213 . صفحه 213
بیست و ششم تیر :
نفیسه :
(آیه 34)- یکى از نشانههاى حق و باطل: قرآن همچنان استدلالات مربوط به مبدأ و معاد را تعقیب مىکند نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد «به آنها بگو: آیا هیچ یک از این معبودهایى که شما شریک خدا قرار دادهاید مىتواند آفرینش را ایجاد کند و سپس بازگرداند» (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
بعد اضافه مىکند «بگو: خداوند آفرینش را آغاز کرده و سپس باز مىگرداند» (قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
«با این حال چرا از حق روى گردان (و در بیراهه سرگردان) مىشوید» (فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ)
(آیه 35)- بار دیگر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد «به آنها بگو: آیا هیچ یک از معبودهاى ساختگى شما هدایت به سوى حق مىکند»؟ (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ).
زیرا معبود باید رهبر عبادت کنندگان خود باشد،آن هم رهبرى به سوى حق، در حالى که معبودهاى مشرکان اعم از بتهاى بىجان و جاندار هیچ کدام قادر نیستند بدون هدایت الهى کسى را به سوى حق رهنمون گردند.
لذا بلافاصله اضافه مىکند: «بگو تنها خداوند هدایت به سوى حق مىکند» (قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ).
با این حال «آیا کسى که هدایت به سوى حق مىکند شایستهتر براى پیروى است یا آن کس که خود هدایت نمىشود مگر آن که هدایتش کنند» (أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى).
و در پایان آیه با بیانى توبیخ آمیز و سرزنش بار مىگوید: «شما را چه مىشود؟ چگونه قضاوت مىکنید»؟ (فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ).
(آیه 36)- و در این آیه اشاره به سر چشمه و عامل اصلى انحرافات آنها کرده، مىگوید: «اکثر آنها جز از پندار و گمان پیروى نمىکنند، در حالى که گمان و پندار هرگز انسان را بىنیاز از حق نمىکند و به حق نمىرساند» (وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً)
سرانجام با لحنى تهدید آمیز نسبت به این گونه افرادى که تابع هیچ منطق و حسابى نیستند مىفرماید: «خداوند به آنچه آنها انجام مىدهند عالم است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ).
(آیه 37)- عظمت و حقانیت دعوت قرآن: در اینجا قرآن به پاسخ قسمت دیگرى از سخنان نارواى مشرکان مىپردازد، چرا که آنها تنها در شناخت مبدأ گرفتار انحراف نبودند، بلکه به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نیز افترا مىزدند، که قرآن را با فکر خود ساخته و به خدا نسبت داده است.
آیه مىگوید: «شایسته نیست که این قرآن بدون وحى الهى به خدا نسبت داده شده باشد» (وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ).
سپس به ذکر دلیل بر اصالت قرآن و وحى آسمانى بودنش پرداخته، مىگوید:
«ولى این قرآن کتب آسمانى پیش از خود را تصدیق مىکند» (وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
یعنى تمام بشارات و نشانههاى حقانیتى که در کتب آسمانى پیشین آمده بر قرآن و آورنده قرآن کاملا منطبق است و این خود ثابت مىکند که تهمت و افترا بر خدا نیست و واقعیت دارد.
سپس دلیل دیگرى بر اصالت این وحى آسمانى ذکر کرده، مىگوید: «و این قرآن شرح کتب اصیل انبیاء پیشین و بیان احکام اساسى و عقائد اصولى آنها است و به همین دلیل شکى در آن نیست که از طرف پروردگار عالمیان است» (وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
و به تعبیر دیگر هیچ گونه تضادى با اصول برنامه انبیاء گذشته ندارد، بلکه تکامل آن تعلیمات و برنامهها در آن دیده مىشود، و اگر این قرآن مجعول بود حتما مخالف و مباین آنها بود.
(آیه 38)- در این آیه دلیل سومى بر اصالت قرآن ذکر کرده، مىگوید: «آنها مىگویند این قرآن را پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به دروغ به خدا نسبت داده، به آنها بگو: اگر راست مىگویید شما هم مثل یک سوره آن را بیاورید، و از هر کس مىتوانید غیر از خدا براى همکارى دعوت کنید» ولى هرگز توانایى بر این کار را نخواهید داشت، به همین دلیل ثابت مىشود که این وحى آسمانى است (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این آیه از جمله آیاتى است که با صراحت اعجاز قرآن را بیان مىکند نه تنها همه قرآن را بلکه حتى اعجاز یک سوره را، و از همه جهانیان بدون استثناء دعوت مىکند که اگر معتقدید این آیات از طرف خدا نیست همانند آن و یا لااقل همانند یک سوره آن را بیاورید.
(آیه 39)- در این آیه اشاره به یکى از علل اساسى مخالفتهاى مشرکان کرده، مىگوید: آنها قرآن را به خاطر اشکالات و ایرادهایى انکار نمىکردند «بلکه تکذیب و انکارشان به خاطر این بود که از محتواى آن آگاهى نداشتند» (بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ).
در حقیقت آنها هیچ گونه دلیلى بر نفى مبدأ و معاد نداشتند و تنها جهل و بىخبرى ناشى از خرافات و عادت به مذهب نیاکان سدّ راهشان بود.
و یا جهل به اسرار احکام، جهل به مفهوم بعضى از آیات متشابه، و جهل به درسهاى عبرت انگیزى که هدف نهایى ذکر تاریخ پیشینیان بوده است.
مجموع این جهالتها و بىخبریها، آنها را وادار به انکار و تکذیب مىکرد. «در حالى که هنوز تأویل و تفسیر و واقعیت مسائل مجهول براى آنها روشن نشده بود» (وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ).
قرآن سپس اضافه مىکند که این روش نادرست، منحصر به مشرکان عصر جاهلیت نیست بلکه «اقوام گمراه گذشته نیز (به همین گرفتارى مبتلا بودند، آنها نیز بدون این که تحقیق در شناخت واقعیتها بکنند و یا انتظار براى تحقق آنها بکشند) حقایق را انکار و تکذیب مىکردند» (کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
در حالى که عقل و منطق حکم مىکند که انسان چیزى را که نمىداند، هرگز انکار نکند، بلکه به جستجو و تحقیق بپردازد
و در پایان آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «پس بنگر عاقبت کار این ستمکاران به کجا کشید» (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ).
یعنى اینها نیز به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
(آیه 40)- در این آیه اشاره به دو گروه عظیم مشرکان کرده، مىگوید: اینها همگى به این حال باقى نمىمانند بلکه «گروهى از آنان (که روح حق طلبى در وجودشان نمرده است سرانجام) به این قرآن ایمان مىآورند، در حالى که گروهى دیگر (همچنان در جهل و لجاجت پافشارى کرده و) ایمان نخواهند آورد» (وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ).
روشن است که این گروه مردم، افراد فاسد و مفسدى هستند و به همین دلیل در پایان آیه مىفرماید: «پروردگار تو مفسدان را بهتر مىشناسد» (وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ).
اشاره به این که افرادى که زیر بار حق نمىروند، در فاسد کردن نظام جامعه نقش مؤثرى دارند.
(آیه 41)- بحثى که در آیات گذشته در زمینه انکار و تکذیب لجوجانه مشرکان گذشت همچنان دنبال مىشود و در این آیه طریق جدیدى براى مبارزه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تعلیم داده، مىگوید: «اگر آنها تو را تکذیب کنند به آنان بگو عمل من براى من و عمل شما براى خودتان باشد» (وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ).
«شما از آنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من هم از اعمال شما بیزارم» (أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ).
این اعلام بیزارى و بىاعتنایى که توأم با اعتماد و ایمان قاطع به مکتب خویشتن است به منکران لجوج مىفهماند که با عدم تسلیم در مقابل حق، خود را به محرومیت مىکشانند و تنها به خویشتن ضرر مىزنند.
(آیه 42)- کوران و کران! در این آیه اشاره به دلیل انحراف و عدم تسلیم آنها در برابر حق کرده، مىگوید: براى هدایت یک انسان تنها تعلیمات صحیح و آیات تکان دهنده و اعجاز آمیز و دلائل روشن کافى نیست، بلکه آمادگى و استعداد پذیرش و شایستگى براى قبول حق نیز لازم است، همان گونه که براى پرورش سبزه و گل تنها بذر آماده کافى نمىباشد، زمین مستعد نیز لازم است.
لذا نخست مىگوید: «گروهى از آنها گوش به سوى تو فرا مىدهند» اما گویى کرند (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ).
با این حال که آنها گوش شنوایى ندارند «آیا تو مىتوانى صداى خود را به گوش کران برسانى هر چند درک نکنند» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ).
اعظم :
ایه 36:
می فرماید: اکثر این کفار، دلیل یقینی بر عقاید خود ندارند و فقطبراساس پندار و گمان عمل می کنند، ولی پیشوایان کفر نه تنها به درستی عقایدخودشان ظن ندارند، بلکه به نادرستی آنها و حقانیت دین حق یقین دارند، ولی به جهت هواهای نفسانی وحب ریاست و بغی و دشمنیهایی که میانشان هست ،دست از حق برداشته و مردم را به سوی باطل دعوت می کنند، پس پیروان ظن وگمان ، همان اکثریت مردمند که با تقلید کورکورانه از پدرانشان و حسن ظن نسبت به آنها، راه آنان را دنبال کرده اند. با آنکه ظن و گمان ابدا کاشف از حق نیست و انسان را به یقین نمی رساند وخداوند به آنچه این مردم می کنند، آگاه است و می داند که اینها جز ظن و گمان دلیلی ندارند.
ایه 36 :
اکثریت نشانه حقانیت نبست
ایه 37:
کنابهای اسمانی موید همدیگه ان
ایه 37:
قرآن آن چه را که دیگر کتابها به اجمال گفتهاند به تفصیل بیان میکند و بر همگی آنها سیطره و تسلط دارد، چنان که در اینباره میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ؛ (مائده، 48) «این کتاب را به حق و راستی بر تو فرو فرستادیم در حالی که آنچه پیشاپیش آن است تصدیق کرده و بر همة آنها تسلط دارد».
ایه 38 :
مخالفان بدون احاطه علمی بر قرآن اونو رد میکنن
امروزه این قضیه خیلی مصداق داره
کسایی که حتی یه بار قرآن رو با ترجمه نخوندن .... همونا شروع میکنن د رد قرآن حرفایی می زنن
ایه 38 :
تا به چیزی احاطه علمی نداریم اونو رد نکنیم
ایه 40 : انسانها در برخورو با قرآن کاملا دارای اختیارن
میتونن قبول کنن
میتونن نکن
ایه 41:
پیامبر وظیفه شون دعوته نه اجبار به پذیرش
ایه 41:
سود و زیان هر کسی به خودش بر می گرده
ایه 42:
جمله (لو کانوا لا یعقلون ) قرینه بر این مطلب است که مراد از (کری ) ناشنوائی ظاهری نیست ، بلکه ناشنوایی قلب است ، پس معنای آیه چنین است که بعضی از این افراد سخن تو را گوش می دهند، اما گوش دلشان بسته و نمی شنوند و تو چگونه می توانی سخنت را به گوش مردمی که تعقل درستی ندارند و در مقابل حق ناشنوا هستند، برسانی
مباحثه آیات سوال برانگیز :
آیه 39 سوره یونس :
معصومه :
فرق تاویل و تفسیر چیه؟
در ایه ۳۹ کلمه تاویل امده اما معنی ان تفسیر ذکر شده.
ضمنا در ترجمه ایه این امده که تاویل ان نیامده, یعنی چی؟
ایا علاوه بر متن قران, تفسیر ان هم باید بیاید؟
منظورم دقیقا روی عبارت "یاتهم تاویله" است. منظورم اینه که ایا اینجا خدا شرط خاصی برای تفسیر قران قرار داده?
چون همه میدونیم که تفسیر قران مستقیما از طرف خدا نیامده , پس این یاتهم تاویله یعنی چی؟
ایه ۳۷
تفصیل الکتاب امده, یعنی شرح دهنده کتاب.
در تفسیر گفته شده که تمامی کتاب های اسمانی پیشین.
اما کتاب مفرد است, شاید منظور خود قران است
سوده :
در
عصر حاضر، استاد بزرگ حضرت علاّمه طباطبایى درباره حقیقت تأویل نظریه
مخصوص دارند که در تفسیر هفتمین آیه از سوره آل عمران مطرح کرده اند.
شکى
نیست که لفظ تفسیر و تأویل هر دو در رفع ابهام آیه به کار مى روند، ولى
هرگاه ابهام آیه مربوط به معنى لفظ و مضمون جمله آن باشد، به چنین رفع
ابهامى «تفسیر» گفته مى شود ولى اگر ابهامى در مفردات یا مضمون ابتدایى آیه
در کار نباشد، ولى مقصود نهایى از آیه به خاطر وجود احتمالات زیاد، مبهم و
پوشیده باشد، به رفع چنین ابهامى تأویل گفته مى شود.
به عبارت دیگر:
تفسیر: پرده بردارى از معنى و مضمون مفردات و جمله هاى آیه است، به گونه اى
که معنى آیه که الفاظ و جمله هاى آن، قالب آن است، به دست بیاید، و در این
صورت هرگز آیه مورد تفسیر داراى دو مضمون: به نامهاى «ابتدایى»و
«نهایى»نیست، بلکه یک مضمون بیش ندارد و با شناختن معانى مفردات و جمله ها و
یا شأن نزول و سیاق آیات، مضمون آیه کاملاً به دست مى آید در صورتى که در
تأویل، مضمون ابتدایى آیه کاملاً روشن است ولى همان مضمون مى تواند کنایه
از مقصود نهایى، یا پلى براى معنى دیگرى باشد، در این صورت بازگردانیدن آیه
به آن مقصود نهایى، تأویل خواهد بود.
یکی
از مباحثی که در آثار علامه طباطبایی دلالت بر روی کرد شمول گرایی وی در
بحث تنوع ادیان می کند بحث وحدت ذاتی ادیان است. علّامه طباطبایی حقیقت همه
ادیان را یکی می داند و هیچ اختلاف ذاتی در آنها نمی بیند. وی اصل و ریشه
ادیان را بدون هیچ گونه اختلافی، یکسان می دانند و به نوعی وحدت در میان
ادیان اعتقاد دارند که این وحدت در معنای عام اسلام، ظهور پیدا می کند.
چنان که در تفسیر آیه ۳۷ سوره مبارکه یونس می فرماید:
مننظور
از تفصیل در این آیه، ایجاد فاصله بین اجزای در هم آن است و منظور از در
هم بودن اجزا این است که معارف آن در یک دیگر پیچیده و به یک دیگر، مرتبط
است و خدای تعالی با ایضاح شرح ، این اجزا را از یک دیگر جدا ساخته است .
این جمله دلالت دارد بر این که دین الهی، که بر انبیایش نازل شده است، همه
یک دین است و اختلافی در ادیان الهی، در اصل و ریشه آنها وجود ندارد.
اعظم :
ممنون سوده جان از توضیحاتی که نوشتی
قرن
ها مفسران اسلامى روى این اساس بحث کرده و تفسیر آیه را غیر از تأویل آن
دانسته اند، و تفسیر را به معنى پرده بردارى و آشکار ساختن معانى مفردات و
جمله ها دانسته، در حالى که تأویل را به باز گردانیدن آیه به معنى واقعى و
مقصود نهایى آن گرفته اند.
تاویل : بازگردانیدن آیه به مقصود نهایى به کمک آیات و احادیث اسلامى ویا سایر دلایل عقلى و نقلى.
گاهی مثلا به خصوص در شیعه داریم که تاویل این ایه حضرت علی است یا ائمه است یا امام زمان
بلکه
تأویل از امور عینى است و فراتر از آن است که قالب هاى الفاظ، آن را فرا
گیرد.خداوند، آن امور و حقایق عینى را فقط براى تقریب به اذهان ما به قید
الفاظ و کلمات و عبارات مقیّد نموده است. این الفاظ، همانند مثل هایى هستند
که با آوردن آنها انسان به معناى مورد نظر نزدیک مى شود. قرآن در تمام
موارد استعمال لفظ تأویل، همان واقعیت عینى خارجى را در نظر گرفته است››.
براى
مثال در آغاز سوره یوسف، جریان خواب وى بدین صورت نقل مى گردد: (إِذْ
قَالَ یُوسُفُ لاَِبِیهِ یَـأَبَتِ إِنِّى رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ
کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِى سَـجِدِینَ); یاد کن
زمانى را که یوسف به پدرش گفت: اى پدر! من ]در خواب[ یازده ستاره را با
خورشید و ماه دیدم. دیدم ]آن ها[ براى من سجده مى کنند. پس از گذشت سال ها و
اتفاقات فراوانى که مى افتد، تأویل این رؤیا در پایان سوره این گونه گزارش
مى شود: (وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا
وَ قَالَ یَـأَبَتِ هَـذَا تَأْوِیلُ رُءْیَـىَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا
رَبِّى حَقًّا) و پدر و مادرش را به تخت برنشانید، و (همه آنان) پیش او به
سجده در افتادند و (یوسف) گفت: اى پدر، این است تعبیر خواب پیشین من، به
یقین، پروردگارم آن را راست گردانید. در این جا آن چه یوسف(علیه السلام) در
خواب دیده است به سجده پدر، مادر و برادرانش باز مى گردد.
برداشت
شخصی من اینه که تاویل چیزی هستش که مثل تعبیره ... شما در خواب گندم و
نان می بینید توضیح و تفسیرش هم برای دیگران میدین اما تاویل نان مثلا میشه
مال حلال به صورت کلی و .....
مثل اینکه یه نفر شخص خارجی بخواد شعر حافظ رو برگردونه به زبان انگلیسی بخواد می و مطرب و شاهد و ساقی رو معنا کنه .... اون حقیقت خارجی و منظور و لایه باطنی شعر رو باید به عرفان مسلط باشه تا بیانش کنه ... این خارجی ترین لایه که فارغ از الفظ به کار رفته در شعره رو بهش میگن تاویل
نفیسه :
درجایی خوندم تاویل قرآن حقیقت یا حقایقی است که در ام الکتاب پیش خداست و از مختصات غیب می باشد و در مقابل ان تنزیل است که برای مردم قابل فهم میباشد.در مورد تفصیل الکتاب به نظر میاد کتاب اسم عام باشه و منظور کتابهای آسمانی است.