180 . صفحه 180
بیست و چهارم خرداد :
نفیسه :
(آیه 26)- بار دیگر قرآن دست مسلمانان را گرفته و به گذشته تاریخشان باز مىگرداند و به آنها حالى مىکند که در چه پایهاى بودید و اکنون در چه مرحلهاى قرار دارید تا درسى را که در آیات قبل به آنها آموخت به خوبى درک کنند.مىگوید: «به خاطر بیاورید آن زمان را که شما گروهى کوچک و ناتوان بودید و در چنگال دشمنان گرفتار، و آنها شما را به ضعف و ناتوانى کشانده بودند»!(وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ).«آن چنان که مىترسیدید مشرکان و مخالفان شما را بسرعت بربایند» (تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ).این تعبیر، نهایت ضعف و کمى نفرات مسلمانان را در مکّه قبل از هجرت در برابر مشرکان نیرومند و یا بعد از هجرت در مقابل قدرتهاى بزرگ آن روز همانند ایران و روم آشکار مىسازد.«ولى خداوند شما را پناه داد» (فَآواکُمْ).«و با یارى خود شما را تقویت کرد» (وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ).«و از روزیهاى پاکیزه شما را بهرهمند ساخت» (وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).«شاید شکر نعمت او را به جا آرید» (لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
(آیه 27)-نقل شد، که پیامبر دستور داد یهود «بنى قریظه» را محاصره کنند این محاصره 21 شب ادامه یافت لذا ناچار شدند پیشنهاد صلحى همانند صلحى که برادرانشان از طائفه«بنى نضیر» کرده بودند بکنند به این ترتیب که از سرزمین مدینه کوچ کرده و به سوى شام بروند.پیامبر از این پیشنهاد امتناع کرد و فرمود: تنها باید حکمیّت «سعد بن معاذ» را بپذیرید آنها تقاضا کردند که پیامبر «ابولبابه» را نزد آنها بفرستد و «ابولبابه» با آنها سابقه دوستى داشت و خانواده و فرزندان و اموالش نزد آنها بود.پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ابولبابه را نزد آنها فرستاد آنها با «ابولبابه» مشورت کردند که آیا صلاح است حکمیت «سعد بن معاذ» را بپذیرند؟ ابولبابه اشاره به گلوى خود کرد یعنى اگر بپذیرید کشته خواهید شد.پیک وحى خدا جبرئیل این موضوع را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خبر داد.ابولبابه مىگوید: هنوز گام برنداشته بودم متوجه شدم که من به خدا و پیامبر خیانت کردم- این آیه و آیه بعد در باره او نازل شد.در این هنگام «ابولبابه» سخت پریشان گشت بطورى که خود را با طنابى به یکى از ستونهاى مسجد پیامبر بست. هفت شبانه روز گذشت نه غذا خورد و نه آب نوشید آن چنان که بىهوش به روى زمین افتاد خداوند توبه او را پذیرفت.
نخست خداوند روى سخن را به مؤمنان کرده و مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ).خیانت به خدا و پیامبر آن است که اسرار نظامى مسلمانان را در اختیار دیگران بگذارند، و یا دشمنان را در مبارزه خود تقویت کنند.سپس مىگوید: «در امانات خود نیز خیانت نکنید در حالى که مىدانید» این کار گناه بزرگى است! (وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).«خیانت» به معناى خوددارى از پرداخت حقّى است که انسان پرداختن آن را تعهد کرده و امانت گرچه معمولا به امانتهاى مالى گفته مىشود ولى در منطق قرآن مفهوم وسیعى دارد که تمام شؤون زندگى اجتماعى و سیاسى و اخلاقى را در برمىگیرد.
(آیه 28)- در این آیه به مسلمانان هشدار مىدهد که مواظب باشند علاقه به امور مادى و منافع زود گذر شخصى پرده بر چشم و گوش آنها نیفکند و مرتکب خیانتهایى که سرنوشت جامعه آنها را به خطر مىافکند نشوند، مىگوید: «و بدانید اموال و اولاد شما وسیله آزمایش و امتحان شما هستند» (وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ).باید اگر یک روز لغزشى از ما سر زد «ابولبابه» وار در مقام جبران لغزش برآییم و حتى اموالى که سبب چنین لغزشى شده است در این راه قربانى کنیم.و در پایان آیه به آنها که از این دو میدان امتحان پیروز بیرون مىآیند بشارت مىدهد که: بدانید «پاداش بزرگ نزد پروردگار است» (وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ).هر قدر عشق به فرزند بزرگ جلوه کند، و هر اندازه اموالى که مورد نظر است زیاد و مهم و جالب باشد، باز اجر و پاداش پروردگار از آنها برتر و عالىتر و بزرگتر است.
(آیه 29)- ایمان و روشن بینى: در آیات گذشته یک سلسله دستورات حیات بخش که ضامن سعادت مادى و معنوى بود بیان شد ولى به کار بستن آنها جز در سایه تقوا میسّر نیست، لذا در این آیه به چهار نتیجه و ثمره براى تقوا و پرهیزکارى اشاره شده است، نخست مىفرماید:«اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر تقوا پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید به شما نورانیت و روشن بینى خاصى مىبخشد که بتوانید حق را از باطل به خوبى تشخیص دهید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً).لذا در حالات مردان و زنان پرهیزکار روشن بینىهایى مشاهده مىکنیم که هرگز از طریق علم و دانش معمولى قابل درک نیست، آنها بسیارى از حوادث را که در لابلاى آشوبهاى اجتماعى ریشه آن ناشناخته است به خوبى مىشناسند و چهرههاى منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فریبنده مىبینند.از سوى دیگر به کار افتادن نیروها و انرژیها و هدر رفتن این سرمایهها در راه گناه موجب مىشود که مردم از نظر درک و اطلاع، در سطحى پایین قرار گیرند و افکار منحطى داشته باشند هر چند در صنایع و زندگى مادى پیشروى کنند.سپس مىگوید: علاوه بر تشخیص حق از باطل نتیجه پرهیزکارى این است که «خداوند گناهان شما را مىپوشاند و آثار آن را از وجود شما برمىدارد» (وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ).به علاوه «شما را مشمول آمرزش خود قرار مىدهد» (وَ یَغْفِرْ لَکُمْ).و پاداشهاى فراوان دیگرى در انتظار شماست که جز خدا نمىداند زیرا «خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است» (وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
این چهار اثر، میوههاى درخت تقوا و پرهیزکارى هستند و وجود رابطه طبیعى در میان تقوا و پارهاى از این آثار مانعى از آن نمىشود که همه آنها را به خدا نسبت بدهیم.«تکفیر سیئات» اشاره به آثار روانى و اجتماعى گناهان دارد که در پرتو تقوا و پرهیزکارى از میان مىرود، و «غفران» اشاره به مسأله عفو و بخشش خداوند و رهایى از مجازات است.
(آیه 30)-گروهى از قریش و اشراف مکّه از قبایل مختلف در «دارالندوه»(محل انعقاد جلسات مشورتى بزرگان مکّه) اجتماع کردند تا در باره خطرى که از ناحیه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را تهدید مىکرد بیندیشند.(مىگویند) در اثناء راه پیرمرد خوش ظاهرى به آنها برخورد کرد که در واقع همان شیطان بود (یا انسانى که داراى روح و فکر شیطانى) از او پرسیدند کیستى؟گفت: پیرمردى از اهل نجد هستم خواستم خیرخواهى خود را از شما دریغ ندارم.گفتند: بسیار خوب داخل شو! او هم همراه آنها به دار الندوه وارد شد.یکى از حاضران رو به جمعیت کرد و گفت: در باره این مرد (اشاره به پیامبر اسلام) باید فکرى کنید، زیرا به خدا سوگند بیم آن مىرود که بر شما پیروز گردد. یکى پیشنهاد کرد او را «حبس» کنید تا در زندان جان بدهد ....پیر مرد نجدى این نظر را ردّ کرد.دیگرى گفت: او را از میان خود بیرون کنید تا از دست او راحت شوید.
پیرمرد نجدى گفت: به خدا سوگند این هم عقیده درستى نیست.«ابوجهل» گفت: من عقیدهاى دارم که غیر از آن را صحیح نمىدانم!گفتند: چه عقیدهاى؟گفت: از هر قبیلهاى جوانى شجاع و شمشیر زن را انتخاب مىکنیم و به دست هر یک شمشیر برندهاى مىدهیم تا در فرصتى مناسب دسته جمعى به او حمله کنند.
پیرمرد نجدى (با خوشحالى) گفت: به خدا رأى صحیح همین است و این پیشنهاد به اتفاق عموم پذیرفته شد.جبرئیل فرود آمد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که شب را در بستر خویش نخوابد.
پیامبر شبانه به سوى غار (ثور) حرکت کرد و سفارش نمود على علیه السّلام در بستر او بخوابد- تا کسانى که از درز در مراقب بستر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند او را در بسترش خیال کنند و تا صبح مهلت دهند و او از منطقه خطر دور شود.هنگامى که صبح شد و به خانه ریختند و جستجو کردند على علیه السّلام را در بستر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دیدند و به این ترتیب خداوند نقشههاى آنان را نقش بر آب کرد.پیامبر سه روز در غار ماند- و هنگامى که دشمنان همه بیابانهاى مکّه را جستجو کردند و خسته و مأیوس بازگشتند او به سوى مدینه حرکت کرد.
سرآغاز هجرت- این آیه اگرچه اشاره به جریان هجرت دارد ولى مسلما در مدینه نازل شده است.نخست مىگوید: «به خاطر بیاور زمانى را که مشرکان مکّه نقشه مىکشیدند که تو را یا به زندان بیفکنند و یا به قتل رسانند و یا تبعید کنند»(وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ).سپس اضافه مىکند:«آنها نقشه مىکشند و چاره مىاندیشند، و خداوند هم چاره جویى و تدبیر مىکند و خداوند بهترین چاره جویان و مدبّران است» (وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ).
آنها حداکثر نیروى فکرى و جسمانى خویش را براى نابود کردن پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به کار بردند، و حتى یکصد شتر که در آن روز سرمایه عظیمى بود براى یافتن پیامبر جایزه تعیین کردند و افراد بسیارى کوهها و بیابانهاى اطراف مکّه را زیر پاگذاردند، و حتى تا دم در غار آمدند ولى خداوند با یک وسیله بسیار ساده و کوچک- چند تار عنکبوت- همه این طرحها را نقش بر آب کرد، و با توجه به این که مسأله هجرت سر آغاز مرحله نوینى از تاریخ اسلام بلکه تاریخ بشریت بود نتیجه مىگیریم که خداوند به وسیله چند تار عنکبوت مسیر تاریخ بشریت را تغییر داد! این منحصر به جریان هجرت نیست بلکه تاریخ انبیاء نشان مىدهد که همواره خداوند براى درهم کوبیدن گردنکشان از سادهترین وسائل استفاده مىکرده گاهى از وزش باد، و زمانى از انبوه پشهها، و گاهى از پرنده کوچک ابابیل، و مانند اینها، تا ضعف و ناتوانى بشر را در برابر قدرت بىپایانش آشکار سازد، و او را از فکر طغیان و سرکشى باز دارد.
(آیه 31)- بیهوده گویان! در آیه گذشته نمونهاى از منطق عملى «مشرکان» خرافى مکّه بیان شد، در اینجا نمونهاى از منطق فکرى آنها منعکس شده است تا روشن شود که آنها نه داراى سلامت فکر بودند و نه درستى عمل، بلکه همه برنامههایشان بىاساس و ابلهانه بود! نخست مىگوید:«هنگامى که آیات ما بر آنها خوانده شود مىگویند آن را شنیدیم (اما چیز مهمّى نیست) اگر بخواهیم مثل آن را مىگوییم»! (وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا).«اینها (که محتواى مهمى ندارد) همان افسانههاى پیشینیان است»! (إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).این سخن را در حالى مىگفتند که بارها به فکر مبارزه با قرآن افتاده، و از آن عاجز گشته بودند و به خوبى مىدانستند که توانایى بر معارضه با قرآن ندارند.
(آیه 32)- در این آیه منطق عجیب دیگرى را بازگو مىکند، مىگوید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که (دست به دعا برمىداشتند و) مىگفتند: خداوندا! اگر این (آیین و این قرآن) حق و از ناحیه توست بارانى از سنگ از آسمان بر سر ما فرود آورد»!(وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ).«یا به عذاب دردناک (دیگرى) ما را گرفتار کن» (أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ).این سخن را به خاطر آن مىگفتند که بر اثر شدت تعصّب و لجاجت چنان مىپنداشتند که آیین اسلام صد در صد بىاساس است و گر نه کسى که احتمال حقّانیت آن را مىدهد چنین نفرینى به خود نمىکند.
(آیه 33)- در آیات گذشته دو ایراد از ناحیه مخالفان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شد که یکى از آنها باطل بودنش واضح بوده، لذا قرآن به پاسخ آن نپرداخته، و آن این که گفتند: «ما اگر بخواهیم مىتوانیم مثل قرآن را بیاوریم».ایراد دوم آنها این بود که اگر این آیات حق است و از طرف خداست پس باید ما را مجازات کند و بلا بر ما فرود آرد قرآن در اینجا به آنها چنین پاسخ مىدهد:«هیچ گاه خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالى که تو در میان آنها هستى» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ).سپس اضافه مىکند:«همچنین خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالى که استغفار کنند» و از او تقاضاى عفو نمایند (وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ).مفهوم آیه اختصاص به مردم عصر پیامبر ندارد بلکه یک قانون کلى درباره همه مردم است، لذا در حدیث معروفى از حضرت على علیه السّلام مىخوانیم: «در روى زمین دو وسیله امنیت از عذاب الهى بود یکى از آنها (که وجود پیامبر بود) برداشته شد. هم اکنون به دومى (یعنى استغفار) تمسک جویید سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».
اعظم :
ایه 26:
یاد اوری دوران ضعف گذشته و مقایسه اون با دوران پیروز و قوت امروز مایه ایجاد شکرگزاری در انسان هستش
ایه 27:
خیانت کردن با ابمان داشتن در تناقضه
ایه 27 : امانتدای اونقدر مهمه که در حدیثی از پیامبر داریم که نماز و روزه مردم شما را نفریبد که ممکنه از روی عادت باشه
مردم را با راستگویی و ادای امانت بشناسین
ایه 28:
امتحان با مال و فرزند همه گیره
کسی ازش در نمیره
یکی با داشتنش یکی با نداشتنش
یکی با تصمیم به داشتن و نداشتنش
با کم و زیادش
با .....
خلاصه جز امتحانهای سخت خداونده
ایه 28:
خیلی از حرامخواریها دله دزدیها و حق خوریها و ناعدالتیها به خاطر عشق به مال و فرزنده
حتی در ابعاد کوچیک وقتی به خاطر دوست داشتن فرزند خودمون بین اون و دوستاش بد داروی می کنیم تا ابعاد بزرگ
ایه 29 :
ادمی که نقوا داره
مطابق امیال نفسانیش کار نمی کنه و مطابق دستور خداوند میش میره
تو همین دنیا جایزه اش رو می گیره
قوه تشخیص راه درست از راه غلط
....
ممکنه حتی کسی سواد درست و حسابی نداشته باشه ولی تقوای درونیش تو زندگیش راه درست رو از غلط بهش نشون بده
درست زندگی کنه
....
تقوا تو اون امتحان ایه قبل هم ادم رو یاری میکنه که پیروز شه
ایه 30 :
یاداوری کمک های غیبی خداوند و دست قهار خداوند در حل مشکلات و سختیها کلی به ادم امیدواری ادامه راه میده
ایه 31:
الان هم این حرف رو میزنن
ایه 32:
ادم لجباز تا مرز دعا برای نابودی خودش پیش میره
حاضره حتی بمیره ولی ادعاش به کرسی بشینه
خیلی عجیبه
واقعا جزء صفات منفوره
لجبازی و عناد در مقابل حق
ایه 33:
استغفار مانع بلاست
چقدر اون روایتی که نفیسه جان ذیل این ایه نوشتن جالب بود