549 . صفحه 549
نفیسه آشوری, [۱۶.۰۶.۱۶ ۲۲:۲۳]
سوره ممتحنه شصتمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 13 آیه است.
محتواى سوره:
این سوره در حقیقت از دو بخش تشکیل مىگردد:
بخش اول از مسأله «حبّ فى اللّه» و «بغض فى اللّه» و نهى از طرح دوستى با مشرکان سخن مىگوید، و مسلمانان را به الهام گرفتن از پیامبر بزرگ خدا ابراهیم (ع) دعوت مىکند، و خصوصیات دیگرى را در این زمینه بر مىشمرد. این معنى در پایان سوره نیز تکرار و تأکید شده است.
بخش دوم پیرامون زنان مهاجر و آزمایش و امتحان آنها و احکام دیگرى در این رابطه بحث مىکند.
انتخاب نام «ممتحنه» براى این سوره نیز به خاطر مسأله آزمایش و امتحان مىباشد که در آیه 10 آمده است.
نام دیگرى براى سوره ذکر شده و آن سوره «مودّت» است به خاطر نهى از مودّت مشرکان در نخستین آیه سوره.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «هر کس سوره ممتحنه را قرائت کند تمام مؤمنین و مؤمنات، شفیعان او در روز قیامت خواهند بود».
ناگفته پیداست این همه فضیلت و افتخار از آن کسانى است که تنها به تلاوت بىروح و فاقد علم و عمل قناعت نکنند.
(آیه 1)-
شأن نزول:
این آیه در باره «حاطب بن ابى بلتعه» نازل شده است.
جریان چنین بود که: زنى به نام «ساره» که وابسته به یکى از قبائل «مکّه» بود از مکّه به مدینه خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد. حضرت به او فرمود: آیا مسلمان شدهاى و به اینجا آمدهاى؟
عرض کرد: نه.
فرمود: پس چرا آمدى؟
عرض کرد: شما اصل و عشیره ما بودید، و سرپرستان من همه رفتند، و من شدیدا، محتاج شدم نزد شما آمدهام تا عطائى به من کنید و لباس و مرکبى ببخشید.
فرمود: پس جوانان مکّه چه شدند؟ (اشاره به این که آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مىکرد.)
گفت: بعد از واقعه بدر، هیچ کس از من تقاضاى خوانندگى نکرد- و این نشان مىدهد ضربه جنگ بدر تا چه حد بر مشرکان مکّه سنگین بود- حضرت دستور داد، لباس و مرکب و خرج راهى به او دادند، و این در حالى بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آماده فتح مکّه مىشد.
در این موقع «حاطب بن ابى بلتعه» (یکى از مسلمانان معروف که در جنگ بدر و بیعت رضوان شرکت کرده بود) نزد «ساره» آمد و نامهاى نوشت و گفت: آن را به اهل مکّه بده و ده دینار و به قولى ده درهم نیز به او داد.
«حاطب» در نامه به اهل مکّه نوشته بود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله قصد دارد به سوى شما آید، آماده دفاع از خویش باشید! جبرئیل این ماجرا را به اطلاع پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسانید، رسول خدا، على علیه السّلام و عمار و عمر و زبیر و طلحه و مقداد و ابو مرثد را دستور داد که به سوى مکّه حرکت کنند و فرمود: در یکى از منزلگاههاى وسط راه به زنى مىرسید که حامل نامهاى به مشرکین مکّه است، نامه را از او بگیرید. آنها در همان مکان که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده بود به او رسیدند، او سوگند یاد کرد که هیچ نامهاى نزد او نیست، ولى على علیه السّلام فرمود: نه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به ما دروغ گفته، و نه ما دروغ مىگوئیم، شمشیر را کشید و فرمود: نامه را بیرون بیاور، و الا به خدا سوگند گردنت را مىزنم! «ساره» که نامه را در میان گیسوانش پنهان کرده بود بیرون آورد، آنها نامه را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند.
حضرت صلّى اللّه علیه و آله به سراغ «حاطب» فرستاد، فرمود: این نامه را مىشناسى؟
عرض کرد: بلى، فرمود: چه چیز موجب شد به این کار اقدام کنى؟
عرض کرد: اى رسول خدا! به خدا سوگند از آن روز که اسلام را پذیرفتهام لحظهاى کافر نشدهام، ولى مسأله این است که تمام مهاجران کسانى را در مکّه دارند ولى من در میان آنها غریبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند، خواستم مزاحم خانواده من نشوند، در حالى که مىدانستم خداوند سرانجام آنها را گرفتار شکست مىکند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عذرش را پذیرفت- اینجا بود که آیه نازل شد و درسهاى مهمى در زمینه ترک هرگونه دوستى نسبت به مشرکان و دشمنان خدا به مسلمانان داد.
تفسیر:
سرانجام طرح دوستى با دشمن خدا! چنانکه در شأن نزول دانستیم حرکتى از ناحیه یکى از مسلمانان صادر شد که هرچند به قصد جاسوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مىشد، لذا آیه به مسلمانان هشدار داد که از تکرار این گونه کارها در آینده بپرهیزند.
نخست مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید» (یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء). یعنى آنها نه فقط دشمنان خدا هستند که با شما نیز عداوت و دشمنى دارند، با این حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مىکنید؟! سپس مىافزاید: «شما نسبت به آنها اظهار محبت مىکنید در حالى که آنها به آنچه از حق براى شما آمده (اسلام و قرآن) کافر شدهاند، و رسول خدا و شما را به خاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مىرانند» (تلقون الیهم بالمودة و قد کفروا بما جاءکم من الحق یخرجون الرسول و ایاکم ان تؤمنوا بالله ربکم).
آنها هم در عقیده با شما مخالفند، و هم عملا به مبارزه برخاستهاند، و کارى را که بزرگترین افتخار شماست، یعنى ایمان به پروردگار، براى شما بزرگترین جرم و گناه شمردهاند، با این حال آیا جاى این است که شما نسبت به آنها اظهار محبت کنید.
سپس براى توضیح بیشتر مىافزاید: «اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کردهاید» پیوند دوستى با آنها برقرار نسازید (ان کنتم خرجتم جهادا فى سبیلى و ابتغاء مرضاتى).
اگر به راستى دم از دوستى خدا مىزنید و به خاطر او از شهر و دیار خود هجرت کردهاید، و طالب جهاد فى سبیل اللّه و جلب رضاى او هستید این مطلب با دوستى دشمنان خدا سازگار نیست.
باز براى توضیح بیشتر مىافزاید: «شما مخفیانه با آنها رابطه دوستى برقرار مىکنید در حالى که من به آنچه پنهان یا آشکار مىسازید از همه داناترم»! (تسرون الیهم بالمودة و انا اعلم بما اخفیتم و ما اعلنتم).
بنابراین مخفى کارى چه فایدهاى دارد با
علم خداوند به غیب و شهود.
و در پایان آیه، به عنوان یک تهدید قاطع، مىفرماید: «و هرکس از شما چنین کارى کند از راه راست گمراه شده است» (و من یفعله منکم فقد ضل سواء السبیل).
هم از راه معرفت خدا منحرف گشته که گمان کرده چیزى بر خدا مخفى مىماند، و هم از راه ایمان و اخلاص و تقوا که طرح دوستى با دشمنان خدا ریخته و هم تیشه به ریشه زندگانى خود زده است که دشمنش را از اسرارش با خبر ساخته و این بدترین انحرافى است که ممکن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سرچشمه ایمان دست دهد.
(آیه 2)- در این آیه، براى تأکید و توضیح بیشتر، مىافزاید: شما براى چه طرح دوستى با آنها مىریزید؟ با این که: «اگر آنها بر شما مسلّط شوند دشمنانتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى کردن به شما مىگشایند» (ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداء و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء).
شما براى آنها دلسوزى مىکنید در حالى که عداوتشان با شما آن چنان ریشهدار است که اگر بر شما دست یابند از هیچ کارى فروگذار نمىکنند.
و از همه بدتر این است که: «دوست دارند شما (از اسلام) به کفر بازگردید» و بزرگترین افتخار خود یعنى گوهر ایمان را از دست دهید (و ودوا لو تکفرون).
(آیه 3)- و در این آیه به پاسخگوئى افرادى مانند «حاطب بن ابى بلتعه» پرداخته، که در جواب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود: چرا اسرار مسلمانان را در اختیار مشرکان مکّه قرار دادى؟ گفت: خواستم از این طریق خویشاوندان و بستگانم را حفظ کنم! مىفرماید: «هرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودى به حالتان نخواهند داشت» (لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم).
چرا که اگر اولاد و بستگان بىایمان باشند نه آبرو و سرمایهاى براى این دنیا خواهند بود و نه وسیله نجاتى در آخرت.
سپس مىافزاید: خداوند روز قیامت «میان شما جدائى مىافکند» (یوم القیامة یفصل بینکم).
اهل ایمان به سوى بهشت مىروند، و اهل کفر به سوى دوزخ.
و در پایان آیه، بار دیگر به همگان هشدار مىدهد که: «خداوند به آنچه انجام مىدهید بیناست» (و الله بما تعملون بصیر).
هم از نیّات شما آگاه است، و هم از اعمالى که بطور سرّى انجام مىدهید، و اگر در مواردى اسرار شما را مانند «حاطب بن ابى بلتعه» فاش نمىکند روى مصالحى است، نه این که نداند و آگاه نباشد.
(آیه 4)- ابراهیم براى همه شما اسوه بود! از آنجا که قرآن مجید، در بسیارى از موارد، براى تکمیل تعلیمات خود از الگوهاى مهمى که در جهان انسانیت وجود داشته شاهد مىآورد، در اینجا نیز به دنبال نهى شدیدى که از دوستى با دشمنان خدا در آیات قبل شده سخن از ابراهیم (ع) و برنامه اوج به عنوان پیشواى بزرگى که مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به میان مىآورد.
مىفرماید: «براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت» (قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه).
منظور از تعبیر «و الذین معه» (آنها که با ابراهیم بودند) مؤمنانى است که او را در این راه همراهى مىکردند، هر چند قلیل و اندک بودند.
سپس در توضیح این معنى مىافزاید: «در آن هنگامى که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید بیزاریم»! (اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منکم و مما تعبدون من دون الله).
ما نه شما را قبول داریم، و نه آئین و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بتهاى بىارزشتان متنفریم.
و باز براى تأکید افزودند: «ما نسبت به شما کافریم» (کفرنا بکم).
البته این کفر همان کفر برائت و بیزارى است که در بعضى از روایات ضمن بر شمردن اقسام پنج گانه کفر به آن اشاره شده است. و سوّمین بار براى تأکید بیشتر افزودند: «و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است» (و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا).
و این وضع همچنان ادامه دارد «تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید» (حتى تؤمنوا بالله وحده).
و به این ترتیب با نهایت قاطعیت و بدون هیچ گونه پرده پوشى اعلام جدائى و بیزارى از دشمنان خدا کردند، و تصریح نمودند که این جدائى تا ابد ادامه دارد، مگر این که آنها مسیر خود را تغییر دهند و از خط کفر به خط ایمان روى آورند.
ولى از آنجا که این قانون کلى و عمومى در زندگى ابراهیم استثنائى داشته که آن هم به خاطر هدایت بعضى از مشرکان صورت گرفته، به دنبال آن مىفرماید: آنها هرگونه ارتباطشان را با قوم کافر قطع کردند و هیچ سخن محبتآمیزى به آنها نگفتند: «جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [- عمویش آزر] گفت: (وعده داد) که براى تو آمرزش طلب مىکنم، و در عین حال در برابر خداوند براى تو مالک چیزى نیستم» و اختیارى ندارم (الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لک و ما املک لک من الله من شىء).
ابراهیم (ع) به این وعده خود عمل کرد ولى آزر ایمان نیاورد، و هنگامى که بر ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست و هرگز ایمان نمىآورد دیگر براى او استغفار نکرد و با او قطع رابطه نمود.
ابراهیم و پیروانش قویا با بت پرستان مخالف بودند و باید این درس را از آنها سرمشق گرفت، و داستان آزر شرائط خاصى داشته که اگر براى ما هم پیدا شود قابل تأسى است.
و از آنجا که مبارزه با دشمنان خدا با این صراحت و قاطعیت مخصوصا در زمانى که آنها از قدرت ظاهرى برخوردارند جز با توکل بر ذات خدا ممکن نیست، در پایان آیه مىافزاید: آنها گفتند: «پروردگارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوى تو بازگشتیم همه فرجامها به سوى توست» (ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر).
(آیه 5)- در این آیه به یکى دیگر از درخواستهاى ابراهیم و یارانش که در این زمینه، حساس و چشمگیر است اشاره کرده، مىگوید: «پروردگارا! ما را مایه گمراهى کافران قرار مده» (ربنا لا تجعلنا فتنة للذین کفروا).
این تعبیر ممکن است اشاره به اعمالى مانند اعمال «حاطب ابن ابى بلتعه» باشد که گاهى از افراد بىخبر سر مىزند و کارى مىکنند که سبب تقویت گمراهان مىگردد در حالى که گمان مىکنند کار خلافى نکردهاند.
و در پایان آیه مىافزاید: «پروردگارا! (اگر لغزشى از ما سرزد) ما را ببخش» (و اغفر لنا ربنا).
«چرا که تو عزیز و حکیمى» (انک انت العزیز الحکیم).
قدرتت شکست ناپذیر است و حکمتت نافذ در همه چیز.
..................................................................................................
مباحثه آیات سوال برانگیز :
آیه 5 سوره ممتحنه :
معصومه :
فتنه للذین کفروا یعنی گمراهی کافران؟ یا تقویت کافران؟
من این تیکه رو نفهمیدم.
و ی نکته جالب دیگه این ک خطاب اول این سوره ب مومنان است, نه مسلمانان.
نکته ظریفیه.
ب ظاهر باید یک توصیه عقلی کلی یا یک دستور ب مسلمانان باشه اما خطاب ب مومنین شده.
نفیسه :
برداشتی که من از این قسمت ایه داشتم اینه که:
کافران فی نفسه گمراهند.این ایه از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام و یارانش از خداوند میخواهد که باعث گمراهی دیگری برای کافران نشوند یا به عبارتی بر گمراهی انان نیافزایند یا انرا تقویت نکنند.
اعظم :
از تفسیر المیزان :
(ربـنـا لا تـجـعلنا فتنه للذین کفروا و اغفرلنا ربنا) - قسمت از آیه متن دعاى ایشان اسـت، و جـملات قبلى همان طور که گفتیم مقدمه بود. در این دعاى خود از خدا مى خواهند که از آثار سوء تبریشان از کفار پناهشان دهد، و ایشان را بیامرزد.
کـلمـه (فـتـنـه ) به معناى وسیله امتحان است، و معناى این که (فتنه براى کفار قرار گـیـرند) این است کفار بر آنان مسلط شوند، تا مورد امتحان قرار گرفته، آنچه فساد در وسـع خود دارند بیرون بریزند، ابراهیم و مؤمنین را به انواع آزارها شکنجه کنند که چرا به خدا ایمان آورده اید، و خدایان ما را رها کرده، از آنها و از عبادتشان بیزارى جسته اید.