قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء هفتم» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ق.ظ

141 . صفحه 141


شانزدهم اردیبهشت :


نفیسه 



(آیه 102)- در این آیه پس از ذکر خالقیت، نسبت به همه چیز و ابداع و ایجاد آسمانها و زمین و منزه بودن او از عوارض جسم و جسمانى و همسر و فرزند و احاطه علمى او به هر کار و هر چیز، چنین نتیجه مى‏گیرد: «خداوند و پروردگار شما چنین کسى است (و چون هیچ کس داراى چنین صفات نیست) هیچ کس غیر او نیز شایسته عبودیت نخواهد بود، پروردگار اوست و آفریدگار هم اوست (بنابراین معبود هم تنها او مى‏تواند باشد) پس او را بپرستید» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ فَاعْبُدُوهُ).و در پایان آیه براى این که هر گونه امیدى را به غیر خدا قطع کند و ریشه هر گونه شرک و بطور کلى تکیه به غیر خدا را بسوزاند، مى‏گوید:«حافظ و نگهبان و مدبر همه چیز اوست» (وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ).

 



(آیه 103)- در آیه براى اثبات حاکمیت و نگاهبانى او نسبت به همه چیز و همچنین براى اثبات تفاوت او با همه موجودات مى‏گوید: «چشمها او را نمى‏بینند، اما او همه چشمها را ادراک مى‏کند و او بخشنده انواع نعمتها و با خبر از تمام ریزه‏کاریها و آگاه از همه چیز است» مصالح بندگان را مى‏داند و از نیازهاى آنها باخبر است و به مقتضاى لطفش با آنها رفتار مى‏کند (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ).در حقیقت کسى که مى‏خواهد حافظ و مربى و پناهگاه همه چیز باشد باید این صفات را دارا باشد.چشمها، خدا را نمى‏بیند!دلایل عقلى گواهى مى‏دهد که خداوند هرگز با چشم دیده نخواهد شد، زیرا چشم تنها اجسام یا صحیحتر بعضى از کیفیات آنها را مى‏بیند و چیزى که جسم نیست و کیفیت جسم هم نمى‏باشد، هرگز با چشم مشاهده نخواهد شد و به تعبیر دیگر، اگر چیزى با چشم دیده شود، حتما باید داراى مکان و جهت و ماده باشد، در حالى که او برتر از همه اینهاست، او وجودى است نامحدود و به همین دلیل بالاتر از جهان ماده است، زیرا در جهان ماده همه چیز محدود است.

 



(آیه 104)- وظیفه تو اجبار کردن نیست! از این به بعد قرآن یک نوع خلاصه و نتیجه گیرى از آیات گذشته مى‏کند، نخست مى‏گوید: «دلایل و نشانه‏هاى روشن در زمینه توحید و خداشناسى و نفى هرگونه شرک که مایه بصیرت و بینایى است براى شما آمد» (قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ).سپس براى این که روشن سازد این دلایل به قدر کافى حقیقت را آشکار مى‏سازد و جنبه منطقى دارد، مى‏گوید:«آنهایى که به وسیله این دلایل چهره حقیقت را بنگرند به سود خود گام برداشته‏اند، و آنها که همچون نابینایان از مشاهده آن خود را محروم سازند به زیان خود عمل کرده‏اند»(فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها).و در پایان آیه از زبان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «من نگاهبان و حافظ شما نیستم» (وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ).



(آیه 105)- در این آیه براى تأکید این موضوع که تصمیم نهایى در انتخاب راه حق و باطل با خود مردم است، مى‏گوید:«این چنین ما آیات و دلایل را در شکلهاى گوناگون و قیافه‏هاى مختلف بیان کردیم» (وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ).ولى جمعى به مخالفت برخاستند و بدون مطالعه و هیچ گونه دلیل، گفتند:«این درسها را از دیگران (از یهود و نصارى و کتابهاى آنها) فرا گرفته‏اى» (وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ).ولى «هدف ما این است که آن را براى کسانى که علم و آگاهى دارند روشن سازیم» (وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).

 


(آیه 106)- در اینجا وظیفه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در برابر لجاجتها و کینه‏توزیها و تهمتهاى مخالفان، مشخص ساخته، مى‏گوید: «وظیفه تو آن است که از آنچه از طرف پروردگار بر تو وحى مى‏شود، پیروى کنى، خدایى که هیچ معبودى جز او نیست» (اتَّبِعْ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).و نیز «وظیفه تو این است که به مشرکان و نسبتهاى ناروا و سخنان بى‏اساس آنها اعتنا نکنى» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ).در حقیقت این آیه یک نوع دلدارى و تقویت روحیه نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، که در برابر این گونه مخالفان در عزم راسخ و آهنینش کمترین سستى حاصل نشود.

 


(آیه 107)- در این آیه، بار دیگر این حقیقت را تأیید مى‏کند که خداوند نمى‏خواهد آنها را به اجبار وادار به ایمان سازد و «اگر مى‏خواست همگى ایمان مى‏آوردند و هیچ کس مشرک نمى‏شد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا).همچنین تأکید مى‏کند:«و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار ندادیم» (وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً). همانطور که «تو وظیفه ندارى آنها را به اجبار (به ایمان) دعوت کنى» (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ).لحن این آیات از این نظر بسیار قابل ملاحظه است که ایمان به خدا و مبانى اسلام هیچ گونه جنبه تحمیلى نمى‏تواند داشته باشد، بلکه از طریق منطق و استدلال و نفوذ در فکر و روح افراد باید پیشروى کند، زیرا ایمان اجبارى ارزشى ندارد، مهم این است که مردم حقایق را درک کنند و با اراده و اختیار خویش آن را بپذیرند

 


(آیه 108)- به دنبال بحثى که در باره منطقى بودن تعلیمات اسلام و لزوم دعوت از راه استدلال، نه از راه اجبار، در آیات قبل گذشت، در این آیه تأکید مى‏کند که «هیچ گاه بتها و معبودهاى مشرکان را دشنام ندهید، زیرا این عمل سبب مى‏شود که آنها نیز نسبت به ساحت قدس خداوند همین کار را از روى ظلم و ستم و جهل و نادانى انجام دهند» (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ).بطورى که از بعضى روایات استفاده مى‏شود، جمعى از مؤمنان بر اثر ناراحتى شدید که از مسأله بت‏پرستى داشتند، گاهى بتهاى مشرکان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام مى‏دادند، قرآن صریحا از این موضوع، نهى کرد و رعایت اصول ادب و عفت و نزاکت در بیان را، حتى در برابر خرافى‏ترین و بدترین ادیان، لازم مى‏شمرد. زیرا با دشنام و ناسزا نمى‏توان کسى را از مسیر غلط باز داشت چرا که هر گروه و ملتى نسبت به عقاید و اعمال خود، تعصب دارد، همانطور که قرآن در جمله بعد مى‏گوید: «ما این چنین براى هر جمعیتى عملشان را زینت دادیم» (کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ).و در پایان آیه مى‏فرماید:«بازگشت همه آنها به سوى خداست، و به آنها خبر مى‏دهد که چه اعمالى انجام داده‏اند»(ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).


اعظم :




آیه 102 : مشرکان خدا رو به عنوان خالق قبول دارن بارها در قرآن گفته شده اگه از اونا بپرسین فلان چیز رو کی خلق کرده می گن خدا یعنی با اصل آفرینش توط خداوند مشکلی ندارن اونا به "رب" بودن خداوند اعتقادی ندارن یعنی اینکه نه تنها آفرینش هر موجود دست خداوند بلکه بقاء و ثباتش هم به اراده خداونده و هدایت موجودات هم بر عهده داره و شایسته پرستشه .... در این آیه بعد از توصیفاتی که در صفحه قبل انجام شد از دلایل توحیدی در این آیه می گه همین خداوند "رب " شماست و شایته پرستش "فاعبدواه "


آیه 103 :مادی بودن خداوند از دید مشرکان رو ابطال می کنه



آیه 104 :درسته خداوند با چشم دیده نمیشه ولی با "بصیرت" دیده میشه .... دلایل صفحه قبلی رو اگه با چشم دل نظر کنیم خداوند رو می بینیم ....

یا این ترجیع بند هاتف اصفهانی افتادم

 

یار بی پرده از در و دیوار

در تجلی است یا اولی الابصار

 

شمع جویی و آفتاب بلند

روز بس روشن و تو در شب تار

 

گر ز ظلمات خود رهی بینی

همه عالم مشارق انوار



آیه 105 : آیات خود را با عبارات گوناگون بیان می کنیم تااین افراد شقی وبیچاره بگویند تواین سخنان را ازاهل کتاب تعلیم گرفته ای . و در آخر می فرماید: هدف دیگر ما این است که با این تنوع در گفتار،دلهای دانایان را پاک نموده و آنها را شرح صدر بدهیم ،همچنانکه فرموده است

 

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست‏

در باغ، لاله روید ودر شوره زار، خَس



آیه 106 : اعرض عن المشرکین یعنی : وظیفه تو تنها تبلیغ و ابلاغ رسالت است نه آنکه تو وکیل آنها باشی ، بلکه حفیظ و وکیل آنها خداست و خدابه جهت استکبارشان آنها را به حال خود گذاشته تا در همان ضلالت خود باقی بمانند.

 


آیه 107 : پیامبران الهى، مربّى و معلّم مردمند نه زندانبانانى که با زور و تحمیل، دستور دهند. «ما جعلناک علیهم حفیظاً»

پیامبر، نه مسئول دفع بلا از مشرکان و نه مسئول جلب منفعت براى آنان است. «ما جعلناک علیهم حفیظاً و ما انت علیهم بوکیل» انبیا ضامنِ وظیفه‏اند نه نتیجه. با آن همه تلاش، گروه بسیارى مشرک ماندند. «و ما أنت علیهم بوکیل»

پیامبر، براى هدایت مردم سوز و گداز داشت. «و ما أنت علیهم بوکیل»



آیه 108 : یک آیه خیلی مهم ...دقت کنیم

در این آیه توهین به مقدسات دیگران ممنون می شود

در این آیه خداوند مؤمنان را امر به ادب دینی می کند تا با رعایت آن احترام مقدسات جامعه دینی محفوظ بماند و دستخوش اهانت و ناسزا یاتمسخر نشود. پس اگر مؤمنان بتهای مشرکین را دشنام دهند، تعصب جاهلی ، مشرکان راوادار می کند که کرامت الوهیت را مورد تعرض قرار دهند، یعنی به خدای متعال ناسزا بگویند و در این صورت خود مؤمنین باعث هتک حرمت و جسارت نسبت به مقام کبریائی پروردگار شده اند . و از عمومیت عبارت بعدی ،نهی از هر کلام زشتی نسبت به مقدسات دینی مردم استفاده می شود، چون هر گروه و جماعتی به اعمال خود عشق ورزیده وآنها را پسندیده و زیبا می بینند

از اونجایی که این آیه خیلی مهم از تفسیر نور هم این آیه رو ببینیم تفسیر نور

1- احساسات خود را نسبت به مخالفان کنترل کنیم و از هرگونه بد دهنى و ناسزا بپرهیزیم. «لاتسبّوا»

2- به بازتاب برخوردهاى خود توجّه کنیم. «لاتسبّوا... فیسبّوااللَّه»

3- با فحش و ناسزا، نمى‏توان مردم را از مسیر غلط باز داشت. «لا تسبّوا»

4- ناسزاگویى، عامل بروز دشمنى و کینه و ناسزا شنیدن است. «لاتسبّوا... فیسبّوا... عَدْواً»

5 - دشنام، یا نشانه نداشتن منطق است، یا نداشتن ادب و یا صبر. (مسلمان با پرهیز از ناسزا، باید نشان دهد که صبر و منطق و ادب دارد.) «لا تسبّوا»

6- هر کارى که سبب توهین به مقدّسات شود، حرام است. «فیسبّوا اللَّه»

7- استفاده از حربه‏ى دشنام وناسزا، در نهى از منکر و تبلیغات ومناظرات ممنوع است. «لاتسبّوا»

8 - کارى که سبب کشیده‏شدن دیگران به گناه وحرام مى‏شود، حرام است. [451] «لاتسبّوا... فیسبّوا»

9- گاهى انسان ناخودآگاه در گناه دیگران شریک مى‏شود، آنجا که مقدّمات گناه دیگران را فراهم کند. «فیسبّوااللَّه»

10- از سنّت‏هاى الهى، زیبا جلوه کردن اعمال امّت‏ها در نظر آنان است. «زیّنا لکلّ اُمّة عملهم» (هر اُمّتى اعمال خود را هرچند ناحقّ باشد، زیبا مى‏پندارد)

11- جلوه‏نمایى و زیبادیدن، نشانه‏ى حقانیّت نیست. «زیّنا لکل اُمّة عملهم»

12- آگاه کردن مردم از کرده‏هاى خویش در قیامت، از شئون ربوبیّت الهى است. «الى ربّهم مرجعهم فینبّهم...»

آیه 109 : این همه آیات روشن که در مورد خدایی خداوند مطرح شد باز هم مشرکین طالب معجزه ان در صورتیکه با اون هم ایمان نمیارن ... امان از آدم بهانه جو و ادمی که "نخواد" حقیقتی رو قبول کنه

آیه 110 : ایمان به خدا و رسالت نیاز به قلب سالم دارد. «و نُقَلِّب أفئدتهم» و کسى را که خداوند رها کند، سرگردان مى‏شود. «نذرهم... یعمهون»



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۵۶
* مسافر
سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ق.ظ

140 . صفحه 140

 


 پانزدهم اردیبشهت :


نفیسه :


 
(آیه 95)- شکافنده صبح! بار دیگر روى سخن را به مشرکان کرده و دلایل توحید را در ضمن عبارات جالب و نمونه‏هاى زنده‏اى از اسرار مشرکان و نظام آفرینش و شگفتیهاى خلقت، شرح مى‏دهد. در این آیه، به سه قسمت از این شگفتیها که در زمین است اشاره شده، نخست مى‏گوید:«خداوند شکافنده دانه و هسته است» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏).جالب این که دانه و هسته گیاهان غالبا بسیار محکمند، یک نگاه به هسته خرما و میوه‏هایى مانند هلو و شفتالو و دانه‏هاى محکم بعضى از حبوبات نشان مى‏دهد که چگونه آن نطفه حیاتى که در حقیقت نهال و درخت کوچکى است در دژى فوق العاده محکم محاصره شده است، ولى دستگاه آفرینش آنچنان خاصیت تسلیم و نرمش به این دژ نفوذ ناپذیر، و آنچنان قدرت و نیرو به آن جوانه بسیار لطیف و ظریفى که در درون هسته و دانه پرورش مى‏یابد، مى‏دهد که بتواند دیواره آن را بشکافد و از میان آن قد برافرازد.به راستى این حادثه در جهان گیاهان حادثه شگرفى است که قرآن به عنوان یک نشانه توحید انگشت روى آن گذاشته است.سپس مى‏گوید: «موجود زنده را از مرده بیرون مى‏فرستد، و موجودات مرده را از زنده» (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ).و این یک نظام دائمى و عمومى در جهان آفرینش است مسأله حیات و زندگى موجودات زنده از پیچیده‏ترین مسائلى است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است پرده از روى اسرار آن بردارد و به مخفیگاه آن گام بگذارد که چگونه عناصر طبیعى و مواد آلى با یک جهش عظیم، تبدیل به یک موجود زنده مى‏شوند.

لذا مى‏بینیم قرآن براى اثبات وجود خدا بارها روى این مسأله تکیه کرده است، و پیامبران بزرگى همچون ابراهیم و موسى در برابر گردنکشانى همچون نمرود و فرعون، به وسیله پدیده حیات و حکایت آن از وجود مبدء قادر و حکیم جهان استدلال مى‏کردند.و در پایان آیه به عنوان تأکید و تحکیم مطلب مى‏فرماید:«این است خداى شما و این است آثار قدرت و علم بى‏پایان او، با این حال چگونه از حق منحرف، و به راه باطل کشانده مى‏شوید»(ذلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ).

 



(آیه 96)- در این آیه به سه نعمت از نعمتهاى جوّى و آسمانى اشاره شده است. نخست مى‏گوید: «خداوند شکافنده صبح است» (فالِقُ الْإِصْباحِ).قرآن در اینجا روى مسأله صبح تکیه مى‏کند که یکى از نعمتهاى بزرگ پروردگار است زیرا مى‏دانیم این پدیده آسمانى نتیجه وجود جوّ زمین (یعنى قشر ضخیم هوا که دور تا دور این کره را پوشانیده)مى‏باشد، اگر اطراف کره زمین همانند کره ماه جوّى وجود نداشت نه بین الطلوعین و فلق وجود داشت و نه سپیدى آغاز شب و شفق، اما وجود جوّ زمین و فاصله‏اى که در میان تاریکى شب، و روشنایى روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد، انسان را تدریجا براى پذیرا شدن هر یک از این دو پدیده متضاد آماده مى‏سازد، و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور، به صورت تدریجى و ملایم و کاملا مطبوع و قابل تحمل انجام مى‏گردد.ولى براى این که تصور نشود شکافتن صبح دلیل این است که تاریکى و ظلمت شب، چیز نامطلوب و یا مجازات و سلب نعمت است بلافاصله مى‏فرماید: خداوند «شب را مایه آرامش قرار داد» (وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً).این موضوع مسلم است که انسان در برابر نور و روشنایى تمایل به تلاش و کوشش دارد، جریان خون متوجه سطح بدن مى‏شود، و تمام سلولها آماده فعالیت مى‏گردند، و به همین دلیل خواب در برابر نور چندان آرام‏بخش نیست.

ولى هر قدر محیط تاریک بوده باشد خواب عمیقتر و آرام‏بخش‏تر است، زیرا در تاریکى، خون متوجه درون بدن مى‏گردد و بطور کلى سلولها در یک آرامى و استراحت فرو مى‏روند، به همین دلیل در جهان طبیعت نه تنها حیوانات، بلکه گیاهان نیز به هنگام تاریکى شب به خواب فرو مى‏روند و با نخستین اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعالیت را شروع مى‏کنند، به عکس دنیاى ماشینى که شب را تا بعد از نیمه بیدار مى‏مانند، و روز را تا مدت زیادى بعد از طلوع آفتاب در خواب فرو مى‏روند، و نشاط و سلامت خود را از دست مى‏دهند.سپس اشاره به سومین نعمت و نشانه عظمت خود کرده، مى‏گوید: «و خورشید و ماه را وسیله حساب در زندگى شما قرار داد» (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً).این موضوع بسیار جالب توجه است که میلیونها سال کره زمین به دور خورشید، و ماه به دور زمین گردش مى‏کند، و این گردش به قدرى حساب شده است که حتى لحظه‏اى پس و پیش نمى‏شود، و این ممکن نیست مگر در سایه یک علم و قدرت بى‏انتها که هم طرح آن را بریزد و هم آن را دقیقا اجرا کند.و لذا در پایان آیه مى‏گوید: «این اندازه‏گیرى خداوندى است که هم توانا است و هم دانا» (ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).

 

 
(آیه 97)- در تعقیب آیه قبل که اشاره به نظام گردش آفتاب و ماه شده بود، در اینجا به یکى دیگر از نعمتهاى پروردگار اشاره کرده و مى‏گوید: «او کسى است که ستارگان را براى شما قرار داد تا در پرتو آنها راه خود را در تاریکى صحرا و دریا، در شبهاى ظلمانى، بیابید»(وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).و در پایان آیه مى‏فرماید:«نشانه‏ها و دلایل خود را براى افرادى که اهل فکر و فهم و اندیشه‏اند روشن ساختیم» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).انسان هزاران سال است که با ستارگان آسمان و نظام آنها آشنا است، لذا براى جهت یابى در سفرهاى دریایى و خشکى بهترین وسیله او، همین ستارگان بودند.مخصوصا در اقیانوسهاى وسیع که هیچ نشانه‏اى براى پیدا کردن راه مقصد در دست نیست و در آن زمان دستگاه قطب‏نما نیز اختراع نشده بود وسیله مطمئنى جز ستارگان آسمان وجود نداشت، همانها بودند که میلیونها بشر را از گمراهى و غرقاب نجات مى‏دادند و به سر منزل مقصود مى‏رسانیدند.

 



(آیه 98)- در این آیه نیز دلایل توحید و خداشناسى تعقیب شده است، زیرا قرآن براى این هدف گاهى انسان را در آفاق و جهانهاى دور دست سیر مى‏دهد، و گاهى او را به سیر در درون وجود خویش دعوت مى‏نماید، نخست مى‏گوید: «او کسى است که شما را از یک انسان آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ).یعنى، شما با این همه چهره‏هاى گوناگون، ذوقها و افکار متفاوت، و تنوع وسیع در تمام جنبه‏هاى وجودى، همه از یک فرد آفریده شده‏اید، و این نهایت عظمت خالق و آفریدگار را مى‏رساند که چگونه از یک مبدء این همه چهره‏هاى متفاوت آفریده است؟

سپس مى‏فرماید:«جمعى از افراد بشر مستقر هستند و جمعى مستودع» (فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ).«مستقرّ» به معنى ناپایدار مى‏آید، و «مستودع» به معنى ناپایدار.احتمال دارد دو تعبیر فوق، اشاره به اجزاى اولیه تشکیل دهنده نطفه انسان بوده باشد، زیرا چنانکه مى‏دانیم نطفه انسان از دو جزء یکى «اوول» (نطفه ماده) و دیگرى «اسپرم» (نطفه نر) تشکیل شده است، نطفه ماده در رحم تقریبا ثابت و مستقر است، ولى نطفه‏هاى نر به صورت جانداران متحرک به سوى او با سرعت حرکت مى‏کنند و نخستین فرد «اسپرم» که به «اوول» مى‏رسد با او مى‏آمیزد و بقیه را عقب مى‏راند و تخمه اولى انسان را تشکیل مى‏دهد.

در پایان آیه بار دیگر مى‏گوید: «ما نشانه‏هاى خود را برشمردیم تا آنها که داراى فهم و درکند بیندیشند» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ).

 



(آیه 99)- این آیه، آخرین آیه‏اى است که در این سلسله بحثها ما را به شگفتیهاى جهان آفرینش، و شناسایى خداوند از طریق آن دعوت مى‏کند.در آغاز به یکى از مهمترین و اساسى‏ترین نعمتهاى پروردگار که مى‏توان آن را ریشه و مادر سایر نعمتها دانست اشاره مى‏کند و آن پیدایش و رشد و نمو گیاهان و درختان در پرتو آن است، و مى‏گوید:«او کسى است که از آسمان آبى (براى شما) فرستاد» (وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).این که مى‏گوید از طرف آسمان به خاطر آن است که تمام منابع آب روى زمین اعم از چشمه‏ها و نهرها و قناتها و چاههاى عمیق به آب باران منتهى مى‏گردد لذا کمبود باران در همه آنها اثر مى‏گذارد و اگر خشکسالى ادامه یابد همگى خشک مى‏شوند.سپس به اثر بارز نزول باران اشاره کرده، مى‏گوید: «به واسطه آن روییدنیها را از همه نوع از زمین خارج ساختیم»(فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ).جالب این که خداوند از یک زمین و یک آب، غذاى مورد نیاز همه جانداران را تأمین کرده است و جالبتر این که نه تنها گیاهان صحرا و خشکیها از برکت آب باران پرورش مى‏یابند، بلکه گیاهان بسیار کوچکى که در لابلاى امواج آب دریاها مى‏رویند و خوراک عمده ماهیان دریاست از پرتو نور آفتاب و دانه‏هاى باران رشد مى‏کنند، سپس به شرح این جمله پرداخته و موارد مهمى را از گیاهان و درختان که به وسیله آب باران پرورش مى‏یابند خاطرنشان مى‏سازد.نخست مى‏گوید: «ما به وسیله آن ساقه‏هاى سبز گیاهان و نباتات را از زمین خارج ساختیم» و از دانه کوچک و خشک ساقه‏اى با طراوت و سرسبز که لطافت و زیبایى آن چشم را خیره مى‏کند آفریدیم» (فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً).

«و از آن ساقه سبز، دانه‏هاى روى هم چیده شده،(همانند خوشه گندم و ذرت) بیرون آوردیم (نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراکِباً).«همچنین به وسیله آن از درختان نخل خوشه سر بسته‏اى بیرون فرستادیم که پس از شکافته شدن رشته‏هاى باریک و زیبایى که دانه‏هاى خرما را بر دوش خود حمل مى‏کنند و از سنگینى به طرف پایین متمایل مى‏شوند خارج مى‏گردد» (وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ). «همچنین باغهایى از انگور و زیتون و انار پرورش دادیم» (وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ).سپس اشاره به یکى دیگر از شاهکارهاى آفرینش در این درختان کرده مى‏فرماید: «هم با یکدیگر شباهت دارند و هم ندارند» (مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ).دو درخت زیتون و انار از نظر شکل ظاهرى و ساختمان شاخه‏ها و برگها شباهت زیادى به هم دارند، در حالى که از نظر میوه و طعم و خاصیت آن بسیار با هم متفاوتند.یکى داراى ماده چربى مؤثر و نیرومند، و دیگرى داراى ماده اسیدى و یا قندى است، که با یکدیگر کاملا متفاوتند، به علاوه این دو درخت گاهى درست در یک زمین پرورش مى‏یابند و از یک آب مشروب مى‏شوند یعنى، هم با یکدیگر تفاوت زیاد دارند و هم شباهت.سپس از میان تمام اعضاى پیکر درخت بحث را روى میوه برده مى‏گوید: «نگاهى به ساختمان میوه آن به هنگامى که به ثمر مى‏نشیند و همچنین نگاهى به چگونگى رسیدن میوه‏ها کنید که در اینها نشانه‏هاى روشنى است از قدرت و حکمت خدا براى افرادى که اهل ایمان هستند»(انْظُرُوا إِلى‏ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

با توجه به آنچه امروز در گیاه‏شناسى از چگونگى پیدایش میوه‏ها و رسیدن آنها مى‏خوانیم نکته این اهمیت خاص که قرآن براى میوه قائل شده است روشن مى‏شود، زیرا پیدایش میوه‏ها درست همانند تولد فرزند در جهان حیوانات است، نطفه‏هاى نر با وسایل مخصوصى (وزش باد یا حشرات و مانند آنها) از کیسه‏هاى مخصوص جدا مى‏شوند، و روى قسمت مادگى گیاه قرار مى‏گیرند، پس از انجام عمل لقاح و ترکیب شدن با یکدیگر، نخستین تخم و بذر تشکیل مى‏گردد، و در اطرافش انواع مواد غذایى همانند گوشتى آن را دربرمى‏گیرند.این مواد غذایى از نظر ساختمان بسیار متنوع و همچنین از نظر طعم و خواص غذایى و طبى فوق العاده متفاوتند، گاهى یک میوه (مانند انار و انگور) داراى صدها دانه است که هر دانه‏اى از آنها خود جنین و بذر درختى محسوب مى‏شود و ساختمانى بسیار پیچیده و تو در تو دارد.این از یک سو، از سوى دیگر مراحل مختلفى را که یک میوه از هنگامى که نارس است تا موقعى که کاملا رسیده مى‏شود، مى‏پیماید، بسیار قابل ملاحظه است زیرا لابراتوارهاى درونى میوه دائما مشغول کارند، و مرتبا ترکیب شیمیایى آن را تغییر مى‏دهند، تا هنگامى که به آخرین مرحله برسد و وضع ساختمان شیمیایى آن تثبیت گردد.هر یک از این مراحل خود نشانه‏اى از عظمت و قدرت آفریننده است.ولى باید توجه داشت که به تعبیر قرآن تنها افراد با ایمان یعنى افراد حق‏بین و جستجوگران حقیقت،این مسائل را مى‏بینند و گر نه با چشم عناد و لجاج و یا با بى‏اعتنایى و سهل‏انگارى ممکن نیست هیچ یک از این حقایق را ببینیم.

 
(آیه 100)- خالق همه اشیاء اوست! در این آیه و آیات بعد به گوشه‏اى از عقاید نادرست و خرافات مشرکان و صاحبان مذاهب باطله و جواب منطقى آنها اشاره شده است.نخست مى‏گوید: «آنها شریکهایى براى خداوند از جن قائل شدند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ).

سپس به این پندار خرافى پاسخ گفته و مى‏گوید: «با این که خداوند آنها را (یعنى جن را) آفریده است» (وَ خَلَقَهُمْ).یعنى، چگونه ممکن است مخلوق کسى شریک او بوده باشد، زیرا شرکت نشانه سنخیت و هم افق بودن است در حالى که مخلوق هرگز در افق خالق نخواهد بود.خرافه دیگر این که «آنها براى خدا پسران و دخترانى از روى نادانى قائل شدند» (وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ).و در حقیقت بهترین دلیل باطل بودن این گونه عقاید خرافى همان است که از جمله «بغیر علم» استفاده مى‏شود، یعنى هیچ گونه دلیل و نشانه‏اى براى این موهومات در دست نداشتند.اما این که چه طوائفى براى خدا پسرانى قائل بودند، قرآن نام دو طایفه را در آیات دیگر برده است یکى مسیحیان که عقیده داشتند عیسى پسر خداست و دیگر یهود که عزیز را فرزند او مى‏دانستند. ولى از آیه 30 سوره توبه، استفاده مى‏شود که اعتقاد به وجود فرزند پسر براى خدا منحصر به مسیحیان و یهود نبوده، بلکه در میان مذاهب خرافى پیشین نیز وجود داشته است.اما در مورد اعتقاد به وجود دختران براى خدا، خود قرآن در سوره زخرف، آیه 19 مى‏فرماید:«آنها(مشرکان) فرشتگان را که بندگان خدا هستند، دختران قرار دادند».

ولى در پایان این آیه قلم سرخ بر تمام این مطالب خرافى و پندارهاى موهوم و بى‏اساس کشیده و با جمله رسا و بیدار کننده‏اى همه این اباطیل را نفى مى‏کند و مى‏گوید: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از این اوصافى که براى او مى‏گویند»(سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یَصِفُونَ).

 



(آیه 101)- در این آیه به پاسخ این عقاید خرافى پرداخته نخست مى‏گوید:«خداوند کسى است که آسمانها و زمین را ابداع و ایجاد کرد» (بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).«بدیع» به معنى وجود آورنده چیزى بدون سابقه است یعنى، خداوند آسمان و زمین را بدون هیچ ماده و یا طرح و نقشه قبلى ایجاد کرده است.به علاوه «چگونه ممکن است او فرزندى داشته باشد در حالى که همسرى ندارد» (أَنَّى یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ).اصولا چه نیازى به همسر دارد، وانگهى چه کسى ممکن است همسر او باشد با این که همه مخلوق او هستند.بار دیگر مقام خالقیت او را نسبت به همه چیز و همه کس و احاطه علمى او را نسبت به تمام آنها تأکید کرده، مى‏گوید:«همه چیز را آفرید و او به هر چیزى داناست» (وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۵۶
* مسافر
دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۵۷ ق.ظ

139 . صفحه 139





چهاردهم اردیبهشت

نفیسه :



(آیه 91)-نقل شده که جمعى از یهودیان گفتند: اى محمد! آیا راستى خداوند کتابى بر تو فرستاده است؟! پیامبر فرمود: آرى! آنها گفتند: به خدا سوگند که خداوند هیچ کتابى از آسمان فرو نفرستاده است!از شأن نزول فوق و لحن آیه در مى‏یابیم این آیه درباره یهود است نه مشرکان، از طرفى بعضى معتقدند که این آیه استثنائا در مدینه نازل شده است و به دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به تناسب خاصى در وسط این سوره مکّى قرار گرفته و این موضوع در قرآن نمونه‏هاى فراوانى دارد.اکنون مى‏پردازیم به تفسیر آیه، نخست مى‏گوید: «آنها خدا را آن چنانکه شایسته است نشناختند زیرا گفتند: خدا هیچ کتابى بر هیچ انسانى نازل نکرده است»!(وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ).خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که در جواب آنها «بگو: چه کسى کتابى را که موسى آورد و نور و هدایت براى مردم بود نازل گردانید»؟ (قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ).«همان کتابى که آن را به صفحات پراکنده‏اى تبدیل کرده‏اید، بعضى را که به سود شماست آشکار مى‏کنید و بسیارى را که به زبان خود مى‏دانید پنهان مى‏دارید» (تَجْعَلُونَهُ قَراطِیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثِیراً).«و در این کتاب آسمانى مطالبى به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدرانتان از آن باخبر نبودید و بدون تعلیم الهى نمى‏توانستید باخبر شوید» (وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ).

 در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که«تنها خدا را یاد کن و آنها را در اباطیل و لجاجت و بازیگرى خود رها ساز» زیرا آنها جمعیتى هستند که کتاب الهى و آیات او را به بازى گرفته‏اند (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ).

 


(آیه 92)- در تعقیب بحثى که درباره کتاب آسمانى یهود در آیه گذشته عنوان شد در اینجا به قرآن که یک کتاب دیگر آسمانى است اشاره مى‏شود، و در حقیقت ذکر تورات مقدمه‏اى است براى ذکر قرآن تا تعجب و وحشتى از نزول یک کتاب آسمانى، بر یک بشر، نکنند.نخست مى‏گوید: «این کتابى است که ما آن را نازل کردیم» (وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ). «کتابى است بسیار پربرکت، زیرا سر چشمه انواع خیرات و نیکیها و پیروزیها است» (مُبارَکٌ). «به علاوه کتبى را که پیش از آن نازل شده‏اند همگى تصدیق مى‏کند» (مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).منظور از این که قرآن کتب مقدسه پیشین را تصدیق مى‏کند آن است که تمام نشانه‏هایى که در آنها آمده است بر آن تطبیق مى‏نماید. بنابراین، هم از نظر محتوا و هم از نظر اسناد و مدارک تاریخى نشانه‏هاى حقانیت در آن آشکار است.سپس هدف نزول قرآن را چنین توضیح مى‏دهد که «آن را فرستادیم تا امّ القرى (مکّه) و تمام آنها که در گرد آن هستند، انذار کنى» و به مسؤولیتها و وظایفشان آگاه سازى (وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها).اگر به مکّه «امّ القرى» مى‏گویند به خاطر این است که اصل و آغاز پیدایش تمام خشکیهاى روى زمین است در روایات متعددى مى‏خوانیم، خشکیهاى زمین از زیر خانه کعبه گسترده شدند و از آن به نام «دحو الارض» (گسترش زمین) یاد شده است. بنابراین «و من حولها» (کسانى که پیرامون آن هستند) تمام مردم روى زمین را شامل مى‏شود.

 در پایان آیه مى‏گوید:«کسانى که به روز رستاخیز و حساب پاداش اعمال ایمان دارند به این کتاب ایمان خواهند آورد و مراقب نمازهاى خود خواهند بود» (وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ).

اهمیت نماز-

در آیه فوق از میان تمام دستورات دینى، تنها اشاره به نماز شده است و همانطور که مى‏دانیم نماز مظهر پیوند با خدا و ارتباط با اوست و به همین دلیل از همه عبادات برتر و بالاتر است و به عقیده بعضى هنگام نزول این آیات تنها فریضه اسلامى همین نماز بود.

 


(آیه 93)-این آیه در مورد شخصى به نام «عبد اللّه بن سعد» که از کاتبان وحى بود و سپس خیانت کرد و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله او را طرد نمود و پس از آن ادعا کرد که من مى‏توانم همانند آیات قرآن بیاورم نازل گردیده.

جمعى از مفسران نیز گفته‏اند که آیه یا قسمتى از آن در باره «مسیلمه کذاب» که از مدعیان دروغین نبوت بود نازل گردیده است.و در هر حال آیه همانند سایر آیات قرآن که در شرایط خاصى نازل شده مضمون و محتواى آن کلى و عمومى است و همه مدعیان نبوت و مانند آنها را شامل مى‏شود.به دنبال آیات گذشته که اشاره به گفتار یهود در باره نفى نزول کتاب آسمانى بر هیچ کس نبوده بود، در این آیه سخن از گناهکاران دیگرى است که در نقطه مقابل آنها قرار دارند و ادعاى نزول وحى آسمانى بر خود مى‏کنند، در حالى که دروغ مى‏گویند. و در حقیقت به سه دسته از این گونه افراد در آیه مورد بحث اشاره شده است. نخست مى‏گوید: «چه کسى ستمکارتر است از کسانى که بر خدا دروغ مى‏بندند و آیه‏اى را تحریف و سخنى از سخنان خدا را تغییر مى‏دهند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً).دسته دوم «آنها که ادعاى نبوت و وحى مى‏کنند، در حالى که نه پیامبرند و نه وحى بر آنها نازل شده است» (أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْ‏ءٌ).دسته سوم آنها که به عنوان انکار نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا از روى استهزاء «مى‏گویند ما هم مى‏توانیم همانند این آیات نازل کنیم» در حالى که دروغ مى‏گویند و کمترین قدرتى بر این کار ندارند (وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ).

آرى! همه اینها ستمگرند و کسى ستمکارتر از آنها نیست هم خود گمراهند و هم دیگران را به گمراهى مى‏کشانند، چه ظلمى از این بالاتر که افرادى که صلاحیت رهبرى ندارند، ادعاى رهبرى کنند آن هم رهبرى الهى و آسمانى.

سپس مجازات دردناک این گونه افراد را چنین بیان مى‏کند: «اگر تو اى پیامبر! این ستمکاران را به هنگامى که در شداید مرگ و جان دادن فرو رفته‏اند مشاهده کنى، در حالى که فرشتگان قبض ارواح دست گشوده‏اند به آنها مى‏گویند: جان خود را خارج سازید، خواهى دید که وضع آنها بسیار دردناک و اسفبار است»(وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ).در این حال فرشتگان عذاب به آنها مى‏گویند:«امروز گرفتار مجازات خوارکننده‏اى خواهید شد به خاطر دو کار: نخست این که بر خدا دروغ بستید و دیگر این که در برابر آیات او سر تسلیم فرود نیاوردید» (الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ).

 


(آیه 94)-یکى از مشرکان به نام «نضربن حارث» گفت: «لات» و «عزى» (دو بت بزرگ و معروف عرب) در قیامت از من شفاعت خواهند کرد، آیه نازل شد و به او و امثال او پاسخ گفت.در آیه گذشته به قسمتى از حالات ظالمان در آستانه مرگ اشاره شد در این آیه گفتارى که خداوند به هنگام مرگ یا به هنگام ورود در صحنه قیامت به آنها مى‏گوید، منعکس شده است.در آغاز مى‏فرماید:«امروز همه به صورت تنها، همان گونه که روز اول شما را آفریدیم، به سوى ما بازگشت نمودید» (وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).«و اموالى که به شما بخشیده بودیم و تکیه گاه شما در زندگى بود، همه را پشت سر گذاردید» و با دست خالى آمدید (وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ).همچنین «بتهایى که آنها را شفیع خود مى‏پنداشتید، و شریک در تعیین سرنوشت خود تصور مى‏کردید هیچ کدام را با شما نمى‏بینیم» (وَ ما نَرى‏ مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ). در حقیقت «جمع شما به پراکندگى گرایید و تمام پیوندها از شما بریده شد» (لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ).«تمام پندارها و تکیه‏گاههایى که فکر مى‏کردید نابود گشتند و گم شدند» (وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).

 مشرکان و بت‏پرستان عرب روى سه چیز تکیه داشتند: «قبیله و عشیره» که به آن وابسته بودند، و «اموال و ثروتهایى» که براى خود گرد آورده بودند، و «بتهایى» که آنها را شریک خدا در تعیین سرنوشت انسان و شفیع در پیشگاه او مى‏پنداشتند، در هر یک از سه جمله آیه، به یکى از این سه موضوع اشاره شده که چگونه به هنگام مرگ، همه آنها با انسان وداع مى‏گویند، و او را تک و تنها به خود وامى‏گذارند.در آن روز بطور کلى تمام پیوندها و علائق مادى و همه تکیه گاهها و معبودهاى خیالى و ساختگى از او جدا مى‏شود، او مى‏ماند و اعمالش، و به تعبیر قرآن گم مى‏شوند، یعنى آنچنان حقیر و پست و ناشناس خواهند بود که به چشم نمى‏آیند!



اعظم :



ایه 91 . آدم که بهانه گیر می شه گاهی بهانه هایی می گیره که علیه خودشه ... یهودیا گفتن که خداوند اصلا کتابی بر هیچ بشری نفرستاده ... با این جمله خودشون خودشون رو زیر سوال بردند چون توراتی در دست داشتن که می گفتن از طرف خداونده .... البته در اون کتابی که در دست داشتند چیزایی رو باقی گذاشته بودن که دوست داشتن و به نفعشون بود باقی رو حذف کرده بودن ... علوم و معارفی هم در دست داشتن که خداوند میگه اونا رو نه خودتون مبتکرش بودین نه از پدرانتون بهتون رسیده ان معارف مستقیما توسط تورات که نور و هدایت بود بر شما رسیده بود




آیه 92 : قرآن کتابی است که در آن برکت و خیر کثیر است ومردم را به سوی استوارترین راه هدایت نموده و بوسیله آن ، خداوند کسانی را که در صدد تحصیل رضای اویند به راههای سلامت و نجات رهبری می کند و هم در زندگی دنیوی و هم در آخرت اسباب سعادت آنها را فراهم می نماید.

 


آیه 93 : از مظاهر ایمان "نماز" هستش و محافظت بر اون که فرمودن "علی صلوتهم یحافظون " مراقبت بر اوقات نماز هستش .... ان شاءالله از نمازگزاران واقعی باشیم

 

سه ظلم داریم که خیلی بزرگ هستند طبق آیات قبلی اولین اونا شرک هستش ... اینجا دو ظلم دیگه مطرح میشه اولی کیکه ادعای نبوت کنه و دیگری اینکه بگه می تونه مانند قرآن کتابی بیاره ...عذاب سختی برای این افراد هستش که در وقت جان دادن چه در ادامه راه




آیه 94 : یک جمله تکان دهنده " ولقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مره " ما ها تک تک در مقابل خداوند حاضر میشیم در قیامت و حسابرسی و همه اون آدمها و اشیایی که بهشون تعلق خاطر داشتیم ما رو تنها می ذارن همه اون چیزایی که به نوعی ما رو از یاد خداوند غافل کرده بود ... ما می مونیم و اعمالمون که ما رو رها نکردن ... یادمون باشه اونجا نمی تونیم دلیل بیاریم فلانی این جوری کرد پس من اونجور کردم و بندازیم گردن دیگران بدیهامون رو ... هر کی هر چقدر هم بد کرده باشه با ما ما باید رد چارچوب حق باهاش برخورد کنیم چون اون جدا جوابگوی اعمالشه و ما هم جدا

 

خداوندا از اون روز سخت به تو پناه می بریم ... خداوندا یاد مرگ رو آنی و لحظه ای از یادمون دور نساز که دنیا ما رو در غفلت گرفتار می کنه

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۵۷
* مسافر
يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۵۷ ق.ظ

138 . صفحه 138

 


سیزدهم اردیبهشت :


نفیسه :



(آیه 82)- در این آیه، پاسخى از زبان ابراهیم به سؤالى که خودش در آیه 81 مطرح نمود نقل شده است و این یک شیوه جالب در استدلالات علمى است که گاهى شخص استدلال کننده سؤالى از طرف مقابل مى‏کند و خودش بلافاصله به پاسخ آن مى‏پردازد اشاره به این که مطلب به قدرى روشن است که هر کس پاسخ آن را باید بداند.مى‏گوید:«آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند امنیت براى آنهاست، و هدایت مخصوص آنان» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).

 



(آیه 83)- این آیه به تمام بحثهاى گذشته که در زمینه توحید و مبارزه با شرک از ابراهیم نقل شد اشاره کرده، مى‏گوید:«اینها دلایلى بود که ما به ابراهیم در برابر قوم و جمعیتش دادیم»(وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ).سپس براى تکمیل این بحث مى‏فرماید: «درجات هر کس را بخواهیم بلند مى‏کنیم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ). اما براى این که اشتباهى پیش نیاید که گمان کنند خداوند در این ترفیع درجه تبعیضى قائل مى‏شود مى‏فرماید:«پروردگار تو، حکیم و عالم است» (إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).و درجاتى را که مى‏دهد روى آگاهى به شایستگى آنها و موافق موازین حکمت است و تا کسى شایسته نباشد از آن برخوردار نخواهد شد.

 



(آیه 84)- از این به بعد به قسمتى از مواهبى که خداوند به ابراهیم داده است اشاره شده، و آن مواهب فرزندان صالح و نسل لایق و برومند است که یکى از بزرگترین مواهب الهى محسوب مى‏شود.نخست مى‏گوید: «ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب (فرزندان اسحاق) را بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).سپس براى این که افتخار این دو تنها در جنبه پیغمبرزادگى نبود، بلکه شخصا در پرتو فکر صحیح و عمل صالح نور هدایت را در قلب خود جاى داده بودند، مى‏گوید: «هر یک از آنها را هدایت کردیم» (کُلًّا هَدَیْنا).و به دنبال آن براى این که تصور نشود، در دورانهاى قبل از ابراهیم، پرچمدارانى براى توحید نبودند، و این موضوع از زمان او شروع شده اضافه مى‏کند، «نوح را نیز پیش از آن هدایت و رهبرى کردیم» (وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ).در حقیقت با اشاره به موقعیت نوح که از اجداد ابراهیم است و موقعیت جمعى از پیامبران که از دودمان و فرزندان او هستند،موقعیت ممتاز ابراهیم را از نظر «وراثت و ریشه» و «ثمره» وجودى مشخص مى‏سازد.و در تعقیب آن نام جمع کثیرى از پیامبران را که از دودمان ابراهیم بودند مى‏برد، نخست مى‏گوید:«از دودمان ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت کردیم»(وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ).و در پایان آیه مى‏فرماید:«این چنین نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).به این ترتیب روشن مى‏کند که مقام و موقعیت آنان در پرتو اعمال و کردار آنها بود.

 



(آیه 85)- و در این آیه اضافه مى‏کند: «و (همچنین) زکریا و یحیى و عیسى و الیاس هر کدام از صالحان بودند»(وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عِیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ). یعنى، مقامات آنها جنبه تشریفاتى و اجبارى نداشت بلکه در پرتو عمل صالح در پیشگاه خدا شخصیت و عظمت یافتند.




(آیه 86)- در این آیه نیز نام چهار نفر دیگر از پیامبران و رهبران الهى را ذکر کرده، مى‏فرماید:«و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط و هر کدام را بر مردم عصر خود برترى بخشیدیم» (وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِینَ).

 



(آیه 87)- و در این آیه یک اشاره کلى به پدران و فرزندان و برادران صالح پیامبران نامبرده که بطور تفصیل اسم آنها در اینجا نیامده است کرده، مى‏گوید:«از میان پدران آنها و فرزندانشان و برادرانشان، افرادى را فضیلت دادیم و برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم»(وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

 

 
(آیه 88)- سه امتیاز مهم! به دنبال ذکر نام گروههاى مختلفى از پیامبران الهى در آیات گذشته، در اینجا اشاره به خطوط کلى و اصلى زندگانى آنها شده، نخست مى‏فرماید: «این هدایت خداست که به وسیله آن هر کس از بندگانش را بخواهد هدایت و رهبرى مى‏کند» (ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).سپس براى این که کسى تصور نکند آنها به اجبار در این راه گام گذاشتند و همچنین کسى تصور نکند که خداوند نظر خاص و استثنایى و بى‏دلیل در مورد آنها داشته است، مى‏فرماید: «اگر فرضا این پیامبران با آن همه مقام و موقعیتى که داشتند مشرک مى‏شدند، تمام اعمالشان بر باد مى‏رفت» (وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).یعنى آنها نیز مشمول همان قوانین الهى هستند که در باره دیگران اجرا مى‏گردد و تبعیضى در کار نیست.




(آیه 89)- در این آیه به سه امتیاز مهم که پایه همه امتیازات انبیاء بوده اشاره کرده، مى‏فرماید: «اینها کسانى بودند که هم کتاب آسمانى به آنان داده‏ایم و هم مقام حکم و هم نبوت» (أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ).«حکم» در اصل به معنى منع و جلوگیرى است، و از آنجا که عقل جلو اشتباهات و خلافکاریها را مى‏گیرد، همچنین قضاوت صحیح مانع از ظلم و ستم است، و حکومت عادل جلو حکومتهاى نارواى دیگران را مى‏گیرد، در هر یک از این سه معنى استعمال مى‏شود.سپس مى‏فرماید: «اگر این جمعیت- یعنى مشرکان و اهل مکّه و مانند آنها- این حقایق را نپذیرند، دعوت تو بدون پاسخ نمى‏ماند، زیرا ما جمعیتى را مأموریت داده‏ایم که نه تنها آن را بپذیرند بلکه آن را محافظت و نگهبانى کنند جمعیتى که در راه کفر گام برنمى‏دارند و در برابر حق تسلیمند» (فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ).




(آیه 90)- در این آیه، برنامه این پیامبران بزرگ را به عنوان یک سرمشق عالى هدایت به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله معرفى کرده، و مى‏گوید: «اینها کسانى هستند که مشمول هدایت الهى شده‏اند، پس به هدایت آنها اقتدا کن»(أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ).این آیه بار دیگر تأکید مى‏کند که اصول دعوت همه پیامبران الهى یکى است، گر چه آیینهاى بعدى کاملتر از آیینهاى قبلى بوده است.«هدایت» مفهوم وسیعى دارد که هم توحید و سایر اصول اعتقادى را شامل مى‏شود و هم صبر و استقامت، و هم سایر اصول اخلاق و تعلیم و تربیت.سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده مى‏شود که «به مردم بگو: من هیچ گونه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از شما تقاضا نمى‏کنم» همانطور که پیامبران پیشین چنین درخواستى نکردند، من هم از این سنت همیشگى پیامبران پیروى کرده و به آنها اقتدا مى‏کنم (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً).«به علاوه این قرآن و رسالت و هدایت یک بیدار باش و یادآورى به همه جهانیان است» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرى‏ لِلْعالَمِینَ).و چنین نعمت عمومى و همگانى، همانند نور آفتاب و امواج هوا و بارش باران است که جنبه عمومى و جهانى دارد، و هیچ گاه خرید و فروش نمى‏شود و کسى در برابر آن اجر و پاداشى نمى‏گیرد.

 


اعظم :




آیه 82 : ایمنی ، آرامش و هدایت از خواص و آثار ایمان هستش حضرت ابراهیم در اینجا میگه کی باید بترسه من یا شما ؟ چه بد فکرمی کنیم که امن و آرامش رو خارج از ایمان میشه به دست آورد



آیه 83 : استدلالهای حضرت ابراهیم در آیه های پیش جنبه منطقی و عقلانی داشت ولی چون نیروی عقل و الهام فطت از جانب خداونده در این آیه خداوند همه این استدلالها رو جزء مواهب خودش عنوان کرده




آیه 84 : چون حضرت اسحاق در دوران پیری حضرت ابراهیم و ساره و با معجره خداوند به حضرت ابراهیم عطا شد خداوند در اینجا نامی از اسماعیل نمی بره و وجود اسحاق رو موهبتی برای حضرت عنوان می کنه

 


آیه 85 : در تفسیر المیزان از این آیه برداشت شده بود که : قرآن کریم دخترزادگان را هم اولاد و ذریه حقیقى مى داند

 

از اینکه قرآن کریم عیسى را در بین نامبردگان از ذریه نوح مى شمارد، میتوان به دست آورد که قرآن کریم دخترزادگان را هم اولاد و ذریه حقیقى مى داند، چون اگر غیر این بود عیسى را که از طرف مادر به نوح متصل مى شود ذریه نوح نمى خواند.



آیه 87 : خداوند در این آیه بیان می کنه که :ما سلسله جلیل انبیا (علیهم السلام ) را که در طول تاریخ بشریت متفرق بوده و هر یک در زمانى مى زیستند یکجا جمع نمودیم و یکجا و به یک عنایت همه را به سوى صراط مستقیم هدایت کردیم.....

 


آیه 87 : هدیناهم الى صراط مستقیم یعنی : هدایت یافتگان به این هدایت و یا به عبارتى دیگر کسانى که صراط مستقیم را یافته اند در مسیر زندگى از لغزش و انحراف از راه ایمنند، براى اینکه راهى که اینان طى مى کنند راهى است که بیراهه ندارد، و هدایتى که اینان یافته اند هدایتى است که دیگر خطر ضلالت در آن متصور نیست. خلاصه راه حقى است که در آن راه باطلى نبوده، و سعادتى است که احتمال شقاوت در آن راه ندارد، راهى است که هر جزء آن با جزء دیگر ائتلاف داشته، حالات آن با هم برابر است، از حق آغاز شده و به حق منتهى مى گردد، راهى است که راهروان خود را به حیرت دچار ننموده و به ظلم و شقاوت و معصیت مبتلا نمى کند، همچنانکه فرمود: (الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون ).

 


آیه 88 : خصوصیت مهم هدایت الهی اینه که اگه شکرش رو به جای نیاری از کفت میره و آنچه عمل کردی نابود میشه و این قانون شامل انبیا هم میشه



آیه 90 : آیا منظور از اینکه خداوند به پیامبر ما فرمود به هدایت پیامبران پیشین اقتدا کن یعنی از شریعت آنا پیروی کن .... در تفیسیر المیزان نوشته بود که: در این آیه رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم ) را دستور مى دهد تا هدایت ایشان را پیروى کند، و اگر دستور نداد که شریعت ایشان را پیروى کند براى این بود که شریعت رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم ) ناسخ شریعتهاى سایر انبیا، و کتابش حافظ و حاکم بر کتابهاى ایشان است، تازه هدایت ایشان هم هدایت خدا است، و اگر فرمود: (به هدایت ایشان اقتدا کن ) صرفا به منظور احترام گزاردن برایشان بوده و گر نه بین خدا و بین کسى که خدا هدایتش کرده و یا مى کند واسطهاى نیست، به شهادت اینکه در همین آیات فرموده : (ذلک هدى الله....)

 

بعضى از مفسرین این آیه را دلیل گرفته اند بر اینکه رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم ) و امتش ماءمورند به اینکه از شرایع قبلى پیروى کنند مگر آن شرایعى که در اسلام نسخ شده. ولى آیه مبارکه چنین دلالتى ندارد، بلى اگر فرموده بود: (فبهم اقتده پس انبیا را پیروى کن ) صحیح بود که بگوییم امت اسلام نیز ماءمور به پیروى شرایع انبیاى سابقند، و لیکن چنین نفرمود، بلکه فرمود: (هدایت ایشان را پیروى کن ).

 

خداى متعال این آیات را که راجع به خصوصیات و اوصاف توحید فطرى مى باشد با جمله (قل لا اسئلکم علیه اجرا ان هو الا ذکرى للعالمین ) ختم فرموده، گویا خواسته است بفرماید: (هدایت الهیى که انبیاى قبل از تو، به آن مهتدى شدند پیروى کن و اهل عالم را هم تذکر بده تا همه، آنرا پیروى کنند، و از ایشان درخواست مزد رسالت مکن، و این سفارشم را هم به ایشان برسان تا خاطرشان آسوده شود و تا بدانند که از ایشان انتظار اجرت ندارى، چون اگر مردم این معنا را بدانند به دعوت تو خوشبین تر شده و دعوتت زودتر به ثمر مى رسد، و تو هم از تهمت دورتر خواهى بود). خداى تعالى عین این حرف را از حضرت نوح و انبیاى بعد از وى نیز حکایت کرده است.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۵۷
* مسافر
شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۱۷ ب.ظ

137 . صفحه 137

 

دوازدهم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 

 

(آیه 74)- از آنجا که این سوره جنبه مبارزه با شرک و بت‏پرستى دارد، در اینجا به گوشه‏اى از سرگذشت ابراهیم، قهرمان بت‏شکن اشاره کرده، مى‏گوید:ابراهیم پدر (عموى) خود را مورد سرزنش قرار داد و به او چنین «گفت: آیا این بتهاى بى‏ارزش و موجودات بى‏جان را خدایان خود انتخاب کرده‏اى»؟! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً).«بدون شک من، تو و جمعیت پیروان و هم مسلکان تو را در گمراهى آشکارى مى‏بینم» (إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).چه گمراهى از این آشکارتر که انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد، و موجود بى‏جان و بى‏شعورى را پناهگاه خود بپندارد و حل مشکلات خود را از آنها بخواهد.جمعى از مفسران سنّى، آزر را پدر واقعى ابراهیم مى‏دانند، در حالى که تمام مفسران و دانشمندان شیعه معتقدند آزر پدر ابراهیم نبود، بعضى او را پدر مادر و بسیارى او را عموى ابراهیم دانسته‏اند.

(آیه 75)- دلایل توحید در آسمانها! در تعقیب نکوهشى که ابراهیم از بتها داشت، قرآن به مبارزات منطقى ابراهیم با گروههاى مختلف بت‏پرستان اشاره مى‏کند نخست مى‏گوید:«همانطور که ابراهیم را از زیانهاى بت‏پرستى آگاه ساختیم همچنین مالکیت مطلقه و تسلط پروردگار را بر تمام آسمان و زمین به او نشان دادیم»(وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).و در پایان آیه مى‏فرماید:«و هدف ما این بود که ابراهیم اهل یقین گردد»(وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ).
شک نیست که ابراهیم یقین استدلالى و فطرى به یگانگى خدا داشت، اما با مطالعه در اسرار آفرینش این یقین به سر حد کمال رسید.

(آیه 76)- از این به بعد موضوع فوق را بطور مشروح بیان کرده و استدلال ابراهیم را از افول و غروب ستاره و خورشید بر عدم الوهیت آنها روشن مى‏سازد.مى‏گوید:«هنگامى که پرده تاریک شب جهان را در زیر پوشش خود قرار داد ستاره‏اى در برابر دیدگان او خودنمایى کرد، ابراهیم صدا زد این خداى من است! اما به هنگامى که غروب کرد با قاطعیت تمام گفت: من هیچ گاه غروب کنندگان را دوست نمى‏دارم»و آنها را شایسته عبودیت و ربوبیت نمى‏دانم (فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ)

(آیه 77)- بار دیگر چشم بر صفحه آسمان دوخت، این بار قرص سیم‏گون ماه با فروغ و درخشش دلپذیر خود بر صفحه آسمان ظاهر شده بود «هنگامى که ابراهیم ماه را دید، صدا زد این است پروردگار من! اما سر انجام ماه به سرنوشت همان ستاره گرفتار شد و چهره خود را در پرده افق فرو کشید، ابراهیم جستجوگر گفت: اگر پروردگار من، مرا به سوى خود رهنمون نشود در صف گمراهان قرار خواهم گرفت» (فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ).

(آیه 78)- در این هنگام شب به پایان رسیده بود و پرده‏هاى تاریک خود را جمع کرده و از صحنه آسمان مى‏گریخت، خورشید از افق مشرق سربرآورده و نور زیبا و لطیف خود را همچون یک پارچه زر بافت بر کوه و دشت و بیابان مى‏گسترد، «همین که چشم حقیقت‏بین ابراهیم بر نور خیره‏کننده آن افتاد صدا زد خداى من این است؟! این که از همه بزرگتر و پرفروغتر است!، اما با غروب آفتاب و فرو رفتن قرص خورشید (در دهان هیولاى شب، ابراهیم آخرین سخن خویش را ادا کرد و) گفت: اى جمعیت، من از همه این معبودهاى ساختگى که شریک خدا قرار داده‏اید بیزارم»(فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).

(آیه 79)- اکنون که فهمیدم در ماوراى این مخلوقات متغیر و محدود و اسیر چنگال قوانین طبیعت، خدایى است قادر و حاکم بر نظام کائنات «من روى خود را به سوى کسى مى‏کنم که آسمانها و زمین را آفرید و در این عقیده خود کمترین شرک راه نمى‏دهم، من موحد خالصم و از مشرکان نیستم» (إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
در این که چگونه ابراهیم موحد و یکتاپرست، به ستاره آسمان اشاره کرده و مى‏گوید: «هذا ربّى» (این خداى من است) باید بگوییم ابراهیم (ع) این را به عنوان یک خبر قطعى نگفت، بلکه به عنوان یک فرض و احتمال براى تفکر و اندیشیدن، این سخن را بر زبان جارى کرد.و یا مفهوم آن این است که «به اعتقاد شما این خداى من است».

(آیه 80)- قرآن در باره ادامه گفتگوى ابراهیم با قوم و جمعیت بت‏پرست مى‏گوید: «قوم ابراهیم با او به گفتگو و محاجّه پرداختند» (وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ).ابراهیم در پاسخ آنها گفت: «چرا در باره خداوند یگانه با من گفتگو و مخالفت مى‏کنید، در حالى که خداوند مرا در پرتو دلایل منطقى و روشن به راه توحید هدایت کرده است»؟ (قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ) از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که جمعیت بت‏پرست قوم ابراهیم تلاش و کوشش داشتند که به هر قیمتى که ممکن است او را از عقیده خود بازدارند.لذا او را تهدید به کیفر و خشم خدایان و بتها کردند، و او را از مخالفت آنان بیم دادند، زیرا در دنباله آیه از زبان ابراهیم چنین مى‏خوانیم: «من هرگز از بتهاى شما نمى‏ترسم زیرا آنها قدرتى ندارند که به کسى زیان برسانند مگر این که خدا چیزى را بخواهد» (وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً).گویا ابراهیم با این جمله مى‏خواهد یک پیشگیرى احتمالى کند و بگوید اگر در گیرودار این مبارزه‏ها فرضا حادثه‏اى هم براى من پیش بیاید هیچ گونه ارتباطى به بتها ندارد، بلکه مربوط به خواست پروردگار است.سپس مى‏گوید: «علم و دانش پروردگار من آن چنان گسترده و وسیع است که همه چیز را دربرمى‏گیرد» (وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً).و سر انجام براى تحریک فکر و اندیشه، آنان را مخاطب ساخته مى‏گوید:«آیا با این همه باز متذکر و بیدار نمى‏شوید»؟ (أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ).

(آیه 81)- در این آیه منطق و استدلال دیگرى را از ابراهیم بیان مى‏کند که به جمعیت بت‏پرست مى‏گوید: «چگونه ممکن است من از بتها بترسم و در برابر تهدیدهاى شما وحشتى به خود راه دهم با این که هیچ گونه نشانه‏اى از عقل و شعور و قدرت در این بتها نمى‏بینم، اما شما با این که به وجود خدا ایمان دارید و قدرت و علم او را مى‏دانید، و هیچ گونه دستورى به شما در باره پرستش بتها نازل نکرده است، با این همه از خشم او نمى‏ترسید من چگونه از خشم بتها بترسم»؟(وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً).اکنون انصاف بدهید کدام یک از این دو دسته(بت‏پرستان و خداپرستان) شایسته‏تر به ایمنى (از مجازات) هستند اگر مى‏دانید»!(فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
در واقع منطق ابراهیم در اینجا یک منطق عقلى بر اساس این واقعیت است که شما مرا تهدید به خشم بتها مى‏کنید در حالى که تأثیر وجودى آنها موهوم است، ولى از خشم خداوند بزرگ که من و شما هر دو او را پذیرفته‏ایم- و هیچ گونه دستورى از طرف او در باره پرستش بتها نرسیده- ترس و وحشتى ندارید.

(آیه 82)- در این آیه، پاسخى از زبان ابراهیم به سؤالى که خودش در آیه قبل مطرح نمود نقل شده است و این یک شیوه جالب در استدلالات علمى است که گاهى شخص استدلال کننده سؤالى از طرف مقابل مى‏کند و خودش بلافاصله به پاسخ آن مى‏پردازد اشاره به این که مطلب به قدرى روشن است که هر کس پاسخ آن را باید بداند.مى‏گوید:«آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند امنیت براى آنهاست، و هدایت مخصوص آنان» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).

(آیه 83)- این آیه به تمام بحثهاى گذشته که در زمینه توحید و مبارزه با شرک از ابراهیم نقل شد اشاره کرده، مى‏گوید:«اینها دلایلى بود که ما به ابراهیم در برابر قوم و جمعیتش دادیم» (وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ).سپس براى تکمیل این بحث مى‏فرماید: «درجات هر کس را بخواهیم بلند مى‏کنیم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ).اما براى این که اشتباهى پیش نیاید که گمان کنند خداوند در این ترفیع درجه تبعیضى قائل مى‏شود مى‏فرماید:«پروردگار تو، حکیم و عالم است» (إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).و درجاتى را که مى‏دهد روى آگاهى به شایستگى آنها و موافق موازین حکمت است و تا کسى شایسته نباشد از آن برخوردار نخواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۱۷
* مسافر
جمعه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۱۹ ب.ظ

136 . صفحه 136

یازدهم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 


(آیه 69)- در این آیه یک مورد استثناء کرده و مى‏گوید:«اگر افراد با تقوا براى نهى از منکر در جلسات آنها شرکت کنند و به امید پرهیزکارى و بازگشت آنها از گناه، آنان را متذکر سازند مانعى ندارد و گناهان آنها را بر چنین اشخاصى نخواهند نوشت، زیرا در هر حال قصد آنها خدمت و انجام وظیفه بوده است» (وَ ما عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ لکِنْ ذِکْرى‏ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).باید توجه داشت تنها کسانى مى‏توانند از این استثناء استفاده کنند که طبق تعبیر آیه داراى مقام تقوا و پرهیزکارى باشند و نه تنها تحت تأثیر آنها واقع نشوند، بلکه بتوانند آنها را تحت تأثیر خود قرار دهند.

(آیه 70)- آنها که دین حق را به بازى گرفته‏اند!این آیه در حقیقت بحث آیه قبل را تکمیل مى‏کند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «از کسانى که دین و آیین خود را به شوخى گرفته‏اند و یک مشت بازى و سرگرمى را به حساب دین مى‏گذارند و زندگى دنیا و امکانات مادى آنها را مغرور ساخته، اعراض کن و آنها را به حال خود واگذار»(وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که آیین آنها از نظر محتوا پوچ و واهى است و نام دین را بر یک مشت اعمالى که به کارهاى کودکان و سرگرمیهاى بزرگسالان شبیه‏تر است گذارده‏اند، این چنین افراد قابل بحث و گفتگو نیستند و لذا دستور مى‏دهد از آنها روى بگردان و به آنها و مذهب توخالیشان اعتنا مکن.سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که «به آنها در برابر این اعمال هشدار بده که روزى فرا مى‏رسد که هر کس تسلیم اعمال خویش است و راهى براى فرار از چنگال آن ندارد» (وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ).«و در آن روز جز خدا نه حامى و یاورى دارد و نه شفاعت کننده‏اى» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ).

کار آنها در آن روز به قدرى سخت و دردناک است و چنان در زنجیر اعمال خود گرفتارند که «هر گونه غرامت و جریمه آن را (فرضا داشته باشند و) بپردازند که خود را از مجازات نجات دهند از آنها پذیرفته نخواهد شد» (وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها). چرا که «آنها گرفتار اعمال خویش شده‏اند» (أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا). نه راه جبران در آن روز باز است و نه زمان، زمان توبه است.به همین دلیل راه نجاتى براى آنها تصور نمى‏شود.سپس به گوشه‏اى از مجازاتهاى دردناک آنها اشاره کرده، مى‏گوید:«نوشابه‏اى دارند از آب داغ و سوزان به همراه عذاب دردناک در برابر پشت پا زدنشان به حق و حقیقت»(لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ).آنها از درون به وسیله آب سوزان مى‏سوزند و از برون به وسیله آتش!

(آیه 71)- این آیه در برابر اصرارى که مشرکان براى دعوت مسلمانان به کفر و بت‏پرستى داشتند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که با یک دلیل دندانشکن به آنها پاسخ بده و «بگو: آیا شما مى‏گویید ما چیزى را شریک خدا قرار دهیم که نه سودى به حال ما دارد که به خاطر سودش به سوى او برویم و نه زیانى دارد که از زیان او بترسیم»؟! (قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا).این جمله در حقیقت اشاره به آن است که معمولا کارهاى انسان از یکى از دو سر چشمه ناشى مى‏شود، یا به خاطر جلب منفعت است و یا به خاطر دفع ضرر سپس به استدلال دیگرى در برابر مشرکان دست مى‏زند و مى‏گوید: «اگر ما به سوى بت‏پرستى بازگردیم و پس از هدایت الهى در راه شرک گام نهیم به عقب بازگردانده شده‏ایم» این بر خلاف قانون تکامل است که قانون عمومى عالم حیات مى‏باشد (وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ).و بعد با یک مثال، مطلب را روشنتر مى‏سازد و مى‏گوید بازگشت از توحید به شرک «همانند آن است که کسى بر اثر وسوسه‏هاى شیطان (یا غولهاى بیابانى، به پندار عرب جاهلیت که تصور مى‏کردند در راهها کمین کرده‏اند و مسافران را به بیراهه‏ها مى‏کشانند!) راه مقصد را گم کرده و حیران و سرگردان در بیابان مانده است»(کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ).«در حالى که یارانى دارد که او را به سوى هدایت و شاهراه دعوت مى‏کنند و فریاد مى‏زنند به سوى ما بیا» (لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا) ولى آنچنان حیران و سرگردان است که گویى سخنان آنان را نمى‏شنود و یا قادر بر تصمیم گرفتن نیست.

و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که بگو:«هدایت، تنها هدایت خداست و ما مأموریت داریم که فقط در برابر پروردگار عالمیان تسلیم شویم» (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).این جمله در حقیقت دلیل دیگرى بر نفى مذهب مشرکان است زیرا تنها در برابر کسى باید تسلیم شد که مالک و آفریدگار و مربى جهان هستى است نه بتها که هیچ نقشى در ایجاد و اداره این جهان ندارند.

(آیه 72)- در این آیه دنباله دعوت الهى را چنین شرح مى‏دهد که، گذشته از توحید به ما دستور داده شده:«نماز را بر پا دارید و از او بپرهیزید و اوست که به سوى او محشور خواهید شد» (وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).

(آیه 73)- این آیه در حقیقت دلیلى است بر مطالب آیه قبل و دلیلى است بر لزوم تسلیم در برابر پروردگار، و پیروى از رهبرى او، لذا نخست مى‏گوید:«او خدایى است که آسمانها و زمین را به حق آفریده است»(وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).تنها چنین کسى که مبدء عالم هستى است، شایسته رهبرى مى‏باشد و باید تنها در برابر فرمان او تسلیم بود، زیرا همه چیز را براى هدف صحیحى آفریده است.سپس مى‏فرماید: نه تنها مبدء عالم هستى اوست، بلکه رستاخیز و قیامت نیز به فرمان او صورت مى‏گیرد «و آن روز که فرمان مى‏دهد رستاخیز برپا شود فورا بر پا خواهد شد» (وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ).بعد اضافه مى‏کند که «گفتار خداوند حق است» (قَوْلُهُ الْحَقُّ).یعنى همانطور که آغاز آفرینش بر اساس هدف و نتیجه و مصلحت بود، رستاخیز نیز همان گونه خواهد بود.«و در آن روز که در صور دمیده مى‏شود و قیامت بر پا مى‏گردد، حکومت و مالکیت مخصوص ذات پاک اوست»(وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ).درست است که مالکیت و حکومت خداوند بر تمام عالم هستى از آغاز جهان بوده و تا پایان جهان و در عالم قیامت ادامه خواهد داشت، ولى از آنجا که در این جهان یک سلسله عوامل و اسباب در پیشبرد هدفها و انجام کارها مؤثر است گاهى این عوامل و اسباب انسان را از خداوند که مسبب الاسباب است غافل مى‏کند، اما در آن روز که همه این اسباب از کار مى‏افتد، مالکیت و حکومت او از هر زمان آشکارتر و روشنتر مى‏گردد.

و در پایان آیه اشاره به سه صفت از صفات خدا کرده، مى‏گوید: «خداوند از پنهان و آشکار باخبر است» (عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ). «و کارهاى او همه از روى حکمت مى‏باشد، و از همه چیز آگاه است» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ). یعنى، به مقتضاى علم و آگاهیش اعمال بندگان را مى‏داند و به مقتضاى قدرت و حکمتش به هر کس جزاى مناسب مى‏دهد.

 

اعظم :


ایه69 : گناه و وبالی که تمسخر کنندگان برای خود کسب می کنند تنها متوجه خود آنهاست و بس ، مگر اینکه دیگران هم راضی به کردار آنهاباشند که دراین صورت در گناه آنها شریکند وگرنه اهل تقوی و کسانی که از نواهی الهی پرهیزمی کنند هیچ گناهی متوجه آنها نیست ،

ایه 70: وقتی انسان نسبت به کامجوئی از لذات مادی افسار گسیخته شود، همه هم و غم خود را صرف آن نموده ، نتیجتا از کوشش در راه دین اعراض کرده و دچار سهل انگاری و لاابالی می گردد، یعنی دین را بازیچه خود قرار می دهد و آن را جدی نمی گیرد

ایه 71: شرک، غیر منطقى است، چون انگیزه‏ى پرستش، کسب سود یا دفع ضرر است و بت‏ها قادر به هیچ نفع وضرر رساندن نیستند. «لاینفعنا و لایضرّنا»

ایه 71: در برابر انحرافات، باید موضع‏گیرى صریح و مکرّر داشت. «قل أندعوا... قل اِنّ هُدَى اللَّه ...»

ایه 72: تمامی عبادات و اعمال دین را خلاصه کرده و از میان همه آنها نمازرا اسم برده به جهت اهمیتی که داشته ،چون در اهتمام قرآن نسبت به نماز جای هیچ تردیدی نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۱۹
* مسافر
پنجشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۲۱ ب.ظ

135 . صفحه 135

 

دهم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 

 

(آیه 60)- در این آیه بحث را به احاطه علم خداوند به اعمال انسان که هدف اصلى است، کشانیده و قدرت قاهره خدا را نیز مشخص مى‏سازد، تا مردم از مجموع این بحث نتایج تربیتى لازم را بگیرند.نخست مى‏گوید «او کسى است که روح شما را در شب قبض مى‏کند، و از آنچه در روز انجام مى‏دهید و به دست مى‏آورید آگاه است» (وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ).
سپس مى‏گوید: این نظام خواب و بیدارى تکرار مى‏شود، شب مى‏خوابید «و روز شما را بیدار مى‏کند و این وضع هم چنان ادامه دارد تا پایان زندگى شما فرا رسد»(ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى).
سر انجام نتیجه نهایى بحث را چنین بیان مى‏کند: «سپس بازگشت همه به سوى خداست و شما را از آنچه انجام داده‏اید آگاه مى‏سازد» (ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

(آیه 61)- در این آیه باز براى توضیح بیشتر روى احاطه علمى خداوند نسبت به اعمال بندگان، و نگاهدارى دقیق حساب آنها براى روز رستاخیز چنین مى‏گوید: «او تسلط کامل بر بندگان خود دارد و حافظان و مراقبانى بر شما مى‏فرستد که حساب اعمالتان را دقیقا نگاهدارى کنند» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً).سپس مى‏فرماید:«نگاهدارى این حساب تا لحظه پایان زندگى و فرا رسیدن مرگ ادامه دارد» (حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ). «و در این هنگام فرستادگان ما که مأمور قبض ارواحند روح او را مى‏گیرند» (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا).و در پایان اضافه مى‏کند که «این فرشتگان به هیچ وجه در انجام مأموریت خود کوتاهى و قصور و تفریط ندارند، نه لحظه‏اى گرفتن روح را مقدم مى‏دارند، و نه لحظه‏اى مؤخر» (وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ).

(آیه 62)- در این آیه اشاره به آخرین مرحله کار انسان کرده، مى‏گوید:«افراد بشر پس از طى دوران خود با این پرونده‏هاى تنظیم شده که همه چیز در آنها ثبت است، در روز رستاخیز به سوى پروردگارى که مولاى حقیقى آنهاست باز مى‏گردند» (ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ). و در آن دادگاه، «دادرسى و حکم و قضاوت مخصوص ذات پاک خداست» (أَلا لَهُ الْحُکْمُ).و با آن همه اعمال و پرونده‏هایى که افراد بشر در طول تاریخ پرغوغاى خود داشته‏اند «به سرعت به تمام حسابهاى آنها رسیدگى مى‏کند» (وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ).تا آنجا که در بعضى از روایات وارد شده، انّه سبحانه یحاسب جمیع عباده على مقدار حلب شاة!: «خداوند حساب تمام بندگان را در زمان کوتاهى به اندازه دوشیدن یک گوسفند، رسیدگى مى‏کند»!

(آیه 63)- نورى که در تاریکى مى‏درخشد! بار دیگر قرآن دست مشرکان را گرفته و به درون فطرتشان مى‏برد و در آن مخفیگاه اسرار آمیز نور توحید و یکتا پرستى را به آنها نشان مى‏دهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد به آنها«بگو: چه کسى شما را از تاریکیهاى برّ و بحر رهایى مى‏بخشد»! (قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).ظلمت و تاریکى گاهى جنبه حسى دارد و گاهى جنبه معنوى: ظلمت حسى آن است که نور بکلى قطع شود یا آن چنان ضعیف شود که انسان جایى را نبیند یا به زحمت ببیند، و ظلمت معنوى همان مشکلات، گرفتاریها و پریشانیها و آلودگیهایى است که عاقبت آنها تاریک و ناپیداست.اگر این تاریکى با حوادث وحشتناکى آمیخته شود و مثلا انسان در یک سفر دریایى«شب تاریک و بیم موج و گردابى حائل» محاصره شود وحشت آن به درجات بیش از مشکلاتى است که به هنگام روز پدید مى‏آید.در چنین لحظاتى است که انسان همه چیز را به دست فراموشى مى‏سپارد و جز خودش و نور تابناکى که در اعماق جانش مى‏درخشد و او را بسوى مبدئى مى‏خواند که تنها اوست که مى‏تواند چنان مشکلاتى را حل کند، از یاد مى‏برد.


این گونه حالات دریچه‏هایى هستند به جهان توحید و خداشناسى.لذا در جمله بعد مى‏گوید:«در چنین حالى شما از لطف بى‏پایان او استمداد مى‏کنید گاهى آشکارا و با تضرّع و خضوع و گاهى پنهانى و در درون دل و جان، او را مى‏خوانید» (تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً).«و در چنین حالى فورا با آن مبدء بزرگ عهد و پیمان مى‏بندید که اگر ما را از کام خطر برهاند بطور قطع، شکر نعمتهاى او را انجام خواهیم داد، و جز به او دل نخواهیم بست» (لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).

(آیه 64)-«ولى اى پیامبر به آنها بگو: خداوند شما را از این تاریکیها و از هر گونه غم و اندوه دیگر نجات مى‏دهد (و بارها نجات داده است) ولى پس از رهایى باز همان راه شرک و کفر را مى‏پویید»(قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ)

(آیه 65)- عذابهاى رنگارنگ! در این آیه براى تکمیل طرق مختلف تربیتى، تکیه روى مسأله تهدید به عذاب و مجازات الهى شده، یعنى همانطور که خداوند ارحم الراحمین و پناه دهنده بى‏پناهان است همچنین در برابر طغیانگران و سرکشان، قهار و منتقم نیز مى‏باشد.در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده شده است که مجرمان را به سه نوع مجازات تهدید کند: عذابهایى از طرف بالا و پایین و مجازات اختلاف کلمه و بروز جنگ و خونریزى، لذا مى‏گوید:«بگو: خداوند قادر است که مجازاتى از طرف بالا یا از طرف پایین بر شما بفرستد» (قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ). «و یا این که شما را به صورت دسته‏هاى پراکنده به یکدیگر مخلوط کند و طعم جنگ و خونریزى را به بعضى به وسیله بعضى دیگر بچشاند» (أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ).مسأله اختلاف کلمه و پراکندگى در میان جمعیت به قدرى خطرناک است که در ردیف عذابهاى آسمانى و صاعقه‏ها و زلزله‏ها قرار گرفته است، و راستى چنین است،بلکه گاهى ویرانیهاى ناشى از اختلاف و پراکندگى به درجات بیشتر از ویرانیهاى ناشى از صاعقه‏ها و زلزله‏هاست، کرارا دیده شده است کشورهاى آباد در سایه شوم نفاق و تفرقه به نابودى مطلق کشیده شده است و این جمله هشدارى است به همه مسلمانان جهان! و در پایان آیه اضافه مى‏کند:«بنگر که چگونه نشانه‏ها و دلایل مختلف را براى آنها بازگو مى‏کنیم، شاید درک کنند و به سوى حق بازگردند»(انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ).

(آیه 66)- این آیه و آیه بعد در حقیقت تکمیل بحثى است که پیرامون دعوت به سوى خدا و معاد و حقایق اسلام و ترس از مجازات الهى در آیات پیشین گذشت.نخست مى‏گوید: «قوم و جمعیت تو یعنى قریش و مردم مکّه تعلیمات تو را تکذیب کردند در حالى که همه حق است» و دلایل گوناگونى از طریق عقل و فطرت و حس آنها را تأیید مى‏کند (وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ).بنابراین، تکذیب و انکار آنان از اهمیت این حقایق نمى‏کاهد، هر چند مخالفان و منکران زیاد باشند.سپس دستور مى‏دهد که «به آنها بگو: وظیفه من تنها ابلاغ رسالت است، و من ضامن قبول شما نیستم».(قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ).منظور از «وکیل» کسى است که مسؤول هدایت عملى و ضامن دیگران بوده باشد.

(آیه 67)- در این آیه با یک جمله کوتاه و پرمعنى به آنها هشدار مى‏دهد، و به دقت کردن در انتخاب راه صحیح دعوت مى‏کند، و مى‏گوید: «هر خبرى که خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شما داده سر انجام در این جهان یا جهان دیگر قرارگاهى دارد، و بالاخره در موعد مقرر انجام خواهد یافت، و به زودى باخبر خواهید شد»(لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ).

(آیه 68)-از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: چون این آیه نازل گردید و مسلمانان از مجالست با کفار و استهزاکنندگان آیات الهى نهى شدند جمعى از مسلمانان گفتند: اگر بخواهیم در همه جا به این دستور عمل کنیم باید هرگز به مسجد الحرام نرویم، طواف خانه خدا نکنیم (زیرا آنها در گوشه و کنار مسجد پراکنده‏اند و به سخنان باطل پیرامون آیات الهى مشغولند و در هر گوشه‏اى از مسجد الحرام ما مختصر توقفى کنیم ممکن است سخنان آنها به گوش ما برسد) در این موقع آیه بعد (69) نازل شد و به مسلمانان دستور داد که در این گونه مواقع آنها را نصیحت کنند و تا آنجا که در قدرت دارند به ارشاد و راهنمایى آنها بپردازند.

دورى از مجالس اهل باطل! از آنجا که بحثهاى این سوره بیشتر ناظر به وضع مشرکان و بت‏پرستان است در این آیه و آیه بعد به یکى دیگر از مسائل مربوط به آنها اشاره مى‏شود، نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «هنگامى که مخالفان لجوج و بى‏منطق را مشاهده کنى که آیات خدا را استهزاء مى‏کنند، از آنها روى بگردان تا از این کار صرف نظر کرده به سخنان دیگرى بپردازند» (وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ).
سپس اضافه مى‏کند این موضوع به اندازه‏اى اهمیت دارد که «اگر شیطان تو را به فراموشى افکند و با این گونه اشخاص سهوا همنشین شدى به مجرد این که متوجه موضوع گشتى فورا از آن مجلس برخیز و با این ستمکاران منشین» (وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).سؤال: مگر ممکن است شیطان بر پیامبر مسلط گردد و باعث فراموشى او شود؟در پاسخ این سؤال مى‏توان گفت که روى سخن در آیه گر چه به پیامبر است، اما در حقیقت منظور پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشکارى شدند و در جلسات آمیخته به گناه کفار شرکت کردند به محض این که متوجه شوند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند، و نظیر این بحث در گفتگوهاى روزانه ما در ادبیات زبانهاى مختلف دیده مى‏شود که انسان روى سخن را به کسى مى‏کند اما هدفش این است که دیگران بشنوند.

 

 اعظم : 

 

ایه 60: خداوند در این ایه میگه "شما را در خواب می گیره " نمی گه "روح شما رو میگیره "
چون حقیقت ادم روح اون هستش
روح جزیی از بدن مثل گوش و چشم نیست بلکه تموم وجود ادمه
کسی که برای روح خودش و خوراک روح خودش ارزشی قایل نیست
یعنی "خود" ش براش مهم نیست

ایه 61: خداوند فرشتگان نگهبانی را مأمور کرده که انسان را از بدو تولد تا زمانی که موتش فرابرسداز گزند حوادث حفظ می کنند. (و ان علیکم لحافظین کراما کاتبین یعلمون ما تفعلون )(32)،(به درستی که نگهبانانی مراقب شما هستند و آنان نویسندگان گرامی اعمال شما هستند و می دانند آنچه راکه شما انجام می دهید) . و این حفاظت تا هنگام موت هر فرد ادامه دارد و چون زمان موتش سربرسداو را به حال خود می گذارند و تا او هلاک شود و در این هنگام ملائکه مکلف به قبض روح ، جان وی را قبض می کنند و در این امر کوتاهی و مسامحه نمی نمایند، بلکه آنچه بدان امر شده اند انجام می دهند

ایه 61: براى قبض روح یک نفر چند فرشته حاضر مى‏شوند. «اذا جاء احدکم الموت توفّته رسلنا»

ایه 62: خدای تعالی خودش را به وصف مولای حق توصیف می کند، و با این وصف به علت همه تصرفاتی که قبلا ذکر کرده بود،اشاره می نماید که خداوند اگر می خواباند وبیدار می کند و می میراند و زنده می نماید، و برای این است که او مولای حقیقی وصاحب اختیار عالم است و این وصف ، هم مولویت را می رساند و هم حق بودن مولویت را بطوری که هرگز زوال در مولویت او راه ندارد

ایه 62 : - یادآورى و توجّه‏دادن انسان به خلوص او در دعا به هنگام شداید، از بهترین روشهاى خداشناسى است. «تدعونه تضرّعاً و خفیة»

انسان در سختى‏ها و شداید، دست از کفر و شرک برداشته و موحّد مى‏شود. «تدعونه تضرّعاً و خفیة»

براى هر کس، مشکل خودش، بزرگ‏ترین مشکل است. «أنجانا مِن هذه»

ایه 64: راحتّى و احساس رهایى وبى‏نیازى، زمینه‏ى غفلت از خدا و شرک به اوست. «قل اللَّه ینجّیکم منها و من کلّ کرب ثمّ انتم تُشرکون»

ایه 65: همونطوری که نفیسه جان نوشتن تفرقه هایی که در میان افراد یه قوم و مذهب و کشور میفته یکی از انواع عذابهاست
همان دسته بندیهایی که باعث ایجاد مذاهب گوناگونی در اسلام گردید و هر فرقه در باره مذهب خود اعمال تعصب و حمایت جاهلانه نمودند و آن برادر کشیها به راه افتاد و هر فرقه ای فرقه دیگر را جایز القتل و از حریم دین و مرز اسلام بیرون دانستند، عبارت (یذیق بعضکم بأس بعض )نیز اشاره به همین مسائل دارد،

خداوند خودش ما و کشور مارو از این عذاب سخت دنیایی نجات به

از تفسیر نور

ایه 68: 1- غیرت و تعصّب دینى خود نسبت به مقدّسات را به دشمنان نشان دهید. «اذا رأیت الّذین یخوضون فى آیاتنا فأعرض عنهم»
2- اعراض از بدى‏ها ومبارزه‏ى منفى با زشتکاران، یکى از شیوه‏هاى نهى از منکر است. «فأعرض عنهم»
3- توجّه و گوش دادن به سخنان باطل (و دیدن و خواندن کتب و برنامه‏هاى گمراه‏کننده) نکوهیده است. [381] «یخوضون فى آیاتنا فأعرض عنهم» البتّه در مواردى که براى آگاهى و ردّ و پاسخ دادن توسط اهل فن باشد، منعى ندارد.
4- به جاى هضم شدن در جامعه، یا گروه و مجلس ناپسند، وضع آن را تغییر دهید. «حتّى یخوضوا فى حدیث غیره»
5 - اعلام برائت ومحکوم کردن لفظى کافى نیست، باید به شکلى برخورد کرد. «فاعرض... فلاتقعد»
6- مجالست با ظالمان نارواست، پس پرهیز کنیم. «فلا تقعد»
7- شرط تکلیف، توجّه و آگاهى است. «اِمّا ینسینّک الشّیطان» (فراموشى، عذر پذیرفته‏اى است)
8 - سخن گفتن به ناحقّ درباره‏ى آیات قرآن، (از طریق استهزا، تفسیر به رأى، بدعت و تحریف) ظلم است. «الظالمین»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۲۱
* مسافر
چهارشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۲۴ ب.ظ

134. صفحه 134

نهم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 

 

(آیه 53)- در این آیه به ثروتمندان بى‏ایمان هشدار مى‏دهد که این جریانات آزمایشهایى است براى آنها، و اگر از کوره این آزمایشها نادرست بیرون آیند، باید عواقب دردناک آن را تحمل کنند، مى‏گوید:«این چنین، بعضى از آنها را با بعض دیگر آزمودیم» (وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ).«فتنه» در اینجا به معنى آزمایش است.سپس اضافه مى‏کند: کار این توانگران به جایى مى‏رسد که با نگاه تحقیرآمیز به مؤمنان راستین نگریسته و مى‏گویند: «آیا اینها هستند که خداوند از میان ما برگزیده، و نعمت ایمان و اسلام را به آنها ارزانى داشته است» آیا اینها قابل چنین حرفهایى هستند! (لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا).و بعد به آنها پاسخ مى‏گوید که این افراد با ایمان مردمى هستند که شکر نعمت علم و تشخیص را به جا آورده و آن را به کار بسته‏اند، و هم چنین شکر نعمت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به جا آورده و از او پذیرا شده‏اند. چه نعمتى از آن بزرگتر و چه شکرى از آن بالاتر و به خاطر همین، خداوند ایمان را در قلوب آنها راسخ گردانیده است «آیا خداوند شاکران را بهتر نمى‏شناسد»! (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ).

(آیه 54)- این آیه به صورت یک قانون کلى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که تمام افراد با ایمان را هر چند گناهکار باشند، نه تنها طرد نکند، بلکه به خوبى بپذیرد، چنین مى‏گوید:«هر گاه کسانى که به آیات ما ایمان آورده‏اند به سراغ تو بیایند، به آنها بگو: سلام بر شما» (وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ).این سلام ممکن است از ناحیه خدا و به وسیله پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بوده باشد، و یا مستقیما از ناحیه خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و در هر حال دلیل بر پذیرا شدن و استقبال کردن و تفاهم و دوستى با آنهاست.در جمله دوم اضافه مى‏کند، که «پروردگار شما رحمت را بر خود فرض کرده است» (کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ).و در جمله سوم که در حقیقت توضیح و تفسیر رحمت الهى است، با تعبیرى محبت آمیز چنین مى‏گوید:«هر کس از شما کارى از روى جهالت انجام دهد، سپس توبه کند و اصلاح و جبران نماید، خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).منظور از «جهالت» در این گونه موارد، همان غلبه و طغیان شهوت است و مسلما چنین کسى در برابر گناه خود مسؤول است.

(آیه 55)- در این آیه براى تأکید مطلب مى‏فرماید: «ما آیات و نشانه‏ها و دستورات خود را این چنین روشن و مشخص مى‏کنیم، تا هم راه حق‏جویان و مطیعان آشکار گردد و هم راه گنهکاران لجوج و دشمنان حق» (وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ).منظور از «مجرم» همان گناهکاران لجوج و سرسختى است که با هیچ وسیله تسلیم حق نمى‏شوند.یعنى بعد از این دعوت عمومى و همگانى به سوى حق، حتى دعوت از گناهکارانى که از کار خود پشیمانند، راه و رسم مجرمان لجوج و غیر قابل انعطاف کاملا شناخته خواهد شد.

(آیه 56)- اصرار بیجا! در این آیه و دو آیه بعد همچنان روى سخن به مشرکان و بت‏پرستان لجوج است- همانطور که بیشتر آیات این سوره نیز همین بحث را دنبال مى‏کند- لحن این آیات چنان است که گویا آنها از پیامبر دعوت کرده بودند به آئینشان گرایش پیدا کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور مى‏شود که به آنها«بگو: من از پرستش کسانى که غیر از خدا مى‏خوانید نهى شده‏ام»(قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).سپس مى‏فرماید: «بگو: اى پیامبر! من پیروى از هوى و هوسهاى شما نمى‏کنم» (قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ). و این پاسخ روشنى به پیشنهاد بى‏اساس آنهاست و آن این که بت‏پرستى هیچ دلیل منطقى ندارد.و در آخرین جمله براى تأکید بیشتر مى‏گوید:«اگر من چنین کارى را کنم مسلما گمراه شده‏ام و از هدایت یافتگان نخواهم بود»(قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ).

(آیه 57)- در این آیه پاسخ دیگرى به آنها مى‏دهد و آن این که«من بیّنه و دلیل روشنى از طرف پروردگارم دارم اگر چه شما آن را نپذیرفته و تکذیب کرده‏اید»(قُلْ إِنِّی عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ).خلاصه در این آیه نیز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور است روى این نکته تکیه کند که مدرک من در مسأله خداپرستى و مبارزه با بت کاملا روشن و آشکار مى‏باشد و انکار و تکذیب شما چیزى از اهمیت آن نمى‏کاهد.سپس به یکى از بهانه جوییهاى آنها اشاره مى‏کند و آن این که آنها مى‏گفتند اگر تو بر حق هستى کیفرهایى که ما را به آن تهدید مى‏کنى زودتر بیاور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ آنها مى‏فرماید:«آنچه را شما در باره آن عجله دارید به دست من نیست» (ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ).«تمام کارها و فرمانها همه به دست خداست» (إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ).یعنى: هر گونه فرمان در عالم آفرینش و تکوین و در عالم احکام دینى و تشریع به دست خداست، همچنین هر منصبى اعم از رهبرى الهى و قضاوت و حکمیت به کسى سپرده شده است آن هم از ناحیه پروردگار است.و بعد به عنوان تأکید مى‏گوید: «اوست که حق را از باطل جدا مى‏کند و او بهترین جداکنندگان حق از باطل است» (یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ).زیرا کسى که علمش از همه بیشتر و قدرت کافى براى اعمال علم و دانش خود نیز داشته باشد او بهترین جداکنندگان حق از باطل است.

(آیه 58)- در این آیه به پیامبر دستور مى‏دهد که در برابر مطالبه عذاب و کیفر از ناحیه این جمعیت لجوج و نادان به آنها«بگو: اگر آنچه را که شما با عجله از من مى‏طلبید در قبضه قدرت من بود و من به درخواست شما ترتیب اثر مى‏دادم کار من با شما پایان گرفته بود» (قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).اما براى این که تصور نکنند مجازات آنها به دست فراموشى سپرده شده در پایان مى‏گوید:«خداوند از همه کس بهتر ستمکاران و ظالمان را مى‏شناسد و به موقع آنها را کیفر خواهد داد» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ).

(آیه 59)- اسرار غیب! در آیات گذشته سخن از علم و قدرت خدا و وسعت دایره حکم و فرمان او در میان بود، از این به بعد آنچه در آیات قبل اجمالا بیان شد، مشروحا توضیح داده مى‏شود، نخست به موضوع علم خدا پرداخته، مى‏گوید:«کلیدهاى غیب (یا خزانه‏هاى غیب) همه در نزد خداست، و جز او کسى آنها را نمى‏داند» (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ).سپس براى توضیح و تأکید بیشتر مى‏گوید: «آنچه در برّ و بحر است خدا مى‏داند» (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).«برّ» به معنى مکان وسیع است، و معمولا به خشکیها گفته مى‏شود، و «بحر» نیز در اصل به معنى محل وسیعى است که آب زیاد در آن مجتمع باشد، و معمولا به دریاها و گاهى به نهرهاى عظیم نیز گفته مى‏شود.در هر حال آگاهى خدا از آنچه در خشکیها و دریاهاست، به معنى احاطه علم او بر همه چیز است.یعنى، او از جنبش میلیاردها موجود زنده، کوچک و بزرگ، در اعماق دریاها، از شماره واقعى سلولهاى بدن هر انسان و گلبولهاى خونها. از حرکات مرموز تمام الکترونها در دل اتمها. و بالاخره از تمام اندیشه‏هایى که از لابلاى پرده‏هاى مغز ما مى‏گذرد، و تا اعماق روح ما نفوذ مى‏کند ...

 

 اعظم : 


آیه 53 : تفاوت‏هاى اجتماعى، گاهى وسیله‏ى آزمایش و شکوفا شدن خصلت‏ها و رشد آنهاست. اغنیا، با فقرا آزمایش مى‏شوند. «فَتنّا بعضهم ببعض»

آیه 54 : کسی که مؤمن باشد و هر صبح و شام پروردگارش را بخواند و در صدد جلب رضای او باشدهرگز از روی عمد یا لجاجت گناهی مرتکب نمی شود،بلکه اگر گناه کند از روی جهالت و دستخوش غضب و شهوت شدن است

آیه 54 : توبه تنها کافی نیست بعد توبه باید عمل صالح انجام داد

آیه 56 : شرک از هوای نفس سرچشمه می گیره و قابلیت هدایت شدن رو در انسان از بین می بره

آیه 57 : عجله‏ ى مردم، حکمت خدا را تغییر نمى‏دهد. «تستعجلون... واللَّه اعلم»

آیه 59 : چه خدای بزرگی داریم و چه وقتهای زیادی در غمها و غصه های کوچیکمون دست و پا می زنیم کلیدهای غیب آسمان و زمنی دست اوست و همه چیز رو می دونه ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۲۴
* مسافر
سه شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۴۵ ب.ظ

133. صفحه 133

هشتم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 


(آیه 45)- «و به این ترتیب جمعیت ستمکاران ریشه کن شد، و نسل دیگرى از آنها به پا نخاست»(فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا).و از آنجا که خداوند در به کار گرفتن عوامل تربیت در مورد آنها هیچ گونه کوتاهى نکرده، در پایان آیه مى‏فرماید: «ستایش و حمد مخصوص خداوندى است که پروردگار و مربى همه جهانیان است» (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).این جمله نشانه آن است که قطع ریشه ظلم و فساد و نابود شدن نسلى که بتواند این کار را ادامه دهد، به قدرى اهمیت دارد که جاى شکر و سپاس است.در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس بقاى ستمگران را دوست دارد، مفهومش این است که دوست مى‏دارد معصیت خدا شود (موضوع ظلم به اندازه‏اى مهم است که) خداوند تبارک و تعالى در برابر نابود ساختن ظالمان خود را حمد و ستایش کرده است و فرموده: دنباله قوم ستمگر بریده شد و سپاس مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است».

(آیه 46)- بخشنده نعمتها را بشناسید! روى سخن همچنان با مشرکان است، نخست مى‏گوید:«اگر خداوند نعمتهاى گرانبهایش را همچون گوش و چشم از شما بگیرد، و بر دلهایتان مهر بگذارد بطورى که نتوانید میان خوب و بد و حق و باطل تمیز دهید چه کسى جز خدا مى‏تواند این نعمتها را به شما بازگرداند»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلى‏ قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ).در حقیقت مشرکان نیز قبول داشتند که خالق و روزى دهنده خداست، و بتها را به عنوان شفیعان در پیشگاه خدا مى‏پرستیدند.سپس مى‏گوید: «ببین چگونه آیات و دلایل را به گونه‏هاى مختلف براى آنها شرح مى‏دهیم، ولى باز آنها از حق روى برمى‏گردانند» (انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ).

(آیه 47)- در این آیه به دنبال ذکر این سه نعمت بزرگ الهى (چشم و گوش و فهم) که سر چشمه تمام نعمتهاى دنیا و آخرت است اشاره به امکان سلب همه نعمتها بطور کلى کرده، مى‏گوید: «به آنها بگو: اگر عذاب خداوند ناگهانى و بدون مقدمه، و یا آشکارا و با مقدمه، به سراغ شما بیاید آیا جز ستمکاران نابود مى‏شوند»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ).منظور این است تنها کسى که قادر به انواع مجازات و گرفتن نعمتهاست خداست، و بتها هیچ نقشى در این میان ندارند.بنابراین، دلیلى ندارد که به آنها پناه ببرید.

(آیه 48)- در این آیه به وضع پیامبران الهى اشاره کرده، مى‏گوید:«نه تنها بتهاى بى‏جان کارى از آنها ساخته نیست، انبیاى بزرگ و رهبران الهى نیز کارى جز ابلاغ رسالت، و بشارت و انذار، و تشویق و تهدید ندارند، و هر نعمتى هست به فرمان خدا و از ناحیه اوست و آنها هم هر چه بخواهند از او مى‏خواهند» (وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ).سپس مى‏گوید: «راه نجات منحصر در دو چیز است آنها که ایمان بیاورند و خویشتن را اصلاح کنند (و عمل صالح انجام دهند) نه ترسى از مجازاتهاى الهى دارند، و نه غم و اندوهى از اعمال گذشته خود»(فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

(آیه 49)-«و در مقابل، کسانى که آیات ما را تکذیب کنند، در برابر این فسق و نافرمانى گرفتار مجازات الهى خواهند شد»(وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).

(آیه 50)- آگاهى از غیب! این آیه دنباله پاسخگویى به اعتراضات گوناگون کفار و مشرکان است و به سه قسمت از ایرادهاى آنها در جمله‏هاى کوتاه پاسخ داده شده است:نخست این که آنها به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پیشنهاد معجزات عجیب و غریبى مى‏کردند، و هر یک به میل خود پیشنهادى داشتند، حتى به مشاهده معجزات مورد درخواست دیگران نیز قانع نبودند گاهى خانه‏هایى از طلا، و گاهى نزول فرشتگان، و زمانى تبدیل سرزمین خشک و سوزان مکّه به یک باغستان پر آب و میوه! گویا آنها با این تقاضاهاى عجیب و غریب یک نوع مقام الوهیت و مالکیت زمین و آسمان براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله انتظار داشتند.
لذا خداوند در پاسخ این افراد، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد:«بگو: من هرگز ادعا نمى‏کنم که خزائن الهى به دست من است» (قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ).«خزائن» جمع «خزینه» به معنى منبع و مرکز هر چیزى است و به این ترتیب خزائن اللّه، منبع همه چیز را دربرمى‏گیرد که از ذات بى‏انتهاى او که سر چشمه جمیع کمالات و قدرتهاست، مى‏باشد.سپس در برابر افرادى که انتظار داشتند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را از تمام اسرار آینده و گذشته آگاه سازد، و حتى به آنها بگوید در آینده چه حوادثى مربوط به زندگى آنها روى مى‏دهد، تا براى دفع ضرر و جلب منفعت بپا خیزند، مى‏گوید: «من هرگز ادعا نمى‏کنم که از همه امور پنهانى و اسرار غیب آگاهم» (وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ).

و در جمله سوم به پاسخ ایراد کسانى که انتظار داشتند خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرشته باشد، و یا فرشته‏اى همراه او باشد، و هیچ گونه عوارض بشرى از خوردن غذا و راه رفتن در کوچه و بازار در او دیده نشود، مى‏گوید: «و من هرگز ادعا نمى‏کنم فرشته‏ام» (وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ).بلکه «من تنها از دستورات و تعلیماتى پیروى مى‏کنم که از طریق وحى از ناحیه پروردگار به من مى‏رسد» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ).و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده مى‏شود که: «بگو: آیا افراد نابینا و بینا همانندند؟ و آنها که چشم و اندیشه و عقلشان بسته است با کسانى که حقایق را به خوبى مى‏بینند و درک مى‏کنند برابرند؟ آیا فکر نمى‏کنید» (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ).

(آیه 51)- در پایان آیه قبل فرمود که نابینا و بینا یکسان نیستند، و به دنبال آن در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «به وسیله قرآن کسانى را انذار و بیدار کن که از روز رستاخیز بیم دارند»(وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ).یعنى کسانى که تا این اندازه چشم قلب آنها گشوده است که احتمال مى‏دهند حساب و کتابى در کار باشد، در پرتو این احتمال، و ترس از مسؤولیت، آمادگى براى پذیرش حق یافته‏اند.سپس مى‏گوید: این گونه افراد بیدار دل از آن روز مى‏ترسند که «جز خدا پناهگاه و شفاعت کننده‏اى وجود ندارد»(لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ).
آرى! این گونه افراد را انذار کن و دعوت به سوى حق بنما «زیرا امید تقوا و پرهیزکارى درباره آنها هست» (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).

(آیه 52)-در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده: جمعى از قریش از کنار مجلس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گذشتند در حالى که «صهیب» و «عمّار»، «بلال» و «خباب» و امثال آنها از مسلمانان کم‏بضاعت و کارگر، در خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند.آنها از مشاهده این صحنه تعجب کردند وگفتند: اى محمد! آیا به همین افراد از جمعیت قناعت کرده‏اى؟ اینها هستند که خداوند از میان ما انتخاب کرده! ما پیرو اینها بوده باشیم؟ هر چه زودتر آنها را از اطراف خود دور کن،شاید ما به تو نزدیک شویم و از تو پیروى کنیم.آیه نازل شد و این پیشنهاد را به شدت رد کرد.بعضى از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده «المنار» حدیثى شبیه به این شأن نزول نقل کرده و سپس اضافه مى‏کند:«عمر بن خطاب» در آنجا حاضر بود،و به پیامبر پیشنهاد کرد چه مانعى دارد که پیشنهاد آنها را بپذیریم؟ و ما ببینیم اینها چه مى‏کنند.آیات فوق پیشنهاد او را نیز رد کرد.
مبارزه با فکر طبقاتى- در این آیه به یکى دیگر از بهانه‏جوییهاى مشرکان اشاره شده و آن این که آنها انتظار داشتند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امتیازاتى براى ثروتمندان نسبت به طبقه فقیر قائل شود، بى‏خبر از این که اسلام آمده تا به این گونه امتیازات پوچ و بى‏اساس پایان دهد، لذا آنها روى این پیشنهاد اصرار داشتند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این دسته را از خود براند، اما قرآن صریحا و با ذکر دلایل زنده پیشنهاد آنها را نفى مى‏کند، نخست مى‏گوید:«کسانى را که صبح و شام پروردگار خود را مى‏خوانند و جز ذات پاک او نظرى ندارند، هرگز از خود دور مکن»(وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ).

در حقیقت آنها روى یک سنت دیرین غلط امتیاز افراد را به ثروت آنها مى‏دانستند، و معتقد بودند باید طبقات اجتماع که بر اساس ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند، و هر آیین و دعوتى بخواهد زندگى طبقاتى را بر هم زند، و این امتیاز را نادیده بگیرد، در نظر آنها مطرود و غیر قابل قبول است.در جمله بعد مى‏فرماید:«دلیلى ندارد که این گونه اشخاص با ایمان را از خود دور سازى، براى این که نه حساب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها»(ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ).«با این حال اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى بود»(فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ).قرآن پاسخ مى‏دهد به فرض این که آنها چنین بوده باشند، ولى حسابشان با خداست، همین اندازه که ایمان آورده‏اند و در صف مسلمین قرار گرفته‏اند،به هیچ قیمتى نباید رانده شود، و به این ترتیب جلو بهانه‏جوییهاى اشراف قریش را مى‏گیرد.
یک امتیاز بزرگ اسلام-
مى‏دانیم در مسیحیت کنونى دایره اختیارات رؤساى مذهبى به طرز مضحکى توسعه یافته تا آنجا که آنها براى خود حق بخشیدن گناه قائل هستند، و به همین جهت مى‏توانند کسانى را با کوچکترین چیزى طرد و تکفیر کنند، و یا بپذیرند.
قرآن در آیه فوق و آیات دیگر صریحا یادآور مى‏شود که نه تنها علماى مذهبى، بلکه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز حق طرد کسى را که اظهار ایمان مى‏کند، و کارى که موجب خروج از اسلام بشود، انجام نداده، ندارد. آمرزش گناه و حساب و کتاب بندگان تنها به دست خداست، و هیچ کس جز او حق دخالت در چنین کارى ندارد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۴۵
* مسافر
يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۶ ق.ظ

132 . صفحه 132

 هفتم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 

 

(آیه 36)- در این آیه براى تکمیل این موضوع و دلدارى بیشتر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید:«تنها کسانى که گوش شنوا دارند دعوت تو را اجابت مى‏کنند و مى‏پذیرند»(إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ). «و اما آنها که عملا در صف مردگانند ایمان نمى‏آورند، تا زمانى که خداوند آنها را در روز قیامت برانگیزند و به سوى او بازگشت کنند»(وَ الْمَوْتى‏ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ).آن روز است که با مشاهده صحنه‏هاى رستاخیز ایمان مى‏آورند، ولى ایمانشان هم سودى ندارد.

(آیه 37)- در این آیه یکى از بهانه جوییهاى مشرکان مطرح شده است، بطورى که در بعضى از روایات آمده جمعى از رؤساى قریش هنگامى که از معارضه و مقابله با قرآن عاجز ماندند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: اینها فایده ندارد اگر راست مى‏گویى معجزاتى همانند عصاى موسى، و ناقه صالح، براى ما بیاور.قرآن در این باره مى‏گوید: «آنها گفتند: چرا آیه و معجزه‏اى از طرف پروردگار بر این پیامبر نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).روشن است که آنها این پیشنهاد را از روى حقیقت‏جویى نمى‏گفتند، زیرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به اندازه کافى براى آنها معجزه آورده بود.لذا قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «به آنها بگو: خداوند قادر است آیه و معجزه‏اى (که شما پیشنهاد مى‏کنید) بر پیامبر خود نازل کند»(قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى‏ أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً).ولى این کار یک اشکال دارد که غالب شما از آن بى‏خبرید و آن این که اگر به این گونه تقاضاها که از سر لجاجت مى‏کنید ترتیب اثر داده شود سپس ایمان نیاورید همگى گرفتار مجازات الهى شده، نابود خواهید گشت، زیرا این نهایت بى‏حرمتى نسبت به ساحت مقدس پروردگار و فرستاده او و آیات و معجزات اوست، لذا در پایان آیه مى‏فرماید:«ولى اکثر آنها نمى‏دانند»(وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

(آیه 38)- این آیه به دنبال آیات گذشته که درباره مشرکان بحث مى‏کرد و آنها را به سرنوشتى که در قیامت دارند متوجه مى‏ساخت، سخن از «حشر» و رستاخیز عمومى تمام موجودات زنده، و تمام انواع حیوانات به میان آورده، نخست مى‏گوید:«هیچ جنبنده‏اى در زمین، و هیچ پرنده‏اى که با دو بال خود پرواز مى‏کند نیست مگر این که امتهایى همانند شما هستند» (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ).و به این ترتیب هر یک از انواع حیوانات و پرندگان براى خود امتى هستند همانند انسانها یعنى:آنها نیز در عالم خود داراى علم و شعور و ادراک هستند، خدا را مى‏شناسند و به اندازه توانایى خود او را تسبیح و تقدیس مى‏گویند، اگر چه فکر آنها در سطحى پایین‏تر از فکر و فهم انسانهاست.سپس در جمله بعد مى‏گوید: «ما در این کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردیم» (ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ).و در پایان آیه مى‏گوید:«تمام آنها به سوى خدا در رستاخیز جمع مى‏شوند» (ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ).روى این جهت آیه به مشرکان اخطار مى‏کند خداوندى که تمام اصناف حیوانات را آفریده، و نیازمندیهاى آنها را تأمین کرده، و مراقب تمام افعال آنهاست و براى همه رستاخیزى قرار داده، چگونه ممکن است براى شما حشر و رستاخیزى قرار ندهد و به گفته بعضى از مشرکان چیزى جز زندگى دنیا و حیات و مرگ آن در کار نباشد.

آیا رستاخیز براى حیوانات هم وجود دارد؟
شک نیست که نخستین شرط حساب و جزا مسأله عقل و شعور و به دنبال آن تکلیف و مسؤولیت است، طرفداران این عقیده مى‏گویند: زندگى بسیارى از حیوانات آمیخته با نظام جالب و شگفت‏انگیزى است که روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنهاست، کیست که درباره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجیب آنها و نظام شگفت انگیز لانه و کندو، سخنانى نشنیده باشد. و مسلم است آنها را به آسانى نمى‏توان ناشى از غریزه دانست، زیرا غریزه معمولا سر چشمه کارهاى یکنواخت و مستمر است، اما اعمالى که در شرایط خاصى که قابل پیش‏بینى نبوده به عنوان عکس العمل انجام مى‏گردد، به فهم و شعور شبیه‏تر است تا به غریزه.
مثلا گوسفندى که در عمر خود گرگ را ندیده براى نخستین بار که آن را مى‏بیند به خوبى خطرناک بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مى‏شود.
از همه اینها گذشته، در آیات متعددى از قرآن، مطالبى دیده مى‏شود که دلیل قابل ملاحظه‏اى براى فهم و شعور بعضى از حیوانات محسوب مى‏شود، داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشکر سلیمان، و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبا و یمن» و آوردن خبرهاى هیجان انگیز براى سلیمان شاهد این مدعاست.
در روایات اسلامى نیز احادیث متعددى در زمینه رستاخیز حیوانات دیده مى‏شود، از جمله: از أبوذر نقل شده که مى‏گوید: ما خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودیم که در پیش روى ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود، مى‏دانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟
حاضران عرض کردند: نه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود ولى خدا مى‏داند چرا؟ و به زودى در میان آنها داورى خواهد کرد.

(آیه 39)- کر و لالها! بار دیگر قرآن به بحث از منکران لجوج مى‏پردازد، مى‏گوید: «و آنها که آیات ما را تکذیب کردند کر و لال هستند، و در ظلمت و تاریکى قرار گرفته‏اند» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ).نه گوش شنوایى دارند که حقایق را بشنوند، و نه زبان حقگویى که اگر حقیقتى را درک کردند براى دیگران بازگو کنند.
و به دنبال آن مى‏فرماید:«خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى‏کند و هر کس را بخواهد بر جاده مستقیم قرار مى‏دهد» (مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).گاهى اعمال فوق العاده زشتى از انسان سر مى‏زند که بر اثر تاریکى وحشتناکى روح او را احاطه خواهد کرد، چشمان حقیقت بین از او گرفته مى‏شود، و گوش او صداى حق را نمى‏شنود، و زبان او از گفتن حق باز مى‏ماند.اما به عکس گاهى چنان کارهاى نیک فراوان از او سر مى‏زند که یک دنیا نور و روشنایى به روح او مى‏پاشد، دید و درک او وسیعتر و فکر او پرفروغتر و زبان او در گفتن حق، گویاتر مى‏شود، این است معنى هدایت و ضلالت که به اراده خدا نسبت داده مى‏شود.

(آیه 40)- توحید فطرى! بار دیگر روى سخن را به مشرکان کرده و از راه دیگرى براى توحید و یگانه‏پرستى، در برابر آنها، استدلال مى‏کند، به این طریق که لحظات فوق العاده سخت و دردناک زندگى را به خاطر آنها مى‏آورد، و از وجدان آنها استمداد مى‏کند که در این گونه لحظات که همه چیز را به دست فراموشى مى‏سپارند آیا پناهگاهى جز «خدا» براى خودشان فکر مى‏کنند! «اى پیامبر! به آنها بگو: اگر عذاب دردناک خداوند به سراغ شما بیاید و یا قیامت با آن همه هول و هیجان و حوادث وحشتناک برپا شود، راست بگویید آیا غیر خدا را براى برطرف ساختن شداید خود مى‏خوانید»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).روح معنى این آیه نه تنها براى مشرکان، بلکه براى همه کس به هنگام بروز شداید و حوادث سخت، قابل درک است، ممکن است در حال عادى و در حوادث کوچک انسان به غیر خدا متوسل گردد، اما هنگامى که حادثه فوق العاده شدید باشد انسان همه چیز را فراموش مى‏کند ولى در همین حال در اعماق دل خود یک نوع امیدوارى به نجات که از منبع قدرت مرموز و نامشخصى سر چشمه مى‏گیرد احساس مى‏کند این همان توجه به خدا و حقیقت توحید است.

(آیه 41)- در این آیه مى‏فرماید: «بلکه تنها او را مى‏خوانید، او هم اگر بخواهد مشکل شما را برطرف مى‏کند، و شریکهایى که براى خدا درست کرده بودید همه را فراموش مى‏کنید» (بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ).

(آیه 42)- سر انجام زندگى اندرز ناپذیران! قرآن همچنان گفتگو با گمراهان و مشرکان را ادامه مى‏دهد و از راه دیگرى براى بیدار ساختن آنها موضوع را تعقیب مى‏کند، یعنى دست آنها را گرفته و به قرون و زمانهاى گذشته مى‏برد.
نخست مى‏گوید: «ما پیامبرانى به سوى امم پیشین فرستادیم و چون اعتنا نکردند آنها را به منظور بیدارى و تربیت با مشکلات و حوادث سخت، با فقر و خشکسالى و قحطى با بیمارى و درد و رنج و بأساء و ضرّاء مواجه ساختیم شاید متوجه شوند و به سوى خدا بازگردند» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ).

«بأساء» در اصل به معنى شدت و رنج است و به معنى جنگ نیز به کار مى‏رود، همچنین در قحطى و خشکسالى و فقر و مانند اینها، ولى «ضرّاء» به معنى ناراحتى روحى است مانند غم و اندوه و جهل و نادانى و یا ناراحتیهایى که از بیمارى و از دست دادن مقام و مال و ثروت پیدا مى‏شود.

(آیه 43)- در این آیه مى‏گوید: «چرا آنها از این عوامل دردناک و بیدارکننده پند و اندرز نگرفتند و بیدار نشدند و به سوى خدا بازنگشتند» (فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا).در حقیقت علت عدم بیدارى آنها دو چیز بود، نخست این که «بر اثر زیادى گناه و لجاجت در شرک، قلبهاى آنها تیره و سخت و روح آنها انعطاف ناپذیر شده بود» (وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ).دیگر این که «شیطان (با استفاده از روح هوى پرستى آنها) اعمالشان را در نظرشان زینت داده بود، و هر عمل زشتى را انجام مى‏دادند زیبا و هر کار خلافى را صواب مى‏پنداشتند» (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).

(آیه 44)- در این آیه اضافه مى‏کند: هنگامى که سختگیریها و گوشمالیها در آنها مؤثر نیفتاد از راه لطف و محبت وارد شدیم «و به هنگامى که درسهاى نخست را فراموش کردند، درس دوم را براى آنها آغاز کردیم و درهاى انواع نعمتها را بر آنها گشودیم» شاید بیدار شوند و به آفریننده و بخشنده آن نعمتها توجه کنند، و راه راست را بازیابند» (فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ).ولى این همه نعمت در واقع خاصیت دو جانبه داشت هم ابراز محبتى براى بیدارى بود و هم مقدمه‏اى براى عذاب دردناک در صورتى که بیدار نشوند.لذا مى‏گوید «آنقدر به آنها نعمت دادیم تا کاملا خوشحال شدند اما بیدار نشدند، لذا ناگاه آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، و تمام درهاى امید به روى آنها بسته شد»(حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ).

 

اعظم : 

 

ایه 36 : هر کی کلام حق در اون تاثیر نکنه درواقع گوش شنوایی نداره و مرده ای بیش نیست .

آیه 36 : این آیه بیانی است از آیه قبلی ، یعنی در ادامه مطالب قبلی که فرمود:تو نمی توانی کفار را از اعراضشان منصرف گردانی و بوسیله معجزه ای آنها را به ایمان هدایت کنی ، در اینجا می فرماید: جهت آن این است که اینها مانند مردگان هستند، شعور و گوش شنوا ندارند تا دعوت تو را بفهمند و این مردمی که با توبرخورد می کنند، دو گروهند، گروه اول ): زنده و شنوا که اینها دعوت تو رااجابت می کنند و گروه دوم ):مردگانی ناشنوا که به صورت ظاهر زنده هستند واین طائفه وقتی آگاه و شنوا می شوند که خداوند آنها را پس از مرگشان مبعوث کند و آنوقت است که حق برایشان آشکار می شود و می شنوند آنچه را که در دنیاقدرت شنیدنش را نداشتند

آیه 37 : همونجور که قوم یهود خطابشون به حضرت موسی درمورد خدا این بود (ربک ) پروردگار تو .... با بی ادبی و گستاخی خدا رو خدای موسی می دونستن و هی میگفتن تو و خدات .... اینجا هم در قوم حضرت محمد همین گستاخی هستش (ربه )... یعنی اونا همون خدایان خودشون رو قبول داشتن و نسبت به بتهای خودشون تعصب داشتن

آیه 38 : حشر و قیامت تنها مختص انان نیست .....در تفسیر المیزان آمده : در حیوانات نیز همین شعور، منتهی به نحوی نازلتر وجود دارد و اینکه خداوند انسانها و حیوانات را برای جزا دادن در قیامت محشور می کند، دال برتساوی آنها با انسان ، در شعور و اراده نیست ،ولیکن مرجع در حسابرسی همه آنها یکی است و آن صواب دادن به نیکان و انتقام گرفتن از ستمکاران می باشد ونیکو کاری و ستم در حیوانات هم جریان دارد و حشر دائر مدار همین امراست

آیه 40 : در سختیهای شدید آدم دنبال ه پناهگاه محکمه اونوقته که حتی کافران هم همونجور که در فطرتشون هست به سمت قدرت متعالیی مایل میشن و کمک مس طلبن

آیه 41 : تو مواقع عادی هم آدم اگه دلش رو از سببهای مادی خالی کنه و دلش رو به کمک این و اون خوش نکنه و نگاهش متوجه خدا باشه و دلش رو از غیر پاک کنه دعاش زودتر مستجاب میشه

آیه 42 : سختیها و مشکلات اگر چه آزار دهنده هستن اما روی خوب دیگه ای دارن و اون اینه که در سختیها و مشکلات آدم دلش بیشتر دلش متوجه خدا میشه و تضرع و زاریی که به درگاه خداوند می کنه گاهی کلا دلش رو از غیر بر می گردونه و برای باقی عمر دلش مایل به خدا میشه .... از این وجه نگاه کنیم سختیها نعمت هستند ... چه نعمتی بالاتر از رو کردن به خدا و ایمان ..... رفاه خیلی وقتها آدم رو مت می کنه و از خدا بی خبر .... و البته چه انانهای بزرگی هستن که هیچ رفاهی ایمان اونا رو زایل نمی کنه ... هر چند که دنیا کلا غفلت زاست و نیروهای معنوی درون برای مایل نشدن به دنیا باید خیلی زیاد باشه که تو دنیا و فریبش غرق نشه

آیه 43 : پس آنها در مواقع برخورد با ناملایمات و بلیات هم به سوی پروردگار خودرجوع نکرده و در برابرش تذلل ننمودند و دلهایشان تحت تأثیر قرار نگرفت وهمچنان سرگرم اعمال شیطانی خود شدند و از ذکر خدا غفلت نمودند و به اسباب ظاهری اعتماد کردند و پنداشتند که اصلاح امورشان به آن اسباب بستگی دارد و آن اسباب مستقل در تأثیر هستند و شیطان هم با القائات خود اعمالشان رابرایشان موجه جلوه داد ولذابه اعمال پلید خود وظلمی که به نفسشان می کردندافزودند.

آیه 43 : وقتی دل آدم سخت شده باشه سختیها هم تاثیری در ایمان آوردن نداره و این کار شیطانه (زین لهم شیطان )

آیه 44 : سنت استدراج : دیگه وقتی سختیها هم تاثیری در ایمان نداشت وارد فاز دیگه ای میشه ای زندگی و اون وقتی هستش که درهای نعمت به روش باز میشه تا هر چی بیشتر در غفلت و بی خبری فرو بره

آیه 44: تفسیر المیزان : هنگامی که ضرورت توبه و تضرع و رجوع به درگاه الهی را از یاد بردند، آنگاه نعمتهای دنیوی را تمام و کامل بر آنها عرضه نمودیم وبدون هیچ اندازه گیری یا منعی آنها را از همه لذائذ مادی مانند مال و فرزند وسلامتی و آسایش و ارزانی و امنیت و ... بهره مند ساختیم ، تازمانی که به آنهامغرور شدند و خود را مستقل و بی نیاز از پروردگار خود دانستند و آنچنان غرق در لذتها و به آنها شادمان شدند که خدای خویش را فراموش کردند، آنگاه ناگهان عذاب خود را بر آنان نازل کردیم و آنها را گرفتار نمودیم ، بطوریکه درآن زمان از شدت اندوه و گرفتاری خاموش شدند و از ارائه حجت باز ماندند واین همان استدراج الهی است ، یعنی وقتی کفار تذکرات الهی را فراموش کردند واز آنها اعراض نمودند،آنگاه آنها را استدراج فرمود و از هر نعمتی به آنان ارزانی داشت و تمتع از لذائذ مادی را برایشان تکمیل گرداند و در نتیجه فرح و سرور وغفلت که از آثار تکمیل نعمت است در دلهایشان پدید آمد و ناگاه در حالیکه که دیگر هیچ عذری نداشتند آنها را به عذاب خود دچار نمود و هلاکشان کرد.

آیه 44 : خداوندا هرگز ما رو به علت بی ایمانی و کفر نعمت فراوان نبخش .... غلام سختیهایی هستم که مرا به سمت تو آورد نه نعمت و رفاهی که مرا از تو دور سازد و زندگی کوتاه دنیوی مرااز تو و آخرت بی پایان باز دارد

 

وقتی نعمت فراوان می‌شود
نویسنده : مریم روستا
انعام 44

• تعجب نکن از این‌که آن‌ها که اهل ایمان و تقوا نیستند نعمت‌هایشان فراوان است. اصلاً خودت هم وقتی دیدی نعمت‌ها توی زندگی‌ت زیاد شدند، فراوان شدند، قدری به خودت بیا، یک نگاهی دور و برت بیانداز. این از سنت‌های عجیبِ الهی‌ست که هم ایمان و تقوا مایه فراوانی نعمت است، هم غفلت و نسیان. با این تفاوت که نعمت اهل تقوا از جنس برکت است. مبارک است؛ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ. اما نعمت اهل غفلت، مایه استدراج است و نشانه عذاب؛ فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً...

• گفته بود؛ لابد با همان چهره‌ای که همیشه از خوف و خشیت برافروخته بود، ‌گفته بود: «آی انسان! وقتی دیدی خدایت پی‌در‌پی دارد بر تو نعمت می‌فرستد و تو هم‌چنان داری نافرمانی‌اش را می‌کنی، هم‌چنان غرق گناهی، بترس»١!

 


1. و قالَ علیه السّلام: یَا بنَ آدم! اِذا رأیتَ ربّک سبحانَه یتابع علیکَ نِعمه و انت تَعصیه فاحذَره. (کلمه قصار 25 )

 

کلیدها دست اوست.
نویسنده : مریم روستا 
شوری 42، انعام 59

و از آنِ اوست کلیدهای آسمان‌ها و زمین...

• بلد نیستم وقتی به درِ بسته‌ای می‌خورَم یادم بیاید این قفل حتماً کلید دارد و کلیدش حتماً دستِ «یکی»‌ هست. یاد گرفته‌ام تا پشتِ یک در گیر می‌کنم،‌ هزار تا کلید بی‌ربط را امتحان کنم و در باز نشود و خسته بشوم و درمانده بنشینم پشتِ در و قفل را نگاه کنم. شاید هم بروم و هزار تا راهِ دیگر امتحان کنم و دوباره برسم به درِ بسته‌ای، به بن‌بستی و دوباره کلیدهای بی‌ربط و دوباره...

• زندگی منِ و تو پر است از درهای بسته‌ای‌ که کلید دارد ولی کلیدهاش دستِ ما نیست! دستِ مامان و بابا و عمو و عمه و فلان رفیق و آقای رییس و آقای معاون و استاد و آقای دکتر و آقای مهندس هم نیست. لازم است گاهی به درِ بسته‌ای بخوریم و همه کلیدها را امتحان کنیم و باز نشود ‌تا باورِمان بشود ‌کلیدها همیشه دستِ یکی دیگر است. شاید هم نخواهد در را باز کند. شاید بهتر باشد در بسته بماند. شاید قدری صبر لازم باشد. شاید تا آخر زندگیِ دنیاییِ ما بنا باشد آن در بسته بمانَد. اما به هر حال کلید دارد!

• یکی هست که همه کلیدها دستِ‌ اوست. کلیدهای عالَمِ غیب؛ عالَمی که فقط با دو دو تا چهار تای ما نمی‌شود درهاش را باز کرد. کلیدهایی که جای‌ِشان را به جز او کسی نمی‌دانَد؛ وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ. گاهی آن وسط‌ها، بعد از آن‌که همه کلیدها را امتحان کردی و در باز نشد، وقتی که خسته شدی از پشتِ در نشستن، که چشم‌هات بی‌رمق شد از نگاه کردن به منظره بن بست تهِ کوچه، که درمانده شدی از درهای بسته، از گره‌های کور، از قفل‌های بازنشدنی، که یقین کردی «بازکردن» و «گشایش» کار یکی دیگر است، وسطِ مغرب و عشاء، دو تا دست‌هات را به آسمان بلند کن و بگو تا درهاش را برایت باز کند، بگو تا راه‌هاش را نشانت بدهد، بگو تا کلیدهاش را برایت بفرستد، بخوان‌ «او» را به اسمش که «فاتح» است و «مفاتیح» و «مقالیدِ» عالَم در دستِ اوست؛ اللهمّ انّی اَسئلک بمفاتِحِ الغیب اللّتی لا یعلمُها الّا انت....


بسم الله الرّحمن الرّحیم
لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۶
* مسافر