ششم تیر :
نفیسه :
(آیه 37)- در این آیه اشاره به یک سنت غلط جاهلى یعنى مسأله «نسىء» (تغییر دادن جاى ماههاى حرام) کرده، مىگوید: «تغییر دادن ماههاى حرام کفرى است که بر کفر آنها افزوده مىشود» (إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ).
زیرا علاوه بر شرک و «کفر اعتقادى» با زیر پا گذاشتن این دستور مرتکب کفر عملى هم مىشدند.
«و با این عمل افراد بىایمان در گمراهى بیشتر قرار مىگیرند» (یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا).
«آنها در یک سال ماهى را حلال مىشمرند، و سال دیگر همان ماه را تحریم مىکنند تا به گمان خود آن را با تعداد ماههایى که خدا تعیین کرده تطبیق دهند» (یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ).
یعنى هرگاه یکى از ماههاى حرام را حذف مىکنند ماه دیگرى را به جاى آن مىگذارند تا عدد چهار ماه تکمیل شود! در حالى که با این عمل زشت و مسخره فلسفه تحریم ماههاى حرام را بکلى از میان مىبردند و حکم خدا را بازیچه هوسهاى خویش مىساختند، و عجب این که از این کار خود بسیار خشنود و راضى هم بودند، زیرا «اعمال زشتشان در نظرشان جلوه کرده بود» (زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ).
و مىگفتند: فاصله زیاد آتش بس ورزیدگى جنگى را کم مىکند باید آتشى به پا کرد.
خدا نیز آن مردمى را که شایستگى هدایت ندارند به حال خود رها مىکند و دست از هدایتشان مىکشد زیرا: «خداوند گروه کافران را هدایت نمىکند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).
(آیه 38)-
شأن نزول:
از «ابن عباس» و دیگران نقل شده که این آیه و آیه بعد در باره جنگ «تبوک» نازل گردیده است.
در روایات اسلامى آمده است که پیامبر معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نهایى خود را قبل از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمىساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نیفتد، ولى در مورد «تبوک» چون مسأله شکل دیگرى داشت قبلا با صراحت اعلام نمود که ما به مبارزه با «رومیان» مىرویم زیرا مبارزه با امپراتورى روم شرقى کار سادهاى نبود، و مىبایست مسلمانان براى این درگیرى بزرگ کاملا آماده شوند و خودسازى کنند.
به علاوه فاصله میان مدینه و سرزمین رومیان بسیار زیاد بود، و از همه گذشته فصل تابستان و گرما و برداشت محصول غلات و میوهها بود.
همه این امور دست به دست هم داده و رفتن به سوى میدان جنگ را فوق العاده بر مسلمانان مشکل مىساخت، تا آنجا که بعضى در اجابت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تردید و دو دلى نشان مىدادند! این دو آیه نازل شد و با لحنى قاطع و کوبنده به مسلمانان هشدار داد و اعلام خطر کرد و آنها را آماده این نبرد بزرگ ساخت.
تفسیر:
همان گونه که در شأن نزول گفتیم، آیه فوق ناظر به جریان جنگ «تبوک» است.
«تبوک» منطقهاى است میان «مدینه» و «شام» که اینک مرز کشور «عربستان سعودى» محسوب مىشود، و در آن روز نزدیک سرزمین امپراتورى روم شرقى که بر شامات تسلط داشت محسوب مىشد. این واقعه در سال نهم هجرى یعنى حدود یک سال بعد از جریان فتح مکّه روى داد.
قرآن با شدت هر چه تمامتر مردم را به جهاد دعوت مىکند، گاهى به زبان تشویق، و گاهى به زبان ملامت و سرزنش، و گاهى به زبان تهدید، با آنها سخن مىگوید و از هر درى براى آماده ساختن آنها وارد مىشود.
نخست مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا هنگامى که به شما گفته مىشود در راه خدا و به سوى میدان جهاد حرکت کنید سستى و سنگینى به خرج مىدهید»؟ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ).
سپس با سخن ملامت آمیزى مىگوید: «آیا به این زندگى دنیا، این زندگى پست و زود گذر و ناپایدار، به جاى زندگى وسیع و جاویدان آخرت راضى شدید»؟
(أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ). «با این که فوائد و متاع زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت یک امر ناچیز بیش نیست» (فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ).
چگونه یک انسان عاقل تن به چنین مبادله زیانبارى ممکن است بدهد؟
و چگونه متاع فوق العاده گرانبها را به خاطر دستیابى به یک متاع ناچیز و کم ارزش از دست مىدهد؟
(آیه 39)- سپس مسأله را از لحن ملامت آمیز بالاتر برده و شکل یک تهدید جدّى به خود مىگیرد و مىگوید: «اگر شما به سوى میدان جنگ حرکت نکنید خداوند به عذاب دردناکى مجازاتتان خواهد کرد» (إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً).
و اگر گمان مىکنید با کنار رفتن شما و پشت کردنتان به میدان جهاد چرخ پیشرفت اسلام از کار مىافتد و فروغ آیین خدا به خاموشى مىگراید سخت در اشتباهید زیرا: «خداوند گروهى غیر از شما (از افراد با ایمان و مصمّم و مطیع فرمان خود را) به جاى شما قرار خواهد داد» (وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ).
گروهى که از هر نظر مغایر شما هستند نه تنها شخصیتشان بلکه ایمان و اراده و شهامت و فرمانبرداریشان غیر از شماست.
بعضى از مفسران این جمله را اشاره به ایرانیان یا مردم من دانستهاند.
«و از این رهگذر هیچ گونه زیانى نمىتوانید به خداوند و آیین پاک او وارد کنید» (وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً).
این یک واقعیت است، نه یک گفتگوى خیالى یا آرزوى دور و دراز، چرا که «خداوند بر هر چیز تواناست» (وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ). و هرگاه اراده پیروزى آئین پاکش را کند بدون گفتگو جامه عمل به آن خواهد پوشاند.
(آیه 40)- خداوند پیامبرش را در حساسترین لحظات تنها نگذارد! در آیات گذشته همان گونه که گفته شد روى مسأله جهاد در برابر دشمن از چند راه تأکید شده بود، از جمله این که گمان نکنید اگر شما خود را از جهاد و یارى پیامبر کنار بکشید کار او و اسلام، زمین مىماند.
آیه مورد بحث این موضوع را تعقیب کرده، مىگوید: «اگر او را یارى نکنید، خداوند او را یارى کرد» و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت (إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ).
و آن زمانى بود که مشرکان «مکّه» توطئه خطرناکى براى نابود کردن پیامبر چیده بودند و همان گونه که در ذیل آیه 30 سوره «انفال» شرح آن گذشت. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به فرمان خدا از این جریان آگاه شد و شبانه از مکّه به سوى مدینه حرکت کرد. دشمنان کوشش فراوانى براى یافتن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند ولى مأیوس و نومید بازگشتند و پیامبر بعد از چندین شبانه روز سالم به مدینه رسید و فصل نوینى در تاریخ اسلام آغاز شد.
آیه اشاره به یکى از حساسترین لحظات این سفر تاریخى کرده، مىگوید:
خداوند پیامبرش را یارى کرد «در آن هنگام که کافران او را بیرون کردند» (إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا).البته قصد کفار بیرون کردن او از «مکّه» نبود، بلکه تصمیم به کشتن او داشتند، ولى چون نتیجه کارشان بیرون رفتن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مکّه شد این نسبت به آنها داده شده است.
سپس مىگوید: «این در حالى بود که او دومین نفر بود» (ثانِیَ اثْنَیْنِ).
اشاره به این که جز یک نفر همراه او نبود و این نهایت تنهایى او را در این سفر پر خطر نشان مىدهد و همسفر او ابو بکر بود.
«به هنگامى که دو نفرى به غار، (ثور) پناه بردند» (إِذْ هُما فِی الْغارِ).
«در آن موقع (ترس و وحشت، یار و همسفر پیامبر را فرا گرفت و پیامبر او را دلدارى مىداد) و به همسفرش مىگفت: غم مخور خدا با ماست» (إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا). «در این هنگام خداوند روح آرامش و اطمینان را (که در لحظات حساس و پر خطر بر پیامبرش نازل مىکرد) بر او فرستاد» (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ). «و او را با لشکرهایى که نمىتوانستید آنها را مشاهده کنید، یارى کرد» (وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها).
«و گفتار و هدف کافران را پایین قرار داده، (و آنها را با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا و آیین او بالا و پیروز است» (وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلى وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا).
اشاره به این که توطئههاى آنها در هم شکست، آیین خرافیشان در هم پیچیده شد، و نور خدا همه جا آشکار گشت و پیروزى در تمام جهات نصیب پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله شد.
چرا چنین نشود در حالى که «خداوند هم قادر است و هم حکیم و دانا» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ). با حکمتش راههاى پیروزى را به پیامبرش نشان مىدهد و با قدرتش او را یارى مىکند.
اعظم :
ایه 37:
تعداد ماههای حرام و اینکه چه ماههایی هستن رو خداوند نعیین کرده
تعدی از قوانین این ماهها و عوض بدل کردن اونا
در واقع نافرمانی و به سخره گرفتن امر خداست
مهم نفس نافرمانی هستش
(در مورد حکم تحریم صید در شنبه یهودیان و ... ) گفنیم
ایه 37:
کفر مراحل داره
بعضی کارها کفر ادم رو بیشتر میکنه
همین نافرمانیها مثلا
ایه 38:
کسی که نگاه به اخرت و زندگی پس از مرگ داشته باشه
کندن از زندگی مادی و دلبستگیهای دنیا براش اسون میشه
ایه 38 :
میشه ادم به مرحله ای برسه که به دنیا راضی نشه
ایه 39:
یاد این بیت شعر افتادم با ابن ایه
گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد
مخالفت با انر خداوند هیچ زیانی به ذات کبریاییش وارد نمیکنه
برای او هیچ کاری سخت نبست
ماییم که با نافرمانی راه خودمون رو دور می کنیم
ایه 40:
خداوند وقتی بخواد کسی رو یاری کنه وسیله و اسباب برای یاری کردن زیاد داره
ماییم که خودمون رو از فیض دور می کنبم با یاری نکردن رسول خدا
و گرنه اسباب یاری زیاده
..................................................................................................
مباحثه آیات سوال برانگیز :
آیه 40 سوره توبه :
معصومه :
ی سوال ذهنمو قلقلک میده.
معمولا این شبهه پیش میاد که چرا نامی از حضرت علی ع بصورت صریح در قران ذکر نشده؟
و خب علمای شیعه جواب های مختلفی براش دادند که مثلا فلان ایه ب قول و تفسیر بسیاری از علمای شیعه و سنی در رابطه با حضرت است.
اما اینجا به صراحت اشاره به ابوبکر میشه, یعنی فکر نمیکنم تفسیری باشه(البته مطمین نیستم) که منظور از دومی رو ابوبکر ندونه.
برام سواله که چرا ابوبکر تو قران مستقیم اشاره شده ؟
طیبه :
سلام دوست عزیز م.پ این سوالت یه مدتی سوال منم بود. کم کم به جوابی که باید رسیدم . شما دقت کن در اولین ایه های قران خداوند پرهیز گاران را چگونه معرفی میکند ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (2)
آن کتاب که هیچ شکّی در آن نیست ، مایه هدایت پرهیزکاران است .
الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3)
(پرهیزکاران) کسانی هستندکه به غیب ایمان می آورند و نماز به پا می دارند و از آنچه روزیشان کردیم انفاق می کنند
ما این همه در مورد پرهیزکاری مطلب شنیدیم اما اولین مورد که خداوند برای پرهیزکاران ذکر میکند ایمان به غیب است .این سوال اینجا هم پیش می اید چرا به غیب چرا خداوند همه چیز را اشکار و واضح قرار نداد؟ پس مطلب بسیار مهم است که جزو اولین نشانه پرهیزکار در خود قران امده است -مفهوم عظیمی در این ایمان به غیب نهفته است - در نهایت انسان وقتی درون خود را از هر پلیدی پ
از هر پلیدی پاک کند زلال که شد از طریق درون راحت حقیقت ها را میفهمد . پس هدایت کاملا درونی است قلبی است این پیام عظیم قران است . توقع نداریم که به ظاهر یه سری اعمال را صرفا ظاهری انجام دادیم ایمان اوردیم . همانطور که در زمان خود پیامبر به ظاهر خیلی ها مسلمان شدند اما ایمان اورندگان واقعی همانهایی که قران توصیف میکند اندک بودند . بقیه دل هایی مریض داشتند. خلاصه کنم شناخت حضرت علی ع جز از راه دلی پاک میسر نیست جزو همان غیبی که قران ذکر میکند هست و البته بقیه اهل بیت که اینها همه نوری واحد هستند .
ز مجموع روایات این دو آیه شریفه به این نتیجه میرسیم که منظور از (ذلِکَ الکِتابُ ) وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است و مراد، کتاب قرآن نمی باشد . اولا نفرموده( هذا الکتاب ) این کتاب قران ، بلکه فرموده ذلک الکِتابُ آن کتاب ، ثانیا ما مسلمین در قرآن شکی نداریم همه قرآن را قبول داریم آن مطلبی که در او،بین مسلمین شک است آن خبر بزرگ ، ( عمَّ یَتَساءَلونَ عَنِ النَبَإءِالعَظیمِ الَّذی هُم فیهِ مُختَلِفونَ ) آن ولایت علی ابن ابی طالب (ع) است که خداوند متعال میفرماید هیچ شکی در آن نمی باشد ثالثا قرآن مایه هدایت همه انسان هاست در 185 سوره بقره میخوانیم (شهرُرَمَضانَ ألَّذی اُنزِلَ فیهِ القُرآنُ هُدَی لِلناس ) در صورتی که در آیات اول سوره بقره فرموده آن کتابی که هیچ شکی در آن نیست و مایه هدایت یک عده مخصوصی است که آنان همان شیعیان واقعی علی و اولاد علی علیهم السلام هستند.
در ادامه آیه خصوصیات شیعیان را بیان میکند که اولین ویژگی آن ها ایمان به غیب است که مصداق اکمل و اتمّ آن ایمان به امام عصر صلوات اللّه علیه و قیام آن بزرگوار می باشد.
از دیگر صفات شیعیان اقامه نماز و تعلیم و تعلّم معارف محمد و آل محمد علیهم السلام می باشد که هدف اصلی برپائی سایت دین مصفّا، فراگیری علوم آن ذوات مقدسه علیهم السلام می باشد.
به عنوان اخرین مطلب اساس نمره دادن به بندگان در این دنیا ازمون و امتحان است . پس شناخت حق از باطل در نهایت با درون انسان میسر است . قرار امتحان بشیم . پس باید جواب ها پنهان باشه درسته؟وظیفه ما به جواب درست رسیدن .اینطور نیست ؟
اعظم :
یکی اینکه در قران خیلی چیزها نیومده
بعضی چیزها به تفصیل و شرح و بسط اومده
مثل قوانین ارث و طلاق
به جاش در مورد نماز و .... با تموم اهمینش جزییاتش به سنت سپرده شده
اینکه در این ایه به ابوبکر اشاره شده امتیازی براش محسوب نمیشه
مشکل اون طایفه با فضیه حضرت علی سر این اسم و رسم نیست
اونا واقعه غدیر رو با اون همه سند از کتابای خودشون پشت گوش انداختن
چیزی که رسما دیده بودن
ولی رو اونجور که خودشون میخواستن نعبیر کردن
وقتی کسی نخواد چیزی رو قبول کنه
راهددر رفت از زیرش رو خوب بلده
مثل قوم یهود با اون همه سند و مدرکی که داشتن حتی جزییاتش رو می دونستن
به قول خداوند در قرآن مثل بچه هاشون پپامبر رو میشناختن ولی ایمان نیاوردن
یا مثلا داستان طالوت و جالوت
اسم فرمانده هم از طرف خداوند اعلام شد
گفتن ما شایسته تریم
چون فرمانده از نظر منزلت اجتماعی در حد بالایی نبود ...
خلاصه اراده خداوند بر این بوده که مردم از این باب امتحان بشن
همونطور که د زیارت جامعه هستش
الباب المبتلی به الناس
باب امامت و ولایت به خصوص در زمینه امیرمومنان باب سختی هستش که همه ادمها باهاش امتحان میشن
اون قضیه غیب هم که طیبه جان گفت در این امر دخیله
حالا اگه تو نت چرخ بزنی در موردش مطلب زیاد پیدا میکنی
از اون سوالاییه که زیاد مطرح شده
خانم زینالی :
با دیدی ولایی در قران تدبر کنیم:
معاویه وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند: آیا میدانی که ابن عباس تفسیر قرآن میکنه؟
معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمه ی پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند؟!
گفتند: تفسیر میکند آیات رو به نفع علی بن ابیطالب ! ما از این شاکی هستیم!
معاویه گفت: خودم رسما وارد مجلس میشوم و جمعشان را برهم میزنم.
معاویه وارد مجلس تفسیر ابن عباس میشود، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات میکرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید!
بعد از مجلس معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت:
ابن عباس تو تفسیر آیات میکنی یا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو میکنی؟!
ابن عباس گفت :
معاویه به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ از خودت هم سوال میکنم جواب میدهی؟
"انَّما اَنتَ مُنذِرُ وَلِکُلِ قَومِ هاد" این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه گفت :
رسول خدا فرمود منذر این امت منم و هادی وجود علی بن ابیطالب است! ولی ابن عباس حتما باید این آیه را بخوانی؟!
ابن عباس گفت : "اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا" بگو این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه گفت : این هم قصه ی طهارت و عصمت علی بن ابیطالب و اهل بیتش است، درست! ولی حتما باید این را بخوانی؟
ابن عباس گفت : "اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُوتونَ الزَّکوةَ وَ هُم رکِعون" معاویه این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد این آیه بر حق علی نازل شد، قبول دارم! ولی حتما این را باید بخوانی؟
ابن عباس گفت : "عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَاِ العَظیم" معاویه بگو این آیه در حق کیست؟
معاویه گفت : رسول خدا فرمود خبر عظیم علی بن ابیطالب است که هم مردم ازش میپیرسند و هم من از علی خواهم پرسید، ولی ابن عباس حتما باید این را بخوانی؟
ابن عباس گفت : "وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا" بگو ببینم این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : پیغمبر فرمود حبل الله علی بن ابیطالب است دست به دامن علی بزنید و جای دیگر نروید که گمراه میشوید. ولی باید همین را تفسیر کنی؟
ابن عباس گفت : "کَفی بِاللهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکُم" این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : این قصه قصه ی علم علی بین ابیطالب است که خدا همه ی علم جاری رو در سیره ی او تعریف میکند، ولی لازم است حتما این را بخوانی؟
ابن عباس گفت : "قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ" بگو به من که این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : این هم ماجرای مباهله با اهل نجران است که خدا در این آیه علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند، ولی برای مردم حتما باید همین را بخوانی؟
ابن عباس گفت : "ساَلَ سائِلٌ بِعَذابِ واقِع" این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : روز غدیر شخصی نزد رسول خدا آمد و گفت این سخنان از خودت بود یا از خدا؟ پیغمبر فرمود امر رسالت بود،
شخص رو به پیغمبر کرد و گفت به خدا بگو بر من عذاب وارد کند که تحمل ولایت علی را ندارم و خداوند جلوی همگان دشمن علی را هلاک کرد، ابن عباس قبول دارم! آیا باید همین آیه را بخوانی؟
ابن عباس گفت : "یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیک" این آیه دیگر برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : این هم ماجرای ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب است قبول دارم! ولی این را حتما باید بازگو کنی؟
ابن عباس گفت : "اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم" معاویه به من بگو این دگر برای کیست؟
معاویه گفت : این آیه هم اکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است ولی آیه ای دیگر بخوان نه این!
ابن عباس از جا بلند شد و گفت:
معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد؟! کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد؟!
معاویه گفت : اصلا ابن عباس بخوان "اِذا زُلزِلَتِ الارضُ زِلزالَها"
ابن عباس: معاویه در این مورد هم شرمنده تم که حتی این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است!
معاویه گفت : علی در این آیه دگر چه میکند ابن عباس؟!
ابن عباس گفت : نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله ای بر مدینه آمد که همه ی مردم از شدت وحشت از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود:
زمین ! ابوتراب بر تو امر میکند آرام گیر!
معاویه که از غضب بر خود میپیچید گفت:
ابن عباس راحت بگو تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود...
بحار الانوار ج ۴۴ ص ۱۲۵
"نثار وجود نازنین مولا امیرالمومنین علی حیدر کرار صلوات"
اللهم صل علی امیرالمؤمنین على ابن ابى طالب علیه السّلام
نفیسه :
در مورد سوال دو قسمتی دوستمون (چرا نام حضرت علی علیه السلام به صراحت در قران نیامده وبه ابوبکر اشاره شده)وهمینطور در تایید جواب اعظم خانم و دوستان،میتوان گفت همنطور که گفتید درقرآن هم آیاتى در شأن حضرت على (ع) نازل شده که مهم ترین آنها آیه ی 55 سورهى مائده است که مىفرماید: "ولى شما خدا و رسول و آن مؤمنانى که نماز به پا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند، است". و در کتب تفسیر و تاریخ و روایى شیعه و سنى آمده است که این آیه پس از انفاق حضرت على (ع)نازل شده .پس هر چند به طور صریح نام حضرت على (ع) در قرآن نیامده است، اما اشارات واضحى به آن حضرت شده است.
اما این که چرا به طور صریح نام ایشان برده نشده است، لااقل دو جواب مىتواند داشته باشد. اوّلا: بناى قرآن براین است که مسائل را به صورت کلى، و به شکل اصل و قاعده بیان کند، نه این که جزئیات و ریز مسایل را تشریح نماید. چنان که در موارد بسیارى روش قرآن این چنین بوده است. از این رو امام صادق (ع) هنگامى که از ایشان سؤال مىشود: چرا نام امامان (ع) در قرآن نیامده مىفرماید:
همچنان که خدا نماز و زکات و حج را به شکل اصل و قانون کلى نازل فرمود و جزئیات آن را تشریح نکرد، بلکه پیامبر اکرم (ص) خود نحوه ی انجام و احکام جزئى آنها را بیان فرمود، در مورد ولایت هم، پیامبر خود به خلافت حضرت على (ع) و اهل بیتش تصریح نمود، بدون این که در قرآن نیازى به ذکر نام تک تک ائمه (ع) باشد. ثانیا: در مثل چنین مسألهاى، که احتمال مخالفت زیاد است، مصلحت در آن است که قرآن به صورت غیر صریح و با اشاره و کنایه مطلب را بیان نماید؛ زیرا احتمال دارد که دامنه ی مخالفت با مسأله ی امامت ائمه (ع)، به مخالفت با قرآن و اصل دین کشیده شود، که مسلما این به صلاح مسلمانان نخواهد بود؛ یعنى چه بسا مخالفین با ولایت حضرت على (ع) به جهت مخالفت با آن حضرت - اگر آیهاى به طور صریح ولایت آن حضرت را بیان مىفرمود - آن آیه را تحریف یا تبدیل یا حذف نمایند، و آن گاه ارزش اسلام به عنوان دین خاتم و قرآن به منزله ی یک کتاب آسمانى جاودان، هتک مىگردید.افزون بر این باید توجه داشت اگر خداوند در قرآن مىفرماید: "ما قرآن را نازل کردیم و خود حافظ آن هستیم" یکى از راههاى حفظ قرآن به این است که انگیزههاى مخالفت و تحریف را به صورت طبیعى از میان بردارد. لذا در قرآن اوّلاً به ولایت ایشان به طور صریح و با ذکر نام پرداخته نشده است، ثانیا: آیات مربوط به ولایت حضرت على (ع) و نیز آیه ی تبلیغ که مربوط به ابلاغ رسمى ولایت حضرت على (ع) است و نیز آیه ی تطهیر که راجع به عصمت اهل بیت(ع) است، در لابلاى آیاتى که در ظاهر هیچ ارتباطى با بحث مورد نظر ندارند، گنجانده شده است، تا حتى المقدور انگیزههاى تحریف و تبدیل فروکش نماید و قرآن در طول تاریخ از هر گونه تعرض مصون و محفوظ باشد.
حال به قسمت دوم سوال میپردازیم.باید مد نظر داشته باشیم صرف آوردن اسم کسی در قرآن دلیل بر فضیلت او و برعکس نیاوردن نام فردی دال بر عدم فضلیت وی نیست که با رجوع به نمونه های قرآنی میتوان به این مورد پی برد.در آیه 40، سوره توبه که دیروز خواندیم آمده:
اگر پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ را یاری نکنید، خداوند او را یاری خواهد کرد (همان گونه که در سختترین ساعات، او را تنها نگذارد) آن هنگام که (در جریان هجرت) کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالی که دوّمین نفر بود (و یک نفر همراه او بیش نبود) درآن هنگام که آن دو، در غار بودند، و او به همسفر خود میگفت: غم مخور، خدا با ما است، در این موقع خداوند آرامش خود را بر او (پیامبر) فرستاد، و با لشگرهائی که آنها را نمیدیدند او را تقویت نمود».
علمای اهل تسنّن،این آیه را که از دلائل معروف فضائل ابوبکر میدانند،و ابوبکر را به عنوان «یار غار» خوانده، و برای تأیید خلافت او به آن تکیه مینمایند، و شعرای آنها با یادآوری همین عنوان، او را میستایند، مثلاً سعدی میگوید:
ای یار غار سیّد و صدّیق و راهبر
مجموعه فضائل و گنجینه صفا
مردان قدم به صحبت یاران نهادهاند
لیکن نه همچنان که تو در کام اژدها[1]
اکنون با توجّه به مطلب فوق به مناظره زیر که از شیخ مفید (ره) نقل شده توجّه کنید:
علّامه طبرسی در کتاب احتجاج و کراجکی در کنزالفوائد، از شیخ ابوعلی حسنبنمحمّدرِقّی،نقل میکنند که شیخ مفید (ره) فرمود: شبی در خواب دیدم گویا به راهی میروم، ناگاه چشمم به جمعیّتی افتاد که به گرد مردی حلقه زده بودند، و آن مرد برای آنها قصّه میگفت، پرسیدم آن مرد کیست؟، گفتند: «عمربن خطّاب» است.
من نزد عمر رفتم دیدم مردی با او سخن میگوید، ولی من سخن آنها را نمیفهمیدم، سخنانش را قطع کرده و به عمر گفتم: بگو دلیل بر برتری ابوبکر، در آیه غار (ثانی اثنین اذهما فی الغار ...) چیست؟
عمر گفت: شش نکتهای که در این آیه وجود دارد بیانگر فضیلت ابوبکر است.
آنگاه آن شش نکته را چنین برشمرد:
1ـ خداوند در قرآن (آیه 40 توبه) از پیامبر ـ صلّی اللّه علیه وآله ـ یاد کرده، و ابوبکر را دوّمین نفر قرار داده است (ثانِیَ اثْنَیْن).
2ـ خداوند در آیه فوق، آن دو (پیامبر و ابوبکر) را در کنار هم، در یک مکان یاد کرده، و این بیانگر پیوند آن دو است (اِذْ هُما فِی الْغارِ).
3ـ خداوند در آیه مذکور، ابوبکر را به عنوان صاحب (رفیق) پیامبر ـ صلّی اللّه علیه وآله ـ یاد نموده که حاکی از درجه بالای ابوبکر است (اِذْ یقول لِصاحِبِهِ)
4ـ خداوند از مهربانی پیامبر ـ صلّی اللّه علیه وآله ـ به ابوبکر خبر داده، آنجا که طبق آیه مذکور، پیامبر به ابوبکر میگوید وَ لا تَحْزَنْ: «غمگین نباش».
5ـ پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ به ابوبکر خبر داده که خداوند یاور هر دو ما به طور مساوی،و مدافع ما است (اِنَّ اللّهَ مَعَنا).
6ـ خداوند در این آیه از نازل شدن سکینه و آرامش به ابوبکر خبر دادهاست، زیرا پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ همیشه دارای آرامش بود و نیازی به فرود آمدن آرامش نداشت (فَاَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ).
این شش نکته از آیه مذکور، بیانگر برتری ابوبکر است، که برای تو و دیگران قدرت بر ردّ آن نیست.
شیخ مفید (ره) میگوید: من به او گفتم: براستی حقّ رفاقت با ابوبکر را ادا کردی، ولی من به یاری خدا به همه آن شش نکته پاسخ میدهم، مانند باد تندی که در روز طوفانی، خاکستری را میپراکند، و آن این است:
1ـ دومّین نفر قراردادن ابوبکر دلیل فضیلت او نیست زیرا مؤمن با مؤمن، و همچنین مؤمن با کافر، در یکجا قرار میگیرند، وقتی که انسان بخواهد یکی از آنها را ذکر کند میگوید دوّمین آن دو (ثانی اثنین).
2ـ ذکر پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ و ابوبکر در کنار هم، نیز دلالتی بر فضیلت ابوبکر ندارد، زیراـ چنانکه در دلیل نخست گفتیم ـ در یکجا جمع شدن، دلیل بر خوبی نیست، چه بسا مؤمن و کافر در یکجا جمع میشوند، چنانکه در مسجد پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ که شرافتش از غار ثور بیشتر است، مؤمن و منافق و ...میآمدند و در آنجا کنار هم اجتماع میکردند، از این رو در قرآن (آیه 36 و 37 معارج) میخوانیم:این کافران را چه میشود که با سرعت نزد تو میآیند، از راست و چپ، گروه گروه».
و همچنین در کشتی نوحـ علیه السّلام ـ، هم پیغمبر بود و هم شیطان و حیوانات، پس اجتماع در یک مکان، دلیل فضیلت نیست.
3ـ امّا در مورد مصاحبت، این نیز دلیل فضیلت نیست، زیرا مصاحب به معنی همراه است، و چه بسا کافر با مؤمنی همراه باشد، چنانکه خداوند در قرآن میفرماید:دوست (باایمان) او (ثروتمند مغرور و بیایمان) که با او به گفتگو پرداخته بود، گفت:آیا به خدائی که تو را از خاک آفریده کافر شدی» (کهف ـ 37)... .
4ـ امّا اینکه پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ فرمود: محزون مباش .این دلیل خطای ابوبکر است نه دلیل فضیلت او، زیرا حزن ابوبکر، یا اطاعت بود یا گناه، اگر اطاعت بود، پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ از آن نهی نمیکرد، پس گناه، بود که پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ فرمود:خدا با ماست.دلیل آن نیست که منظور هر دو باشند، بلکه منظور شخص پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ به تنهائی میباشد، و پیامبر از خودش تعبیر به جمع میکند، چنانکه خداوند در قرآن از خود با لفظ جمع یاد کرده و میفرماید:«ما ذکر (قرآن) را فروفرستادیم، و ما قطعاً آن را نگهبانیم» (حجرـ9).
6ـ امّا اینکه گفتی سکینه و آرامش بر ابوبکر نازل شده، با ظاهر سیاق آیه، مخالف است، زیرا سکینه بر آن کس نازل شد که طبق قسمت آخر آیه، لشکر نامرئی خدا به یاری او شتافت، که پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ باشد، اگر بخواهی بگوئی هر دو (سکینه و یاری لشکر نامرئی) برای ابوبکر بود، باید پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ را در اینجا از نبوّت خارج سازی، پس سکینه بر پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ فرود آمد، زیرا او در این مورد (در غار) تنها کسی بود که شایستگی آرامش داشت،ولی در قرآن در مورد دیگر که هر دو آمده است،چنانکه در قرآن (آیه 26 فتح) میخوانیم: «خداوند آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنان فرو فرستاد».
بنابراین اگر به این جمله (آیه غار) برای رفیقت استدلال نکنی بهتر است.
شیخ مفید گوید:او (عمر) دیگر نتوانست، پاسخ مرا بدهد، و مردم از دورش پراکنده شدند، و من از خواب بیدار شدم.[2]
[1]. بوستان سعدی، آغاز قصائد فارسی.
[2]. احتجاج طبرسی، ج 2، ص 326 تا 329
امیدوارم پاسختونو گرفته باشین.