167 . صفحه 167

یازدهم خرداد :
نفیسه :
(آیه
138)- پیشنهاد بت سازى به موسى! در اینجا به قسمت حساس دیگرى از سرگذشت بنى اسرائیل
که به دنبال پیروزى آنها بر فرعونیان واقع شد، اشاره شده است، نخست مىگوید:«ما بنى
اسرائیل را از دریا (رود عظیم نیل) عبور دادیم» (وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ).«اما
در مسیر خود به قومى برخورد کردند که با خضوع و تواضع، اطراف بتهاى خود را گرفته بودند»
(فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ).افراد جاهل و بیخبر آنچنان
تحت تأثیر این صحنه قرار گرفتند که بلافاصله نزد موسى آمدند و «گفتند: اى موسى! تو،
هم براى ما معبودى قرار بده همانطور که آنها معبودانى دارند»! (قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ
لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ).موسى (ع) از این پیشنهاد جاهلانه و نابخردانه، بسیار
ناراحت شد، به آنها رو کرد و «گفت: شما جمعیت جاهل و بىخبرى هستید»! (قالَ إِنَّکُمْ
قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).چرا که سر چشمه بت پرستى، جهل و نادانى بشر است.
(آیه
139)- در این آیه مىخوانیم که موسى (ع) براى تکمیل سخن خود به بنى اسرائیل گفت:«این
جمعیت بت پرست را که مىبینید، کارشان به هلاکت مىانجامد و عملشان باطل و بىاساس
است»(إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).یعنى،
هم عملشان بیهوده و رنجهایشان بىنتیجه است و هم سر انجام یک قوم بت پرست و مشرک، به
هلاکت و نابودى مىکشد.
(آیه
140)- و باز براى تأکید اضافه کرد: «آیا غیر از خدا معبودى براى شما بطلبم! همان خدایى
که شما را بر جهانیان (مردم عصر خود) برترى داد»(قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ
إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ)
(آیه
141)- در این آیه خداوند یکى از نعمتهاى بزرگ خود را به بنى اسرائیل، یادآور مىشود،
تا با توجه به این نعمت بزرگ حسّ شکرگزارى در آنها تحریک گردد، و بدانند شایسته پرستش
و خضوع و عبادت، تنها ذات پاک اوست.نخست مىگوید: «به خاطر بیاورید هنگامى که شما را
از چنگال آل فرعون نجات دادیم آنها که مرتبا شما را شکنجه مىدادند و مجازات مىکردند»
(وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ).سپس
این عذاب و شکنجه مستمر را چنین شرح مىدهد که آنها «پسران شما را به قتل مىرسانیدند،
و زنان و دخترانتان را (براى خدمتگزارى و بردگى) زنده نگه مىداشتند»(یُقَتِّلُونَ
أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ).«و در این، آزمایش بزرگى از ناحیه خداوند
براى شما بود» (وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ).
(آیه
142)- وعدهگاه بزرگ! در این آیه اشاره به یکى دیگر از صحنههاى زندگى بنى اسرائیل
و درگیرى موسى با آنها شده است و آن جریان رفتن موسى به میعادگاه پروردگار و گرفتن
تورات از طریق وحى و تکلم با خدا مىباشد، که به دنبال آن داستان گوساله پرستى بنى
اسرائیل و انحراف از مسیر توحید ذکر شده است.نخست مىگوید: «ما با موسى (ع) سى شب وعده
گذاشتیم، سپس با ده روز دیگر آن را کامل ساختیم، و وعده خدا با او در چهل شب پایان
یافت» (وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ
رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً).
این چهل روز از آغاز ذیقعده شروع، و به دهم ذیحجه (عید قربان) ختم گردیده است.سپس چنین نقل مىکند که: «موسى به برادرش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من باش و در راه اصلاح آنها بکوش و هیچ گاه از طریق مفسدان پیروى مکن» (وَ قالَ مُوسى لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ).
حدیث «منزلت»:
بسیارى از مفسران اهل تسنن و شیعه در ذیل آیه مورد بحث اشاره به حدیث معروف منزلت کردهاند، با این تفاوت که مفسران شیعه آن را به عنوان یکى از اسناد زنده خلافت بلافصل على علیه السّلام گرفته، ولى بعضى از مفسران اهل تسنن ضمن عدم قبول آن، تاخت و تاز بىرحمانه و تعصب آمیزى به شیعه دارند.
متن این حدیث چنین است: عده زیادى از صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در باره جریان جنگ تبوک چنین نقل کردهاند:«پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى تبوک حرکت کرد و على علیه السّلام را به جاى خود قرار داد، على علیه السّلام عرض کرد آیا مرا در میان کودکان و زنان مىگذارى (و اجازه نمىدهى با تو به میدان جهاد بیایم) پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا راضى نیستى که نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى (ع) باشى جز این که پیامبرى بعد از من نخواهد بود».
و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این سخن را تنها در جنگ تبوک نفرمود، بلکه در چندین مورد دیگر نیز این جمله از او شنیده شده است، از جمله این که:
1- پیامبر روزى به «امّ سلیم» فرمود: اى امّ سلیم! «على گوشتش از گوشت من، و خونش از خون من، و او نسبت به من همانند هارون است نسبت به موسى».
2- ابن عباس مىگوید: روزى عمر بن خطاب گفت: من و ابوبکر و جمعى از اصحاب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزد او بودیم و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تکیه بر على علیه السّلام کرده بود، دست بر شانه او زد سپس فرمود: «اى على! تو نخستین مردى هستى که به خدا ایمان آوردى و نخستین کسى هستى که اسلام را پذیرفتى، تو نسبت به من همانند هارون به موسى هستى».
به هر حال اگر با بىنظرى حدیث فوق را بررسى کنیم از این حدیث استفاده مىشود که على علیه السّلام تمام مناصبى را که هارون نسبت به موسى (ع) و در میان بنى اسرائیل داشت- به جز نبوت- داشته است.
(آیه
143)- تقاضاى مشاهده پروردگار! در این آیه و آیات بعد صحنه عبرت انگیز دیگرى از صحنههاى
زندگى بنى اسرائیل نشان داده شده است، و آن این که جمعى از بنى اسرائیل با اصرار و
تأکید از موسى (ع) خواستند که خدا را مشاهده کنند و اگر او را مشاهده نکنند، هرگز ایمان
نخواهند آورد، موسى (ع) از میان آنها هفتاد نفر را انتخاب کرد و همراه خود به میعادگاه
پروردگار برد، در آنجا تقاضاى آنها را به درگاه الهى عرضه داشت، پاسخى شنید که همه
چیز را براى بنى اسرائیل در این زمینه روشن کرد.
نخست مىگوید:«هنگامى که موسى (ع) به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! خود را به من نشان ده تا به تو بنگرم» (وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ).ولى به زودى این پاسخ را از پیشگاه پروردگار شنید که «گفت: هرگز مرا نخواهى دید» (قالَ لَنْ تَرانِی).«ولى به کوه بنگر، اگر به جاى خود ایستاد مرا خواهى دید»! (وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی).«هنگامى که خداوند بر کوه جلوه کرد آن را محو و نابود و همسان با زمین نمود»! (فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا).موسى (ع) از مشاهده این صحنه هول انگیز چنان وحشت زده شده که«مدهوش به روى زمین افتاد»(وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً).«و هنگامى که به هوش آمد، عرضه داشت: پروردگارا! منزهى تو، من به سوى تو باز مىگردم و توبه مىکنم و من نخستین مؤمنانم»(فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ).
آیا مشاهده خدا امکان پذیر
است؟
در آیه فوق مىخوانیم که خداوند به موسى (ع) مىگوید: «به کوه بنگر اگر در جاى خود باقى ماند مرا خواهى دید» آیا مفهوم این سخن این است که به راستى خداوند قابل مشاهده است؟
پاسخ این است که این تعبیر در حقیقت کنایه از محال بودن چنین موضوعى است، همانند جمله حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ کافران در بهشت نمىروند مگر آن که شتر از سوراخ سوزن بگذرد (اعراف/ 40) و از آنجا که معلوم بوده کوه در برابر جلوه خداوند محال است پایدار بماند، چنین تعبیرى ذکر شده است.
همان گونه که قبل از آن نیز فرمود: «لَنْ تَرانِی) یعنى، هرگز مرا نخواهى دید نه در دنیا و نه در آخرت.

