194 . صفحه 194
هفتم تیر :
نفیسه :
(آیه 41)- تن پروران طمّاع! گفتیم جنگ «تبوک» یک وضع استثنایى داشت، و توأم با مقدماتى کاملا مشکل و پیچیده بود، به همین جهت عدهاى از افراد ضعیف الایمان و یا منافق از شرکت در این میدان تعلل مىورزیدند، در آیات گذشته خداوند گروهى از مؤمنان را سرزنش کرد.
به دنبال این سخن بار دیگر مؤمنان را با لحنى تشویق آمیز دعوت همه جانبه به سوى جهاد مىکند و مسامحه کنندگان را مورد سرزنش قرار مىدهد.
نخست مىگوید: «همگى به سوى میدان جهاد حرکت کنید، خواه سبکبار باشید یا سنگین بار» (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا).
سپس اضافه مىکند: «در راه خدا با اموال و جانها جهاد کنید» (وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ). یعنى جهادى همه جانبه و فراگیر.
اما براى این که باز اشتباه براى کسى پیدا نشود که این فداکاریها به سود خداوند است مىگوید: «این به نفع شماست اگر بدانید» (ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
یعنى اگر بدانید که جهاد کلید سر بلندى و عزت و برطرف کننده ضعف و ذلت است.
و اگر بدانید که راه رسیدن به رضاى خدا و سعادت جاویدان و انواع نعمتها و مواهب الهى در این نهضت مقدس عمومى و فداکارى همه جانبه است!
(آیه 42)- سپس بحث را متوجه افراد تنبل و ضعیف الایمان که براى سرباز زدن از حضور در این میدان بزرگ به انواع بهانهها متشبث مىشدند کرده، و با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین مىگوید: «اگر غنیمتى آماده و سفرى نزدیک بود به خاطر رسیدن به متاع دنیا دعوت تو را اجابت مىکردند» و براى نشستن بر سر چنین سفره آمادهاى مىدویدند (لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوکَ).
«لکن اکنون که راه بر آنها دور و پر مشقت است سستى مىورزند و بهانه مىآورند» (وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ).
عجب این که تنها به عذر و بهانه قناعت نمىکند بلکه: «به زودى نزد تو مىآیند و قسم یاد مىکنند که اگر ما قدرت داشتیم با شما خارج مىشدیم» (وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ).
و اگر مىبینید ما به این میدان نمىآییم بر اثر ناتوانى و گرفتارى و عدم قدرت است.آنها با این اعمال و این دروغها در واقع «خود را هلاک مىکنند» (یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ).
«ولى خداوند مىداند آنها دروغ مىگویند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).
کاملا قدرت دارند اما چون سفره چرب و نرمى نیست و برنامه شاق و پردرد سرى در پیش است به قسمهاى دروغ متشبث مىشوند.
این موضوع منحصر به جنگ «تبوک» و زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نبود، در هر جامعهاى گروهى «تنبل» یا «منافق و طمّاع و فرصت طلب» وجود دارند که همیشه منتظرند لحظات پیروزى و نتیجه گیرى فرا رسد آنگاه خود را در صف اول جا بزنند، فریاد بکشند، گریبان چاک کنند و خود را نخستین مجاهد و برترین مبارز و دلسوزترین افراد معرفى کنند تا بدون زحمت از ثمرات پیروزى دیگران بهره گیرند!
ولى همین گروه مجاهد سینه چاک و مبارز دلسوز به هنگام پیش آمدن حوادث مشکل هر کدام به سویى فرار مىکنند و براى توجیه فرار خود عذرها و بهانهها مىتراشند.یکى بیمار شده، دیگرى فرزندش در بستر بیمارى افتاده، سومى خانوادهاش گرفتار وضع حمل است، چهارمى چشمش دید کافى ندارد، پنجمى مشغول تهیه مقدمات است و همچنین ...!
ولى بر افراد بیدار و رهبران روشن لازم است که این گروه را از آغاز شناسایى کنند و اگر قابل اصلاح نیستند از صفوف خود برانند!
(آیه 43)- سعى کن منافقان را بشناسى: از لحن آیات استفاده مىشود که گروهى از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس از بیان عذرهاى گوناگون و حتى سوگند خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان «تبوک» معذور دارد، و پیامبر به این عده اجازه داد.
خداوند در این آیه، پیامبرش را مورد عتاب قرار مىدهد و مىگوید: «خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادى» که از شرکت در میدان جهاد خوددارى کنند؟! (عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ).
«چرا نگذاشتى آنها که راست مىگویند از آنها که دروغ مىگویند شناخته شوند و به ماهیّت آنها پى برى»؟ (حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ).
آیا عتاب و سرزنش فوق که با اعلام عفو پروردگار توأم شده دلیل بر آن است که اجازه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کار خلافى بوده، یا تنها «ترک اولى» بوده؟ ممکن است گفته شود این عتاب و خطاب مزبور جنبه کنایى داشته و حتى ترک اولى نیز در کار نباشد، بلکه منظور بیان روح منافقگرى منافقان با یک بیان لطیف و کنایه آمیز بوده است.
این موضوع را با ذکر مثالى مىتوان روشن ساخت. فرض کنید ستمگرى مىخواهد به صورت فرزند شما سیلى بزند، یکى از دوستانتان دست او را مىگیرد شما نه تنها از این کار ناراحت نمىشوید بلکه خوشحال نیز خواهید شد، اما براى اثبات زشتى باطن طرف به صورت عتاب آمیز به دوستتان مىگویید: «چرا نگذاشتى سیلى بزند تا همه مردم این سنگدل منافق را بشناسند»؟! و هدفتان از این بیان تنها اثبات سنگدلى و نفاق اوست که در لباس عتاب و سرزنش دوست مدافع ظاهر شده است.
(آیه 44)- سپس به شرح یکى از نشانههاى مؤمنان و منافقان پرداخته، مىگوید: «آنها که ایمان به خدا و سراى دیگر دارند هیچ گاه از تو اجازه براى عدم شرکت در جهاد با اموال و جانها، نمىخواهند» (لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ).
بلکه هنگامى که فرمان جهاد صادر شد بدون تعلل و سستى به دنبال آن مىشتابند و همان ایمان به خدا و مسؤلیتهایشان در برابر او، و ایمان به دادگاه رستاخیز آنان را به این راه دعوت مىکند و راه عذرتراشى و بهانه جویى را به رویشان مىبندد.
«خداوند به خوبى افراد پرهیزکار را مىشناسد» و از نیت و اعمال آنها کاملا آگاه است (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ).
(آیه 45)- سپس مىگوید: «تنها کسانى از تو اجازه (براى عدم شرکت در میدان جهاد) مىطلبند که ایمان به خدا و روز جزا ندارند» (إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).سپس براى تأکید عدم ایمان آنها مىگوید: آنها کسانى هستند که «دلهایشان مضطرب و آمیخته با شک و تردید است»! (وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ).
«به همین دلیل در این شک و تردید گاهى قدم به پیش مىگذارند و گاهى باز مىگردند و پیوسته در حیرت و سرگردانى به سر مىبرند» و همیشه منتظر پیدا کردن بهانه و کسب اجازه از پیامبرند (فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ).
این دو نشانه مخصوص «مؤمنان» و «منافقان» صدر اسلام و میدان جنگ «تبوک» نبود، بلکه هم امروز نیز «مؤمنان راستین» را از «مدعیان دروغین» با این دو صفت مىتوان شناخت، مؤمن، شجاع و مصمم است و منافق بزدل و ترسو و متحیر و عذرتراش!
(آیه46)- عدمشان، به ز وجود! در اینجا یکى دیگر از نشانههاى کذب و دروغ منافقان را بیان کرده و در حقیقت بحثى را که در آیات قبل گذشت و فرمود:
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ تکمیل مىکند و مىگوید: «اینها اگر (راست مىگفتند و) اراده داشتند که (بسوى میدان جهاد) خارج شوند وسیلهاى براى آن فراهم مىساختند» در حالى که هیچ گونه آمادگى در آنها دیده نمىشود (وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً).
اینها افراد تاریکدل بىایمانى هستند که «خدا از شرکت آنها در میدان پر افتخار جهاد کراهت دارد لذا (توفیق خود را از آنها سلب کرده و) آنان را از حرکت باز داشته است و به آنها گفته شد با قاعدین [کودکان و پیران و بیماران] بنشینید» (وَ لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ).
این یک فرمان تکوینى است که از باطن تاریک و آلوده آنها برخاسته و مقتضاى عقیده فاسد و اعمال زشت آنها از آیه فوق به خوبى استفاده مىشود که هر عمل و نیتى اقتضایى دارد که خواه ناخواه دامان انسان را مىگیرد، و همه افراد شایستگى و لیاقت آن را ندارند که در کارهاى بزرگ و راه خدا گام بردارند، این توفیق را خداوند نصیب کسانى مىکند که پاکى نیت و آمادگى و اخلاص در آنان سراغ دارد.
(آیه 47)- در این آیه به این واقعیت اشاره مىکند که عدم شرکت این گونه افراد در میدان جهاد نه تنها جاى تأسف نیست بلکه شاید جاى خوشحالى باشد.
در حقیقت به مسلمانان یک درس بزرگ مىدهد که هیچ گاه در فکر افزودن سیاهى لشکر و کمیت و تعداد نباشند، بلکه به فکر این باشند که افراد مخلص و با ایمان را انتخاب کنند هر چند نفراتشان کم باشد.
نخست مىگوید: «اگر آنها همراه شما به سوى میدان جهاد (تبوک) حرکت مىکردند (نخستین اثر شومشان این بود) که چیزى جز تردید و اضطراب بر شما نمىافزودند» (لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا).
یعنى حضور آنها با آن روحیه فاسد و توأم با تردید و نفاق و بزدلى اثرى جز ایجاد تردید و شک و تولید فساد در میان سپاه اسلام ندارد.
به علاوه «آنها با سرعت کوشش مىکنند در میان نفرات لشکر نفوذ کنند و به ایجاد نفاق و تفرقه و از هم گسستن پیوندهاى اتحاد بپردازند» (وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ).
سپس به مسلمانان اخطار مىکند که: مراقب باشید «افراد ضعیف الایمانى در گوشه و کنار جمعیت شما وجود دارند که زود تحت تأثیر سخنان این گروه منافق قرار مىگیرند»(وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ). و یا این که در میان شما افرادى هستند که براى منافقان جاسوسى مىکنند.
بنابراین وظیفه مسلمانان قوى الایمان آن است که مراقب این گروه ضعیف یا جاسوس باشند.
و در پایان آیه مىگوید: «خداوند همه ستمگران را مىشناسد» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ). آنها که آشکارا و آنها که پنهانى ستم به خویش یا به جامعه مىکنند از دیدگاه علم او مخفى نیستند.