک روى آوردند و طبعا «جامعه انسانى به دو گروه مختلف تقسیم شد» گروهى موحد و گروهى مشرک (فَاخْتَلَفُوا).
بنابراین شرک در واقع یک نوع بدعت و انحراف از فطرت است، انحرافى که از مشتى اوهام و پندارهاى بى‏اساس سر چشمه گرفته است.
در اینجا ممکن بود این سؤال پیش بیاید که چرا خداوند این اختلاف را از طریق مجازات سریع مشرکان بر نمى‏چیند.
قرآن بلافاصله براى پاسخ به این سؤال اضافه مى‏کند: «و اگر فرمانى از طرف پروردگارت (درباره عدم مجازات سریع آنان) از قبل صادر نشده بود، در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى‏شد» و سپس همگى به مجازات مى‏رسیدند (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).


(آیه 20)- دگر بار قرآن به بهانه جوییهاى مشرکان به هنگام سرباز زدن از ایمان و اسلام پرداخته، مى‏گوید: «مشرکان چنین مى‏گویند که چرا معجزه‏اى از ناحیه خداوند بر پیامبر نازل نشده است» (وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).

البته منظور آنها این بوده که هر وقت معجزه‏اى به میل خود پیشنهاد کنند فورا آن را انجام دهد! لذا بلافاصله به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین دستور داده مى‏شود که «به آنها بگو:
معجزه مخصوص خدا (و مربوط به جهان غیب و ماوراء طبیعت) است» (فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ).بنابراین چیزى نیست که در اختیار من باشد و من بر طبق هوسهاى شما هر روز معجزه تازه‏اى انجام دهم، و بعدا هم با عذر و بهانه‏اى از ایمان آوردن خوددارى کنید.
و در پایان آیه با بیانى تهدیدآمیز به آنها مى‏گوید: «اکنون که شما دست از لجاجت برنمى‏دارید در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم» (فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ).
شما در انتظار مجازات الهى باشید، و من هم در انتظار پیروزیم!


اعظم :


ایه 15 : این باور به معاد چقدر مهم و کلیدی هستش .... این دومین باری هستش که تو این سوره میگه (لایرجون لقاءنا ) تو آیه 11 گفت عدم باور به معاد آدم ها رو دچعر طغیان می کنه و باعث محروم شدن از لطف خداست .... اینجا می گه اینقدر گستاخ میشن که میگن نمیشه قرآنی بیاری که مطابق هواهای نفس ما باشه ... پیامبر هم میگه این قرآن کلام من نیست که بخوام توش دخل و تصرفی کنم شما اگر به آخرت ایمان ندارید من دارم و از عذاب خداوند می ترسم



ایه 16 استدلال جالبی از طرف پیامبر که این قرآن کلام خداست ... تو این چهل سال قبل چنین مواردی از من شنیده بودید



ایه 17 : پیامبر در تکمیل احتجاج علیه مشرکین می فرماید: من نمی توانم قرآن دیگری بیاورم ، زیرا اگر چنین کنم به خدا افترا زده ام و اگر هم قرآن را تغییر دهم و آن را مطابق هواهای نفسانی شما تبدیل نمایم ، در این صورت آیات خدا راتکذیب کرده ام و این اعمال هر دو از شنیع ترین ظلمهاست که من هرگز مرتکب نمی شوم ، چون خداوند افراد مکذب و مجرم را رستگار نمی کند و آنها را به سعادت مورد نظر و هدفشان نمی رساند.


ایه 18 : ادم وقتی چیزی رو می پرسته یا به این خاطر هستش که دفع ضرری از خودش بکنه به وسیله این پرستش یا سودی به دست بیاره .... پرستش بتها چنین خاصیتی نداشت ... امیدوارم ما جوری خدا رو بپرستیم که مفید به حالمون باشه نه فقط اسمی


آیه 18 : بت پرستان خدا رو به خدایی قبول داشتن می گفتن این بتها شفیع ما پیش خدان


ایه 19 : تو سوره بقره هم نظیر این آیه رو داشتیم .... که مردم همه یه امت واحده بودن اولین اختلافاتی که بینشون پیش اومد بر اثر برخوداری کمتر و بیشتر در امر خورد . خوراک معیشت و احکام بود ... بعئدپیامبران اومدن که این اختلافات رو حل کنن بعد اختلافت نوع دیگه ای پیش اومد که ناشی از ستم و زیاده طلبی بعضی از علمای دینی بود وخدا همواره افراد مؤمن را در جریان این اختلافات هدایت نمود و اگر بنای خداوند به مهلت دادن نبود هر آینه حق رو همون ابتدای امر بر باطل غلبه می داد و همه چی تموم می شد


ایه 20 : معجره بنا به خواست مردم نیست بنا به خواست خداست

ایه 20 : سنت خداوند مهلت دادنه



...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 19 سوره یونس :



معصومه :

در مورد امت واحده صحبت میکند که اختلاف کردند و در تفسیر آمده که اختلاف از جایی شروع شد که شرک آمد.
میخوام بدونم این یه مسیله زمانی و تاریخیه؟
یعنی ما ابتدای خلقت بشر, همه موحد بودند و بعد از یه زمانی شرک بوجود اومد؟
اگر بله, این کی بوده؟ چه کسی/کسانی پایه شرک رو گذاشتند؟
یا منظور یک اصل اجتماعیست که ربطی ب زمان و مکان نداره و میگه مردم تا وقتی که موحد باشند اختلافی نیست اما بمحض ورود شرک اختلافات شروع میشه.

سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟

اعظم :

آیه 19
در مورد امت واحده صحبت میکند که اختلاف کردند و در تفسیر آمده که اختلاف از جایی شروع شد که شرک آمد.
میخوام بدونم این یه مسیله زمانی و تاریخیه؟
یعنی ما ابتدای خلقت بشر, همه موحد بودند و بعد از یه زمانی شرک بوجود اومد؟
اگر بله, این کی بوده؟ چه کسی/کسانی پایه شرک رو گذاشتند؟
یا منظور یک اصل اجتماعیست که ربطی ب زمان و مکان نداره و میگه مردم تا وقتی که موحد باشند اختلافی نیست اما بمحض ورود شرک اختلافات شروع میشه.

سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟


اعظم :


معصومه جان علی الحساب این بحثهای ما ذیل ایه 213 بقره رو بخون
خوشبختانه این مطلب رو تونستم بازیابی کنم
http://quran930927.blog.ir/1393/10/28/33-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-33


سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟


تو تحقیقاتی که کردم این امت واحده بودن از نظر تاریخی فاصله زمانی بین حضرت ادن و حضرت نوح بوده
زمانی که فطرتها دست نخورده بوده انگیزه‏هاى هوى و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بوده
کم کم با پیچیده شدن زندگی اجتماعی ، افزایش تعداد خانوارها
تلاش برای بهره برداری از منابع طبیعی بیشتر و بهتر و .....
شروع اختلافات و کشمکش ها شد
بشر دید که دیگه عقلش جوابگوی رفع اختلافات نبستش
از اینحا به بعد ظهور انبیا و رسل اغاز شد



پیامیران با وضع احکام و قوانین صحیح
که پایه اش تهذیب نفس(قوانین عبادی) بود
و توجه دادن به معاد (ثواب و عقاب اخروی)
سعی در حل اختلافات کردن
چندین بار در قرآن امده که اگه خدا میخواست مردم رو امت واحده قرا می داد
حالا چه در همون مرحله اول چه بعد پیامبران
ولی اینکه انسان رو مختار افریده مانع از این کار شده
یعنی خود انسان باید تصمیم بگیره در نهایت ازادی که کدوم راه رو بره

 مى‏فرماید: خداوند با آنها کتاب آسمانى به حق نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند: «وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ


این وضع مدتى ادامه یافت ولى کم کم وسوسه‏هاى شیطانى و امواج خروشان هواى نفس کار خود را در میان گروهى کرد و با تفسیرهاى نادرست تعلیمات انبیاء و کتب آسمانى و تطبیق آنها بر خواسته‏هاى دلشان، پرچم اختلاف را بار دیگر برافراشتند.
ولى این اختلاف با اختلافات پیشین فرق داشت.
سرچشمه اختلافات پیشین جهل و بى خبرى بود که با بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانى بر طرف گردید، در حالى که سرچشمه اختلافات بعد همان ستمگرى و لجاجت و انحراف آگاهانه از راه حق، و در یک کلمه "بغى" بود و لذا در ادامه این آیه مى‏فرماید: «وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ»
در آن اختلاف نکردند مگر کسانى که کتاب آسمانى را دریافت داشته بودند و بینات و نشانه‏هاى روشن به آنها رسیده بود آرى آنها به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف کردند.

در این جا مردم به دو گروه تقسیم شدند مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند. آنها براى پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانى و تعلیمات انبیاء بازگشتند و به حق رسیدند و لذا مى‏فرماید: « فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ»
خداوند، مؤمنان از آنها را به حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدایت فرمود (در حالى که افراد بى ایمان و ستمگر و خودخواه هم چنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند).

در ایه 118 هود داریم :
قرآن کریم درباره اینکه خداوند، مردم را وادار ننموده تا امّت واحده باشند بلکه به آن‌ها اختیار داده تا به سبب قبول ولایت و پذیرفتن دین حق، مشمول رحمت شوند، می‌فرماید: «وَلَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ
 
 
«و اگر پروردگار تو مى‏خواست، قطعاً همه مردم را امّت واحدى قرار مى‏داد، در حالى که پیوسته در اختلافند، مگر کسانى که پروردگارت به آنان رحم کرده و براى همین آنان را آفریده و وعده پروردگارت چنین‏ تحقّق پذیرفته است که البتّه جهنّم را از جنّ و انس یکسره پر خواهم نمود».


یعنی اینکه امت واحده تحقق پیدا نکرد ریشه در اونجایی داره که انسان مختار افریده شده خودش راه حق رو درسایه تعلیمات انبیا طی کنه

اینجا میتونی بحث کاملش رو بخونی
http://www.porsemanequran.com/node/24162


معصومه :


فرمودین موضوع اختلاف در امت واحده در یک بازه زمانی اتفاق افتاد و بعد از ان ظهور انبیا شروع شد.
اما مگه ما تو خود قران نداریم که هیچ امتی وجود نداشته مگر ان که برای ان پیامبر فرستاده شده.
حتی خود حضرت ادم هم پیامبر بوده اند.
بنابراین ظهور پیامبران با خلقت انسان شروع شده و هیچ دوره ای بدون شریعت و احکام نبوده
ثانیا ما اولین اختلاف بشر, اختلاف هابیل و قابیل بوده که بر اساس هوای نفس یکی, دیگری ازبین رفت.


اعظم :



اتفاقا این دقیقا سوالی بود که به ذهن منم رسید
و البته پاسخش رو هم دیدم که بنا بر ایه 12 سوره شوری اولین دین و شریعت از زمان حضرت نوح اغاز شد


حالا اونچه خوندم رو میفرستم

حضرت آدم چه دینی داشت؟
بر اساس تفسیر آیه ۱۳ سوره شوری، اولین شریعت، شریعت حضرت نوح (ع) است. اکنون این سوال مطرح می‌شود که از زمان حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت نوح، آیا دین و شریعتی وجود داشته است؟
به نقل از کتاب «در محضر علامه طباطبایی قدس سره» به سه پرسش درباره شریعت حضرت آدم (ع) و همچنین دین مردم پیش از حضرت نوح (ع) اشاره شده که علامه به آنها پاسخ گفته است. این سوال و جواب‌ها در پی می‌آید:
آیا حضرت آدم علیه السلام دارای دین و شریعت‏‎ ‎بود؟‎
خیر، دین و شریعت از زمان حضرت نوح‎ ‎علیه السلام شروع شده است؛ چنانکه آیه ‏شریفه زیر بیانگر آن است. خداوند سبحان می‌فرماید:‏‎
شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ مَا وَصَّیْنَا ‏بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَأ وَیَهْدِی ‏إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ.‏
برای شما آیینی مقرر کرد، از همان‌گونه که به نوح وصیت کرده بود و از آنچه بر تو وحی کرده‌ایم و به ابراهیم و موسی و عیسی ‏وصیت کرده‌ایم که دین را بر پای نگه دارید و در آن فرقه فرقه نشوید. تحمل آنچه بدان دعوت می‌کنید بر مشرکان دشوار است. خدا هر ‏که را خواهد برای رسالت خود بر می‌گزیند و هر که را به او بازگردد به خود راه می‌نماید.‏‎
آیه در مقام امتنان به این امت است‎ ‎و بیانگر آن است که شریعت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم ‏جامع تمام شرایع گذشته‎ ‎است و نیز گویای اینکه شرایع الهی که توسط وحی به مردم رسید، عبارت است از شریعت حضرت نوح،‎ ‎حضرت ‏ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد علیهم السلام و اگر شریعت‏‎ ‎دیگری هم می‌بود، ‏ذکر می‌شد تا جامعیت این دین نسبت به آن نیز ثابت شود.
لازمه این‎ ‎معنی آن است که پیش از شریعت ‏حضرت نوح علیه السلام هیچ شریعتی (به معنی قوانین‏‎ ‎حاکم بر جامعه انسانی که رافع اختلافات امور ‏اجتماعی آنها باشد) نبوده است زیرا‏‎ ‎اولین شریعت در این آیه شریفه‎ ‎‏«ما وصی به‏‎ ‎نوحا»‏‎ ‎است که مقصود ‏از آن، همان شریعت حضرت‎ ‎نوح می‌باشد‎.‎
مردم پیش از نوح علیه السلام از چه دین و شریعتی پیروی می‌کردند؟
از زمان حضرت آدم علیه السلام تا زمان حضرت نوح، زندگی نوع انسانی بسیار ساده بوده، همگان با هم متحد و متفق بوده‌اند و اختلاف مهم اعم از اختلاف در زندگی مادی و اختلاف در مذاهب، آراء، افکار و عقاید میان آنان نبوده است.

اما این بدان معنی نیست که حضرت آدم و پیامبران قبل از حضرت نوح اصلا آموزه های وحیانی نداشته ، بلکه آنها همه دارای دستورات و باید و نباید های وحیانی بوده و دارای دین به این معنا بوده اند اما این قواعد به صورت مدون نبوده و به این صورت که امروزه دین دارای نظام خاص دستوری می باشد نبوده است و علت آن هم بسیط بودن جامعه در آن روزها بوده که اختلافاتشان در دین و اجرای حدود الهی یا منتفی بوده یا در حدی قلیل و ناچیز بوده که پیامبر به تنهایی و بدون قانون مدونی به رفع رجوع آنها می پرداخته است این روند ادامه داشته تا زمان حضرت نوح که جامعه بشری دارای پیچیدگی ها و نیازات جدیدی شد که اولین شریعت و کتاب آسمانی از طرف خدا برای بندگانش نازل شد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۳
* مسافر
دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۷ ق.ظ

209 . صفحه 209




بیست و دوم تیر :


اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
(آیه7)- بهشتیان و دوزخیان: از این آیه به بعد شرحى پیرامون معاد و سرنوشت مردم در جهان دیگر آمده است.
نخست مى‏فرماید: «کسانى که امید لقاى ما را ندارند و به رستاخیز معتقد نیستند و به همین دلیل تنها به زندگى دنیا خشنودند و به آن اطمینان مى‏کنند ...» (إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها).
«و همچنین آنها که از آیات ما غافلند و در آنها اندیشه نمى‏کنند» تا قلبى بیدار و دلى مملو از احساس مسؤولیت پیدا کنند ... (وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ).

(آیه 8)- «این هر دو گروه جایگاهشان آتش است، به خاطر اعمالى که انجام مى‏دهند» (أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
در حقیقت نتیجه مستقیم عدم ایمان به معاد همان دلبستگى به این زندگى محدود و مقامهاى مادى و اطمینان و اتکاء به آن است.
همچنین غفلت از آیات الهى، سر چشمه بیگانگى از خدا، و بیگانگى از خدا سر چشمه عدم احساس مسؤولیت،و آلودگى به ظلم و فساد و گناه است، و سرانجام آن چیزى جز آتش نمى‏تواند باشد.

(آیه 9)- سپس اشاره به حال گروه دیگرى مى‏کند که نقطه مقابل این دو گروه مى‏باشند، مى‏گوید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند به کمک ایمانشان آنها را هدایت مى‏کند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ).
این نور هدایت الهى که از نور ایمانشان سر چشمه مى‏گیرد، تمام افق زندگانى آنها را روشن مى‏سازد، در پرتو این نور آن چنان روشن بینى پیدا مى‏کنند که جار و جنجالهاى مکتبهاى مادى، و وسوسه‏هاى شیطانى، و زرق و برقهاى گناه، و زر و زور، فکر آنها را نمى‏دزدد، و از راه به بیراهه گام نمى‏نهند.
این حال دنیاى آنان و در جهان دیگر خداوند قصرهایى به آنها مى‏بخشد که «از زیر آنها در باغهاى بهشت نهرها جارى است» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).


(آیه 10)- آنها در محیطى مملو از صلح و صفا و عشق به پروردگار و انواع نعمتها به سر مى‏برند.
هر زمان که جذبه ذات و صفات خدا وجودشان را روشن مى‏سازد «گفتار و دعاى آنها در بهشت این است که: پروردگارا! منزه و پاک از هر گونه عیب و نقصى» (دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ).
و هر زمان به یکدیگر مى‏رسند سخن از صلح و صفا مى‏گویند: «و تحیت آنها در آنجا سلام است» (وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ).
و سرانجام هرگاه از نعمتهاى گوناگون خداوند در آنجا بهره مى‏گیرند به شکر پرداخته «و آخرین سخنشان این است که: حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالمیان است» (وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).


(آیه 11)- انسانهاى خودرو! در این آیه نیز همچنان سخن پیرامون مسأله پاداش و کیفر بدکاران است.
نخست مى‏گوید: «اگر خداوند مجازات مردم بدکار را سریعا و در این جهان انجام دهد و همان گونه که آنها در به دست آوردن نعمت و خیر و نیکى عجله دارند، در مجازاتشان تعجیل کند، عمر همگى به پایان مى‏رسد و اثرى از آنها باقى نمى‏ماند» (وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ).
ولى از آنجا که لطف خداوند همه بندگان حتى بدکاران و کافران و مشرکان را نیز شامل مى‏شود، در مجازاتشان عجله به خرج نمى‏دهد، شاید بیدار شوند و توبه کنند، و از بیراهه به راه بازگردند.
و در پایان آیه مى‏فرماید: مجازاتشان همین بس که «افرادى را که ایمان به رستاخیز و لقاى ما ندارند به حال خود رها مى‏کنیم تا در طغیانشان حیران و سرگردان شوند»، نه حق را از باطل بشناسند، و نه راه را از چاه (فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).


(آیه 12)- آنگاه اشاره به وجود نور توحید در فطرت و عمق روح آدمى کرده، مى‏گوید: «هنگامى که به انسان زیانى مى‏رسد، و دستش از همه جا کوتاه مى‏شود، دست به سوى ما دراز مى‏کند و ما را (در همه حال) در حالى که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است مى‏خواند» (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً).
آرى! خاصیت مشکلات و حوادث دردناک، کنار رفتن حجابها از روى فطرت پاک آدمى است، و براى مدتى، هر چند کوتاه درخشش این نور توحیدى آشکار مى‏گردد.
سپس مى‏گوید: اما این افراد، چنان کم ظرفیت و بى‏خردند که «به مجرد این که بلا و ناراحتى آنها را برطرف مى‏سازیم، آن چنان در غفلت فرو مى‏روند که گویا هرگز از ما تقاضایى نداشتند» و ما نیز به آنها کمکى نکردیم (فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ).
«آرى! این چنین اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است» (کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
خداوند این خاصیت را در اعمال زشت و آلوده آفریده که هر قدر انسان به آنها بیشتر آلوده شود، بیشتر خو مى‏گیرد و نه تنها قبح و زشتى آنها تدریجا از میان مى‏رود بلکه کم کم به صورت عملى شایسته در نظرش مجسم مى‏گردد! و اما چرا در آیه فوق این گونه افراد به عنوان «مسرف» (اسرافکار) معرفى شده‏اند؟ به خاطر این است که چه اسرافى از این بالاتر که انسان مهمترین سرمایه وجود خود یعنى عمر و سلامت و جوانى و نیروها را بیهوده در راه فساد و گناه و عصیان و یا در مسیر به دست آوردن متاع بى‏ارزش و ناپایدار این دنیا به هدر دهد، و در برابر این سرمایه چیزى عاید او نشود.

(آیه 13)- ستمگران پیشین و شما: در این آیه نیز اشاره به مجازاتهاى افراد ستمگر و مجرم در این جهان مى‏کند و با توجه دادن مسلمانان به تاریخ گذشته به آنها گوشزد مى‏نماید که اگر راه آنان را بپویند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
نخست مى‏گوید: «ما امتهاى قبل از شما را هنگامى که دست به ستمگرى زدند و با این که پیامبران با دلائل و معجزات روشن براى هدایت آنان آمدند هرگز به آنها ایمان نیاوردند، هلاک و نابود ساختیم» (وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا).
و در پایان آیه مى‏افزاید: این برنامه مخصوص جمعیت خاصى نیست «این چنین مجرمان را کیفر مى‏دهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ).

(آیه 14)- در این آیه مطلب را صریحتر بیان مى‏کند و مى‏گوید: «سپس شما را جانشین آنها در زمین قرار دادیم تا ببینیم چگونه عمل مى‏کنید» (ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ).
از جمله «وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا» (چنان نبود که ایمان بیاورند) استفاده مى‏شود که خداوند تنها آن گروهى را به هلاکت کیفر مى‏دهد که امیدى به ایمان آنها در آینده نیز نباشد، و به این ترتیب اقوامى که در آینده ممکن است ایمان بیاورند مشمول چنین کیفرهایى نمى‏شوند.


اعظم :


ایه 7 و 8 : لزویمی نداره افراد با زبون معاد رو انکار کنن همین که چسبیدن به دنیا نشون میده آخرت رو قبول ندارن . وقتی به زندگی دنیاراضی و دلخوشیم یعنی آخرت رو بی خیال شدیم و منکر

ایه 9 : ایه 9 : باز هم ایمان و عمل در کنار هم اومدن ... این عمل کردن به چیزایی که بهش ایمان داری هستش که ایمان آدم رو افزایش میده


ایه 9: ایمان و عمل صالح باعث هدایت هر چه بیشتر انسان می شود . خداوند به واسطه این ایمان و عمل همواره دستگیر مومنینه و در دو راهی ها و چند راهیها اون رو هدایت میکنه


ایه 10 : در آخرت هم ذکر الهی است


ایه 10: مومن عاشق خداست و نعمتهای الهی در بهشت هم او را از یاد خدا باز نمی داره

ایه 11 : انسان طبعا عجوله و دوست داره اون چیزی که فکر می کمه براش خیر و خوبیه خیلی زود بهش برسه ولی سنت خداوند اینه که از طریق اسباب و علل ادمها رو به خواسته هاشون برسونه و به خصوص در رسوندن شر همیشه با تاخیر این کار انجام میشه .

ایه 11 : انکار قیامت (لارجون لقاءنا) باعث طغیان و رها شدن به حال خود و محروم شدن از الطاف الهیه

ایه 12 : چندین با در قرآن مشابه این آیه تکرار شده . که انسان در سختیها خدا رو با خلوص میخونه و در هر حالی (نشسته و خوابیده ) به یاد اینه که خداوند مشکلش رو حل کنه ولی وقتی حل شد کلا خدا رو فراموش می کنه . اگر چه این خوندن خدا در سختیها نشون از فطری بودن خداشناسی در انسانه ولی این یاد کردنهای گاه گاهی خدا سودی به حال انسان نداره و این آدمها اسرافکار خونده شدن کسانی که سرمایه عمر و سلامتی و عقل و ... بر باد می دن

ایه 12 : وقتی آدم عمل زشتی رو انجام میده بعد یه مدت قبحش میریزه و دیگه اون عمل نه تنها زشتی نداره که زیبا هم هست


ایه 13 : خداوند همیشه اول اسباب هدایت رو برای بنده آماده می کنه و وقتی که این اسباب باعث هدایتش نمیشه بعد اونا رو دچار عذاب می کنه


آیه 14 : آزمایش الهی برای همه است و کسی نمی تونه از این سنت الهی فرار کنه . یعنی یه جورایی ما نمی تونیم دیگران رو سرزنش کنیم فقط که در فلان امتحان شکست خوردن ما هم امتحان میشیم و نتیجه اون امتحان به عمل ما بستگی داره (کیف تعلمون)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۵:۵۷
* مسافر
يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ

208 . صفحه 208



بیست و یکم تیر :


سوره یونس دهمین سوره قران کریم است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 109 آیه است.
محتوا و فضیلت این سوره:
این سوره که به گفته بعضى از مفسران بعد از سوره اسراء و قبل از سوره هود نازل شده است روى چند مسأله اصولى و زیر بنایى تکیه مى‏کند، که از همه مهمتر مسأله «مبدأ» و «معاد» است.
منتها نخست از مسأله وحى و مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن مى‏گوید، سپس به نشانه‏هایى از عظمت آفرینش مى‏پردازد، بعد مردم را به ناپایدارى زندگى مادى دنیا و لزوم توجه به سراى آخرت متوجه مى‏سازد.
و به تناسب همین مسائل قسمتهاى مختلفى از زندگى پیامبران بزرگ از جمله نوح و موسى و یونس علیهم السّلام را بازگو مى‏کند و به همین مناسبت نام سوره یونس بر آن گذارده شده است.
و بالأخره براى تکمیل بحثهاى فوق در هر مورد مناسبى از بشارت و انذار، بشارت به نعمتهاى بى‏پایان الهى براى صالحان و انذار و بیم دادن طاغیان و گردنکشان، استفاده مى‏کند.
لذا در روایتى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «کسى که سوره یونس را در هر دو یا سه ماه بخواند بیم آن نمى‏رود که از جاهلان و بى‏خبران باشد، و روز قیامت از مقربان خواهد بود».- و این به خاطر آن است که آیات هشدار دهنده و بیدار کننده در این سوره فراوان است.


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- در این سوره بار دیگر با «حروف مقطعه» قرآن رو برو مى‏شویم که به صورت «الف- لام- راء» (الر). ذکر شده است.
به دنبال آن نخست اشاره به عظمت آیات قرآن کرده، مى‏گوید: «آنها آیات کتاب حکیم است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ).
توصیف قرآن به «حکیم» اشاره به این است که آیات قرآن داراى آن چنان استحکام و نظم و حسابى است که هرگونه باطل و خرافه و هزل را از خود دور مى‏سازد، جز حق نمى‏گوید و جز به راه حق دعوت نمى‏کند.

(آیه 2)- رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله: این آیه به تناسب اشاره‏اى که در آیه قبل به قرآن مجید و وحى آسمانى شده، یکى از ایرادات رایج مشرکان را نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیان مى‏کند، همان اشکالى که بطور مکرر در قرآن مجید آمده و آن این که چرا وحى آسمانى از ناحیه خدا بر انسانى نازل شده، چرا فرشته‏اى مأموریت این رسالت بزرگ را به عهده نگرفته است؟! قرآن در پاسخ این گونه سؤالات مى‏گوید: «آیا تعجبى براى مردم دارد که ما وحى به مردى از آنان فرستادیم» (أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ).
سپس به محتواى این وحى آسمانى اشاره کرده، آن را در دو چیز خلاصه مى‏کند: نخست این که به او وحى فرستادیم که: «مردم را انذار کن و از عواقب کفر و گناه بترسان» (أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ).
دیگر این که: «به افراد با ایمان بشارت ده که براى آنان در پیشگاه خدا قدم صدق است» (وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
تعبیر «قَدَمَ صِدْقٍ» یا اشاره به آن است که ایمان «سابقه فطرى» دارد و یا اشاره به مسأله معاد و نعمتهاى آخرت است و یا این که قدم به معنى پیشوا و رهبر است، یعنى براى مؤمنان پیشوا و رهبرى صادق فرستاده شده است. و ممکن است بشارت به همه این امور، هدف از تعبیر فوق بوده باشد.
باز در پایان آیه به یکى از اتهاماتى که مشرکان کرارا براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ذکر مى‏کردند اشاره کرده، مى‏گوید: «کافران گفتند این مرد ساحر آشکارى است» (قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ).

اینگونه تعبیرها که از ناحیه دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صادر مى‏شد خود دلیل روشنى است بر این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کارهاى خارق العاده‏اى داشته که افکار و دلها را به سوى خود جذب مى‏کرده است، مخصوصا تکیه کردن روى سحر در مورد قرآن مجید خود گواه زنده‏اى بر جاذبه فوق العاده این کتاب آسمانى است که آنها براى اغفال مردم آن را زیر پرده سحر مى‏پوشاندند.


(آیه 3)- خداشناسى و معاد: قرآن پس از اشاره به مسأله وحى و نخستین آیات این سوره، به سراغ دو اصل اساسى تعلیمات همه انبیاء یعنى «مبدأ» و «معاد» مى‏رود، و این دو اصل مهم را در ضمن عباراتى کوتاه و گویا بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «پروردگار شما همان خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز (دوران) آفرید» (إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
«سپس بر تخت قدرت قرار گرفت، و به تدبیر کار جهان پرداخت» (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
پس از آن که روشن شد خالق و آفریدگار «اللّه» است و زمام اداره جهان هستى به دست اوست و تدبیر همه امور به فرمان او مى‏باشد معلوم است که بتها این موجودات بى‏جان و عاجز و ناتوان هیچ گونه نقشى در سرنوشت انسانها نمى‏توانند داشته باشند لذا در جمله بعد مى‏فرماید: «هیچ شفاعت کننده‏اى جز به اذن و فرمان او وجود ندارد» (ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ).
آرى! «این چنین است «اللّه» پروردگار شما، او را پرستش کنید» نه غیر او (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ).
«آیا با این دلیل روشن متذکر نمى‏شوید؟» أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).

(آیه 4)- سپس در این آیه سخن از معاد مى‏گوید و در جمله‏هاى کوتاهى هم اصل این مسأله و هم دلیل و هم هدف آن را بیان مى‏دارد.
نخست مى‏گوید: «بازگشت همه شما به سوى خداست» (إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً).
سپس روى این مسأله مهم تأکید کرده، اضافه مى‏کند: «این وعده قطعى خداوند است» (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
بعد اشاره به دلیل آن کرده، مى‏گوید: «خداوند آفرینش را آغاز کرد و سپس تجدید مى‏کند» (إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
آیات مربوط به معاد در قرآن نشان مى‏دهد که علت عمده تردید مشرکان و مخالفان، این بوده که در امکان چنین چیزى تردید داشته‏اند و با تعجب سؤال مى‏کردند آیا این استخوانهاى پوسیده و خاک شده بار دیگر لباس حیات و زندگى در بر مى‏کند و به شکل نخست باز مى‏گردد؟ لذا قرآن مى‏گوید: همان گونه که شما را در آغاز ایجاد کرد باز مى‏گرداند.
سپس سخن از هدف معاد به میان مى‏آید که این برنامه «براى آن است که خداوند افرادى را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند به عدالت پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ).
بى‏آنکه کوچکترین اعمال آنها از نظر لطف و مرحمت او مخفى و بى‏اجر بماند.
«و آنها که راه کفر و انکار پوییدند (و طبعا عمل صالحى نیز نداشتند زیرا ریشه عمل خوب اعتقاد خوب است مجازات دردناک، و) نوشیدنى از آب گرم و سوزان و عذاب الیم به خاطر کفرشان در انتظارشان است» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ).

(آیه 5)- گوشه‏اى از آیات عظمت خدا: در آیات گذشته اشاره کوتاهى به مسأله مبدأ و معاد شده بود، ولى از این به بعد این دو مسأله اصولى که مهمترین پایه دعوت انبیاء بوده است بطور مشروح مورد بحث قرار مى‏گیرد.
نخست اشاره به قسمتهایى از آیات عظمت خدا در جهان آفرینش کرده،مى‏گوید: «او کسى است که خورشید را ضیاء و روشنى و قمر را نور قرار داد» (هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً).
خورشید با نور عالمگیرش نه تنها بستر موجودات را گرم و روشن مى‏سازد بلکه در تربیت گیاهان و پرورش حیوانات سهم عمده و اساسى دارد و اگر روزى این اشعه حیاتبخش از کره خاکى ما قطع شود در فاصله کوتاهى تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.
ماه با نور زیبایش چراغ شبهاى تار ماست، و روشنایى ملائمش براى همه ساکنان زمین مایه آرامش و نشاط است.
سپس به یکى دیگر از آثار مفید وجود ماه اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند براى آن منزل‏گاههایى مقدر کرد تا شماره سالها و حساب زندگى و کار خویش را بدانید» (وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ).
یعنى یک تقویم بسیار دقیق و زنده طبیعى است که عالم و جاهل مى‏توانند آن را بخوانند و حساب تاریخ کارها و امور زندگى خود را نگهدارند و این اضافه بر نورى است که ماه به ما مى‏بخشد.

سپس اضافه مى‏کند: این آفرینش و این گردش مهر و ماه سرسرى و از بهر بازیگرى نیست «خداوند آن را نیافریده است مگر به حق» (ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
و در پایان آیه تأکید مى‏کند که: «خدا آیات و نشانه‏هاى خود را براى آنها که مى‏فهمند و درک مى‏کنند شرح مى‏دهد» (یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
اما بى‏خبران بى‏بصر چه بسیار از کنار همه این آیات و نشانه‏هاى پروردگار مى‏گذرند و کمترین چیزى از آن درک نمى‏کنند.


(آیه 6)- در این آیه به قسمتى دیگر از نشانه‏ها و دلائل وجودش در آسمان و زمین پرداخته، مى‏گوید: «درآمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمان و زمین آفریده است نشانه‏هایى است براى گروه پرهیزکاران» (إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ).یعنى تنها کسانى این آیات را درک مى‏کنند که در پرتو تقوا و پرهیز از گناه، صفاى روح و روشن بینى یافته‏اند اگر نور آفتاب یکنواخت و بطور مداوم بر زمین مى‏تابید مسلما درجه حرارت در زمین به قدرى بالا مى‏رفت که قابل زندگى نبود و همچنین اگر شب بطور مستمر ادامه مى‏یافت همه چیز از شدت سرما مى‏خشکید ولى خداوند این دو را پشت سر یکدیگر قرار داده تا بستر حیات و زندگى را در کره زمین آماده و مهیا سازد.




...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 2 سوره یونس :


معصومه :


در ایه ۲ اشاره شده که کافران قران را سحر نامیدند.
من یک سوال دارم, چه چیز شگفت انگیزی در قران بود که کفار ان را ب سحر منتسب میکردند؟
معمولا یکی از جواب هایی ک ب این سوال میدهند این است که فصاحت و بلاغت قران برای اعراب شگفت انگیز بود.
حالا سوال اساسی من اینجا مطرح میشه.
عبارت فصاحت و بلاغت یعنی چه؟
من این عبارت را همیشه تو کتاب های دینی خوندم که قران در نهایت فصاحت و بلاغت است و حتی بعضی حریف طلبی های قران(مبنی بر این که اگر میتوانید مثل قران بیاورید) بر اساس همین عبارتی است که من نمیفهمم یعنی چه؟

مخاطب قران در همه دوران لزوما عرب زبانان نیستند, ایا قرار است من برای فهمیدن اعجاز قران ب عربی مسلط شوم؟ من جز برخی اهنگین و وزن دار بودن ایات قران , چیز دیگری در خواندن متن نمی فهمم. بنابراین این استدلال برای من قانع کننده نیست.

مثلا معلم دینی ما میگفت برخی دشمنان پیامبر سوره ای ب اسم فیل اختراع کردند اما بازهم نتوانست با قران رقابت کند , خب این رقابت در چیست؟


ساجده :


من جووب سوال شما رو دقیق نمیدونم اما چیزی که میدونم و خوندم اینه که اساسا عربی بودن قران اعجازه
قران خودش میگه ما قران را عربی فرستادیم ینی همین طوری نازل شده و ربطی به این که پیامبر عرب زبان بودن یا در اون منطقه زندگی میکردن نداشته چناچه پبامبر فرضا در انگلیس هم ممبعوث میشدن قران باز هم عربی بر ایشون نازل میشده حتما و قطعا

فصیح بودن نافذ بودن و ساختار موزون و مطالبی از این دست همه به تبع عربی بودنه اما عربی بودن خودش اعجازه

زبان عربی قران با زبان مردم عرب زبان متفاوته به شدت
حتی اگه شما با زبان احادیث هم مقایسه کنین متفاوته
حضرت علی که به فصاحت مشخور بودن و سخن وری اگه نهج البلاغه رو با دقت بررسی کنین باز هم می بینین در عین زیبایی و اون ساختار موزون اصلا زبانش و کلامش شبیه قران نیست

ساجده :


اصن احادیثی که از خود پیامبر هستن کاملا متفاوت از زبان قران هستن
اینا همشون از همون اعجاز بودن زبان عربی قران هستش
اساس قران با یه بسته بندی و قااب خاص به همین شکل که ما می بینیم بوده و هست و خواهد بود و گفتم عربیش با عربی موجود و رایج بین مردم عرب زبان حتی شاعران و سخن وران متفاوته

در مورد معنای فصاحت و بلاغت
اول باید گفت که یکی از جنبه های اعجاز قران اعجاز لفظی هست و یکی از موارد این اعججاز فصاحت و بلاغت
در مورد معنا و مفهوم فصاحت بلد نیستم توضیح بدم اما در مورد بلاغت انچه که از ریشه و ظاهر امر برمیاد ینی این که قران منظور و معناشو در ابتدایی ترین سطح درک هم میتونه کامل ابلاغ کنه یعنی با وجود ژرفا و عمق و باطنی که در همه ایات وجود داره و بشر از کشف همه اون ها ناتوانه امااااا باز هم هر فرد مبتدی با خوندن همین ظاهر قران اون هدف اصلی و منظور ایه بهش ابلاغ میشه

اعظم :


معصومه جان
یه سوال دارم ازت
چه کسی با دیدن پیچیدگیهایی که در سیستم عصبی انسان وجود داره
بیشنر تعجب می کنه
دختر من ؟
من ؟
یه مهندس معدن ؟
یه جراح مغز و اعصاب ؟

کی بیشتر از حساب شدگی و نظم کار سناره ها و کهکشانها و ... شگفت زده میشه
من ؟
دخترم ؟
یه پزشک ؟
یه متخصص در امر نجوم و .... ؟

کی از برنامه ای که شما برای پروژه فوقت نوشتی بیشتر لذت می بره و اهمیتش رو درک میکنه
دخترت
من
دوستانت
استادت

اصولا اینطوره که هر چی در یه امری متخصص تر میشی شگفتیهای اون امر برات بیشتر اشکار میشه
از نظر من همه سنگهایی که در جواهرات به کار میرن یه ارزش دارن حالا بعضی صرفا قشنگترن
اما متخصص امر میفهمه که کدوم یکی حتی اپسیلونی از اون یکی ارزشش بیشتره


تو وقتی میتونی اعجاز یه چیزی رو بفهمی ... که تدی امر خبره باشی
بگی نه این کار یه ادم معمولی نیست
این این کار یه ادم اینکاره است


در مورد قرآن هم طبیعیه که کسی که عرب زبانه بیش از من و شما متوجه تفاوتش با یه کلام عادی میشه

همونطور که من و شما بیشتر می فهمیم سعدی در غزلیاتش چه شاهکاری کرده تا یه انگلیسی زبان


برای من خیلی جالبه که ما در امورات مربوط به اعتقادات دینی احساس می کنیم با کمترین وقت گذاشتن می تونیم بیشترین فهم رو داشنه باشیم
همه مون رو مبگم ها
ولی ور امورات دیگه اینطور نیست
تا اونجایی که من می دونم بیش از 50 درصد اعضای این گروه در حد کارشناسی ارشد سواد علمی دارن
یعنی فهمیدیم که برای اینکه کاری مهم مثلا انجام بدیم باید تا این حد دانش داشته باشیم
خود شما قریب به 18 سال درس خوندی که الان برنامه ای بنویسی که من نفهمم چیه ولی کلی کار مهم با این بدنامه بشه انجام داد


این همه زوم شدی رو درست
این همه هزینه کردی


چندین سال زحمت کشیدی
حالا نتیجه تحقیقاتت رو بذار جلوی دختر من
ور میداره روش یه نقاشی ادمک میکشه بعدشم داداشش پاره پورش میکنه میندازه دور

هیچی به هیچی

اصلا نمی فهمه این چی بود


باید بره مدرسه الفبا یاد بگیره
حساب یاد بگیره
زبان یاد بگیره
منطق یاد بگیره
برنامه نویسی یاد بگیره
بعد تازه به نرم افزار علاقمند باشه و بیاد تو حیطه برنامه نویسی و دانشگاه و اینا تا در بدر دنبال همون برگه ای بگرده که تو پنج سالگیش یه نقاشی کشیده بود روش


سحر رو فقط اهل فن می فهمنن
همونطور که ساحران فهمیدن موسی اعجاز کرده نه سحر
ولی بقیه بیننده ها کار ساحران و موسی رو یکی فرض کردن


حرف من اینه 18 سال نه
نصفش نه
یک چهارمشم نه
یک نهمش
2 سال رو قرآن وقت بذاریم زوم بشیم روش
بعد ایندحرفها رو بزنیم


واقعا ارزشش رو نداره
18 سال میدوییم که درس بخونیم کاری برای حداکثر عمر 70 سالمون بکنیم
ارزش نداره 2 سال وقت بذاریم
کاری برای یه عمر جاویدان بکنیم

(معصومه : کاملا موافقم و سر تعظیم فرود میارم برا این حرف)

معصومه :


خب من با این استدلال مشکل دارم.
من برنامه تخصصی که مینوبسم, مخاطبش عموم بشریت نیستند و حتی اگر هم باشند اهمیتی نداره بفهمند یانفهمند که چه اعجازی درش هست.
اما قران اولا بشریت رو در هر جای کره زمین و در هر زمانی مخاطب قرار داده و بنابراین هر ادمی در هر زمانی میتونه قران رو بعنوان معجزه فعلی در نظر بگیره.
حالا این ادم مثل من سواد خیلی کم از عربی داره و به استاد فن عربی دان هم دسترسی نداره.

مثلا در خود قران استدلال میشه که ما پیامبری از جنس خودتان یعنی انسان فرستادیم .
چرا؟
چون من بشر, با بشر ارتباط راحت تری دارم تا با یک مثلا فرشته که هیچی ازش نمیدانم.
اون بخش از ادم های غرض ورز رو هم بزاریم کنار , که استدلال میکردند اگه خدا میخاس پیامبری بفرسته, فرشته میفرستاد که مثلا ما اعجاز قدرت خدارو ببینیم و ازش اطاعت کنیم.

من اعتراف میکنم وقتی اون سوره اختراعی دشمنان پیامبر رو میخونم و وقتی مثلا سوره کوثر رو میخونم هیچ چیز اعجاز گونه یا متفاوتی نمی بینم



اعظم :


معصومه جان اینکه من و دخترم از کار سیستم عصبی بدن شگفت زده نمی شیم به این معنی نیست که سیستم عصبی برای من و اون مفید نیست ... هر کدوممون بنا به درکی که می کنیم و یا نمی کنیم از فواید این سیستم بهره مند میشیم ... از نظر من قرآن دارای بطن های مختلفه و در هر سطحی از فهم چیزی برای یادگرفتن داره ... من هر بار که قرآن رو می خونم در حاشیه اش بعضی نکته هایی که ازش یاد می گیرم رو می نویسم ... در هر باری از خوندن از بعضی آیات درسهای متفاوت و هر بار کاملتری کگرفتم یعنی تجربیات و سنم و علمم به شدت روی فهم من از ایات تاثیر گذاشته ... الان می فهمم این که می گن نگاه کردن به آیات عبادته یعنی چی ... از نظر من قرآن نوری داره که در هر سطحی از فهم چراغی رو در دل آدم روشن می کنه ... مثل همون سیستم عصبی همینقدر زنده است همونطور که دخترم با ندونستن اون پیچیدگیها بهره اش رو ازش می بره ... حالا من کسی که اونقدر ها هم رو قرآن وقت نذاشته فهمیده که هر بار خوندنش هر علمش هر تجربه اش درجاتی از فهم از قرآن رو براش باز میکنه ... اونی که قرآنی زندگی می کنه ... بنده خدا گونه زندگی می کنه چقدر درک می کنه .... قائل به این هستم به شدت که اگه من نوعی به همین آیاتی که ازش می فهمم چیزی عمل کنم ... آیاتی که نمی فهمم رو به زودی خواهم فهمید

شاید بگم بیشترین ایه ای که بهش اعتقاد دارم اینه " الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا "


سورهها هم خب با هم خیلی متفاوتن مثلا همین کوثر خودش کلی اعجاز داشته عملی .. اون مردی که پیامبر رو ابتر خوند که بدجوری ابتر شد این رو گذشت زمان نشون داد ... و اون کوثری که خداوند وعده داد که الان خیلی محقق شده ... این همه فراگیری خیرها و برکتها و آدمهای خوب که از برکات نسل مستقیم غیر مستقیم فاطمه سلام الله علیها در جهان پراکنده ان ... و اون مردی که هیچ نام و نشونی ازش نموند یا اصلا شما یه نفر رو پیدا کن که الان افتخار کنه از نسل معاویه است یا یزید و یاقبرش الان زایری داشته باشه

یا همون کتاب آیات شیطانی معروف من بخشهاییش رو یه وقتی خوندم واقعا چرت بود چرت چرت

یه نکته دیگه هم این که در این آیه و برخی آیات مشابه خداوند داره از یه بحث تاریخی که در همون عصر پیامبر رخ داده سخن می گه میگه اینا گفتن سحره ... مثل همون جاهایی که داشت در مورد یهود در زمان پیامبر می گفت در سوره بقره ... می گفت اونا پیامبر رو مثل فرزندشون می شناختن و .....


معصومه :


ببخشید اما جواب هات هرچند خوب اما ربطی ب سوال من نداره.
من نمیخام قانعم کنی که قران خوبه و معجزه س!!
میخام بدونم فصاحت و بلاغت یعنی چی؟
اگر فهمیدنش امر تخصصیه , پس نباید علامت اعجاز باشه.
چون اعجاز باید همه فهم باشه, مثل عصای موسی یا ید بیضا که هر ادم عیر مغرضی میفهمید ید بیضا امر بشری نیست.

اعظم :


در این مورد معتقدم که باید از عربی چیزی حالیمون باشه تا معنای فصاحت و بلاغت رو بفهمیم (از لحاظ لفظ ) از لحاظ معنا همون حرفهایی که نوشتم جوابمه یا پیشگوییها یا اعجاز علمیش و ....

خانم زنگارکی :


فصاحت و بلاغت | مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
http://www.pasokhgoo.ir/node/84869


اعظم :


این لینکها هم خوبه : http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa27891

* Mosafer *, [14.07.15 02:52]
http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,4379?PHPSESSID=3250ae6aef46c8b466d54be1139facc8

خانم زنگارکی :



چرا قرآن به زبان عربی است؟
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=270144


اعظم :


به نظر من فصاحت و بلاغت همه اعجاز قرآن نیست . جنبه ای از اعجاز قرآنه که فهمش اندکی سواد عربی لازم داره ... یه اعجاز ادبی هستش (فارغ از معنا اگر روش کلید کنیم ) ... یعنی اینکه من و شما اعجازش رو درک نکنیم تاثیری در نتیجه ای که باید یعنی ایمان ما و بندگی ما نداره ... جنبه های دیگر بسیاره

علامه طباطبایی در جلد یک المیزان ذیل آیه 23 سوره بقره که تحدی طلبی قرآن در این زمینه است توضیحات مبسوط و ان شاءالله قانع کننده ای دارن اونجا رو می تونی مطالعه کنی

مریم :


دلیل عربی نازل شدن قران اینه که پیامبر در میان اعراب مبعوث شد و این دلیل به صراحت در قران ذکرشده...

ساجده :


لطفا اون ایه ای که میفرمایین این قدر صریح گفته رو بگید

سوده :


به هر حال لاید به یه زبانی نازل میشد دیگه.به هر زبانی هم میومد بعضی افراد باز هم میگفتند چرا.
اصلا موضوع قرآن ربطی به زبان نزولش نداره در ضمن کمی فکر کنیم میبینیم که پیامبر عرب بود با چه زبانی بهتر از عربی میتونست مردم زمانشو متقاعد کنه و البته که باید ابتدا مردم اطرافشو متقاعد میکرد و به دین میوورد بعد دین رو به سرزمینهای دیگه اشاعه میداد.

مریم :


ما قرآن را به زبان عربی نازل فرمودیم تا شما مردم آنرا بفهمید و بهتر بتوانید درباره ی آیات آن تفکر کنید. (آیه 2 - سوره یوسف)
پس ای پیامبر ما این قرآن را به زبان قوم تو آسان بیان کردیم تا بدان پرهیزگاران را بشارت ببخشی و مردمان بی اعتقاد و مجادله گر را بیم دهی. (آیه 97- سوره مریم)
برای کمک به درک شما قرآن را به زبان عربی نازل فرمودیم و انواع هشدارها را در آن بیان فرمودیم تا این قوم از عاقبت جهل و نافرمانی بترسند و یا پند گیرند. (آیه 113- سوه طه)
اگر این قرآن را به زبان غیرعربی نازل می فرمودیم می گفتند: چرا آیات و کلمات وحی، واضح و آسان فهم نیست؟ یا می گفتند: کتاب دینی غیرعربی توسط پیامبری عرب زبان، یعنی چه؟ ای پیامبر بگو: قرآن برای کسانی که به آن ایمان آورده اند هدایت و شفاست ولی کسانی که ایمان نمی آورند گوششان کر است، نابینا هستند و حق را نه می شنوند و نه می بینند؛ از شدت دوری آنها از حق، بدان می ماند که از راه دور صدایی را می شوند، اما چیزی از آن درک نمی کنند.
ما قرآن را به زبان عربی نازل فرمودیم تا شما آن را بهتر درک کنید و بتوانید درباره آیات آن به تدبر و تعقل بپردازید. (آیه 3- سوره زّخرف)
ای پیامبر ما قرآن را به زبان مادری تو بیان فرمودیم تا آسان باشد که قوم تو معانی را درک کنند و پند گیرند. (سوره 58- سوره دخان)

منبع:نون و آب


اعظم :


ممنون از دوستان خوب که در بحث مشارکت کردن
سوال معصومه جان البته این نبود که چرا قرآن عربیه که در این صورت جواب سوده جان خیلی مناسبه
این بود که منم به عنوان یه فرد عادی باید متوجه فصاحت و بلاعت قرآن بشم اگه معجزه بودنش دراینه
که منم گفتم درجاتی از تخصص در زبان لازمه که چند و چون این فصاحت و بلاغت رو در بیاره
ولی اینجور نیست که کلا ما هم متوجهش نشیم اصلا همونطور که ساجده جان گفتن
روونی کلام ، ساده بودن و درعین حال معنادار بودنش در مقایسه با سایر متون عربی مثل نهج البلاغه، اهنگین بودنش
اینا رو که می فهمم
مثل اینکه من حظ و بهره م رو از زیبایی شعر سعدی و حافظ می برم ولی اون که تخصصش ادبیات قطعا بیشتر از من صنایع ادبی و .... رو در شعرشون بیشتر تشحیص میده و بیشتر سر تعظیم فرود میاره در برابر قدرت کلامشون

سوده :


موافقم.البته اون زمان همونطور که هممون هم میدونیم نظم و شاعری باب بوده و اینکه کسی که حتی سواد نداشته کلامی با مفاهیم بالا رو در صنعت ادبی عرب بیاره و اونم نه ده بیست صفحه بلکه کل یک کتاب رو اینرو میشه به معجزه تفسیر کرد. و اینکه بیان قران طوریه که مردم اون زمان با فهم خودشون درکش میکردن و مردم این زمان هم با کمی تعقل در نحوه ی بیان و چیزهایی که در آیات نهفته است میتونن مسایل جدیدتری رو درک کنن و یا حداقل منطبق کنن. اخیرا یه مطلبی خوندم راجع به سیاهچاله ها و اینکه میدونید سیاهچاله یه ستاره در خود فرو ریخته است که در اثر چگال شدن بحرانی جاذبه فوق عظیم پیدا میکنه. در سوره صافات ایه ۴۱ ثاقب رو معرفی میکنه از ریشه ثقب یعنی چاه و چاله و معنای خودش ستاره ی کوبنده است یعنی مفهومی شبیه در هم فرو ریختن.
و کم نیستن این قبیل کلمات و ایات در قرآن که منطبق با دانش روز هستن. اینه که قرآنو واسه هر نسلس معجزه میکنه.
و همه اینا رو آورده صرفا به خاطر اینکه با قلبی مطمین باورش کنیم و به نکات اصلی که ما رو رهنمون شده عمل کنیم.
خوشحالم ازینکه تو گروهی عضو شدم که میشه بحث قرآنی کرد.

اعظم :

درسته
منم نوشتم دیشب که فصاحت و بلاغت فقط یه جنبه از اعجاز قرآنه
اخبار غیبی ، علمی و .... به خصوص دوای دردهای پنهان بشریت که از عهد ادم بوده و تا الان هم هست
حتی در بخش خانه و خانواده حقوق زوجین در طلاق که بسیار نو و امروزی به نظر می رسید و در سوره بقره بهش اشاره کردیم
و خیلی خیلی موارد دیگه که برای هر کسی که وقت بذاره
و مهم تر از اونا
با این ایات زندگی کنه
بشیار قابل لمسه


یه امار یهت بدم وحشتناک خدمت دوستان
متاسفانه متاسفانه
ما در این متوسط سی سال (متوسط اعضای گروه اینجا حدودا ) اندازه مدت زمانی که یه بچه میره پیش دبستانی که برای دبستان اماده بشه
وقت رو قرآن نداشتیم

خیلی فجیعه ها

حالا قرآنی زندگی کنیم یه بحث جداست

معصومه ک :

ممنون از همگی. ما بحث ها رو دنبال می کنیم و استفاده می کنیم.



فاطمه ق :


ممنون خیلی استفاده کردیم بله درسته نهایتش این بوده که اگه در خانواده مذهبی بزرگ شدیم میتونیم قرآن رو روان بخونیم و گاهی ترجمه ها شو یه نگاهی بندازیم انشاله تا پایان این دوره هم بتونیم گوشه ای از مفاهیم آن رو درک کنیم این بحثها خیلی مفیده چون معمولا سوال همه ماها هست و یا حداقل در جواب به ابهامات بقیه میتونیم اطلاعاتی برای بحث داشته باشیم
ممنون از همه بزرگواران


نفیسه :


در پاسخ به سوال مطرح شده دیروز نظر من اینه که اعراب پیش از اسلام با اینکه بی سواد واهل خوندن ونوشتن نبودن اما از لحاظ زبان و ادبیات به درجه بالایی رسیده بودن و قبایل عرب برای کسب مهارت بیشتر در فصاحت و بلاغت مدام در حال مسابقه و رقابت با هم به سر میبردن و همین هم باعث شده بود که به درجه بالایی از این فن دست پیدا کنن و به اون افتخار کرده و مایه مباهاتشون بر سایر ملل بشه تا جایی که دیگر ملتها به خصوص ایرانیان رو عجم یعنی بی زبان بخونن.در این شرایط قران نازل شده و برای اینکه توجه ها رو به خودش جلب کنه وبر اهل فن ثابت کنه که یه کلام عادی نیست از در فصاحت وبلاغت وارد میشه دقیقا همون مثالی که اعظم خانم اورد که معجزه عصای حضرت موسی(ع)را ساحران فهمیدن که عادی نیست چون متخصص امر بودن.جالب اینکه قران اعراب رو به تحدی یا مبارزه طلبی دعوت میکنه که شما با این همه ادعا فقط یه ایه بیارین.ولی با تموم دشمنی که با پیامبر داشتن،میخواستن ولی موفق نشدن.لازم به ذکره فصاحت وبلاغت بدین معناست که در بیان مطلب ومقصودمورد نظر بتوان از الفاظ شیوا و زیبا وترکیبات سنجیده و اعجاز وخوش اهنگ بهره بردو محققین ادب عرب معتقدن که این وجه در تک تک سوره های قران مشهوده.فهم این نوع از اعجاز قران فقط توسط متخصصین امر صورت میگیره و یا اینکه باید انقدر به عربی مسلط بود وتاریخ اون دوران رو دونست تا درکنار فهم لغات،شان نزول و...رو هم درک کرد.هنوز هم فصاحت وبلاغت در قران برای متخصصین ادبیات عرب روشنه.البته برای درک اعجاز قران نیاز نیست عربی بدونیم بلکه تنها برای دونستن اینکه قران فصیح وبلیغه باید به زبان عربی مسلط بود چون جنبه های اعجاز قران فقط مختص به این مورد نیست.مثل خبرهای غیبی از گذشته و اینده-اعجاز علمی قران و....


ولی انچه که باعث شگفتی اعراب اون زمان بود و باعث شد به قران انگ سحر وجادو بزنن چند مورد بود یکی از اونا فصاحت وبلاغت قران بود که چون به نظرشون عادی نمیومد و حاضر نبودن از موضع خود کوتاه بیان و اونو جادو میگفتن.حال که متخصصان فن اعم از مسلمان وغیر مسلمان ودوست ودشمن مهر تایید بر اعجاز این وجه قران زده و چون یه گروه خاص مغرضی نبودن،برامون کفایت میکنه.دیگر وجه اعجاز قران سبک ونظم اونه.چون نه شعر است یعنی قافیه و وزن وتخیل و...ندارد و نه نثر است بلکه کلامی خاصه که قابل تقلید هم نیست ودر گذشته واینده بی سابقه بوده و هست حتی شاعران طراز اولی در اون زمان بودن که پس از نزول قران دیگر شعر نگفتن و معتقد بودن سخنانشون در برابر قران هجو است و بس.مورد دیگه که اعراب اوایل اسلام وحتی بشر کنونی رو متحیر خود کرده جذبه خاصه قرانه و تاثیر شگرف قران در قلوب مردم.به نحویکه مشرکین مردم رو از گوش دادن به قران منع میکردن تا جذب ان نشوند.چیزی که اکنون گاهی به عنوان موسیقی قران خونده میشه.ما که به زبان عرب مسلط نیستیم برای نمونه با گوش دادن به قراءت سوره شمس عبدالباسط دلمون متحول میشه وبه وجد میایم.کم نیستن از این نمونه ها🌹



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۷
* مسافر
شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ق.ظ

207 . صفحه 207



بیستم تیر :



نفیسه :



(آیه 123)- دشمنان نزدیکتر را دریابید! به تناسب بحثهایى که تاکنون پیرامون جهاد در این سوره ذکر شده در این آیه به دو دستور دیگر در زمینه این موضوع مهم اسلام اشاره گردیده است.

نخست روى سخن را به مؤمنان کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! با کفارى که به شما نزدیکترند پیکار کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ).
آیه فوق گرچه از «پیکار مسلحانه»، و از «فاصله مکانى» سخن مى‏گوید، ولى بعید نیست که روح آیه در پیکارهاى منطقى و فاصله‏هاى معنوى نیز حاکم باشد، به این معنى که مسلمانان به هنگام پرداختن به مبارزه منطقى و تبلیغاتى با دشمنان، اول باید به سراغ کسانى بروند که خطرشان براى جامعه اسلامى بیشتر و نزدیکتر است، مثلا در عصر ما که خطر الحاد و مادّیگرى همه جوامع را تهدید مى‏کند، باید مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد، نه این که آنها فراموش شوند، بلکه باید لبه تیز حمله متوجه گروه خطرناکتر گردد، یا مثلا مبارزه با استعمار فکرى و سیاسى و اقتصادى باید در درجه اول قرار گیرد.
دومین دستورى که در زمینه جهاد، در این آیه مى‏خوانیم، دستور شدت عمل است، آیه مى‏گوید: «دشمنان باید در شما یک نوع خشونت احساس کنند» (وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً).
بنابراین تنها، وجود قدرت کافى نیست، بلکه باید در برابر دشمن نمایش قدرت داد.و در پایان آیه به مسلمانان با این عبارت نوید پیروزى مى‏دهد که: «بدانید خدا با پرهیزکاران است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ).

این تعبیر ممکن است علاوه بر آنچه گفته شد،اشاره به این معنى نیز باشد که توسل به خشونت و شدت عمل باید توأم با تقوا باشد، و هیچ گاه از حدود انسانى تجاوز نکند.



(آیه 124)- تأثیر آیات قرآن بر دلهاى آماده و آلوده: به تناسب بحثهایى که درباره منافقان و مؤمنان گذشت، در این آیه و آیه بعد اشاره به یکى از نشانه‏هاى بارز این دو گروه شده است.
نخست مى‏گوید: «و هنگامى که سوره‏اى نازل مى‏شود، بعضى از منافقان به یکدیگر مى‏گویند: ایمان کدامیک از شما را نزول این سوره افزون ساخت»؟ (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً).
و با این سخن مى‏خواستند عدم تأثیر سوره‏هاى قرآن و بى‏اعتنایى خود را نسبت به آنها بیان کنند.
اما قرآن با لحن قاطعى به آنها پاسخ مى‏دهد و ضمن تقسیم مردم به دو گروه، مى‏گوید: «اما کسانى که ایمان آورده‏اند! نزول این آیات بر ایمانشان افزوده و آنها به فضل و رحمت الهى خوشحالند» (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ).


(آیه 125)- «و اما آنها که در دلهایشان بیمارى (نفاق و جهل و عناد و حسد) است، پلیدى تازه‏اى بر پلیدیشان مى‏افزاید»! (وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ).
چرا که در برابر هر فرمان تازه‏اى نافرمانى و عصیان جدیدى مى‏کنند و در مقابل هر حقیقت لجاجت جدیدى، و این سبب تراکم عصیانها و لجاجتها، در وجودشان مى‏شود، و چنان ریشه‏هاى این صفات زشت در روح آنان قوى مى‏گردد «و سر انجام در حال کفر و بى‏ایمانى از دنیا خواهند رفت» (وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ).
قرآن در دو آیه بالا بر این واقعیت تأکید مى‏کند که تنها وجود برنامه‏ها و تعلیمات حیاتبخش براى سعادت یک فرد، یا یک گروه کافى نیست، بلکه آمادگى زمینه‏ها نیز باید به عنوان یک شرط اساسى مورد توجه قرار گیرد.
آیات قرآن مانند دانه‏هاى حیاتبخش باران است که مى‏دانیم «در باغ، سبزه روید و در شوره‏زار، خس!»


(آیه 126)- در این آیه و آیه بعد نیز سخن را درباره منافقان ادامه مى‏دهد، و آنها را مورد سرزنش و اندرز قرار داده مى‏گوید: «آیا آنها نمى‏بینند که در هر سال، یک یا دو بار، مورد آزمایش قرار مى‏گیرند»! (أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ).
و عجب این که با این همه آزمایشهاى پى‏درپى «از راه خلاف باز نمى‏ایستند و توبه نمى‏کنند و متذکر نمى‏شوند» (ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ).
از تعبیر آیه چنین بر مى‏آید که این آزمایش غیر از آزمایش عمومى است که همه مردم در زندگى خود با آن رو برو مى‏شوند. بلکه از آزمایشهایى بوده که باید باعث بیدارى این گروه گردد مثل فاش شدن اعمال سوءشان و ظاهر شدن باطنشان.

(آیه 127)- سپس اشاره به قیافه انکار آمیزى که آنها در برابر آیات الهى به خود مى‏گرفتند کرده، مى‏گوید: «و هنگامى که سوره‏اى از قرآن نازل مى‏شود، بعضى از آنها با نظر تحقیر و انکار نسبت به آن سوره به بعض دیگر نگاه مى‏کنند» و با حرکات چشم، مراتب نگرانى خود را ظاهر مى‏سازند (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ).
ناراحتى و نگرانى آنها از این نظر است که مبادا نزول آن سوره، رسوایى جدیدى برایشان فراهم سازد.
و به هر حال تصمیم بر این مى‏گیرند که از مجلس بیرون بروند، تا این نغمه‏هاى آسمانى را نشنوند، اما از این بیم دارند که به هنگام خروج کسى آنها را ببیند، لذا آهسته از یکدیگر سؤال مى‏کنند: آیا کسى متوجه ما نیست «آیا کسى شما را مى‏بیند»؟! (هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ).
و همین که اطمینان پیدا مى‏کنند جمعیت به سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشغولند و متوجه آنها نیستند «از مجلس بیرون مى‏روند» (ثُمَّ انْصَرَفُوا).
در پایان آیه، به ذکر علت این موضوع پرداخته و مى‏گوید: «آنها به این جهت از شنیدن کلمات خدا ناراحت مى‏شوند که «خداوند قلوبشان را (به خاطر لجاجت و عناد و به خاطر گناهانشان) از حق منصرف ساخته (و یک حالت دشمنى و عداوت نسبت به حق پیدا کرده‏اند) چرا که آنها افرادى بى‏فکر و نفهم هستند» (صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ).


(آیه 128)- آخرین آیات قرآن مجید: این آیه و آیه بعد که آخرین آیاتى است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است، و با آن سوره برائت پایان مى‏پذیرد، در واقع اشاره‏اى است به تمام مسائلى که در این سوره گذشت.
نخست روى سخن را به مردم کرده، مى‏گوید: «پیامبرى از خودتان به سوى شما آمد»! (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ).
«مِنْ أَنْفُسِکُمْ» (از خودتان) اشاره به شدت ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با مردم است، گویى پاره‏اى از جان مردم و روح جامعه در شکل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ظاهر شده است.
پس از ذکر این صفت به چهار قسمت دیگر از صفات ممتاز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در تحریک عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عمیق دارد اشاره کرده، نخست مى‏گوید: «هر گونه ناراحتى و زیان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت کننده است» (عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ).
و به شدت از رنجهاى شما رنج مى‏برد.
دیگر این که: «او سخت به هدایت شما علاقه‏مند است» و به آن عشق مى‏ورزد (حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ).
سپس به سومین و چهارمین صفت اشاره کرده، مى‏گوید: «او نسبت به مؤمنان رءوف و رحیم است» (بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).
بنابراین هرگونه دستور مشکل و طاقت فرسایى را مى‏دهد- حتى گذشتن از بیابانهاى طولانى و سوزان در فصل تابستان، با گرسنگى و تشنگى، براى مقابله با یک دشمن نیرومند در جنگ تبوک- آن هم یک نوع محبت و لطف از ناحیه او و براى نجات شما، از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختى است.


(آیه 129)- در این آیه که آخرین آیه سوره توبه است، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى مى‏دهد که از سرکشیها و عصیانهاى مردم، دلسرد و نگران نشود، مى‏گوید: «اگر آنها روى از حق بگردانند (نگران نباش و) بگو: خداوند براى من کافى است» چرا که او بر هر چیزى تواناست (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ).
«همان خداوندى که هیچ معبودى جز او نیست» و بنابراین تنها پناهگاه اوست (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
آرى «من تنها بر چنین معبودى تکیه کرده‏ام، و به او دلبسته‏ام و کارهایم را به او واگذارده‏ام» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ).
«و او پروردگار عرش بزرگ است» (وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).
جایى که عرش و عالم بالا و جهان ماوراء طبیعت با آن همه عظمتى که دارد، در قبضه قدرت او، و تحت حمایت و کفالت اوست، چگونه مرا تنها مى‏گذارد و در برابر دشمن یارى نمى‏کند؟ مگر قدرتى در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و یا رحمت و عطوفتى بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور مى‏شود؟



اعظم :



ایه 123:
این ایه هم برای من جالب توجه بود
جهاد رو از دشمنان نزدیکتر اغاز کنیم
تفسیر ایه هم نکته های جالبی داشت

در تفسیر المیزان در مورد کلمه " غلظت " نوشته بود که :
معناى (غلظة ) در جمله (و لیجدوا فیکم غلظة ) شدت و سرسختى نشان دادن بخاطر خداست ، و معنایش این نیست که با کفار خشونت و سنگدلى و بد اخلاقى و قساوت قلب و جفا و بى مهرى نشان دهید، زیرا این معنا با هیچ یک از اصول دین اسلام سازگار نیست ، و معارف اسلامى همه آن را مذمت و تقبیح کرده اند، و آیات مربوط به جهاد هم از هر تعدى و ظلم و جفائى نهى کرده ، که شرحش در سوره بقره گذشت .

ایه 123 :
از تفسیر نور :
مساله " الاقرب فی الاقرب " اولویت دادن به انچه در نزدیکی ماست در تمام مسایل اسلامی لحاظ شده است
در انفاق و صدقه : یتیم و فقیر خوبشاوند
در زکات : محرومین محلی و نزدیک
جهاد : دشمنان نزدیکتر
دعوت و تبلیغ : بستگان و خوبشاوندان
مسجد : همسایه مسجد
در سفره و مهمانی : طعامی که نزدیکتره ....


ایه 124:
همین الان هم این خرده گیری بر مسلمونا هستش
که اونایی گه نماز میخونن چرا اینجورن
چرا فلانن
اونایی که قرآن میخونن چرا بهمانن
و اما جواب قرآن :
اگه واقعا اهل ایمان باشن ایات قرآن بر ایمانشون اضافه میکنه

ایه 124 :
منافقین همیشه در طول تاریخ روحیه منفی رو در مسلمونا القا می کردن


ایه 124 : ایجاد نشاط روحی پس از خوندن ایات قرآن نشانه رشد معنوی و ایمانی ادمهاست

ایه 125:
 کفر و حق پوشی از بدترین بیماریهای روحی و دلی است


ایه 125 :

نیک ترین پیفاما و بهترین سخنها هم در ادمی که اهلش نباشه تاثیری نداره
دیگه از قرآن بالاتر


ایه 126 :
 متنبّه نشدن از آزمایشات الهى، نشانه‏ى نفاق و بیمارى قلبى است ومورد سرزنش و توبیخ است. «لا یتوبون و لا هم یذکّرون»


ایه 127:
دو تا از صفات زیبای خداوند در این ایه در پیامبر هم وجود داره "ریوف و رحیم "
چقدر پیامبر مهربانی داریم
در مهایت دلسوزیر

یاد تعبیر حضرت علی افتادم در مورد پیامبر
"طبیب دوار بطبه "پزشکی که در به در دنبال بیماران میره برای درمان

مشتاق
و حریص بر هدایت ادمها


ایه 128 :
اون همه مهربانی و حرص نه به خاطر نیازش به مردمه
چرا که به قول سعدی :

ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

خدا برای او کافی است

رفیق عشق چه کم دارد از نشیب و فراز

حرص او بر هدایت از مهربانی بی نهایت او سرچشمه می گیره

ایه 129:
کسی که خدا را دارد چه کم دارد
و کسی که خدا ندارد ، چه دارد ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۵
* مسافر
جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۸ ق.ظ

206 . صفحه 206



نوزدهم تیر :



نفیسه :



(آیه 118)-

شأن نزول:
سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک» و «مرارة بن ربیع» و «هلال بن امیه» از شرکت در جنگ تبوک، و حرکت همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سرباز زدند، ولى این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستى و تنبلى بود، چیزى نگذشت که پشیمان شدند.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهى کردند، اما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله حتى یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدى با آنها سخن نگوید.
آنها در یک محاصره عجیب اجتماعى قرار گرفتند، بطورى که فضاى مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوایى بزرگ، شهر را ترک گویند و به کوههاى اطراف مدینه پناه ببرند.
سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه در این زمینه نازل گردید.
تفسیر:
زندان محاصره اجتماعى گنهکاران! نه تنها آن گروه عظیم مسلمانان را که در جهاد شرکت کرده بودند، مورد رحمت خویش قرار داد «بلکه آن سه نفر را که (از شرکت در جهاد تخلف ورزیده بودند و) جنگجویان آنها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نیز مشمول لطف خود قرار داد» (وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا).
اما این لطف الهى به آسانى شامل حال آنها نشد، بلکه آن به هنگامى بود که آن سه نفر در محاصره شدید اجتماعى قرار گرفتند، و مردم همگى با آنها قطع رابطه کردند، «آن چنان که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد» (حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ).

سینه آنها چنان از اندوه آکنده شد که گویى «جایى در وجود خویش براى خود نمى‏یافتند» (وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ). تا آنجا که خود آنها نیز از یکدیگر قطع رابطه کردند.
و به این ترتیب همه راهها به روى آنها بسته شد، «و یقین پیدا کردند که پناهگاهى از خشم خدا جز از طریق بازگشت به سوى او نیست» (وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ).
«بار دیگر (رحمت خدا به سراغ آنان آمد، و) توبه و بازگشت حقیقى و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه کنند» (ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا).
چرا که «خداوند توبه پذیر و رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).


آیه 119)- با صادقان باشید: در آیات گذشته، سخن درباره گروهى از متخلفان در میان بود، اما در آیه مورد بحث اشاره به نقطه مقابل آنها کرده به همه مسلمانان دستور مى‏دهد که رابطه خود را با راستگویان و آنها که بر سر پیمان خود ایستاده‏اند محکم بدارید.
نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ).
و براى این که بتوانید راه پر پیچ و خم تقوا را بدون اشتباه و انحراف بپیمائید اضافه مى‏کند: «با صادقان باشید» (وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ).
«صادقین» آنهایى هستند که تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبى انجام مى‏دهند، نه تردیدى به خود راه مى‏دهند، نه عقب نشینى مى‏کنند، نه از انبوه مشکلات مى‏هراسند بلکه با انواع فداکاریها، صدق ایمان خود را ثابت مى‏کنند.
شک نیست که این صفات مراتبى دارد که بعضى مانند امامان معصوم علیهم السّلام در قله آن قرار گرفته‏اند و بعضى دیگر در مرحله پایینتر.


(آیه 120)- مشکلات مجاهدان بى‏پاداش نمى‏ماند: در آیات گذشته بحثهایى پیرامون سرزنش کسانى که از غزوه تبوک خوددارى کرده بودند، به میان آمد، این آیه و آیه بعد به عنوان یک قانون کلى و همگانى، بحث نهایى را روى این موضوع مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «مردم مدینه و بادیه نشینانى که در اطراف این شهر (که مرکز و کانون اسلام است) زندگى مى‏کنند حق ندارند، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تخلف جویند» (ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ).«و نه حفظ جان خود را بر حفظ جان او مقدم دارند» (وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ). چرا که او رهبر امت، و پیامبر خدا، و رمز بقاء و حیات ملت اسلام است.
این وظیفه همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار است که رهبران خویش را همچون جان خویش، بلکه بیشتر گرامى دارند و در حفظ آنان بکوشند و آنها را در برابر حوادث سخت تنها نگذارند، چرا که خطر براى آنها خطر براى امت است.
سپس به پاداشهاى مجاهدان که در برابر هر گونه مشکلى در راه جهاد نصیبشان مى‏شود، اشاره کرده و روى هفت قسمت از این مشکلات و پاداش آن انگشت مى‏گذارد و مى‏گوید: «این به خاطر آن است که هیچ گونه تشنگى به آنها نمى‏رسد» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ). «و هیچ رنج و خستگى پیدا نمى‏کنند» (وَ لا نَصَبٌ).
«و هیچ گرسنگى در راه خدا دامن آنها را نمى‏گیرد» (وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ). «و در هیچ نقطه خطرناک و میدان پرمخاطره‏اى که موجب خشم و ناراحتى کفار است قرار نمى‏گیرند» (وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ).

«و هیچ ضربه‏اى از دشمن بر آنها وارد نمى‏شود» (وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا).
«مگر این که در ارتباط با آن، عمل صالحى براى آنها ثبت مى‏شود» (إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ).
و مسلما پاداش یک به یک آنها را از خداوند بزرگ دریافت خواهند داشت، «زیرا خدا پاداش نیکوکاران را هیچ گاه ضایع نمى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ).


(آیه 121)- «همچنین هیچ مال کم یا زیادى را در مسیر جهاد، انفاق نمى‏کنند» (وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً).
«و هیچ سرزمینى را (براى رسیدن به میدان جهاد و یا به هنگام بازگشت) زیر پا نمى‏گذارند، مگر این که تمام این گامها، و آن انفاقها، براى آنها ثبت مى‏شود» (وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ).«تا سر انجام خداوند این اعمال را به عنوان بهترین اعمالشان پاداش دهد»(لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).


(آیه 122)-
شأن نزول:
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى میدان جهاد حرکت مى‏کرد، همه مسلمانان به استثناى منافقان و معذوران در خدمتش حرکت مى‏کردند، حتى در جنگهایى که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا شرکت نمى‏کرد (سریه‏ها) همگى به سوى میدان مى‏رفتند و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تنها مى‏گذاردند.
آیه نازل شد و اعلام کرد که در غیر مورد ضرورت، شایسته نیست همه مسلمانان به سوى میدان جنگ بروند.
تفسیر:
جهاد با جهل و جهاد با دشمن- این آیه که با آیات گذشته در زمینه جهاد پیوند دارد، اشاره به واقعیتى مى‏کند که براى مسلمانان جنبه حیاتى دارد و آن این که: گرچه جهاد بسیار پراهمیت است و تخلف از آن ننگ و گناه، ولى در مواردى که ضرورتى ایجاب نمى‏کند که همه مؤمنان در میدان جهاد شرکت کنند، مخصوصا در مواقعى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا در مدینه باقى مانده نباید همه به جهاد بروند بلکه لازم است هر جمعیتى از مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند گروهى فریضه جهاد را انجام دهند، و گروه دیگرى در مدینه بمانند و معارف و احکام اسلام را بیاموزند همان گونه که آیه مى‏فرماید: «شایسته نیست مؤمنان همگى به سوى میدان جهاد کوچ کنند چرا از هر گروهى از آنان، طایفه‏اى کوچ نمى‏کند (و طایفه‏اى در مدینه بماند) تا در دین و معارف و احکام اسلام آگاهى یابند» (وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ).
«و به هنگامى که یاران مجاهدشان از میدان بازگشتند احکام و فرمانهاى الهى را به آنها تعلیم دهند و از مخالفت آن انذارشان نمایند» (وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ).
«باشد (که این برنامه موجب شود) که آنها از مخالفت فرمان خدا بپرهیزند» و وظایف خویش را انجام دهند (لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ).
مسأله مهمى که از آیه مى‏توان استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصى است که اسلام براى مسأله «تعلیم» و «تعلم» قائل شده است، تا آنجا که مسلمانان را ملزم مى‏سازد که همه در میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهى بمانند و معارف اسلام را بیاموزند.
یعنى جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است، و اهمیت یکى کمتر از دیگرى نیست، بلکه تا مسلمانان در مسأله جهاد با جهل، پیروز نشوند در جهاد با دشمن پیروز نخواهند شد، زیرا یک ملت جاهل همواره محکوم به شکست است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۸
* مسافر
پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ق.ظ

205 . صفحه 205





هجدهم تیر :


نفیسه :


(آیه 112)- همان گونه که روش قرآن مجید است که در آیه‏اى سخنى را به اجمال برگزار مى‏کند و در آیه بعد به شرح و توضیح آن مى‏پردازد، در این آیه و در ادامه آیه قبل مؤمنان را که فروشندگان جان و مال به خدا هستند با 9 صفت بارز معرفى مى‏کند.

1- «آنها توبه کارانند» (التَّائِبُونَ). و دل و جان خود را به وسیله آب توبه از آلودگى گناه شستشو مى‏دهند.
2- «آنها عبادت کارانند» (الْعابِدُونَ). و در پرتو راز و نیاز با خدا و پرستش ذات پاک او خودسازى مى‏کنند».
3- «آنها (در برابر نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار) سپاس مى‏گویند» (الْحامِدُونَ).
4- «آنها از یک کانون عبادت و پرستش به کانون دیگرى رفت و آمد دارند» (السَّائِحُونَ).
و به این ترتیب برنامه‏هاى خودسازى آنان در پرتو عبادت، در محیط محدودى خلاصه نمى‏شود، و به افق خاصى تعلق ندارد، بلکه همه جا کانون عبودیت پروردگار و خودسازى و تربیت براى آنهاست.
5- «آنها که در برابر عظمت خدا رکوع مى‏کنند» (الرَّاکِعُونَ).
6- «آنها که سر بر آستانش مى‏سایند و سجده مى‏آورند» (السَّاجِدُونَ).
7- «آنها که مردم را به نیکیها دعوت مى‏کنند» (الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ).
8- «آنها که (تنها به وظیفه دعوت به نیکى قناعت نمى‏کنند بلکه) با هر گونه فساد و منکرى مى‏جنگند» (وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
9- «و آنها که (پس از اداى رسالت امر به معروف و نهى از منکر، به آخرین و مهمترین وظیفه اجتماعى خود یعنى) حفظ حدود الهى، و اجراى قوانین او، و اقامه حق و عدالت قیام مى‏کنند» (وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ).
پس از ذکر این صفات نه گانه، خداوند بار دیگر چنین مؤمنان راستین و تربیت یافتگان مکتب ایمان و عمل را تشویق مى‏کند، و به پیامبرش مى‏گوید: «این مؤمنان را بشارت ده» (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 113)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده است که گروهى از مسلمانان به پیامبر اسلام مى‏گفتند: آیا براى پدران ما که در عصر جاهلیت از دنیا رفتند طلب آمرزش نمى‏کنى؟ آیات مزبور نازل شد و به همه آنها اخطار کرد که هیچ کس حق ندارد براى مشرکان استغفار نماید.
تفسیر:
آیه، نخست با تعبیرى رسا و قاطع پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان را از استغفار براى مشرکان نهى مى‏کند و مى‏گوید: «شایسته نیست که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و افراد با ایمان براى مشرکان طلب آمرزش کنند» (ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ).
سپس براى تأکید و تعمیم اضافه مى‏کند: «حتى اگر از نزدیکانشان باشند» (وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبى‏).
بعدا دلیل این موضوع را ضمن جمله‏اى چنین توضیح مى‏دهد: «بعد از آن که براى مسلمانان روشن شد که مشرکان اهل دوزخند» طلب آمرزش براى آنها معنى ندارد (مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).
این کارى است بیهوده و آرزویى نابجا چرا که مشرک به هیچ وجه قابل آمرزش نیست.



(آیه 114)- در این آیه به پاسخ این سؤال- که اگر این کار ممنوع است چرا ابراهیم براى «آزر» استغفار کرد؟- پرداخته مى‏گوید: «و استغفار ابراهیم براى پدرش [عمویش آزر] به خاطر وعده‏اى بود که به او داد، اما هنگامى که براى او آشکار شد که وى دشمن خداست از او بیزارى جست» و برایش استغفار نکرد (وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ).در پایان آیه اضافه مى‏کند: «ابراهیم (کسى بود که در پیشگاه خدا خاضع و از خشم و غضب پروردگار خائف و ترسان، و مردى بزرگوار و) مهربان و بردبار بود» (إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ).
هر گونه پیوندى با دشمنان باید قطع شود:
از آیات متعددى از قرآن این موضوع به خوبى استفاده مى‏شود که هرگونه پیوند و همبستگى خویشاوندى و غیر خویشاوندى باید تحت الشعاع پیوندهاى مکتبى قرار گیرد و این پیوند (ایمان به خدا و مبارزه با هرگونه شرک و بت پرستى) باید بر تمام روابط مسلمانان حاکم باشد، چرا که این پیوند یک پیوند زیر بنایى و حاکم بر همه مقدرات اجتماعى آنهاست.


(آیه 115)-
شأن نزول:
گروهى از مسلمانان قبل از نزول فرائض و واجبات چشم از جهان بسته بودند، جمعى خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و در باره سرنوشت آنها اظهار نگرانى کردند، و چنین مى‏پنداشتند که آنها شاید گرفتار مجازات الهى به خاطر عدم انجام این فرائض باشند. آیه نازل شد و این موضوع را نفى کرد.
تفسیر:
مجازات پس از تبیین- این آیه اشاره به یک قانون کلى و عمومى است، که عقل نیز آن را تأیید مى‏کند و آن این که تکلیف و مسؤولیت همواره بعد از بیان احکام است، و این همان چیزى است که در علم اصول از آن تعبیر به قاعده «قبح عقاب بلا بیان» مى‏شود.
لذا در آغاز مى‏فرماید: «چنین نبوده که خداوند گروهى را پس از هدایت گمراه سازد تا این که آنچه را که باید از آن بپرهیزند براى آنها تبیین کند» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند به هر چیزى داناست» (إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
یعنى علم و دانایى خداوند ایجاب مى‏کند که تا چیزى را براى بندگان بیان نکرده است، کسى را در برابر آن مسؤول نداند و مؤاخذه نکند.


(آیه 116)- در این آیه روى این مسأله تکیه و تأکید مى‏کند که: «حکومت آسمانها و زمین براى خداست»(إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و نظام حیات و مرگ نیز در کف قدرت اوست، اوست که «زنده مى‏کند و مى‏میراند» (یُحْیِی وَ یُمِیتُ).
و بنابراین «هیچ ولىّ و سرپرست و یاورى جز خدا ندارید» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
اشاره به این که، شما نباید بر غیر او تکیه کنید، و بیگانگان از خدا را پناهگاه یا مورد علاقه خود قرار دهید، و پیوند محبت خویش را با این دشمنان خدا از طریق استغفار یا غیر آن بر قرار و محکم دارید.


(آیه 117)-
شأن نزول:
این آیه در مورد غزوه تبوک و مشکلات طاقت فرسایى که به مسلمانان در این جنگ رسید نازل شده، این مشکلات به قدرى بود که گروهى تصمیم به بازگشت گرفتند اما لطف و توفیق الهى شامل حالشان شد، و همچنان پابرجا ماندند.
تفسیر:
این آیه اشاره به شمول رحمت بى‏پایان پروردگار نسبت به پیامبر و مهاجرین و انصار در آن لحظات حساس کرده، مى‏گوید:«رحمت خدا شامل حال پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مهاجران و انصار، همانها که در موقع شدت و سختى از او پیروى کردند، شد» (لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ).
سپس اضافه مى‏کند: «این شمول رحمت الهى به هنگامى بود که بر اثر شدت حوادث و فشار ناراحتیها نزدیک بود دلهاى گروهى از مسلمانان از جاده حق منحرف شود» و تصمیم به مراجعت از تبوک بگیرند (مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ).
دگر بار تأکید مى‏کند که «بعد از این ماجرا، خداوند رحمت خود را شامل حال آنها ساخت، و توبه آنها را پذیرفت، زیرا او نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم است» (ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).



اعظم :



ایه 112 :
جالب بود برای من تا به حال کلمه سایحون رو در قرآن در اوصاف مومنین ندیده بودم
تو تفاسیر مختلف هم دیدم
یکی از معناهای اون روره دار بود که البته احتمال ضعیفی داده شده بود که منظور این معنا باشه
سایح به معنای سیر و سیاحت کننده در زمین هستش
ولی در دو تفسیر المیزان و تسنیم با توجه به سایر صفات ذکر شده برای مومنین در این و با توجه به کاربرد کلمه های هم ردیف این کلمه در احادیث همون معنایی ازش گزفته شده بود که در تفسیری که نفیسه جان گذاشتن اومده


وسیرکنندگانی هستند که همواره با گامهای خوداز این مسجد به آن منبر ومحفل دینی می شتابند


بعضى دیگر از مفسران سیاحت را به معنى سیر و گردش در روى زمین و مشاهده آثار عظمت خدا و شناخت جوامع بشرى و آشنائى به عادات و رسوم و علوم و دانشهاى اقوام که اندیشه انسان را زنده و فکر او را پخته مى سازد، دانسته اند.
بعضى دیگر از مفسران سیاحت را به معنى سیر و حرکت به سوى میدان جهاد و مبارزه با دشمن مى دانند، و حدیث نبوى معروف را (ان سیاحة امتى الجهاد فى سبیل الله ) (سیاحت امت من جهاد در راه خدا است ) شاهد آن گرفته اند.
و سر انجام بعضى آنرا به معنى سیر عقل و فکر در مسائل مختلف مربوط به جهان هستى ، و عوامل سعادت و پیروزى ، و اسباب شکست و ناکامى دانسته اند.
ولى با توجه به اوصافى که قبل و بعد از آن شمرده شده معنى اول مناسبتر از همه به نظر مى رسد، هر چند اراده تمام این معانى از این کلمه ، نیز کاملا ممکن است ، زیرا همه این مفاهیم در مفهوم سیر و سیاحت جمع است .


ایه 113:
عواطف و احساسات فامیلى، باید تحت الشعاع روابط دینى و مکتبى باشد


ایه 115 :
تهدیدی بدای مومنین
اگر از دستورهایی که خداوند بیان کرده اطاعت نکنند و پرهیزکاری در اون دستورات نکنن بعد از هدایت دچار گمراهی میکنه


...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 112 و 114 سوره یونس :



معصومه :


ببخشید اما من معنی سایحون رو نفهمیدم.
نیاز ب توضیح بیشتری داره.


حدود الله عبارتیه که تو قران تکرار شده ولی من هنوز درک روشنی از این عبارت ندارم , ایا منظور قوانین شریعت است؟



مریم:


این برداشت من درسته؟؟!! مومنان برای خویشاوندان و نزدیکانشون که مشرک از دنیا رفته بودن از پیامبر طلب آمرزش خواستن.... آیه نازل شد که برای مشرکان طلب آمرزش نکن! چون جایگاهشون جهنمه... اما درباره ی کسانی که قبل از مبعوث شدن پیامبر از دنیا رفتن و مشرک بودن خدا ممکنه تخفیف قایل بشه و ببخششون چون احکامش رو بیان نکرده بوده؟؟!!

و اگه اینطوره چطور پیامبر ما و خاندانش یکتار پرست بودن و پیرو آیین حضرت ابراهیم؟؟ آیا این خودش دلیلی برااین نیست که دین یکتاپرستی قبلا به مردم عربستان عرضه شده بوده!!؟؟

در مورد سوال معصومه جان در مورد حدود الله
پاسخ از مرکز گفتگوهای دینی

مراد از حدود الله به صورت عام در قرآن چیست؟
" حدود" جمع " حد " و در اصل به معنى جلوگیرى و منع کردن است، و سپس به هر چیزى که فاصله میان دو شى‏ء باشد، و آنها را از هم متمایز سازد، گفته مى‏شود، مثلا حد خانه و حد باغ و حد شهر و کشور، به نقاطى گفته مى‏شود، که آنها را از نقاط دیگر جدا مى‏سازد.

منظور از حدود الله در قرآن مرزهای الهی است مانند: مرز میان حلال و حرام ، مرز میان ممنوع و مجاز ...

تعبیر ( تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ ) در چندین مورد از آیات قرآن مجید آمده است، و همه آنها بعد از بیان یک سلسله از احکام و مقررات اجتماعى است، مثلا در آیه 187 بقره بعد از اعلام ممنوعیت آمیزش جنسى در اعتکاف و احکامى درباره روزه، و در آیات 229 و 230 بقره و آیه 10 سوره طلاق بعد از بیان قسمتى از احکام طلاق و در آیه 4 سوره مجادله بعد از بیان کفاره" ظهار" آمده است.

در تمام این موارد احکام و قوانینى وجود دارد، که تجاوز از آنها ممنوع است، و به همین جهت به عنوان مرز الهى شناخته شده‏اند.

حدود الهى، تنها در نماز، زکاة، حج و جهاد نیست، مراعات مسائل خانوادگى نیز از حدود الهى است‏.



مریم جان من اینطور برداشت کردم از ایه 115
که اونایی که قبل از نزول ایه 113 برای رفتگان مشرکشون طلب امرزش میکردن گناهی مرتکب نشدن
ولی اونایی که بعد نزول ایه 113 بازهم به شیوه خودشون طلب امرزش خواهی میکنن اونایی هستند که راه گمراهی رو در پیش گرفتن چون بد خلاف دستور صریح ایه 113 عمل کردن
...........
و گرنه که ایین یکتاپرستی (دین حنیف) قبل از اسلام هم بوده و وجود داشته


نفیسه :


سلام.از دوستانی که سوالات رو مطرح کردن و همینطور از اعظم خانم بابت نکته ها و پاسخهاشون تشکر میکنم.فقط دو نکته رو به نظرم اومد مطرح کنم یکی در مورد حدودالله ودیگری برداشتم از ایات 113 و 115 این سوره: ازهری میگوید(تهذیب 3/419): حدود الله دو گونه است: 1- حدودی که خداوند در خوراک، نوشیدنی، ازدواج و غیره برای مردم معین نموده وامر کرده است که کسی از محدوده ی آن ها نگذرد وتجاوز نکند. 2- عقوبت هایی که برای مرتکبین موارد فوق در نظر گرفته است، مثل حدسرقت و زنا و... .

یکتا پرستی از زمان حضرت آدم بوده وبا مبعوث شدن پیامبران این امر توحیدی بارها وبارها به مردم تذکر داده میشده.مشرکین مکه هم خدا را به عنوان خالق قبول داشتند و بت ها را هم بعنوان واسطه در پیشگاه خدا می پرستیدند و به توحید افعالی اعتقادی نداشتند و هر چه از خدا می خواستند به بتها می گفتند که انها واسطه رزق شوند در محضر خداوند.حتی ابوجهل هم خدا رو قبول داشته.منتها اینها بتها رو شریک خداوند قرار میدادند.و طبق این ایه شرک گناهی است نابخشودنی وکسی که مشرک بمیره جایگاهش جهنمه مگر اینکه در زمان حیاتش توبه کرده باشه.ادیان اسمانی توحیدی قبل از اسلام در بین عرب بوده ولی برخی از اعراب بر مشرک بودنشون عناد واصرار می‌ورزیدند.در واقع خداوند بدون اتمام حجت کسی رو عذاب نمیکنه. شرک بزرگترین گناه کبیره است وهیچ امیدی به بخشش ان طبق ایه 113 این سوره نیست.اما در مورد ایه 115:عده ای از مسلمانان قبل از اینکه احکامی نازل بشه از دنیا میرفتند و در زمان حیاتشون احکام رو به سبک جاهلیت انجام میدادند مثل قوانین ارث که قبلا در سوره نساء داشتیم که برای نمونه در عصر جاهلیت رسم بر این بود که فقط مردان ارث ببرند. ایه نازل شد و زنان و کودکان نیز جز وراث معرفی شدند.حال اگه کسی قبل از نزول این ایات بمیرد چون اتمام حجت براش نشده گناهی بر او نیست و بخشیده میشود.در واقع آیه 113 در مورد مشرکان است وعدم بخشش انها بعد مرگشان و آیه 115 در مورد عدم عذاب مسلمانی است که با این اوصاف در گذشتند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۱
* مسافر
چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۴ ق.ظ

204 . صفحه 204



هفدهم تیر :


نفیسه :


(آیه 107)-

شأن نزول:
این آیه در باره گروهى دیگر از منافقان است که براى تحقق بخشیدن به نقشه‏هاى شوم خود اقدام به ساختن مسجدى در مدینه کردند که بعدا به نام مسجد «ضرار» معروف شد.
خلاصه جریان چنین است: گروهى از منافقان نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و عرض کردند به ما اجازه ده مسجدى در میان قبیله بنى سالم (نزدیک مسجد قبا) بسازیم تا افراد ناتوان و بیمار و پیرمردان از کار افتاده در آن نماز بگزارند، و این در موقعى بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عازم جنگ تبوک بود.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها اجازه داد، ولى آنها اضافه کردند آیا ممکن است شخصا بیایید و در آن نماز بگزارید؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود من فعلا عازم سفرم.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از تبوک بازگشت نزد او آمدند و گفتند اکنون تقاضا داریم به مسجد ما بیایى و در آنجا نماز بگزارى، و از خدا بخواهى ما را برکت دهد، و این در حالى بود که هنوز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد دروازه مدینه نشده بود.
در این هنگام پیک وحى خدا نازل شد و سلسله آیات (107- 110) را آورد و پرده از اسرار کار آنها برداشت.
و به دنبال آن پیامبر دستور داد مسجد مزبور را آتش زنند، و بقایاى آن را ویران کنند، و جاى آن را محل ریختن زباله‏هاى شهر سازند!

تفسیر:
بتخانه‏اى در چهره مسجد! در این آیه به وضع گروه دیگرى از مخالفان اشاره کرده، مى‏گوید: «گروهى دیگر از آنها مسجدى در مدینه اختیار کردند» که هدفهاى شومى زیر این نام مقدس داشتند (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً).
سپس هدفهاى آنها را در چهار قسمت زیر خلاصه مى‏کند:
1- منظور آنها این بود که با این عمل «ضرر و زیانى» به مسلمانان برسانند (ضِراراً).
2- «تقویت مبانى کفر» و بازگشت دادن مردم به وضع قبل از اسلام (وَ کُفْراً).
3- «ایجاد تفرقه در میان صفوف مسلمانان» (وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ).
زیرا با اجتماع گروهى در این مسجد، مسجد «قبا» که نزدیک آن بود و یا مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که از آن فاصله داشت از رونق مى‏افتاد.
از این جمله، چنین بر مى‏آید که نباید فاصله بین مساجد آن چنان باشد که روى اجتماع یکدیگر اثر بگذارند.
4- آخرین هدف آنها این بود که: «مرکز و کانونى براى کسى که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود (و سوابق سوئش بر همگان روشن بود) بسازند تا از این پایگاه نفاق، برنامه‏هاى خود را عملى سازند» (وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ).
ولى عجب این است که تمام این اغراض سوء و اهداف شوم را در یک لباس زیبا و ظاهر فریب پیچیده بودند «و حتى سوگند یاد مى‏کردند که ما جز نیکى قصد و نظر دیگرى نداشتیم» (وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏).
ولى قرآن اضافه مى‏کند: «خداوندى (که از اسرار درون همه آگاه است و غیب و شهود برایش یکسان مى‏باشد) گواهى مى‏دهد که بطور مسلم آنها دروغگو هستند» (وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).


(آیه 108)- خداوند در این آیه تأکید بیشترى روى این موضوع حیاتى کرده، به پیامبرش صریحا دستور مى‏دهد که: «هرگز در این مسجد قیام به عبادت مکن» و نماز مگزار (لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً).
بلکه به جاى این مسجد «شایسته‏تر این است که در مسجدى قیام به عبادت کنى که شالوده آن در روز نخست بر اساس تقوا گذارده شده است» (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ).
نه این مسجدى که شالوده و اساسش از روز نخست بر کفر و نفاق و بى‏دینى و تفرقه بنا شده است.
سپس قرآن اضافه مى‏کند: علاوه بر این که این مسجد از اساس بر شالوده تقوا گذارده شده، «گروهى از مردان در آن به عبادت مشغولند که دوست مى‏دارند خود را پاکیزه نگه دارند، و خدا پاکیزگان را دوست دارد» (فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ).
پاکیزگى و طهارت در اینجا معنى وسیعى دارد که هرگونه پاکسازى روحانى از آثار شرک و گناه، و جسمانى از آثار آلودگى به کثافات را شامل مى‏شود.

(آیه 109)- در این آیه مقایسه‏اى میان دو گروه مؤمنان که مساجدى همچون مسجد قبا را بر پایه تقوا بنا مى‏کنند با منافقانى که شالوده کار خود را بر کفر و نفاق و تفرقه و فساد قرار مى‏دهند به عمل آمده است.
نخست مى‏گوید: «آیا کسى که بناى آن مسجد را بر پایه تقوا و پرهیز از مخالفت فرمان خدا و جلب خشنودى او نهاده است بهتر است، یا کسى که شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستى در کنار دوزخ نهاده که به زودى در آتش جهنم سقوط خواهد کرد»! (أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى‏ تَقْوى‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى‏ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ).
تشبیه فوق با نهایت روشنى و وضوح بى‏ثباتى و سستى کار منافقان و استحکام و بقاى کار اهل ایمان و برنامه‏هاى آنها را روشن مى‏سازد.
و از آنجا که گروه منافقان هم به خویشتن ستم مى‏کنند و هم به جامعه، در آخر آیه مى‏فرماید: «خداوند ظالمان را هدایت نمى‏کند»(وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)


(آیه 110)- در این آیه اشاره به لجاجت و سرسختى منافقان کرده، مى‏گوید:
آنها چنان در کار خود سرسختند و در نفاق سرگردان، و در تاریکى و ظلمت کفر حیرانند که حتى «بنایى را که خودشان بر پا کردند همواره به عنوان یک عامل شک و تردید- یا یک نتیجه شک و تردید- در قلوب آنها باقى مى‏ماند، مگر این که دلهاى آنها قطعه قطعه شود و بمیرند» (لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ).
و در آخر آیه مى‏گوید: «و خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
اگر به پیامبرش دستور مبارزه و درهم کوبیدن چنین بناى ظاهرا حق به جانبى را داد به خاطر آگاهى از نیات سوء بنا کنندگان و باطن و حقیقت این بنا بود این دستور عین حکمت و بر طبق مصلحت و صلاح حال جامعه اسلامى صادر شد نه یک قضاوت عجولانه بود و نه زاییده یک هیجان و عصبانیت.


(آیه 111)- یک تجارت بى‏نظیر! از آنجا که در آیات گذشته در باره متخلفان و جهاد سخن به میان آمد، در این آیه و آیه بعد مقام والاى مجاهدان با ایمان، با ذکر مثال جالبى، بیان شده است.
در این مثال خداوند خود را خریدار و مؤمنان را فروشنده معرفى کرده، و مى‏گوید: «خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریدارى مى‏کند، و در برابر این متاع، بهشت را به آنان مى‏دهد» (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ).
و از آنجا که در هر معامله در حقیقت «پنج رکن اساسى» وجود دارد، در این آیه به تمام این ارکان اشاره کرده است.
خودش را «خریدار» و مؤمنان را «فروشنده» و جانها و اموال را «متاع» و بهشت را «ثمن» (بها) براى این معامله قرار داده است.
منتها طرز پرداخت این متاع را با تعبیر لطیفى چنین بیان مى‏کند: «آنها در راه خدا پیکار مى‏کنند، و دشمنان حق را مى‏کشند و یا در این راه کشته مى‏شوند» و شربت شهادت را مى‏نوشند (یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ).
و به دنبال آن به «اسناد» معتبر و محکم این معامله که پنجمین رکن است اشاره کرده، مى‏فرماید: «این وعده حقى است بر عهده خداوند که در سه کتاب آسمانى تورات، انجیل و قرآن آمده است» (وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ).
سپس براى تأکید روى این معامله بزرگ اضافه مى‏کند: «چه کسى وفادارتر به عهدش از خداست»؟ (وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ).
یعنى گرچه بهاى این معامله فورا پرداخت نمى‏شود، اما خطرات نسیه را در بر ندارند! چرا که خداوند به حکم قدرت و توانایى و بى‏نیازى، از هر کس نسبت به عهد و پیمانش وفادارتر است.
و از همه جالبتر این که پس از انجام مراسم این معامله، همان گونه که در میان تجارت کنندگان معمول است، به طرف مقابل تبریک گفته و معامله را معامله پرسودى براى او مى‏خواهد و مى‏گوید: «بشارت باد بر شما به این معامله‏اى که انجام دادید» (فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ).
«و این پیروزى و رستگارى بزرگى براى همه شماست» (وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).


اعظم :


ایه 107:
ظاهر شعارها و اعمال منافقین گولمون نزنه


ایه 107:
نیت اعمال خیلی خیلی مهمه
حتی تو ساخت مسجد و کارهای به ظاهر خیر دیگه


ایه 107:
شکستن وحدت مسلمین همطراز کفره
کفرا و تفریقا بین المومنین

ایه 107:
سوگند دروغ از شیوه های منافقینه "لیحلفن"


ایه 107:
در اسلام هر ضرری ممنوعه حتی تحت عنوان مسجد



ایه 108:
باز هم اهمیت نیت در اعمال خیر
ساخت مسجد بر بنای تقوی


ایه 108:
مسجد جایگاهی هستش برای اونایی که میخوان پاک باشن و پاک بمونن


ایه 108:
اشتیاق به خودسازى و تمایل به پاک سازى روح و اندیشه، ارزشى والا در بینش الهى
فیه رجال یحبون أن یتطهروا و اللّه یحب المطهرین

ایه 108:
خداوند، دوستدار جویندگان پاکى و طهارت است.
رجال یحبون أن یتطهروا و اللّه یحب المطهرین



ایه 109:
زوم بنا نهادن همه کارها و برنامه هاى زندگى، بر اساس تقواى الهى و رضاى خدا
أفمن أسّس بنینه على تقوى من اللّه و رضون


ایه 109:
ملاک ارزشمندی هر موسسه ای رضایت الهی و رعایت تقوا در بنیان تاسیسشه


ایه 109: سوءاستفاده از مراکز دینی و باورهای دینی مردم ظلمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۴
* مسافر
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۸ ق.ظ

203 . صفحه 203


شانزدهم تیر :


نفیسه :


(آیه 100)- پیشگامان اسلام! به دنبال آیات گذشته که بیان حال کفّار و منافقان را مى‏نمود در این آیه اشاره به گروههاى مختلف از مسلمانان راستین شده است و آنها را در سه گروه مشخص تقسیم مى‏کند.

1- «پیشگامان نخستین از مهاجرین» (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ).
یعنى آنها که در اسلام و هجرت پیشگام بوده‏اند.
2- آنها که پیشگام در «نصرت و یارى پیامبر و یاران مهاجرش بودند» (وَ الْأَنْصارِ).
3- «و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند» (وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ).
و با انجام اعمال نیک، و قبول اسلام، و هجرت، و نصرت آیین پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها پیوستند.
جالب توجه این که: همه متفقا گفته‏اند نخستین کسى که از زنان، مسلمان شد «خدیجه» همسر وفادار و فداکار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، و اما از مردان، همه دانشمندان و مفسران شیعه به اتفاق گروه عظیمى از دانشمندان اهل سنت «على» علیه السّلام را نخستین کسى مى‏دانند که دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را پاسخ گفت.
پس از ذکر این گروه سه گانه مى‏فرماید: «هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى شده‏اند» (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).
رضایت خدا از آنها به خاطر ایمان و اعمال صالحى است که انجام داده‏اند، و خشنودى آنان از خدا به خاطر پاداشهاى گوناگون و فوق العاده و پراهمیت است که به آنان ارزانى داشته.
با این که جمله گذشته همه مواهب و نعمتهاى الهى را در بر داشت (مواهب مادى و معنوى، جسمانى و روحانى) ولى به عنوان تأکید و بیان «تفصیل» بعد از «اجمال» اضافه مى‏کند:
«و خداوند براى آنها باغهایى از بهشت فراهم ساخته که از زیر درختانش نهرها جریان دارند» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ).
از امتیازات این نعمت آن است که جاودانى است و «همواره در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها أَبَداً).«و این است پیروزى بزرگ» (ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
چه پیروزى از این برتر که انسان احساس کند آفریدگار و معبود و مولایش از او خشنود است و کارنامه قبولى او را امضا کرده؟



(آیه 102)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه روایاتى نقل شده که در بیشتر آنها به نام «ابو لبابه انصارى» برخورد مى‏کنیم، طبق روایتى او با دو یا چند نفر دیگر از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از شرکت در جنگ «تبوک» خوددارى کردند اما هنگامى که آیاتى را که در مذمت متخلفین وارد شده بود شنیدند بسیار ناراحت و پشیمان گشتند، خود را به ستونهاى مسجد پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بستند و هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بازگشت و از حال آنها خبر گرفت عرض کردند: آنها سوگند یاد کرده‏اند که خود را از ستون باز نکنند تا این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین کند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من نیز سوگند یاد مى‏کنم که چنین کارى نخواهم کرد مگر این که خداوند به من اجازه دهد.
آیه نازل شد و خداوند توبه آنها را پذیرفت، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را از ستون مسجد باز کرد.
آنها به شکرانه این موضوع همه اموال خود را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تقدیم داشتند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هنوز دستورى در این باره بر من نازل نشده است، چیزى نگذشت که آیه بعد نازل شد و دستور داد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قسمتى از اموال آنها را بگیرد.

تفسیر:
توبه کاران- پس از اشاره به وضع منافقان داخل و خارج مدینه در آیه قبل در اینجا با اشاره به وضع گروهى از مسلمانان گناهکار که اقدام به توبه و جبران اعمال سوء خود کردند، مى‏فرماید: «گروه دیگرى از آنها به گناهان خود اعتراف کردند» (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ).
«و اعمال صالح و ناصالح را به هم آویختند» (خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً).
سپس اضافه مى‏کند: «امید مى‏رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد» و رحمت خویش را به آنان بازگرداند (عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ).«زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» و داراى رحمتى وسیع و گسترده (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).


(آیه 103)- زکات عامل پاکى فرد و جامعه: در این آیه به یکى از احکام مهم اسلامى یعنى مسأله زکات اشاره شده است، و به عنوان یک قانون کلّى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که «از اموال آنها صدقه یعنى زکات بگیر» (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً).
دستور «خذ» (بگیر) دلیل روشنى است که رئیس حکومت اسلامى مى‏تواند زکات را از مردم بگیرد، نه این که منتظر بماند که اگر مایل بودند خودشان بپردازند و اگر نبودند نه! سپس به دو قسمت از فلسفه اخلاقى و روانى و اجتماعى زکات اشاره کرده، مى‏فرماید: «تو با این کار آنها را پاک مى‏کنى و نموّ مى‏دهى» (تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها).
آنها را از رذائل اخلاقى، از دنیا پرستى و بخل پاک مى‏کنى، و نهال نوع دوستى و سخاوت و توجه به حقوق دیگران را در آنها پرورش مى‏دهى.
از این گذشته، مفاسد و آلودگیهایى که در جامعه به خاطر فقر و فاصله طبقاتى و محرومیت گروهى از جامعه به وجود مى‏آید با انجام این فریضه الهى بر مى‏چینى، و صحنه اجتماع را از این آلودگیها پاک مى‏سازى.
سپس اضافه مى‏کند: هنگامى که آنها زکات مى‏پردازند «براى آنها دعا کن و به آنها درود بفرست» (وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ).
این نشان مى‏دهد که حتى در برابر انجام وظائف واجب باید از مردم تشکر و تقدیر کرد، و مخصوصا از طریق معنوى و روانى آنها را تشویق نمود، همانطور که در روایات مى‏خوانیم هنگامى که مردم زکات خود را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏آوردند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با جمله اللّهمّ صلّ علیهم به آنها دعا مى‏کرد.
بعد اضافه مى‏کند که: «این دعا و درود تو مایه آرامش خاطر آنهاست» (إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ).
چرا که از پرتو این دعا رحمت الهى بر دل و جان آنها نازل مى‏شود، آن گونه که آن را احساس کنند. و در پایان آیه به تناسب بحثى که گذشت مى‏گوید: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
هم دعاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مى‏شنود، و هم از نیّات زکات دهندگان آگاه است.


(آیه 104)- از آنجا که بعضى از گنهکاران مانند متخلفان جنگ تبوک به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اصرار داشتند که توبه آنها را بپذیرد در این آیه به این موضوع اشاره مى‏کند که پذیرش توبه، کار پیامبر نیست.
«آیا آنها نمى‏دانند که تنها خداوند توبه را از بندگانش مى‏پذیرد» (أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ).
نه تنها پذیرنده توبه اوست، بلکه «زکات و یا صدقات دیگرى را (که به عنوان کفّاره گناه و تقرب به پروردگار مى‏دهند) نیز خدا مى‏گیرد» (وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ).
شک نیست که گیرنده زکات و صدقات یا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امام علیه السّلام و پیشواى مسلمین است و یا افراد مستحق، ولى از آنجا که دست پیامبر و پیشوایان راستین و افراد مستحقّ دست خداست گویى خداوند این صدقات را مى‏گیرد.
در روایتى که از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل شده مى‏خوانیم: انّ الصّدقة تقع فى ید اللّه قبل ان تصل الى ید السّائل «صدقه پیش از آن که در دست نیازمند قرار بگیرد به دست خدا مى‏رسد»! حتى در روایتى تصریح شده که همه اعمال آدمى را فرشتگان تحویل مى‏گیرند جز صدقه که مستقیما به دست خدا مى‏رسد.
و در پایان آیه بار دیگر به عنوان تأکید مى‏فرماید: «و خداوند توبه پذیر و مهربان است» (وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).


(آیه 105)- در این آیه بحثهاى گذشته را به شکل تازه‏اى تأکید مى‏کند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که به همه مردم این موضوع را ابلاغ کن «و بگو اعمال و وظائف خود را انجام دهید، و بدانید هم خدا و هم رسولش و هم مؤمنان، اعمال شما را خواهند دید» (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ).
اشاره به این که کسى تصور نکند اگر در خلوتگاه یا در میان جمع، عملى را انجام مى‏دهد از دیدگاه علم خدا مخفى و پنهان مى‏ماند، بلکه علاوه بر خداوند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان نیز از آن آگاهند.
این آگاهى مقدمه پاداش و یا کیفرى است که در جهان دیگر در انتظار انسان است، لذا به دنبال این جمله مى‏افزاید: «و به زودى به سوى کسى که آگاه از پنهان و آشکار است باز مى‏گردید، و شما را به آنچه عمل کرده‏اید خبر مى‏دهد» و بر طبق آن جزا خواهد داد (وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).



مسأله عرض اعمال:
در میان پیروان مکتب اهل بیت علیهم السّلام با توجه به اخبار فراوانى که از امامان رسیده عقیده معروف و مشهور بر این است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امامان علیهم السّلام از اعمال همه امت آگاه مى‏شوند، یعنى خداوند از طرق خاصى اعمال امت را بر آنها عرضه مى‏دارد.مسأله عرض اعمال اثر تربیتى فوق العاده‏اى در معتقدان به آن دارد، زیرا هنگامى که من بدانم علاوه بر خدا که همه جا با من است پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیشوایان محبوب من همه روز یا همه هفته از هر عملى که انجام مى‏دهم، اعم از خوب و بد در هر نقطه و هر مکان آگاه مى‏شوند، بدون شک بیشتر رعایت مى‏کنم و مراقب اعمال خود خواهم بود.


(آیه 106)-
شأن نزول:
جمعى از مفسران گفته‏اند که این آیه در باره سه نفر از متخلفان جنگ تبوک به نام «هلال بن امیه» و «مرارة بن ربیع» و «کعب بن مالک» نازل شده است- شرح پشیمانى و چگونگى توبه آنها در ذیل آیه 118 همین سوره به خواست خدا خواهد آمد.
تفسیر:
در این آیه اشاره به گروه دیگرى از گنهکاران شده است که پایان کار آنها درست روشن نیست، نه چنانند که مستحق رحمت الهى باشند و نه چنانند که بتوان از آمرزش آنها بکلى مأیوس بود.
لذا قرآن در باره آنها مى‏گوید: «گروه دیگرى کارشان متوقف بر فرمان خداست یا آنها را مجازات مى‏کند و یا توبه آنان را مى‏پذیرد» (وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ).و در پایان آیه اضافه مى‏کند: خداوند بدون حساب با آنها رفتار نمى‏کند، بلکه با علم خویش و به مقتضاى حکمتش با آنها رفتار خواهد نمود چرا که «خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).



اعظم :


ایه 100:
اونایی که در کار خیر پیشقدمن امتیاز ویژه ای دارن
بشتابیم به سمت کارهای خیر


ایه 100:
فقط پیروی از کارهای خوب دارای ارزشه
واتبعوهم باحسان


ایه 102:
فقط نقاط خوب اعمال خود رو نگاه نکنیم
در پی جبران اعمال بد خود باشیم
"اعترفوا....خلطوا"


ایه 103:
پرداخت صدقه نشانه صدق در ایمانه


ایه 103:
صدقه موجب رشد فضایل اخلاقی در جامعه است "تزکیهم"


ایه 103: اگر کسی کار خوبی رو حسب وظیفه انجام داد باز هم تشکر قدر دانی کنیم ازش "خذ صل علیهم"


ایه 103: تشویق همیشه هم نباید مادی باشه گاهی تشویق معنوی بهتره
دعای خیری ....

ایه 104 :
توبه رو فقط باید خدا بپذیره حتی پیامبر خدا هم جق توبه پذیری نداره چه رسه به کشیشها و ....


ایه 105:
 توجّه انسان به نظارت خدا و رسول و مؤمنان بر اعمالش، بازدارنده او از خطا و تشویق کننده به نیکیهاست.
قل اعملوا فسیرى اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون


ایه 105 :
 باخبر شدن انسانها در قیامت از حقیقت و بازتاب اعمال دنیوى خویش
فینبئکم بما کنتم تعملون

ایه 105:
 غفلت و جهل انسان نسبت به حقیقت اعمال خود در دنیا
فینبئکم بما کنتم تعملون


ایه 106:
خدا، علیم (دانا) و حکیم (کاردان) است.
و اللّه علیم حکیم
یعنی با اینکه دست خداوند در عفو یا مجازات منافقان بازه
ولی یا این حال خداوند کار بی حکمت انجام نمی ده و قهر و لطفش به خاطر انتقامجویی نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۸
* مسافر
دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ق.ظ

202 . صفحه 202



پانزدهم تیر :


نفیسه :



(آیه 94)-

شأن نزول:
بعضى از مفسران مى‏گویند این آیه و دو آیه بعد درباره گروهى از منافقان که تعدادشان بالغ بر هشتاد نفر مى‏شد نازل گردید زیرا به هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از تبوک بازگشت دستور داد هیچ کس با آنها مجالست نکند و سخن نگوید و آنها که خود را در فشار شدید اجتماعى دیدند در مقام عذرخواهى برآمدند، آیه نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت.
تفسیر:
به عذرها و سوگندهاى دروغینشان اعتنا نکنید! این سلسله از آیات همچنان پیرامون اعمال شیطانى منافقان سخن مى‏گوید، نخست مى‏فرماید:
«هنگامى که شما (از جنگ تبوک) به مدینه باز مى‏گردید، منافقان به سراغ شما مى‏آیند و عذرخواهى مى‏کنند» (یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ).
در اینجا روى سخن را به پیامبرش به عنوان رهبر مسلمین کرده، مى‏گوید: «به منافقان بگو: عذرخواهى مکنید، ما هرگز به سخنان شما ایمان نخواهیم آورد» (قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ).
«چرا که خداوند ما را از اخبار شما آگاه ساخته» بنابراین ما از نقشه‏هاى شیطانى شما به خوبى باخبریم! (قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکُمْ).
ولى در عین حال راه بازگشت و توبه، به سوى شما باز است، «و به زودى خداوند و پیامبرش اعمال شما را مى‏بینند» (وَ سَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ).
بعد مى‏فرماید: همه اعمال و نیات شما امروز ثبت و بایگانى مى‏شود، «سپس به سوى کسى که اسرار پنهان و آشکار را مى‏داند باز مى‏گردید، و او شما را به اعمالتان آگاه مى‏کند» و جزاى آن را به شما خواهد داد (ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).



(آیه 95)- در این آیه بار دیگر اشاره به سوگندهاى دروغین منافقان کرده، مى‏فرماید: «آنها براى فریب شما به زودى دست به دامن قسم مى‏زنند، و هنگامى که به سوى آنان بازگشتید سوگند به خدا یاد مى‏کنند که از آنها صرف نظر کنید» و اگر خطایى کرده‏اند مشمول عفوشان سازید (سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ).
در حقیقت آنها از هر درى وارد مى‏شوند، گاهى از طریق عذرخواهى مى‏خواهند خود را بى‏گناه قلمداد کنند، و گاهى با اعتراف به گناه، تقاضاى عفو و گذشت دارند، شاید بتوانند در دل شما نفوذ کنند.
ولى شما به هیچ وجه تحت تأثیر آنان قرار نگیرید و «از آنها روى گردانید» (فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ). اما به عنوان اعتراض و خشم و انکار! نه به عنوان عفو و بخشش و گذشت.
سپس به عنوان تأکید و توضیح و بیان دلیل مى‏فرماید: «چرا که آنها موجوداتى پلیدند» و باید از چنین موجودات پلیدى صرف نظر کرد (إِنَّهُمْ رِجْسٌ).
و چون چنینند «جایگاهشان دوزخ است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ).
زیرا بهشت جاى نیکان و پاکان است، نه جایگاه پلیدان و آلودگان! اما «همه اینها نتیجه اعمالى است که خودشان انجام داده‏اند» (جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ)



(آیه 96)- این آیه اشاره به یکى از سوگندهاى آنها کرده و آن این که:
«با اصرار و سوگند از شما مى‏خواهند که از آنها خشنود شوید» (یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ).
جالب این که در این مورد خداوند نمى‏فرماید: از آنها راضى نشوید، بلکه با تعبیرى که بوى تهدید از آن مى‏آید، مى‏فرماید: «اگر هم شما از آنها راضى شوید خدا هرگز از جمعیت فاسقان راضى نخواهد شد» (فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى‏ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ).
شک نیست آنها از نظر دینى و اخلاقى اهمیتى براى خشنودى مسلمانان قائل نبودند، بلکه مى‏خواستند از این راه کدورتهاى قلبى آنان را بشویند تا در آینده از عکس العملهاى آنان در امان بمانند.



(آیه 97)- بادیه نشینان سنگدل و با ایمان: در این آیه و دو آیه بعد به تناسب بحثهایى که درباره منافقان مدینه گذشت پیرامون حال منافقان بادیه نشین، و نشانه‏ها و افکار آنها، و همچنین در باره مؤمنان مخلص و راستین بادیه گفتگو شده است.
شاید به این علت که به مسلمانان هشدار دهد چنین نپندارند که منافقان تنها همان گروهى هستند که در شهرند، بلکه منافقان بادیه نشین از آنها خشن‏ترند.
نخست مى‏فرماید: «اعراب بادیه نشین (به حکم دورى از تعلیم و تربیت و نشنیدن آیات الهى و سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کفر و نفاقشان شدیدتر است» (الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً).
«و باز به همین دلیل، به جهل و بى‏خبرى از حدود فرمانها و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده است سزاوارترند» (وَ أَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ).
در پایان آیه مى‏فرماید «خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
یعنى اگر در باره عربهاى بادیه نشین چنین داورى مى‏کند روى تناسب خاصى است که محیط آنها با این گونه صفات دارد.



(آیه 98)- اما براى این که چنین توهمى پیدا نشود که همه اعراب بادیه نشین، و یا همه بادیه نشینان، داراى چنین صفاتى هستند، در این آیه مى‏گوید:
«گروهى از این عربهاى بادیه نشین کسانى هستند که (بر اثر نفاق یا ضعف ایمان) هنگامى که چیزى را در راه خدا انفاق کنند، آن را ضرر و زیان و غرامت محسوب مى‏دارند» نه یک موفقیت و پیروزى و تجارت پرسود (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً).دیگر از صفات آنها این است که: «همواره در انتظار این هستند که بلاها و مشکلات شما را احاطه کند» و تیره‏روزى و ناکامى به سراغ شما بیاید (وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ). در واقع آنها افرادى تنگ نظر و بخیل و حسودند.
سپس اضافه مى‏کند: آنها نباید در انتظار بروز مشکلات و نزول بلاها بر شما باشند چرا که این مشکلات و ناکامیها و بدبختیها تنها به سراغ این گروه منافق بى‏ایمان و جاهل و نادان و تنگ نظر و حسود مى‏رود «و حوادث دردناک براى خود آنهاست» (عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ).
سر انجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد که: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ). هم سخنان آنها را مى‏شنود و هم از نیات و مکنون ضمیر آنها آگاه است.


(آیه 99)- و در این آیه به گروه دوم یعنى مؤمنان با اخلاص بادیه نشین اشاره کرده، مى‏گوید:«گروهى از این عربهاى بادیه نشین کسانى هستند که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند» (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
به همین دلیل هیچ گاه انفاق در راه خدا را غرامت و زیان، نمى‏دانند، بلکه با توجه به پاداشهاى وسیع الهى در این جهان و سراى دیگر، «این کار را وسیله نزدیکى به خدا و مایه توجه و دعاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله» که افتخار و برکت بزرگى است مى‏دانند (وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ).
در اینجا خداوند این طرز فکر آنها را با تأکید فراوان تصدیق مى‏کند و مى‏گوید: «آگاه باشید که این انفاقها بطور قطع مایه تقرب آنها در پیشگاه خداوند است» (أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ).
و به همین دلیل «خدا آنان را به زودى در رحمت خود فرو مى‏برد» (سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ).
و اگر لغزشهایى از آنها سرزده باشد به خاطر ایمان و اعمال پاکشان آنها را مى‏بخشد «زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).



اعظم :



ایه 94:
با منافقان عذرتراش باید قاطعانه برخورد کرد


ایه 94 :
نزد حداوند پنهان و پیدا معنایی ندارد
به همه چیز اگاه است


ایه 95:
هر سوگندی سوگند راست نیست
منافق از مقدسات برای پبشبرد کارش زیاد اسنفاده میکنه


ایه 95: از محیط و افراد فاسد فاصله بگیرید
روحیه نفاق و پلیدی اونا ممکنه به شما برسه


ایه 96 :
منافقین پی رضای الهی و خشنودی خداوند نبودن اگه خوشنودی و رضایت مومنین رو طالب بودن نه اینکه رضایت اونا براشون مهم بود بلکه دنبال موقعیت اجتماعی گذشته خودشون بودن


ایه 96:
اگه مومنین هم رضایت بدن این رضایت به معنای رضایت الهی نیست

* Mosafer *, [08.07.15 05:12]
ایه 96:
ذیل این ایه حدیث جالبی از پیامبر بود با اینومضمون که خیلی قابل توجه هستش
فرمودن " هر کی به قیمت خشم مردم دنبال رضایت الهی باشه خداوند ازش راضی میشه و خداوند مزدم رو هم ازش راضی میکنه ولی کسی که به قیمت خشم خدا دنبال رضایت مردم باشه
خداوند ازش ناراضیه و مردم رو هم ازش ناراضی میکنه

این یه نکته کاربردی در زندگیه
من واقعا تجربه اش رو دارم
قابل توجه هممون که به خاطر حرف مردم مقابل حرف خدا وایمسیم
بعد از همون مردم حرف میشنویم
در عرصه اجتماعی و سیاسی هم همینطوره
کسی که دنبال رضایت خداوند باشه مردمش هم راضیترن تا بر عکس


ایه 97:
اعراب به معنای بادیه نشینانه نه عربها


ایه 97:
محیط اجتماعی و فرهنگی ادمها در بینش و موضع گیری او در مقابل حق تاثیر داره


ایه 97:
کقر و نفاق درجه داره


ایه 97:
دانستن احکام و حدود الهی لازمه


ایه 98:
کسی که علم به حدود الهی نداره
انقاق رو ضرر کردن حساب میکنه

ایه 98:
کسی که برای دیگران ارزوی شر داره خودش گرفتار شر میشه ( یتربص بکم الدوایر ، علیهم دایره السوء)


ایه 99:
تو قضاوتها منصف باشیم
اگه در مورد قومی صحیت می کنیم نگیم همشون فلانن
حساب خوبا رو از بدا جدا کنیم


ایه 99:
اگرچه محیط تاثیر داره در رشد معنوی
ولی این نیست که هر کی در محیط نامناسب بود امکان رشد نداره


ایه 99:
انفاق بهدنیت قرب الهی یکی از بارزترین نشانه های ایمانه


ایه 99: از امکانات مادی در جهت قرب الهی استفاده کنیم



ایه 99:
عمل یکسان با دو نیت متفاوت کاملا در ناثیر متفاوتند
یکی انفاق میکنه با اکراه و بعد فکر میکنه صرر کرده
یکی انفاق میکنه و نیتش قرب خداست



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 95 سوره توبه :




معصومه :



اولی به معنای گذشت و بخشش و صرف نظر کردن
دومی به معنای رو برگرداندن و اعتراض و ...
چرا؟
ایا بخاطر استفاده از مصدر خاصیه؟
چرا تو یه ایه دو فعل از یه مصدر دو معنی متضاد دارند؟



اعظم :



در تفسیر المیزان اومده :
 
 وقتی شما از جهاد باز گردید به خدا قسم می خورند که دست از آنان بردارید (به منظور سرزنش نکردن و نعرص نکردن )شما هم دست از آنان بردارید، اما نه به سبب آنکه ایشان را در عذرشان تصدیق کرده باشید، بلکه به سبب اینکه اینها درباطنشان و اعتقاداتشان و اعمالشان پلید و ناپاکند و ابدا نزدیک آنها نشوید، چون راهی برای تطهیر آنها وجود ندارد، و لذا به سبب اعمالی که مرتکب شده اند،جایگاهشان جهنم است .


در واقع با توجه به ایات قبل و جمله بعد فاعرضوا معنای واقعی اعراض مشخص میشه
مثل صنعت ایهام در فارسی
که باید از قرینه ها متوجه معنای خاص کلمه شد
هر دو هم در یک باب هستن فقط به قرینه معنوی معنای اون مشخص میشه
دقیقا در فارسی قابل فهمه.....
میخوای بفمهمی هر دو رو با یه معنی استفاده کن می بینی که با قرینه معنایی اصلا جور نیست
....
مثلا یکی میگه ازم گذشت کن (از کارم )
تو هم میگی ازت گذشت کردم (عبور کردم از خودتو کلا بیخیالت شدم )

نفیسه :


استفاده از یک کلمه دو بار در یک آیه با بار معنایی متضاد (که معنای اونو میتوان بوسیله جملات قبل وبعد تشخیص داد.حال چه اعراض کردن از گناه یعنی بخشیدن وچه اعراض کردن با ناراحتی از فردی یعنی پشت کردن ونادید گرفتن او) نشانه ای از فصاحت وبلاغت ادبی قران است.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۹
* مسافر