322 . صفحه 322
دوازدهم آبان :
نفیسه :
سوره انبیاء بیست و یکمین سوره قران مجید است.با شروع این سوره جزء هفدهم قران نیز آغاز میشود.
این سوره در «مکّه» نازل شده، و 112 آیه دارد.
محتواى سوره:
1- چنانکه از نام این سوره پیداست، سوره پیامبران است، چرا که نام شانزده پیامبر، بعضى، با ذکر فرازهایى از حالاتشان و بعضى تنها به صورت اشاره در این سوره آمده است- موسى- هارون- ابراهیم- لوط- اسحاق- یعقوب- نوح- داود- سلیمان- ایوب- اسماعیل- ادریس- ذا الکفل- ذا النون (یونس)- زکریا و یحیى.
2- ویژگى سورههاى «مکّى» که از عقاید دینى، مخصوصا از مبدأ و معاد سخن مىگوید، کاملا در این سوره منعکس است.
3- بخش دیگرى از این سوره، از پیروزى حق بر باطل، توحید بر شرک و لشکریان عدل و داد بر جنود ابلیس، سخن گفته شده است.
جالب این که این سوره با هشدارهاى شدید نسبت به مردم غافل و بىخبر از حساب و کتاب آغاز شده، و پایان آن نیز با هشدارهاى دیگرى در این زمینه تکمیل مىگردد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین نقل شده:
«هر کس سوره انبیاء را بخواند خداوند حساب او را آسان مىکند (و در محاسبه اعمالش در روز قیامت سختگیرى نخواهد کرد) و هر پیامبرى که نام او در قرآن ذکر شده با او مصافحه کرده و سلام مىفرستد».
پیداست خواندن مقدمهاى است براى اندیشیدن، و اندیشیدن مقدمهاى براى ایمان و عمل.
(آیه 1)- این سوره با یک هشدار نیرومند به عموم مردم آغاز مىشود، هشدارى تکان دهنده و بیدارکننده، مىگوید: «حساب مردم به آنها نزدیک شده، در حالى که آنها در غفلتند و روى گردانند» (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ).
عمل آنها نشان مىدهد که این غفلت و بىخبرى سراسر وجودشان را گرفته و گر نه چگونه ممکن است انسان ایمان به نزدیکى حساب، آن هم از حسابگرى فوق العاده دقیق، داشته باشد و این چنین همه مسائل را سرسرى بگیرد و آلوده هرگونه گناه باشد؟
منظور از نزدیک شدن حساب و قیامت آن است که باقیمانده دنیا در برابر آنچه گذشته کم است، و به همین دلیل رستاخیز نزدیک خواهد بود (نزدیک نسبى) بخصوص این که از پیامبر اسلام (ص) نقل شده که فرمود: «بعثت من و روز قیامت مانند این دو است»! (به انگشت «سبابه» و «وسطى» که در کنار هم قرار دارند اشاره فرمود).
(آیه 2)- این آیه یکى از نشانههاى اعراض و روى گردانى آنها را به این صورت بیان مىکند، مىفرماید: «هیچ یادآورى تازهاى از طرف پروردگارشان براى آنها نمىآید، مگر آنکه با بازى (و شوخى) به آن گوش مىدهند»! (ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ).
در حالى که اگر حتى یک بار به صورت جدّى با آن برخورد کنند چه بسا مسیر زندگانى آنها در همان لحظه تغییر پیدا مىکند.
(آیه 3)- باز براى تأکید بیشتر مىگوید: «آنها در حالى هستند که دلهایشان در لهو و بىخبرى فرو رفته است» (لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ).
زیرا آنها از نظر ظاهر همه مسائل جدى را لعب و بازى و شوخى مىپندارند.
و طبیعى است چنین کسانى هرگز راه سعادت را نخواهند یافت.
بعد به گوشهاى از نقشههاى شیطانى آنها اشاره کرده، مىفرماید: «و این ظالمان گفتگوهاى در گوشى خود را (که براى توطئه انجام مىدهند) پنهان مىدارند، و مىگویند: آیا این جز یک بشر عادى همچون شماست»؟ (وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ).
حال که او یک بشر عادى بیش نیست لابد این کارهاى خارق العاده او و نفوذ سخنش چیزى جز سحر نمىتواند باشد «پس آیا شما به سراغ سحر مىروید با این که مىبینید»؟ (أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
آنها در این گفتارشان روى دو چیز تکیه داشتند، یکى بشر بودن پیامبر (ص) و دیگرى بر چسب سحر، و در آیات بعد برچسبهاى دیگرى نیز خواهد آمد که قرآن به آنها پاسخ مىدهد.
(آیه 4)- قرآن به صورت کلى به آنها از زبان پیامبر (ص) چنین پاسخ مىگوید: (پیامبر) گفت: پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمین مىداند و او شنوا و داناست» (قالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
چنین تصور نکنید که سخنان مخفیانه و توطئههاى پنهانى شما بر او مخفى باشد، «چرا که او هم شنوا و هم داناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ). او همه چیز را مىداند و از همه کار با خبر است، نه تنها سخنان را مىشنود، بلکه از اندیشههایى که از مغزها مىگذرد، و تصمیمهایى که در سینهها پنهان است آگاه است.
(آیه 5)- بعد از ذکر دو قسمت از بهانه جوییهاى مخالفان، به چهار قسمت دیگر از آن پرداخته چنین مىگوید: «آنها گفتند: (آنچه محمد آورده وحى نیست) بلکه خوابهاى آشفته است» که آنها را حقیقت و واقعیت مىپندارد! (بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ).
و گاه این سخن خود را عوض مىکنند و مىگویند: او مرد دروغگویى است که این سخنان را «به خدا افترا بسته»! (بَلِ افْتَراهُ).
و گاه مىگویند: «نه او یک شاعر است» و این آیات مجموعهاى از تخیلات شاعرانه اوست (بَلْ هُوَ شاعِرٌ).
و در آخرین مرحله مىگویند: از همه اینها که بگذریم اگر او راست مىگوید که فرستاده خداست «پس باید معجزهاى براى ما بیاورد همان گونه که پیامبران پیشین با معجزات فرستاده شدند» (فَلْیَأْتِنا بِآیَةٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ).
بررسیهاى این نسبتهاى ضد و نقیض به پیامبر (ص) خود بهترین دلیل بر آن است که آنها حق طلب نبودند، بلکه هدفشان بهانه جویى و به اصطلاح بیرون کردن حریف از میدان به هر قیمت و به هر صورت بوده است.
(آیه 6)- پیامبران همه از نوع بشر بودند: در آیات گذشته شش نمونه از ایرادهاى ضد و نقیض دشمنان اسلام به پیامبر (ص) بازگو شده است، در اینجا نیز به پاسخ آنها پرداخته، نخست به پیشنهاد معجزات دلخواه آنان به عنوان بهانه گیرى اشاره کرده، مىگوید: «تمام شهرها و آبادیهایى که پیش از اینها هلاکشان کردیم (تقاضاى این گونه معجزات را کردند، ولى هنگامى که پیشنهادشان عملى شد) هرگز ایمان نیاوردند، آیا اینها ایمان مىآورند»؟! (ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ).
در ضمن به آنها اخطار مىکند که اگر به تقاضاى شما در زمینه معجزات اقتراحى پاسخ گفته شود و ایمان نیاورید، نابودى شما حتمى است!
(آیه 7)- این آیه به پاسخ نخستین ایراد آنها در زمینه بشر بودن پیامبر (ص) پرداخته، مىگوید: «ما پیش از تو، جز مردانى که به آنان وحى مىکردیم، نفرستادیم» همه انسان بودند و از جنس بشر (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ).
این یک واقعیت تاریخى است که همگان از آن آگاهند «اگر شما نمىدانید از آگاهان بپرسید»(فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
(آیه 8)- این آیه توضیح بیشترى در مورد بشر بودن پیامبران مىدهد، مىگوید: «و ما پیامبران را پیکرهایى که غذا نخورند قرار ندادیم و آنها هرگز عمر جاویدان نداشتند» (وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدِینَ).
رهبر انسانها باید از جنس خودشان باشد، با همان غرایز، عواطف، احساسها، نیازها، و علاقهها، تا دردهاى آنها را لمس کند، و بهترین طریق درمان را با الهام گرفتن از تعلیماتش انتخاب نماید، تا الگو و اسوهاى براى همه انسانها باشد و حجت را بر همه تمام کند.
(آیه 9)- سپس به عنوان تهدید و هشدارى به منکران سرسخت و لجوج چنین مىگوید: ما به پیامبرانمان وعده داده بودیم که آنها را از چنگال دشمنان رهائى بخشیم و نقشههاى آنها را نقش بر آب کنیم، آرى «ما سرانجام به این وعده خود وفا کردیم و صدق آن را آشکار ساختیم، آنها و تمام کسانى را که مىخواستیم نجات دادیم و مسرفان را هلاک نمودیم»! (ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ).
آرى! همان گونه که سنت ما انتخاب کردن رهبران بشر از میان افراد بشر بود، این هم سنت ما بود که در برابر توطئههاى مخالفان از آنها حمایت کنیم و اگر اندرزهاى پى در پى در آنها مؤثر نیفتاد، صفحه زمین را از لوث وجودشان پاک سازیم.
(آیه 10)- این آیه در یک جمله کوتاه و پر معنى، به اکثر ایرادهاى مشرکان مجددا پاسخ داده، مىگوید: «ما بر شما کتابى نازل کردیم که وسیله بیدارى شما در آن است آیا تعقل نمىکنید»؟! (لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
هر کس آیات این کتاب را که مایه تذکر و بیدارى دل و حرکت اندیشه و پاکى جامعههاست بررسى کند به خوبى مىداند یک معجزه روشن و جاویدان است، با وجود این معجزه آشکار که از جهات مختلف آثار اعجاز در آن نمایان است- از جهت جاذبه فوق العاده، از جهت محتوا، احکام و قوانین، عقاید و معارف و ...- آیا باز در انتظار ظهور معجزه دیگرى هستید؟
البته بیدار کننده بودن قرآن جنبه اجبارى و الزامى ندارد، بلکه مشروط است به این که انسان خودش بخواهد و دریچههاى قلبش را به روى آن بگشاید.
اعظم :
آیه 1 : قلبمون رو اونقدر حب دنیا و مشغولیت به زینت ها و دست و پنجه کردن با این مضغولیات گرفته که فراموش کردیم حسابمون نزدیکه خیلی نزدیک . خداوندا خودت از غفلت نجاتمون بده
آیه 2 : در غفلتیم که این همه آیات قرآن ، این همه پستهای معرفتی ، این همه تذکر بر قلبهای غافلمون اثر نمی کنه و همه رو به بازی و شوخی می گیریم .
آیه 3 : آیه 3 : (لهو) یعنی سرگرم شدن به چیزی و بازماندن از امور مهمه
آیه 3 : (المزان )در ادامه آیه سابق می فرماید قلبهای ایشان سرگرم به مادیات است و به همین جهت ازمهمات خود فارغ مانده اند و چون قرآن را می شنوند با حالت پنهانی ، با یکدیگر نجوامی کنند و برای ابطال نبوت پیامبر، می گویند آیا جز این است که او هم بشری مانندشماست ؟ در واقع با این کلام می خواهند بگویند محال است که بشری که در ظاهر مانندماست ، از آسمان وحی دریافت نماید و جز این نیست که او فردی دروغگوست به همین دلیل هم در ادامه ، معجزه بودن آیات قرآن را زیر سؤال برده و آن را سحر می نامند ومی گویند از شما که دارای بینایی هستید و دو چشم سالم دارید بعید است که با سحر وجادوئی که از آوردن مانند آن عاجز هستید، تسلیم شده و به آن ساحر ایمان بیاورید،لذا نقض ادعای سحر بودن قرآن و اثبات اعجاز آن حجتی دال بر نبوت است .
آیه 4 : خداوند همه سخنهای پنهانی و آشکار ما رو میدونه
آیه 5 : (المیزان)حکایت سخنان کفار است که افتراء و تکذیب بر پیامبر را درجه به درجه شدت می دادند. ابتدا گفتار پیامبر را خوابهای پریشان نامیدند و گفتند که او این خوابهای آشفته را معجزه نبوت خود پنداشته و آن را کتاب آسمانی نامیده ، اما کار او و معلوماتش ازسحر هم بی ارزشتر است (چون سحر هر چه باشد علمی است و قواعدی دارد) سپس افترای خود را ترقی داده و گفتند این سخنان خواب پریشان نیست چون صاحب خواب عمدا دروغ نگفته ، بلکه هر چه در رؤیا دیده ، بازگو کرده اما این شخص عمدا افتراءمی زند، دوباره مطلب را ترقی داده و گفتند بلکه او شاعر است چون کسی که افتراءمی بندد از روی فکر افترا می زند اما شاعر خیال پرداز هر چه به نظرش می رسد به هم می بافد و چه بسا که ضروریات عقلی را هم در شعرش انکار کند و یا بر باطلی اصراربورزد، و چه بسا راستی را تکذیب کرده و دروغی را تصدیق کند، حالا که قرآن به این صورت است (یعنی خواب آشفته یا افترا یا شعر است ) پس ادعای نبوت او تمام نیست وباید آیتی دیگر برای ما بیاورد، همانطور که گذشتگان آوردند، یعنی همانطور که صالح شتری از کوه بیرون آورد یا موسی عصا را اژدها کرد او نیز باید برای ما چنین معجزاتی بیاورد و مانند رسولان گذشته بر رسالت خود حجتی مانند احتجاج آنها داشته باشد. اما مشرکان نبوت را رأسا انکار می کردند و اصولا قائل به نبوت نبودند و می گفتندکه محال است بشری از جانب خدا فرستاده شده باشد لذا آنها در افترائات وخواسته هایشان دچار تحیر بودند و نمی دانستند که چه می گویند، اما از گفتار آنها استفاده می شود که می خواهند بگویند اگر چنانچه پیامبر معجزه ای مانند معجزات انبیاء دیگربیاورد، ما به او ایمان خواهیم آورد.
آیه 6 : چون طبیعت همه انسانها یکی است و همه مانند هم اسرافگر و مستکبرند و ابدا در برابر حق تسلیم نمی شوند واینها هم اگر اصرار بورزند نتیجه کارشان هلاکت خواهد بود.
آیه 7 : اینکه مشرکان را به اهل کتاب ارجاع داد به جهت آن بود که علمای اهل کتاب مورد احترام مشرکین بوده و از طرف دیگر آنها در دشمنی با رسولخدا ص هم مرام مشرکین بودند و بالاترین فضل و حجت فضلی است که دشمن انسان به آن اعتراف کند.و خطاب در جمله (فاسئلوا) شامل هر کسی است که آن را بشنود، عالم باشد یا جاهل.
آیه 8: این دو صفت یعنی خوردن و مردن ، دو خاصه از خواص آشکاربشریت است . (و انبیا هم مستثنا نبودن )