336 . صفحه 336
بیست و ششم آبان :
نفیسه :
(آیه 31)- از آنجا که در آیه قبل تأکید روى مسأله توحید و اجتناب از هرگونه بت و بت پرستى شده بود، در اینجا نیز همین مسأله مهم را دنبال کرده، مىگوید:
مراسم حج و گفتن لبیک را در حالى انجام دهید که: «قصد و برنامه شما خالص براى خدا باشد، و هیچ گونه شرکى در آن راه نیابد» (حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ).
آیه فوق مسأله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرک اصلى در حجّ و عبادات بطور کلى یاد آور مىشود، چرا که روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتى است که هیچ گونه انگیزه غیر خدایى و شرک در آن نباشد.
سپس ترسیم بسیار گویا و زندهاى از وضع حال مشرکان و سقوط و بدبختى و نابودى آنها مىکند و چنین مىگوید: «و کسى که شریک براى خدا قرار دهد، گویى از آسمان سقوط کرده، و پرندگان در وسط هوا او را مىربایند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خوارى مىافتد) و یا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تند باد او را به جاى دور دستى پرتاب مىکند» (وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ).
در حقیقت آسمان کنایه از «توحید» است و شرک سبب سقوط از این آسمان مىگردد، مسلما کسى که از آسمان سقوط مىکند، قدرت تصمیم گیرى را از دست مىدهد، با سرعت و شتابى که هر لحظه فزونى مىگیرد به سوى نیستى پیش مىرود و سرانجام در چنگال شیطان و هوى و هوسهاى سرکش محو و نابود مىگردد.
(آیه 32)- این آیه بار دیگر یک جمع بندى روى مسائل حج و تعظیم شعائر الهى کرده، مىگوید: «مطلب چنین است» که گفته شد (ذلِکَ).
«و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد و (به نشانههاى آئین خدا و پرچمهاى اطاعت او) احترام بگذارد این از تقواى دلهاست» (وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ).
«شعائر اللّه» به معنى «نشانههاى پروردگار» است که شامل سرفصلهاى آئین الهى و برنامههاى کلى و آنچه در نخستین برخورد با این آیین چشمگیر است و از جمله مناسک حجّ مىباشد که انسان را به یاد خدا مىاندازد.
کوتاه سخن این که تمام آنچه در برنامههاى دینى وارد شده و انسان را به یاد خدا و عظمت آئین او مىاندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلهاست.
(آیه 33)- از بعضى از روایات چنین استفاده مىشود که گروهى از مسلمانان عقیده داشتند هنگامى که شترى یا یکى دیگر از چهارپایان به عنوان قربانى تعیین مىشد و از راههاى دور و نزدیک آن را با خود به سوى احرامگاه، و از آنجا به سوى سرزمین مکّه مىآوردند، نباید بر آن مرکب سوار شد، و نباید شیر آن را بدوشند و از آن استفاده کنند، و بکلى آن را از خود جدا مىپنداشتند، قرآن این تفکر خرافى را نفى کرده، مىگوید: «در آن (حیوانات قربانى) منافعى براى شماست تا زمان معینى [روز ذبح آنها] فرا رسد» (لَکُمْ فِیها مَنافِعُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
در پایان آیه در مورد سرانجام کار قربانى چنین مىگوید: «سپس محل آن خانه قدیمى و گرامى (کعبه) است» (ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
و به این ترتیب مادام که حیوانات مخصوص قربانى به محل قربانگاه نرسیدهاند مىتوان از آنها بهره گرفت و پس از وصول به قربانگاه باید وظیفه قربانى کردن را درباره آنها انجام داد.
(آیه 34)-در ارتباط با آیات گذشته و از جمله دستور قربانى ممکن است این سؤال پیش آید که این چگونه عبادتى است که در اسلام تشریع شده که براى خدا و براى جلب رضاى او حیوانات را قربانى کنند مگر خداوند نیاز به قربانى دارد؟ و آیا این کار در ادیان دیگر نیز بوده است یا مخصوص مشرکان بوده؟
قرآن براى روشن ساختن این مطلب چنین مىگوید: این منحصر به شما نیست که مراسم ذبح و قربانى براى خدا دارید «براى هر امتى قربانگاهى قرار دادیم تا نام خدا را (به هنگام قربانى) بر چهارپایانى که به آنها روزى دادهایم ببرند» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ).
و لذا در پایان آیه مىفرماید: «و خداى شما معبود واحدى است» و برنامه او هم برنامه واحدى است (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
اکنون که چنین است: «در برابر (فرمان) او تسلیم شوید» (فَلَهُ أَسْلِمُوا).
«و بشارت ده متواضعان و تسلیم شوندگان (در برابر فرمانهاى پروردگار) را» (وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ).
(آیه 35)- در این آیه صفات «مخبتین» (تواضع کنندگان) را در چهار قسمت- که دو قسم جنبه معنوى و روانى دارد و دو قسمت جنبه جسمانى- توضیح مىدهد:
نخست مىگوید: «همانها که چون نام خدا برده مىشود دلهایشان پر از خوف (پروردگار) مىگردد» (الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
نه این که از غضب او بىجهت بترسند، و یا در رحمت او شک و تردید داشته باشند، بلکه این ترس به خاطر مسؤولیتهایى است که بر دوش دارند و شاید در انجام آن کوتاهى کردهاند، این ترس به خاطر درک مقام با عظمت خداست.
دیگر این که: «آنها در برابر حوادث دردناکى که در زندگیشان رخ مىدهد صبر و شکیبایى پیش مىگیرند» (وَ الصَّابِرِینَ عَلى ما أَصابَهُمْ).
عظمت حادثه هر قدر زیاد و ناراحتى آن هر قدر سنگین باشد در برابر آن زانو نمىزنند لب به کفران نمىگشایند و خلاصه ایستادگى مىکنند و پیش مىروند و پیروز مىشوند.سوم و چهارم این که: «آنها نماز را بر پا مىدارند و از آنچه به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند» (وَ الْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
از یک سو ارتباطشان با خالق جهان محکم است و از سوى دیگر پیوندشان با خلق خدا مستحکم.
(آیه 36)- قربانى براى چیست؟ باز در اینجا سخن از مراسم حج و شعائر الهى و مسأله قربانى است، نخست مىگوید: «شترهاى چاق و فربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار دادیم» (وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).
آنها از یک سو به شما تعلق دارند، و از سوى دیگر از شعائر و نشانههاى خداوند در این عبادت بزرگ هستند، چرا که قربانى حجّ یکى از مظاهر روشن این عبادت است.
سپس اضافه مىکند: «در آنها براى شما خیر و برکت است» (لَکُمْ فِیها خَیْرٌ).
از یک سو از گوشت آنها استفاده مىکنید و دیگران را اطعام مىنمائید و از سوى دیگر به خاطر این ایثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوى آن بهرهمند خواهید شد و به پیشگاه او تقرب مىجوئید.
سپس کیفیت قربانى کردن را در یک جمله کوتاه چنین بیان مىکند: «نام خدا را (هنگام قربانى کردن) در حالى که به صف ایستادهاند بر آنها ببرید» (فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها صَوافَّ).
بدون شک ذکر نام خدا به هنگام ذبح حیوانات یا نحر کردن شتر کیفیت خاصى ندارد و هر گونه نام خدا را ببرند کافى است.
منظور از واژه «صَوافَّ» این است که دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى که ایستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر، زیاد تکان به خود ندهد و فرار نکند.
طبیعى است هنگامى که مقدارى خون از تن او مىرود دستهایش سست مىشود و به روى زمین مىخوابد، و لذا در ذیل آیه مىفرماید: «هنگامى که پهلویشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخورید و مستمندان قانع و فقیران را نیز از آن اطعام کنید» (فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ). جمله «فَکُلُوا مِنْها» (از آن بخورید) ظاهر در این است که واجب است «حجاج» چیزى از قربانى خود را نیز بخورند، و شاید این براى رعایت مساوات میان آنها و مستمندان باشد.
سرانجام آیه را چنین پایان مىدهد: «این گونه ما آنها را مسخّرتان ساختیم تا شکر خدا را به جا آورید» (کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
و راستى این عجیب است حیوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آن چنان تسلیم است که اجازه مىدهد انسانى پاهاى او را محکم ببندد، و او را نحر کند.
(آیه 37)- این آیه در واقع پاسخى است به این سؤال که خدا چه نیازى به قربانى دارد؟ و اصولا فلسفه قربانى کردن چیست؟ مگر این کار نفعى به حال خدا دارد مىفرماید: «نه گوشتها و نه خونهاى آنها هرگز به خدا نمىرسد» (لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها).
اصولا خدا نیازى به گوشت قربانى ندارد، او نه جسم است نه نیازمند، او وجودى است کامل و بىانتها از هر جهت.
«بلکه آنچه به او مىرسد تقوا و پرهیزکارى و پاکى اعمال شماست» (وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ).
به تعبیر دیگر: هدف آن است که شما با پیمودن مدارج تقوا در مسیر یک انسان کامل قرار گیرید و روز به روز به خدا نزدیکتر شوید، قربانى درس ایثار و فدا کارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا به شما مىآموزد، و درس کمک به نیازمندان و مستمندان.
این تعبیر که «خون آنها نیز به خدا نمىرسد» ظاهرا اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است که هرگاه حیوانى را قربانى مىکردند خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و دیوار کعبه مىپاشیدند، و بعضى از مسلمانان ناآگاه بىمیل نبودند که در این برنامه خرافى از آنها تبعیت کنند، آیه فوق نازل شد و آنها را نهى کرد.سپس بار دیگر به نعمت تسخیر حیوانات اشاره کرده، مىگوید: «این گونه (خداوند) چارپایان را مسخر شما کرد تا خدا را به خاطر این که شما را هدایت کرده بزرگ بشمرید و تکبیر گویید» (کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداکُمْ).
هدف نهایى این است که به عظمت خدا آشنا شوید، و لذا در پایان آیه مىگوید: «و بشارت ده نیکوکاران را» (وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ).
آنها که از این نعمتهاى الهى در طریق اطاعت او بهره مىگیرند و وظائف خود را به نیکوترین وجه انجام مىدهند و مخصوصا از انفاق در راه خدا کوتاهى نمىکنند.
(آیه 38)- و از آنجا که مقاومت در برابر خرافات مشرکان که در آیات قبل به آن اشاره شد ممکن است آتش خشم این گروه متعصب و لجوج را بر انگیزد و سبب درگیریهاى کوچک و بزرگ شود خداوند در این آیه مؤمنان را به کمک خود دلگرم ساخته، مىگوید: «خداوند از کسانى که ایمان آوردهاند دفاع مىکند» (إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا).
بگذار طوائف و قبائل عرب و یهود و نصارا و مشرکان شبه جزیره دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود کنند، ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است، وعده بقاى اسلام تا دامنه قیامت! این وعده الهى حکمى است جارى و سارى در تمام اعصار و قرون، مهم آن است که ما مصداق «الَّذِینَ آمَنُوا» باشیم که دفاع الهى به دنبال آن حتمى است.
و در پایان آیه موضع مشرکان و هم مسلکان آنها را در پیشگاه خدا با این عبارت روشن مىسازد «خداوند هیچ خیانکار کفران کنندهاى را دوست ندارد»! (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ). همانها که براى خدا شریک قرار دادند، و حتى به هنگام گفتن «لبیک» تصریح به نام بتها نمودند.
اعظم :
ایه 31:
(حنیف ) یعنی چیزی که از دو طرف افراط و تفریط به جانب وسط تمایل داشته ومعتدل باشد. و مراد از حنیف بودن مردم برای خدا این است که مردم از جانب بتها به سوی خدا مایل گردند و به او شرک نورزند
ایه 31: چه تشبیه جالب و قابل تاملی برای انسان مشرک
ایه 32:
چون حقیقت تقوی و از مصادیق تقوی آن است که انسان از ناخشنودی و سخط الهی احتراز کند و از محرمات او اجتناب نمایدکه این عمل امری معنوی و قائم به دل انسان است .
ایه 34:
ل مساءله ((قربانى )) همیشه سؤ ال انگیز بوده است ، البته این سؤ الات بیشتر به خاطر مسائل خرافى پیش مى آمد که با این عبادت آمیخته شده ، مانند قربانى کردن مشرکان براى بتها با برنامه هاى خاصى که داشتند، ولى ذبح حیوان به نام خدا و براى جلب رضاى او که سمبلى براى آمادگى انسان براى فداکارى و قربانى شدن در راه او است ، سپس استفاده کردن از گوشت آن براى اطعام فقراء و مانند آن امرى است منطقى و کاملا قابل درک
ایه 36:
(قانع ) یعنی فقیری که هر چه به او بدهند قناعت می کند، خواه درخواست هم بکند یا نه . اما (معتر) فقیری است که برای سؤال و درخواست حاجت نزد انسان بیاید
ایه 36: (قانع ) یعنی فقیری که هر چه به او بدهند قناعت می کند، خواه درخواست هم بکند یا نه . اما (معتر) فقیری است که برای سؤال و درخواست حاجت نزد انسان بیاید
ایه 38:
ی مشرکان خائن و ناسپاس رادوست نمی دارد زیرا مؤمنان رعایت امانت خدا (دین الهی ) را کردند و نعمت او راشکرگزاردند اما مشرکین در امانت دین و دعوت حقه پیامبر ص ـ که خداوند آن رادر فطرتشان به ودیعه نهاده بود تا به سعادت دنیا و آخرت برسند ـ خیانت ورزیدند و دربرابر نعمتهای ظاهری و باطنی که خدا روزی ایشان کرده بود کفران و ناسپاسی کردند.