536 . صفحه 536
نفیسه :
پانزدهم خرداد :
(آیه 17)- این آیه از دومین موهبتی که به مقربین تعلق میابد سخن گفته، مىفرماید: «نوجوانانى جاودان (در شکوه و طراوت) پیوسته گرداگرد آنان مىگردند» و در خدمت آنها هستند (یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ).
(آیه 18)- این نوجوانان زیبا «با قدحها و کوزهها و جامهاى (پر از شراب طهور که) از نهرهاى جارى بهشتى» برداشته شده در اطراف آنها مىگردند و آنان را سیراب مىکنند (بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ).
(آیه 19)- اما نه شرابى که عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلکه هنگامى که بهشتیان آن را مىنوشند «از آن دردسر نمىگیرند و نه مست مىشوند» (لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ).
تنها یک حالت نشئه روحانى توصیف ناپذیر به آنها دست مىدهد که تمام وجودشان را در لذتى بىنظیر فرو مىبرد!
(آیه 20)- سپس به چهارمین و پنجمین قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره کرده، مىگوید: «و میوههایى از هر نوع که انتخاب کنند» به آنها تقدیم مىکنند (وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ).
(آیه 21)- «و گوشت پرنده از هر نوع که مایل باشند» (وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
مقدم داشتن میوه بر گوشت، به خاطر آن است که از نظر تغذیه بهتر و عالیتر است، به علاوه میوه قبل از غذا لطف دیگرى دارد.
البته از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مىشود که شاخههاى درختان بهشتى کاملا در دسترس بهشتیان است، بطورى که به آسانى مىتوانند از هرگونه میوهاى شخصا تناول کنند این معنى، در باره غذاهاى دیگر بهشتى نیز مسلمان صادق است، ولى شک نیست، که وقتى خدمتکارانى آن چنان غذاهائى این چنین را براى آنها بیاورند لطف و صفاى دیگرى دارد، و یک نوع احترام و اکرام بیشتر نسبت به بهشتیان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست.
(آیه 22)- سپس به ششمین نعمت که همسران پاک و زیبا است اشاره کرده، مىگوید: «و همسرانى از حور العین دارند» (وَ حُورٌ عِینٌ).
(آیه 23)- «همچون مروارید در صدف پنهان»! (کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ).
آنها از چشم دیگران کاملا مستورند، نه دستى به آنها رسیده، و نه چشمى بر آنها افتاده است!
(آیه 24)- بعد از ذکر این شش موهبت جسمانى مىافزاید: «اینها همه پاداشى است در برابر اعمالى که انجام مىدادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تا تصور نشود این نعمتهاى بىشمار بهشتى بىحساب به کسى داده مىشود، و یا ادعاى ایمان و عمل صالح براى نیل به آنها کافى است نه، عمل مستمر و خالص لازم است تا این الطاف نصیب انسان شود.
(آیه 25)- هفتمین و آخرین نعمت آنها که جنبه معنوى دارد این است که: در آن (باغهاى بهشتى) نه لغو و بیهودهاى مىشنوند، نه سخنان گناه آلود» (لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً).
نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزا و غیبت، نه کلمات نیشدار، نه تعبیرات گوش خراش، نه سخنان لغو و بیهوده و بىاساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبائى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد.
(آیه 26)- سپس مىافزاید: «تنها چیزى که در آنجا مىشنوند سلام است سلام»! (إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً).
سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او، و سلام و درود خودشان به یکدیگر، در آن جلسات پرشور و پر صفا که لبریز از دوستى و محبت است.
(آیه 27)- مواهب و نعمتهاى اصحاب الیمین! بعد از بیان مواهب معنوى و مادى مقربان، نوبت به «اصحاب الیمین» مىرسد، همان جمعیت سعادتمندى که نامه اعمالشان به علامت پیروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مىشود، و در اینجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مىکند که با مقایسه به نعمتهاى مقربان که در هفت بخش آمده بود یک مرحله پایینتر است.
نخست براى بیان بلندى مقام آنها مىفرماید: «و اصحاب یمین و خجستگان چه اصحاب یمین و خجستگانى»؟! (وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ).
و این برترین توصیف است که از آنها شده، زیرا این تعبیر در مواردى به کار مىرود که اوصاف کسى در بیان نگنجد و به هر حال این تعبیر بیانگر مقام والاى اصحاب الیمین است.
(آیه 28)- این آیه به نخستین موهبت این گروه اشاره کرده، مىگوید: «آنها در سایه درختان سدر بىخار قرار دارند» (فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ).
(آیه 29)- دومین موهبت این است که آنها «در سایه درخت طلح پر برگ» به سر مىبرند! (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ).
«طلح» درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفتهاند همان درخت موز است که برگهاى بسیار پهن و سبز و زیبا، و میوهاى شیرین و گوارا دارد.
بعضى از مفسران گفتهاند با توجه به این که درخت سدر برگهائى بسیار کوچک و درخت موز برگهائى بسیار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذکر این دو درخت اشاره لطیفى به تمام درختان بهشتى است که در میان این دو قرار دارد.
(آیه 30)- سومین نعمت بهشتى را چنین بیان مىکند: «و سایه کشیده و گسترده» (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ).
بعضى این سایه گسترده را به حالتى شبیه بین الطلوعین تفسیر کردهاند که سایه همه جا را فرا گرفته است و در حدیثى در روضه کافى این معنى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است.
غرض این است که حرارت آفتاب هرگز بهشتیان را متألم و ناراحت نمىکند، و دائما در سایههاى مطبوع و گسترده و روحافزا به سر مىبرند.
(آیه 31)- در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره کرده، مىفرماید:
بهشتیان «در کنار آبشارها» که منظره فوق العاده زیبا و دل انگیزى دارد به سر مىبرند» (وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ).
(آیه 32)- و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع میوهها را نیز همراه دارد، و لذا در پنجمین نعمت مىافزاید: «و میوههاى فراوان» (وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ).
(آیه 33)- «که هرگز قطع و ممنوع نمىشود» (لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ).
آرى! همچون میوههاى این جهان نیست که محدود به فصول معینى باشد.
(آیه 34)- سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مىافزاید: «و همسرانى بلند مرتبه» (وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ).
(آیه 35)- سپس به اوصاف دیگرى از همسران بهشتى پرداخته، مىگوید:
«ما آنها را آفرینش نوینى بخشیدیم» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً).
این جمله ممکن است اشاره به همسران مؤمنان در این دنیا باشد که خداوند آفرینش تازهاى در قیامت به آنها مىدهد، و همگى در نهایت جوانى و طراوت و جمال و کمال ظاهر و باطن وارد بهشت مىشوند که طبیعت بهشت طبیعت تکامل و خروج از هرگونه نقص و عیب است.
(آیه 36)- سپس مىافزاید: «و همگى را دوشیزه قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً).
و شاید این وصف همیشه براى آنها باقى باشد، چنانکه بسیارى از مفسران به آن تصریح کردهاند و در روایات نیز به آن اشاره شده یعنى با آمیزش، وضع آنها دگرگون نمىشود.
(آیه 37)- و در اوصاف آنها باز مىافزاید: «زنانى که تنها به همسرشان، عشق مىورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند» (عُرُباً أَتْراباً).
(آیه 38)- سپس مىافزاید: «اینها همه براى اصحاب یمین است» (لِأَصْحابِ الْیَمِینِ).
و این تأکیدى است مجدد بر اختصاص این مواهب (ششگانه) به آنها.
(آیه 39)- «که گروهى از امتهاى نخستینند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 40)- «و گروهى از امتهاى آخرین» (وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ).
و به این ترتیب گروه عظیمى از اصحاب الیمین از امتهاى گذشته هستند و گروه عظیمى از امت اسلام، چرا که در میان این امت صالحان و مؤمنان، بسیارند، هر چند پیشگامان آنها در قبول ایمان نسبت به پیشگامان امم سابق با توجه به کثرت آن امتها و پیامبرانشان کمترند.
(آیه 41)- کیفرهاى دردناک اصحاب شمال! در تعقیب مواهب عظیم گروه مقربان و گروه اصحاب الیمین به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناک و وحشتناک آنان مىرود تا در یک مقایسه وضع حال سه گروه روشن گردد.
مىفرماید: «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى» (وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ).
همانها که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مىشود که رمزى است براى آنان که گنهکار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، و همان گونه که در توصیف مقربان و اصحاب الیمین گفتیم این تعبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال کسى است، فى المثل مىگوئیم سعادتى به ما رو کرد، چه سعادتى؟ یا مصیبتى رو کرد؟
چه مصیبتى؟!
(آیه 42)- سپس به سه قسمت از کیفرهاى آنها اشاره کرده، مىگوید: آنها «در میان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند» (فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ).
(آیه 43)- «و در سایه دودهاى متراکم و آتش زا» (وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ).
باد سوزان کشنده از یکسو، و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر، و سایه دود داغ و خفه کننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مىسازد که تاب و توان را از آنان مىگیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى کیفر آنها کافى است.
(آیه 44)- سپس براى تأکید مىافزاید: سایهاى که «نه خنک است و نه آرامبخش» (لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ).
سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مىکند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى در بر دارد، ولى این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد. پیداست سایهاى که از دود سیاه و خفه کننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمىرود.
گرچه کیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد ولى ذکر همین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.
(آیه 45)- سپس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم و وحشتناک در سه جمله خلاصه مىکند:
نخست این که «آنها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ).
«مترف» به کسى مىگویند که فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است.
درست است که همه «اصحاب الشمال» در زمره «مترفین» نیستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست.
همان گونه که امروز هم مىبینیم فساد جامعههاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است که عامل گمراهى دیگران نیز مىباشند، سر نخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراکز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مىگذارد.
(آیه 46)- سپس به دومین گناه آنها اشاره کرده، مىافزاید: «و بر گناهان بزرگ اصرار مىورزیدند» (وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ).
بنابراین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست، بلکه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا که گناه ممکن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند، ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمىورزند، هنگامى که متذکر مىشوند فورا توبه مىکنند.
(آیه 47)- سومین عمل خلاف آنها این بود که: مىگفتند: هنگامى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد»؟ (وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
بنابراین انکار قیامت که خود سرچشمه بسیارى از گناهان است یکى دیگر از اوصاف اصحاب الشمال مىباشد.
سه گناهى که در آیات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقیقت مىتواند اشاره به نفى اصول سه گانه دین از ناحیه اصحاب شمال باشد: در آخرین آیه تکذیب رستاخیز بود، و در آیه دوم انکار توحید، و در آیه نخست که سخن از «مترفین» مىگفت اشارهاى به تکذیب انبیاء است.
(آیه 48)- آنها به این هم قناعت نمىکردند و براى اظهار تعجب بیشتر مىگفتند: «یا نیاکان نخستین ما» که هیچ اثرى از آنها باقى نمانده برانگیخته مىشوند؟ (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ). همانها که شاید هر ذرهاى از خاکشان به گوشهاى افتاده است یا جزء بدن موجود دیگرى شده است؟
(آیه 49)- سپس قرآن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که در پاسخ آنها «بگو: (نه فقط شما و پدرانتان بلکه) اولین و آخرین ...» (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ).
(آیه 50)- «همگى در موعد روز معینى (روز رستاخیز) گردآورى مىشوند» (لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ).
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که معاد و رستاخیز همه انسانها در یک روز همراه هم انجام مىگیرد، و همین معنى در آیات دیگر قرآن نیز آمده است.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که منظور از معلوم بودن قیامت، معلوم بودن نزد پروردگار است و گر نه هیچ کس حتى انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین از وقت آن آگاه نیست.
اعظم :
اصرار نورزیدن بر گناه نکته مهمیه
با ایمان اگر چه ممکنه گناهی ازش سر بزنه ولی جنبه خطا داره
و خودش از بدی اون اگاهه و نه قصد بر تکرار داره
و نه در عمل اصرار بر گناه
نادم و پشیمان هستش از عمل بد
و علاوه برتوبه لفظی
در عمل هم جبران میکنه