قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۳ ق.ظ

210 . صفحه 210


بیست و دوم تیر :


نفیسه :



(آیه 15)-

شأن نزول:
این آیه و دو آیه بعد از آن درباره چند نفر از بت پرستان نازل شده، چرا که خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: آنچه در این قرآن درباره ترک عبادت بتهاى بزرگ ما، لات و عزى و منات و هبل و همچنین مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل تحمل نیست، اگر مى‏خواهى از تو پیروى کنیم، قرآن دیگرى بیاور که این ایراد در آن نباشد! و یا حدّاقل این گونه مطالب را در قرآن کنونى تغییر ده!
تفسیر:
این آیات نیز در تعقیب آیات گذشته پیرامون مبدأ و معاد سخن مى‏گوید، نخست به یکى از اشتباهات بزرگ بت پرستان اشاره کرده، مى‏گوید:
 «هنگامى که آیات آشکار و روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، آنها که به رستاخیز و لقاى ما ایمان ندارند مى‏گویند: قرآن دیگرى غیر از این بیاور و یا لااقل این قرآن را، تغییر ده» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ).
این بى‏خبران بینوا، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را براى رهبرى خود نمى‏خواستند، بلکه او را به پیروى از خرافات و اباطیل خویش دعوت مى‏کردند.
قرآن با صراحت آنها را از این اشتباه بزرگ در مى‏آورد، و به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که به آنها «بگو: براى من ممکن نیست که از پیش خود آن را تغییر دهم» (قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی).


سپس براى تأکید اضافه مى‏کند:«من فقط پیروى از چیزى مى‏کنم که بر من وحى مى‏شود» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ).
نه تنها نمى‏توانم تغییر و تبدیلى در این وحى آسمانى بدهم، بلکه «اگر کمترین تخلفى از فرمان پروردگار بکنم، از مجازات آن روز بزرگ (رستاخیز) مى‏ترسم» (إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).


(آیه 16)- در این آیه به دلیل این موضوع مى‏پردازد و مى‏گوید به آنها بگو:

من کمترین اراده‏اى از خودم درباره این کتاب آسمانى ندارم «و اگر خدا مى‏خواست این آیات را بر شما تلاوت نمى‏کردم و از آن آگاهتان نمى‏ساختم» (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ).
به دلیل این که «سالها پیش از این در میان شما زندگى کردم» (فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ). و هرگز این گونه سخنان را از من نشنیده‏اید، اگر آیات از ناحیه من بود لابد در این مدت چهل سال از فکر من بر زبانم جارى مى‏شد و حداقل گوشه‏اى از آن را بعضى از من شنیده بودند.
«آیا مطلبى را به این روشنى درک نمى‏کنید» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).


(آیه 17)- باز براى تأکید اضافه مى‏کند که من به خوبى مى‏دانم بدترین انواع ظلم و ستم آن است که کسى بر خدا افتراء ببندد «چه کسى ستمکارتر است از کسى که دروغى را به خدا نسبت بدهد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً).

بنابراین چگونه چنین گناه بزرگى را ممکن است من مرتکب بشوم.
«همچنین کار کسى که آیات الهى را تکذیب مى‏کند» نیز بزرگترین ظلم و ستم است (أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).
اگر شما از عظمت گناه تکذیب و انکار آیات حق بى‏خبرید من بى‏خبر نیستم، و به هر حال این کار شما جرم بزرگى است، و «مجرمان هرگز رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ).


(آیه 18)- معبودهاى بى‏خاصیت: در این آیه نیز بحث «توحید»، از طریق نفى الوهیت بتها، تعقیب شده است، و با دلیل روشنى بى‏ارزش بودن بتها اثبات گردیده: «آنها غیر از خدا معبودهایى را مى‏پرستند که نه زیانى به آنان مى‏رساند (که از ترس زیانشان آنها را بپرستند) و نه سودى مى‏رساند» که به خاطر سودشان مورد، عبادت قرار دهند (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ).

سپس به ادعاى واهى بت پرستان پرداخته، مى‏گوید: «آنها مى‏گویند: این بتها شفیعان ما در پیشگاه خدا هستند» (وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ).
یعنى مى‏توانند از طریق شفاعت، منشأ سود و زیانى شوند، هر چند مستقلا از خودشان کارى ساخته نباشد.
اعتقاد به شفاعت بتها یکى از انگیزه‏هاى بت پرستى بود.
قرآن در پاسخ این پندار مى‏گوید: «آیا شما خداوند را به چیزى خبر مى‏دهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد» (قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
کنایه از این که اگر خدا چنین شفیعانى مى‏داشت، در هر نقطه‏اى از زمین و آسمان که بودند، از وجودشان آگاه بود.
و در پایان آیه براى تأکید مى‏فرماید: «خداوند منزه، و برتر است از شریکهایى که براى او مى‏سازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).


(آیه 19)- این آیه به تناسب بحثى که در آیه قبل در زمینه نفى شرک و بت پرستى گذشت اشاره به فطرت توحیدى همه انسانها کرده، مى‏گوید: «در آغاز همه افراد بشر امت واحدى بودند» و جز توحید در میان آنها آیین دیگرى نبود (وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً).

این فطرت توحیدى که در ابتدا دست نخورده بود با گذشت زمان بر اثر افکار کوتاه و گرایشهاى شیطانى، دستخوش دگرگونى شد، گروهى از جاده توحید منحرف شدند و به شرک روى آوردند و طبعا «جامعه انسانى به دو گروه مختلف تقسیم شد» گروهى موحد و گروهى مشرک (فَاخْتَلَفُوا).
بنابراین شرک در واقع یک نوع بدعت و انحراف از فطرت است، انحرافى که از مشتى اوهام و پندارهاى بى‏اساس سر چشمه گرفته است.
در اینجا ممکن بود این سؤال پیش بیاید که چرا خداوند این اختلاف را از طریق مجازات سریع مشرکان بر نمى‏چیند.
قرآن بلافاصله براى پاسخ به این سؤال اضافه مى‏کند: «و اگر فرمانى از طرف پروردگارت (درباره عدم مجازات سریع آنان) از قبل صادر نشده بود، در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى‏شد» و سپس همگى به مجازات مى‏رسیدند (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).


(آیه 20)- دگر بار قرآن به بهانه جوییهاى مشرکان به هنگام سرباز زدن از ایمان و اسلام پرداخته، مى‏گوید: «مشرکان چنین مى‏گویند که چرا معجزه‏اى از ناحیه خداوند بر پیامبر نازل نشده است» (وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).

البته منظور آنها این بوده که هر وقت معجزه‏اى به میل خود پیشنهاد کنند فورا آن را انجام دهد! لذا بلافاصله به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین دستور داده مى‏شود که «به آنها بگو:
معجزه مخصوص خدا (و مربوط به جهان غیب و ماوراء طبیعت) است» (فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ).بنابراین چیزى نیست که در اختیار من باشد و من بر طبق هوسهاى شما هر روز معجزه تازه‏اى انجام دهم، و بعدا هم با عذر و بهانه‏اى از ایمان آوردن خوددارى کنید.
و در پایان آیه با بیانى تهدیدآمیز به آنها مى‏گوید: «اکنون که شما دست از لجاجت برنمى‏دارید در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم» (فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ).
شما در انتظار مجازات الهى باشید، و من هم در انتظار پیروزیم!


اعظم :


ایه 15 : این باور به معاد چقدر مهم و کلیدی هستش .... این دومین باری هستش که تو این سوره میگه (لایرجون لقاءنا ) تو آیه 11 گفت عدم باور به معاد آدم ها رو دچعر طغیان می کنه و باعث محروم شدن از لطف خداست .... اینجا می گه اینقدر گستاخ میشن که میگن نمیشه قرآنی بیاری که مطابق هواهای نفس ما باشه ... پیامبر هم میگه این قرآن کلام من نیست که بخوام توش دخل و تصرفی کنم شما اگر به آخرت ایمان ندارید من دارم و از عذاب خداوند می ترسم



ایه 16 استدلال جالبی از طرف پیامبر که این قرآن کلام خداست ... تو این چهل سال قبل چنین مواردی از من شنیده بودید



ایه 17 : پیامبر در تکمیل احتجاج علیه مشرکین می فرماید: من نمی توانم قرآن دیگری بیاورم ، زیرا اگر چنین کنم به خدا افترا زده ام و اگر هم قرآن را تغییر دهم و آن را مطابق هواهای نفسانی شما تبدیل نمایم ، در این صورت آیات خدا راتکذیب کرده ام و این اعمال هر دو از شنیع ترین ظلمهاست که من هرگز مرتکب نمی شوم ، چون خداوند افراد مکذب و مجرم را رستگار نمی کند و آنها را به سعادت مورد نظر و هدفشان نمی رساند.


ایه 18 : ادم وقتی چیزی رو می پرسته یا به این خاطر هستش که دفع ضرری از خودش بکنه به وسیله این پرستش یا سودی به دست بیاره .... پرستش بتها چنین خاصیتی نداشت ... امیدوارم ما جوری خدا رو بپرستیم که مفید به حالمون باشه نه فقط اسمی


آیه 18 : بت پرستان خدا رو به خدایی قبول داشتن می گفتن این بتها شفیع ما پیش خدان


ایه 19 : تو سوره بقره هم نظیر این آیه رو داشتیم .... که مردم همه یه امت واحده بودن اولین اختلافاتی که بینشون پیش اومد بر اثر برخوداری کمتر و بیشتر در امر خورد . خوراک معیشت و احکام بود ... بعئدپیامبران اومدن که این اختلافات رو حل کنن بعد اختلافت نوع دیگه ای پیش اومد که ناشی از ستم و زیاده طلبی بعضی از علمای دینی بود وخدا همواره افراد مؤمن را در جریان این اختلافات هدایت نمود و اگر بنای خداوند به مهلت دادن نبود هر آینه حق رو همون ابتدای امر بر باطل غلبه می داد و همه چی تموم می شد


ایه 20 : معجره بنا به خواست مردم نیست بنا به خواست خداست

ایه 20 : سنت خداوند مهلت دادنه



...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 19 سوره یونس :



معصومه :

در مورد امت واحده صحبت میکند که اختلاف کردند و در تفسیر آمده که اختلاف از جایی شروع شد که شرک آمد.
میخوام بدونم این یه مسیله زمانی و تاریخیه؟
یعنی ما ابتدای خلقت بشر, همه موحد بودند و بعد از یه زمانی شرک بوجود اومد؟
اگر بله, این کی بوده؟ چه کسی/کسانی پایه شرک رو گذاشتند؟
یا منظور یک اصل اجتماعیست که ربطی ب زمان و مکان نداره و میگه مردم تا وقتی که موحد باشند اختلافی نیست اما بمحض ورود شرک اختلافات شروع میشه.

سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟

اعظم :

آیه 19
در مورد امت واحده صحبت میکند که اختلاف کردند و در تفسیر آمده که اختلاف از جایی شروع شد که شرک آمد.
میخوام بدونم این یه مسیله زمانی و تاریخیه؟
یعنی ما ابتدای خلقت بشر, همه موحد بودند و بعد از یه زمانی شرک بوجود اومد؟
اگر بله, این کی بوده؟ چه کسی/کسانی پایه شرک رو گذاشتند؟
یا منظور یک اصل اجتماعیست که ربطی ب زمان و مکان نداره و میگه مردم تا وقتی که موحد باشند اختلافی نیست اما بمحض ورود شرک اختلافات شروع میشه.

سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟


اعظم :


معصومه جان علی الحساب این بحثهای ما ذیل ایه 213 بقره رو بخون
خوشبختانه این مطلب رو تونستم بازیابی کنم
http://quran930927.blog.ir/1393/10/28/33-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-33


سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟


تو تحقیقاتی که کردم این امت واحده بودن از نظر تاریخی فاصله زمانی بین حضرت ادن و حضرت نوح بوده
زمانی که فطرتها دست نخورده بوده انگیزه‏هاى هوى و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بوده
کم کم با پیچیده شدن زندگی اجتماعی ، افزایش تعداد خانوارها
تلاش برای بهره برداری از منابع طبیعی بیشتر و بهتر و .....
شروع اختلافات و کشمکش ها شد
بشر دید که دیگه عقلش جوابگوی رفع اختلافات نبستش
از اینحا به بعد ظهور انبیا و رسل اغاز شد



پیامیران با وضع احکام و قوانین صحیح
که پایه اش تهذیب نفس(قوانین عبادی) بود
و توجه دادن به معاد (ثواب و عقاب اخروی)
سعی در حل اختلافات کردن
چندین بار در قرآن امده که اگه خدا میخواست مردم رو امت واحده قرا می داد
حالا چه در همون مرحله اول چه بعد پیامبران
ولی اینکه انسان رو مختار افریده مانع از این کار شده
یعنی خود انسان باید تصمیم بگیره در نهایت ازادی که کدوم راه رو بره

 مى‏فرماید: خداوند با آنها کتاب آسمانى به حق نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند: «وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ


این وضع مدتى ادامه یافت ولى کم کم وسوسه‏هاى شیطانى و امواج خروشان هواى نفس کار خود را در میان گروهى کرد و با تفسیرهاى نادرست تعلیمات انبیاء و کتب آسمانى و تطبیق آنها بر خواسته‏هاى دلشان، پرچم اختلاف را بار دیگر برافراشتند.
ولى این اختلاف با اختلافات پیشین فرق داشت.
سرچشمه اختلافات پیشین جهل و بى خبرى بود که با بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانى بر طرف گردید، در حالى که سرچشمه اختلافات بعد همان ستمگرى و لجاجت و انحراف آگاهانه از راه حق، و در یک کلمه "بغى" بود و لذا در ادامه این آیه مى‏فرماید: «وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ»
در آن اختلاف نکردند مگر کسانى که کتاب آسمانى را دریافت داشته بودند و بینات و نشانه‏هاى روشن به آنها رسیده بود آرى آنها به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف کردند.

در این جا مردم به دو گروه تقسیم شدند مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند. آنها براى پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانى و تعلیمات انبیاء بازگشتند و به حق رسیدند و لذا مى‏فرماید: « فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ»
خداوند، مؤمنان از آنها را به حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدایت فرمود (در حالى که افراد بى ایمان و ستمگر و خودخواه هم چنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند).

در ایه 118 هود داریم :
قرآن کریم درباره اینکه خداوند، مردم را وادار ننموده تا امّت واحده باشند بلکه به آن‌ها اختیار داده تا به سبب قبول ولایت و پذیرفتن دین حق، مشمول رحمت شوند، می‌فرماید: «وَلَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ
 
 
«و اگر پروردگار تو مى‏خواست، قطعاً همه مردم را امّت واحدى قرار مى‏داد، در حالى که پیوسته در اختلافند، مگر کسانى که پروردگارت به آنان رحم کرده و براى همین آنان را آفریده و وعده پروردگارت چنین‏ تحقّق پذیرفته است که البتّه جهنّم را از جنّ و انس یکسره پر خواهم نمود».


یعنی اینکه امت واحده تحقق پیدا نکرد ریشه در اونجایی داره که انسان مختار افریده شده خودش راه حق رو درسایه تعلیمات انبیا طی کنه

اینجا میتونی بحث کاملش رو بخونی
http://www.porsemanequran.com/node/24162


معصومه :


فرمودین موضوع اختلاف در امت واحده در یک بازه زمانی اتفاق افتاد و بعد از ان ظهور انبیا شروع شد.
اما مگه ما تو خود قران نداریم که هیچ امتی وجود نداشته مگر ان که برای ان پیامبر فرستاده شده.
حتی خود حضرت ادم هم پیامبر بوده اند.
بنابراین ظهور پیامبران با خلقت انسان شروع شده و هیچ دوره ای بدون شریعت و احکام نبوده
ثانیا ما اولین اختلاف بشر, اختلاف هابیل و قابیل بوده که بر اساس هوای نفس یکی, دیگری ازبین رفت.


اعظم :



اتفاقا این دقیقا سوالی بود که به ذهن منم رسید
و البته پاسخش رو هم دیدم که بنا بر ایه 12 سوره شوری اولین دین و شریعت از زمان حضرت نوح اغاز شد


حالا اونچه خوندم رو میفرستم

حضرت آدم چه دینی داشت؟
بر اساس تفسیر آیه ۱۳ سوره شوری، اولین شریعت، شریعت حضرت نوح (ع) است. اکنون این سوال مطرح می‌شود که از زمان حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت نوح، آیا دین و شریعتی وجود داشته است؟
به نقل از کتاب «در محضر علامه طباطبایی قدس سره» به سه پرسش درباره شریعت حضرت آدم (ع) و همچنین دین مردم پیش از حضرت نوح (ع) اشاره شده که علامه به آنها پاسخ گفته است. این سوال و جواب‌ها در پی می‌آید:
آیا حضرت آدم علیه السلام دارای دین و شریعت‏‎ ‎بود؟‎
خیر، دین و شریعت از زمان حضرت نوح‎ ‎علیه السلام شروع شده است؛ چنانکه آیه ‏شریفه زیر بیانگر آن است. خداوند سبحان می‌فرماید:‏‎
شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ مَا وَصَّیْنَا ‏بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَأ وَیَهْدِی ‏إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ.‏
برای شما آیینی مقرر کرد، از همان‌گونه که به نوح وصیت کرده بود و از آنچه بر تو وحی کرده‌ایم و به ابراهیم و موسی و عیسی ‏وصیت کرده‌ایم که دین را بر پای نگه دارید و در آن فرقه فرقه نشوید. تحمل آنچه بدان دعوت می‌کنید بر مشرکان دشوار است. خدا هر ‏که را خواهد برای رسالت خود بر می‌گزیند و هر که را به او بازگردد به خود راه می‌نماید.‏‎
آیه در مقام امتنان به این امت است‎ ‎و بیانگر آن است که شریعت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم ‏جامع تمام شرایع گذشته‎ ‎است و نیز گویای اینکه شرایع الهی که توسط وحی به مردم رسید، عبارت است از شریعت حضرت نوح،‎ ‎حضرت ‏ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد علیهم السلام و اگر شریعت‏‎ ‎دیگری هم می‌بود، ‏ذکر می‌شد تا جامعیت این دین نسبت به آن نیز ثابت شود.
لازمه این‎ ‎معنی آن است که پیش از شریعت ‏حضرت نوح علیه السلام هیچ شریعتی (به معنی قوانین‏‎ ‎حاکم بر جامعه انسانی که رافع اختلافات امور ‏اجتماعی آنها باشد) نبوده است زیرا‏‎ ‎اولین شریعت در این آیه شریفه‎ ‎‏«ما وصی به‏‎ ‎نوحا»‏‎ ‎است که مقصود ‏از آن، همان شریعت حضرت‎ ‎نوح می‌باشد‎.‎
مردم پیش از نوح علیه السلام از چه دین و شریعتی پیروی می‌کردند؟
از زمان حضرت آدم علیه السلام تا زمان حضرت نوح، زندگی نوع انسانی بسیار ساده بوده، همگان با هم متحد و متفق بوده‌اند و اختلاف مهم اعم از اختلاف در زندگی مادی و اختلاف در مذاهب، آراء، افکار و عقاید میان آنان نبوده است.

اما این بدان معنی نیست که حضرت آدم و پیامبران قبل از حضرت نوح اصلا آموزه های وحیانی نداشته ، بلکه آنها همه دارای دستورات و باید و نباید های وحیانی بوده و دارای دین به این معنا بوده اند اما این قواعد به صورت مدون نبوده و به این صورت که امروزه دین دارای نظام خاص دستوری می باشد نبوده است و علت آن هم بسیط بودن جامعه در آن روزها بوده که اختلافاتشان در دین و اجرای حدود الهی یا منتفی بوده یا در حدی قلیل و ناچیز بوده که پیامبر به تنهایی و بدون قانون مدونی به رفع رجوع آنها می پرداخته است این روند ادامه داشته تا زمان حضرت نوح که جامعه بشری دارای پیچیدگی ها و نیازات جدیدی شد که اولین شریعت و کتاب آسمانی از طرف خدا برای بندگانش نازل شد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی