278 . صفحه 278
بیست و نهم شهریور :
نفیسه :
(آیه 94)-خداوند براى تأکید بر مسأله وفاى به عهد و ایستادگى در برابر سوگندها که از عوامل مهم ثبات اجتماعى است مىگوید: «سوگندهایتان را وسیله تقلب و خیانت در میان خود قرار ندهید» (وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ).
زیرا این امر دو زیان بزرگ دارد اول این که: سبب مىشود که «گامى بعد از ثابت گشتن (بر ایمان) متزلزل شود» (فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها).
زیان دیگر این که: «و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشید! و براى شما، عذاب عظیمى خواهد بود»! (وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).
در حقیقت پیمان شکنیها و تخلف از سوگندها، از یک سو موجب بدبینى و تنفر مردم از آیین حق و پراکندگى صفوف و بىاعتمادى مىگردد، تا آنجا که مردم رغبت به پذیرش اسلام نشان نمىدهند و اگر پیمانى با شما بستند خود را ملزم به وفاى به آن نمىدانند، و این خود مایه ناراحتیهاى فراوان و شکست و تلخ کامى در دنیاست.
و از سویى دیگر عذاب الهى را در سرایى دیگر، براى شما به ارمغان مىآورد.
(آیه 95)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل شده: مردى از اهالى «حضر موت» خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید عرض کرد: اى رسول خدا! همسایهاى به نام «امرؤ القیس» دارم که قسمتى از زمین مرا غصب کرده است.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امرؤ القیس را خواست و از او در این زمینه سؤال کرد، او در پاسخ همه چیز را انکار نمود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او پیشنهاد سوگند کرد.
به هنگامى که امرؤ القیس برخواست تا سوگند یاد کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او مهلت داد- و فرمود: در این باره بیندیش و بعدا سوگند یاد کن.
آن دو بازگشتند و در این حال، دو آیه اول نازل شد- و آنها را از سوگند دروغ و عواقب آن برحذر داشت.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این دو آیه را براى آنها خواند، امرؤ القیس گفت حق است، من قسمتى از زمین او را غصب کردهام، ولى نمىدانم چه مقدار بوده است؟
اکنون که چنین است هر مقدار مىخواهد (و مىداند حق اوست) برگیرد، و معادل آن هم بر آن بیفزاید به خاطر استفادهاى که در این مدت از زمین او کردهام.
در این هنگام آیه (97) نازل شد- و به کسانى که عمل صالح توأم با ایمان دارند بشارت «حیات طیّبه» داد.
تفسیر:
در تعقیب آیات گذشته که از زشتى پیمان شکنى و سوگند دروغ سخن مىگفت این آیه تأکیدى بر همان مطلب دارد با این تفاوت که انگیزه پیمان شکنى و سوگند دروغ در آیات قبل مسأله مرعوب شدن در برابر اکثریت عددى بود، و در اینجا انگیزه آن مسأله جلب منافع بىارزش مادى است.
لذا مىگوید: «و هرگز پیمان الهى را با بهاى کمى مبادله نکنید» (وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا). یعنى هر بهایى در برابر آن بگیرید کم و ناچیز است،حتى اگر تمام دنیا را به شما بدهند ارزش یک لحظه وفاى به عهد الهى را ندارد.
سپس به عنوان دلیل اضافه مىکند: «آنچه نزد خداست براى شما بهتر است اگر بدانید» (إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آیه 96)- در این آیه دلیل این برترى را چنین بیان مىکند: «آنچه نزد شماست سرانجام فانى و نابود مىشود، اما آنچه نزد خداست باقى و جاودان مىماند» (ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ).
بیایید و سرمایههاى خود را براى خدا و در راه خدا و جلب رضاى او به کار اندازید تا مصداق «عِنْدَ اللَّهِ» گردد، و به مقتضاى «ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» باقى و برقرار شود.
سپس اضافه مىکند: «و ما کسانى را که (در راه اطاعت فرمانمان بخصوص ایستادگى در برابر سوگندها و عهدها) صبر و استقامت مىکنند به بهترین اعمالشان پاداش خواهیم داد» (وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تعبیر به «احسن» دلیل بر این است که اعمال نیک آنها همه یکسان نیست، بعضى خوب است و بعضى خوبتر، ولى خداوند همه را به حساب خوبتر مىگذارد، و پاداش خوبتر را به آنها مىدهد، و این نهایت بزرگوارى است.
(آیه 97)- و به دنبال آن به صورت یک قانون کلى نتیجه اعمال صالح توأم با ایمان را از هر کس و به هر صورت تحقق یابد، در این دنیا و جهان دیگر، بیان مىکند، مىگوید: «هر کس عمل صالح انجام دهد در حالى که مؤمن باشد، خواه مرد یا زن به او حیات پاکیزه مىبخشیم، و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مىدادند خواهیم داد» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
و به این ترتیب معیار، تنها «ایمان» و «اعمال صالح زاییده آن» است و دیگر هیچ قید و شرطى نه از نظر سن و سال، نه از نظر نژاد، نه از نظر جنسیت و نه از نظر پایه و رتبه اجتماعى در کار نیست.
«حیات طیّبه» یعنى، زندگى پاکیزه از هر نظر، پاکیزه از آلودگیها، ظلمها و خیانتها، عداوتها و دشمنیها، اسارتها و ذلتها و انواع نگرانیها و هرگونه چیزى که آب زلال زندگى را در کام انسان ناگوار مىسازد.
(آیه 98)- این گونه قرآن بخوان! این آیه طرز استفاده از قرآن مجید و چگونگى تلاوت آن را بیان مىکند، زیرا پربار بودن محتواى قرآن به تنهایى کافى نیست، باید موانع نیز از وجود ما و از محیط فکر و جان ما برچیده شود تا به آن محتواى پربار دست یابیم.
لذا نخست مىگوید: «پس هنگامى که قرآن مىخوانى از شرّ شیطان مطرود شده به خدا پناه بر» (فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ).
البته منظور تنها ذکر جمله «اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم» نیست، بلکه باید این «ذکر» را تبدیل به «فکر» کنیم و این فکر مقدمه تحقق حالتى در نفس و جان انسان گردد، حالت توجه به خدا، حالت جدایى از هوى و هوسهاى سرکشى که مانع فهم و درک صحیح انسان است و به هنگام خواندن هر آیه به خدا پناه بریم از این که وسوسههاى شیطان حجابى میان ما و کلام حیاتبخش خداوند گردد.
و تا چنین حالتى در روح و جان انسان پیدا نشود، درک حقایق قرآن براى او ممکن نیست.
جمال یار ندارد حجاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد!
تا نفس مبرّا از نواهى نشود
دل آینه نور الهى نشود!
(آیه 99)- این آیه در حقیقت دلیلى است بر آنچه در آیه قبل گفته شده بود، مىفرماید: «شیطان تسلّطى بر کسانى که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل مىکنند ندارد» (إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
(آیه 100)- «تنها تسلط او بر کسانى است که او را دوست مىدارند و به رهبرى و سرپرستى خود انتخابش کردهاند» (إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ).
«و آنها که او را شریک خدا در اطاعت و بندگى قرار دادهاند» (وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ). و فرمان شیطان را به جاى فرمان خدا واجب الاجرا مىدانند! بنابراین سلطه شیطان بر انسانها اجبارى و ناخودآگاه نیست بلکه این انسانها هستند که شرائط ورود او را به محیط جان خود فراهم مىسازند.
(آیه 101)-
شأن نزول:
ابن عباس مىگوید: مشرکان بهانهجو، هنگامى که آیهاى نازل مىشد و دستور سختى در آن بود و سپس آیه دیگرى مىآمد و دستور آسانترى در آن بود، مىگفتند: محمّد اصحاب خود را مسخره مىکند امروز به چیزى دستور مىدهد و فردا از همان نهى مىکند، اینها نشان مىدهد که محمّد همه را از پیش خود مىگوید نه از ناحیه خدا، در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
دروغ رسوا! این آیه ایرادهایى را که مشرکان به آیات الهى مىگرفتند بیان مىکند، نخست مىگوید: «هنگامى که آیهاى را به آیه دیگر مبدّل کنیم (حکمى را نسخ نماییم) و خدا بهتر مىداند چه حکمى را نازل کند، آنها مىگویند: تو افترا مىبندى! اما بیشترشان (حقیقت را) نمىدانند» (وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
آنها نمىدانند که قرآن در پى ساختن یک جامعه انسانى است، جامعهاى پیشرو با معنویت عالى. با این حال بدیهى است که این نسخه الهى گاهى نیاز به تبدیل و تعویض دارد.
آرى! آنها از این حقایق بىخبرند و از شرایط نزول قرآن، بىاطلاع، و گر نه مىدانستند «نسخ» پارهاى از دستورات و آیات قرآن، یک برنامه دقیق و حساب شده تربیتى است که بدون آن، هدف نهایى و نیل به تکامل تأمین نمىشود،و دلیل بر تناقض گویى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و یا افترا بستن به خدا نیست.
(آیه 102)- این آیه، همین مسأله را تعقیب و تأکید کرده، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد «بگو: آن را روح القدس از جانب پروردگارت بر حق نازل کرده است» (قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ).
«روح القدس» یا «روح مقدس» همان پیک وحى الهى، «جبرئیل امین» است، اوست که به فرمان خدا آیات را اعم از ناسخ و منسوخ، بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل مىکند، آیاتى که همه حق است همه واقعیتى را تعقیب مىکند و آن واقعیت چیزى جز تربیت انسانها نیست، تربیت که وصول به آن گاهى احکام ناسخ و منسوخ را ایجاب مىکند.
به همین دلیل به دنبال آن مىفرماید: «هدف این است که افراد با ایمان را در مسیر خود ثابت قدمتر گرداند، و هدایت و بشارتى براى عموم مسلمین است» (لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ).
به هر حال براى محکم کردن نیروى ایمان و پیمودن راه هدایت و بشارت، گاهى چارهاى، جز برنامههاى کوتاه مدت و موقت که بعدا جاى خود را به برنامه نهایى و ثابت مىدهد نیست، و این است رمز وجود ناسخ و منسوخ در آیات الهى.
اعظم :
آیه 94 : سوگندهای بیجا نخوریم ... گاهی یه سوگند بیجای ما باعث میشه کسی از راه حق برگرده ... چون سوگندی می خوریم و اتفاقی که روش پافشاری کردیم نمی افته یا نیفتاده و اون طرف نسبت به راه حق بدبین مبیشه و این به نوعی "صد سبیل " هستش و بازداشتن از راه خداوند
آیه 95 : قبلا در مورد عهدهای الهی توضیح دادیم که چه مواردی رو در بر می گیره .. در این آیه می فرماید که به خاطر متاع ناچیز دنیایی عهدهایی که با خداوند بستین رو زیر پا نذارین (منظور از (اشتراء)ترجیح دادن متاع اندک دنیوی بر پایبندی به میثاق الهیست) و اگه می دونستین این به نفع شما بود که بر عهد الهی پایبند باشین
آیه 96 : آنچه نرد خداوند است پایسته و باقی است و لی آنچه به دنیا بر می گردد محکوم به تغییر و دگرگونی و زوال و نابودی است . پس نباید فریفته زرق و برقهای متاع دنیا بشیم و عهدهای معنویم با خداوند رو زیر پا بذاریم
آیه 96: هیچ مشتریی بهتر از خداوند نیست چون جنس معمولی ما رو هم با بهای گران میخره (باحسن ما کانوا یعملون)
آیه 97 : یک وعده جمیل برای هر کس فارغ از جنسیت و نژاد که عمل صالح انجام بده .... دقت کنیم هیچ فرقی بین زن و مرد نیست
با دقت بخونیم : معنای حیات طیبه در تفسیر المیزان با توجه به آیات قبل :
خدای متعال هر مؤمنی را که عمل شایسته کند به حیات جدیدی غیر از حیات عمومی که به دیگران نیز بخشیده ، زنده می کند، یعنی حیات جدیدی به او افاضه می نماید، و خداوند به او علم و ادراکی می دهد که دیگران فاقد آن هستند و نیز به او قدرت بر احیاء حق و ابطال باطل ر ا می دهد که برای دیگران این قدرت نیست و این علم و قدرت جدید، مؤمن را آماده می سازد که حقیقت اشیاء را همانگونه که هستند ببیند و حق و باطل را از هم تشخیص دهد و آنگاه در نتیجه این بینش هرگز به دنیا و مظاهر باطل آن فریفته نمی شود و شیطان قدرت بر فریب او نخواهد داشت و نمی تواند او را وسوسه کند و به عزت خدا عزیز می گردد و قلبش متعلق به پروردگارش می شود وآنوقت هیچ چیز جز رضای او را نمی جوید و هیچ امری به نظرش نیکو نمی رسدجز آنچه پروردگار آن را نیکو دانسته و هیچ امری در نظرش قبیح و زشت نمی آید جز آنچه خدا آن را قبیح دانسته و در نفس خود نور و کمال و ارزش ولذت و سروری را درک می کند که قابل سنجش نیست و غرق در حیاتی دائمی وزوال ناپذیر می گردد و به خیر و سعادتی می رسد که هرگز شقاوتی همراه آن نیست و اینها آثار یک زندگی حقیقی است و کسی که دارای چنین حیاتی باشد،دارای دو نوع زندگی نیست (زندگی مجازی و زندگی حقیقی )بلکه زندگی او دردرجه ای بالاتر و قویتر و دارای آثار بیشتر می باشد
آیه 98 : پناه بردن به خداوند از شر شیطان علاوه بر ذکر زبانی باید در قلب و نفس قاری قرآن باشد
آیه 99 : (المیزان ) اینکه گفتیم در زمان قرائت قرآن به خدا پناه ببر، به جهت آنست که تنهاکسانی از شر شیطان ایمن هستند که به خدا ایمان آورده و بر او توکل نمایند. لذا شیطان قدرت بر تأثیر و تصرف در چنین افرادی را ندارد، چون مؤمنان واهل توکل زمام امور خود را بدست خدا داده و راضی به رضای او بوده و در برابراو تسلیم هستند و این امر از آثار عبودیت و بندگی است . از این آیه دو نکته استفاده می شود: اول ): استعاذه به خدا عین توکل برخداست ، دوم ): ایمان و توکل دو ملاک بر صدق عبودیت هستند و ادعای بندگی بدون وجود ایمان و توکل ادعایی کاذب است .
آیه 100 : ز آیه دو نکته استفاده می شود: 1)انتهای آیه ، توضیح و تفسیر ابتدای آنست ،لذا تولی یعنی ولی گرفتن کسی که خدا به او اذن نداده ، شرک به خدا و عبادت واطاعت غیر خداست ، 2) بین عدم توکل بر خدا و تولی شیطان هیچ واسطه ای نیست ، یعنی کسی که بر خدا توکل نکند، از اولیاء شیطان خواهد بود.
آیه 100 : نکته دوم بسیار در خور توجه هستش ( کسی که بر خدا توکل نکند، از اولیاء شیطان خواهد بود.)
آیه 101 : احکام الهی تابع مصالح بندگان است و مصالح بندگان به حسب تغییر اوضاع و احوال مقتضیات زمان تبدل می پذیرد، در نتیجه خداوند حکم جدیدی که مصلحت تازه ای دارد جعل می نماید، ولی بیشتر این مشرکان به سبب استکبار و عنادی که با حق دارند از این حقایق غافلند.
آیه 102 : ایمان کار قلب است و لذا بهره ای که از آثار نسخ در قرآن می برد تثبیت علم و اعتراف است ، امااسلام مربوط به ظاهر عمل و مرحله جوارح بدن است و لذا بهره آن از نزول قرآن و احکام ناسخ ، هدایت شدن به عمل واجب و بشارت یافتن به نتیجه آن یعنی بهشت و سعادت است .
ان شاءالله همگی با عمل صالح مشمول حیات طیبه ای که خداوند امر فرموده بشیم (آیه 97 )