262 . صفحه 262
سیزدهم اردیبهشت :
نفیسه :
سوره حجر پانزدهمین سوره قرآن کریم است.این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 99 آیه میباشد.
محتواى سوره:
در این سوره آهنگ و لحن سورههاى مکى کاملا منعکس است. لذا مىتوان محتواى این سوره را در هفت بخش خلاصه کرد:
1- آیات مربوط به مبدأ عالم هستى و ایمان به او از طریق مطالعه در اسرار آفرینش.
2- آیات مربوط به معاد و کیفر بدکاران.
3- اهمیت قرآن و عظمت این کتاب آسمانى.
4- داستان آفرینش آدم و سرکشى ابلیس و سرانجام کار او.
5- اشاره به سرگذشت اقوامى همچون قوم لوط و صالح و شعیب.
6- انذار و بشارت و اندرزهاى مؤثر و تهدیدهاى کوبنده و تشویقهاى جالب.
7- دعوت از پیامبر به مقاومت و دلدارى او در برابر توطئهها.
برای نمونه در فضایل سوره حجر آمده که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: هر کس سوره حجر را بخواند به عدد مهاجران و انصار و آنهایی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را مورد مسخره قرار می دادند خداوند به او ده حسنه و پاداش عنایت می کند. مجمع البیان، ج6، ص9
(آیه 1)- باز در آغاز این سوره با حروف مقطعه «الف، لام، راء» (الر).
برخورد مىکنیم که نمایانگر ترکیب این کتاب بزرگ آسمانى که راهگشاى همه انسانها به سوى سعادت مىباشد، از حروف ساده الفبا است، همین ماده خامى که در اختیار همه افراد بشر حتى کودکان دو سه ساله قرار دارد، و این نهایت درجه اعجاز است که از چنان مصالحى چنین محصول بىنظیرى ساخته شود.
و لذا بلافاصله بعد از آن مىگوید: «اینها آیات کتاب آسمانى و قرآن آشکار است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ). که بیان کننده حقایق و روشنگر حق از باطل مىباشد.
(آیه 2)- آرزوهاى بیجا! سپس به آنها که در لجاجت و مخالفت با این آیات روشن الهى اصرار مىورزند هشدار مىدهد روزى فرا مىرسد که اینها از نتایج شوم کفر و تعصب کورکورانه و لجاجت خویش پشیمان خواهند شد و، «چه بسا این کافران آرزو مىکنند که اى کاش مسلمان بودند» (رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ).
ممکن است آیه اشاره به پشیمانى گروههایى از کافران در آن جهان و این جهان باشد، در حالى که در آنجا قدرت بازگشت ندارند! و در اینجا نیز تعصبها و لجاجتها و یا منافع مادّى اجازه نمىدهد که دین اسلام را بپذیرند.
(آیه 3)- سپس با لحنى بسیار کوبنده مىگوید: اى پیامبر «اینها را به حال خود بگذار (تا همچون چهارپایان) بخورند، و از لذتهاى این زندگى ناپایدار بهره گیرند، و آرزوها آنها را از این واقعیت بزرگ غافل سازد ولى به زودى خواهند فهمید» (ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
اینها چون حیواناتى هستند که جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى چیزى نمىفهمند و هر حرکتى دارند براى رسیدن به همینهاست.
پردههاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده، و آنها را به خود مشغول ساخته که دیگر توانایى درک واقعیتى را ندارند.
اما آن گاه که پردههاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان کنار رود، و خود را در آستانه مرگ و یا در عرصه قیامت ببینند، مىفهمند که چه اندازه در غفلت و تا چه حدّ زیانکار و بدبخت بودهاند.
(آیه 4)- در این آیه براى این که گمان نکنند این مهلت و تمتع از لذایذ دنیا پایان ناپذیر است، اضافه مىکند: «ما هیچ گروهى را در هیچ شهر و آبادى نابود نکردیم مگر این که آنها، اجل معین و زمان تغییر ناپذیرى داشتند» (وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ).
(آیه 5)- و «هیچ امت و جمعیتى از اجل معین خود پیشى نمىگیرد، و هیچ یک نیز عقب نخواهد افتاد» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ).
سنت الهى همه جا این بوده که به قدر کافى مهلت براى تجدید نظر و بیدارى و آگاهى بدهد، حوادث دردناک، و وسائل رحمت را یکى پس از دیگرى مىفرستد، تهدید مىکند، تشویق مىکند، اخطار مىنماید تا حجت بر همه مردم تمام شود.
ولى هنگامى که این مهلت به پایان رسید سرنوشت قطعى دامنشان را خواهد گرفت.
(آیه 6)- در اینجا نخست به موضع گیریهاى خصمانه کفار در مقابل قرآن و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده، مىگوید: «و آنها گفتند: اى کسى که قرآن بر تو نازل شده بطور قطع سوگند یاد مىکنیم (که تو دیوانهاى»! (وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ).
و این تعبیر نهایت گستاخى و جسارت آنها را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مجسم مىکند.
آنها مقیاس را عقل کوچک و ناتوان خودشان قرار مىدهند و هر چه در این مقیاس نگنجد در نظر آنها بىعقلى و دیوانگى است! و عجب این که این نابخردان وصلههایى به رهبران الهى مىچسباندند که گاهى کاملا با هم ضد و نقیض بود، گاهى آنها را «دیوانه» مىخواندند و گاهى «ساحر»، با این که ساحر کسى است که باید از زیرکى و هوشیارى خاصى برخوردار باشد و درست در نقطه ضد دیوانه است.
(آیه 7)- آنها نه تنها چنین نسبتهاى نابخردانهاى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىدادند بلکه براى بهانه جویى مىگفتند: اگر از راستگویانى چرا فرشتگان را براى ما نمىآورى»! تا تصدیق گفتار تو کنند و ما ایمان بیاوریم (لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
(آیه 8)- خداوند به آنها چنین پاسخ مىگوید: «ما ملائکه را جز به حق نازل نمىکنیم» (ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
«و آنگاه (که فرشتگان نازل شوند و حقیقت براى آنها جنبه شهود و حسى پیدا کند و بعد ایمان نیاورند) دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد» و به عذاب الهى نابود مىگردند (وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ).
به تعبیر دیگر اعجاز بازیچه نیست، بلکه براى اثبات حق است، و این امر به قدر کافى براى آنها که خواهان حقند ثابت شده، چرا که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله با در دست داشتن این قرآن و اعجازهاى دیگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است.
(آیه 9)- حفظ قرآن از دست بردها: به دنبال بهانه جوییهاى کفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه یک واقعیت بزرگ و پراهمیت را به عنوان دلدارى به پیامبر از یک سو و اطمینان خاطر همه مؤمنان راستین از سوى دیگر بیان مىکند و آن این که: «ما این قرآن را (که مایه تذکر است) نازل کردیم، و ما بطور قطع آن را حفظ خواهیم کرد» (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).
این گروه اندک و ناتوان که سهل است، اگر همه جباران و زورمندان و سیاستمداران ستمگر و اندیشمند منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند که نورش را خاموش کنند، توانایى نخواهند داشت، چرا که خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است، محافظت از هر نظر: محافظت از هر گونه تحریف، محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطههاى دشمنان وسوسهگر.
معروف و مشهور در میان همه دانشمندان شیعه و اهل تسنن این است که:
هیچ گونه تحریفى در قرآن روى نداده است، و قرآنى که امروز در دست ماست درست همان قرآنى است که بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده، و حتى کلمه و حرفى از آن کم و زیاد نگردیده است.
(آیه 10)- لجاجت و انکار محسوسات: در اینجا به عنوان دلدارى پیامبر و مؤمنان در برابر مشکلاتى که در دعوت خود با آن مواجه بودند اشاره به زندگى انبیاى پیشین و گرفتاریهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب مىکند.
نخست مىگوید: «ما پیش از تو در میان امتهاى نخستین نیز پیامبرانى فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 11)- ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند که «هر پیامبرى به سراغشان مىآمد او را به باد استهزاء و سخریه مىگرفتند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
این استهزاء و سخریه به خاطر چند امر بود:
- براى شکستن ابهت پیامبران و متفرق ساختن افراد حقجو از گرد آنان.
- براى ضعف و ناتوانیشان در مقابل منطق نیرومند رسولان الهى.
- براى این که سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بیدار شود.
- و سرانجام براى این که مىدیدند قبول دعوت پیامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود مىسازد و آزادیهاى حیوانیشان را سلب مىکند.
از این جمله استفاده مىشود که وظیفه مبلّغان تنها این نیست که مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلکه باید از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامههاى عملى، قصص، داستانها، ادبیات، شعر و هنر به معنى اصیل و سازنده استفاده کنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند.
(آیه 12)- سپس مىفرماید: آرى «ما این چنین آیات قرآن را به دلهاى این مجرمان مىفرستیم»! (کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ).
(آیه 13)- اما با این همه تبلیغ و تأکید و بیان منطقى و ارائه معجزات باز هم این متعصبان استهزاء کننده «به آن ایمان نمىآورند» (لا یُؤْمِنُونَ بِهِ).
ولى این منحصر به آنها نیست «پیش از آنها سنت اقوام اولین نیز چنین بود» (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 14)- اینها بر اثر غوطهور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل، کارشان به جایى رسیده که: «اگر دردى را از آسمان به روى آنها بگشاییم و آنها مرتبا به آسمان صعود و نزول کنند ...» (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ).
(آیه 15)- «باز مىگویند ما را چشم بندى کردهاند» (لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا).
«بلکه ما گروهى هستیم که سر تا پا سحر شدهایم» و آنچه مىبینیم ابدا واقعیت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).
این جاى تعجب نیست که انسان به چنین مرحلهاى از عناد و لجاج برسد، براى این که روح پاک و فطرت دست نخورده انسان که قادر به درک حقایق و مشاهده چهره اصلى واقعیات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدریجا به تاریکى مىگراید، البته در مراحل نخستین پاک کردن آن کاملا امکان پذیر است، اما اگر خداى نکرده این حالت در انسان راسخ شود و به صورت «ملکه» در آید دیگر به آسانى نمىتوان آن را شست، و در اینجاست که چهره حق در نظر انسان دگرگون مىشود تا آنجا که محکمترین دلائل عقلى، و روشنترین دلائل حسى، در دل او اثر نمىگذارد و کار او به انکار معقولات و محسوسات، هر دو، مىرسد.
اعظم :
ایه 1:
اشاره به قرآن با لفظ (تلک )که برای اشاره به دور است و نیز نکره آوردن کلمه (قرآن )برای دلالت بر عظمت کتاب الهیست و مراد از کتاب ، قرآن ویا لوح محفوظ است ، به هر جهت می فرماید برخلاف تصور کفار که تو را دیوانه خوانده و قرآن را استهزاء نمودند، این آیات بلند مرتبه و عظیم الشأن ، آیات کتاب الهی است که جدا کننده حق از باطل می باشد.
ایه 3:
در این آیه شریفه این کنایه هست که این بیچارگان از زندگیشان جز خوردن و سرگرمى به لذات مادى و دلخوش داشتن به صرف آرزوها و خیالات واهى بهره دیگرى ندارند، یعنى در حقیقت مقام خود را تا افق حیوانات و چهارپایان پایین آوردهاند، و چون چنین است سزاوار است آنها را به حال خود واگذار کنى و داخل انسان حسابشان نکنى، و احتجاج به حجتهاى صحیح خود را که همه بر اساس عقل سلیم و منطق انسانى است بى مقدار نسازى.
چه مگسهاست در این شهر که قانع شده اند
شاهبازان طریقت به مقام مگسی
ایه 4:
نه تنها ادمها هم اجل مشخصی دارن
بلکه امتها هم اجل مشخصی دارن و برای اونها هم افول و غروبی هستش
ایه 6:
ما نمی دانیم خدا کجاست و اعتقادی به او نداریم ، و تو را هم درادعایت تکذیب می کنیم ، ولی ای کسی که مطابق ادعای خودت ذکری بر تو نازل می شود، حقیقتا که دیوانه ای ، این گفتار اهانت آمیز آنها تهمت و تکذیب صریح است .
ایه 7و 8:
وقتی کفر ادم به خاطر عناد و لجبازی باشه
هیچ معجزه ای باعث ایمان نمیشه حتی نزول ملایک
ایه 9 : اخبار بسیارى هم که از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از طریق شیعه (عین الحیاة علامه مجلسى، ص 478) و سنى (اتقان، ج 2، ص 151) نقل شده است که فرموده: «در هنگام بروز فتنهها و براى حل مشکلات به قرآن مراجعه کنید» دلیل بر تحریف نشدن قرآن است.
ایه 9 : پدر حدیث ثقلین که از طریق شیعه (معانى الاخبار، ص 90) و سنى (مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 14 و کنز العمال، ج 1، ص 185- 189) به حد تواتر نقل شده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى اهل بیتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا- به درستى که من در میان شما دو چیز گرانقدر باقى مىگذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم، ما دام که به آن دو تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید شد»، چون اگر بنا بود قرآن کریم دستخوش تحریف شود معنا نداشت آن جناب مردم را به کتابى دستخورده و تحریف شده ارجاع دهد و با این شدت تاکید بفرماید «تا ابد هر وقت به آن دو تمسک جویید گمراه نمىشوید».
ایه 10و 11 : استهزا کردن رسولان خداوند کار امروز نیست درهمه دورانها فرستگان خداوند رو مسخره می کردن
آیه 14 و 15 : وای بر وقتی که انسان نخواد چیزی رو بپذیره هیچ استدلالی کار ساز نیست ... و هیچ معجزه ای