قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره حدید» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۷ ب.ظ

541 . صفحه 541


بیستم خرداد :


نفیسه :


(آیه 25)- هدف اصلى بعث انبیاء! از آنجا که سبقت به سوى رحمت و مغفرت و بهشت پروردگار که در آیات قبل به آن اشاره شده بود نیاز به رهبرى «رهبران الهى» دارد در این آیه که از پرمحتواترین آیات قرآن است به این معنى اشاره کرده، و هدف ارسال انبیاء و برنامه آنها را دقیقا بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم» (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ).
«و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم» (وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ).
«تا مردم قیام به عدالت کنند» (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ).
به این ترتیب پیامبران با سه وسیله مجهز بودند: دلائل روشن، کتب آسمانى، و معیار سنجش حق از باطل و خوب از بد، و مانعى ندارد که فى المثل قرآن مجید هم «بینه» (معجزه) باشد، و هم کتاب آسمانى، و هم بیان کننده احکام و قوانین، یعنى سه بعد در یک محتوا.
و به هرحال هدف از اعزام این مردان بزرگ با این تجهیزات کامل همان اجراى «قسط و عدل» است و این یکى از اهداف متعدد ارسال پیامبران است.
ولى از آنجا که در یک جامعه انسانى هر قدر سطح اخلاق و اعتقاد و تقوا بالا باشد باز افرادى پیدا مى‏شوند که سر به طغیان و گردنکشى بر مى‏دارند و مانع اجراى قسط و عدل خواهند بود. لذا در ادامه آیه مى‏فرماید: «و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است»! (وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ).
آرى! تجهیزات سه گانه انبیاء الهى براى اجراى عدالت وقتى مى‏تواند به هدف نهائى برسد که از ضمانت اجرائى آهن و «بأس شدید» آن برخوردار باشد.
امیرمؤمنان على علیه السّلام در تفسیر جمله «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ» فرمود: «منظور از نازل کردن آهن خلقت آن است».
سپس به یکى دیگر از اهداف ارسال انبیا و نزول کتب آسمانى و همچنین آفرینش وسائلى همچون آهن اشاره کرده، مى‏فرماید: هدف این است «تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مى‏کند بى‏آنکه او را ببینند» (وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ).
منظور از علم خداوند در اینجا تحقیق عینى علم اوست، یعنى تا آشکار شود چه کسانى به یارى خدا و مکتب او به پا مى‏خیزند و قیام به قسط مى‏کنند و چه کسانى از این وظیفه بزرگ سرباز مى‏زنند در حقیقت مفهوم این آیه شبیه همان است که در آیه 179 سوره آل عمران آمده.
«ممکن نبود خداوند مؤمنان را به همان صورت که شما هستید واگذارد مگر این که ناپاک را از پاک جدا کند»! به این ترتیب مسأله آزمون و امتحان انسانها، و جدا سازى صفوف و تصفیه، یکى دیگر از اهداف بزرگ این برنامه بوده است.
تعبیر به «یارى خداوند» مسلما به معنى یارى دین و آئین و نمایندگان او و بسط آئین حق و قسط و عدل است، و گر نه خداوند نیازى به یارى کسى ندارد، و همگان به او نیازمندند.
لذا براى اثبات همین معنى آیه را با این جمله پایان مى‏دهد که: «خداوند قوى و شکست ناپذیر است» (إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ).
براى او ممکن است با یک اشاره همه جهان را زیر و رو کند و تمامى دشمنان را نابود و اولیائش را پیروز گرداند، ولى هدف اصلى که ترتیب و تکامل انسانهاست از این طریق حاصل نمى‏گردد، لذا آنها را دعوت به یارى آئین حق کرده است.


(آیه 26)- پیامبران را یکى بعد از دیگرى فرستادیم! چنانکه مى‏دانیم شیوه قرآن این است که بعد از بیان یک سلسله اصول کلى تعلیمات خود، اشاره به سرنوشت اقوام پیشین مى‏کند تا شاهد گویائى براى آن باشد، در اینجا نیز بعد از ذکر مسائل پیشین درباره ارسال رسولان همراه بینات و کتاب و میزان، و همچنین لزوم سبقت مردم بر یکدیگر در وصول به غفران پروردگار و سعادت جاویدان، از بعضى از اقوام و پیامبران پیشین نام مى‏برد و این اصول کلى را در زندگى آنها مجسم مى‏سازد.
نخست از «نوح» و «ابراهیم» که شیخ الانبیا و سرسلسله رسولان حق بودند شروع کرده، مى‏فرماید: «ما نوح و ابراهیم را فرستادیم، و در دودمان آن دو نبوت و کتاب قرار دادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ).
اما همگى از این میراث بزرگ و مواهب عظیم خداوند بهره نگرفتند، «گروهى در پرتو آن هدایت یافته‏اند و بسیارى از آنها گنهکارند» (فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).
آرى! نبوت توأم با شریعت و آئین از نوح علیه السّلام شروع شد، و بعد از او ابراهیم علیه السّلام پیامبر اولوا العزم دیگر، این خط را تداوم بخشید.


(آیه 27)- سپس اشاره سربسته‏اى به سلسله انبیاى دیگر، و آخرین آنها قبل از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏افزاید: «سپس در پى آنان رسولان دیگر خود را فرستادیم» (ثُمَّ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا).
یکى بعد از دیگرى با اهدافى هماهنگ قیام کردند و چراغ هدایت را فرا راه مردم قرار دادند تا نوبت به حضرت مسیح علیه السّلام رسید.
«و بعد از آنان عیسى بن مریم را مبعوث کردیم» (وَ قَفَّیْنا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ).
سپس به کتاب آسمانى مسیح علیه السّلام اشاره کرده، مى‏افزاید: «و به او انجیل عطا کردیم» (وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ).
بعد از ویژگیهاى پیروان او سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «و در دل کسانى که از او پیروى کردند رأفت و رحمت قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً).
سپس مى‏افزاید: «و رهبانیّتى را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم، هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعایت نکردند، از این رو ما به کسانى از آنها که ایمان آوردند پاداش دادیم، و بسیارى از آنها فاسقند» (وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).
از آیه فوق استفاده مى‏شود که «رهبانیت» در آئین مسیح نبوده و پیروانش آن را بعد از او ابداع کردند، ولى در آغاز نوعى زهدگرائى و از ابداعات نیک محسوب مى‏شد، مانند بسیارى از مراسم و سنتهاى حسنه‏اى که هم اکنون در میان مردم رائج است، و کسى نیز روى آن به عنوان تشریع و دستور خاص شرع تکیه نمى‏کند، ولى این سنت بعدا به انحراف گرائید و آلوده با امورى مخالف فرمان الهى و حتى گناهان زشتى شد.
از جمله بدعتهاى زشت مسیحیان در زمینه رهبانیت «تحریم ازدواج» براى مردان و زنان تارک دنیا بود، و دیگر «انزواى اجتماعى» و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع، و انتخاب صومعه‏ها و دیرهاى دور افتاده براى عبادت و زندگى در محیطى دور از اجتماع بود، سپس مفاسد زیادى در دیرها و مراکز زندگى رهبانها به وجود آمد.
اسلام به شدّت «رهبانیت» را محکوم کرده چنانکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
«خداوند متعال رهبانیت را براى امت من مقرر نداشته، رهبانیت امت من جهاد در راه خداست».


(آیه 28)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله جعفر بن ابی طالب را با هفتاد نفر به سوى نجاشى (به حبشه) فرستاد، او بر نجاشى وارد شد، و وى را دعوت به اسلام کرد، و اجابت نمود و ایمان آورد، به هنگام بازگشت از حبشه چهل تن از اهل آن کشور که ایمان آورده بودند به جعفر گفتند: به ما اجازه ده که خدمت این پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برسیم و اسلام خود را بر او عرضه بداریم، و همراه جعفر به مدینه آمدند.
هنگامى که فقر مالى مسلمانها را مشاهده کردند، به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند: اگر اجازه فرمائید به کشور خود بازگردیم و اموال خود را همراه بیاوریم و با مسلمانان تقسیم کنیم.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اجازه فرمود.در این هنگام آیه 52 تا 54 سوره قصص نازل گردید و از آنها تمجید کرد.
افرادى از اهل کتاب که ایمان نیاورده بودند هنگامى که این جمله را- که در ذیل آیات مزبور است- شنیدند: «آنها پاداش خود را به خاطر صبر و استقامتشان دو بار دریافت مى‏دارند» در برابر مسلمانان ایستادند و گفتند: اى مسلمانان! کسانى که به کتاب شما و کتاب ما ایمان بیاورند دو پاداش دارند، بنابر این کسى که تنها به کتاب ما ایمان داشته باشد یک پاداش دارد همانند پاداش شما! بنابر این به اعتراف خودتان شما فضیلتى بر ما ندارید! اینجا بود که این دو آیه نازل شد، و اعلام داشت که مسلمانان نیز دو پاداش دارند، علاوه بر نور الهى و مغفرت، و سپس افزود: «اهل کتاب بدانند آنها توانائى بر به دست آوردن چیزى از فضل و رحمت الهى ندارند»!
تفسیر:
آنها که دو سهم از رحمت الهى دارند: از آنجا که در آیات گذشته سخن از اهل کتاب و مسیحیان در میان بود، این آیه و آیه بعد تکمیلى است بر آنچه در آیات قبل آمده است.
نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! تقواى الهى پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ).
مخاطب در آیه همه مؤمنانى هستند که در ظاهر دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را پذیرفته بودند ولى هنوز ایمان راسخ، ایمانى که اعماق جان آنها را روشن کند و در اعمال آنها ظاهر شود، پیدا نکرده بودند.
سپس در دنباله آیه به سه موهبت بزرگ که در سایه ایمان عمیق و تقوا حاصل مى‏شود اشاره کرده، مى‏فرماید: چنین کنید «تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد، و براى شما نورى قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگى خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
منظور از این دو بهره همان است که در آیه 201 سوره بقره آمده: «خداوندا در دنیا به ما نیکى مرحمت فرما، و در آخرت نیز نیکى عنایت کن». دومین پاداش آنها «وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» مفهوم مطلق و گسترده‏اى دارد، نه اختصاصى به دنیا دارد، و نه آخرت، و به تعبیر دیگر ایمان و تقوا سبب مى‏شود که حجابها از قلب مؤمن برچیده شود، و چهره حقایق را بى‏پرده ببیند، و در پرتو آن روشن بینى خاصى نصیب او مى‏شود که افراد بى‏ایمان از آن محرومند چرا که بزرگترین مانع شناخت و مهمترین حجاب بر قلب آدمى و هوى و هوسهاى سرکش و آمال و آرزوهاى دور و دراز و اسارت در چنگال ماده و زرق و برق دنیاست، هنگامى که در پرتو ایمان و تقوا این گرد و غبارها فرو نشست آفتاب حقیقت بر صفحه قلب مى‏تابد، و حقایق را آن چنان که هست در مى‏یابد.


(آیه 29)- این آیه که آخرین آیه این سوره است بیان دلیلى است براى آنچه در آیه قبل آمده، مى‏فرماید: این پاداشهاى مضاعف الهى علاوه بر نورانیت و مغفرت به خاطر آن است «تا اهل کتاب بدانند که آنها قادر بر چیزى از فضل خدا نیستند و تمام فضل (و رحمت) به دست اوست، به هر کس بخواهد آن را مى‏بخشد و خداوند داراى فضل عظیم است» (لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلَّا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
این پاسخى است به آنها که مى‏گفتند: خداوند به گروهى از اهل کتاب که ایمان به محمّد آورده‏اند- طبق عقیده مسلمانان- دو پاداش مى‏دهد، بنابر این ما که ایمان به او نیاورده‏ایم داراى یک پاداشیم همانند دیگر مسلمانان! قرآن به آنها پاسخ مى‏گوید که مسلمانان عموما داراى دو پاداشند، چرا که همه آنها ایمان به رسول خدا و تمام انبیاء پیشین دارند و اما گروهى از اهل کتاب که ایمان نیاورده‏اند هیچ سهمى ندارند تا بدانند که رحمت الهى در اختیار آنان نیست که به هرکس بخواهند بدهند و از هرکس بخواهند دریغ دارند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۷
* مسافر
چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۶ ب.ظ

540 . صفحه 540

نوزدهم خرداد :


نفیسه :



(آیه 19)- در ادامه بحث آیات گذشته پیرامون مؤمنان و اجر و پاداششان در پیشگاه خدا، در اینجا مى‏افزاید: «کسانى که به خدا و رسولانش ایمان آوردند آنها صدیقین و شهدا نزد پروردگارشانند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
«صدّیق» کسى است که سر تا پا صداقت و راستى است، و عملش گفتارش را تصدیق مى‏کند.
واژه «شهداء» ممکن است به معنى «شهادت بر اعمال» بوده باشد، همان گونه که از آیات دیگر قرآن استفاده مى‏شود که پیامبران گواه اعمال امتهاى خود هستند، و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله گواه بر آنها، و بر امت اسلامى است، و مسلمانان نیز شاهد و گواه بر اعمال مردمند.
بعضى نیز احتمال داده‏اند که «شهدا» در اینجا به همان معنى شهیدان راه خداست، یعنى افراد مؤمن اجر و پاداش شهیدان را دارند، و به منزله شهدا محسوب مى‏شوند.
سپس مى‏افزاید: «براى آنهاست پاداش (اعمال) شان و نور (ایمان) شان» (لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ).
این تعبیر سر بسته اشاره به پاداش عظیم و نور فوق العاده آنهاست.
و در پایان مى‏فرماید: «و کسانى که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند آنها دوزخیانند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).
تا با مقابله این دو گروه با یکدیگر مقام والاى گروه اول، و انحطاط و بدبختى گروه دوم آشکار گردد.
و از آنجا که در گروه اول، سطح بالاى ایمان مطرح بود، در این گروه نیز کفر شدید مطرح است، لذا با تکذیب آیات الهى همراه ذکر شده.



(آیه 20)- دنیا چیزى جز متاع غرور نیست! از آنجا که حب و علاقه دنیا سرچشمه هر گناه و «رأس کل خطیئه» است در این آیه ترسیم گویائى از وضع زندگى دنیا و مراحل مختلف، و انگیزه‏هاى حاکم بر هر مرحله را ارائه داده، مى‏گوید:
«بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخر فروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است» (اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ).
به این ترتیب «غفلت»، «سرگرمى»، «تجمل»، «تفاخر» و «تکاثر» دورانهاى پنج‏گانه عمر آدمى را تشکیل مى‏دهند.
سپس با ذکر یک مثال آغاز و پایان زندگى دنیا را در برابر دیدگان انسانها مجسّم ساخته، مى‏فرماید: «همانند بارانى که محصولش کشاورزان را در شگفتى فرو مى‏برد، سپس خشک مى‏شود به گونه‏اى که آن را زرد رنگ مى‏بینى، سپس تبدیل به کاه مى‏شود»! (کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً).
«کفار» در اینجا به معنى کشاورزان است، زیرا اصل معنى «کفر» به معنى «پوشاندن» است، و چون کشاورز بذرافشانى کرده و آن را زیر خاک مى‏پوشاند از این رو به او «کافر» مى‏گویند.
سپس به بازده عمر و نتیجه و محصول نهائى آن پرداخته، مى‏افزاید: «و در آخرت (از دو حال خارج نیست): عذاب شدید است یا مغفرت و رضاى الهى» (وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ).
و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «و (به هر حال) زندگى دنیا جز متاع و فریب نیست»! (وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ).
جمله «دنیا متاع غرور است» مفهومش این است که وسیله و ابزار است براى فریبکارى، فریب دادن خویشتن، و هم فریب دیگران و البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهائى قرار مى‏دهند و به آن دل مى‏بندند، و آخرین آرزویشان وصول به آن است، اما اگر مواهب این جهان مادى وسیله‏اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنیا نیست، بلکه مزرعه آخرت، و قنطره و پلى براى رسیدن به آن هدفهاى بزرگ است.


(آیه 21)- یک مسابقه بزرگ معنوى! بعد از بیان ناپایدارى جهان و لذات آن، و این که مردم در سرمایه‏هاى کم ارزش این جهان نسبت به یکدیگر تفاخر و تکاثر مى‏جویند، در اینجا مردم را به یک مسابقه عظیم روحانى در طریق کسب آنچه پایدار است و سزاوار هرگونه تلاش و کوشش دعوت کرده، مى‏فرماید: «و به پیش تازید براى رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى که پهنه آن مانند آسمان و زمین است و براى کسانى که به خدا و رسولانش ایمان آورده‏اند آماده شده است» (سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ).
در حقیقت مغفرت پروردگار کلید بهشت است همان بهشتى که پهنه آسمان و زمین را فرا مى‏گیرد، و از هم اکنون آماده براى پذیرائى مؤمنان است تا کسى نگوید بهشت نسیه است و بر نسیه دل نباید نهاد.
این نکته شایسته توجه است که پیشى گرفتن به سوى مغفرت پروردگار از طریق اسباب آن است، مانند توبه و جبران طاعات فوت شده و اصولا اطاعت پروردگار و پرهیز از معاصى است.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «این فضل خداوند است که به هرکس بخواهد مى‏دهد و خداوند صاحب فضل عظیم است» (ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
یقینا آن چنان بهشت گسترده، با آن مواهب عظیمش چیزى نیست که انسان با این اعمال ناچیز به آن برسد، و این تنها فضل و رحمت و لطف الهى است که آن پاداش عظیم را در مقابل این قلیل قرار داده، و از او نیز جز این انتظار نیست.
چرا که پاداشها همیشه به مقیاس اعمال نیست بلکه به مقیاس کرم پاداش دهنده است.


(آیه 22)- سپس براى تأکید بیشتر در زمینه عدم دلبستگى به دنیا، و شاد نشدن به اقبال آن، و غمگین نگشتن به ادبار آن، مى‏افزاید: «هیچ مصیبتى (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روى نمى‏دهد مگر این که همه آنها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است، و این امر براى خداوند آسان است» (ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
آرى! مصائبى که در زمین رخ مى‏دهد همچون زلزله‏ها و سیلها و طوفانها و همچنین مصائبى که در نفوس انسانها واقع مى‏شود مانند مرگ و میرها، و انواع حوادث دردناکى که دامان انسان را مى‏گیرد همه آنها از قبل مقدر شده است، و در لوح محفوظ ثبت است.
ولى باید توجه داشت که مصائبى که در این آیه به آن اشاره شده، تنها مصائبى است که به هیچ وجه قابل اجتناب نیست و مولود اعمال انسانها نمى‏باشد و گرنه مصیبتها، و ناکامیهایى که تنها معلول گناهان و سهل‏انگارى خود انسان است، راه مقابله با آنها موضع گیرى صحیح در برنامه‏هاى زندگى است.
و منظور از «لوح محفوظ» علم بى‏پایان خداوند است، و یا صفحه جهان خلقت و نظام علت و معلول که آن نیز مصداق علم فعلى خداوند است.


(آیه 23)- اکنون ببینیم فلسفه تقدیر این مصائب در لوح محفوظ و سپس بیان این حقیقت در قرآن چیست؟
آیه مورد بحث پرده از روى این راز مهم برداشته، مى‏گوید: «این به خاطر آن است که براى آنچه از دست داده‏اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید» (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ).
این دو جمله کوتاه در حقیقت یکى از مسائل پیچیده فلسفه آفرینش را حل مى‏کند، چرا که انسان همیشه در جهان هستى با مشکلات و گرفتاریها و حوادث ناگوار رو بروست، و غالبا از خود سؤال مى‏کند: با این که خداوند مهربان و کریم و رحیم است این حوادث دردناک براى چیست؟
قرآن مى‏گوید: «هدف این بوده که شما دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشید».
این مصائب زنگ بیدارباشى است براى غافلان و شلاقى است، براى ارواح خفته، و رمزى است از ناپایدارى جهان، و اشاره‏اى است به کوتاه بودن عمر این زندگى.
آرى این مصائب شکننده تفاخر و غرور است، لذا در پایان آیه مى‏افزاید:«و خداوند هیچ متکبر فخر فروشى را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).
تنها کسى گرفتار این حالات مى‏شود که مست ناز و نعمت گردد، ولى وجود آفات و مصائب براى آنها که قابل بیدارى و هدایتند این مستى و آثار آن را از بین مى‏برد.
افراد با ایمان با توجه به آیه فوق هنگامى که به نعمتى از سوى خدا مى‏رسند خود را امانتدار او مى‏دانند، نه از رفتن آن غمگین مى‏شوند و نه از داشتن آن مست و مغرور.


(آیه 24)- این آیه توضیح و تفسیرى است بر آنچه در آیه قبل آمده و در حقیقت «مختال فخور» (متکبر فخر فروش) را معرفى مى‏کند، مى‏فرماید:
«همانها که بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل دعوت مى‏کنند» (الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ).
آرى! لازمه دلبستگى شدید به مواهب دنیا تکبر و غرور است، و لازمه تکبر و غرور بخل کردن، و دعوت دیگران به بخل است، اما بخل کردن به این دلیل که سرمایه کبر و غرور خود را این اموال مى‏داند، و هرگز نمى‏خواهد آن را از دست دهد، و اما دعوت دیگران به بخل براى این است که اگر دیگران سخاوتمند باشند او رسوا مى‏شود و دیگر این که، چون بخل را دوست دارد مبلغ چیزى است که به آن عشق مى‏ورزد! و براى این که تصور نشود اصرار و تأکید خداوند در مسأله انفاق و ترک بخل و یا حتى تعبیر به وام گرفتن خداوند از بندگان در آیات گذشته- که همه براى تشویق آنها به انفاق است- از نیاز ذات پاک او سر چشمه مى‏گیرد، در پایان آیه مى‏افزاید:
«و هرکس (از این فرمان) روى گردان شود (به خود زیان مى‏رساند نه به خدا) چرا که خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است» (وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
همه به او نیازمندند و او از همگان بى‏نیاز است، چرا که خزائن و منابع اصلى همه چیز نزد اوست، و از آنجا که جامع همه صفات کمال است شایسته هر حمد و ستایش نیز مى‏باشد.


اعظم :



آیه 23 :
غمگین شدن بر ازدست رفته ها
و شاد شدن بر داده ها
ویژگی انسان معتقد به خداوند نیست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۶
* مسافر
سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۹ ب.ظ

539 . صفحه 539


نفیسه :


هجدهم خرداد :


(آیه 12)- از آنجا که در آیه قبل خداوند انفاق کنندگان را به اجر کریم نوید داد، در اینجا مشخص مى‏کند که این اجر کریم و ارزشمند و با عظمت در چه روزى است؟

مى‏فرماید: «در روزى است که مردان و زنان با ایمان را مى‏نگرى که نورشان در پیش رو و در سمت راستشان بسرعت حرکت مى‏کند» (یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ).
منظور از «نور» تجسّم نور ایمان است، چرا که در آن روز عقائد و اعمال انسانها تجسم مى‏یابد، ایمان که همان نور هدایت است به صورت روشنائى و نور ظاهرى مجسم مى‏گردد، و کفر که تاریکى مطلق است، به صورت ظلمت ظاهرى مجسم مى‏گردد.
اینجاست که به احترام آنها این ندا از فرشتگان بر مى‏خیزد: «بشارت باد بر شما امروز، به باغهائى از بهشت که نهرها زیر (درختان) آن جارى است» (بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«جاودانه در آن خواهید ماند، و این پیروزى و رستگارى بزرگ است» (خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).


(آیه 13)- اما منافقان که در تاریکى وحشتناک کفر و نفاق و گناه قرار گرفته‏اند در این هنگام فریادشان بلند مى‏شود و ملتمسانه از مؤمنان تقاضاى نور مى‏کنند، اما چیزى جز جواب منفى نمى‏شنوند، چنانکه آیه مى‏گوید: «روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان مى‏گویند: نظرى به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوى برگیریم» (یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ).
یعنى کمى مهلت دهید تا ما هم به شما برسیم و در پرتو نورتان راه را پیدا کنیم.
در پاسخ به آنها «گفته مى‏شود: به پشت سر خود برگردید و کسب نور کنید»! (قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً).
اینجا جاى تحصیل نور نیست، مى‏بایست آن را از دنیائى که پشت سر گذاشتید، از طریق ایمان و عمل صالح، به دست مى‏آوردید، اما دیگر گذشته و دیر شده است.
«پس (در این هنگام) دیوارى میان آنها زده مى‏شود که درى دارد» (فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ).
ولى دو طرف این دیوار عظیم، یا این در، کاملا با هم متفاوت است
«درونش رحمت است و برونش عذاب» (باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ).
این «در» ممکن است براى این باشد که منافقان از این در، نعمتهاى بهشتى را ببینند و حسرت ببرند، یا این که افرادى که کمتر آلوده‏اند پس از اصلاح از آن بگذرند و در کنار مؤمنان قرار گیرند.


(آیه 14)- اما این دیوار چنان نیست که مانع عبور صدا باشد، لذا در این آیه مى‏افزاید: «آنها را صدا مى‏زنند: مگر ما با شما نبودیم»؟! (یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ).
هم در دنیا با شما در یک جامعه مى‏زیستیم، و هم در اینجا در کنار شما بودیم چه شد که ناگهان از ما جدا شدید، و به روح و رحمت الهى رفتید، آنها در پاسخ «مى‏گویند: آرى!» با هم بودیم (قالُوا بَلى‏).
در همه جا با هم بودیم، در کوچه و بازار، در سفر و حضر، گاه همسایه هم بودیم، و یا حتى گاه در یک خانه زندگى مى‏کردیم، ولى از نظر مکتب و عقیده و عمل فرسنگها با هم فاصله داشتیم، شما خط خود را از ما جدا کرده بودید، و در اصول و فروع از حق بیگانه بودید.
سپس مى‏افزایند: شما گرفتار خطاهاى بزرگى بودید از جمله:
1- «شما خود را (به واسطه پیمودن طریق کفر) به هلاکت افکندید» (وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ).
2- «و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید» (وَ تَرَبَّصْتُمْ).
بعلاوه در انجام هر کار مثبت و هر حرکت صحیح حالت صبر و انتظار داشتید و تعلل مى‏نمودید.
3- «و پیوسته (در امر معاد و رستاخیز و حقانیت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قرآن) شک و تردید داشتید» (وَ ارْتَبْتُمْ).
4- «و آرزوهاى دور و دراز (آرزوهائى که هرگز دست از سر شما برنداشت) شما را فریب داد تا فرمان خدا (دائر بر مرگتان) فرا رسید» (وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ). آرى! این آرزوها لحظه‏اى مجال تفکر صحیح به شما نداد، و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چیره بود.
5- از همه اینها گذشته «شیطان فریبکار (که پایگاهش را در وجودتان محکم کرده بود) شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد» (وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
گاه دنیا را در نظرتان جاودانه جلوه داد، و گاه قیامت را یک حلواى نسیه قلمداد کرد، و گاه اصلا وجود خداوند بزرگ را زیر سؤال مى‏برد!


(آیه 15)- سرانجام مؤمنان در یک نتیجه‏گیرى منافقان را مخاطب ساخته، مى‏گویند: «پس امروز نه از شما فدیه‏اى پذیرفته مى‏شود» که در برابر آن از عذاب الهى رهائى یابید (فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ).
«و نه از کافران» (وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).
و به این ترتیب کافران نیز سرنوشتى همچون منافقان دارند، و همگى در گرو گناهان و زشتیهاى اعمال خویشند، و راه خلاصى ندارند.
سپس مى‏افزایند: «جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مى‏باشد» (مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ).
«و چه بد جایگاهى است»؟! (وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).
معمولا انسانها براى نجات از چنگال مجازات و کیفر در دنیا یا متوسل به غرامت مالى مى‏شوند، و یا از نیروى یاور و شفیعى کمک مى‏طلبند، ولى در قیامت تمام اسباب و وسائل مادى که در این جهان براى رسیدن به مقاصد، معمول است از کار مى‏افتد و پیوندها بریده مى‏شود.
و به این ترتیب قرآن روشن مى‏کند که تنها وسیله نجات در آن روز ایمان و عمل صالح است، حتى دایره شفاعت محدود به کسانى است که سهمى از این دو را داشته باشند نه آنها که پیوندهاى خود را بکلى از خدا و اولیاء اللّه بریده‏اند.


(آیه 16)-
شأن نزول:
نقل شده که، این آیه یک سال بعد از هجرت در باره منافقان نازل شده است به خاطر این که روزى از سلمان فارسى پرسیدند از آنچه در تورات است براى ما سخن بگو! چرا که در تورات مسائل شگفت انگیزى است (و به این وسیله مى‏خواستند نسبت به قرآن بى‏اعتنایى کنند) در این هنگام آیات آغاز سوره یوسف نازل شد، سلمان به آنها گفت: این قرآن «احسن القصص» و بهترین سرگذشتهاست، و براى شما از غیر آن نافعتر است.
مدتى بعد باز به سراغ سلمان آمدند و همان خواهش را تکرار کردند: در این هنگام آیه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ... خداوند بهترین سخن را نازل کرده کتابى که آیاتش (از نظر لطف و زیبائى و معنى) همانند یکدیگر است آیاتى مکرر دارد (اما تکرارى شوق انگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که در برابر پروردگارشان خاشعند مى‏افتد ...»
نازل شد. (زمر/ 23) باز براى بار سوم به سراغ سلمان آمدند و همان درخواست را تکرار کردند.
در این هنگام آیه مورد بحث نازل شد و آنها را مؤاخذه کرد که آیا موقع آن نرسیده است که در برابر نام خدا خشوع کنید و از این سخنان دست بردارید.
تفسیر:
غفلت و بى‏خبرى تا کى؟! بعد از ذکر آن همه انذارهاى کوبنده و هشدارهاى بیدارگر در این آیه، به صورت یک نتیجه‏گیرى مى‏فرماید: «آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟ و مانند کسانى نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانى داده شد (مانند یهود و نصارى) سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت (و خداوند را فراموش کردند) و قلبهایشان قساوت پیدا کرد، و بسیارى از آنها گنهکارند» (أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).
روشن است یاد خداوند اگر در عمق جان قرار گیرند و همچنین شنیدن آیاتى که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود باید مایه خشوع گردد، ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اینجا سخت ملامت مى‏کند که چرا در برابر این امور خاشع نمى‏شوند؟ و چرا همچون بسیارى از امتهاى پیشین گرفتار غفلت و بى‏خبرى شده‏اند؟ همان غفلتى که نتیجه آن قساوت دل و همان قساوتى که ثمره آن فسق و گناه است! این آیه از آیات تکان دهنده قرآن مجید است که قلب و روح انسان را در تسخیر خود قرار مى‏دهد و پرده‏هاى غفلت را مى‏درد. لذا در طول تاریخ افراد بسیار آلوده‏اى را مى‏بینیم که با شنیدن این آیه چنان تکان خوردند که در یک لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند، و حتى بعضا در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند.


(آیه 17)- و از آنجا که زنده شدن قبلهاى مرده با ذکر الهى و پیدا کردن حیات معنوى در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن، شباهت زیادى به زنده شدن زمینهاى مرده به برکت قطرات حیاتبخش باران دارد در این آیه مى‏افزاید: «بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده مى‏کند» (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
«ما آیات (خود) را (در صحنه آفرینش و نیز در صحنه وحى) براى شما بیان کردیم شاید اندیشه کنید» (قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
در حقیقت این آیه هم اشاره‏اى است به زنده شدن زمینهاى مرده به وسیله باران، و هم زنده شدن دلهاى مرده به وسیله ذکر اللّه و قرآن مجید که از آسمان وحى بر قلب پاک محمد صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است و هر دو شایسته تدبر و تعقل است.


(آیه 18)- در این آیه بار دیگر به مسأله انفاق که از میوه‏هاى شجره ایمان و خشوع است باز مى‏گردد، و همان تعبیرى را که در آیات قبل خواندیم با اضافاتى تکرار کرده، مى‏فرماید: «مردان و زنان انفاق کننده و آنها که (از این راه) به خداوند قرض الحسنه دهند، (این قرض الحسنه) براى آنان مضاعف مى‏شود و پاداش پرارزشى دارند» (إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ).
منظور از «قرض الحسنه به خداوند» همان «انفاق فى سبیل اللّه» است، هر چند وام دادن به بندگان خدا نیز از فضل اعمال است. و در آن حرفى نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۹
* مسافر
دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۹ ب.ظ

538 . صفحه 538


نفیسه :



هفدهم خرداد :



(آیه 4)- او همیشه بر تخت قدرت است! به دنبال اوصاف یازده‏گانه‏اى که در آیات قبل درباره ذات پاک پروردگار ذکر شد در اینجا اوصاف دیگرى بیان شده.

نخست از مسأله خالقیت سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: «او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز [- شش دوران‏] آفرید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
مسأله «خلقت در شش روز» هفت مرتبه در قرآن مجید ذکر شده است که نخستین مرتبه در آیه 54 سوره اعراف، و آخرین مورد آن همین آیه مى‏باشد.
منظور از «یوم» (روز) در این آیات روز معمولى نیست، بلکه منظور از آن «دوران» است خواه این دوران کوتاه باشد، و یا طولانى هر چند میلیونها سال به طول انجامد.
بعد به مسأله حکومت و تدبیر جهان پرداخته، مى‏افزاید: «سپس (بر تخت قدرت قرار گرفت» و به تدبیر جهان پرداخت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).
بدون شک خداوند نه جسم است و نه «عرش» به معنى «تخت سلطنت» مى‏باشد، بلکه این تعبیر کنایه‏اى است لطیف از حاکمیت مطلقه خداوند و نفوذ تدبیر او در عالم هستى و موجودات بطورى که اگر یک لحظه نظر لطف از آنها برگیرد، و فیضش را قطع کند «فرو ریزند قالبها»! سپس شاخه دیگرى از علم بى‏پایانش را بیان کرده، مى‏افزاید: «آنچه را در زمین فرو مى‏رود مى‏داند و از آن خارج مى‏شود، و آنچه از آسمان نازل مى‏گردد، و آنچه به آسمان بالا مى‏رود» همه را مى‏داند (یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها).
و بالاخره در چهارمین و پنجمین توصیف روى نقطه حساسى تکیه کرده، مى‏فرماید: «و هر جا باشید او با شماست» (وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ).
«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
چگونه او با شما نباشد در حالى که ما نه تنها در وجود که در بقاء خود لحظه به لحظه به او متکى هستیم و از وى مدد مى‏گیریم، او روح عالم هستى است، او جان جهان است، بلکه او برتر از این و آن است! راستى این احساس که او همه جا با ماست از یکسو به انسان عظمت و شکوه مى‏بخشد و از سوى دیگر اطمینان و اعتماد به نفس مى‏دهد و شجاعت و شهامت در او مى‏آفریند، و از سوى سوم احساس مسؤولیت شدید مى‏بخشد، چرا که او همه جا حاضر و ناظر و مراقب است. آرى! این اعتقاد ریشه اصلى تقوا و پاکى و درستکارى انسان است.


(آیه 5)- بعد از مسأله حاکمیت و تدبیر، سخن به مسأله مالکیت او در کل جهان هستى مى‏رسد، مى‏فرماید: «مالکیت آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و سرانجام به مسأله مرجعیت او اشاره کرده، مى‏افزاید: «و همه کارها به سوى او باز مى‏گردد» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
آرى وقتى او خالق و مالک و حاکم و مدبّر ماست و همه جا با ما مى‏باشد مسلما بازگشت همه ما و همه کارها نیز به سوى اوست.


(آیه 6)- در این آیه به دو وصف دیگر نیز اشاره کرده، مى‏فرماید:
«شب را در روز داخل مى‏کند و روز را در شب» (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ).
آرى! تدریجا از یکى مى‏کاهد و به دیگرى مى‏افزاید و طول شب و روز را در سال تغییر مى‏دهد، همان تغییرى که همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام برکاتى که براى انسانها در این فصول نهفته است.و در پایان مى‏افزاید: «و او به آنچه در دلها وجود دارد داناست» (وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
همان گونه که اشعه حیاتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاریکى شب نفوذ مى‏کند و همه جا را روشن مى‏سازد، علم پروردگار نیز در تمام زوایاى قلب و جان انسان نفوذ مى‏کند و همه اسرار آن را روشن مى‏سازد.


(آیه 7)- ایمان و انفاق دو سرمایه بزرگ نجات و خوشبختى! بعد از بیان قسمتى از دلائل عظمت خداوند در عالم هستى و اوصاف جمال و جلال او، اوصافى که انگیزه حرکت به سوى اللّه است، در اینجا از آنها نتیجه‏گیرى کرده و همگان را دعوت به ایمان و عمل مى‏نماید.
نخست مى‏فرماید: «به خدا و رسولش ایمان بیاورید» (آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
این دعوت یک دعوت عام است که شامل همه انسانها مى‏شود، مؤمنان را به ایمانى کاملتر و راسختر، و غیر مؤمنان را به اصل ایمان دعوت مى‏کند، دعوتى که توأم با دلیل است و دلائلش در آیات توحیدى قبل گذشت.
سپس به یکى از آثار مهم ایمان که «انفاق فى سبیل اللّه» است دعوت کرده مى‏گوید: «و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید» (وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ).
«انفاق» مفهوم وسیعى دارد که منحصر به مال نیست، بلکه علم و هدایت و آبروى اجتماعى و سرمایه‏هاى معنوى و مادى دیگر را نیز شامل مى‏شود.
سپس براى تشویق بیشتر مى‏افزاید: «کسانى که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند اجر بزرگى دارند» (فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ).
توصیف اجر به بزرگى، اشاره‏اى به عظمت الطاف و مواهب الهى، و ابدیت و خلوص و دوام آن است، نه تنها در آخرت که در دنیا نیز قسمتى از این اجر بزرگ عائد آنها مى‏شود.


(آیه 8)- بعد از امر به «ایمان» و «انفاق» درباره هر یک از این دو به بیانى مى‏پردازد که به منزله استدلال و برهان است.
نخست به صورت یک استفهام توبیخى علّت عدم پذیرش دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در مورد ایمان به خدا جویا شده، مى‏فرماید: «چرا به خدا ایمان نیاورید در حالى که رسول (او) شما را مى‏خواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید و از شما پیمان گرفته است (پیمانى از طریق فطرت و خرد) اگر آماده ایمان آوردنید» (وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِیثاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
یعنى، اگر به راستى شما آمادگى براى پذیرش حق دارید دلائلش روشن است، هم از طریق فطرت و عقل، و هم از طریق دلیل نقل.


(آیه 9)- این آیه براى تأکید و توضیح بیشتر پیرامون همین معنى مى‏افزاید: «او کسى است که آیات روشنى بر بنده‏اش [- محمد] نازل مى‏کند، تا شما را از تاریکیها به سوى نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است» (هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).


(آیه 10)- سپس به استدلالى براى مسأله انفاق پرداخته، مى‏فرماید: «چرا در راه خدا انفاق نکنید در حالى که میراث آسمانها و زمین از آن خداست»؟
(وَ ما لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
یعنى، سرانجام همه شما چشم از جهان و مواهبش مى‏پوشید، و همه را مى‏گذارید و مى‏روید، پس اکنون که در اختیار شماست چرا بهره خود را نمى‏گیرید! و از آنجا که انفاق در شرائط و احوال مختلف ارزشهاى متفاوتى دارد در جمله بعد مى‏افزاید: «کسانى که قبل از پیروزى انفاق کردند و جنگیدند و پیکار نمودند (با کسانى که بعد از پیروزى انفاق کردند) یکسان نیستند» (لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ).
یعنى، آنها که در مواقع بحرانى از بذل مال و جان ابا نداشتند از آنها که بعد از فرو نشستن طوفانها به یارى اسلام شتافتند برترند.
لذا براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «آنها بلند مقامتر از کسانى هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند» (أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا).
و از آنجا که هر دو گروه با تفاوت درجه مشمول عنایات حقند در پایان آیه مى‏افزاید: «و خداوند به هر دو وعده نیک داده است» (وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏).
این یک قدردانى براى عموم کسانى است که در این مسیر گام برداشتند.
تعبیر «حسنى» هرگونه ثواب و پاداش نیک دنیا و آخرت را در بر مى‏گیرد.
و از آنجا که ارزش عمل به خلوص آن است، در پایان آیه مى‏افزاید:
«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
هم از کمیت و کیفیت اعمال شما با خبر است و هم از نیات و میزان خلوص شما.


(آیه 11)- و در این آیه باز هم براى تشویق در مورد «انفاق فى سبیل اللّه» از تعبیر جالب دیگرى استفاده کرده، مى‏گوید: «کیست که به خدا وام نیکو دهد (و از اموالى که به او ارزانى داشته انفاق کند) تا خداوند آن را براى او چندین برابر کند؟
و براى او پاداش پر ارزشى است» (مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ).
منظور از «قرض دادن به پروردگار» هر گونه انفاق در راه اوست که یکى از مصادیق مهم آن کمک کردن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امام مسلمین مى‏باشد تا در مصارف لازم براى اداره حکومت اسلامى به کار گیرد.
از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود: «خداوند از بندگانش وامى مطالبه نکرده است به خاطر احتیاج خود و آنچه از حقوق براى خداست براى ولى و نماینده اوست».

اعظم :



آیه 4 : اگر خداوند همیشه این ناظر بودن و همراه بودن خداوند رو در زندگی به یاد داشته باشه
هم خطاهاش کم میشه
و هم آرامش و اطمینان بیشتری داره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۹
* مسافر
يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ

537 . صفحه 537


نفیسه :


شانزدهم فروردین :



(آیه 77)- اکنون ببینیم قسم عظیم براى چه منظورى ذکر شده؟ آیه مورد بحث پرده از روى آن برداشته، مى‏گوید: «آن (چه محمد صلّى اللّه علیه و آله آورده) قرآن کریمى است» (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ).

و به این ترتیب به مشرکان لجوج که پیوسته اصرار داشتند این آیات نوعى از کهانت است، و یا- العیاذ باللّه- سخنانى است جنون آمیز، یا همچون اشعار شاعران، یا از سوى شیاطین است، پاسخ مى‏گوید: که این وحى آسمانى است و سخنى است که آثار و عظمت و اصالت از آن ظاهر و نمایان است، و محتواى آن حاکى از مبدأ نزول آن مى‏باشد.آرى! هم گوینده قرآن، کریم است، و هم خود قرآن، و هم آورنده آن، و هم اهداف قرآن کریم است.


(آیه 78)- سپس به توصیف دوم این کتاب آسمانى پرداخته، مى‏افزاید: این آیات «در کتاب محفوظى جاى دارد» (فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ).
در همان «لوح محفوظ» در «علم خدا» که از هر گونه خطا و تغییر و تبدیل محفوظ است.


(آیه 79)- و در سومین توصیف مى‏فرماید: «این کتاب را «جز پاکان نمى‏توانند به آن دست زنند» [- دست یابند] (لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ).
بسیارى از مفسران به پیروى از روایاتى که از امامان معصوم علیهم السّلام وارد شده این آیه را به عدم جواز مس کتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسیر کرده‏اند.
از سوى دیگر حقایق و مفاهیم عالى قرآن را جز پاکان درک نمى‏کنند و حد اقل پاکى که روح «حقیقت جوئى» است براى درک حداقل مفاهیم آن لازم است، و هر قدر پاکى و قداست بیشتر شود درک انسان از مفاهیم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد.


(آیه 80)- در چهارمین و آخرین توصیف از قرآن مجید مى‏فرماید: این قرآن «از سوى پروردگار عالمیان نازل شده» (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
خدائى که مالک و مربى تمام جهانیان است این قرآن را براى تربیت انسانها بر قلب پاک پیامبرش نازل کرده است، و همان گونه که در جهان تکوین مالک و مربى اوست، در جهان تشریع نیز هر چه هست از ناحیه او مى‏باشد.


(آیه 81)- سپس مى‏افزاید: «آیا این سخن را [- قرآن را با اوصافى که گفته شد] سست و کوچک مى‏شمرید»؟! (أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ).
در حالى که نشانه‏هاى صدق و حقانیت از آن به خوبى آشکار است و باید کلام خدا را با نهایت جدیت پذیرفت و به عنوان یک واقعیت بزرگ با آن رو برو شد.


(آیه 82)- در این آیه مى‏فرماید: «و به جاى شکر روزیهائى که به شما داده شده آن را تکذیب مى‏کنید»؟ (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ).


(آیه 83)- هنگامى که جان به گلوگاه مى‏رسد! از لحظات حساسى که آدمى را سخت در فکر فرو مى‏برد، لحظه احتضار و پایان عمر انسانهاست، در آن لحظه که کار از کار گذشته، و اطرافیان مأیوس و نومید به شخص محتضر نگاه مى‏کنند، و مى‏بینند همچون شمعى که عمرش پایان گرفته آهسته آهسته خاموش مى‏شود، با زندگى وداع مى‏گوید، و هیچ کارى از دست هیچ کس ساخته نیست.
قرآن مجید در تکمیل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منکران و مکذبان، ترسیم گویائى از این لحظه کرده، مى‏گوید: «پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى‏رسد» توانائى بازگرداندن آن را ندارید؟! (فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ).


(آیه 84)- «و شما در این حال نظاره مى‏کنید» و کارى از دستتان ساخته نیست (وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ).
مخاطب در اینجا اطرافیان محتضرند، از یکسو نظاره حال او را مى‏کنند، و از سوى دیگر ضعف و ناتوانى خود را مشاهده مى‏نمایند و از سوى سوم توانائى خدا را بر همه چیز و بودن مرگ و حیات در دست او، و نیز مى‏دانند خودشان هم چنین سرنوشتى را در پیش دارند.


(آیه 85)- سپس مى‏افزاید: «و ما از شما به او نزدیکتریم (و فرشتگان ما که آماده قبض روح او هستند نیز نزدیکتر از شما مى‏باشند) ولى شما نمى‏بینید» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ).
ما به خوبى مى‏دانیم در باطن جان محتضر چه مى‏گذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى برپاست؟ و مائیم که فرمان قبض روح او را در سرآمد معینى صادر کرده‏ایم، ولى شما تنها ظواهر حال او را مى‏بینید، و از چگونگى انتقال او از این سرا به سراى دیگر بى‏خبرید.
به هرحال نه تنها در این موقع بلکه در همه حال خداوند از همه کس به ما نزدیکتر است حتى او نزدیکتر از ما به ماست.


(آیه 86)- سپس براى تأکید بیشتر، و روشن ساختن همین حقیقت، مى‏افزاید:
«اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى‏شوید ...» (فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ).


(آیه 87)- «پس آن (روح) را بازگردانید اگر راست مى‏گوئید» (تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این ضعف و ناتوانى شما دلیلى است بر این که مالک مرگ و حیات دیگرى است، و پاداش و جزا در دست اوست، و اوست که مى‏میراند و زنده مى‏کند.


(آیه 88)- سرانجام نیکوکاران و بدکاران! قرآن در اینجا یک نوع جمع‏بندى از آیات آغاز سوره و آیات اخیر مى‏کند، و تفاوت حال انسانها را به هنگامى که در آستانه مرگ قرار مى‏گیرند مجسم مى‏سازد که چگونه بعضى در نهایت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مى‏پوشند، و جمعى دیگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مى‏دهند؟
نخست مى‏فرماید: کسى که در حالت احتضار و واپسین لحظات زندگى قرار مى‏گیرد «پس اگر او از مقربان باشد ...» (فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ).


(آیه 89)- «در روح و ریحان و بهشت پرنعمت است» (فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ).
«روح» و «ریحان» الهى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هرگونه نعمت و برکت الهى مى‏گردد.


(آیه 90)- سپس مى‏افزاید: «اما اگر از اصحاب یمین باشد» (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ).
همان مردان و زنان صالحى که نامه اعمالشان به نشانه پیروزى و قبولى به دست راستشان داده مى‏شود.


(آیه 91)- به او گفته مى‏شود: «سلام بر تو از سوى دوستانت که از اصحاب یمینند» (فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ).
به این ترتیب فرشتگان قبض روح در آستانه انتقال از دنیا سلام یارانش را به او مى‏رسانند، همان گونه که در آیه 26 همین سوره در توصیف اهل بهشت خواندیم: «إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً».


(آیه 92)- سپس به سراغ گروه سوم مى‏رود که در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال یاد شده بود، مى‏فرماید: «اما اگر او از تکذیب کنندگان گمراه باشد» (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ).
تعبیر «مکذّبین ضالّین» مى‏تواند اشاره به این نکته باشد که در میان گمراهان افرادى هستند مستضعف و جاهل قاصر، و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند، آنها ممکن است مشمول الطاف الهى گردند، اما تکذیب کنندگان لجوج و معاند حتما گرفتار عذاب الهى مى‏شوند.


(آیه 93)- «با آب جوشان دوزخ (و حرارت و سموم آن) از او پذیرایى مى‏شود»! (فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ).


(آیه 94)- «و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است» (وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ).
آرى! در همان آستانه مرگ نخستین عذابهاى الهى را مى‏چشند و طعم تلخ کیفرهاى قیامت در قبر و برزخ در کام جانشان فرو مى‏رود.


(آیه 95)- و در پایان این سخن، مى‏افزاید: «این مطلب حق و یقین است» (إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ).
«هذا» اشاره به احوال گروههاى سه‏گانه‏اى است که قبلا ذکر شده.


(آیه 96)- «حال که چنین است: «پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن» و او را منزه بشمار (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ).
تعبیر به «فسبّح» (پس تسبیح کن) اشاره به این حقیقت است که آنچه در باره این گروههاى سه گانه گفته شد عین عدالت است، و بنابراین خداوندت را از هرگونه ظلم و بى‏عدالتى پاک و منزه بشمار، و یا این که اگر مى‏خواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هرگونه شرک و بى‏عدالتى که لازمه انکار قیامت است پاک و منزه بدان.
بسیارى از مفسران نقل کرده‏اند که پس از نزول این آیه پیامبر فرمود: «آن را در رکوع خود قرار دهید» سبحان ربّى العظیم بگوئید.




سوره حدید،سوره پنجاه و هفتم قران کریم است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 29 آیه است.‏
محتواى سوره:
محتواى این سوره را به هفت بخش مى‏توان تقسیم کرد:
1- آیات نخستین سوره بحث جامع و جالبى پیرامون توحید و صفات خدا دارد و در حدود بیست صفت از صفات الهى در آن منعکس است.
2- بخش دیگرى از عظمت قرآن این نور الهى که در ظلمات شرک تابید سخن مى‏گوید.
3- در بخش سوم از وضع مؤمنان و منافقان در قیامت که گروه اول در پرتو نور ایمان راه خود را به سوى بهشت مى‏گشایند، و گروه دوم در ظلمات شرک و کفر مى‏مانند، بحث مى‏کند.
4- در بخش دیگرى دعوت به ایمان و خروج از شرک، و سرنوشت جمعى از اقوام کافر پیشین منعکس شده است.
5- بخش مهمى از این سوره پیرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى تقویت پایه‏هاى جهاد فى سبیل اللّه، و بى‏ارزش بودن اموال دنیا مى‏باشد.
6- در بخشى کوتاه، اما گویا و مستدل، سخن از عدالت اجتماعى به میان آمده که یکى از اهداف مهم انبیاست.
7- و بالاخره در بخش دیگرى مسأله رهبانیت و انزواى اجتماعى مورد مذمت قرار گرفته، و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است. ضمنا نامگذارى این سوره به «حدید» به خاطر تعبیرى است که در آیه 25 سوره آمده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در روایات اسلامى نکته‏هاى جالب توجهى پیرامون فضیلت تلاوت این سوره آمده، البته تلاوتى که توأم با فکر، و تفکرى که توأم با عمل باشد.
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که قبل از خواب «مسبحات» را تلاوت مى‏فرمود (مسبّحات سوره‏هائى است که با «سبح للّه» یا «یسبح للّه» آغاز مى‏شود و آن پنج سوره است: سوره حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن) و مى‏فرمود: «در آنها آیه‏اى است که از هزار آیه برتر است»! در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که «مسبحات» (سوره‏هاى پنج گانه فوق) را پیش از خواب بخواند از دنیا نمى‏رود تا حضرت مهدى علیه السّلام را درک کند، و اگر قبلا از دنیا برود در جهان دیگر در همسایگى رسول خدا خواهد بود».



(آیه 1)- آیات ژرف اندیشان! گفتیم این سوره با یک بخش توحیدى که جامع حدود «بیست وصف» از اوصاف الهى است آغاز مى‏شود، اوصافى که شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى‏برد و به ذات مقدس او آشنا مى‏کند، و هر قدر اندیشمندان بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازه‏اى دست مى‏یابند.
در حدیثى از امام على بن الحسین علیه السّلام مى‏خوانیم: که فرمود: «خداوند متعال مى‏دانست که در آخر زمان اقوامى مى‏آیند که در مسائل تعمق و دقت مى‏کنند، لذا سوره قل هو اللّه احد و آیات آغاز سوره حدید را نازل فرمود.
به هر حال، نخستین آیه این سوره از تسبیح و تنزیه خدا شروع کرده، مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏گویند، و او عزیز و حکیم است» (سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).


(آیه 2)- بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند یعنى «عزّت» و «حکمت» به «مالکیت و تدبیر و تصرفش در عالم هستى» که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته، مى‏افزاید: «مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
او «زنده مى‏کند و مى‏میراند» (یُحْیِی وَ یُمِیتُ). آرى حیات و مرگ در تمام اشکالش به دست قدرت اوست.
«و او بر هر چیز تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
مالکیت خداوند نسبت به عالم هستى مالکیت اعتبارى و تشریعى نیست، بلکه مالکیت حقیقى و تکوینى است، یعنى او به همه چیز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان اوست، لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانائى بر هر چیز به میان آمده است.
تفاوت «عزت» و «قدرت» در این است که عزت بیشتر توجه به درهم شکستن مدافع دارد، و قدرت توجه به ایجاد اسباب، بنابر این دو وصف مختلف محسوب مى‏شوند، هرچند در ریشه توانائى با هم مشترکند- دقت کنید.


(آیه 3)- سپس به بیان پنج وصف دیگر پرداخته، مى‏فرماید: «اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست» (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
توصیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او، زیرا مى‏دانیم او وجودى است بى‏انتها و واجب الوجود، یعنى هستیش از درون ذات اوست نه از بیرون، تا پایان گیرد یا آغازى داشته باشد، و بنابراین از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.
او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است، و اوست که بعد از فناى جهان نیز خواهد بود.
بنابراین تعبیر به اول و آخر هرگز زمان خاصى را در بر ندارد و اشاره به مدت معینى نیست. توصیف به ظاهر و باطن نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است، از همه چیز ظاهرتر است چرا که آثارش همه جا را گرفته، و از همه چیز مخفى‏تر است چون کنه ذاتش بر کسى روشن نیست.
و یکى از نتائج این امور همان است که در پایان آیه آمده: «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» زیرا کسى که از آغاز بوده و تا پایان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنین کسى قطعا از همه چیز آگاه مى‏باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
* مسافر