537 . صفحه 537
نفیسه :
شانزدهم فروردین :
(آیه 77)- اکنون ببینیم قسم عظیم براى چه منظورى ذکر شده؟ آیه مورد بحث پرده از روى آن برداشته، مىگوید: «آن (چه محمد صلّى اللّه علیه و آله آورده) قرآن کریمى است» (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ).
و به این ترتیب به مشرکان لجوج که پیوسته اصرار داشتند این آیات نوعى از کهانت است، و یا- العیاذ باللّه- سخنانى است جنون آمیز، یا همچون اشعار شاعران، یا از سوى شیاطین است، پاسخ مىگوید: که این وحى آسمانى است و سخنى است که آثار و عظمت و اصالت از آن ظاهر و نمایان است، و محتواى آن حاکى از مبدأ نزول آن مىباشد.آرى! هم گوینده قرآن، کریم است، و هم خود قرآن، و هم آورنده آن، و هم اهداف قرآن کریم است.
(آیه 78)- سپس به توصیف دوم این کتاب آسمانى پرداخته، مىافزاید: این آیات «در کتاب محفوظى جاى دارد» (فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ).
در همان «لوح محفوظ» در «علم خدا» که از هر گونه خطا و تغییر و تبدیل محفوظ است.
(آیه 79)- و در سومین توصیف مىفرماید: «این کتاب را «جز پاکان نمىتوانند به آن دست زنند» [- دست یابند] (لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ).
بسیارى از مفسران به پیروى از روایاتى که از امامان معصوم علیهم السّلام وارد شده این آیه را به عدم جواز مس کتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسیر کردهاند.
از سوى دیگر حقایق و مفاهیم عالى قرآن را جز پاکان درک نمىکنند و حد اقل پاکى که روح «حقیقت جوئى» است براى درک حداقل مفاهیم آن لازم است، و هر قدر پاکى و قداست بیشتر شود درک انسان از مفاهیم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد.
(آیه 80)- در چهارمین و آخرین توصیف از قرآن مجید مىفرماید: این قرآن «از سوى پروردگار عالمیان نازل شده» (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
خدائى که مالک و مربى تمام جهانیان است این قرآن را براى تربیت انسانها بر قلب پاک پیامبرش نازل کرده است، و همان گونه که در جهان تکوین مالک و مربى اوست، در جهان تشریع نیز هر چه هست از ناحیه او مىباشد.
(آیه 81)- سپس مىافزاید: «آیا این سخن را [- قرآن را با اوصافى که گفته شد] سست و کوچک مىشمرید»؟! (أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ).
در حالى که نشانههاى صدق و حقانیت از آن به خوبى آشکار است و باید کلام خدا را با نهایت جدیت پذیرفت و به عنوان یک واقعیت بزرگ با آن رو برو شد.
(آیه 82)- در این آیه مىفرماید: «و به جاى شکر روزیهائى که به شما داده شده آن را تکذیب مىکنید»؟ (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ).
(آیه 83)- هنگامى که جان به گلوگاه مىرسد! از لحظات حساسى که آدمى را سخت در فکر فرو مىبرد، لحظه احتضار و پایان عمر انسانهاست، در آن لحظه که کار از کار گذشته، و اطرافیان مأیوس و نومید به شخص محتضر نگاه مىکنند، و مىبینند همچون شمعى که عمرش پایان گرفته آهسته آهسته خاموش مىشود، با زندگى وداع مىگوید، و هیچ کارى از دست هیچ کس ساخته نیست.
قرآن مجید در تکمیل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منکران و مکذبان، ترسیم گویائى از این لحظه کرده، مىگوید: «پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مىرسد» توانائى بازگرداندن آن را ندارید؟! (فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ).
(آیه 84)- «و شما در این حال نظاره مىکنید» و کارى از دستتان ساخته نیست (وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ).
مخاطب در اینجا اطرافیان محتضرند، از یکسو نظاره حال او را مىکنند، و از سوى دیگر ضعف و ناتوانى خود را مشاهده مىنمایند و از سوى سوم توانائى خدا را بر همه چیز و بودن مرگ و حیات در دست او، و نیز مىدانند خودشان هم چنین سرنوشتى را در پیش دارند.
(آیه 85)- سپس مىافزاید: «و ما از شما به او نزدیکتریم (و فرشتگان ما که آماده قبض روح او هستند نیز نزدیکتر از شما مىباشند) ولى شما نمىبینید» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ).
ما به خوبى مىدانیم در باطن جان محتضر چه مىگذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى برپاست؟ و مائیم که فرمان قبض روح او را در سرآمد معینى صادر کردهایم، ولى شما تنها ظواهر حال او را مىبینید، و از چگونگى انتقال او از این سرا به سراى دیگر بىخبرید.
به هرحال نه تنها در این موقع بلکه در همه حال خداوند از همه کس به ما نزدیکتر است حتى او نزدیکتر از ما به ماست.
(آیه 86)- سپس براى تأکید بیشتر، و روشن ساختن همین حقیقت، مىافزاید:
«اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمىشوید ...» (فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ).
(آیه 87)- «پس آن (روح) را بازگردانید اگر راست مىگوئید» (تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این ضعف و ناتوانى شما دلیلى است بر این که مالک مرگ و حیات دیگرى است، و پاداش و جزا در دست اوست، و اوست که مىمیراند و زنده مىکند.
(آیه 88)- سرانجام نیکوکاران و بدکاران! قرآن در اینجا یک نوع جمعبندى از آیات آغاز سوره و آیات اخیر مىکند، و تفاوت حال انسانها را به هنگامى که در آستانه مرگ قرار مىگیرند مجسم مىسازد که چگونه بعضى در نهایت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مىپوشند، و جمعى دیگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مىدهند؟
نخست مىفرماید: کسى که در حالت احتضار و واپسین لحظات زندگى قرار مىگیرد «پس اگر او از مقربان باشد ...» (فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ).
(آیه 89)- «در روح و ریحان و بهشت پرنعمت است» (فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ).
«روح» و «ریحان» الهى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هرگونه نعمت و برکت الهى مىگردد.
(آیه 90)- سپس مىافزاید: «اما اگر از اصحاب یمین باشد» (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ).
همان مردان و زنان صالحى که نامه اعمالشان به نشانه پیروزى و قبولى به دست راستشان داده مىشود.
(آیه 91)- به او گفته مىشود: «سلام بر تو از سوى دوستانت که از اصحاب یمینند» (فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ).
به این ترتیب فرشتگان قبض روح در آستانه انتقال از دنیا سلام یارانش را به او مىرسانند، همان گونه که در آیه 26 همین سوره در توصیف اهل بهشت خواندیم: «إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً».
(آیه 92)- سپس به سراغ گروه سوم مىرود که در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال یاد شده بود، مىفرماید: «اما اگر او از تکذیب کنندگان گمراه باشد» (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ).
تعبیر «مکذّبین ضالّین» مىتواند اشاره به این نکته باشد که در میان گمراهان افرادى هستند مستضعف و جاهل قاصر، و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند، آنها ممکن است مشمول الطاف الهى گردند، اما تکذیب کنندگان لجوج و معاند حتما گرفتار عذاب الهى مىشوند.
(آیه 93)- «با آب جوشان دوزخ (و حرارت و سموم آن) از او پذیرایى مىشود»! (فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ).
(آیه 94)- «و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است» (وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ).
آرى! در همان آستانه مرگ نخستین عذابهاى الهى را مىچشند و طعم تلخ کیفرهاى قیامت در قبر و برزخ در کام جانشان فرو مىرود.
(آیه 95)- و در پایان این سخن، مىافزاید: «این مطلب حق و یقین است» (إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ).
«هذا» اشاره به احوال گروههاى سهگانهاى است که قبلا ذکر شده.
(آیه 96)- «حال که چنین است: «پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن» و او را منزه بشمار (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ).
تعبیر به «فسبّح» (پس تسبیح کن) اشاره به این حقیقت است که آنچه در باره این گروههاى سه گانه گفته شد عین عدالت است، و بنابراین خداوندت را از هرگونه ظلم و بىعدالتى پاک و منزه بشمار، و یا این که اگر مىخواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هرگونه شرک و بىعدالتى که لازمه انکار قیامت است پاک و منزه بدان.
بسیارى از مفسران نقل کردهاند که پس از نزول این آیه پیامبر فرمود: «آن را در رکوع خود قرار دهید» سبحان ربّى العظیم بگوئید.
سوره حدید،سوره پنجاه و هفتم قران کریم است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 29 آیه است.
محتواى سوره:
محتواى این سوره را به هفت بخش مىتوان تقسیم کرد:
1- آیات نخستین سوره بحث جامع و جالبى پیرامون توحید و صفات خدا دارد و در حدود بیست صفت از صفات الهى در آن منعکس است.
2- بخش دیگرى از عظمت قرآن این نور الهى که در ظلمات شرک تابید سخن مىگوید.
3- در بخش سوم از وضع مؤمنان و منافقان در قیامت که گروه اول در پرتو نور ایمان راه خود را به سوى بهشت مىگشایند، و گروه دوم در ظلمات شرک و کفر مىمانند، بحث مىکند.
4- در بخش دیگرى دعوت به ایمان و خروج از شرک، و سرنوشت جمعى از اقوام کافر پیشین منعکس شده است.
5- بخش مهمى از این سوره پیرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى تقویت پایههاى جهاد فى سبیل اللّه، و بىارزش بودن اموال دنیا مىباشد.
6- در بخشى کوتاه، اما گویا و مستدل، سخن از عدالت اجتماعى به میان آمده که یکى از اهداف مهم انبیاست.
7- و بالاخره در بخش دیگرى مسأله رهبانیت و انزواى اجتماعى مورد مذمت قرار گرفته، و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است. ضمنا نامگذارى این سوره به «حدید» به خاطر تعبیرى است که در آیه 25 سوره آمده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در روایات اسلامى نکتههاى جالب توجهى پیرامون فضیلت تلاوت این سوره آمده، البته تلاوتى که توأم با فکر، و تفکرى که توأم با عمل باشد.
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که قبل از خواب «مسبحات» را تلاوت مىفرمود (مسبّحات سورههائى است که با «سبح للّه» یا «یسبح للّه» آغاز مىشود و آن پنج سوره است: سوره حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن) و مىفرمود: «در آنها آیهاى است که از هزار آیه برتر است»! در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «کسى که «مسبحات» (سورههاى پنج گانه فوق) را پیش از خواب بخواند از دنیا نمىرود تا حضرت مهدى علیه السّلام را درک کند، و اگر قبلا از دنیا برود در جهان دیگر در همسایگى رسول خدا خواهد بود».
(آیه 1)- آیات ژرف اندیشان! گفتیم این سوره با یک بخش توحیدى که جامع حدود «بیست وصف» از اوصاف الهى است آغاز مىشود، اوصافى که شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مىبرد و به ذات مقدس او آشنا مىکند، و هر قدر اندیشمندان بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازهاى دست مىیابند.
در حدیثى از امام على بن الحسین علیه السّلام مىخوانیم: که فرمود: «خداوند متعال مىدانست که در آخر زمان اقوامى مىآیند که در مسائل تعمق و دقت مىکنند، لذا سوره قل هو اللّه احد و آیات آغاز سوره حدید را نازل فرمود.
به هر حال، نخستین آیه این سوره از تسبیح و تنزیه خدا شروع کرده، مىفرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مىگویند، و او عزیز و حکیم است» (سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
(آیه 2)- بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند یعنى «عزّت» و «حکمت» به «مالکیت و تدبیر و تصرفش در عالم هستى» که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته، مىافزاید: «مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
او «زنده مىکند و مىمیراند» (یُحْیِی وَ یُمِیتُ). آرى حیات و مرگ در تمام اشکالش به دست قدرت اوست.
«و او بر هر چیز تواناست» (وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
مالکیت خداوند نسبت به عالم هستى مالکیت اعتبارى و تشریعى نیست، بلکه مالکیت حقیقى و تکوینى است، یعنى او به همه چیز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان اوست، لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانائى بر هر چیز به میان آمده است.
تفاوت «عزت» و «قدرت» در این است که عزت بیشتر توجه به درهم شکستن مدافع دارد، و قدرت توجه به ایجاد اسباب، بنابر این دو وصف مختلف محسوب مىشوند، هرچند در ریشه توانائى با هم مشترکند- دقت کنید.
(آیه 3)- سپس به بیان پنج وصف دیگر پرداخته، مىفرماید: «اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست» (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
توصیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او، زیرا مىدانیم او وجودى است بىانتها و واجب الوجود، یعنى هستیش از درون ذات اوست نه از بیرون، تا پایان گیرد یا آغازى داشته باشد، و بنابراین از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.
او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است، و اوست که بعد از فناى جهان نیز خواهد بود.
بنابراین تعبیر به اول و آخر هرگز زمان خاصى را در بر ندارد و اشاره به مدت معینى نیست. توصیف به ظاهر و باطن نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است، از همه چیز ظاهرتر است چرا که آثارش همه جا را گرفته، و از همه چیز مخفىتر است چون کنه ذاتش بر کسى روشن نیست.
و یکى از نتائج این امور همان است که در پایان آیه آمده: «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» زیرا کسى که از آغاز بوده و تا پایان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنین کسى قطعا از همه چیز آگاه مىباشد.