قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره حجر» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ق.ظ

383 . صفحه 383



سیزدهم دی :


نفیسه :


(آیه 64)- در آیات قبل چهار سوال از مشرکان پرسیده شد و این آیه پنجمین سؤال را که در مورد مبدأ و معاد است به این صورت مطرح مى‏کند: آیا معبودان شما بهترند «یا کسى که آفرینش را آغاز کرد و سپس آن را اعاده مى‏کند»؟! (أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
«و کسى که (در میان این آغاز و انجام) شما را از آسمان و زمین روزى مى‏دهد» (وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
«آیا (با این حال باز هم معتقدید که) معبودى با خداست» (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«به آنها بگو: (اگر چنین اعتقادى دارید) دلیلتان را بیاورید اگر راست مى‏گویید» (قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
منظور از «رزق آسمان» باران و نور آفتاب و مانند آن است، و منظور از «رزق زمین» گیاهان و مواد غذایى مختلفى است که مستقیما از زمین مى‏روید یا بطور غیرمستقیم از زمین نشأت مى‏گیرد همچون دامها، همچنین معادن و مواد گوناگونى که انسان در زندگى خود از آن بهره مى‏گیرد.


(آیه 65)- از آن جا که در آیه قبل سخن از قیامت و رستاخیز به میان آمد در اینجا این مسأله را از جوانب مختلف مورد بررسى قرار مى‏دهد.
نخست به پاسخ سؤالى مى‏پردازد که مشرکان بارها آن را مطرح کرده بودند و مى‏گفتند قیامت کى برپا مى‏شود؟
مى‏فرماید: «بگو: هیچ کس از کسانى که در آسمان و زمین هستند- جز خدا- از غیب آگاه نیستند، و نمى‏دانند کى برانگیخته مى‏شوند» (قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ).
ولى این منافات با آن ندارد که خداوند بخشى از علم غیب را در اختیار هرکس بخواهد بگذارد.


(آیه 66)- سپس درباره عدم آگاهى مشرکان از قیامت و شک و تردید و بى‏خبریشان مى‏فرماید: «آنها اطلاع صحیحى درباره آخرت ندارند بلکه در اصل آن شک دارند بلکه نسبت به آن نابینایند»! (بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ).
چرا که نشانه‏هاى آخرت در زندگى همین دنیا نمایان است: بازگشت زمین مرده به حیات در فصل بهار، بارور شدن درختانى که در فصل زمستان از کار افتاده بود و مشاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرینش، همگى دلیل بر امکان زندگى پس از مرگ است، اما آنها همچون نابینایان از کنار این صحنه‏ها مى‏گذرند.


(آیه 67)- این آیه منطق منکران رستاخیز را در یک جمله بیان مى‏کند «کافران گفتند: آیا هنگامى که ما و پدرانمان خاک شدیم بازهم (از دل خاک) بیرون فرستاده خواهیم شد»؟ (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ).


(آیه 68)- سپس آنها مى‏افزایند: «این وعده بى‏پایه‏اى است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده» و هرگز اثرى از آن نمایان نبوده و نیست (لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ).
«اینها جز همان افسانه‏هاى پیشینیان نیست»، اینها اوهام و خرافات است (إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
بنابراین نخست از استبعاد شروع مى‏کردند و بعد آن را پایه انکار مطلق قرار مى‏دادند.
ضمنا آنها با این تعبیر مى‏خواستند سخن پیامبر را در مورد قیامت تحقیر کنند و بگویند: این از وعده‏هاى کهنه و بى‏اساس است که دیگران هم به نیاکان ما داده‏اند و مطلب تازه‏اى به نظر نمى‏رسد که قابل بررسى و مطالعه باشد.


(آیه 69)- در آیات گذشته سخن از انکار معاد از سوى کفار متعصب بود.
در اینجا به جاى این که دلیلى براى آنها ذکر کند آنها را به مجازاتهاى الهى که در پیش دارند تهدید و انذار مى‏کند.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «بگو: در روى زمین سیر کنید (و آثار گذشتگان را ببینید) پس بنگرید عاقبت کار مجرمان و گنهکاران به کجا رسید»؟ (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ).
چگونه مى‏گویید این وعده‏ها به نیاکان ما نیز داده شد و آنها نیز به آن اعتنا نکردند و ضررى هم ندیدند؟


(آیه 70)- از توطئه‏هاى آنها نگران مباش! از آنجا که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله از انکار و مخالفت آنها رنج مى‏برد و به راستى دلش براى آنها مى‏سوخت و عاشق هدایت و بیدارى آنها بود و از سوى دیگر، همواره با توطئه‏هاى آنها مواجه بود این آیه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى داده، مى‏گوید: «و (از تکذیب و انکار) آنها غمگین مباش» و زیاد غصه آنها را مخور (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
«و سینه‏ات از توطئه آنان تنگ نشود» که ما پشتیبان و یار و یاور توایم (وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ).


(آیه 71)- ولى این منکران لجوج به جاى این که از این هشدار پیامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبت کار مجرمان، پند و اندرز گیرند، باز در مقام سخریه و استهزاء برآمده «و مى‏گویند: اگر راست مى‏گویید این وعده عذاب الهى، کى واقع خواهد شد»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).


(آیه 72)- در اینجا قرآن به پاسخ این گفتار سخریه‏آمیز آنها با لحنى کاملا واقع بینانه پرداخته، مى‏گوید: «به آنها بگو: شاید بعضى از آنچه را عجله مى‏کنید نزدیک و در کنار شما باشد»! (قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ).
چرا عجله مى‏کنید؟ چرا مجازات الهى را کوچک مى‏شمرید؟ چرا به خود رحم نمى‏کنید؟ آخر عذاب خدا شوخى نیست! احتمال بدهید به خاطر همین سخنانتان قهر و غضب خدا بر سر شما سایه افکنده باشد و به همین زودى بر شما فرود آید و نابودتان کند، این همه سرسختى براى چیست؟


(آیه 73)- سپس به بیان این واقعیت مى‏پردازد که اگر خداوند در مجازات شما عجله نمى‏کند، به خاطر فضل و رحمتش بر شماست، تا براى اصلاح خویش و جبران گذشته به قدر کافى مهلت داشته باشید.
مى‏گوید: «و پروردگار تو نسبت به همه مردم فضل و رحمت دارد، ولى اکثر آنها شکرگزار نیستند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ).


(آیه 74)- و اگر تصور مى‏کنند تأخیر مجازات آنها به خاطر آن است که خداوند از نیات سوء و اندیشه‏هاى زشتى که در سر مى‏پرورانند بى‏خبر است، اشتباه بزرگى است چرا که: «پروردگار تو آنچه را سینه‏هاشان در خود پنهان مى‏دارد و آنچه را آشکار مى‏کنند به خوبى مى‏داند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ).
او به همان اندازه از خفایاى درونشان آگاه است که از اعمال برون، و اصولا پنهان و آشکار و غیب و شهود براى او یکسان است.


(آیه 75)- سپس مى‏افزاید: نه تنها خداوند، اسرار درون و برون آنها را مى‏داند، بلکه علم او به قدرى وسیع و گسترده است که «هیچ موجودى در آسمان و زمین، پنهان و مکتوم نیست مگر آن که در کتاب آشکار (علم پروردگار) ثبت است» (وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).


(آیه 76)- در آیات گذشته سخن از «مبدء» و «معاد» در میان بود در اینجا با طرح مسأله «نبوت» و حقانیت قرآن، این بحث را تکمیل مى‏کند.
به علاوه در گذشته روى سخن با مشرکان بود، و در اینجا از کفار دیگر همچون یهود و اختلافات آنها سخن مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید «این قرآن، اکثر چیزهایى را که بنى اسرائیل در آن اختلاف دارند براى آنها بیان مى‏کند» (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
بنى اسرائیل در مسائل زیادى با هم اختلاف داشتند، در مورد «مریم» و «عیسى» و در مورد پیامبرى که بشارتش در تورات داده شده، و همچنین در بسیارى از احکام دینى و مذهبى با یکدیگر اختلافاتى داشتند قرآن آمد و در این زمینه حق مطلب را ادا کرد.شع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۸
* مسافر
چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۷ ب.ظ

267 . صفحه 267



هجدهم شهریور:



نفیسه :


(آیه 91)- تقسیم کنندگان که درآیه قبل به آنها وعده عذاب داده شده چه کسانی هستند؟ «همان تقسیم کنندگانى که قرآن (و آیات الهى) را تجزیه کردند» (الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ).
آنچه به سودشان بود گرفتند و آنچه به زیانشان بود کنار گذاشتند، ولى مؤمنان راستین هیچ گونه تجزیه و تقسیم و تبعیض در میان احکام الهى قائل نیستند.


(آیه 92)- در این آیه به سرنوشت «مقتسمین» (تجزیه گران) پرداخته، مى‏گوید: «سوگند به پروردگارت که ما بطور قطع از همه آنها سؤال خواهیم کرد» (فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ).

(آیه 93)- «از تمام کارهایى که انجام مى‏دادند» (عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ).
روشن است که سؤال خداوند براى کشف مطلب پنهان و پوشیده‏اى نیست، چرا که او از اسرار درون و برون آگاه است. بنابراین سؤال مزبور به خاطر تفهیم به خود طرف است تا به زشتى اعمالش پى ببرد و در حقیقت این پرسشها بخشى از مجازات آنهاست.


(آیه 94)- مکتبت را آشکارا بگو! در این آیه فرمان قاطعى به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد، مى‏گوید: در برابر هیاهوى مشرکان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستى به خود راه مده و ساکت مباش، بلکه، «آشکارا آنچه را مأموریت دارى بیان کن» و حقایق دین را با صراحت بر ملا ساز (فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ).
«و از مشرکان، روى گردان و نسبت به آنها بى‏اعتنایى کن» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ).
و این آغاز «دعوت علنى» اسلام بود بعد از آن که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سه سال مخفیانه دعوت کرد، و عده قلیلى از نزدیکان پیامبر به او ایمان آوردند.

(آیه 95)- سپس خداوند براى تقویت قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او اطمینان مى‏دهد که در برابر استهزاء کنندگان از وى حمایت مى‏کند، مى‏فرماید: «ما شرّ استهزاء کنندگان را از تو دفع کردیم» (إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ).

(آیه 96)- سپس «الْمُسْتَهْزِئِینَ» را چنین توصیف مى‏کند: «آنها کسانى هستند که با خدا معبود دیگرى قرار مى‏دهند، ولى به زودى (از نتیجه شوم کار خود) آگاه خواهند شد (الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
ممکن است این تعبیر اشاره به آن باشد که اینها کسانى هستند که افکار و اعمالشان خود مسخره است، چرا که آنقدر نادانند که در برابر خداوندى که آفریننده جهان هستى است معبودى از سنگ و چوب تراشیده‏اند، با این حال مى‏خواهند تو را استهزاء کنند!

(آیه 97)- بار دیگر به عنوان دلدارى و تقویت هر چه بیشتر روحیه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه مى‏کند: «و ما مى‏دانیم که سخنان آنها سینه تو را تنگ و ناراحت مى‏سازد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ).
روح لطیف تو و قلب حساست،نمى‏تواند این همه بدگویى و سخنان کفر و شرک آمیز را تحمل کند و به همین دلیل ناراحت مى‏شوى.


(آیه 98)- ولى ناراحت مباش براى زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان، «پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش»! (فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ).
چرا که این تسبیح خداوند اثرات بد گفتار آنها را از دلهاى مشتاقان «اللّه» مى‏زداید، و از آن گذشته به تو نیرو و توان، نور و صفا بخشد.
لذا در روایات مى‏خوانیم: «هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله غمگین مى‏شد به نماز برمى‏خاست و آثار این حزن و اندوه را در نماز از دل مى‏شست».

(آیه 99)- و سرانجام آخرین دستور را در این زمینه به او مى‏دهد که دست از عبادت خدا در تمام عمر بر مدار «و همواره پروردگارت را بندگى کن تا یقین (مرگ) تو فرا رسد» (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ).
عبادت مکتب عالى تربیت است، اندیشه انسان را بیدار و فکر او را متوجه بى‏نهایت مى‏سازد، گرد و غبار گناه و غفلت را از دل و جان او مى‏شوید، صفات عالى انسانى را در وجود او پرورش مى‏دهد، روح ایمان را تقویت و آگاهى و مسؤولیت به انسان مى‏بخشد.
و به همین دلیل ممکن نیست انسان لحظه‏اى در زندگى از این مکتب بزرگ تربیتى بى‏نیاز گردد، و آنها که فکر مى‏کنند، انسان ممکن است به جایى برسد که نیازى به عبادت نداشته باشد،یا تکامل انسان را محدود پنداشته‏اند و یا مفهوم عبادت را درک نکرده‏اند.





به یاری حضرت حق تلاوت سوره حجر به انجام رسید.امید است که با تامل براین خواندن ها،بهره معنوی به فضلش حاصل گردد.در سوره حجر به حقایق زیادی اشاره شده از جمله حفظ قرآن از تحریف،اشاره به نافرمانی ابلیس در اثر تکبر با سابقه شش هزارسال عبادت خالصانه که مورد رشک دیگر فرشتگان بود و نیز رانده شدن او از درگاه قرب الهی، پیغام خداوند برای بندگانش:(بندگان مرا آگاه ساز و مژده بر که من بسیار آمرزنده ومهربانم)،عظیم بودن قرآن و سوره حمد به گونه ای که خداوند با اشاره به این دو موهبت دل پیامبر را آرام میکند، چشم نداشتن به متاع دنیوی دیگران، فرمان به علنی کردن دعوت پیامبر و....شاید دو آیه آخر این سوره شریفه مهمترین نتیجه ی عملی این سوره مبارکه باشد.(به ذکر اوصاف کمال پروردگارت تسبیح گو و از نمازگزاران باش.و دایم به پرستش خدای خود مشغول باش تا ساعت یقین بر تو فرا رسد).




سوره نحل :



سوره نحل شانزدهمین سوره قران کریم می باشد.
این سوره 128 آیه دارد قسمتى از آن در «مکّه» و قسمتى در «مدینه» نازل گردیده است‏
محتواى سوره:
در آیات این سوره هم بحثهاى خاص سوره‏هاى «مکّى» دیده مى‏شود- مانند بحث قاطع از توحید و معاد و مبارزه شدید با شرک و بت‏پرستى- و هم بحثهاى مخصوص سوره‏هاى «مدنى» مانند بحث از احکام اجتماعى و مسائل مربوط به جهاد و هجرت.
و بطور کلى محتواى این سوره را امور زیر تشکیل مى‏دهد:
1- بیش از همه بحث از نعمتهاى خداوند در این سوره به میان آمده و آن چنان ریزه کاریهاى آن تشریح گردیده که حسّ شکرگزارى هر انسان آزاده‏اى را بیدار مى‏کند.
این نعمتها شامل نعمتهاى مربوط به باران، نور آفتاب، انواع گیاهان و میوه‏ها و مواد غذایى دیگر، و حیواناتى که خدمتگزار انسانها هستند و انواع وسایل زندگى و حتى نعمت فرزند و همسر، و خلاصه شامل «انواع طیّبات» مى‏گردد.
2- بخش دیگرى از آن، از دلائل توحید و عظمت خلقت خدا، و معاد بحث مى‏کند.
3- قسمت دیگرى از آن از احکام مختلف اسلامى سخن مى‏گوید.
4- بخش دیگرى از بدعتهاى مشرکان سخن به میان آورده.
5- و بالاخره در قسمت دیگرى انسانها را از وسوسه‏هاى شیطان بر حذر مى‏دارد.
فضیلت تلاوت سوره:
در بعضى از روایات از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود:
«کسى که این سوره را تلاوت کند خداوند او را در برابر نعمتهایى که در این جهان به او بخشیده محاسبه نخواهد کرد».
البته تلاوتى توأم با تفکر و سپس تصمیم گیرى و عمل، و گام نهادن در طریق شکرگزارى.


(آیه 1)- فرمان عذاب نزدیک است: قسمت مهمى از آیات آغاز این سوره در «مکّه» نازل شده است، در همان ایام که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله درگیرى شدیدى با مشرکان و بت پرستان داشت، و هر روز در برابر دعوت حیات آفرین و آزادیبخش او به بهانه‏هایى متوسل مى‏شدند، از جمله این که هرگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را تهدید به عذاب الهى مى‏کرد بعضى از لجوجان مى‏گفتند: اگر این عذاب و کیفر که مى‏گویى راست است پس چرا به سراغ ما نمى‏آید؟! و شاید گاهى اضافه مى‏کردند که اگر فرضا عذابى در کار باشد ما دست به دامن بتها مى‏شویم تا در پیشگاه خدا شفاعت کنند تا این عذاب را از ما بر دارد.
نخستین آیه این سوره، خط بطلان بر این اوهام کشیده، مى‏گوید: «عجله نکنید فرمان خدا (براى مجازات مشرکان و مجرمان) قطعا فرا رسیده است» (أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ).
و اگر فکر مى‏کنید بتان شفیعان درگاه اویند سخت در اشتباهید «خداوند منزه و برتر از آن است که آنها براى او شریک مى‏سازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).

(آیه 2)- و از آنجا که هیچ مجازات و کیفرى بدون بیان کافى و اتمام حجت عادلانه نیست، اضافه مى‏کند: «خداوند فرشتگان را با روح الهى به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل مى‏کند» (یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
و به آنها دستور مى‏دهد که: مردم را انذار کنید (و بگویید:) معبودى جز من نیست» (أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا).
بنابراین، تنها «از (مخالفت دستور) من بپرهیزید» و در برابر من احساس مسؤولیت کنید (فَاتَّقُونِ).
منظور از «روح» در این آیه وحى و قرآن و نبوت است که مایه حیات و زندگى انسانهاست.

(آیه 3)- در اینجا قرآن براى ریشه کن ساختن شرک و توجه به خداوند یکتا از دو راه وارد مى‏شود: نخست از طریق دلائل عقلى به وسیله نظام شگرف آفرینش و عظمت خلقت، و دیگر از طریق عاطفى و بیان نعمتهاى گوناگون خداوند نسبت به انسان و تحریک حسّ شکرگزارى او.
در آغاز مى‏گوید: «خداوند آسمانها و زمین را به حق آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
حقانیت آسمانها و زمین هم از نظام عجیب و آفرینش منظم و حساب شده آن روشن است و هم از هدف و منافعى که در آنها وجود دارد.
و به دنبال آن اضافه مى‏کند: «خدا برتر از آن است که براى او شریک مى‏سازند» (تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
آیا بتهایى که آنها را شریک او قرار داده‏اند هرگز قادر به چنین خلقتى هستند؟
و یا حتى مى‏توانند پشه کوچک و یا ذره غبارى بیافرینند!

(آیه 4)- بعد از اشاره به مسأله آفرینش آسمان و زمین و اسرار بى‏پایان آنها، سخن از خود انسان مى‏گوید، انسانى که به خودش از هر کس دیگر نزدیکتر است، مى‏فرماید: «انسان را از نطفه بى‏ارزشى آفرید، اما سرانجام به جایى رسید که موجودى (متفکر و فصیح و بلیغ و) مدافع از خویشتن و سخنگوى آشکار شد» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ).

(آیه 5)- پس از آفرینش انسان به نعمت مهم دیگرى یعنى خلقت چهار پایان، و فوائد مختلفى که از آنها عاید مى‏شود اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند چهارپایان را آفرید در حالى که در آنها وسیله پوشش براى شماست و منافع دیگر و از گوشت آنها مى‏خورید» (وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).
جالب این که در میان این همه فوائد، قبل از هر چیز مسأله «پوشش» و «مسکن» را مطرح مى‏کند، زیرا بسیارى از مردم (بخصوص بادیه نشینان) هم لباسشان از پشم و مو یا پوست تهیه مى‏شود، و هم خیمه‏هایشان که آنها را از سرما و گرما حفظ مى‏کند، و به هر حال این دلیل بر اهمیت پوشش و مسکن و مقدم بودن آن بر هر چیز دیگر است.

(آیه 6)- جالب این که تنها به منافع معمولى و عادى این چهار پایان سودمند اکتفا نمى‏کند بلکه روى جنبه استفاده روانى از آنها نیز تکیه کرده، مى‏گوید:
«و در این حیوانات براى شما زینت و شکوهى است به هنگامى که آنها را به استراحتگاهشان باز مى‏گردانید، و هنگامى که (صبحگاهان) به صحرا مى‏فرستید» (وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ).
این در واقع جمال استغناء و خودکفایى جامعه است، جمال تولید و تأمین فرآورده‏هاى مورد نیاز یک ملت است، و به تعبیر گویاتر جمال استقلال اقتصادى و ترک هرگونه وابستگى است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۷
* مسافر
دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۵۱ ب.ظ

265 . صفحه 265



شانزدهم شهریور :


نفیسه :


(آیه 52)- میهمانهاى ناخوانده که به حضرت ابراهیم (ع) وارد شدند، فرشتگانى بودند که: «به هنگام وارد شدن بر ابراهیم (به صورت ناشناس، نخست) بر او سلام گفتند» (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً).
ابراهیم آن گونه که وظیفه یک میزبان بزرگوار و مهربان است براى پذیرایى آنها آماده شد و غذاى مناسبى فورا فراهم ساخت، اما هنگامى که سفره غذا گسترده شد میهمانهاى ناشناس دست به غذا دراز نکردند، او از این امر وحشت کرد و وحشت خود را کتمان ننمود، با صراحت به آنان «گفت: ما از شما بیمناکیم» (قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ).
این ترس به خاطر سنتى بود که در آن زمان و زمانهاى بعد و حتى در عصر ما در میان بعضى از اقوام معمول است که هرگاه کسى نان و نمک کسى را بخورد به او گزندى نخواهد رساند و خود را مدیون او مى‏داند و به همین دلیل، دست نبردن به سوى غذا دلیل بر قصد سوء و کینه و عداوت است.

(آیه 53)- ولى چیزى نگذشت که فرشتگان ابراهیم را از نگرانى بیرون آوردند، و «به او گفتند: ترسان مباش، ما تو را به فرزند دانایى بشارت مى‏دهیم» (قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ).

(آیه 54)- ولى ابراهیم به خوبى مى‏دانست که از نظر موازین طبیعى تولد چنین فرزندى از او بسیار بعید است، هر چند در برابر قدرت خدا هیچ چیزى محال نیست، ولى توجه به موازین عادى و طبیعى تعجب او را برانگیخت، لذا «گفت: آیا چنین بشارتى به من مى‏دهید در حالى که من به سن پیرى رسیده‏ام»؟! (قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلى‏ أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ).
«راستى به چه چیز مرا بشارت مى‏دهید»؟ (فَبِمَ تُبَشِّرُونَ).
آیا به امر و فرمان خداست این بشارت شما یا از ناحیه خودتان؟ صریحا بگویید تا اطمینان بیشتر پیدا کنم!

(آیه 55)- به هر حال فرشتگان مجال تردید یا تعجب بیشترى به ابراهیم ندادند، با صراحت و قاطعیت به او «گفتند: که ما تو را به حق بشارت دادیم» (قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ).
بشارتى که از ناحیه خدا و به فرمان او بود و به همین دلیل، حق است و مسلم.
و به دنبال آن براى تأکید- به گمان این که مبادا یأس و ناامیدى بر ابراهیم غلبه کرده باشد- گفتند: «اکنون که چنین است از مأیوسان مباش» (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ).

(آیه 56)- ولى ابراهیم به زودى این فکر را از آنها دور ساخت که یأس و نومیدى از رحمت خدا بر او چیره شده باشد، بلکه تنها تعجبش روى حساب موازین طبیعى است، لذا با صراحت «گفت: و چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى‏شود جز گمراهان»؟! (قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ).
همان گمراهانى که خدا را به درستى نشناخته و پى به قدرت بى‏پایانش نبرده‏اند، خدایى که از ذره‏اى خاک، انسانى چنین شگرف مى‏آفریند، و از نطفه ناچیزى فرزندى برومند به وجود مى‏آورد، و آتش سوزانى را به گلستانى تبدیل مى‏کند، چه کسى مى‏تواند در قدرت چنین پروردگارى شک کند یا از رحمت او مأیوس گردد؟!

(آیه 57)- ولى به هر حال ابراهیم (ع) پس از شنیدن این بشارت، در این اندیشه فرو رفت که این فرشتگان با آن شرایط خاص، تنها براى بشارت فرزند نزد او نیامده‏اند، حتما مأموریت مهمترى دارند و این بشارت تنها گوشه‏اى از آن را تشکیل مى‏دهد، لذا در مقام سؤال برآمد و به آنها «گفت: مأموریت شما چیست اى فرستادگان خدا»؟ (قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).

(آیه 58)- «گفتند: ما به سوى یک قوم گنهکار فرستاده شده‏ایم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ).

(آیه 59)- و از آنجا که مى‏دانستند ابراهیم با آن حس کنجکاویش مخصوصا در زمینه این گونه مسائل به این مقدار پاسخ، قناعت نخواهد کرد، فورا اضافه کردند که: این قوم مجرم کسى جز قوم لوط نیست ما مأموریم این آلودگان بى‏آزرم را درهم بکوبیم و نابود کنیم «مگر خانواده لوط که ما همه آنها را از آن مهلکه نجات خواهیم داد» (إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ).

(آیه 60)- ولى از آنجا که تعبیر به «آل لوط» آن هم با تأکید به «اجمعین» شامل همه خانواده او حتى همسر گمراهش که با مشرکان هماهنگ بود مى‏شد، و شاید ابراهیم نیز از این ماجرا آگاه بود، بلافاصله او را استثناء کردند و گفتند: «بجز همسرش که ما مقدر ساخته‏ایم از بازماندگان در شهر محکوم به فنا باشد» و نجات نیابد (إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ).

(آیه 61)- از این آیه به بعد داستان خارج شدن فرشتگان از نزد ابراهیم و آمدن به ملاقات لوط را مى‏خوانیم، نخست مى‏گوید: «هنگامى که فرستادگان خداوند نزد خاندان لوط آمدند» (فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ).

(آیه 62)- لوط «به آنها گفت: شما افرادى ناشناخته‏اید» (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).
مفسران مى‏گویند: این سخن را به این جهت به آنها گفت که آنان به صورت جوانانى خوش صورت و زیبا نزد او آمدند، از یک سو میهمانند و محترم، و از سوى دیگر محیطى است ننگین و آلوده و پر از مشکلات.

(آیه 63)- ولى فرشتگان، زیاد او را در انتظار نگذاردند، با صراحت «گفتند:
ما چیزى را براى تو آورده‏ایم که آنها در آن تردید داشتند» (قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ). یعنى مأمور مجازات دردناکى هستیم که تو کرارا به آنها گوشزد کرده‏اى ولى هرگز آن را جدى تلقى نکردند؟

(آیه 64)- سپس براى تأکید گفتند: «ما واقعیت مسلّم و غیر قابل تردیدى را براى تو آورده‏ایم» (وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ).
یعنى، عذاب حتمى و مجازات قطعى این گروه بى‏ایمان منحرف.
باز براى تأکید بیشتر اضافه کردند:«ما مسلما راست مى‏گوییم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
یعنى این گروه تمام پلها را پشت سر خود خراب کرده‏اند و جایى براى شفاعت و گفتگو در مورد آنها باقى نمانده است، تا لوط حتى به فکر شفاعت نیفتد و بداند اینها ابدا شایستگى این امر را ندارند.

(آیه 65)- و از آنجا که باید گروه اندک مؤمنان (خانواده لوط بجز همسرش) از این مهلکه جان به سلامت ببرند دستور لازم را به لوط چنین دادند: «تو شبانه (و اواخر شب هنگامى که چشم مردم گنهکار در خواب است و یا مست شراب و شهوت) خانواده‏ات را بردار و از شهر بیرون شو» (فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ).
ولى «تو پشت سر آنها باش» تا مراقب آنان باشى و کسى عقب نماند (وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ).
ضمنا «هیچ یک از شما نباید به پشت سرش نگاه کند» (وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ).
«و به همان نقطه‏اى که دستور به شما داده شده است (یعنى سرزمین شام یا نقطه دیگرى که مردمش از این آلودگیها پاک بوده‏اند) بروید» (وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ).

(آیه 66)- سپس لحن کلام تغییر مى‏یابد و خداوند مى‏فرماید: «ما به لوط چگونگى این امر را وحى فرستادیم که به هنگام طلوع صبح همگى ریشه کن خواهند شد، به گونه‏اى که حتى یک نفر از آنها باقى نماند» (وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ).

(آیه 67)- سپس قرآن داستان را در اینجا رها کرده و به آغاز باز مى‏گردد، و بخشى را که در آنجا ناگفته مانده بود به مناسبتى که بعدا اشاره خواهیم کرد بیان مى‏کند و مى‏گوید: «مردم شهر (از ورود میهمانان تازه وارد لوط آگاه شدند) و به سوى خانه او حرکت کردند، و در راه به یکدیگر بشارت مى‏دادند» (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ).
آنها در آن وادى گمراهى و ننگین خود فکر مى‏کردند طعمه لذیذى به چنگ آورده‏اند، جوانانى زیبا و خوشرو، آن هم در خانه لوط!

(آیه 68)- «لوط» که سر و صداى آنها را شنید در وحشت عجیبى فرو رفت و نسبت به میهمانان خود بیمناک شد. لذا در مقابل آنها ایستاد و «گفت: اینها میهمانان منند، آبروى مرا نریزید» (قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ).

(آیه 69)- سپس اضافه کرد: بیایید «و از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم شرمنده نسازید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ).

(آیه 70)- ولى آنها چنان جسور و پررو بودند که نه تنها احساس شرمندگى در خویش نمى‏کردند بلکه از لوط پیامبر، چیزى هم طلبکار شده بودند، گویى جنایتى انجام داده، زبان به اعتراض گشودند و «گفتند: مگر ما به تو نگفتیم احدى را از مردم جهان به میهمانى نپذیرى» و به خانه خود راه ندهى (قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۵۱
* مسافر
يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

264 . صفحه 264




پانزدهم شهریور :



نفیسه :



(آیه 32)- وقتی ابلیس از سجده کردن به خاطر آفرینش آدم سرپیچی کرد مورد بازپرسى قرار گرفت و خداوند «فرمود:

اى ابلیس! چرا تو با سجده کنندگان نیستى»؟ (قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ).


(آیه 33)- ابلیس که غرق غرور و خودخواهى خویش بود آنچنان که عقل و هوش او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و «گفت: من هرگز براى بشرى که او را از خاک خشکیده‏اى- که از گل بدبویى گرفته شده- آفریده‏اى سجده نخواهم کرد» (قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).


(آیه 34)- او که از اسرار آفرینش بر اثر خودخواهى و غرور بى‏خبر مانده بود و ناگهان از اوج مقامى که داشت سقوط کرد، دیگر شایسته نبود که او در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله «خدا به او فرمود: از آن (بهشت یا از آسمانها و یا از صفوف فرشتگان) بیرون رو که تو رجیم و رانده شده درگاه مایى» (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ).


(آیه 35)- و بدان که این غرورت مایه کفرت شد و این کفر براى همیشه تو را مطرود کرد،«لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود»! (وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ).


(آیه 36)- ابلیس که در این هنگام خود را رانده درگاه خدا دید، و احساس کرد که آفرینش انسان سبب بدبختى او شد، آتش کینه در دلش شعله‏ور گشت، تا انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد.
لذا «عرض کرد: پروردگارا! اکنون که چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده»! (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ).
نه براى این که توبه کند، یا از کرده خود پشیمان باشد و در مقام جبران برآید، بلکه براى این که به لجاجت و عناد و دشمنى و خیره سرى ادامه دهد!

(آیه 37)- خداوند هم این خواسته او را پذیرفت و «فرمود: مسلما تو از مهلت یافتگانى» (قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).


(آیه 38)- ولى نه تا روز مبعوث شدن خلائق در رستاخیز، چنانکه خواسته‏اى، بلکه «تا وقت و زمان معینى» (إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).
منظور از «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پایان این جهان و برچیده شدن دوران تکلیف است.


(آیه 39)- در اینجا ابلیس نیّت باطنى خود را آشکار ساخت هر چند چیزى از خدا پنهان نبود و «عرض کرد: پروردگارا! به خاطر این که مرا گمراه ساختى (و این انسان زمینه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمین را در نظر آنها زینت مى‏دهم (و انسانها را به آن مشغول مى‏دارم) و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت» (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ).


(آیه 40)- اما او به خوبى مى‏دانست که وسوسه‏هایش در دل «بندگان مخلص خدا» هرگز اثر نخواهد گذاشت، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنایى قائل شد و گفت: «مگر آن بندگان خالص شده تو» که به مرحله عالى ایمان و عمل پس از تعلیم و تربیت و مجاهده با نفس رسیده باشند (إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ).


(آیه 41)- خداوند به عنوان تحقیر شیطان و تقویت قلب جویندگان راه حق و پویندگان طریق توحید «فرمود: این راه مستقیمى است که بر عهده من است» و سنت همیشگیم (قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ).


(آیه 42)- که «تو هیچ گونه تسلّط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى که شخصا بخواهند از تو پیروى کنند» (إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ).
یعنى، در واقع این تو نیستى که مى‏توانى مردم را گمراه کنى، بلکه این انسانهاى منحرفند که با میل و اراده خویش دعوت تو را اجابت کرده، پشت سر تو گام برمى‏دارند.

(آیه 43)- سپس صریحترین تهدیدهاى خود را متوجه پیروان شیطان کرده، مى‏گوید: «و جهنم میعادگاه همه آنهاست» (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ).
گمان نکنند که آنها از چنگال مجازات مى‏توانند فرار کنند و یا به حساب آنها رسیدگى نمى‏شود.

(آیه 44)- «همان دوزخى که هفت در دارد، و براى هر درى گروهى از پیروان شیطان تقسیم شده‏اند» (لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ).
این درها، در حقیقت درهاى گناهانى است که به وسیله آن، افراد وارد دوزخ مى‏شوند، هر گروهى به وسیله ارتکاب گناهى و از درى، همان گونه که درهاى بهشت، طاعات و اعمال صالح و مجاهدتهایى است که به وسیله آن بهشتیان وارد بهشت مى‏شوند.

(آیه 45)- نعمتهاى هشتگانه بهشت: در آیات گذشته دیدیم که چه سان خداوند نتیجه کار شیطان و یاران و همگامان و پیروان او را شرح داد، و درهاى هفتگانه جهنم را به روى آنها گشود.
طبق روش قرآن که از مسأله مقابله و تقارن، براى تعلیم و تربیت، بهره‏گیرى مى‏کند، در این آیات هشت نعمت بزرگ مادى و معنوى به تعداد درهاى بهشت بیان شده است:
1- در آغاز به یک نعمت مهم جسمانى اشاره کرده، مى‏گوید: «پرهیزکاران در باغهاى سرسبز بهشت، و در کنار چشمه‏هاى زلال آن خواهند بود» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
ذکر «جنات» و «عیون» به صیغه جمع، اشاره به باغهاى متنوع و چشمه‏هاى فراوان و گوناگون بهشت است که هر کدام لذت تازه‏اى مى‏آفریند.

(آیه 46)- دوم و سوم: سپس به دو نعمت مهم معنوى که «سلامت» و «امنیت» است اشاره مى‏کند، سلامت از هرگونه رنج و ناراحتى، و امنیت از هرگونه خطر، مى‏گوید: فرشتگان الهى به آنها خوش آمد گفته، مى‏گویند: «داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت کامل» (ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ).

(آیه 47)- چهارم: «ما هرگونه حسد و کینه و عداوت و خیانت را از سینه‏هاى آنها مى‏شوییم و بر مى‏کنیم» (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).
چرا که تا قلب انسان از این «غلّ» شستشو نشود نه سلامت و امنیت فراهم مى‏شود و نه برادرى و اخوت.
5- «در حالى که همه برادرند» (إِخْواناً).
و نزدیکترین پیوندهاى محبت در میان آنها حکمفرماست.
6- «در حالى که بر سریرها رو بروى یکدیگر قرار گرفته‏اند» (عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ).
آنها در جلسات اجتماعیشان گرفتار تشریفات آزار دهنده این دنیا نیستند و مجلسشان بالا و پایین ندارد همه برادرند، همه روبروى یکدیگر و در یک صف، نه یکى بالاى مجلس و دیگرى در کفش کن.


(آیه 48)- سپس به هفتمین نعمت مادى و معنوى اشاره کرده، مى‏گوید:
«هرگز خستگى و تعب به آنها نمى‏رسد» (لا یَمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ).
و همانند زندگى این دنیا که رسیدن به یک روز آسایش، خستگیهاى فراوانى قبل و بعد از آن دارد که فکر آن، آرامش انسان را بر هم مى‏زند، نیست.
8- همچنین فکر فنا و نابودى و پایان گرفتن نعمت، آنان را آزار نمى‏دهد، چرا که «آنها هرگز از این باغهاى پرنعمت و سرور اخراج نمى‏شوند» (وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ).

(آیه 49)- اکنون ممکن است افراد گنهکار و آلوده در هاله‏اى از غم و اندوه فرو روند که اى کاش ما هم مى‏توانستیم به گوشه‏اى از این موهبت دست یابیم، در اینجا خداوند رحمان و رحیم درهاى بهشت را به روى آنها نیز مى‏گشاید، اما به صورت مشروط.
با لحنى مملو از محبت و عالیترین نوازش، روى سخن را به پیامبرش کرده، مى‏گوید: پیامبرم! «بندگانم را آگاه کن که من غفور و رحیمم، گناه بخش و پرمحبتم» (نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).

(آیه 50)- اما از آنجا که قرآن، همیشه جلو سوء استفاده از مظاهر رحمت الهى را با جمله‏هاى تکان دهنده‏اى که حاکى از خشم و غضب اوست مى‏گیرد، تا تعادل میان خوف و رجاء که رمز تکامل و تربیت است برقرار گردد، بلافاصله اضافه مى‏کند: که به بندگانم نیز بگو: که «عذاب و کیفر من همان عذاب دردناک است» (وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ).

(آیه 51)- از این آیه به بعد، قسمتهاى آموزنده‏اى را از تاریخ پیامبران بزرگ و اقوام سرکش به عنوان نمونه‏هاى روشنى از بندگان مخلص، و پیروان شیطان، بیان مى‏کند.
نخست از داستان میهمانهاى ابراهیم شروع کرده، مى‏گوید: «و به آنها (بندگانم) از میهمانهاى ابراهیم خبر ده» (وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ).


اعظم :



آیه 33 : برتری نژادی یک فکر ابلیسی است (خلقته من صلصال )

آیه 33.شیطان گناه خودش رو توجیه کرد و عذر بدتر از گناه اورد (خلقته من صلصال )

آیه 37 : خداوند معمولا به گناهکاران مهلت می دهد و ان یکی از سنت های الهی است


آیه 37 و 38 : خداوند درخواست او رااجابت نمود و به او مهلت داد، اما نه تا روز قیامت ، بلکه تا روز معلوم که قطعاقبل از روز قیامت و روز بعث است و طبق گفتار ابن عباس مراد از (یؤم الوقت المعلوم ) آخرین روز تکلیف و همان روز نفخه اول است که تمامی خلایق می میرند، اما به دلالت صریح آیات قرانی بر اصلاح نوع بشر وهدایت همگی آنها( در عصر ظهور حضرت حجه (عج ))استفاده می شود که مراد از روز سرآمدمهلت ابلیس ، روز اصلاح آسمانی بشر، یعنی روز ظهور حضرت مهدی (عج )است که ریشه فساد بکلی قطع می شود و در روی زمین جز خدا کسی پرستش نمی گردد .

ایه 39 :
کار شیطون زینت دادنه و به عبارتی مرغ همسایه رو غاز کردن
معمولا هر چیزی که مطابق با دستور خدا نیست واسه ادم زینت میده و میل ادم رو به سمتش برانگیخته میکنه

توش یه لذت کاذب میذاره

مثل ارتباط با نامحرم (مردای نامحرم و یا رنای نامحرم رو از همسر برای ادم جذابتر میکنه )
مثل غیبت کردن و ...

خلاصه تو هر گناهی دست شیطون در زینت دادن اشکار میشه

آیه 40 :شیطان در اغوای خود افراد و بندگان مخلص خداوند را استثناء نمود و مقصود از مخلصین کسانی هستند که خود را برای خدا خالص کرده باشند و مسلما کسی جز خدا آنها راخالص نکرده ، پس در واقع خالص شده حضرت حقند برای او. و اصولاحق بندگی و عبودیت همین است که مولی بنده خود را خالص برای خود کند و غیر او کسی مالک آن بنده نباشد و آن امر به این محقق می شود که آدمی برای خود مالک و مولائی غیر خدا سراغ نداشته باشد و حتی خود را مالک چیزی از نفس خود و آثار و اعمالش نداند و ملک و ملک را تنها از آن خدا بداند. (المیزان)


آیه 40 :وقتی برای خدا کاری رو انجام بدی دست شیطون رو بستی هیچ رقمه نمی تونه بر ادم مسلط بشه یعنی هیچ وعده ای دیگه دل شخص مخلص رو نمی لرزونه .... مثلا اینکه بگه مردم ندیدن کار خوبت رو ها یا تشکر نکردن یا .... چون برای مخلص اصلا چنین توقعی نبوده

ایه 42: انسان به اختیار خودش از شیطان پیروی میکنه (اتبعک)

آیه 42 : خداوند شیطان را بر افرادی که خودشان میل به پیروی از او دارند و سرنوشت خود را بدست او سپرده اند، مسلط فرموده و اینهاهستند که شیطان بر آنها سلطه دارد. پس آیه در سه جهت اصلی به ابلیس پاسخ رد داده است :

اولا): ابلیس بندگان خدا را منحصر در مخلصین کرده ، ولی خداوند همه افرادبشر را بنده خود خوانده است .

ثانیا): آن ملعون برای خود در اغوای بشر، ادعای استقلال نمود، ولی خداوندادعای او را نفی نمود و به او فهماند که همه اعمالش ناشی از قضای خداست وتسلط او بر بعضی از بنی آدم ناشی از مشیت خداست که او را بر گمراهان وپیروان شیطان مسلط فرموده .

ثالثا): تسلط ابلیس بر گمراهان اضلال ابتدائی نیست ، بلکه به نحو مجازات است ، یعنی اگر خدا عده ای را دستخوش اغوای شیطان می کند به عنوان مجازات و مسبوق به گمراهی و غوایت خود آنها است .

المیزان

آیه 49 حجر : یک آیه بسیارامیدوارکننده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۵
* مسافر
شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

263 .صفحه 263






چهاردهم شهریور :


نفیسه :



(آیه 16)- این آیه به بعد اشاره به گوشه‏اى از نظام آفرینش به عنوان دلیلى بر توحید و شناخت خداست و بحثهایى را که در زمینه قرآن و نبوت در آیات گذشته آمد تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «ما در آسمان برجهایى قرار دادیم» (وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً).
هنگامى که ما از کره زمین به ماه و خورشید نگاه مى‏کنیم در هر فصل و موقعى از سال آنها را در مقابل یکى از صورتهاى فلکى (صورتهاى فلکى مجموعه ستارگانى است که شکل خاصى را به خود گرفته‏اند) مى‏بینیم و مى‏گوییم خورشید مثلا در برج حمل یا ثور یا میزان و عقرب و قوس است.
سپس اضافه مى‏کند: «ما آن (آسمان و این صورتهاى فلکى) را براى بینندگان زینت بخشیدیم» (وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ).



(آیه 17)-این آیه اضافه مى‏کند: «ما این آسمان را از هر شیطان رجیم و شوم و ملعون محفوظ داشته‏ایم» (وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ).



(آیه 18)- «مگر آن شیطانهایى که هوس استراق سمع و خبرگیرى دزدکى کنند، که شهاب آشکار آنها را تعقیب مى‏کند و به عقب مى‏راند» (إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ).
منظور از «آسمان» آسمان حق و حقیقت است، و شیاطین همان وسوسه‏گران هستند که مى‏کوشند به این آسمان راه یابند و استراق سمع کنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهب یعنى، رهبران الهى و دانشمندان با امواج نیرومند سخن و قلمشان آنها را به عقب مى‏رانند و طرد مى‏کنند.



(آیه 19)- در اینجا به بخشى از آیات آفرینش، و نشانه‏هاى عظمت خدا در زمین، مى‏پردازد تا بحث پیشین تکمیل گردد.
نخست از خود زمین شروع کرده، مى‏فرماید: «و ما زمین را گسترش دادیم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها).
و از آنجا که آفرینش کوهها با آن فوائد زیادى که دارند یکى از نشانه‏هاى توحید است، به ذکر آن پرداخته، اضافه مى‏کند: «و ما در زمین کوههاى مستقر و ثابتى انداختیم» (وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ).
این کوهها علاوه بر این که از ریشه به هم پیوسته‏اند و همچون زرهى زمین را در برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مى‏کنند، و علاوه بر این که قدرت توفانها را در هم شکسته و وزش باد و نسیم را به دقت کنترل مى‏نمایند، محل خوبى براى ذخیره آبها به صورت برف و یا چشمه‏ها مى‏باشند.
سپس به سراغ مهمترین عامل زندگى بشر و همه جانداران یعنى گیاهان مى‏رود، مى‏فرماید: «و ما در روى زمین از هر چیز (گیاه) موزون رویاندیم» (وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ).
در کره زمین شاید صدها هزار نوع گیاه داریم با خواص مختلف و آثار متنوع و گوناگون که شناخت هر یک دریچه‏اى است براى شناخت «اللّه» و برگ هر کدام از آنها دفترى است از «معرفت کردگار».



(آیه 20)- و از آنجا که وسائل زندگى انسان منحصر به گیاهان و معادن نیست در این آیه به تمام این مواهب اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما انواع وسائل زندگى را براى شما در زمین قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ).
نه تنها براى شما بلکه براى همه موجودات زنده، «و کسانى که شما روزى آنها را نمى‏دهید» و از دسترس شما خارجند (وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ).
آرى! براى همه آنها نیازمندیهایشان را فراهم ساختیم.



(آیه 21)- این آیه در حقیقت به پاسخ سؤالى مى‏پردازد که براى بسیارى از مردم پیدا مى‏شود و آن این که چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختیار انسانها نمى‏گذارد که بى‏نیاز از هر گونه تلاش و کوشش باشند.
مى‏فرماید: «خزائن و گنجینه‏هاى همه چیز تنها نزد ماست، ولى ما جز به اندازه معین آن را نازل نمى‏کنیم» (وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ).
بنابراین چنان نیست که قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشیم، بلکه منبع و مخزن و سرچشمه همه چیز نزد ماست، ولى همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار حساب شده‏اى از طرف خدا نازل مى‏گردد.
کاملا روشن است که تلاش و کوشش براى زندگى علاوه بر این که تنبلى و سستى و دل مردگى را از انسانها دور مى‏سازد و حرکت و نشاط مى‏آفریند، وسیله بسیار خوبى براى اشتغال سالم فکرى و جسمى آنهاست، و اگر چنین نبود و همه چیز بى‏حساب در اختیار انسان قرار داشت معلوم نبود دنیا چه منظره‏اى پیدا مى‏کرد؟
به عبارت دیگر همان گونه که فقر و نیاز، انسان را به انحراف و بدبختى مى‏کشاند بى‏نیازى بیش از حد نیز منشأ فساد و تباهى است.



(آیه 22)- نقش باد و باران: در تعقیب بیان قسمتى از اسرار آفرینش و نعمتهاى خدا در آیات گذشته، در این آیه به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول بارانها اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما بادها را فرستادیم در حالى که بارور کننده‏اند» و قطعات ابر را به هم مى‏پیوندند و بارور مى‏سازند (وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ).
«و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستادیم» (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً).
«و به وسیله آن همه شما را سیراب کردیم» (فَأَسْقَیْناکُمُوهُ).
 «در حالى که شما توانایى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتید» (وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ).
یعنى شما نمى‏توانید حتى بعد از نزول باران آن را به مقدار زیاد گردآورى و حفظ کنید، این خداست که از طریق منجمد ساختن آنها در قله کوهها به صورت برف و یخ، و یا فرستادن آنها به اعماق زمین که بعدا به صورت چشمه‏ها و کاریزها و چاهها ظاهر مى‏شوند، آنها را گردآورى و ذخیره مى‏کند.



(آیه 23)- سپس به دنبال بحثهاى توحیدى به معاد و مقدمات آن اشاره کرده، مى‏گوید: «و مائیم که زنده مى‏کنیم و (مائیم که) مى‏میرانیم» (وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ).
«و وارث (همه روى زمین و تمام این جهان) مائیم» (وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ).
اشاره به مسأله حیات و مرگ که در واقع مهمترین و قطعى‏ترین مسائل است هم مى‏تواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تکمیلى براى بحث توحید.
از سوى دیگر وجود مرگ و زندگى خود دلیل بر این است که موجودات این عالم از خود چیزى ندارند و هر چه دارند از ناحیه دیگرى است، و سر انجام وارث همه آنها خداست!


(آیه 24)- بعد اضافه مى‏کند: «ما هم پیشینیان شما را دانستیم و هم متأخران را» (وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ).
کلمه «مستقدمین» و «مستأخرین» معنى وسیعى دارد که هم شامل پیشگامان و متأخران در زمان مى‏شود، و هم شامل پیشگامان در اعمال خیر، و یا جهاد و مبارزه با دشمنان حق، و یا حتى صفوف نماز جماعت، و مانند اینها.
بنابراین هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشکارند، و از این نظر معاد و رستاخیز و محاسبه اعمال همه آنها کاملا در برابر ما سهل است.


(آیه 25)- و لذا بلافاصله به دنبال این سخن مى‏گوید: «پروردگار تو بطور قطع همه آنها را (به زندگى جدید در رستاخیز باز مى‏گرداند و) جمع و محشور مى‏کند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ).
«چرا که او هم حکیم است و هم عالم» (إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).
«حکمت» او ایجاب مى‏کند که مرگ پایان همه چیز نباشد، زیرا اگر زندگى منحصر به همین چند روز حیات این جهان بود آفرینش جهان بیهوده و بى‏محتوا مى‏شد، و از خداوند حکیم دور است که یک چنین آفرینش بى‏نتیجه‏اى داشته باشد.
و «علیم» بودنش سبب مى‏شود که در امر معاد و حشر، مشکلى ایجاد نشود، هر ذره خاکى که از انسانى به گوشه‏اى پرتاب شده جمع‏آورى مى‏کند و حیات جدید به آن مى‏بخشد، و از سوى دیگر پرونده اعمال همگى هم در دل این جهان طبیعت و هم در درون جان انسانها ثبت است. و او از همه اینها آگاه است.
بنابراین حکیم و علیم بودن خدا دلیل فشرده و پرمغزى بر مسأله «حشر» و «معاد» محسوب مى‏شود.


(آیه 26)- آفرینش انسان: به مناسبت آیات گذشته که قسمتهایى از آفرینش خداوند و نظام هستى را بیان مى‏کند، در اینجا به شاهکار بزرگ خلقت یعنى «آفرینش انسان» پرداخته، و طى آیات متعدد و پرمحتوایى، بسیارى از جزئیات این آفرینش را بازگو مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «ما انسان را از گل خشکیده‏اى (همچون سفال) که از گل بدبوى (تیره رنگى) گرفته شده بود آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).


(آیه 27)- «و جنّ را پیش از آن از آتش گرم و سوزان خلق کردیم» (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ).


(آیه 28)- مجددا به آفرینش انسان باز مى‏گردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان که قبل از آفرینش انسان روى داد، چنین بیان مى‏کند:و به خاطر بیاور «هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گل خشکیده‏اى که از گل تیره رنگ بدبویى گرفته شده، مى‏آفرینم» (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).


(آیه 29)- «و هنگامى که خلقت آن را به پایان و کمال رساندم و از روح خود (یک روح شریف و پاک و با عظمت) در آن دمیدم همگى به خاطر آن سجده کنید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).


(آیه 30)- آفرینش انسان پایان پذیرفت و آنچه شایسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چیز انجام یافت: «در این هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده کردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).


(آیه 31)- تنها کسى که اطاعت این فرمان را نکرد «ابلیس» بود، لذا اضافه مى‏کند: «به جز ابلیس که خوددارى کرد از این که همراه سجده کنندگان باشد» (إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى‏ أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ).



اعظم :


آیه 16 : زینت و زیبایی بخشی از آفرینش هستش که خداوند در خلقت آسمان هم رعایت کرده


16 : برج به معنای ظهور هستش (تفسیرنور) و به زنی که زینت خودش رو ظاهر کنه میگن "تبرجت المرئه"


17 و 18 : چند تا تفسیر رو نگاه کردم ظاهرا مشخص نیست روح آیه چی هستش و دقیقا منظور از آسمان و شهاب چیه ...



آیه 17و 18 :شیطانی که برای استراق سمع نزدیک شود تا گفتگوی ملائکه را در باره امورغیبی و حوادث آینده بشنود که به محض نزدیک شدن ، شهابی ظاهر و آشکار اورا دنبال میکند .... برداشت خودم این بود که شیطان نمی تونه از اموری که هنوز نیومده و یا تقدیر اصلی آدمها مطلع بشه ... به اینده ادمها و جهان دسترسی نداره



آیه 20 : گاهی ما فکر می کنیم روزی دهنده یه سریها ما هستیم .... در صورتیکه خداوند ما رو فقط واسطه کرده برای روزی یه سری و خودش روزی دهنده همه هستش



آیه 21 : (خزانه ) یعنی مکانی که مال در آن انبار و محافظت و ذخیره گردد و(قدر) یعنی مبلغ و مقدار و کمیت معین هر چیز. لذا خلاصه معنای آیه چنین است که هر چیزی قبل از نزولش به این عالم واستقرارش در دنیا، خزینه هایی در نزد خدای متعال دارد که در آنجا محدود به حد و مقدر و به قدری نیست ، اما زمانی که جامه وجود پوشید محدود و مقدرمی گردد(المیزان)



ایه 25 : دلیل قیامت حکمت خداوند هستش ( انه حکیم )


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیات 16 ، 17 و 18  سوره حجر :


نفیسه :

مطلبی که در آیات 16، 17و 18 این سوره آمده، یکى از حقایق این جهان است که واقعیت آن بر ما کاملاً روشن نیست. شهابى که شیاطین را مى‌‏راند نیز درست معلوم نیست. شاید در آینده معلوم شود. البته بعید است که بگوییم: منظور از «شهاب» سنگ‌هاى ریز آسمانى هستند که در برخورد با گازهاى جو، سوخته و به صورت نوار سفید (تیر شهاب) متلاشى مى‌‏شوند. علم امروز ثابت کرد که از آسمان پیام‌هاى رادیویى و امواج بى‌‏سیم پیوسته به زمین مى‌‏آید و معلوم مى‌‏شود که در کرات آسمانى موجودات زنده با شعور وجود دارند که شاید پیشرفته‌‏تر از انسان‌هاى روى زمین باشند.[1]
برخی از مفسران می‌گویند؛ معنای بروج که در آیه آمده، هرچه که باشد، آیه در صدد بیان این نیست که درس نجوم بیاموزد تا حقیقت بروج برای ما روشن شود، بلکه مهم‌‌ترین هدف آن این است که ما در قدرت خداوند و حکمتش در خلقت آسمان و زمین بیندیشیم. و آن دقایق، نظم و زیبایی‌اش بهترین دلیل بر وجود خدا و وحدانیتش، از نزول ملائکه و هرچه که نام معجزه بر آن نهاده می‌‌شود.
مردم جاهلی معتقد بودند هر کاهن و ساحری دارای شیطانی است که به آسمان می‌رود و از ملائکه در مورد رخدادهای زمین استراق سمع می‌کند و به کاهن گزارش می‌دهد، کاهن نیز از این طریق آن خبرها را میان مردم منتشر می‌کرد. این دو آیه در مجموع در رد این اعتقاد جاهلی است که شیاطین به هیچ وجه قدرت بر دست‌یابی به حقایق عالم بالا را ندارند. و «شِهابٌ مُبِینٌ» نیز کنایه از عجز و حقارت شیاطین از استراق سمع از ملائکه است، که گویا گمان مردم جاهلی بود.[2]


[1]. قرشی، سید علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج ‏5، ص 343، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، 1377ش.
[2]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج ‏4، ص 470، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق.

مرحوم علامه طباطبایی (ره):مراد از آسمانى که ملائکه در آن منزل دارند، عالمى ملکوتى خواهد بود که افقى عالى‏تر از افق عالم ملک و محسوس دارد، همان طور که آسمان محسوس ما با اجرامى که در آن هست عالى‏تر و بلندتر از زمین ماست .
و مراد از نزدیک شدن شیطان‌ها به آسمان، و استراق سمع، و به دنبالش هدف شهاب‌ها قرار گرفتن، این است که: شیطان‌ها مى‏خواهند به عالم فرشتگان نزدیک شوند، و از اسرار خلقت و حوادث آینده سر درآورند. و ملائکه هم ایشان را با نورى از ملکوت که شیطان‌ها تاب تحمل آن را ندارند، دور مى‏سازند. و یا مراد این است که: شیطان‌ها خود را به حق نزدیک مى‏کنند، تا آن را با تلبیس‏ها و نیرنگهاى خود به صورت باطل جلوه دهند، و یا باطل را با تلبیس و نیرنگ به صورت حق درآورند، و ملائکه رشته‏هاى ایشان را پنبه مى‏کنند، و حق صریح را هویدا مى‏سازند، تا همه به تلبیس آنها پى برده، حق را حق ببینند، و باطل را باطل.
و این که خداى سبحان داستان استراق سمع شیاطین و هدف شهاب قرار گرفتن‌شان را دنبال سوگند به ملائکه وحى و حافظان آن از مداخله شیطان‌ها ذکر کرده، تا اندازه‏اى گفتار ما را تایید مى‏کند- و خدا داناتر است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۵
* مسافر
جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۳۴ ب.ظ

262 . صفحه 262


سیزدهم اردیبهشت :


نفیسه :


سوره حجر پانزدهمین سوره قرآن کریم است.این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 99 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
در این سوره آهنگ و لحن سوره‏هاى مکى کاملا منعکس است. لذا مى‏توان محتواى این سوره را در هفت بخش خلاصه کرد:
1- آیات مربوط به مبدأ عالم هستى و ایمان به او از طریق مطالعه در اسرار آفرینش.
2- آیات مربوط به معاد و کیفر بدکاران.
3- اهمیت قرآن و عظمت این کتاب آسمانى.
4- داستان آفرینش آدم و سرکشى ابلیس و سرانجام کار او.
5- اشاره به سرگذشت اقوامى همچون قوم لوط و صالح و شعیب.
6- انذار و بشارت و اندرزهاى مؤثر و تهدیدهاى کوبنده و تشویقهاى جالب.
7- دعوت از پیامبر به مقاومت و دلدارى او در برابر توطئه‏ها.

برای نمونه در فضایل سوره حجر آمده که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: هر کس سوره حجر را بخواند به عدد مهاجران و انصار و آنهایی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را مورد مسخره قرار می دادند خداوند به او ده حسنه و پاداش عنایت می کند. مجمع البیان، ج6، ص9



(آیه 1)- باز در آغاز این سوره با حروف مقطعه «الف، لام، راء» (الر).
برخورد مى‏کنیم که نمایانگر ترکیب این کتاب بزرگ آسمانى که راهگشاى همه انسانها به سوى سعادت مى‏باشد، از حروف ساده الفبا است، همین ماده خامى که در اختیار همه افراد بشر حتى کودکان دو سه ساله قرار دارد، و این نهایت درجه اعجاز است که از چنان مصالحى چنین محصول بى‏نظیرى ساخته شود.
و لذا بلافاصله بعد از آن مى‏گوید: «اینها آیات کتاب آسمانى و قرآن آشکار است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ). که بیان کننده حقایق و روشنگر حق از باطل مى‏باشد.


(آیه 2)- آرزوهاى بیجا! سپس به آنها که در لجاجت و مخالفت با این آیات روشن الهى اصرار مى‏ورزند هشدار مى‏دهد روزى فرا مى‏رسد که اینها از نتایج شوم کفر و تعصب کورکورانه و لجاجت خویش پشیمان خواهند شد و، «چه بسا این کافران آرزو مى‏کنند که اى کاش مسلمان بودند» (رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ).
ممکن است آیه اشاره به پشیمانى گروههایى از کافران در آن جهان و این جهان باشد، در حالى که در آنجا قدرت بازگشت ندارند! و در اینجا نیز تعصبها و لجاجتها و یا منافع مادّى اجازه نمى‏دهد که دین اسلام را بپذیرند.


(آیه 3)- سپس با لحنى بسیار کوبنده مى‏گوید: اى پیامبر «اینها را به حال خود بگذار (تا همچون چهارپایان) بخورند، و از لذتهاى این زندگى ناپایدار بهره گیرند، و آرزوها آنها را از این واقعیت بزرگ غافل سازد ولى به زودى خواهند فهمید» (ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
اینها چون حیواناتى هستند که جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى چیزى نمى‏فهمند و هر حرکتى دارند براى رسیدن به همین‏هاست.
پرده‏هاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده، و آنها را به خود مشغول ساخته که دیگر توانایى درک واقعیتى را ندارند.
اما آن گاه که پرده‏هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان کنار رود، و خود را در آستانه مرگ و یا در عرصه قیامت ببینند، مى‏فهمند که چه اندازه در غفلت و تا چه حدّ زیانکار و بدبخت بوده‏اند.


(آیه 4)- در این آیه براى این که گمان نکنند این مهلت و تمتع از لذایذ دنیا پایان ناپذیر است، اضافه مى‏کند: «ما هیچ گروهى را در هیچ شهر و آبادى نابود نکردیم مگر این که آنها، اجل معین و زمان تغییر ناپذیرى داشتند» (وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ).


(آیه 5)- و «هیچ امت و جمعیتى از اجل معین خود پیشى نمى‏گیرد، و هیچ یک نیز عقب نخواهد افتاد» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ).
سنت الهى همه جا این بوده که به قدر کافى مهلت براى تجدید نظر و بیدارى و آگاهى بدهد، حوادث دردناک، و وسائل رحمت را یکى پس از دیگرى مى‏فرستد، تهدید مى‏کند، تشویق مى‏کند، اخطار مى‏نماید تا حجت بر همه مردم تمام شود.
ولى هنگامى که این مهلت به پایان رسید سرنوشت قطعى دامنشان را خواهد گرفت.

(آیه 6)- در اینجا نخست به موضع گیریهاى خصمانه کفار در مقابل قرآن و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها گفتند: اى کسى که قرآن بر تو نازل شده بطور قطع سوگند یاد مى‏کنیم (که تو دیوانه‏اى»! (وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ).
و این تعبیر نهایت گستاخى و جسارت آنها را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مجسم مى‏کند.
آنها مقیاس را عقل کوچک و ناتوان خودشان قرار مى‏دهند و هر چه در این مقیاس نگنجد در نظر آنها بى‏عقلى و دیوانگى است! و عجب این که این نابخردان وصله‏هایى به رهبران الهى مى‏چسباندند که گاهى کاملا با هم ضد و نقیض بود، گاهى آنها را «دیوانه» مى‏خواندند و گاهى «ساحر»، با این که ساحر کسى است که باید از زیرکى و هوشیارى خاصى برخوردار باشد و درست در نقطه ضد دیوانه است.


(آیه 7)- آنها نه تنها چنین نسبتهاى نابخردانه‏اى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دادند بلکه براى بهانه جویى مى‏گفتند: اگر از راستگویانى چرا فرشتگان را براى ما نمى‏آورى»! تا تصدیق گفتار تو کنند و ما ایمان بیاوریم (لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).


(آیه 8)- خداوند به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «ما ملائکه را جز به حق نازل نمى‏کنیم» (ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
«و آنگاه (که فرشتگان نازل شوند و حقیقت براى آنها جنبه شهود و حسى پیدا کند و بعد ایمان نیاورند) دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد» و به عذاب الهى نابود مى‏گردند (وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ).
به تعبیر دیگر اعجاز بازیچه نیست، بلکه براى اثبات حق است، و این امر به قدر کافى براى آنها که خواهان حقند ثابت شده، چرا که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله با در دست داشتن این قرآن و اعجازهاى دیگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است.


(آیه 9)- حفظ قرآن از دست بردها: به دنبال بهانه جوییهاى کفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه یک واقعیت بزرگ و پراهمیت را به عنوان دلدارى به پیامبر از یک سو و اطمینان خاطر همه مؤمنان راستین از سوى دیگر بیان مى‏کند و آن این که: «ما این قرآن را (که مایه تذکر است) نازل کردیم، و ما بطور قطع آن را حفظ خواهیم کرد» (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).
این گروه اندک و ناتوان که سهل است، اگر همه جباران و زورمندان و سیاستمداران ستمگر و اندیشمند منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند که نورش را خاموش کنند، توانایى نخواهند داشت، چرا که خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است، محافظت از هر نظر: محافظت از هر گونه تحریف، محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطه‏هاى دشمنان وسوسه‏گر.
معروف و مشهور در میان همه دانشمندان شیعه و اهل تسنن این است که:
هیچ گونه تحریفى در قرآن روى نداده است، و قرآنى که امروز در دست ماست درست همان قرآنى است که بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده، و حتى کلمه و حرفى از آن کم و زیاد نگردیده است.


(آیه 10)- لجاجت و انکار محسوسات: در اینجا به عنوان دلدارى پیامبر و مؤمنان در برابر مشکلاتى که در دعوت خود با آن مواجه بودند اشاره به زندگى انبیاى پیشین و گرفتاریهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «ما پیش از تو در میان امتهاى نخستین نیز پیامبرانى فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 11)- ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند که «هر پیامبرى به سراغشان مى‏آمد او را به باد استهزاء و سخریه مى‏گرفتند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
این استهزاء و سخریه به خاطر چند امر بود:
- براى شکستن ابهت پیامبران و متفرق ساختن افراد حق‏جو از گرد آنان.
- براى ضعف و ناتوانیشان در مقابل منطق نیرومند رسولان الهى.
- براى این که سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بیدار شود.
- و سرانجام براى این که مى‏دیدند قبول دعوت پیامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود مى‏سازد و آزادیهاى حیوانیشان را سلب مى‏کند.
از این جمله استفاده مى‏شود که وظیفه مبلّغان تنها این نیست که مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلکه باید از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامه‏هاى عملى، قصص، داستانها، ادبیات، شعر و هنر به معنى اصیل و سازنده استفاده کنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند.


(آیه 12)- سپس مى‏فرماید: آرى «ما این چنین آیات قرآن را به دلهاى این مجرمان مى‏فرستیم»! (کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ).


(آیه 13)- اما با این همه تبلیغ و تأکید و بیان منطقى و ارائه معجزات باز هم این متعصبان استهزاء کننده «به آن ایمان نمى‏آورند» (لا یُؤْمِنُونَ بِهِ).
ولى این منحصر به آنها نیست «پیش از آنها سنت اقوام اولین نیز چنین بود» (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 14)- اینها بر اثر غوطه‏ور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل، کارشان به جایى رسیده که: «اگر دردى را از آسمان به روى آنها بگشاییم و آنها مرتبا به آسمان صعود و نزول کنند ...» (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ).


(آیه 15)- «باز مى‏گویند ما را چشم بندى کرده‏اند» (لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا).
«بلکه ما گروهى هستیم که سر تا پا سحر شده‏ایم» و آنچه مى‏بینیم ابدا واقعیت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).
این جاى تعجب نیست که انسان به چنین مرحله‏اى از عناد و لجاج برسد، براى این که روح پاک و فطرت دست نخورده انسان که قادر به درک حقایق و مشاهده چهره اصلى واقعیات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدریجا به تاریکى مى‏گراید، البته در مراحل نخستین پاک کردن آن کاملا امکان پذیر است، اما اگر خداى نکرده این حالت در انسان راسخ شود و به صورت «ملکه» در آید دیگر به آسانى نمى‏توان آن را شست، و در اینجاست که چهره حق در نظر انسان دگرگون مى‏شود تا آنجا که محکمترین دلائل عقلى، و روشنترین دلائل حسى، در دل او اثر نمى‏گذارد و کار او به انکار معقولات و محسوسات، هر دو، مى‏رسد.


اعظم :


ایه 1:
اشاره به قرآن با لفظ (تلک )که برای اشاره به دور است و نیز نکره آوردن کلمه (قرآن )برای دلالت بر عظمت کتاب الهیست و مراد از کتاب ، قرآن ویا لوح محفوظ است ، به هر جهت می فرماید برخلاف تصور کفار که تو را دیوانه خوانده و قرآن را استهزاء نمودند، این آیات بلند مرتبه و عظیم الشأن ، آیات کتاب الهی است که جدا کننده حق از باطل می باشد.


ایه 3:
در این آیه شریفه این کنایه هست که این بیچارگان از زندگیشان جز خوردن و سرگرمى به لذات مادى و دلخوش داشتن به صرف آرزوها و خیالات واهى بهره دیگرى ندارند، یعنى در حقیقت مقام خود را تا افق حیوانات و چهارپایان پایین آورده‏اند، و چون چنین است سزاوار است آنها را به حال خود واگذار کنى و داخل انسان حسابشان نکنى، و احتجاج به حجت‏هاى صحیح خود را که همه بر اساس عقل سلیم و منطق انسانى است بى مقدار نسازى.


چه مگسهاست در این شهر که قانع شده اند

شاهبازان طریقت به مقام مگسی


ایه 4:
نه تنها ادمها هم اجل مشخصی دارن
بلکه امتها هم اجل مشخصی دارن و برای اونها هم افول و غروبی هستش


ایه 6:
 ما نمی دانیم خدا کجاست و اعتقادی به او نداریم ، و تو را هم درادعایت تکذیب می کنیم ، ولی ای کسی که مطابق ادعای خودت ذکری بر تو نازل می شود، حقیقتا که دیوانه ای ، این گفتار اهانت آمیز آنها تهمت و تکذیب صریح است .


ایه 7و 8:
وقتی کفر ادم به خاطر عناد و لجبازی باشه
هیچ معجزه ای باعث ایمان نمیشه حتی نزول ملایک


ایه 9 : اخبار بسیارى هم که از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از طریق شیعه (عین الحیاة علامه مجلسى، ص 478) و سنى (اتقان، ج 2، ص 151) نقل شده است که فرموده: «در هنگام بروز فتنه‏ها و براى حل مشکلات به قرآن مراجعه کنید» دلیل بر تحریف نشدن قرآن است.


ایه 9 : پدر حدیث ثقلین که از طریق شیعه (معانى الاخبار، ص 90) و سنى (مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 14 و کنز العمال، ج 1، ص 185- 189) به حد تواتر نقل شده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى اهل بیتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا- به درستى که من در میان شما دو چیز گرانقدر باقى مى‏گذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم، ما دام که به آن دو تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید شد»، چون اگر بنا بود قرآن کریم دستخوش تحریف شود معنا نداشت آن جناب مردم را به کتابى دستخورده و تحریف شده ارجاع دهد و با این شدت تاکید بفرماید «تا ابد هر وقت به آن دو تمسک جویید گمراه نمى‏شوید».


ایه 10و 11 : استهزا کردن رسولان خداوند کار امروز نیست درهمه دورانها فرستگان خداوند رو مسخره می کردن


آیه 14 و 15 : وای بر وقتی که انسان نخواد چیزی رو بپذیره هیچ استدلالی کار ساز نیست ... و هیچ معجزه ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۴
* مسافر