قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره واقعه» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ

537 . صفحه 537


نفیسه :


شانزدهم فروردین :



(آیه 77)- اکنون ببینیم قسم عظیم براى چه منظورى ذکر شده؟ آیه مورد بحث پرده از روى آن برداشته، مى‏گوید: «آن (چه محمد صلّى اللّه علیه و آله آورده) قرآن کریمى است» (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ).

و به این ترتیب به مشرکان لجوج که پیوسته اصرار داشتند این آیات نوعى از کهانت است، و یا- العیاذ باللّه- سخنانى است جنون آمیز، یا همچون اشعار شاعران، یا از سوى شیاطین است، پاسخ مى‏گوید: که این وحى آسمانى است و سخنى است که آثار و عظمت و اصالت از آن ظاهر و نمایان است، و محتواى آن حاکى از مبدأ نزول آن مى‏باشد.آرى! هم گوینده قرآن، کریم است، و هم خود قرآن، و هم آورنده آن، و هم اهداف قرآن کریم است.


(آیه 78)- سپس به توصیف دوم این کتاب آسمانى پرداخته، مى‏افزاید: این آیات «در کتاب محفوظى جاى دارد» (فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ).
در همان «لوح محفوظ» در «علم خدا» که از هر گونه خطا و تغییر و تبدیل محفوظ است.


(آیه 79)- و در سومین توصیف مى‏فرماید: «این کتاب را «جز پاکان نمى‏توانند به آن دست زنند» [- دست یابند] (لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ).
بسیارى از مفسران به پیروى از روایاتى که از امامان معصوم علیهم السّلام وارد شده این آیه را به عدم جواز مس کتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسیر کرده‏اند.
از سوى دیگر حقایق و مفاهیم عالى قرآن را جز پاکان درک نمى‏کنند و حد اقل پاکى که روح «حقیقت جوئى» است براى درک حداقل مفاهیم آن لازم است، و هر قدر پاکى و قداست بیشتر شود درک انسان از مفاهیم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد.


(آیه 80)- در چهارمین و آخرین توصیف از قرآن مجید مى‏فرماید: این قرآن «از سوى پروردگار عالمیان نازل شده» (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
خدائى که مالک و مربى تمام جهانیان است این قرآن را براى تربیت انسانها بر قلب پاک پیامبرش نازل کرده است، و همان گونه که در جهان تکوین مالک و مربى اوست، در جهان تشریع نیز هر چه هست از ناحیه او مى‏باشد.


(آیه 81)- سپس مى‏افزاید: «آیا این سخن را [- قرآن را با اوصافى که گفته شد] سست و کوچک مى‏شمرید»؟! (أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ).
در حالى که نشانه‏هاى صدق و حقانیت از آن به خوبى آشکار است و باید کلام خدا را با نهایت جدیت پذیرفت و به عنوان یک واقعیت بزرگ با آن رو برو شد.


(آیه 82)- در این آیه مى‏فرماید: «و به جاى شکر روزیهائى که به شما داده شده آن را تکذیب مى‏کنید»؟ (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ).


(آیه 83)- هنگامى که جان به گلوگاه مى‏رسد! از لحظات حساسى که آدمى را سخت در فکر فرو مى‏برد، لحظه احتضار و پایان عمر انسانهاست، در آن لحظه که کار از کار گذشته، و اطرافیان مأیوس و نومید به شخص محتضر نگاه مى‏کنند، و مى‏بینند همچون شمعى که عمرش پایان گرفته آهسته آهسته خاموش مى‏شود، با زندگى وداع مى‏گوید، و هیچ کارى از دست هیچ کس ساخته نیست.
قرآن مجید در تکمیل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منکران و مکذبان، ترسیم گویائى از این لحظه کرده، مى‏گوید: «پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى‏رسد» توانائى بازگرداندن آن را ندارید؟! (فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ).


(آیه 84)- «و شما در این حال نظاره مى‏کنید» و کارى از دستتان ساخته نیست (وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ).
مخاطب در اینجا اطرافیان محتضرند، از یکسو نظاره حال او را مى‏کنند، و از سوى دیگر ضعف و ناتوانى خود را مشاهده مى‏نمایند و از سوى سوم توانائى خدا را بر همه چیز و بودن مرگ و حیات در دست او، و نیز مى‏دانند خودشان هم چنین سرنوشتى را در پیش دارند.


(آیه 85)- سپس مى‏افزاید: «و ما از شما به او نزدیکتریم (و فرشتگان ما که آماده قبض روح او هستند نیز نزدیکتر از شما مى‏باشند) ولى شما نمى‏بینید» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ).
ما به خوبى مى‏دانیم در باطن جان محتضر چه مى‏گذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى برپاست؟ و مائیم که فرمان قبض روح او را در سرآمد معینى صادر کرده‏ایم، ولى شما تنها ظواهر حال او را مى‏بینید، و از چگونگى انتقال او از این سرا به سراى دیگر بى‏خبرید.
به هرحال نه تنها در این موقع بلکه در همه حال خداوند از همه کس به ما نزدیکتر است حتى او نزدیکتر از ما به ماست.


(آیه 86)- سپس براى تأکید بیشتر، و روشن ساختن همین حقیقت، مى‏افزاید:
«اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى‏شوید ...» (فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ).


(آیه 87)- «پس آن (روح) را بازگردانید اگر راست مى‏گوئید» (تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این ضعف و ناتوانى شما دلیلى است بر این که مالک مرگ و حیات دیگرى است، و پاداش و جزا در دست اوست، و اوست که مى‏میراند و زنده مى‏کند.


(آیه 88)- سرانجام نیکوکاران و بدکاران! قرآن در اینجا یک نوع جمع‏بندى از آیات آغاز سوره و آیات اخیر مى‏کند، و تفاوت حال انسانها را به هنگامى که در آستانه مرگ قرار مى‏گیرند مجسم مى‏سازد که چگونه بعضى در نهایت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مى‏پوشند، و جمعى دیگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مى‏دهند؟
نخست مى‏فرماید: کسى که در حالت احتضار و واپسین لحظات زندگى قرار مى‏گیرد «پس اگر او از مقربان باشد ...» (فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ).


(آیه 89)- «در روح و ریحان و بهشت پرنعمت است» (فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ).
«روح» و «ریحان» الهى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هرگونه نعمت و برکت الهى مى‏گردد.


(آیه 90)- سپس مى‏افزاید: «اما اگر از اصحاب یمین باشد» (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ).
همان مردان و زنان صالحى که نامه اعمالشان به نشانه پیروزى و قبولى به دست راستشان داده مى‏شود.


(آیه 91)- به او گفته مى‏شود: «سلام بر تو از سوى دوستانت که از اصحاب یمینند» (فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ).
به این ترتیب فرشتگان قبض روح در آستانه انتقال از دنیا سلام یارانش را به او مى‏رسانند، همان گونه که در آیه 26 همین سوره در توصیف اهل بهشت خواندیم: «إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً».


(آیه 92)- سپس به سراغ گروه سوم مى‏رود که در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال یاد شده بود، مى‏فرماید: «اما اگر او از تکذیب کنندگان گمراه باشد» (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ).
تعبیر «مکذّبین ضالّین» مى‏تواند اشاره به این نکته باشد که در میان گمراهان افرادى هستند مستضعف و جاهل قاصر، و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند، آنها ممکن است مشمول الطاف الهى گردند، اما تکذیب کنندگان لجوج و معاند حتما گرفتار عذاب الهى مى‏شوند.


(آیه 93)- «با آب جوشان دوزخ (و حرارت و سموم آن) از او پذیرایى مى‏شود»! (فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ).


(آیه 94)- «و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است» (وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ).
آرى! در همان آستانه مرگ نخستین عذابهاى الهى را مى‏چشند و طعم تلخ کیفرهاى قیامت در قبر و برزخ در کام جانشان فرو مى‏رود.


(آیه 95)- و در پایان این سخن، مى‏افزاید: «این مطلب حق و یقین است» (إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ).
«هذا» اشاره به احوال گروههاى سه‏گانه‏اى است که قبلا ذکر شده.


(آیه 96)- «حال که چنین است: «پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن» و او را منزه بشمار (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ).
تعبیر به «فسبّح» (پس تسبیح کن) اشاره به این حقیقت است که آنچه در باره این گروههاى سه گانه گفته شد عین عدالت است، و بنابراین خداوندت را از هرگونه ظلم و بى‏عدالتى پاک و منزه بشمار، و یا این که اگر مى‏خواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هرگونه شرک و بى‏عدالتى که لازمه انکار قیامت است پاک و منزه بدان.
بسیارى از مفسران نقل کرده‏اند که پس از نزول این آیه پیامبر فرمود: «آن را در رکوع خود قرار دهید» سبحان ربّى العظیم بگوئید.




سوره حدید،سوره پنجاه و هفتم قران کریم است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 29 آیه است.‏
محتواى سوره:
محتواى این سوره را به هفت بخش مى‏توان تقسیم کرد:
1- آیات نخستین سوره بحث جامع و جالبى پیرامون توحید و صفات خدا دارد و در حدود بیست صفت از صفات الهى در آن منعکس است.
2- بخش دیگرى از عظمت قرآن این نور الهى که در ظلمات شرک تابید سخن مى‏گوید.
3- در بخش سوم از وضع مؤمنان و منافقان در قیامت که گروه اول در پرتو نور ایمان راه خود را به سوى بهشت مى‏گشایند، و گروه دوم در ظلمات شرک و کفر مى‏مانند، بحث مى‏کند.
4- در بخش دیگرى دعوت به ایمان و خروج از شرک، و سرنوشت جمعى از اقوام کافر پیشین منعکس شده است.
5- بخش مهمى از این سوره پیرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى تقویت پایه‏هاى جهاد فى سبیل اللّه، و بى‏ارزش بودن اموال دنیا مى‏باشد.
6- در بخشى کوتاه، اما گویا و مستدل، سخن از عدالت اجتماعى به میان آمده که یکى از اهداف مهم انبیاست.
7- و بالاخره در بخش دیگرى مسأله رهبانیت و انزواى اجتماعى مورد مذمت قرار گرفته، و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است. ضمنا نامگذارى این سوره به «حدید» به خاطر تعبیرى است که در آیه 25 سوره آمده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در روایات اسلامى نکته‏هاى جالب توجهى پیرامون فضیلت تلاوت این سوره آمده، البته تلاوتى که توأم با فکر، و تفکرى که توأم با عمل باشد.
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که قبل از خواب «مسبحات» را تلاوت مى‏فرمود (مسبّحات سوره‏هائى است که با «سبح للّه» یا «یسبح للّه» آغاز مى‏شود و آن پنج سوره است: سوره حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن) و مى‏فرمود: «در آنها آیه‏اى است که از هزار آیه برتر است»! در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که «مسبحات» (سوره‏هاى پنج گانه فوق) را پیش از خواب بخواند از دنیا نمى‏رود تا حضرت مهدى علیه السّلام را درک کند، و اگر قبلا از دنیا برود در جهان دیگر در همسایگى رسول خدا خواهد بود».



(آیه 1)- آیات ژرف اندیشان! گفتیم این سوره با یک بخش توحیدى که جامع حدود «بیست وصف» از اوصاف الهى است آغاز مى‏شود، اوصافى که شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى‏برد و به ذات مقدس او آشنا مى‏کند، و هر قدر اندیشمندان بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازه‏اى دست مى‏یابند.
در حدیثى از امام على بن الحسین علیه السّلام مى‏خوانیم: که فرمود: «خداوند متعال مى‏دانست که در آخر زمان اقوامى مى‏آیند که در مسائل تعمق و دقت مى‏کنند، لذا سوره قل هو اللّه احد و آیات آغاز سوره حدید را نازل فرمود.
به هر حال، نخستین آیه این سوره از تسبیح و تنزیه خدا شروع کرده، مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏گویند، و او عزیز و حکیم است» (سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).


(آیه 2)- بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند یعنى «عزّت» و «حکمت» به «مالکیت و تدبیر و تصرفش در عالم هستى» که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته، مى‏افزاید: «مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
او «زنده مى‏کند و مى‏میراند» (یُحْیِی وَ یُمِیتُ). آرى حیات و مرگ در تمام اشکالش به دست قدرت اوست.
«و او بر هر چیز تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
مالکیت خداوند نسبت به عالم هستى مالکیت اعتبارى و تشریعى نیست، بلکه مالکیت حقیقى و تکوینى است، یعنى او به همه چیز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان اوست، لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانائى بر هر چیز به میان آمده است.
تفاوت «عزت» و «قدرت» در این است که عزت بیشتر توجه به درهم شکستن مدافع دارد، و قدرت توجه به ایجاد اسباب، بنابر این دو وصف مختلف محسوب مى‏شوند، هرچند در ریشه توانائى با هم مشترکند- دقت کنید.


(آیه 3)- سپس به بیان پنج وصف دیگر پرداخته، مى‏فرماید: «اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست» (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
توصیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او، زیرا مى‏دانیم او وجودى است بى‏انتها و واجب الوجود، یعنى هستیش از درون ذات اوست نه از بیرون، تا پایان گیرد یا آغازى داشته باشد، و بنابراین از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.
او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است، و اوست که بعد از فناى جهان نیز خواهد بود.
بنابراین تعبیر به اول و آخر هرگز زمان خاصى را در بر ندارد و اشاره به مدت معینى نیست. توصیف به ظاهر و باطن نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است، از همه چیز ظاهرتر است چرا که آثارش همه جا را گرفته، و از همه چیز مخفى‏تر است چون کنه ذاتش بر کسى روشن نیست.
و یکى از نتائج این امور همان است که در پایان آیه آمده: «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» زیرا کسى که از آغاز بوده و تا پایان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنین کسى قطعا از همه چیز آگاه مى‏باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
* مسافر
شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ

536 . صفحه 536




نفیسه :


پانزدهم خرداد :



(آیه 17)- این آیه از دومین موهبتی که به مقربین تعلق میابد سخن گفته، مى‏فرماید: «نوجوانانى جاودان (در شکوه و طراوت) پیوسته گرداگرد آنان مى‏گردند» و در خدمت آنها هستند (یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ).



(آیه 18)- این نوجوانان زیبا «با قدحها و کوزه‏ها و جامهاى (پر از شراب طهور که) از نهرهاى جارى بهشتى» برداشته شده در اطراف آنها مى‏گردند و آنان را سیراب مى‏کنند (بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ).


(آیه 19)- اما نه شرابى که عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلکه هنگامى که بهشتیان آن را مى‏نوشند «از آن دردسر نمى‏گیرند و نه مست مى‏شوند» (لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ).
تنها یک حالت نشئه روحانى توصیف ناپذیر به آنها دست مى‏دهد که تمام وجودشان را در لذتى بى‏نظیر فرو مى‏برد!


(آیه 20)- سپس به چهارمین و پنجمین قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره کرده، مى‏گوید: «و میوه‏هایى از هر نوع که انتخاب کنند» به آنها تقدیم مى‏کنند (وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ).


(آیه 21)- «و گوشت پرنده از هر نوع که مایل باشند» (وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
مقدم داشتن میوه بر گوشت، به خاطر آن است که از نظر تغذیه بهتر و عالیتر است، به علاوه میوه قبل از غذا لطف دیگرى دارد.
البته از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مى‏شود که شاخه‏هاى درختان بهشتى کاملا در دسترس بهشتیان است، بطورى که به آسانى مى‏توانند از هرگونه میوه‏اى شخصا تناول کنند این معنى، در باره غذاهاى دیگر بهشتى نیز مسلمان صادق است، ولى شک نیست، که وقتى خدمتکارانى آن چنان غذاهائى این چنین را براى آنها بیاورند لطف و صفاى دیگرى دارد، و یک نوع احترام و اکرام بیشتر نسبت به بهشتیان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست.


(آیه 22)- سپس به ششمین نعمت که همسران پاک و زیبا است اشاره کرده، مى‏گوید: «و همسرانى از حور العین دارند» (وَ حُورٌ عِینٌ).


(آیه 23)- «همچون مروارید در صدف پنهان»! (کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ).
آنها از چشم دیگران کاملا مستورند، نه دستى به آنها رسیده، و نه چشمى بر آنها افتاده است!


(آیه 24)- بعد از ذکر این شش موهبت جسمانى مى‏افزاید: «اینها همه پاداشى است در برابر اعمالى که انجام مى‏دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تا تصور نشود این نعمتهاى بى‏شمار بهشتى بى‏حساب به کسى داده مى‏شود، و یا ادعاى ایمان و عمل صالح براى نیل به آنها کافى است نه، عمل مستمر و خالص لازم است تا این الطاف نصیب انسان شود.


(آیه 25)- هفتمین و آخرین نعمت آنها که جنبه معنوى دارد این است که: در آن (باغهاى بهشتى) نه لغو و بیهوده‏اى مى‏شنوند، نه سخنان گناه آلود» (لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً).
نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزا و غیبت، نه کلمات نیش‏دار، نه تعبیرات گوش خراش، نه سخنان لغو و بیهوده و بى‏اساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبائى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد.



(آیه 26)- سپس مى‏افزاید: «تنها چیزى که در آنجا مى‏شنوند سلام است سلام»! (إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً).
سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او، و سلام و درود خودشان به یکدیگر، در آن جلسات پرشور و پر صفا که لبریز از دوستى و محبت است.


(آیه 27)- مواهب و نعمتهاى اصحاب الیمین! بعد از بیان مواهب معنوى و مادى مقربان، نوبت به «اصحاب الیمین» مى‏رسد، همان جمعیت سعادتمندى که نامه اعمالشان به علامت پیروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مى‏شود، و در اینجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مى‏کند که با مقایسه به نعمتهاى مقربان که در هفت بخش آمده بود یک مرحله پایینتر است.
نخست براى بیان بلندى مقام آنها مى‏فرماید: «و اصحاب یمین و خجستگان چه اصحاب یمین و خجستگانى»؟! (وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ).
و این برترین توصیف است که از آنها شده، زیرا این تعبیر در مواردى به کار مى‏رود که اوصاف کسى در بیان نگنجد و به هر حال این تعبیر بیانگر مقام والاى اصحاب الیمین است.


(آیه 28)- این آیه به نخستین موهبت این گروه اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها در سایه درختان سدر بى‏خار قرار دارند» (فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ).


(آیه 29)- دومین موهبت این است که آنها «در سایه درخت طلح پر برگ» به سر مى‏برند! (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ).
«طلح» درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفته‏اند همان درخت موز است که برگهاى بسیار پهن و سبز و زیبا، و میوه‏اى شیرین و گوارا دارد.
بعضى از مفسران گفته‏اند با توجه به این که درخت سدر برگهائى بسیار کوچک و درخت موز برگهائى بسیار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذکر این دو درخت اشاره لطیفى به تمام درختان بهشتى است که در میان این دو قرار دارد.


(آیه 30)- سومین نعمت بهشتى را چنین بیان مى‏کند: «و سایه کشیده و گسترده» (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ).
بعضى این سایه گسترده را به حالتى شبیه بین الطلوعین تفسیر کرده‏اند که سایه همه جا را فرا گرفته است و در حدیثى در روضه کافى این معنى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است.
غرض این است که حرارت آفتاب هرگز بهشتیان را متألم و ناراحت نمى‏کند، و دائما در سایه‏هاى مطبوع و گسترده و روح‏افزا به سر مى‏برند.


(آیه 31)- در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره کرده، مى‏فرماید:
بهشتیان «در کنار آبشارها» که منظره فوق العاده زیبا و دل انگیزى دارد به سر مى‏برند» (وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ).


(آیه 32)- و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع میوه‏ها را نیز همراه دارد، و لذا در پنجمین نعمت مى‏افزاید: «و میوه‏هاى فراوان» (وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ).


(آیه 33)- «که هرگز قطع و ممنوع نمى‏شود» (لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ).
آرى! همچون میوه‏هاى این جهان نیست که محدود به فصول معینى باشد.


(آیه 34)- سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مى‏افزاید: «و همسرانى بلند مرتبه» (وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ).


(آیه 35)- سپس به اوصاف دیگرى از همسران بهشتى پرداخته، مى‏گوید:
«ما آنها را آفرینش نوینى بخشیدیم» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً).
این جمله ممکن است اشاره به همسران مؤمنان در این دنیا باشد که خداوند آفرینش تازه‏اى در قیامت به آنها مى‏دهد، و همگى در نهایت جوانى و طراوت و جمال و کمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى‏شوند که طبیعت بهشت طبیعت تکامل و خروج از هرگونه نقص و عیب است.


(آیه 36)- سپس مى‏افزاید: «و همگى را دوشیزه قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً).
و شاید این وصف همیشه براى آنها باقى باشد، چنانکه بسیارى از مفسران به آن تصریح کرده‏اند و در روایات نیز به آن اشاره شده یعنى با آمیزش، وضع آنها دگرگون نمى‏شود.


(آیه 37)- و در اوصاف آنها باز مى‏افزاید: «زنانى که تنها به همسرشان، عشق مى‏ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند» (عُرُباً أَتْراباً).


(آیه 38)- سپس مى‏افزاید: «اینها همه براى اصحاب یمین است» (لِأَصْحابِ الْیَمِینِ).
و این تأکیدى است مجدد بر اختصاص این مواهب (ششگانه) به آنها.


(آیه 39)- «که گروهى از امتهاى نخستینند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 40)- «و گروهى از امتهاى آخرین» (وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ).
و به این ترتیب گروه عظیمى از اصحاب الیمین از امتهاى گذشته هستند و گروه عظیمى از امت اسلام، چرا که در میان این امت صالحان و مؤمنان، بسیارند، هر چند پیشگامان آنها در قبول ایمان نسبت به پیشگامان امم سابق با توجه به کثرت آن امتها و پیامبرانشان کمترند.


(آیه 41)- کیفرهاى دردناک اصحاب شمال! در تعقیب مواهب عظیم گروه مقربان و گروه اصحاب الیمین به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناک و وحشتناک آنان مى‏رود تا در یک مقایسه وضع حال سه گروه روشن گردد.
مى‏فرماید: «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى» (وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ).
همانها که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‏شود که رمزى است براى آنان که گنهکار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، و همان گونه که در توصیف مقربان و اصحاب الیمین گفتیم این تعبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال کسى است، فى المثل مى‏گوئیم سعادتى به ما رو کرد، چه سعادتى؟ یا مصیبتى رو کرد؟
چه مصیبتى؟!


(آیه 42)- سپس به سه قسمت از کیفرهاى آنها اشاره کرده، مى‏گوید: آنها «در میان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند» (فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ).


(آیه 43)- «و در سایه دودهاى متراکم و آتش زا» (وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ).
باد سوزان کشنده از یکسو، و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر، و سایه دود داغ و خفه کننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مى‏سازد که تاب و توان را از آنان مى‏گیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى کیفر آنها کافى است.


(آیه 44)- سپس براى تأکید مى‏افزاید: سایه‏اى که «نه خنک است و نه آرامبخش» (لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ).
سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى‏کند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى در بر دارد، ولى این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد. پیداست سایه‏اى که از دود سیاه و خفه کننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى‏رود.
گرچه کیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد ولى ذکر همین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.


(آیه 45)- سپس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم و وحشتناک در سه جمله خلاصه مى‏کند:
نخست این که «آنها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ).
«مترف» به کسى مى‏گویند که فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است.
درست است که همه «اصحاب الشمال» در زمره «مترفین» نیستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست.
همان گونه که امروز هم مى‏بینیم فساد جامعه‏هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است که عامل گمراهى دیگران نیز مى‏باشند، سر نخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراکز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى‏گذارد.


(آیه 46)- سپس به دومین گناه آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «و بر گناهان بزرگ اصرار مى‏ورزیدند» (وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ).
بنابراین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست، بلکه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا که گناه ممکن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند، ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى‏ورزند، هنگامى که متذکر مى‏شوند فورا توبه مى‏کنند.


(آیه 47)- سومین عمل خلاف آنها این بود که: مى‏گفتند: هنگامى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد»؟ (وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
بنابراین انکار قیامت که خود سرچشمه بسیارى از گناهان است یکى دیگر از اوصاف اصحاب الشمال مى‏باشد.
سه گناهى که در آیات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقیقت مى‏تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دین از ناحیه اصحاب شمال باشد: در آخرین آیه تکذیب رستاخیز بود، و در آیه دوم انکار توحید، و در آیه نخست که سخن از «مترفین» مى‏گفت اشاره‏اى به تکذیب انبیاء است.


(آیه 48)- آنها به این هم قناعت نمى‏کردند و براى اظهار تعجب بیشتر مى‏گفتند: «یا نیاکان نخستین ما» که هیچ اثرى از آنها باقى نمانده برانگیخته مى‏شوند؟ (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ). همانها که شاید هر ذره‏اى از خاکشان به گوشه‏اى افتاده است یا جزء بدن موجود دیگرى شده است؟


(آیه 49)- سپس قرآن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که در پاسخ آنها «بگو: (نه فقط شما و پدرانتان بلکه) اولین و آخرین ...» (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ).


(آیه 50)- «همگى در موعد روز معینى (روز رستاخیز) گردآورى مى‏شوند» (لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که معاد و رستاخیز همه انسانها در یک روز همراه هم انجام مى‏گیرد، و همین معنى در آیات دیگر قرآن نیز آمده است.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که منظور از معلوم بودن قیامت، معلوم بودن نزد پروردگار است و گر نه هیچ کس حتى انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین از وقت آن آگاه نیست.



اعظم :


اصرار نورزیدن بر گناه نکته مهمیه

با ایمان اگر چه ممکنه گناهی ازش سر بزنه ولی جنبه خطا داره
و خودش از بدی اون اگاهه و نه قصد بر تکرار داره
و نه در عمل اصرار بر گناه

نادم و پشیمان هستش از عمل بد
و علاوه برتوبه لفظی
در عمل هم جبران میکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
* مسافر
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ

535 . صفحه 535




سیزدهم خرداد :


نفیسه :



(آیه 17)- این آیه از دومین موهبتی که به مقربین تعلق میابد سخن گفته، مى‏فرماید: «نوجوانانى جاودان (در شکوه و طراوت) پیوسته گرداگرد آنان مى‏گردند» و در خدمت آنها هستند (یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ).



(آیه 18)- این نوجوانان زیبا «با قدحها و کوزه‏ها و جامهاى (پر از شراب طهور که) از نهرهاى جارى بهشتى» برداشته شده در اطراف آنها مى‏گردند و آنان را سیراب مى‏کنند (بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ).


(آیه 19)- اما نه شرابى که عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلکه هنگامى که بهشتیان آن را مى‏نوشند «از آن دردسر نمى‏گیرند و نه مست مى‏شوند» (لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ).
تنها یک حالت نشئه روحانى توصیف ناپذیر به آنها دست مى‏دهد که تمام وجودشان را در لذتى بى‏نظیر فرو مى‏برد!


(آیه 20)- سپس به چهارمین و پنجمین قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره کرده، مى‏گوید: «و میوه‏هایى از هر نوع که انتخاب کنند» به آنها تقدیم مى‏کنند (وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ).


(آیه 21)- «و گوشت پرنده از هر نوع که مایل باشند» (وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
مقدم داشتن میوه بر گوشت، به خاطر آن است که از نظر تغذیه بهتر و عالیتر است، به علاوه میوه قبل از غذا لطف دیگرى دارد.
البته از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مى‏شود که شاخه‏هاى درختان بهشتى کاملا در دسترس بهشتیان است، بطورى که به آسانى مى‏توانند از هرگونه میوه‏اى شخصا تناول کنند این معنى، در باره غذاهاى دیگر بهشتى نیز مسلمان صادق است، ولى شک نیست، که وقتى خدمتکارانى آن چنان غذاهائى این چنین را براى آنها بیاورند لطف و صفاى دیگرى دارد، و یک نوع احترام و اکرام بیشتر نسبت به بهشتیان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست.


(آیه 22)- سپس به ششمین نعمت که همسران پاک و زیبا است اشاره کرده، مى‏گوید: «و همسرانى از حور العین دارند» (وَ حُورٌ عِینٌ).


(آیه 23)- «همچون مروارید در صدف پنهان»! (کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ).
آنها از چشم دیگران کاملا مستورند، نه دستى به آنها رسیده، و نه چشمى بر آنها افتاده است!


(آیه 24)- بعد از ذکر این شش موهبت جسمانى مى‏افزاید: «اینها همه پاداشى است در برابر اعمالى که انجام مى‏دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تا تصور نشود این نعمتهاى بى‏شمار بهشتى بى‏حساب به کسى داده مى‏شود، و یا ادعاى ایمان و عمل صالح براى نیل به آنها کافى است نه، عمل مستمر و خالص لازم است تا این الطاف نصیب انسان شود.


(آیه 25)- هفتمین و آخرین نعمت آنها که جنبه معنوى دارد این است که: در آن (باغهاى بهشتى) نه لغو و بیهوده‏اى مى‏شنوند، نه سخنان گناه آلود» (لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً).
نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزا و غیبت، نه کلمات نیش‏دار، نه تعبیرات گوش خراش، نه سخنان لغو و بیهوده و بى‏اساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبائى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد.


(آیه 26)- سپس مى‏افزاید: «تنها چیزى که در آنجا مى‏شنوند سلام است سلام»! (إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً).
سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او، و سلام و درود خودشان به یکدیگر، در آن جلسات پرشور و پر صفا که لبریز از دوستى و محبت است.


(آیه 27)- مواهب و نعمتهاى اصحاب الیمین! بعد از بیان مواهب معنوى و مادى مقربان، نوبت به «اصحاب الیمین» مى‏رسد، همان جمعیت سعادتمندى که نامه اعمالشان به علامت پیروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مى‏شود، و در اینجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مى‏کند که با مقایسه به نعمتهاى مقربان که در هفت بخش آمده بود یک مرحله پایینتر است.
نخست براى بیان بلندى مقام آنها مى‏فرماید: «و اصحاب یمین و خجستگان چه اصحاب یمین و خجستگانى»؟! (وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ).
و این برترین توصیف است که از آنها شده، زیرا این تعبیر در مواردى به کار مى‏رود که اوصاف کسى در بیان نگنجد و به هر حال این تعبیر بیانگر مقام والاى اصحاب الیمین است.


(آیه 28)- این آیه به نخستین موهبت این گروه اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها در سایه درختان سدر بى‏خار قرار دارند» (فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ).


(آیه 29)- دومین موهبت این است که آنها «در سایه درخت طلح پر برگ» به سر مى‏برند! (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ).
«طلح» درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفته‏اند همان درخت موز است که برگهاى بسیار پهن و سبز و زیبا، و میوه‏اى شیرین و گوارا دارد.
بعضى از مفسران گفته‏اند با توجه به این که درخت سدر برگهائى بسیار کوچک و درخت موز برگهائى بسیار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذکر این دو درخت اشاره لطیفى به تمام درختان بهشتى است که در میان این دو قرار دارد.


(آیه 30)- سومین نعمت بهشتى را چنین بیان مى‏کند: «و سایه کشیده و گسترده» (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ).
بعضى این سایه گسترده را به حالتى شبیه بین الطلوعین تفسیر کرده‏اند که سایه همه جا را فرا گرفته است و در حدیثى در روضه کافى این معنى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است.
غرض این است که حرارت آفتاب هرگز بهشتیان را متألم و ناراحت نمى‏کند، و دائما در سایه‏هاى مطبوع و گسترده و روح‏افزا به سر مى‏برند.


(آیه 31)- در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره کرده، مى‏فرماید:
بهشتیان «در کنار آبشارها» که منظره فوق العاده زیبا و دل انگیزى دارد به سر مى‏برند» (وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ).


(آیه 32)- و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع میوه‏ها را نیز همراه دارد، و لذا در پنجمین نعمت مى‏افزاید: «و میوه‏هاى فراوان» (وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ).


(آیه 33)- «که هرگز قطع و ممنوع نمى‏شود» (لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ).
آرى! همچون میوه‏هاى این جهان نیست که محدود به فصول معینى باشد.


(آیه 34)- سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مى‏افزاید: «و همسرانى بلند مرتبه» (وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ).


(آیه 35)- سپس به اوصاف دیگرى از همسران بهشتى پرداخته، مى‏گوید:
«ما آنها را آفرینش نوینى بخشیدیم» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً).
این جمله ممکن است اشاره به همسران مؤمنان در این دنیا باشد که خداوند آفرینش تازه‏اى در قیامت به آنها مى‏دهد، و همگى در نهایت جوانى و طراوت و جمال و کمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى‏شوند که طبیعت بهشت طبیعت تکامل و خروج از هرگونه نقص و عیب است.


(آیه 36)- سپس مى‏افزاید: «و همگى را دوشیزه قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً).
و شاید این وصف همیشه براى آنها باقى باشد، چنانکه بسیارى از مفسران به آن تصریح کرده‏اند و در روایات نیز به آن اشاره شده یعنى با آمیزش، وضع آنها دگرگون نمى‏شود.


(آیه 37)- و در اوصاف آنها باز مى‏افزاید: «زنانى که تنها به همسرشان، عشق مى‏ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند» (عُرُباً أَتْراباً).


(آیه 38)- سپس مى‏افزاید: «اینها همه براى اصحاب یمین است» (لِأَصْحابِ الْیَمِینِ).
و این تأکیدى است مجدد بر اختصاص این مواهب (ششگانه) به آنها.


(آیه 39)- «که گروهى از امتهاى نخستینند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 40)- «و گروهى از امتهاى آخرین» (وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ).
و به این ترتیب گروه عظیمى از اصحاب الیمین از امتهاى گذشته هستند و گروه عظیمى از امت اسلام، چرا که در میان این امت صالحان و مؤمنان، بسیارند، هر چند پیشگامان آنها در قبول ایمان نسبت به پیشگامان امم سابق با توجه به کثرت آن امتها و پیامبرانشان کمترند.


(آیه 41)- کیفرهاى دردناک اصحاب شمال! در تعقیب مواهب عظیم گروه مقربان و گروه اصحاب الیمین به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناک و وحشتناک آنان مى‏رود تا در یک مقایسه وضع حال سه گروه روشن گردد.
مى‏فرماید: «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى» (وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ).
همانها که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‏شود که رمزى است براى آنان که گنهکار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، و همان گونه که در توصیف مقربان و اصحاب الیمین گفتیم این تعبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال کسى است، فى المثل مى‏گوئیم سعادتى به ما رو کرد، چه سعادتى؟ یا مصیبتى رو کرد؟
چه مصیبتى؟!


(آیه 42)- سپس به سه قسمت از کیفرهاى آنها اشاره کرده، مى‏گوید: آنها «در میان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند» (فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ).


(آیه 43)- «و در سایه دودهاى متراکم و آتش زا» (وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ).
باد سوزان کشنده از یکسو، و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر، و سایه دود داغ و خفه کننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مى‏سازد که تاب و توان را از آنان مى‏گیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى کیفر آنها کافى است.


(آیه 44)- سپس براى تأکید مى‏افزاید: سایه‏اى که «نه خنک است و نه آرامبخش» (لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ).
سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى‏کند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى در بر دارد، ولى این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد. پیداست سایه‏اى که از دود سیاه و خفه کننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى‏رود.
گرچه کیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد ولى ذکر همین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.


(آیه 45)- سپس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم و وحشتناک در سه جمله خلاصه مى‏کند:
نخست این که «آنها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ).
«مترف» به کسى مى‏گویند که فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است.
درست است که همه «اصحاب الشمال» در زمره «مترفین» نیستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست.
همان گونه که امروز هم مى‏بینیم فساد جامعه‏هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است که عامل گمراهى دیگران نیز مى‏باشند، سر نخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراکز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى‏گذارد.


(آیه 46)- سپس به دومین گناه آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «و بر گناهان بزرگ اصرار مى‏ورزیدند» (وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ).
بنابراین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست، بلکه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا که گناه ممکن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند، ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى‏ورزند، هنگامى که متذکر مى‏شوند فورا توبه مى‏کنند.


(آیه 47)- سومین عمل خلاف آنها این بود که: مى‏گفتند: هنگامى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد»؟ (وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
بنابراین انکار قیامت که خود سرچشمه بسیارى از گناهان است یکى دیگر از اوصاف اصحاب الشمال مى‏باشد.
سه گناهى که در آیات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقیقت مى‏تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دین از ناحیه اصحاب شمال باشد: در آخرین آیه تکذیب رستاخیز بود، و در آیه دوم انکار توحید، و در آیه نخست که سخن از «مترفین» مى‏گفت اشاره‏اى به تکذیب انبیاء است.


(آیه 48)- آنها به این هم قناعت نمى‏کردند و براى اظهار تعجب بیشتر مى‏گفتند: «یا نیاکان نخستین ما» که هیچ اثرى از آنها باقى نمانده برانگیخته مى‏شوند؟ (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ). همانها که شاید هر ذره‏اى از خاکشان به گوشه‏اى افتاده است یا جزء بدن موجود دیگرى شده است؟


(آیه 49)- سپس قرآن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که در پاسخ آنها «بگو: (نه فقط شما و پدرانتان بلکه) اولین و آخرین ...» (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ).


(آیه 50)- «همگى در موعد روز معینى (روز رستاخیز) گردآورى مى‏شوند» (لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که معاد و رستاخیز همه انسانها در یک روز همراه هم انجام مى‏گیرد، و همین معنى در آیات دیگر قرآن نیز آمده است.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که منظور از معلوم بودن قیامت، معلوم بودن نزد پروردگار است و گر نه هیچ کس حتى انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین از وقت آن آگاه نیست.


اعظم :



اصرار نورزیدن بر گناه نکته مهمیه

با ایمان اگر چه ممکنه گناهی ازش سر بزنه ولی جنبه خطا داره
و خودش از بدی اون اگاهه و نه قصد بر تکرار داره
و نه در عمل اصرار بر گناه

نادم و پشیمان هستش از عمل بد
و علاوه برتوبه لفظی
در عمل هم جبران میکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
* مسافر
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ب.ظ

534 . صفحه 534



سیزدهم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 68)-در چند آیه قبل از دو بهشتی با برخی از اوصاف آن سخن به میان آمده ،حال این آیه درباره میوه‏هاى این دو بهشت چنین مى‏گوید: «در آنها میوه‏هاى فراوان و درخت خرما و انار است» (فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ).



(آیه 69)- باز همان سؤال را تکرار کرده، مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).



(آیه 70)- باز هم همسران بهشتى! در ادامه شرح نعمتهاى دو بهشتى که در آیات سابق آمده است در اینجا نیز به قسمتهاى دیگرى از این مواهب اشاره شده است.

نخست مى‏فرماید: «و در آن باغهاى بهشتى زنانى نیکو خلق و زیبایند» (فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ). زنانى که جمع میان «حسن سیرت» و «حسن صورت» کرده‏اند.

در روایاتى که در تفسیر این آیه وارد شده صفات نیک بسیارى براى همسران بهشتى شمرده شده که مى‏تواند اشاره‏اى به صفات عالى زنان دنیا نیز باشد، و الگوئى براى همه زنان محسوب شود، از جمله خوش زبان بودن، نظافت و پاکى، آزار نرسانیدن، نظرى به بیگانگان نداشتن و مانند آن.



(آیه 71)- و به دنبال ذکر این نعمت باز مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).



(آیه 72)- سپس در ادامه توصیف این زنان بهشتى اضافه مى‏کند: «حوریانى که در خیمه‏هاى بهشتى مستورند» (حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ).

«حور» جمع «حوراء» و «احور» به کسى مى‏گویند که سیاهى چشمش کاملا مشکى و سفیدى آن کاملا شفاف است، و گاه به زنان سفید چهره نیز اطلاق شده است.


(آیه 73)- و بار دیگر همان سؤال پر معنى را تکرار کرده، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 74)- این آیه توصیف دیگرى است درباره حوریان بهشتى، مى‏فرماید:

«هیچ، جن و انس پیش از این با آنها تماس نگرفته» و دوشیزه‏اند (لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ).

البته چنانکه از آیات دیگر قرآن استفاده مى‏شود زنان و مردانى که در این دنیا همسر یکدیگرند هرگاه هر دو با ایمان و بهشتى باشند در آنجا به هم ملحق مى‏شوند، و با هم در بهترین شرائط و حالات زندگى مى‏کنند.

و حتى از روایات استفاده مى‏شود که مقام این زنان برتر از حوریان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحى که در این جهان انجام داده‏اند.


(آیه 75)- سپس مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 76)- در آخرین توصیفى که در این آیات از نعمتهاى بهشتى کرده، مى‏گوید: «این در حالى است که بهشتیان بر تختهائى تکیه زده‏اند که با بهترین و زیباترین پارچه‏هاى سبز رنگ پوشانده شده است» (مُتَّکِئِینَ عَلى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ).


(آیه 77)- سپس براى آخرین بار (و سى و یکمین مرتبه) این سؤال را از انس و جن و از تمام افراد مى‏کند: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟

 (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

نعمتهاى معنوى، یا نعمتهاى مادى، نعمتهاى این جهان، یا نعمتهاى بهشتى؟ نعمتهائى که سر تا پاى وجود شما را فرا گرفته و دائما غرق در آنید، و گاه بر اثر غرور و غفلت همه آنها را به دست فراموشى مى‏سپرید، و از بخشنده این همه نعمتها و کسى که در انتظار نعمتهایش در آینده هستید غافل مى‏شوید؟

کدامیک را منکرید؟


(آیه 78)- و در آخرین آیه این سوره مى‏فرماید: «پر برکت و زوال ناپذیر است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو» (تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ).

این تعبیر به خاطر آن است که در این سوره انواع نعمتهاى الهى، در زمین و آسمان، در خلقت بشر، و در دنیا و آخرت آمده است، و از آنجا که اینها همه از وجود پر برکت پروردگار افاضه مى‏شود، مناسبترین تعبیر همان است که در این آیه آمده است.

جالب این که این سوره با نام خداوند «رحمن» آغاز شد، و با نام پروردگار ذو الجلال و الاکرام پایان مى‏گیرد، و هر دو هماهنگ با مجموعه محتواى سوره است.




سوره واقعه پنجاه و ششمین سوره قران میباشد.

این سوره «در مکّه» نازل شده و داراى 96 آیه است.‏

محتواى سوره:

در «تاریخ القرآن» از «ابن ندیم» نقل شده که سوره «واقعه» چهل و چهارمین سوره‏اى است که بر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده قبل از آن سوره «طه» و بعد از آن «شعرا» بوده است.

این سوره- همان گونه که از لحن آن پیداست، و مفسران نیز تصریح کرده‏اند- در مکّه نازل شده است، هر چند بعضى گفته‏اند آیه 81 و 82 در مدینه نازل گردیده، ولى دلیلى براى این گفته در دست نیست، و نشانه‏اى در آیات مزبور بر این ادعا وجود ندارد.

سوره واقعه چنانکه از نامش پیداست از قیامت و ویژگیهاى آن سخن مى‏گوید، و این معنى در تمام آیات 96 گانه سوره مسأله اصلى است، اما از یک نظر مى‏توان محتواى سوره را در هشت بخش خلاصه کرد:

1- آغاز ظهور قیامت و حوادث سخت و وحشتناک مقارن آن.

2- گروه بندى انسانها در آن روز و تقسیم آنها به «اصحاب الیمین»، «اصحاب الشمال» و «مقربین».

3- بحث مشروحى از مقامات «مقربین» و انواع پاداشهاى آنها در بهشت.

4- بحث مشروحى درباره «اصحاب الیمین» و انواع مواهب الهى بر آنها.

5- بحثى درباره «اصحاب الشمال» و مجازاتهاى دردناک آنها در دوزخ.

6- ذکر دلائل مختلفى پیرامون مسأله معاد از طریق بیان قدرت خداوند، و خلقت انسان از نطفه ناچیز، و تجلّى حیات در گیاهان، و نزول باران.

7- ترسیمى از حالت احتضار و انتقال از این جهان به جهان دیگر.

8- نظر اجمالى دیگرى روى پاداش و کیفر مؤمنان و کافران.

فضیلت تلاوت سوره:

درباره تلاوت این سوره روایات زیادى در منابع اسلامى ذکر شده است، از جمله در حدیثى از رسول خدا مى‏خوانیم: «کسى که سوره واقعه را بخواند نوشته مى‏شود که این فرد از غافلان نیست». چرا که آیات سوره آن قدر تکان دهنده و بیدار کننده است که جائى براى غفلت انسان باقى نمى‏گذارد.

در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم «هر کس سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند خداوند او را دوست دارد و او را نزد همه مردم محبوب مى‏کند، و هرگز در دنیا ناراحتى نمى‏بیند، و فقر و فاقه و آفتى از آفات دنیا دامنگیرش نمى‏شود، و از دوستان امیرمؤمنان على علیه السّلام خواهد بود».

روشن است که تنها نمى‏توان با لقلقه زبان این همه برکات را در اختیار گرفت، بلکه باید به دنبال تلاوت، فکر و اندیشه، و به دنبال آن حرکت و عمل باشد.


(آیه 1)- واقعه عظیم! مسائل مربوط به قیامت در قرآن مجید معمولا با ذکر حوادث عظیم و انقلابى و کوبنده در آغاز آن توأم است، و این در بسیارى از سوره‏هاى قرآن که بحث از قیامت مى‏کند کاملا به چشم مى‏خورد در سوره واقعه که بر محور معاد دور مى‏زند نیز همین معنى کاملا در نخستین آیاتش مشهود است.

در آغاز مى‏فرماید: «هنگامى که واقعه عظیم (قیامت) واقع شود» (إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ).


(آیه 2)- «هیچ کس نمى‏تواند آن را انکار کند» (لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ).

چرا که حوادث پیش از آن به قدرى عظیم و شدید است که آثار آن در تمام ذرات جهان آشکار مى‏شود.


(آیه 3)- به هر حال رستاخیز نه تنها با دگرگونى کائنات توأم است بلکه انسانها هم دگرگون مى‏شوند همان گونه که در آیه مورد بحث مى‏فرماید: گروهى را پائین مى‏آورد و گروهى را بالا مى‏برد»! (خافِضَةٌ رافِعَةٌ).

مستکبران گردنکش و ظالمان صدرنشین سقوط مى‏کنند، و مستضعفان مؤمن و صالح بر اوج قلّه افتخار قرار مى‏گیرند، گروهى در قعر جهنم سقوط مى‏کنند، و گروه دیگرى در اعلا علیین بهشت جاى مى‏گیرند، و این است خاصیت یک انقلاب بزرگ و گسترده الهى! و لذا در روایتى از امام على بن الحسین علیه السّلام مى‏خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: «رستاخیز خافضه است چرا که به خدا سوگند دشمنان خدا را در آتش ساقط مى‏کند، و واقعه است چرا که به خدا سوگند اولیاء اللّه را به بهشت بالا مى‏برد.»


(آیه 4)- سپس به توصیف بیشترى در این زمینه پرداخته مى‏گوید: «در آن هنگام که زمین به شدت به لرزه در مى‏آید» (إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا).


(آیه 5)- این زلزله به قدرى عظیم و شدید است که «کوهها درهم کوبیده مى‏شود» (وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا).


(آیه 6)- «و به صورت غبار پراکنده در مى‏آید» (فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا).

اکنون باید اندیشید که آن زلزله و انفجار تا چه حد سنگین است که مى‏تواند کوههاى عظیم را که در صلابت و استحکام ضرب المثل است آن چنان متلاشى کند که تبدیل به غبار پراکنده کند، و فریادى که از این انفجار عظیم بر مى‏خیزد از آن هم وحشتناک‏تر است.


(آیه 7)- بعد از بیان وقوع این واقعه عظیم و رستاخیز بزرگ به چگونگى حال مردم در آن روز پرداخته، و قبل از هر چیز آنها را به سه گروه تقسیم کرده، مى‏گوید: «و شما (در آن روز) سه گروه خواهید بود» (وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً).


(آیه 8)- در مورد دسته اول مى‏فرماید: « (نخست) سعادتمندان و خجستگان (هستند) چه سعادتمندان و خجستگانى»! (فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ).

منظور از «أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ» کسانى هستند که نامه اعمالشان را به دست راستشان مى‏دهند و این امر در قیامت رمز و نشانه‏اى براى مؤمنان نیکوکار و سعادتمند و اهل نجات است، چنانکه بارها در آیات قرآن به آن اشاره شده.

تعبیر به «ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ» (چه گروه سعادتمندى؟) براى بیان این حقیقت است که حد و نهایتى براى خوشبختى و سعادت آنها متصور نیست.



(آیه 9)- سپس به ذکر گروه دوم پرداخته، مى‏افزاید: «گروه دیگر شقاوتمندان و شومانند چه شقاوتمندان و شومانى» (وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ).

گروهى بدبخت و تیره روز و بیچاره و بینوا که نامه‏هاى اعمالشان را به دست چپشان مى‏دهند که خود نشانه و رمزى است براى تیره بختى و جرم و جنایت آنها.

تعبیر به «ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» نیز در اینجا نهایت بدبختى و شقاوت آنها را منعکس مى‏سازد.



(آیه 10)- سرانجام گروه سوم را چنین توصیف مى‏کند: «و پیشگامان، پیشگامند» (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ).

«سابقون» کسانى هستند که نه تنها در ایمان پیشگامند، که در اعمال خیر و صفات و اخلاق انسانى نیز پیشقدمند، آنها «اسوه» و «قدوه» مردمند، و امام و پیشواى خلقند، و به همین دلیل مقربان درگاه خداوند بزرگند.

و اگر در روایات اسلامى گاه «سابقون» به چهار نفر «هابیل» و «مؤمن آل فرعون» و «حبیب نجار» که هر کدام در امت خود پیشگام بودند، و همچنین امیر مؤمنان علىّ بن ابی طالب علیه السّلام که نخستین مسلمان از مردان بود تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهاى روشن آن است، و به معنى محدود ساختن مفهوم آیه نیست.



(آیه 11)- «آنها مقربانند» (أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ).




(آیه 12)- سپس در یک جمله کوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته، مى‏گوید: مقربان «در باغهاى پر نعمت بهشت» جاى دارند (فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).تعبیر «جَنَّاتِ النَّعِیمِ» انواع نعمتهاى مادى و معنوى بهشت را شامل مى‏شود.



(آیه 13)- این آیه به چگونگى تقسیم نفرات آنها در امم گذشته و این امت اشاره کرده، مى‏گوید:«گروه زیادى (از آنها) از امتهاى نخستینند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ).



(آیه 14)- «و (گروه) اندکى از امت آخرین» (وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ).

طبق دو آیه فوق گروه زیادى از مقربان از امتهاى پیشینند، و تنها کمى از آنها از امت محمّد صلّى اللّه علیه و آله مى‏باشند.



(آیه 15)- نعمتهاى بهشتى که در انتظار مقربان است! در اینجا انواع نعمتهاى بهشتى را که نصیب گروه سوم یعنى مقربان مى‏شود بازگو مى‏کند، نعمتهائى که هر یک از دیگرى دل انگیزتر و روح پرورتر است، نعمتهائى که مى‏توان آنها را در هفت بخش خلاصه کرد.

نخست مى‏فرماید: آنها «بر تختهائى که صف کشیده و به هم پیوسته است قرار دارند» (عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ).



(آیه 16)- «در حالى که بر آن تکیه زده و رو به روى یکدیگرند» و مجلسى پر از انس و سرور دارند (مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ).

در قرآن مجید کرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دسته جمعى بهشتیان توصیفهاى جالبى شده که نشان مى‏دهد یکى از مهمترین لذات آنها همین جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است، اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چیست؟

کسى به درستى نمى‏داند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۲
* مسافر