323 . صفحه 323
سیزدهم آبان :
نفیسه :
نخست مىگوید: «چه بسیار شهرها و آبادیهاى ظالم و ستمگرى را در هم شکستیم» (وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً).
«و بعد از آنها قوم و جمعیت دیگرى را به روى کار (و به میدان آزمایش) آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ).
(آیه 12)- آنگاه شرح حال آنها را به هنگامى که دامنه عذاب در آبادى آنها گسترده مىشد، و وضع بیچارگى آنان را در مقابل مجازات الهى مشخص مىکند، مىگوید: «پس هنگامى که آنها احساس کردند عذاب الهى مىخواهد دامنشان را بگیرد، پا به فرار گذاردند» (فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ).
درست همانند یک لشکر شکست خورده که شمشیرهاى برهنه دشمن را پشت سر خود مىبینند و به هر سو پراکنده مىشوند.
(آیه 13)- اما به عنوان توبیخ و سرزنش به آنها گفته مىشود: «فرار نکنید و باز گردید به سوى زندگانى پر ناز و نعمتتان! و به سوى کاخها و قصرها و مسکنهاى پر زر و زیورتان، شاید (سائلان بیایند و) و از شما تقاضا کنند» (لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ).
این عبارت ممکن است اشاره به آن باشد که همواره در این زندگى پر ناز و نعمتى که داشتند سائلان و تقاضا کنندگان بر در خانههایشان رفت و آمد داشتند، با امید مىآمدند و محروم باز مىگشتند به آنها مىگوید: باز گردید و همان صحنههاى نفرت انگیز را تکرار کنید، و این در حقیقت یک نوع استهزاء و سرزنش است.
(آیه 14)- به هر حال آنها در این هنگام بیدار مىشوند، آنچه را قبلا شوخى مىپنداشتند به جدىترین صورت در برابر خویش مىبینند و فریادشان بلند مىشود «مىگویند: اى واى بر ما که ظالم و ستمگر بودیم»! (قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ).
(آیه 15)- اما این بیدارى اضطرارى که در برابر صحنههاى جدى عذاب براى هر کس پیدا مىشود بىارزش است، و اثرى در تغییر سرنوشت آنها ندارد، لذا قرآن در این آیه اضافه مىکند: «و همچنان این سخن را (واى بر ما ظالم و ستمگر بودیم) تکرار مىکردند تا آنها را درو کرده و خاموش ساختیم» (فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ).
(آیه 16)- آفرینش آسمان و زمین بازیچه نیست: از آنجا که در آیات گذشته این حقیقت منعکس بود که ظالمان بىایمان هدفى براى آفرینش خود جز عیش و نوش قائل نبودند، و در واقع عالم را بىهدف مىپنداشتند، قرآن مجید در اینجا براى ابطال این طرز فکر و اثبات وجود هدف با ارزشى براى آفرینش کل جهان مخصوصا انسانها چنین مىگوید: «ما آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست از روى بازى نیافریدیم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ).
این زمین گسترده، این آسمان پهناور، و این همه موجودات متنوع و بدیعى که در صحنه آنهاست نشان مىدهد، غرض مهمى در کار بوده است، آرى هدف این بوده که از یک سو بیانگر آن آفریننده بزرگ باشند و نشانهاى از عظمتش، و از سوى دیگر دلیلى بر «معاد» باشد و گرنه این همه غوغا براى این چند روز معنى نداشت.
(آیه 17)- این آیه مىگوید: اکنون که مسلم شد عالم بىهدف نیست، این هم مسلم است که هدف این آفرینش، سرگرمى خدا به امر خلقت نبوده است که این سرگرمى نامعقولى است «به فرض محال اگر مىخواستیم سرگرمى انتخاب کنیم چیزى متناسب خود انتخاب مىکردیم» (لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ).
این آیه بازگوى دو حقیقت است: نخست این که محال است هدف پروردگار سرگرمى خویشتن باشد.
سپس مىگوید: به فرض که هدف سرگرمى بود باید سرگرمى مناسب ذات او باشد، از عالم مجردات و مانند آن، نه عالم محدود ماده.
(آیه 18)- سپس با لحن قاطعى براى ابطال اوهام بىخردانى که دنیا را بىهدف یا تنها مایه سرگرمى مىپندارند چنین مىگوید: این جهان، مجموعهاى است از حق و واقعیت، چنین نیست که اساس آن بر باطل بوده باشد «بلکه ما حق را بر سر باطل مىکوبیم تا آن را هلاک سازد و این گونه باطل محو و نابود مىشود» (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ).
و در پایان آیه مىگوید: «اما واى بر شما از این توصیفى که (از بىهدفى عالم) مىکنید» (وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ).
یعنى ما همواره دلایل عقلى و استدلالات روشن و معجزات آشکار خود را در برابر پندارها و اوهام بیهوده گرایان قرار مىدهیم، تا در نظر اندیشمندان و صاحبان عقل، این پندارها در هم کوبیده و نابود شود.
(آیه 19)- در آیات گذشته سخن از این واقعیت بود که عالم هستى داراى هدف تکاملى حساب شدهاى است براى انسانها.
و از آنجا که ممکن است این توهم به وجود آید که خدا چه نیازى به ایمان و عبادت ما دارد؟ به پاسخ این سخن مىپردازد و مىگوید: «و تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن اویند» (وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«و آنها که نزد اویند [فرشتگان] هیچگاه از عبادتش استکبار نمىورزند، و هرگز خسته نمىشوند» (وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ).
(آیه 20)- «تمام شب و روز تسبیح مىگویند و کمترین ضعف و سستى به خود راه نمىدهند» (یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ).
با این حال او چه نیازى به طاعت و عبادت شما دارد، پس اگر دستور ایمان و عمل صالح و بندگى و عبودیت به شما داده، سود و فایدهاش متوجه خود شماست.
(آیه 21)- پس از آن که بیهودگى و بىهدفى عالم هستى در آیات گذشته، نفى شد در اینجا به مسأله وحدت معبود و مدیر و مدبر این جهان پرداخته، چنین مىگوید: «آیا آنها خدایانى از زمین برگزیدند، خدایانى که مىتوانند (موجودات زنده را) بیافرینند و در جهان پخش کنند»؟! (أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ).
(آیه 22)- این آیه یکى از دلایل روشن نفى «آلهه» و خدایان مشرکان را به این صورت بیان مىکند: «اگر در آسمان و زمین، معبودها و خدایانى جز اللّه بود هر دو فاسد مىشدند» و نظام جهان بر هم مىخورد (لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا).
«پس منزّه و پاک است خداوند، پروردگار عرش، از توصیفى که آنها مىکنند» (فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ).
این نسبتهاى ناروا، و این خدایان ساختگى و آلهه پندارى، اوهامى بیش نیستند و دامان کبریایى ذات پاک او با این نسبتهاى ناروا آلوده نمىگردد.
دلیلى که براى توحید و نفى آلهه در آیه فوق، آمده است، در عین سادگى و روشنى، یکى از براهین دقیق فلسفى در این زمینه است که دانشمندان از آن، به عنوان «برهان تمانع» یاد مىکنند، خلاصه این برهان را چنین مىتوان بیان کرد:
بدون شک نظام واحدى در این جهان حکمفرماست این هماهنگى قوانین و نظامات آفرینش از این حکایت مىکند که از مبدأ واحدى سرچشمه گرفته است چرا که اگر مبدأها متعدد بود و ارادهها مختلف، این هماهنگى هرگز وجود نداشت چرا که هر یک اقتضایى داشت و هر کدام اثر دیگرى را خنثى مىکرد و سرانجام جهان به فساد مىگرایید.
(آیه 23)- پس از آن که با استدلالى که در آیه قبل آمد توحید مدبر و اداره کننده این جهان اثبات شد، در این آیه مىگوید: او آن چنان حکیمانه جهان را نظم بخشیده که جاى هیچ ایراد و گفتگو در آن نیست آرى «هیچ کس نمىتواند بر کار او خرده بگیرد (و از آن سؤال کند) در حالى که دیگران چنین نیستند و در افعالشان جاى ایراد و سؤال بسیار است» (لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ).
دو گونه سؤال داریم، یک نوع سؤال توضیحى است که انسان مىخواهد نکته اصلى و هدف واقعى کارى را بداند، این گونه سؤال در افعال خدا نیز جایز است.
اما نوع دیگر، سؤال اعتراضى است، که مفهومش این است عمل انجام شده نادرست و غلط بوده مسلما این نوع سؤال در افعال خداوند حکیم معنى ندارد ولى جاى این گونه سؤال در افعال دیگران بسیار است.
(آیه 24)- این آیه مشتمل بر دو دلیل دیگر در زمینه نفى شرک است، که با دلیل گذشته مجموعا سه دلیل مىشود.
نخست مىگوید: «آیا آنها جز خدا معبودانى براى خود انتخاب کردهاند؟
بگو: دلیل خود را بیاورید» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ).
اشاره به این که اگر از دلیل گذشته دایر به این که نظام عالم هستى دلیل بر توحید است صرف نظر کنید لا اقل هیچ گونه دلیلى بر اثبات شرک و الوهیت این خدایان وجود ندارد، انسان عاقل چگونه مطلبى را بىدلیل مىپذیرد؟
سپس به آخرین دلیل اشاره کرده، مىگوید: این تنها من و همراهانم نیستیم که سخن از توحید مىگوییم، «این سخن کسانى است که با من هستند، و سخن کسانى [پیامبرانى] است که پیش از من بودند»! (هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی).
این همان دلیلى است که دانشمندان عقاید تحت عنوان اجماع و اتفاق پیامبران بر مسأله یگانگى خدا ذکر کردهاند.
و از آنجا که ممکن است گاهى کثرت بت پرستان براى بعضى مانع از پذیرش توحید گردد، چنین اضافه مىکند: «اما اکثر آنها حق را نمىدانند لذا از آن روى گردانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).
همیشه مخالفت کردن اکثریت نادان در بسیارى از جامعهها دلیلى بوده است، براى اعراض ناآگاهان، و قرآن تکیه بر این اکثریت را شدیدا محکوم کرده است.
اعظم :
آیه 11 : اگر ظلم به صورت یک سیره و روش در آید، قهر الهى را در پى خواهد داشت. «کانت ظالمة» لکن اگر ظلمى مداوم نباشد و انسان با متوجّه شدن آن توبه کند آن قهر را به دنبال نخواهد داشت).
آیه 11 : نابود ساختن وایجاد کردن، براى خداوند تفاوتى ندارد. «قصمنا... انشأنا»
آیه 12 : هیچ کس را در مقابل قهر خداوند، تاب مقاومت نیست. «یرکضون» (مغرورها نیز بهنگام خطر، صحنه را خالى کرده و مىگریزند.)
آیه15 : جار و جنجالهاى تبلیغاتى، ستایشها و تملّقها، و تهدیدها و ارعابها در محضر الهى محکوم به خاموشى است. «خامدین»
آیه 16 : کسى که هدفش بازیگرى است، وسایل بازى مىسازد، نه جهان بىنهایتى که تنها، سلّول و اتم آن عصرها و نسلها را به مطالعه پیرامون آن واداشته است. «و ما بینهما لاعبین»
آیه 17 :(لعب ) یعنی هر عملی که با نظمی خاص انجام شود اما غرض عقلائی نداشته باشد بلکه به منظور غرضی خیالی و وهمی انجام شود. (لهو) نیز چنانچه گفتیم عملی است که انسان را از اشتغال به امور مهمه باز می دارد وچون لعب بشر را به سوی خود جذب کرده و از اشتغال به کارهای واقعی و عقلائی بازمی دارد، لعب هم از مصادیق او خواهد بود.
آیه 18 : پیروزى حقّ، اراده و خواست خداوند و جلوهاى از هدفدارى نظام آفرینش است. «بل نقذف بالحقّ»
آیه 18 : حکومت چند روزهى باطل، بر اساس سنت مهلت دادن الهى است و عاقبت از آن متقین و اهل حقّ است. «فاذا هو زاهق»
آیه 19 : ریشهى ترک عبادت، تکبّر است. «لا یستکبرون عن عبادته»
آیه 20 :تداوم عبادت، به آن ارزش مىدهد. «یسبحون اللیل والنّهار - لا یفترون»
آیه 22: تعدّد در مدیریّت، مایهى از هم پاشیدگى و فساد است. «آلهة - لفسدتا»
آیه 23: کسى مىتواند سؤال کند که طلبى و یا حقّى داشته باشد و هیچ کس از خداوند طلبى و یا بر او حقّى ندارد. «لا یسئل»
آیه 24 :کتب آسمانى مایه زنده شدن فطرت خفته و یادآور دانستههاى فراموش شده است. «ذکر من معى و ذکر من قبلى »