قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره نساء» ثبت شده است

دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۴ ق.ظ

97 . صفحه 97

سوم فروردین :

نفیسه :

114.سخنان در گوشى! در آیات گذشته اشاره‏اى به جلسات مخفیانه شبانه و شیطنت آمیز بعضى از منافقان یا مانند آنها شده بود، در این آیه بطور مشروحتر از آن تحت عنوان نجوى بحث مى‏شود.«نجوى» تنها به معنى سخنان در گوشى نیست، بلکه هر گونه جلسات سرّى و مخفیانه را نیز شامل مى‏شود.آیه مى‏گوید: «در غالب جلسات محرمانه و مخفیانه آنها که بر اساس نقشه‏هاى شیطنت آمیز بنا شده خیر و سودى نیست»سپس براى این که گمان نشود هر گونه نجوى و سخن در گوشى یا جلسات سرّى مذموم و ممنوع است، چند مورد را به صورت استثناء در ذیل آیه ذکر کرده مى‏فرماید: «مگر این که کسى در نجواى خود، توصیه به صدقه و کمک به دیگران، یا انجام کار نیک، و یا اصلاح در میان مردم مى‏نماید»و این گونه نجوى‏ها اگر به خاطر تظاهر و ریاکارى نباشد بلکه منظور از آن کسب رضاى پروردگار بوده باشد، خداوند پاداش بزرگى براى آن مقرر خواهد فرمود، آیه مى‏گوید: «و هر کس براى خشنودى پروردگار چنین کند، پاداش بزرگى به او خواهیم داد» اصولا نجوى و سخنان در گوشى و تشکیل جلسات سرّى در قرآن به عنوان یک عمل شیطانى معرفى شده است. در آیه 10 سوره مجادله مى‏فرماید:نجوى از شیطان است.اساسا نجوى اگر در حضور جمعیت انجام پذیرد سوء ظن افراد را برمى‏انگیزد، و گاهى حتى در میان دوستان ایجاد بدبینى مى‏کند، به همین دلیل بهتر است که جز در موارد ضرورت از این موضوع استفاده نشود و فلسفه حکم مزبور در قرآن نیز همین است.

115.در شأن نزول آیات سابق گفتیم که بشیر بن ابیرق، پس از سرقت از مسلمانى، شخص بیگناهى را متهم ساخت و با صحنه‏سازى در حضور پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله خود را تبرئه کرد ولى با نزول آیات گذشته رسوا شد، و به دنبال آن رسوایى به جاى این که توبه کند، راه کفر را پیش گرفت و رسما از زمره مسلمانان خارج گردید، آیه نازل شد و ضمن اشاره به این موضوع، یک حکم کلى و عمومى را بیان ساخت.هنگامى که انسان مرتکب خلافى مى‏شود، پس از آگاهى دو راه در پیش دارد، راه بازگشت و توبه که اثر آن در شستشوى گناه در چند آیه پیش بیان گردید راه دیگر، راه لجاجت و عناد است که به نتیجه شوم آن در این آیه اشاره شده مى‏فرماید: «کسى که بعد از آشکار شدن حق از در مخالفت و عناد در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آید و راهى جز راه مؤمنان انتخاب نماید، ما او را به همان راه که مى‏رود مى‏کشانیم و در قیامت به دوزخ مى‏فرستیم و چه جایگاه بدى در انتظار اوست»

116.شرک گناه نابخشودنى! در اینجا بار دیگر به دنبال بحثهاى مربوط به منافقان و مرتدّان یعنى کسانى که بعد از قبول اسلام به سوى کفر باز مى‏گردند، اشاره به اهمیت گناه شرک مى‏کند که گناهى است غیر قابل عفو و بخشش و هیچ گناهى بالاتر از آن متصور نیست، نخست مى‏فرماید:«خداوند شرک به او را نمى‏آمرزد (ولى) کمتر از آن را براى هر کس بخواهد (و شایسته بیند) مى‏آمرزد» این مضمون در آیه 48 همین سوره گذشت،منتها ذیل دو آیه با هم تفاوت مختصرى دارد، در اینجا مى‏فرماید: «هر کس براى خدا شریکى قائل شود در گمراهى دورى گرفتار شده»ولى در گذشته فرمود:«کسى که براى خدا شریک قائل شود دروغ و افتراى بزرگى زده است».در حقیقت در آنجا اشاره به مفسده بزرگ شرک از جنبه الهى و شناسایى خدا شده و در اینجا زیانهاى غیر قابل جبران آن براى خود مردم بیان گردیده است.

117.نقشه‏ هاى شیطان! این آیه توضیحى است براى حال مشرکان، که در آیه قبل به سرنوشت شوم آنها اشاره شد و در حقیقت علت گمراهى شدید آنها را بیان مى‏کند و مى‏گوید: آنها به قدرى کوتاه فکرند که خالق و آفریدگار جهان پهناور هستى را رها کرده و در برابر موجوداتى سر تعظیم فرود مى‏آورند که کمترین اثر مثبتى ندارند و «آنچه غیر از خدا مى‏خوانند، فقط بتهایى است (بى‏روح)، که هیچ اثرى ندارد و (یا) شیطان سرکش و ویرانگر است»قابل توجه این که:معبودهاى مشرکان در این آیه منحصر به دو چیز شناخته شده «اناث» و «شیطان مرید».«اناث» جمع «انثى» به معنى موجود نرم و قابل انعطاف است.یعنى آنها معبودهایى را مى‏پرستیدند که مخلوق ضعیفى بیش نبودند و به آسانى در دست آدمى به هر شکل درمى‏آمدند، تمام وجودشان تأثر و «انعطاف پذیرى» و تسلیم در برابر حوادث بود، و به عبارت روشنتر، موجودهایى که هیچ گونه اراده و اختیارى از خود نداشتند و سر چشمه سود و زیان نبودند.اما «شیطان مرید» یعنى شیطانى که تمام صفات فضیلت از شاخسار وجودش فرو ریخته و چیزى از نقاط قوت در او باقى نمانده است.


118.سپس در آیات بعد اشاره به صفات شیطان و اهداف او و عداوت خاصى که با فرزندان آدم دارد کرده و قسمتهاى مختلفى از برنامه‏هاى او را شرح مى‏دهد و قبل از هر چیز مى‏فرماید: «خداوند او را از رحمت خویش دور ساخته»و در حقیقت ریشه تمام بدبختیها و ویرانگریهاى او همین دورى از رحمت خداست که بر اثر کبر و نخوت دامنش را گرفت.
سپس مى‏فرماید: شیطان سوگند یاد کرده که چند برنامه را اجرا کند:
1- «و گفت: از بندگان تو نصیب معینى خواهم گرفت»او مى‏داند قدرت بر گمراه ساختن همه بندگان خدا را ندارد، و تنها افراد هوسباز و ضعیف الایمان و ضعیف الاراده هستند که در برابر او تسلیم مى‏شوند.


119. 2-«آنها را گمراه مى‏کنم»
3- «با آرزوهاى دور و دراز و رنگارنگ آنها را سرگرم مى‏سازم»
4- آنها را به اعمال خرافى دعوت مى‏کنم، از جمله «فرمان مى‏دهم که گوشهاى چهارپایان را بشکافند و یا قطع کنند» و این اشاره به یکى از اعمال زشت جاهلى است که در میان بت‏پرستان رایج بود که گوش بعضى از چهار پایان را مى‏شکافتند و یا به کلى قطع مى‏کردند و سوار شدن بر آن را ممنوع مى‏دانستند و هیچ گونه از آن استفاده نمى‏نمودند.
5- «آنها را وادار مى‏سازم که آفرینش پاک خدایى را تغییر دهند» و این ضرر غیر قابل جبرانى است که شیطان بر پایه سعادت انسان مى‏زند.این جمله اشاره به آن است که خداوند در نهاد اولى انسان توحید و یکتاپرستى و هر گونه صفت و خوى پسندیده‏اى را قرار داده است ولى وسوسه‏هاى شیطانى و هوى و هوسها انسان را از این مسیر صحیح منحرف مى‏سازد و به بیراهه‏ها مى‏کشاند و در پایان یک اصل کلى را بیان کرده، مى‏فرماید: «هر کس شیطان را به جاى خداوند به عنوان ولىّ و سرپرست خود انتخاب کند زیان آشکارى کرده»


120.در این آیه چند نکته که به منزله دلیل براى مطلب سابق است بیان شده: «شیطان پیوسته به آنها وعده‏هاى دروغین مى‏دهد، و به آرزوهاى دورو دراز سرگرم مى‏کند ولى جز فریب و خدعه، کارى براى آنها انجام نمى‏دهد»

121.در این آیه، سرنوشت نهایى پیروان شیطان چنین بیان شده:«آنها جایگاهشان دوزخ است و هیچ راه فرارى از آن ندارند»

 

اعظم :

آیه 114 : درگوشی حرف زدن کار درستی نیست چون باعث سوءظن میشه ، شخص سوم فکر می کنه در مورد اون دارن حرف می زنن

آیه 114 : امر به معروف بهتره پنهانی باشه


آیه 114 : اصلاح رابطه بین مردم اون قدر ارزش داره که بشه به خاطرش در گوشی صحبت کرد


114: ارزش کارها به اینه که به خاطر خدا انجام بشه ( ابتغاء مرضات الله )


115 : وقتی راه هدایت برای انان روشن شد دیگه هیچ مخالفتی پذیرفته نیست


117: آدم هر معبودی غیر خداوند داشته باشه در واقع شیطان پرسته ، فرقی نداره معبود چی باشه

ایه119 : آرزوهای دراز از دامهای شیطانه چون مرتب انسان رو به "بودن در این دنیا" تشویق می کنه و باعث غفلت آدم از مرگ و قیامت میشه .......... خیلی خیلی خیلی مراقب آرزوهامون باشیم


119 : شیطان قسم خورده که آدما رو گمراه کنه مراقب رد پاهاش تو آرزوهامون و خواسته هامون باشیم

آیه 119 : عبارت (وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ) خیلی توجه من رو جلب کرد ... تغییر آفرینش خداوند یعنی چی ... ذهنم رو برد به سمت اصلاحات ژنتیکی که این روزها خیلی متداول شده نمی دونم چقدر فکرم درسته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

120 : باز هم مراقب آرزوها و دلبستگیهامون باشیم

آیه 120 : میگن وقتی آیه 135 آل عمران در مورد بخشش گناهان با توبه نازل شد شیطون خیلی ناراحت شد و گفت وای زحمتام به هدر میره ... یکی از شیطونا گفت اشکال نداره بهشون وعده های دروغ می دیم و میندازیمشون تو آرزوهای دور و دراز که فکر توبه رو نکن ... شیطون راضی شد ............ ای لعنت بر شیطون ..............اعوذبالله من الشیطان ارجیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۳۴
* مسافر
يكشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۳۳ ق.ظ

96 . صفحه 96

 

دوم فروردین :

نفیسه :

106.در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که «و از پیشگاه خداوند طلب آمرزش نما» «زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است»


107.به دنبال دستورهاى گذشته در باره عدم حمایت از خائنان، قرآن چنین ادامه مى‏دهد که: «هیچ گاه از خائنان و آنها که به خود خیانت کردند، حمایت نکن»«چرا که خداوند، خیانت کنندگان گنهکار را دوست نمى‏دارد»


108.سپس این گونه خائنان را مورد سرزنش قرار داده، مى‏گوید:«آنها شرم دارند که باطن اعمالشان براى مردم روشن شود ولى از خدا، شرم ندارند!»«خداوندى که همه جا با آنهاست، و در آن هنگام که در دل شب، نقشه‏هاى خیانت را طرح مى‏کنند و سخنانى که خدا از آن راضى نبود مى‏گفتند، با آنها بود و به همه اعمال آنها احاطه دارد»

109.سپس روى سخن را به طایفه شخص سارق که از او دفاع کردند نموده، مى‏گوید:«گیرم که شما در زندگى این جهان از آنها دفاع کنید ولى کیست که در روز قیامت بتواند از آنها دفاع نماید و یا به عنوان وکیل کارهاى آنها را سامان بخشد، و گرفتاریهاى آنها را برطرف سازد»؟!بنابراین دفاع شما از آنها بسیار کم‏اثر است، زیرا در زندگى جاویدان آن هم در برابر خداوند، هیچ گونه مدافعى براى آنها نیست. در حقیقت در سه آیه فوق، نخست به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و همه قاضیان به حق توصیه شده که کاملا مراقب باشند، افرادى با صحنه‏سازى و شاهدهاى دروغین حقوق دیگران را پایمال نکنند.سپس به افراد خیانتکار، و بعد به مدافعان آنها هشدار داده شده که مراقب نتایج سوء اعمال خود در این جهان و جهان دیگر باشند.

110.قرآن در تعقیب بحثهاى مربوط به خیانت و تهمت که در آیات قبل گذشت سه حکم کلى بیان مى‏کند:
1- نخست اشاره به این حقیقت مى‏کند که راه توبه، به روى افراد بدکار به هر حال باز است و «کسى که به خود یا دیگرى ستم کند و بعد حقیقتا پشیمان شود و از خداوند طلب آمرزش کند و در مقام جبران برآید، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت»از جمله فوق استفاده مى‏شود که توبه حقیقى آنچنان اثر دارد که انسان در درون جان خود نتیجه آن را مى‏یابد.

111. 2-این آیه توضیح همان حقیقى است که اجمال آن در آیات قبل بیان شد و آن این که:«هر گناهى که انسان مرتکب مى‏شود نهایتا و در نتیجه به خود ضرر زده و به زیان خود گام برداشته است»و به این ترتیب گناهان اگر چه در ظاهر مختلفند، ولى آثار سوء آن قبل از همه در روح و جان خود شخص ظاهر مى‏شود.و در پایان آیه مى‏فرماید:«خداوند هم عالم است و از اعمال بندگان باخبر، و هم حکیم است» و هر کس را طبق استحقاق خود مجازات مى‏کند.

112. 3-در این آیه اشاره به اهمیت گناه تهمت زدن نسبت به افراد بیگناه کرده، مى‏فرماید: «هر کس خطا یا گناهى مرتکب شود و آن را به گردن بیگناهى بیفکند، بهتان و گناه آشکارى انجام داده است» تهمت زدن به بیگناه از زشت‏ترین کارهایى است که اسلام آن را به شدت محکوم ساخته است.
از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «کسى که به مرد یا زن با ایمان تهمت بزند و یا درباره او چیزى بگوید که در او نیست، خداوند در روز قیامت او را بر تلّى از آتش قرار مى‏دهد تا از مسؤولیت آنچه گفته است در آید».در حقیقت رواج این کار ناجوانمردانه در یک محیط، سبب به هم ریختن نظام و عدالت اجتماعى و آلوده شدن حق به باطل و گرفتار شدن بیگناه و تبرئه گنهکار و از میان رفتن اعتماد عمومى مى‏شود.

113.این آیه اشاره به گوشه دیگرى از حادثه بنى ابیرق است که در چند آیه قبل تحت عنوان شأن نزول به آن اشاره شد، آیه چنین مى‏گوید:"اگر فضل و رحمت پروردگار شامل حال تو نبود جمعى از منافقان یا مانند آنها تصمیم داشتند تو را از مسیر حق و عدالت، منحرف سازند، ولى لطف الهى شامل حال تو شد و تو را حفظ کرد" آنها مى‏خواستند با متهم ساختن یک فرد بیگناه و سپس کشیدن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به این ماجرا، هم ضربه‏اى به شخصیت اجتماعى و معنوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بزنند و هم اغراض سوء خود را درباره یک مسلمان بیگناه عملى سازند، ولى خداوندى که حافظ پیامبر خویش است، نقشه‏هاى آنها را نقش بر آب کرد! سپس قرآن مى‏گوید:«اینها فقط خود را گمراه مى‏کنند و هیچ گونه زیان به تو نمى‏رسانند»سر انجام علت مصونیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از گمراهى و خطا و گناه، چنین بیان مى‏کند که «خدا، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمى‏دانستى به تو آموخت»و در پایان آیه مى‏فرماید:«فضل خداوند بر تو بسیار بزرگ بوده است» در جمله فوق یکى از دلایل اساسى مسأله عصمت بطور اجمال آمده است و آن این که خداوند علوم و دانشهایى به پیامبر آموخته که در پرتو آن در برابر گناه و خطا بیمه مى‏شود، زیرا علم و دانش (در مرحله نهایى) موجب عصمت است.

 

اعظم :

ایه 107: قضاوت و حکم کردن به قدری سخت هستش که حداوند به پیامبر هم می فرمایند که استغفار کن ...
این امر نه به خاطر اینه که پیامبر خطایی کرده یا میخواسته بکنه بلکه منظور اینه که از خداوند بخواد که ایشون رو از هوای نفس دور کنه تا خدای نکرده حقی در قضاوت پایمال نشه

یعنی حتی پیامبر هم گه در مقام عصمت هستن در خصوص غلبه بر هوای نفس محتاج لطف خداوند هستن


ایه 107: هر گناهی اثار بدی داره که گنهکار دچارش میشه
حالا هر چی هم گناه رو گردن این و اون بندازه تازه بعدش باز اثار سوء تهمت دوباره به خودش بر میگرده

البته اینا چون کلمه "خوان "به کار رفته منظور کسانین که خیانت جزء زندگیشون شده نه حالا یه بار خیانت کردن و بعد توبه کردن

ایه 108 : یادمون نره خداوند همیشه حواسش به ما هست حتی اون موقعی که داریم به اصطلاح خودمون نقشه پنهانی می کشیم برای خیانت و گناه رو گردن کسی انداختن

ایه 110: هر گناهی یه جور ظلمه در حق خودمون
باید اسنغفار کنیم

ایه 112: تو این ایه به تهمت گفته شده "رمی"یعنی تیر پرتاب کردن
و به ارتکاب تهمت گفته شده "احتمال" یعنی به دوش کشبدن و تحمل کردن

یعنی کسی که نهمت میزنه انگار تیری میرنه به شحصی که ازش نهمت کرده
تیری که بدنش سوراخ میشه ازش

و همین تاثیر سوء تمام عمر باعث میشه که تهمت زننده بار ستگین گناه رو به دوش بکشه

در روایات هستش که سنگینی نهمت از کوههای بزرگ بیشتره و باعث ذوب ایمان میشه


ایه 113: عصمت پیامبر یه نوع شعوری هستش که به طور مداوم ایشون رو از گناه مصون میداره
این شعور از طریق علم و ادراک میست
بلکه ناشی از نعالیم خداونده از طریق وحی

همونطوری که شعور انسان عادی بتعث میشه کثافات رو نخوره
شعور انسان معصوم هم مانع از گناه میشه
یعنی همونقدرناه براش نفرت زا و مشمیز کننده است .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۳۳
* مسافر
شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۳۲ ق.ظ

95 . صفحه 95

 

اول فروردین : 

نفیسه : 

 

102.هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با عده‏اى از مسلمانان به عزم «مکّه» وارد سرزمین «حدیبیه» شدند و جریان به گوش قریش رسید، خالد بن ولید به سرپرستى یک گروه دویست نفرى براى جلوگیرى از پیشروى مسلمانان به سوى مکّه، در کوههاى نزدیک مکّه مستقر شد، هنگام ظهر «بلال» اذان گفت و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا کردند، خالد از مشاهده این صحنه در فکر فرو رفت و به نفرات خود گفت در موقع نماز عصر باید از فرصت استفاده کرد و در حال نماز کار مسلمانان را یکسره ساخت در این هنگام آیه نازل شد و دستور نماز خوف را به مسلمانان داد، و این خود یکى از نکات اعجاز قرآن است که قبل از اقدام دشمن، نقشه‏هاى آنها را نقش بر آب کرد.در تعقیب آیات مربوط به جهاد، این آیه کیفیت نماز خوف را که به هنگام جنگ باید خوانده شود به مسلمانان تعلیم مى‏دهد، آیه خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «هنگامى که در میان آنها هستى و براى آنها نماز جماعت بر پا مى‏دارى باید مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند، نخست عده‏اى با حمل اسلحه با تو به نماز بایستند»سپس هنگامى که این گروه سجده کردند (و رکعت اول نماز آنها تمام شد، تو در جاى خود توقف مى‏کنى) و آنها با سرعت رکعت دوم را تمام نموده و به میدان نبرد باز مى‏گردند و در برابر دشمن مى‏ایستند و گروه دوم که نماز نخوانده‏اند، جاى گروه اول را مى‏گیرند و با تو نماز مى‏گزارند»

 

«گروه دوم نیز باید وسایل دفاعى و اسلحه را با خود داشته باشند و بر زمین نگذارند»این طرز نماز گزاردن براى این است که دشمن شما را غافلگیر نکند، «زیرا دشمن همواره در کمین است که از فرصت استفاده کند و دوست مى‏دارد که شما از سلاح و متاع خود غافل شوید و یکباره به شما حمله‏ور شود»ولى از آنجا که ممکن است ضرورتهایى پیش بیاید که حمل سلاح و وسایل دفاعى هر دو با هم به هنگام نماز مشکل باشد، در پایان آیه چنین دستور مى‏دهد:«و گناهى بر شما نیست اگر از باران ناراحت باشید و یا بیمار شوید که در این حال سلاح خود را بر زمین بگذارید»«ولى در هر صورت از همراه داشتن وسایل محافظتى و ایمنى (مانند زره و خود و امثال آن) غفلت نکنید و حتى در حال عذر، حتما آنها را با خود داشته باشید» که اگر احیانا دشمن حمله کند بتوانید تا رسیدن کمک، خود را حفظ کنید شما این دستورات را به کار بندید و مطمئن باشید پیروزى با شماست "زیرا خداوند برای کافران مجازات خوارکننده ای آماده کرده است".

103.اهمیت فریضه نماز! به دنبال دستور نماز خوف در آیه قبل و لزوم بپاداشتن نماز حتى در حال جنگ در این آیه مى‏فرماید: «پس از اتمام نماز یاد خدا را فراموش نکنید، و در حال ایستادن و نشستن و زمانى که بر پهلو خوابیده‏اید به یاد خدا باشید و از او کمک بجویید» منظور از یاد خدا در حال قیام و قعود و بر پهلو خوابیدن، ممکن است همان حالات مختلف جنگى که سربازان گاهى در حال ایستادن و زمانى نشستن و زمانى به پهلو خوابیدن، سلاحهاى مختلف جنگى از جمله وسیله تیراندازى را به کار مى‏برند، بوده باشد.آیه فوق در حقیقت اشاره به یک دستور مهم اسلامى است، که معنى نماز خواندن در اوقات معین این نیست که در سایر حالات انسان از خدا غافل بماند.سپس قرآن مى‏گوید:دستور نماز خوف یک دستور استثنایى است و «به مجرد این که حالت خوف زائل گشت، باید نماز را به همان طرز عادى انجام دهید»و در پایان سرّ این همه سفارش و دقت را در باره نماز چنین بیان مى‏دارد:«زیرا نماز وظیفه ثابت و معینى براى مؤمنان است»

104.از ابن عباس چنین نقل شده که:پس از حوادث دردناک جنگ احد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بر فراز کوه احد رفت و أبوسفیان نیز بر کوه احد قرار گرفت و با لحنى فاتحانه فریاد زد:«اى محمد! یک روز پیروز شدیم و روز دیگر شما» یعنى این پیروزى ما در برابر شکستى که در بدر داشتیم، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به مسلمانان فرمود: فورا به او پاسخ گویید، مسلمانان گفتند: «هرگز وضع ما با شما یکسان نیست،شهیدان ما در بهشتند و کشتگان شما در دوزخ».ابوسفیان فریاد زد: «لنا العزّى و لا عزّى لکم ما داراى بت بزرگ «عزّى» هستیم و شما ندارید.پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: شما هم در برابر شعار آنها بگویید:اللّه مولینا و لا مولى لکم سرپرست و تکیه گاه ما خداست و شما سرپرست و تکیه گاهى ندارید.ابوسفیان که خود را در مقابل این شعار زنده اسلامى ناتوان دید، دست از بت «عزّى» برداشت و به دامن بت «هبل» درآویخت و فریاد زد:اعل هبل! سر بلند باد هبل.پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که این شعار جاهلى را نیز با شعارى نیرومندتر ومحکم‏تر بکوبند و بگویند: اللّه اعلى و اجلّ! خداوند برتر و بالاتر است.ابوسفیان که از این شعارهاى گوناگون خود بهره‏اى نگرفت فریاد زد: میعادگاه ما سرزمین بدر صغرى است.مسلمانان از میدان جنگ بازگشتند در حالى که از حوادث دردناک احد سخت ناراحت بودند در این هنگام آیه نازل شد و به آنها هشدار داد که در تعقیب مشرکان کوتاهى نکنند و از این حوادث دردناک ناراحت نشوند.


از شان نزول می آموزیم که مسلمانان باید هیچ یک از تاکتیکهاى دشمن را از نظر دور ندارند در برابر منطق دشمنان،منطقهاى نیرومندتر و در برابر سلاحهاى آنها سلاحهاى برتر و گرنه حوادث به نفع دشمن تغییر شکل خواهد داد و بنابراین،در عصرى همچون عصر ما باید به جاى تأسف خوردن در برابر حوادث دردناک و مفاسد وحشتناکى که مسلمانان را از هر سو احاطه کرده بطور فعالانه دست به کار شوند،در برابر کتابها و مطبوعات ناسالم،کتب و مطبوعات سالم فراهم کنند،و در مقابل وسایل تبلیغاتى مجهز دشمنان از مجهزترین وسایل تبلیغاتى روز استفاده کنند،و در مقابل طرحها و تزها و دکترین‏هایى که مکتبهاى مختلف سیاسى و اقتصادى و اجتماعى ارائه مى‏دهند طرحهاى جامع اسلامى را به شکل روز در اختیار همگان قرار دهند،تنها با استفاده از این روش است که مى‏توانند موجودیت خود را حفظ کرده و به صورت یک گروه پیشرو در جهان درآیند.به دنبال آیات مربوط به جهاد و هجرت،این آیه براى زنده کردن روح فداکارى در مسلمانان چنین مى‏گوید:«هرگز از تعقیب دشمن سست نشوید»اشاره به این که در مقابل دشمنان سرسخت،روح تهاجم را در خود حفظ کنید زیرا از نظر روانى اثر فوق العاده‏اى در کوبیدن روحیه دشمن دارد.سپس استدلال زنده و روشنى براى این حکم بیان مى‏کند و مى‏گوید: چرا شما سستى به خرج دهید«در حالى که اگر شما در جهاد گرفتار درد و رنج مى‏شوید دشمنان شما نیز از این ناراحتیها سهمى دارند، با این تفاوت که شما امید به کمک و رحمت وسیع پروردگار عالم دارید و آنها فاقد چنین امیدى هستند»و در پایان براى تاکید بیشتر میفرماید:"فراموش نکنید که تمام این ناراحتیها ورنجها وتلاشهاوکوششها واحیانا سستی ها ومسامحه کاریهای شما از دیدگاه علم خدا مخفی نیست".وبنابراین نتیجه همه آنها را خواهید دید.

105.در شأن نزول این آیه و آیه بعد نقل شده که:طایفه بنى ابیرق طایفه‏اى نسبتا معروف بودند سه برادر از این طایفه به نام «بشر» و «بشیر» و «مبشر» نام داشتند، «بشیر» به خانه مسلمانى به نام«رفاعه» دستبرد زد و شمشیر و زره و مقدارى از مواد غذایى را به سرقت برد، فرزند برادر او به نام «قتاده» که از مجاهدان بدر بود جریان را به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد.
برادران سارق وقتى باخبر شدند، یکى از سخنوران قبیله خود را دیدند که با جمعى به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بروند و با قیافه حق به جانب سارق را تبرئه کنند، و قتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند.پیامبر صلّى اللّه علیه و آله طبق وظیفه «عمل به ظاهر» شهادت این جمعیت را پذیرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد، قتاده که بیگناه بود از این جریان بسیار ناراحت شد و به سوى عموى خود بازگشت و جریان را با اظهار تأسف فراوان بیان کرد، عمویش او را دلدارى داد و گفت: نگران مباش خداوند پشتیبان ما است.این آیه و آیه بعد نازل شد و این مرد بیگناه را تبرئه کرد و خائنان واقعى را مورد سرزنش شدید قرار داد.

از خائنان حمایت نکنید- در این آیه خداوند نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله توصیه مى‏کند که هدف از فرستادن این کتاب آسمانى این است که اصول حق و عدالت در میان مردم اجرا شود، مى‏فرماید: «ما این کتاب را به حق بر تو فرستادیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته است در میان مردم قضاوت کنى»سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هشدار مى‏دهد، مى‏گوید:«هرگز از کسانى مباش که از خائنان حمایت نمایى»گر چه روى سخن در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است ولى شک نیست که این حکم یک حکم عمومى نسبت به تمام قضات و داوران مى‏باشد، و به همین دلیل چنین خطابى مفهومش این نیست که ممکن است چنین کارى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سر بزند!

 

اعظم : 

آیه 102 : 

1- نماز، حتّى در صحنه‏ى جنگ تعطیل نمى‏شود و رزمنده، بى‏نماز نیست. «اقمت لهم الصلوة....و لیأخذوا اسلحتهم»

2- در اهمیّت نماز جماعت همین بس که در جبهه‏ى جنگ با دشمن، حتّى با یک رکعت هم برپا مى‏شود. «و لتأت طائفة اُخرى لم یُصلّوا فلیُصلّوا»
3- در هنگام پیش آمدن دو وظیفه (جهاد و نماز)، نباید یکى فداى دیگرى شود. «فلتقم... ولیأخذوا»
4- در همه حال، هشیارى لازم است، حتّى نماز نباید مسلمانان را از خطر دشمن غافل کند. «و لیأخذوا اسلحتهم»
5 - رهبر، محور وحدت و عبادت است. «کنت فیهم ... اقمت لهم الصلوة»
6- تقسیم کار، تعاون و شریک کردن دیگران در کارهاى خیر، حتّى در حسّاس‏ترین موارد، از عوامل الفت جامعه است. در این آیه، دو رکعت نماز جماعت میان دو گروه تقسیم شده، تا تبعیضى پیش نیاید و همه در خیر شریک باشند. «و لتأت طائفة اُخرى...»
7- فرمان‏هاى الهى به تناسب شرایط، متفاوت است. (این آیه مربوط به نماز خوف در برابر دشمن است.) «فلتقم طائفة منهم»
8 - نماز جماعت در جبهه، نشان عشق به هدف و خدا و رهبر و پایبندى به ارزشهاست. «اذا کنت فیهم فاقمت لهم الصلوة»
9- در جبهه باید جابه جایى نیروها در فاصله‏ى یک رکعت نماز، امکان پذیر بوده باشد. «و لتأت طائفة اُخرى لم یُصلّوا فلیُصلّوا»
10- هر چه مدّت نماز در جبهه بیشتر شود، فرصت دشمن براى حمله افزایش مى‏یابد. پس باید حفاظت بیشترى داشت. در رکعت اوّل، داشتن اسلحه کافى است ولى در رکعت دوّم، هم اسلحه و هم ابزار دفاع. «ولیأخذوا اسلحتهم... ولیأخذوا حذرهم و اسلحتهم»
11- خداوند، پیامبرش را از توطئه‏ها و نقشه‏هاى پنهانى دشمن آگاه مى‏کند. (با توجّه به شأن نزول که ولید قصد کرد تا هنگام نماز جماعت حمله کند و با این آیه طرح او لغو شد.)
12- حرکت با اخلاص شما، سبب امدادهاى الهى در وقت خود است. (نزول این آیه و فرمان نماز خوف، یک امداد الهى در مقابل آن توطئه بود.) 13- در جبهه، مراسم عبادى نباید طولانى شود و کارهاى مانع هوشیارى، ممنوع است. «ودّ الذین کفروا لو تغفلون»
14- از آرزوهاى دشمن، آگاه باشید. «ودّالذین»
15- عبادت، وسیله‏ى غفلت از دشمن نشود. «تغفلون»
16- احتمال غفلت در مسلمانان واقعى ضعیف است. (کلمه «لو» در جمله «لو تغفلون» نشانه‏ى این معناست.)
17- با هوشیارى، باید از امکانات نظامى و اقتصادى حفاظت کرد. «اسلحتکم و امتعتکم»
18- غفلت امّت اسلامى، شبیخون کفّار را در پى خواهد داشت. «میلة واحدة»
19- هر سخن و برنامه و حرکتى که مسلمانان را غافل کند، گامى است در جهت اهداف و خواسته‏هاى دشمن. «ودّ الذین کفروا لو تغفلون»
20- ملاک و مجوّز معافیّت از جبهه و سربازى، مرض و ضرر است. «بکم أذىً... او کنتم مرضى‏»
21- بارانى مجوّز زمین گذاشتن اسلحه است که با ضرر و آزار همراه باشد. در باران بى ضرر رزمنده سلاح بر زمین نمى‏گذارد. «بکم أذىً من مطرٍ»
22- در هیچ حالى، رزمنده نباید از وسائل حفاظتى دور باشد. حتّى اگر اسلحه ندارد، زره بر تن داشته باشد. «خذوا حذرکم»
23- تهدید کفّار و امید و دلگرمى دادن به مؤمنان، از شیوه‏هاى قرآن است. «أعدّ للکافرین عذاباً مهیناً»
24- در آینده، ذلّت از آنِ کافران است. «للکافرین عذاباً مهیناً»

ایه 103:
1- کمبودهاى نماز خوف، با یاد خدا جبران مى‏شود. «فاذا قضیتم الصلوة فاذکروااللَّه»
2- نماز و یاد خدا در هر حال لازم است، در جبهه‏ى جنگ یا بستر بیمارى. «قیاماً و قعوداً و على جنوبکم»
3- سلاح رزمنده مسلمان، نماز و یاد خداست. «فاذا قضیتم الصلوة فاذکروا اللّه»
4- نماز خوف، یک استثناست. پس از برطرف شدن حالت اضطرار، نماز باید به صورت عادّى خوانده شود. «فاذا اطمأننتم فاقیموا الصلوة»
5 - نماز، از واجبات قطعى الهى در همه‏ى عصرها و براى همه‏ى نسل‏ها است. «کانت على المؤمنین کتابا»
6- وجوب هر نماز، در وقت مخصوص خودش است. «موقوتاً»
7- تعیین وقت براى نماز، رمز تداوم، نظم و عامل مواظبت بر آن است که خود درس نظم و عامل نظم بخشیدن به امور مسلمانان است. «کتاباً موقوتاً»

ایه 104:
1- مسلمانان باید روحیّه‏ى قوى داشته باشند و شکست‏هاى موردى (مثل اُحد) آنان را سست نکند. «ولا تهنوا»
2- به جاى موضع تدافعى، در تعقیب دشمن و در حالت تهاجمى باشید. «لاتهنوا فى ابتغاء القوم»
3- از عوامل روحیّه گرفتن مؤمنان، مقایسه‏ى دردهاى خود با رنج دیگران و امید و توجّه به امدادهاى الهى و آگاهى اوست. «فانهم یألمون کماتألمون»
4- با همه‏ى آسیب‏ها و تلخى‏هاى جنگ، شما پیروزید، چون امید به الطاف الهى دارید. «ترجون من الله»
5 - مسلمانان، امیدهاى گونه‏گون از خدا دارند. امید به امدادهاى غیبى، پیروزى، مرعوب شدن دشمن، پاداش‏هاى معنوى و امثال آن. (مورد امید در آیه ذکر نشده و هر امیدى را شامل مى‏شود). «ترجون من الله»
6- امید، بزرگ‏ترین اهرم حرکت و سرمایه‏ى روحى رزمنده است. یا شهادت و سعادت، یا پیروزى. «ترجون من الله ما لا یرجون»
7- رنج و مشقّت مؤمنان در جنگ‏ها، در مدار علم و حکمت خداوند است و لذا از آن جلوگیرى نمى‏کند. «علیماً حکیماً»

ایه 105 :
1- قرآن، پایه‏ى قضاوت و عدالت میان مردم است. «انا انزلنا الیک الکتاب»
2- قاضى باید از قانونِ قرآن، آگاهى کامل داشته باشد. «انزلنا الیک الکتاب لتحکم»
3- فراگیرى قرآن و سنّت شرط قاضى شدن است. «انزلنا الیک الکتاب... لتحکم... اراک اللَّه»
4- چون نزول قرآن بر اساس حقّ است، قضاوت‏ها هم باید بر مبناى حقّ باشد، نه وابستگى‏هاى حزبى، گروهى، منطقه‏اى و نژادى. «بما اریک اللَّه»
5 - رفتار به عدالت، حتّى نسبت به غیر مسلمانان هم ضرورى است. (با توجّه به شأن نزول دوّم) «لتحکم... بما اریک اللّه»
6- قضاوت، از شئون انبیاست. تنها ابلاغ احکام کافى نیست، اجراى احکام نیز وظیفه است. «لتحکم بین النّاس»
7- کفر اشخاص، دلیل تهمت به آنان نمى‏شود. (با توجّه به شأن نزول)
8 - پیامبر، علاوه بر قانون و کتاب، از امدادهاى الهى برخوردار است. «اراک الله»
9- خداوند علاوه بر قرآن برنامه‏هاى دیگرى به پیامبرش نشان داد. «اراک اللَّه» و نفرمود: «لتحکم بین الناس به»
10- خداوند، پیامبرش راحفظ مى‏کند و توطئه‏ها و صحنه‏سازى‏ها را فاش مى‏سازد. «اراک اللَّه»
11- قانون محترم است، ولى براى جلوگیرى از سوء استفاده‏ها باید چاره‏اى جست. در اینجا، امداد الهى چاره‏ى کار شد. «بما اراک اللَّه»
12- دفاع و حمایت از خائن ممنوع است. «و لا تکن للخائنین خصیماً»
13- خائنان نباید امیدى به حمایت رهبران دینى داشته باشند. «و لاتکن للخائنین خصیماً»
14- قضاوت، مقامى است که متصدى آن، اگر معصوم هم باشد باز استغفار مى‏طلبد. «واستغفرالله»
15- از افتخارات اسلام این است که حتّى اگر به یک یهودى ظلم شود، شخص اوّل اسلام براى مسلمانانى که سوء قصدى داشته‏اند باید استغفار کند. «واستغفرالله»
16- اگر قرآن، ساخته و پرداخته‏ى خود پیامبر بود، هرگز آیاتش فرمان استغفار به رسول خدا نمى‏داد. «و استغفر اللَّه»
17- قاضى باید همواره براى دورى از هواى نفس استغفار کند. «استغفر اللَّه»
18- استغفار، مایه‏ى بهره‏گیرى از مغفرت و رحمت پروردگار است. «غفوراً رحیماً»
19- خداوند علاوه بر بخشیدن گناه مهربان است. «غفوراً رحیماً»

 

اعظم : 

 

ایه 102:
نمی دونستم نماز خوف یک رکعته !
جالبه نفس نماز خوندن اینقدر مهمه که در اون حال تعطیل بردار و مثل روزه جبران پذیر نیست

کلا نماز خیلی مهمه
خیلی

ایه 103: در حال ارامش ادم در هیچ لحظه ای نباید از یاد خدا غافل باشه

نعمت امنیت نعمت بزرگیه چه بهتر که با یاد خدا بگذره و دور از غفلت

آیه 104:
خیلی فرقه میون کسی که کاری رو با نیت خدایی انجام میده
با کسی که همون کارو با نیت غیر خدایی و یا حای انجام وظیفه انجام میده

 

حتی کار خونه
حتی بچه داری

فرق داره

روح اعمال با هم فرق میکنه
حتی در ایجاد نشاط درونی و عدم افسرگی و خستگی

ایه 105:
خیانت کاری قابل دفاع نیست

جانب خیانتکار رو نباید بگیریم

 

...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

آیه 102 سوره نساء :

نفیسه : 

با توجه به آیه 102سوره نساء و روایات روش خواندن نماز خوف در منابع فقهی چنین آمده است: نماز خوف در حال جنگ، در نماز دو رکعتی (صبح) و نمازهای چهار رکعتی (ظهر، عصر، عشاء) –به صورت شکسته و دو رکعتی- به این صورت خوانده می‌شود: لشکر اسلام دو دسته شوند و امام جماعت با یک دسته از آنها نماز را شروع کند و یک رکعت را با آنها بخواند آنگاه این دسته خود فوراً رکعت دیگر را بجا آورده و سلام دهند و به جنگ روند تا دسته بعدى بیایند و امام جماعت همچنان نشسته باشد تا آنها بیایند و رکعت دوّم را با این دسته دوم شروع کند و پس از بجا آوردن دو سجده، در حال تشهد بنشیند تا آنها رکعت بعدى را بجاى آورند و تشهد و سلام را با یکدیگر بدهند. در نماز مغرب‌؛ امام جماعت دو رکعت را با یک دسته و رکعت دیگر را با دسته دیگر بخواند و در تقدیم و تأخیر مختار است.
یاد آوری می‌شود که امروزه به جهت تغییر سبک جنگ‌ها و فقدان جنگ تن به تن، نماز خوف کاربرد چندانی ندارد.
برگرفته از وسایل الشیعه جلد 8 صفحات 433 تا 439

 

اعظم :

ممنون نفیسه جان

کلا با اومن بند در تفسیر نور درگیر بودم

 

نفیسه : 

 

خواهش میکنم.البته مطلبی که شما در نکته 2 برای صفحه 95 اوردی در اهمیت نماز جماعت بوده که میگه یک رکعت این نماز به جماعت خونده میشه

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۳۲
* مسافر
جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ب.ظ

94 . صفحه 94

 

بیست و نهم اسفند :

 

 

نفیسه : 


95.در آیات گذشته سخن از جهاد در میان بود، این آیه مقایسه‏اى در میان مجاهدان و غیر مجاهدان به عمل آورده، مى‏گوید: «افراد با ایمانى که از شرکت در میدان جهاد خوددارى مى‏کنند، و بیمارى خاصى که آنها را از شرکت در این میدان مانع شود ندارند، هرگز با مجاهدانى که در راه خدا و اعلاى کلمه حق با مال و جان خود جهاد مى‏کنند یکسان نیستند» سپس برترى مجاهدان را بار دیگر به صورت صریحتر و آشکارتر بیان کرده، مى‏فرماید:«خداوند مجاهدانى را که با مال و جان خود در راهش پیکار مى‏کنند بر خوددارى‏کنندگان از شرکت در میدان جهاد برترى عظیمى بخشیده» ولى چون نقطه مقابل این دسته از مجاهدان افرادى هستند که جهاد براى آنها واجب عینى نبوده و یا این که به خاطر بیمارى و ناتوانى و علل دیگر قادر به شرکت در میدان جنگ نبوده‏اند لذا براى این که پاداش نیت صالح و ایمان و سایر اعمال نیک آنها نادیده گرفته نشود به آنها نیز وعده نیک داده، مى‏فرماید: «به هر دو دسته (مجاهدان و غیر مجاهدان) وعده نیک داده است» ولى از آنجا که اهمیت جهاد در منطق اسلام از این هم بیشتر است بار دیگر به سراغ مجاهدان رفته و تأکید مى‏کند که «خداوند مجاهدان را بر قاعدان اجر عظیمى بخشیده است»

96.این اجر عظیم در این آیه چنین تفسیر شده: «درجات مهمى از طرف خداوند و آمرزش و رحمت او»و در پایان آیه مى‏فرماید:اگر در این میان افرادى ضمن انجام وظیفه خویش مرتکب لغزشهایى شده‏اند و از کرده خویش پشیمانند خدا به آنها نیز وعده آمرزش داده «زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است»

97.قبل از آغاز جنگ بدر سران قریش اخطار کردند که همه افراد ساکن مکّه که آمادگى براى شرکت در میدان جنگ دارند، باید براى نبرد با مسلمانان حرکت کنند و هر کس مخالفت کند خانه او ویران و اموالش مصادره مى‏شود، به دنبال این تهدید، عده‏اى از افرادى که ظاهرا اسلام آورده بودند ولى به خاطر علاقه شدید به خانه و زندگى و اموال خود حاضر به مهاجرت نشده بودند، نیز با بت‏پرستان به سوى میدان جنگ حرکت کردند، و در میدان در صفوف مشرکان ایستادند و از کمى نفرات مسلمانان به شک و تردید افتادند و سر انجام در این میدان کشته شدند، آیه نازل گردید و سرنوشت شوم آنها را شرح داد.در تعقیب بحثهاى مربوط به جهاد، در این آیه اشاره به سرنوشت شوم کسانى مى‏شود که دم از اسلام مى‏زدند ولى برنامه مهم اسلامى یعنى «هجرت» را عملى نساختند، قرآن مى‏گوید:«کسانى که فرشتگان قبض روح، روح آنها را گرفتند در حالى که به خود ستم کرده بودند، و از آنها پرسیدند (شما اگر مسلمان بودید) پس چرا در صفوف کفار قرار داشتید و با مسلمانان جنگیدید»؟از جمله فوق استفاده مى‏شود که گرفتن ارواح به دست یک فرشته معین نیست و اگر مى‏بینیم که در بعضى آیات این موضوع به ملک الموت (فرشته مرگ) نسبت داده شده از این نظر است که او بزرگ فرشتگان مأمور قبض ارواح است.آنها در پاسخ به عنوان عذرخواهى مى‏گویند «ما در محیط خود تحت فشار بودیم و به همین جهت توانایى بر اجراى فرمان خدا نداشتیم».

اما این اعتذار از آنان پذیرفته نمى‏شود و به زودى «از فرشتگان خدا پاسخ مى‏شنوند که: مگر سرزمین پروردگار وسیع و پهناور نبود که مهاجرت کنید و خود را از آن محیط آلوده و خفقان بار برهانید»!و در پایان به سرنوشت آنان اشاره کرده، مى‏فرماید: «این گونه اشخاص) که با عذرهاى واهى و مصلحت اندیشى‏هاى شخصى شانه از زیر بار هجرت خالى کردند و زندگى در محیط آلوده و خفقان‏بار را بر آن ترجیح دادند) جایگاهشان دوزخ و بد سر انجامى دارند».

98.در این آیه مستضعفان و ناتوانهاى واقعى (نه مستضعفان دروغین) را استثناء کرده، مى‏فرماید:«مردان و زنان و کودکانى که هیچ چاره‏اى براى هجرت و هیچ طریقى براى نجات از آن محیط آلوده نمى‏یابند، از این حکم مستثنا هستند»زیرا واقعا این دسته معذورند و خداوند ممکن نیست تکلیف ما لا یطاق کند.

99.در این آیه مى‏فرماید: «ممکن است اینها مشمول عفو خداوند شوند و خداوند همواره بخشنده و آمرزنده بوده است»مستضعف کیست؟از بررسى آیات قرآن و روایات استفاده مى‏شود افرادى که از نظر فکرى یا بدنى یا اقتصادى آنچنان ضعیف باشند که قادر به شناسایى حق از باطل نشوند، و یا این که با تشخیص عقیده صحیح بر اثر ناتوانى جسمى یا ضعف مالى و یا محدودیتهایى که محیط بر آنها تحمیل کرده قادر به انجام وظایف خود بطور کامل نباشند و نتوانند مهاجرت کنند آنها را مستضعف مى‏گویند.از امام موسى بن جعفر علیه السّلام پرسیدند که مستضعفان چه کسانى هستند؟ امام در پاسخ این سؤال نوشتند:«مستضعف کسى است که حجت و دلیل به او نرسیده باشد و به وجود اختلاف (در مذاهب و عقاید که محرک بر تحقیق است) پى نبرده باشد، اما هنگامى که به این مطلب پى برد، دیگر مستضعف نیست».

100.هجرت یک دستور سازنده اسلامى! به دنبال بحث در باره افرادى که بر اثر کوتاهى در انجام فریضه مهاجرت، به انواع ذلتها و بدبختیها تن در مى‏دهند، در این آیه با قاطعیت تمام در باره اهمیت هجرت در دو قسمت بحث شده است: نخست اشاره به آثار و برکات هجرت در زندگى این جهان کرده، مى‏فرماید: «و کسانى که در راه خدا و براى خدا مهاجرت کنند، در این جهان پهناور خدا، نقاط امن فراوان و وسیع پیدا مى‏کنند» که مى‏توانند حق را در آنجا اجرا کنند و بینى مخالفان را به خاک بمالند.سپس به جنبه معنوى و اخروى مهاجرت اشاره کرده مى‏فرماید: «اگر کسانى از خانه و وطن خود به قصد مهاجرت به سوى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خارج شوند و پیش از رسیدن به هجرتگاه، مرگ آنها را فرا گیرد، اجر و پاداششان بر خداست، و خداوند آمرزنده و مهربان است» و گناهان آنها را مى‏بخشد.بنابراین مهاجران در هر دو صورت به پیروزى نائل مى‏گردند.جالب این است که هجرت- آن هم نه براى حفظ خود، بلکه براى حفظ آیین اسلام- مبدء تاریخ مسلمانان مى‏باشد، و زیر بناى همه حوادث سیاسى، تبلیغى و اجتماعى ما را تشکیل مى‏دهد، و در هر عصر و زمان و مکانى اگر همان شرایط پیش آید، مسلمانان موظف به هجرتند!

101.در تعقیب آیات گذشته که در باره «جهاد» و «هجرت» بحث مى‏کرد در این آیه به مسأله «نماز مسافر» اشاره کرده، مى‏فرماید:«هنگامى که مسافرت کنید مانعى ندارد که نماز را کوتاه کنید اگر از خطرات کافران بترسید، زیرا کافران دشمن آشکار شما هستند»البته جاى شک نیست که نماز مسافر اختصاصى به حالت ترس ندارد.

 

اعظم : 

 

ایه 95 و 96:
برتری مجاهدین بر غیر مجاهدین
جالب بود در ابن ایه جهاد مالی هم ذکر شده
مال و جان دو تا از سخت ترین چیزایی هستن که انسان احساس مالکیت بهشون داره
با هر دو امتحان میشه

آیه 97:
نمی دونستم فرشته هایی غیر از عزراییل هستن که جون ادما رو می گیرن
....
فرشته ها موقع قبض رو از حال ایمانیمون سوال میکنن
جالبه اونجا هم ادم میخواد زیر ابی بره و علت تراشی کنه تا اینکه ایمانش رو شرح بده (پیش قاضی و معلق بازی)
...
دلیل اینکه محیط مناسب نبود برای اینکه ما مومن باشیم دلیل قابل قبولی نیست

قابل توجه همه ما اگه خانواده و قوم و خویش و سنتهای دست و پاگیر و خلاصه جو نا مساعد رو دلیل ضعف ایمانمون می دونیم

آیه 98 و 99: خداوند تو هر حکمی که داده استثناات رو بیان کرده (روزه،جهاد و ... )
ما هم خوبه این خصلت رو جایی که قانونی میذاریم داشته باشیم

100.زمین خداوند وسیعه
نترسیم از رفتن
موندن به قیمت از دست دادن ایمان هیچ ارزشی نداره

101. خیلی برام جالب بود که از این ایه نماز مسافر استخراج شده
به نظرم نماز خوف بود
ولی نوشته بود که طبق روایات و سنت پیامبر که خیلی خیلی هم زیاده
نماز مسافر و شکسته بودنش استخراج شده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۰۱
* مسافر
پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۵۹ ق.ظ

93 . صفحه 93

 

بیست و هشتم اسفند : 

 

نفیسه: 


92.یکى از بت‏پرستان مکّه به نام «حارث بن یزید» با دستیارى «ابوجهل» مسلمانى را به نام «عیاش بن ابى ربیعه»به جرم گرایش به اسلام مدتها شکنجه مى‏داد،پس از هجرت مسلمانان به مدینه، «عیاش» نیز به مدینه هجرت کرد.اتفاقا روزى در یکى از محله‏هاى اطراف مدینه با شکنجه دهنده خود حارث بن یزید رو برو شد، و از فرصت استفاده کرده، او را به قتل رسانید، به گمان این که دشمنى را از پاى درآورده است، در حالى که توجه نداشت که «حارث» توبه کرده و مسلمان شده به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏رود جریان را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند آیه نازل شد و حکم قتلى را که از روى اشتباه و خطا واقع شده بیان کرد.-احکام قتل خطا: چون در آیات گذشته به مسلمانان آزادى عمل براى در هم کوبیدن منافقان و دشمنان خطرناک داخلى داده شده، براى این که مبادا کسانى از این قانون سوء استفاده کنند و با افرادى که دشمنى دارند به نام منافق بودن تصفیه حساب خصوصى نمایند در این آیه و آیه بعد احکام قتل خطا و قتل عمد بیان شده است،نخست در این آیه مى‏فرماید: «براى هیچ مؤمنى مجاز نیست که فرد با ایمانى را جز از روى خطا به قتل برساند»

 

سپس جریمه و کفاره قتل خطا را در سه مرحله بیان مى‏کند:صورت نخست این که فرد بیگناهى که از روى اشتباه کشته شده متعلق به خانواده مسلمانى باشد که در این صورت، قاتل باید دو کار کند،یکى این که برده مسلمانى را آزاد نماید و دیگر این که خونبهاى مقتول را به صاحبان خون بپردازد، آیه شریفه مى‏فرماید:«کسى که مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایى به کسان او بپردازد»«مگر این که خاندان مقتول با رضایت خاطر از دیه بگذرند»صورت دوم این که:«مقتول مؤمن وابسته به خاندانى باشد که با مسلمانان خصومت و دشمنى دارند، در این صورت کفاره قتل خطا تنها آزاد نمودن برده مسلمان است»پرداخت دیه به جمعیتى که تقویت بنیه مالى آنان خطرى براى مسلمانان محسوب خواهد شد ضرورت ندارد، به علاوه اسلام ارتباط این فرد را با خانواده خود که همگى از دشمنان اسلامند بریده است و بنابراین، جایى براى جبران خسارت نیست.صورت سوم این که:«خاندان مقتول از کفارى باشند که با مسلمانان هم‏پیمانند، در این صورت براى احترام به پیمان باید علاوه بر آزاد کردن یک برده مسلمان خونبهاى او را به بازماندگانش بپردازند»

ظاهرا منظور از مقتول در اینجا «مقتول مؤمن» است.و در پایان آیه در مورد کسانى که دسترسى به آزاد کردن برده‏اى ندارند یعنى قدرت مالى ندارند و یا برده‏اى براى آزاد کردن نمى‏یابند مى‏فرماید:«و آن کس که دسترسى (به آزاد کردن برده) ندارد، دو ماه پى در پى روزه مى‏گیرد»و در پایان مى‏گوید: «این (تبدیل شدن آزاد کردن برده به دو ماه روزه گرفتن یک نوع تخفیف و توبه الهى است، یا این که آنچه در آیه به عنوان کفاره قتل خطا گفته شد همگى) براى انجام یک توبه الهى است و خداوند همواره از هر چیز باخبر و همه دستوراتش بر طبق حکمت است»

93.«مقیس بن صبابه کنانى» که یکى از مسلمانان بود، کشته برادر خود «هشام» را در محله «بنى النجّار» پیدا کرد، جریان را به عرض پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسانید، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله او را به اتفاق «قیس بن هلال» نزد بزرگان «بنى النجار» فرستاد و دستور داد که اگر قاتل «هشام» را مى‏شناسند، او را تسلیم نمایند و اگر نمى‏شناسند، خونبها و دیه او را بپردازند. آنان هم چون قاتل را نمى‏شناختند، دیه را به صاحب خون پرداختند و او هم تحویل گرفت و به اتفاق «قیس بن هلال» به طرف مدینه حرکت کردند، در بین راه بقایاى افکار جاهلیت «مقیس» را تحریک نمود و با خود گفت: قبول دیه موجب سرشکستگى و ذلت است، لذا همسفر خود را که از قبیله «بنى النجار» بود به انتقام خون برادر کشت و به طرف مکّه فرار نمود و از اسلام نیز کناره‏گیرى کرد.پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هم در مقابل این خیانت خون او را مباح نمود، و آیه مورد بحث به همین مناسبت نازل شد که مجازات قتل عمد در آن بیان شده است.-مجازات قتل عمد: بعد از بیان حکم قتل خطا در اینجا به مجازات کسى که فرد با ایمانى را از روى عمد به قتل برساند اشاره کرده، و چهار مجازات و کیفر شدید اخروى (علاوه بر مسأله قصاص که مجازات دنیوى است) ذکر مى‏کند، مى‏فرماید:
1- «و هر کسى فرد با ایمانى را از روى عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است که براى همیشه در آن مى‏ماند».
2- «و خداوند بر او غضب مى‏کند».
3- «و از رحمتش او را دور مى‏سازد».
4- و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است».

از آنجا که آدمکشى یکى از بزرگترین جنایات و گناهان خطرناک است و اگر با آن مبارزه نشود، امنیت که یکى از مهمترین شرایط یک اجتماع سالم است به کلى از بین مى‏رود، قرآن قتل بى‏دلیل یک انسان را همانند کشتن تمام مردم روى زمین معرفى مى‏کند.انسانى را بدون این که قاتل باشد و یا در زمین فساد کند بکشد، گویا همه مردم را کشته است».

94.نقل شده که: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از بازگشت از جنگ خیبر «اسامة بن زید» را با جمعى از مسلمانان به سوى یهودیانى که در یکى از روستاهاى «فدک» زندگى مى‏کردند فرستاد، تا آنها را به سوى اسلام و یا قبول شرایط ذمّه دعوت کنند.یکى از یهودیان به نام «مرداس» که از آمدن سپاه اسلام باخبر شده بود به استقبال مسلمانان شتافت، در حالى که به یگانگى خدا و نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گواهى مى‏داد.اسامة بن زید به گمان این که مرد یهودى از ترس جان و براى حفظ مال اظهار اسلام مى‏کند و در باطن مسلمان نیست به او حمله کرد و او را کشت.هنگامى که خبر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید، سخت از این جریان ناراحت شد و فرمود: تو مسلمانى را کشتى، «اسامة» ناراحت شد و عرض کرد این مرد از ترس جان و براى حفظ مالش اظهار اسلام کرد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: تو که از درون او آگاه نبودى، چه مى‏دانى؟ شاید به راستى مسلمان شده است، در این موقع آیه نازل شد.در این آیه یک دستور احتیاطى براى حفظ جان افراد بیگناهى که ممکن است مورد اتهام قرار گیرند بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید هنگامى که در راه جهاد گام برمى‏دارید، تحقیق و جستجو کنید و به کسانى که اظهار اسلام مى‏کنند نگویید مسلمان نیستید»سپس اضافه مى‏کند که «مبادا به خاطر نعمتهاى ناپایدار این جهان افرادى را که اظهار اسلام مى‏کنند متهم کرده و آنها را به عنوان یک دشمن به قتل برسانید و اموال آنها را به غنیمت بگیرید»

سپس اضافه مى‏کند که «مبادا به خاطر نعمتهاى ناپایدار این جهان افرادى را که اظهار اسلام مى‏کنند متهم کرده و آنها را به عنوان یک دشمن به قتل برسانید و اموال آنها را به غنیمت بگیرید»«در حالى که غنیمتهاى جاودانى و ارزنده در پیشگاه خداست»«گر چه در گذشته چنین بودید و در دوران جاهلیت جنگهاى شما انگیزه غارتگرى داشت»«ولى اکنون در پرتو اسلام و منّتى که خداوند بر شما نهاده است (از آن وضع نجات یافته‏اید، بنابراین به شکرانه این نعمت بزرگ) لازم است که در کارها تحقیق کنید»«و این را بدانید که خداوند از اعمال و نیّات شما آگاه است»جهاد یک قانون عمومى در عالم آفرینش است و همه موجودات جهان اعم از نباتات و حیوانات به وسیله جهاد موانع را از سر راه خود برمى‏دارند تا بتوانند به کمالات مطلوب خود برسند.البته باید توجه داشت که جهاد علاوه بر نبردهاى دفاعى و گاهى تهاجمى، مبارزات علمى، اقتصادى، فرهنگى و سیاسى را نیز دربرمى‏گیرد.

 

اعظم : 

 

تو کل این صفحه 93 برای من نکته جالبش این بود که کفاره قتل ازاد کردن یه برده مومن هستش (علاوه بر دیه)
انگار بردگی معادل قتل باشه و ازاد کردن برده معادل حیات دادن و زندگی هستش

این از اون تدابیر اسلامی هستش برای ازاد کردن برده ها
معادل کشته شدن یه مومن یه برده مومن ازاد میشه و به جرگه نیروهای اسلامی اضافه میشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۵۹
* مسافر
چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۵۷ ق.ظ

92 . صفحه 92

 

بیست و هفتم اسفند : 

 

اعظم : 

 

آیه 87 : چون در ذیل آیهٴ قبل فرمود خدا حسابرس مطلق است چون حسابرس مطلق است زمینه برای ذکر یوم‌الحساب فراهم شده یوم‌الحساب همان قیامت است که حساب هر کسی ظهور می‌کند لذا فرمود: ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ مسئلهٴ توحید را با مسئلهٴ معاد یکجا ذکر فرمود و روز قیامت هم چون روز حسابرسی است معلوم می‌شود در دنیا یک شریعت و قانون و تکلیفی بود که در قیامت اعمال انسانها را برابر با آن قانونها می‌سنجند، پس هم مبدأ در این آیه اشاره شد، هم معاد و هم ضمناً مسئلهٴ نبوّت و رسالت چون روز قیامت اگر روز حساب است حساب برای آن است که اعمال مردم را با قانونی بسنجند ببینند برابر آن قانون عمل کردند یا نکردند آن قانون می‌شود وحی و شریعت و نبوّت و رسالت، پس ذیل آیهٴ قبل مسئلهٴ حسابرسی را مطرح فرمود که حسابرسی قانونی را دربردارد در خود این آیه هم به مبدأ اشاره فرمود، هم به معاد مبدأ است و معاد و نبوّت و شریعت هم در این وسط اشاره شده است چون اگر معاد برای حسابرسی است پس در دنیا یک تکلیف و قانونی بوده.

 

آیه 88 : پس شما را ای مردمان و ای مسلمانان و ای کسانی که با قرآن این کتاب آسمانی مرتبط شده اید، چه می شود درباره منافقین؟ چرا دودستگی میانتان افتاده؟ در حالی که درباره ایشان، مطلب معلوم است و آنان، هرگز و در هیچ حالتی، به حق نیستند. پس چرا گروهی طرفدار و گروهی مخالف آنان شده اید؟ بلکه حق این است که همگی در زبان و اعتقاد و قلب و عمل و فعل و در همه ی امورتان با آنها مخالف باشید و از آنها تبری جویید و بدانید که حال آنها این است که خدا آنها را به پاداش دستاوردشان و عملکردشان و از این شاخه به آن شاخه پریدنشان و اقبالشان به شرک و گناه و معلوم نکردن تکلیف خودشان با خود و خدایشان، از لحاظ ظاهر و باطن، واژگون نموده! (و اینها برای همیشه زمین خورده ی الهی هستند.) آیا می خواهید کسی را که خداوند بی لیاقتی شان را برای هدایت تشخیص داده و گمراهشان کرده، هدایت کنید؟! طبعا از دست شما چنین کاری بر نمی آید. چرا که کسی را که خدا گمراه کند هرگز برای او راهی (برای هدایتش) نمی یابی. اصلا راهی نیست که شما بخواهید زرنگ باشید و آن راه را پیدا کنید. خدا هم به بسته شدن راهها عالم است و هم به باز کردن راهها و هم به همه چیز دیگر. وقتی پای خدا در امری در میان باشد، یعنی بقیه بی نقشند. و خدا در همه امور نقش دارد و امر همه مسائل در دست اوست. پس به فکر خویشتن خویش باشید که مبادا رشحات کفر و نفاق در عمق جان شما هم نفوذ کرده باشد. تلاشتان برای حال خودتان باشد.

 

آیه 89 : آنان آرزو می کنند و پیگیر این موضوع هم هستند که شما هم دقیقا به مانند ایشان ناسپاس و ناشکر و اهل گناه و نفاق و ریا و خدعه شوید، و (تلاش می کنند که) با آنها مساوی و برابر شوید (، بلکه به دنبال شریک جرم می گردند. پس از آنها برای خود سرپرستانی انتخاب نکنید و هرگز اجازه ندهید که احدی از این جرثومه های فساد، به عنوان ولی و سرپرست و مدیر شماها قرار گیرد. بلکه همه ی عمرتان را مبارزه با نفاق قرار دهید. چه نفاق درونی خودتان و چه دیگران. البته و صد البته که باید در گام اول به زنگ زدودگی خود بپردازید و سپس در پی اصلاح دیگران باشید. لکن در هر صورت همواره این مهم نیز به بهانه ی اینکه هنوز خود را اصلاح نکرده اید، فراموشتان نشود که زندگی و ماندن و بقا و حرکت و انسانیت به مبارزه در راه برقراری عدالت و ریشه کنی شرک و نفاق و خودپرستی هاست. این برخورد شدید با منافقان تا وقتی است که از خود کنده شوند و مسیر سیر الی الله را انتخاب کنند و راه توبه در پیش گیرند و در راه خدا هجرت نمایند و برادری خود را به عمل اثبات کنند و نه به حرف و حدیث. و برای تدبیر و نظام خداوندی، فاش و آشکار است که طبیعتا هم این کار را نخواهند کرد. لذا هر گاه از دریافتید که کماکان در نفاق خود استوارند، پس بر علیه آنها باشید، هر جا آنها را یافتید و آنها را در چنگال تحلیل های درست و بیدار کننده اسیر کنید! و از مبارزه ی بی امان با آنها باز نایستید و در صورت هر گونه احساس خطری، رسوایشان کنید و این گونه آنها را از لحاظ معنوی به قتل برسانید! و هرگز از میان آنها، حتی یک نفرشان را هم به عنوان سرپرست و مدیر و تدبیر کننده امورتان، اختیار نکنید.

آیه 90 : این جمله استثنایی است از حکم آیه بالا که فرموده بود ،مشرکین رادستگیر کنید و بکشید، پس می فرماید:به جز آن مشرکانی که بین آنها و بین بعضی از اقوام که با مسلمانان پیمان صلح دارند رابطه ای باشد که آنها را به هم وصل کرده باشد،مثلا سوگندی در یاری نمودن بین آنها برقرار باشد و یامشرکانی که نه میل قتال با مسلمان را داشتند و نه نیروی مقابله با مشرکان قوم خود را، و به عللی خود را کنار کشیده اند، یعنی نه بر علیه مسلمانان هستند و نه بر له آنان ،پس این دو طائفه استثناء شده اند،(فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم والقواالیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا):(پس اگر از شما کناره گرفتند واطاعت و تسلیم عرضه نمودند ،در این صورت خدا برای شما علیه آنها راه تسلطی ننهاده است )، حال که خدا آنها را نسبت به قتال شما بی میل نموده و به ضرر شما کاری نمی کنند ونه با شما همراه شده اند و نه با دشمن شما ،پس دراین صورت شما جهتی برای قتال باآنها ندارید و خدا چنین حق سلطه ای را برشما قرار نداده است .

آیه 91 : گروهى از مکّیان، براى حفظ جان خود، نزد پیامبر آمده و منافقانه اظهار اسلام مى‏کردند و هنگامى که به مکّه برمى‏گشتند، سراغ بت‏پرستى مى‏رفتند تا دچار شکنجه‏ى کافران نشوند و با این روش، از منافع هر دو گروه بهره‏مند مى‏شدند و از خطرات هر دو جناح، در امان بودند و البتّه گرایش آنان به کفر بیشتر بود. 1- خداوند مسلمانان را از افکار وحرکات آینده دشمن آگاه مى‏کند. «ستجدون» 2- مسلمانان باید انواع دشمنان خود را شناخته، با هر یک برخوردى متناسب داشته باشند. «ستجدون ءاخرین...» 3- به اظهارات هر کس اطمینان نکنید. «یریدون ان یأمنوکم» 4- هدف منافقان، رفاه وزندگى آسوده است. «یریدون ان‏یأمنوکم ویأمنوا قومهم» 5 - محیطها و زمینه‏هاى مناسب، خصلت‏هاى درونى افراد را بروز مى‏دهد. «کلّما ردّوا الى الفتنة اُرکسوا فیها» 6- عقربه‏ى روح منافقان به سوى کفر است و با مساعد دیدن زمینه، در آن فرو مى‏روند. «کلّما ردّوا الى الفتنة اُرکسوا فیها» 7- برخورد شدید و سرکوبگرانه، با منافقانى است که حرکت‏هاى براندازى علیه نظام اسلامى مى‏دارند. «لم یعتزلوکم...یکفّوا ایدیهم» 8 - شناخت منافقان نیاز به آگاهى و تحقیق و اطلاعات دقیق دارد. «ثقفتموهم» از «ثقافه» به معناى فرهنگ و علم است. 9- مسلمانان باید از هر جهت بر کفّار سلطه یابند. «سلطاناً مبیناً» 10- حکومت اسلامى در سرکوب منافقان توطئه‏گر و تصفیه‏ى جامعه، دستش باز است و ولایت دارد. «جعلنا لکم علیهم سلطاناً مبیناً»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۵۷
* مسافر
پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۴۶ ق.ظ

86 . صفحه 86

 

بیست و یکم اسفند :

نفیسه :

45.این آیه مى‏فرماید: اینها اگر چه در لباس دوست، خود را جلوه مى‏دهند، دشمنان واقعى شما هستند «و خداوند از دشمنان شما آگاهتر است» چه دشمنى از آن بالاتر که با سعادت و هدایت شما مخالفند، گاهى به زبان خیرخواهى و گاهى از طریق بدگویى و هر زمان به شکلى به دنبال تحقق بخشیدن به اهداف شوم خود هستند.ولى شما هرگز از عداوت آنها وحشت نکنید، شما تنها نیستید «همین قدر کافى است که خداوند رهبر و ولىّ شما باشد و کافى است که خدا یاور شما باشد»


46.این آیه به دنبال آیات قبل، صفات جمعى از دشمنان اسلام را تشریح مى‏کند و به گوشه‏اى از اعمال آنها اشاره مى‏نماید.یکى از کارهاى آنها، تحریف حقایق و تغییر چهره دستورهاى خداوند بوده است، آیه مى‏فرماید: «جمعى از یهودیان سخنان را از محل خود تحریف مى‏نمایند»این تحریف ممکن است جنبه لفظى داشته باشد و یا جنبه معنوى و عملى، اما جمله‏هاى بعد مى‏رساند که منظور از تحریف در اینجا همان تحریف لفظى و تغییر عبارت است زیرا آنها مى‏گویند: «ما شنیدیم و مخالفت کردیم»!یعنى، به جاى این که بگویند: سمعنا و اطعنا«شنیدیم و فرمانبرداریم» مى‏گویند شنیدیم و مخالفیم.و بعد اشاره به قسمت دیگرى از سخنان عداوت آمیز و آمیخته با جسارت و بى‏ادبى آنها کرده، مى‏گوید: آنها مى‏گویند:«بشنو که هرگز نشنوى». علاوه بر این از روى سخریه مى‏گفتند: (راعِنا).توضیح این که: مسلمانان راستین در آغاز دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى این که بهتر سخنان او را بشنوند و به دل بسپارند در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این جمله را مى‏گفتند:راعنا یعنى، ما را مراعات کن و به ما مهلت بده!ولى این دسته از یهود این جمله را دستاویز قرار داده و آن را مقابل حضرت تکرار مى‏کردند و منظورشان معنى عبرى این جمله که «بشنو که هرگز نشنوى» بود و یا معنى دیگر عربى آن را یعنى «ما را تحمیق کن»! اراده مى‏کردند.تمام اینها به منظور آن بود که «با زبان خود حقایق را از محور اصلى بگردانند و در آیین حق طعن زنند»

اما اگر آنها به جاى این همه لجاجت و دشمنى با حق و جسارت و بى‏ادبى، راه راست را پیش مى‏گرفتند و مى‏گفتند:«ما کلام خدا را شنیدیم و از در اطاعت در آمدیم، سخنان ما را بشنو و ما را مراعات کن و به ما مهلت بده (تا حقایق را کاملا درک کنیم) به نفع آنها بود و با عدالت و منطق و ادب کاملا تطبیق داشت»«اما آنها بر اثر کفر و سرکشى و طغیان از رحمت خدا به دور افتاده‏اند (و دلهاى آنها آن چنان مرده است که به این زودى در برابر حق، زنده و بیدار نمى‏گردد)فقط دسته کوچکى از آنها افراد پاکدلى هستند که آمادگى پذیرش حقایق را دارند و سخنان حق را مى‏شنوند و ایمان مى‏آورند»

47.در دنبال بحثى که در آیات سابق در باره اهل کتاب بود،در اینجا روى سخن را به خود آنها کرده مى‏فرماید: «اى کسانى که کتاب آسمانى به شما داده شده است ایمان بیاورید به آنچه نازل کردیم (آیات قرآن مجید) که هماهنگ است با نشانه‏هایى که در کتب شما در باره آن وارد شده است» و مسلما شما با داشتن این همه نشانه‏ها از دیگران سزاوارترید که به این آیین پاک بگروید.سپس آنها را تهدید مى‏کند که سعى کنید پیش از آن که گرفتار یکى از دو عقوبت شوید در برابر حق تسلیم گردید، نخست این که:«صورتهاى شما را بکلى محو کرده (و تمام اعضایى که به وسیله آن حقایق را مى‏بینید و مى‏شنوید و درک مى‏کنید از میان برده) سپس صورتهاى شما را به پشت سر بازگردانیم» و اما مجازات دوم که به آن تهدید شده‏اند این است که: «آنها را از رحمت خود دور مى‏سازیم همان طور که اصحاب سبت را دور ساختیم»به این ترتیب اهل کتاب با اصرار و پافشارى در مخالفت با حق عقب‏گرد و سقوط مى‏کنند و یا نابود مى‏شوند، منظور از«طمس و محو و بازگرداندن به عقب» در آیه فوق همان محو فکرى و روحى و عقب‏گرد معنوى است.در پایان آیه براى تأکید این تهدیدها مى‏فرماید: «فرمان خدا در هر حال انجام مى‏شود» و هیچ قدرتى مانع از آن نخواهد بود

48.امیدبخش‏ترین آیات قرآن! این آیه صریحا اعلام مى‏کند که همه گناهان ممکن است مورد عفو و بخشش واقع شوند، ولى «خداوند (هرگز) شرک را نمى‏بخشد و پایین‏تر از آن را براى هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مى‏بخشد» ارتباط این آیه با آیات سابق از این نظر است که یهود و نصارى هر یک به نوعى مشرک بودند، و قرآن به وسیله این آیه به آنها اعلام خطر مى‏کند که این عقیده را ترک گویند که گناهى است غیر قابل بخشش، سپس در پایان آیه دلیل این موضوع را بیان کرده مى‏فرماید: «کسى که براى خدا شریکى قائل شود گناه بزرگى مرتکب شده است» طبق روایتى که از امیر مؤمنان على علیه السّلام نقل شده این آیه امیدبخش‏ترین آیات قرآن است و افراد موحد را به لطف و رحمت پروردگار دلگرم مى‏سازد، زیرا در این آیه خداوند امکان بخشش همه گناهان را غیر از شرک بیان کرده است.از آیات قرآن استفاده مى‏شود که وسائل آمرزش و بخشودگى گناه متعدد است از جمله:
1- توبه و بازگشت به سوى خدا که توأم با پشیمانى از گناهان گذشته و تصمیم بر اجتناب از گناه در آینده و جبران عملى اعمال بد به وسیله اعمال نیک بوده باشد.
2- کارهاى نیک فوق العاده‏اى که سبب آمرزش اعمال زشت مى‏گردد.
3- شفاعت که شرح آن در ذیل آیه 48 سوره بقره گذشت.
4- پرهیز از گناهان «کبیره» که موجب بخشش گناهان «صغیره» مى‏باشد.
5- عفو الهى که شامل افرادى مى‏شود که شایستگى آن را دارند.

49.یهود و نصارى براى خود امتیازاتى قائل بودند و همان طور که در آیات قرآن نقل شده گاهى مى‏گفتند: «ما فرزندان خداییم» (مائده: 18) و گاهى مى‏گفتند:«بهشت مخصوص ماست و غیر از ما، در آن راهى ندارد». (بقره: 111) این آیه و آیه بعد نازل شد و به این پندارهاى باطل پاسخ گفت.در این آیه به یکى از صفات نکوهیده اشاره شده که گریبانگیر بسیارى از افراد و ملتها مى‏شود و آن خودستایى و خویشتن را پاک نشان دادن و فضیلت براى خود ساختن است، مى‏گوید. «آیا ندیدى کسانى را که خودستایى مى‏کنند»سپس مى‏فرماید: «خداوند هر که را بخواهد مى‏ستاید» و تنها اوست که از روى حکمت و مشیت بالغه بدون کم و زیاد، افراد را طبق شایستگیهایى که دارند، مدح و ستایش مى‏کند «و هرگز به هیچ کس، سر سوزنى ستم نخواهد شد» در حقیقت فضیلت چیزى است که خداوند آن را فضیلت بداند نه آنچه خودستایان براى خود از روى خودخواهى قائل مى‏شوند و به خویش و دیگران ستم مى‏کنند.

50.در این آیه برترى طلبیها را یک نوع افترا و دروغ به خدا بستن و گناه بزرگ و آشکار معرفى مى‏کند، مى‏فرماید: «ببین این جمعیت چگونه با ساختن فضائل دروغین و نسبت دادن آنها به خدا، به پروردگار خویش دروغ مى‏بندند، آنها اگر گناهى جز همین گناه نداشته باشند، براى مجازات آنان کافى است»

51.بعد ازحادثه «احد» یکى از بزرگان یهود به نام «کعب بن اشرف» به اهل مکه پیشنهاد کرد که سى نفر از شما و سى نفر از ما به کنارخانه کعبه برویم و شکمهاى خود را بر دیوار خانه کعبه بگذاریم وبا پروردگارکعبه عهد کنیم که درنبرد با محمد کوتاهى نکنیم،این برنامه انجام شد،و پس از پایان آن،ابوسفیان رو به«کعب»کرده، گفت: تو مرد دانشمندى هستى و ما بیسواد و درس نخوانده! به عقیده تو، «ما» و «محمد» کدام به حق نزدیکتریم، کعب گفت: آیین خود را براى من کاملا تشریح کن. ابوسفیان گفت: ما براى حاجیان، شتران بزرگ قربانى مى‏کنیم، و به آنها آب مى‏دهیم، میهمان را گرامى مى‏داریم، و اسیران را آزاد کرده، و صله رحم به‏جا مى‏آوریم، خانه پروردگار خود را آباد نگه مى‏داریم، و بر گرد آن طواف مى‏کنیم، و ما اهل حرم خدا سرزمین مکّه‏ایم! ولى محمد قطع پیوند خویشاوندى کرده، و از حرم خدا و آیین کهن ما بیرون رفته و آیین محمد آیینى است تازه و نوپا- کعب گفت: به خدا سوگند آیین شما از آیین محمد بهتر است! در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

این آیه یکى دیگر از صفات ناپسند یهود را منعکس مى‏کند که آنها براى پیشبرد اهدافشان آن چنان سازشکارى با هر جمعیتى نشان مى‏دادند که حتى براى جلب نظر بت‏پرستان در برابر بتهاى آنها سجده مى‏کردند و آنچه را که در باره عظمت اسلام و صفات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دیده یا خوانده بودند زیر پا مى‏گذاشتند، و حتى براى خوشایند بت‏پرستان آیین خرافى و مملو از ننگ آنها را بر اسلام ترجیح مى‏دادند، با این که اهل کتاب بودند و قدر مشترکشان با اسلام به مراتب بیش از بت‏پرستان بود، لذا آیه به عنوان تعجب مى‏گوید:«آیا ندیدى کسانى را که سهمى از کتاب خدا داشتند، اما در برابر بت سجده کردند و به طغیانگران اظهار ایمان نمودند» به این هم قناعت نکردند «و در باره مشرکان مى‏گویند: آنان از کسانى که ایمان آورده‏اند هدایت‏ یافته‏ ترند»!

 

اعظم :

آیه 47 : عبارت "ان نطمس علی وجوها فنردها علی اعقابها" برام جالب توجه بود .... که به عنوان یه مجازات برای اهل کتاب برشمرده بود ...با این معنی که صورتهای اونا رو به کلی محو می کنیم و بعد اونا رو به پشت سر باز می گردونیم . کنایه از یه حرکت عقبگرد و قهقهرایی که در این حالت به هر طرفی که خیر خودشون ببینن و مصلحتشون تشخیص بده حرکت می کنن اما چون مقصدشون رو با صورتی که در پشت سر هستش تشخیص می دیدن لذا با هر حرکتی که به سمت هدف برمی دارن در واقع از هدف دور میشن و عقب تر می رن ... خیلی وحشتناکه ها .... این سرنوشت هر کسی هستش که به اون چیزی که فطرتا و بر اساس مدارکی که داره بر حقانیت دین ولی به تعالیمش پشت پا میزنه و با لجبازی در میر انحراف گام بر می داره .... فکر هم میکنه داره به جلو میره در صورتی که هی داره از میر حقیقت دورو دورتر میشه


آیه 49 : این آیه هم برای من خیلی جالب بود چون خیلی به وضوح دیدم اینو که آدم هر خوبیی که در وجودش هست از لطف و فضل خداوند هستش و هر کس فکر کنه که صفات نیک وجودش حاصل یه برتری یا تلاشی از جانب خداوند هتش کاملا در اشتباهه و باید مرتب به خاطر صفت خوبش قدردان خداوند باشه و از داوند طلب کنه که اون خوبیها رو هی به کمال خوبی نزدیکتر کنه و ازش نگیره .... مثلا کسی که فکر می کنه مثلا آدم حسودی نیست .... در صورتی که حالا یا شرایطش پیش نیومده که به موردی خاص حسادت کنه یا ...یا مثلا بخیل نیست ... این صفات مثل خیلی همه چیزای خوب دیگه تو زندگی نعمتی هستش از جانب خداوند که خیلی باید بنده بابتش از خداوند تشکر کنه و اون خوبی و خیر رو از جانب خودش ندونه که اگه لطف خداوند نباشه اون هم دست کمی از کانی که اون صفت رو ندارن نیست

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۴۶
* مسافر
چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۱۲ ق.ظ

85 . صفحه 85

 

بیستم اسفند :



نفیسه :

38.این آیه به یکى دیگر از صفات متکبران خود خواه اشاره کرده، مى‏فرماید: «و آنها کسانى هستند که اموال خود را براى نشان دادن به مردم (و کسب شهرت و مقام) انفاق مى‏کنند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارند»و از آنجا که هدف آنها جلب رضایت خالق نیست بلکه خدمت به خلق است، دائما در این فکرند که چگونه انفاق کنند تا بیشتر بتوانند از آن بهره‏بردارى به سود خود نموده، و موقعیت خود را تثبیت کنند.آنها شیطان را دوست و رفیق خود انتخاب کردند «و کسى که شیطان قرین اوست بد قرینى براى خود انتخاب کرده» و سرنوشتى بهتر از این نخواهد داشت از این آیه استفاده مى‏شود که رابطه «متکبران» با «شیطان و اعمال شیطانى» یک رابطه مستمر است نه موقت و گاهگاهى.


39.در این آیه به عنوان اظهار تأسف به حال این عده مى‏فرماید: «چه مى‏شد اگر آنها (از این بیراهه‏ها باز مى‏گشتند و) ایمان به خدا و روز رستاخیز مى‏آوردند و از مواهبى که خداوند در اختیار آنها گذاشته با اخلاص نیت و فکر پاک به بندگان خدا مى‏دادند» و از این راه براى خود کسب سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت مى‏کردند.«و در هر حال خداوند از نیات و اعمال آنها باخبر است» و بر طبق آن به آنها جزا و کیفر مى‏دهد»

40.این آیه به افراد بى‏ایمان و بخیل که حال آنها در آیات قبل گذشت مى‏گوید:«خداوند حتى به اندازه سنگینى ذره‏اى ستم نمى‏کند»«ذرّه» در اصل به معنى مورچه‏هاى بسیار کوچکى است که به زحمت دیده مى‏شود، ولى تدریجا به هر چیز کوچکى ذرّه گفته شده است، و امروز به «اتم» که کوچکترین جزء اجسام است نیز ذرّه گفته مى‏شود. و از آنجا که «مثقال» به معنى «سنگینى» است، تعبیر «مثقال ذرّة» به معنى سنگینى یک جسم فوق العاده کوچک مى‏باشد.سپس اضافه مى‏کند،خداوند تنها ستم نمى‏کند، بلکه «اگر کار نیکى انجام شود آن را مضاعف مى‏نماید، و پاداش عظیم از طرف خود در برابر آن مى‏دهد» چرا خداوند ظلم نمى‏کند؟!از آنجا که ظلم و ستم معمولا یا بر اثر جهل است و یا احتیاج و یا کمبودهاى روانى، کسى که نسبت به همه چیز و همه کس عالم و از همه بى‏نیاز و هیچ کمبودى در ذات مقدس او نیست، ظلم کردن در باره او ممکن نیست نه این که نمى‏تواند ظلم کند، بلکه در عین توانایى به خاطر این که حکیم و عالم است از ظلم کردن، خوددارى مى‏نماید.


41.در تعقیب آیات گذشته که در مورد مجازاتها و پاداشهاى بدکاران و نیکوکاران سخن مى‏گفت، این آیه اشاره به مسأله شهود و گواهان رستاخیز کرده، مى‏گوید: «حال این افراد چگونه خواهد بود آن روز که براى هر امتى گواهى بر اعمال آنها مى‏آوریم و تو را گواه بر آنان خواهیم آورد» و به این ترتیب علاوه بر گواهى اعضاى پیکر آدمى، و گواهى زمینى که بر آن زیست کرده، و گواهى فرشتگان خدا بر اعمال او، هر پیامبرى نیز گواه اعمال امت خویش است، و بدکاران با وجود این همه گواه چگونه مى‏توانند حقیقتى را انکار کنند و خود را از کیفر اعمال خویش دور دارند.

42.در این آیه به نتیجه اعمال آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «در آن روز آنها که کافر شدند، و با فرستاده پروردگار به مخالفت برخاستند (دادگاه عدل خدا را مى‏بینند و شهود و گواهان غیر قابل انکارى در این دادگاه مشاهده مى‏کنند، آن چنان از کار خود پشیمان مى‏شوند که) آرزو مى‏کنند اى کاش خاک بودند و با خاکهاى زمین یکسان مى‏شدند». «و در آن روز (با آن همه گواهان) سخنى را نمى‏توانند از خدا پنهان کنند» زیرا با آن همه شهود و گواهان راهى براى انکار نیست.


43.چند حکم فقهى! از این آیه چند حکم اسلامى استفاده مى‏شود:
1- باطل بودن نماز در حال مستى:
آیه شریفه مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! در حال مستى به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه مى‏گویید»فلسفه آن هم روشن است، زیرا نماز گفتگوى بنده و راز و نیاز او با خداست و باید در نهایت هوشیارى انجام گردد و افراد مست از این مرحله دور و بیگانه‏اند.البته در تفسیر دیگری از امام محمدباقر وامام صادق علیهما السلام آمده بود که در این آیه منظور مستی خواب یا به اصطلاح خودمان حالت خواب آلودگی است چون مومن مست نمیشود.
2- باطل بودن نماز در حال جنابت:
همان گونه که قرآن مى‏گوید:«و همچنین هنگامى که جنب هستید» به نماز نزدیک نشوید سپس استثنایى براى این حکم بیان فرموده، مى‏گوید: «مگر این که مسافر باشید» و در مسافرت گرفتار بى‏آبى شوید. که در این حال نماز خواندن به شرط تیمم که در ذیل آیه خواهد آمد جایز است.
3- سپس در مورد جواز نماز خواندن و یا عبور از مسجد مى‏فرماید:
 «تا غسل کنید»
4- تیمم براى معذورین-
در جمله بعد که در حقیقت تمام موارد تشریع تیمم جمع است، نخست به موردى که آب براى بدن ضرر داشته باشد اشاره کرده و مى‏فرماید: «و اگر بیمار باشید و یا در سفر» و یا «هنگامى که یکى از شما از قضاى حاجت برگشت و یا با زنان آمیزش جنسى داشته‏اید»«و در این حال آب براى وضو یا غسل نیابید»«در این موقع با خاک پاکیزه‏اى تیمم کنید»در جمله بعد طرز تیمم را بیان فرموده، مى‏گوید: «سپس صورت و دستهاى خود را مسح کنید»در پایان آیه اشاره به این حقیقت میکند که دستور مزبور یک نوع تسهیل وتخفیف برای شماست "چون خداوند بخشنده و آمرزنده است".


44.در این آیه خداوند با تعبیرى حاکى از تعجب به پیامبر خود، خطاب مى‏کند که: «آیا ندیدى جمعیتى که بهره‏اى از کتاب آسمانى را در اختیار داشتند، (اما به جاى این که با آن، هدایت و سعادت براى خود و دیگران بخرند) هم براى خود گمراهى خریدند هم مى‏خواهند شما گمراه شوید»و به این ترتیب آنچه وسیله هدایت خود و دیگران بود بر اثر سوء نیّاتشان تبدیل به وسیله گمراه شدن و گمراه کردن گشت، چرا که آنها هیچ گاه دنبال حقیقت نبودند، بلکه به همه چیز با عینک سیاه نفاق و حسد و مادیگرى مى‏نگریستند.

 

اعظم :

در مورد انفاق بارها و بارها خداوند تا ابنجای قرآن که خوندیم تاکید فرمودن
در مورد کیفیت مالی که انفاق میشه
دلیل انفاق ،تاثیر انفاق ....
اینجا هم که در موردانفاق ریایی برای نشان دادن به مردم
ایه اخر صفحه قبل هم که در مورد بخل بود و اینکه نعمتهای خداوند رو کتمان میکنن
برداشت من این بوده که در امتحانات خداوند در مورد مال و کلا هر انچه به ادم روزی میده خیلی براش مهمه
که اون رو عانل اصلی بدونیم
بدونیم که اونه روزی رسونه
ایمان داشتن ما به رزاقیتش براش خیلی مهمه
اصلا اینجوری اگه باشه یعنی ما اونا عانل اصلی می دونیم که اگه میخواست میتوتست نده ،حالا که داده میتونه به راحتی بگیره
اینکه نگاهمون در سلسله عوامل به خود خدا باشه برای خدا خیلی مهمه
اینکه ریا می کنیم
بخل می کنیم
چون فکر می کنیم خودمون همه کاره بودیم در این داشتنها
ایه 39 میگه چه زیانی واسشون داشت اگه انفاق میکردن
ما فکر می کنیم اگه ببخشیم از مالمون کم میشه
فکر می کنیم حساب از ندع دو دو تا چارتای خودمونه در صورتی که خداوند در سوره بقره تا 700 برابر هم امید پاداش دادن
اینکه انفاق به مال ادم اضافه میکنه
بر عکس ربا
متاسفانه چشمای ما رو مال و داشتنها گرفته و همه چیزو با حیاب خودمون میخوایم پیش ببریم


ایه 43: در مورد نماز و حال مستی

در شبه جزیره عربستان شراب‌خواری یک عادت عمومی بود و مبارزه قطعی و اصولی به زمان نیاز داشت. به همین جهت خداوند در قرآن کریم در چند مرحله حکم قطعی تحریم شراب را بیان فرمود:
در مرحله اول، فرمود:« شما از خرما و انگور، شراب درست می‌کنید و روزی نیکو نیز به دست می‌آورید » (سوره نحل آیه 67) و به این صورت به مسلمانان فهماند که شراب، روزی نیکو نیست.
در مرحله بعد، در سوره بقره آیه 116 فرمود نفع شراب در برابر مضرات بی‌شمارش اندک است.

در مرحله بعد نیز در سوره نساء آیه 46 تصریح فرمود که چون مسکر و شراب، هوشیاری و متانت و هوش و وقار انسان را سلب می‌کند، کسی نباید در حال مستی به نماز بایستد.
و سرانجام در مرحله چهارم تصریح فرمود که شراب و قمار و بت‌ها و ازلام (نوعی ابزار بخت آزمایی) پلید و نحس‌اند و باید از تمام آنها اجتناب کرد. با این آیه، حکم قطعی تحریم شراب صادر شد و یکی دیگر از محرمات دین اسلام به صورت صریح و شفاف به مسلمین ابلاغ گردید. (مائده 90)


کلا عادتی که ریشه دار شده به این راحتی ها از بین نمیره
خداوند هم این نکته رو در مورد منع شراب لحاظ کرده

و اما ایه 42 :خیلی وحشتناکه ... خیلی
ادم یه روزی ارزو میکنه کاش با خاک یکسان میشد و نابود میشد کلا
چه روز سختی
پناه بر خدای مهربان
علتش هم کفری که داشت و عدم تبعیت از پیامبر هستش

این ایه منو یاد پستی انداخت که در مورد ایه "یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا "
خونده بودم
جایی که کافر ارزو میکنه که کاش مشتی خاک بود
پست رو براتون میذارم

سر تا پای خودم را که خلاصه کنم، می شوم ته یک کف دست خاک که ممکن بود یک تکه آجر باشد توی دیوار یک خانه، یا قلوه سنگ روی شانه یک کوه،

یا مشتی سنگ ریزه که ته اقیانوس؛ یا حتی خاک یک گلدان باشد، خاک همین گلدان پشت پنجره!

یک کف دست خاک ممکن است هیچ وقت، هیچ اسمی نداشته باشد و تا همیشه خاک باقی بماند؛ فقط خاک...

اما حالا یک کف دست خاک وجود دارد که خدا به او اجازه داده نفس بکشد، ببیند ، بشنود ، بفهمد ،جان داشته باشد ، انتخاب کند ، عوض بشود ، تغییر کند...

وای خدای بزرگ!

من چقدر خوشبختم! من همان خاک انتخاب شده هستم، همان خاکی که با بقیه خاک ها فرق می کند. من آن خاکی هستم که توی دست های خدا ورزیده شده ام و خدا از نفسش در آن دمیده

من آن خاک قیمتی ام. حالا می فهمم چرا فرشته ها حسودی شان می شد؟

اما اگر این خاک، این خاک برگزیده ، خاکی که اسم دارد ، قشنگترین اسم دنیا را ، خاکی که نور چشمی و عزیز دردانه خداست...

اگر نتواند تغییر کند ، اگر نتواند عوض شود ، اگر نتواند عوض شود ، اگر نتواند انتخاب کند ، اگر همین طور خاک باقی بماند ، اگر آن آخر که قرارست برگردد و خود جدیدش را تحویل بدهد ،

سرش را بیندازد پایین و بگوید: ( یا لیتنی کنت ترابا ) ای کاش خاک بودم...

این وحشتناک ترین جمله است که یک آدم می تواند بگوید: یعنی این که حتی نتوانسته خاک باشد، چه برسد به آدم!

یعنی اینکه...

خدایا دستمان را بگیر و نیاور آن روزی را که هیچ آدمی چنین بگوید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۱۲
* مسافر
سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۰۹ ق.ظ

84 . صفحه 84

 

نوزدهم اسفند : 

نفیسه : 

34.خانواده یک واحد کوچک اجتماعى است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سر پرست واحدى داشته باشد، زیرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى که زن و مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومى ندارد در نتیجه مرد یا زن یکى باید «رئیس» خانواده و دیگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد، قرآن در اینجا تصریح مى‏ کند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود، مى‏ گوید: «مردان سرپرست و نگهبان زنانند».البته مقصود از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدى نیست، بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤولیتها و مشورتهاى لازم است.جمله بعد که دو بخش است در قسمت اول مى‏ فرماید: «این سرپرستى به خاطر برتری هایى است که (از نظر نظام اجتماع) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است».و در قسمت دوم مى‏ فرماید: «و نیز این سرپرستى به خاطر تعهداتى است که مردان در مورد پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند».سپس اضافه مى‏ کند که زنان در برابر وظایفى که در خانواده به عهده دارند به دو دسته‏ اند:
دسته اول: «و زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند و در غیاب (همسر خود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، مى‏ کنند».یعنى مرتکب خیانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصیت شوهر و اسرار خانواده در غیاب او نمى‏ شوند، و وظایف و مسؤولیت هاى خود را به خوبى انجام مى‏ دهند.

دسته دوم: زنانى هستند که از وظایف خود سرپیچى مى‏ کنند و نشانه‏ هاى ناسازگارى در آنها دیده مى‏ شود، مردان در مقابل این گونه زنان وظایفى دارند که باید مرحله به مرحله اجرا گردد، در مرحله اول مى‏ فرماید: «زنانى را که از طغیان و سرکشى آنها مى‏ ترسید پند و اندرز دهید».در مرحله دوم مى‏ فرماید: «در صورتى که اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى کنید».و در مرحله سوم: در صورتى که سرکشى و پشت پا زدن به وظایف و مسؤولیتها از حد بگذرد و همچنان در راه قانون‏ شکنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تأثیر کند، و نه جدا شدن در بستر، و کم اعتنایى نفعى نبخشد، و راهى جز «شدت عمل» باقى نماند «آنها را تنبیه بدنى کنید».مسلم است که اگر یکى از این مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظیفه خود اقدام کند مرد حق ندارد بهانه‏ گیرى کرده، در صدد آزار زن برآید، لذا به دنبال این جمله مى‏ فرماید:«پس اگر آنها از شما اطاعت کردند، راهى براى تعدّى بر آنها مجویید».و در پایان آیه مجددا به مردان هشدار مى‏ دهد که از موقعیت سرپرستى خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرتهاست بیندیشند«زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است».

35.این آیه اشاره به مسأله بروز اختلاف و نزاع میان دو همسر کرده، مى‏ گوید: «و اگر از جدایى و شکاف میان آنان (دو همسر) بیم داشته باشید یک داور از خانواده شوهر، و داورى از خانواده زن انتخاب کنید» تا به کار آنان رسیدگى کنند.سپس مى‏ فرماید: «اگر این دو داور (با حسن نیت و دلسوزى وارد کار شوند و) هدفشان اصلاح میان دو همسر بوده باشد، خداوند کمک مى‏ کند و به وسیله آنان میان دو همسر الفت مى‏ دهد».و براى این که به داوران هشدار دهد که حسن نیت به خرج دهند در پایان آیه مى‏ فرماید: «خداوند (از نیت آنها) با خبر و آگاه است».محکمه صلح خانوادگى که در آیه فوق به آن اشاره شده یکى از شاهکارهاى اسلام است. این محکمه امتیازاتى دارد که سایر محاکم فاقد آن هستند:
1- در محیط خانواده نمى‏ توان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بى‏ روح گام برداشت، لذا دستور مى‏ دهد که داوران این محکمه کسانى باشند که پیوند خویشاوندى به دو همسر دارند و مى‏ توانند عواطف آنها را در مسیر اصلاح تحریک کنند.
2- در محاکم عادى قضایى طرفین دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هر گونه اسرارى که دارند فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه و اجنبى اسرار زناشویى خود را فاش سازند احساسات یکدیگر را چنان جریحه‏ دار مى‏ کنند که اگر به اجبار به منزل و خانه باز گردند، دیگر از آن صمیمیت و محبت سابق خبرى نخواهد بود.
3- داوران در محاکم معمولى، در جریان اختلافات غالبا بى‏ تفاوتند در حالى که در محکمه صلح فامیلى حکمین نهایت کوشش را به خرج مى‏ دهند که صلح و صمیمیت در میان این دو برقرار شود و به اصطلاح آب رفته، به جوى باز گردد!
4- از همه اینها گذشته چنین محکمه‏ اى هیچ یک از مشکلات و هزینه‏ هاى سرسام آور وسرگردانی محاکم معمولی را ندارد.

36.در این آیه یک سلسله از حقوق اعم از حق خدا و بندگان و آداب معاشرت با مردم بیان شده است، و روى هم رفته ده دستور از آن استفاده مى‏ شود.
1- نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى پروردگار و ترک شرک و بت پرستى که ریشه اصلى تمام برنامه‏ هاى اسلامى است مى‏ کند، دعوت به توحید و یگانه پرستى روح را پاک، و نیت را خالص، و اراده را قوى، و تصمیم را براى انجام هر برنامه مفیدى محکم مى‏ سازد، و از آنجا که آیه بیان یک رشته از حقوق اسلامى است، قبل از هر چیز اشاره به حق خداوند بر مردم کرده، مى‏ گوید: «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید».
2- سپس مى‏ گوید: «و به پدر و مادر نیکى کنید».حق پدر و مادر از مسائلى است که در قرآن مجید زیاد روى آن تکیه شده و کمتر موضوعى است که این قدر مورد تأکید واقع شده باشد، و در چهار مورد از قرآن، بعد از توحید قرار گرفته است.
3- «همچنین به خویشاوندان» نیکى کنید.این موضوع نیز از مسائلى است که در قرآن تأکید فراوان در باره آن شده است، گاهى به عنوان «صله رحم»، و گاهى به عنوان «احسان و نیکى به خویشاوندان».
4- سپس اشاره به حقوق «ایتام» کرده، و افراد با ایمان را توصیه به نیکى در حق «یتیمان» مى‏ کند. زیرا در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون همیشه کودکان یتیمى وجود دارند که فراموش کردن آنها نه فقط وضع آنان را به خطر مى‏ افکند، بلکه وضع اجتماع را نیز به خطر مى‏ اندازد.
5- بعد از آن حقوق «مستمندان» را یاد آورى مى‏ کند.
زیرا در هر اجتماعى افرادى معلول و از کار افتاده و مانند آن وجود دارند که فراموش کردن آنها بر خلاف تمام اصول انسانى است.
6- سپس توصیه به نیکى در حق «همسایگان نزدیک» مى‏ کند.
7- سپس در باره «همسایگان دور» سفارش مى‏ کند.

«حق همسایگى»دراسلام به قدرى اهمیت دارد که در وصایاى معروف علی(ع)مى‏ خوانیم:«آنقدرپیامبر(ص)درباره آنها سفارش کرد، که ما فکر کردیم شاید دستور دهدهمسایگان از یکدیگر ارث ببرند».در حدیث دیگرى از پیامبرنقل شده که در یکى از روزها سه بار فرمود:"به خدا سوگند چنین کسى ایمان ندارد..."پرسیدند چه کسى؟پیامبر(ص)فرمود:«کسى که همسایه او از مزاحمت او در امان نیست»!8- سپس قرآن درباره کسانى که با انسان دوستى و مصاحبت دارند، توصیه کرده، مى‏ فرماید: «و به دوست و همنشین» نیکى کنید.البته «صاحب بالجنب» معنایى وسیعتر از دوست و رفیق دارد، به این ترتیب آیه یک دستور جامع و کلى براى حسن معاشرت نسبت به تمام کسانى که با انسان ارتباط دارند مى‏باشد،اعم از دوستان واقعى و همکاران و همسفران و مراجعان و شاگردان و مشاوران و خدمتگزاران.9- دسته دیگرى که در اینجا درباره آنها سفارش شده، کسانى هستند که در سفر و بلاد غربت احتیاج پیدا مى‏ کنند و با این که ممکن است در شهر خود افراد متمکنى باشند، در سفر به علتى وا مى‏ مانند مى‏ فرماید:«و واماندگان».10- در آخرین مرحله توصیه به نیکى کردن نسبت به بردگان کرده، مى‏ فرماید: «و بردگانى که مالک آنها هستید».در حقیقت آیه با حق خدا شروع شده و با حقوق بردگان ختم مى‏ گردد و تنها این آیه نیست که در آن درباره بردگان توصیه شده، بلکه در آیات مختلف دیگر نیز در این زمینه بحث شده است.در پایان آیه هشدار مى‏ دهد و مى‏ گوید: «خداوند افراد متکبر وفخر فروش را دوست نمى‏ دارد».به این ترتیب هر کس از فرمان خدا سرپیچى کند و به خاطر تکبر، از رعایت حقوق خویشاوندان، پدر و مادر، یتیمان، مسکینان،ابن السبیل ودوستان سرباز زند محبوب خدا ومورد لطف او نیست وهرکس که مشمول لطف او نباشد از هر خیر وسعادتی محروم است.

37.این آیه در حقیقت، دنباله آیات پیش و اشاره به افراد متکبر و خودخواه است «آنها کسانى هستند که (نه تنها خودشان از نیکى کردن به مردم) بخل مى‏ورزند، بلکه مردم را نیز به بخل دعوت مى‏کنند»علاوه بر این سعى دارند «آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنان داده کتمان کنند» مبادا افراد اجتماع از آنها توقعى پیدا کنند سپس سر انجام و عاقبت کار آنها را چنین بیان مى‏کند که: "ما براى کافران عذاب خوار کننده ای مهیا کرده ایم"شاید سرّ تعبیر به «کافرین» آن باشد که «بخل» غالبا از کفر سر چشمه مى‏گیرد، زیرا افراد بخیل، در واقع ایمان کامل به مواهب بى‏پایان پروردگار نسبت به نیکوکاران ندارند، و این که مى‏گوید: «عذاب آنها خوارکننده است»براى این است که جزاى «تکبر» و «خودبرتربینى» را از این راه ببینند.

 

اعظم:

یه چیزی هم برداشت شخصی من بود از کلمه ""اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ " بود و اون این بود که حق همسر شایسته و خوب اینه که همیشه در کنارش بخوابی و خیلی هم در بستر باهاش مهربون باشی و دوست داشتنت رو بهش نشون بدی حالا نه اینکه صرفا رابطه جنسی داشته باشی ها ولی قبل خواب حتما نشون بدی که چقدر دوستش داری و با خاطرِ جمع از دوست داشتن هم بگیرن بخوابن ... چون در این صورت هستش که کم محلی و پشت کردن به همدیگه در بستر میشه تنبیه وگرنه برای دو آدمی که همیشه و در حالت معمولی شونصد کیلومتر دور از هم می خوابن و هر کی واسه خودشه ... پشت کردن و بی محلی قبل خواب و در بستر نمیشه تنبیه که

آیه 36 : تو این آیه کلمه "الصاحب بالجنب" توجه منو جلب کرد : "جمله (الصاحب بالجنب ) به معناى کسى است که پهلوى آدمى باشد، حال یا در سفر از سایر رفقا به انسان نزدیکتر باشد، و یا در حضر خانه اش دیوار به دیوار آدمى باشد، و یا در جاى دیگر مصاحب آدمى باشد،" یه همچین آدمی حقی به گردن آدم داره اینکه باهاش نیکی کنیم

یکی دیگه اینکه این آیه در مورد نیکی به همسایه نزدیک و دور بود هم چیزی بود که من تا حالا به چشمم نخورده بود "الجار ذی القربی و جار الجنب"

و البته عبارت پایانی ایه نشون میده که نیکی نکردن به هر کدوم از این دسته ها یه جورایی به غرور و تکبر و خود خواهی و فخر فروشی ادم بر میگرده (مختال فخور ) جالبه که مختال یعنی کسی که تو خیالش فکر میکنه از کسی به یه علتی برتره و چقدر صفت بدی هستش ....خدایا پناه می بریم به تو از شر این صفت و کل صفات بد

ایه 37: تو این ایه هم کلمه "یامرون بالبخل " برام جالب بود کسایی که بخیل هستن و به بخل امر میکنن حالا یا با زبا یا با عمل مثل کسی که پولداره و یه حورایی نشون میده به بقیه که با خساست و بخل پولدار شده که بقیه هم غیر مستقیم به بخل دعوت بشن ... و کتمان میکنه که اینا از فضل خداوند هستش بهش (یکتمون ما اتیهم الله من فضله )
یعنی یه جورایی این ایه میگه هر کسی هر نعمتی داره باید از فضل خداوند بدونه نه از تدابیر خبیثانه ای که خودش برای رسیدن اون نعمت به خرج داده

 

ببخشین یه برداشت شخصی دیگه من که به روز هم هستش در مورد "حافظات للغیب " هستش
فضای مجازی و اس ام اس بازی و اینا رو با نا محرم... اونجایی که همسر نیست ولی خداش هست رو خیلی مراعات کنیم در رابطه با مردان نا محرم

...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

آیه 34 نساء :


درمورد آیه 34 میتوان به موارد ذیل اشاره داشت مطالب گفتنی زیاده ولی برای جلوگیری از طولانی شدن مطالب فقط باید گفت آنچه که درنگاه نخست ازآیه برای زدن زنان دستگیرمون میشه ممکنه درست نباشه.حضرت صادق (ع) می فرمایند:(زن ناسازگار و ناشزه را با چوب مسواک می توانید بزنید) پیداست که زدن با چوب مسواک، شدید و درد آور نیست بلکه شاید اصلا زدن محسوب نمی شود و تنها برای بیان شدت عدم رضایت و فرو نشاندن خشم است.زن نباید بدون اجازه شوهرش از خانه خارج گردد، و عدم نظافت و آرایش لازم در صورت درخواست شوهر، موجب ناشزه بودن زن میگردد.ولی شوهران حق ندارند، زنان خود را به کارهای داخل خانه و یا خارج از آن مجبور سازند، اگر چه این وظیفه، از نظر اخلاقی لازم بوده و موجب محبت شوهر و پیشرفت در امور اقتصادی است. بنابراین اگر زنان در انجام امور خانه داری کوتاهی کنند، شوهران حق ندارند آنان را تنبیه و یا اهانت نمایند.خداوند در پایان آیه ی شریفه مجدداً به مردان هشدار می دهد که از موقعیت سرپرستی خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرت هاست، بیندیشند: «زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است».

در رابطه با حدّ و چگونگی زدن، علامه مجلسی (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روایتی از فقه‏الرضا (ع) نقل نموده است که:والضرب بالسواک و شهبه ضرباً رفیقاً؛ زدن باید با وسایلی مانند مسواک و امثال آن باشد، آنهم با مدارا و ملایمت.ظاهر روایت فوق به خوبی نشان میدهد که "ضرب" باید در پایین‏ترین حد ممکن باشد و هرگز نباید اندک آسیبی بر بدن وارد کند.وسیله‏ای که در این روایت اشاره شده چوبی بسیار نازک مانند سیگار و سبک و کم ضربه‏ای است.نکته دیگری که از آیه شریفه به دست میآید این است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نباید به آن مداومت بخشید، زیرا به دنبال این عمل دو واکنش احتمال میرود:یکی آن که زن به حقوق مرد وفادار شود، در اینصورت قرآن میفرماید: (اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مدارید.) یعنی، اگر زن در برابر حقوقی که بر آن پیمان بسته است تسلیم شد دیگر مقابله با وی ظلم و تجاوز است.واکنش دیگر آن است که همچنان سرسختی نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بی ثباتی نماید، در این رابطه در آیه بعد فرموده است: (اگر خوف گسست در بین آن دو یافتید، پس حکمی از ناحیه مرد و حکمی از بستگان زن برگزینید، اگر از پی آن خواستار صلاح باشند خداوند بین آنان وفاق ایجاد خواهد کرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.)

اعظم :

آیه 34 . یکی از آیاتی هستش که زیاد روش مانور می دن در مورد حقوق زن و اصولا از آیات بحث برانگیز هستش ... من دیروز خیلی از شبهات رو از تو سایتهای مختلف خوندم و پاسخها رو دیدم و البته یه سوال اساسی هم ازش تو ذهنم اومد که جواب نگرفتم قبلش ولی اینو بگم که از این آیه بخشی از وظایف همسر شایسته استنباط میشه ...."صالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله " ... تواضع نسبت به همسر ، رازداری ، حفظ آبرو و مال و ناموس در غیاب همسر هستن .... برداشت من از کل مطالبی که خوندم این بود که همسرانی که این صفات رو ندارن میشن ناشزه یعنی در غیاب همسرانشون مراقب مال و آبرو ناموس همسر نیستن

این برداشت رو که از سایت حقوق زن خوندم به دلم نشست و احساس کردم که برداشت خیلی خوبی از آیه است :

منظور از نشوز ؛ ترک تعفف و عفاف زنان است. یعنی زمانی که علایم و نشانه‌های خیانت زنان مشاهده شود و آنان اجانب و بیگانه‌ها را به منزل راه دهند، نشوز زنان محقق شده که منجر به تنبیه بدنی می‌شود.
روایتی از حضرت رسول در حجه الوداع نقل شده است که حضرت با استناد به آیه‌ی نشوز این مطلب را بیان کرده‌اند.
« همانا برای همسرانتان بر شما حقیست و برای شما بر آنان نیز حقیست. حق شما بر آنان این است که بسترتان را در اختیار کسی قرار ندهند و کسی را بدون اجازه‌ی شما به منزلتان راه ندهند.


قرینه ی دیگر بر قوت معنای احتمال این است : حافظات للغیب...
زنانی که در غیاب شوهران خود حافظ حقوق شوهر هستند و بعد میفرماید کسانی که نشانه‌ی نشوز دارند، یعنی حدود و حقوق همسر را رعایت نمی‌کند یعنی زدن مختص به موارد دیدن نشانه های خیانت در همسر است نه هرگونه تمکین خاص

به نظر من این معنای ناشزه است یعنی کسی که نشانه های خیانت ازش دیده بشه .... جایی هم خوندم که ناشزه سرکشی کردن و سربلند کردن و سر رو به سمت کسی که غیر از همسر گرداندن است یعنی نشون دادن تمایل به مرد بیگانه

نمیدونم چرا از ناشزه به معنای عدم تمکین در روابط جنسی فقط برداشت میشه

به نظر من این با بقیه آیه نمی خونه

یعنی وقتی میگه اول نصیحتشون کنید بعد در خوابگاه از اونا دوری بجویید "اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ " جالبه نمیگه برید بستراتون رو از شون جدا کنید میگه در همون بستر ازشون دوری کنید یعن یمثلا پشتتون رو بهش کنید ، محلشون ندین ... یه جوری که بفهمه که ازش ناراحتین ...سوال من اینه که اگه مراد از ناشزه عدم تمکین در روابط جنسی هستش ... اونوقت این تنبیه بی اثره خب زنه اصلا مایل به رابطه نبوده حالا در بستر بهش محل ندی که نمیشه تنبیه

به خاطر همین من همون معنایی که از ناشزه نوشتم رو بیشتر قبول دارم

حالا اگه این معنایی که نوشتم از ناشزه درست باشه ، اون زدن مختصر رو کامل درک می کنم

چون می دونم در عالم واقع ، مردی که نشانه های خیانت رو در همسرش ببینه و خوف از خیانت داشته باشه خیلی شدید عمل می کنه یعنی از اول شاید بره رو پله آخر زدن اون هم زدنی اساسی

اصلا نمی ذاره کار به مرحله اول یعنی موعظه کردن و پند دادن (صحبت خیرخواهانه ) ، کم محلی در بستر خواب برسه

یعنی در صورت دیدن نشانه های خیانت همسر این سه روش منصفانه ترین روشهاییه که یه مرد می تونه داشته باشه

حالا نمی دونم چرا این برداشت که به نظر من کاملا عقلی هستش در تفاسیر خیلی ذکر نشده بود

 

یه چیزی هم یه شخصی نوشته بود واسه کلمه "واضربوهن " که میشه گفت اینم که نگاهی هستش نسبت به این کلمه :

زبان عربی زبان کامل و پرپیچ و خمیه.ااگه تو فرهنگ لغات عرب نگاه کنید میبینید که یه لغت ممکنه چندین و چند معنی داشته باشه که بعضا هیچ ربطی بهم ندارند. یکی از این لغات فعل "ضرب" هست. اولین معنی که برای "ضرب" به ذهن میاد "زدن/کتک زدن" هست. بخاطر همینه که متاسفانه تو اکثر ترجمه های قرآن این آیه را به "کتک زدن زن" ترجمه کرده اند. حالا من یه سوال دارم: وقتی خدا توی یه آیه دیگه میگه "ضرب الله مثلا ..." آیا منظورش اینه که خدا مثالی را کتک زد؟!!! یا وقتی میگیم 2×2 منظور از ضرب "کتک زدنه"؟ دوستان به علامت × دقت کنید. دوتا خط که بطور کامل همدیگه را قطع کردن. درسته. یکی از معانی "ضرب" قطع کامله. یعنی مرحله سوم این آیه. مرحله اول تذکر، مرحله دوم جدایی در بستر و مرحله سوم قطع کامل ارتباط. یه چیزی احتمالا تو مایه های قهر. میدونید که زنها چقدر ازین موضوع لطمه میخورن...

البته این برداشت یه خواننده بود ولی چون نگاه نویی بود من عین اون نگاه رو به عنوان یه پست گذاشتم

 

فاطمه اس :

به نظر من محبت و مهربانی کردن به همسر نکته خیلی مهم و اساسی در زندگی مشترک هست که اگه از صمیم قلب باشه هیچ کدوم به دیگری خیانت نمی کنه درحالی که در دنیای کنونی زن وشوهرهای زیادی رومی بینیم که تظاهر به دوست داشتن یکدیگرمی کنند شایدیکی از دلایل ازهم پاشیدن خانواده ها همین نکته باشه

فاطمه جان دقیقا مطالبی که در مورد زندگیهای مشترک نوشتی درسته
محبت از صمیم فلب چیزیه که الان تو خیلی از زندگیها نیست
متاسفانه مثل خیلی چبزای دیگه که ظاهری شده این محبتها هم ظاهری هستش و تو خیلیهاش هم طمع هایی خوابیده متاسفانه

به نظر من که زنان متاسفانه متاسفانه از سرمایه احساس و محبتشون اونجور که باید درست استفاده نمی کنند
درغش میکنن ، روش قیمت میذارن، تو محبت با همسرشون معامله میکنن
در صورتی که غافلن که اونان که منبع سرشار محبت هستن و هر چی بهتر و خوب تر خرج کنن کم که نمیشه هیچ
شارژ هم میشه
کمند محبت کم کمندی نیست .... محبت اگه صادقانه و مخلصانه به خصوص برای رضای خدا باشه چیزی نیست که به راحتی از ذهن یه مرد خارج بشه

 

فاطمه :


این محرم راز بودن به معنای تمام و کمال همونطور که در این آیه اومده چقدر تو جامعه ما کمرنگ شده بعضی وقتا میبینی زن و مرد یه رقیب واسه هم شدن و هر کدوم میخان خودشو بالاتر ببرن و همه چیز رو فراموش میکنن..

هانیه:

پیاما در دنیای مجازی با نامحرم خیلی تذکر بجایی بود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۱۰ ق.ظ

83 . صفحه 83

 

هجدهم اسفند :


نفیسه :

27.در این آیه مجددا تأکید مى‏ کند، که «خدا مى‏ خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاک نماید) و نعمت ها و برکات را به شمابازگرداند»«ولى شهوت‏ پرستانى که در امواج گناهان غرق هستند، مى‏ خواهند شما از طریق سعادت به کلى منحرف شوید» و همانند آنها از فرق تا قدم آلوده انواع گناهان گردید.اکنون شما فکر کنید، آیا آن محدودیت آمیخته با سعادت و افتخار براى شما بهتر است، یا این آزادى و بى ‏بند و بارى توأم با آلودگى و نکبت و انحطاط؟! این آیات در حقیقت به افرادى که در عصر و زمان ما نیز به قوانین مذهبى مخصوصا در زمینه مسائل جنسى ایراد مى‏ کنند، پاسخ مى‏ گوید، که این آزادی هاى بى‏ قید و شرط سرابى بیش نیست و نتیجه آن گرفتار شدن در بیراهه‏ ها و پرتگاه هاست که نمونه‏ هاى زیادى از آن را با چشم خودمان به شکل متلاشى شدن خانواده‏ ها، انواع جنایات جنسى و فرزندان نامشروع جنایت پیشه مشاهده مى‏ کنیم.


28.این آیه مى‏ گوید:«خدا مى‏ خواهد (با دستورهاى مربوط به ازدواج با کنیزان و مانند آن) کار را بر شما سبک کند»و در بیان علت آن مى‏ فرماید: «زیرا انسان، ضعیف آفریده شده»و در برابر توفان غرایز گوناگون که از هر سو به او حمله‏ ور مى‏ شود باید طرق مشروعى براى ارضاى غرایز به او ارائه شود تا بتواند خود را از انحراف حفظ کند.


29.این آیه در واقع زیر بناى قوانین اسلامى را در مسائل مربوط به «معاملات و مبادلات مالى» تشکیل مى‏ دهد، و به همین دلیل فقهاى اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مى‏ کنند، آیه خطاب به افراد با ایمان کرده و مى‏ گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏ اید!اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع)نخورید».بنابراین، هر گونه تجاوز، تقلب، غش، معاملات ربوى، معاملاتى که حد و حدود آن کاملا مشخص نباشد، خرید و فروش اجناسى که فایده منطقى و عقلایى در آن نباشد، خرید و فروش وسایل فساد و گناه، همه در تحت این قانون کلى قرار دارد.در جمله بعد به عنوان یک استثناء مى‏ فرماید: «مگر این که (تصرف شما در اموال دیگران از طریق) تجارتى باشد که با رضایت شما انجام مى‏ گیرد».در پایان آیه، مردم را از قتل نفس باز مى‏ دارد و ظاهر آن به قرینه آخرین جمله آیه نهى از خودکشى و انتحار است، مى‏ فرماید: «و خودکشى نکنید، خداوند نسبت به شما مهربان است».در حقیقت قرآن با ذکر این دو حکم پشت سر هم اشاره به یک نکته مهم اجتماعى کرده است و آن این که اگر روابط مالى مردم بر اساس صحیح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پیش نرود و در اموال یکدیگر به ناحق تصرف کنند، جامعه گرفتار یک نوع خودکشى و انتحار خواهد شد، و علاوه بر این که انتحارهاى شخصى افزایش خواهد یافت، انتحار اجتماعى هم از آثار ضمنى آن است.


30.در این آیه به مجازات کسانى که از قوانین الهى سرپیچى کنند اشاره کرده و مى‏ فرماید: «و هر کس این عمل را از روى تجاوز و ستم انجام دهد (و خود را آلوده خوردن اموال دیگران به ناحق سازد و یا دست به انتحار و خودکشى زند، نه تنها به آتش این جهان مى‏ سوزد بلکه) در آتش قهر و غضب پروردگار (نیز) خواهد سوخت».در پایان آیه مى‏ فرماید: «و این کار براى خدا آسان است».

31.این آیه با صراحت مى‏ گوید: «اگر گناهان کبیره‏ اى که از آن نهى شده ترک گویید گناهان کوچک شما را مى‏ پوشانیم و مى‏ بخشیم و در جایگاه نیکویى شما را وارد مى‏ کنیم».از این تعبیر استفاده مى‏ شود که گناهان بر دو دسته‏ اند، دسته‏ اى که قرآن نام آنها را «کبیره» و دسته‏ اى که نام آنها را «سیّئة» گذاشته است، و در آیه 32 سوره نجم به جاى «سیئة» تعبیر به «لمم» نموده است، و در آیه 49 سوره کهف در برابر کبیره، «صغیره» را ذکر فرموده است.«کبیره» هر گناهى است که از نظر اسلام بزرگ و پراهمیت است، و نشانه اهمیت آن مى‏ تواند این باشد که در قرآن مجید، تنها به نهى از آن قناعت نشده، بلکه به دنبال آن تهدید به عذاب دوزخ گردیده است، مانند قتل نفس و رباخوارى و زنا و امثال آنها.البته گناهان «صغیره» در صورتى صغیره هستند که تکرار نشوند و علاوه بر آن به عنوان بى‏ اعتنایى و یا غرور و طغیان و کوچک شمردن گناه انجام نگیرند.

32.تفاوت سهم ارث مردان و زنان براى جمعى از مسلمانان به صورت یک سؤال درآمده بود، آنها گویا توجه نداشتند که این تفاوت به خاطر آن است که هزینه زندگى، عموما بر دوش مردان مى‏ باشد، و زنان از آن معافند، به علاوه هزینه خود آنها نیز بر دوش مردان است، و همان طور که سابقا اشاره شد سهمیه زنان عملا دو برابر مردان خواهد بود، لذا آیه شریفه مى‏ گوید:«برتری هایى را که خداوند براى بعضى از شما نسبت به بعضى دیگر قائل شده هرگز آرزو نکنید».زیرا این تفاوتها هر کدام اسرارى دارد که از شما پوشیده و پنهان است.البته نباید اشتباه کرد که آیه اشاره به تفاوتهاى واقعى و طبیعى مى‏ کند نه تفاوتهاى ساختگى که بر اثر «استعمار» و «استثمار» طبقاتى به وجود مى‏ آید.لذا بلافاصله مى‏ فرماید:«مردان و زنان هر کدام بهره‏ اى از کوششها و تلاشها و موقعیت خود دارند».خواه موقعیت طبیعى باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با یکدیگر) و یا تفاوت به خاطر تلاشها و کوشش هاى اختیارى.سپس مى‏ فرماید: «به جاى آرزو کردن این گونه تفاوتها، از فضل خدا و لطف و کرم او تمنا کنید که به شما از نعمتهاى مختلف و موقعیتها و پاداشهاى نیک ارزانى دارد». و در نتیجه افرادى خوشبخت و سعادتمند باشید.و در پایان مى‏ فرماید: «چون خداوند به همه چیز داناست».و مى‏ داند براى نظام اجتماعى چه تفاوتهایى از نظر طبیعى و یا حقوقى لازم است، و نیز از اسرار درون مردم باخبر است و مى‏داند چه افرادى آرزوهاى نادرست در دل مى‏ پرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است مى‏ اندیشند.


33.بار دیگر قرآن در این آیه به مسائل ارث بازگشته و مى‏ گوید:«براى هر کس (اعم از زن و مرد) وارثانى قرار دادیم که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند».سپس اضافه مى‏ کند: «کسانى که با آنها پیمان بسته‏ اید، نصیب و سهم آنها را از ارث بپردازید».در باره «هم‏پیمان ها» یى که باید سهم ارث آنها را پرداخت آنچه به مفهوم آیه نزدیکتر است همان پیمان «ضمان جریره» مى‏ باشد که قبل از اسلام وجود داشت، و آن چنین بود که: «دو نفر با هم قرار مى‏ گذاشتند که در کارها «برادر وار» به یکدیگر کمک کنند، و در برابر مشکلات، یکدیگر را یارى نمایند و به هنگامى که یکى از آنها از دنیا برود، شخصى که بازمانده از وى ارث ببرد اسلام این «پیمان دوستى» و برادرى را به رسمیت شناخت، ولى تأکید کرد که ارث بردن چنین هم پیمانى منحصرا در زمانى است که خویشاوندى براى میت وجود نداشته باشد.سپس در پایان آیه مى‏ فرماید: اگر در دادن سهام صاحبان ارث کوتاهى کنید و یا حق آنها را کاملا ادا نمایید در هر حال خدا آگاه است «زیرا خداوند شاهد و ناظر بر هر کار و هر چیزى مى‏ باشد».

 

وحیده :

 

ایه 27: آزادی‌های جنسی در دید اول، نوعی لذت و کامجویی است، لیکن با توجه به عوارض فردی و اجتماعی آنها، بزرگ‌ترین سقوط و انحراف است. بی‌بند وباری، جسم را ذوب، فکر را مشغول، اموال را تباه و اطمینان را سلب می‌کند. میل به تشکیل خانواده را از بین می‌برد، فرزندان نامشروع به جامعه تحویل می‌دهد، امراض مقاربتی و روانی به ارمغان می‌آورد و در یک کلمه، آزادی جنسی، بزرگ‌ترین اسارت‌ها را به دنبال دارد.

**در مسیر شهوترانان گام ننهید و از آنان تقلید نکنید، که دشمن شمایند. «یرید الذین یتبعون الشهوات...»

** اخلاق جنسی در اسلام، معتدل و دور از افراط و تفریط است، ولی هوس‌پرستان راه افراطی را برای شما می‌خواهند. «میلا عظیما»
** در انتخاب راه دقت کنیم. در آیه دوبار کلمه «یرید» به کار رفته است؛ یک اراده از خدای علیم حکیم و یک اراده از هوسبازان بدخواه. به سراغ کدام اراده‌ها می‌رویم. «والله یرید... یرید الذین یتبعون الشهوات»

ایه 28: در این سه آیه اخیر، ایات,26،27،28
 گوشه‌ای از الطاف خداوند در امر ازدواج پی در پی نقل شده است. خداوند احکام را برای شما بیان می‌کند، «لیبین لکم» راه نشان می‌دهد، «یهدیکم» لطف خود را به شما برمی‌گرداند، «یتوب علیکم» و بر شما آسان می‌گیرد، «یخفف عنکم» و این همه به خاطر آن که انسان در برابر طوفان غرایز، ناتوان، و قدرت صبر و خودداری او اندک است.

**مشکل‌تراشی در ازدواج، خلاف خواست خداست. و پیروی و پایبندی شما در احکام ازدواج، زمینه‌ی سبکباری و دورماندن جامعه از آفات و مشقات است. «یرید الله ان یخفف عنکم»

**انسان در برابر غریزه‌ی جنسی ضعیف است. «خلق الانسان ضعیفا...


ایه 29: رمز اینکه نهی از قتل، «لاتقتلوا» بدنبال نهی از حرام‌خوری، «لاتأکلوا» آمده است، شاید آن باشد که سیستم اقتصادی ناسالم، زمینه‌ی قیام محرومان علیه زراندوزان و بروزدرگیری‌ها و پیدایش قتل و هلاکت جامعه است.
امام صادق‌علیه السلام به هنگام تلاوت این آیه فرمود: کسی که قرض بگیرد و بداند که نمی‌تواند بازپرداخت کند، مال باطل خورده است.
امام باقرعلیه السلام در ذیل آیه فرمود: ربا، قمار، کم‌فروشی و ظلم از مصادیق باطل است.
رسول خداصلی الله علیه وآله درباره وضو و غسل با آب سرد، آنجا که خطر جانی دارد فرمود: «و لاتقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما».
امام صادق‌علیه السلام فرمود: اگر مسلمانی به تنهایی وارد منطقه کفار شد و کشته شد، خودکشی کرده است.
کشتن رهبران معصوم یکی از مصادیق خودکشی و به هلاکت انداختن جامعه است، امام صادق‌علیه السلام درباره‌ی «لا تقتلوا انفسکم» فرمودند: یعنی اهل‌بیت پیامبر خود را نکشید.

ایه 30: شاید تفاوت «عدوان» و «ظلم» این باشد که عدوان، تجاوز به دیگران است،ظلم، شامل ستم بر خویش هم می‌شود.
کلمه‌ی «صلو» به معنای ورود در رحمت و کلمه‌ی «صلی» به معنای ورود در دوزخ است، بنابراین کلمه «نصلیه» به معنای آن است که او را در آتش وارد می‌کنیم.
امام صادق‌علیه السلام فرمود: هر کس به عمد خودکشی کند، برای همیشه در دوزخ است. آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.

ایه 31: از این آیه استفاده می‌شود که گناهان، دو نوعند: صغیره و کبیره. در آیه‌ی 49 سوره‌ی کهف نیز می‌خوانیم که مجرمان در قیامت، با دیدن پرونده‌ی اعمال خود می‌گویند: این چه نامه‌ی عملی است که هیچ گناه کوچک و بزرگی را فروگذار نکرده است. «لا یغادر صغیرة و لا کبیرة»
از امام کاظم‌علیه السلام سؤال شد که در این آیه خداوند وعده‌ی مغفرت صغائر را در صورت اجتناب از کبائر داده است، پس شفاعت برای کجاست؟ امام فرمودند: شفاعت برای اهل کبائر امت است.
گناه کبیره، طبق روایات، آن است که خداوند وعده‌ی آتش به انجام دهنده‌اش داده است. شاید وعده آتش در آیه قبل برای قتل یا خودکشی و تجاوز به مال مردم اشاره به همین باشد که نمونه گناهان کبیره‌ای که وعده عذاب داده شده، تجاوز به مال و جان مردم است.
تعداد گناهان کبیره در روایات، متعدد و مختلف است و این به خاطر آن است که کبائر نیز درجاتی دارند و به بعضی از گناهان «اکبرالکبائر» گفته شده است..


ایه 32؛ آیات قبل، از حرام خواری نهی فرمود، این آیه به ریشه‌ی حرام‌خواری اشاره می‌کند که طمع، آرزو و رقابت است.
عدالت، غیر از تساوی است. عدالت همه جا ارزش است، ولی تساوی گاهی ارزش است و گاهی ظلم.
 مثلا اگر پزشک به همه مریض‌ها یک نوع دارو بدهد، یا معلم به همه شاگردان یک نوع نمره بدهد، تساوی هست، اما عدالت نیست. عدالت، آن است که به هر کس بر اساس استحقاقش بدهیم، گرچه موجب تفاوت شود، زیرا تفاوت گذاشتن بر اساس لیاقت‌ها و کمالات حق است، اما تبعیض باطل است.
 تبعیض آن است که بدون دلیل و براساس هوای نفس یکی را بر دیگری ترجیح دهیم،
ولی تفاوت آن است که بر اساس معیارها یکی را بر دیگری ترجیح دهیم.
 بنابراین باید آرزوی عدالت داشت، ولی تمنای یکسان بودن همه چیز و همه کس نابجاست. اعضای یک بدن و اجزای یک ماشین از نظر جنس و شکل و کارایی متفاوتند، اما تفاوت آنها حکیمانه است.
اگر خداوند، همه را یکسان نیافریده، طبق حکمت اوست. بنابراین در اموری که به دست ما نیست، مثل جنسیت، زیبایی، استعداد، بیان، هوش، عمر و... باید به تقسیم و تقدیر الهی راضی بود. ما که خدا را عادل و حکیم می‌دانیم، اگر در جایی هم دلیل و حکمت چیزی را نفهمیدیم نباید قضاوت عجولانه و جاهلانه همراه با سوءظن یا توقع نابجا به خداوند حکیم داشته باشیم و یا بر دارندگان این نعمت‌ها حسد ورزیم، چرا که با فزونی هر نعمتی، مسئولیت بیشتر می‌شود و با آمدن هر نعمتی، غم از دست دادنش همراه است.
 این حقیقت را در نهج‌البلاغه می‌خوانیم.
در موارد اختیاری، باید با کوشش و تلاش و پرهیز از کسالت و تنبلی، در رقابتی سالم به قوت و کثرت و استقلال رسید و اجازه‌ی استثمار و استعمار به دیگران نداد و در مواردی که بدست ما نیست، باید تفاوتها را دلیل رشد و آزمایش و تحرک و تعاون و پیوستگی جامعه دانست، زیرا که اگر همه مردم دارای امکانات یکسان باشند، صفات انسانی از قبیل سخاوت، شجاعت و ایثار در انسان رشد نمی‌کند. انسان در لابلای فراز و نشیب‌ها خود را نشان می‌دهد، حرکت می‌کند و با دیگران به خاطر نیازش پیوند می‌خورد.
امام صادق‌علیه السلام در پاسخ از آیه فرمودند: کسی به همسر و فرزند دیگران چشم داشت نداشته باشد، ولی همانند آن را از خداوند بخواهد.
زمانی که این آیه نازل شد، اصحاب پیامبراکرم گفتند: مقصود از فضل در «واسئلوا الله من فضله» چیست؟ قرار شد تا علی‌علیه السلام این موضوع را از پیامبر سؤال کند. پیامبرصلی الله علیه وآله در پاسخ فرمودند: خداوند ارزاق را در میان مردم از طریق حلال تقسیم کرده وحرام را نیز عرضه کرده است. کسی که حرام را تحصیل کند، به همان اندازه از رزق حلال خود کاسته است وبرحرام مورد محاسبه قرار می‌گیرد.


ایه 33: موالی» جمع «مولی» دارای معانی مختلفی است، ولی‌دراینجا مراد وارثان است.
جمله‌ی «عقدت ایمانکم» اشاره به قراردادهای است که پیش از اسلام، میان دو نفر برقرار می‌شد و اسلام، با اندکی تغییر، آن را پذیرفت و نامش در کتب فقهی، «ضمان جریره» است.
متن قرارداد به این صورت بوده که دو نفر پیمان ببندند در زندگی، همدیگر را یاری کنند و در پرداخت غرامت‌ها، کمک هم باشند و از هم ارث برند. (چیزی شبیه قرارداد بیمه در امروز)،
که اگر خسارتی بر یکی وارد شد، هم‌پیمان او، دیه‌ی آنرا بپردازد. اسلام این قرارداد را پذیرفت، ولی ارث بردن از دیگری را مشروط به آن کرد که انسان وارثی نداشته باشد.
امام رضاعلیه السلام درباره‌ی معنای «و الذین عقدت ایمانکم» فرمودند: مقصود پیمانی است که مردم با رهبران الهی و معصوم بسته‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۱۰
* مسافر