279 . صفحه 279
بیست و نهم شهریور :
نفیسه :
(آیه 103)-در این آیه نیز همچون دو آیه قبل مجددا به افتراى مخالفین به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله اشاره نموده، چنین مىگوید: «و ما مىدانیم آنها مىگویند: این آیات را بشرى به او تعلیم مىدهد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ).
قرآن با یک پاسخ دندان شکن خط بطلان بر این ادعاهاى بىپایه مىکشد و مىگوید: اینها توجه ندارد، «زبان کسى که قرآن را به او نسبت مىدهند عجمى است، در حالى که این قرآن به زبان عربى فصیح و آشکار (نازل شده) است» (لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ).
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که اعجاز قرآن تنها در جنبه محتواى آن نیست بلکه الفاظ قرآن نیز در سر حدّ اعجاز است، و کشش و جاذبه و شیرینى و هماهنگى خاصى که در الفاظ و جمله بندیها وجود دارد مافوق قدرت انسانهاست.
(آیه 104)- سپس با لحنى تهدید آمیز به بیان این حقیقت مىپردازد که این اتهامات و انحرافات همه به خاطر رسوخ بىایمانى در نفوس آنهاست و «کسانى که ایمان به آیات الهى ندارند خداوند آنها را هدایت نمىکند (نه هدایت به صراط مستقیم و نه به راه بهشت و سعادت جاویدان) و براى آنها عذاب دردناکى است» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
چرا که آنها آنچنان گرفتار تعصب و لجاجت و دشمنى با حقند که شایستگى هدایت را از دست دادهاند، و جز براى عذاب الیم آمادگى ندارند!
(آیه 105)- و در این آیه اضافه مىکند: «تنها کسانى (به مردان حق) دروغ مىبندند که ایمان به آیات الهى ندارند، و دروغگویان واقعى آنها هستند» (إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ).
و چه دروغى از این بزرگتر که انسان به مردان حق اتهام ببندد و میان آنها و انسانهایى که تشنه حقیقتند، سدّ و مانعى ایجاد کند.
زشتى دروغ از دیدگاه اسلام- آیه فوق از آیات تکان دهندهاى است که در زمینه زشتى دروغ سخن مىگوید و دروغگویان را در سر حدّ کافران و منکران آیات الهى قرار مىدهد.
اصولا در تعلیمات اسلام به مسأله راستگویى و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهمیت داده شده است. تا جایى که در روایات اسلامى دروغ به عنوان «کلید گناهان» و راستگویى به عنوان «برات بهشت» شمرده شده است.
على علیه السّلام مىفرماید: «راستگویى دعوت به نیکوکارى مىکند، و نیکوکارى دعوت به بهشت».
و نیز امام عسکرى علیه السّلام مىفرماید: «تمام پلیدیها در اتاقى قرار داده شده، و کلید آن دروغ است».
در حدیث دیگرى از على علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «انسان هیچگاه طعم ایمان را نمىچشد تا دروغ را ترک گوید خواه شوخى باشد یا جدّى».
(آیه 106)-
شأن نزول:
این آیه در مورد گروهى از مسلمانان نازل گردید که در چنگال مشرکان گرفتار شدند و آنها را مجبور به بازگشت از اسلام و اظهار کلمات کفر و شرک کردند.
آنها «عمار» و پدرش «یاسر» و مادرش «سمیّه» و «صهیب» و «بلال» و «خبّاب» بودند پدر و مادر عمار در این ماجرا سخت مقاومت کردند و کشته شدند، ولى عمار که جوان بود آنچه را مشرکان مىخواستند به زبان آورد.
این خبر در میان مسلمانان پیچید، بعضى غائبانه عمار را محکوم کردند و گفتند: عمار از اسلام بیرون رفته و کافر شده، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چنین نیست.
چیزى نگذشت که عمار گریه کنان به خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مگر چه شده است؟
عرض کرد: اى پیامبر! بسیار بد شده دست از سرم برنداشتند تا نسبت به شما جسارت کردم و بتهاى آنها را به نیکى یاد نمودم! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با دست مبارکش اشک از چشمان عمّار پاک مىکرد و مىگفت: اگر باز تو را تحت فشار قرار دادند، آنچه مىخواهند بگو- و جان خود را از خطر رهایى بخش.
در این هنگام آیه نازل گردید و مسائل را در این رابطه روشن ساخت.
تفسیر:
بازگشت کنندگان از اسلام (مرتدّین)- در تکمیل بحث آیات گذشته که سخن از برنامههاى مختلف مشرکان و کفّار در میان بود، در اینجا به گروهى دیگر از کفار یعنى، «مرتدین» و بازگشت کنندگان از اسلام اشاره مىکند، مىگوید: «کسانى که بعد از ایمان کافر شوند- به جز آنها که تحت فشار و اجبار اظهار کفر کردهاند در حالى که قلبشان مملو از ایمان است- آرى چنین اشخاصى که سینه خود را براى پذیرش کفر گشودهاند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمى در انتظارشان» (مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).
در واقع در اینجا اشاره به دو گروه از کسانى است که بعد از پذیرش اسلام راه کفر را پیش مىگیرند.
نخست آنها که در چنگال دشمنان بىمنطق گرفتار مىشوند و تحت فشار و شکنجه آنها اعلام بیزارى از اسلام و وفادارى به کفر مىکنند، در حالى که آنچه مىگویند تنها با زبان است و قلبشان مالامال از ایمان مىباشد، این گروه مسلما مورد عفوند، بلکه اصلا گناهى از آنها سر نزده است، این همان «تقیه» مجاز است که براى حفظ جان و ذخیره کردن نیروها براى خدمت بیشتر در راه خدا در اسلام مجاز شناخته شده است.
گروه دوم کسانى هستند که به راستى دریچههاى قلب خود را به روى کفر و بىایمانى مىگشایند، و مسیر عقیدتى خود را به کلى عوض مىکنند، اینها هم گرفتار غضب خدا و هم «عذاب عظیم» او مىشوند. چرا که این عمل موجب تزلزل جامعه اسلامى مىگردد و یک نوع قیام بر ضد رژیم و حکومت اسلامى محسوب مىشود و غالبا دلیل بر سوء نیت است، و سبب مىشود که اسرار جامعه اسلامى به دست دشمنان افتد.
(آیه 107)- این آیه دلیل مرتد شدن آنها را چنین بازگو مىکند: «این به خاطر آن است که آنها زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح دادند» و به همین جهت بار دیگر در طریق کفر گام نهادند (ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ).
«و خداوند قوم کافر را (که در کفر و انکار اصرار مىورزند) هدایت نمىکند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).
و بطور خلاصه هنگامى که آنها اسلام آوردند، موقتا پارهاى از منافع مادیشان به خطر افتاد، و از آنجا که به دنیا عشق مىورزیدند از ایمان خود پشیمان گشتند و مجددا به سوى کفر بازگشتند.
بدیهى است چنین جمعیتى که از درون وجودشان کششى به سوى ایمان نیست، مشمول هدایت الهى نمىشوند.
(آیه 108)- این آیه دلیل عدم هدایت آنها را چنین شرح مىدهد: «آنها کسانى هستند که خدا بر قلب و گوش و چشمشان مهر نهاده» آن چنان که از دیدن و شنیدن و درک حق محروم ماندهاند (أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ).
و روشن است «چنین افرادى (با از دست دادن تمام ابزار شناخت) غافلان واقعى هستند» (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ). زیرا اعمال خلاف و انواع گناهان آثار سوئى روى حس تشخیص و درک انسان مىگذارد و سر انجام کارش به جایى مىرسد که دریچه روح او به روى همه حقایق بسته مىشود.
(آیه 109)- در این آیه نتیجه کار آنها چنین ترسیم شده است: «ناچار و قطعا آنها در آخرت زیانکارانند» (لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چه زیان و خسرانى از این بدتر که انسان همه امکانات لازم را براى هدایت و سعادت جاویدان در دست داشته باشد، و بر اثر هوى و هوس همه این سرمایهها را از دست بدهد.
(آیه 110)- و از آنجا که در برابر دو گروه گذشته یعنى آنها که تحت فشار دشمن کلمات کفرآمیز را به عنوان «تقیه» بیان کردند و آنها که با تمام میل به کفر بازگشتند، گروه سومى وجود دارند که همان فریب خوردگانند.
این آیه به وضع آنها اشاره کرده، مىگوید: سپس پروردگار تو نسبت به کسانى که بعد از فریب خوردن (به ایمان بازگشتند و) هجرت کردند، سپس جهاد کردند و در راه خدا استقامت نمودند پروردگارت، بعد از انجام این کارها، بخشنده و مهربان است» و آنها را مشمول رحمت خود مىسازد (ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
این آیه دلیل روشنى است براى قبول توبه مرتد ملّى.
اعظم :
ایه 103و 104 و 105 : مشرکان به پیامبر(ص ) تهمت و افتراء می زدند و می گفتند این قرآن را یک بشر به او تعلیم داده و ظاهرامرادشان یک عالم غیر عرب بوده که به زبان عربی نیز تسلط داشته و حضرت رسول (ص ) او را ملاقات کرده بود. و آنها نگفتند که مردی غیر عرب مطالب قرآن را به او تلقین یا املاء می کند،چون به پندار آنها ممکن است که آن مرد مطالب و معانی را به زبان عجمی به پیامبر تعلیم داده و آنحضرت آنها را به غالب عربی در آورده باشد. لذا جوابی که در این آیه داده شده جواب کامل شبهه آنها نیست ، بلکه جواب کامل در طی این آیه و دو آیه بعدی داده شده و از مجموع این سه آیه استفاده می شود که : این تهمتی که شما به پیامبر(ص ) می زنید اگر مقصود شما از تعلیم ،تلقین الفاظ است و قرآن را کلام آن مرد می دانید، جواب شما این است که آن مرد عرب نبوده و زبان او فصیح نیست ، در حالیکه این قرآن به زبان عربی واضح و آشکار است . و اگر منظور شما این است که آن مرد معانی ومعارف قرآنی را به پیامبراسلام (ص ) تعلیم می دهد و الفاظ قرآن از رسولخدا است و او الفاظ خودرا به قرآن افترا بسته ، جواب شما این است که معارفی را که قرآن در بر دارد، تمام عقول را متحیر و مضطر می کند و هیچ عاقلی در حقیقی بودن آنها تردید نمی کندو اگر پیامبر (ص ) آنها را از غیر خدا تعلیم گرفته بود، به آنها ایمان نداشت وبواسطه عدم ایمان ، خدا او را هدایت نمی کرد، اما پیامبر(ص ) به قرآن ایمان داردو خدا او را هدایت نموده و لذا هرگز به قرآن افترا نمی بندد، چون جز شخص بی ایمان به خدا و آیات او و اشخاص دروغگو شخص دیگری به خدا افترانمی زند، لذا قرآن از ناحیه خداست ،(این قسمت اخیر از جواب آنها در دو آیه بعدی ذکر شده ).
آیه 106 : اگر کسی مجبور به تظاهر به کفر شود، اما دلش با ایمان به خدا سکون و آرامش داشته باشد، در این صورت غضب الهی و عذاب بزرگ شامل حال اونخواهد شد.
آیه 107 : اینکه هر کدوم از ما بین کفر و ایمان در رفت و آمدیم به این خاطره که حب دنیا در ما وجود داره و اون موقع ها که به کفر مایل میشیم حیات دنیایی رو بر اخروی ترجیح دادیم ... خیلی نکته مهمیه یه خورده در احوال خودمون و بقیه دقت کنیم حتما متوجه این امر میشیم
آیه 108 : ( المیزان )اختیار نمودن حیات ناچیز دنیا بر آخرت ومحرومیت از هدایت الهی نشانه افرادیست که خدا بر دلها و گوشها و چشمانشان مهر نهاده و غافل هستند. چون با دل بستن به مادیات و انقطاع از معنویات ، حس و شعور و ادراکاتشان در چارچوب مادیات اسیر شده و لذا درک درستی از حقیقت ندارند و متوجه عبرتها و اندرزها نمی شوند و حجتهای عقلی که آنها را بسوی آخرت هدایت می کند آنها را به تعقل وا نمی دارد، گویا دلها و چشمها و گوشهایشان مهر شده وهیچ حقی به آنها راه نمی یابد، بلکه بکلی از حقایق غافلند. لذا مهر نهادن عملی از جانب خداست که به جهت مجازات آنها انجام می گیرد، اما غفلت صفتی است بشری و منسوب به خود آنان .
آیه 108: دقیقا بر خلاف حیات طیبه ای که تو صفحه پیش خداوند به نیکوکاران از زن و مرد وعده داده بود ... به ائنا قوه تشخیص امر خدا و خوبیها رو میده از این آدمها که حیات دنیا رو بر آخرت ترجیح میدن قوه ادرامک و تشخیص رو می گیره ... چقدر باید مراقب اعمالمون باشیم
آیه 110 : (فتنه )یعنی وارد کردن طلادر آتش برای آزمودن عیار آن ، اما بتدریج در همه آزمایشها و شکنجه ها بکاررفته
آیه 110 : در اینجا منظور ازفتنه شکنجه هایی است که مشرکان در حق مؤمنان صدراسلام روا می داشتند تا آنها را ازدین منصرف کنند. خداوند متعال در این آیه به آنها وعده جمیلی می دهد و می فرماید کسانی که بعد از این محنتها و شکنجه ها هجرت کردند و جهاد نمودند و در راه خداخویشتنداری کردند هر آینه خداوند بعد از این امور آنها را مورد آمرزش ورحمت خود قرار خواهد داد و این مطلب دال بر آنست که خدا از آن مسلمانانی که به اجبار و ظاهرا ارتداد جستند راضی نمی شود، مگر آنکه مهاجرت کنند و ازهجرتشان خشنود نمی گردد، مگر آنکه جهاد و صبر نمایند. (المیزان )