173 . صفحه 173
هفدهم خرداد :
نفیسه :
(آیه 171)- آخرین سخن درباره قوم یهود: این آیه آخرین آیهاى است که در این سوره پیرامون زندگى بنى اسرائیل سخن مىگوید و در آن سرگذشت دیگرى را به جمعیت یهود یادآورى مىکند، سرگذشتى که هم درس عبرت است و هم دلیل بر سپردن یک پیمان، مىگوید: به خاطر بیاورید «هنگامى که کوه را بالاى سر آنها قرار دادیم، آنچنان که گویى سایبانى بر سر آنها بود»(وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ).«و آنچنان که آنها گمان بردند بر سرشان سقوط خواهد کرد» (وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ). وحشت و اضطراب سراسر وجودشان را گرفت، و به تضرع افتادند.در همان حال به آنها گفتیم «آنچه را از احکام به شما دادهایم با جدیت و قوت بگیرید» (خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ).«و آنچه در آن مانده است به خاطر داشته باشید تا پرهیزکار شوید» (وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ). از کیفر خدا بترسید و به پیمانهایى که در آن از شما گرفتهایم عمل کنید.
یعنى، تمام رسالت موسى (ع) و سایر انبیاء و مبارزات درگیریهاى مستمر و سخت آنان، و ناراحتیها و شداید طاقت فرسایى که تن به آن دادند، همه براى آن بوده است که فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاکى و تقوا در میان همه بطور کامل اجرا گردد.
(آیه 172)- پیمان نخستین و عالم ذر: این آیه اشارهاى به «توحید فطرى» و وجود ایمان به خدا در اعماق روح آدمى است و به همین جهت بحثهایى را که در آیات گذشته این سوره در زمینه «توحید استدلالى» بوده است تکمیل مىکند.خداوند روى سخن را در این آیه به پیامبر کرده، نخست چنین مىگوید:به خاطر بیاور «موقعى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّیه آنها را برگرفت و آشکار ساخت و آنها را گواه بر خویشتن نمود (و از آنها پرسید:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنها همگى گفتند: آرى! گواهى مىدهیم» (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا).سپس اشاره به هدف نهایى این سؤال و جواب و گرفتن پیمان از فرزندان آدم در مسأله توحید نموده، مىفرماید:این کار را خداوند به این جهت انجام داد «که در روز قیامت نگویید ما از این موضوع (توحید و شناسایى خدا) غافل بودیم» (أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ).
(آیه 173)- در این آیه اشاره به هدف دیگر این پیمان کرده، مىگوید: این پیمان را به خاطر آن گرفتیم که «نگویید: پدران ما پیش از ما بت پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم (و چارهاى جز تبعیت از آنها نداشتیم) آیا ما را به گناه افراد بیهوده کار مجازات مىکنى» (أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ).
(آیه 175)- دانشمندى که در خدمت فراعنه در آمد: در اینجا اشاره به یکى دیگر از داستانهاى بنى اسرائیل شده است.نخست روى سخن را به پیامبر کرده، مىگوید:«و بر آنها بخوان داستان آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى سر انجام خود را از آن تهى ساخت و گرفتار وسوسههاى شیطان گشت و از گمراهان گردید» (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ).
(آیه 176)- در این آیه این موضوع را چنین تکمیل مىکند که «و اگر مىخواستیم (مىتوانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم) و به وسیله آن آیات و علوم، مقام والا بدهیم» (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها).ولى مسلّم است که نگاهدارى اجبارى افراد در مسیر حق با سنّت پروردگار که سنّت اختیار و آزادى اراده است، سازگار نیست و نشانه شخصیت و عظمت کسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مىکند:ما او را به حال خود رها کردیم «و او به پستى گرایید و از هواى نفس پیروى کرد» (وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ).سپس این شخص را تشبیه به سگى مىکند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده، مىگوید:«او همانند سگ است که اگر به او حمله کنى دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنین است» (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ).او بر اثر شدت هوى پرستى و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطش نامحدود و پایان ناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستى مىرود، همچون یک «سگ هار» که بر اثر بیمارى هارى حالت عطش کاذب به او دست مىدهد و در هیچ حال سیراب نمىشود.سپس اضافه مىکند که:«این مثل (مخصوص به این شخص معین نیست، بلکه) مثالى است براى همه جمعیتهایى که آیات خدا را تکذیب کنند» (ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).«این داستان را براى آنها بازگو کن، شاید در باره آن بیندیشند» و مسیر صحیحى را پیدا کنند (فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).
بعلم باعورا دانشمند دنیاپرست و منحرف-
از بسیارى از روایات و کلمات مفسران مىشود که منظور از این شخص مردى به نام «بلعم باعورا» بوده، که در عصر موسى زندگى مىکرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مىشد،و حتى موسى از وجود او به عنوان یک مبلّغ نیرومند استفاده مىکرد، و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مىرسید، ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد،تا آنجا که در صف مخالفان موسى قرار گرفت.
(آیه 177)- در این آیه و آیه بعد در واقع یک نتیجه کلى و عمومى از سرگذشت «بلعم» و علماى دنیاپرست گرفته، نخست مىگوید: «چه بد مثلى دارند آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردند» و چه بد عاقبت و سرنوشتى در انتظار آنهاست (ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).ولى آنها به ما ظلم و ستم نمىکردند، بلکه «بر خویشتن ستم روا مىداشتند» (وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ).چه ستمى از این بالاتر که سرمایههاى معنوى علوم و دانشهاى خویش را که مىتواند باعث سر بلندى خود آنها و جامعههایشان گردد در اختیار صاحبان «زر» و «زور» مىگذارند و به بهاى ناچیز مىفروشند.
(آیه 178)- اما به هوش باشید که رهایى از این گونه لغزشها و دامهاى شیطانى، بدون توفیق و هدایت الهى ممکن نیست «آن کس را که خدا هدایت کند (و توفیق را رفیق راهش سازد) هدایت یافته واقعى اوست» (مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی).«و کسانى را که خداوند گمراه سازد (و بر اثر اعمالشان به حال خود رها سازد یا وسائل پیروزى و موفقیت را در برابر وسوسههاى شیطانى آنان بگیرد) زیانکار واقعى همانها هستند» (وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
اعظم :
ایه 171: خیلی وحشتناکه کوه
بالای سر ادم قرار بگیره
گستاخی و روحیه نافرمانی و لجبازی گاهی در ادم چنان قوی میشه که عجیب ترین و شدید ترین نشانه ها هم ادن دو متوجه ایمان و حق نمی کنه
انسان هر قدر هم دچار کبر و غرور باشد و هر چند رو به راه بودن وضع زندگیش مغرورش کرده باشد نمىتواند این معنا را حاشا کند که مالک وجود خود نبوده، و در تدبیر امور خود مستقل و بىنیاز نیست، چون اگر مالک وجود خود بود خویشتن را از مرگ و سایر آلام و مصائب زندگى نگه مىداشت، و اگر در تدبیر امور خود مستقل بود، هرگز ناچار نمىشد که در برابر اسباب طبیعى و وسائلى که او به خیال خود مدبر آنها و حاکم در آنها است خضوع کند، آنهم اسباب و وسائلى که خود آنها نیز مانند انسان بغیر خود محتاجند، و در برابر حکم حاکمى غیبى هر چند علیهشان باشد مطیع و منقادند، و حوائجشان بدست انسان برآورده نمىشود و انسان حاکم و مدبر آنها نیست.
پس احتیاج آدمى به پروردگارى که مالک و مدبر است جزو حقیقت و ذات انسان است، و فقر به چنین پروردگارى در ذات او نوشته شده، و ضعف بر پیشانیش مکتوب گشته، و این معنا بر هیچ انسانى که کمترین درک و شعور انسانى را داشته باشد پوشیده نیست، عالم و جاهل، صغیر و کبیر و شریف و وضیع همه در این درک مساویند.
ایه 173:
اگر گواهى بر ربوبیّت در عالم ذرّ یا فطرت نبود، انسان در دنیا به راحتى خداپرست نمىشد و همواره از نیاکان خود تقلید مىکرد. «او تقولوا انّما اشرک آبائُنا...»
ایه 175: دنیا پرستی و خود خواهی و ریاست طلبی سبب میشه کسی که تموم استعدادهای لازم برای تعالی رو داده
به کل از راه حق دور بشه
ایه 176:
گر مامی خواستیم او را به وسیله همین آیات به درگاه خود نزدیک می کردیم و تکامل انسان بوسیله آیات مذکور که اسباب ظاهری الهی است باعث هدایت انسان هست ، اما سعادت را برای انسان حتمی نمی سازد ،چون تمامیت تأثیر این اسباب به مشیت خدا وابسته است و مشیت خدای سبحان به سعادت کسی که ازذکر خدا اعراض کرده و آیات او را تکذیب نموده و به زندگی مادی گرایش یافته است ، تعلق نمی گیرد. خلود در زمین به معنای ملازمت دائمی و چسبیدن به آن است که کنایه از میل به بهره برداری از لذات دنیوی می باشد، به طوریکه در آن غوطه ور گشته و ازحلال و حرام آن پروایی نداشته باشد. چنین کسی که از هوای نفسش پیروی کند و به زیورهای دنیا مغرور گردد،خداوند او را گمراه می سازد و هرگز هدایت خدا شامل حال او نمی شود.