141 . صفحه 141
شانزدهم اردیبهشت :
نفیسه
(آیه 102)- در این آیه پس از ذکر خالقیت، نسبت به همه چیز و ابداع و ایجاد آسمانها و زمین و منزه بودن او از عوارض جسم و جسمانى و همسر و فرزند و احاطه علمى او به هر کار و هر چیز، چنین نتیجه مىگیرد: «خداوند و پروردگار شما چنین کسى است (و چون هیچ کس داراى چنین صفات نیست) هیچ کس غیر او نیز شایسته عبودیت نخواهد بود، پروردگار اوست و آفریدگار هم اوست (بنابراین معبود هم تنها او مىتواند باشد) پس او را بپرستید» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ).و در پایان آیه براى این که هر گونه امیدى را به غیر خدا قطع کند و ریشه هر گونه شرک و بطور کلى تکیه به غیر خدا را بسوزاند، مىگوید:«حافظ و نگهبان و مدبر همه چیز اوست» (وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ).
(آیه 103)- در آیه براى اثبات حاکمیت
و نگاهبانى او نسبت به همه چیز و همچنین براى اثبات تفاوت او با همه موجودات مىگوید:
«چشمها او را نمىبینند، اما او همه چشمها را ادراک مىکند و او بخشنده انواع نعمتها
و با خبر از تمام ریزهکاریها و آگاه از همه چیز است» مصالح بندگان را مىداند و از
نیازهاى آنها باخبر است و به مقتضاى لطفش با آنها رفتار مىکند (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ
وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ).در حقیقت کسى که مىخواهد
حافظ و مربى و پناهگاه همه چیز باشد باید این صفات را دارا باشد.چشمها، خدا را نمىبیند!دلایل
عقلى گواهى مىدهد که خداوند هرگز با چشم دیده نخواهد شد، زیرا چشم تنها اجسام یا صحیحتر
بعضى از کیفیات آنها را مىبیند و چیزى که جسم نیست و کیفیت جسم هم نمىباشد، هرگز
با چشم مشاهده نخواهد شد و به تعبیر دیگر، اگر چیزى با چشم دیده شود، حتما باید داراى
مکان و جهت و ماده باشد، در حالى که او برتر از همه اینهاست، او وجودى است نامحدود
و به همین دلیل بالاتر از جهان ماده است، زیرا در جهان ماده همه چیز محدود است.
(آیه 104)- وظیفه تو اجبار کردن نیست!
از این به بعد قرآن یک نوع خلاصه و نتیجه گیرى از آیات گذشته مىکند، نخست مىگوید:
«دلایل و نشانههاى روشن در زمینه توحید و خداشناسى و نفى هرگونه شرک که مایه بصیرت
و بینایى است براى شما آمد» (قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ).سپس براى این
که روشن سازد این دلایل به قدر کافى حقیقت را آشکار مىسازد و جنبه منطقى دارد، مىگوید:«آنهایى
که به وسیله این دلایل چهره حقیقت را بنگرند به سود خود گام برداشتهاند، و آنها که
همچون نابینایان از مشاهده آن خود را محروم سازند به زیان خود عمل کردهاند»(فَمَنْ
أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها).و در پایان آیه از زبان پیغمبر صلّى
اللّه علیه و آله مىگوید: «من نگاهبان و حافظ شما نیستم» (وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ
بِحَفِیظٍ).
(آیه 105)- در این آیه براى تأکید
این موضوع که تصمیم نهایى در انتخاب راه حق و باطل با خود مردم است، مىگوید:«این چنین
ما آیات و دلایل را در شکلهاى گوناگون و قیافههاى مختلف بیان کردیم» (وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ
الْآیاتِ).ولى جمعى به مخالفت برخاستند و بدون مطالعه و هیچ گونه دلیل، گفتند:«این
درسها را از دیگران (از یهود و نصارى و کتابهاى آنها) فرا گرفتهاى» (وَ لِیَقُولُوا
دَرَسْتَ).ولى «هدف ما این است که آن را براى کسانى که علم و آگاهى دارند روشن سازیم»
(وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
(آیه 106)- در اینجا وظیفه پیامبر
صلّى اللّه علیه و آله را در برابر لجاجتها و کینهتوزیها و تهمتهاى مخالفان، مشخص
ساخته، مىگوید: «وظیفه تو آن است که از آنچه از طرف پروردگار بر تو وحى مىشود، پیروى
کنى، خدایى که هیچ معبودى جز او نیست» (اتَّبِعْ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).و نیز «وظیفه تو این است که به مشرکان و نسبتهاى ناروا و سخنان
بىاساس آنها اعتنا نکنى» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ).در حقیقت این آیه یک نوع
دلدارى و تقویت روحیه نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، که در برابر این گونه
مخالفان در عزم راسخ و آهنینش کمترین سستى حاصل نشود.
(آیه 107)- در این آیه، بار دیگر این
حقیقت را تأیید مىکند که خداوند نمىخواهد آنها را به اجبار وادار به ایمان سازد و
«اگر مىخواست همگى ایمان مىآوردند و هیچ کس مشرک نمىشد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما
أَشْرَکُوا).همچنین تأکید مىکند:«و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار ندادیم» (وَ
ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً). همانطور که «تو وظیفه ندارى آنها را به اجبار
(به ایمان) دعوت کنى» (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ).لحن این آیات از این نظر
بسیار قابل ملاحظه است که ایمان به خدا و مبانى اسلام هیچ گونه جنبه تحمیلى نمىتواند
داشته باشد، بلکه از طریق منطق و استدلال و نفوذ در فکر و روح افراد باید پیشروى کند،
زیرا ایمان اجبارى ارزشى ندارد، مهم این است که مردم حقایق را درک کنند و با اراده
و اختیار خویش آن را بپذیرند
(آیه 108)- به دنبال بحثى که در باره
منطقى بودن تعلیمات اسلام و لزوم دعوت از راه استدلال، نه از راه اجبار، در آیات قبل
گذشت، در این آیه تأکید مىکند که «هیچ گاه بتها و معبودهاى مشرکان را دشنام ندهید،
زیرا این عمل سبب مىشود که آنها نیز نسبت به ساحت قدس خداوند همین کار را از روى ظلم
و ستم و جهل و نادانى انجام دهند» (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ
اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ).بطورى که از بعضى روایات استفاده
مىشود، جمعى از مؤمنان بر اثر ناراحتى شدید که از مسأله بتپرستى داشتند، گاهى بتهاى
مشرکان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام مىدادند، قرآن صریحا از این موضوع،
نهى کرد و رعایت اصول ادب و عفت و نزاکت در بیان را، حتى در برابر خرافىترین و بدترین
ادیان، لازم مىشمرد. زیرا با دشنام و ناسزا نمىتوان کسى را از مسیر غلط باز داشت
چرا که هر گروه و ملتى نسبت به عقاید و اعمال خود، تعصب دارد، همانطور که قرآن در جمله
بعد مىگوید: «ما این چنین براى هر جمعیتى عملشان را زینت دادیم» (کَذلِکَ زَیَّنَّا
لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ).و در پایان آیه مىفرماید:«بازگشت همه آنها به سوى خداست،
و به آنها خبر مىدهد که چه اعمالى انجام دادهاند»(ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ
فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
اعظم :
آیه 102 : مشرکان خدا رو به عنوان خالق قبول دارن بارها در قرآن گفته شده اگه از اونا بپرسین فلان چیز رو کی خلق کرده می گن خدا یعنی با اصل آفرینش توط خداوند مشکلی ندارن اونا به "رب" بودن خداوند اعتقادی ندارن یعنی اینکه نه تنها آفرینش هر موجود دست خداوند بلکه بقاء و ثباتش هم به اراده خداونده و هدایت موجودات هم بر عهده داره و شایسته پرستشه .... در این آیه بعد از توصیفاتی که در صفحه قبل انجام شد از دلایل توحیدی در این آیه می گه همین خداوند "رب " شماست و شایته پرستش "فاعبدواه "
آیه 103 :مادی بودن خداوند از دید مشرکان رو ابطال می کنه
آیه 104 :درسته خداوند با چشم دیده نمیشه ولی با "بصیرت" دیده میشه .... دلایل صفحه قبلی رو اگه با چشم دل نظر کنیم خداوند رو می بینیم ....
یا این ترجیع بند هاتف اصفهانی افتادم
یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولی الابصار
شمع جویی و آفتاب بلند
روز بس روشن و تو در شب تار
گر ز ظلمات خود رهی بینی
همه عالم مشارق انوار
آیه 105 : آیات خود
را با عبارات گوناگون بیان می کنیم تااین افراد شقی وبیچاره بگویند تواین سخنان را
ازاهل کتاب تعلیم گرفته ای . و در آخر می فرماید: هدف دیگر ما این است که با این تنوع
در گفتار،دلهای دانایان را پاک نموده و آنها را شرح صدر بدهیم ،همچنانکه فرموده است
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ، لاله روید ودر شوره زار، خَس
آیه 106 : اعرض عن
المشرکین یعنی : وظیفه تو تنها تبلیغ و ابلاغ رسالت است نه آنکه تو وکیل آنها باشی
، بلکه حفیظ و وکیل آنها خداست و خدابه جهت استکبارشان آنها را به حال خود گذاشته تا
در همان ضلالت خود باقی بمانند.
آیه 107 : پیامبران
الهى، مربّى و معلّم مردمند نه زندانبانانى که با زور و تحمیل، دستور دهند. «ما جعلناک
علیهم حفیظاً»
پیامبر، نه مسئول دفع بلا از مشرکان و نه مسئول جلب منفعت براى آنان است. «ما جعلناک علیهم حفیظاً و ما انت علیهم بوکیل» انبیا ضامنِ وظیفهاند نه نتیجه. با آن همه تلاش، گروه بسیارى مشرک ماندند. «و ما أنت علیهم بوکیل»
پیامبر، براى هدایت مردم سوز و گداز داشت. «و ما أنت علیهم بوکیل»
آیه 108 : یک آیه
خیلی مهم ...دقت کنیم
در این آیه توهین به مقدسات دیگران ممنون می شود
در این آیه خداوند مؤمنان را امر به ادب دینی می کند تا با رعایت آن احترام مقدسات جامعه دینی محفوظ بماند و دستخوش اهانت و ناسزا یاتمسخر نشود. پس اگر مؤمنان بتهای مشرکین را دشنام دهند، تعصب جاهلی ، مشرکان راوادار می کند که کرامت الوهیت را مورد تعرض قرار دهند، یعنی به خدای متعال ناسزا بگویند و در این صورت خود مؤمنین باعث هتک حرمت و جسارت نسبت به مقام کبریائی پروردگار شده اند . و از عمومیت عبارت بعدی ،نهی از هر کلام زشتی نسبت به مقدسات دینی مردم استفاده می شود، چون هر گروه و جماعتی به اعمال خود عشق ورزیده وآنها را پسندیده و زیبا می بینند
از اونجایی که این آیه خیلی مهم از تفسیر نور هم این آیه رو ببینیم تفسیر نور
1- احساسات خود را نسبت به مخالفان کنترل کنیم و از هرگونه بد دهنى و ناسزا بپرهیزیم. «لاتسبّوا»
2- به بازتاب برخوردهاى خود توجّه کنیم. «لاتسبّوا... فیسبّوااللَّه»
3- با فحش و ناسزا، نمىتوان مردم را از مسیر غلط باز داشت. «لا تسبّوا»
4- ناسزاگویى، عامل بروز دشمنى و کینه و ناسزا شنیدن است. «لاتسبّوا... فیسبّوا... عَدْواً»
5 - دشنام، یا نشانه نداشتن منطق است، یا نداشتن ادب و یا صبر. (مسلمان با پرهیز از ناسزا، باید نشان دهد که صبر و منطق و ادب دارد.) «لا تسبّوا»
6- هر کارى که سبب توهین به مقدّسات شود، حرام است. «فیسبّوا اللَّه»
7- استفاده از حربهى دشنام وناسزا، در نهى از منکر و تبلیغات ومناظرات ممنوع است. «لاتسبّوا»
8 - کارى که سبب کشیدهشدن دیگران به گناه وحرام مىشود، حرام است. [451] «لاتسبّوا... فیسبّوا»
9- گاهى انسان ناخودآگاه در گناه دیگران شریک مىشود، آنجا که مقدّمات گناه دیگران را فراهم کند. «فیسبّوااللَّه»
10- از سنّتهاى الهى، زیبا جلوه کردن اعمال امّتها در نظر آنان است. «زیّنا لکلّ اُمّة عملهم» (هر اُمّتى اعمال خود را هرچند ناحقّ باشد، زیبا مىپندارد)
11- جلوهنمایى و زیبادیدن، نشانهى حقانیّت نیست. «زیّنا لکل اُمّة عملهم»
12- آگاه کردن مردم از کردههاى خویش در قیامت، از شئون ربوبیّت الهى است. «الى ربّهم مرجعهم فینبّهم...»
آیه 109 : این همه آیات روشن که در مورد خدایی خداوند مطرح شد باز هم مشرکین طالب معجزه ان در صورتیکه با اون هم ایمان نمیارن ... امان از آدم بهانه جو و ادمی که "نخواد" حقیقتی رو قبول کنه
آیه 110 : ایمان به خدا و رسالت نیاز به قلب سالم دارد. «و نُقَلِّب أفئدتهم» و کسى را که خداوند رها کند، سرگردان مىشود. «نذرهم... یعمهون»