263 .صفحه 263
چهاردهم شهریور :
نفیسه :
(آیه 16)- این آیه به بعد اشاره به گوشهاى از نظام آفرینش به عنوان دلیلى بر توحید و شناخت خداست و بحثهایى را که در زمینه قرآن و نبوت در آیات گذشته آمد تکمیل مىکند.
نخست مىگوید: «ما در آسمان برجهایى قرار دادیم» (وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً).
هنگامى که ما از کره زمین به ماه و خورشید نگاه مىکنیم در هر فصل و موقعى از سال آنها را در مقابل یکى از صورتهاى فلکى (صورتهاى فلکى مجموعه ستارگانى است که شکل خاصى را به خود گرفتهاند) مىبینیم و مىگوییم خورشید مثلا در برج حمل یا ثور یا میزان و عقرب و قوس است.
سپس اضافه مىکند: «ما آن (آسمان و این صورتهاى فلکى) را براى بینندگان زینت بخشیدیم» (وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ).
(آیه 17)-این آیه اضافه مىکند: «ما این آسمان را از هر شیطان رجیم و شوم و ملعون محفوظ داشتهایم» (وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ).
(آیه 18)- «مگر آن شیطانهایى که هوس استراق سمع و خبرگیرى دزدکى کنند، که شهاب آشکار آنها را تعقیب مىکند و به عقب مىراند» (إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ).
منظور از «آسمان» آسمان حق و حقیقت است، و شیاطین همان وسوسهگران هستند که مىکوشند به این آسمان راه یابند و استراق سمع کنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهب یعنى، رهبران الهى و دانشمندان با امواج نیرومند سخن و قلمشان آنها را به عقب مىرانند و طرد مىکنند.
(آیه 19)- در اینجا به بخشى از آیات آفرینش، و نشانههاى عظمت خدا در زمین، مىپردازد تا بحث پیشین تکمیل گردد.
نخست از خود زمین شروع کرده، مىفرماید: «و ما زمین را گسترش دادیم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها).
و از آنجا که آفرینش کوهها با آن فوائد زیادى که دارند یکى از نشانههاى توحید است، به ذکر آن پرداخته، اضافه مىکند: «و ما در زمین کوههاى مستقر و ثابتى انداختیم» (وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ).
این کوهها علاوه بر این که از ریشه به هم پیوستهاند و همچون زرهى زمین را در برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مىکنند، و علاوه بر این که قدرت توفانها را در هم شکسته و وزش باد و نسیم را به دقت کنترل مىنمایند، محل خوبى براى ذخیره آبها به صورت برف و یا چشمهها مىباشند.
سپس به سراغ مهمترین عامل زندگى بشر و همه جانداران یعنى گیاهان مىرود، مىفرماید: «و ما در روى زمین از هر چیز (گیاه) موزون رویاندیم» (وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ).
در کره زمین شاید صدها هزار نوع گیاه داریم با خواص مختلف و آثار متنوع و گوناگون که شناخت هر یک دریچهاى است براى شناخت «اللّه» و برگ هر کدام از آنها دفترى است از «معرفت کردگار».
(آیه 20)- و از آنجا که وسائل زندگى انسان منحصر به گیاهان و معادن نیست در این آیه به تمام این مواهب اشاره کرده، مىگوید: «و ما انواع وسائل زندگى را براى شما در زمین قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ).
نه تنها براى شما بلکه براى همه موجودات زنده، «و کسانى که شما روزى آنها را نمىدهید» و از دسترس شما خارجند (وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ).
آرى! براى همه آنها نیازمندیهایشان را فراهم ساختیم.
(آیه 21)- این آیه در حقیقت به پاسخ سؤالى مىپردازد که براى بسیارى از مردم پیدا مىشود و آن این که چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختیار انسانها نمىگذارد که بىنیاز از هر گونه تلاش و کوشش باشند.
مىفرماید: «خزائن و گنجینههاى همه چیز تنها نزد ماست، ولى ما جز به اندازه معین آن را نازل نمىکنیم» (وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ).
بنابراین چنان نیست که قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشیم، بلکه منبع و مخزن و سرچشمه همه چیز نزد ماست، ولى همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار حساب شدهاى از طرف خدا نازل مىگردد.
کاملا روشن است که تلاش و کوشش براى زندگى علاوه بر این که تنبلى و سستى و دل مردگى را از انسانها دور مىسازد و حرکت و نشاط مىآفریند، وسیله بسیار خوبى براى اشتغال سالم فکرى و جسمى آنهاست، و اگر چنین نبود و همه چیز بىحساب در اختیار انسان قرار داشت معلوم نبود دنیا چه منظرهاى پیدا مىکرد؟
به عبارت دیگر همان گونه که فقر و نیاز، انسان را به انحراف و بدبختى مىکشاند بىنیازى بیش از حد نیز منشأ فساد و تباهى است.
(آیه 22)- نقش باد و باران: در تعقیب بیان قسمتى از اسرار آفرینش و نعمتهاى خدا در آیات گذشته، در این آیه به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول بارانها اشاره کرده، مىگوید: «و ما بادها را فرستادیم در حالى که بارور کنندهاند» و قطعات ابر را به هم مىپیوندند و بارور مىسازند (وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ).
«و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستادیم» (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً).
«و به وسیله آن همه شما را سیراب کردیم» (فَأَسْقَیْناکُمُوهُ).
«در حالى که شما توانایى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتید» (وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ).
یعنى شما نمىتوانید حتى بعد از نزول باران آن را به مقدار زیاد گردآورى و حفظ کنید، این خداست که از طریق منجمد ساختن آنها در قله کوهها به صورت برف و یخ، و یا فرستادن آنها به اعماق زمین که بعدا به صورت چشمهها و کاریزها و چاهها ظاهر مىشوند، آنها را گردآورى و ذخیره مىکند.
(آیه 23)- سپس به دنبال بحثهاى توحیدى به معاد و مقدمات آن اشاره کرده، مىگوید: «و مائیم که زنده مىکنیم و (مائیم که) مىمیرانیم» (وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ).
«و وارث (همه روى زمین و تمام این جهان) مائیم» (وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ).
اشاره به مسأله حیات و مرگ که در واقع مهمترین و قطعىترین مسائل است هم مىتواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تکمیلى براى بحث توحید.
از سوى دیگر وجود مرگ و زندگى خود دلیل بر این است که موجودات این عالم از خود چیزى ندارند و هر چه دارند از ناحیه دیگرى است، و سر انجام وارث همه آنها خداست!
(آیه 24)- بعد اضافه مىکند: «ما هم پیشینیان شما را دانستیم و هم متأخران را» (وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ).
کلمه «مستقدمین» و «مستأخرین» معنى وسیعى دارد که هم شامل پیشگامان و متأخران در زمان مىشود، و هم شامل پیشگامان در اعمال خیر، و یا جهاد و مبارزه با دشمنان حق، و یا حتى صفوف نماز جماعت، و مانند اینها.
بنابراین هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشکارند، و از این نظر معاد و رستاخیز و محاسبه اعمال همه آنها کاملا در برابر ما سهل است.
(آیه 25)- و لذا بلافاصله به دنبال این سخن مىگوید: «پروردگار تو بطور قطع همه آنها را (به زندگى جدید در رستاخیز باز مىگرداند و) جمع و محشور مىکند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ).
«چرا که او هم حکیم است و هم عالم» (إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).
«حکمت» او ایجاب مىکند که مرگ پایان همه چیز نباشد، زیرا اگر زندگى منحصر به همین چند روز حیات این جهان بود آفرینش جهان بیهوده و بىمحتوا مىشد، و از خداوند حکیم دور است که یک چنین آفرینش بىنتیجهاى داشته باشد.
و «علیم» بودنش سبب مىشود که در امر معاد و حشر، مشکلى ایجاد نشود، هر ذره خاکى که از انسانى به گوشهاى پرتاب شده جمعآورى مىکند و حیات جدید به آن مىبخشد، و از سوى دیگر پرونده اعمال همگى هم در دل این جهان طبیعت و هم در درون جان انسانها ثبت است. و او از همه اینها آگاه است.
بنابراین حکیم و علیم بودن خدا دلیل فشرده و پرمغزى بر مسأله «حشر» و «معاد» محسوب مىشود.
(آیه 26)- آفرینش انسان: به مناسبت آیات گذشته که قسمتهایى از آفرینش خداوند و نظام هستى را بیان مىکند، در اینجا به شاهکار بزرگ خلقت یعنى «آفرینش انسان» پرداخته، و طى آیات متعدد و پرمحتوایى، بسیارى از جزئیات این آفرینش را بازگو مىکند.
نخست مىفرماید: «ما انسان را از گل خشکیدهاى (همچون سفال) که از گل بدبوى (تیره رنگى) گرفته شده بود آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).
(آیه 27)- «و جنّ را پیش از آن از آتش گرم و سوزان خلق کردیم» (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ).
(آیه 28)- مجددا به آفرینش انسان باز مىگردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان که قبل از آفرینش انسان روى داد، چنین بیان مىکند:و به خاطر بیاور «هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گل خشکیدهاى که از گل تیره رنگ بدبویى گرفته شده، مىآفرینم» (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).
(آیه 29)- «و هنگامى که خلقت آن را به پایان و کمال رساندم و از روح خود (یک روح شریف و پاک و با عظمت) در آن دمیدم همگى به خاطر آن سجده کنید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).
(آیه 30)- آفرینش انسان پایان پذیرفت و آنچه شایسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چیز انجام یافت: «در این هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده کردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).
(آیه 31)- تنها کسى که اطاعت این فرمان را نکرد «ابلیس» بود، لذا اضافه مىکند: «به جز ابلیس که خوددارى کرد از این که همراه سجده کنندگان باشد» (إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ).
اعظم :
آیه 16 : زینت و زیبایی بخشی از آفرینش هستش که خداوند در خلقت آسمان هم رعایت کرده
16 : برج به معنای ظهور هستش (تفسیرنور) و به زنی که زینت خودش رو ظاهر کنه میگن "تبرجت المرئه"
17 و 18 : چند تا تفسیر رو نگاه کردم ظاهرا مشخص نیست روح آیه چی هستش و دقیقا منظور از آسمان و شهاب چیه ...
آیه 17و 18 :شیطانی که برای استراق سمع نزدیک شود تا گفتگوی ملائکه را در باره امورغیبی و حوادث آینده بشنود که به محض نزدیک شدن ، شهابی ظاهر و آشکار اورا دنبال میکند .... برداشت خودم این بود که شیطان نمی تونه از اموری که هنوز نیومده و یا تقدیر اصلی آدمها مطلع بشه ... به اینده ادمها و جهان دسترسی نداره
آیه 20 : گاهی ما فکر می کنیم روزی دهنده یه سریها ما هستیم .... در صورتیکه خداوند ما رو فقط واسطه کرده برای روزی یه سری و خودش روزی دهنده همه هستش
آیه 21 : (خزانه ) یعنی مکانی که مال در آن انبار و محافظت و ذخیره گردد و(قدر) یعنی مبلغ و مقدار و کمیت معین هر چیز. لذا خلاصه معنای آیه چنین است که هر چیزی قبل از نزولش به این عالم واستقرارش در دنیا، خزینه هایی در نزد خدای متعال دارد که در آنجا محدود به حد و مقدر و به قدری نیست ، اما زمانی که جامه وجود پوشید محدود و مقدرمی گردد(المیزان)
ایه 25 : دلیل قیامت حکمت خداوند هستش ( انه حکیم )
..................................................................................................
مباحثه آیات سوال برانگیز :
آیات 16 ، 17 و 18 سوره حجر :
نفیسه :
مطلبی
که در آیات 16، 17و 18 این سوره آمده، یکى از حقایق این جهان است که
واقعیت آن بر ما کاملاً روشن نیست. شهابى که شیاطین را مىراند نیز درست
معلوم نیست. شاید در آینده معلوم شود. البته بعید است که بگوییم: منظور از
«شهاب» سنگهاى ریز آسمانى هستند که در برخورد با گازهاى جو، سوخته و به
صورت نوار سفید (تیر شهاب) متلاشى مىشوند. علم امروز ثابت کرد که از
آسمان پیامهاى رادیویى و امواج بىسیم پیوسته به زمین مىآید و معلوم
مىشود که در کرات آسمانى موجودات زنده با شعور وجود دارند که شاید
پیشرفتهتر از انسانهاى روى زمین باشند.[1]
برخی از مفسران میگویند؛
معنای بروج که در آیه آمده، هرچه که باشد، آیه در صدد بیان این نیست که درس
نجوم بیاموزد تا حقیقت بروج برای ما روشن شود، بلکه مهمترین هدف آن این
است که ما در قدرت خداوند و حکمتش در خلقت آسمان و زمین بیندیشیم. و آن
دقایق، نظم و زیباییاش بهترین دلیل بر وجود خدا و وحدانیتش، از نزول
ملائکه و هرچه که نام معجزه بر آن نهاده میشود.
مردم جاهلی معتقد
بودند هر کاهن و ساحری دارای شیطانی است که به آسمان میرود و از ملائکه در
مورد رخدادهای زمین استراق سمع میکند و به کاهن گزارش میدهد، کاهن نیز
از این طریق آن خبرها را میان مردم منتشر میکرد. این دو آیه در مجموع در
رد این اعتقاد جاهلی است که شیاطین به هیچ وجه قدرت بر دستیابی به حقایق
عالم بالا را ندارند. و «شِهابٌ مُبِینٌ» نیز کنایه از عجز و حقارت شیاطین
از استراق سمع از ملائکه است، که گویا گمان مردم جاهلی بود.[2]
[1]. قرشی، سید علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج 5، ص 343، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، 1377ش.
[2]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 4، ص 470، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق.
و مراد از نزدیک شدن شیطانها به آسمان، و استراق سمع، و به دنبالش هدف شهابها قرار گرفتن، این است که: شیطانها مىخواهند به عالم فرشتگان نزدیک شوند، و از اسرار خلقت و حوادث آینده سر درآورند. و ملائکه هم ایشان را با نورى از ملکوت که شیطانها تاب تحمل آن را ندارند، دور مىسازند. و یا مراد این است که: شیطانها خود را به حق نزدیک مىکنند، تا آن را با تلبیسها و نیرنگهاى خود به صورت باطل جلوه دهند، و یا باطل را با تلبیس و نیرنگ به صورت حق درآورند، و ملائکه رشتههاى ایشان را پنبه مىکنند، و حق صریح را هویدا مىسازند، تا همه به تلبیس آنها پى برده، حق را حق ببینند، و باطل را باطل.
و این که خداى سبحان داستان استراق سمع شیاطین و هدف شهاب قرار گرفتنشان را دنبال سوگند به ملائکه وحى و حافظان آن از مداخله شیطانها ذکر کرده، تا اندازهاى گفتار ما را تایید مىکند- و خدا داناتر است.