قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره ممتحنه» ثبت شده است

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ق.ظ

550 . صفحه 550


بیست و نهم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 6)- در این آیه بار دیگر روى همان مطلبى تکیه مى‏کند که در نخستین آیه تکیه شده بود، مى‏فرماید: «براى شما (مسلمانان) در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکوئى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند» (لقد کان لکم فیهم اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر).

نه تنها برائت و بیزاریشان از بت پرستان و خط کفر، بلکه دعاهاى آنها و تقاضاهایشان در پیشگاه خدا نیز براى همه مسلمانان سرمشق است.

بدون شک این تأسى و پیروى نفعش قبل از هر کس به خود مسلمانان باز مى‏گردد لذا در پایان مى‏افزاید: «و هر کس سرپیچى کند (به خویشتن ضرر زده است) زیرا خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است» (و من یتول فان الله هو الغنى الحمید).

زیرا طرح دوستى با دشمنان خدا آنها را تقویت مى‏کند، و قوت آنها باعث شکست خود شماست.

همیشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانها، وسیله مؤثرى براى تربیت آنها بوده است، به همین دلیل، پیامبر و پیشوایان معصوم مهمترین شاخه هدایت را با عمل خود نشان مى‏دادند.


(آیه 7)- محبت به کفارى که سر جنگ ندارند: در اینجا همچنان بحث پیرامون قطع رابطه با مشرکان ادامه مى‏یابد، و از آنجا که این قطع رابطه یک نوع خلأ عاطفى براى جمعى از مسلمانان ایجاد مى‏کرد، خداوند براى پاداش آنها و رفع این کمبود به آنها بشارت داده، مى‏فرماید: «امید است خدا میان شما و کسانى از مشرکین که با شما دشمنى کردند (از راه اسلام) پیوند محبت برقرار کند» (عسى الله ان یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم مودة).

و این امر سرانجام تحقق یافت، سال هشتم هجرى فرا رسید و مکّه فتح شد و اهل مکّه به مصداق (یدخلون فى دین الله افواجا) گروه گروه مسلمان شدند، و آفتاب ایمان با گرمى محبت و دوستى تابیدن گرفت.به هرحال اگر کسانى که مورد علاقه مسلمانان هستند از خط مکتبى آنان جدا شوند نباید از بازگشت آنها مأیوس شد، چرا که خداوند بر همه چیز قادر است، اوست که مى‏تواند دلها را دگرگون سازد، و اوست که گناهان و خطاهاى بندگانش را مى‏بخشد، لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «و خداوند تواناست و آمرزنده و مهربان است» (و الله قدیر و الله غفور رحیم).


(آیه 8)- این آیه شرح و توضیحى است بر مسأله ترک رابطه دوستى با مشرکان، مى‏فرماید: «خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که با شما در امر دین پیکار نکردند و شما را از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى‏کند» (لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم).

«چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد» (ان الله یحب المقسطین).


(آیه 9)- «تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مى‏کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه‏هایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است» (انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فى الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا على اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون).

از دو آیه فوق یک اصل کلى و اساسى در چگونگى رابطه مسلمانان با غیر مسلمین استفاده مى‏شود، نه تنها براى آن زمان که براى امروز و فردا نیز ثابت است، و آن این که مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعیت و هر کشورى که موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضدّ اسلام و مسلمین قیام کنند، یا دشمنان اسلام را یارى دهند سرسختانه بایستند، و هر گونه پیوند محبت و دوستى را با آنها قطع کنند. اما اگر آنها در عین کافر بودن نسبت به اسلام و مسلمین بى‏طرف بمانند و یا تمایل داشته باشند، مسلمین مى‏توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند.

البته نه در آن حد که با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد که موجب نفوذ آنها در میان مسلمین گردد.


(آیه 10)-

شأن نزول:

در شأن نزول این آیه و آیه بعد آمده است که:

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در «حدیبیه» با مشرکان مکّه پیمانى امضا کرد یکى از موارد پیمان این بود که هرکس از اهل مکّه به مسلمانان بپیوندد او را بازگردانند، اما اگر کسى از مسلمانان اسلام را رها کرده به مکّه بازگردد مى‏توانند او را برنگردانند.

در این هنگام زنى به نام «سبیعه» اسلام را پذیرفت، و در همان سرزمین حدیبیه به مسلمانان پیوست، همسرش خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت: اى محمّد! همسرم را به من بازگردان، چرا که این یکى از مواد پیمان ماست، و هنوز مرکب آن خشک نشده.

آیه نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان کنید.

ابن عباس مى‏گوید: امتحانشان به این بود که باید سوگند یاد کنند هجرت آنها به خاطر کینه با شوهر، یا علاقه به سرزمین جدید، و یا هدف دنیوى نبوده بلکه تنها به خاطر اسلام بوده است.

آن زن سوگند یاد کرد که چنین است در اینجا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مهریه‏اى را که شوهرش پرداخته بود و هزینه‏هائى را که متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود:

طبق این ماده قرارداد تنها مردان را باز مى‏گرداند نه زنان را.

تفسیر:

جبران زیانهاى مسلمین و کفار- در آیات گذشته سخن از «بغض فى اللّه» و قطع پیوند با دشمنان خدا بود، اما در اینجا سخن از «حبّ فى اللّه» و برقرار ساختن پیوند با کسانى است که از کفر جدا مى‏شوند و به ایمان مى‏پیوندند.

نخست از زنان مهاجر، سخن مى‏گوید، و جمعا هفت دستور در این آیه وارد شده که عمدتا درباره زنان مهاجر، و قسمتى نیز درباره زنان کافر است.

1- نخستین دستور درباره آزمایش «زنان مهاجرات» است، روى سخن را به مؤمنان کرده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که زنان با ایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را (از خود نرانید، بلکه) آزمایش کنید» (یا أیها الذین آمنوا اذا جاءکم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن).

نحوه امتحان چنین بود که آنها را سوگند به خدا مى‏دادند که مهاجرتشان جز براى قبول اسلام نبوده، و یا با پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیعت کنند که راه شرک نپویند، و گرد سرقت و اعمال منافى عفت، و کشتن فرزندان، و مانند آن نروند، و سر تا پا تسلیم فرمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باشند.

البته ممکن است کسانى در آن سوگند و این بیعت نیز خلاف بگویند اما مقیّد بودن بسیارى از (مردم) حتّى مشرکان در آن زمان به مسأله بیعت و سوگند به خدا سبب مى‏شد که افراد کمتر دروغ بگویند.

لذا در جمله بعد مى‏افزاید: «خداوند به (درون دل آنها و) ایمانشان آگاهتر است» (الله اعلم بایمانهن).

2- در دستور بعد مى‏فرماید: «هرگاه (از عهده این امتحان برآمدند و) آنها را مؤمن یافتید، آنها را به سوى کفّار بازنگردانید» (فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الى الکفار).

3- در سومین مرحله که در حقیقت دلیلى است براى حکم قبل اضافه مى‏کند: «نه آنها بر کفار حلالند، و نه کفار براى آنها حلال» (لا هن حل لهم و لا هم یحلون لهن).

چرا که ایمان و کفر در یک جا جمع نمى‏شود، و پیمان مقدس ازدواج نمى‏تواند رابطه در میان مؤمن و کافر برقرار سازد.

4- از آنجا که معمول عرب بود که مهریه زنان خود را قبل مى‏پرداختند در چهارمین دستور مى‏افزاید: «و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با این زنان) پرداخته‏اند به آنان بپردازید» (و آتوهم ما انفقوا).

درست است که شوهرشان کافر است اما چون اقدام بر جدائى به وسیله ایمان از طرف زن شروع شده، عدالت اسلامى ایجاب مى‏کند که خسارات همسرش پرداخت شود.

البته این پرداخت مهر در مورد مشرکانى بود که با مسلمانان پیمان ترک مخاصمه در حدیبیه یا غیر آن امضا کرده بودند.

5- حکم دیگر که به دنبال احکام فوق آمده این است که مى‏فرماید:«و گناهى بر شما نیست که با آنها ازدواج کنید هر گاه مهرشان را به آنان بدهید» (و لا جناح علیکم ان تنکحوهن اذا آتیتموهن اجورهن).

باید توجه داشت که در اینجا زن بدون طلاق از شوهر کافر جدا مى‏شود، ولى باید عدّه نگهدارد.

6- اما هرگاه قضیه بر عکس باشد یعنى شوهر اسلام را بپذیرد و زن بر کفر باقى بماند، در اینجا نیز رابطه زوجیت به هم مى‏خورد و نکاح فسخ مى‏شود، چنانکه در ادامه همین آیه مى‏فرماید: «و هرگز زنان کافر را در همسرى خود نگه ندارید» (و لا تمسکوا بعصم الکوافر).

7- در آخرین حکم که در آیه ذکر شده سخن از مهر زنانى است که از اسلام جدا شوند و به اهل کفر بپیوندند، مى‏فرماید اگر کسى از زنان شما کافر شد و به بلاد کفر فرار کرد «حق دارید مهرى را که پرداخته‏اید مطالبه کنید همان گونه که آنها حق دارند مهر (زنانشان را که از آنان جدا شده‏اند) از شما مطالبه کنند» (و سئلوا ما انفقتم و لیسئلوا ما انفقوا).

و این مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است.

و در پایان آیه به عنوان تأکید بر آنچه گذشت، مى‏فرماید: «این حکم خداوند است که در میان شما حکم مى‏کند و خداوند دانا و حکیم است» (ذلکم حکم ا


نفیسه آشوری, [۱۷.۰۶.۱۶ ۲۳:۳۲]

لله یحکم بینکم و الله علیم حکیم).

احکامى است که همه از علم الهى سرچشمه گرفته، و آمیخته با حکمت است، و توجه به این حقیقت که همه از سوى خداست بزرگترین ضمانت اجرائى براى این احکام محسوب مى‏شود.


نفیسه آشوری, [۱۷.۰۶.۱۶ ۲۳:۳۳]

(آیه 11)- در این آیه در ادامه همین سخن مى‏فرماید: «و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند (اسلام را رها کرده به کفّار پیوستند) و شما در جنگى بر آنها پیروز شدید و غنائمى به دست گرفتید، به کسانى که همسرانشان رفته‏اند همانند مهرى را که پرداخته‏اند (از غنائم) بدهید» (و ان فاتکم شى‏ء من ازواجکم الى الکفار فعاقبتم فآتوا الذین ذهبت ازواجهم مثل ما انفقوا). و در پایان آیه، همه مسلمانان را به تقوا دعوت کرده، مى‏فرماید: «و از (مخالفت) خداوندى که همه به او ایمان دارید بپرهیزید» (و اتقوا الله الذى انتم به مؤمنون).

دستور به تقوا در اینجا ممکن است به خاطر این باشد که معمولا در تشخیص مقدار مهریه به گفته همسران اعتماد مى‏شود، چون راهى براى اثبات آن جز گفته خود آنها وجود ندارد، و امکان دارد وسوسه‏هاى شیطانى سبب شود که بیش از مقدار واقعى ادّعا کنند، لذا آنها را توصیه به تقوا مى‏نماید.


.................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

معصومه :


چند سوال:

در لغت شناسی کلمات قران ب کلمات مختلفی برمیخورم, مثلا مومنین و مسلمین.

کافرین و مشرکین.

تفاوت این کلمات بنظر مهم میرسه,

اگر اشتباه نکنم تفاوت مومن و مسلم در اسلام اوردن قلبی و لسانی است.

کافر یعنی کسی ک اعتقادی ب خدا ندارد و مشرک یعنی اعتقاد ب خدای یگانه ندلرد و برای خدا شریک قایل است.

ایا تفسیر من درست است؟؟

ومثلا منافق ب معنی کسی ک ب ظاهر ب اسلام ایمان اورده اما در دل دشمنی ذارد



اعظم : 



مومن و مسلمان درسته 

«اسلام» شکل ظاهرى قانونى دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند، در سلک مسلمانان وارد مى‏شود، و احکام اسلام بر او جارى مى‏گردد.

ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او.

مسلمان در صورتى مؤمن است که در باطن نیز مطیع باشد، و اگر تنها به زبان اظهار طاعت کرد مسلمان است نه مؤمن، لازمه ایمان اقرار قلبى با فروتنى، و تقرب آگاهانه است.


کافر: در لغت به کسی گفته می شود که چیزی را می پوشاند یا پنهان می کند همانگونه که خداوند در سوره حدید آیه شریفه 20 کشاورزان را کفار می خواند «...کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ...» زیرا کشاورزان بذر را در زمین پنهان می کنند. و اما در مورد معنی اصطلاحی آن، عده ای علیرقم این که می دانند خداوند وجود دارد و به او علم دارند ولی به دلایل دنیوی این علم باطنی را پنهان می کنند و از نظر دیگران می پوشانند از این رو آنها را کافر یعنی پنهان کننده می نامند.


مشرک: در لغت به معنای شریک قائل شدن است و در اصطلاح به کسانی گفته می شود که چند گانه پرست هستند و برای خداوند شریک قائلند.


کافر در مقابل مؤمن است و مشرک در مقابل موحد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۰
* مسافر
جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۹ ق.ظ

549 . صفحه 549




نفیسه آشوری, [۱۶.۰۶.۱۶ ۲۲:۲۳]

سوره ممتحنه شصتمین سوره قرآن میباشد. 

این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 13 آیه است.‏

محتواى سوره:

این سوره در حقیقت از دو بخش تشکیل مى‏گردد:

بخش اول از مسأله «حبّ فى اللّه» و «بغض فى اللّه» و نهى از طرح دوستى با مشرکان سخن مى‏گوید، و مسلمانان را به الهام گرفتن از پیامبر بزرگ خدا ابراهیم (ع) دعوت مى‏کند، و خصوصیات دیگرى را در این زمینه بر مى‏شمرد. این معنى در پایان سوره نیز تکرار و تأکید شده است.

بخش دوم پیرامون زنان مهاجر و آزمایش و امتحان آنها و احکام دیگرى در این رابطه بحث مى‏کند.

انتخاب نام «ممتحنه» براى این سوره نیز به خاطر مسأله آزمایش و امتحان مى‏باشد که در آیه 10 آمده است.

نام دیگرى براى سوره ذکر شده و آن سوره «مودّت» است به خاطر نهى از مودّت مشرکان در نخستین آیه سوره.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره ممتحنه را قرائت کند تمام مؤمنین و مؤمنات، شفیعان او در روز قیامت خواهند بود».

ناگفته پیداست این همه فضیلت و افتخار از آن کسانى است که تنها به تلاوت بى‏روح و فاقد علم و عمل قناعت نکنند.



(آیه 1)-

شأن نزول:

این آیه در باره «حاطب بن ابى بلتعه» نازل شده است.

جریان چنین بود که: زنى به نام «ساره» که وابسته به یکى از قبائل «مکّه» بود از مکّه به مدینه خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد. حضرت به او فرمود: آیا مسلمان شده‏اى و به اینجا آمده‏اى؟

عرض کرد: نه.

فرمود: پس چرا آمدى؟

عرض کرد: شما اصل و عشیره ما بودید، و سرپرستان من همه رفتند، و من شدیدا، محتاج شدم نزد شما آمده‏ام تا عطائى به من کنید و لباس و مرکبى ببخشید.

فرمود: پس جوانان مکّه چه شدند؟ (اشاره به این که آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مى‏کرد.)

گفت: بعد از واقعه بدر، هیچ کس از من تقاضاى خوانندگى نکرد- و این نشان مى‏دهد ضربه جنگ بدر تا چه حد بر مشرکان مکّه سنگین بود- حضرت دستور داد، لباس و مرکب و خرج راهى به او دادند، و این در حالى بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آماده فتح مکّه مى‏شد.

در این موقع «حاطب بن ابى بلتعه» (یکى از مسلمانان معروف که در جنگ بدر و بیعت رضوان شرکت کرده بود) نزد «ساره» آمد و نامه‏اى نوشت و گفت: آن را به اهل مکّه بده و ده دینار و به قولى ده درهم نیز به او داد.

«حاطب» در نامه به اهل مکّه نوشته بود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله قصد دارد به سوى شما آید، آماده دفاع از خویش باشید! جبرئیل این ماجرا را به اطلاع پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسانید، رسول خدا، على علیه السّلام و عمار و عمر و زبیر و طلحه و مقداد و ابو مرثد را دستور داد که به سوى مکّه حرکت کنند و فرمود: در یکى از منزلگاههاى وسط راه به زنى مى‏رسید که حامل نامه‏اى به مشرکین مکّه است، نامه را از او بگیرید. آنها در همان مکان که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده بود به او رسیدند، او سوگند یاد کرد که هیچ نامه‏اى نزد او نیست، ولى على علیه السّلام فرمود: نه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به ما دروغ گفته، و نه ما دروغ مى‏گوئیم، شمشیر را کشید و فرمود: نامه را بیرون بیاور، و الا به خدا سوگند گردنت را مى‏زنم! «ساره» که نامه را در میان گیسوانش پنهان کرده بود بیرون آورد، آنها نامه را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند.

حضرت صلّى اللّه علیه و آله به سراغ «حاطب» فرستاد، فرمود: این نامه را مى‏شناسى؟

عرض کرد: بلى، فرمود: چه چیز موجب شد به این کار اقدام کنى؟

عرض کرد: اى رسول خدا! به خدا سوگند از آن روز که اسلام را پذیرفته‏ام لحظه‏اى کافر نشده‏ام، ولى مسأله این است که تمام مهاجران کسانى را در مکّه دارند ولى من در میان آنها غریبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند، خواستم مزاحم خانواده من نشوند، در حالى که مى‏دانستم خداوند سرانجام آنها را گرفتار شکست مى‏کند.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عذرش را پذیرفت- اینجا بود که آیه نازل شد و درسهاى مهمى در زمینه ترک هرگونه دوستى نسبت به مشرکان و دشمنان خدا به مسلمانان داد.

تفسیر:

سرانجام طرح دوستى با دشمن خدا! چنانکه در شأن نزول دانستیم حرکتى از ناحیه یکى از مسلمانان صادر شد که هرچند به قصد جاسوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مى‏شد، لذا آیه به مسلمانان هشدار داد که از تکرار این گونه کارها در آینده بپرهیزند.

نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید» (یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء). یعنى آنها نه فقط دشمنان خدا هستند که با شما نیز عداوت و دشمنى دارند، با این حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مى‏کنید؟! سپس مى‏افزاید: «شما نسبت به آنها اظهار محبت مى‏کنید در حالى که آنها به آنچه از حق براى شما آمده (اسلام و قرآن) کافر شده‏اند، و رسول خدا و شما را به خاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مى‏رانند» (تلقون الیهم بالمودة و قد کفروا بما جاءکم من الحق یخرجون الرسول و ایاکم ان تؤمنوا بالله ربکم).

آنها هم در عقیده با شما مخالفند، و هم عملا به مبارزه برخاسته‏اند، و کارى را که بزرگترین افتخار شماست، یعنى ایمان به پروردگار، براى شما بزرگترین جرم و گناه شمرده‏اند، با این حال آیا جاى این است که شما نسبت به آنها اظهار محبت کنید.

سپس براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: «اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده‏اید» پیوند دوستى با آنها برقرار نسازید (ان کنتم خرجتم جهادا فى سبیلى و ابتغاء مرضاتى).

اگر به راستى دم از دوستى خدا مى‏زنید و به خاطر او از شهر و دیار خود هجرت کرده‏اید، و طالب جهاد فى سبیل اللّه و جلب رضاى او هستید این مطلب با دوستى دشمنان خدا سازگار نیست.

باز براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: «شما مخفیانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى‏کنید در حالى که من به آنچه پنهان یا آشکار مى‏سازید از همه داناترم»! (تسرون الیهم بالمودة و انا اعلم بما اخفیتم و ما اعلنتم).

بنابراین مخفى کارى چه فایده‏اى دارد با


علم خداوند به غیب و شهود.

و در پایان آیه، به عنوان یک تهدید قاطع، مى‏فرماید: «و هرکس از شما چنین کارى کند از راه راست گمراه شده است» (و من یفعله منکم فقد ضل سواء السبیل).

هم از راه معرفت خدا منحرف گشته که گمان کرده چیزى بر خدا مخفى مى‏ماند، و هم از راه ایمان و اخلاص و تقوا که طرح دوستى با دشمنان خدا ریخته و هم تیشه به ریشه زندگانى خود زده است که دشمنش را از اسرارش با خبر ساخته و این بدترین انحرافى است که ممکن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سرچشمه ایمان دست دهد.


(آیه 2)- در این آیه، براى تأکید و توضیح بیشتر، مى‏افزاید: شما براى چه طرح دوستى با آنها مى‏ریزید؟ با این که: «اگر آنها بر شما مسلّط شوند دشمنانتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى کردن به شما مى‏گشایند» (ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداء و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء).

شما براى آنها دلسوزى مى‏کنید در حالى که عداوتشان با شما آن چنان ریشه‏دار است که اگر بر شما دست یابند از هیچ کارى فروگذار نمى‏کنند.

و از همه بدتر این است که: «دوست دارند شما (از اسلام) به کفر بازگردید» و بزرگترین افتخار خود یعنى گوهر ایمان را از دست دهید (و ودوا لو تکفرون).


(آیه 3)- و در این آیه به پاسخگوئى افرادى مانند «حاطب بن ابى بلتعه» پرداخته، که در جواب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود: چرا اسرار مسلمانان را در اختیار مشرکان مکّه قرار دادى؟ گفت: خواستم از این طریق خویشاوندان و بستگانم را حفظ کنم! مى‏فرماید: «هرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودى به حالتان نخواهند داشت» (لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم).

چرا که اگر اولاد و بستگان بى‏ایمان باشند نه آبرو و سرمایه‏اى براى این دنیا خواهند بود و نه وسیله نجاتى در آخرت.

سپس مى‏افزاید: خداوند روز قیامت «میان شما جدائى مى‏افکند» (یوم القیامة یفصل بینکم).

اهل ایمان به سوى بهشت مى‏روند، و اهل کفر به سوى دوزخ.

و در پایان آیه، بار دیگر به همگان هشدار مى‏دهد که: «خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (و الله بما تعملون بصیر).

هم از نیّات شما آگاه است، و هم از اعمالى که بطور سرّى انجام مى‏دهید، و اگر در مواردى اسرار شما را مانند «حاطب بن ابى بلتعه» فاش نمى‏کند روى مصالحى است، نه این که نداند و آگاه نباشد.


(آیه 4)- ابراهیم براى همه شما اسوه بود! از آنجا که قرآن مجید، در بسیارى از موارد، براى تکمیل تعلیمات خود از الگوهاى مهمى که در جهان انسانیت وجود داشته شاهد مى‏آورد، در اینجا نیز به دنبال نهى شدیدى که از دوستى با دشمنان خدا در آیات قبل شده سخن از ابراهیم (ع) و برنامه اوج به عنوان پیشواى بزرگى که مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به میان مى‏آورد.

مى‏فرماید: «براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت» (قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه).

منظور از تعبیر «و الذین معه» (آنها که با ابراهیم بودند) مؤمنانى است که او را در این راه همراهى مى‏کردند، هر چند قلیل و اندک بودند.

سپس در توضیح این معنى مى‏افزاید: «در آن هنگامى که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم»! (اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منکم و مما تعبدون من دون الله).

ما نه شما را قبول داریم، و نه آئین و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بتهاى بى‏ارزشتان متنفریم.

و باز براى تأکید افزودند: «ما نسبت به شما کافریم» (کفرنا بکم).

البته این کفر همان کفر برائت و بیزارى است که در بعضى از روایات ضمن بر شمردن اقسام پنج گانه کفر به آن اشاره شده است. و سوّمین بار براى تأکید بیشتر افزودند: «و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است» (و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا).

و این وضع همچنان ادامه دارد «تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید» (حتى تؤمنوا بالله وحده).

و به این ترتیب با نهایت قاطعیت و بدون هیچ گونه پرده پوشى اعلام جدائى و بیزارى از دشمنان خدا کردند، و تصریح نمودند که این جدائى تا ابد ادامه دارد، مگر این که آنها مسیر خود را تغییر دهند و از خط کفر به خط ایمان روى آورند.

ولى از آنجا که این قانون کلى و عمومى در زندگى ابراهیم استثنائى داشته که آن هم به خاطر هدایت بعضى از مشرکان صورت گرفته، به دنبال آن مى‏فرماید: آنها هرگونه ارتباطشان را با قوم کافر قطع کردند و هیچ سخن محبت‏آمیزى به آنها نگفتند: «جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [- عمویش آزر] گفت: (وعده داد) که براى تو آمرزش طلب مى‏کنم، و در عین حال در برابر خداوند براى تو مالک چیزى نیستم» و اختیارى ندارم (الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لک و ما املک لک من الله من شى‏ء).

ابراهیم (ع) به این وعده خود عمل کرد ولى آزر ایمان نیاورد، و هنگامى که بر ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست و هرگز ایمان نمى‏آورد دیگر براى او استغفار نکرد و با او قطع رابطه نمود.

ابراهیم و پیروانش قویا با بت پرستان مخالف بودند و باید این درس را از آنها سرمشق گرفت، و داستان آزر شرائط خاصى داشته که اگر براى ما هم پیدا شود قابل تأسى است.

و از آنجا که مبارزه با دشمنان خدا با این صراحت و قاطعیت مخصوصا در زمانى که آنها از قدرت ظاهرى برخوردارند جز با توکل بر ذات خدا ممکن نیست، در پایان آیه مى‏افزاید: آنها گفتند: «پروردگارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوى تو بازگشتیم همه فرجامها به سوى توست» (ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر).


(آیه 5)- در این آیه به یکى دیگر از درخواستهاى ابراهیم و یارانش که در این زمینه، حساس و چشمگیر است اشاره کرده، مى‏گوید: «پروردگارا! ما را مایه گمراهى کافران قرار مده» (ربنا لا تجعلنا فتنة للذین کفروا).

این تعبیر ممکن است اشاره به اعمالى مانند اعمال «حاطب ابن ابى بلتعه» باشد که گاهى از افراد بى‏خبر سر مى‏زند و کارى مى‏کنند که سبب تقویت گمراهان مى‏گردد در حالى که گمان مى‏کنند کار خلافى نکرده‏اند.

و در پایان آیه مى‏افزاید: «پروردگارا! (اگر لغزشى از ما سرزد) ما را ببخش» (و اغفر لنا ربنا).

«چرا که تو عزیز و حکیمى» (انک انت العزیز الحکیم).

قدرتت شکست ناپذیر است و حکمتت نافذ در همه چیز.


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  5 سوره ممتحنه :


معصومه :



فتنه للذین کفروا یعنی گمراهی کافران؟ یا تقویت کافران؟

من این تیکه رو نفهمیدم.


و ی نکته جالب دیگه این ک خطاب اول این سوره ب مومنان است, نه مسلمانان.

نکته ظریفیه.

ب ظاهر  باید یک توصیه عقلی کلی یا یک دستور  ب مسلمانان باشه اما خطاب ب مومنین شده.



نفیسه : 



برداشتی که من از این قسمت ایه داشتم اینه که:

کافران فی نفسه گمراهند.این ایه از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام و یارانش از خداوند میخواهد که باعث گمراهی دیگری برای کافران نشوند یا به عبارتی بر گمراهی انان نیافزایند یا انرا تقویت نکنند.


اعظم : 


از تفسیر المیزان : 


 (ربـنـا لا تـجـعلنا فتنه للذین کفروا و اغفرلنا ربنا) - قسمت از آیه متن دعاى ایشان اسـت، و جـملات قبلى همان طور که گفتیم مقدمه بود. در این دعاى خود از خدا مى خواهند که از آثار سوء تبریشان از کفار پناهشان دهد، و ایشان را بیامرزد.


کـلمـه (فـتـنـه ) به معناى وسیله امتحان است، و معناى این که (فتنه براى کفار قرار گـیـرند) این است کفار بر آنان مسلط شوند، تا مورد امتحان قرار گرفته، آنچه فساد در وسـع خود دارند بیرون بریزند، ابراهیم و مؤمنین را به انواع آزارها شکنجه کنند که چرا به خدا ایمان آورده اید، و خدایان ما را رها کرده، از آنها و از عبادتشان بیزارى جسته اید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۴۹
* مسافر